خصوصيات و نشانه هاي قوم يهود
در ميان اقوام و ملل جهان ، هر قوم و ملتي به خصوصيتي شناخته شده است . ويژگيهاي قوم يهود (پيامبران سه دين بزرگ يهوديت ، مسيحيت و اسلام از نسل حضرت ابراهيم هستند . او دو همسر به نام هاي هاجر (مادر اسماعيل و جد حضرت محمد) و ساره (مادر اسحاق و جد قوم بني اسرائيل) داشت . يهودا يكي از فرزندان يعقوب بن اسحاق است كه منشأ پيدايش و يكي از وجوه تسمية قوم يهود و نسل بني اسرائيل است . ابتدا و پيش از اسلام ، رابطة يهوديان و مسيحيان ، به خاطر موضع انكاري «احبار يهود» نسبت به حضرت عيسي خصمانه بود . اين خصومت به ويژه با گسترش دين مسيح و بشارت انجيل كه از سوي پولس حواري صورت پذيرفت ، تشديد شد و با پذيرش مسيحيت به عنوان آيين رسمي حكومت از جانب امپراتور روم، كنستانتين (312م) شديدتر گرديد .
حضرت عيسي كوشيد تا بني اسرائيل را اصلاح كند از گمراهي و فساد باز دارد . اما كمتر نتيجه گرفت . زيرا واكنش آشكار و اوليه يهوديان . فعاليت فراگير تبليغاتي ضد وي بود . در نهايت يهوديان با تشكيل جبهه اي از مخالفان و تحريك حكومت روم ، فرمان بازداشت و در نهايت اعدام او را هدف خود قرار دادند . يهوداي اسخريوطي (از شاگردان عيسي) يهوديان را در اين امر ياري رساند ، ولي تعبير دقيق و واقعي قرآن به نجات حضرت عيسي به اعجاز الهي تصريح دارد . در اين ميان برخي از يهوديان به سبب فشار امپراطوري روم يا آگاهي هايي كه دربارة ظهور پيامبر آينده در جزيره العرب داشتند به اين منطقه مهاجرت كردند و يثرب را كه داراي آب و هواي مناسب و زمين كشاورزي بود . براي زندگي برگزيدند ) نسبت به ساير گروههاي انساني به دليل اينكه مورد توجه و سرزنش قرآن كريم قرار گرفته ، بسي محل درنگ و تأمل است . زيرا قران كريم به مثابة كتاب هدايت در اثبات يا نفي يك خصوصيت و در تحسين يا تقبيح روش يا منشي ، تربيت و تعالي همه جامعة بشري را قصد كرده است . برخي از نشانه هايي كه مي توان با تأمل در آيات قرآن براي قوم يهود بازشناخت ، عبارت است است از :
1-مال اندوزي و ثروت پرستي : اين صفت به ويژه اگر بازناديده گرفتن شرف و حيثيت انساني بياميزد ، سخت مورد انكار و نكوهش قرآن و كتابهاي آسماني است . از حضرت عيسي نقل شده است كه به يهوديان فرمود : «لاتعبدوا ربين : الله و المال.»
قرآن كريم دربارة يهوديان مي فرمايد : از ميان همة مردم ، طايفة يهود از مشركان نيز به حيات مادي و زندگي دنيوي حريص ترند . (و بر همه كس بخوبي پيداست كه طابقة يهود بحيات مادي حريص تر از همة مردمند حتي از گروه مشركان باينجهت هر يهود آرزو هزار سال عمر كند و اگر هم آرزويش بحصول پيوند عمر هزار سال نيز او را از عذاب خدا نرهاند و خدا از كردار ناپسند آنها آگاه هست .
2-كشتن پيامبران و غارت مردم : براي يهوديان كشتن پيامبران يك امر عادي به شمار مي رفت . بي رحمي آنان نسبت به غيرهمكيشان خود ضرب المثل است . بنابرنوشتة گوستاولوبون ، يهوديان وقتي در جنگها اسير مي گرفتند ، بدن او را پاره پاره كرده ، جلو سگها مي انداختند و مردم شهر را از كوچك و بزرگ سر مي بريدند . زماني كه ذونواس پادشاه حميري به دين يهود گرويد در شهر نجران حدود 20 هزار مسيحي را در گودالهايي كه آماده كرده بود ، زنده زنده سوزاند . قرآن كريم اين كشتگان مسيحي را «مؤمن» و «آتش نشينان» اصحاب اخدود – ياد كرده است . (قسم باينان كه اصحاب اخدود همه كشته و نابود شدند و سوختن مؤمناني كه به آتش افكندند مشاهده مي كردند . )
3-نژاد پرستي : خصوصيت جهاني يهوديان اعتقاد «برتري نژاد» آنان مي باشد . به نظر آنان ، اموال و املاك غيريهود در حكم اموال بي صاحب ، و قوم يهود از همة اقوام برتر است و همچنانكه انسان بر حيوان برتري دارد ، يهوديان بر ساكنان زمين برتري دارند . (يهود و نصاري گفتند ما پسران خدا و دوستان اوئيم بگو اي پيغمبر اگر چنين است پس او چرا شما را بگناهتان عذاب مي كند بلكه شما از آنچه خدا خلق كرده بشري بيش نيستند هر كه را بخواهد عذاب مي كند كه آسمانها و زمين و هرچه بين آنهاست همه ملك خداست و بازگشت همه در قيامت بسوي اوست.)
