جنگ شناسي يا پولمولوژي با جامعه شناسي جنگ

فصل اول

مقدمه و كليات

جنگ شناسي يا پولمولوژي با جامعه شناسي جنگ – يعني شناخت تأثير جنگ بر جامعه و متقابلاً تأثير جامعه بر جنگ – متفاوت است. همچنين بايد آن را از علم جنگ به مفهومي كه در مراكز نظامي تعليم مي دهند و متخصصان نظامي، فرماندهان و افسران را تربيت مي كنند. (اديبي سده، 1379:8)

پولمولوژي، تركيبي از واژه هاي يوناني polemos به معناي «جنگ» و logos به معناي «بررسي و شناسايي» است و در شكل كلي مي توان ان را «علم جنگ» ناميد. پولمولوژي به مطالعة شكل ها، علت ها، نتيجه ها و عملكردهاي جنگ به عنوان يك پديدة اجتماعي مي پردازد. (بوتول، 1:1368)

جنگ، بي ترديد، شگفت انگيزترين پديدة اجتماعي است. اگر بنا به گفتة دوركيم جامعه شناسي بيان تاريخ به صورتي ديگر باشد، مي توان گفت كه جنگ آفرينندة تاريخ است. در واقع، تاريخ صرفاً با توصيف كردن كشمكش هاي مسلحانه آغاز شده است و بعيد مي نمايد زماني برسد كه اين پديده كاملاً از بين برود، زيرا جنگ ها مشخص ترين مبادي تاريخ، و در عين حال، مرزهايي هستند كه مراحل مهم حوادث را از يكديگر متمايز مي كنند. تقريباً نمامي تمدن هاي معروف بر اثر جنگ از بين رفته اند. همة تمدن هاي جديد نيز با رخ دادن جنگ پا به عرصة وجود نهاده اند. سيادت هايي كه هر از چندگاه، نوعي جامعة خاص را در صدر جوامع بشري مي نشانند، زادة جنگ هستند و مشروعيت خود را از آن ئيم گيرند.

به علاوه، جنگ يكي از عوامل اصلي تقليد جمعي است كه در تغييرات اجتماعي نقش بسيار مهمي ايفا مي كنند. جنگ بسته ترين جوامع را وا مي دارد تا دير يا زود دروازه هاي خود را بگشايند؛ مانند چين، ژاپن يا مراكش در طول قرن اخير. جنگ احتمالاً نيرومندترين شكل تماس تمدن ها با يكديگر است. جنگ انزواي رواني را به زور از بين مي برد و حتي در نوع پوشش نيز تأثير مي گذارد. از روي برش لباس نظاميان مي توان فاتح حقيقي جنگي را كه سال ها پيش درگرفته است تشخيص داد؛ بعد از حكومت ناپلئون، از لباس هاي نظامي فرانسوي تقليد مي كردند، پس از سال 1918 از لباس هاي نظامي انگليسي، و امروز از لباس هاي نظامي امريكايي و روسي تقليد مي كنند.

مختصر اينكه جنگ از تمامي شكل هاي تحولات حيات اجتماعي مهم تر است. جنگ نوعي «تحول شتابان» است. بنابراين، شايد تعجب آور باشد كه چرا تا كنون علمي واقعي به نام «جنگشناسي» يا «پولمولوژي» به وجود نيامده است. به راستي، چرا كمتر محققي به مطالعة عيني ويژگي ها و جنبه هاي عملكردي جنگ، كه مهم ترين پديدة اجتماعي است، رغبت نيافته است؟ از نيم قرن پيش تا كنون شاهد افزايش آزمايشگاه هايي هستيم كه به مطالعة تخصصي برروي بيماري هاي مهلك مانند سرطان، سل، طاعون و تب زرد مي پردازد.

تعداد اين آزمايشگاه ها مدام در حال افزايش است و بايد چنين باشد. اما چرا براي مطالعة جنگ كه به تنهايي بيش از همة بلايا و آفات قرباني گرفته و مصيبت وبه بار آورده است، جتي يك مؤسسة تحقيقاتي تأسيس نشده است؟

ارسطو مي گويد كه علم، زادة حيرت است. مي توان گفت نخستين چيزي كه مانع مطالعة علمي موقلة جنگ مي شود اين است كه اين پديده در عين حيرت انگيز بودن، براي ما به قدري عادي است كه به سختي مي توانيم از آن شگفت زده شويم. پرودن[1]، نظريه پرداز سوسياليست فرانسوي مي گويد: (هيچ خواننده اي نياز ندارد به او بگويند كه جنگ از لحاظ فيزيكي يا تجربي چگونه چيزي است. هر كس تصويري از جنگ دارد؛ بعضي به سبب آنكه خود شاهد جنگ بوده اند، جمعي به علت ارتباطات عديده اي كه با جنگ داشته اند و بسياري به علت آنكه خود مستقيماً جنگيده اند. بنابراين، ابتدا بايد با اسن بداهت كاذب جنگ مبارزه كرد. در اين مورد، بداهت ناشي از عادتي رواني است دكه از بچگي در ما به جا مانده است. تمام پسربچه ها دوست دارند از سربازان تقليد و جنگ بازي كنند.»

دومين مانع بر سر راه مطالعة علمي جنگ، اين است كه جنگ ظاهراً به طور كامل به ارادة ما بستگي دارد. جنگ آغاز و پاياني دارد و در لحظه اي مشخص با همة تشريفات سياسي و مذهبي خاص خود شروع مي شود. براي جنگ دلايلي برمي شمارند كه از مدت ها پيش از طريق بحث و مشورت تدارك ديده شده اند. به نظر ما، اگر هر جنگي مستقلاً در نظر گرفته شود، ارادي، قابل اجتناب و صرفاً معلول تصميمي كه از ديرباز سنجيده و پخته شده است، به نظر خواهد رسيد.

بي شك اين اعتقاد كه جنگها كاملاً ارادي و آگاهانه اند، از مانعي اصلي سرچشمه مي گيرد كه بر سر راه مطالعة علمي جنگها قرار دارد. در اينجا سخن از يك «مغالطة حقوقي» به ميان مي ايد. با وجود تكذيب مكرر تاريخ، حقوقدانان هنوز جنگ را از مقوله نزاع ميان افراد، مشاجره، دوئل يا كشمكش توأم با فحاشي مي دانند. گاهي با نيز به تقليد از قراردادهاي حقوقي خصوصي يا قانون جزا، براي پيمان ها، دادگاه ها يا قوانين بين المللي طرح هايي تهيه مي كنند. عده اي مي خواهند با نوعي آئين، مطابق الگوي قواعد جنگ تن به تن يا مقررات بوكس و فوتبال، براي جنگ مقرراتي تدوين كنند. طرح هاي حاكميت نيز تا كنون حاصلي جز بازنويسي حقوق خصوصي، يا حداكثر حقوق خانخاني با تعبير خاص آن از حكميت تيولداران در منازعات، مانند دادگاه بارون ها، حاصلي نداشته است.

اگرچه اين همه، مسكن هايي آني هستند و راه حل هاي موقت اند، هرچه قدر مشروع و قابل درك باشند، مانع اصلي بر سر راه مطالعه علمي جنگ ها به حساب خواهند آمد (بوتول، 1368: 4-2). بدين ترتيب، مي توان گفت و صاحبنظران علوم اجتماعي، توجه نسبتاً ناچيزي به مطالعه در بارة جنگ نشان داده اند. (باتومور، 1357: 249)

كليات و مقررات

جنگ ايران و عراق

پس از يك رشته تنش هاي سياسي و برخوردهاي مرزي كه چند صباحي بعد از انقلاب اسلامي 1357 بين دو كشور ايران و عراق پديدار شد، سرانجام در 31 شهريور 1359، دولت عراق يك جنگ خانمانسوز را عليه ايران آغاز كرد كه هشت سال ادامه داشت.

فصلنامة فرهنگي – اجتماعي گفتگو در شمارة 23 خود در اين باره مي نويسد: «اشاره به زمينة تاريخي اين رويارويي گذشته از اختلافات مرزي ديرينة ايران و عراق كه از سابقه اي چند صد ساله[2] برخوردار بود، يكي از ريشه هاي اصلي اين تنش را در شكل گيري نوعي ناسيوناليسم راديكال در جهان عرب بايد جستجو كرد كه در سال 1958 با پيروزي كودتاي عبدالكريم قاسم، تحولات عراق را نيز تحت الشعاع خود قرار داد. از اين مرحله به بعد بود كه جهان بيني حاكم بر بغداد به نحوي روزافزون با فزون طلبي هاي عربي توأم شد. سياستي كه مطامع ارضي نسبت به ايران يكي از اركان اصلي آن را تشكيل مي داد.

با پيروزي انقلاب و تبديل ايران به كشوري كه تحولات آن مي توانست جنبش هاي اسلامي جاري در كشورهاي منطقه و به ويژه حركت هاي اسلامي شيعيان عراق را نيز تحت الشعاع قرار دهد. ابعاد جديدي بر تنش هاي پيشين افزوده شد. انقلاب سال 1357 در عين افزودن اين بعد جديد به مناسبات منطقه اي. با آشفتگي هاي اجتناب ناپذيري كه بالاخص در عرصة آمادگي هاي دفاعي كشور به دنبال آورد، عراق را بر آن داشت كه خط مشي اي تهاجمي اتخاذ كند. عراق در اين رويكرد جديد، از حمايت و پشتيباني بسياري از كشورهاي عرب منطقه. و همراهي قدرت هايي چون ايالات متحده و اتحاد شوروي – هر يك به دلايل خاص خويش – نيز برخوردار بود… پس از دوره اي از برخوردهاي حاد مرزي كه بعدها روشن شد كه هدف عراق از طرح آن ها برآورد توان دفاعي ايران بوده است. با بمباران تعدادي از فرودگاه هاي عمده كشور توسط نيروي هوايي عراق در 31 شهريور 1359 جنگ آغاز شد. نقشة زير نقاطي كه حملات عراق از آنجا آغاز شده است را نشان مي دهد. (مجلة گفتگو، 1378: 9-7)

هجوم گسترده و وسيع ارتش عراق از زمين و هوا علاوه بر وارد كردن خسارتهاي بزرگ مادي و انساني، منجر به آوارگي و مهاجرت عظيم و توده وار هزاران نفر از ساكنان درگير جنگ به نقاط مختلف كشور، از جمله استان فارس شد. بر اساس آمار شهريور ماه سال 1364، تعداد كل مهاجران در سطح شهرهاي مختلف 1013059 نفر برآورد شده است. اين در حالي است كه بر طبق آمار منتشره از سوي بنياد امور مهاجرين جنگ تحميلي مركز استان فارس در سال 1365، وضعيت آماري مهاجران جنگي در اين استان به شر ح زير بوده است. (نوذري و ميلدن، 1367: 266)

جدول 1-1: وضعيت مهاجران جنگي مقيم استان فارس در سال 1365

وضعيت تعداد خانوار نفر مرد زن
تحت پوشش 8650 37094
درصد 50 44
نيمه خودكفا 1623 8457
درصد 38/9 30/10
جمع 17299 84298 41936 42362
درصد 100 100 74/49 26/50

قابل توجه است كه در حدود 58/75 درصد از اين افراد از شهر آبادان، 54/23 درصد از شهر خرمشهر و 88 درصد از ساير شهرستانهاي استان خوزستان به استان فارس مهاجرت كرده اند، ضمن اينكه، درصد پراكندگي مهاجران جنگي خوزستان، در شهرستانهاي استان فارس به ترتيب زير بوده است. (همان، 227-226):

جدول 1-2 آمار پراكندگي مهاجران جنگي در شهرهاي استان فارس در سال 1365

شهر تعدا خانوار نفر درصد
شيراز 11936 58176 69
كازرون 1384 6744 8
فسا 692 3372 4
مرودشت 692 3372 4
جهرم 519 2529 3
ساير 3076 10105 12
جمع 17299 84298 100

پس از پايان جنگ و پذيرش قطعنامة شمارة 598 شوراي امنيت سازمان ملل از طرف ايران و عراق و در پي آن متاركة جنگ در تيرماه 1367، بازسازي مناطق آسيب ديده به سرعت پا گرفت. به تدريج با آماده شدن شرايط، بازگشت مهاجران نيز آغاز شد. بر اساس اظهارات مديركل ادارة «بازگشت و اشتغال ستاد مركزي بازسازي مناطق جنگي» با بازسازي بخش بزرگي از واحدهاي آسيب ديده در مناطق جنگ زده از آغاز 1369 تا سال 1375، بيش از يك ميليون نفر از مهاجران جنگ تحميلي به شهرها و روستاهاي خود بازگشتند و. در 16 شهر و بيش از 2000 روستا ساكن شدند (روزنامه اطلاعات، 1375: 131)

طرح مسئله

با وجود بازگشت تعداد زيادي از مهاجران جنگي به محل سكونت قبل از جنگ خود، هنوز تعداد قابل توجهي از مهاجران جنگي در شهرهاي محل مهاجرت خود باقي مانده اند و احتمالاً قصد دارند براي هميشه در آن شهرها سكونت كنند. چنانچه بر اساس مدارك موجود در استانداري فارس و بر اساس گفتة مسئول و كارشناس امور مهاجران جنگي مستقر در استانداري فارس، در حدود 2000 خانوادة جنگ زدة خوزستاني به صورت مستقل يا تحت پوشش ادارة بهزيستي استان فارس در شهرستان هاي اين استان باقي مانده اند.[3]با اينكه با پايان يافتن جنگ و بازگشت بخش عمده اي از مهاجران جنگي به محل سكونت قبلي شان بخشي از مشكلات حل مي شود، مسائل ناشي از اين پديده طوري است كه آثار آن در مقصد تا مدت هاي مديدي همچنان باقي مي ماند.

اگرچه مهاجران جنگي، خود پديده يا ناشي از جنگ هستند و تحت تأثير آثار اقتصادي و اجتماعي و تبعات ديگر جنگ قرار مي گيرند، از سوي ديگر به عنوان پديده اي جديد بر محيط هاي شهري و روستايي مناطق غير جنگي، اثر مي گذارند و روال عادي و معمول زندگي آن را دچار تغيير و تحول مي كنند. معمولاً مهاجرت ها در سطح كلان، موجد تغييراتي در سلسله مراتب ارزشها يا فرهنگ عمومي جامعة مهاجرپذير مي شوند و در سطح خرد، مشكلاتي را در زمينة نبود تفاهم اجتماعي و تقابل فرهنگي مهاجران با جامعة ميزبان پديد مي آورند.

مهاجرت پديدة پيچيده اي است كه با زمان، فرهنگ و شرايط اقتصادي در ارتباط است و همان گونه كه در تعاريف آن آمده است، نوعي انطباق و سازگاري اجتماعي است كه در پاسخ به نيازهاي اقتصادي، اجتماعي و تحولات فرهنگي كه از جريان ها و حوادث ناشي مي شوند، در سطح محلي، ملي يا بين‌المللي پديد مي آيد. (شيخي، 1367: 149)

اگرچه جنگ در ابعاد  مختلف تغيير و تحولاتي اساسي را در جامعه ايجاد مي كند، مهاجرت و آثار و عوارض آن در جامعه و خود مهاجران جنگ‌زده از مهم‌ترين مقوله هايي هستند كه توجه و دقت ويژه اي را مي طلبند. جنگ از تمامي شكل هاي تحول حيات اجتماعي مهم تر است؛ جنگ نوعي تحول شتابان است (بوتول، 1368: 53) و مهاجرت ناشي از جنگ يكي از اساسي ترين عواملي است كه اين تحولات را برجسته مي سازد.

اساساً جنگ ها و مهاجرت ها را موجب مي شوند و مهاجرت ها زمينه هيا لازم را براي تغييرات عميق فرهنگي – اجتماعي پديد مي آورند. براي مثال، تا سال 1851، نيم ميليون ايرلندي به علت جنگ و قحطي ديرپا به انگلستان و ولز مهاجرت كردند و در آنجا ساكن شدند. (گيدنز، 1373: 282) تعقيب و آزار نازي ها در اوايل دهة 1930 نسلي از يهوديان اروپا را از بيم جان وادار به گريز به سوي غرب كرد. در دورة پس از جنگ جهاني دوم، بريتانيا مهاجرت بي سابقه اي را تجربه كرد؛ صدها هزار مهاجر از كشورهاي مشترك‌المنافع در جست و جوي فرصت‌هاي شغلي به اين كشور سرازير شدند. در سال‌هاي اخير نيز اين روند همچنان ادامه داشته است. بر اساس گزارش سازمان ملل، در سال هاي اخير نيز اين روند همچنان ادامه داشته است. بر اساس گزارش سازمان ملل، درگيري هاي مسلحانه در سال 1998 در بسياري از كشورها حدود يكصد ميليون انسان را در چرخه و كشمكش هاي داخلي و گرسنگي ناشي از آن گرفتار زليد و پنجاه ميليون نفر را وادار به ترك خانه و كاشانة خود كرده است. اين مهاجرت ها در  سطح كلان، موجد تغييراتي در سلسله مراتب ارزش ها و فرهنگ عمومي جامعة مهاجرپذير مي شوند و در سطح خرد، مشكلاتي را در زمينة نبود تفاهم اجتماعي و تقابل فرهنگي مهاجران با جامعة ميزبان پديد مي آورند. (امين صارمي، 1377: 209-208)

بي تريدد اين مهاجرت ها در سال هاي آينده مسائل سياسي، اجتماعي، و اقتصادي بسياري را در اين جوامع به وجود خواهند آورد. در حال حاضر هيچ جامعه اي قادر نيست مشاغل لازم را براي به كار گماردن تمامي مهاجران احتمالي ايجاد كند. در شرايطي كه فرصت هاي اشتغال براي همة متقاضيان كار وجود ندارد، رقابت بين شهروندان و مهاجران مساعدترين زمينه ها را براي درگيري هاي قومي و نژادي فراهم مي سازد. هنگامي كه رقابتي براي اشتغال وجود نداشته باشد نيز، تفاوت هاي فرهنگي موجود بين گروه هاي قومي معمولاً براي شعله ور ساختن كينه توزي ها كافي خواهد بود. (لنسكي، 1369: 379-377)

مهاجرت اجبار ي بر اثر جنگ، نوعي مهاجرت توده اي است كه به دليل ويژگي هايش (همانند مهاجرت بر اثر انقلاب، مسائل سياسي، حوادث طبيعي و …) با مهاجرت هاي عادي متفاوت است. يكي از تفاوت هاي آشكار آن، اين است كه اين نوع از مهاجرت، كلية اقشار و طبقات اجتماعي را در بر مي گيرد و در چنين حالتي، مهاجران دست چين و گزينش نمي شوند، بلكه جمعيتي متشكل از تمامي طبقات در هر سن و از هر دو جنس با ويژگي هاي متفاوت به حركت درمي آيند. از آنجا كه مهاجران جنگي به صورت خانوادگي كوچ مي كنند، در مقايسه با مهاجران عادي از قدرت مانور كمتري برخوردارند. اين امر در مراحل بعدي زندگي مهاجر جنگي آثار تعيين كننده اي بر جاي مي گذارد.

مهاجرت، معمولاً در جهت كسب زندگي بهتر، از مناطق فقيرنشين به سوي مناطقي است كه فرصت هاي اقتصادي – اجتماعي بهتري براي عرضه كردن دارند؛ در حالي كه اين امر در مورد مهاجرت بر اثر جنگ صدق نمي كند. زيرا مهاجر جنگي فرار از فلاكت و تيره بختي را پيشة خود مي سازد و نمي داند چه سرنوشتي انتظار او را مي كشد. مهاجرت او بدون هدف و برنامه است و در ابتدا نمي داند براي چه چيزي بايد حركت كند و چگونه مي تواند خود را از سرنوشت شومي كه به آن دچار شده است، رها سازد. مهاجر عادي، مقصدي را جست و جو مي كند كه خواسته هاي برآورده نشده اش را برآورد و به سازمان اجتماعي ديگري وارد مي شود كه تا حد امكان مشابه محيط او در مبدأ باشد. براي مهاجر جنگي، مسئله خواسته هاي اجابت نشده مطرح نيست. براي او نجات از مرگ تحميلي و رفتن به جاي امن اهميت دارد، خواه سازمان اجتماعي مقصد، مشابه سازمان در مبدأ باشد، چون نيروها و عوامل زايندة حيات در منطقة جنگ زده تخريب مي شوند، باز هم براي بقاي زندگي، مجبور به ترك مبدأ و مهاجرت مي شود.

بايد گفت مهاجر جنگي در مقايسه با مهاجر عادي، در شهر مقصد فردي بيگانه تر است. در اين مورد دو جنبه قابل تعمق است.

اول: مهاجر براي محيط مقصد، بيگانه يا تازه وارد است. لذا، اگرچه وي در نظر اهالي مقصد، هموطن محسوب مي شود، پذيرش او سخت است، زيرا اولاً حجم مهاجران جنگ زده بسيار بيشتر از مهاجران عادي است و تأثير سنگين تري بر مقصد مي گذارند، و ثانياً ويژگي هاي مهاجران جنگ زده، نسبت به ساير مهاجران متفاوت تر و مؤثرتر (اثرهاي مثبت يا منفي) است. لذا مهاجر جنگي به عامل تشديدكننده مسائل و بروز نارسايي هايي در منطقة مهاجرپذير تبديل مي شود كه نتيجة اين امر ايجاد عوامل دافعه و از سوي ساكنان بومي منطقه در برابر جنگ زده ها است.

دوم: محيط مقصد براي مهاجران جنگي، محيطي بيگانه محسوب مي شود و منطقة غيرجنگي، جزئي از وطن مهاجر جنگي است، اما وي احساس مي كند كه در مقصد به غربتي ناخواسته دچار شده است كه مجبور به تحمل آن است. اين امر از دو عامل كاملاً مجزا ناشي مي شود: اولاً مهاجر جنگي فاقد آگاهي و اطلاعات لازم از محيط مقصد است. زيرا، مهاجرت وي امري يكباره و به سوي محيطي ناخواسته بوده است؛ لذا فاقد شبكه هاي موجود و آشنا در مهاجرت عادي است. ممكن است برخي از مهاجران جنگ زده پيشاپيش آشنايي اندكي با محيط مقصد داشته باشند ولي، به دليل شرايط ويژة جنگي در كشور و حالت غيرعادي موجود در مقصد – به خصوص در مراحل اولية مهاجرت – اين امر نمي تواند تاثيرات تعيين كننده اي در جريان زندگي مهاجران جنگي داشته باشد. البته. به طور قطع وجود پيوندهاي قومي و آشنايي قبلي با محيط مقصد در سازگاري مهاجران جنگي با جامعه و ميزبان تأثير دارد. ثانياً، مهاجر جنگ زده به علت شرايطي خاص. فاقد امكانات پشتيباني كنندة لازم در محيط مقصد است و از اين رو محيط جديد تأثيراتي سخت بر  او خواهد گذاشت. در اثر اين دو عامل، شرايط محيط زدگي در او ايجاد مي شود كه در اين صورت مسئلة انطباق يا عدم انطباق او با محيط تازه مطرح مي شود.

تاثير مقصد بر مهاجران جنگي، وضعيت هاي متفاوتي را براي پذيرش و يا دفع محيط جديد در جنگ زدگان به وجود مي آورد. در اين زمينه، مهاجران جنگي را مي توان در سطح بسيار وسيع به دو دسته تقسيم كرد: دستة اول؛ مهاجراني هستند كه بيشترين ضربه ها را از مهاجرت خورده و از لحاظ اقتصادي در وضعيت اسفناكي قرار گرفته اند. اينان دچار نوعي احساس سرخوردگي و دلزدگي در برابر محيط جديد مي شوند. دستة دوم؛ مهاجراني هستند كه به محيط جديد با خوش بيني مي نگرند و سعي دارند در محيط مقصد فعاليت از دست رفته شان را به همان وضع و ميزان قبلي بازيابند و با محيط جديد نهايت سازگاري را داشته باشند.

اينان گروهي هستند كه وضع مالي بهتري دارند و سعي مي كنند هرچه سريع تر در محيط جديد حل شوند. به بيان ديگر، مهاجران جنگ زدة واكنش گر و فعال سعي مي كنند در مقصد، گروههاي هم سنخ خود را با تأكيد بر روابط دوستانه و آداب و رسوم خاص خود گرد هم آورند و همياري و نوعي هويت قومي ايجاد كنند. در مقابل، مهاجران جنگ زدة غير واكنش گر و منفعل سعي مي كنند در مقصد، خود را هم چون ديگران نشان دهند و در بسياري از موارد نيز مي كوشند خود را جنگ زده و مصيبت ديده نشان دهند.

در هر دو حالت، مهاجران جنگي در مقصد به راحتي جذب محيط نمي شوند، زيرا تنها خواست و ارادة مهاجر جنگي نيست كه در انطباق با محيط مؤثر است، بلكه عوامل خارجي هم روي اين فرايند تأثير بسزايي دارند. شكي نيست كه اهالي جامعه مقصد مي توانند در سازگاري مهاجر جنگ زده با محيط جديد موثر باشند. غالباً همزيستي مهاجران جنگ زده با اهالي جامعة ميزبان آن قدر قوي است كه حتي اگر شانس اشتغال كم باشد، روحية جنگ زدگان را بالا مي برد و باعث افزايش روحية مقاومت آنان در مقابل شرايط سخت و طاقت فرسا مي شود. اهالي غير مهاجر از يك سو و مؤسسات مقصد از سوي ديگر، مي توانند در زمينة تأمين مسكن و شغال، به جنگ زدگان كمك هاي شايان و در خور توجهي ارائه كنند. كه اين امر در سازگاري آنان با محيط جديد بسيار مؤثر خواهد بود. ياري ندادن و عدم همراهي با جنگ زدگان در مقصد، فرايند سازگاري با محيط را براي آنان مشكل مي سازد. (لهسايي زاده، 1367: 222-221)

گذشت زمان، بر دلتنگي ها و وابستگي هاي گذشته اثر دارد. زندگي روزمره، مهاجر جنگ زده را مجبور مي سازد خود را با محيط جديد منطبق كند. انطباق اقتصادي و شغلي موفق، تمايل به انطباق عمومي را افزايش مي دهد. (اشتاين، 1979[4]: 27)

شايد هيچ عاملي به اندازة انطباق فرهنگي – اجتماعي بين جامعة مبدأ و مقصد، بر موفقيت مهاجران جنگي در محيط جديد مؤثر نباشد. اگر اين انطباق وجود نداشته باشد، ‌مهاجر احساس تنهايي مي كند و از برقراري تماس با ديگران عاجز مي ماند. اين تنهايي ممكن است به افسردگي و يا حتي واكنش هاي خيال انگيز و جنون آميز آميخته با سوءظن[5] شود. عدم توانايي در غلبه بر فاصلة ايجاد شده توسط وضعيت هاي نامأنوس، ممكن است باعث جدايي مهاجر جنگي از ديگران، ‌قطع رابطه، و در نهايت شيزوفرني[6] شود. به عكس، اگر مهاجر جنگي خود را در جامعه اي دريابد كه هماهنگي فرهنگي با جامعة مبدأ داشته باشد و مردم به راحتي او را به عنوان مهمان خود بدانند، فرايند يگانگي در او ايجاد مي شود و سريع تر جذب محيط جديد خواهد شد و خود را با جامعه مقصد همسو خواهد كرد.

با توجه به آنچه كه گذشت ورود مهاجران جنگي به جامعة مقصد و اقدام به سكونت موقت يا دايم، شهرهاي ميزبان را در زمينه هاي مسكن، اشتغال، آموزش، بهداشت و غيره دچار مشكلات متعددي مي كند. ضمن آن كه ممكن است فرايند فرهنگ پذيري كودكان و نوجوانان جنگ زده را مختل سازد و موجب انزواي فرهنگي و كاهش تحرك اجتماعي آنان شود.

علاوه بر اين، برخورد خرده فرهنگ هاي مختلف بر اثر ورود مهاجران جنگ زده، در مركز ثقل فرهنگي مناطق مختلف انشقاق ايجاد مي كند و ممكن است تبعات متعددي چون ضعف نظام نظارت اجتماعي، فرهنگي، تغيير در مناسبت ها و آداب و رسوم فرهنگي – اجتماعي، ناهمگوني در هنجارهاي فرهنگي و اجتماعي مهاجران و ميزبانان، افزايش تنش و برخورد ميان مهاجران جنگي و ميزبانان را در پي داشته باشد.

از طرفي، خطرات مهلك و سهمگيني نظير زلزله و سيل نيز كه هر از چند گاهي در نقطه اي از كشور خرابي و خسارت هاي سنگيني به وجود مي آورد و به بي خانماني عدة زيادي از هم وطنان منجر مي شود، در برخي از مواقع به مهاجرت شمار زيادي از خانواده ها مي شود.

اهميت و ضرورت مطالعه

هر مطالعه اي به دلايل خاصي صورت مي گيرد؛ دليل اين مطالعه نيز ممكن است از دو جنبه مطرح شود:

الف) از جنبه كاربردي: اين بررسي بيشتر جنبة كاربردي دارد. بدين معنا كه هدف اصلي تحقيق، بررسي علمي و روش مند مسئله سازگاري مهاجران جنگي خوزستاني مقيم استان فارس و ارائة راه كارهاي اجرايي از يكسو، و پيشنهادات پژوهشي به مسئولان اجرايي و پژوهشگران مسائل اجتماعي، از سوي ديگر به منظور تسهيل فرايند سازگاري مهاجران در مقصد است. البته، تحقق سازگاري به معناي نابودي كامل هويت قومي و فرهنگي مهاجران نيست؛ بلكه تقويت وفاق اجتماعي و اشتراكات فرهنگي به همراه حفظ هويت قومي و فرهنگي مهاجران بايد مد نظر باشد. با توجه به نتايج مطالعة انجام شده در سال 1367 برروي مهاجران جنگي خوزستان مقيم شيراز (زارع، 1367) مي توان گفت با وجود خاتمة جنگ ايران و عراق و بازگشت بسياري از مهاجران خوزستاني به محل سكونت قبل از جنگ خود، بخش قابل توجهي از آنان در مقصد باقي مانده اند و علي رغم سكونت دايم در استان فارس، هنوز در فرايند سازگاري و جذب با محيط آنجا با مشكلات متعددي  رو به رو هستند. به منظور تصريح و توجيه مشكلات موجود بر سر راه سازگاري مهاجران جنگي خوزستاني مقيم استان فارس مي توان به برخي از نتايج تحقيق مذكور اشاره كرد، از جمله: شاخص هاي عمدة سازگاري مهاجران از ديدگاه جامعه شناختي، شاخص هاي احساس غربت مهاجران در جامعة مقصد، رضايت از رفتار اهالي جامعة مقصد، رضايت شغلي مهاجران در مقصد، داشتن رفت و آمد با اهالي جامعة مقصد، تمايل به وصلت با اهالي مقصد، كاربرد واژگان و اصطلاحات مرسوم در جامعة مقصد و … داده هاي حاصل از تحقيق ياد شده در اين رابطه به ترتيب عبارت اند از: 854 پاسخگو، 61 درصد داراي احساس غربت و 38 درصد با عدم احساس غربت؛ 1/63 درصد از رفتار شيرازيها راضي و 9/35 درصد از رفتار شيرازيها ناراضي بوده اند. همچنين 3/65 درصد از شغل خود در شيراز رضايت داشته و 7/34 درصد رضايت نداشته اند. 5/36 درصد از مهاجران جنگي خوزستاني با اهالي جامعة مقصد داراي رفت و آمد و 5/63 درصد مراوده اي با اهالي شيراز نداشته اند. به علاوه 33 درصد از مهاجران جنگي خوزستان در محاورات روزمره خود از واژگان و اصطلاحات مرسوم شيرازي استفاده كرده و 67 درصد از آنان به هيچ وجه از واژگان و اصطلاحات رايج شيرازي استفاده نكرده اند. 38 درصد از مهاجران تمايل خود را براي وصلت با اهالي جامعة مقصد ابراز داشته و 62 درصد از آنان هرگز تمايلي براي وصلت با اهالي شيراز نداشته اند. (همان: 70-46)

علاوه بر شاخص هاي ياد شده، عوامل ديگري را مي توان به عنوان شاهدي در تأييد ادعاي وضعيت مسئله دار و نابهنجار مهاجران جنگي خوزستاني مقيم استان فارس ذكر كرد. داده هاي تحقيق ياد شده در زمينة نوع مالكيت منزل مسكوني مهاجران جنگي خوزستاني ساكن شيراز حاكي از آن است كه 3/36 درصد از مهاجران داراي مسكن استيجاري 31 درصد از آنها داراي مسكن شخصي (مالكيت بر عرصه و اعيان يا اعيان به تنهايي) بودند و 7/32 درصد نيز از محل مسكوني دولتي استفاده مي كرده اند. اين در حالي است كه نوع مالكيت منزل مسكوني آنان در مبدأ يعني محل سكونت قبل از جنگ و مهاجرتشان بدين ترتيب بوده است:‌7/22 درصد از مهاجران داراي منزل مسكوني استيجاري، 6/51 درصد از آنان داراي منزل مسكوني شخصي و
7/25 درصد نيز داراي منزل مسكوني دولتي در مبدأ بوده اند. (همان: 70)

بر اساس نتايج حاصل از همان تحقيق در مورد مقايسة وضعيت مسكن قبل و بعد از مهاجرت، 7/15 درصد از مهاجران جنگي خوزستاني معتقد بوده اند وضع مسكن آنان در مقصد بهتر از مبدأ شده است. 5/61 درصد از آنان معتقدند كه وضع مسكنشان در مقصد در مقايسه با مبدأ بدتر شده و 5/22 درصد نيز اعلام كرده اند كه وضع مسكن آنان در مقصد در مقايسه با مبدأ فرقي نكرده است. (همان: 55)

مروري بر مطالعات انجام شده در داخل و خارج از كشور

در اين قسمت تحقيقات انجام شده در باب سازگاري مهاجران در مقصد را بررسي مي كنيم. قبل از مرور كارهاي انجام شده ذكر چند نكته در اين باب اهميت دارد:

1-بيشترين كارهاي مورد بررسي مربوط به مهاجران از اقوام و مليتهاي مختلف در امريكا است. همة ملل و فرهنگها، كارگران و بردگان سياهپوست، تجار اروپايي، ماجراجويان انگليسي و ايتاليايي، كشاورزان ژاپني، اسپانيايي و روشنفكران بريده از جهان سوم (آزاد ارمكي، 1377: 177-176)، و مهاجران و پناهندگان كوبايي، كره اي، چيني و ايراني و … از قرن هجدهم تا كنون و شكل گيري و پيشرفت آن نقش عمده اي ايفا كرده اند. ضمن آنكه توجه به مطالعات تجربي و كمي از سنتهاي بارز مطالعات اجتماعي در جامعة امريكا است. وجود مجلات متعدد در زمينه هاي علمي گوناگون، از جمله علوم اجتماعي، در مقايسه با ديگر كشورهاي پيشرفته، شاهدي بر اين مدعا است. به همين دليل بيشترين حجم مطالعات تجربي مرور شده در اين تحقيق از امريكاست.

