دوره پیش از بلوغ

مقدمه:

در تمام دنیا یک اشتراک عقیده درست وجود دارد که سن مدرسه برای کودکان فاصله شش تا هفت سالگی در نظر گرفته می وشد. تنها برخی از کشورهای عقب افتاده که عجله دارند و به هیچ وجه پیشرفت ویژه ای هم دست نیافته اند، سن قانونی مدرسه را پنج سالگی قرار داده اند. به چند دلیل فرزندان ما در فاصله سنی شش تا هفت سالگی آماده ورود به مدرسه و پذیرش برخی مسئولیت های هستند:

  • در حدود سنی کودکان طبیعی و نرمال به آن درجه از رشد دستگاه های عصبی رسیده اند که توان درک و پذیرش مطالب و تکالیف را دارند.
  • بچه های ما بدان اندازه از کمال رشد روانی رسیده اند که آماده اند خانه را ترک کنند و بی حضور ما محیط اجتماعی وارد شوند.
  • بچه ها در این سن پس از گذراندن دوره های مهد کودک و آمادگی به چنان آمادگی رسیده اند که می توانند زندگی کنند. مشق بگیرند و تکالیف خود را انجام دهند. به مدت یک ساعت صاف بنشینند، بر اساس برنامه خود را تنظیم کنند و موقع زنگ تفریح کارهای خود را انجام دهند. یک کودک سه چهار ساله نمی تواند یک ساعت آرام نشستن را تحمل کند و برای کارهای ضروری از کلاس بیرون نرود. برای دفع ادرار و قضای حاجت، آب خوردن یا کارهای دیگر باید در رفت و ام باشد. بچه ها در هفت سالگی برای تمام وظایف خود در مدرسه آماده شده اند. از این رو سازمان یونسکو، سن ورود به مدرسه را هفت سالگی اعلام نموده است. کودکانی را که در این سن آماده ورود به مدرسه نیستند، باید آسوده گذاشت و باید صبر کنیم که روزی هشت سالگی یا ده سالگی وقت آن فرا رسد که ایشان مدرسه روند، گاهی پیش می آید که کودک هیچ گاه توان پای گذاشتن به مدرسه را پیدا نمی کند.

تاخیر در ورود به مدرسه:

این افراد دو گروه مسائل دارند:

الف: گروه مشکلات جسمی

ب: گروه مشکلات روانی

مشکلات جسمی به دسته ای از اشکالات گفته می وشد که بنا بر وجود آنها کودک نسبت به سنش معلول به شمار می آید. کوچک بودن جثه، کم بودن بیش از اندازه وزن، کوتاهی زیاده از حد قد و قامت. یا فلج بودن پاها و غیره، اشکالات جسمی هستند که موجب معلولیت کودکانند. در دنیا مدارس مخصوصی برای کودکان معلول وجود دارد که این کودکان با هم باشند و غصه نخورند.

ب) گروه مشکلات روانی:

مشکلات روانی به دسته ای از کاستی ها در کودک نظیر هوش کم، استقلال اندک گفته می شود. مثلاً کودکانی که بسیار وابسته اند به مدرسه نمی روند و یا اگر بروند به گریه می افتند این کودکان دچار ( هراس از مدرسه اند).

بدین ترتیب باید بچه ها را آماده کنیم به آنها بگوییم:« وقتی به مدرسه بروید، به سبب نقصی که در شماست، مشکلاتی پیش خواهد آمد، شما هم باید برای پیشرفت آنها را بپذیرند».

گاهی بچه هایی که لکنت زبان دارند، علاقه دارند که همیشه حرف بزنند به این امید که شاید روزی لکنت زبان آنها برطرف شود. در مقابل بعضی از بچه های معلول بسیار خجالتی اند. این کودکان در خانواده هایی بزرگ شده اند که نقس آنها را مکرراً به رخ آنها کشیده اند یا نزدیکان در برابر آنها به سبب نقایص جسمی موجود غصه خورده اند. اما در مورد مشکلات روانی مثلاً کم هوشی چه می توان کرد. اگر کودکان از هوش 50-40 برخوردارند، نمی توانند به مدرسه بروند. اشتباه نکنید همه نباید درس بخوانند. هوش لازم برای درس خواندن، 80 به بالاست. اگر ضریب هوشی بچه های شما نیز زیر این اندازه است، آنها را از مدرسه رفتن معاف کنید و به دنبال انجام کارهای شرافتمندانه دیگر بفرستید. در جامعه بیش از کودکان کم هوش با کودکان دچار وابستگی شدید روبه رو هستیم. این کودکان به سبب وابستگی فزون مایه به مدرسه نمی روند.

علت وابستگی در دوره تولد تا یک سالگی پدر و مادر هستند که خدمات لحظه ای و کاملی به کودک ارائه می کنیم. در این سن، کودک به مادر و به پدر به فضای خانه  و بعدها به اسباب بازی، به عروسک و بسیاری چیزهای دیگر وابسته می شود.

