آداب سفر

مقدمه:

سپاس خداى را كه چشمان دوستان خود را با حكمتها و عبرتها بازگشود و همتهاى ايشان را براى مشاهده عجايب صنعش در سر و حضر خالص ‍ گردانيد، پس آنان به مجارى قدر راضى گشتند در حالى كه دلهاى آنان از توجه به آنچه چشم از ديدنش لذت مى برد، پاك و منزه گرديد مگر بر سبيل عبرت گرفتن به وسيله آنچه در ديدگاه ها و مسيرهاى فكرى ، يافت مى شود، به طورى كه در برابر ايشان خشكى و دريا، دشت هموار و گذرگاه ناهموار و روستا و شهر يكسان گرديد، و درود بر محمّد صلى اللّه عليه و اله سرور آدميان و آل و اصحابش كه در اخلاق و رفتار پيروان او بودند.

بارى ، مسافرت ، وسيله نجات شخص از چيزى است كه از آن فرارى است و يا موجب رسيدن او به چيزى است كه بدان علاقه مند است . سفر دو نوع است : يكى سفر ظاهرى و جسمانى است از محل زندگى و وطن به بيابانها و دشتها و ديگرى سفر به وسيله حركت درونى است از پايين ترين مراتب تا ملكوت آسمانها و برترين سفرها سفر باطن است ، زيرا كسى كه بر حال جمود و به همان صورتى كه پس از تولد و بر اساس تقليد از پدران و نياكان شكل گرفته است ، باقى بماند، همواره در مرتبه پايين مانده و به درجه نازلى تن داده است و به جاى فضاى گسترده ((بهشتى كه به بهاى آسمانها و زمين است )) تاريكى زندان و تنگناى محبس را برگزيده است .

جز اين كه چون اين سفر در معرض پيشامد سهمگين است ، نمى تواند بى نياز از راهنما و پشتيبان باشد. بنابراين در هر سفرى دشوارى راه و نداشتن پشتيبان و ياور و راهنما و دليل و بسنده كردن رهروان از بهره فراوان به نصيب پست ناچيز، مقتضى از بين رفتن آنان و ناپديد شدن راه هاست و در نتيجه رشته ارتباط در آن سفر گسسته شده و تفريحگاه هاى نفوس و ملكوت و آفاق از رهروان خالى خواهد شد، در حالى كه خداى سبحان به آن دعوت فرموده و مى گويد: (( سنريهم آياتنا فى الا فاق و فى انفسهم . )) (۷۲) و مى فرمايد: (( و فى الارض آيات للموقنين . و فى انفسكم افلا تبصرون )) (۷۳) و كسانى كه از چنين سفرى باز ايستاده اند، به قول خداى تعالى سرزنش شده اند: (( و انكم لتمرون عليهم مصبحين . و بالليل افلا تعقلون . )) (۷۴) و نيز مى فرمايد: (( و كاين من آية فى السموات و الارض يمرون عليها و هم عنها معرضون . )) (۷۵) پس هر كس كه اين سفرى برايش ميسر شود، همواره در بهشتى به پهناى آسمانها و زمين گردش مى كند در حالى كه جسما در وطن خود قرار دارد و اين سفرى است كه آبشخورها و راهگذرهايش بر كسى تنگ نيست و هجوم مسافران كثير ضررى ندارد، بلكه با افزايش مسافران عنيمتها افزون مى گردد و ميوه ها و دستاوردهايش چند برابر مى شود پس غنيمتهايش هميشگى و بى مانع و ميوه هايش روز افزون و پايان ناپذير است . مگر زمانى كه مسافر در سفرش ‍ سستى نمايد و در حركتش توقفى پديد آيد. زيرا ((خداوند نعمتى را بر قومى دگرگون نمى كند مگر خود با دست خويش آن را دگرگون سازند)) و ((چون آنها از حق منحرف شوند خداوند دلهاى ايشان را منحرف سازد))، ((و خداوند به بندگان ستم نمى كند))(۷۶)، بلكه ايشان به خويشتن ستم مى كنند. كسى كه شايستگى جولان در اين ميدان و گردش در گردشگاه هاى اين بوستان را ندارد، چه بسا با جسم خود، فرسنگها مسافت را در زمانى طولانى طى مى كند تا سودى از تجارت براى دنيا يا اندوخته اى براى آخرت نصيبش گردد. اما اگر خواست او دانش دين با كفايت به منظور يارى رساندن به دين باشد از جمله رهروان راه آخرت خواهد بود و چنانچه در اين سفر شرايط و آداب لازم را رعايت نكند از كارگزاران دنيا و پيروان شيطان خواهد بود و اگر آنها را رعايت كند، سفرش از فوايدى كه او را به كارگزاران آخرت ملحق مى سازد خالى نخواهد بود و ما آن آداب و شروط را در سه باب نقل مى كنيم .(۷۷)
باب اول در فوايد و فضيلت و قصد سفر.
باب دوم در آداب سفر از آغاز حركت تا پايان مراجعت .
باب سوم درباره آنچه آموختن آن براى مسافر لازم است از قبيل موارد رخصت مسافرت و راهنماييهاى قبله و مسائل ديگر.

باب اول – در فوايد سفر

بدان كه سفر نوعى حركت و معاشرت است و همان طورى كه در بخش ‍ آداب مصاحبت و گوشه نشينى گفتيم ، فايده ها و آفتهايى دارد. فايده هايى كه انگيزه سفر است از دو حال خارج نيست . يا گريز (از زيان ) است يا طلب (منفعت ). زيرا مسافر يا براى دورى از اقامتگاه خود انگيزه اى دارد، كه اگر آن انگيزه نبود هدفى براى سفر نداشت و يا آن كه در سفر مقصد و هدفى دارد؛ و آنچه از آن مى گريزد يا چيزى است دنيوى كه باعث بدبختى است مثل طاعون و وبايى كه در شهرى شايع شده يا علت فرار ترس از آشوب است و دشمنى و گرانى كه اين بلاها همگانى است . آنچنان كه گفتيم و يا حضوصى ، مانند كسى كه در شهرى در معرض آزار قرار گرفته و از آن شهر فرار مى كند، و يا امرى است كه باعث بدبختى دينى است مانند كسى كه در شهر خود گرفتار مقام و ثروت و پيروان و امكانات فراوانى است كه او را از توجه كامل به خدا باز مى دارد و در نتيجه گوشه نشينى و گمنامى را بر مى گزيند و از امكانات زياد و مقام دورى مى كند و يا مثل كسى كه با اجبار به قبول بدعتى خوانده مى شود و يا براى به عهده گرفتن كارى دعوت مى شود كه اقدام به آن روا نيست پس در صدد فرار از آن بر مى آيد.

و اما مطلوب نيز يا دنيوى است ، مانند مال و مقام و يا دينى است و دينى هم يا علم است و يا عمل و علم نيز يا يكى از علوم دينى مى باشد و يا علم اخلاق و كسب صفات دينى از راه تجربه است و يا علم به آيات و شگفتيهاى زمين ، همچون مسافرت اسكندر ذوالقرنين و گردش او در نواحى زمين . و عمل هم يا عبادت است و يا زيارت . و عبادت همان حج و جهاد است و زيارت نيز از عوامل قرب به خداست ؛ گاهى مقصد زيارت مكانى از قبيل مكه ، مدينه ، بيت المقدس و مرزهاست . زيرا پاسدارى از مرزها نيز باعث تقرب است و گاهى هدف زيارت اوليا و علما است و آنان يا مرده اند كه قبرهايشان را زيارت مى كنند و يا زنده اند كه به ديدارشان تبرك مى جويند و از دقت در احوالشان ، علاقه بيشترى به پيروى از ايشان حاصل مى كنند. اينها اقسام مسافرتها بود كه از آنها چهار قسم خارج مى شود:

قسم اول ، مسافرت در طلب علم ؛ و آن يا واجب است و يا مستحب . و اين وجوب و استحباب سفر ناشى از واجب يا مستحب بودن علم است . توضيح آن كه علم يا مربوط به امور دينى است يا مربوط به اخلاق شخصى و آيات الهى در روى زمين . پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرموده است : ((هر كه از خانه اش در طلب دانش بيرون رود، تا وقتى كه بر مى گردد در راه خداست .))(۷۸)

و در خبر ديگرى آمده است : ((هر كه راهى را طى كند خداوند، راه او را به سوى بهشت سهل گرداند.))(۷۹)

سعيد بن مسيب چندين روز در پى كسب يك حديث مسافرت مى كرد.

شعبى مى گويد: اگر مردى از شام به دورترين نقطه يمن در پى كلمه اى سفر كند كه او را به راه هدايت رهبرى كند و يا از راه غلطى باز گرداند، مسافرتش ‍ بيهوده نخواهد بود.

جابر بن عبداللّه با ده تن از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و اله از مدينه به مصر مسافرت كردند و يك ماه راه پيمودند تا حديثى را كه عبداللّه بن انيس ‍ انصارى از رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نقل مى كرد، از خود او بشنوند.(۸۰)

كمتر كسى را نام برده اند كه از زمان صحابه تا اين زمان تحصيل كرده باشد مگر آن كه با مسافرت آن علم را تحصيل و براى آن سفر كرده است . و اما علم و دانايى به نفس و اخلاق خويش نيز اهميت دارد، زيرا راه آخرت را نمى توان پيمود مگر با آراستن و پاكيزه كردن خلق و خوى خود، و هر كه بر اساس باطن و پليديهاى صفاتش مطلع نباشد نمى تواند قلب خويش را از آنها پاك سازد و تنها سفر است كه نقاب از چهره اخلاق بر مى دارد و بدان وسيله ((خداوند اندوخته ها و ذخاير آسمان و زمين را خارج مى سازد)) و بدان جهت سفر را سفر گفته اند كه پرده از روى اخلاق بر مى دارد، از اين رو به كسى كه كه شاهدى را معرفى مى كرد، گفتند: آيا در سفرى همراه او بوده اى تا دليلى بر مكارم اخلاق او بياورى ؟ گفت : نه . گفتند: ما فكر نمى كنيم كه تو او را بشناسى .

بشر همواره مى گفت : اى گروه قاريان ! جهانگرد باشيد تا پاكيزه و نيكو شويد، زيرا آب هرگاه در جايى زياد بماند دگرگون شود.

خلاصه ، شخص در وطن با وجود مساعدت امكانات ، اخلاقش معلوم نمى شود براى اين كه با چيزهاى موافق طبع و معمولى و آشنا و ماءنوس ‍ است ، پس چون رنج سفر را تحمل كند و از چيزهايى كه معمولا در كنار آنهاست جدا گردد و با سختيهاى غربت آزموده شود، بديهايش بر ملا گردد و بر عيبهايش اطلاع يابد، در نتيجه اشتغال به معالجه آنها برايش ميسر شود.

ما در كتاب عزلت فوايد معاشرت را بيان كرديم ، در حالى كه سفر خود معاشرتى است با اشتغال بيشتر و تحمل مشقتها.

اما ديدن آيات خدا در روى زمين براى اهل بصيرت فوايدى دارد؛ سرزمينهاى مجاور و به هم پيوسته اى وجود دارد كه در آنها كوهها، بيابانها و درياها و انواع جانداران و گياهان موجود است و هيچ چيز از آنها نيست مگر آن كه بر وحدانيت خدا گواهى مى دهد و با زبان فصيح تسبيح گوى او مى باشد و آن را در نمى يابد ((مگر كسى كه گوش فرا دهد و حضور يابد))(۸۱) و اما منكران و غفلت زدگان و فريفتگان به درخشش سراب زيبايى دنيا، نه مى بينند و نه مى شنوند، زيرا آنها شنوايى را از دست داده و بين آنها و آيات پروردگارشان فاصله افتاده است ((آنان به ظاهر زندگى دنيا آگاهند و از آخرتشان غافلند.))(۸۲) و مقصود ما از شنوايى ، شنوايى ظاهرى نيست ، زيرا كه افراد مورد نظر از شنوايى ظاهرى محروم نيستند، بلكه مقصود ما شنوايى باطنى است . با شنوايى ظاهرى جز صداها شنيده نمى شود كه جانداران ديگر با انسان در آن شريكند اما با شنوايى باطنى زبان حال را مى توان درك كرد كه خود سخنى است جدا از سخن گفتارى ، شبيه آنچه گويند در حكايت سخن گفتن ميخ و ديوار، مى گويند: ديوار به ميخ گفت : چرا مرا مى آزارى ؟ ميخ جواب داد: از كسى كه مرا مى كوبد و رهايم نمى كند بپرس ، آن سنگى كه پشت سر من است ، از من دست بردار نيست . هيچ ذره اى از آسمانها و زمين نيست مگر آن كه به نوعى بر يكتايى خداى سبحان شهادت دهد، و همان است يكتاپرستى آنها و نوعى شهادت بر تقديس آفريدگار و همان است تسبيح آن ذره ولى مردمان تسبيح ايشان را درك نمى كنند، زيرا ايشان از تنگناى شنوايى ظاهرى به فضاى شنوايى باطنى و از ناهنجارى زبان گفتار به فصاحت زبان حال سير نكرده اند و اگر هر ناتوانى قادر بر چنين سيرى بود هر آينه درك سخن پرنده (( منطق الطير، )) مخصوص سليمان نمى بود و شنيدن كلام خداى تعالى كه بايد آن را از مشابهت حروف و اصوات مبرا دانست و موسى عليه السلام اختصاص ‍ نمى يافت .

بنابراين سفر كسى كه مسافرت مى كند تا اين شهادتها را از روى خطوطى بخواند كه به خط الهى روى صفحات جمادات نوشته شده است ، سفر جسمانى نيست بلكه نشسته در يك جا با دلى فارغ برخوردار از شنيدن نغمه هاى تسبيح يكايك ذرات مى باشد. بنابراين او را چه به رفت و آمد در دشتها؟ در حالى كه براى او بى نيازى در ملكوت آسمانهاست و خورشيد و ماه و ستارگان مسخر او هستند و آنها خود به جانب ديدگان اهل بصيرت در هر ماه و سال چندين بار سفر مى كنند، بلكه به طور مداوم در حركت خود كوشايند، بنابراين از عجايب است كه آن كسى كه كعبه ماءمور طواف اوست ، به طواف يكايك مساجد بشتابد و از غرايب است آن كسى كه كران تا كران آسمان به گرد او در طواف است ، خود در اطراف زمين بگردد، وانگهى تا وقتى كه مسافر نيازمند به ديدن عالم ملك و شهود با چشم ظاهرى است با اين همه در منزل اول از منزلهاى سالكان به سوى خدا و مسافران به درگاه اوست ، گويا او بر دروازه وين اعتكاف كرده و سيرش به فضاى باز، نينجاميده است در حالى كه هيچ دليلى جز ترس و كوتاهى براى طولانى شدن مدت توقف در اين منزل وجود ندارد. از اين رو يكى از صاحبدلان مى گويد: مردمان گويند: چشمانتان را باز كنيد تا ببينيد، من مى گويم چشمهايتان را ببنديد تا ببينيد، و هر دو سخن درست است ، سخن اول خبر از منزل اول مى دهد كه نزديك وطن است و دومى درباره منزل بعدى است كه از منازل دور از وطن مى باشد، و جز كسى كه خود را به خطر انداخته باشد بر آن منزل گام ننهد و هر كس به آن جا گام نهد چه بسا سالها سرگردان ماند و چه بسا كه توفيق ، دستگير او شود و به راه راست راهنمايى گردد. و كسانى كه در وادى حيرت هلاك شده اند، بيشتر از سوارگان آن راه بوده اند ولى آنان كه در پرتو توفيق به سلامت حركت كردند از نعمتها و ملك جاودانه برخوردار شدند، و آنانند كه در نيكيها گوى سبقت را از ما ربودند و از ملك دنيا براى آن ملك پند گرفتند، و نسبت به كثرت جمعيت ، طالبان آن ملك اندكند، زيرا هر چه مطلوب بزرگتر باشد طالب كمتر خواهد بود. از اين رو آنها كه هلاك مى شوند بيشتر از كسانى هستند كه مالك آن ملك مى گردند و هر ناتوان ترسو به دليل عظمت خطر و رنج زياد در صدد به دست آوردن آن ملك بر نمى آيد.

خداوند متعال ، عزت و ملك دين و دنيا را به وديعت ننهاده مگر آن جايى كه خطر موجود است ، در حالى كه آدمهاى ترسو نام ترس و نارسايى خود را حزم و احتياط مى گذارند.

اين است حكم سفر ظاهرى ، كه اگر در خلال آن به سفر باطنى رو مى آوريم به همان مقصدى كه در نظر مى گيريم خواهيم رسيد.

قسم دوم ، آن كه براى عبادتى از قبيل جهاد يا حج ، مسافرت كند و ما فضيلت ، آداب و اعمال ظاهرى و باطنى اين نوع سفر را در كتاب اسرار حج ذكر كرديم . زيارت قبول انبيا، صحابه ، تابعين و ساير علما و اوليا نيز در اين رديف است مى گويم :

بالاتر و مهمتر از همه آنها پس از زيارت پيامبر صلى اللّه عليه و اله ، زيارت قبور ائمه معصومين عليهم السلام از اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه و اله است ، در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از ابوالحسن الرضا عليه السلام روايت شده است كه فرمود: ((همانا همه امامان عليهم السلام به گردن دوستان و شيعيان خود حقى دارند و البته كمال وفاى به عهد و اداى آن حق ، زيارت قبور ايشان است ، پس هر كه ايشان را از روى رغبت و باور داشتن آنچه مورد علاقه آنهاست زيارت كند، در روز قيامت ائمه عليهم السلام شفيع ايشان خواهند بود.))(۸۵)

شيخ صدوق – رحمه اللّه – مى گويد: صالح بن عقبه از زيد شحّام روايت كرده كه :

((خدمت امام صادق عليه السلام عرض كردم : هر كس يكى از شما را زيارت كند چه اجرى دارد؟ فرمود: اجرش همانند اجر كسى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را زيارت كرده است )) (۸۶) و نيز مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام فرمود: ((يا على ! هر كه مرا در زمان حيات و يا پس از مردنم يا تو را در زمان حيات و يا پس از مردنت زيارت كند و يا دو پسرت را در زمان حيات يا پس از درگذشتشان زيارت كند، من روز قيامت ضامنم كه وى را از هول و هراسها و شدايد آن روز نجات دهم تا آن جا كه او را با خود همدرجه سازم .))(۸۷)

اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((محل قبر امام حسين عليه السلام از روزى كه در آن جا دفن شده است ، باغى از باغهاى بهشت است .))(۸۸)

و فرمود: ((مدفن امام حسين عليه السلام گلزارى از گلزارهاى بهشت است ))(۸۹) و فرمود: ((حريم مدفن امام حسين عليه السلام از چهار طرف مدفن پنج فرسخ است .))(۹۰)

و فرمود: ((در خاك مدفن امام حسين عليه السلام شفاى هر دردى است و آن بزرگترين داروست .))(۹۱)

و آن حضرت فرمود: ((وقتى كه (از آن تربت ) خوردى ، بگو: (( رب التربة المباركة و رب الوصى الذى و ارته صل على محمّد و آل محمّد و اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من كل داء.))(۹۲)

اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((ما بين قبر امام حسين عليه السلام تا آسمان هفتم محل رفت و آمد فرشتگان است .))(۹۳)