1-در مورد مطالعات انجام شده در باب موضوع مورد مطالعه در ايران نكته قابل ذكر اين است كه علي رغم وقوع جنگ هشت ساله بين ايران و عراق، همانند ساير زمينه ها (بجز صنايع نظامي) مسئولان و پژوهشگران رشته هاي مختلف از جمله علوم اجتماعي چندان توجهي به اين رويداد مهم، آثار، و عواقب مثبت و منفي آن نكرده اند. حتي بنياد امور مهاجران جنگ تحميلي و يا ستاد بازسازي مناطق آسيب ديده از جنگ كه مسئوليت مستقيم اين امر را بر عهده داشتند، كمتر عنايتي به تحقيقات علمي از خود نشان دادند. در مراجعة حضوري به اين سازمانها نيز تحقيق علمي قابل توجهي براي استفاده در اين مطالعه يافت نشد. البته در برخي از دانشگاهها تعداد  كمي پايان نامة كارشناسي ارشد رشتة جامعه شناسي در اين زمينه به دست آمد كه در اين بخش بررسي شده اند. در جامعة ما علل مختلفي در عدم توجه به مطالعات علمي دخالت دارند كه مهم ترين آنها معتقد نبودن مسئولان به تحقيقات علمي و اهميت نداشتن مسائل اجتماعي بحران ساز، از جمله روابط قومي و گروههاي مختلف مذهبي در جامعه است.

بررسي مطالعات و تحقيقات مربوط به موضوع، از جهات مختلفي در تقويت محتواي تحقيق مؤثر است: اولاً، به ما كمك مي كند به متغيرها و سازه هاي مورد استفاده در تحقيقات ديگر دسترسي پيدا كنيم و بدين ترتيب چگونگي آرايش و طبقه بندي متغيرها را به كار بنديم. ثانياً ، با فرضيه هاي طرح شده از سوي محققان در آن تحقيقات، با توجه به چهارچوب هاي نظري مورد استفادة آنها، آشنا شويم و از اين فرضيات در طرح فرضيه هاي خود به گونه اي مناسب استفاده كنيم. ثالثاً روشها و تكنيكهاي مورد استفاده در تحقيقات مي توانند در تنظيم و تدوين مورد نظر و مناسب تحقيق كنوني به كار گرفته شوند. سرانجام ايده هاي مناسبي در زمينه ها و بخش هاي مختلف تحقيق مطرح شوند و به اين ترتيب به تقويت و استحكام تحقيق و نتايج آن بيفزايند. بنابراين اساس، در زير بررسي اجمالي مطالعات انجام شده ذكر مي شود:

الف-مطالعات انجام شده در خارج از كشور

دو اقتصاددان انگليسي به نام هاي روانشتاين[7] و ردفورد[8] نظريه هايي در باب مهاجرت هاي انساني مطرح كردند كه بيش از ساير نظريه ها مورد توجه قرار گرفت. تجزيه و تحليل آنان از مهاجرت بر اساس نيروهاي «رانش»[9] و «كشش»[10] قرار گرفته است. به نظر ايشان عوامل نامساعد اقتصادي، اجتماعي، فيزيكي و سياسي مردم را از محل سكونت شان مي راند، در حالي كه عوامل مساعد آنان را به نقطة جغرافيايي ديگري مي كشاند. تفكر روانشتاين كه به «قوانين مهاجرت» معروف شده است، بر اساس «رفتار عقلانيظ انسان بنيان گذاري شده است. (روانشتاين، 1885: 227-167).

لي[11] عقيدة مشابهي را با استفاده از مظريه هاي روانشتاين به نفع فرضية رانش و كشش مطرح ساخت. او پا را از نظرية روانشتاين فراتر گذاشت و بر تأثير «موانع بازدارندة»[12]، به ترتيب زير تأكيد كرد:

بين هر دو نقطة مبدأ[13] و مقصد[14]، مجموعه اي از موانع بازدارنده وجود دارند كه در بعضي از موارد قابل عبور و در موارد ديگر غيرقابل عبورند. مهم ترين اين موانع كه بيشتر بررسي شده، «مسافت» است. البته، اشخاص مختلف به صورتهاي گوناگون، از يك مجموعة خاص از موانع تأثير مي پذيرند. آنچه براي عده اي اندك و ناچيز است (مثلاً هزينة حمل و نقل)، ممكن است براي عده اي ديگر مانع باشد. ديدگاه لي، در نمودار 1 ترسيم شده است. مبدأ و مقصد، هر دو، عوامل مثبت (مزايا و محسنات) و عوامل منفي (معايب) و نيز عوامل خنثي (كه به صورت صفر نمايش داده شده است) دارند. )لي، 1368: 79-57)

البته ممكن است فاصلة بين مبدأ و مقصد، يك مانع عمده بر سر راه مهاجرت باشد. ولي ويژگي هاي شخصي مهاجر، امكانات اقتصادي و تخصص و اندازة خانوار، ويژگي هاي فرهنگي – اجتماعي و ساخت اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي جامعة مقصد نيز در پذيرش يا عدم پذيرش مهاجر در مقصد سهم بسياري دارد.

مطالعات در خارج از كشور با چهار دسته تقسيم مي شوند:

1-مطالعات مربوط به سازگاري اقتصادي و اجتماعي مهاجران در مقصد

اشتاين در تحقيقي تحت عنوان «سازگاري شغلي مهاجران جنگي ويتنامي در امريكا» كه در ميان 125000 ويتنامي وارد شده به امريكا تا سال 1975 انجام داد، به اين نتايج رسيد: مهاجران جنگي ويتنامي سرانجام به سازگاري شغلي با بازار كار ايالات متحده رسيدند. فقط تعداد اندكي از آنان به دليل عدم مهاجرت و تخصص كافي، شاغل نبودن و ناكافي بودن درآمد، نتوانسته اند فرايند همانندگردي را طي كنند.

علاوه بر آن، وي نتيجه گيري مي كند كه مهمترين عاملي كه به مهاجران جنگي ويتنامي ساكن امريكا فشار مضاعفي وارد  مي سازد تا پس از ورود به جامعة مقصد، به دنبال احراز شغل قبلي خود در مبدأ باشند، عبارت از سن و اندازة خانوار آنان به هنگام ورود به جامعة مقصد است. اشتاين معتقد است افراد كهنسال مهاجر ويتنامي علاوه بر مشكل سن و اندازة خانوار، با سه مشكل ديگر نيز مواجه اند:

1-فرهنگ پذيري مجدد و ترك سوابق و ميراث ملي به طور مسلم براي آنان دردناك تر است.

2-صعود از نردبان شغلي، براي اين قبيل افراد نسبت به جوان ترها با مشكلات و موانع اساسي تري روبه رو است.

3-علاوه بر اين، سن مانع عمده تر و برجسته تري در بازار كار براي بومي ها است. در اين باره مهاجران جنگي كهنسال ويتنامي، با مشكلات و مصايب بيشتري در قياس با بومي ها مواجه اند. (اشتاين، 1979: 45-25)

مورفي[15]، با مرور تحقيقات انجام شده در مورد فراريان ناشي از جريان نازيسم در آلمان و انقلاب كوبا، به اين نتيجه رسيده است كه، آناني كه مهارت ها و تخصص هاي قابل انتقال تر و سازگاري شغلي بهتري با نيازهاي شغلي جامعه امريكا داشته اند، از خود فرهنگ پذيري سريع تر و همانندگري بيشتري نشان داده اند. در حالي كه راگ[16] در تحقيق خود تحت عنوان «همانندگردي تبعيديان كوبايي نقش اجتماعي به اين مهاجر رخ دادهاند، همواره باعث عذاب و ترس مهاجر مي شوند، اشتاين در تحقيق خود نقل مي كند كه در سال 1957 (يك سال پس از سركوب قيام خونين مردم مجارستان توسط نيروهاي پيمان ورشو)، برخي از مهاجران مجارستاني كه به طور موقت در اردوگاه كيلمر نيوجرسي اسكان داده شده بودند، پيش از تماشاي يك فيلم سينمايي، از مشاهدة گاوچرانان و سرخ پوستان كه در فيلم به طرز وحشيانه اي يكديگر را مي كشتند، چنان دچار شوك شدند كه از اقامت در ايالات متحدة امريكا خودداري مي كردند. زيرا صحنه هاي فيلم را واقعي پنداشته بودند و خاطرات تلخ گذشته شان از نو برايشان زنده شد. (اشتاين، 1979: 27)

در مطالعة ديگري پورتز[17] در ميان آوارگان كوبايي ناشي از انقلاب كوبا، به اين نتيجه مي رسد كه دلايل روشني وجود دارد كه نشان مي دهد سازگاري شغلي و اقتصادي، منجر به سازگاري فرهنگي و اجتماعي آوارگان مي شود. (پوتز، 1968: 515-511) بنابراين مي توان گفت نوع تخصص و تقاضاي بازار كار است كه سازگاري و يا عدم سازگاري پناه جويان را تعيين مي كند.

فانگ[18] نيز در تحقيق خود پيرامون سازگاري 336 دانشجوي چيني در امريكا (نيمي از دانشجويان چيني متولد چين و نيمي از آنان متولد امريكا بودند)، به اين نتيجه رسيد كه دانشجويان چيني متولد چين از سازگاري كمتري و دانشجويان چيني الاصل متولد امريكا از سازگاري بيشتري با جامعة مقصد برخوردار شده اند. (فانگ، 1965: 273-265)

«دهقانان لهستاني در اروپا و امريكا» عنوان تحقيق است كه توسط ايزاك توماس[19] و فلوريان زنائيكي به انجام رسيده است. گزارش مبتني بر انبوهي از اسناد و مدارك، نامه هاي خصوصي، مقاله روزنامه ها، فهرست ثبت نام در دفاتر انجمن مهاجران، آرشيوهاي خليفه گري، خلاصة گزارش هاي انجمن دولتي امريكا و لهستان، گزارش دادگاهها و سازمان هاي امداد اجتماعي است. روش اصلي كار آنان تحليل محتوا است.

نتيجه مي رسد كه: مهاجراني كه سازگاري شغلي اندكي با بازار اشتغال جامعة ميزبان داشته اند، فرهنگ پذيري ضعيف تري از خود نشان دادن اند. (راگ، 1974: 3-2) در مطالعة ديگري كه توسط كيم[20] و هور[21]در ارتباط با سازگاري 615 نفر كرده اي مهاجر به لوس آنجلس انجام گرفته است، به اين نتيجه رسيده اند كه نسبت پاييني از كره اي ها (6/8% يا 53 نفر) در مجامع امريكايي شركت مي كنند. برعكس، نسب بالايي از پاسخگويان اعلام كرده اند در مجامعي كه توسط خودشان تأسيس شده و در آن ها آداب و رسوم و زبان كرده يا رايج است شركت مي كند. (كيم، 1989: 193)

استار و رابرتس[22] در تحقيق ديگري در مورد مهاجران جنگي ويتنامي ساكن 9 شهر امريكا به اين نتيجه رسيده اند: بيشتر سازگاري با جامعة ميزبان را مهاجراني نشان داده اند كه موقعيت شغلي بالاتري داشته اند و زبان انگليسي را با مهارت و رواني بهتري ادا مي كرده اند و از لحاظ مالي امكانات بيشتري در اختيار داشته اند. اما به عكس، مهاجراني كه موقعيت شغلي نازل تري داشتند و در كاربرد و تكلم به زبان انگليسي ناتوان بوده و امكانات مالي كمتري در اختيار داشته اند و از ديدگاههاي سنتي تري برخوردار بوده اند، سازگاري كمتري با جامعة ميزبان از خود بروز داده اند. (استار، 1982: 608)

درآمد يكي از شاخص هاي عمده و اساسي تحرك اجتماعي است كه به عنوان يكي از ملاك هاي مؤثر در تعيين سازگاري افراد مهاجر با محيط جامعة مقصد مورد استفاده قرار مي گيرد. ارگودر[23] در همين رابطه تحقيقي در باب مهاجران به تركيه انجام داده است، به اين نتيجه رسيده است: 76 درصد از مهاجران درآمد بيشتري در مقايسه با درآمد قبل از مهاجرت شان به دست آورده اند. 12 درصد به اندازة درآمد قبلي، و بقيه درآمد كمتري نسبت به قبل از مهاجرت داشته اند. بر همين اساس ميزان سازگاري آنان نيز متفاوت بوده است. (ارگودر، 1980: 39)

گاهي برخي از حوادث و آثار تلخ و وحشت آور آنها كه در محل اسكان اولية ايستارها و ارزش ها، دو اصطلاح اصلي اين مطالعه اند. براي محققان، ارزش هاي اجتماعي همان معنا و مفهومي را در بر داشته است كه وقايع اجتماعي براي دوركيم[24]. ارزش اجتماعي عنصري عيني يا انتزاعي از يك فرهنگ است كه براي اعضاي مشاركت كننده با گروه اجتماعي مربوطه سودمند است، و معنايي دارد كه آنان بدون درنگ آن را مي فهمند و مي پذيرند. در مقابل، ايستار فرايندي است آگاهانه و شخصي كخه كنش هاي اجتماعي يك فرد را انتظام مي بخشد. در واقع، ايستار برداشت شخصي و ذهني از يك ارزش اجتماعي است. توماس و زنانيكي هم صدا با زيمل ويل بر خلاف دوركيم، براي كنش اجتماعي ماهيت دوگانه اي قايل بودند. به نظر آنان كنش اجتماعي برآيند دو نيرو است؛ يكي فشارهاي اجتماعي كه متوجه فرد خارجي اند (دوركيم) و ديگري انگيزه هاي شخصي كه دورني اند. به نظر آنان، علت يك ارزش يا يك ايستار نه منحصراً يك ارزش است و نه يك ايستار، بلكه تركيبي از آن دو است.

محققان چهار الگوي عمومي تمايلات را شناسايي كرده اند:

1-ميل به تجربيات جديد

2-ميا قدرشناسي از جانب ديگري، كه متضمن روابط عاطفي و نشانة مهم شمرده شدن از سوي جامعه به طور كلي است.

3-ميل به قدرت كه مخصوصاً از طريق مالكيت و كسب قدرت سياسي تجلي مي كند.

4-ميل به تأمين، كه براي فرد متضمن حيات و همياري هم نوعانش است. اين تمايلات چهارگانه معروف اندولي در پيكره اي كه زنا نيكي بعداً به آن داد و در آن ميل به قدرت جايش را به ميل به تحكيم خويش داد، بهتر شناخته شده اند.

در اين تحقيق، وضعيت مهاجران روستايي لهستاني در اروپا و امريكا مطالعه شده است. در حالي كه در روستاهاي لهستان گروه خانوادگي، گروه اجتماعي اصلي بود و افراد در وابستگي با آن مي زيستند، تكاليف اعضاي خانواده در برابر يكديگر دستوري بود. ازدواج با توافق دو خانواده صورت مي گرفت. هيچ ارزش شخصي در زندگي جنسي راه نداشت. دهقان، عملاً به گروه خانوادگي، كه تنها گروه اجتماعي سازمان يافته بود، تعلق داشت. روابط با خانواده هاي همسايه خيلي نزديك نبود، ولي در درون هر روستا همبستگي نيرومندي ميان دهقانان وجود داشت. به گونه اي كه همگان تلقي يكساني از نقش ها و روابط اجتماعي شان داشتند و اعتقادات ديني و جادويي همانندي داشتند. اين اجتماعات دهقاني. در شكل سنتي شان به طرز تحسين انگيزي در برابر  نفوذ خارج حمايت شده بودند. آنان به هيچ اشرافيت زمين  داري وابسته نبودند، و شهرها نيز كوچك و معدود بودند. توماس و زنانيكي نشان مي دهند كه چگونه اين ساخت درهم ريخته شد.

با مهاجرت دهقانان لهستاني به ايالات متحده، شكل حادتري از بي ساماني اجتماعي ظاهر مي شود. آنان با عزيمت از ديار خويش، هم روساخت هاي ده لهستاني و هم اكثراً خانواده هايشان را ترك مي كردند. مهاجران، مستقيماً وارد دنياي امريكايي نمي شدند؛ ابتدا به مهاجران ديگر مي پيوستند، و دنيايي كه در آن وارد مي شدند دنياي «امريكايي – لهستاني» بود نه امريكاي اصيل. در اين جا نيز بي ساماني آنان ادامه مي يافت. البته اقداماتي از قبيل تشكيل انجمن هاي مهاجران، فعاليت خليفه گري كليسايي لهستاني، انجمن هاي نيكوكاري، و انجمن هاي دوستي امريكا و لهستان و نظام آموزش ديني، تا حدودي ريشه هاي قطع شدة مهاجران را ترميم مي كرد. ولي، اين گروه هاي ثانويه نمي توانستند جاي گروه هاي نخستين را بگيرند. بي ساماني فرد، كه توماس و زنانيكي آن را تضعيف مهارت فرد و سازمان دهي به زندگيش در جهت تأمين منافع خصوصي تعريف كرده بودند، نزد دهقانان لهستاني مستقر در ايالات متحده آشكار بود. نشانه هاي بي سازماني فردي عبارت بودند از: وابستگي اقتصادي، سستي روابط زناشويي، بزهكاري نوجوانان و ارتكاب جرايم گوناگون. (نيك گهر، 1369: 92-86)

مجموعه مطالعات ديگري تحت عنوان «مطالعات تطبيقي مربوط به سازگاري مهاجران، به شهرهاي آسيايي» در ميان مهاجران به شهرهاي سئول در كره، سورابايا در اندونزي، بانكوك در تايلند، و مانيل در فيليپين (گزارش موجود نبوده است) صورت گرفته است. اطلاعات مورد نياز از مناطق شهري جمع آوري شده اند تا بتوان عوامل مشترك تأثيرگذاري روي فرايند سازگاري مهاجران را مورد مطالعه و آزمون قرار داد. اين تلاش بر اساس طرح تحقيق مقايسه اي شهري شدن توسط مركز مطالعات و آموزش جمعيت دانشگاه براون صورت گرفته و با پشتيباني مالي بنياد فورد به مرحلة اجرا درآمده است.

مطالعات قبلي نشان مي دهند كه سازگاري به گونه اي بسيار شديد به توانايي مهاجران و خانواده شان براي ورود به بازار نيروي كار شهري و مسكن وابسته است. (لاپس، 1961؛ رز، 1969؛ شانن، 1968)

به طور كلي دو ديدگاه رقيب مربوط به اين فرايند شكل گرفته است. اول، ديدگاهي كه در كارهاي افرادي نظير ابولوفود[25] و لرنر[26] ارائه شده اند و بر مشكلات مهاجران براي غلبه بر پيامدهاي منفي مهاجرت به شهر، دستيابي به منطقه و كيفيت زندگي فرد مهاجر تأكيد دارند. ديدگاه دوم، بر استمرار زندگي در حوزه هاي شهري و روستايي، فرصت هاي موجود در دسترس مهاجران، و افزايش نتايج مثبت مهاجرت تأكيد مي كند. با وجود اين، نقطة مشترك هر دو ديدگاه، فرايند زيرين سازگاري مربوط به اقتصاد جديد و واقعيت هاي اجتماعي مشتق از مهاجرت است. (مگ گي[27]، 1971) البته مك گي نتيجه گيري كرد كه روش سازگاري مهاجر با شهر، مهاجر، انگيزة وي. آرزوها و فرهنگ وي خواهد داشت. با وجود اين، چند متغير ديگر در مقايسه با طول دورة اقامت به عنوان عوامل تبييني ارائه شده اند. اين متغيرها شامل سوابق مهاجر، در معرض شهر قرار گرفتن قبلي مهاجر، و سن و تحصيلات وي هستند. البته تفاوت هايي در محيط پذيرنده يافت شده اند كه با تغيير در الگوهاي سازگاري ميان مهاجران همبستگي داشته اند. (گرين[28]، a1978: 69-66)

اولين تحقيق از مجموعه تحقيقات ياد شده «سازگاري مهاجر در سئول كره: اشتغال و مسكن» توسط ساراسي گرين اجرا شده است. براي انجام تحقيق، پيمايشي بر اساس نمونه اي متشكل از 1000 خانوار تحت سرپرستي دانشگاه ملي سئول ترتيب داده شد.

جمع آوري اطلاعات مورد نياز از طريق مصاحبه با يكي از اعضاي خانوار كه در سنين بين 15 تا 24 قرار داشتند، صورت گرفته است. حدود 987 مورد، در دو نوبت در طي سالهاي 75-1974 فرم هاي مصاحبه تكميل كرده اند. يك ويژگي مهم نمونه، تشكيل گروه كنترل از ساكنان شهر سئول به عنوان شاخصي جهت اندازه گيري سازگاري مهاجران به شهر است.

داده هاي تحقيق نشان مي دهند كه مهاجران در تلاش اند با الگوهاي اقتصادي و مسكن ساكنان دايمي شهري شبيه شوند. الگوهاي هماهنگي نشان مي دهند كه ساكنان هميشگي شهر پيشرفت هاي اندكي را بر اساس اشتغال حفظ مي كنند. البته، اين وضع در بخش بزرگي از پاسخ گويان بر اساس سطوح بالايي از تحصيل در ساكنان دائمي شهر امري الزامي است. در حالي كه در اين باره وضع مهاجران به دليل تحصيلات كم چندان وضايت بخش نيست. نتيجه گيري در مورد كيفيت مسكن براي هر دو گروه ساكنان دائمي و مهاجران شبيه به هم است. به استثناي مالكان خانه ها، مدارك اندكي وجود دارد كه نشان دهندة تفاوت كيفيت مسكن مهاجران در مقايسه با بومي ها باشد. اثر مهاجرت بر فرسايش موجودي كالا بروز مي كند؛ به گونه اي كه بخش بزرگي از جمعيت سئول، هم مهاجران و هم بومي ها، در مسكن غيراستاندارد سكونت دارند.

آنچه كه به عنوان آخرين نتيجه گيري مي توان به آن اشاره كرد اين است كه مهاجران با ويژگي هاي بارزي كه دارند، يعني روستايي اند و تحصيل ناكافي دارند، به نظر مي رسد كه قادر نباشند به استاندارد لازم زندگي مربوط به ساكنان دائمي شهر دسترسي پيدا كنند. با اين حال، اين قبيل مهاجران به سئول غالب نيستند. (همان، b1978: 81-71)

تحقيق دوم تحت عنوان «ساتزگاري شغلي و مسكن مهاجران به سورابايا، اندونزي: مورد شهر دوم» است. سورابايا دومين شهر بزرگ اندونزي پس از جاكارتا است. جمعيت اين شهر در سال 1971 معادل 5/1 ميليون نفر بوده است. نرخ رشد ساليانة جمعيت سورابايا بين سال هاي 1961 تا 1971 معادل
3/4 درصد شده است. البته بخش عمده اي از رشد جمعيت متعلق به الحاق مناطق هم جوار است.

داده ها مبتني بر اطلاعات به دست آمده از طريق مصاحبه هاي عميق از يك نمونه گيري تصادفي چند مرحله اي متشكل از 600 خانوار ساكن سورابايا در سنين بين 20 تا 44 سال است. در اين تحقيق هم؛ مردان و هم؛ زنان مصاحبه شده است؛ ضمن آن كه اطلاعات مربوط به شغل نيز براي همسران پاسخگويان اخذ شده است. براي تحليل، سه گروه براي مقايسه به كار گرفته شده اند: اول، مهاجران به شهر از 5 سال قبل از انجام پيمايش (براي مثال تا سال 1970). دوم، مهاجراني كه در سال 1969 يا قبل از آن به اين شهر نقل مكان كرده اند. سوم، ساكنان دائمي سورابايا كه در آنجا متولد يا قبل از سن 15 سالگي به اين شهر نقل مكان كرده اند.

براي تحليل، دو روش براي تعيين گسترده و ماهيت سازگاري اعمال شده است. در ابتدا مهاجراني كه اقامت كوتاه مدت و بلند مدت داشته اند به منظور تعيين سطح كلي تغيير اتفاق افتاده و روشن كردن جهت تغيير، با يكديگر مقايسه شده اند. ضمن آن كه يك گروه كنترل كننده متشكل از ساكنان دائمي شهر (متولدين سورابايا و فرزندان مهاجران) به خاطر تبيين ميزان شباهت خصوصيات مهاجران با جمعيت بومي شهر، به كار گرفته شدند. فرض اصلي اين روش، اين نتيجه را مطرح مي سازد كه تغيير صورت گرفته در طول زمان، بر اساس اعمال داده هاي مقطعي، مبين طول مدت اقامت مهاجران در شهر است.

در ميان مردان شواهد اندكي وجود دارد كه نشان دهد آنان سازگاري شغلي پيدا كرده اند. داده ها نشان مي دهند كه شواهد اندكي دال بر اين است كه مهاجران از وضعيت خوداشتغالي خارج شده اند و به درون فعاليت هاي منظم تر رفته، يا نردبان مهارت شغلي را طي كرده اند. با وجود اين، مداركي موجود است كه نشان مي دهد شرايط مسكن با طول مدت اقامت در شهر يا از طريق تحرك محل سكونت يا بهبود كيفيت محل اقامت، بهبود يافته است. البته در مورد شغل چنين وضعي اتفاق نيفتاده است. اين امر ممكن است به دليل ماهيت بازار شغل يا مسكن باشد. (مك كاچون[29]، 1978: 92-82)

تحقيق سوم از مجموعة مذكور تحت عنوان «سازگاري و مسكن مهاجران در بانكوك بزرگ» انجام يافته است. تحليل شهري شدن در تايلند نشان مي دهد كه سطح شهري شدن فزاينده از 10 درصد در 1947 به 15 درصد در 1970 رسيده است.

اين سال ها، حدود نيمي از رشد به مهاجرت مربوط مي شود. در پايان سال 1970 جمعيت پايتخت (بانكوك)، 33 برابر جمعيت چينگ مائي دومين شهر بزرگ كلي شد. اين آمارها، نشان دهندة حجم زياد مهاجرت به سوي شهر تايلند، به خصوص حركت به داخل بانكوك بزرگ، است. اين امر بر نياز به توجه فزاينده براي تحقيق روي پيامدهاي مهاجرت، به ويژه مهاجران با محيط شهري، تأكيد مي كند. گزارش تحقيقي حاضر به خصوص در پاسخ به دو سؤال خاص تهيه شده است:

1-آيا مهاجران به شهر بانكوك در دو ويژگي (شغل و مسكن) بين بومي ها و مهاجران با يكديگر تفاوت دارند؟

2-آيا مهاجران با سبك زندگي شهري سازگاري پيدا مي كنند، اگر چنين است، چگونه؟

اطلاعات مورد استفاده در اين گزارش از يك پيمايش مبتني بر مصاحبه – پيمايش درازمدت ملي تغيير اجتماعي، اقتصادي و جمعيتي در تايلند، از سوي مؤسسه مطالعات جمعيتي دانشگاه چولانكورن تايلند به اجرا درآمده بود، گرفته شده است. در اين پيمايش حدود 1500 خانوار روستايي در بهار 1969 مصاحبه شدند؛ يك سال بعد. مجموعة مشابهي از سؤالات براي نمونه اي در حدود 2100 خانوار شهري اجرا شد. براي هر دو مرحله يك فرايند انتخابي سه مرحله اي به كار گرفته شد. در مجموع ميزان پاسخ گويي براي هر دو مرحله بالا بود؛ فقط 4 درصد از خانوارها هرگز مصاحبه نشدند. تا آنجا كه ممكن بوده، اعضاي نمونة خانوارهاي روستائي مجدداً در سال 1972 و نمونة شهري در سال 1973 مصاحبه شدند. در داخل هر خانوار يكي از افراد در دسترس، به هنگام مراجعة مصاحبه گر (رئيس خانوار مرد / زن، و در صورت حاضر نبودن آنها)، يكي از زنان ازدواج كردة زير 60 سال كه در خانوار زندگي مي كردند مصاحبه شدند.

اگرچه داده ها به طور كامل ارتباط مورد نظر بين مدت اقامت و سازگاري مهاجر را تائيد نكرده اند، شكل و گسترة تفاوت هاي سازگاري را با نوع محل سكونت تائيد مي كنند. يافته ها همچنين ثابت مي كنند كه مهاجران داراي خاستگاه شهري در مقايسه با مهاجران داراي خاستگاه روستايي ممكن است نوآوري بيشتر آرزوهاي والاتري براي تحرك صعودي در سر داشته باشند، ضمن آنكه محل سكونت قبلي مهاجران ممكن است در حساسيت كمتر يا بيشتر آنها براي در اختيار گرفتن فرصتهاي موجود در مقصد، مؤثر باشد. سرانجام، با مدت اقامت برابر در مقصد، مهاجران روستايي با سبك زندگي شهري به اندازة مهاجران داراي خاستگاه شهري با پايگاه اقتصادي اجتماعي مشابه، سازگاري پيدا نكرده اند.

علاوه بر موارد بالا، داده ها حاكي از آن است با بهبود در ارتباطات روستايي (اعم از توسعة شبكة راهها و توسعة وسايل ارتباط جمعي)، و تحصيل بيشتر و بالاتر جمعيت روستايي، مهاجران اخير از روستا در مقايسه با مهاجران روستايي قديمي تر ممكن است در انتخاب محل سكونت بهتر و زندگي شهري آمادگي بيشتري از خود بروز دهند. (تيراساوات[30]، 1978: 103-93)

مطالعة ديگري تحت عنوان «همانندگردي و قشربندي در الگوهاي مالكيت منزل مسكوني گروههاي قومي و نژادي، در ايالات متحده، توسط ريچارد، د. آلبا[31] و ر.لوگان[32] انجام گرفته است. در اين مطالعه به تحقيق در مورد تفاوتهاي مالكيت محل مسكوني در ميان 12 گروه قومي و نژادي با استفاده از كاربرد عام اطلاعات نمونه (PUMS) سرشماري سال 1980 پرداخته شده است. تحليل با الهام از دو رويكرد گسترده در ادبيات فرايندهاي فضايي، يكي رويكردي تحت عنوان «همانندگردي» و ديگر تحت عنوان «قشربندي» – و در برگيرندة سطح فردي و تعيين كننده هاي زمينه اي به توصيف موضوع، انجام پذيرفته است. مطالعه به شناسايي تعدادي از تفاوت هاي موجود ميان سفيدپوستان غير اسپانيولي. سياهان، سرخ پوستان ارميكايي، و گروههاي آسيايي و اسپانيولي در دستيابي به مالكيت محل مسكوني پرداخته است.

مالكيت منزل مسكوني شكل اصلي انباشت ثروت موجود براي بيشتر افراد است. يك منزل غالباً دارايي عمدة باقي مانده براي وراث است. در واقع، مالكيت فوايد ملموس اضافي را ارائه مي كند، زيرا سدي در مقابل هزينه هاي تورمي ساخت مسكن و دريافت هاي يارانه اي در درون قانون ماليات است. نمونه شامل شش گروه آسيايي (هندي هاي آسيايي، چيني ها، فيليپيني ها، ژاپني ها، كره اي ها و ويتنامي ها)، و سه گروه اسپانيايي (كوبايي ها،؟ مكزيكي ها و پورتوريكويي ها)، به اضافة سرخ پوستان امريكايي و سياهان و سفيدهاي غيرامريكايي است. براي همة گروهها به جز حداقل دو تا، تحليل مبتني بر 5 درصد PUMS و دو گروه بزرگ 1/0 درصد PUMS، نمونه شكل داده شده است. بنابراين، حجم نمونه تقريباً براي هر گروه 10000 نفر است.

تاييد يافته ها در اين مطالعه قابل توجهي از آنچه كه تحت عنوان چشم انداز «همانندگري» مالكيت منزل مسكوني ناميده شد، ارائه مي كند. در تأييد اين چشم انداز، الگوي شديداً سازگاري از تأثيرات در گسترة 12 گروه قومي و نژادي متفاوت، كه تنوع قابل توجهي در مدت زمان اقامت در ايالات متحده وضعيت اقتصادي – اجتماعي دارند، وجود دارد. تمامي اين ها، همخواني قوي مالكيت را با دورة زندگي و متغيرهاي خانوار، به عنوان واكنشي به است و تركيب خانوار، آشكار ساخته اند. همچنين اثر متغيرهاي اقتصادي – اجتماعي، به ويژه درآمد خانوار و مهارت در زبان انگليسي براي اندازه گيري مستقيم همانندگري، هماهنگي درخور ملاحظه اي با هم داشته اند. علاوه بر اين، وضع كلي حاكي از ,آن است كه تفاوت هاي مشاهده شده ميان گروههاي مختلف در ماهيت گسترة تركيبي متغيرهاي مستقل نهفته است. نتايج به دست آمده حاكي است كه در منتهي اليه يك سوي طيف، چيني ها و كوبايي ها زماني كه تفاوتهاي تركيبي كنترل شده اند، قرار مي گيرند كه تفاوتهاي اندكي را در مقايسه با سفيدپوستان غير اسپانيولي، نشان داده اند. در منتهي اليه سوي ديگر طيف، پورتوريكويي ها و ويتنامي ها، يعني آنهايي كه سطح مورد نظرشان از مالكيت منزل مسكوني به گونة قابل ملاحظه اي در پي سفيدپوستان تحت هر سناريويي باقي مي مانند، قرار دارند (اگرچه اين گروهها در حال حاضر از شكاف مذكور در مالكيت بر منزل مسكونيشان نسبت به سفيدپوستان كاسته شده است). البته شايد اين امر در مورد ويتنامي ها به دليل تازگي مهاجرتشان (در 1980) زياد غيرمنتظره نباشد، اما در مورد پورتوريكويي ها موضوع بايد به طريق ديگري تحليل و تبيين شود. بيشتر گروههاي باقي مانده نيز بين دو قطب طيف قرار گرفته اند.

اما برخي از تفاوتها بايد بر اساس چشم انداز قشربندي توضيح داده شوند. اين چشم انداز احتمالاً تفاوتهاي گروهها در مالكيت منزل مسكوني را، واكنشي به تفاوت در ارزشها و راهبردها براي به كارگيري منابع مي داند. براي بعضي از خانوارها، تصميم گيري براي خريد يك منزل مسكوني عبارت از تخصيص بلند مدت منابع محدود است. فرض كنيد دو خانوار با تركيب خانوار، سابقه و پايگاه اقتصادي – اجتماعي يكسان و با فرصتهاي برابر در بازار مسكن، يكي ممكن است سرمايه گذاري در خريد مسكن را انتخاب كند، در حالي كه، ديگري ممكن است هزينه ها يا سرمايه گذاري در زمينة متفاوتي را برگزيند. حتي ممكن است برخي از خانواده ها، امكان دسترسي به وامهاي دريافتي از اعضاي خانواده يا دوستان، ميراثها، يا ديگر منابع خصوصي سرمايه را در اختيار داشته باشند. علاوه بر اين، قيمت بسيار متفاوت منازل مسكوني مربوط به تسهيلات و امكاناتي است كه در خانه ها وجود دارد. البته توانايي افراد بسته به گروهها و قوم و نژادهاي مختلف، براي تغيير و جا به جايي از قبيل تغيير در مالكيت منزل مسكوني به جاهايي كه داراي مدارس خوب، آمار پايين جنايت و خدمات عمومي مناسب است، روز به روز در معرض خطر بيشتري قرار مي گيرد.

