انديشه سياسي فارابی

ابواضرفارابي نخستين انديشمند بزرگ دوره اسلامي است وهمواره مي توان از ديدگاه تاريخ انديشه سياسي حكمت عملي واپسين چهره درخشاني دانست.

اقتداي: به فيلسوفان يوناني، به تأملي ژرف در سرشت مدينه و ارتباط انسان با آن پرداخت. اهميت تامل فارابي دراين است ك او با گذر از راهي كه بوسيله مترجمان نوشته هاي يوناين در سپيده دم دوره اسلامي هموار شده بود به سرزمين هاي نامكشوف دست يافت بر آن طرحي از كاخي بلند پي افكند كه مي بايستي دنباله روان رو تالارهايي با شكوه بر آن مي افزودند و نخستين سنگ هاي بنايي كه بدست توانا و با انديشه ژرف فارابي شالوده اي استوار يافته بود در گذر تاريخ به امان زمانه ماشه و از باد وباران گزند يافت تقدير چنين بود كه صداي پرتوان فارابي خود بازتابي از انديشه هاي فيلسوفان يوناني در دوره اسلامي بود پژواكي در خورنداشته باشد همين تقدير است كه يوناني در دوره اسلامي بود.

پژواكي در خور نداشته باشد همين تقدير است ك امروز پس از هزارسال بر وجدان ايراني سايه اي بلند و سنگين افكند وهمچون شبحي نه تنها عرصه را بروي تنگ كرده بلكه سدي در برابر آينده اوفرا نهاده است فارابي، در تاريخ انديشه فلسفي ايران به دنبال سكوت دويست سال اي بود آمد كه وجدان ايراني از آبشخورهاي انديشه ومعنويت ايرانشهر خود به دور افتاده و در نهان درجستجوي راه هايي به سرچشمه هاي زلال ديگر بود اگر چه فارابي در دوران فرهنگ جديد دوره اسلامي و خلافت پرورش يافت اما با توجه به آبشخورهاي فكري و تبار وي سير با نظري به تحول آتي انديشه فلسفي در ايران بدرستي مي توان او را نخستين انديشمند دوره اسلامي ايران ناميد همچنانكه در سنت نيز چنين فهميده شده است فارابي فيلسوف عرب تاريخ فلسفه عربي يا اسلامي نبود كه شمع آن در تند باد حوادث با رشد در قرطبه فرمرده بلكه از ديدگاه  صرف انديشه فلسفي او پيشگام و دين راه شناس بوعلي سينا فيلسوفان ايراني و پيشرو سهروردي وملاصدرا بود و از ديدگاه انديشه اخلاقي و سياسي راه رابردهما نويسنده اخلاقي وسياسي همواركرد كه با كمال تاسف جز به تكرار سخنان او نتوانستند پرداخت.

انديشه اخلاقي وسياسي در دوره اسلامي ايران اگر چه از آغاز فرش درخشيد اما دولت مستعجل بود به دنبال فارابي در دوره فرمانروايي شكوهمند بوييان در اندك زماني، عظمت ديرين تعديد شد وعقلانيت بر ديگر عناصر فرهنگ ايراني چربيد.

در قلمرو ادب ابوالقاسم فردوسي با باز پرداختن به حماسيه ملي خرد وفرزانگي ايرانيان باستان را زندگي دوباره بخشيد در انديشه فلسفي اخلاقي حتي تاريخي دو نمناينده بزرگ انديشه ايراني بوعلي سينا و مسكوئيه رازي كه نامشان همجون در ستاره بر كلامي تاريخي تدوين كردند كه فراتر رفتن از آن به آساني ممكن نبود.

فارابي نخستين انديشمند دوره اسلامي است كه در اغاز بحران خلافت و در زمان اوج‌گيري بحث درباره جانشيني پيامبر اسلام با تكيه بر دستاوردهاي انديشه فلسفي يوناني بويژه به نوشتن ارجمندترين كتاب خود آراء اهل مدينه فاضله در بحث عقلي درباره نظام حكومتي دوره اسلامي وارد شد. بحران جانشيني پيامبر اسلام چنانكه ابن خلدون به چهارصدسال پس از آن گفت از خلافت ظاهري اهل سنت در بغداد به تدريج به سلطنت مطلقه گرايي پيدا كرد استقرار خلافت باطني فاطمينان در مصر كه از مخالفت عباسيان ادعاي مشروعيتي فراگير مي كرد. به اوج خود رسيد. بدين سال بحث درباره شيوه حكومتي اسلام، افزون مجادلات كلامي كه از نوشته هاي مربوط به ملل و نحل آمده است ناگزير بايد توجهي نيز به واقعيت سياسي دوگانه خلافت داشته باشد ودرچشم انداز چنين آرايش نيروهاي سياسي وكلامي بود كه فارابي آراء اهل مدينه فاضله وديگر نوشته هاي خود را براي شركت در اين بحث به رشته تحرير در آورد.