یکی از شیوه های قطع وابستگی این است که کودک را از سن سه سالگی به مهد بفرستیم تا مهد را تجربه کند و به تنهایی به خانه خاله یا دایی و امثال آن برود. ما نباید بچه ها را وابسته به خود نگه داریم، شاید ما روزی مردیم .

پس از مهد، او باید به آمادگی برود. هیچ گاه نباید در خانه کنار ما بیکار باشد. بچه ها نباید مدت زیاددی را در خانه بگذرانندف باید به کوچه بروند و این طرف و آن طرف بدوند. بچه ا را کوچه ای بار آورید. بچه های خانه ای « بی دست و پا» بار می آیند و خجالتی می شوند که موقع حرف زدن مثل لبو صورتشان سرخ می شود. اینها باید به کوچه بروند، به خیابان بروند، نترسند. آنها باید فحس یاد بگیرند، کتک بزنند، مجموعه اینها زندگی است.

صفات بجه های نرمال و طبیعی در سن و سال مدرسه رفتن:

  • می پرسند: « کی ما به مدرسه می رویم». یعنی علاقمندند که به مدرسه بروند. کیفی می خرند و لباس می خرند.
  • پیش از رفتن، چیری یاد می گیرند. به تقویم و روز و ساعت نگاه می کنند و مشتاقانه می پرسند که وقت مدرسه رفتن کی فرا می رسد.

روش آماده ساختن کودک:

از فرد مخربان و خوش صحبتی خواهش می کنیم که درباره مدرسه با بچه صحبت کند. به عنوان مثال مادربزرگ به او بگوید: « مدرسه چقدر جای خوبی است. چه معلمین مهربانی آنجا هستند. چقدر بچه ها با هم بازی می کنند و هر بچه ای که مدرسه می رود دیگر نمی خواهد به خانه برگردد» وقتی کودک به این داستان علاقه نشان داد بگوید:« بقیه بماند برای فردا شب». آرام آرام او مدرسه را نشان دهد، روز دیگر او را کنار در مدرسه ببرد بعد به درون مدرسه.

بهتر است روز پنجشنبه بچه ها را به مدرسه ببرید که بچه ها موقع بیرون آمدن از مدرسه شاد و شنگول اند. کیفشان را به هوا پرت می کنند. به این روش بچه ها به مدرسه رفتن متمایل می شود تا سه ماه بچه ها مشکل دارند تا همکلاسی پیدا کنند. بچه هایی که مهد و آمادگی رفته اند، این مشکلات را ندارند.

ما باید بپذیریم که بچه ها باید روزی به مدرسه بروند. همیشه که نباید در آغوش ما باشند. روز اول مهر بسیار شاد بچه ها را زیر قرآن رد می کنیم، او را می بوسیم و خداحافظی می کنیم. بچه باید کار خودش را بکند.

رفتار بچه ها در مدرسه:

بچه ها باید بتوانند در ساعت معینی در مدرسه حضور داشته باشند. در کلاس، یک ساعت بنشینند. بر خلاف آنچه شما گمان می کنید که این امور عادی است و همه بچه ها قادر به انجام این کارها هستند، بسیاری از بچه ا نمی توانند به مدت یک ساعت روی صندلی بنشینند. در کلاس می چرخند. ناراحت اند. به این کودکان می گویند:« فزون کار».

یک بچه سالم باید بتواند مدت یک ساعت بنشیند، درا ین مدت درس بگیرد و بنویسد. سر موقع خود از کلاس بیرون برود. قاعده بر این است که در مدرسه ابتدایی باید مدت کلاس بچه ا سه ربع ساعت باشد و مدت زنگ تفریح یک ربع ساعت تا بیست دقیقه باشد. بچه ها باید بتوانند بفهمند، بنویسند، تکالیف خود را انجام دهند، درس پس بدهند. اینها جزء رفتار بچه هاست. بچه ها باید آرام باشند و بغل دستی های خود را آزار ندهند.

بچه ها نباید کتک بخورند، این هر دو غیر عادی است.

آنها باید بتوانند در مدت یک تا سه ماه، یک تا سه دوست صمیمی پیدا کنند.

بچه ها باید با ساییرین بسازند. یعنی با همه ارتباط خوبی داشته باشند. باید بتوانند با معلم کنار بیایند. بچه ها باید بتوانند قانون کلاس را مراعات کنند.

هوش بچه ها:

در خانه به سبب احترام و محبت و گاهی بی توجهی ها، ما از عیب فرزند خود بی خبریم. معلم در مدرسه موضوع را می فهمند. وقتی که می بیند درسی را همه می فهمند جز او، باید به مشاور گزارش داد.