با وجود اين، بايد گفت عدم توافق عميقي بين دو چشم انداز همانندگردي و قشربندي در مورد مالكيت منزل مسكوني كه روز به روز عمق بيشتري پيدا مي وجود دارد. (آلبا، 1992: 1410-1314)

استرايك[33] نيز خاطرنشان ساخته است كه مالكيت بر منزل مسكوني شق كمتر جاذبي در مناطقي از پترزبورگ – جايي كه سياهان در آنجا توانايي خريد مسكن براي سكونت دارند – وجود دارد، مسكن موجود در اين مناطق فرسوده تر، خدمات عمويم فقيرانه تر، و ارقام جنايت بالاتر است. (استرايك، 1976: 77)

محقق ديگري اظهار كرده است پيامد اصلي كنارگذاشتن سياهان از حضور در مناطق حومه اي يعني مناطقي كه بيشتر خانه ها تك واحدي اند، باعث كاهش شديد مالكيت بر منزل مسكوني از سوي سياهان شده است. (استراژايم، 1975: 120)

ويلسون[34] در گزارش تحقيق خود تحت عنوان «ميزان مصرف مسكن، فرصت اقتصادي و نژاد»، به طور مجزا معادلات رگرسيوني را براي سفيدپوستان و سياه پوستان كپيش بيني كرد. از محاسبات وي، ضريب استاندار درآمد سفيدپوستان 0015/0 و ضريب درآمد سياه پوستان رقم 0035/0 به دست آمد. مفهوم اين ارقام آن است كه، سفيد پوستان حتي با سطح درآمد بسيار كمتر از سياه پوستان قادر به دستيابي به مالكيت منزل مسكوني هستند. (ويلسون، 1979: 116)

پورتز در مطالعة ديگري در ميان كوبايي هاي مهاجر بعد از انقلاب كوبا، به اين نتيجه رسيد كه دلايل روشني وجود دارد كه سازگاري اقتصادي و شغلي در نهايت به سازگاري فرهنگي و اجتماعي مهاجران مي رسد. بنابراين نوع تخصص و تقاضاي بازار كار تعيين كننده سازگاري و يا عدم سازگاري مهاجران كوبايي بوده است. (پورتز، 1968: 518-511)

2-مطالعات مربوط به نقش اجتماعات قومي در سازگاري مهاجران

«سرماية انساني و انطباق نسل دوم: جوانان ويتنامي در نيواورلئان»عنوان تحقيق ديگري است كه توسط مين ژو[35] و كارل، ل. باتنكستون سوم[36] به انجام رسيده است. در اين گزارش تحقيق، ديدگاه همانندگردي با ديگر مباحث مربوط به منابع قومي تحت عنوان سرماية اجتماعي سنجيده شده است. اين مطالعه روي جوانان ويتنامي در يك اجتماع در نيواورلئان شرقي اجرا شده است. براي اجراي مطالعه، بر داده هاي سرشماري، گزارشهاي روزنامه ها، و مصاحبه هايي با اعضاي اجتماع براي توصيف شبكه هاي تحت مطالعه تكيه شده است. تعداد نمونه 198 تن از جوانان ويتنامي و ابزار جمع آوري داده ها، پرسشنامه اي متشكل از 98 سؤال بسته و يك سؤال باز بوده است.

متغيرهاي مورد مطالعه در اين تحقيق عبارتند از: جهت گيري تحصيلي (متغير وابسته)، متغيرهاي پيش بيني كننده: ارزش هاي سنتي خانواده، ارزشهاي خانوادگي خودخواهانه، تعهد به اخلاق كار و … متغيرهاي كنترل: جنس (مرد)، سن و زمان ورود (بالاي 12 سال)، تعداد خواهران و برادران تني، زندگي با پدر و مادر، شاغل بودن والدين، تحصيلات پدر.

چنانكه محققان در بحث مربوط به سرماية اجتماع مطرح مي سازند، انسجام اجتماع قومي شكلي از سرماية اجتماعي را توليد مي كند كه خانوادة مهاجر را براي دريافت حمايت هاي روزمره و گرفتن راهنمايي از خانواده هاي ديگر و انجمنهاي مذهبي و گروه قومي، قادر مي سازند. در واقع، محققان به اين نتيجه رسيدند كه سرماية اجتماعي بسيار حياتي است و تحت شرايط معيني، در مقايسه با سرماية انساني سنتي براي سازگاري موفقيت آميز نسل جوان تر مهاجران اهميت بيشتري دارد.

اين نتيجه گيري، بوسيلة مدارك معتبري حمايت شده است. طوري كه كشيش كليساي ويتنامي ها، مونسينور دومينيك لونگ[37] مشاهده كرد كه جوانان ويتنامي كه وقت خود را در گوشه و كنار خيابان يا مصرف مواد مخدر مي كنند، از جامعة هم قوميهاي بزرگسالشان بيگانه شده اند. دكتر جوزف ونگ[38] مشاور ويتنامي در دبيرستانهاي كوچك تر منطقة نيواورلئان اشاره كرد كه جوانان متعلق به خرده فرهنگهاي محلي ويتنامي به عنوان «سازگارشدة زياد» با جامعة امريكا تلقي مي شوند. اگرچه آنان به نظر خودشان آمريكايي هستند، فاقد ويژگيهاي سفيدپوستان امريكايي اند.

پاي بندي به ارزشهاي سنتي خانوادگي، و تعهد به اخلاق كار، آثار معني داري روي جهت گيري تحصيلي داشته اند. متغيرهاي كنترل كننده، اثر معني داري را روي جهت گيري تحصيلي نشان نداده اند. نتايج حاصل از مطالعه نشان داد كه هيچ يك از تبيين هاي مربوطه در سطح خانوادة فرد تأييد نشد. يعني نه شاغل بودن والدين و نه زندگي در خانوادة دو والديني اثر معني داري روي جهت گيري تحصيلي نداشته است.

علاوه بر موارد بالا، تحصيلات پدر هم اثر معني داري روي هر يك از متغيرهاي دروني تحت بررسي نداشته است. نتايج حاصل همچنين نشان دادند كه در اجتماع قومي خاص ويتنامي، سرماية اجتماعي براي كودكان در مقايسه با سرماية انساني و ويژگيهاي فردي والدين در تعيين سازگاري كودكان مهاجر، اتمكاناتي را در دسترس قرار مي دهد كه حائز اهميت بيشتري است. (مين ژو و بانكستون سوم، 1994: 824-821)

كلمن[39] در تحقيق خود تحت عنوان «سرمايه اجتماعي در ايجاد سرماية انساني» مي نويسد: چشم انداز مربوط به انطباق مهاجر، بينشي در درون جامعة چندقومي فراهم مي آورد كه ممكن است چيزي متفاوت از سرماية اجتماعي، تحت عنوان موهبتهاي فرهنگي چون تعهدات و انتظارات، شبكه هاي اطلاع رساني، و هنجارهاي اجتماعي براي مسدود كردن مسير انطباق به نظر آيد. (كلمن، 1990) وي در اثر ديگر خود تحت عنوان «بنيادهاي نظرية اجتماعي» در بحث مربوط به مسئلة آموزش و پرورش مي گويد: شواهدي از خانواده هاي آسيايي وجود دارد كه نشان مي دهد علاقة پدر و فرزندي در مورد يادگيري و تحصيل كودكان توانسته است دستيابي به تحصيل دانشگاهي حتي در زماني كه والدين سرماية انساني اندكي داشته اند، ارتقا بخشد. علاوه بر آن، ثبات و استحكام ساخت اجتماعي نقشي حياتي در حمايت از رشد سرماية اجتماعي در خانواده ايفا مي كند. درحالي كه سرماية اجتماعي در اجتماع، به عكس به والدين اجازه مي دهد هنجارها را تثبيت و حمايتهاي خود از كودكان را در زمينه هاي مختلف تقويت كنند. در واقع انطباق انتظارات خانواده و اجتماع قومي، افراد را با منابع سرشاري از حمايت و سرپرستي بهره مند مي سازد كه در سراسر زندگي كمك بسياري به آنان ارائه مي كند.

محمد چايچيان هم تحقيق ديگري با عنوان «نسل اول ايرانيان مهاجر و مسئلة هويت فرهنگي: مورد آيووا در بين مهاجران ايراني ايالات متحده انجام داده است. مطالعه شوندگان، نسل اول ايرانيان مهاجر در سن 18 سال به بالا، مقيم در يك شعاع 30 مايلي شهر آيووا، شهركي دانشگاهي با جمعيتي در حدود 8000 نفر در جنوب شرقي آيووا، بوده اند. از بين آنان 70 نفر واجد شرايط انتخاب بودند و براي آنان پاكت هاي حاوي پرسشنامة تحقيق ارسال شد. فقط 40 نفر از افراد نمونة مطالعه، پس از تكميل  پرسشنامه، آن را برگردانده اند. يعني نرخ برگشتي 57 درصد بوده است.

داده هاي تحقيق شامل اظهارات پاسخ گويان، همراه با مصاحبه هاي عميق در ارتباط با 12 موضوع است. اين مطالعه شوندگان به سؤالات مرتبط با نگرشها، باورها، مشاركت و الگوهاي جامعه پذيري بر اساس كيك طيف مدرج 1 تا 5 درجه اي – 1 به مفهوم بي اهميت ترين و 5 به مفهوم مهم ترين – پاسخ داده اند.

محقق در اين تحقيق، براي مطالعه در بارة مسئله هويت فرهنگي ايرانيان مهاجر، گونه شناسي متعلق به بنو عزيزي را پذيرفته است. (همان، ‌1990: 10) او چهار جزء را براي تعيين هويت ارائه كرده است:

1-اولين جزء، «ميراث ماقبل اسلامي»[40] (Pre-Islamic Legacy) ايران است كه فاصله اي بيش از يك هزاره از هخامنشيان تا سلسلة ساساني را در بر مي گيرد.

2-دومين جزء، اسلام و شيعه گري است، به خصوص به عنوان مذهب رسمي و غالب براي حدود 90 درصد از ايرانيان كه «تمامي آثار مربوط به هر جنبه از فرهنگ و تفكر ايراني را در بر مي گيرد».

3-سومين جزء، يك پيوند مشترك «تخيلي يا واقعي» است كه به گونه اي تاريخي گروههاي قومي مختلفي را در زير يك چتر فرهنگي و اجتماعي در مبارزاتشان براي بقا و مبارزه با قواعد مستبدانة گوناگون و سپاهيان متجاوز گرد آورده است.

4-آخرين جزء، «زبان پارسي» يا فارسي كه علي رغم تسلط آن بر ديگر زبانهاي قومي بومي در ايران، به عنوان «زبان ملي» در ايران خدمت كرده است.

البته با توجه به كوچكياندازة نمونه، بالا بودن بيش از حد ميانگين سطوح تحصيل و درآمد، و غيرمعرف بودن ماهيت نمونة تحقيق، نمي توان نتايج حاصل را تعميم داد. در عين حال تلاش شده تا نتيجه گيري هاي موقتي ارائه شوند:

1-مهاجران ايراني شهر آيووا بطور عمده براي پيشرفت تحصيلي و فرار از سختيها و مشكلات سياسي، اقتصادي و اجتماعي موجود در ايران، به ويژه پس از انقلاب اسلامي سال 1979 به اين شهر آمده اند.

2-بيشتر ايرانيان بطور كامل دوزبانه اند (فارسي و انگليسي)، فارسي در خانه با بستگان و دوستان ايراني، و انگليسي در محل كار و جامعه بعنوان يك ابزار فرهنگي براي بقاي اقتصادي، اجتماعي و به دست‌اوردن حداكثر پيشرفت.

3-ايرانيان شهر آيووا تمايل پيدا كرده اند تا مناسك و وقايع مذهبي و دنيوي (مادي) امريكايي را بپذيرند. با وجود اين، هيچ كدام از اين وقايع يا مناسك را بر اساس اهميت مذهبي، تاريخي، اجتماعي، در خود دروني نكرده اند.

4-بيشتر ايرانيان از اينكه همانند «امريكائيان» تلقي شوند و در همان حال برچسب ميهن پرست شريف بخورند، به خاطر آنكه به عنوان مهاجران مستقر و كاملاً همانند شده تلقي شوند، خودداري كرده اند.

5-آنان تمايل دارند كه پيوندهاي دوستانة صميم و نزديك در اكثر موارد با امريكايي هاي اصيل غيراروپايي برقرار كنند.

سرانجام، اكثر والدين دوست دارند فرزندانشان را براساس ارزشهاي فرهنگي ايراني بزرگ كنند. البته، در نهايت پي برده اند كه براي حفظ «خلوص قومي»[41]، در يك جامعة چند قومي اگر اين امر غيرعملي نباشد، غيرممكن است.

بعنوان نتيجه گيري كلي مي توان گفت: 30 درصد پاسخ گويان برون همسري را تأئيد كرده اند، و حتي بيش از 9/36 درصد والدين به تصميم فرزندان خود براي ازدواج با افراد بيرون از جمعيت قومي ايرانيان (حال يا آينده) احترام مي گذارند.

هنگامي كه بيشترين تأكيد روي مسائل اجتماعي ايرانيان در ايالات متحده صورت گرفت، پاسخ گويان «سازگاري با جامعة امريكا» (68 درصد مردان و 60 درصد زنان) و  «انزواي اجتماعي و تنهايي» (52 درصد مردان و 7/46 درصد زنان) را به عنوان دو جزء از مهم ترين موضوعات تعيين كردند.

با توجه به اقامت طولاني تر مهاجران ماقبل 1979 در مقايسه با مدت اقامت مهاجران ايراني بعد از 1979، به نظر مي رسد كه در موضوع سازگاري با محيط مقصد، آنان به آرامش بيشتري رسيده باشند. در حالي كه، هر دو گروه به اندازة يكساني در انزواي اجتماعي و تنهاشدن نگران هستند (50 درصد پاسخ گويان). با وجود موفقيتهاي چشمگير اقتصادي، حرفه اي و تحصيلي، تنهايي و افسردگي رواني و انزواي اجتماعي فزاينده مهاجران ايراني ممكن است مشكل جدي تري در زندگي افراد حساس و نكته سنج باشد. از يك سو، اشكال فراگيري از تبعيض و پيشداوري عليه آنان به خصوص در حوزه هاي  روستايي، و از سوي ديگر، ناكامي در معاشرت و آميزش با اعضاي جامعة ميزبان، مشكل را حادتر كرده است.

اينها، مشكل درونگرا بودن ايراني ها به دليل درونگرا بودن ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي ايرانيان هم باعث شده است آنان مشاوره هاي روان درماني و تخصصي را مجاز ندانند. شايد به همين دليل است كه ايرانيان در مقايسه با ساير اقليتهاي قومي در امريكا از لحاظ اجتماعي اندوهگين، و از لحاظ احساسي پريشان اند؛ و در حالي كه اين وضع چندان مورد توجه محققان اجتماعي قرار نگرفته است. (چايچيان، 1997: 627-612)

مطالعات ديگري نيز در ميان ايرانيان مهاجر در بارة گستره و ماهيت سازگاري فرهنگي آنان در ايالات متحده انجام شده است. هافمن[42] در مطالعة خود كه بيشتر يك مطالعة قوم نگارانه است به اين نتايج رسيده است:

1-اگرچه تضادهاي فرهنگي مهمي بين ايرانيان و امريكايي ها وجود دارد، فرايند سازگاري فرهنگي براي بيشتر ايرانيان به طور عمده تجربه اي مثبت از يادگيري و نه منبعي از «شوك فرهنگي، تضاد و يا سردرگمي» بوده است.

2-انطباق ايرانيان با فرهنگ ميزبان «گزينشي»[43] بوده است، بدين معني كه آنها جنبه هاي «مثبت» فرهنگ ميزبان را انتخاب كرده اند.

3-برخي از زنان ايراني نمونة مورد مطالعه، علي رغم يادگيري «جنبه هاي مثبت فرهنگ امريكايي»، احساس نمي كردند بخشي از نظام امريكايي شده باشند. (هافمن، 1990: 287-285)

مطالعة ديگري كه براتي به عنوان رسالة دكترا در ميان ايرانيان مهاجر و ساكن در كاليفرنياي جنوبي در سال 1981 انجام داد، نشان مي دهد زماني كه سطح بالايي از همانندگردي ساختي موجود است، مهاجران ايراني سطح پاييني از همانندگردي فرهنگي را نشان مي دهند. يافته هاي براتي همچنين نشان مي دهد كه متغيرهايي نظير طول مدت اقامت در ايالات متحده و مهارت در زبان انگليسي، همبستگي مثبتي با سطح همانندگردي فرهنگي نداشته اند. (براتي، 1981)

سازمان هاي قومي: انسجام و همانندگردي در  مقابل جدايي و حفاظت فرهنگي با رجوع خاص به ايرانيان در منطقة پايتخت، واشنگتن دي. سي.» عنوان تحقيق ديگري است كه به بررسي نقش هاي مربوط به انجمن هاي قومي در همانندگردي مهاجران به جاي حفاظت از فرهنگ آنان از طريق مرور فعاليتهاي 37 انجمن قومي ايجاد شده به وسيله ايرانيان در واشنگتن دي سي پرداخته است.

اطلاعات لازم در بارة ويژگيهاي ساختي، اهداف، فعاليتها، كاركردها، رهبري، عضويت، و اسناد مكتوب از طريق مصاحبه جمع آوري و تحليل شدند. 66 درصد از انجمنها هدف اصلي را حفاظت و ارتقاي ايرانيان و در حدود 15 درصد از آنان هدف خود را حل مشكلات سازگاري اعلام كردند. اين سازمان ها در پنج زمينة متفاوت شامل بزرگداشت (جشنهاي سنتي و ملي)، فعاليتهاي فرهنگي، برگزاري سالگردهاي مذهبي و سياسي، تدارك و تهية اطلاعات مورد نياز ايرانيان و كمك به آنان، و تهية اطلاعات مناسب در زمينة فرهنگي ايالات متحده فعاليت مي كنند.

بر اساس داده ها نتيجه گرفته مي شود كه سازمانها زمينة فعاليتهاي فرهنگي، جشن هاي سنتي، و ارتقاي ملي را كاهش داده اند، ولي سعي مي كنند، در زمينة حفاظت فرهنگي، با به كارگيري زبان فارسي، به آن جامة عمل بپوشانند. نقش سازمانها در فرايند  سازگاري، حفاظت فرهنگي، وحدت ايرانيان و جامعه پذيري سياسي، چندان معني دار نبوده است. سرانجام، اين موضوع روشن شد كه انجمنهاي ايراني كه در زمينة فرهنگي، آموزشي و تحقيقي فعاليت مي كنند، بهترين چشم انداز را براي بقا در منطقة واشنگتن دي. سي. دارند (بي پروا، 1994: 404-369).

«سازگاري پناهندگان و ساختار اجتماع: مورد هند و چيني ها در شهر كبك، كانادا» تحقيق ديگري است كه لوييس ژاك دورايس[44]، آن را انجام داده است.

اين تحقيق نشان مي دهد كه علي رغم تفاوتهاي موجود در انسجام اقتصادي، ويتنامي ها، كامبوجي ها و لائوسي ها تا كنون در منطقة شهري كبك (كانادا) در طول ده تا پانزده سال گذشته. سه اجتماع قومي مشخص تشكيل داده ه اند. (دورايس، 1991: 573-551)

لائوسي ها فقط يك سازمان دارند: انجمن لائوسي هاي شهر كبك. هم زمان با انجمن اصلي كامبوجي ها، اين انجمن با موج دوم پناه جويان هندوچيني در 1980، به وجود آمد.

هيچ كدام از اين سازمان ها اعضاي رسمي ندارند. تمامي انجمنها فعاليتها و اهداف مشابهي دارند: هدف آنها كمك به اعضاي خودشان (بطور كلي، براي مثال: خدمات مشاوره اي، مراقبتي و ترجمه اي) يعني جفاظت از زبان، فرهنگ و هويت قومي است. دو هدف اخير، هنگامي كه جشنواره هاي خاص يا ساليانة ملي برگزار مي شوند، بروز مي كنند: حلول سال جديد ويتنامي ها (تت)، حلول سال جديد خمري ها (بهار)، جشنوارة سكون بودايي ها (پاييز) و باكي[45] لائوسي ها (جشنواره هاي اجتماع). همچنين جشنواره هايي عامل پيوند دهندة عمومي – يا نيمه عمومي در مورد باكي – هويت قومي متعلق به هر سه اجتماع قومي است. با وجود اين، پيچيدگي ساختاري انجمنهاي ويتنامي در مقايسه با كامبوجي ها و لائوسي ها بيشتر است. آنها از سازمانهاي مذهبي و انجمنهاي داوطلبانه (و نيز اكثريت تشكيلات تجاري قومي) دو گروه قومي ديگر پيشرفته ترند.

بطور خلاصه، بر اساس زمينه هاي اقتصادي (بر اساس مشاركت در بازار نيروي كار) ويتنامي ها بيشترين و لائوسي ها كمترين انسجام را در بين پناه جويان هندوچيني ساكن در شهر كبك داشته اند. علاوه بر اينكه ويتنامي ها نسبت به دو گروه ديگر يعني كامبوجي ها و لائوسي ها بهتر سازمان يافته اند (با تعداد بيشتري از سازمانهاي  رسمي).

هندوچيني هاي شهر كبك انواع مختلفي از روابط و نهادهاي اجتماعي را توسعه داده اند. مستمرترين تماس منظم با خويشاوندان هندوچيني شان در  خارج از كشور، از طريق مكالمات تلفني، نامه نگاري يا قراردادن نامه هايي در درون بسته هاي پستي است.

البته بايد گفت هندوچيني ها به طور كامل از جامعة ميزبان نبريده اند. بلكه، برخي تماسهاي منظم و مستمر با حاميها، همكاران يا همكلاسي هاي اهل كبك آنان وجود دارد. آنان هنگام نياز، به سهولت به خدمات اجتماعي و مؤسسات بهداشتي دسترسي دارند.

لانفير[46] با مطالعة تجارب حاصل از اسكان پناه جويان در سه كشور اصلي پذيرنده يعني  ايالات متحده، كانادا و فرانسه، سه مدل را مشخص كرد: 1-حجم زياد ورودي / با تأكيد  بر سازگاري اقتصادي صورت گرفته است (ايالات متحده) 2-تعديل ورودي / با تأكيد بر سازگاري اقتصادي (كانادا و فرانسه)؛ 3-تعديل ورودي / با تأكيد بر سازگاري فرهنگي (ايالات متحده). (لانفير، 1983: 33-4)

داده ها حاكي از آن است كه اسكان پناه جويان هندوچيني در كبك بر اساس سازگاري فرهنگي انجام گرفته است. حكومت ايالتي كه COFI ناميده مي شود، مراكزي براي آشناسازي و انتظام بخشيدن به مهاجران ايجاد كرده است كه در آنجا به مدت 30 هفته به صورت تمام وقت تعليم مي دهد. ضمن آنكه روزانه برنامه‌هايي به‌منظور  آشنايي و آگاهي در زمينة مسائل مورد نياز براي مهاجران تازه وارد به كبك در رسانه هاي جمعي ارائه مي شود. لازم به يادآوري است كه نمونة مورد مطالعه متشكل از 184 خانوار ويتنامي، 14 خانوار كامبوجي و 32 خانوار لائوسي بوده است. (همان)

3-مطالعات مربوط به همانندگردي فرهنگي و قومي مهاجرين در مقصد

از جمله تحقيقات ديگري كه در زمينة سازگاري مهاجران با جامعة مقصد انجام شده است، تحقيق «همانندگردي اجتماعي و فرهنگي مهاجران اسراييلي در ايالات متحده» است. نمونة مورد مطالعه متشكل از 500 نفر از مهاجران اسراييلي است كه شهروندي امريكا به آنها داده شده و در بين سالهاي 1984 تا 1986 در مناطق منهتان، بروكلين و كويينز شهر نيويورك اقامت گزيده اند. ضمن آنكه تمامي پاسخ گويان صاحب كودكاني در درون خانواده بوده اند. در اين تحقيق، منظور از اسراييلي فرد يهودي است كه در اسراييل متولد شده و حداقل ده سال از زندگي خود را (زن / مرد) در آنجا گذرانده است. ابزار جمع آوري اطلاعات پرسشنامه اي به دو زبان انگليسي و عبري است تا براي پاسخ گويي به آن راحت باشد. به علاوه، از اين طريق آزمون ترجيح زباني نيز به صورت غيرمستقيم انجام مي شود و لازم به يادآوري است كه از 500 پرسشنامة ارسالي، 155 پرسشنامه تكميل و برگردانده شده اند.

بر اساس نتايج به دست آمده مي توان گفت در حدود 70 درصد پاسخ گويان خود را اسراييلي قلمداد كرده اند، در حالي كه 2/6 درصد از كودكان اسراييلي خود را اسراييلي مي دانستند. مهاجران اسراييلي كه با همسران يهودي امريكايي (26 درصد) يا همسران غير يهودي امريكايي (5 درصد) ازدواج كرده اند، به طور معني داري سطح بالاتري از همانندگردي اجتماعي را در مقايسه با آنهايي كه با همسران اسراييلي ازدواج كرده اند، نشان داده اند.

ديگر متغيرها همچون طول مدت اقامت در امريكا و سن پاسخ گويان با همانندگردي اجتماعي همبستگي مثبتي داشته اند. پاسخ گويان جوان تر، سطوح بالاتري از همانندگردي داشته اند، مدت زمان طولاني تر اقامت در ايالات متحده با سطوح بالاتر همانندگردي همبستگي نشان داده است.

در نتيجه گيري نهايي مي توان گفت نسل اول مهاجران در درون جامعة يهودي و غيريهودي امريكايي به طور كامل همانند نشده اند، در حالي كه كودكان آنان خودشان را امريكايي مي دانند. مطالعة همچنين چهار سطح از همانندگردي  را معين كرده است: اسراييلي، اسراييلي امريكايي، يهودي امريكايي و امريكايي. (رزنتال، 1992: 991-982)

مطالعة ديگري تحت عنوان «يهوديان شوروي در ايالات متحده: تحليلي از سازگاري اقتصادي و زباني آنها» از سوي باري چيس ويك[47] انجام يافته است كه هدف آن تحليل سازگاري زباني و بازار نيروي كار يهوديان شوروي در ايالات متحده است.

در طول دو دهة گذشته نزديك به  ميليون نفر يهودي از شوروي (سابق) به صورت نامنظم به ايالات متحده مهاجرت كرده اند. ادبيات موجود نشان مي دهد كه مهاجران يهودي شوروي از سطح بالايي از تحصيل و پايگاه شغلي قبل از مهاجرت در شوروي برخوردار بوده اند. داده هاي آماري سال 1980 حاكي از آن است كه آنان به گونه اي نامناسب در مناطق مختلفي از شهر نيويورك، لوس آنجلس / لانگ بيچ و شيكاگو زندگي مي كنند.

نمونة مورد مطالعه بر اساس مقياس  براي مقايسة مهارت در زبان انگليسي و عوايد مردان بزرگسال اتحاد شوروي با مهاجران ديگري كه از سال 1965 ميلادي به بعد به ايالات متحده آمده اند، شكل گرفته است. داده ها نشان مي دهند كه مهاجران يهودي مهرتهاي كمتري در زبان انگليسي نسبت به ساير مهاجران داشته اند. البته آناني كه تحصيلات بيشتري داشته اند، از مهارت بيشتري در زبان انگليسي برخوردار بوده اند. با وجود اين، در مهاجرت اخير، يعني مهاجرت سالخوردگان با همسران روسي الاصل شان، به دليل مهارت نداشتن مهارت در كاربرد زبان انگليسي، خودشان مسئول عواقب منفي اين وضع هستند. الگوهاي عكس العملي پناه جويان، اثر مثبت ناچيزي بر مهارت در زبان انگليسي آنان داشته است. البته اثر منفي سن برروي مهاجرت، در گروه مهاجران بيشتر از مهاجران ديگر بوده است.

تحليل نتايج نشان مي دهد كه درآمد مردان بزرگسال مهاجر شوروي 40 درصد كمتر از ديگر مردان بزرگسال مهاجري است كه از 1965 به بعد وارد آمريكا شده اند. در حدود 40 درصد درآمد كمتري داشته اند. هم چنين اين نكته آشكار شده است كه اثر مهارت در زبان انگليسي براي مهاجران به طور عام بسيار زياد است.

در نتيجه گيري نهايي بر اساس داده ها آمده است كه يهودي هاي شوروي پس از 5 سال اقامت در امريكا و كسب مهارت در زبان انگليسي، به برابري زباني و بازار نيروي كار با ديگر مهاجران اروپايي دست پيدا كرده اند. البته در سالهاي اولية ورود، مشكلات بيشتري را نسبت به ساير مهاجران از كشورهاي ديگر اروپايي تحميل كرده اند. (چيس ويك، 1993: 285-260)

يكي از كگامل ترين و پيشگام ترين مكطالعات در باب سازگاري اقتصادي مهاجران يهودي شوروي در ايالات دمتحده، پيمايش مربوط به چگونگي اسكان آ”نان در 14 شهر امريكا در 1981 ميلادي است. نمونة مورد مطالعه متشكل از 900 خانوادة مهاجر يهودي شوروي است، كه در بين سالهاي 1972 تا 1981 به امريكا مهاجرت كرده اند. پاسخ گويان را رؤساي خانوارها كه در زمان مهاجرت داشتند در سنين بين 18 تا 55 سالگي بودند، تشكيل مي دهند. از ويژگيهاي عمدة خانوارهاي نمونه مي توان به باروري پايين و سطح بالاي مهارت آنها اشاراه كرد. ضمن اينكه 85 درصد خانواده ها را فقط يك زوج (زن و شوهر) تشكيل مي داده اند. ميانگين تعداد بچه ها 4/1 است و تنها 3 درصد از خانواده ها 3 فرزند يا بيشتر داشته اند. سطح متوسط تحصيل براي مردان جوان 14 سال و براي زنان 13 سال بوده است. حدود  پاسخ گويان، مدرك تحصيلي ليسانس داشته اند.

زنان الگوي مشابهي از اشتغال فزاينده را با گذشت چند سال (3 تا 5 سال) اقامت در ايالات متحده در 14 شهر مورد مطالعه نشان داده داند. نكتة قابل توجه اينكه بعد از چند سال زنان مهاجر، محققان در مقايسه با زنان متولد امريكا، سطح بالاتري از عرضة نيريو كار را به دست آوردند. حدس محققان آن است كه علت اين امر سابقة طولاني تر عرضة نيروي كار زنان در شورئي، سطح پايين تر درآمد و ثروت همسرانشان در ايالات متحده باشد. همچنين ممكن است اين وضع به علت تعداد كمتر فرزندان خانواده هاي مهاجر يهودي روسي الاصل باشد.

محققان از پاسخ گويان در مورد ميزان توانانييشان در خواندن، نوشتن و صحبت كردن به زبان انگليسي در هنگام ورود و زمان پيمايش پرسيدند؛ مشخص شد كه مهارت آنها در زبان انگليسي با گذشت هرچه بيشتر از زمان ااقمت در ايالات متحده افزايش يافته است. گدر مورد عوايد و درآمد نيز معلوم شد كه با افزايش طول دورة اقامت، بر درآمد ساليانة مهاجران يهودي شوروي افزوده شده است. همان گونه كه انتظار مي رفت، دريافتع و ارائة كمكهاي دولتي، با گذشت زمان و بهبود نسبي وضعيت رفاهي مهاجران يهودي شوروي كاهش پيدا كرد. (سيمون، 1982)

مطالعة ديگري با عنوان «جذب اجتماعي مهاجران شوروي: انسجام يا انزوا» توسط فيلدمن[48] در 1977 در ميان 148 خانوادة يهودي شوروي در كليولند اجرا شد. اين افراد كساني بودند كه در طي سالهاي 1972 تا 1796 وارد ايالات متحده شده بودند. گزارش بيشت بر اساس اهميت مهارتهاي زباني براي احراز شغل و پيشرفت اين مهارتها در طول زمان تنظيم شده است. مصاحبه با خانواده در طول زمان و بر اساس پيشرفت در مهارتهاي زباني خانواده ها (خواندن، نوشتن و صحبت كردن) انجام پذيرفته است. داده هاي تحقيق حاكي از آن است كه 57 درصد از بزرگسالان خانواده هايي كه يك سال يا كمتر در كليولنمد مقيم بودند به مترجم نياز داشتند. در حالي كه، خانواده هايي كه بيش از يك سال در كليولند زندگي مي كردند فقط 26 درصد از بزرگسالانشان مترجم مي خواستند. در نتيجه خانواده هايي كه براي زندگي، ارتباط با اعضاي جامعة ميزبان، احراز شغل و فعاليتهاي كاري با مشكل تكلم زبان انگليسي مواجه بودند، بيشتر دچار انزوا و به عكس، با گذشت زمان، زندگي در كليوند، و كسب مهارت در زبان انگليسي بيشتر جذب جامعة مقصد شدند. البته با وجود توسعة مهارتهاي زباني، فقط 26 درصد از اين خانواده ها از روزنامه هاي غيرانگليسي استفاده مي كردند. (فلدمن، 1977: 68-62)

مطالعة ديگري توسط كوزمين[49] در اكمتبر 1989 در ميان مهاجران يهودي شوروي در 6 ايالت متحده انجام گرفتو اين مطالعه مهاجران يهودي 18 تا 65 ساله را كه در طي سالهاي 1977 تا 1981 وارد ايالات متحده شده اند، پوشش مي دهد. اين پيمايش دربرگيرندة 391 سرپرست خانوار بوده است. آنها در حدود 10 سال در ايالات متحده اقامت داشته اند. درآمد متوسط خانواده هاي مهاجر يهودي در نمونة مورد مطالعه فراتر از 34000 دلار اعلام شده است. اين در حالي است كه متوسط درآمد خانواده ها در ايالات متحده، 29000 دلار بوده است. شايد دليل بالاتر بودن درآمد مهاجران يهودي شوروي، بالا بودن سطح تحصيلي آنان در زندگي در شهرهاي بزرگ، و عرضة بيشتر نيروي كار زنان مهاجر يهودي باشد. البته اثرات جداگانة متغيرهاي تبييني مشخص نشده اند. از نكات جالب گزارش، يادگيري زبان انگليسي به عنوان مشكل ترين مسئله اي است كه مهاجران يهودي شوروي در بدو ورود و سالهاي اولية اقامت در امريكا با آن مواجه بوده اند. پس از گذشت ده سال از اقامت مهاجران در ايالات متحده، 95 درصد آنان توانستند به انگليسي صحبت كنند و نوشته ها را بخواننمد. ضمن اينكه 78% از آنها توانايي به انگليسي را كسب كردند.

در هنگام جمع آوري داده هاي تحقيق، پاسخ گويان آزادبودند پاسخ سؤالات را به انگليسي يا روسي بدهند. در حدود 42 درصد از آنها زبان انگليسي را براي پاسخ گويي انتخاب كردند. لازم به اشاره است كه داده هاي متحقيق نشان دهندة همبستگي قوي بين درآمد و انتخاب زبان انگليسي براي پاسخ گويي بوده است (كوزمين، 1990: 20-19)

نكتة ديگري كه در گزارش تحقيق قابل توجه است طرحهاي «خانواده با خانواده» يا «خانوادة ميزبان» براي مهاجران يهودي است. اين طرح باعث توسعة ازدواج مهاجران يهودي با خانواده هاي يهودي يا غير يهودي امريكايي يا به عكس شده است. هدف اصلي طرح داوطلبانة «خانوادة ميزبان»، آماده كردن خانواده هاي يهودي مهاجر بر اساس دسترسي به اطلاعات مختلف مورد نياز در زندگي روزمره، شامل رسوم يهودي در امريكا است. (همان)

در 1981 پيمايش ديگري در باب مهاجران يهودي شوروي در خيابان سنت پل مينهخ سوتا اجرا شد. تعداد افراد مورد مطالعه 57 مهاجر يهودي بودند كه از سال 1974 تا 1980 به امريكا مهاجرت كرده بودند. هدف اصلي مطالعه، اثربخشي طرحهاي «خانوادة ميزبان» در سازگاري مهاجران بود. (الن بوگن[50]، 1984: 178-177) دو سوم از پاسخ گويان براي اسكان خارج از خانوادة ميزبان» توسط مؤسسات رايج يهودي كمك دريافت كرده بودند.