صالح بن عقبه از بشير دهّان روايت كرده كه : خدمت امام صادق عليه السلام عرض كردم : چه بسا اتفاق مى افتد كه حج از دست من مى رود و عرفه را كنار مزار امام حسين عليه السلام مى گذرانم ، فرمود: ((آفرين بر تو اى بشير! هر مؤ منى كه با معرفت به حق آن حضرت كنار مزار امام حسين عليه السلام در غير روز عيد بيايد، بيست حج مبرور قبول شده و بيست غزوه با پيامبر مرسل يا امام عادل در نامه عملش نوشته مى شود و هر كه در روز عيد بيايد هزار حج و هزار عمره مبرور مقبول و هزار غزوه با پيامبر مرسل و يا امام عادل برايش نوشته مى شود. مى گويد: پرسيدم : چگونه براى من ثواب موقف حج نوشته مى شود؟ امام عليه السلام نظير آدم خشمگين به من نگاه كرد و بعد فرمود: اى بشير! مؤ من هرگاه روز عرفه كنار مزار امام حسين عليه السلام بيايد در حالى كه معرفت به حق آن حضرت دارد و از آب فرات غسل كند، سپس رو به آن حضرت بياورد، خداوند به هر گامى ثواب يك حج با تمام مناسكش – درست به خاطر ندارم ، گويا فرمود: و يك عمره – برايش مى نويسد.))(۹۴)

امام صادق عليه السلام فرمود: ((خداوند در شامگاه عرفه ابتدا به زايران قبر امام حسين عليه السلام مى نگرد. عرض كردند: آيا پيش از نگرش به اهل موقف (در عرفه )؟ فرمود: آرى . گفتند: چگونه چنين چيزى مى شود؟ فرمود: چون در ميان اهل موقف ممكن است اولاد زنا باشند، در حالى كه در ميان زيران امام حسين عليه السلام اولاد زنا نيست .))(۹۵)

و آن حضرت فرمود: ((هر كس قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كند گناهانش را بر در منزل خود چون پلى قرار داده است كه از روى آن عبور مى كند همان طورى كه كسى از شما وقتى كه از پل عبور كند، آن را در پشت سرش قرار مى دهد.))(۹۶)

على بن حمزه از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: ((خداوند هفتاد هزار فرشته را موكل امام حسين عليه السلام قرار داده است كه هر روز ژوليده و غبارآلوده بر آن حضرت صلوات مى فرستد و براى زايرانش دعا مى كنند و مى گويند: اينان زيران امام حسين عليه السلام اند، خداوندا ثواب آنها را چنين و چنان كن .))(۹۷)

و آن حضرت فرمود: ((هر كه با معرفت به حق امام حسين عليه السلام به زيارت آن حضرت بيايد خداوند جايگاه او را اعلى عليين مقرر فرمايد.))(۹۸)

موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: ((كمترين اجرى كه به زايران امام حسين عليه السلام در كنار شط فرات داده مى شود در صورتى كه عارف به حق و حرمت و ولايت آن حضرت باشند اين است كه گناهان گذشته و آينده آنان آمرزيده مى شود.))(۹۹)

حسن بن على وشّاء از ابوايوب خراز به نقل از محمّد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((شيعيان ما را به زيارت حسين بن على عليه السلام امر كنيد كه زيارت آن حضرت از زير آوار ماندن ، غرق شدن و سوختن و طعمه درندگان شدن جلوگيرى مى كند و زيارت آن حضرت بر كسى كه به امانت امام حسين عليه السلام از جانب خدا، اقرار دارد، لازم و واجب نيست .))(۱۰۰)

هارون به خارجه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((وقتى نيمه شعبان فرا مى رسد، مناديى از بالاترين جايگاه آسمان ، ندا مى دهد: اى زايران قبر امام حسين عليه السلام ! باز گرديد در حالى كه آمرزيده ايد، اجرتان با پروردگارتان و محمّد صلى اللّه عليه و اله پيامبرتان است .))(۱۰۱)

حسين بن محمّد قمى از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((هر كس قبر پدرم را در بغداد زيارت كند چنان است كه قبر رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و قبر اميرالمؤ منين عليه السلام را زيارت كرده است جز اين كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و اميرالمؤ منين عليه السلام فضيلت خود را دارند.))(۱۰۲)

از حسن بن وشّاء به نقل از ابوالحسن الرضا عليه السلام روايت شده كه : از آن حضرت درباره زيارت قبر ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم كه آيا مثل زيارت قبر امام حسين عليه السلام است ؟ فرمود: آرى .(۱۰۳)

على بن مهزيار از امام ابوجعفر محمّد بن على الثانى (امام جواد عليه السلام ) نقل كرده مى گويد: عرض كردم : فدايت شوم زيارت حضرت رضا عليه السلام افضل است يا زيارت اباعبداللّه الحسين عليه السلام ؟ فرمود: ((زيارت قبر پدرم افضل است ، زيرا كه قبر امام حسين عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند ولى پدرم را جز خواص شيعه زيارت نمى كنند.))(۱۰۴)

احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى مى گويد: در نوشته ابوالحسن الرضا عليه السلام چنين خواندم : ((به شيعيان من بگو، زيارت من در نزد خدا برابر هزار حج است . مى گويد: خدمت ابوجعفر عليه السلام – يعنى پسرش ‍ امام جواد عليه السلام – رسيدم ، عرض كردم ! هزار حج ؟ فرمود: آرى به خدا سوگند و هزار هزار حج براى كسى است كه با معرفت به حق آن حضرت ، او را زيارت كند.))(۱۰۵)

حسين بن زيد از ابوجعفر عليه السلام روايت كرده ، مى گويد: از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: ((مردى از فرزندان موسى عليه السلام به دنيا مى آيد كه همنام اميرالمؤ منين عليه السلام است و بعد در زمين توس واقع در خراسان مدفون خواهد شد؛ كه در آن جا با زهر كشته مى شود و غريبانه دفن مى شود، هر كس او را با معرفت به حقش زيارت كند، خداى تعالى به او اجرى عطا كند معادل اجر كسى كه قبل از فتح مكه براى پيروزى اسلام انفاق و مبارزه كرده است .))(۱۰۶)

بزنطى از امام رضا عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((كسى از دوستانم با معرفت به حق من ، مرا زيارت نمى كند مگر آن كه روز قيامت او را شفاعت مى كنم .))(۱۰۷)

ابوجعفر محمّد بن على الرضا عليه السلام مى فرمايد: ((همانا بين دو كوه ترس قطعه خاكى است كه از بهشت گرفته شده است ، هر كه وارد آن جا شود روز قيامت از آتش دوزخ در امان است .))(۱۰۸)

و آن حضرت فرمود: براى كسى كه قبر پدرم را در توس با معرفت به حقش ‍ زيارت كند بهشت را در نزد خداى تعالى ضمانت مى كنم .))(۱۰۹)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((به همين زودى پاره اى از تن من در خراسان دفن مى شود، هيچ گرفتارى آن را زيارت نمى كند اگر آن كه خداوند گرفتارى اش را بر طرف مى سازد و هيچ گنهكارى آن را زيارت نمى كند مگر آن كه خداوند گناهانش را مى آمرزد.))(۱۱۰)

نعمان بن سعد از اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((بزودى مردى از اولاد من به وسيله زهر و از روى ستم در زمين خراسان كشته مى شود، نامش چون نام من و نام پدرش چون نام موسى بن عمران عليه السلام است ، بدانيد هر كه او را در غربتش زيارت كند خداوند گناهان گذشته و آينده اش را بيامرزد، هر چند كه به بسيارى ستارگان و قطره هاى باران و برگ درختان باشد.))(۱۱۱)

حمدان ديوانى از امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((هر كه مرا با اين دورى منزل زيارت كند، من روز قيامت در سه جا به سراغ او مى آيم تا او را از خطرهاى قيامت نجات دهم : وقتى كه نامه هاى اعمال از سمت راست يا چپ به مردم داده مى شود، و در صراط، و به هنگام سنجش اعمال .))(۱۱۲)

حمزة بن حمران مى گويد: ((امام صادق عليه السلام فرمود: ((نواده من در سرزمين خراسان در شهرى كه به آن توس گويند، كشته مى شود. هر كه با معرفت به حقش او را زيارت كند، روز قيامت او را با دست خود مى گيرم و به بهشت وارد مى كنم هر چند كه گناهان كبيره داشته باشد. مى گويد: عرض ‍ كردم : فدايت شوم ، معرفت حق او چيست ؟ فرمود: اين كه بداند او امام واجب الاطاعه ، غريب و شهيد است ، هر كه او را با معرفت به حقش زيارت كند خداوند پاداش هفتاد شهيد را را به او مرحمت كند، از شهيدانى كه در مقابل رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به حقيقت شهيد گشته اند.))(۱۱۳)

حسن بن على بن فضال از ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام روايت كرده است كه مردى از اهل خراسان به آن حضرت گفت : ((يابن رسول اللّه من رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را در خواب ديدم . گويا به من مى فرمود: چگونه خواهد بود حال شما وقتى كه پاره تن من در سرزمين شما دفن گردد و پاسدارى امانت من و به شما سپرده شود و ستاره آسمان من در خاك شما پنهان گردد؟ امام رضا عليه السلام در پاسخ فرمود: منم آن كسى كه در زمين شما دفن مى شوم و منم پاره تن پيامبر شما و منم آن امانت و آن ستاره ، بدان كه هر كس مرا زيارت كند در حالى كه به آنچه خدا از حق من و طاعت من واجب كرده ، آگاه باشد، من و پدرانم روز قيامت شفيعان او هستيم و هر كه ما شفيع او باشيم نجات يافته است اگر چه به اندازه گناهان جن و انس گناه داشته باشد. پدرم از جدم از قول پدرش نقل كرده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: هر كه مرا در عالم خواب ببيند، خود مرا ديده است ، زيرا شيطان نمى تواند در صورت من و نه در صورت هيچ يك از اوصياى من و نه در صورت هيچ يك از شيعيان تجسم پيدا كند و خواب درست ؛ جزئى از هفتاد جزء نبوت است .))(۱۱۴)

از اباصلت ، عبدالسلام بن صالح هروى روايت شده كه مى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ((به خدا سوگند، هيچ يك از ما نيستيم مگر آن كه مقتول و شهيد مى شويم ، پرسيدند: يابن رسول اللّه ، چه كسى شما را مى كشد؟ فرمود: بدترين خلق خدا در اين زمان ، مرا به وسيله زهر مى كشد، سپس در سرايى كهنه و ديار غربت دفن مى كند. پس هر كه مرا در غربتم زيارت كند خداوند براى او اجر صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار انجام دهنده حج و عمره و صد هزار مجاهد را بنويسد و در زمره ما محشور شود و در درجات عالى بهشت همراه ما باشد.))(۱۱۵)

حسن بن على فضّال از ابوالحسن الرضا عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((همانا در خراسان بقعه اى است ، زمانى بر آن بيايد كه جاى رفت و آمد فرشتگان گردد. پس همواره گروهى از فرشتگان نازل مى شوند و گروهى به آسمان بالا مى روند تا وقتى كه در صور دميده شود (يعنى تا پايان عمر دنيا). عرض شد: يا بن رسول اللّه ، اين بقعه كدام است ؟ فرمود: آن در سرزمين توس است ، به خدا سوگند كه آن باغى از باغهاى بهشت است . هر كه در آن بقعه مرا زيارت كند چنان است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را زيارت كرده است و خداوند براى او ثواب هزار حج مبرور و هزار عمره مقبول بنويسد و من و پدرانم روز قيامت شفيعان او خواهيم بود.))(۱۱۶)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((به همين زودى پاره تن من در سرزمين خراسان مدفن مى شود، هيچ مؤ منى او را زيارت نكند مگر آن كه خداوند بهشت را بر او واجب و حتمى كند و پيكر او را بر آتش دوزخ حرام گرداند.))(۱۱۷)

ابوحامد غزالى گويد: هر كس را كه از ديدنش تبرك جويند پس از وفاتش به زيارتش تبرك جسته مى شود، و جايز است به اين سبب بار سفر بست و اين سخن پيامبر صلى اللّه عليه و اله كه فرمود: ((نبايد بار سفر بست مگر به سوى سه مسجد: مسجدالحرام ، و اين مسجد كه متعلق به من است و مسجدالاقصى ))(۱۱۸) مانع از زيارت ديگر اماكن نيست ، زيرا اين حديث درباره مسجد است و زيارت قبور پس از اين سه مسجد، همسانند اگر نه تفاوتى بين زيارت قبور انبيا، اوليا و علما در اصل فضيلت نيست هر چند كه در مراتب و درجات بر حسب درجاتشان در پيشگاه خدا متفاوتند. و خلاصه آن كه زيارت زندگان بهتر از زيارت مردگان است مى گويم :

به شرط تساوى زندگان و مردگان . اگر نه ، بايد به مراتب آنان بنگريم .

ابوحامد غزالى مى گويد: فايده اى كه از ديدار زندگان به دست مى آيد درخواست بركت دعا از آنها و بركت نظر كردن به ايشان است ، زيرا نظر كردن به سيماى دانشمندان و صالحان عبادت است و باعث تحريك اشتياق به پيروى از ايشان و آراسته شدن به اخلاق و آداب ايشان است و اينها سواى فوايدى است كه مى توان از شناخت چگونگى روحيات و رفتار آنها به دست آورد. و صرف زيارت برادران دينى فضيلت دارد، همان طورى كه در بخش آداب معاشرت و در تورات آمده است : ((تا چهار ميل برو و برادر دينى را زيارت كن .))

اما ديدار سرزمينها و بقعه ها به جز مسجدهاى سه گانه و جز مرزها براى مرزدارى ثوابى ندارد، حديث بالا روشن است در اين كه براى بركت جستن از سرزمينها بار سفر نبنديد مگر به قصد مساجد سه گانه . البته فضيلتهاى حرمين را در بخش حج گفتيم و بيت المقدس نيز دارى فضيلت زيادى است ، حضرت سليمان عليه السلام از خداوند عز و جل درخواست كرد كه هر كه قصد زيارت آن مسجد را كند هدف او تنها نماز گزاردن در آن باشد، در تمام مدت اقامت تا هنگام خروج نظرت را از او بر نگردان و او را از گناهانش پاك كن مانند روزى كه از مادر متولد شده است ؛ و خداوند دعاى سليمان عليه السلام را مستجاب كردمى گويم :

فضيلت مسجد كوفه و نماز در آن جا را نيز با سخن اميرالمؤ منين عليه السلام راجع به فضيلت آن ، در كتاب اسرار حج نقل كرديم كه فرمود: ((اگر مردم مى دانستند چه بركتى در مسجد كوفه است از كرانه هاى زمين به آن جا مى آمدند هر چند با دستها بر روى برف راه مى رفتند.))(۱۱۹)

غزالى گويد: قسم سوم آن است كه مسافرت براى فرار از عامل نگران كننده دينى باشد و آن نيز نيكوست ، زيرا كه فرار از امور طاقت فرسا، از روش ‍ پيامبران است . و از جمله چيزهايى كه بايد از آنها فرار كرد، واليگرى ، مقام و زيادى علايق و اسباب است ، زيرا همه اينها باعث برهم زدن فراغت دل است در حالى كه دين جز با دل فارغ از غير خدا كامل نمى شود. بنابراين اگر دل كاملا فارغ نباشد به مقدارى كه فراغت آن صورت مى پذيرد، به دين مى پردازد. در دنيا فراغت دل از امور دنيا و نيازهاى ضرورى حاصل نمى شود ليكن سبك و سنگين كردن آن ممكن است سبكباران نجات يافتند و سنگين بارها هلاك شدند؛ و سپاس خداى را كه رستگارى را منوط به فراغت مطلق از وبالها و سنگينى ها نفرمود بلكه به لطف خود بنده سبكبار را مى پذيرد و او را مشمول رحمت واسعه خود مى فرمايد و سبكبار كسى است كه دنيا بزرگترين وجهه همت او نباشد و چنين چيزى در وطن براى كسى كه دامنه مقامش وسيع و دلبستگيهايش فراوان است ميسر نمى شود، بنابراين كاملا به مقصدودش نمى رسد مگر در غربت و گمنامى و بريدن از علايقى كه گرفتار آنهاست تا اين كه مدتى نفسش را تمرين دهد و آنگاه چه بسا خداوند او را با كمك خود يارى كند و چيزى را كه باعث تقويت نفس و آرامش دل است به او مرحمت فرمايد، از اين رو مسافرت كردن و نكردن در نزد او يكسان مى گردد و بود و نبود اسباب و علايق در نزد او برابر مى شود و در نتيجه هيچ چيز نمى تواند به آنچه او از ياد خدا در پى آن است زيان برساند.

و چنان حالتى جدا كمياب است بلكه بيشتر سستى و كوتاهى از توجه به خلق و خالق بر دلها چيره مى گردد و تنها انبيا و اوليا، به وسيله اين نيز به سعادت مى رسند و رسيدن به آن از راه تلاش ، بسى دشوار است ، هر چند كه تلاش و كوشش نيز دخالت دارد. و مثال تفاوت قوه باطنى در آن باره ، مانند تفاوت قوه ظاهرى است در اعضاى بدن . يك مرد نيرومند با قدرت كافى و اعصاب استوار و بنيه قوى به تنهايى قادر بر حمل چيزى به طور مثال ، به وزن هزار رطل است در حالى كه اگر شخص ناتوان بيمارى بخواهد با تمرين وزنه بردارى و بتدريج اندك اندك به آن مرتبه برسد نمى تواند ليكن تمرين و كوشش ، كمى به نيروى وى مى افزايد هر چند كه او را به مرتبه نيرومند نمى رساند، پس سزاوار نيست كه به سبب نوميدى از رسيدن به مرتبه بالاتر، تلاش و كوشش را ترك كند، زيرا اين نشان نهايت نادانى و گمراهى است و يكى از عادات پيشينيان اين بود كه از ترس فتنه ها، جلاى وطن مى كردند. يكى از ايشان مى گويد: اين زمان بدى است ؛ گمنام در اين زمان امنيت ندارد تا چه رسد به آدم مشهور. اين زمانى است كه مردى از شهرى به شهرى منتقل مى شود و چون در جايى او را شناختند به جاى ديگر مى رود.

