در اختیار داشتن جنگ افزارهای هسته ای بالاترین نشانه قدرت در جهان امروز محسوب می شود. داشتن جنگ افزارهای هسته ای برای عاملان دولتی یا غیردولتی این امکان را فراهم می آورد تا در جدول “صاحبان قدرت” جایی داشته باشند. این نگرش با وقوع حوادثی چون جنگ خلیج فارس و عملیات ناتو در کوزوو تقویت گردید. مشهور است که ژنرال ساندارجی، رییس اسبق ستاد نیروی زمینی هند، گفته است:
“اساسی ترین درسی که از جنگ خلیج فارس می توان گرفت این است که اگر دولتی بخواهد با آمریکا بجنگد، باید از این کار خودداری کند مگر اینکه به جنگ افزارهای هسته ای دست یابد.”
با وجود کابوس وحشتناک انتشار مواد هسته ای از زرادخانه های عظیم شوروی سابق، جنگ افزار هسته ای هنوز در انحصار دولت هاست. عاملان غیردولتی می توانند این سلاح ها را خریداری یا سرقت کنند، اما مهارت و توان سازمانی لازم را برای ساخت جنگ افزارهای هسته ای ندارند. ساخت جنگ افزارهای هسته ای، حتی برای کشورهای نیمه صنعتی، کار بسیار مشکلی است و ایجاد توان اولیه ساخت جنگ افزارهای اتمی هیچگاه به معنای دستیابی به جنگ افزارهای هسته ای موثر نیست، چرا که این کار مستلزم طی مراحل مختلفی نظیر کوچک سازی، سخت گردانی، هدف یابی موثر، فرماندهی و کنترل و نیز وسایل پرتاب است. شایان ذکر است که جنگ افزارهای هسته ای را بدون “کوچک سازی” نیز می توان به کار گرفت ولی پرتاب آنها بسیار پیچیده تر و مشکل تر خواهد شد.
بنا به دلایل فوق، در دهه بعد یا حتی پس از آن نیز تعداد کشورهایی که جنگ افزارهای پیشرفته و قابل استفاده هسته ای را در اختیار خواهند داشت، بسیار کم خواهد بود و احتمالا تنها آمریکا، روسیه، فرانسه، انگلستان، چین و اسراییل از این فناوری برخوردار خواهند ماند. در میان این کشورها، روسیه، فرانسه، چین و انگلستان بدون تردید توانایی انجام حمله ای را (برای مثال ، با موشک بالستیک) علیه آمریکا دارند. گروه دوم کشورهایی که می توانند خود جنگ افزارهای هسته ای را تولید کرده، در نهایت به این سلاح ها مجهز شوند، هند و پاکستان هستند. برخی کشورهای دیگر نظیر ایران، عراق و کره شمالی نیز با دستیابی به این سلاح ها و یا به مواد شکافت پذیر آنها از منابع خارجی می توانند به این گروه ملحق شوند. همه این کشورها سعی می کنند که جنگ افزارهای کامل و یا اجزای آماده نصب را از کشورهای شوروی سابق خریداری نمایند. ممکن است این کشورها بیشتر از آنچه ما فکر می کنیم به انجام این کار نزدیک شده باشند.
کاربرد تکنیکی
جنگ افزارهای هسته ای در سطح تاکتیکی به صورت مستقیم علیه نیروهای مانور کننده یا پشتیبانی در میدان نبرد به کار می رود. به کارگیری آنها نیز با روش های مختلف، از موشک کوتاه برد بالستیک یا شلیک از یک هواپیمای تاکتیکی گرفته تا مین گذاری و دیگر روش های پنهانی امکان پذیر است. دی این میان، نامتقارن بودن یک رویکرد، اصولا از تاثیر بازدارندگی صاحبان این نوع سلاح ها بر واکنش های احتمالی آمریکا به بحران ها نشات می گیرد.
استفاده از یک سلاح هسته ای علیه نیروها در صحنه نبرد در واقع کم اثرترین راه استفاده از این نوع سلاح ها بوده، در بسیاری مواقع این کار صرفا یک واکنش نامتقارن به حساب می آید.
کشورها و نیروهای رقیب به چند دلیل از به کارگیری تاکتیکی جنگ افزارهای هسته ای خودداری می کنند:
1- این که اگر حمله مورد نظر یک غافلگیری استراتژیک کامل نباشد، نیروهای تاکتیکی مانور کننده به سرعت از هم پاشیده، دستیابی به هدف نظامی مورد نظر و متناسب با هزینه سیاسی استفاده از سلاح هسته ای بسیار مشکل می شود.