4-تفرقه افكني و جنگ افروزي (يهود گفتند دست خدا بسته است به واسطة اين گفتار دروغ دست آنها بسته شده بلعن خدا گرفتار گرديد بلكه دو دست خدا گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مي كند و همان قرآنيكه بتو نازل گشت و بر كفر و طغيان بسياري از اهل كتاب بيفزود و ما بكيفر آنها تا قيامت آتش كينه و دشمني را در ميان آنها برافروختيم هر گاه براي جنگ با مسلمانان آتش برافروختيم خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روي زمين بفساد كاري مي كوشند و خدا هرگز مردم ستمكار مفسد را دوست ندارد . )
5-پيمان شكني (و ياد آوريد هنگامي كه از بني اسرائيل عهد گرفتيم كه بجز خدا را نپرستيد و نيكي كنيد . درباره پدر و مادر و خويشان و يتيمان و فقيران و بزبان خويش با مردم تكلم كنيد و نماز بپاي داريد و زكات مال خود بدهيد پس شما عهد بكشته و روي گردانيد بجز چند نفري و شمائيد كه از حكم و عهد خدا برگشتيد .
6-جادوگري و سحرانگيزي (پيروي كردند سخناني را كه ديوان در قلمرو سليمان مي خواندند و هرگز سليمان بخدا كافر نگشت ليكن ديوان همه كافر شدند و سحر بمردم مي آخوتند و آنچه بر دو ملك هاروت و ماروت ببابل مأمور شدند بر زمين ايند و مردم را از حقيقت سحر آگاه نمايند و از عمل بآن باز و شياطين آن سحر را بمردم ميآموختند كه عمل كنند ياد مي دادند و به هيچكس چيزي نمي آموختند كه عمل كنند ياد مي دادند و به هيچكس چيزي نمي آموختند مگر آنكه بدو مي گفتند كه ما ترا آزمايش مي كنيم مبادا كافر شوي پس مي آموختند به مردم چيزي كه بدان ميان زن و شوهر جدايي مي افكند . )
7-فساد اخلاقي و انحطاط شخصيتي (كافران بني اسرائيل بزبان داوود و عيسي و مريم از آن لعنت كرده شدند كه نافرماني خدا نمودند و از حكم حق سركشي كردند آنها هيچگاه از كار زشت خود دست برنداشتند و چقدر آنچه مي كنند قبيح و ناشايسته است.)
8-رباخواري (و هم بدين جهت كه ربا مي گرفتند در صورتيكه كه از رباخوردن نهي شده بودند و هم از آنرو كه اموال مردم را بباطل مي خوردند و ما براي كافران آنها مهيا داشته ايم عذابي دردناك .
علل مخالفت يهوديان :
اشاره شد كه در روزهاي نخست ورود پيامبر (ع) به يثرب ، ايشان با يهوديان پيماننامههايي امضاء كرد و جان ، مال ، ناموس و حتي اعتقادات آنها را محترم شمرد . اين پيمانها تا حدي رضايت يهود را جلب كرد ، اما با گذشت زمان ، به مخالفت برخاستند . برخي از مهم ترين علل مخالفت يهوديان كه از آيات قرآن به دست ميآيد، به قرار زير است :
1-دعوت به اسلام : رسالت پيامبر خدا حضرت محمد (ع) نه تنها براي يهود ، بلكه براي تمام مردم بود و وقتي پيامبر نداي «يا ايها الناس ، اني رسول الله اليكم جميعاً» را سر داد و از قول خداوند خطاب به بني اسرائيل فرمود «اي بني اسرائيل! به يادآوريد نعمتهايي را كه به شما عطا كردم و به عهد من وفا كنيد تا به عهد شما وفا كنم و از پيمان شكني بر حذر باشيد ، به قرآن ايمان آوريد … آيات مرا به بهاي اندك نفروشيد … حق را به باطل نياميزيد …. نماز بپاي داريد و زكات دهيد … بترسيد از روزي كه هيچ كس به جاي ديگري كيفر داده نمي شود و شفاعت كسي درباره ديگري پذيرفته نمي شود و …» (اي بني اسرائيل ياداريد از نعمتهائي كه بشما عطا كردم و وفا كنيد بعهد من تا بعهد شما وفا كنم و از من برحذر باشيد و بترسيد از روزي كه هيچ چيز اراده نشود شخصي بجاي شخص ديگر و هيچ پذيرفته نشود شفاعت كسي دربارة ديگري و فدائي غوض شخص نخواهند گشت و هيچ ياري كننده و فرياد رس در آن روز نخواهد بود.) يهوديان از دستورهاي خدا و رسول سرپيچي كردند و بناي مخالفت گذاشتند . (اين دشمن است كه بشما دستور بدكاري و زشتي مي دهد در آن مي گمارد كه سخناني از روي جهل و ناداني به خدا نسبت دهيد.)