چنين به نظر مي آيد كه ابونصر فارابي به عنوان فيلسوفي شيعي مشرب نه ميتوانست خلافت ظاهري اهل سنت را بپذيرد با تكيه بر انديشه فلسفي يوناني مي توانست انديشه خود را با حكومت شيعيان اسماعيلي كه با دستگاه خلافت باطني خود نظام تغلب ويژه اي را ايجاد كرده بودند هماهنگ زده فارابي نه با دريافت خلافت از ظاهر شريعت موافقت داشت نه با باطن عصيانگر وخشونت اميز اسماعيليان اين هر دو را به يكسان از حكومت راستيني كه فارابي بدان سخت پايبند بود نه با بسته شدن دايره نبوت به گونه اي كه توسط اهل سنت درك شده بود،موافقتي داشت ونه با امامتي از نوع رياست خلفاي فاطمي سنخيتي مشكل بسته شدن دايره نبوت چنانكه در انديشه سياسي شريعتنامه نويسان درك شده توجيه انديشه تغلب وامامت تغلبيه اهل سنت بود اما اين دريافت از بسته شدن دايره نبوت، از دو سر مورد اعتراض قرار گرفت: از سويي شهاب الدين سهروردي در منظومه فلسفي خود،منافات بسته شدن دايره نبوت را با تداوم فيض الهي مورد تاكيد قرار داده و ولايت را همچون ادامه وباطن نبوت را با تداوم فيض الهي مورد تاكيد قرار داده و ولايت را همچون ادامه و باطن نبوت طرح كرد و در راه دفاع از اين نظريه جان بافت.

نظريه شيعي امامت نيز بويژه در سوايت عرفاني وفلسفي آن با دريافت فيلسوفاني همچنن سهروردي هماهنگي داشت و درواقع ، چنانكه سيد حيدر آملي ديده است، از اين ديدگاه «حقيقت تصوف با حقيقت تشيع يكي است».

بدين سان، دريافت فلسفي نظريه شيعي امامت و حكومت اشراق سهروردي، بويژه از ديدگاه نتايج سياسي، همسويي خاصي دارند زيرا هر دو جريان فلسفي، در نهايت طرح تداوم ظاهر نبوت در باطن امامت وولايت بر اين نكته اساسي واقف شده اند كه بسته شدن دايره نبوت با طرح سياست مبتني بر تغلب ملازمه دارد.

اين دو جريان بي آنكه از بنياد جرياني سياسي بوده باشند انديشه هاي غيرسياسي اند اما نقادي آن دو از سياست مبتني بر تغلب جالب توجه است. بسته شدن دايره نبوت، چنانكه در انديشه سياسي اهل سنت درك شر،فقط مي توانست به نظريه خلافت منجر شود. اماجريان فلسفي اشراقي و نظريه شيعي امامت اگر درست دريافت مي شد با اندشه اين آرماني از سياست كه درعمل آن را غير قابل تحقق مي كرد در نريه نقادي خلافت پرداخت.

از تفسيري كه فارابي از ديدگاه فلسفي از مسئله پر اهميت وحي بدست مي دهد مي‌توان چنين استباط كرد كه او با توجه به امكان اتصال به عقل فعال و استعداد عقول انساني براي كسب فيض از آن به نوعي به ادامه نبوت فلسفي اعتقاد داشته است يعني همچنان اتحاد با عقل فعال از طريق قوه متخليه مختص مقام نبوت است بواسطه فاضله عقل فعال به عقل منفعل نيز انسان حكيم و فيلسوف مي گردد.