2- ردیابی عامل حمله کننده بسیار آسان است؛ به ویژه اگر این سلاح با روش متعارف پرتاب شده باشد.
3- به کارگیری جنگ افزارهای هسته ای علیه نیروهای آمریکایی تقریبا همیشه با یک واکنش غافلگیرانه روبه رو خواهد شد که هدف آن تسلیم بدون قید و شرط طرف مقابل است.
4- در نهایت این که طرف های متخاصم به تعداد کافی سلاح هسته ای در اختیار ندارند و مسلما هدف قرار دادن نیروهای مستقر در میدان نبرد، پرهزینه ترین شیوه به کارگیری این سلاح هاست.
اگر دشمن تصمیم بگیرد از جنگ افزارهای هسته ای علیه نیروهای رزمی در میدان جنگ استفاده کند، به کارگیری وسایل متعارف- نظیر موشک های بالستیک یا هواپیماهای تاکتیکی_ برای این کار کم ترین شانس موفقیت را به همراه دارد، ضمن آنکه مسیر حرکت آنها تا محل استقرار مهاجم مورد نظر قابل شناسایی است. موشک ها و هواپیماها را به راحتی می توان شناسایی کرد و طرف مهاجم فاقد اطمینان تکنولوژیکی کافی است که چنین حمله حساسی را با چنان وسایل نامطمئنی صورت دهد. بیشترین شانس موفقیت در حمله به نیروهای مانوری در میدان نبرد، می تواند استفاده از شیوه های پنهانی از طریق نفوذ نیروهای عملیات ویژه یا عملیات های تروریستی و یا استفاده از مین های هسته ای باشد. به کارگیری مین های هسته ای از سوی دشمن به ویژه هنگامی که در موضع پدافندی قرار می گیرد و زمینه پیشروی برای نیروهای آمریکایی فراهم است بسیار محتمل خواهد بود. این کار مقاومت او را افزایش داده و استفاده از شیوه های مختلف اختفا را ممکن و کشف سلاح مورد استفاده را قبل از انفجار مشکل تر می سازد.
به دلایل فوق کشورهای مجهز به جنگ افزارهای هسته ای تمایلی به استفاده مستقیم از این سلاح ها علیه نیروهای آمریکایی ندارند. آنها ممکن است بیشتر تمایل داشته باشند که سلاح ها را علیه متحدین و نیروهای ائتلافی که برای مقابله با این حملات آمادگی کمتری دارند، به کار برند. این کشورها همچنین ممکن است بیشتر برای هدف قرار دادن زیرساخت های پشتیبانی رزمی ثابت، مانند پایگاه های هوایی تلاش کنند. یک احتمال دیگر، هدف قرار دادن کشتی های جنگی، به ویژه ناوهای هواپیمابر آمریکا به عنوان نمادهای فرهنگی مدرن این کشور است. البته دشمن برای آنکه بتواند به یک ناو هواپیمابر آسیب برساند باید به قدر کافی به آن نزدیک شود که این کاری بسیار مشکل و خطرناک است.
جنگ افزارهای هسته ای بیشترین کاربرد را در مرحله اولیه یک جنگ مهم دارند؛ یعنی زمانی که با این سلاح ها بتوان اعزام نیروهای آمریکایی را به داخل صحنه جنگ با خطر روبه رو ساخته و یا مانع از تحقق آن شد.
به کار گیری این سلاح ها پس از نزدیک شدن نیروها و شکل گیری صحنه جنگ کاهش می یابد؛ اما این اقدام در وضعیت نهایی صحنه جنگ، به ویژه هنگامی که طرف مهاجم شکست سخت خود را قریب الوقوع می بیند همچنان عاملی مهم به شمار می رود. در این مورد، انگیزه استفاده غیرقابل پیش بینی از این سلاح ها بسیار قوی است و هدف از این کار نیز تغییر سرنوشت جنگ یا صرفا انتقام جویی از آمریکا یا متحدان آن است.
استفاده کشورهای منطقه از جنگ افزارهای هسته ای علیه نیروهای آمریکایی از نظر تاکتیکی دور از ذهن به نظر می رسد. به واقع، استفاده تاکتیکی از این سلاح ها علیه نیروهای حاضر در صحنه نبرد یک رویکرد نامتقارن موثر به حساب نمی آید. در صورت بروز چنین حادثه ای، مساله ای “منافع حیاتی ملی” آمریکا مطرح می شود، مساله ای که پیش از آن شاید مطرح نبوده است. بدین ترتیب، عدم تناسب [منافع] وارونه می شود و عاملان چنین اقدامی با به دست آوردن منافع ناچیز، خود را با خطرات بسیاری روبه رو می کنند؛ البته تهدید به استفاده از این سلاح ها [از سوی مهاجم] بسیار مشکل ساز خواهد بود، هر چند تهدید نیروهای رزمی نیز در گرو پذیرش مخاطرات استراتژی بازدارندگی است که در عین حال، مزیت چندانی نیز برای عامل تهدید به بار نمی آورد.