قسم چهارم ، سفرى است كه به منظور فرار از آنچه زيان بدنى دارد مانند طاعون يا زيان مالى دارد مانند گرانى بهاى اجناس و نظاير آنها صورت مى گيرد، اين سفر اشكالى ندارد بلكه در بعضى موارد چه بسا فرار كردن ، واجب و بعضى جاها مستحب است بر حسب وجوب يا استحباب نتايجى كه در پى دارد. ولى طاعون از آن ميان استثنا شده است و سزاوار نيست كه از آن فرار كنند به سبب نهيى كه در آن باره وارد شده است . اسامة بن زيد گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((اين درد يا بيمارى ، عذابى است كه بعضى از امتهاى پيشين بدان وسيله عذاب شدند و بعدها روى زمين باقى ماند. گاهى از بين مى رود و گاه مى آيد، پس هر كس بشنود كه اين بيمارى در سرزمينى پيدا شده نبايد به آن جا برود، اما هر كه در سرزمينى باشد و طاعون بيايد، نبايد از آن جا فرار كند.))(۱۲۰)

عايشه گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((همانا از جمله عوامل نابودى امت من نيزه و بيمارى طاعون است ، مى گويد: پرسيدم يا رسول اللّه ! نابودى با نيزه را فهميدم اما طاعون چيست ؟ فرمود: غده اى مانند غده شتر است كه گلوگاه ايشان را مى گيرد؛ مسلمانى كه از طاعون بميرد شهيد است و هر كه به عنوان داروغه در جايى كه طاعون است بماند، همانند مرزدار در راه خداست و هر كه از آن فرار كند همچون كسى است كه از لشكر مهاجم فرار كرده است .))(۱۲۱)

از مكحول نقل شده است كه ام ايمن مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به يكى از اعضاى خانواده اش سفارش كرد: ((چيزى را شريك خدا قرار نده ، هر چند تو را با آتش عذاب كنند و يا بترسانند و از پدر و مادرت اطاعت كن ، حتى اگر فرمان دهند كه هر چه دارى دور بريز، به گفته شان عمل كن ، و نماز را عمدا ترك نكن ، زيرا هر كه نماز را عمدا ترك كند، از پيمان الهى بيرون شده است . از شراب دورى كن زيرا شراب كليد هر بدى است . از معصيت دورى كن زيرا نافرمانى خدا و معصيت ، خدا را به خشم مى آورد و از لشكر مهاجم (طاعون ) فرار نكن ، حتى اگر مرگى به مردم رسيد و تو در آن ميان بودى در بين آنها استوار بمان . از نعمتى كه دارى بر خانواده ات انفاق كن و عصايت را به روى آنها بلند كن و به خاطر خدا آنها را بترسان .))(۱۲۲)

اين احاديث دلالت دارد بر اين كه فرار از طاعون و همچنين رفتن به جايى كه طاعون است ، نهى شده و راز اين مطالب در كتاب توكل خواهد آمد. اين بود اقسام مسافرتها.(۱۲۳)

علاوه بر اقسام نامبرده ، مسافرت به اقسام ديگر از قبيل مذموم ، محمود و مباح تقسيم مى شود: سفر مذموم خود به دو قسم تقسيم مى شود: ۱ – حرام مثل فرار برده و مسافرتى كه موجب عاق والدين شود. ۲ – سفر مكروه مانند بيرون شدن از شهرى كه طاعون آمده است . و سفر محمود (پسنديده ) نيز به دو قسم تقسيم مى شود: ۱ – واجب ، مانند حج و رفتن در پى كسب دانش كه بر هر مسلمانى واجب است . ۲ – مستحب مثل زيارت دانشمندان و قبورشان و از روى همين انگيزه ها نيت سفر شناخته مى شود، زيرا معناى نيت ، اقدام به علت وجود سببى است كه همان انگيزه است و قيام براى پاسخ به آن انگيزه مى باشد، و بايد در تمام سفرها نيت شخص ، آخرت باشد، چنين نيتى در سفر واجب و مستحب بارز است ولى در سفر مكروه و ممنوع ، محال است و اما در سفر مباح ، هرگاه هدف مسافر، مثلا از طلب مال ، حفظ آبرو و پرهيز از گدايى ، و رعايت جوانمردى نسبت به اهل خانه و خانواده و صدقه دادن مازاد بر مقدار نياز باشد، اين نوع مباح با اين نيت از اعمال آخرت محسوب مى شود ولى اگر به مقصد حج بيرون رود و انگيزه اش ريا و سمعه باشد، از زمره اعمال آخرت بيرون مى شود. بنابراين سخن پيامبر صلى اللّه عليه و اله : ((عملها وابسته به نيتهاست .))(۱۲۴) شامل واجبات و مباحات مى گردد نه محظورات ، زيرا نيت تاءثيرى در بيرون آوردن آن موارد از ممنوعيت ندارد. يكى از پيشينيان گويد: خداوند فرشتگانى را بر مسافران گمارده است تا مقاصد آنها را بنگرند، پس به هر كدام پاداشى مطابق نيت آنان مى دهد هر كه نيتش دنيا باشد، از دنيا به او مرحمت مى كند و چند برابر از آخرتش مى كاهد و فكر او را پراكنده مى سازد و حرص و دلبستگى او را به دنيا افزون مى گرداند و هر كه نيتش ‍ آخرت باشد، بينايى و هوشيارى به او مرحمت مى كند و به مقدار نيتش به او – براى توجه و پند آموزى – گشايش مى دهد و خاطرش را جمع مى كند و فرشتگان براى او طلب مغفرت مى كنند.

اما دقت در اين مطلب كه مسافرت بهتر است يا اقامت ؟ شبيه اين سخن است كه بگوييم گوشه نشينى بهتر است يا معاشرت ؟ و ما راه و روش آن را در بخش عزلت بيان كرديم و پاسخ را بايد از روى آن فهميد. زيار سفر، نوعى معاشرت تواءم با رنج و مشقت از قبيل پريشانى خاطر و نگرانى دل است – البته در مورد بيشتر مردم چنين است – به هر حال ، هر كدام در كمك به دين بيشتر مؤ ثر باشد، بهتر است .

بالاترين نتيجه دين در دنيا با فكر مداوم حاصل مى شود و هر كس راه فكر و ذكر را نياموزد به آن نرسد در حالى كه مسافرت ، در آغاز كار به آموختن كمك مى كند و اقامت در نهايت بر عمل به وسيله آموزش يارى مى رساند، و اما به طور مداوم گردش در روى زمين از جمله عوامل پريشانى خاطر است مگر در مورد كسانى كه قويدل هستند، زيرا مسافر به سبب آنچه دارد در معرض لغزش و نگرانى است مگر آنچه را كه خداوند نگاه مى دارد. بنابراين ، همواره مسافر نگران است گاهى بر جان و مالش بيمناك است و گاهى به سبب مفارقت از آنچه در وطن با آن انس و عادت داشته است و اگر همراه مسافر مالى نباشد كه از آن بيمناك باشد از طمع و چشم اميد به مردم بر كنار نيست ، پس گاهى دلش به سبب نيازمندى ، ناتوان و گاهى به وسيله استحكام با اسباب و وسايل طمع تواناست .

وانگهى مشغله بار اندازى و كوچ كردن در همه حال باعث نگرانى است ، بنابراين سزاوار نيست شخص مريد مسافرت كند مگر در طلب دانش يا براى ديدار استادى كه پيرو راه و روش اوست و از ديدن او اشتياق به كار نيك پيدا مى كند. پس اگر به خود مشغول و چشم دلش باز و راه انديشه و عمل به رويش گشوده است ، آرامش و سكون براى او بهتر است . جز اين كه بيشتر صوفيان اين روزگار چون باطنشان از افكار لطيف و اعمال دقيق تهى است ، انس با خدا و ذكر او را در خلوت بر ايشان فراهم نيامده بيكارى را پيشه خود ساخته و كار و كسب را دشوار يافته ، درخواست از ديگران و گدايى را راحت ديده به كاروانسراهايى كه براى آنها در شهرها بنا شده دلخوش كرده اند و خدمتكارانى را كه براى خدمت صوفيان تعيين شده ، مسخر فرمان خود ساخته اند و عقل و دينشان را سبك گرفته اند تا آن جا كه از خدمت جز ريا و سمعه و شهرت و به چنگ آوردن اموال از راه گدايى – به اين دليل كه پيروان زياد دارند – قصد ديگرى ندارند! از اين رو براى ايشان در خانقاهها نه حكم نافذى مانده و نه تاءديب آنان براى مسافران ، سودمند است و نه مانع قدرتمندى در برابر آنهاست . اين است كه لباسهاى وصله دار پوشيده و از خانقاهها، تفريحگاههايى براى خود ساخته اند و چه بسا الفاظ مزخرفى از كلمات عجيب و غريب فراهم كرده اند، پس به خود نگاه مى كنند در حالى كه در خرقه پوشى و سياحت و در لفظ و عبارتشان و در آداب ظاهرى از راه و رفتارشان تنها شباهتى به صوفيان دارند و گمان مى كنند كه هر سياهى خرماست ! و تصور مى كنند كه مشاركت در اين ظواهر باعث سهيم شدن در حقايق مى گردد، هيهات ! چقدر نادان است كسى كه تفاوت بين پيه و تاول را تشخيص نمى دهد! پس اينان مورد خشم خدايند، زيرا كه خداوند جوان بيكاره را دشمن مى دارد در حالى كه آن را چيزى جز جوانى و بيكارى وادار به جهانگردى نمى كند. البته كسى كه براى حج يا عمره آن هم بدون ريا و سمعه سفر كند يا براى ديدار با استادى كه در علم و رفتارش از او پيروى مى كند، مسافرت كند از اين گروه مستثناست و اكنون چنين كسى در اين ديار نيست . تمام امور دينى تباه و فاسد گشته است اما تصوف به طورى كلى نابود و باطل شده است ، زيرا علوم با گذشت زمان كهنه نمى شوند و دانشمند اگر دانشمند بدى باشد، در رفتار و اخلاقش ‍ فساد خواهد داشت نه در علمش ، و عالم بى عمل خواهد بود، در حالى كه عمل غير از علم است ، اما تصوف عبارت است از خالص كردن دل براى خدا و ناچيز شمردن هر آنچه غير خداست و حاصل آن بر مى گردد به عمل دل و اعضاى بدن و هرگاه عمل فاسد گرديد، اصل تصوف از بين رفته است و در مسافرتهاى اينان از آن جهت كه رنج بى فايده اى براى شخص دارد، فقها اختلاف نظر دارند، گاهى مى گويند: چنان سفرى ممنوع است .

ولى از نظر ما حق اين است كه حكم به اباحه كنيم ، زيرا بهره ايشان نجات از غم بيكارى و بطالت به وسيله ديدن شهرهاى مختلف است و اين قبيل بهره منديها پست و بى ارزش است و نفوس كسانى كه در پى اين قبيل بهره ها مى روند نيز پست است و از رنج بردن حيوان فرومايه براى بهره اى پست كه در خور او و عايد اوست باكى نيست ، زيرا او كه اذيت مى بيند، همو نيز لذت مى برد. همچنين اقتضاى فتوا، آزاد گذاشتن عوام در مباحاتى است كه سود و زيانى به حال آنها ندارد، جهانگردانى كه بدون هدف دينى و دنيوى ، در طلب تفريح محض در شهرها مى گردند مانند چهار پايانى هستند كه در صحراها رفت ، و آمد دارند. بنابراين تا وقتى كه از ايشان شرى به مردم نرسد و حال ايشان بر مردم مشتبه نشود و از موقوفاتى كه بر صوفيان وقف شده و بر آنها حرام است نخورده اند گردش ايشان اشكالى ندارد. اين بود مطالب مربوط به اقسام مسافرت و نيت مسافر و فضيلت سفرمى گويم :

در كتاب (( من لا يحضر الفقيه )) عمرو بن ابى المقدام از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: ((در حكمت آل داوود عليه السلام آمده است : همانا شخص عاقل نبايد از وطن خود كوچ كند مگر در سه مورد: براى فراهم كردن توشه آخرت و يا تاءمين معاش و يا كسب لذت غير حرام .))(۱۲۵)

سكونى به اسناد خود روايت كرده مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: مسافرت كنيد تا تندرست باشيد و جهاد كنيد تا غنيمت به دست آوريد و حج به جا آوريد تا بى نياز شويد.))(۱۲۶)

جعفر بن بشير از ابراهيم بن فضل روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

((هرگاه خداوند وسيله روزى بنده اش را در سرزمينى فراهم كرده باشد. او را به آن سرزمين نيازمند مى سازد.))(۱۲۷)

باب دوم : در آداب مسافر از اول تا بازگشت و آن يازده چيز استمى گويم :

من نيز يك مورد بر آنها افزوده ام كه خود شامل بخشى از آداب است و از جمله سفارشهاى لقمان به پسرش مى باشد، بنابراين دوازده مورد مى گردد.

اول ، آن كه پيش از هر چيز رد مظالم بدهد و قرضهايى را كه دارد ادا كند و هزينه كسانى را كه واجب النفقه او هستند فراهم كند و اگر اماناتى در دست او هست به صاحبانش بازگرداند و جز مال حلال براى خرج سفر برندارد و آن قدر خرج سفر بردارد كه به همراهانش نيز كمك كند و بايد در مسافرت خوش سخن باشد و ديگران را اطعام كند و با آنان با اخلاق نيكو برخورد كند، زيرا مسافرت رازهاى درونى را ظاهر مى سازد، هر كس براى رفاقت در سفر شايسته باشد براى معاشرت در غير سفر نيز شايسته است ، حال آن كه گروهى در وطن كسى شايستگى معاشرت را دارد در صورتى كه شايستگى همسفرى را ندارد. از اين رو گفته اند: هرگاه معاشرين كسى در وطن او را تمجيد كردند و همسفرانش نيز او را ستودند در شايستگى او نبايد ترديد كنيد. مسافرت از عوامل دلتنگى است و هر كه در وقت دلتنگى خوش خلق باشد، (واقعا) خوش اخلاق است اگر نه در وقتى كه همه چيز بر وفق مراد است بدخويى كمتر معلوم مى شود. در حالى كه گفته اند: سه كس را به سبب بى قرارى نبايد سرزنش كرد: روزه دار، بيمار و مسافر. كمال اخلاق مسافر در نيكى به چارواداران و كمك در حد امكان به همراهان و همراهى با بى خرجى ماندگان است . به اين ترتيب كه از آنان نگذرد مگر آن كه با وسيله سوارى يا توشه راه آنان را يارى دهد و يا به سبب آنان توقف كند و با وجود اين گاهى با همراهان شوخى و مزاح كند بدون آن كه ناسزا بگويد و گناهى مرتكب شود تا اين كه بدين وسيله دلتنگى و سختيهاى سفر را جبران كندمى گويم :

از طريق شيعه روايتى در (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است ، مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((از بزرگوارى مرد است كه وقت رفتن به سفر، توشه راهش پاكيزه باشد.))(۱۲۸)

از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: ((هرگاه مسافرت كرديد، سفره اى همراه داشته باشيد و در آن زمان با همراهان مدارا كنيد.))(۱۲۹)

از نصر خادم نقل شده ، مى گويد: ((عبد صالح حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام به سفره اى كه رويش حلقه هاى فلزى داشت نگاهى كرد، فرمود: اين سفره را جمع كنيد و به جاى آن آهنى را بگذاريد، زيرا هيچ حشره اى به چيزى از آن سفره نمى تواند نزديك شود!))(۱۳۰)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است : ((توشه مسافر آواز و شعرى است كه به سخن زشت نينجامد.))(۱۳۱)

از ابوربيع شامى نقل شده است كه : نزد امام صادق عليه السلام بوديم و خانه پر از جمعيت بود، فرمود: ((از ما نيست هر كه با هم صحبتش ‍ معاشرت خوبى و با رفيقش رفاقت خوبى نداشته باشد و با هم خوراكش به نيكى هم خوراكى نكند و با كسى كه با او خوشخو است ، خوشخو نباشد.))(۱۳۲)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است كه فرمود: ((از سنت است كه وقتى گروهى به سفر مى روند، خرج سفرشان را بپردازند كه اين گواراتر است براى خودشان و بهتر است براى اخلاقشان .))(۱۳۳)

مردم در خدمت امام صادق عليه السلام راجع به جوانمردى گفتگو مى كردند، امام عليه السلام فرمود: ((شما گمان مى بريد كه جوانمردى به فسق و فجور است ، همانا جوانمردى و مروت به سفره گسترده و بذل و بخشش و انتشار نيكى و اذيت نكردن ديگران است ، اما آنچه شما گمان كرده ايد، بد ذاتى و تبهكارى است . سپس فرمود: جوانمردى چيست ؟ مردم گفتند: نمى دانيم ، فرمود: به خدا سوگند كه جوانمردى آن نيست كه مرد سفره اش را در آستانه منزل خود پهن كند، بلكه جوانمردى دو نوع است : يكى در غير سفر و ديگرى در سفر اما آن كه در غير سفر است ، عبارت است : از تلاوت قرآن و همواره در مساجد بودن و در پى حوايج برادران ايمانى رفتن و نعمتى كه بر خدمتگزارى مى بينى آن نعمت دوست را شاد و دشمن را سرافكنده مى كند. و اما جوانمردى در سفر زيادى توشه و پاك بودن و در اختيار همراهان گذاشتن آن و پس از جدايى از همسفران ، پوشيده نگاه داشتن معايب ايشان و شوخى كردن بسيار است به شرطى كه باعث خشم خداى تعالى نباشد. سپس فرمود: به خدايى كه جدم را به حق فرستاده است . خداى عز و جل به قدر مروت هر بنده اى روزى او را مى رساند، زيرا كمك الهى به قدر هزينه نازل مى شود و به مقدار سختى بلاد و مصيبت ، صبر مى رسد.))(۱۳۴)

غزالى گويد: دوم اين كه همراهى براى خود انتخاب كند و به تنهايى بيرون نشود، اول همراه ، سپس راه . و بايد همراهش از كسانى باشد كه بر امور دينى او را يارى كند و هرگاه چيزى از اين امور را فراموش كرد به خاطر او آورد و كمك و يارى اش كند و چون يادآورى كرد بازوى او باشد، زيرا هر كسى به راه و روش دوستش مى باشد و مرد را جز به رفيقش نمى شود شناخت . پيامبر صلى اللّه عليه و اله نهى فرمود از اين كه مردى به تنهايى سفر كند و فرمود: ((سه نفر باشند.))(۱۳۵)

و نيز فرمود: ((هرگاه سه تن با هم همسفر شديد يكى را فرمانده خود قرار دهيد.))(۱۳۶) و ((اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و اله چنين رفتار مى كردند و گفتند: او فرماندهى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله تعيين كرده است و بايد خوشخوترين و مدارا كننده ترين فرد از اصحاب و آن كه را زودتر از همه ايثار مى كند و در پى موافقت ياران است ، به فرماندهى انتخاب كنند.))(۱۳۷) از آن جهت نياز به فرمانده است كه نظارت در تعيين منزلها، راه ها و مصالح سفر مختلف است ، بنابراين جز وحدت چيزى باعث نظم و جز كثرت چيزى باعث تباهى سفر نمى شود و از آن جهت منظم است كه تدبير كننده جهان يكى است ((و اگر چند خدا بود جهان فاسد مى شد)) و هرگاه اداره كننده يكى باشد، تدبير منظم خواهد بود و اداره كننده بيش از يكى باشد، تمام كارها چه در سفر و چه در غير سفر، تباه مى شود. گذشته از آن كانونهاى زندگى بدون فرمانرواى عمومى – مانند فرمانرواى كشور – يا فرمانرواى خاص – مانند سرپرست منزل – نمى شود، اما در مسافرت فرمانروايى تعيين نشده است مگر اين كه مسافران ، خود تعيين كنند، به اين سبب تعيين فرمانده لازم است كه نظرات مختلف را هماهنگ سازد، وانگهى بر فرمانده واجب است كه جز به مصلحت مسافران نينديشد و خود را نگهبان آنها قرار دهد؛ همان طورى كه از عبداللّه مروزى نقل كرده اند كه ابوعلى رباطى همراه او شد، ابوعلى گفت : تو فرمانده مى شوى يا من ؟ گفت : تو فرمانده باش . و او همچنان توشه خود و ابوعلى را بر دوش خويش حمل مى كرد، تا اين كه شبى باران باريدن گرفت ، عبداللّه تمام شب بالاى سر رفيقش سر پا ايستاد در حالى كه عبايى را با دست گرفته بود تا باران روى سر رفيقش نريزد، پس هر چه رفيقش گفت : براى خدا، براى خدا اين كار را نكن ، او مى گفت : مگر تو نگفتى كه فرمانروايى براى تو حتمى است ، پس مرا مجبور نكن و از قولت بر نگرد، تا اين كه ابوعلى گفت : كاش مى مردم و نمى گفتم كه تو فرمانروايى ، پس ‍ فرمانروا شايسته است كه چنين باشد.

پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرموده است : ((بهتر آن است كه همراهان چهار تن باشند)) و اختصاص عدد چهار از بين ساير اعداد ناگزير فايده اى دارد و آنچه در اين باره مى توان گفت اين است كه هيچ مسافرى بدون وسايل نمى شود و از طرفى بايد آن را حفظ كند و نيازهايى نيز دارد كه براى انجام آن بايد رفت و آمد كند. در حالى كه اگر سه نفر باشند، كسى كه به دنبال حاجت مى رود يك نفر است كه بدون همراه بايد رفت و آمد كند، در آن صورت به سبب نداشتن همراهى كه با او ماءنوس شود بدون خطر و دلتنگى نخواهد بود و اگر دو نفر به دنبال آن حاجت مى رود، نگهبان وسايل يك تن خواهد بود. او نيز بدون خطر و نگرانى نمى شود پس در اين صورت با كمتر از چهار تن مقصود حاصل نمى شود و بيش از چهار تن هم يك رابطه هماهنگ نمى توانند داشته باشند، در نتيجه بين آنها توافق حاصل مى شود، زيرا نفر پنجم پس از رفع حاجت ، زايد مى ماند و كسى كه نيازى به او نباشد مورد توجه نخواهد بود و همراهى با او به تمام و كمال نمى رسد. آرى ، فزونى همراهان فايده ايمنى از موارد ترس را دارد ولى چهار تن براى همراهى خصوصى بهتر است نه مسافرت جمعى و عمومى ، چه بسا همراهى كه با وجود همراهان زياد، حرف نمى زند و تا پايان راه به دليل اين كه نيازى به او نبوده با او رابطه اى بر قرار نمى شودمى گويم :

از طريق شيعه نيز در اين رابطه روايتى است از پيامبر صلى اللّه عليه و اله در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) كه مى فرمايد: ((اول همراه سپس ‍ مسافرت .))(۱۳۸)

از امام صادق عليه السلام است كه ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: آيا به بدترين مردم ، شما را آگاه نسازم ؟ عرض كردند: چرا يا رسول اللّه ، فرمود: بدترين مردم كسى است كه به تنهايى به سفر رود، از كمك به ديگران خوددارى كند و بنده اش را كتك بزند.))(۱۳۹)

و از امام كاظم عليه السلام است كه فرمود: ((در سفارش رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام آمده است : به تنهايى مسافرت نكن ، زيرا شيطان همراه شخص تنهاست ولى از دو تن دور است . يا على ! مرد اگر تنها مسافرت كند، گمراه است و اگر دو نفر باشند هر دو گمراهند، و سه تن – بعضى نقل كرده اند – مسافرند.))(۱۴۰)

از آن حضرت نقل است كه فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله سه كس را لعنت ، كرده است :

كسى كه تنها توشه خود را بخورد و كسى را كه تنها در خانه اى بخوابد و كسى را كه تنها در دشتى سفر كند.))(۱۴۱)

از اسماعيل بن جابر نقل شده كه مى گويد: ((در مكه خدمت امام صادق عليه السلام بودم ناگاه مردى از مدينه به حضور امام رسيد، فرمود: چه كسى همراهت بود؟ عرض كرد: كسى همراهم نبود، امام صادق عليه السلام فرمود: اما اگر همراهى داشتى من ادب تو را مى ستودم . سپس فرمود: يك نفر شيطان است و دو تن دو شيطان است و سه تن همدم و چهار نفر همراهند.))(۱۴۲)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است كه فرمود: ((محبوبترين ياران در نزد خداى تعالى چهار تن هستند و هيچ گروهى از هفت بيشتر نشد، مگر غوغايش افزون گشت .))(۱۴۳)

از آن حضرت است كه فرمود: ((هيچ دو نفرى با هم معاشرت نكردند مگر آن كه هر كدام كه بيشتر با همراهش مدارا مى كرد، نزد خدا اجر بيشترى يافت و محبوبتر شد.))(۱۴۴)

از اميرالمؤ منين عليه السلام است كه فرمود: ((با كسى كه در تو فضيلتى نسبت به خود نمى بيند و همچنين تو نيز در او فضيلتى نسبت به خود نمى بينى ، هرگز در سفر همراهى نكن .))(۱۴۵)

از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: ((هرگاه معاشرت مى كنى با مثل خودت معاشرت كن و مبادا با كسى معاشرت كنى كه عهده دار مخارج تو باشد، زيرا اين كار باعث ذلت مؤ منان است .))(۱۴۶)

از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: ((با كسى معاشرت كن كه باعث افتخار و زينت تو باشد و با كسى كه تو باعث افتخار او باشى معاشرت نكن .))(۱۴۷)

از شهاب بن عبدريه نقل شده كه مى گويد: ((به امام صادق عليه السلام عرض كردم : شما از حال من آگاهيد و از دست و دل بازى و بذل و بخششم به برادران دينى ام اطلاع داريد، آيا مى توانم با جمعى از آنها در راه مكه همراه باشم و بر آنها بذل و بخشش كنم ؟ فرمود :اى شهاب ، اين كار را نكن ، اگر تو امكاناتى كه دارى در اختيار آنها قرار دهى و آنها زياده خرجى كنند، به ايشان ستم كرده اى و هرگاه خوددارى كنند آنها را خوار ساخته اى ، پس با امثال خودت همسفر شو.))(۱۴۸)

از آن حضرت است كه فرمود: ((حق مسافر، آن است كه اگر مريض شد برادران همسفرش تا سه روز برايش توقف كنند.))(۱۴۹)

در كتاب مكارم از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است كه فرمود: ((بزرگ يك گروه در سفر، خدمتگزار آنهاست .))(۱۵۰)

و از آن حضرت نقل شده است : ((كه در سفرى به اصحابش دستور داد تا گوسفندى را سر ببرند، مردى از آنها گفت : سر بريدن گوسفند بر عهده من ، ديگرى گفت : پوست كردن آن نيز با من و ديگرى گفت : قطعه قطعه كردن آن هم با من و ديگرى گفت : پختن آن هم با من ، آنگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: من هم براى شما هيزم جمع مى كنم ، گفتند: يا رسول اللّه پدران و مادرانمان فدايت شوند شما نبايد خودتان را به زحمت بيندازيد، ما به جاى شما كار مى كنيم . فرمود: من مى دانم كه شما كار مرا انجام مى دهيد اما خداى عزوجل نمى پسندد كه هرگاه بنده اش همراه اصحاب خويش باشد در بين آنها خود را جدا ببيند، پس بلند شد و براى آنها هيزم جمع كرد.))(۱۵۱)

غزالى مى گويد: مورد سوم از آداب سفر، آن است كه مسافر از همراهان در وطن و فاميل و دوستان خود خداحافظى كند و در وقت خداحافظى دعاى رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را بخواندمى گويم :

آن دعا در كتاب اسرار حج بخش عبادات گذشت و نيازى به تكرار آن نيست .

از طريق شيعه نيز روايتى در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است مى گويد: ((وقتى كه اميرالمؤ منين عليه السلام و امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و عقيل بن ابيطالب و عبداللّه بن جعفر و عمار بن ياسر از ابوذر (( – رحمة اللّه عليه – ع(( مشايعت كردند، اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: با برادرتان وداع كنيد، زيرا كه آهنگ سفر كرده بايد برود و مشايعت كننده بايد بر گردد. پس هر كدام از آنها آنچه در دل داشت به زبان آورد، حسن بن على عليه السلام فرمود: اى ابوذر! خدا تو را بيامرزد، همانا اين مردم تو را دچار رنج و بلا كردند براى اين كه تو، براى دينت جلو آنها را گرفتى ، پس آنها مانع دنياى تو شدند. تو به آنچه ايشان را جلوگيرى كردى فرداى قيامت بسى نياز دارى از آنچه مانع شدند چقدر بى نيازى ! ابوذر – خدايش بيامرزد – گفت : خداوند به شما اهل بيت لطفش را ارزانى بدارد، من در دنيا جز شما مقصدى ندارم ، هرگاه شما را ياد مى كنم جدتان رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را به وسيله شما به خاطر مى آورم .))(۱۵۲)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله چنان بود كه : ((هر گاه از مؤ منان خداحافظى مى كرد، مى فرمود: خداوند بر تقواى شما بيفزايد و شما را متوجه كارهاى خير كند و تمام حاجتهاى شما را برآورد و دين و دنياى شما را سالم بدارد و شما را به سلامت باز گرداند.))(۱۵۳)

در خبر ديگرى از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله هرگاه با مسافرى خداحافظى مى كرد، دست او را مى گرفت ، سپس مى فرمود: خداوند همسفران خوبى نصيبت كند و يارى خود را كامل و مشكل سفر را آسان و دور را نزديك و گرفتارى تو را بر طرف سازد و دين و امانت و سرانجام كار تو را به سامان برساند و راه هر خيرى را به روى تو بگشايد، تقواى الهى را رعايت كن و خودت را به خدا بسپار و به بركت خداى عزوجل حركت كن .))(۱۵۴)

غزالى گويد: چهارم ، از آداب سفر، آن است كه پيش از مسافرت ، نماز استخاره را همان طورى كه در كتاب صلاة آورديم ، به جا آورد، همچنين وقت بيرون رفتن نماز بگذاردمى گويم :

(( در من لا يحضره الفقيه ع(( از قول پيامبر صلى اللّه عليه و اله آمده است كه فرمود: ((شخص مسافر براى خانواده اش از دو ركعت نمازى كه وقت رفتن به سفر به جا آورد و بگويد: خداوندا خود و خانواده و مال و اولاد و دنيا و آخرت و امانت و پايان كارم را در نزد تو به وديعت مى گذارم ، چيز بهترى به جا نمى گذارد، و اين سخن را كسى نمى گويد مگر آن كه خداوند آنچه را كه خواسته است به او مرحمت مى كند.))(۱۵۵)

غزالى مى گويد: پنجم از آداب سفر اين است كه مسافر وقتى از منزل بيرون آمد، اين دعا را بخواندمى گويم :

((اين دعا در اين كتاب اسرار حج گذشت و در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از صبحاح حذّاء نقل شده ، مى گويد: ((از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: اگر مردى از شما قصد سفر كرد، بر در منزلش ، رو به سمتى كه مى خواهد سفر كند، بايستد و سوره حمد را رو به جلو و به طرف راست و چپ و نيز آية الكرسى را به سمت جلو و راست و چپش بخواند، سپس بگويد: خدايا! مرا و هر چه همراه من است نگهدار و مرا با آنچه همراهم نيست سالم بدار و مرا با آنچه همراه دارم به لطف خود، به خوشى به مقصدم برسان . خداوند، او را با آنچه همراه دارد، نگهدارى مى كند و به سلامت به مقصد مى رساند. صباح مى گويد: آنگاه امام عليه السلام فرمود: اى صباح ! مگر نديده اى كه شخص مسافر محفوظ مى ماند و به سلامت مى رسد ولى آنچه همراه داشته است محفوظ نمى ماند و به سلامت نمى رسد؟ گفتم : چرا، فدايت شوم .))(۱۵۶)

امام صادق عليه السلام وقتى كه آهنگ سفر داشت ، مى گفت : ((خداوندا راه ما را باز كن و مسير سفر ما را نيكو گردان و سلامتى ما را تاءمين كن .))(۱۵۷)

على بن اسباط از ابوالحسن الرضا عليه السلام نقل كرده ، مى گويد: امام رضا عليه السلام به من مى فرمود: ((هرگاه از خانه ات به قصد سفر يا در غير سفر بيرون شدى ، بگو: ((به نام خدا، به خدا ايمان دارم و بر خدا توكل مى كنم ، هرچه خدا بخواهد، هيچ نيرو و توانى جز به خدا نيست . پس شياطين كه با او روبه رو مى شوند، فرشتگان به صورت آنها مى زنند و مى گويند: شما را بر او تسلطى نيست ، زيرا او نام خدا را برده و ايمان و توكل به او دارد و (( ما شاء اللّه ، لا حول و لا قوة الا باللّه )) گفته است .))(۱۵۸)

ابوبصير از ابوجعفر عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((هر كس در وقت بيرون رفتن از در خانه اش بگويد: ((به خدا پناه مى برم از آنچه فرشتگان الهى از او پناه جسته اند، از شر امروز و از شر شيطان و از شر هر كسى كه براى اولياى خدا دام گسترده است و از شر جن و انس و از شر درندگان و حشرات (سمى ) و از شر ارتكاب هر نوع حرامى ، خودم را به خدا وامى گذارم خداوند او را بيامرزد و توبه او را بپذيرد و مشكل او را كفايت كند و از بدى او را باز دارد و از هر شرى نگهدارى كند.))(۱۵۹)

امام صادق عليه السلام هرگاه پا در ركاب مى نهاد، مى گفت : (( ((سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين )) )) و هفت مرتبه (( سبحان اللّه )) و هفت مرتبه (( الحمدللّه )) و هفت مرتبه (( لا اله الا اللّه )) مى گفت .))(۱۶۰)

در كتاب مكارم از امام رضا عليه السلام نقل شده كه مى فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرموده : هر كس از شما كه هنگام سوار شدن بر مركب ، (( بسم اللّه ((ع بگويد فرشته اى همراه او مى شود و از او نگهدارى مى كند تا فرود آيد و اگر سوار شود و نام خدا را نبرد، شيطان همراه او مى شود و به او مى گويد: آواز بخوان و اگر بگويد: آوازخوان نيستم ، مى گويد: آرزو كن ، و او همچنان آرزو مى كند تا از مركب پياده مى شود.))(۱۶۱)

امام رضا عليه السلام فرمود: ((هر كس وقتى كه سوار مركب شد بگويد: (( بسم اللّه و لا قوة الا باللّه و الحمد للّه الذى سخر لنا هذا و كما له مقرنين ، )) خود و مركبش را تا وقتى كه پياده مى شود، حفظ كرده است .))(۱۶۲)

در روايت ديگرى راجع به آنچه در وقت سوار شدن گفته مى شود، چنين آمده است :

(( ((الحمد اللّه الذى هدانا بالاسلام و علمنا القرآن و من علينا بحمد صلى اللّه عليه و اله سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون و الحمدللّه رب العالمين ، اللهم انت الحامل على الظهر و المستعان على الا مر و انت الصاحب فى السفر و الخليفة فى الا هل و المال و الولد، اللهم انت عضدى و ناصرى . )) وقتى كه مركبت راه افتاد، در بين راه بگو: (( خرجت بحول اللّه و قوته بغير حول منى و قوة و لكن بحول اللّه و قوته ، برئت اليك يا رب من الحول و القوة ، اللهم انى اءسئلك بركة سفرى هذا و بركة اهلى ، اللهم انى اسئلك من فضلك الواسع رزقا حلالا طيبا تسوقه الى و اءنا خائض فى عافية بقوتك و قدرتك ، اللهم الى سرت فى سفرى هذا بلاثقة منى بغيرك و لارجاء لسواك فارزقنى فى ذالك شكرك و عافيتك و وفقنى لطاعتك و عبادتك حتى ترضى و بعد الرضا.))(۱۶۳)

از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: ((اگر چيزى بر تقدير الهى پيشى مى گرفت ، هر آينه مى گفتم كه تلاوت كننده (( انا انزلناه )) به هنگامى كه سفر مى رود يا از منزلش بيرون مى شود، (( ان شاء اللّه )) تعالى بزودى بر مى گردد.))

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از امام كاظم عليه السلام است كه فرمود: ((هر كس به تنهايى عازم سفرى شد بايد بگويد: (( ما شاء اللّه لا حول و لا قوة الا باللّه اللهم آنس وحشتى و اعنى على وحدتى و ادغيبتى .))(۱۶۴)

از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله در سفر به هنگام پايين آمدن (( سبحان اللّه )) مى گفت و به هنگام بالا رفتن ، (( اللّه اكبر )) ))(۱۶۵)

از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ((هرگاه در مسافرتى بودى ، بگو: (( اللهم اجعل مسيرى عبرا و صمتى تفكرا و كلامى ذكرا. )) رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: به خدايى كه جان من به قدرت اوست ، كسى كه (( لا اله الا اللّه و اللّه اكبر )) در جاى بلند نگويد، مگر به سبب تهليل و تكبير او، هر چه پشت سر اوست (( لا اله الا اللّه )) مى گويد و آنچه پيش روى اوست (( اللّه اكبر، )) تا اين كه به سطح خاك برسد.))(۱۶۶)

در كتاب مكارم آمده است : ((هرگاه به پلى رسيدى ، موقعى كه مى خواهى پا روى آن بگذارى ، بگو: (( بسم اللّه اللهم ادحر عنى الشيطان الرجيم .))(۱۶۷)

و در وقت سوار شدن به كشتى بگو: (( بسم اللّه الملك الرحمن و ما قدرو اللّه حق قدره … بسم اللّه مجريها مرسيها ان ربى لغفور رحيم . )) (۱۶۸)

غزالى گويد: ششم (از آداب سفر) آن است كه مسافر از هر منزلى صبح زود حركت كند. جابر نقل كرده است : ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله روز پنجشنبه وقتى كه عازم تبوك بود، صبح زود به راه افتاد و فرمود: (( ((اللهم بارك لامتى فى بكورها.)) )) (۱۶۹)

مستحب است كه آغاز رفتن به مسافرت روز پنجشنبه باشد. نقل شده است كه ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله براى سفر بيرون نمى شد، مگر روز پنجشنبه .))(۱۷۰)

شايسته نيست كه پس از طلوع فجر روز جمعه مسافرت كنند و با ترك نماز جمعه معصيتكار شوند در حالى كه آن روز به نماز جمعه مربوط است و اول روز هم از جمله مقدمات وجوب نماز جمعه مى باشدمى گويم :

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله هميشه روز پنجشنبه مسافرت مى كرد و مى فرمود: خدا و پيامبر و فرشتگان الهى روز پنجشنبه را دوست مى دارند.))(۱۷۱)

از امام صادق ع(( است كه فرمود: ((هر كه خواست سفر كند بايد روز شنبه سفر كند، زيرا اگر سنگى در روز شنبه از كوهى جدا شود، هر آينه خداوند آن را به جاى خود برمى گرداند.))(۱۷۲)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((نبايد روز جمعه براى برآورده شدن حاجتى بيرون شوى ، پس هرگاه روز شنبه شد و خورشيد طلوع كرد به دنبال حاجت برو.))(۱۷۳)

از آن حضرت است كه فرمود: ((شنبه براى ما و يكشنبه براى بنى اميه است .))(۱۷۴)

و از آن حضرت است كه فرمود: ((هركس در حالى كه قمر در عقرب است مسافرت و يا ازدواج كند، خوشى نخواهد ديد.))(۱۷۵)

يكى از مردم بغداد به امام رضا عليه السلام نامه اى نوشت و درباره اين مطلب كه ((بيرون رفتن روز چهارشنبه بازگشت ندارد.)) پرسيد امام عليه السلام در پاسخ نوشت : ((هر كه روز چهارشنبه به سفر رود، بر خلاف كسانى كه فال بد مى زنند (و مى گويند) بر نمى گردد، از هر آفت و گرفتارى محفوظ مى ماند و خداوند حاجتش را برآورده مى سازد.))(۱۷۶)

از حماد بن عثمان نقل شده است كه : ((به امام صادق عليه السلام عرض ‍ كردم : آيا مسافرت در يكى از روزهاى مكروه مانند روز چهارشنبه و روزهاى ديگر كراهت دارد؟ فرمود: سفرت را با صدقه شروع كن و هر وقت خواستى سفر كن و آية الكرسى را بخوان و هرگاه چيزى به نظرت رسيد، حجامت كن .))(۱۷۷)

و از آن حضرت است كه فرمود: ((صدقه بده و هر روزى خواستى به مسافرت برو.))(۱۷۸)

از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: ((على بن حسين عليه السلام وقتى كه مى خواست براى سركشى از املاك و شتران خود را از خانه بيرون برود با هر مقدارى كه ممكن بود از خداى تعالى سلامتى را مى خريد و اين كار را وقتى انجام مى داد كه پا در ركاب مى نهاد و چون خداوند او را سالم نگاه مى داشت و بر مى گشت حمد و سپاس خدا را مى گفت و هر قدر كه ممكن بود، صدقه مى داد.))(۱۷۹)

غزالى گويد: بدرقه كردن در وقت خداحافظى مسافر مستحب و سنت است . رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((هرگاه مجاهد در راه خدا را بدرقه كنم و در حمل بارش در وقت صبح يا شامگاه كمك كنم ، اين كار نزد من ، از دنيا و آنچه در آن است محبوبتر است .))(۱۸۰)

مى گويم :

بدرقه اميرالمؤ منين عليه السلام و يارانش از ابوذر (( – رحمه اللّه – )) را نقل كرديم و بدرقه آن حضرت از شخص ذمى ، در بخش آداب مصاحبت و معاشرت گذشت .