با توجه به يگانگي نبي حكيم وانسان كامل واينكه رياست مدينه فاضله فارابي به چنين شخصي تفويض شده است كه در غياب او مدينه به ناچار دستخوش تلاش و تباهي خواهد شد مي توان گفت كه ادامه نوعي نبوت فلسفي از سر طرح مدينه فاضله است وبنابراين اثبات حكمت ملازمه با طرح مدينه فاضله و طرح مدينه فاضله مشروط بر اثبات حكمت است مسئله امامت گونه اي كه در نزد شيعيان امامي درك شد و تفسير فلسفي آن چنانكه در نوشته هاي فارابي آمده است در واقع مي توانست راه برون رفت از بحراني باشد ك در درجه خلافت در زمان فارابي به آن دست به گريبان بود.

ابونصر فارابي،طرح مدينه فاضله، نه تنها با طرح نظام سياسي متفاوتي در برابر بحران ژرف سياست دوره اسلامي توجه به افق ديگري را امكان پذير دانست بلكه از مجراي طرح فلسفي مدينه فاضله خود شالوده فلسفه جديدي را ريخت كه از آن به تاسيس فلسفه اسلامي تعبير شده است.

انديشه فلسفي فارابي نيز همچون انديشه فلسفي افلاطون پيش از هر چيز در كوره بحران سياسي زمانه خود گداخته وآبداده شد بنابراين انديشه هاي سياسي اما حكيم ايراني وفيلسوف يوناني بدرستي به اين نكته پي بردند كه بيرون آمدن از چنبر بحران سياسي از نوعي كه دموكراسي آتني و خلافت اسلامي در آن درگير شده بود جز از براي درك فلسفي چاره انديشي نمي تواند شد توجه به بحران سياسي ژرف نخستين سده هاي دوره اسلامي براي درك درست انديشه سياسي فارابي همان اهميتي است كه توجه به بحران در دموكراسي آتني براي تعيين سرشت انديشه افلاطون كه چنانكه اشاره شد پيش از آنكه الهي باشد سياسي است خاستگاه انديشه فارابي نيز بحران در نظام سياسي نخستين سده هاي دوره اسلامي است اين بحران توسط فارابي چونان بحراني فلسفي انديشيده شده است.

بدين سان در نزد فارابي طرح پرسش سياسي جدايي از طرح پرسش فلسفي امكان پذيرفت نيست در رساله هايي مانند آرا اهل مدينه فاضله و سياست مدني كه چكيده انديشه هاي فلسفي و سياسي فارابي آمده است بحث سياسي جداي از بحث در مطلق وجود كه وجود سياسي ومدني انسان جزيي از آن است طرح نشده است در اينجا نيز فارابي ميراث فرار فيلسوفان يوناني است مانند افلاطون وا رسطو سياست مدني را در افق فلسفه وجود طرح مي كند فارابي به دنبال افلاطون بر شباهت و يگانگي ساختارنفس انساني و عالم از يك سو ومدينه از سوي ديگر تاكيد ورزيده اين سه مرتبه ازوجود را داراي احكام واحد مي داند همچنانكه كانون تحليل در توضيح ساختار عالم مبدا موجودات وسبب اول است كانون تحليل وجودانسان قلب وكانون تحليل مدينه راس هرم حيات سياسي يعني ريشه اول مدينه است نسبت رئيس اول به مدينه مانند نسبت سبب اول به عالم است و همچنانكه سبب اول عالم بر عالم تقدم دارد. رئيس مدينه نيز برمدينه تقدم دارد.

نخست بايد او استقرار يابدو سپس او هم سبب تشكل و تحصل مدينه واجزايي آن شود و هم سبب حصول ملكات ارادي اجزا افراد آن و تحقق وترتب مراتب آنها گردد اگر عضوي از اعضاي آن مختل گردد اوست كه در جهت برطرف كردن آن اختلال به او مدد رساند وامداد كند همانطور كه آن اعضايي كه نزديك به عضو رئيسه اند از بين آن افعال طبيعي كه بايد بر وفق هدف خواست بالطبع رئيس اول انجام شود. همين امر در مورد موجودات جهان نيز صادق است كه در آن نسبت سبب اول ساير موجودات مانند نسبت پادشاه مدينه فاضله .. ساير اجزا وافراد آن است.