کاربرد عملیاتی
جنگ افزارهای هسته ای را می توان برای مقابله با استقرار نیروها و زیرساخت های پشتیبانی صحنه ای به کار گرفت و بدین ترتیب از استقرار نیروها در منطقه واگذاری () جلوگیری کرده، روند استقرار را کاهش داده و یا حتی متوقف نمود. طرح ریزی و انجام حمله به اهداف ثابت بی تردید از حمله به نیروهای صحنه نبرد ساده تر خواهد بود. امتیاز به کارگیری این سلاح ها علیه اهداف ثابت و منطقه عقبه این است که به جای هدف قرار دادن نیروهای آماده تر (که معمولا نیروهای مانور کننده تاکتیکی می باشند و دارای آمادگی لازم برای جابه جایی هستند)، نیروهای ثابتی که از حافظت و قدرت تحرک کمتری برخوردارند مورد هدف قرار می گیرند.
ملاحظات مربوط به پرتاب این سلاح ها نیز شبیه به همان ملاحظاتی است که در سطح تاکتیکی مطرح گردید. برای پرتاب این سلاح ها به سوی پایگاه های هوایی، بنادر، مراکز فرماندهی، مناطق آماد و پشتیبانی و یا حتی مناطق مسکونی می توان از موشک های بالستیک، هواپیماها یا نیروهای عملیات ویژه استفاده نمود. در این صورت، ضریب اطمینان نیز بیشتر است، زیرا اهداف به نسبت ثابت هستند. در اینجا با استفاده از یک اصطلاح رایج در دکترین هسته ای استراتژیک جنگ سرد می توان گفت که “اهداف نامتقارن” در سطح عملیاتی به جای آن که ضد نیرو باشند به شکلی روز افزون به یک عامل ضد ارزش تبدیل می شوند.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که یک عامل دولتی بیشترین شانس استفاده از جنگ افزارهای هسته ای یا تهدید به استفاده از آنها را در مراحل اولیه درگیری در اختیار دارد. هدف از انجام این کار در مراحل اولیه، بازداشتن یا مشکل ساختن استقرار نیروهای آمریکایی و از بین بردن جدی برنامه استقرار نیروهاست، تا بدین ترتیب از استقرار فیزیکی آنها در صحنه نبرد جلوگیری به عمل آید. اگر این کار در همان آغاز و به نحوی مناسب صورت گیرد، فرودگاه ها م بنادر تخلیه نیرو قبل از ورود نیروهای آمریکایی تخریب یا غیر قابل استفاده گردیده، شرایط دشواری را برای مقامات فرماندهی ملی ایجاد خواهد کرد. روشن است که در صورت کاربرد جنگ افزارهای هسته ای علیه آمریکا، واکنش این کشور جدی و مستقیم خواهد بود. اما اگر این سلاح ها علیه متحدان به کار گرفته شوند، آیا نیروهای آمریکایی نسبت به آن واکنش نشان می دهند؟
به کارگیری یا حتی تهدید به انجام این کار علاقه مندی متحدان بالقوه آمریکا را برای اتحاد یا ائتلاف با این کشور به شکل چشمگیری کاهش می دهد. تهدید مستقیم یک متحد واقعی با بالقوه به استفاده از جنگ افزارهای هسته ای در مراحل اولیه بحران، کشور مورد نظر را از پیوستن به ائتلاف با آمریکا باز می دارد. تهدید به استفاده از جنگ افزارهای هسته ای در سطح عملیاتی علیه متحدان و شرکای منطقه ای آمریکا بیشترین تاثیر استراتژیک را در بر داشته، کشور مهاجم را در موقعیتی بالاتر از صرفا یک عامل منطقه ای قرار می دهد. در صورت استفاده واقعی از این سلاح ها نیز هدف قرار دادن ساختارهای پشتیبانی نظامی و سیاسی به جای نیروهای حاضر در صحنه نبرد نتیجه بسیار بیشتری نسبت به کاربرد مستقیم و تاکتیکی این سلاح ها به دست می دهد.