روايت شده است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله : جعفر طيار را به هنگام فرستادن او به حبشه بدرقه كرد و با اين كلمات او را همراهى فرمود: (( ((اللهم الطف به فى تيسير كل عسير، فان تيسير العسير عليك يسير و اءساءلك اليسر و العافية و المعافاة الدائمة .)) )) (۱۸۱)

در تهذيب به سند صحيح از امام باقر يا امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((وقتى مسلمانى برادر مسلمانش را بدرقه مى كند، بايد بدرقه را كوتاه كند. گفتم : بهتر آن است كه روزه بگيرد، يا روزه اش را باز كند و بدرقه كند؟ فرمود: بدرقه كند، زيرا وقتى كه برادرش را بدرقه مى كند خداوند روزه را از او برداشته است .))(۱۸۲)

غزالى گويد: مورد هفتم از آداب سفر، آن است كه فرود نيايد مگر آن كه روز بالا آمده باشد، زيرا اين سنت است ، و همچنين بيشتر حركتش در شب انجام گيرد. پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((بر شما باد حركت در شب ، زيرا زمين شب هنگام بيش از هنگام روز، طى مى شود.))(۱۸۳) و چون به نزديكى منزل رسيد، اين دعا را بخواندمى گويم :

آن دعا در بخش اسرار حج گذشت و همچنين دعاى فرود آمدن در جايى ، مطابق گفته غزالى در آن جا نقل شد.(۱۸۴)

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) ضمن وصاياى پيامبر صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام آمده است : ((يا على چون به شهر يا روستايى رسيدى ، موقعى كه ان را ديدى ، بگو: (( اللهم انى اساءلك خيرها و اعوذ بك من شرها. اللهم حببنا الى اهلها و حبب صالحى اهلها الينا.))(۱۸۵)

در همان كتاب است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام فرمود: ((هرگاه در منزلى فرود آمدى بگو: (( اللهم اءنزلنى منزلا مباركا و انت خير الرازقين ، )) تا از خير آن جا نصيب برى و از شر آن به دور مانى .))(۱۸۶)

در كتاب مكارم نقل شده كه در روايتى آمده است : ((وقت ورود به جايى بگو: (( ايدنى بما ايدت به الصالحين و هب لى السلامة و العافية فى كل وقت و حين ، اعوذ بكلمات اللّه التامات من شر ما خلق و ذراء و براء. )) سپس دو ركعت نماز بخوان و بگو: ععع اللهم ارزقنا خير هذه البقعة و اعذنا من شرها اللهم اطعمنا من حياها و اعذنا من وبائها و حببنا الى اهلها و حبب صالحى اهلها الينا. )) و هرگاه خواستى كوچ كنى دو ركعت نماز بخوان و از خداوند بخواه تا تو را حفظ كند و از آن جا و اهل آن جا خداحافظى كن زيرا هر جايى از فرشتگان خدا ساكنانى دارد و بگو: (( السلام على ملائكة اللّه الحافظين السلام علينا و على عباداللّه الصالحين و رحمة اللّه و بركاته .)) )) (۱۸۷)

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((بر شما باد حركت در شب ، زيرا كه زمين شب هنگام در هم مى نوردد.))(۱۸۸)

از امام صادق عليه السلام نقل شده : ((زمين آخر شب درهم مى پيچد.))(۱۸۹)

غزالى گويد: هشتم از آداب سفر، آن است كه از روى احتياط، روز حركت كند و جداى از كاروان ، تنها راه نيفتد، زيرا ممكن است غافلگير شود و يا درمانده گردد و شب هنگام موقع خواب مواظب باشد. رسول خدا صلى اللّه عليه و اله چنان بود كه ((در مسافرت اگر اول شب مى خوابيد، دستهايش را باز مى كرد و اگر آخر شب مى خوابيد، دستش را راست نگاه مى داشت و سرش را داخل كف دستش مى نهاد.))(۱۹۰) مقصود آن حضرت اين بود كه خوابش سنگين نشود و به هنگام طلوع خورشيد در خواب و بى خبرى نماند و در نتيجه نمازى از او فوت نشود كه اين بالاتر از آن چيزى است كه هدف مسافرت اوست .

مستحب است كه همراهمان به نوبت شب را نگهبانى دهند و چون يكى خوابيد ديگرى نگهبانى كند كه اين سنت است و هرگاه دشمن يا درنده اى شب يا روز قصد حمله به او را داشت آية الكرسى و آيه ، (( شهد اللّه )) و سوره اخلاص و معوذتين را بخواند و بگويد..مى گويم :

اين دعا در كتاب اسرار حج گذشت (۱۹۱) از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

((هركس در سفر آية الكرسى را در هر شبى بخواند، خودش و هرچه دارد در امان خواهد بود، و بگويد: (( اللهم اجعل مسيرى عبرا و صمتى تفكرا و كلامى ذكرا.)) )) (۱۹۲)

از آن حضرت است كه فرمود: ((دو برادر نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و اله آمدند و عرض كردند: ما قصد داريم براى تجارت به شام برويم ، به ما بياموزيد چه بگوييم ؟ فرمود: پس از آن كه به منزلى وارد شديد نماز عشاء را بخوانيد و چون هر يك از شما بعد از نماز به بستر خواب رفت اگر تسبيح فاطمه عليهماالسلام را بگويد و سپس آية الكرسى را بخواند، از هر چيزى محفوظ خواهد بود. دو برادر دستور پيامبر صلى اللّه عليه و اله را به كار بستند، چند دزد كه آنها را تعقيب مى كردند همين كه آن دو برادر در منزلى فرود آمدند غلامى را فرستادند تا ببيند آنها خوابند يا بيدار، غلام هنگامى به نزد آنها رسيد كه يكى از آنها داخل بستر بود و آية الكرسى مى خواند و تسبيح حضرت فاطمه عليهما السلام را مى گفت ؛ به نظر غلام آمد كه دو ديوار جلو آنها ساخته شده است ، دور آنها را گشت و هر چه دور زد جز دو ديوار هيچ چيز نديد. نزد دزدان برگشت و گفت : به خدا سوگند جز دو ديوار استوار هيچ چيز نديدم گفتند: خدا تو را ذليل كند، دروغ مى گويى ، ناتوان بوده اى و ترسيده اى ! همگى از جا برخاستند و رفتند تا خود ببينند و چون رسيدند جز دو ديوار استوار چيزى نديدند، اطراف ديوارها را گشتند و كسى را نديدند و به جاى خود برگشتند. فرداى آن روز نزد ايشان رفتند و گفتند: شما كجا بوديد؟ گفتند: جز اين جا جايى نرفته ايم . دزدان گفتند: اما ما آمديم و جز دو ديوار استوار چيزى نديديم ، براى ما بگوييد داستان شما چيست ؟ گفتند: ما خدمت رسول خدا صلى اللّه عليه و اله رسيديم و آن حضرت آية الكرسى و تسبيح فاطمه عليهماالسلام را به ما تعليم داد و ما انجام داديم . دزدان گفتند: برويد به خدا سوگند هرگز دنبال شما نمى آييم و دست هيچ دزدى بعد از اين سخن پيامبر به شما نمى رسد.))(۱۹۳)

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه ، از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: ((هرگاه راه را گم كردى فرياد بزن : يا صالح ! يا صدا بزن : يا ابا صالح ! لطف خدا بر تو باد! مرا راهنمايى كن .))(۱۹۴)

نقل شده است كه ((صالح بر بيابان و حمزه بر دريا گمارده شده است .)) (۱۹۵) از آن حضرت است كه فرمود: ((هرگاه غولى شما را گمراه كرد، اذان بگوييد.))(۱۹۶)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است : ((مبادا در وسط راه و ميان دشت استراحت كنيد زيرا آن جاها محل آمد و رفت درندگان و لانه مارهاست .))(۱۹۷)

از آن حضرت است : ((هركه در منزلى فرود آيد كه در آن جا بيم درندگان مى رود، بگويد: (( اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد بيده الخير، و هو على كل شى ء قدير، اللهم انى اعوذبك من شر كل سبع . )) از شر هر درنده اى تا وقتى كه از آن منزل حركت كند (( ان شاء اللّه )) در امان خواهد بود.))(۱۹۸)

غزالى گويد: نهم از آداب مسافرت ، آن است كه اگر سواره است با مركبش ‍ مدارا كند و بيش از اندازه بر آن بار نكند و به صورتش نزند زيرا اين عمل نهى شده و نبايد روى مركب بخوابد زيرا با خواب سنگين مى شود و حيوان را مى آزارد.

مى گويم :

بيان كامل اين آداب ، چنانكه غزالى در اين جا ذكر كرده است قبلا در بخش ‍ اسرار حج گذشت و نيازى به تكرار آن نيست ، اما از طريق خاصه (شيعه ) در كتاب (( من لا يحضره الفقيه ، )) اسماعيل بن ابى زياد به اسناد خود نقل كرده ، مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: حيوان سوارى نسبت به صاحبش حقوقى دارد؛ هر وقت جايى فرود آمد مى بايد اول او را علف دهد و چون از كنار آب گذر كرد، آب را بر او عرضه كند و به صورت حيوان نزند، زيرا كه او تسبيح و سپاس پروردگار را مى گويد و جز در راه خدا بر پشت آن سوار نشود و بيش از حد توان بر او بار نكن و بيش از حد طاقتش او را راه نبرد.))(۱۹۹)

مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: ((چه وقت مى توانم حيوانى را كه سوار شده ام بزنم ؟ فرمود: هنگام كه مثل راه رفتن به سمت اسطبلش راه نرود.))(۲۰۰)

نقل شده است كه فرمود: ((حيوان سوارى را براى لغزشش بزنيد ولى به سبب رم كردنش نزنيد، زيرا چيزى را مى بيند كه شما نمى بينيد.))(۲۰۱)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((هرگاه حيوان سوارى بلغزد و صاحبش بگويد: لغزيدى مى گويد: كسى لغزيده كه بيشتر نافرمانى صاحبش ‍ را كرده باشد.))(۲۰۲)

على عليه السلام درباره حيوانات سوارى فرمود: ((به صورت حيوانات نزنيد و آنها را لعنت نكنيد، زيرا كه خداى تعالى لعنت كننده آنها را لعنت مى كند.)) و در خبر ديگرى آمده است : ((عمل حيوانات را بد نشماريد.))(۲۰۳)

پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((حيوانات سوارى هرگاه لعنت شوند، گرفتار لعن مى شوند.))(۲۰۴)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((بر روى حيوانات سوارى به طورى كه هر دو پا را به يك طرف حيوان آويخته باشيد، سوار نشويد و پشت آنها را جاى نشستن خود قرار ندهيد.))(۲۰۵)

امام باقر عليه السلام فرمود: ((هر چيزى حرمتى دارد و حرمت حيوانات در صورت آنهاست .)) از ابوذر – رض – نقل شده است از پيامبر صلى اللّه عليه و اله شنيدم كه مى فرمود: ((چهارپايان سوارى مى گويد: (( اللهم ارزقنى مليك صدق يشبعنى و يسقينى و لا يحملنى ما لا اطيق .)) )) (۲۰۶)

امام صادق عليه السلام فرمود: ((كسى كه حيوان سوارى نمى خرد مگر اين كه آن حيوان مى گويد:

(( اللهم اجعله بى رحيما.)) )) (۲۰۷)

عبداللّه بن سنان از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود: ((مركب سوارى داشته باشيد كه هم زينت است و هم بدان وسيله نيازهايتان را بر مى آوريد و روزى آنها نيز با خداست .))(۲۰۸)

سكونى به اسناد خود روايت كرده ، مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: خداى تعالى مدارا را دوست مى دارد و كننده آن را يارى مى كند، بنابراين چهار پايان لاغر را وقتى كه سوار شديد در منزلهايى كه فرود مى آيند اگر زمين خشك بود آنها را راحت بگذاريد (بار از پشت آنها برداريد) و اگر زمين سرسبز بود، بگذاريد تا بهره مند شوند.))(۲۰۹)

على عليه السلام فرمود: ((هر كه از شما با چهارپايى مسافرت كرد، در هر منزلى كه فرود مى آيد، پيش از هر چيز مى بايد به آب و علف آن بپردازد.))(۲۱۰)

امام باقر عليه السلام فرمود: ((هرگاه در زمين سرسبزى مسافرت مى كنيد با مدارا حركت كنيد، هرگاه در سرزمينى خشك سير مى كنيد، با شتاب حركت كنيد.))(۲۱۱)

سكونى به اسناد خود روايت كرده است : ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله شترى را ديد كه دستهايش را بسته اند و جهازش را برنداشته اند، فرمود: صاحب اين شتر كجاست ؟ آن را آزاد كنيد. صاحبش بايد براى پاسخگويى اين عمل خصمانه خود در فرداى قيامت آماده شود.))(۲۱۲)

در خبر ديگرى آمده است ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: بارها را به قسمت آخر پشت حيوانات بار كنيد چون دستها آويخته و پاها استوار است .))(۲۱۳)

ابن فضال از حماد لحّام روايت كرده ، مى گويد: ((قطار شترى از كنار امام صادق عليه السلام گذر كرد، شتر باركشى را ديد كه بارش كج شده بود، فرمود: اى غلام ! با اين شتر به عدالت رفتار كن ، زيرا خداى تعالى عدالت را دوست مى دارد.))(۲۱۴)

ايوب بن اعين روايت كرده ، مى گويد: شنيدم كه وليد بن صبيح به امام صادق عليه السلام عرض كرد: ابوحنيفه هلال ماه ذى الحجه را در قادسيه ديده روز عرفه هم با ما بود، فرمود: نماز اين (مرد صحيح ) نيست ، نماز اين (مرد صحيح ) نيست .))(۲۱۵)

امام على بن حسين عليه السلام با شترى چهل مرتبه سفر حج رفت و يك تازيانه بر او نزد.(۲۱۶)

على عليه السلام فرمود: ((بالاى هر شترى ، شيطانى است ، او را سير كن و به كار وادار كن .))(۲۱۷)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله از راه بردن شتران به صورت قطار نهى كرد، از علت آن پرسيدند؟

فرمود: ((هيچ قطارى نيست مگر اين كه بين هر شتر تا شتر ديگر يك شيطان است .))(۲۱۸)

در كتاب مكارم از قول ابوعبيده به نقل از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ((هر مركبى كه ناهموار باشد و از صاحبش لجام بكشد يا رم كند، بايد در گوش او يا بر آن بخوانند: (( اءفغير دين اللّه يبغون و له اءسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه ترجعون .))(۲۱۹)

از امام رضا عليه السلام است كه فرمود: ((در هر بينى حيوانات سوارى يك شيطان است ، بنابراين هرگاه كسى از شما خواست آن را لجام كند بايد (( بسم اللّه )) بگويد.))(۲۲۰)

غزالى گويد: سزاوار است مسافر همه بار خود را مشخص كند و به چاروادار نشان دهد. و مركب را به عقد صحيح اجاره كند تا بين آن دو اختلافى بروز نكند كه باعث رنجش قلبى گردد و از سخن گفتن زياد و لجبازى با چارواداران خوددارى كند و شايسته نيست از آن چه شرط كرده اند چيزى بيشتر بار كند، هرچند سبك باشد، زيرا هر چيز اندك به زياد مى انجامد و هر كه اطراف قرقگاه بگردد، ممكن است در آن بيفتد.

دهم از آداب سفر آن است كه شش چيز همراه داشته باشد. عايشه مى گويد: رسول خدا وقتى كه مسافرت مى كرد، پنج چيز به همراه خود مى برد: آيينه ، سرمه دان ، شانه كوچك (براى محاسن )، مسواك و شانه سر.(۲۲۱)

امّ سعد انصارى مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله در مسافرت ، آيينه و سرمه دان را از خود دور نمى كرد.(۲۲۲)

از آن حضرت است كه فرمود: ((در موقع خواب از اثمد (۲۲۳) استفاده كنيد كه باعث فزونى قوه بينايى و رويش مو مى گردد.))(۲۲۴)

روايت كرده اند كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله به هر چشمش سه مرتبه سرمه مى كشيد، و در روايتى آمده است : ((كه آن حضرت به چشم راست سه مرتبه و به چشم چپش دو مرتبه سرمه مى كشيد.))(۲۲۵)

يكى از اهل توكل ، چهار چيز را در سفر و حضر از خود جدا نمى كرد: قمقمه ، ريسمان ، سوزن با نخ و قيچى ، و مى گفت : اينها مربوط به دنيا نيست مى گويم :

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است كه سليمان بن داوود منقرى از حماد بن عيسى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((در وصيت لقمان به پسرش آمده است : پسرم ! شمشير و كفش و عمامه و ريسمان و مشك آب و نخ خياطى و درفش ، در سفر همراه داشته باش و داروى بيشترى همراه ببر كه هم خودت از آن استفاده كنى هم همراهانت . و در هر كارى كه معصيت خدا در آن نباشد، با همسفران موافق باش . بعضى در اين روايت ، اسب را نيز افزوده اند.))(۲۲۶)

در همان كتاب از قول اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: هر كه راهى سفرى شود و به همراهش عصايى از چوب درخت بادام تلخ باشد و اين آيه را بخواند: (( و لما توجه تلقاء مدين – تا – واللّه على ما تقول وكيل ، )) خداوند او را از هر درنده زيانبخش و از هر دزد تجاوزگر و از هر موجود بيمناك ، ايمن دارد تا وقتى كه به خانه برگردد، در حالى كه همراهش هفتاد و هفت فرشته است كه تا برمى گردد، براى او طلب مغفرت مى كنند.))(۲۲۷)

على عليه السلام فرمود: ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله مى فرمايد: همراه داشتن عصا تنگدستى را از بين مى برد و شيطان را از او دور مى سازد.))(۲۲۸)

و آن حضرت فرمود: ((هر كه مايل است ، زمين زير پايش در هم بپيچد، عصايى از چوب درخت بادام تلخ همراهش بردارد.))(۲۲۹)

آن حضرت فرمود: ((عصا داشته باشيد كه عصا داشتن از سنتهاى برادران من از پيامبران است ، بنى اسرائيل از كوچك و بزرگ با عصا راه مى رفتند تا در راه رفتنشان تكبر نورزند.))(۲۳۰)

حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: ((من ضمانت مى كنم ، كسى كه به قصد سفر از خانه بيرون شود در حالى كه عمامه بر سر دارد و دنباله عمامه را سه بار دور گردنش پيچيده است ، او را دزد نزند و از غرق شدن و سوختن محفوظ بماند.))(۲۳۱)

در كتاب (( ثواب الاعمال )) از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ((من آن كسى را كه با عمامه از خانه اش بيرون آيد، ضمانت مى كنم كه سالم برگردد.))(۲۳۲)

از آن حضرت است : ((هركه به قصد مسافرت بيرون رود و از عمامه اش ، چيزى دور گردنش نپيچيد، اگر به درد بى درمانى مبتلا شود نبايد كسى را جز خودش سرزنش كند.))(۲۳۳)

يازدهم (از آداب سفر) كه ما آن را افزوده ايم ؛ روايتى است در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از سليمان بن داوود منقرى به نقل از حماد بن عيسى از امام صادق عليه السلام كه فرمود: ((لقمان به پسرش گفت : هرگاه با گروهى مسافرت كردى با آنها در كار خودت و كارهاى جمعى ، مشورت كن و با لبخند با آنها برخورد كن و از توشه اى كه دارى سخاوتمندانه به ايشان ببخش ، هرگاه تو را خواستند پاسخ بده و اگر از تو يارى طلبيدند، يارى كن . زياد خاموش باش و نماز بخوان و درباره مركب سوارى و آب و توشه اى كه دارى دست و دلباز باش و هرگاه از تو شهادت بر حق خواستند، شهادت بده و هرگاه مشورت خواهى كردند؛ با دقت نظر جواب بده وانگهى پيش از اين كه درباره امرى بينديشى و چگونگى آن بر تو مسلم شود، تصميم نگير و قبل از آن كه برخيزى و بنشينى ، بخوابى و بخورى و نماز بخوانى و نيز قبل از آن كه فكر و حكمت خود را در مشورت به كار اندازى ، پاسخ مشورتى را بازگو نكن ، زيرا هر كه خالصانه براى طرف مشورت خيرخواهى نكند، خداوند انديشه اش را مى گيرد و امانتدارى را از او دور مى سازد.