بر اساس داده هاي تحقيق «خانوادة ميزبان» تنها در فرايند جامعه پذيري مجدد و آشناسازي مهاجران يهودي با فرهنگ و زندگي امريكايي و نه اشتغال، اهميت بسيار زيادي داشتند. از ميان كل پاسخگويان، تنها 7 درصد آنها خاطر نشان كردند كه «خانوادة ميزبان» در يافتن شغل به آنها كمك كرده اند. در مقابل نزديك به 70 درصد گزارش دادند كه ميزبانان آنان را با راه و رسم زندگي يهودي در سنت پل آشنا كرده اند و 21 درصد اشاره كردند كه «خانوادة ميزبان» بيشترين اهميت را در اسكان مجدد آنها داشته اند. اين در حالي است كه مهم ترين مسائل سازگاري مهاجران يهودي در امريكا زبان و اشتغال بوده است. (همان: 176-174)

تحقيق ديگري تحت عنوان «مقايسة اقليتهاي مهاجر كره اي در چين با ژاپن» توسط پيونگ جاپ مين[51] انجام شد، كه در آن وضعيت اقليتهاي مهاجر كره اي مقايسه و بررسي شده است. تا زمان مطالعة حاضر، در حدود 8/1 ميليون كره اي در چين و در حدود 000/700 نفر كرده اي در ژاپن ساكن اند. آنها در اين دو كشور آسيايي همسايه اختلاف جالب توجهي در سازگاري و قوميت با يكديگر پيدا كرده اند. در حالي كه كره اي ها در چين سطح بالايي از استقلال و هويت قومي مثبت را حفظ كرده اند. كره اي هاي ژاپني بسياير از ميراث فرهنگي خود را از دست داده اند و از هويت قومي منفي رنج مي برند. در اين تحقيق بر اين نكته تأكيد شده است كه تفاوتهاي بنيادي خط مشي اقليت مهاجر كره اي در كشورهاي چين و ژاپن، وجود يا نبود يك قلمرو پايه اي و سطوح متفاوت نفوذ كره در دو كشور بوده است. اين تحليل مقايسه اي از لحاظ نظري ارزشمند است، زيرا نشان مي دهد تفاوتهاي فرهنگي و فيزيكي بين گروه اكثريت و اقليت شرط لازم براي پيشداوري[52]  و تبعيض[53] عليه گروه اقليت نيستند.

در اين گزارش دو گروه اقليت مستقر در چين و ژاپن از جهت سازگاريشان به خصوص در سطح حفظ خرده فرهنگ و هويت قومي با يكديگر مقايسه شده اند. در زير چهار عامل تعين كنندة اصلي سطوح متفاوت قوميت بين دو گروه اقليت كرده اي تشخيص داده شده اند:

اول؛ چين خط مشي تكثرگراي اقليت را كه بر استقلال قومي تاكيد دارد پذيرفته است،‌در حالي كه ژاپن خط مشي همانندگراي انعطاف ناپذير را در پيش گرفته است. اين خط مشي بنيادي متفاوت، مهم ترين عامل در درك تفاوتهاي موجود در سازگاري است.

دوم؛ دو گروه اقليت كرده اي به طور معني داري در زمينة مهاجرت متفاوت اند. بر اين اساس نيز تفاوتهايي را در سازگاري خود نشان مي دهند. اقليت كره اي در ژاپن شبيه به «اقليتهاي مستعمراتي شده» اسالات متحده است، در حالي كه مهاجرت كره اي ها به چين حالت داوطلبانه و جنبة اقتصادي داشته است.

سوم؛ تجمع كره اي هاي چيني در منطقة يانبيان[54] به عنوان يك قلمرو پاليه براي تمركز روان شناختي و فرهنگي كره اي ها تعيين كننده بوده است. همين وضع تعلق خاطر قومي و هويت قومي آنها را تسهيل كرده است، در حالي كه كره اي هاي ژاپني يك جزيرة قومي[55] قابل مقايسه با كره يا هاي چيني در اختيار نداشته اند.

چهارم؛ كرة شمالي از لحاظ جغرافيايي و ايدئولوژي به چين نزديك است و در نتيجه نفوذ سياسي و فرهنگي گسترده اي روي اجتماع كحره اي هاي چين دارد، در حالي كه نه كرة جنوبي و نه كرة شمالي نفوذ چنداني روي اجتماع كره اي هاي ژاپني ندارند.

هرچند جنبه توصيفي اين مطالة تطبيقي، برجسته تر از جنبة تبييني آن است برخي جنبه هاي نظري با اهميت را هم با خود داردو محققان علاقه مند به قوميت، بر نقش انجمنهاي محلي، فرهنگي و تاريخ ميان اعضاي يكم قوم به عنوان يك امر ضروري براي بقاي قومي يك گروه اقليت خاص تأكيد مي كنند. واقعيت آن است كه مشاركت دو گروه ئاقليت كره اي در چين و ژاپن تقريباً با سنت فرهنگي و تاريخي مشابه، سطوح متفاوتي از وابستگي هاي فرهنگي و تاريخي مربوط به قوميت را نشان مي دهند كه امكان دارد اهميت ئكمتري براي درك قوميت براي بعضي از محققاني كه نظر ما را در مورد قوميت دارند، داشته باشد، دانشمندان روابط اكثريت – اقليت به علاوه بر تفاوتهاي فرهنگي و فيزيكي بين گروههاي اكثريت و اقليت به عنوان يكم شرط لازم براي پيشداوري و تبعيض عليه گروه اقليت تاكيد ددارند. با وجود اين، اين تحليل مقايسه اي نشان داد اگر چه كره اي ها به لحاظ فيزيكي از ژاپني ها دو چيني ها غيرقابل تشخيص و در ويژگي فرهنگي بسيار شبيه آنها هستند در دو كشور انواع متفاوتي از رفتار را نشان داده اند.

بنابراين مي توان نتيجه گيري كرد كه يك گروه مي توان «به شكل بي رحمانه اي» بر گروه ديگري كه هم به لحاظ فيزيكي و هم به لحاظ فرهنگي[56] با آن شباهت دارد، با فراهم بودن شرايط ديگر، تبعيض اعمال كند. (مين، 1992: 31-4)

از جمله تحقيقات ديگري كه مي توان بدان اشاره كرد تحقيق «همبستگيهاي رواني سازگاري نكاحي ميان زنان كاركن» است. در اتين تحقيق عواملي نظير روان پريشي، عصبانيت و برون گرايي به عنوان ويژگي هاي شخصيتي و سه متغير روان شناختي ديگر يعني رضايت پاسخ گو از ميزان حقوق خود، رضايت پاسخ گو از مصرف حقوق همسرش و ادراك وي از رضايت خاطر والدينش از زناشويي وي مورد مطالعه قرار گرفتند.

جامعة آماري، زنان شاغل مهاجر در مؤسساتي نظير مدارس، كالجها، بانكها، ادارات، ادارة پست، شركتهاي بيمة عمر و تمامي ايستگاههاي راديويي در هنذ كه حداقل 5 سال از ازدواج آنها گذشته و يا پس از نامزدي در انتظار عروسي تا زمان جمع آوري اطلاعات تحقيق قرار دارند را شامل مي شود. معيارهاي ديگر قرار گرفتن در نمونه، داشتن شغل دايم، دريافت حداقل حقوق ماهيانه 5000 روپيه، داشتن حداقل مدرك ليسانس و قرارداشتن در گروه سني زير 50 سال بوده است.

در نهايت، 170 زن شاغل ازدواج كرده براي مطالعه انتخاب شدند. ابزار اندازه گيري و جمع اوري داده هاي تحقيق پرسشنامه اي با مشخصات زير بوده است:

1-پرسشنامة مقدماتي براي جمع آوري اطلاعات مبنا؛

2-مقياس سيازگاري نكاحي استاندارد شده و اعتباريابي شده توسط كوپر (1970)، ئكه محقق مجدداً اعتبار آن را محاسبه كرده است. مقدار ضريب همبستگي محاسبه شده، 90 درصد شده است.

3-مدخل شخصيت آيزنك (1961) براي اندازه گيري روان پريشي و برون گرايي مورد استفاده قرار گرفته است. مقدار ضريب همبستگي محاسبه شده (اعتباريابي) براي روان پريشي 76/0 و براي برون گرايي 80/0 به دست آمده است.

4-آزمون جامع سنجش عصبانيت سينا (scat) كه مقدار ضريب خمبستگي آن 91/0 شده است.

5-براي اندازه گيري رضايت پاسخ گويان از نحوة مصرف حقوق خود و همسرانشان و دريافت پاسخ گو از رضايت خاطر والدينش از زناشويي وي، مقياس هاي ساختة محقق به كار گرفته شده است. ضريب اعتبار آنها به ترتيب 92/0، 86/0 و 89/0 شده است.

يافته هاي تحقيق، همبستگي معني دار تمامي 6 متغير را به سازگاري نكاحي آشكار كرد. همبستگي براي روان پريشي و عصبانيت منفي و براي ساير متغيرها مثبت شد. نتايج تحليل رگرسيون چند متغير حاكي از آن است كه 20 درصد از مجموع تأثير متغيرها روان شناختي روي سازگاري نكاحي، مربوط به رضايتن خاطر والدين پاسخ گويان از ازدواج آنان بوده است. بالاترين تأثير معني دار روي سازگاري نكاحي توسط متغيرهايي همچون برون گرايي و عصبانيت ايجاد شده است.

در حال حاضر با توجه به اينكه خانواده هاي هندي تحصيلات دبيشتري در مقايسه با گذشته دارند، نتايج مطالعة حاضر هم بريا تحصيل والدين و هم مشاورة قبل از ازدواج نتايج مثبتي در بر داشته است. در حالي كه در شرايط گذشته، اهميت و آماده سازي والدين در مورد مدلهاي نقشي مناسب براي سازگاري نكاحي، رضايت خاطر و ضرورت حمايت از دخترانشان براي توسعة وضعيت برون گرايي و شخصيت فاقد عصبانيتهاي غير ضروري (آرام)، تأكيد مي شد.

همچنين از نتايج ضمني مطالعة حاضر، معني داري حساس كردن دوگانة زوجين شاغل نان اور در مورد تأثير خصوصيات شخصيتي آنان روي سازگاري نكاحي و خوشبختي آتي و سازگاري نكاحي فرزندانشان است. (كريشناساوامي، 1977: 138-137)

فانگ، در تحقيق خود در بارة سازگاري 236 دانشجوي چيني كبا جامعة امريكا به اين نتيجه رسيد كه دانشجويان چيني كه در چين متولد شده بودند از سازگاري كمتر و دانشجويان چيني متولد امريكا از سازگاري بيشتري برخوردار شده بودند. (فانگ، 1965: 273-265)

««فرايندهاي انطباق كانادايي ها در ژنو» عنوان رسالة دكتراي لانگ[57] در دانشگاه تورنتو كانادا است. اين نظريه، اقامت و كاربردهاي آن را در تحليل فرايندهاي سازگاري كانادايي ها در ژنو ارزيابي مي كند اساس اين نظريه بر اين فرض استوار است كه مسئلة اصلي مهاجران در مقصد، ناسازگاري بين آنها با محيط است كه اين امر نتيجة تفاوت فرهنگها است. از نظر محقق، مهاجران به منظور مقابله با اين ناسازگاري راه حلهاي متفاوتي را انتخاب و به آنها عمل مي كنند. اما انتخاب مهاجر توسط عوامل مختلف اجتماعي، فرهنگي و ساختي با محدوديتهايي روبرو مي شود.

محقق در رسالة خود از هشت عامل نام مي برد كه به ما در فهم فرايندهاي انطباق مشكلاتي كه مهاجران با آن مواجچه اند، ياري مي رسانند. اين عوامل عبارتند از: تحرك شغلي، انگيزه ها، توقعات، زبان، اشتغال، بعد خانوار، شبكة روابط اجتماعي و طول مدت اقامت.

پژوهشگر به منظور جمع آوري اطلاعات، يك پرسشنامة كوتاه تهيه و آن را براي يك نمونة تصادفي 140 نفري از كانادايي هاي مقيم ناحية ژنو ارسال كرده است. در مرحلة بعد مبا 41 نفر از كساني كه پرسشنامة تكميل شده را برگردانده اند مصاحبه كرده است. در تحليل اطلاعات تحقيق، از روشهاي كمي و كيفي استفاده شده است. يافته هيا تحقيق. برخي از نتايج تحقيقات قبلي را تأييد كرد، اما بيشتر فرضيه هاي تحقيق زير سؤال رفتند. (لانك، 1990)

مايكل تاي مينگ وو[58] در رسالة دكتري خود با عنوان «انطباق اخير چيني در ايالات متحده» كه يك مطالعة كيفي است، تلاش مي كند تا مسائل و الگوهاي انطباق مهاجران چيني را مطالعه و بررسي كند. او پس از انجام مصاحبه با 31 درصد از اين مهاجران در امريكا به اين نتيجه رسيد كه، بيشتر آنان در بدو ورود به ايالات متحده درجات متفاوتي از صدمه هاي فرهنگي را متحمل شده اند. اغلب مهاجران علل سياسي و تلاش براي فراهم آوردن زندگي بهتر در آينده براي فرزندان خود را از دلايل اصلي مهاجرت به ايالات متحده ذكر كرده اند.

نتايج حاصل از تحقيق حاكي از آن است كه مهم ترين مسئله اي كه از طرف پاسخ گويان در خصوص انطباق با جامعة امريكايي گزارش شده است، مشكل زبان، نبود آمادگي رواني و مشكلات نقل مكان بودهد است. با اين حال، بسياري كاز پاسخ گويان داريا يك ذهنيت انطباقي» بوده اند كه سازگاري آنها با جامعة جديد را تسهيل كرده است. بيشتر مهاجران تمايل زيادي براي «همانندگردي» ارادي با جامعة امريكا داشتند. آنها به يك شبكة ئاجتماعي اميدوار بودند تا بتوانند دنيازهاي مالي، اجتماعي و روحي خود را مرتفع سازند. (وو، 1990)

«انطباق مهاجران تايواني در افريقاي جنوبي» عنوان رسالة دكتراي تسنگ[59]، در سال 1992 در دانشگاه پروتارياي افريقاي جنوبي است. اين پژوهش در پي شناخت عوامل تعيين كنندة مهاجرت تايواني هاي مقيم افريقاي جنوبي است. در اين رابطه از سهخ متغير اجتماعي – جمعيت شناختي به عنوان متغيرهاي مستقل استفاده شده است: كار و فعاليت اقتصادي – اجتماعي فردي ذدر افريقاي جنوبي، تواناييهاي انطباق فردي و همبستگيهاي فردي اهالي جامعة ميزبان با تايواني ها، به منظور تعيين ميزان انگيزة آنها به مهاجرت، از دو متغير واسط، يعني سطح فرهنگ پذيري كه به انطباتق دروني، و سطح نارضايتي كه به انطباق بيروني مشهور شده، استفاده شده است.

در اين تحقيق براي تعيين نمونه از روش نمونه گيري هدفدار استفاده شده است. براي جداسازي سطوح بالا و پايين فرهنگ پذيري، نارضايتي و انگيزة مهاجرت، از روشهاي تحليل تمايزي به كار رفته اند. نتايج تحقيق نشان دادند كه يك كشور مهاجرذپير مثل افريقاي جنوبي بايد تواناييهاي سازگاري، به ويژه تواناييهاي زباني مهاجران تايواني را تقويت كند تا آنان قادر باشند سطح فرهنگ پذيري خود را ارتقا دهند. همچنين، بايد به مهاجران كمك شود تا در محل سكونت، براي كاهش سطح نارضايتي و بالا بردن علاقه مندي به سكونت دايم، به فعاليتهاي اقتصادي – اجتماعي بپردازند. (تسنگ، 1992)

هي كيونگ[60] در رسالة دكتراي خود با عنوان «مطالعة فرايندهاي انطباق اجتماعي – فرهنگي و فعاليت اقتصادي مهاجران كره اي در فيلادلفيا»، به بررسي مناسبات و ويژگيهاي افراد در قبل و بعد از مهاجرت، مدت اقامت در ايالات متحده، فرايندهاي «همانندگردي» فرلهنگي و فعاليت اقتصادي در ميان مهاجران كره اي مي پردازد.

داده هاي اين پژوهش از طريق انتخاب يك نمونة 293 نفري از مهاجران كره اي (162 مرد و 131 زن) كه در ناحية فيلادلفيا زندگي مي كردند، جمعه آوري شده است. سه دسته از فرضيات با استفاده از آزمونهاي آماري تحليل توافقي، جداول تقاطعي و تحليلهاي رگرسيوني ارزيابي شدند. نتايج تحقيق نشان داد كه پايگاه شغلي قبلي كره اي هاي مهاجر، وضعيت تحصيلي قبلي و بعدي مهاجران، مهارت در زبان انگليسي، و طول مدت اقامت در ايالات متحده، به طور وسيعي در همانندگردي اجتماعي – فرهنگي و فعاليت اقتصادي مهاجران تأثير داشته است. در ميان متغيرهاي مداخله گر فردي جمعيت شناختي: وابستگي مذهبي، جنس، پايگاه نكاحي و زمينة تحصيلي از مهم ترين عواملي هستند كه فرايندهاي همانندگردي اجتماعي – فرهنگي و فعاليت اقتصادي مهاجران را تحت تأثير قرار مي دهند. در تحليل نهايي مي تواذن گفت از نظر سازگاري اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، مهم ترين عوامل مؤثر براي بيشترين موفقيت كره اي ها در سازگاري يافتن، تعامل بيشتر با مجامع كره اي و امريكايي، و كسب بيشترين حمايت ها و طولاني تر بودن زمان اقامت در آمريكا است. (هي كيونگي، 1985).

چهار چوب نظری تحقیق

همان گونه که در بحثهای گذشته مطرح شد، اعتقاد بر این است که سازگاری مهاجران بر اساس شرایط و امکانات موجود در مقصد و ویژگیهای خاص مهاجر در یک رابطه تعاملی، و در طی فرآیند پیچیده ای، تحقق پیدا می کند. در واقع، آنچه موجب سازگاری مهاجران جنگی در مقصد می شود وجود هم خوانیها و هماهنگیهای موجود بین آنان با محیط مقصد است. این امر که در بدو ورود مهاجر جنگی به جامعۀ مقصد تا چه اندازه بین وی و عوامل موجود در محیط تازه سنخیت و هماهنگی وجود داشته باشد و ئدر طی دوران اقامت او در مقصد، استعداد و تواناییهای مهاجر و امکانات مقصد اجازۀ بروز و نمود و هم خوانیهای بیشتری را پیدا کنند، به طور مسلم به ویژگیهای شخصی مهاجر جنگی و امکانات مقصد بستگی تام دارد. البته باید یادآور شد که تعامل بین مهاجر جنگی و محیط جدید در طی فرآیندی طولانی و به تدریج شکل خواهد گرفت. هر یک از نظریات موجود دربارۀ سازگاری مهاجران، سهی دارند تبیینی از مسئلۀ سازگاری مهاجران در مقصد ارائه کنند تا بدین ترتیب بتوانند چگونگی ساز و کار آن را به خوبی توضیح دهند. اما علی رغم این تلاش، هیچ کدام به طور کامل از عهدۀ این امر بر نیامده اند. شاید وجود همین اشکالات و ضعفها است که موجب شده برخی از اندیشمندان به طور کلی منکر وجود یه نظریۀ جامع برای تبیین مهاجرت و پیامد های آن باشند. چنانکه آلپورت[61]، معتقد است هر کگدام از راهبردهای مختلف فقط می توانند چیزی را به ما بیاموزند؛ ولی، هیچ کدام از آنها بصیرتی منحصر به فرد ندارند و نمی توانند راهبردی مطمئن ارائه کنند.( آلپورت، 1954: 218)

اندیشمندانی نظیر لرنر[62] بر مشکلاتی که مهاجر باید در مقصد بر آنها غلبه کند تأکید می کنند و تأثیر منفی مهاجرت بر مقصد و زندگی مهاجر در آنجا را بر می شمارند. در حالی که، بعضی دیگر از جمله برونینگ[63] بر ادامۀ زندگی ماجر در مقصد تأکید می کند و نتایج مثبت آن را مد نظر قرار می دهد.( برونینگ، 1989: 509-48) ترکیبی از این دیدگاهها نیز توسط متفکر  دیگری به نام مک گی، ارائه شده است. او بر فرآیند سازگاری مهاجران در مقصد که بر اساس واقعیتهای اجتماعی- اقتصادی شکل می گیرد، تأکید می کند.( مک گی، 1971). لذا برای آنکه تبیین و توضیح دقیق تر و کامل تری از پدیدۀ سازگاری مهاجران در مقصد ارائه شود، ناچار از ترکیب نظریه های ارائه شده هستیم تا نظریۀ ترکیبی حاصل واجد کارایی بیشتری باشد.

با توجه به بحث فوق، در مقولۀ کارکردگرایی، اهمیت جامعه پذیری مجدد مهاجر و نقش نهادهای مختلف اجتماعی چون مدرسه، دانشگاه و … در تبدیل مهاجران به عنوان اعضای دائمی جامعۀ مقصد با وویژگی های اقتصادی و اجتماعی همانند اعضای ثابت این جامعه، مورد توجه قرار گرفته است. ر مقولهۀ حاشیه نشینی و وابستگی، به مشکلاتی که مهاجران در مقصد با آن مواجه می شوند و هرگز به عنوان بک عضو همانند اعضای بومی جامعۀ مقصد قلمداد نمی شوند توجمه شده است؛ زیرا بر خلاف دیدگاه کارکردگرایی  که معتقد به بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی مهاجر و تحرک صعودی وی است، این نظریات معتقدند که مهاجران در مقصد از تحرک نزولی برخوردارند و حتی ممکن است با انواع تبعیضها رو به رو و به حاشیه نشینی اجتماعی دچار شوند. از مقولۀ سازگاری بین فرهنگی نیز، به اهمیت شرای طموجود و نحوه برخورد جامعۀ مقصد واعضای آن با مهاجران، توسعۀ ارتباطات( درون شخصی و جمعی) و تعامل میان میهمانان و میزبانان، رضایت الز زندگی در مقصد، امنیت روحی و روانی مهاجران و مؤسسات حمایت کنندۀ وجود در مقصد، نقش وسایل ارتباط جمعی محلی در مقصد و نگرش مثبت و درک متقابل مهاجران و اهالی جامعۀ مقصد در برابر یکدیگر، در تدوین چهارچوب نظری تحقیزق توجه شده است. البته جاهایی که احساس شده کمبود هایی وجود دارد، سعی شده است با افزودن بحثهایی مناسب کاستیهای بحث نظری رفع شود.

معمولاً ورود مهاجران جنگی به مقصد بر بسیاری از جنبه های زندگی مردم مقصد اثر می گذارد. بر اساس تأثیرات متععد، ساکنان مناطق غیر جنگی در پذیرش مهاجران جنگی، واکنشهای شدید و متفاوتی از خود نشان می دهند. این تأثیرات را می توان از نظر ساخت جمعیتی، نیروی کار، بافت اجتماعی- طبقاتی، بنیان اقتصادی، بافت فیزیکی شهر، امکانات محیط، سلامت و بهداشت محیط و چهارچوب فرهنگی رایج در آنجا مورد توجه قرار دارد.همچنین، هر یک از عوامل، به شیوه ای در پذیرش و جذب مهاجران در مقصد تأثیر می کذارند.

از لحاظ جمعیتی، ورود ناگهانی و توده وار مهاجران جنگی، بافت پیشین جمعیتی در مقصد را بر هم می زند، با بر هم خوردن نرخ زاد و ولد و مرگ و میر، توزیع سنی جدیدی به وجود می آید که بر بسیاری از جنبه های زندگی در مقصد اثر می گذارد.

ورود انبوه  مهاجران جنگی، نیروی کار مقصد را دستخوش تغییر می کند. یکی از آثار شدید این پدیده، بر هم زدن میزان عرضه و تقاضای نیروی کار است. از سویی، افراد بیشتری تقاضای کار می کنند و از سوی دیگر، امکان ایجاد مشاغل جدید وجود ندارد. در نتیج، مهاجرت بر اثر جنگ، نه تنها باعث بهبود توزیع نیروی انسانی نمی شود، بلکه  در بسیاری از موارد توزیع نیروی انسانی نا موزون را ناموزون تر می کند. تشدید بیکاری و بیکاری پنهان، از آثار آشکار و قابل لمس تغییر در نیرو کار است.

بافت اجتماعی مقصد، با هجوم یکبارۀ مهاجران جنگی، دچار تغییراتی فاحش می شود. به این صورت که میزان حساب شده ای از هر طبقۀ اجتماعی  وارد مقصد نمی شود، بلکه بر اساس عوامل مختلف، میزان متفاوتی از طبقات اجتماعی مهاجر به طبقات اجتماعی مقصد افزوده می شود. به عنوان مثال، اگر مهاجران جنگی از مناطق صنعتی آمده باشند، بدون شک بر تعداد کارگران شهر مقصد به میزان نامناسبی افزوده می شود. بروز تغییرات در بافت اجتماعی، بر جنبه های سطح و سبک زندگی در مقصد تأثیر می گذارد.

تأثیرات اقتصادی مهاجران جنگ زده در مقصد نیز بسیار مهم است. تغییر در سطح اشتغال، سلسله مراتب صنفی، سطح  درآمد و دستمزد، پس اندازهای و سرمایه  اندوزیها، بودجه ها و هزینه های دولتی، بیشتر جنبۀ منفی دارد.

شاید یکی از مهم ترین آثار مهاجرت بر اثر جنگ، توسعۀ بی رویۀ ساخت و ساز در شهر ها باشد. راهبرد مهاجران جنگی فقیر در مبارزه با هزینه های بالای زندگی، صرفه جویی مفرط است. این امر در ارتباط با موضوع مسکن باعث می شود مهاجران جنگی فقیر در محله های ارزان متمرکز شوند. بر اثر این تمرکز، کمبود شدید مسکن به وجود می آید. از سوی دیگر، تعداد زیادی از چنگ زده ها بعد از مدتی ماندن در مقصد، توانایی ساخت و یا خرید خانۀ جدید را به دست می آورند که این وضع، باعث گسترش بی رویۀ شهرها می شود. این گسسترش، بر جنبه های دیگر مانند توزیع امکانات تأسیساتی، خدماتی، رفاهی و بهداشتی شهرهای مقصد تأثیر منفی بر جای می گذارد.

سر انجام باید از اثرات مهاجران جنگی بر جنبه های فرهنگی مقصد گفت. به علت تفاوتهای فرهنگی بین مهاجران جنگی و ساکنان جامعۀ مقس،  مسائلی نظیر اختلافات فرهنگی، برخورد های فرهنگی، بی هنجاری فرهنگی، آشفتگی فرهنگی، بحران فرهنگی، عدم تجانس فرهنگی، کژسازگاری فرهنگی و بالأخره ناسازگاری فرهنگی به وجود می آید. البته نباید از نظر دور داشت که مهاجران جنگی بر اثر اختلاف فرهنگی ممکن است سبکهای فرهنگی جدیدی را به شهرهای مقصد انتقال دهند که امکان دارد آثار تخریبی تحریک کنندۀ مثبت داشته باشند.

همان طور که ذکر شد، عامل نیروی کار، یکی از مؤثرترین شاخصهای ایجاد کنندۀ واکنشهای خصومت آمیز در جنگ زده ها است. در کشورهای جهان سوم حدود یک پنجم نیروی کار، نیمه بیکار هستند. و تقاضای کار بیشتری دارند( توینهام[64]، 1971: 61) با توجه به وضعیت اقتصادی کشورهای جهان سوم، بخض عمده ای از مهاجران جنگ زده در بخشهای خصی جذب می شوند. یکی از این بخشها بخش ساختمان است که در عین حال عمده ترین بخش در حال گسترش اقتصاد این کشور ها است و به نیروی کار غیر ماهر زیادی نیاز دارد. از طرف دیگر، بخشی در اقتصاد شهر های کشورهای جهان سوم وجود دارد به نام« بخش غیر رسمی»[65] که زیر طلطه و در خدمت سزمایه داری است. این بخش در زمینۀ تولید، توزیع و مبادله عمل می کند. در زمینۀ تولید عمدتاً« بخش غیر رسمی تولید کننده» خرده کالایی[66] است که هم در بخش سنتی و هم در بخش مدرن شهری محصولاتی را برای مبادله در بازار تولید می کند. مؤسسات این بخش به صورت کارگاههای کوچکی هستند که تولیدات آنها در سطح انبوه نیست و کارگران شاغل در آن به مهارت زیادی نیاز ندارند و از دستمزد بسیار پاینی برخوردارند. ضمن آنکه بخشی از افراد جنگزده به خصوص زنان به صورت کارگر برای این بخش در خانه ها به کار می پردازند. در سطح توزیع و مبادلۀ افراد در این بخش معامله گران خرده پایی هستند که کالاها را دست به دست می کنند.و از این راه سودی به دست می آورند. این مبادلات با کمترین سرمایه( حتی در حد خرید و فروش یک پاکت سیگار)، شروع می شوند و در مراحل بعدی قابلیت گسترش بیشتری می یابند. در این نوع فعالیتها نیز به مهارت و تخصص زیادی نیاز نیست.( لهسایی زاده، 1368: 24)

عامل اقتصادی، محسوس ترین عاملی است که بر ذهنیت افراد مقصد، تأثیر می گذارد و آنها را به واکنش شدید و منفی در برابر جنگ زده ها وا می دارد. بی شک، ورود جنگ زده ها به شهر های غیر جنگ زده، برای قشر سودا گر سودمندی بسیار دارد. این روند، در کشورهای درگیر جنگ و مشکلات متعدد که قیمتها نیز کنترل نمی شوند، شدید تر است. سودجویان با بالا رفتن تقاضا برای اجناس، قسمته را بالا می برند و این امر بر سطح زندگی افراد بومی اثری ناگواری دارد. در این حالت طبیعی است که واکنشهای ناخوشایندی از سوی ساکنان مقصد، در مقابل جنگ زده ها دیده می شود.

تغییر در بافت فیزیکی شهر های ممقصد، به خصوص در مسکن سازی و گسترش مناطق مسکونی، افزایش بی رویۀ شهر ها را در پی دارد که این امر مشکلاتی برای ساکنان بومی شهر های مقصد از جمله کمبود خدمات و امکانات رفاهی، بهداشتی، آموزشی و … به وجود می آورد. از سوی دیگر، جنگ زدگان محل اسکان خود را با پیش از جنگ مقایسه می کنند و روحیۀ حسادت و احساس عجز در انان به وجود می آید. پیدایش کلیۀ این عوامل، که نتیجۀ تغییر بافت فیزیکی شهر مقصد است، کشاکش، باعث بدبینی و بی اعتمادی بین جنگ زدگان و اهالی بومی جامعۀ مقصد می شود که در نهایت بر روی سازگاری و پذیرش مهاجران در مقصد اثر می گذارد.

آنچه قابل توجه است نوع نگرش و تلقی افراد مهاجر جنگ زده به مقصد یا اعضای جامعۀ مقصد است که تأثیر بسیاری بر سازگاری مهاجران جنگ زده با جامعۀ جدید دارد. نگرش ساخت ذهنی در شخصیت مخفی است و می توان ان را آمادگی ویژۀ فرد از نظر روانی در رویارویی با پدیده ها، مسائل، و وقایع و بروز عکس العمل توأم با هیجان در برابر انها دانست. نگرشهای افراد ناشی از گذشتۀ آنها و تجربیات مختلف زندگیشان است. همانند رشد شخصیت، اشخاص برجسته یا یرخوردار از موقعیتهای خاص در زندگی افراد( مانند والدین، دوستان، اعضای گروههای اجتماعی و حرفه ای و …) نفوذ زیادی در تکوین نگرشها دارند( هلکریل، 1989: 48)

کولتز پژوهشگر علوم ارتباطی عقیده دارد که نگرشها را می توان گونه ای از نظامهای پیچیده و منظم عقیدتی دانست که انسانها را آمادۀ بروز واکنشهای رفتاری خاص می کند. به علاوه، این نظام پیچیده، تمامی ابعاد رفتار بشر را تحت تأثیر قرار می دهد.(کولتز، 1369: 200)

روان شناسان اجتماعی معمولاً نگرش را در ارتباط با سه عنصر متشکلۀ آن به شرح زیر بررسی می کنند:

  1. عنصر عاطفی یا احساسات، عواطف دربارهۀ شخص، اندیشه، واقعه، یا شیء( ایجاد حالت ترس، محبت، نفرت و …)؛
  2. عنصر شناختی یا عقاید، اعتقادات، آگاهیها، یا اطلاعاتی که از فرد کسب می کند( اعتقاد به خوبی یا بدی چیزی)؛
  3. عنصر رفتاری، یا قصد و آمادگی برای اقدام.

بدیهی است این عناصر به صورت منفرد وجکود ندارند و همیشه مستقل عمل نمی کنند. نگرش، آمیزه یا نقشی در هم آمیخته از احساسات، ادراکات، تمایلات رفتاری یک شخص، گروه، یک واقعه، اندیشه، یا واقعیات و امور مشابه دیگر است( محسنی، 1375: 11)

علاوه بر آن آلپورت، معتقد است که نگرش عبارت است از یک نوع امادگی فکری و احساسی که بر اساس تجربه سازمان دهی می شود و بر روی عکس العملهای انسان به کلیۀ پدیده ها و وضعیتهایی که با او سر و کار دارند تأثیری جهت گذارنده می گذارد( آلپورت، 1973: 24).

وایت[67] نیز نگرش را یک سیستم از عکس العمل های ارزیابی کننده می داند که مبتنی بر اعتقادات و چهارچوبهایی هستند که بر اساس آنها این ارزیابی انجام می گیرد. این چهارچوب و پایه های ارزیابی کننده در دورانهای مختلف شکل گیری شخصیت در خانواده و در جامعه به وجود می آید.

علاوه بر نظریات فوق، نظریۀ دیگری از گرونبرگ به نام نظریۀ «تسرّی»[68] نیز قابل توجه است. براساس این نظریه رضایت از یک بخش از زندگی بر روی رضایت از بخشهای دیگر زندگی مؤثر است. مثلاً کسانی که از خانوادۀ خود راضی هستند و یک محیط آرام خانوادگی دارند، ناملایمات شغلی را بهتر تحمل می کنند و شغل خود را خیلی منفی ارزیابی نمی کنند.( رفیع پور، 1372: 17) بنابراین قابل تصور است جنگ زدگانی کعه از خانواده و شغل و دیگر شرایط خود  راضی هستند، ارزیابی مثبت تری از محیط مقصد دارند. یعنی سازگاری بهتر با جامعۀ جدید از خود بروز بدهند.

محیط مقصد، از طریق وضعیت شغلی، مالی و مسکن جنگ زدگان، بر سلامت خانوادۀ آنها تأثیر می گذارد. ورود زنان به محیط کار اداری و یا سایر محیطهای شغلی، البته بدون تجریبۀ شغلی، دلیل بروز تأثیرات ناگواری است که در بسیاری از موارد به از هم پاشیدگی خانوادۀ جنگ زده می انجامد. هم چنین سکونتهای جدید و مسکن نامناسب، اعضای خانواده را در تنگنا قرار می دهد و این امر، بر جنبه های روانی آنها تأثیر منفی دارد. سکونت خانواده های بیش از 5 نفر در یک اتاق و سکونت چندین خانواده در یک منزل مسکونی و یا در خوابگاههای شلوغ و زندگی تقریباً جمعی، اختلالات تربیتی و روانی فراوانی را ایجاد می کند. از همه مهم تر، تأثیر وضع مالی جنگ زدگان بر سلامت خانواده آنها است. مهاجران  جنگ زدۀ کم در آمد، برای مقابله با درآمد اندک خود، یا کمتر  مصرف می کنند و یا کیفیت غذای خود را تغییر می دهند. در هر دو حالت، سوء تغذیه از موارد رایج بین جنگ زدگان خواهد بود. این امر نه تنها بر سلامت جنگ زدگان، بلکه بر نسلهای آیندۀ آنها نیز تأثیر منفی دارد.