کاربرد استراتژیک
کاربرد استراتژیک طبق تعریف، تهدید یا استفاده از جنگ افزارهای هسته ای علیه سرزمین آمریکاست. در این مورد فقط حمله مستقیم استراتژیک تاثیر لازم را خواهد داشت. قدرت های منطقه ای یا دولت های سرکش در بررسی کاربرد حملات استراتژیک هسته ای، از تاثیر بازدارندگی جنگ افزارهای هسته ای در رویکردهای نامتقارن بیشترین استفاده را می برند. توانایی حمله به کشور آمریکا تاثیری معتدل کننده بر تصمیم گیران آمریکایی دارد؛ به ویژه هنگام تصمیم گیری برای بمباران پایتخت یک دشمن منطقه ای یا اعزام نیرو به آنجا، البته در صورتی که منافع حیاتی آمریکا در خطر نباشد. حتی این احتمال نیز وجود دارد که صرف داشتن جنگ افزارهای هسته ای و توانایی بالفعل (یا حتی بالقوه) پرتاب آنها به سوی آمریکا، گزینه “حیاتی شدن منافع آمریکا” در جدول امکان عملیات نامتقارن، مندرج در فصل اول را فعال کند. البته رییس جمهور آمریکا نیز برای حمله به کشوری که توانایی مقابله به مثل هسته ای دارد، باید منافع حیاتی صریح و بدون ابهامی را [برای دلیل این حمله] برشمارد.
این بحث را از زاویه دیگری نیز می توان نگریست و آن زمانی است که یک عامل نامتقارن در زمینه استفاده از جنگ افزارهای هسته ای از مرز “روبیکان” گذشته، به جای صرف بازدارندگی و اعمال فشار، به استفاده عملی از این سلاح ها مبادرت ورزد. بعید است که هیچ بازیگر منطقی ای درصدد به کارگیری جنگ افزارهای هسته ای علیه آمریکا برآید و با انجام این کار به استقبال شکست و نابودی برود. به هر حال، با فرض این که بازیگری هم پیدا شود که دست به چنین اقدامی بزند، تاثیر بازدارندگی واکنش آمریکا بی تردید به صورت جنگی جلوه گر می شود که در آن عامل منطقه ای مورد نظر با حوادثی روبه رو خواهد بود که اوضاع هر لحظه برایش بدتر می شود. اگر اوضاع به گونه ای باشد که آمریکا و متحدانش درصدد بمباران کشوری برآیند تا آن را به تسلیم وادار ساخته یا اشغالش کنند، در این صورت کشور مورد نظر تقریبا چیزی برای از دست دادن نخواهد داشت و در یک سناریوی “گاتر دامرانگ” احتمال استفاده استراتژیک واقعی از جنگ افزارهای هسته ای زیاد است.
تعداد معدودی از کشورها توانایی پرتاب جنگ افزارهای هسته ای را با وسایل متعارف (هواپیما یا موشک) دارند و کارایی سیستم هشدار دهنده استراتژیک آمریکا به گونه ای است که حتی اگر حمله ای موفق هم به این کشور صورت پذیرد، کشف شواهد روشن و غیرقابل انکار برای شناسایی مهاجم امکان پذیر خواهد بود. هر گاه این سلاح ها با روش های پنهان به کار گرفته شود، ردیابی آنها به مراتب سخت تر است. جنگ افزارهای هسته ای را می توان با یکی از صدها شیوه موجود، وارد یک کشور نمود و توسط نیروهای ماهر عملیات ویژه علیه اهداف ارزشمند مورد استفاده قرار داد.چنانچه آمریکا خود را به موقع در این رویارویی ببیند، شناسایی مهاجم و انگیزه اش میسر خواهد بود. حتی بدون وجود شواهد قضایی معتبر و صرف وجود نوعی ارتباط، بروز یک واکنش شدید و گسترده محتمل خواهد بود. شرایط هنگامی سخت تر و پیچیده تر می گردد که شناسایی مهاجمی که یک حمله ناگهانی و کاملا غافلگیرانه را انجام داده، مشکل باشد. در برخی موارد نیز ممکن است یک طرف ثالث برای تحریک آمریکا به اقدام تلافی جویانه علیه طرفی که گناهکار فرض می شود- تاکتیک پرچم دروغین- به حمله مبادرت ورزیده باشد.
