رابطه دین و تربیت

فجایع بنام دین

در كشورهاى متعدد فجایع بسیارى تحت عنوان دین بروز كرده است. در طى قرون وسطا، بسیارى از انسانها حت شكنجه و ظلم و ستم از تنگ نظرى در برخورد دینى به ستوه آمده بودند. در این موقعیت بود كه بسیارى از مردم در برابر دین حالتى كینه توزانه به خود گرفتند و به تدریج عقیده فریب و استثمار مذهبى در اذهان بسیارى از آنها رخنه كرد. این امر باعث شد كه در این دوران (قرون وسطا) كسانى چون روسو و لاك ضمن تاكید بر آزادى انسان بر اساس عقل و منطق با هرگونه كنترل و نظارت دینى بر فرایند تربیت مخالفت كنند. ما در قرون وسطا شاهد رسوا شدن بسیارى از كسانى هستیم كه زندگى منحط خود را تحت لواى دین پیش مى بردند. مردم ضمن آگاهى از اعتقادات كوركورانه خود كه بر اساس تبلیغات استوار بود شروع به بیزارى جستن از سازمانها و بنیادهاى مذهبى و عملكرد مخدوش آنها نمودند. پیشرفت علوم جدید موجى در حیات انسان ایجاد كرد. مردم با آگاهى از اقتصاد، سیاست، فلسفه و… از زاویه اى دیگر به زندگى نگاه مى كردند.

معناى دین

مفهوم دین تا به حال به طرق گوناگونى مورد توجه و تعریف قرار گرفته است به نحوى كه فهم معناى حقیقى آن در پرده اى از ابهام فرو رفته است. از نظر برخى، دین به معناى طرفدارى از برخى مناسك است مانند: عبادت، دعا، نماز و غیره. كلمه دین از كلمات لاتینى Legere, re یا Ligare به معناى انجام و یا پس دادن تكلیف مشتق شده است. بدین لحاظ، مفهوم این كلمه عبارت است از آنچه انسان را در پیوند، محبت، همدردى، حقوق و وظایف متقابل نسبت به یكدیگر ملزم و مقید مى كند. بنابر دین مسیحیت، وظایف انسانها در پیوند محبت آمیز و همدردى آنها نسبت به هم خلاصه شده است. از دیدگاه هندى كلمه دین معنایى بسیار گسترده تر و جامع تر دارد. در این فرهنگ لغت انگلیسى دین نمى تواند معادل مناسبى براى كلمه دارما باشد. مفهوم هندویى مذهب عبارت است از اجراى وظایف و تكالیف فردى. از این جهت دارما مى تواند معادل كارتابیا یعنى وظیفه (تكلیف) محسوب شود. از لحاظ فلسفه اسلامى مذهب نوعى روش تربیتى انسان در اصول رفتار و اخلاق است. به رغم اختلاف دیدگاهها راجع به معناى دین، حداقل این امر به طور كامل توسط همه پذیرفته شده است كه دین به انسان كمك مى كند تا به سوى اهداف معنوى جهت دستیابى به خوشبختى، سعادت و آرامش گام بردارد. باور دینى بر این امر استوار است كه برخى انسانها داراى روح بسیار عالى تر نسبت به دیگر انسانها هستند. خداوند قادر مطلق و حاكم كل است. همه امور از او سرچشمه مى گیرد و به او ختم مى گردد. هر ذره اى از جهان از طرف اوست. حقیقت، زیبایى و سعادت از جانب خداوند نشات گرفته است. پیشرفت و تعالى انسان در گرو تحقق این اصول سه گانه است. دین به او كمك مى كند تا به خدا نزدیك شود. بنابراین، دین مهمترین ابزار براى پى بردن به خدا و نیل به سعادت و آرامش نهایى است. مفهوم كلمه اسلام در این جهت یك مفهوم بى همتا و عالى است. این كلمه از (Salm) به معناى آرامش و رضایت به وجود خداوند مشتق شده است. در این مفهوم شخص باید خود را كاملا در برابر خداوند تسلیم و رها نماید و تاثیر كامل و تمام عیار خداوند را بر خود بپذیرد. اهمیت كلمه دارما نیز مشابه كلمه اسلام است. با محبت و حس همدردى مى توان فرد را به انجام وظایف خود در برابر دیگرى متعهد ساخت و بین افراد مختلف اتحاد برقرار كرد. ماهیت مسیحیت عبارت است از غرق شدن در تعلیمات آسمانى. معناى ودیك دارما عبارت است از: دانش دین. معناى ساناتان دارما عبارت است از: ادیان جاودانه و دین انسانى. مفهوم بادها دارما عبارت است از: دلیل دینى. بررسى فوق در مفهوم دین اشاره به این واقعیت دارد كه دین داراى مفهومى بسیار گسترده و وسیع است. مفهوم دین پیچیده در مفاهیمى چند است، مفاهیمى از قبیل حقیقت، زیبایى، سعادت، عشق، همدردى و ارزشهاى والاى زندگى. بدون تردید مى توان گفت دین ارتباط تنگاتنگى با زندگى دارد.