بر هم خوردن سلامت خانواده، افراد جنگ زده را در .ضعیت خاص روانی و رفتاری قرار می دهد. مهاجران جنگ زده نمی توانند مسیر توسعۀ طبیعی فردی را به خوبی طی کنند. زیرا از نظر روانی، تحت فشار های سختی قرار دارند. از این رو است که بروز رفتارهای نا به هنجار، امری کاملاً طبیعی است. شخص مهاجر، به علت ناراحتی ناشی از شرای طموجود در مقصد، احساس می کند که همۀ جامعه در جهت خلاف منافع او حرکت می کنند. لذا در ارتباط با کوچک ترین برخوردها، امکان تبدیل آنها به برخوردهای فیزیکی وجود دارد.

اثرات یاد شدۀ مقصد بر مهاجران جنگی، وضعیتهای متفاوتی را جهت پذیرش و یا دفع محیط جدید، در جنگ زدگان به وجود می اورد. در این ارتباط، مهاجران جنگی را می توان در سطح کلی به دوم دسته تقسیم کرد. دستۀ اول: مهاجرانی هستند که بیشترین ضربه ها را از مهاجرت دریافت کرده اند و از لحاظ اقتصادی در وضعیت اسفناکی قرار دارند. اینان، نوعی سرخوردگی و دل زدگی از محیط در خود احساس می کنند. درستۀ دوم: مهاجرانی هستند که به محیط جدید بات خوش بینی می نگرند و سعی دارند در مقصد، فعالیت از دست رفته را به همان میزان مبدأ بر پا دارند و با محیط جدید نهایت سازگاری را داشته باشند. اینان گروهی هستند که از وضع مالی بهتری برخوردارند و سعی در حل شدن هر چه سریع تر در محیط جدید دارند. در حالی که مهاجران جنگ زدۀ واکنش گر و فعال سعی می کنند در مقصد گروههای مخصوص خود را با تأکید بر روابط دوستانه، آداب و رسوم خاص، خود همیاری و هویت قومی به وجود آورند. در مقابل، مهاجران جنگ زدۀ غیر واکنش گر و منفعل سعی می کنند در مقصد خود را همچون دیگران نشان دهند و در بسیاری از موارد نیز تلاش دارند خود را جنگ زده نشان ندهند.

البته لازم به اشاره است که گروههای قومی یا مهاججر چنانچه از میزان بالایی از سرمایۀ انسانی[69] برخوردار باشند، به طرو قطع می توانند آن را د رجهت حفظ هویت فرهنگی- قومی خود به کار گیرند و به این ترتیب به بقای ارزشها، باورها و هنجارهای خود در جامعۀ مقصد نایل شوند و از جذب کامل در جامعۀ مقصد و فرهنگ آن جلوگیری کنند. منظور از سرمایۀ انسانی همان ممیزه ها و ویژگیهای منحصر به فردی است که فرد آن را درون خانواده و یا در جریان آموزش و پرورش رسمی و متناسب با حساسیتها و علائق خانواده  کسب می کنند. اهمین سرمایۀ انسانی برای ارتقای پایگاه اقتصادی- اجتماعی فرد تا حدی است که اولسون[70]، آن را به صورت یک دور باطل تصویر سازی می کند. او می گوید: رابطۀ آموزش پایگاق اقتصادی- اجتماعی را می توان به صورت یک دور باطل در نظر گرفت که در عرض نسلها تداوم می یابد. هر قدر پایگاه والدین فرد بالاتر باشد، کیفیت و مقدار آموزشی که یک کودک دریافت خواهد کرد، احتمالاً بیشرت است. متعاقباً مقدار و کیفیت اموزش فرد بر پایگاهی که شخص به عنوان یک فرد بالغ کسب می کند اثر دارد( اولسون، 1991: 475). علاوه بر آن وی استدلال می کند که: بدون شک موفقیت تحثیلی و پایگاه شغلی منجر به درآمد بیشتر می شود( همان: 378).

همان گونه که گفته شد، سرمایۀ انسانی با تغییر دادن افراد برای دادن مهارتها و تواناییهایی به آنها پدید می اید و افرار را قادر می سازد به شیوه های جدید رفتار کنند( کلمن، 1377: 464). در حالی که سرمایۀ اجتماعی، هنگامی به وجود می آید که روباط میان افراد به شیوه ای دگرگون شود و کنش را تسهیل کند. سرمایۀ فیزیکی کاملاً ملموس است و به صورت مادی قابل مشاهدۀ تجسم یافته است. سرمایۀ انسانی کمتر ملموس است و در مهارتها و دانشی که فرد کسب کرده است تجسم می یابند سرمایۀ اجتماعی حتی کمتر از این محسوس است، زیرا در روابط میان افراد تجسم می یاید. سرمایۀ فیزیکی و سرمایۀ انسانی فهالیت تولیدی را تسهیل می کنند، و سرمایۀ اجتماعی نیز همانند آنها عمل می کند. مثلاً گروهی که اعضایش اعتماد نشان می دهند و به یکدیگر زیاد اعتماد می کنند خواهند توانست نسبت به گروهی که فاقد قابلیت اعتماد است، کارهای بیشتری انجام دهد( همان: 465).

نظریۀ سرمایۀ اجتماعی، در باب انسجام اجتماعی، قرابت نزدیکی با یکی از نظریه های جامعه شناختی قدیمی تر، یعنی نظریۀ دورکیم دارد. دورکیم عقیده داشت رفتار فرد باید به عنوان انسجام بخش افراد در درون جامعه شان مورد ملاحظه قرار گیرد. انسجام زیاد افراد در درون گروه اجتماعی بستگی به زیادی کنترل گروه روی آنها دارد( دور کیم، 1951).

شکی نیست که اهالی جامعه مقصد، می توانند در سازگاری مهاجران جنگی با محیط جدید مؤثر باشند. جاذبۀ همزیستی مهاجران جنگی با اعضای بومی جامعۀ میزبان غالباً آن قدر قوی است که حتی اگر شانس اشتغال نیز کم باشد، روحیۀ جنگ زدگان را بالا خواهد برد و باعث افزایش روحیۀ مقاومت آنها و کشش و تمایل آنان به مشارکت هر چه بیشتر در فعالیتهای مختلف جامعۀ میزبان و تحمل دشواریها و ناملایمات موجود در محیط جدید می شود. از سوی دیگر،« فاصلۀ فرهنگی» بین مبدأ   و مقصد عامل بسیار مهمی در تعیین سازگاری مهاجران با محیط جدید است( گرمانی[71]، 1964: 167). از سویی غیر جنگ زده ها و از سوی دیگر مؤسسات و نهادهایمسئول دولتی و حتی مردمی در مقصد، می توانند در زمینۀ تأمین مسکن و شغل و نیاز های مالی و بهداشتی به جنگ زدگان کمکهای شایانی کنند.که این امر در جذب سازگاری و پذیرش آنان در محیط جدید بسیار مؤثر خواهد بود. عدم توجه و اعتماد لازم به جنگ زدگان در مقصد، فرآیند سازگاری با محیط تازه را برای آنان مشکل می سازد.

گذشت زمان، بر دلتنگیها و وابستگیهای گذشتۀ مهاجران جنگی به محیط قبلی و مردم آن اثر می گذارد و چنانچه مقصد نتواند خلأ وابستگی به مبدأ را در آنها پر کند، آنان دچار پریشانی و اندوه می شوند و همواره احساس غربت و بیگانگی خواهند داشت. اگر چه زندگی روزمره، مهاجر جنگی را مجبور می سازد خود را با محیط جدید منطبق سازد. انطباق اقتصادی و شغلی موفق تمایل به انطباق عمومی را افزایش می دهد( اشتاین، 1979: 27). به تعبیر دیگر، هر چه رضایت شغلی مهاجر جنگ زده از شغل، درآمد و شبکۀ روابط شغلی در محیط جدید بیشتر باشد، امکان سازگاری او با محیط مقصد بیشتر خواهد بود و به عکس.

اما هیچ عاملی به اندازۀ انطباق فرهنگی – اجتماعی بین جامعۀ مبدأ و مقصد، بر موفقیت مهاجران جنگی در جامعۀ جدید مؤثر نیست. اگر این انطباق وجود نداشته باشد، مهاجر جنگ زده احساس تنهایی می کند و از برقراری تماس با دیگران عاجز می ماند، این تنهایی ممکن است پیامدهای روانی بسیار نامطلوبی برای مهاجر جنگ زه در پی داشته باشد. بر عکس، اگر مهاجر جنگی خود را در جامعه ای در یابد که هماهنگی فرهنگی با جامعۀ قبلی او دارد و مردم به راحتی او را میهمان  خود می دانند، فرآیند یگانگی در او ایجاد و سریع جذب محیط جدید می شود و خود را با جامعۀ مقصد همسو می کند( کونز، 1980: 47-46).

بنابراین با توجه به بحثهای یاد شده می توان مسئلۀ عمدۀ مهاجران جنگی در مقصد را، مسئلۀ سازگاری با محیط مقصد دانست. مکانیزم سازگاری در بر گیرندۀ تغییر از آن چیزی که شخص قبلاً آن را فرا گرفته، به کسب مداوم الگوهای رفتاری جدید و مشارکت اجتماعی در فعالیتهای روزمرۀ جامعۀ جدید به اضافۀ« الگوهیا رفتاری مناسب کسب شدۀ قبلی شخص» است( شانن[72]، 1970: 171). برای بعضی از مردم که وارد محیط جدید با یک زمینۀ اجتماعی جدید می شوند، این امر شامل تجربه ای از تغییر در جهترگیریهای فرهنگی و الگوهای ارتباطات اجتماعی است.

مسائل موجود  در سازگاری با محیط جدید در همۀ اشکال و اوضاع بروز می یابد( کارترایت[73]، 1971: 21). این مسائل ممکن است کوتاه مدت یا دراز مدت باشند. سازگاری مفهوم جدیدی نیست. ریشۀ تاریخ آن به دانشمند یونانی، ارسطو باز می گردد. اما اولین سنجش رسمی در مورد آن به طور عام به فلیکس ویزن[74] روان درمان فرانسوی در سال 1843 منسوب است( کولتر، 1978: 215)

یک تعریف متداول پذیرفته شده از سازگاری، دیدی است که سازگاری را یک ارتباط دو جانبه بین افراد و محیط پیرامونشان نشان می دهند، اگر چه این تعریف بسیار گسترده است، در برگیرندۀ این مفهوم که سازگاری پدیدۀ مستمری است که در طی آن افراد در معرض دقیق دستیابی به یک «ارتباط موزون با محیط»( آتواتر[75]، 1979: 5) قرار می گیرند. باید توجه داشته که هیچ کس قادر نیست به طور کامل با یک نظام اجتماعی جدید سازگار شود. هر تازه واردی را می توان به عنوان کسی در نظر گرفت که تا اندازه ای پتانسیل لازم را برای سازگاری با محیط جدید دارند. از سوی دیگر، سازگاری شخصی مثبت به این معنا نیست که فرد تجربۀ طولانی در مشکلات، موانع، یا افسردگی نخواهد داشت. با وجود این، فرآیند سازگاری در بر گیرندۀ جرح و تعدیل مداوم رفتار فردی در پاسخ به تغییرات مربوط به ورود به فرهنگ جدید است. در واقع به این معنی که فرد باید فعالیتهای روزمره و شعائر متداول در جامعۀ مقصد را پاسخ گو باشد.

سازگاری آنجا که فرد هنجارها و وسایل رایج تجویزی در جامعۀ میزبان را با هدف به سر بردن اوقاتش با جامعه، و شاید حصول برخی از اهداف مطلوب خاص رعایت می کند، به عنوان یک رفتار تأیید آمیز است.  به این ترتیب، محتمل تر آن است که افراد در جست و جوی یک حالت رضایت بر اساس ارضای نیازهای بنیادیشان از محیط باشند. با وجود این، رضایت به درجه ای اطلاق می شود که فرد« خاطر جمع» و «مطمئن» از موقعیت زندگی خودش( مرد/زن) در محیط جدید باشد. در واقع، حالت رضایت بر اثر یک احساس متقابل دوستانه، احترام آمیز، عاطفی، اطمینان بخش و توافق با میزبانان ایجاد می شود. چنین رضایت عمیقی از یکس و با نگرش مساعد فرد به میزبانان و از سوی دیگر با نگرش اعتماد آمیز میزبانان به مهاجران تقویت می شود.

تعامل با محیط نیز به عنوان منبعی برای قصد اقدام به سازگاری مهاجران جنگی با دیگر اعضای جامعۀ میزبان تلقی می شود. در این رابطه ممکن است دو گونه تعامل شکل بگیرد:

  1. تعامل و ارتباط با اعضای بومی جامعۀ مقصد؛
  2. تعامل با دیگرمهاجران جنگی.

در هر دو مورد، تعامل ممکن است حول انواع  فعالیتهای کاری از جمله فعالیتهای شغلی و یا فعالیتهالی روزمره و یا نهادهای اجتماعی رسمی و غیر رسمی موجود در جامعۀ میزبان( اعم از نهادهای متعلق به میزبانان یا مهاجران) شکل بگیرد.

علاوه بر تعامل اجتماعی، مسئلۀ حمایت اجتماعی برای مهاجران جنگی در سازگاری آنها حائز اهمیت بسیاری است. این حمایتها ممکن است در میان الگوهای دوستانه و یا غیر حرفه ای و حتی حوزه های شغلی، فعالیتهای تجاری و بازار نیروی کار(یا شبکه های حمایتهای نهادی شده) تحقق پیدا کند. پرلین[76] نشان داده است که متخصصان مهاجر با موانع اساسی در زمینۀ برابری فرصتها در جامعۀ مقصد مواجه اند. البته عمل تبعیض به طور اساسی ریشه در مقوله سازی خاص دو گانۀ شهروند غریب دارد( هارپر، 1982: 319). به این ترتیب امکان استخدام مهاجران کاهش پیدا می کند و کیفیت و شایستگیهای وی محترم شمرده نمی شوند؛ در نتیجه بر اساس گفتۀ کاسل[77] فرد( مهاجر جنگی) باید زمینه و ماهیت اجتماعی- فرهنگی خاص هستند، به سوی خود جذب کند( کاسل، 1976).

مهاجر در مقصد در همان بدو ورود ناچار است مهارتهای جدیدی را بیاموزد، زیرا بدون استفاده از مکانیزمهای جدید احتمال بقای او در نظام مقصد بسیار اندک است. در مرحلۀ بعد، می آموزد چگونه نقشهای مورد نظر و نیاز جامعۀ مقصد را بیاموزد. سرانجام، به تدریج یاد می گیرد چگونه به ایده های جدید بیندیشد و تصور تازه ای ا خود بر اساس ارزشهای جدید ارائه دهد.

بر این اساس نظام مقصد در نهایت مهاجر و نسلهای پارگفته از او را به عنوان اعضای دائمی خود با ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی همانند با سایر اعضای خود می پذیرد. در واقع، در فرآیند سازگاری و جذب، مهاجر جنگی در جریان انتقال مهارت و شخصیت قرار می گیرد، فرهنگ قدیمی خود را از دست می دهد و فرهنگ جدید را می پذیرد. البته مهاجران جنگ زدۀ جوان تر در مقایسه با سایر مهاجران به خصوص مهاجران جنگ زدۀ مسن، از تحرک بیشتری برخورداند و احتمال سازگاری ساده تر آنان با محیط مقصد بیشتر است.

برخی از مهاجران ممکن است در جریان سازگاری خود با جامعۀ مقصد با مشکلاتی رو به رو شوند. این مشکلات با توجه به تفاوتهای دو فرهنگ، هم به لحاظ شدت و هم به لحاظ اهمیت متغیر است. اگر تفاوتهای دو فرهنگ اندک باشد،مشکلات مهاجران به حداقل می رسد اما، با افزایش میزان تفواتهای دو فرهنگ، این مشکلات به شدت افزایش پیدا می کند.

در واقعۀ شخص مهاجر چون نمی تواند تمامی سوابق و میراثهای فرهنگی خود را نفی کند  همچنان که مقولات جامعۀ میزبان را می آموزد، موافق مقولات فرهنگ مادری خود، در آن مداخلاتی می کند. در نتیجه، هیچ گاه فرهنگ جامعۀ میزبان را به تمامی فرا نمی گیرد، و به اندرون آن پی نمی برد، بلکه فقط پا به حول و حوش آن می گذارد.

سازگاری موفقیت آمیز مهاجران، سطح مطلوبی از ارتباطات و توسعۀ رضایت بخش آن با جامعۀ میزبان را به ویژه با افراد و موقعیت هایی که به طور مستقیم با فعالیتهای روزمرۀ آنها سرو کار دارند به همراه دارد. در این باره شاخصهای ذهنی مختلفی از جمله رضایت از زندگی، فهم وابستگی و هم نوایی بیشتر با نظامهای معنایی ذهنی، همچنین شاخصهای اقتصادی- اجتماعی عینی، مثل پایگاه درآمدی و شغلی، از سازگاری مهاجران جنگی در جامعۀ مقصد به حساب می آیند.

معمولاً تأثیر زمان اقامت  در جامعۀ مقصد بر رضایت از زندگی مهاجران جنگی با تمایل آنان به اقامت و طول مدت اقامت آنها در مقصد افزایش پیدا می کند( هور، 1989: 479-456). ضمن آنکه، استفاده از وسایل ارتباط جمعی محلی، شرکت در مراسم مختلف اهالی مقصد، الگوهای غذایی، واژگان مرسوم در محاورات روزمره ، الگوهای پوشش و … جامعۀ مقصد نمودی از سازگاری مهاجران جنگی با محیط مقصد تلقی می شود.

فرضیات تحقیق

با توجه به بحثهای نظری و مطالعات تجربی انجام شده و چهار چوب نظری تحقیق، فرضیاتی استخراج شده اند. بدین ترتیب فرضیات زیر تحقیق را هدایت خواهند کرد:

  1. ویژگیهای جمعیتی مهاجران جنگی بر سازگاری آنان با جامعۀ مقصد تأثیر دارد.
    • هر چه سن مهاجر جنگی به هنگام ورود به جامعۀ مقصد کمتر باشد، سازگاری او با جامعۀ مقصد بیشتر خواهد شد.
    • مردان مهاجر جنگی در مقایسه با زنان در جامعۀ مقسد از سازگاری بیشتر ی برخوردارند.
    • مهاجران جنیگ مجرد در مقایسه با مهاجران جنگی متأهل با جامعۀ مقصد سازگارترند.
    • هر چه بعد از خانوار مهاجر جنگی در جامعۀ جدید کوچک تر باشد، سازگاری او بیشتر است.
  2. ویژگیهای اقتصادی- اجتماعی مهاجران جنگی بر سازگاری آنان با جامعۀ مقصد مثبت است.

1-2. رابطۀ میزان تحصیلات مهاجران جنگی و سازگاری آنان با جامعۀ مقصد مثبت است.

2-2. وضعیت اقتصادی مهاجران جنگی خوزستانی با سازگاری آنان رابطۀ مثبت دارد.

3-2. هر چه درآمد مهاجران جنگی در جامعۀ مقسد بیشتر باشد، سازگاری آنان با آنجا بیشتر است.

4-2. هر چه پایگاه شغلی تثبیت شده تر باشد، سازگاری مهاجران جنیگ با جامعۀ مقصد بیشتر خواهد شد.

5-2. مهاجر جنگی خوزستانی که درذ بدو ورود به مقصد از کمکهای دولتی برخوردار شده باشد، از سازگاری بیشتر با مقصد برخوردار شده است.

6-2. هر چه مشارکت مهاجران جنگی خوزستانی در نهادها و قعالیتهای اجتماعی جامعۀ مقصد بیشتر باشد، سازگاری بیشتری با آنجا دارند.

7-2. هر چه میزان تعامل مهاجران جنگی با اهالی جامعۀ مقصد بیشتر باشد سازگاری بیشتری با مقصد دارند.

8-2. اگر مهاجران جنگی خوزستانی در جامعۀ مقصد آشنایان، دوستان و بستگانی داشته باشند، سازگاری بیشتری با آنجا خواهند داشت.

  1. اگر فاصلۀ فرهگی میان مهاجران جنگی خوزستانی با جامعۀ مقصد زیاد باشد، سازگاری کمتری از خود بروز خواهند داد.

1-3. اگر لهجه و زبان مهاجران جنگی خوزستانی با لهجه و زبان اهالی جامعۀ مقصد تفاوت داشته  باشد، سازگاری آنها با آنجا کمتر است.

2-3. اگر مهاجران جنگی خوزستانی در برابر کاربرد واژهمرسوم در جامعۀ مقصد از سوی فرزندانشان حساسیت منفی داشته باشند، سازگاری آنها با آنجا کمتر خواهد بود.

  1. هر چه از مدت زمان ورود مهاجران جنگی خوزستانی به جامعۀ مقصد بیشتر بگذرد، از سازگاری بیشتری با آنجا برخوردار خواهند شد.

روش تحقیق

در این قسمت به بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر سازگاری مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس با جامعۀ مقصد پرداخته می شود. گام اول فراهم آوردن اطلاعات مقدماتی است. این اطلاعات از مراکز و ارگانهایی که در مراحل اولیۀ جنگ و پس از آن به نحوی مسئولیت سازمان دهی و رسیدگی به مسائل و مشکلا  مهاجران جنگی را بر عهده داشته اند، به دست آمده اند. مراکزی نظیر بنیاد امور مهاجران جنگ تحمیلی مستقر در استانداری فارس و ادارۀ بهزیستی استان فارس که هر کدام بر اساس شرح و وظایف، عهده دار مسئولیتهای خاصی در امور مربوط به مهاجران جنگی هستند.

با توجه به اتمام جنگ و پذیرش قطعنامۀ 598 شورای امنیت غاز طوی طرفین جنگ در سال 1367 و بازسازی مناطق جنگی و شروع بازگشت تدریجی مهاجران جنگی خوزستانی به شهرها و محلهای مسکونی قبل از جنگ، خود بازنگشته اند- می پردازد. طبق آمار موجود بیشترین مهاجران جنگی به ترتیب در سه شهر استان شیراز، فسا و کازرون در استان فارس اقامت داشته اند، ضمن آنکه تقریباً نیم از آنها تحت پوشش ادارۀ بهزیستی استان بوده اند. در مجموع تعداد تقریبی مهاجران ساکن شهرهای شیراز(1610)، فسا(201) و کازرون(159)، 2000 خانوار بوده است.

نمونه مورد مطالعه

با توجه به محدودیتهای بودجه ای، زمانی و نیروی انسانی، به جای مطالعه بر روی کل جامعۀ آماری، نمونه ای معرف از جامعۀ آماری برای مطالعات انتخاب شده است. انتخاب نمونه در دو مرحله انجام گرفت. در مرحلۀ اول با استفاده از فرمول:   تعداد نمونۀ لازم برای مطالعه انتخاب شد (سرایی، 1372: 132). طبق قرارداد، نصف فاصلۀ اطمینان را با حرف d نشان می دهند، که میزان ان در اینجا 5 درصد در نظر گرفته شده است. همچنین اگر ضریب اطمینان قابل قبول 95 درصد و توزیع نمونه ای نرمال باشد، در این حالت مقدار t معادل 96/1 خواهد بود. علاوه بر آن اگر p برابر 5/0 باشد، اشتباه استاندارد se(p),p بزرگ ترین مقدار را به خود می گیرد. یعنی  خواهد بود( همان: 139-128). در نتیجه خواهیم داشت:

پس از تعیین حجم نمونه، با استفاده از شیوۀ نمونه گیری احتمالی متناسب با حجم، نمونۀ مورد مطالعه در هر شهر تعیین شده است. با توجوه به تعداد خانوارهای مهاجران جنگی ساکن شیراز، فسا و کازرون، سهم نمونه هر شهر به این ترتیب است : شیراز 260 خانوار، فسا 33 خانوار و کازرون 27. برای افزایش اطمینان، 10 خانوار مهاجر جنگی به مجموع تعداد نمونه اضافه شد.

بر این اساس تعداد نمونه در کل به 330 خانوار مهاجر جنگی افزایش داده شد. و سهم هر شهر نیز به ترتیب: شیراز 265 خانوار، فسا 34 خانوار و کازرون 31 خانوار شده است. در مرحلۀ بعد بر اساس فهرست موجود در استانداری و ادارۀ بهزیستی استان فارس، افراد نمونه مشخص شدند و پرسشگران طرح به آنان مراجعه کردند و پرسشنامه تکمیل شدند.

نحوه جمع آوری اطلاعات

روش تحقیق مورد استفاده با توجه به شیوۀ گردآوری داده ها و تجلیل داده های آن، پیمایشی[78] است. جمع آوری اطلاعات مورد نیاز از طریق پرسشنامه صورت گرفته است. این پرسشنامه با توجه به متغیرهای مورد بررسی تدوین شده است. در تنظیم پرسشنامه علاوه بر چهار چوب نظری و فرضیات تحقیق، از منابع مرتبط نیز استفاده شده است[79].

پس از آزمون مقدماتی، در پرسشنامۀ نهایی 46 سؤال- 45سؤال بسته و یک سؤال باز- قرار داده شده، و در نهایت تدوین و برای اجرا آماده شد. پرسشنامه از ابتدا کدهای مشخص برای پاسخ داشت. برای ساده کردن عملیات استخراج، پرسشگر( در مواردی که امکان پذیر بود) کدها را در پرسشنامه مشخص می کرد؛ مگر در مواردی که ضروری بود کد گذاری در مرحلۀ بعد صورت گیرد. 32 سؤال پرسشنامه به متغیرهای مستقل و بقیه به متغیرهای وابسته اختصاص داشت. به منظور ساده تر شدن پرسش و پاسخ و نیز استخراج، در مواردی که امکان پذیر بود برای سؤالات پاسخهای یکسانی که حالت گویه های خاص داشت در مقابل یک طیف قرار داده شد. 40 سؤال تک موردی و 6 سؤال چند موردی بود.

پرسشنامه ها از طریق مصاحبه تکمیل شد. عملیات پرسشگری از نیمۀ اول فروردین شروع شد و در پایان تیر ماه 1378  پایان یافت. لازم به یاآوری است که آزمون مقدماتی پرسشنامه نیز در شهر شیراز و با تعدادی در حدود 20 مهاجر جنگی خوزستانی در بهمن ماه سال 1377 انجام پذیرفت.

واحد مطالعه

واحد مطالعه در این تحقیق خانوار است. اما برای پاسخ گویی به سؤالات مندرج در پرسشنامه، به سرپرست خانوار مراجعه شده است.

سطح تحلیل

از آنجا که مطالعه در سه شهر استان فارس صورت گرفته است که بیشترین تراکم خانوار مهاجر جنگی خوزستانی را تا هنگام اجرای پرسشنامۀ تحقیق در  مقایسه با سایر شهرهای استان در خود جای داده بودند، می توان گفت سطح تحلیل استانی است.

آزمونهای آماری

اجرای تحلیلهای آماری ضروری از قبیل نسبت درصد، میانگین، انحراف معیار، خی دو، همبستگی و رگرسیون مرکب، با استفاده از بستۀ نرم افزاری خاص علوم اجتماعی یعنی spss صورت پذیرفته است.

با توجه به اینکه تعداد معدودی از معرفها مربوط به بعضی از شاخصهای سازگاری فاقد پاسخ از سوی پاسخ گویان بوده و این امر در هنگام محاسبۀ نمرۀ سازگاری افراد مشکل ایجاد می کرده است به گونه ای که احتمال داشت در نتایج آزمونهای انجام شده در تحلیل رگرسیون مرکب و یا سایر آزمونهای مورد نیاز تأثیر نامطلوب بر جای بگذارد- با مشورت با اهل فن و مراجعه به کتابهای معتبر روش تحقیق، بهترین مکانیزم جای گذاری، استفاده از میانگین نمرات سؤالات مربوط به این شاخصها تشخیص داده شد. پس از انجام چنین عملی مشکل وجود نیز مرتفع شد[80].

نکتۀ دیگر،  درمورد تناسب آزمونهای آماری با سطح سنجش متغیر ها است. به طور کلی رگرسیون مختص متغیرهای فاصله ای است. با وجود این در موارد خاصی می توان از تحلیل رگرسیون ظاهری[81] برای متغیرهیا مستقل اسمی یا ترتیبی سود جست[82]. به همین دلیل متغیرهای مستقل اسمی که امکان تبدیل آنها به دو مقولۀ 0 و 1 بوده، در معادلۀ رگرسیون وارد شده اند و آنهایی که چنین قابلیتی نداشته اند در معادلۀ رگرسیون وارد نشده اند و برای تحلیل آنها از جداول دو بعدی استفاده و به همان نیز بسنده شده است.

انواع مشخصات متغیرهیا مورد بررسی

عنوان متغیر نوع متغیر سطح سنجش متغیر
شهر محل زندگی مستقل و وابسته اسمی
وضعیت اقتصادی مستقل و وابسته اسمی
جنس مستقل اسمی
سن مستقل فاصله ای
شغل مستقل اسمی
سطح تحصیلات مستقل رتبه ای
وضع اشتغال مستقل اسمی
وضع تأهل قبل از مهاجرت مستقل اسمی
وضع تأهل بعد از مهاجرت مستقل اسمی
تعداد فرزندان مستقل نسبی
تعداد افراد خانوار مستقل نسبی
وضع مالکیت مسکن فعلی مستقل اسمی
تعداد اتاق منزل فعلی مستقل نسبی
وضع مالکیت مسکن قبل از جنگ مستقل اسمی
تعداد اتاق مسکن قبل از جنگ مستقل اسمی
وضع مسکن فعلی در مقایسه با قبل مستقل اسمی
درآمد خانواده مستقل نسبی
لهجه و زبان اصلی(مادری) مستقل اسمی
آشنایی قبلی با محل زندگی فعلی مستقل اسمی
طریق آشنایی مستقل اسمی
تأثیر آشنایی قبلی در انتخاب محل زندگی فعلی مستقل اسمی
سال ورود به محل سکونت فعلی مستقل فاصله ای
محل سکونت قبل از جنگ و مهاجرت مستقل اسمی
میزان احساس غربت در محل زندگی فعلی وابسته رتبه ای
میزان احساس دلبستگی به محل سکونت قبلی وابسته رتبه ای
میزان مسافرت به محل سکونت قبلی در سال مستقل رتبه ای
رضایت از زندگی وابسته رتبه ای
میزان استفاده ار وسایل ارتباط جمعی محلی وابسته رتبه ای
میزان کاربرد واژگان محلی وابسته رتبه ای
میزان حساسیت به کاربرد واژگان محلی توسط فرزندان وابسته رتبه ای
وصلت بستگان و آشنایان مهاجران با بومی ها مستقل رتبه ای
میزان رضایت از وصلت با بومی ها وابسته رتبه ای
تمایل به شرکت در مراسم محلی وابسته رتبه ای
گذراندن اوقات فراغت وابسته رتبه ای
شرکت در نهادهای محلی مستقل اسمی
میزان استفاده از غذاهای محلی وابسته اسمی
میزان لذت از مصرف غذاهای محلی وابسته رتبه ای
اولویت طرح مشکلات خصوصی با افراد مستقل اسمی
نحوۀ نگرش مهاجر به اهالی جامعۀ مقصد وابسته رتبه ای
مقایسۀ شغل فعلی با شغل قبل از جنگ مستقل رتبه ای
میزان رضایت از درآمد مستقل رتبه ای
میزان رضایت شغلی مهاجر وابسته رتبه ای
برخورداری از کمکهای دولتی بعد از مهاجرت مستقل اسمی
تأثیر کمکها در حل مشکلات اولیه مستقل رتبه ای
ادامۀ کمکهای دولتی مستقل اسمی
میزان کمکهای دولتی مستقل اسمی
رضایت از رفتار مؤسسات دولتی مستقل رتبه ای

تعریف متغیر ها و مفاهیم بنیادی( عملیاتی)

مهاجر جنگی خوزستانی: فرد پاسخ گویی که سرپرست خانوار است و با آغاز جنگ ایران و عراق در شهریور 1359 با خانوادۀ خود از استان خوزستان به یکی از شهرهای شیراز، فسا و کازرون در استان فارس مهاجرت کرده و در زمان انجام تحقیق  هنوز در آنجا اقامت داشته است. این فرد به طور تصادفی و بر اساس نمونه گیری احتمالی متناسب با حجم نمونۀ تصادفی سهمیه ای برای مصاحبه انتخاب شده است.

شهر محل زندگی فعلی: یکی از شهر های شیراز، فسا و کازرون در استان فارس، که مهاجر جنگی خوزستانی به اتفاق خانواده اش در زمان انجام تحقیق در آنجا ساکن بوده است.

خانوار: گروه چنر نفری که با هم در یک اقامتگاه ثابت زندیگ می کنند، با یکدیگر هم خرج هستند و معمولاً با هم خذا می خورند. خانوار لزوماً با خانواده یکی نیست. فقط خانوارهای عادی در این تحقیق بررسی شده اند.

خانواده: گروه اجتماعی که اعضای آن از طریق نسبت و یا ازدواج با یکدیگر مرتبط هستند، با هم زندگی می کنند و مشارکت اقتصادی دارند.

وضعیت اقتصادی: امکان گذراندن زندگی، در این تحقیق مهاجران جنگی خوزستانی دو حالت خود کفا و وابسته دارند. خودکفا آنهایی هستند که هیچ گونه کمکی از سوی ارگانها و نهادهای دولتی دریافت نمی کنند. در مقابل، آنهایی هستند که انواع مختلفی از کمکهای دولتی( مستمری یا مکان زندگی یا…) دریافت کرده اند یا می کنند.

سن: تعداد سالهای کامل از زمان تولد تا زمان مراجعه پاسخگو.

وضع تأهل: مشخص کردن موقعیت فرد در حالات: «هرگز ازدواج نکرده»، «دارای همسر»، «بدون همسر بر اثر فوت»، «بدون همسر بر اثر طلاق».

سطح سواد: مشخص کردن موقعیت فرد در حالات« بی سواد» ( نمی تواند بخواند و بنویسد) ، « می تواند بخواند و بنویسد» ( بدون مدرک)، « حدود ابتدایی»، « حدود راهنمایی و سیکل»، « دیپلم و فوق دیپلم»، « لیسانس و بالاتر».

درآمد: کلیۀ دریافتیهای فرد  در یک ماه بر اساس هزار تومان.

شاغل: هر پاسخ گوی عهده دار هر گونه فعالیت فکری یا بدنی که به طور قانونی مجاز باشد و به منظور کسب درآمد( نقدی، غیر نقدی) انجام پذیرد.

بعد خانوار( تعداد افراد خانوار): کلیۀ کسانی که در یک خانه زندگی می کنند و دخل و خرج آنها یکی است.

وضع مالکیت مسکن: شخصی کردن اینکه محل سکونت خانواده از لحاظ مالکیت دارای کدام یک از اشکال/ شخصی، اجاره ای، رهنی، سایر( دولتی و…) است.

سال سکونت در شهر فعلی: بر اساس دو رقم سمت راست سال ورود به محل زندیگ فعلی مشخص می شود.