2-تغيير قبله مسلمين : پيامبر اسلام پس از هجرت به مدينه ، هفده ماه به سوي بيت المقدس نماز گزارد ، ولي پس از آن به فرمان الهي روي به كعبه برگرداند . بعد از اين رخداد ، عده اي از بزرگان يهود نزد پيامبر آمده، شرط پيروي خود را از پيامبر بازگشت به قبلة پيشين (بيت المقدس) دانستند و چون خواستة آنان پذيرفته نشد ، به مخالفت جدي ، شايعه پراكني و تبليغات برضد پيامبر پرداختند.(مردم سفيه بيخرد خواهند گفت چه موجب آن شد كه مسلمين از قبيله اي كه بر آن بودند روي بكعبه آوردند . بگو اي پيغمبر مشرق و مغرب خدايراست و هر كه را خواهد او براه راست هدايت كند و اي پيغمبر ما قبله اي كه بر آن بودي نگردانيم مگر بر اينكه بيازمائيم و جدا سازيم گروهي را كه از پيغمبر خدا پيروي كنند از آنانكه بمخالفت او برخزيند و اين قبله نسبي گران بود جز در نظر هدايت يافتگان بخدا و خداوند اجر پايداري شما را در راه ايمان تباه نگرداند كه خدا به خلق مشفق و مهربانست.)
3-نسخ يا تغيير در احكام و تكاليف : تغو برخي از دستورهاي ديني يهود كه از ابتدا مسلمانان بدان عمل مي كردند از جمله نسخ روزة روز دهم محرم (مطابق برخي نقلها در اين روز ، حضرت موسي بني اسرائيل را از شر دشمنانشان نجات بخشيده بود .) و جايگزيني روز ماه رمضان و حلال شمردن گوشت شتر كه در آيين يهود حرام بود ، (همه طعامها براي بني اسرائيل حلال بود مگر آنرا كه يعقوب پيش از نزول تورات برخود حرام كرد (كه گوشت شتر و شير آن) بگو اي پيغمبر (يهود را چنانچه مي گوئيم تورات حلالي بر شما حرام كرده) تورات را بياوريد و بخوانيد اگر راست ميگوئيد.) موجب مخالفت آنان با پيامبر و فرمانهاي او شد .
4-نژادپرستي : پيامبر از نسل حضرت اسماعيل بود ، نه اسحاق و مطابق آيه قرآن ، يهوديان قبل از بعثت ، پيامبر را مي شناختند و منتظر آمدن او بدند (و چون كتاب آسماني قرآن از نزد خدا بسوي آنها آمد كه تصديق كتاب آنها را مي كرد و آنكه پيش از بعثت پيغمبر نزول قرآن آنان خود بظهور او اميد فتح و نصرت داشتند بر آنكساني كه كافر به آمدن پيغمبر آخر الزمان بودند پس چون آمد پيغمبر و شناختند كه اين همان پيغمبر موعود است بكفر از نعمت وجود او ناسپاسي كردند كه خشم خدا بر كافران باد) ولي بعد از آنكه مبعوث شد و معلوم شد از نسل اسماعيل است ، بناي مخالفت گذاشتند .
5-به خطر افتادن موقعيت اقتصادي ، سياسي و نظامي
6-كينه هاي شخصي
7-هواپرستي ، حسادت و … (منظور اموري است كه قرآن يهوديان را بدان سرزنش كرده است) .