اگر هوش بچه بین 120-100 بود، هوش خوبی است که با آن می توان به دانشگاه رفت. می شود با آن از کلاس اول تا آخر دبیرستان هیچ تجدیدی نداشت. می شود گاهی ممتاز شد و به دانشگاه رفت. اگر هوش بچه ای بین 140-120 است، آنها رتبه اول دارند. آنها همیشه و همه جا موفق اند. نمره های خوب دارند. اگر بچه ها خودشان درس بخوانند، نمره های بچه ها را همیشه علامت هوش بدانید. اگر مادر یا پدر با بچه ها درس می خوانند، نمرات آنها دلیل هوش بد شماست. هوش 60-40 متعلق به بچه هایی است که وارد مدرسه می شوند و همیشه 8 یا 10 می گیرند و والدین، نقص آنها را نمی دانند.

مدرسه استثنائی:

آنجا همه بچه ها از هوش پایینی برخوردارند. معلمین زحمت کشی دارند که در دوره های ویژه ای کار به کودکان کم هوش را آموخته اند. در این مدارس، تجهیزات آموزش ویژه ای وجود دارد که بچه ها عملاً مطالب درسی را بیاموزند. آموزش این کودکان، حوصله و پشتکار فراوان می طلبد.

بیش از هر چیز باید همچنان که رنگ چشم بچه ها را می پذیریم، ضریب هوشی آنها را نیز به راحتی بپذیریم. هر کسی با یک هوش خاص متولد می شود و تقریباً با همان هوش می میرد. زیرا هوش، توارثی است؛ بالا و پایین رفتن ضریب هوشی به سهولت سایر تغییرات نیست.

برای بچه های باهوش بالا باید مدارس ویژه ای موجود باشد. مدارسی که در ایران به نام مدارس استعدادهای درخشان شناخته می شوند. بچه های باهوش را نیز نباید در این مدارس خاص قرار داد. بچه های باهوش، با حداقل تلاش، به حداکثر توفیق می رسند. پدر و مادر، الگوی آموزشی را نمی دانند. پدر و مادرها برای خود کار و وظیفه ای دارند. هر کسی حق دارد برای خود کتاب بخواند، بخندد، رادیو گوش کند یا به شوهرش برسد. هر آقایی حقی برای خود دارد، هر بچه ای هم حقی برای خود دارد. بهتر است که بزرگترها به خودشان بپردازند.

اگر ما اجازه بدهیم که بچه ها خودشان درس بخوانند، خودشان بخوابند، خودشان بیدار شوند، با هم راحت می شویم، کارهای بسیاری می توانیم انجام دهیم. بسیاری از خانم های خانه دار، سواد دارند. اما امیلی برونته را نمی شناسند. باید کتاب بخوانیم؛ وقت های خود را ذخیره کنیم. می توانیم معلومات خود را گسترش دهیم.

دقت:

برای ایجاد دقت، سازمان هی روانی خاصی موظف اند که روی یک متن بخصوص متمرکز شوند که ما دقت و تمرکز کافی داشته باشیم. بچه ها دقت مختلی داشته باشند و این اختلال را به ارث برده باشند. مثلاً « است» و « اسب» را با صاد بنویسند، حرف ما را نفهمند. بسیاری از بچه های باهوش از دقت کمی بهره برده اند. بسیاری از بچه های کم هوش هم از دقت بالایی برخوردارند. افراد وسواسی، بسیار دقیق اند. افراد غیر وسواسی چندان دقیق نیستند .اگر بچه ها در طول مدرسه ابتدایی گرفتار اختلال دقت اند، باید یک مشاور، آنها را معالجه کند. علاج « کم دقتی» به دست پدر و مادر امکان پذیر نیست.

برخی از پدران و مادران به سبب کمی سواد روان شناسی، به بچه ها اصرار می کنند« دقت کن» . به صراحت باید گفت که این اصرار، بی فایده است. چنین دستوری مانند آن است که به نابینایی بگویید: «ببین!» . هیچ وقت به بچه ای که دقت ندارد، نگویید « دقت کن» بلکه در فکر درمان او باشید.

عوامل اختلال دقت:

  • عوامل ارثی: در بسیاری از موارد، ملاحظه می شود که خانواده یک کودک بی دقت هم بی دقت اند.
  • عوامل محیطی ایجاد اغتشاش دقت: به عنوان مثال، اعضای خانواده ای که همیشه به دعوا و مراعفه با هم مشغول اند، بچه ها در هول و هراس تمام حواس خود را حول دعوا متمرکز می کنند. دقت این بچه ها تخریب می شود.

یک کمبود خاص در زندگی می تواند عامل اختلال دقت او باشد. نداشتن لباس، یا نداشتن اسباب بازی، ترس از پدر و مادر و یا معلم، دقت کودک را کاهش می دهد.

گاهی مشکل دقت کودک، به سبب مشکلی است که مسئول ایجاد دقت در مغز است که به معنی وجود اشکال عضوی در مغز است.

از عوامل مهم دقت، تغذیه است. تغذیه پروتئینی، دقت را بالا می برد و کاهش پروتئین در غذای روزانه، باعث افت دقت است.

فهرست منابع:

انسان در مسیر زندگی

روان شناسی پرورشی

مولف: دکتر محمد مجد

دکتر علی اکبر سیف

بلوغدورۀ پیش از بلوغ
Comments (0)
Add Comment