سازگاری: فرآیندس است که در طی آن مهاجر جنگی عقاید، ارزشها، هنجارها، عادات، نقشها، آداب و رسوم، الگوهای رفتاری و مهارتهایی را فرا می گیرد که ترکیب آنها« روش زندگی» معمومل جامعۀ مقصد را شکل می دهد. بریا اندازه گیری آن از شاخصهای مختلفی نظیر میزان احساس غربت، میزان دلبستگی به محل سکونت قبل از جنگ، رضایت از جنبه های مختلف زندگی، استفاده از وسایل ارتباط جمعی محلی، کاربرد واژه هیا محلی، تمایل به شرکت در مراسم اجتماعی و مذهبی متعلق به جامعۀ مقصد، نحوۀ گذراندن اوقات فراغت، نگرش مهاجر به ویژگیهیا اخلاقی اهالی جامعۀ مقصد، رضایت شغلی و … استفاده شده است.

روش تعیین اعتبار و پایایی

در این بررسی، با توجه به اهمیت حصول اطمینان از اعتبار[83] پرسشنامه، از رویۀ اعتبار محتوا[84] استفاده شده است. در این رابطه چند ضابطه به شرح زیر مورد استفاده قرار گرفت:

  1. استفاده از پرسشهای آزمون شدۀ قبلی در مطالعات مشابه در ایران و کشورهای دیگر.
  2. مراجعه به و استفاده از کتب و مجلات معتبر و به ویژه مجموعه های منتشر شده ( زارع، 1367؛ محسنی، 1375؛ رابینسون، 1976؛ موییک، 1997؛ چگر گوشه شیرین، 1370؛ بیکر، 1377). از سؤالات و شاخصهای اعتبار یابی شده[85] برای این امر از چندین گویه و سؤال استفاده شده است. در ابتدا شاخصهای رضایت از جنبه های مختلف زندگی، استفاده از وسایل ارتباط جمعی محلی، تمایل به شرکت در مراسم اجتماعی و مذهبی محلی، نحوۀ گذرندادن اوقات فراغت، نگرش به ویژگیهای اخلاقی اهالی جامعۀ مقصد و رضایت شغلی سنجیده شده اندو در مرحلۀ بعد علاوه بر شاخصهای مذکور، معرفهای دیگری که با آنها شاخص سازگاری شکا داده شده سنجیده شده است. لازم به ذکر است که محاسبۀ ضریب همبستگی به دست آمده در همۀ موارد با ضریب بسیار قابل توجه، معنی دار بوده است.

جدول 3-1. ضرایب همبستگی درونی شاخصهای مختلف سازگاری*

رضایت از جنبه های مختلف زندگی استفاده از وسایل ارتباط جمعی محلی تمایل به شرکت در مراسم محلی نحوۀ گذراندن اوقات فراغت نگرش به اهالی جامعۀ مقصد رضایت شغلی سازگاری
836/0 716/0 8675/0 666/0 866/0 882/0 587/0

استخراج و تجریه و تجلیل آماری

پرسشنامه های تکمیل شده طی مراحل استخراج و تجزیه و تحلیل آماری شدند:

  1. بازبینی اولیه در محل جمع آوری اطلاعات و پس از اتمام مصاحب؛
  2. بازبینی نهایی در شهرهای محل جمع آوری اطلاعات؛
  3. بازبینی نهایی در تهران به منظور کد گذاری؛
  4. کد گذاری نهایی پرسش نامه ها؛
  5. وارد کردن اطلاعات روی فایلهای مختلف اطلاعاتی نرم افزار PE2؛
  6. انتقال فایلهای اطلاعاتی در نرم افزار SPSS برای گرفتن جداول مورد نیاز و محاسبات بر حسب مورد؛
  7. گرفتن اطلاعات بر اساس توزیع فراوانی متغیرها در جداول مختلف؛
  8. انجام تحلیلهای آماری ضروری

فصل چهارم

تجزیه و تحلیل داده ها

محاسبه نمرات سازگاری

محاسبۀ نمرات سازگاری مهاجران جنگی: با توجه به شاخصهای مختلف سازگاری و پاسخ ارائه شده از سوی مهاجران جنگی خوزستانی در نمونۀ مورد مطالعه، نمرات هر فرد مهاجر محاسبه شده سات. پس از محاسبۀ نمرات، مشخص شده که حداقل نمره در کل نمونه 54، حداکثر نمرۀ سازگاری 176 و میانگین نمرۀ سازگاری 128 است. پس از آن نمرات در سه مقولۀ افراد دارای سازگاری کم، سازگاری متوسط و سازگاری زیاد دسته بندی شدند. نتیجۀ دسته بندی مذکور چنین شد: افراد دارای سازگاری کم شامل نمرات    1=99/94-54، افراد دارای سازگاری متوسط شامل نمرات 2=99/135-95 و افراد دارای سازگاری زیاد شامل نمرات 3=176-136.

علاوه بر آن حد اقل، حداکثر و میانگین نمرات سازگاری در سه شهر شیراز، فسا و کازرون بدین ترتیب به دست آمد:

جدول 4-1. وضعیت نمرات سازگاری مهاجران در شهرهای مختلف استان فارس و در کل نمونۀ مورد مطالعه

میزان نمرات سازگاری

شهرها و کل

حد اقل حد اکثر میانگین
کل نمونه 54 176 128
شیراز 54 173 126
فسا 93 5/171 128
کازرون 5/105 176 145

بررسی رابطۀ سازگاری مهاجران جنگی خوزستانی با شهر محل سکونت آنها: با توجه به ارقام مندرج در جدول شماره 4-2 می توان گفت 2/4 درصد یا 14 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم شیراز از سازگاری کم، 2/51 درصد یا 169 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 8/24 درصد یا 82 نفر، از سازگاری زیاد با مقصد برخوردار هستند. علاوه بر آن، 9/0 درصد یا 3 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فسا از سازگاری کم، 7/6 درصد یا 22 نفر از سازگاری متوسط و 7/2 درصد یا 9 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. 4/6 درصد یا 21 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. در کازرون هیچ کدام از مهاجران جنگی خوزستانی در گروه کهاجران دارای سازگاری کم قرار نگرفته اند. در یک نگاه کلی می توان گفت مهاجران جنیگ خوزستانی مقیم کازرون در مقایسه با مهاجران جنگی خوزستانی مقیم شیراز و فسا از سازگاری بیشتری برخوردارند. البته اگر سهم هر شهر در نمونه را در نظر بگیریم، شاید قضاوت طور دیگری شود. اما، احتمالاً دلیل سازگاری بیشتر مهاجران جنگی خوزستانی مقیم کازرون آن است که امکانات اولیه ای که در این شهر در اوایل ورود مهاجران به کازرون از سوی مسئولان ارگانهای دولتی در اختیار آنان قرار گرفته، بیش از سایر شهرهای استان فارس بوده است. همین امر در افزایش میزان سازگاری مهاجران جنگی ساکن شهر کازرون تأثیر زیادی بر جای گذاشته است. در نتیجه می توان گفت بین شهر  محل زندگی و سازگاری رابطه وجود دارد زیرا چنان که ارقام به دست امده نشان می دهد این رابطه از نظر اماری معنی دار است چون  است . در مورد امکانات اولیه ای که از مسئولان دولتی در اختیار مهاجران جنگی خوزستانی  قرار داده اند، گفتن این  نکته ضروری است که انها در سالهای اولیۀ حضور مهاجران اقدام به ساخت مجتمعهایی مسکونی ارزان قیمت کردند و با شرایط راحتی در اختیار مهاجران قرار دادند. این امر در کاهش مشکلات  مهاجران به خصوص در زمینۀ محل سکونت بسیار مؤثر بوده است.

بررسی رابطۀ ساگاری مهاجران جنیگ خوزستانی مقیم استان فارس با وضعیت اقتصادی آنها: ارقام مندرج در جدول شمارۀ 4-3 حاکی از آن است که 9/3 درصد یا 13 نفر از مهاجران جنیگ خوزستانی در نمونۀ مورد مطالعۀ ساکن استان فارس که به احاظ اقتصادی وابسته به کمکهای ارگانهای دولتی هستند. از سازگاری کم برخوردارند.

2/34 درصد یا 113 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 5/11 درصد یا 38 نفر از مهاجران  جنگی خوزستانی مورد مطالعه از سازگاری زیاد برخوردارند. 2/1 درصد یا 4 از پاسخ گویان که به لحاظ اقتصادی  خودکفا هستند. از سازگاری کم، 7/26 درصد یا 88 نفر از سازگاری متوسط و 4/22 درصد یا 74 نفر از نمهاجران جنگی مورد مطالعه در استان فارس از سازگاری زیاد برخوردار شده اند. در یک نگاه کلی به جدول مزبور می توان گفت مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس که  وضعیت اقتصادی خود کفا دارند، از سازگاری بیشتری در مقایسه با مهاجران جنگی غیر خود کفا برخوردار شده اند. رابطۀ آماری دو متغیر مورد مطالعه معنی دار است:

رابطۀ جنس مهاجران  جنگی خوزستانی مورد مطالعهو سازگاری آنها در مقصد: بر اساس ارقام موجود در جدول شمارۀ 4-4 می توان گفت 6/3 درصد یا 12 نفر از مردان مهاجر جنگی خوزستانی مورد مطالعه استان فارس از سازگاری کم، 5/38 درصد یا 127 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 2/28 درصد یا 93 نفر از مهاجران مرد از ساگاری زیاد برخوردار هستند. در حالی که 5/1 درصد یا 5 نفر از زنان مهاجر جنگی خوزستانی مقیم استان فارس از سازگاری کم، 4/22 درصد یا 74 نفر از آنان از سازگاری متوسط و 8/5 درصد یا 19 نفر از زنان مهاجر از سازگاری زیاد برخوردارند. در یک نگاه کلی به جدول مذکور می توان گفت مردان در مقایسه با زنان مهاجر جنگی خوزستانی مقیم استان فارس از سازگاری بیشتری برخوردارند. رابطۀ آماری دو متغیر مورد مطالعه در اینجا از نظر آماری معنی دار است.

رابطۀ سن مهاجران جنیگ خوزستانی مورد مطالعه با سازگاری آنها در مقصد: پس از دسته بندی سن افراد مهاجر در سه مقولۀ جوان( 1=35-20)، میانسال(2=50-36) و بزرگسال 3=(51 به بالا)، انجام شده است. بر این اساس، ارقام موجود در جدول شماره 4-5 حاکی از آن است که 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی گروه جوان از سازگاری کم، 13 درصد یا 43 نفر از گروه افراد جوان از سازگاری متوسط و 8/11 درصد یا 39 نفر از افراد گروه جوان از سازگاری زیاد در استان فارس برخوردار شده اند. علاوه بر آن، 4/2 درصد یا 8 نفر از مهاجران میانسال از سازگاری کم، 3/30 درصد یا 100 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 7/16 درصد یا 55 نفر از سازگاری زیاد برخوردار هستند. همچنین، 1/2 درصد یا 7 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی بزرگسال از سازگاری کم، 6/17 درصد یا 58 نفر از آنان از سازگاری متوسط و 5/5 درصد یا 18 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. در یک نگاه کلی می توان گفت که مهاجرن جوان در مقایسه با سایر مهاجران از سازگاری بیشتری برخوردارند. به تعبیر دیگر رابطۀ سن و سازگاری منفی است. رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه در اینجا از لحاظ آماری معنی دار است.

رابطۀ سطح تحصیلات مهاجران جنگی خوزستانی و سازگاری آنها در مقصد: اطلاعات مربوط به سطح تحصیلات مهاجران در 5 مقولۀ بی سواد، دارای سواد خواندنو نوشتن، در حد راهنمایی، دیپلم و فوق دیپلم، و لیسانس و بالاتر تقسیم شده است. بر این اساس داده های موجود در جدول شماره 4-6 حاکی از آن است که 8/1 درصد یا 6 نفر از افراد مهاجر جنگی بی سواد از سازگاری کم، 8/15 درصد یا 52 نفر از انها از سازگاری متوسط و 7/2 درصد یا 9 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. علاوه بر آن،6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی دارای سواد خواندنو نوشتن از سازگاری کم، 4/9 درصد یا 31 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 3/3 درصد یا 11 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس از سازگاری زیاد برخوردار هستند. همچنین، 5/1 درصد یا 5  نفر از مهاجران جنگی خوزستانی دارای سواد در حد راهنمایی از سازگاری کم، 7/9 درصد یا 32 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 9/7 درصد یا 26 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس از سازگاری زیاد برخوردارند.

ارقام موجود در جدول علاوه بر این نشان می دهد که 2/1 درصد یا 4 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس در نمونۀ مورد مطالعه دارای سواد در حد دیپلم و فوق دیپلم از سازگاری کم، 20 درصد یا 66 نفر از آنها دارای سازگاری متوسط و 13 درصد یا 43 نفر از مهاجران مذکور از سازگاری زیادبرخوردارند. در حالی که 1/6 درصد یا 20 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مورد مطالعه از سازگاری متوسط و 7 درصد یا 23 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. در مجموع نیز می توان گفت  رابطۀ سطح تحصیلات و میزان سازگاری مهاجران جنیگ خوزستانی مثبت از نظر آماری این رابطه معنی دار است. مقدار  است.

رابطۀ وضعیت اشتغال مهاجران جنیگ خوزستانی با سازگاری آنها در مقصد: ارقم مندرج در جدول شماره 4-7 حاکی از آن است که 5/1 درصد یا 5 نفر از افراد مهاجران جنگی خوزستانی شاغل از سازگاری کم، 33 درصد یا 109 نفر از آنها از سازگارس متوسط و 2/28 درصد یا 93 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. 8/1 درصد یا 6 نفر از افراد مهاجر جنگی خوزستانی خانه دار از سازگاری کم، 17 درصد یا 56 نفر از سازگاری متوسط و 7/2 درصد یا 9 نفر از سازگاری زیاد برخوردارند. 8/1 درصد یا 6 نفر از افراد مهاجر بیکار از سازگاری کم، 7/9 درصد یا 32 نفر از سازگاری متوسط و 7/2 درصد یا 9 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. 2/1 درصد یا 4 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی بازنشسته از سازگاری متوسط و 3/0 درصد یا 1 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. در یک نگاه کلی به جدول می توان گفت اکثریت گروه مهاجران جنیگ خوزستانی شاغل در مقایسه با سایر مهاجران( خانه دار، بیکار و بازنشسته) از سازگاری بیشتری با جامعۀ مقصد برخوردارند. در اینجا رابطۀ آماری دو متغیر مورد مطالعه از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی رابطۀ نوع شغل مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس و سازگاری آنها: با نگاهی به ارقام موجود در جدول شمارۀ 4-8 می توان گفت 6/0 درصد یا 2 نفر از افراد مهاجر جنگی خوزستانی بیکار از سازگاری متوسط و 3/0 درصد یا یک نفر از آنان از سازگاری زیاد برخورداند. 6/1 درصد یا 5 نفر از افراد درای شغل کارگری از سازگاری کم، 7/18 درصد یا 60 نفر از سازگاری متوسط و 9/6 درصد یا 22 نفر از سازگاری زیاد برخوردارند. 3/0 درصد یا یا یک نفر از افراد دارای شغل آزاد از سازگاری کم، 8/7  درصد یا 25 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 1/12 یا 39 نفر از سازگاری زیاد برخوردارند. 2/1 درصد یا 4 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی دارای شغل کارمندی در نمونۀ مورد مطالعه از سازگاری کم، 8/16 درصد یا 54 نفر از سازگاری متوسط و 5/11 درصد یا 37  نفر از آنها نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. 5/1 درصد یا 5 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی دارای شغل دستفروشی ساکن استان فارس از سازگاری کم، 7/17 درصد یا 57 نفر از آنها دارای سازگاری متوسط و 8/2 درصد یا 9 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. 9 نفر از آنان نیز شغل خود را مشخص نگرده اند. رابطۀ دو متغیر از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی رابطۀ وضع تأهل مهاجران جنیگ خوزستانی قبل از جنگ و مهاجرت با سازگاری آنها در مقصد: ارقام جدول شمارۀ 4-9 حایک از آن است که 3/3 درصد یا 11 نفر از مهاجران ازدواج نکرده از سازگاری کم، 5/32 درصد یا 107 نفر دارای سازگاری متوسط و 4/20 درصد یا 67 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردار شده اند. 2/1 درصد یا 4 نفر از مهاجران جنیگ خوزستانی متأهل( دارای همسر) قبل از مهاجرت در نمونۀ مورد مطالعه از سازگاری  کم،  2/25 درصد یا 83 نفر از سازگاری متوسط و 4/13 درصد یا 44 نفر نیز دارای سازگاری زیاد هستند. این در حایل است که 6/0 درصد یا 20 نفر از مهاجرانی که قبل از مهاجرت به استان فارس فاقد همسر( بر اثر طلاق) بوداه اند، از سازگار یکم و 1/2 درصد یا 7 نفر از آنها دارای سازگار یمتوسط هستند. 5/1 درصد یا 5 نفر از افراد مهاجر بدون همسط( بر اثر فوت همسر) نیز از سازگاری متوسط برخوردارند. رابطۀ آماری دو متغیر نیز معنی دار است.  و در یک نگاه کلی می توان گفت این رابطه نیز منفی است. یعنی افراد مجرد از سازگاری بیشتری در مقصد برخوردار شده اند.

بررسی رابطه وضعیت تأهل فعیل مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس و سازگاری آنان در مقصد: بر اساس ارقام موجود در جدول 4-10 9/0 درصد یا 3 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی ازدواج نکرده در مقصد از سازگاری کم، 6/7 درصد یا 25 نفر از سازگاری متوسط و 5/4 درصد یا 15 نفر از سازگاری زیاد با مقصد برخوردار شده اند. 1/2 درصد یا 7 نفر از مهاجران جنگی مورد مطالعه دارای همسر در استان فارس از سازگاری کم، 9/37 درصد یا 125 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 5/28 درصد یا 94 نفر از سازگاری زیاد برخورداند. 8/1 درصد یا 6 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی بدون همسر( بر اثر طلاق) از سازگاری کم، 5/8 درصد یا 28 نفر از سازگاری متوسط و 9/0  درصد یا 3 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. 3/0 درصد یا یک نفر از مهاجران بدون همسر( بر اثر فوت همسر) از سازگاری کم و 7 درصد یا 23 نفر از آنها از سازگاری متوسط برخوردارند. رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه از لحاظ آماری معنی دار است. در مجموع نیز، متأهلین نسبت به سایر گروهها سازگاری بیشتری با جامعۀ مقصد از خود نشان داده اند.

بررسی رابطۀ بعد خانوار مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس و سازگاری آنان با مقصد:  ارقام مندرج در جدول 4-11 بیانگر آن است که 8/1 درصد یا 6 نفر از مهاجران جنیگ خوزستانی مورد مطالعه دارای بعد خانوار کوچک از سازگاری کم، 10 درصد یا 33 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی دارای بعد خانوار کوچک از سازگاری متوسط و 7/2 درصد یا 9نفر از آنها از سازگاری زاید برخوردارند. 5/1 درصد یا 5 نفر از افراد مهاجر جنیگ خوزستانی دارای بعد خانوار متوسط از سازگاری کم، 1/22 درصد یا 73 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 8/11 درصد یا 39 نفر از سازگاری زیاد برخوردارند. 8/1 درصد یا 6 نفر از افراد مهاجر دارای بعد خانوار بزرگ از سازگاری کم، 8/28 درصد یا 95 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 4/19 درصد یا 64 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در مجموع، خانوارهای با یعد بزرگ بر اساس ارقام موجود در جدول مذکور از سازگاری بیشتری درمقایسه با سایر خانوارهای با بعد کوچک و متوسط با مقصد برخوردارند. رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه به لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی رابطۀ وضع مالکیت مسکن مهاجران جنگی خوزستانی در استان فارس و سازگار یآنا با مقصد: با نگاهی به ارقام مندرج در جدول 4-12 می توان گفت 2/1 درصد یا 4نفر از مهاجران دارای مالکیت شخصی بر منزل مسکونی خود در مقصد از سازگاری کم، 9/13 درصد یا 46 نفر از مهاجران مذکور از سازگاری متوسط و 4/16 درصد یا 54 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجران ساکن منزل اجاره ای از سازگاری کم، 9/13 درصد یا 46 نفر از سازگاری متوسط و 7 درصد یا 23 نفر از آنها سازگاری زیاد برخوردارند. 9/3 درصد یا 13 نفر از مهاجران جنگی ساکن منازل رهنی از سازگاری متوسط و 7/2 درصد یا 9 نفر از آنها سازگاری زیاد برخوردارند. 3/3 درصد یا 11 نفر از مهاجران جنگی ساکن منازل دولتی از سازگاری متوسط و 1/29 درصد یا 96 نفر از سازگاری  متوسط و  9/7 درصد یا 26 نفر از سازگاری زیاد برخوردارند. در یک نگاه کلی به جدول شمارۀ 4-12 می توان گفت افراد دارای منزل مسکونی شخصی در مقایسه با سایر انواع مسکن از سازگاری بیشتری در مقصد برخوردارند. رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی رابطۀ وضع  مالکیت مسک ن مهاجران جنگی خوزستانی قبل از مهاجرت و سازگاری آنان با مقصد: ارقام موجوددر جدول4-13 حاکی از آن است که 6/0 درصد یا 2 نفر از مهارجان جنگی خوزستانی مقیم استان فارس که دارای مالکیت شخصی بر منزل مسکونی خود در قبل از جنگ و مهاجرت بوده اند، از سازگاری کم، 5/28 درصد یا 94 نفر از سازگاری متوسط و 1/91 درصد یا 63 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. 8/1 درصد یا 6 نفر از مهاجران دارای منزل مسکونی اجاره ای در قبل از جنگ و مهاجرت، از سازگاری کم، 2/14 درصد یا 47 نفر از سازگاری متوسط و 7 درصد یا 23 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. 3/0 درصد یا یک نفر از مهاجران جنگی خوزستانی  مقیم استان فارس دارای منزل مسکونی رهنی در قبل از جنگ و مهاجرت، از سازگاری کم، 9/3 درصد یا 13 نفر از سازگاری متوسط و 3/0 یا یک نفر از آنها از سازگاری زیاد در مقصد برخوردار بوده اند. 4/2 درصد یا 8 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس، ساکن سایر گونه های مسکن در قبل از جنگ و مهاجرت، از سازگاری کم، 3/14 درصد یا 47نفر از سازگاری متوسط و 6/7 درصد یا 25 نفر از آنها از سازگاری زیاد در جامعۀ مقصد برخوردارند. در مجموع افراد دارای منزل مسکونی شخصی در مقایسه با سایر انواع مسکن در مبدأ از سازگاری بیشتری در مقصد برخوردار بوده اند. شاید به این دلیل که بخشی از مهاجران جنگی خوزستانی مورد مطالعۀ ساکن استان فارس در قبل ار جنگ و مهاجرت، هنوز در خانۀ پدری خود زندگی می کرده اند و طرح داشتن منزل مسکونی شخصی بر اساس مالکیت شخصی والدینشان بوده است. رابطۀ آماری دو متغیر از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی تأثیر وضعیت مسکن مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس در سازگاری آنان با مقصد: ارقام مندرج در جدول 4-14 حاکی از آن است که 3/3 درصد یا 11 نفر ا ز مهاجرانی که معتقدند وضعیت مسکن انها در جامعۀ مقصد در مقایسه با مبدأ بدتر شده است، از سازگاری کم، 8/34 درصد یا 115 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 13 درصد یا 43 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردار هستند. همچنین 9/0 درصد یا 3 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی که اعتقاد دارند وضعیت مسکن آنها در جامعأ مقصد در مقایسه با مبدأ فرقی نکرده است، از سازگاری کم، 2/15 درصد یا 50 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 3/10 درصد یا 34 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. علاوه بر آن، 9/0 درصد یا 3 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس که معتقدند وضعیت مسکن آنان در جامعۀ مقصد نسبت به مسکنشان در مبدأ بهتر شده است از سازگاری کم، 9/10 درصد یا 36 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 6/10 درصد یا 35 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در اینجتا رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی رابطۀ درآمد مهاجران جنگی خوزستانی و سازگاری آنان با جامعۀ مقصد: اطلاعات اولیه در زمینۀ میزان درآمد مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس در نمونۀ مورد مطالعه، آن را به سه گروه: درآمد کم، متوسط و بالا قابل تقسیم می کند. بر این اساس ارقام مندرج در جدول شمارۀ 4-15 نشان می دهد که 3/4 درصد یا 14 نفر از مهاجران خوزستانی کم درآمد از سازگاری کم، 5/43 درصد یا 141نفر از سازگاری متوسط و 3/13 درصد یا 43 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. همچنین، 9/0 درصد یا 3 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی دارای درآمد متوسط در مقصد از سازگاری کم، 2/14 درصد یا 46 نفر از سازگاری متوسط و 8/14 درصد یا 48 نفر نیز از سازگاری زیاد در مقصد برخوردارند. علاوه بر آن، 8/2 درصد یا 9 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم استان فارس دارای درآمد بالا از سازگاری متوسط و 2/6 درصد یا 20 نفر از آنها نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در مجموع می توان گفت ارقام جدول مذکور نشان می دهد بین سازگاری و درآمد مهاجران، رابطۀ مثبت برقرار است. این رابطه از لحاظ آماری نیز معنی دار است.

بررسی رابطۀ لهجه و زبان مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس با سازگاری آنان در مقصد: ارقام موجود در جدول 4-16 حاکی از آن است که 4/2 درصد یا 8 نفر از مهاجران فارس زبان در مقصد از سازگاری کم، 6/37 درصد یا 124 نفر از سازگاری متوسط و 9/27 درصد یا 92 نفر از آنها از سازگاری زیاد در مقصد برخوردارند . 4/2 درصد یا 8  نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس در نمونۀ مورد مطالعه دارای لهجه و زبان عربی از سازگاری کم، 4/22 درصد یا 74 نفر از سازگاری متوسط و 5/5 درصد یا 18 نفر از سازگاری زیاد در مقصد برخوردارند. 3/0 درصد یا یک نفر از سازگاری زیاد در مقصد برخوردارند. این در حالی است که فقط 3/0 درصد یا یک نفر از مهاجران جنگی خوزستانی ساکن فارس دارای لهجه ای غیر از لهجه های یاد شده، از سازگاری زیاد برخوردار است. در مجموع نیز می توان گفت فارس زبانها از سازگاری بیشتری در مقایسه با سایر مهاجران برخوردارند. رابطۀ این دو متغیر نیز به لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی رابطۀ آشنایی قبل از مهاجرت مهاجران جنگی خوزستانی با جامعۀ مقصد و سازگاری آنان با مقصد: با نگاهی به ارقام مندرج در جدول 4-17 می توان کفت 8/1 درصد یا 6نفر از مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس که از قبل با محیط مقصد آشنایی داشته اند از سازگاری کم، 1/29 درصد یا 96 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 2/24 درصد یا 80د نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در حالی که، 3/3 درصد یا 11 نفر از مهاجرانی که از قبل هیچ گونه آشنایی با جامعۀ مقصد نداشته اند از سازگاری کم، 8/31 درصد یا 105 نفر از آنها از سازگار یمتوسط و 7/9درصد یا 32 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در یک نگاه کلی می توان گفت مهاجرانی که از قبل با محیط مقصد آشنا بوده اند در مقایسه با آنهایی که هیچ گونه آشنایی با آنجا نداشته اند از سازگاری بیشتری برخوردار بوده اند. رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه از نظر آماری معنی دار است

بررسی رابطۀ زمان ورود مهاجران جنگی خوزستانی به استان فارس و سازگاری آنان با جامعۀ مقصد: ارقام موجود در جدول شمارۀ 4-17 حاکی از آن است که 3/3 درصد یا 11 نفر از مهاجرانی که در سال 1359با شرو ع جنگ وارد استان فارس شده اند از سازگاری کم، 8/44 درصد یا 144 نفر از آنها از سازگار یمتوسط و 2/18 درصد یا 60 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. همچنین، 2/1 درصد یا  4 نفر از مهاجرانی که در سال 1360 وارد استان فارس شده اند از سازگاری کم، 2/11 درصد یا 37 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 7/12 درصد یا 42 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. علاوه بر آن، 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجرانی که ر سال 1361 وارد استان فارس شده اند از سازگاری کم، 8/4 درصد یا 16 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 3 درصد یا 10 نفر نیز  از سازگاری زیاد برخوردارند. در یک نگاه کلی به ارقام موجود در جدول می توان گفت آن گروه از مهاجران خوزستانی که با شروع جنگ یعنی سال 1359 وارد فارس شده ان در مقایسه با سایر گروهها از سازگاری بیشتر در مقصد برخوردارند. رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی رابطۀ وصلت بستگان مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس با اهالی جامعۀ مقصد و سازگاری مهاجران در مقصد: همانگونه که ارقام مندرج در جدول 4-19 نشان می دهد 7/2 درصد یا 9 نفر از مهاجرانی که بستگان آنها با اهالی جامعۀ مقصد وثلت کرده اند از سازگاری کم، 5/35 درصد یا 117 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 1/26 درصد یا 86 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. همچنین، 8/1 درصد یا 6 نفر ازمهاجرانی که بستگان آنها با اهالی جامعۀ مقصد وصلت نکرده اند از سازگاری کم، 23 درصد یا 76 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 7/6 درصد یا 22 نفر نیز از سازگاری زاید برخوردارند. علاوه بر آن، 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجرانی که ازدواج بستگانشان با اهالی جامعۀ مقصد اطلاعی ندارند از سازگاری کم، 4/2 درصد یا 8 نفر از آنها از سازگاری متوسط ، و 2/1 درصد یا 4 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در مجموع، ارقام جحدول بیانگر آن است که افرادی که بستگان آنها با اهالی جامعۀ مقصد وصلت کرده اند در مقایسه با دیگران از سازگاری بیشتر برخوردارند. رابطۀ آماری دو متغیر مورد مطالعه از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی مشارکت مهاجران در فعالیتها یا نهادهای مختلف جامعۀ مقصد و سازگاری آنها: ارقام مندرج در جدول 4-20 حاکی از آن است که 3/0 یا یک نفر از مهاجرانی که به باشگاه ورزشی می روند از سازگاری کم، 3/7 درصد یا 24 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 7/9 درصد یا 32 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردار شده اند. همچنین، 9/0 درصد یا 3 نفر از مهاجرانی که در انجمن علمی و فرهنگی شمارکت می کنند از ساگاری متوسط، و 5/1 درصد یا 5 نفر از آنها از سازگاری زیاد برخوردارند. 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجرانی که در انجمن خانه و مدرسه در استان فارس مشارکت دارند از سازگاری کم، 2/5  درصد یا 17 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 5/4 درصد یا 15 نفر نیز از سازگاری کم، 2/5 درصد یا 17 نفر از انها از سازگاری متوسط و 5/4 درصد یا 15 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. 5/1 درصد یا 5 نفر از مهاجرانی که در اتحادیۀ صنفی مشارکت می کنند از سازگاری زاید برخوردارند. 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجرانی که در انجمن های اسلامی منشارکن می کنند از سازگاری متوسط و 2/1 درصد یا 4 نفر از انها از سازگاری زیاد برخوردارند. 2/4 درصد یا 14 نفر از مهاجرانی که در هیچ کدام از نهادهای زیر شرکت نمی کنند از سازگاری کم، 47 درصد یا 155 نفر از سازگاری متوسط و 5/15 درصد یا 51 نفز نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در مجموع می توان گفت بین شرکت در فعالیتها و نهادهای اجتماعی و سازگاری مهاجران در مقصد رابطۀ عکس وجود دارد. رابطۀ دومتغیر از لحاظ آماری معنی دار است.

بررسی وضعیت اولویت طرح مسائل و مشکلات بسیار خصوصی از سوی مهاجران با افراد مختلف و سازگای آنان با مقصد: ارقام مندرج در جدول 4-21 نشان می دهد که 5/1 درصد یا 5 نفر از مهاجرانی کهمشکلات بسیار خصوصس خود را در درجۀاول با همسرشان در میان می گذارند از سازگاری کم، 2/27 درصد یا 89 نفر از انا از سازگاری متوسط و 26 درصد یا 85 نفر نیز از سازگاری زیاد با جامعۀ مقصد برخوردارند. در حالی که، 1/2 درصد یا 7 نفر از مهاجرانی که مشکلات بسیار خصوصی خود را در مرتبۀ اول با برادر و خواهر خود مطرح می سازند از سازگاری کم، 5/9 درصد یا 31 نفر از انها از سازگاری متوسط و 4/2 درصد یا 8 نفر هم از سازگاری زیاد برخوردار شده اند. همچنین، 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجرانی که مسائل و مشکلات بسیار خصوصی خود را در مرحلۀ اول با فرزندان خود در میان می گذارند از سازگاری کم، 6/8 درصد یا 28 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 2/1 درصد یا 4 نفر نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. علاوه بر آن 3/4 درصد یا 14 نفر از مهاجرانی که مشکلات بسیار خصوصی خود را در مرحلۀ اول با دوستان خود مطرح می سازند از سازگاری متوسط و 9/0 درصد یا 3 نفر از سازگاری متوسط و 1/2 درصد یا 7 نفر  نیز از سازگاری زیاد برخوردارند. در عین حال 6/0 درصد یا 2 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی که مشکلات خصوصی خود را با هیچکدام از افراد یاد شده د رمیان نمی گذارند از سازگاری کم، 6/8 درصد یا 28 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 2/1 درصد یا 4 نفر نیز از سازگاری زیاد در مقصد برخوردارند. ضمناً 3 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی هم از ابراز نظر خودداری کرده اند. در مجموع می توان گفت که رابطۀ این دو متغیر یاد شده از لحاظ آماری معنی دار و منفی است.

بررسی وضعیت استمرار کمکهای دولتی به مهاجران جنگی خوزستانی و سازگاری آنان در مقصد: همانگونه که ارقام موجود در جدول 4-22 نشان می دهد. 3/4 درصد یا 13 نفر از مهاجرانی که هنوز هم از کمکهای دولتی استفاده می کنند از سازگاری کم، 1/34 درصد یا 133 نفر از آنها از سازگاری متوسط و 6/5 درصد یا 17 نفر نیز از سازگاری زیاد در مقصد برخوردارند. اما 7 درصد یا 2 نفر از مهاجران جنگی خوزستانی که تا زمان تحقیق هیچ گونه کمکی از دولت دریافت نیم کردند از سازگاری کم، 5/28 درصد یا 86 نفر از انها از سازگاری متوسط  و 8/26 درصد یا 81 نفر نیز از سازگاری زیاد در مقدص برخوردارند. در یک نگاه کلی نیز می توان گفت مهاجران جنگی خوزستاین مقیم فارس که در حال حاضر از دولت کمکی دریافت نمی کنند در مقایسه با  مهاجران جنگی که متکی به کمکهای دولتی هستند از سازگاری بیشتری در مقصد برخوردار شده اند. رابطۀ دو متغیر مورد مطالعه در اینجا از لحاظ آماری معنی دار است. چون  است.

تحلیل رگرسیون

تحلیل رگرسیون یک روش اماری است که طی آن واریانس متغیرها، یا متغیر وابسته  بر اساس متغیر با متغیر های مستقل تبیین می شود. تحلیل رگرسیون را می توان به« تحلیل رگرسیون ساده» و« تحلیل رگرسیون چند متغیری» یا چند گانه[86] تقسیم کرد. در رگرسیون ساده تغییرات متغیر Y از طریق متغیر X  بر اورد می شود و در رگرسیون جند متغیری واریانس Y بر اساس مشارکت و ترکیب خطی دو یا چند متغیر مستقل ( (ki… x3x2x1 مورد تحلیل و تبیین قرار می گیرد. بدین ترتیب وظیفۀ رگرسیون تبیین و پیش بینی است.