كيفيت مخالفت يهوديان :
با طرح پيمان چند جانبه اقتصادي – اجتماعي و معنوي در مدينه (برادري مهاجران و انصار) در كوتاه مدت بحران معيشتي براي مسلمانان پديد نمي آمد و در دراز مدت نيز با توجه به زكاوت رسول خدا در شيوة عمل به پيمان و نيز آماده شدن بسياري شرايط، خطري وحدت مسلمانان را تهديد نمي كرد و هيچ يك از مهاجران را به فزون خواهي، و انصار را به دريغ مال از ايشان وا نمي داشت . از اين رو يهوديان به عنوان مخالفان تشكل و تشكيلات دين جديد از اين امر بيمناك شدند و به توطئه بر ضد مسلمانان پرداختند . برخي از شيوه هاي مخالفت يهوديان به قرار زير است :
1-نپرداختن قرض ها و امانات مسلمانان : يهوديان به بهانه اينكه پيمان وامها و حتي امانات ، مربوط به زماني بوده است كه مسلمانان اسلام اختيار نكرده بودند ، كوشيدند تا از بازپرداخت قرض هاي خود و بهاي اموالي كه از مسلمين خريده بودند و نيز از بازگرداندن امانت هاي مسلمانان خودداري كنند ، تا بدين ترتيب مسلمانان را در فشار اقتصادي قرار دهند . (بعضي از اهل كتاب تا بدان حد درستكاردند كه اگر مال بسياري به آنها امانت بسپاريم رد امانت نكنند و برخي ديگر اهل كتاب تا آنها اندازه اي نادرستند كه اگر يك دينار به آنها امانت دهي رد نكنند جز آنكه بر مطالبة آن سختگيري كني ازاين رو كه گويند براي ما پيروان كتاب توريه به هر وسيله خوردن مال غير اهل توريه گناهي ندارد و اين سخن را به خدا نسبت دهند و در صورتي كه مي دانند به خدا نسبت دروغ مي دهند . )
2-خودداري از كمك مالي به مسلمانان : يهوديان علاوه بر اينكه بدهي هاي خود را به انصار نپرداخته اند ، تقاضاي وام برخي از مسلمانان مهاجر و تنگدست را به سخره گرفتند . (هر آينه خدا شنيد سخن جاهلانه آن كسان را كه گفتند پس خدا فقير است ما دارا ، البته ما گفتارشان را ثبت خواهيم كرد با اينكه گناه بزرگ كه انبيا را بنا به حق كشتند و گوئيم بچشيد عذاب آتش سوزان را )
3-تحريك كينه هاي دوران جاهليت در ميان مسلمانان اوس و خزرج : (بگوئيد اي اهل كتاب چرا راه خدا را مي بنديد و اهل ايمان را به راه باطل مي خوانيد در صورتيكه به زشتي اين عمل آگاهي بترسيد كه خدا بي خبر از كردار شما نخواهد بود و چگونه كافر خواهيد شد در صورتي كه براي شما آيات خدا تلاوت مي شود و پيغمبر خدا ميان شماست و هر كس به دين خدا متمسك شود محقق به راه مستقيم هدايت يافته)
4-شبهه افكني و طرح ايرادها و سوالهاي انحرافي و فريبنده (گروهي از اهل كتاب انتظار و آرزوي آن را دارند كه شما را گمراه كنند و جز آنكه خود را گمراه كنند به آرزويي نمي رسند و اين را نمي فهمند . اي اهل كتاب چرا حق را به باطل مشتبه سازيد تا چراغ حق را به باد شبهات خاموش كنيد در صورتي كه به حقانيت آن آگاهي داريد .)
5-تجسس در امور مسلمانان و جاسوسي براي مشركان و ارائة اسرار نظامي و عملياتي مسلمانان و اشراف قريش و مشركان مكه (اي اهل ايمان از غيرهمدينان خود دوست صميمي همراز نگيريد چه آنكه آنها كه به غير دين اسلامند از خلل و فساد در كار شما ذره اي كوتاهي نكنند كه همين خواهند شما را در رنج و سختي باشيد ، دشمني شما را بر زبان هم آشكار سازند در صورتي كه محققاً آنچه در دل پنهان مي دارند بيش از آنكه بر زبان آنها آشكار مي شود . ما آيات خود را براي شما به خوبي بيان كرديم اگر عقل و انديشه به كار ببنديد)
6-اتهام شرارت و بدنام كردن يهوديان تازه مسلمان
7-ايجاد درگيري و جنگ با مسلمانان و همكاري نظامي اقتصادي با دشمنان اسلام.
آيات قرآن با روشنگري و ارائة راه حل به خنثي كردن اين توطئه ها پرداخت . گاه در برابر توطئه بدنام سازي يهوديان تازه مسلمان مي فرمايد: همة اهل كتاب يكسان نيستند؛ گروهي از آنها شبانگاه به تلاوت آيات خدا و نماز و ساعت حق مشغولند. ايمان به خدا و روز قيامت مي آورند و امر به نيكويي و نهي از بدكاري مي كنند و در نيكوكاري مي شتابند و آنها مردمي صالح و نيكوكارند.(همه اهل كتاب يكسان نيستند طايفه اي از آنها در دل شب بتلاوت آيات خدا و نماز و طاعت حق مشغولند ايمان به خدا و روز قيامت مي آورند و امر به نيكويي و نهي از بدكاري مي كنند و در نكوكاري مي شتابند و آنها خود مردمي نيكوكارند)
برخورد پيامبر (ص) با يهوديان
الف) شيوة مسالمت آميز و به رسميت شناختن حقوق آنها: بخشهايي از آنچه امروز نخستين قانون اساسي دولت مدينه ياد مي شود، مربوط به پيمان قبايل، طوايف و تيرههاي مختلف يهوديان ساكن مدينه و اطراف آن است كه از سوي پيامبر انجام گرفت. در بخشهايي از اين پيمان نامه ها مي خوانيم:
1.مؤمنان و پرهيزكاران بر ضد كسي كه در پي ظلم و ايجاد فساد در ميان آنان باشد، متحد خواهند بود؛ حتي اگر ظالم، فرزند يكي از آنها باشد.