مهمترين نتيجه اي كه از اين مقدمات ميتوان گرفت به مقام فلسفه مدني فارابي مربوط ميشود و مي توان پرتوي نو بر سرشت انديشه سياسي ولي بيفكند در انديشه سياسي فارابي رئيس مدينه بر مدينه تقدم دارد. با تكيه بر اين دريافت است كه رضا داوري بدرستي توضيح داده است.

انديشه سياسي او جز به تحليل راس هرم اجتماع انساني نمي توانسته است بپردازد. بدين سان انديشه سياسي فارابي نه تنها چنانكه بايد با تحليل اجتماعي و سياسي انديشه جديد نميتواند پيوندي داشته باشدو از اين ديدگاه سخن گفتن از «جامعه شناسي فارابي» سخني به غايت نسنجيده است بلكه سياست مدني فارابي نمي تواند وجوه واقع گرايي انديشه سياسي يوناني نيز بازتاب دهد.

فارابي به نوعي فرد مقدم بر مدينه ي داند بحث خود را با انسان شناسي و حتي اوران شناسي آغازمي كند اون با آغاز نمودن بحث خود با انسان شناسي تقدم مدينه بر فرد شالوده دريافت فيلسوفان يوناني از سياست بودن نفي كرده «انسان شناسي» يا عبارت ديگر بحث اخلاقي را مبناي سياست مي داند توانايي هاي انساني يا فطرت آنان گوناگون ومتفاوت سات وتوجيه رياست برخي از آدميان بر برخي ديگر از اين ديدگاه انجام مي گيرد.

اما اين امر بر خلاف نظر شريعتنامه نويسان به توجيه سياست تغلبيه نمي شود بلكه چنانكه خواهد آمد مبناي سياست فارابي رابطه فاضله (يعني ارشاد وراهنمايي) است نه زور و غلبه به همين دليل فارابي به فرد يا فضليتي كه نتواند به ارشاد وراهنمايي بپردازد.

فارابي سياست مدني جمع ميان پادشاهي آرماني ونبوت كرده با تكيه بر نتايج اين بحث به طرح مدينه فاضله مي پردازد مدينه فاضله به اعتبار وجود ورهبري رئيس اول مدينه فاضله است و جالب اينكه مدينه فاضله فارابي مدينه به معناي يوناني هم نيست زبرا مدينه فاضله فارابي بصورت شهروندان يك مدينه نيستند بلكه ميتوانند در مدينه هاي گوناگون پراكنده باشند فارابي از سويي به نظريه شاهي آرماني انديشه سياسي ايرانشهر نزديك مي شود و از سوي ديگر بخ بحث نبوت در دوره اسلامي مي پردازد.

افلاطون از نظامهاي سياسي نامطلوب سخن مي گويد توجه به تحول تاريخي يونان و بويژه آتن دارد و حال آنكه تحليل مدينه هاي نامطلوب در نزد فارابي با تكيه بر واقعيت تحول مدينه هاي دوره اسلامي انجام نمي گيرد، و بدين ترتيب مدينه فاضله وي نيز طرحي از يك اصلاح مدينه هاي موجود بوده باشد افقي است كه دسترسي به آن ممكن نيست به گمان ما فارابي با نوشتن آراء‌اهل مدينه فاضله در واقع سعي كرده است به اجمال بر اين نكته تاكيد ورزد كه مدينه اي دوره اسلامي را به دليل اينكه از حكمت دوره مانده اند فاضله نمي داند و اگر فارابي را به عنوان موسس فلسفه در دوره اسلامي پذيرفته ايم به اين دليل است كه دريافت مدينه بي حكمت دير يا زود دستخوش تباهي خواهد شد.

فارابي به درستي مشكل بنيادين نظامهاي سياسي دوره اسلامي را دريافته بود و به فراست مي دانست كه انحطاط اسلامي اغاز شده است.

وچنانكه راه حلي فراپاي اين نظام اجتماعي وسياسي گذاشته نشود زوالي محتوم در پي خواهد داشت واكنش فارابي به اين بعوان چنانكه، گذشت پيش از آنكه سياسي باشد فلسفي بود اما بنابر دلايلي كه خواهد آمد راه حل هاي فلسفي او كارساز واقع نشد.

كانون تحليل سياسي فارابي در راس هرم قدت سياسي قرار دارد. همين مسئله سبب وصول مدينه به سعات است.

اندیشهسیاسیفارابی
Comments (0)
Add Comment