رگرسیون چند متغیری هم مانند هر روش آماری دیگر مبتنی بر مفروضاتی است که باید محقق از انها آگاه باشد. ین مفروضات عبارت اند از:

اول، در تحلیل رگرسیون فرض بر این  است که نمره های Y برای هر ارزش X به صورت نرمال توزیع شده اند( این مفروض برای نمره های X ضروری است).

دوم، فرض بر این است که واریانس نمره های Y در همۀ نقاط X برابر است. بنابراین،؛ فرض بر این است که نمره های Y در همه نقاط X  به صورت نرمال توزیع شده اند و، در عین حال، دارای واریانس برابرند( ساعی، 1377: 68-67).

رگرسیون رابطۀ  نزدیک با همبستگی دارد. بدین معنا که برای انجام رگرسیون، باید ضریب همبستگی را محاسبه کرد. میان متغیرهای مرد مطالعه همبستگی وجود داشته باشد، می توان از رگرسیون برای آزمون فرضیه های تحقیق استفاده کرد. هر چه همبستگی میان متغیرها قوی تر باشد، پیش بینی نیز دقیق تر می شود. فرق رگرسیون با ضریب همبستگی آن است که رگرسیون پیش بینی می کند، ولی شریب همبستگی میزان وابستگی دو متغیر را با هم بررسی می کند. علامت ضریب همبستگی در تحلیل رگرسیون R و مجذور آن R2 است. اندازه های R و R2، خصوصاً R2  به وضوح مقدار رابطه را نشان می دهد( همان: 57). هنگام پیش بینی با استفاده از چند متغیر در معادلۀ رگرسیون می توان برای ارزیابی اینکه این مجموعه از متغیر ها با چه دقتی نمره یا مقدار  واقعی متغیر وابستۀ افراد را پیش بینی می کنند، از ضریب همبستگی چند متغیره یعنی R  استفاده کرد. تفسیر R نیز مانند ضریب همبستگی دو متغیره یعنی r  است( کرلینجر، 1366: 221). اما آنها با یکدیگر تفاوتهایی دارند که مهم ترین آنها عبارت اند از:

  1. R بیانگر رابطۀ میان دو یا چند متغیر است، ولی r بیانگر رابطۀ میان دو متغیر YوX است.
  2. ضریب همبستگی R بر اساس نمره های متغیر وابستۀ مشاهده شده (y) و نمره های پیش بینی شده  محاسبه می شود.  متغیر جدیدی است که از ترکیب خطر متغیر های ( (ki… x3x2x1 ساخته سم شود.
  3. در R رابطه به صورت « اگر P پس Q یا اگر x3  و x2 و  x1 پس Y» است؛ در حالی که، در r چنین رابطه ای وجود ندارد.
  4. دامنۀ تغییرات R بین یک و صفر، و مقدار r بین 1+ و 1-  است.
  5. r ضریب همبستگی ساده است و R معادل ضریب همبستگی چندگانه است( ساعی، 1377: 172). ضریب تعیین R2، نسبیتی از واریانس متغیر Y را که توسط متغیر های ki… x2x1  به حساب آمده است، معلوم می کند.

در هر معادلۀ رگرسیون خطی ساده که به صورت  نشان داده می شود.

a= عبارت عرض از مبدأ؛

b= ضریب رگرسیون یا شیب خط است. این معادله، میزان تغییرات در Y را در ازای یک واحد تغییر در X  نشان می دهد. یا به تعبیر دیگر، ضریب تأثیر متغیر مستقل  بر متغیر وابسته. Beta: ضریب تأثیر متغیر استاندارد  شده بر متغیر وابسته. برای تبیین واریانس  متغیر وابسته، یکی از دو ضریب B و Beta مورد استفاده قرار می گیرد. البته معمولاً از ضریب Beta بیشتر استفاده می شود. ضمن اینکه به سطح معنی داری نیز باید توجه شود.

مقدار F و سطح معنی داری آن نشان دهندۀ معنی داری کل معادلۀ رگرسیون است( کرلینجر، 1376: 46).

محاسبۀ تکنیک تحلیل رگرسیون چند متغیری

در تحلیل رگرسیون چند متغیری از دو تکنیک 1. روش جبری[87] و روش پس رونده[88] استفاده شده است.

تحلیل رگرسیون به روش جبری

همان گونه که پیشتر بیان شد، به طور کلی، رگرسیون مختص متغیرهای فاصله ای است. با وجود ایت، در موارد خاصی می توان از تحلیل رگرسیون ظاهری یعنی dummy regression Analysis برای متغیرهیا مستقل اسمی یا ترتیبی سود جست( دواس، 1376: 186) . بر این اساس، در این تحقیق  علاوه بر متغیرهای فاصله ای، بعضی از متغیرهای اسمی و رتبه ای که قابلیت تبدیل به متغیر ظاهری را داشته اند، وارد معادلۀ رگرسیون شده اند.

معادلۀ رگرسیون:

R(r)= 0/571

R2 = 0/327

R2(تعدیل شده)  = 0/288

SE= 17/137

آنالیز واریانس:

F=8/397                                   F=0/000 معنی داری

متغیر های موجود در معادله

با توجه به مقادیر ذکر شده در بالا می توان گفت، ضریب همبستگی چندگانه( چند متغیر) برابر است با R= 0/571. این مقدار ضریب نشان دهندۀ رابطۀ تقریباً خوب بین متغیر سازگاری مهاجران جنگی خوزستانی در مقصد(Y)، با 18 متغیر وارد شده به معادلۀ رگرسیون است. البته الین ضریب هر قدر به 1 نزدیک تر شود،  میزان ئابستگی متغیر وابسته به متغیرهای مستقل، بیشتر خواهد بود. میزان خطای معیار یا خطاهای همبستگی برابر SE= 17/137 است. این شاخص نشان دهندۀ میزان قدرت پیش بینی معادلۀ رگرسیون  چند متغیری است.

ضریب تعیین نیز در اینجا برابر R2 = 0/327 است.. این عدد بیانگر این واقعیت است که 7/32 درصد تغییرات متغیر وابستۀ سازگاری به 18 متغیر مستقل مذکور در بالا مربوط است و 3/67 درصد بقیه به سایر عوامل مربوط می شود.

آنالیز واریانس نیز انجام شده است و مقدار F یعنی نسبت میانگین واریانس رگرسیون به میانگین واریانس باقی مانده محاسبه شده، برابر با F=8/397 و معنی دار F برابر با  000/0 است. در نتیجه معادلۀ کلی خط رگرسیون عبارت است از:

با توجه به Bهای محاسبه شده( علامت B ها) ملاحظه می شود که اثر متغیر های مستقل جنس مهاجر در مقصد، مدرک تحصیلی مهاجر در مقصد( X5) بعد خانوار مهاجر در مقصد( X10)، تعداد اتاقهای منزل مسکونی مهاجر در مقصد( X13)، تعدا اتاقهای منزل مسکونی مهاجر در مبدأ( X15)، مقایسۀ وضع مسکن مهاجر در مقصد با مبدأ ( X16)، درآمد مهاجر دذر مقصد( X17)، سال ورود مهاجر به مقصد( X22) و تداوم کمکهای دولتی تا کنون ( X90)، روی متغیر سازگاری مهاجر در مقصد (Y) مستقیم بوده است، در صورتی که سایر متغیرهای مستقل در معادله چنین حالتی ندارند و به دلیل علامت منفی B های آنها اثر معکوس بر متغیر وابسته دارند.

معادلۀ بدست آمده در بالا نسبت به دستگاه محور های مختصات عادی است. می توان آن را به معادله دستگاه استاندارد تبدیل کرد. زیرا بیان معادلۀ همبستگی بر حسب صفات استاندارد یا به عبارت دیگر بیان معادلۀ همبستگی در دستگاه استاندارد، نه تنها ضرایب آن معادله را با همدیگر قابل مقایسه می کند، بلکه فرمولهای مشخص کنندۀ آماری و خود معادلات  را نیز ساده تر می سازد.

صورت کلی معادلۀ همبستگی در دستگاه استاندارد عبارت است از:

حال با استفاده از (Beta)B های به دست آمده، مقادیر آنها را در جای خودشان قرار می دهیم، در نتیجه  خواهیم داشت:

از طرفی B ها تأثیر هر متغیر مستقل را به طور جداگانه از متغیرهای مستقل دیگر بر متغیر وابسته یعنی سازگاری مهاجران جنگی خوزستانی در مقصد نشان می دهد بنابراین اندازه ها خالص و استاندارد است. لازم به یادآوری است که Beta های مثبت اثر مستقیم و Beta های منفی اثر معکوس بر متغیر وابستۀ سازگاری دارند. با توجه به این نکته مشخص می شود که از بین ضرایب، Beta های مربوط به متغیر« تداوم کمکهای دولتی تا کنون»، « سن مهاجر در مقصد»، « وضعیت اقتصادی مهاجر در مقصد»، «وضع اشتغال مهاجر در مقصد»، « وضع تأهل مهاجر در مقصد»،« آشنایی قبلی با محیط مقصد» و « مقایسۀ وضع مسکن مهاجر در مقصد با مبدأ» روی متغیر وابستۀ سازگاری مهاجران جنگی در مقصد در مقایسه با سایر متغیرهای مستقل وارد شده به معادله بیشتری تأثیر را داشته اند.

  1. تحلیل رگرسیون به روش پس رونده

در این روش ایتدا کلیۀ متغیرهای مستقل به روش جبری وارد معادله می شوند، سپس به ترتیب متغیری که کمترین تأثیر و سطح معنی داری را دارد، از معادله خارج می شود، پس از خروج هر متغیر، پارامترهای معادلۀ رگرسیون با متغیرهای باقی مانده محاسبه و تنظیم می شود، و به همین ترتیب خروج متغیرهای فاقد سطح معنی داری قابل قبول و تعیین شده، ادامه می یابد، و متغیرهایی در معادله باقی می مانند که دارای حداقل سطح معنی داری مورد قبول تحقیق باشند( کرلینجر، 1376: 5).

معادلۀ رگرسیون:

متغیر های مستقل متغیر وابسته
همان 18 متغیری که در روش جبری وارد معادلۀ رگرسیون شدند، به همان ترتیب در معادلۀ رگرسیون به روش پس رونده وارده شده اند سازگاری

محاسبات مربوط بدین شرح است:

R(r)= 0/571

R2 = 0/327

R2(تعدیل شده)  = 0/288

SE= 17/137

آنالیز واریانس:

باملاحظه ارقام فوق می توان نتیجه گرفت که ضریب همبستگی چند متغیره معادل R= 0/571 استو این مقدار از ضریب نشان دهندۀ یک رابطۀ نسبتاً خوب بین متغیر وابستۀ سازگاری (Y) با 18 متغیر مستقل وارد شده به معادلۀ رگرسیون است. میزان خطای معیار یا خطاهای همبستگی برابر SE= 17/137 است. این شاخص نشان می دهد قدرت پیش بینی معادلۀ رگرسیون چند متغیری است.

ضریب تعیین نیز در اینجا برابر R2 = 0/327 است. این مقدار نشان دهندۀ آن است که 7/32 درصد تغییرات متغیر و وابستۀ سازگاری، مربوط به 18 متغیر مستقل یاد شده، و 3/67 درصد به سایر عوامل مربوط است.

آنالیز واریانس نیز انجام شده است و مقدار F یعنی نسبت میانگین واریانس رگرسیون به میانگین واریانس باقی مانده محاسبه شده برابر با F=8/397 و معنی دار F برابر با 000/0 است. در نتیجه معادلۀ کلی خط رگرسیون عبارت است از:

با توجه به Bهای محاسبه شده( علامت B ها) مشاهده می شود که اثر متغیر های مستقل جنس مهاجر در مقصدX3، مدرک تحصیلی مهاجر در مقصد( X5) بعد خانوار مهاجر در مقصد( X10)، تعداد اتاقهای منزل مسکونی مهاجر در مقصد( X13)، تعدا اتاقهای منزل مسکونی مهاجر در مبدأ( X15)، مقایسۀ وضع مسکن مهاجر در مقصد با مبدأ ( X16)، درآمد مهاجر دذر مقصد( X17)، سال ورود مهاجر به مقصد( X22) و تداوم کمکهای دولتی تا کنون ( X90)، روی متغیر سازگاری مهاجر در مقصد (Y) مستقیم  است، در صورتی که سایر متغیرهای مستقل در معادله چنین حالتی ندارند و به دلیل علامت منفی B های آنها بر متغیر وابستۀ سازگاری اثر معکوس دارند.

معادلۀ حاصل، نسبت به دستگاه محورهای مختصات عادی است. می توان آن را به معادله در دستگاه استاندارد تبدیل کرد. بر این اساس صورت کلی این معادله به شکل زیر است:

با توجه به موجود بودن B ها و قرار دادن مقادیر مربوطه در معادلۀ کلی در دستگاه استاندارد خواهیم داشت:

از طرفی چون B ها تأثیر هر متغیر مستقل را جدا از متغیرهای مستقل دیگر بر متغیر وابسته یعنی سازگاری مهاجران جنگی خوزستانی در مقصد نشان می دهد، اندازه ها خالص و استاندارد است. لازم به ذکر است که Bهای مثبت اثر مستقیم و Bهای منفی اثر معکوس متغیرهای مستقل را بر متغیر وابسته نشان می دهند.

با توجه به محاسبات انجام شده با روش پس رونده طی مراحل مختلف به ترتیب متغیرهای مستقل استفاده از کمکهای دولت در بدو ورود به مقصد(X88)تعداد فرزندان مهاجر در مقصد( X11)، سال ورود مهاجر به مقصد( X22)، بعد خانوار مهاجر در مقصد( X10)، مدرک تحصیلی مهاجر در مقصد( X5)،وصلت بستگان د.ر و نزدیک با اهالی مقصد( X43)، جنس مهاجر در مقصد( X3) و تعداد اتاق منزل مسکونی مهاجر در مقصد ( X13) به دلیل عدم برخورداری از سطخ معنی داری لازم از معادله کنارگذاشته شده اند و در نهایت متغیرهای زیر در معادله  باقی مانده اند. ضمن آنکه پارمترهای معادلۀ رگرسیون با متغیر های باقی مانده محاسبه و تنظیم شده اند.

R(r)= 0/561

R2 = 0/315

R2(تعدیل شده)  = 0/293

SE= 17/069

آنالیز واریانس:

متغیر های موجود در معادله

بدین ترتیب بهترین برازش بین سازگاری مهاجران جنگی خوزستانی  در فارس و ترکیب خطی ده متغیر مستقل تداوم کمکهای دولتی تا کنون ( X90)، تعدا اتاقهای مسکونی مهاجر در مبدأ( X15)، وضع تأهل مهاجر در مبدأ( X8)، مقایسۀ وضع مسکن مهاجر در قصد با مبدأ( X16)، آشنایی قبلی مهاجر با محیط مقصد( X19)، درآمد مهاجر در مقصد( X17)، وضع تأهل مهاجر در مقصد( X9)، سن مهاجر در مقصد( X4)، وضع اشتغال مهاجر( X6)، وضعیت اقتصادی  مهاجر( X2)، از لحاظ آماری چنین است:

برای معادلۀ رگرسیون فوق نیز آزمون آنالیز واریانس محاسبه شده است، و مقدار F برابر با 683/4 و معنی داری F نیز 000/0 است. این عدد نشان می دهد که قطعاً متغیر سازگاری با ده متغیر مستقل مذکور رابطۀ خطی مستقیمی دارد.

طبیعی است احتمال اینکه نسبت F به این بزرگی به طرو تصادفی به دست آید، فوق العاده کم است.

ضریب همبستگی چند متغیری R=0/561  را می توان مانند ضریب همبستگی یک متغیری تفسیر کرد و مقدار ضریب تعیین R2=0/315 است. معنای این کمیت نیز بیانگر این است که تقریباً 5/31 درصد واریانس متغیر سازگاری (Y) مهاجران جنگی خوزستانی مقیم فارس توسط یک ترکیب خطی از متغیر های مستقل باقی مانده در معادلۀ رگرسیون  ناشی می شود. اگر چه در تحلیل با رگرسیون با 18 متغیر مستقل تقریباً 7/32 درصد تغییرات سازگاری (Y) با 18 متغیر مستقل یاد شده مربوط بود. یعنی در واقع با اضفه شدن 8 متغیر مستقل، قدرت پیش بینی فقط 3/1 درصد بالا می رود. معادلۀ استاندارد شده با 10 متغیر مستقل یاد شده عبارت است از:

از آنجا که ضرایب zها (Bها ) با ضریب همبستگی رابطۀ نزدیک دارند لذا B های محاسبه شده نشانگر این حقیقت اند که متغیر های تداوم کمکهای دولتی تا کنون ( X90) و سن مهاجر در مقصد( X4) به ترتیب سهم بیشتر و اصلی تری در تبیین متغیر سازگاری    (Y) دارند. البته چون علامت B2 مثبت و B1 منفی است در نتیجه می توان گفت رابطۀ متغیر وابستۀ سازگاری با متغیر مستقل تداوم کمکهای دولتی تا کنون به طور مستقیم و یا سن مهاجر در مقصد معکوس است. همان گونه که قبلاً نیز اشاره  شد Bهای مثبت رابطۀ مستقیم و Bهای منفی رابطۀ معکوس متغیر های مستقل با متغیر وابستۀ سازگاری را نشان می دهند.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت همبستگی متغیرهای مستقل با متغیر وابستۀ سازگاری بر اساس روش رگرسیون پس رونده چنین است:

البته علاوه بر متغیرهای مستقل فوق، برخی از متغیر های مستقل به دلیل سطح سنجش آنها( اسمی و رتبه ای بودن) امکان تبدیل به متغیرهیا ظاهری را نداشته اند. لذا امکان ورود به معادلۀ رگرسیون را نداشته اند و تنها به تشکیل جداول تقاطعی و تفسیر آن جداول اکتفا شده است.

فصل پنجم

خلاصه و نتیجه گیری

الف- هدف و اهمیت تحقیق

  1. هدف این مطالعه بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر سازگاری مهاجران جنگی خوزستانی مقیم شهر های شیراز، فسا و کازورن در استان فارس بوده است.
  2. اهمیت مطالعه، از دو جنبۀ بنیادی و کاربردی است. یعین از یک سو با محک زدن نظریه هیا موجود به بومی کردن آنها کمک می شود و از سوی دیگر، سعی شده است راه حلهای منطقی مبتنی بر مطالعات علمی برای مشکلات اجتماعی ارائه شود.

ب- مفاهیم و نظریه ها

  1. جامعه شناسان علوم اجتماعی واژگان و مفاهیم مختلفی برای بیان فرآیند سازگاری به کار برده اند که با وجود برخی از تفاوتها، دارای اشتراک معنایی زیادی با یکدیگرند. این واژگان عبارت اند از: انطباق، همسازی، سازگاری، همانندگردی، فرهنگ پذیری و انسجام.
  2. در زمینۀ توصیف و تبیین فرآیند سازگاری مهاجران در مقصد نظریه های گوناگونی از سوی نظریه پردازان مختلف ارائه شده است. هر کدام از این نظریه ها از منظری خاص به تبیین فرآیند سازگاری مهاجران در مقصد و عوامل مؤثر بر آن پرداخته اند. مهم ترین این نظریه های عبارت اند از: کارکردگرایی، حاشیه نشینی، سازگاری بین فرهنگی و وابستگی.

بر اساس نظریۀ کارکردگرایی، مهاجر در ابتدا وارد یک ساخت اجتماعیِ از قبل شکل گرفته می شود. این ساخت در بسیاری از موارد،  از لحاظ اندازه و تراکم از مبدأ بزرگ تر، و از تقسیم کار پیچیده  تری برخوردار است. ابتدا ساخت مقصد مهاجر را در خود جذب و سپس با خود همانند می کند. مهاجر پس از همانند گردی با محیط به یگانگی با آن نایل می شود.

بدین ترتیب نظریه پردازان کارکردگرایی اعتقاد دارند نظام مقصد در نهایت مهاجر و نسلهای پاگرفته از او را به عنوان عضای دائمی خود با ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی همانند سایر اعضای خود می پذیرد.

نظریۀ حاشیه نشینی، بیشتر به پدیدۀ انزوای اجتماعی مهاجران در مقصد یعنی حاشیه نشینی می پردازد، فرد مهاجر را انسان حاشیه نشین یا بیگانه ای می داند که هیچ گاه به طور کامل جذب محیط مقصد نمی شود.

نظریه هیا سازگاری بین فرهنگی، بر اهمیت ارتباطات، ایجاد اعتماد و اطمینان متقابل بین مهاجران و میزبانان، تقویت نگرش و درک متقابل بین آنها و … تأکید می کنند. در حالی که، نظریۀ وابستگی، بر عدم سازگاری مهاجران با نظام مقصد و تقویتو توسعۀ ناموزون و افزایش تنش وتضاد میان مهاجران واهالی جامعۀ مقصد و تحرک نزولی و استثمار مهاجران  در کشورهای جهان سوم اشاره  می کند.

در نهایت در تدوین چهار چوب نظری تحقیق از جنبه های متناسب با موضوع مورد بحث مطالعه نظریه های یاد شده استفاده شده است و در جاهایی که کاستی هایی وجود داشته، سعی شده با مطالب مناسب این کمبود ها مرتفع شود.

جداول تقاطعی

  1. رابطۀ متغیر مستقل « وضعیت اقتصادی» با شهر محل زندگی معنی دار است. بدین معنی که افراد دارای وضعیت اقتصادی خود کفا، شهر شیراز و آنهایی که وابسته به کمک های دولتی برای گذراندن زندگی خود هستند، علاوه بر شیراز، شهر های فسا و کازرون را برای سکونت انتخاب کرده اند.
  2. رابطۀ دو متغیر نوع شغل و شهر محل زندگی معنی دار است. افراد دارای مشاغلی با سطح بالاتر بیشتر شهر شیراز را برای سکونت انتخاب کرده اند.
  3. رابطۀ دو متغیر وضعیت مالکیت محل مسکونی و انتخاب شهر محل زندگی دی مقصد معنی دار است. مهاجران ساکن کازرون در مقایسه با مهاجران ساکن شهرهای شیراز و فسا، بیشتر دارای منزل مسکونی شخصی هستند.
  4. رابطۀ لهجه و زبان مهاجران جنگی و انتخاب شهر محل زندگی معنی دار است. البته مهاجران عرب زبان بیشتر شیراز و فسا را برای سکونت انتخاب کرده اند. احتمالاً علت این امر مهاجر پذیر بودن این شهرها است.
  5. رابطۀ دو متغیر آشنایی قبلی مهاجران جنگی و انتخاب شهر محل زندگی معنی دار است. به غیر از شهر فسا بیشتر افراد مهاجر به دو شهر شیراز و فسا، قبل از جنگ و مهاجرت ، با این شهر ها آشنا بوده اند.
  6. رابطۀ دو متغیر سطح تحصیل مهاجران جنگی و شهر محل سکونت در مقصد معنی دار است. در واقع بیشترین افراد دارای مدرک تحصیلی دیپلم به بالا شیراز را برای سکونت خود انتخاب کرده اند.
  7. رابطۀ دو متغیر زمان مهاجرتو انتخاب شهر محل زندگی در مقصد معنی دار است. بدین ترتیب که اغلب مهاجران در سال 1359 و به شیراز مهاجرت و آن را برای سکونت خود انتخاب کرده اند.
  8. رابطۀ دو متغیر وضعیت اقتصادی مهاجران و احساس دلبستگی آنا به محل سکونت قبلی شان( مبدأ)، معنی دار است. بدین ترتیب که بیشتر افرادی که از لحاظ اقتصادی وابسته به کمک های دولتی هستند، در مقایسه با عده ای که از این جیث خود کفا و مستقل اند. کمتر به محل زندگی قبلی خود دلبستگی دارند. شاید علت این امر وضع نا به سامان این قبیل از مهاجران باشد که مانع هرگونه دلبستگی و وابستگی به محل زندگی قبلی آنها می شود.
  9. رابطۀ متغیر وضعیت اقتصادی مهاجران و رضایت مهاجران از زندگی به طور کلی معنی دار است. بدین ترتیب که بیشتر افراد دارای وضعیت خود کفا و مستقل از نظر نحوه گذران زندگی، از زندگی خود به طور کلی راضی هستند.
  10. رابطۀ متغی وضعیت اقتصادی مهاجران با رضایت آنان از امور مختلف زندگی در مقصد معنی دار سات. رضایت از امور مختلف شامل رضایت از وضع سلامت، وضع مالی، شهر محل زندگی، وضع خانوادگی، وضع مسکن، وضع تغذیه، شانس و اقبال و زندگی به طور کلی است. در مجموع گروهی از لحاظ اقتصادی خود کفا هستند در مقایسه با عده ای که به کمک های دولتی دابسته اند از رضایت بیشتری در امور مختلف زندگی برخوردارند.
  11. رابطۀ متغیر اقتصادی مهاجران با استفادۀ آنها از رسانه های محلی معنی دار است. رسانه های محلی شامل تلویزیون، رادیو، روزنامه، مجله و سینما است. مهاجران خودکفا در مقایسه با مهاجران وابسته به کمک های دولتی از رسانه های محلی استفادۀ بیشتری می کنند.
  12. رابطۀ متغیر وضعیت اقتصادی مهاجران با میزان تمایل انان به مشارکت در مراسم مذهبی و اجتماعی فارسی های معنی دار و مثبت است. مراسم شامل رفتن به مجالس روضه خوانی، خواندن نماز جماعت در مسجد، زیارت اماکن مذهبی، رفتن به مجالس برگزاری دعای کمیل، شرکت در مراسم سینه زنی، شرکت در نماز جمعه، شرکت درمراسم عروسی و شرکت در میهمانی های فارسی ها است. در مجموع، مهاجران خود کفا در مقایسه با مهاجران وابستهبه کمک های دولتی برای گذراندن زندیگ در مراسم مذهبی و اجتماعی فارسی ها بیشتر شرکت می کنند.
  13. رابطۀ وضعیت اقتصادی مهاجران با نحوۀ نگرش آنان به خصوصیات مختلف فارسی ها معنی دار و منفی است. خصوصیات مورد نظر شامل با گذشت بودن، تنبل بودن، راستگو و صادق بودن، پای بند اخلاق بودن، دورو بدون، فعال بودن، متقلب بودن و مهمان نواز بودن فارسی ها است. در مجموع، مهاجران دارای وضعیت اقتصادی وابسته، در مقایسه با مهاجران خود کفا به د لیل  حمایت های مختلف ارگان ها و اهالی فارس به آنها نگرش مثبت تری دارند.
  14. رابطۀ دو متغیر وضعیت اقتصادی مهاجران و رضایت شغلی آنها معنی دار و مثبت است. رضایت شغلی شامل سرگرم کنندگی شغل، تصور بد از شغل، لذت بردن از شغل بیش از اوقات فراغت؛ عدم جاذبۀ شغل، جذابیت شغل، ناراحت بودن از شغل، موفق بودن در شغل در مقایسه با همکاران، دلزدگی از شغل، یافتن لذت واقعی در کار  و دچار افسردگی شدن در هنگام اشتغال به کار است. در مجموع، مهاجران  خود کفا در مقایسه با مهاجران وابسته رضایت شغلی بیشتری برخوردارند.
  15. رابطۀ  جنس مهاجران و رضایت آنان از امور مختلف زندگی در مقصد معنی دار است. بدین معنی که زنان در مقایسه با مردان رضایت کمتری دارند.
  16. رابطۀ جنس مهاجران ومیزان استفادۀ آنها از رسانه های محلی معنی دار و منفی است. یعنی زنان در مقایسه با مردان، کمتر از رسانه های محلی استفاده می کنند.
  17. رابطۀ جن مهاجران و نگرش آنان به ویژگی ها و خصوصیات اهالی فارس معنی دار و مثبت است. یعنی مردان در مقایسه با زنان از نگرش مثبت تری به خصوصیات اهالی مقصد برخوردارند.
  18. رباطۀ جنس مهاجران و رضایت شغلی آنها در مقصد معنی دار و منفی است. در مجموع زنان در مقایسه با مردان از رضایت شغلی کمتری در مقصد برخوردار شده اند.
  19. رابطۀ سن مهاجران و رضایت آنان از امور مختلف زندگی در مقصد معنی دار و منفی استو یعنی جوان ترها در مقایسه با مهاجران دارای سن بیشتر، از رضایت بیشتری برخوردارند.
  20. رابطۀ متغیر گروه های سنی و متغیر استفاده از رسانه های جمعی محلی معنی دار و منفی است. یعنی مهاجران جوان تر در مقایسه مهاجران دارای سن بالا از رسانه های جمعی محلی بیشتر استفاده می کنند.
  21. رباطۀ متغیر گروه های سنی و متغیر نگرش آنان به ویژگی های اهالی جامۀ مقصد معنی دار و مثبت است. یعنی گروه های سنی مسن تر در مقایسه با گروه سنی جوان از نگرش مثبت تری به خصوصیات اهالی مقصد برخوردار هستند.
  22. رابطۀ متغیر گروه های سنی و متغیر رضایت شغلی مهاجران معنی دار و منفی است. یعنی گروه سنی جوان در مقایسه با گروه های سنی بالاتر از رضایت شغلی بیشتری برخوردارند.
  23. رابطۀ متغیر مدرک تحصیلی مهاجران با رضایت آنها از امور مختلف زندگی معنی دار و مثبت است. یعنی با افزایش سطح تحصیل مهاجران، بر میزان رضایت آنها از امور مختلف زندگی در مقصد افزوده می شود.
  24. رابطۀ میزان تحصیلات مهاجران با میزان استفادۀ آنها از رسانه های جمعی محلی معنی دار و مثبت است. به عبارت دیگر  با افزایش سطح تحصیل مهاجران بر میزان استفادۀ آنها از رسانه های جمعی محلی افزوده می شود.
  25. رابطه میزان تحصیلات مهاجران با تمایل آنها به مشارکت در مراسم مذهبی- اجتماعی اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و مثبت است. یعنی با افزایش میزان تحصیلات مهاجران تمایل آنها به شرکت در مراسم مذهبی- اجتماعی اهالی جامعۀ مقصد بیشتر می شود.
  26. رابطۀ میزان تحصیلات مهاجران با نگرش آنان به خصوصیات اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، هر چه بر میزان تحصیلات مهخاجران افزوده می شود، نگرش منفی تری به خصوصیات اهالی جامعۀ مقصد پیدا می کنند.
  27. رابطۀ میزان تحصیلاا مهاجران با رضایت شغلی آنها در مقصد معنی دار و مثبت است. یعنی با افزایش سطح تحصیل مهاجران، بر رضایت شغلی آنها افزوده می شود.
  28. رابطۀ متغیر میزان تحصیلات مهاجران با رضایت آنها ااز امور مختلف زندگی در مقصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، با افزدوه شدن سطح تحصیل مهاجران از رضایت آنها به امور مختلف زندگی در مقصد کاسته می شود.
  29. رابطۀ متغیر وضعیت اشتغال مهاجران با متغیر مزان استفاده از رسانه های جمعی محلی معنی دار و منفی است. یعنی، هر چه بر سطح تحصیل مهاجران اضافه می شود، از میزان استفادۀ آنها از رسانه های جمعی کاسته می شود.
  30. رابطۀ وضعیت اشتغال مهاجران و تمایل آنها به شرکت در مراسم مذهبی- اجتماعی فارسی ها معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، با افزایش سطح تحصیل مهاجران، از تمایل مهاجران به شرکت در مراسم مذهبی- اجتماعی اهالی جامعۀ مقصد کاسته می شود.
  31. رابطۀ وضعیت اشتغال مهاجران با نحوۀ نگرش اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و مثبت است.  یعنی مهاجران شاغل در مقایسه با سایرین نگرش مثبت تری به ویژگی های اهالی جامعۀ مقصد از خود بروز داده اند.
  32. رابطۀ وضعیت اشتغال مهاجران با رضایت شغلی آنها در مقصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، شاغالان در مقایسه با سایر گروه های از رضایت شغلی کمتری در مقصد برخوردارند.
  33. رابطۀ نوع شغل مهاجران با رضایت آنها از امور مختلف زندگی در مقصد معنی دار و منفی است. یعنی صاحبان مشاغل عالی تر از رضایت کمتری در امور مختلف زندگی در مقصد برخوردار شده اند.
  34. رابطۀ نوع شغل مهاجران با میزان استفادۀ آنها از رسانه های جمعی محلی معنی دارو منفی است. به عبارت دیگر، مشاغل عالی تر از رسانه های محل استفادۀ کمتری می کنند.
  35. رابطۀ نوع شغل مهاجران و تمایل آنها به مشارکت در مراسم مذهبی- اجتماعی اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و منفی است. یعنی مهاجران دارای مشاغل عالی تر تمایل کمتری برای مشارکت در مراسم مذهبی- اجتماعی اهالی مقصد از خود بروز داده اند.
  36. رابطۀ نوع شغل مهاجارن با نحوۀ نگرش آنها به خصوصیات اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و مثبت است. به عبارت دیگر، مهاجران دارای مشاغل عالی تر نگرش مثبت تری در مورد خصوصیات اهالی جامعۀ مقصد داشته اند.
  37. رابطۀ نوع شغل مهاجران با رضایت شغلی آنها در مقصد معنی دار و منفی است. یعنی مهاجران دارای مشاغل عالی تر از رضایت شغلی کمتری در مقصد برخوردارند.
  38. رابطۀ بعد خانوار مهاجران با میزان استفاده از رسانه های جمعی محلی معنی دار و مثبت است. به عبارت دیگر، با افزایش بعد خانوار مهاجران، بر میزان استفادۀ آنها از رسانه های محلی افزوده می شود.
  39. رابطۀ مالکیت منزل مسکونی مهاجران در مقصد با میزان رضایت آنها از امور مختف زندگی در مقصد معنی دار و منفی است. یعنی افراد درای منزل مسکونی  دولتی علی رغم پرداخت نکردن  اجاره بها  در مقایسه با سایر انواع مالکیت منزل مسکونی( شخصی، اجاره ای و رهنی) از رضایت کمتری در امور مختلف زندگی در مقصد برخوردار شده اند.
  40. رابطۀ مالکیت منزل مسکونی مهاجران در مقصد با میزان استفادۀ آنها از رسانه های جمعی محلی در مقصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، مهاجران ساکن منازل مسکونی دولتی در مقایسه با انواع دیگر منز مسکونی، از رسانه های جمعی محلی استفادۀ کمتری می برند.
  41. رابطۀ مالکیت منزل مسکونی مهاجران و تمایل آنها به شرکت در مراسم مذهبی- اجتماعی اهالی جامعۀ مقصد معین دار و منفی است. به عبرات دیگر، مهاجران ساکن منازل مسکونی دولتی در مقایسه با انواع دیگر محل های مسکونی تمایل کمتری برای شرکت در مراسم مذهبی- اجتماعی از خود بروز داده اند.
  42. رابطۀ نوع مالکیت منزل مسکونی مهاجران با نگرش آنها به ویژگی های اهالی مقصد معنی دار و مثبت است. یعنی مهاجران دارای منزل مسکونی دولتی و شخصی از نگرش مثبت تری به ویژگی های اهالی مقصد برخوردارند.
  43. رابطۀ مالکیت منزل مسکونی مهاجران و رضایت شغلی آنها در قمصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، مهاجران ساکن منازل مسکونی دولتی در مقصد در مقایسه با سایر انواع منازل مسکونی، از رضایت شغلی کمتری برخوردارند.
  44. رابطۀ مالکیت منزل مسکونی مهاجران در قبل ا زجنگ و مهاجرت با رضایت آنها از امور مختلف زندگی در مقصد معنی دار و منفی است. یعنی مهاجران دارای منزل مسکونی دولتی در مبدأ از رضایت کمتری در مقصد برخوردارند.
  45. رابطۀ نوع مالکیت منزل مسکونی مهاجران در مبدأ با میزان استفادۀ آنها از رسانه های محلی در مقصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، مهاجران دارای منزل مسکونی دولتی در مبدأ در قیاس با مهاجران دارای انواع دیگر منازل مسکونی کمتر از رسانه های محلی استفاده می کنند.
  46. رابطۀ نوع مالکیت منزل مسکونی مهاجران در مبدأ با تمایل آنها به مشارکت در مراسم مذهبی- اجتماعی اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و منفی است. یعنی مهاجران ساکن منازل میکونی دولتی در مبدأ د رمقایسه با مهاجران دارای انواع دیگر منازل مسکونی تمایل کمتری به مشارکت در مراسم مدهبی- اجتماعی اهالی مقصد دارند.
  47. رابطۀ نوع مالکیت منطزل مسکونی مهاجران در مبدأ و نوع نگرش انها به خصوصیات اهالی مقصد معنی دار و مثبت است. به عبارت دیگر، مهاجران دارای منزل مسکونی دولتی در مقایسه با مهاجران دارای سایر انواع منزل مسکونی نگرش مثبت تری به ویژگی های اهالی مقصد دارند. در عین حال، کلیۀ مهاجران در مجموع از چنین نگرشی نسبت به اهالی مقصد برخوردارند.
  48. رابطۀ نوع مالکیت منزل مسکونی مهاجران در مبدأ با رضایت شغلی آنها در مقصد معنی دار و منفی است. بعنی مهاجران دارای منزل مسکونی دولتی در مقایسه با مهاجران دارای دیگر انواع منزل مسکونی از رضایت شغلی کمتری در مقصد برخوردارند.
  49. رابطۀ درآمد مهاجران و رضایت از امور مختلف زندگی در مقصد معنی دار و مثبت است. به عبرات دیگر، با افزایش درآمد، بر رضایت آنها از امور مختلف زندگی در مقصد افزوده می شود.
  50. رابطۀ درآمد هاجران جنگی با میزان استفاده از رسانه هیا جمعی محلی معنی دار و مثبت است. یعنی هرچه درآمد مهاجران در مقصد افزایش پیدا می کند، میزان استفادۀ آنها از رسانه های محلی بیشتر است.
  51. رابيۀ درآمد مهاجران جنگی با نحوۀ نگرش آنها به اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، با افزایش درآمد مهاجران در مقصد، نگرش مهاجران به خصوصیات اهالی جامعۀ مقصد منفی می شود.
  52. رابطۀ درامد مهاجران جنیگ با رضیت شغلی آنها در مقصد معنی دار و مثبت است. یعنی با افزایش درآمد مهاجران در مقصد بر رضایت شغلی آنها در جامعۀ مقصد افزوده می شود.
  53. رابطۀ لهجه و زبان مهاجران با میزان ستفادۀ آنها از رسانه های جمعی محلی در مقصد معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر، مهاجران دارای لهجه و زبان غیر فارسی ، کمتر از رسانه های محلی استفاده کرده اند.
  54. رابطۀ لهجه و زبان مهاجران با نگرش آنها به اهالی جامعۀ مقصد معنی دار و مثبت است.به عبارت دیگر، مهاجران فارس زبان نگرش مثبت تری در مقایسه با مهاجران دارای لهجه های دیگر از خود بروز داده اند.
  55. رابطۀ لهجه و زبان مهاجران با رضایت شغلی آنها در مقصد معنی دار و منفی است.  یعنی افراد دارای لهجه عربی در مقایسه با مهاجران دارای سایر لهجه ها به ویژه فارسی رضایت شغلی کمتری از خود نشان داده اند.
  56. با محاسبۀ نمرات مربوط به شاخص های مختلف سازگاری مشخص شد که حداقل نمره در کل نمونه 54، حد اکثر نمرۀ سازگاری 176 و میانگین نمرۀ سازگاری 128 است. در عین حال بالاترین میانگین به مهاجران ساکن کازرون و کمترین مقدار به مهاجران ساکن فسا و شیراز تعلق دارد.
  57. رابطۀ سازگاری مهاجران با شهر محل سکونت آنها در مقصد معنی دار و مثبت است. به عبارت دیگر، با توجه به تعداد مهاجران در شهر های مختلف، مهاجران ساکن شیراز سازگاری بیشتری از خود بروز داده اند.. البته، اگر تنها تعداد را در نظر نگیریم مهاجران ساکن کزرون سازگاری بیشتری در مقایسه با دو شهر شیراز و به ویژه فسا داشته اند.
  58. رابطۀ وضعیت اقتصادی مهاجران با سازگاری آنها در مقصد معنی دار و مثبت است. یعنی، مهاجران مستقل در نحوۀ گذراندن زندگی در قیاس با مهاجران ئابسته به کمکهای دولتی در گذراندن زندگیشان سازگاری بیشتری از خود بروز داده اند.
  59. رابطۀ جنس مهاجران با سازگاری آنها معنی دار و منفی است. به عبرات دیگر، مردان نسبت به زنان سازگاری بیشتری با محی مقصد داشته اند.
  60. رابطۀ سن مهاجران با سازگاری آنها معنیدار و منفی است.به عبارت دیگر مهاجران جوان تر در مقایسه با سایر گروه های سنی مهاجران سازگاری بیشتری از خود بروز داده اند.
  61. رابطۀ تحصیلات مهاجران با سازگاری انها در مقصد معنی دار و مثبت است. یعنی، با افزایش میزان سواد مهاجران بر سازگاریشان با مقصد افزوده می شود.
  62. رابطۀ وضعیت اشتغال مهاجران با سازگاری آنها معنی دار و منفی است به عبارت دیگر، افراد شاغل در مقایسه با سایر گروه ها( خانه دار، بیکار و بازنشسته) سازگاری بیشتری از خود نشان داده اند.
  63. رابطۀ نوع شغل مهاجران با سازگاری آنها در مقصد معنی دارو منفی است. یعنی مهاجران دارای مشاغل عالی تر، سازگاری کمتری در مقایسه با سایر مشاغل از خود بروز داده اند.
  64. رابطۀ وضع تأهل مهاجران جنیگ خوزستانی قبل از جنگ و مهاجرت با سازگاری آنها در مقصد معین دار و منفی است. به عبرات دیگر، افرادی که در مبدأ مجرد بوده اند از سازگاری بیشتری در مقایسه با دیگران در مقصد برخوردار شده اند.
  65. رابطۀ وضعیت تأهل فعلی مهاجران یا سازگاری آنها در مقصد معنی دار و منفی است. یعنی افراد مهاجر مجرد در مقصد در مقایسه با دیگران سازگاری بیشتری  از خود نشان داده اند.
  66. رابطۀ بعد خانوار مهاجران با سازگاری آنها در مقصد معنی دار و مثبت است. به عبرات دیگر، مهاجران دارای بعد خانوار بزرگ تر در قایسه با دیگران سازگاری بیشتری با مقصد داشته اند.
  67. رابطۀ نوع مالکیت مسکن مهاجران با سازگاری آنها معنی دار و مثبت است. یعنی افراد دارای مالکیت شخصی بر منزل مسکونی، در مقایسه با دیگران از سازگاری بیشتری در مقصد برخوردار شده اند.
  68. رابطۀ نوع مالکیت منزل مسکونی مهاجران در مبدأ و سازگاری آنها در مقصدمعنی دار و منفی است. یعنی افراد دارای مالکیت شخصی بر منزل مسکونی خود در مقایسه با دیگرانم در مقصد از سازگاری بیشتری برخوردارند.
  69. رابطۀ وضعیت مسکن مهاجران در مقصد در مقایسه با مبدأ و سازگاری آنها با مقصد معنی دار و مثبت است و به عبارت دیگر مهاجرانی که معتقدند مسکن انها در مقصد بهتر از مبدأ شده است نسبت به دیگران از سازگاری بیشتری در مقصد برخوردار شده اند.
  70. رابطۀ درآمد مهاجران در مقصد با سازگاری انها معنی دار و مثبت است. یعنی گروه های دارای درامد بیشتر در مقایسه با سایر گروه ها از سازگاری بیشتری در مقصد برخوردارند.
  71. رابطۀ لهجه و زبان مهاجران با سازگاری آنها در مقصد معنی دار و منفی است. به عبرات دیگر افراد دارای لهجه و زبان غیر رسمی فارسی در مقایسه با سایر مهاجران فارس زبان سازگاری کمتری با مقصد از خود بروز داده اند.
  72. رابطۀ آشنایی قبلی مهاجران با سازگاری آنها در مقصد معنی دار و مثبت اس، یعنی مهاجرانی که از قبل بامحیط مقصد آشنا بوده اند در مقایسه با مهاجرانی که هیچ گونه آشنایی قبلی با آنجا نداشته اند از سازگاری بیشتری برخوردار شده اند.
  73. رابطۀ زمان ورود مهاجران به مقصد با سازگاری آنها معنی دار و مثبت است. به عبرات دیگر، مهاجرانی که زودتر وارد مقدص شده اند در مقایسه با آنهایی که دیر تر وارد شده اند، سازگاری بیشتری با مقصد از خود نشان داده اند. یعنی هرچه مدت اقامت مهاجران در مقصد بیشت رباشد، سازگاری بیشتری با مقصد پیدا می کنند.
  74. رابطۀ وصلت بستگان و آشنایان مهاجران با اهالی فارس و سازگاری انها با مقصد معین دار و منفی است. یعین آنهایی که از وصلت بستگان  و آشنایان خود با اهالی فارس آگاه بوده اند در مقایسه با دیگران سازگاری بیشتری با جامعۀ مقصد از خود نشان داده اند.
  75. رابطۀ مشارکت مهاجران در فعالیت ها و نهادهای مختلف موجود در جامعۀ مقصد و سازگاری آنها با جامعۀ جدید معنی دار و منفی است. به عبارت دیگر مهاجرانی که هرگز در این نهادها و فعالیت های شکت نیم کنند ذر مقایسه با مهاجرانی که در نهادها و فعالیتهای مختلف موجود در جامعۀ مقصد شرکت می کنند سازگاری بیشتری با محیط مقصد از خود بروز داده اند
  76. رابطۀ اولویت طرح مسایل و مشکلات بسایر خصوصی با افراد مختلف توسط مهاجران و سازگاری آنها با مقد معنی دار و منفی است. یعین مهاجرانی که مسائل و مشکلات بسیار خصوصی خود را در درجۀ اول با همسر خود در میان یم گذارند در مقایسه با دیگران سازگاری بیشتری با محیط مقصد داشته اند.
  77. رابطه تداوم کمک های دولتی به مهاجران تا حال حاضر در مقصد و سازگاری آنها با جامعۀ جدید معین دار و مثبت است به عبارت دیگر مهاجرانی که در حال خاضر از کمک های دولتی برخوردارنیستند، یعنی حالت خود کفا دارند، در مقایسه با آنهایی که از کمک های دولتی در حال حاضر نیز استفاده می کنند، از سازگاری بیشتری با جامعۀ مقصد برخورداند.
  78. رابطۀ سایر متغیر های مستقل یعنی X11( تعداد فرزندان مهاجران)، X15( تعاد اتاقهای منزل مسکونی در مبدأ)، X20  طریق آشنایی قبلی مهاجران با مقصد)، X23 ( شهر محل سکونت قبل از مهاجرت در مبدأ)، X88( دریافت کمک های دولتی در بدو ورود به مقصد)، X91 ( میزان کمک های مؤسسات دولتی) و X92 ( رضایت از رفتار مؤسسات و سازمان های دولتی) با متغیر سازگاری معنی دار نبدوه است.