2.هر يهودي كه مسلمان شود از او حمايت شده، به دشمنانش كمك نخواهد شد.
3.يهوديان همراه مسلمانان با كسي كه به يثرب حمله كند، خواهند جنگيد.
4.در صورتي كه هر يك از مسلمانان يا يهوديان، طرف ديگر را به «صلح با هم پيمان خود» فرابخواند، طرف ديگر بايد بپذيرد.
5.يهوديان و مسلمانان- خود و برده هايشان- هر كدام بر دين خود باقي خواهند ماند.
6.هيچ يك از زخمهاي كهن با انتقام جويي دوباره، تازه نمي شود و هركس به كشتن و آزار ديگران برخيزد خود و خاندانش را در معرض كشتن و آزار قرار خواهد داد.
7.يثرب براي طرفهاي اين پيمان، منطقة امن قلمداد مي شود و هرگونه جنگ داخلي در آن ممنوع است.
در اين قرارداد، سه طايفه معروف يهودي (بني قريطه، بني نضير و بني قينقاع) شركت نداشتند و فقط يهوديان اوس و خزرج و تيره هاي وابسته به آنها طرف قرارداد بودند. ولي پس از مدتي پيامبر با آن سه قبيله نيز پيماني منعقد كرد و نمايندگان آنان متن پيمان نامه را امضا كردند. بر اساس اين پيمان گروههاي ياد شده در قبال برخورداري از امنيت و حفظ حقوق، متعهد مي شدند كه هيچ اقدامي بر ضد پيامبر (ص) و مسلمانان انجام ندهند، با دشمنان او همكاري و مشاركت نكنند و اگر بر خلاف تعهدات خود رفتار كنند، پيامبر(ص) در ريختن خون آنان، ضبط اموال و اسير كردن آنان و فرزندانشان آزاد باشد.
از موارد مورد اشاره پيداست كه پيامبر(ص) در يك برنامة سياسي، قدرت و توان ظنامي و اقتصادي يهوديان را در پي تثبيت قدرت و تحكيم حكومت نوپاي خود در مدينه به خدمت گرفت، اما كمترين ستمي بر آنان روا نشمرد؛ بلكه امنيت يهوديان در كنار مسلمانان تضمين و از همة حقوق برخوردار شدند. اين در حالي است كه طبيعت برخوردار از حقوق، بر عهده گرفتن برخي تكاليف است و بر اساس رابطة متقابل حقوق و تكاليف، تا هر زمان كه يهوديان به تكاليف و تعهدات خود عمل كنند از حقوق ياد شده برخوردارند.
ب)برخورد فكري:يكي از راههاي مخالفت يهود با پيامبر(ص) مبارزه فكري بود. دانشمندان يهود در مرحله اي از برنامه هاي مبارزاتي خويش، شبهات و پرسشهايي را به تصور اينكه پيامبر عاجز از پاسخ است، مطرح و بر لزوم پاسخ به آنها پاي مي فشردند. برخي سؤالات آنها عبارت بود از: پرسش از حقيقت روح، سرگذشت اصحاب كهف و شخصيت ذوالقرنين.(ذوالقرنين شخصي بود كه خداوند به او در زمين تمكن و قدرت بخشيد و از هر چيزي رشته به دست او داد . او هم از اين رشته به وسيلة حق پيروي كرد . ذوالقرنين به مغرب رسيد جايي كه خورشيد را چنين مي يافت كه در چشمة آب تيره اي غروب مي كند و آنجا قومي را يافت كه ما به ذوالقرنين دستور داديم كه تو دربارة اين قوم يا قهر و عذاب يا لطف و رحمت به جا آور و به مشرق زمين رسيد . آنجا قومي را يافت كه ما ميان آنها و آفتاب ساتر (پوشيده) قرار نداديم و دوباره ذوالقرنين رسيد ميان دو سد (دو كوه بين دو كشور) و آنجا قومي را يافت كه ناراضي بودند . آنها گفتند اي ذوالقرنين ياجوج و ماجوج (پشت اين كوه) فساد و خونريزي و وحشي گري بسيار كه سدي بين ما و آنها ببنديم كه ذوالقرنين با خرج و مخارج خود اين كار را كرد .
از آنجا كه اين پرسشها براي نيل به حقيقت و قبول آن نبوده پاسخهاي پيامبر را نيز كه مطابق حقيقت مي ديدند، همچنان ايمان نمي آوردند.
ج)برخورد نظامي:به نوشته مورخان، انتشار خبر هزيمت مشركان در جنگ بدر، موجب ناخرسندي يهوديان گرديد و از اين پس آنان با بي اعتنايي به پيمان خود، كينه جويي و گستاخي خود را به مرور آشكار كردند؛ تا آنجا كه طرحهايي براي رويارويي و درگيري با پيامبر پيش بيني و اجرا كردند. در مقابل، رسول خدا نيز با آنان به طور قاطع برخورد كرد.