و هرگاه ديدى همراهانت راه مى روند تو هم راه برو و اگر ديدى كار مى كنند تو هم با ايشان كار كن و هرگاه تصدق كردند يا وامى به كسى دادند تو نيز با ايشان عطا كن و از كسى كه بزرگسالتر از تو است ، حرف شنوايى داشته باش ‍ و هرگاه همراهانت به تو دستورى دادند و يا چيزى پرسيدند، بگو: آرى و نگو: خير، زيرا گفتن خير، نقص و عيب است و هرگاه در راه سرگردان مانديد، فرود آييد و هرگاه ترديد داشتيد بايستيد و مشورت كنيد و هرگاه يك نفر را تنها ديديد از او راه را نپرسيد و راهنمايى نطلبيد، زيرا وجود فردى تنها در ميان بيابان مشكوك است ، شايد جاسوس دزدان باشد و يا شيطانى باشد كه مى خواهد شما را سرگردان كند و از دو نفر نيز بترسيد مگر اين كه شما چيزى را ببينيد كه من نمى بينم ، زيرا كه عاقل هرگاه به چشم خود چيزى را ببيند، حق را باز شناسد و شاهد چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند. پسرم ! هرگاه وقت نماز فرا رسيد براى هيچ كارى آن را به تاءخير نينداز، نماز را بخوان و از آن راحت شو كه آن دينى است به گردن تو، و نماز را با جماعت بخوان هر چند بر سر نيزه باشد و روى مركبت نخواب ، زيرا كه خواب باعث مى شود كه زودتر پشت حيوان زخم شود و اين كار حكيمانه نيست ، مگر آن كه در كجاوه اى باشى كه امكان رفع خستگى و انبساط عضلات و مفاصل فراهم گردد، و چون نزديك منزلت رسيدى از مركبت فرود آى و پيش از آن كه به خودت برسى به علف او برس زيرا وجود تو به او بستگى دارد و هرگاه خواستيد جايى منزل كنيد در جايى از زمين فرود آييد كه خوش منظرتر و خاكش نرم تر و پر علف تر باشد و چون فرود آمدى پيش از آن كه بنشينى دو ركعت نماز بخوان و هرگاه قصد رفع حاجت كردى ، از آن جا دور شو، و چون خواستى كوچ كنى دو ركعت نماز بخوان ، سپس آن زمينى را كه فرود آمده بودى وداع كن و بر آن زمين و اهل آن جا درود فرست ، زيرا هر سرزمينى ساكنانى از فرشتگان دارد و اگر توانستى غذايى نخور مگر آن كه نخست قدرى از آن را انفاق كرده باشى و تا مى توانى در مدتى كه سواره اى از قرآن تلاوت كن و تا وقتى كه مشغول كارى هستى ، تسبيح بگو و تا فراغت دارى دعا كن و مبادا سر شب حركت كنى ، بلكه آخر شب سير كن و مبادا صدايت را در بين راه بلند كنى .))(۲۳۴)

غزالى گويد: دوازدهم ، در آداب رجوع از سفر آن است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله به جاى مى آورد. آن حضرت هرگاه از حج يا جبهه جنگ و يا سفر ديگرى بر مى گشت ، به هر جاى بلند زمين كه مى رسيد سه تكبير مى گفت و اين دعا را مى خواند: (( ((لا اله الا اللّه وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت ، و هو على كل شى ء قدير. آئبون تائبون عابدون ساجدون لربنا حامدون ، صدق اللّه وعده ، و نصر عبده ، و هزم الاحزاب وحده .)) )) (۲۳۵)

مى گويم :

در مكارم از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است ، وقتى كه آن حضرت از خيبر برگشت فرمود: (( ((آئبون تائبون ان شاء اللّه عابدون راكعون ساجدون لربنا حامدون اللهم لك الحمد على حفظك اياى فى سفرى و حضرى ، اللهم اجعل اوبتى هذه مباركة ميمونة مقرونة بتوبة نصوح توجب لى بها السعادة يا ارحم الراحمين .))(۲۳۶)

غزالى گويد: مسافر چون به نزديك شهرش رسيد، بايد بگويد: (( اللهم اجعل لنا بها فرارا و رزقا و حسنا، )) آنگاه كسى را نزد بستگانش بفرستد كه ورودش را به اطلاع ايشان برساند تا ناگهانى بر ايشان وارد نشود و چيزى را بر خلاف ميلش نبيند. و سزاوار نيست كه شبانه بر ايشان وارد شود كه از آن نهى شده است .

پيامبر صلى اللّه عليه و اله هرگاه وارد مى شد، نخست به مسجد مى رفت و دو ركعت نماز مى خواند (۲۳۷)، سپس وارد خانه مى شد و چون وارد مى شد، مى گفت : (( ((توبا توبا لربنا اءوبا لايغادر علينا حوبا.)) (۲۳۸)))

شايسته است كه براى خانواده و بستگانش ارمغانى از خوردنيها يا چيز ديگرى به قدر امكانش بياورد، زيرا اين سنت است و روايت شده است كه ((اگر مسافر چيزى نيافت ، بايد سنگى را در خرجينش بگذارد.))(۲۳۹)

گويا اين سخن مبالغه اى است در واداشتن بر اين كار نيك ، زيرا چشمها به طرف مسافرى كه تازه از راه مى رسد دوخته شده و دلها به ره آورد او شاد مى شود. از اين رو مستحب مؤ كد است كه حتما آنها را خشنود سازد و با ره آورد براى ايشان ، توجه قلبى خود را به آنان و يادشان در مدت سفر ابراز داردمى گويم :

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده ، مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نهى فرمود كه كسى پس از مدتى غيبت شبانه بر خانواده خود وارد شود مگر اين كه قبلا ورودش را به اطلاع ايشان برساند.))(۲۴۰)

پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((مسافرت نوعى از عذاب است بنابراين هرگاه سى از شما سفرش به پايان رسيد بايد هر چه زودتر به نزد خانواده برگردد.))(۲۴۱)

امام صادق عليه السلام فرمود: ((سفر در چندين منزل زاد و توشه را تمام مى كند و مسافر را بد اخلاق مى گرداند و لباسها را مندرس مى كند، و سفر كامل هيجده منزل است .))(۲۴۲)

در كافى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((رابطه بين برادران در وطن به ديد و بازديد است و در سفر به نامه نگارى .))(۲۴۳)

از آن حضرت است كه فرمود: ((پاسخ نامه مثل جواب سلام واجب است ، و آن كسى كه آغازگر سلام است نزد خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و اله شايسته تر است .))(۲۴۴)

فصل :

غزالى گويد: اين بود بخشى از آداب ظاهرى سفر و اما آداب باطنى ، در باب اول اين كتاب ، بيان بخشى از آنها گذشت و خلاصه اش اين بود كه انسان جز براى تقويت دين خود مسافرت نكند و هرگاه در دلش احساس كاستى (در دين ) كرد بايد بايستد و از سفر برگردد و سزاوار نيست كه اصرار بر عبور از منزلى داشته باشد بلكه هر جا دلش خواست منزل كند و قصد كند كه در هر شهرى علما و بزرگان آن جا را ببيند و بكوشد تا از هر كدام يك مطلب ادبى و يا حكمتى را كسب كند كه به حال او مفيد باشد، نه فقط براى اين كه نقل كند و بگويد با بزرگان آن جا ملاقات كرده است ، و در هيچ شهرى بيش از يك هفته يا ده روز نماند مگر آن كه آن عالم مورد نظر از او بخواهد كه توقف كند و با كسى همنشينى نكند – در مدت توقفش – مگر با فقراى راستين و اگر هدفش ديدار با برادرى است ، بيش از سه روز نماند كه حد مهمانى همان است ، مگر آن كه جدايى وى بر برادرش دشوار باشد؛ و هرگاه هدفش ‍ ديدار شخى باشد بيش از يك روز و يك شب نبايد پيش او بماند و نبايد به خوشگذرانى بپردازد، زيرا اين عمل بركت سفرش را از بين مى برد. و هرگاه وارد شهرى مى شود نبايد به كارى جز ديدار شيخ در خانه اش اقدام كند؛ اگر شيخ در خانه اش بود حق ندارد در خانه را بزند و نبايد اجازه ورود بخواهد؛ تا وقتى كه او خود بيرون بيايد، و هنگامى كه بيرون آمد با ادب جلو برود و در برابر او نبايد حرف بزند مگر او سؤ ال كند. پس اگر از او چيزى پرسيد به مقدار سؤ ال ، پاسخ دهد و تا اجازه نداده است نبايد او آغاز به سؤ ال كند. و هرگاه در سفر است نبايد از خوردنيها و اهل بذل و بخشش شهرها و دوستانش در آن جاها زياد ياد كند بلكه از مشايخ و فقراى آن جا نام ببرد و در سفرش از زيارت قبور صالحان غفلت نكند بلكه در هر روستا و شهرى جوياى آنها باشد، و تنها به مقدار ضرورت و به كسى كه توان برآوردن حاجت او را دارد اظهار حاجت كند، و در بين راه همواره مشغول ذكر و قرائت قرآن باشد به طورى كه ديگران نشنوند و هرگاه كسى با او حرف زد، ذكرش را ترك كند و تا او سخن مى گويد جواب او را بدهد، سپس به حال اول برگردد و اگر نفسش از مسافرت يا اقامت در جايى آزرده شد بايد با آن مخالفت كند، زيرا بركت با مخالفت نفس است و هرگاه ممكن بود كه به گروهى از صالحان خدمتى كند، سزاوار نيست كه با ناراحتى ناشى از سفر، خدمت كند، زيرا اين خود كفران نعمت است و هرگاه در نفس خويش ‍ نقصانى نسبت به آنچه در وطن داشت احساس كرد، بايد بداند كه سفرش ‍ معلول است و بايد برگردد، زيرا اگر سفر به حق باشد اثرش ظاهر مى گردد.

مردى به عثمان مغربى گفت : فلانى به مسافرت رفته است . او گفت : سفر غربت است و غربت ذلت و خوارى دارد و مؤ من حق ندارد خودش را ذليل كند. بدين وسيله اشاره به كسى نموده است كه در مسافرت رشد دينى ندارد، اگر نه كسى به عزت دين نمى رسد مگر با ذلت غربت . بنابراين ، بايد مريد از وطن براى مخالفت با هواى نفسش و براى مرادش سفر كند تا در اين غربت ، عزت يابد و ذليل نشود، زيرا كسى كه در سفرش از هواى نفس ‍ پيروى كند، ناگزير يا در اين دنيا و يا در آخرت ذليل و خوار مى گردد.

باب سوم : درباره آنچه مسافر بايد بياموزد؛ ازقبيل هزينه سفر و نشانه هاى قبله و وقت

بدان كه مسافر در آغاز سفرش نياز به فراهم كردن زاد و توشه براى دنيا و آخرتش دارد، اما توشه دنيا، خوردنى و آشاميدنى و هزينه هاى لازم است . بنابراين اگر بدون توشه ، با توكل به خدا بيرون شود، هرگاه همراه كاروان باشد و يا بين راه روستاهاى به هم پيوسته باشد، اشكالى ندارد، ولى اگر به تنهايى در باديه اى سفر كند يا با گروهى سفر كند كه غذا و آب ندارند؛ اگر از كسانى است كه به طور مثال يك هفته و ده روز مقاومت مى كند و مى تواند به علف بيابان اكتفا كند، حق دارد بى توشه سفر كند ولى اگر توان مقاومت در برابر گرسنگى و قدرت اكتفاى به علف بيابان را ندارد بيرون شدنش ‍ بدون زاد و توشه معصيت است ، زيرا در حقيقت خويشتن را به دست خود به هلاكت افكنده است و اين خود رازى دارد كه در بخش توكل خواهد آمد و معناى توكل آن نيست كه به طور كلى از وسايل ظاهرى دورى كنند و اگر چنين بود، جستجوى دلو و ريسمان براى آب كشى از چاه ، باعث از بين رفتن توكل مى شد و بايد آدمى صبر مى كرد تا خداوند فرشته يا شخص ‍ ديگرى را ماءمور كند تا آب را به دهانش بريزد. پس اگر داشتن دلو و ريسمان به عنوان ابزار رسيدن به آب آشاميدنى به توكل صدمه اى ندارد پس ‍ برداشتن عين آب و غذا در آن جايى كه هيچ انتظار بودن آنها نيست ، بى اشكال تر خواهد بود. و در جاى خودش حقيقت توكل روشن خواهد شد، زيرا اين مطلب جز بر محققان از دانشمندان دينى مشتبه است .

اما توشه آخرت ، آن اعمالى است كه طهارت ، نماز، روزه و عباداتش به آنها نياز دارد، و ناگزير از برخوردار بودن از آن است ، زيرا مسافرت يكباره چيزهايى را تخفيف مى دهد پس نياز است تا آن مواردى را كه سفر باعث تخفيف آنها مى شود مانند قصر و جمع نماز و خوردن روزه ، بشناسيم و گاهى سفر باعث دشوارى چيزهايى مى شود كه در وطن بى نياز از آنها بود، مانند قبله شناسى و دانستن اوقات نماز، زيرا شخص در وطنش از روى محرابهاى مساجد و اذان ، اذان گوها اين امور را مى فهمد ولى در مسافرت گاهى لازم است كه خودش آگاهى يابد، بنابراين آنچه را كه بايد بياموزد دو نوع است .

مى گويم :

اكنون ما بايد بدعتهايى را كه غزالى در اين باب ذكر كرده ترك كنيم ؛ از قبيل جواز مسح كردن روى كفشها در مسافرت و رخصت قصر نماز و نگرفتن روزه در سفر كه آن را نه به صورت حكم قطعى ، بلكه به صورت جواز تخييرى بيان كرده است ؛ و نيز جواز جمع بين دو نماز را به سفر اختصاص ‍ داده است . همچنين جواز تيمم را در وقتى كه آب پيدا نشود از موارد رخصت شمرده است و جز اينها از فروع اين احكام به مقتضاى نظرات نادرست و فاسد عامه ، زيرا مسح كردن روى كفشها از نظر اهل بيت عليهم السلام بدعت زشتى است كه بالاتر از آن بدعتى نيست .

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: ((سه چيز است كه در آنها از هيچ كسى تقيه نمى كنم : ميگسارى ، مسح كردن روى كفشها و حج تمتع .))(۲۴۵) عايشه از پيامبر صلى اللّه عليه و اله روايت كرده است كه فرمود: ((روز قيامت بيش از همه مردم آن كسى حسرت مى خورد كه ببيند وضويش روى پوست ديگرى انجام شده است .))(۲۴۶)

از عايشه نقل شده است كه : هر آينه اگر بر پشت الاغى در بيابانى مسح كنم ، براى من پسنديده تر است از اين كه بر روى كفشم مسح كنم .(۲۴۷)

براى پيامبر صلى اللّه عليه و اله كسى جز كفش اهدايى نجاشى از كفش ‍ ديگرى سخن نگفته است و آن هم كفشى بود كه جاى روى پاهايش شكاف داشت . بنابراين پيامبر صلى اللّه عليه و اله روى پاهايش را مسح كرده است در حالى كه كفش به پا داشته ولى مردم گفتند كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله روى كفشهايش را مسح كرد. علاوه بر اين ، سند حديث مربوط به مسح روى كفش صحيح نيست .(۲۴۸)

شيخ صدوق مى گويد: زراره و محمّد بن مسلم روايت كرده اند كه ((به امام باقر عليه السلام عرض كرديم : درباره نماز مسافر چه مى فرماييد، چگونه و چند ركعت است ؟ فرمود: خداى عز و جل مى فرمايد: (( و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلواة )) (۲۴۹) بنابراين قصر نماز در مسافرت همانند تمام آن در حضر واجب است ، مى گويند: عرض ‍ كرديم : خداى تعالى فرموده است : (( فليس عليكم جناح )) و نفرموده است : حتما چنين كنيد! پس چگونه قصر در سفر را همانند تمام در حضر واجب كرده است ؟ فرمود: آيا چنين نيست كه خداى تعالى درباره صفا و مروه فرموده است : (( فمن حج البيت اواعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما )) (۲۵۰) مگر نمى بينيد كه طواف آن دو (سعى بين صفا و مروه ) واجب قطعى است ، زيرا خداى عز و جل در كتاب خود ياد كرده و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و اله نيز آن را انجام داده است ، همچنين قصر در سفر عملى است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله انجام داده و خداى تعالى در كتابش ذكر كرده است . مى گويند: عرض كرديم :، بنابراين هر كس در سفر نماز چهار ركعتى خوانده است آيا آن را اعاده كند يا نه ؟

فرمود: اگر آيه تقصير بر او خوانده شده و برايش تفسير شده (آگاه به مساءله بوده است ) و نماز چهار ركعتى خوانده ، بايد آن را اعاده كند ولى اگر آيه به گوشش نخورده و از آن بى اطلاع بوده ، نبايد اعاده كند. تمام نمازهاى واجب در سفر دو ركعتى است جز نماز مغرب كه سه ركعتى است و قصر نمى شود: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نماز مغرب را در سفر و حضر سه ركعت گزارده است ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و اله به ذى خشب مسافرت كرد كه به فاصله يك روز راه تا مدينه است و در دو منزلى آن يعنى بيست و چهار ميل مدينه واقع شده است . پيامبر صلى اللّه عليه و اله نماز را قصر خواند و روزه اش را افطار كرد، از اين رو سنت شد، و رسول خدا صلى اللّه عليه و اله گروهى را كه روزه خود را نگه داشتند در حالى كه آن حضرت افطار كرده بود، جمع گنهكاران ناميد و فرمود: تا روز قيامت اينان گنهكارند، و ما فرزندان و نوادگان آنان را تا امروز مى شناسيم .))(۲۵۱)

ما بايد شرايط قصر نماز و شكستن روزه را در سفر و كيفيت نماز را روى مركب و در كشتى و در حال راه رفتن به روش اهل بيت عليهم السلام و كيفيت زيارت ضريح مقدسشان و آداب آن را – نسبت به قبور كسانى از اهل بيت عليهم السلام كه در مدينه منوره نيست – نقل كنيم . البته اينها را در كتاب اسرار حج بيان كرده ايم و نيز دلايل قبله و كيفيت قبله شناسى را از قول غزالى نقل مى كنيم اما دليل و معرفت به اوقات را در كتاب (( اسرار الصلاة ((ع نقل كرده ايم ، نيازى به تكرار آن – كارى كه غزالى انجام داده است – نمى باشد، همچنين جمع بين دو نماز و كيفيت تيمم و بيان جواز آن را در وقت نبودن آب بيان كرده ايم ، با اين كه از نظر ما آن دو اختصاص به مسافرت ندارند. پس در اين جا چند مطلب است :

مطلب اول :

در شرايط قصر نماز و خوردن روزه ، تنها با وجود شش شرط در سفر، نماز قصر مى شود و روزه را بايد افطار كرد.