حمله به هر هدفی در آمریکا به احتمال قریب به یقین از نوع ضد ارزش است. این احتمال نیز بعید است که دشمنان بالقوه بتوانند به سرزمین آمریکا نفوذ کرده، مهمات هسته ای کافی را برای دستیابی به اهداف نظامی استراتژیک به کارگیری نمایند. با توجه به ملاحظات سیاسی فراوانی که در خصوص حملات هسته ای علیه اهداف سرزمین آمریکا وجود دارد، منطق حکم می کند که مهاجم احتمالی به دنبال شوکه کننده ترین و پرمزیت ترین فرصت ها باشد. شهرهای بزرگی مانند واشنگتن، نیویورک، لس آنجلس یا شیکاگو می توانند در زمره مهم ترین اهداف انتخاب شوند. از سوی دیگر، به دلیل بزرگی آنها هدف قرار دادن این مناطق ساده تر است.
اقدامات تهاجمی آمریکا برای نابودی یا خنثی سازی سکوهای پرتاب جنگ افزارهای هسته ای دشمن در صحنه جنگ ممکن است به پاسخ دیگری [از سوی او] منجر شود که ریشه در فرهنگ جنگ سرد دارد:
“یا باید از آن استفاده کنی یا از دستش بدهی.”
در این مورد، طرف متخاصم نیز نمی تواند بایستد و شاهد از دست رفت برگ برنده خود باشد. این مطلب بدین معنا نیست که نیروهای آمریکا نباید به این کار مبادرت ورزند، بلکه منظور این است که اگر آمریکا در جنگی که به منظور تهدید یک رژیم صورت می گیرد درگیر انهدام جنگ افزارهای کشتار جمعی وی شود، باید در برابر استفاده این سلاح ها توسط دشمن نیز آمادگی داشته باشد.
تهدید به استفاده از جنگ افزارهای هسته ای علیه سرزمین آمریکا یک اقدام کاملا نامتقارن است. این اقدام تاثیرات استراتژیک روشنی در پی دارد و برای مقابله با اراده آمریکا صورت می گیرد. چنین رویکردی ممکن است در نهایت به دنبال آن باشد تا آمریکا را وادار سازد در خصوص محل استقرار منابع حیاتی اش بررسی بیشتری به عمل آورد. البته حتی اگر چنین تهدیدی عملی شود، باز هم بسیاری از مزیت های جنگ نامتقارن به سادگی از میان خواهد رفت. یک حمله هسته ای با واکنش شدید و بی رحمانه ای روبرو خواهد شد. بنابراین، مرز باریکی بین تاثیرات استراتژیک ناشی از داشتن جنگ افزارهای هسته ای و پیامدهای ناگوار استفاده عملی از این سلاح ها علیه آمریکا وجود دارد.
آخرین نکته مورد بحث، استفاده بازیگران غیردولتی از جنگ افزارهای هسته ای علیه آمریکاست. این امر نادرترین احتمال به شمار می رود؛ زیرا تهیه، وارد کردن و استقرار این سلاح ها در خاک آمریکا بسیار مشکل است. البته انجام این کار تنها یک احتمال است، اما چه بسا به مشکل سازترین تهدی هسته ای استراتژیک تبدیل شود. چنین حمله ای می تواند به اندازه هر سلاح دیگری که توسط یک عامل دولتی شلیک می شود مخرب باشد، و بدتر این که در این نوع تهاجم نمی توان به طور مشخص کسی را مسوول دانست.
نتیجه گیری در مورد جنگ افزارهای هسته ای
مارتین ون کرولد نوشته است:
“ساخت بمب اتمی و بازداشتگاه اسرا دو مورد از مهم ترین نمادهایی است که قدرت کشورها را در این قرن به نمایش می گذارد”
تهدید به استفاده از جنگ افزارهای هسته ای بیشترین تاثیر را در سطح استراتژیک دارد، اما تهدید این سلاح ها در سطوح عملیاتی و تاکتیکی نیز منافع نامتناسب مشابهی را به همراه خواهد داشت. در عمل، استفاده از این سلاح ها برای هدف قراردادن زیرساخت های پشتیبانی منطقه ای می تواند بیشترین تاثیر را داشته باشد و این موضوع در عین حال موید آن است که استفاده مستقیم از این سلاح ها علیه نیروهای آمریکایی یا سرزمین آمریکا به هیچ وجه نظریه مناسبی نیست.
بنا به دلایل فوق می توان نتیجه گرفت که جنگ افزارهای هسته ای هنگامی بزرگترین خطر محسوب می شوند که به لحاظ فنی دارای نقشی غیر مرگبار باشند، مانند مولدهای پالس الکترومغناطیسی ارتفاع زیاد که سیستم های اطلاعات و ارتباطات ما را مورد تهدید قرار می دهند. به همین دلیل، خطر حمله HEMP در چارچوب بحث عملیات اطلاعاتی مورد بررسی قرار می گیرد.