درگيري با بني قينقاع و اخراج آنان از مدينه، نتيجه اهانت و توهين يك تاجز يهودي به زني مسلمان و بالا گرفتن درگيري و نزاع ميان مسلمانان و يهوديان بود. جنگبا بني نضير، نتيجة بر ملا شدن طرح آنان براي كشتن پيامبر(ص) و ناكام ماندن نقشة آنان بود. درگيري با بني قريطه نيز پيامد همكاري و مشاركت اين طايفه با مشركان و اشراف قريش بر ضد مسلمانان در جنگ احزاب بود.
در درگيري با هر يك از بني قينقاع و بني نضير پس از پانزده روز مقاومت، سرانجام يهوديان تسليم و پس از خلع سپاه از مدينه اخراج شدند و يهوديان بني قريطه نيز، پس از 25 روز مقاومت تسليم شدند.
يهوديان ساكن قطعه هاي خيبر آخرين گروه يهودي بودند كه با پيامبر و مسلمانان به مقابله برخاستند. به سبب تهديدات و كارشكني هاي ساكنان خيبر، نسبت به مسلمانان، پيامبر (ص) پس از صلح حديبيه روانه اين قلعه ها شد. هرچند يهوديان سخت مقاومت مي كردند و نفوذ در برخي قلعه ها بسيار دشوار بود و به سختي حاصل شد، پيامبر پس از فتح قلعه ها و شكست يهوديان با درخواست و پيشنهاد آنان دربارة ماندن در منطقه و كشت و زرع اراضي حاصلخيز آن و پرداخت نصف محصول سالانه به مسلمانان، موافقت كرد.
غزوة بني النضير : منافقان و يهوديان مدينه از شكست مسلمانان در احد و كشته شدن رجال عمومي سخت خوشحال بودند و به دنبال فرصتي بودند كه در مدينه شورش بپا كنند . پيامبر براي اينكه از طرز تفكر يهوديان بني نظير آگاه گردد به همراه گروهي از افسران خود عازم دژ آنها گرديد . اما هدف ظاهري پيامبر از تماس با بني نضير اين بود كه آمده است در پرداخت خونبهاي آنها دو نفر عرب از قبيلة بني عامر كه بدست عمروبن اميه كشته شده بودند كمك بگيرد زيرا قبيلة بني النضير هم با مسلمانان پيمان داشتند و هم با قبيلة بني عامر ، و قبايل همپيمان همواره در چنين لحظاتي يكديگر را كمك مي كردند .
پيامبر در برابر درب دژ فرود آمد و مطلب خود را با سران آنها در ميان گذاشت . آنان با آغوش باز قول دادند كه كمك كنند و درخواست نمودند پيامبر روز را در آنجا به سر ببرد .
پيامبر تقاضاي آنها را نپذيرفت و در سايه ديوار دژ با افسران خود نشست و با سران بني النضير مشغول گفتگو گرديد .
پيامبر احساس كرد كه اين چرب زباني ، با يك سلسله حركات مرموز توأم است . اط طرفي در محوطه اي كه پيامبر نشسته بود ، رفتوآمد زياد به چشم مي خورد ؛ سخنان در گوشي كهمورث شك و بدبيني است ، فراوان بود . در حقيقت ، سران بني النضير تصميم گرفته بودند كه پيامبر را غافلگير كنند . يك نفر از آنها به نام « عمرو حجاش » ، آماده شده بود كه بالاي بام برود و با افكندن سنگ بزرگي بر سر پيامبر ، به زندگي او خاتمه بخشد .
خوشبختانه نقشة آنها نقش بر آب شد ، توطئه ها و نقشه هاي شوم آنها از حركات مرموز و ناموزون آنها فاش گرديد ، و بنا به قل « واقدي » فرشتة وحي ، پيامبر را آگاه ساخت . پيامبر از جاي خود حركت كرد و طوريمجلس را ترك گفت كه يهوديان تصور كردند دنبال كاري مي رود و بر مي گردد . ولي پيامبر راه مدينه را در پيش گرفت ، و همراهانش را نيز از تصميم خود آگاه نساخت . آنان همچنان در انتظار بازگشت پيامبر به سر مي برد ، اما هر چه انتظار كشيدند انتظار آنها سودي نبخشيد .
جهودان بني نضير سخت در تكاپو و تشويش افتادند. از يك طرف فكر ميكردند كه شايد پيامبر توطئه آنها آگاه شده باشد ؛ در آن صورت آنها را سخت گوشمال خواهد داد . از طرف ديگر با خود مي گفتند : اكنون كه پيامبر از تير رس ما بيرون رفته انتقام او را از ياران وي بگيريم ، ولي بلافاصله مي گفتند : در اين صورت كار بجاي باريكتري مي كشد ، و بطور مسلم پيامبر از ما نتقام مي گيرد .