شرط اول اين است كه مسافرت شامل هشت فرسخ رفتن تنها و يا رفت و برگشت باشد، چه در همان روز رفتن برگردد و چه بعدها برگردد مادامى كه سفرش را به دليل يكى از سه مانعى كه خواهيم گفت ، قطع نكند. درباره احاديث اهل بيت عليهم السلام در اين مورد، اشتباهى براى اكثر علماى ما اتفاق افتاده و مقصود اهل بيت عليهم السلام را چنان كه شايسته است نفهميده اند. از اين رو گاهى در چهار فرسخ شرط كرده اند كه همان روز برگردد و گاهى بين قصر و اتمام در چهار فرسخ مخير ساخته اند! و صحيح همان بود كه ما گفتيم ، همان طورى كه استاد پيشين ما حسن بن عقيل عمّانى (( – رحمه اللّه – )) معتقد بوده است و ما آن را در كتاب معتصم خود بيان كرديم ، سپاس خدا را سزاست .

دوم ، آن كه مسافر از اول سفرش قصد اين مسافت را داشته باشد و تا پايان مسافت به قصد خود باقى بماند اما اگر از آغاز قصد نداشت هر چند كه تا آن مقدار مسافت برسد و يا قصد آن را داشته ولى پيش از رسيدن به آن حد، از قصدش برگشته است ، نمازش را تمام مى خواند، همچنين اگر در رفتن و برگشتن مردد باشد، حال اگر پيش از رجوع از قصدش يا پيش از دو دلى نماز را قصر خوانده است به دليل خبر صحيح نبايد اعاده كند.

سوم ، آن كه سفرش را به نيت اقامت ده روزه قطع نكند، يا سى روز در يك جا با حال ترديد و دودلى در نيتش بماند. يا به وطنش يعنى جايى برسد كه در آن جا شش ماه منزل داشته است و اگر در جايى قصد اقامت ده روز كند، سپس از قصدش برگردد، تا وقتى كه يك نماز واجب چهار ركعتى نخوانده است به قصر برمى گردد، اگر نه تمام مى خواند تا از آن جا بيرون رود، همچنين اگر به نيت قصر وارد نماز شد ولى قصد اقامت برايش حاصل شد تمام مى خواند.

چهارم ، اين كه شغلش مسافرت نباشد مانند چارواداران و نامه رسانان و ملوانان ، زيرا ايشان در سفرشان نماز را تمام مى خوانند و در بعضى اخبار صحيح آمده است كه هرگاه طى طريق و حركت براى اين سه گروه دشوار شود نمازشان را قصر مى خوانند.

پنجم ، اين كه سفرش مباح باشد، پس اگر در راه معصيت باشد مثل كسى كه عاق والدين باشد و از پدر و مادرش فرار كند يا از دست مولايش بگريزد، يا زنى كه از شوهرش فرار كند و يا كسى كه از جبهه در وقت حمله به دشمن فرار كند يا از دست طلبكار با وجود قدرت بر اداى دين فرار كند و يا نماز جمعه را در صورتى كه بر او واجب است ترك كند و يا به قصد راهزنى يا كشتن كسى يا گرفتن مواجب و مستمرى حرام از پادشاه ستمگر و يا به قصد فساد و ايجاد فتنه بين مسلمانان و نظاير اينها سفر كند، قصر خواندن نماز جايز نيست .

عبيد بن زراره از امام صادق عليه السلام روايت كرده ، مى گويد: ((از آن حضرت درباره مردى پرسيدم كه به شكار مى رود، آيا نمازش را قصر بخواند يا تمام ؟ فرمود: تمام بخواند، زيرا سفرش حق نيست .))(۲۵۲)

در مرسله عمران بن محمّد قمى آمده است : ((اگر كسى براى فراهم آوردن معاش خود و خانواده اش به شكار رود بايد روزه اش را افطار كند و نمازش را قصر بخواند ولى اگر براى تهيه مازاد بر معاش باشد نبايد قصر كند و كار خوبى نيست .))(۲۵۳)

اگر در بين سفر مباح قصد معصيت كند. بايد نماز را تمام بخواند و اگر از قصد معصيت به طاعت رجوع كند، قصر بخواند.

ششم ، آن كه ديوارهاى شهر را نبيند و يا اذان شهر را نشنود، بعضى هر دو را شرط كرده اند. و در اعتبار اين شرط در وقت مراجعت از سفر اختلاف است . هر كس در سفر به مكه يا مدينه و يا جامع كوفه و يا حاير حسينى عليه السلام برسد، بين قصر و اتمام مخير است ولى تمام خواندن بهتر است هرچند قصر اقامت ده روز هم نكند. شيخ صدوق (( – رحمه اللّه – )) مى گويد: (۲۵۴) تا وقتى كه نيت ده روز نكرده است قصر مى خواند و بهتر است كه قصد اقامت كند تا نمازش را تمام بخواند.

مطلب دوم :

درباره نماز بر پشت مركب و در حال پياده روى و در كشتى ، البته نماز نافله روى مركب و پياده از روى اختيار جايز است ، اما نماز واجب جايز نيست مگر در حال ضرورت شديد و چه بسا كه در نافله نيز مخصوص سفر باشد و درست تر آن كه در حضرت نيز جايز است ، جز اين كه ترك اولى مى باشد. دليل بر تمام اين مطالب اخبارى است كه از اهل بيت عليهم السلام رسيده است .

در روايت صحيح از حلبى نقل شده كه مى گويد: ((از امام صادق عليه السلام درباره انجام نماز نافله روى شتر و مركب سوارى پرسيدم ، فرمود: رو به قبله باشد درست است و رسول خدا صلى اللّه عليه و اله چنين عمل كرد.))(۲۵۵)

در روايت صحيح از حلبى نقل شده كه مى گويد: ((از امام صادق نقل شده كه مى گويد: ((از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: پدرم در حالى كه با كجاوه سفر مى كرد آب مى طلبيد، ظرف مخصوصى را كه آب داشت مى آوردند، وضو مى ساخت و هشت ركعت نافله شب و نماز وتر را در محمل مى خواند و چون فرود مى آمد دو ركعت نافله و نماز صبح را به جا مى آورد.))(۲۵۶)

در روايت صحيح از يعقوب بن شعيب ، از آن حضرت نقل شده است كه مى گويد:

((درباره نماز در مسافرت در حال راه رفتن پرسيدم ، فرمود: به صورت اشاره (باسر) انجام بده سر را در اشاره كردن براى سجده بيشتر از ركوع پايين آور.))(۲۵۷)

در روايت صحيح از عبدالرحمن بن ابى نجران از آن حضرت عليه السلام نقل شده كه مى گويد: ((درباره نماز شب هنگام در سفر، ميان كجاوه پرسيدم ، فرمود: هرگاه روبه قبله نبودى به سوى قبله برگرد، سپس تكبير بگو و نماز بخوان به هر جا كه شترت تو را برد مانعى ندارد.))(۲۵۸)

در روايت صحيح از معاوية بن عمار از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((باكى نيست كه در سفر انسان نماز را در حال رفتن بخواند و اشكالى ندارد اگر نماز شبش را كه از او فوت شده ، روز در حال رفتن روبه قبله كند و همان طور كه راه مى رود قضايش را بخواند. و هرگاه خواست ركوع برود، روبه قبله كند و ركوع و سجود را انجام دهد سپس راه برود.))(۲۵۹)

در روايت صحيح از حماد بن عثمان از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه ((درباره مردى كه نماز نافله مى خواند در حالى كه روى مركبش ‍ بين شهرها حركت مى كند، سؤ ال شد. فرمود: اشكالى ندارد.))(۲۶۰)

در روايت صحيح از عبدالرحمن بن حجاج از آن حضرت نقل است كه مى گويد: ((درباره نماز نافله در وطن ، بر پشت مركب پرسيدم ؛ هرگاه پگاه از كوفه خارج شدم و يا در شهر كوفه شتابان در پى كار بودم (چه كنم ؟) فرمود: اگر شتابزده بودى و نتوانستى از مركب پياده شوى و مى ترسى كه اگر سواره نماز را نخوانى فوت شود، سواره بخوان ، اگر نه نماز خواندنت روى زمين نزد من پسنديده تر است .))(۲۶۱)

در روايت صحيح از عبدالرحمن بن ابى عبداللّه به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى فرمايد: ((روى مركب كسى حق ندارد نماز واجب را بخواند مگر مريض كه مى بايد رو به قبله باشد و به قرائت (( فاتحة الكتاب ع(( اكتفا كند و در نماز واجب بر هر چه ممكن باشد صورتش را بنهد و در نماز نافله اشاره مخصوصى بكند.))(۲۶۲)

در روايت صحيح از جميل به دراج از آن حضرت نقل شده كه مى گويد: شنيدم كه مى فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نماز واجب را در يك روز گل آلود و بارانى در كجاوه خواند.))(۲۶۳)

در روايت موثقى از عبداللّه بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل شده كه مى گويد: ((عرض كردم آيا شخص مى تواند نماز واجبى را سواره بخواند؟ فرمود: خير مگر در وقت ضرورت .))(۲۶۴)

در روايت صحيح از زراره به نقل از امام باقر عليه السلام آمده است كه فرمود: ((كسى كه از دزدان و درندگان مى ترسد نماز را با اشاره روى مركبش نظير نماز مواقفه (وقت جنگ ) بخواند و در اشاره كردن براى سجده سر را بيشتر از ركوع پايين آورد و لازم نيست به سمت قبله بگردد بلكه به هر طرف كه مركبش گشت . مانعى ندارد جز اين كه در اولين تكبيرش وقت شروع نماز بايد روبه قبله باشد.))(۲۶۵)

كلمه مواقفه (در حديث ) هم وزن و هم معناى محاربه است از مصدر وقوف گرفته شده به معناى ايستادن هر كدام از دشمنان براى جنگيدن با ديگرى .

از نظر اكثر فقهاى شيعه جايز است چه نماز واجب و چه نافله را در كشتى به اختيار به جا آورد و بعضى گفته اند جايز نيست مگر در حال اضطرار.

در روايت صحيح از جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه پرسيد: ((در كشتى نزديك بندر مى باشم ، آيا از آن بيرون شوم و نماز بخوانم ؟ فرمود: داخل كشتى بخوان ، آيا نمى خواهى نماز نوح عليه السلام را بخوانى .))(۲۶۶)

در حديث صحيح از معاوية بن عمار نقل شده است كه ، مى گويد: ((از امام صادق عليه السلام راجع به نماز خواندن در كشتى پرسيدم . فرمود: روبه قبله كن و سپس نماز را به هر طرف كه كشتى گشت ، بخوان ، ايستاده نماز را به جا آور و اگر نتوانستى نشسته بخوان . اگر نماز گزار بخواهد در كشتى نماز را جمع مى خواند و روى قير و قفر (نوعى از قير) نماز مى خواند و سجده مى كند.))(۲۶۷)

در روايت صحيح از حمّاد بن عثمان نقل شده است ((كه وى از امام صادق عليه السلام راجع به نماز در كشتى پرسيد، فرمود: بايد رو به قبله بايستد و اگر كشتى دور زد و او مى توانست روبه قبله كند، بايد روبه قبله كند و اگر نه به هر طرف كه كشتى گشت ، نماز را بخواند (سپس ) فرمود: اگر توانست سر پا باشد، نماز را ايستاده بخواند، اگر نه بنشيند و نماز را بخواند.))(۲۶۸)

مطلب سوم :

در نشانه هاى قبله و قبله شناسى غزالى گويد: اما نشانه هاى قبله سه نوع است : يا نشانه زمينى است مانند استدلال به كوه ها، روستاها و رودها، يا هوايى است مانند استدلال به بادهاى شمال ، جنوب ، صبا و دبور و آسمانى و از روى ستاره هاست . اما زمينى و هوايى در هر جا به نوعى است . بسا راهى كه كوه بلندى در آن جاست و رهگذر مى داند كه طرف راست يا پشت سر و يا رو به بروى آن قبله است بنابراين بايد توجه كند. و سمت آن را بفهمد، همچنين در بعضى جاها گاهى باد نشان دهنده قبله است ، بايد نمازگزار اين مطلب را بداند و ما نمى توانيم تمام آنها را بررسى كنيم ، زيرا هر شهر و ديارى حكم جداگانه اى دارد. و اما نشانه هاى آسمانى ، تقسيم مى شوند به روزانه و شبانه ، نشانه روزانه ، خورشيد است كه بايد پيش از بيرون شدن از شهر در نظر گرفته شود، كه خورشيد موقع ظهر كجا قرار مى گيرد؟ آيا بين ابروانش يا روى چشم راست و يا روى چشم چپش واقع مى شود؟ يا بيشتر از اينها به روى پيشانيش مايل مى شود؟ زيرا خورشيد در شهرهاى شمالى از اين جاها تجاوز نمى كند. پس هرگاه اين امور را رعايت كند، هرگاه زوال خورشيد را به دليلى كه خواهيم گفت ، بشناسد، قبله را با آن خواهد شناخت . همچنين بايد جاهاى قرار گرفتن خورشيد را نسبت به خود رعايت كند تا وقت عصر را نيز بشناسد زيرا در اين وقت ناگزير از شناخت قبله است . و اين مورد نيز چون با اختلاف شهرها، فرق مى كند، بررسى كامل آن ممكن نيست . اما قبله در وقت مغرب به وسيله جاى غروب خورشيد شناخته مى شود به اين ترتيب كه توجه كند ببيند خورشيد از طرف راستش غروب مى كند و يا به سمت مقابل و يا به پشت سرش مايل است ، و به وسيله شفق خورشيد مى توان قبله را براى نماز عشا شناخت ، همچنين به وسيله محل طلوع خورشيد، قبله براى نماز صبح شناخته مى شود. بنابراين خورشيد در نمازهاى پنجگانه راهنماى قبله است ولى در زمستان و تابستان تفاوت مى كند، زيرا جاهاى طلوع و غروب خورشيد متعدد است هر چند كه محدود و در دو جهت است پس ناگزير از شناخت آن نيز مى باشد ولى گاهى نماز مغرب و عشا را پس از زوال شفق آفتاب مى خواند در آن صورت امكان شناختن قبله از روى شفق وجود ندارد، پس ‍ بايد محل قطب يعنى ستاره جدى را رعايت كند، زيرا اين ستاره گويى ثابت است و به نظر نمى رسد كه حركت مى كند.

توضيح آن كه در شهرهاى شمالى مكه ستاره جدى پشت سر شخص يا روى شانه راستش و يا روى شانه چپش قرار مى گيرد و در شهرهاى جنوبى مثل يمن و بعد از آن ، روبه روى شخص قرار مى گيرد، نمازگزار بايد اينها را بداند و آنچه را كه در شهر خود دانست بايد در طول راه به آن اعتماد كند مگر وقتى كه سفرش طولانى شود، زيرا وقتى كه مسافت دور باشد موقعيت آفتاب و ستاره قطبى و جاهاى طلوع و غروب فرق مى كند مگر اين كه در اثناى سفرش به شهرهايى برسند كه شايسته است از افراد وارد و آگاه بپرسد و يا آن كه مواظبت اين ستارگان باشد در حالى كه رو به محراب مسجد جامع شهر ايستاده است ، تا اين كه برايش مطلب روشن شود، و چون اين نشانه ها را دانست بايد بر آنها اعتماد كند.

مى گويم :

اگر بر نمازگراز ثابت شد كه خطا كرده است ، در صورتى كه در جهت قبله ، بين مشرق و مغرب نماز خوانده باشد، كافى است ، همچنين هرگاه پس از وقت بداند كه در آن جهت نماز خوانده ، نمازش درست است ، اگرنه بايد دوباره بخواند، از اهل بيت عليهم السلام در اخبار زيادى چنين رسيده است .(۲۶۹) قبله همان كعبه است در صورتى كه ديدنش ممكن باشد ولى اگر ديدنش ممكن نباشد و نياز به دليل پيدا كند. همان جهت قبله كافى است به دليل قول خداى تعالى : (( و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره )) (۲۷۰) و معناى رو به رو بودن با كعبه آن است كه جايى بايستد كه اگر خط راستى از بين چشمانش تا ديوار كعبه بكشند، اتصال پيدا كند و از دو طرف آن خط دو زاويه برابر فراهم شود و معناى روبه روى جهت بودن ، آن است كه خطى كه از وسط دو چشم به سمت كعبه خارج مى شود، زواياى دو طرف خط برابر نباشد اين است نتيجه تحقيق در نزد محققان ما و غزالى ، و نيازى به درازا كشاندن سخن در اين جا نيست به طورى كه غزالى انجام داده است .(۲۷۱)

پاورقى ها :