تحلیل رگرسیون مرکب

با استفاده از روش جبری(Enter) متغیر های مستقل X90،X22،X15،X43، X8،X16،X3،X19،X88،X17،X13،X9،X4،X6،X11،X5،X2، وارد معادله شده اند. سپس  با استفاده از پس رونده(Bachward) این متغیر ها وارد معادله شدهاند. در نهایت متغیر  هیا زیر که دارای حد اقل سطح معنی داری مورد قبول تحقیق بوده اند، در معادله باقی مانده اندو خلاصۀ یافته های این قست به شرح زیر است.

  1. ضریب همبستگی چند متغیر R=0/571 شده است.
  2. ضریب تعیین برابر با R2= 0/327 شده است.
  3. میزان خطای معیار یا خطاهای همبستگی معادل SE=17/137 شده است.
  4. مقدار F یعنی نسبت میانگین واریانس رگرسیون به میانگین واریانس باقیماندۀ محاسبه شده برابر با F=8/397 و معنی داری آن برابر 000/0 شده است.

در نهایت متغیر های X88، X11، X22، X10، X5، X43، X3، X13، به دلیل فقدانحد اقل سطح معنی داری قابل قبول برای معادلۀ رگرسیون کنار گذاشته شدند. در نتیجه پارمترهای معادلۀ رگرسیون با متغیرهای باقی مانده در معلادله به شرح زیر به دست آمد:

  1. ضریب همبستگی چند متغیر R=0/561 شده است.
  2. ضریب تعیین برابر با R2= 0/315 شده است.
  3. میزان خطای معیار معادل SE=17/069 شده است.
  4. مقدار F=14/683 و معنی داری F معادل 000/0 شد. نتیجه حاصل حاکی از معنی داری متغیر هیا مستقل زیر با متغیر وابسته است:
  5. رابطۀ متغیر دوام کمک های دولتی به مهاجران تا کنون با متغیر سازگاری معنی دار و مثبت است.
  6. رابطۀ تغییر سن مهاجر در مقسد با متغیر سازگاری معنی دار و منفی است.
  7. رابطۀ متغیر درآمد مهاجر در مقصد با متغیر سازگاری معنی دار و مثبت است.
  8. رابطۀ متغیر تعداد اتاق های منزل مسکونی مهاجر در مبدأ با متغیر سازگاری معنی دار و مثبت است.
  9. رابطۀ متغیر وضع تأهل مهاجر در مبدأ د متغیر سازگاری معنی دار و منفی است.
  10. ررابطۀ متغیر وضعیت اقتصادی مهاجر از نظر نحوه گذراندن زندگی در مقدصد و متغیر سازگاری معنی دار و منفی است.
  11. رابطۀ متغیر وضع اشتغال مهاجر د رمقصد با متغیر سازگاری معنی دارو منفی است.
  12. رابطۀ متغیر مقایسۀ وضع مسکن مهاجر در مقصد با مبدأ و متغیر سازگاری معین دار و منفی است.
  13. رابطۀ متغیر آشنایی قبلی مهاجر با محیط مقصد و متغیر سازگاری معنی دار و منفی است.
  14. رابيۀ متغیر وضع تأهل مهاجر در مقصد با متغیر سازگاری معنی دار و منفی است.
  15. متغیرهای مستقا استفاده از کمک های دولتی در بدو ورود مهاجران به مقصد (X88)، تعداد فرزندان مهاجران در مقصد(X11)، سال ورود مهاجران به مقصد(X10)، بعد خانوار مهاجران در مقصد(X5)، مدرک تحصیلی مهاجران در مقصد(X43)، وصل بستگان دور و نزدیک مهاجران با اهالی مقصد(X3)، جنس مهاجران در مقصد(X13) و تعداد اتقهای منزل مسکونی مهاجران در مقصد، رابطۀ معنی داری با سازگاری نداشته اند.

بررسی فرضیه های تحقیق در پرتو یافته های تحقیق

  1. فرضیۀ شمارۀ یک تحقیق یعنی ویژگی های جمعیتی مهاجران جنگی بر سازگاری انها با جامعۀ مقصد تأثیر دارد، مورد تأیید قرار گرفت.
  2. از میان چهار فارضی مشتق از فرضیۀ کلان شمارۀ یک، فقط یک فرضیه تأیید نشد. یعین رابيۀ عمس بین سن و سازگاری، رابطۀ منفی بین وضع تأهل و سازگاری(سازگاری بیشتر مجرد ها با مقصد)، سازگاری بیشتر مردان در مقایسه با زنان مورد تأیید و فرضیۀ رابطۀ منفی میان بعد خانوار و سازگاری رد و داده های تحقیق مؤید رابطۀ مثبت میان بعد خانوار و سازگاری شد. یعنی هر چه بر یعد خانوار مهاجران جنگی خوزستانی افزوده شود بر میزان سازگاری انها با جامعۀ مقصد اضافه می شود.
  3. فرضیۀ شمارۀ دو تحقیق مورد تأیید قرار گرفت. یعنی ویژگی های اقتصادی- اجتماعی مهاجران جنگی بر سازگاری آنها با جامعۀ مقصد تأثیر دارد.
  4. از میان 8 فرضیه مشتق از فرضیۀ شمارۀ دو، فرضیۀ رابطۀ مثبت بین میزان تحصیلات مهاجران و سازگاری آنها و فرضیۀ رابطۀ مثبت بین دریافت کمک های دولتی و سازگاری مهاجران در مقصد مورد تأبیید قرار نگرفته اند. البته، لازم به یادآوری است که در تحلیل جداول تقاطعی و رگرسیون ساده فرضیۀ رابطۀ مثبت بین میزان تحصیلات و سازگاری مهاجران تأیید شدند. اما در تحلیل رگرسیون مرکب این فرضی تأیید نشده است. اما فرضیه های رابطۀ معین دار و مثبت میان مشارکت مهاجران در نهادها و فعالیتهای اجتماعی جامعۀ  مقصد با سازگاری آنها در مقصد، و رابطۀ مثبت و معنی دار داشتن آنشایان، دوستان  و بستگان و سازگاری بیشرت مهاجران در مقصد نیز نه به صورت انچه در بخش فرضیات مطرح شد، بلکه در خلاف جهت مفرو ض شده تأیید شده اند.

سایر فرضیه ها یعنی فرضیۀ رابيۀ معنی ار و مثبت میات وضعیت اقتصدی مهاجران و سازگاری آنها، رابيۀ معنی دار و مثبت میان درآمد مهاجران و سازگاری آنها، رابطۀ معنی دارو مثبت میان ثبات بیشتر پیاگاههای شغلی و سازگاری بیشتر مهاجران با مقصد و رابطۀ معنی دار و مثبت میان تعامل بیشتر مهاجران جنی وسازگاری بیشتر آنها با مقصد مورد تأیید قرار گرفته اند.

  1. فرضیۀ شمارۀ سه تحقیق یعین رابطۀ مثبت و معنی دار میان متغیر فاصلۀ فرهنگی مهاجران با جامعۀ مقصد و سازگاری آنها، تأیید ش.
  2. از فرضیات مشتق فرضیۀ شمارۀ سه، فرضیۀ رابطۀ معین دارو منفی میان حساسیت داشتن مهاجران به کاربدر واژگان محلی توسط فرزندان خود و سازگاری با مقصد تأیید نشد. اما فرضیۀ رابطۀ معنی دارو مثبت میان تفوت لهجۀ مهاجران با اهالی مقصد و سازگاری کمتر آنها با جامعۀ مقصد توسط داده های تحقیق تأیید شد.
  3. فرضیۀ شمارۀ چهار یعنی رابطۀ معنی دار و مثبت میان طول مدت اقامت مهاجران در مقصد و سازگاری بیشتر آنها با مقصد از طریق آزمون X2 و جداول تقاطعی تأیید شد. ولی در تحلیل رگرسیون ساده و مرکب این رابط تأیید نشد. در مجموع می توان گفت بیشتر فرضیات جمعیت شناختی و اجتماعی- اقتصادی در این تحقیق در مقایسه با سایر فرضیات از تأیید بیشتری برخوردار شدند.

جمع بندی و نتیجه گیری نهایی

با توجه به بررسی یافته ها و فرضیات تحقیق می توان گفت چهار چوب نظری تحقیق جز در برخی از موارد در مجموع مورد تأیید قرار گرفت. البته لازم به اشاره است زمینۀ اصلی چهار چوی نظری تحقیق را نظریۀ کارکردگرایی تشکیل داده است. اما در عین حال یافته هایی در تحقیق به دست آمد که قابل توجه است. این یافته ها دارای ایده های نظری قابل توجهی هستند که در صورت تأیید مجدد از سوی تحقیقات دیگر در این زمینه می توانند در تدوین نظریه های مناسب با شرایط کشور مورد توجه و الهام بخش باشند. از جمله: سازگاری مهاجران در مقصد حالت مطلق نداردوبیشتر حالت بخشی دارد. بدین معنا که می توان سازگاری مهاجران را برای طیفی در نظر گرفت که در کی سر آن گروهی از افراد دارای سازگاری حد اکثر و در سر دیگر آن، افراد دارای حد اقل سازگاری  در بین دو سر طیف گروه های دیگر از مهاجران جنگی با سازگاری هیا متفاوت با جامعۀ مقصد قرار می گیرند. ضمن اینکه ممکن است مهاحران در برخی زمینه ها دارای سازگاری بالا و در برخی از زمینه ها دچار عدم سازگاری یا سازگاری کمتر باشند.

علاوه بر آن، یافته دیگر تحقیق که ناقض ادعای نظریه پردازان کارکردگرایی و سایر نظریه های مطح شده در این تحقیق بوده است، رابطۀ مثبت و معنی دار بعد خانئار مهاجر و سازگاری وی در جامعۀ مقصد است. در حالی که نظریه های یاد شده مدعی اند که خانواده های مهاجحران دارای بعد کمتراز سازگاری بیشتری با جامعۀ مقصد برخوردار می شوند. اما یافتۀ این تحقیق حاکی از آن است که با افزایش بعد خانوار مهاجر بر سازگاری او با جامعه مقصد افزدوه شده است. در توجیه و تبیین این امر می توان گفت، احتملاً مهاجران دارای خانوار با بعد بیشتر از نیروی انسانی بیشتر و در نتیجه درآمد بیشتر برخوردار می شوند. ضمن آنکهممکن است به دلیل بعد بیشتر خانوار شرایط مناسب تری در درون خانواده برای ایجاد و تمرین سازگاری با مقصد پیدا کرده باشند.

یافتۀ دیگر، اهمیت نقش ارگان هاو سازمان های دولتی در فراهم آوردن بستر و زمینۀ مناسب تر برای کاهش مشکلات سازگاری مهاجران ئر مقصد است. در کنار آن نقش ویژگی ها و متغیر های فردی نیز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. در این زمینه نیز نظریه های جدید مورد استفاده در چهار جوب نظری تحقیق از قبیل نظریه های سازگاری بین فرهنگی  بر این موارد تأکید زیادی داشته و اهمیت این جنبه ها را می توان تحت عنوان سرمایه  انسانی و اجتماعی جامعهبرای الهام بخشیدن در تدوین نظریه ها و یا تعدیل نظریه های موجود مورد استفاده قرار داد.

در نهایت، یافتۀ دیگری مه ادعای نظریه های یاد شده به خصوص کارکرگرایی و حاشیه نشینی را تأیید می کند وجود تفاوت ها و فاصلۀ فرهنگی میان مهاجران و جامعۀ مقص است. همچینین، اهمیت ویژگی های اقتصادی- اجتماعی نیز در این تحقیق برجستگی بسیار زیادی داشت که مؤید ادعای نظریه کارکردگرایی است.

منابع فارسی

آزاد ارمکی، تقی؛ مهدی بهار. 1377. بررسی مسایل اجتماعی. تهران: مؤسسه نشر جهاد.

آقاجانیان، اکبر؛ مجید پایدار، 1363، پژوهشی در مشکل اجتماعی حاشیه نشینی، شیراز: بخش جامعه شناسی و برنامه ریزی شهری دانشگاه شیراز.

ا. گ برون، و. اف؛ ام. اف. نیم کوف،1353. زمینۀ جامعه شناسی، ترجمه و اقتباس: امیر حسین آریان پور. چلپ هفتم، تهران: انتشارات جیبی و دهخدا.

امین صارمی، نوذر.تابستان 1377. جنگ، مهاجرت تحمیلی و سامان فرهنگی، فصلنامۀ نامۀ پژوهش، شمارۀ 9، مرکز پژوهشهای بنیادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. تهران.

انصاری، عبد المعبود، 1369، ایرانیان مهاجر در ایلات متحده، ترجمۀ ابوالقاسم، سری تهران، آگاه.

ایمان، محمد تقی 1367. بررسی درجۀ انطباق و سازگاری مهاجران افغانی در سطح شهرستان زاهدان. پایان نامه مارشناسی ارشد جامعه شناسی، دانشگاه شیراز.

بیتس، دانیل؛ فرد پلاگ. 1375، انسان شناسی فرهنگی، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.

بیرو، آلن؛ 1366. فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمۀ باقر ساروخانی، تهران، سازمان انتشارات موسسه کیهان.

بیکر، ترزا. ال. نحوه انجام تحقیقات اجتماعی. ترجمۀ هوشنگ نایبی. تهران: انتشارات روش.

بوتول، گاستون؛ 1368.جامعه شناسی جنگ. ترجمۀ هوشنگ فرخجسته. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

پور نجف، جیران؛ 1377. بررسی میزان سازگاری فرهنگی مهاجرین( معاودین) زن عراقی در شهرستان ایلام. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهاقان.

جگر گوشه شیرین، شهرزاد. 1370. حاشیه نشینی د راردبیل: بررسی تفاوت روستاییان و عشایر منطقه سلمان آباد از نظر شهری شدن. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس تهران.

چلبی، مسعود؛ 1357. جامعه شناسی نظم. تهران.

چیتامبار، جی. بی؛ 1373. مقدمه ای بر جامعه شناسی. ترجمۀ تحمد حجاران و مصطفی ازکیا، تهران.

دواس، دی. ای. 1376. پیمایش در تحقیقات اجتماعی. ترجمۀ هوشنگ نایبی. تهران.

رستگار، محمد. 1376. بررسی دلایل ماندگاری مهاجران در مشهد. پایان نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ جامعه شناسی، دانشگاه مشهد.

رفیع پور، فرامز، 1372. سنجش گرایش روستاییان نسبت به جهاد سازندگی. تهران: مرکز تحقیقات و بررسی مسائل روستایی.

روشه، گی؛ 1376. جامعه شناسی تالکوت پارسونز، ترجمۀ عبد الحسین نیک گهر، تهران: تبیان.

روزنامه صبح امروز، روشنبه، 18 مرداد 1378 تهران.

روزنامه اطلاعات، شمارۀ 20808 سال 1375 تهران: مؤسسۀ اطلاعات.

ریترز، جورج؛؛ 1374. نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمۀ محسن ثلاثی. تهران.

زارع، بیژن 1367. بررسی فرآیند سازگاری مهاجرین جنگی: مطلعه موردی مهاجرین جنگی خوزستانی در شیراز. پیایان نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ جامعه شناسی. دانشگاه شیراز.

زایتلن، ام، ا.؛ 1373. و دیگران. آیندۀ بنیانگذاران جامعه شناسی. ترجم، غلامعباس توسلی. تهران: قدس.

ساعی, علی؛ 1377. آمار در علوم اجتماعی با کاربرد نرم افزار +SPSS/PC  در پژوهشهای اجتماعی، تهران: مؤسسه نشر جهاد.

سرایی، حسن، 1372. مقدمه ای برنمونه گیری در تحقیق. تهران: سمت.

ساروخانی، باقر و همکاران. 1350. ایرانیان بازگشته از عراق. مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، بخش تحقیقات روان شناسی اجتماعی، دانشکدۀ علوم اجتماعی و تعاون.

ساروخانی، باقر؛ 1370. دایره المعارف علوم اجتماعی، تهران: سازمان انتشارات مؤسسه کیهان.

سهرابزاده، مهران و عباس عبدی، 1371. بهره مندی شهروندان تهرانی از مطبوعات، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه های وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.

شیخی، محمد تقی. 1367. تحلیل و کاربرد جمعیت شناسی. تهران: اشراقی؛

عبدی، عباس؛ 1370. آزمون فرضیه در علوم رفتاری، به ضمیمۀ برنامۀ آماری SPSS: نشر حنانه.

عبد اللهی، محمد؛ 1375. بینش های جامعه شناسی. جزوۀ درسی کارشناسی ارشد پژوهشگری، تهران، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی.

عدالتی، علی 1376. بررسی سازگاری مهاجرین شهرستان لامرد در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس. پایانامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ جامعه شناسی، دانشگاه آزاد اسلا واحد دهاقان.

مروری بر تحولات جنگی، فصلنامۀ فرهنگی و اجتمعی گفت و گو، شمارۀ 23، تهران.

کرلینجر، فرد. ن و لازار. جی. پدهاوزر. رگرسیون چند متغیری در پژوهش رفتاری. ترجم، حسن سرایی، جلد اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

کرلینجر، فرد.ن 1376. مبانی پژوهش در علوم رفتاری. ترجمۀ حسن پاشا شریفی و جعفر نجفی زند. جلد دوم. تهران: مؤسسۀ انتشارات آوای نور.

کولتز، جان. دابلیو 1369. ارتباط گفتاری میان مردم.ترجم، علی اکبر میر حسینی و دیگران. تهرا: امیر کبیر.

کلمن، جیمز. 1377. بنیادهای نظریۀ اجتماعی. ترجمۀ منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.

کوئن، بروس. 1370. درآمدی به جامعه شناسی. ترجمۀ محسن ثلاثی. تهران: فرهنگ معاصر.

کوزر، لیویس 1373. زندگی و اندیشۀ بزرگان جامعه شناسی. ترجمۀ محسن ثلاثی . تهران: انتشارات علمی.

گیدنز، آنتونی، 1373. جامعه شناسی،ترجمۀ منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.

لنسکی، گرهارد و جین لنسکی 1369، سیر جوامع بشری. ترجمۀ ناصر موفقیان. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

لهسایی زاده، عبد العلی، 1367. جنگ و مهاجرت: بررسی نظری مهاجرین جنگی. مجموعه مقالات دومین گردهمایی دانشگاه شیراز پیرامون نقش پژوهش در بازسازی. جلد اول. شیراز: دانشگاه شیراز.

————- دیدگاههای چجامعه شناختی مهاجرت از روستا به شهر. مجموعه مقالات نظریات مهاجرت شیراز: نوید.

لی، اورت، اس. 1368. یک نظریۀ مهاجرت. تزجمۀ بیژن زارع. شیراز: نوید.

« مروری بر تحولات جنگ». فصلنامۀ فرهنگی و اجتماعی گفتگو. شماره 23. تهران، بهار1371.

محسنی منوچهر 1366. جامعه شناسی عمومی. تهران کتابخانۀ طهوری.

————1375. بررسی آگاهی ها، نگرش ها و رفتار های اجتماعی و فرهنگی در ایران. تهران: معاونت پژوهشی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.

نتایج تفصیلی سر شماری عمومی نفوس و مسکن استان فارس در سال 1375. مهر 1376. انتشارات مرکز آمار ایران.

نیک گهر، عبد الحسین 1369. مبانی جامعه شناسی. تهران: رایزن.

نوذری، عزت الله و شاپور میلان. 1367. مهاجرت اجباری بر اثر جنگ تحمیلی مجموعه مقالات دومین گردهمایی دانشگاه شیراز پیرامون نقش پژوهش در بازسازی. جلد اول. شیراز دانشگاه شیراز.

والی پور، ایرج، روانشناسی سازگاری. تهران: توس.

واسکوئز، آنا، 1366. رونشناسی کارگران مهاجر. پیام یونسکو. شمارۀ 185. تهران: انشارات یونسکو

وصوقی، منصور و علی اکبر نیک خلق 1370. میانی جامعه شناسی. تهران: خردمند.

وایزبرگ. هربرت ف د. براون. 1363. درآمدی به تحقق پیمایشی و تحلیل داده ها. ترجمۀ جمال عابدی، تهران: نشر دانشگاهی.

[1] -Pieere Joseph Prodhon

[2] -قبل از شكل گيري كشور امروزي عراق، از زمان صفويه بين دو كشور ايران و عثماني اختلافات ريشه داري بوجود آمد كه منجر به جنگهاي خانمانسوزي شد. اين اختلافات هرگز به طور ريشه اي حل نشد و پس از فروپاشي دولت مقتدر عثماني و تشكيل كشور عراق نيز ادامه پيدا كرد.

[3] -اين آمار از مهاجران جنگي خوزستان، در مراجعة حضوري به استانداري و ادارة كل بهزيستي استان فارس، اين آمار از مهاجران در گفت و گو با مسئولان مربوطه ارائه شد.

[4] -Stein

[5] -Paranoic hallucinatory Reaction

[6] -Schizophernia

[7] -Ravenstein, 1885: 167-227

[8] -Red ford

[9] -Push

[10] -Pull

[11] -Lee

[12] -Intervening obstacles

[13] -Origin

[14] -destination

[15] -Murphy

[16] -Rogg

[17] -Portes

[18] -Fong

[19] -Portes

[20] -Kim

[21] -Hurh

[22] -Roberts

[23] -Erguder

[24] -Durkheim

[25] -Abu-Lughod

[26] -Lerner

[27] -McGee

[28] -Green

[29] -McCutecheon

[30] -Tirasawat

[31] -Richard, D.Alba

[32] -J.R.Logan

[33] -Struyk

[34] -Wilson

[35] -Min Zhou

[36] -Carl L.Bankstan III

[37] -Monsignor Dominic Loung

[38] -Joseph Vuang

[39] -Cileman, J.s.

[40] -Coleman, 1990:10.

[41] -ethnic purity

[42] -Holfman. D.M

[43] -electric

[44] -Louis Jacques Dorais

[45] -Baci

[46] -C.M. LanPhier

[47] -Barry R, Chiswick

[48] -Deldman

[49] -Kosmin, B.A

[50] -Ellenbogen

[51] -Pyong Gap Min

[52] -rejudice

[53] -Discrimination

[54] -Yanbian

[55] -ethnic enelave

[56] -Ruthessly

[57] -m.p.lANK

[58] Michael, Taiming Woo

[59] -Tseng

[60] -Hea, kyung. D

[61] . Allport

[62] . Lerner

[63] . Browning

[64] . Turnham

[65] . informal sector

[66] . petty commodity

[67] . Witte

[68] . Spill – over – Theorv

[69] . Social Capital

[70] . Olsen, M.E

[71] . Germani

[72] . Shannon

[73] . Cartwright

[74] . Flix Voisen

[75] . Atwater

[76] . Perlin

[77] . Cassel

[78] . Survey

[79] . دواس، 1376؛ بورکس، 1986؛ رابینسون، 1976؛ موییک، 1977؛ جگر گوشه شیرین، 1370؛ بیکر، 1377؛ کرلینجر، 1376.

[80] . دواس،  1376: 270-246؛ کرلینجر، 1376: 223-187.

[81] . Dummy Regression Analysis

[82] . دواس، 1376: 187؛ عبدی، 1370: 53.

[83] . Validity

[84] . Content  Validity

[85] . item Intercorrelation

* . در همه موارد ضریب همبستگی در سطح 001/0 معنی دار است.

[86] . Multiple Regression

[87] . Enter

[88] . Backward

جامعه شناسي جنگجنگ شناسي يا پولمولوژي
Comments (0)
Add Comment