در اين گيرودار همراهان پيامبر تصميم گرفتند كه دنبال پيامبر بروند و از جاي او آگاه شوند . مقدار زيادي از ديوار دژ دو نشده بودند كه با مردي رو برو شدند كه از مدينه مي آمد . و خبر ورود پيامبر را بهمدينه همراه داشت . آنان فوراً به محضر پيامبر شرفياب شدند و از توطئه چيني يهود كه امين وحينيز آن را گزارش كرد ، آكاه گرديدند .
در برابر اين جنايت چه بايد كرد ؟
اكنون وظيفة پيامبر با اين دسته خيانت كار چيست ؟ گروهي كه از مزاياي حكومت اسلامي برخوردارد بودند ؛ و سربازان اسلام ، اموال و نواميس آنها را حفظ مي كرد ، جمعيتي كه نشانه هاي بار زنبوت و رسالت را در سراسر زندگي پيامبر مي ديدندو دلائل نبوت و گواههاي راستگوئي او را در كتابهاي خود مي خواندند ، ولي به جاي مهمان نوازي نقشة قتل او را كشيدند و ناجوانمردانه كمر برترور او بستند ، مقتضاي عدالت در اين زمينه چيست ؛ و براي اينكه اين جريانها بار ديگر تكرار نشود ، و ريشه اين گونه حوادث سوزانده شود چه بايد كرد ؟ !
راه منطقي همان بود كه پيامبر گرامي بر گزيد . به تمام سربازان آماده باش داده شد ، سپس « محمد بن مسلمه اوسي » را پيش خود خوان ،و دستور دادكه هر چه زودتر از طرف وي به سران بني النضير پيام زير را برساند .
وي با سران بني النضير تماس گرفت و گفت : رهبر عاليقدر اسلام . به وسيلة من براي شما پيامي فرستاده كه هر چه زودتراين آب و خاك را در طرف ده روز ترك گوئيد . زيرا پيمان شكني كرده ايد و از در مكر وحيله وارد شده ايد و اگر در اين ده روز اين مرز و بوم را ترك نكنيد خون شما هدر است .
اين پيام افسردگي عجيبي بين يهود بوجود آورد و هر كدام گناه را به كردن ديگري انداخت . يكي از سران آنها پيشنهاد كرد كه همگي اسلام آورند ؛ ولي لجاجت اكثريت مانع از پذيرفتن چنين پيشنهاد گرديد . بيچارگي عجيبي آنها را فرگرفت ، بناچار رو به محمد بن مسلمه كردند و گفتند : اي محمد تو از قبيله اوس هستي و ما پيش از آمدن پيامبر اسلام با قبيله تو پيمان دفاعي داشتيم ، اكنون چرا با ما از در جنگ وارد ميشود ؟ وي با كمال رشادت كه در خور هرمسلماني است گفت : آن زمان گذشت اكنون دلها دگرگون شده اند .
اين تصميم مطابق پيمانب است كه مسلمانان در نخستين روزهاي ورود پيامبر با طوائف يهود مدينه بسته بودند . اين پيمان ، از طرف قبيله بني النضير ، توسط حيي بن اخطب امضائ شده بود . ما متن پيمان را در گذشته نقل كرده ايم ؛ اينك گوشه اي از آن را در اينجا نقل ميكنيم :
پيامبر با هر يك از سه گروه ( بني النضير ، بني قين قاع بني قريظه ) پيمان مي بندد كه هرگز بر ضرر رسول خدا و ياران وي قدمي بر ندارند و به وسيلة زبان و دست ضرري به او نزنند … هر گاه يكي از اين سه قبيله ، بر خلاف متن پيمان رفتار كنند ، دست پيامبر در ريختن خون و ضبط اموال و اسير كردن زنان و فرزندان آنها باز خواهد بود .
اشهاي تماسخانه
خاور شناسان باز در اين نقطه گريه هاي دروغي و اشكهاي تماسخانه خود ر از سرگرفته و بسان دايه هاي مهربانتر از مادر ، اشك ترحم بر جهودان پيمان شكن و خيانت پيشه « بني الضير» ريخته و عمل پيامبر را دور از انصاف و عدالت دانسته اند .
اين خرده گيري به منظور شناخت حقيقت و فهم مطلب نيست ؛ زيرا با مراجعه به متن پيماني كه از نظر خوانندگان گذرانديم ، حقيقت روشن ميشود و مجازاتي كه پيامبر در حق آنها قائل گرديد به مراتب سبكتر از مجازاتي است كه در متن پيمان پيش بيني شده بود .
امروز صدها جنايت و ستم وسيله اربابان همين خاورشناسان ، در شرق و غرب صورت مي گيرد و يك نفر از آنها كوچكترين اعتراضي به آنها نمي كند . اما وقتي پيامبر يك مشت ئوطئه گر را به كمتر از آن چيزي كه با آنها قرار گذارده بود مجازات ميكند ، فوراً داد و ناله يك مشت نويسنده اي كه به اغراض گوناگون دست به تحليل اين حوادث مي زنند ، بلند ميشود.