در ميان عيبهاى مردم هيچ عيبى را همچون نقص آنانى نمى بينم كه توانند بهكمال برسند (ولى در بى كمالى نيستند).
۷۲- فصلت / ۵۳: بزودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان بهآنها نشان مى دهيم .
۷۳- ذاريات / ۲۰ و ۲۱: و در زمين ، آياتى براى طالبان يقين است و در وجود خودشما، آيا نمى بينيد؟
۷۴- صافات / ۱۳۷ و ۱۳۸: و شما پيوسته صبحگاهان از كنار (ويرانه هاىشهرهاى ) آنها و شبانگاه عبور مى كنيد، آيا نمى انديشيد.؟
۷۵- يوسف / ۱۰۵: و چه بسيار نشانه اى (از خدا) در آسمانها و زمين وجود دارد كهآنها از كنارش ‍ مى گذرند و از آن روى مى گردانند!
۷۶- اين جملات اقتباس از قرآن است و در سوره فصلت / ۴۶ آمده است : (( و ما ربكبظلام للعبيد. ))
۷۷- در كتاب (( احياء العلوم )) ، دو باب آمده كه از اين سه باب ، اولى و دومىرا يكى شمرده است .
۷۸- اين حديث را ترمذى در سنن ، ج ۱۰، ص ۱۱۶ آورده و مى گويد: اين حديث عجيبىاست كه در ج ۱، ص ۱۹ گذشت .
۷۹- اين حديث را ابوداوود در سنن ، ج ۲، ص ۳۲۵ روايت كرده است و در ج ۱، ص ۲۰اين كتاب گذشت .
۸۰- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج ۲، ص ۴۳۷نقل كرده و بخارى در صحيح ، ج ۱، ص ۲۹ به آن اشاره كرده است .
۸۱- برگرفته از آيه ۳۷ سوره ق – م .
۸۲- برگرفته از آيه ۷ سوره روم – م .
۸۳- و هرگاه نفوس اشخاص ، بزرگ باشند، در راه هدفشان جسمها را رنج دهند.
۸۴- آدمهاى ترسو، ترس را دورانديشى مى پندارند در حالى كه آن حيله نفسفرومايه است .
۸۵- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص ۲۹۶.
۸۶- ظ (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليهو اله ، ص ۲۹۶.
۸۷- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص ۲۹۶.
۸۸- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص ۲۹۶.
۸۹- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص ۲۹۶.
۹۰- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص ۲۹۶.
۹۱- همان ماءخذ، (( باب فضل تربة الحسين )) ۷، ص ۳۰۴.
۹۲- همان ماءخذ، (( باب فضل تربة الحسين )) ۷، ص ۳۰۴.
۹۳- همان ماءخذ، (( باب زياة قبر النبى صلى اللّه عليه و اله ، )) ص ۲۹۶.
۹۴- همان ماءخذ، (( باب زيارة قبر النبى صلى اللّه عليه و اله ، )) ص ۲۹۶.
۹۵- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۹۶- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۹۷- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۹۸- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۹۹- همان ماءخذ، همان باب ، ص ۲۹۸.
۱۰۰- همان ماءخذ، همان باب ، ص ۲۹۸.
۱۰۱- همان ماءخذ، همان باب ، ص ۲۹۸.
۱۰۲- همان ماءخذ، همان باب ، ص ۲۹۸.
۱۰۳- همان ماءخذ، همان باب ، ص ۲۹۸.
۱۰۴- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۰۵- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۰۶- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۰۷- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۰۸- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۰۹- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۰- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۱- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۲- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۳- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۴- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۵- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۶- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۷- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۱۸- اين حديث را بخارى ، مسلم و احمد و ابوداوود و نسائى و ابن ماجه از حديثابوهريره ، ابوسعيد و ابن عمر – به طورى كه در (( الجامع الصغير )) آمده است -به سند صحيح نقل كرده اند.
۱۱۹- ج ۲، ص ۱۵۹ همين كتاب .
۱۲۰- اين حديث را مسلم در صحيح ، ج ۷، ص ۲۷نقل كرده است .
۱۲۱- اين حديث را احمد در مسند، ج ۶، ص ۱۴۵نقل كرده و در آن آمده است : (( امت من از بين نمى روند مگر با نيزه و طاعون …)) و سندحديث نيكوست و شايد منع قرار از طاعون به خاطرنقل و انتقال بيمارى از شهرى به شهرى باشد، لذا از رفتن به آن جا نيز منع شده است .
۱۲۲- آخر اين حديث را احمد در ج ۶، ص ۴۲۱ و بيهقى آن را در (( الشعب ))نقل كرده و مى گويد: حديث مرسل است .
۱۲۳- ابوحامد غزالى از آن سفرى كه انسان ، از شهرى به سبب عدم امكان انجام واجبدينى مهاجرت مى كند؛ غفلت كرده و از اين آيه فراموش كرده است : (( ان الذين توفاهمالملائكة ظالمى انفسهم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض اللّه واسعةفتهاجروا فيها. ))
۱۲۴- اين حديث را مسلم و بخارى نقل كرده اند و چند جا قبلا گذشت .
۱۲۵- (( من لا يحضره الفقيه ، باب ما جاء فى السفر الى الحج و غيره منالطاعات ، )) ص ‍ ۲۲۱.
۱۲۶- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۲۷- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۲۸- همان ماءخذ، (( باب الزاد فى السفر، )) ص ۲۲۷.
۱۲۹- همان ماءخذ (( باب اتخاذ السفرة فى السفر، )) ص ۲۲۶.
۱۳۰- همان ماءخذ، ص ۲۲۶.
۱۳۱- همان ماءخذ، ص ۲۲۶.
۱۳۲- همان ماءخذ، (( باب ما يجب على المسافر فى الطريق ، )) ص ۲۲۴.
۱۳۳- همان ماءخذ، (( باب الرفقاء فى السفر، )) ص ۲۲۶.
۱۳۴- همان ماءخذ، (( باب المروة فى السفر، )) ص ۲۳۰.
۱۳۵- به (( موطا ملك ، )) ج ۲، ص ۲۴۷ و مسند احمد، ج ۲، ص ۲۴ و ۳۴ و ۸۶و ۸۱ آمده است سه سواره ولى در (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۲۲۵ مطابق متن است.
۱۳۶- اين حديث را ابوداوود در ج ۲، ص ۳۴ از ابوهريره و طبرانى از ابن مسعود،به طورى كه در (( المغنى )) آمده – به سند حسن روايت كرده است
۱۳۷- اين حديث را ابوداوود در سنن خود، ج ۲، ص ۳۵ ضمن حديثىنقل كرده است .
۱۳۸- (( من لا يحضره الفقيه ، باب كراهة الوحدة فى السفر، )) ص ۲۲۵.
۱۳۹- (( من لا يحضره الفقيه ، باب كراهة الوحدة فى السفر، )) ص ۲۲۵.
۱۴۰- (( من لا يحضره الفقيه : باب كراهة الوحدة فى السفر، )) ص ۲۲۵.
۱۴۱- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۴۲- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۴۳- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۴۴- همان ماءخذ (( باب الرفقاء فى السفر و وجوب حق بعضهم على بعض ،)) ص ۲۲۶. و محاسن برقى ، ص ۳۵۷.
۱۴۵- همان ماءخذ (( باب الرفقاء فىالسفر و وجوب حق بعضهم على بعض ، )) ص ۲۲۶. و محاسن برقى ، ص ۳۵۷.
۱۴۶- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص ۳۵۷.
۱۴۷- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص ۳۵۷.
۱۴۸- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص ۳۵۷.
۱۴۹- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص ۳۵۷.
۱۵۰- (( المكارم ، )) ص ۲۸۸.
۱۵۱- همان ماءخذ، همان ص .
۱۵۲- (( من لا يحضره الفقيه ، باب تشييع المسافر و توديعه ، )) ص ۲۲۵.
۱۵۳- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص ۳۵۷.
۱۵۴- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص ۳۵۷.
۱۵۵- همان ماءخذ (( باب يستحب للمسافر من الصلاة اذا اراد الخروج )) ص ۲۲۳و محاسن برقى ، كتاب السفر،ص ۳۵۸ – ۳۴۵.
۱۵۶- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۲۲۴ – ۲۲۲.
۱۵۷- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۲۲۴ – ۲۲۲.
۱۵۸- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۲۲۴ – ۲۲۲.
۱۵۹- (( من لا يحضره الفقيه ، ص ۲۲۴ – ۲۲۲.
۱۶۰- (( المكارم ، )) ص ۲۸۴.
۱۶۱- همان ماءخذ، ص ۲۸۴، تمام اين اخبار در كتاب (( محاسن باب السفر، ))ص ۳۵۰، با سند آمده است .
۱۶۲- همان ماءخذ، ص ۲۸۴، تمام اين اخبار در كتاب (( محاسن باب السفر، ))ص ۳۵۰، با سند آمده است .
۱۶۳- همان ماءخذ، همان ص ، همان شرح .
۱۶۴- همان ماءخذ، (( باب ذكر اللّه عز وجل و الدعاء فى المسير، )) ص ۲۲۴.
۱۶۵- همان ماءخذ، (( باب ذكر اللّه عز وجل و الدعاء فى المسير، )) ص ۲۲۴.
۱۶۶- همان ماءخذ، (( باب ذكر اللّه عز وجل و الدعاء فى المسير، )) ص ۲۲۴.
۱۶۷- همان ماءخذ، ص ۲۲۹.
۱۶۸- همان ماءخذ، ص ۲۲۹.
۱۶۹- اين حديث را خرائطى – به طورى كه در كتاب (( المغنى )) آمده – از جابرنقل كرده و دارمى در ج ۲، ص ۲۱۴ و تمام صاحبان سنن از حديث صخر غامدى روايت كردهاند.
۱۷۰- اين حديث را ابوداوود، در ج ۲، ص ۳۴ و احمد در ج ۳، ص ۴۵۵ از حديث كعببن مالك نقل كرده اند.
۱۷۱- (( من لا يحضره الفقيه ، باب الايام و الاوقات التى يستحب فيه السفر،)) ص ۲۱۱.
۱۷۲- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ۲۲۱.
۱۷۳- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ۲۲۱.
۱۷۴- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ۲۲۱.
۱۷۵- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ۲۲۱.
۱۷۶- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ۲۲۱.
۱۷۷- همان ماءخذ، (( باب افتتاح السفر بالصدقة ، )) ص ۲۲۲.
۱۷۸- همان ماءخذ، (( باب افتتاح السفر بالصدقة ، )) ص ۲۲۲.
۱۷۹- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ، ۲۲۲.
۱۸۰- اين حديث را ابن ماجه با سند ضعيف به شماره ۲۸۲۴ در كتاب خود آورده است .
۱۸۱- اين حديث را طبرسى در كتاب مكارم ، ص ۲۸۵ به طورمرسل نقل كرده است .
۱۸۲- (( التهذيب ، )) ج ۱، ص ۳۱۶. بديهى است كه مقصود، روزه استحبابىاست نه واجب – م .
۱۸۳- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج ۱، ص ۴۴۵نقل كرده و صدوق در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) ص ۲۲۲. و ابويعلى ، بزاز وابوداوود به طورى كه در (( مجمع الزوائد، )) ج ۳، ص ‍ ۲۱۳ آمدهنقل كرده اند.
۱۸۴- ج ۲، ص ۱۶۵، همين كتاب .
۱۸۵- (( من لا يحضره الفقيه )) ، ص ۲۳۲.
۱۸۶- همان ماءخذ، همان ص .
۱۸۷- مكارم ، ص ۲۹۸؛ اين روايت را پيامبر صلى اللّه عليه و الهنقل كرده است كه به على عليه السلام فرمود و به او تعليم داد.
۱۸۸- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۲۲۲، شماره ۵ و ۶.
۱۸۹- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۲۲۲، شماره ۵ و ۶.
۱۹۰- اين حديث را ترمذى از قول ابوقتاده در كتا ((الشمائل ، )) ص ۱۹، چاپ لكنهو كه به ضميمه سنن چاپ شده ،نقل كرده است و در ج ۲، ص ۱۶۵ گذشت
۱۹۱- ج ۲، ص ۱۶۵.
۱۹۲- اين حديث را مرحوم طبرسى در كتاب مكارم ، ص ۲۹۲نقل كرده است .
۱۹۳- اين روايت را طبرسى در كتاب مكارم ، ص ۲۹۲نقل كرده است .
۱۹۴- (( من لا يحضره الفقيه ، باب دعاءالضال عن الطريق ، )) ص ۲۳۲.
۱۹۵- (( من لا يحضره الفقيه ، باب دعاءالضال عن الطريق ، )) ص ۲۳۲.
۱۹۶- اين حديث را طبرسى در كتاب مكارم و ابنسنى در كتاب (( عمل اليوم و الليله ، )) ص ‍ ۱۴۰نقل كرده است . غول نوعى از جن و شيطان است و همچنين به معنى معصيت و هلاكت آمده ،بعضى تصور مى كنند كه در بيابانها غول وجود دارد و آنها را از راه گمراه مى سازد وهلاك مى كند.
۱۹۷- (( من لا يحضره الفقيه ، باب ارتيادالمنازل و الامكنه ، )) ص ۲۳۰.
۱۹۸- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .
۱۹۹- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۰- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۱- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۲- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۳- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۴- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۵- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۶- همان ماءخذ، (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۷- همان ماءخذ، (( باب حسن القيام على الدوات ، )) ص ۲۲۹.
۲۰۸- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۰۹- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۱۰- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص ۲۲۸.
۲۱۱- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص ۳۳۰.
۲۱۲- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص ۳۳۰.
۲۱۳- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص ۳۳۰.
۲۱۴- همان ماءخذ، (( باب ما يجب من العدل علىالجمل ، )) ص ۳۳۰.
۲۱۵- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص ۳۳۰.
۲۱۶- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص ۳۳۰.
۲۱۷- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص ۳۳۰.
۲۱۸- همان ماءخذ، (( باب ماجاء فى الابل ، )) ص ۲۲۹.
۲۱۹- مكارم ، (( باب الخيل من كتاب السفر، )) ص ۳۰۳.
۲۲۰- مكارم ، (( باب الخيل من كتاب السفر، )) ص ۳۰۳.
۲۲۱- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط ع(( و بيهقى در (( السنن )) وخرائطى در (( مكارم الاخلاق )) نقل كرده اند – به طورى كه در (( المغنى )) آمدهاست – طرق حديث در همه آنها ضعيف است . و عقيلى در كتاب (( الضعفاء )) – به طورىكه در (( الجامع الصغير باب الشمائل )) آمده – آن رانقل كرده است .
۲۲۲- اين حديث را خرائطى در (( المكارم الاخلاق )) – به طورى كه در ((المغنى )) آمده – به سند ضعيف نقل كرده است .
۲۲۳- سنگى است كه نرم كرده و به چشم مى كشند، دانشمندان شيعى به آن آنتيمو آنمى گويند – م .
۲۲۴- اين حديث را ابن ماجه به شماره ۳۴۹۵ و ۳۴۹۶ بدون ذكر مضجع (هنگام خواب) از حديث جابر نقل كرده و خرائطى در مكارم از حديث صهيب – به طورى كه در (( المغنى)) آمده – به سند ضعيف نقل كرده است .
۲۲۵- اين حديث را ابن ماجه به شماره ۳۴۹۵ و ۳۴۹۶ بدون ذكر مضجع (هنگام خواب) از حديث جابر نقل كرده و خرائطى در مكارم از حديث صهيب – به طورى كه در (( المغنى)) آمده – به سند ضعيف نقل كرده است .
۲۲۶- (( من لا يحضره الفقيه ، باب حمل الا لات و السلاح فى السفر، )) ص۲۲۷.
۲۲۷- همان ماءخذ، (( باب حمل العصا فى السفر، )) ص ۲۲۳.
۲۲۸- همان ماءخذ، (( باب حمل العصا فى السفر، )) ص ۲۲۳.
۲۲۹- همان ماءخذ، (( باب حمل العصا فى السفر، )) ص ۲۲۳.
۲۳۰- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ۲۲۳.
۲۳۱- (( مكارم الاخلاق ، )) ص ۲۸۱.
۲۳۲- (( ثواب الاعمال ، )) ص ۲۸۰.
۲۳۳- (( ثواب الاعمال ، )) ص ۲۸۰.
۲۳۴- (( من لايحضره الفقيه ، باب آداب المسافر، )) ص ۲۳۱.
۲۳۵- اين حديث را بخارى در ج ۳، ص ۸ كتاب خود از حديث ابن عمر، و ابن سنى دركتاب (( فى عمل اليوم و الليلة ، )) ص ۱۴۲ آورده است .
۲۳۶- (( مكارم الاخلاق ، باب الدعاء عند الرجوع من السفر، )) ص ۲۹۸.
۲۳۷- اين حديث را بيهقى در سنن ، ج ۵ ص ۲۶۱ از كعب بن مالكنقل كرده ، و مى گويد: بخارى آن را در صحيح خود از ابوعاصم و مسلم از ابوموسى بهنقل از ابوعاصم ، روايت كرده است .
۲۳۸- اين حديث را ابن سنى دركتاب ((عمل اليوم و الليلة ، )) ص ۱۴۲ نقل كرده است .
۲۳۹- اين حديث را دارقطنى از عايشه – به طورى كه در (( المغنى )) آمده – بهسند ضعيفى نقل كرده است .
۲۴۰- (( من لا يحضره الفقيه ، باب النوادر، )) ص ۲۳۲.
۲۴۱- (( من لا يحضره الفقيه ، باب النوادر، )) ص ۲۳۲.
۲۴۲- (( من لا يحضره الفقيه ، باب النوادر، )) ص ۲۳۲.
۲۴۳- كتاب كافى ، ج ۲، ص ۶۷۰.
۲۴۴- كتاب كافى ، ج ۲، ص ۶۷۰.
۲۴۵- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۱۲، شماره ۱۰ و ۱۱.
۲۴۶- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۱۲، شماره ۱۰ و ۱۱.
۲۴۷- همان ماءخذ، همان ص ، شماره ۱۲.
۲۴۸- همان ماءخذ، همان ص ، شماره ۱۲.
۲۴۹- نشاء / ۱۰۱: و هنگامى كه سفر كنيد گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاهكنيد.
۲۵۰- بقره / ۱۵۸: بنابراين كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام دهند مانعىندارد بر آن دو طواف كنند (و سعى صفا و مروه انجام دهند، هرگزاعمال بى رويه مشركان كه بتنهايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند از موقعيت اين دومكان مقدس نمى كاهد.)
۲۵۱- (( من لا يحضره الفقيه ، باب صلاة السفر، )) ص ۱۱۶.
۲۵۲- (( التهذيب ، )) ۱، ص ۳۱۶، و كافى ، ج ۳، ص ۴۳۸ (( و من لايحضره الفقيه ، )) ص ‍ ۱۲۰.
۲۵۳- همان مآخذ، همان ص .
۲۵۴- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۱۱۸، شماره ۲۰.
۲۵۵- كافى ، ج ۳، ص ۴۴۰، شماره ۵.
۲۵۶- (( التهذيب ، )) ج ۱، ص ۳۲۰.
۲۵۷- كافى ، ج ۳، ص ۴۴۰، شماره ۷.
۲۵۸- (( التهذيب ، )) ج ۱، ص ۳۲۰.
۲۵۹- همان ماءخذ، ص ۳۱۹.
۲۶۰- همان ماءخذ، ص ۳۱۹.
۲۶۱- همان ماءخذ، ص ۳۲۰.
۲۶۲- همان ماءخذ، (( باب صلاة المضطر )) ص ۳۴۰، و استبصار، ج ۱، ص۲۴۳.
۲۶۳- همان ماءخذ، ص ۳۲۰.
۲۶۴- همان ماءخذ، ص ۳۴۰، و استبصار، ج ۱، ص ۲۴۳.
۲۶۵- كافى ، ج ۳، ص ۴۵۹، (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۱۲۳ و ((التهذيب ، )) ج ۱، ص ‍ ۳۰۴.
۲۶۶- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص ۱۲۱، شماره ۲.
۲۶۷- (( التهذيب ، )) ج ۱، ص ۳۳۶.
۲۶۸- همان ماءخذ، ص ۳۳۷، و كافى ، ج ۳، ص ۴۴۱.
۲۶۹- تهذيب ، ج ۱، ص ۱۴۷.
۲۷۰- بقره / ۱۵۰: و هر جا برويد روى خود را به سوى آن كنيد.
۲۷۱- اما امروز با وجود قبله نمايى كه مرحوم حسينعلى رزم آرا اختراع كرده است هيچ نيازى به استفاده از آن قواعد تقريبى نيست ، و براستى كه آن مرحوم با اختراع ارزشمند خود مشكل تعيين قبله را حل كرده و تمام دانشمندان بزرگ و پيشوايان شيعه و سنى از اين عمل ستايش كرده و فوق العاده وى را ستوده اند، خداوند او را از طرف ما و همه مسلمانان بهترى پاداشى را كه به نيكوكاران مرحمت مى كند، عنايت فرمايد! قبله نماى رزم آرا امروز در سراسر دنيا مشهور است . – م .

منابع :

ترجمه بخش آداب سفراز كتاب (( محجة البيضاء فى تهذيب الاحياء ))

آدابسفر
Comments (0)
Add Comment