نقش حزب نفاق
خطر حزب « نفاق » ، از خطر «يهود» بالاتر بود : زيرا منافق در سنگر دوستي از پشت خنجر مي زند ، و ماسك دوستي بر چهره مي بندد سردستة اين گروه ، عبدالله ابي ، و مالك بن ابي و … بودند . آنان فوراً پيامي به سران بني النضير دادند كه ما با دو هزار سرباز شمارا ياري مي نمائيم ، و قبائل هم پيمان شما يعني بني قريظه و غطفان شما را تنها نمي گذارند . اين وعده دروغين بر جرات يهود افزود ، و اگر هر در آغاز كار تصميم بر تسليم و ترك ديار داشتند ، فكر شان دگرگون شد. درهاي از برجهاي خود دفاع كنند . و باغ وز راعت خود را بلاعوض در اختيار ارتش اسلام نگذاردند.
يكي از سران بني النضير ( سلام بن مشكم ) وعده عبدالله را پوچ شمرد ، وگفت : صلاح در اين است كه كوچ كنيم ، ولي حيي بن اخطب مردم را به استقامت و پايداري دعوت كرد . رسول گرامي ، از پيام عبدالله آگاه شد . اين ام مكتوم را در مدينه جانيشين خود ساخت و تكبير گويان براي محاصره قلعه « بني النضير» حركت كرد . فاصلة بني قريظه و بني النضير را لشكر گاه خود قرار داد ، و رابطة آن دو گروه را از هم قطعكرد . بنا به نقل اين هشام ، شش شبانه روز بنا به نقل برخي ديگر 15روز قلعه آنها را محاصره كرد ، ولي يهوديان بر استقامتو پايداري خود افزودند . پيامبر دستور داد ، نخلهاي اطراف قلعه را ببرند ، تا يهوديان يكبار دندان طمع از اين سرزمين بكنند .
در اين لحظه داد يهوديان از داخل قلعه بلند شد و همگي گفتند : اي ابوالقاسم ( كنايه از پيامبر ) تو هميشه سربازان خود را از قطع اشجار نهي مي كردي ؛ اين بار چرا دست به چنين كاري مي زنيد . ولي علت اين كار همان بود كه قبلاً اشاره شد.
سر انجا جهودان تن به قضاء دادند و گفتند : ما حاضريم جلاء وط كنيم مشروط بر اينكه اموال منقول خود را در اين سرزمين ببريم . پيامبر اكرم موافقت كرد ، كه آنان آنچه از اموال دارند ببرند ، غير از سلاح كه مي بايست به مسلمانان تسليم نمايند .
يهود آزمند در نقل اموال خود حداكثر كوشش را كردند ، حتي درهاي خانه هارا با چهار چوبه از جايش كنده براي حمل آماده مي كردند ، و با قيماندة خانه ها را با دست خود ويران مي كردند. گروهي از آنها عازم خيبر، و گروه ديگر روانه شام شدند. و دو نفر از آنها اسلام آوردند.
ملت زبون و بيچاره براي جبران شكست با زدن دف و خواندن سرود، مدينه را ترك گفتند و شكست خود را از اين طريق جبران كردند و خواستند برسانند كه ما از ترك اين ديار چندان ملول و آزرده نيستيم.
مزارع بني النضير ميان مهاجران تقسيم ميشود
غنيمتي كه سربازان اسلام بدون جنگ و نبرد بچنگ مي آورند، به حكم قرآن متعلق به شخص پيامبر است، و او هرگونه صلاح بداند در مصالح اسلام صرف ميكند. پيامبر مصلحت ديد اين مزارع و آبها و باغها را ميان مهاجران قسمت كند، زيرا دست آنها از ثروت دنيا به علت مهاجرت از مكه كوتاه بود، و در حقيقت سربار انصار و مهمان آنها بودند. اين نظر را سعدبن معاذ و سعد بن عباده نيز تصديق كردند. از اين جهت، تمام اراضي ميان مهاجران تقسيم گرديد. و از انصار جز «سهل بن حنيف» و «ابودجانه» كه بسيار تهي دست بودند كسي بهره اي نبرد، و از اين راه گشايشي براي عموم مسلمانان به وجود آمد و شمشير قيمتي يكي از سران بني النضير نيز به سعد معاذ واگذار شد.
اين جريان در ماه ربيع سال چهارم اتفاق افتاد و سوره حشر نيز پيرامون اين حادثه نازل گرديد. ما براي اختصار از تفسير و ترجمه آيه هاي اين سوره صرف نظر ميكنيم. بيشتر تاريخ نويسان اسلامي عقيده دارند كه در اين حادثه خوني ريخته نشد، ولي مرحوم مفيد مي گويد: شب فتح نبرد مختصري كه منجر به قتل ده نفر از يهوديان شد صورت گرفت و با كشته شدن آنها مقدمات تسليم شدن ارتش آماده گرديد.
منابع :
1-كتاب تاريخ اسلام ، نويسنده : دكتر صادق آئينه وند .
2-قرآن كريم .
3-كتاب فروغ ابديت .
4-با همكاري جناب آقاي حاج محمدي تبار .