ارتباط دین و تربیت

بحث ارتباط دین و تربیت از دیرباز مورد توجه بوده است و پیوسته آن دو همكارى هاى متقابلى داشته اند، اما پس از عصر نوزایى كه انسان بیش تر به علم روى آورد به دین و نقش آن كم توجهى شد.نگاه به تربیت از زاویه دین و حاكمیت نوعى آرمان خواهى در مكاتب تربیتى قرون گذشته یگانه شاخصه غیرقابل تردید بوده است، تا جایى كه هرگز احساس تقابل میان دین و تربیت نمى شده است. اما پس از غرور حاصل از خیزش انسان به سوى علم و وانهادن جانب دین، این امر با سؤال جدى مواجه شد، تا جایى كه پس از رنسانس و حدودا نیمه هاى قرن اخیر بسیارى از مكاتب تربیتى و رویكردهاى موجود، بحث از دخالت دین در تربیت و ارتباط آن دو با یكدیگر را به عنوان یك امر حاشیه اى تلقى كردند. لزوم نگاهى دوباره به آموزه هاى دینى و بازخوانى مجدد آن مطابق با تغییرات جهان امروز از یك طرف و گرایش انسان دردمند و خسته از دستاوردهاى فرهنگى تكنولوژى و مصرف گرایى به سوى معنویات و دلبستگى هاى دینى و آرمانى از طرف دیگر موجبات توجه دوباره به این بحث قدیمى را فراهم آورد. در مورد ارتباط دین و تربیت، دیدگاه هاى گوناگونى ارائه شده است:آنچه امروزه این بحث را بیشتر در مدار توجه فیلسوفان، نظریه پردازان تربیتى و مربیان قرار داده است دیدگاه كاملا متفاوتى است كه دامنگیر بحث ارتباط دین و تربیت شده است.

برخى با جدایى كامل دین از تربیت و عدم كارایى و ثمربخشى آن در این حوزه هرگونه تاثیرپذیرى نظام تعلیم و تربیت را از دین امرى كهنه، قدیمى و متعلق به عصر تفوق ماوراءالطبیعه و خرافات بر عقل و علم مى دانند. آنها دین را متعلق به عصر كودكى بشر و مخالف با عقل و علم مى دانند و چنین ادعا مى كنند كه امروزه بشر با تمسك به پیشرفتهاى عقل و شناخت دقیقتر خود ظرفیت مناسبترى براى برنامه ریزى و پیشبرد امور مربوط به خویش دارد.اكنون با رفع بسیارى ابهامات از زندگى انسان و ارائه چهره اى منفى از كاركرد بسیارى از آموزه هاى خرافى در طول اعصار گذشته تمسك به سنتهاى كهنه و قبول نقش آنها در ساخت شخصیت انسان به منزله فروگذارى بینش جدید و انحراف انسان از رشد و پیشرفت و دست و پا زدن در ابهامات غیرقابل حل است. شاید بتوان ریشه این طرز تفكر را در جهان معاصر نوعى علم زدگى و تقبل نقش منحصر براى علم و توانایى انسان در شناخت آن دانست، امرى كه در مكاتب فلسفى منعكس كننده نوعى الحاد و در مكاتب روان شناسى در قالب رفتارگرایى محض بروز و ظهور پیدا كرده است.

در مقابل، برخى دیگر لزوم اعطاء نقشى مناسب به دین و قبول تاثیرگذارى آن را در نظام تعلیم و تربیت پذیرفته اند. اما نحوه و میزان تاثیرگذارى و حضور دین در گستره تربیت انسان وابسته به نوع نگاه آنها به انسان و دین است. گروهى با تاكید بر مقوله هاى دینى درصدد ارائه چهره اى دینى از تمام موضوعات مربوط به انسان هستند، آنها حتى معتقد به دینى كردن بسیارى از علوم كه ماهیتى غیردینى دارند مى باشند. اینكه چگونه این اعتقاد شكل مى گیرد و پایه هاى توجیهى خود را مستحكم مى كند امرى در خور بحث مفصل و خارج از حوصله این جستار است. آیا منظور از دینى كردن یعنى دینى كردن انسان و جهتگیرى هاى حاكم بر او در بكارگیرى علوم و یا علاوه بر آن، دینى كردن متن علم، موضوعات و گزینشهاى مربوط به آن، چنین مواردى از جمله بحثهاى درخور توجه است كه در حوزه خود قابل امعان نظر مى باشد.

امروزه بسیارى از صاحب نظران در امر تعلیم و تربیت، دین و مسائل اجتماعى قائل به نوعى اثربخشى دین در تعلیم و تربیت و لزوم حضور چهره اى مناسب از آن در سطح مدارس هستند. هنگامى كه در فرهنگ غرب و دیگر فرهنگهاى تاثیرپذیر از آن بحث از دین و مذهب به میان مى آید سریعا مرزى بین دین انسانى و دین وحیانى كشیده مى شود. به این معنا كه دین انسانى (انسان محور) دینى معقول و قابل قبول و دین وحیانى (خدامحور) دینى مبهم و در نظر برخى خرافى و غیرقابل قبول جلوه مى كند. بنابراین حضور هرگونه دین الهیاتى و وحیانى در گستره تعلیم و تربیت ممنوع و صرفا آنچه از دین و مذهب در خدمت آرمانهاى انسانى در مقوله هاى فردى و اجتماعى قرار مى گیرد; باید در سطح مدارس مورد استفاده قرار گیرد. از نظر این گروه آنچه اهمیت دارد نیازهاى انسان و رفع آنست; نیازهایى كه آدمى خود تشخیص مى دهد و براى رفع آن از دین بهره مى جوید.

در این صورت او هم در حوزه تشخیص نیاز و هم در بعد پاسخ به آن براى خود نقشى منحصر قائل مى شود. از این رو مطلقا خود را در اختیار دین قرار نمى دهد تا نسبت به نوع سعادت و رستگارى انسان و نحوه احراز آن دین تصمیم گیرى كند. این نوع دین پذیرى در كنار رویكرد انسان به دیگر مقوله هاى زندگى از قبیل علم و هنر توجیهى كاملا بشرى مى پذیرد. در این رهیافت به دین، آنچه اهمیت دارد نیاز انسان و برآورده شدن انتظارات اوست; به همین جهت جهتگیرى وى در قالب انتظار انسان از دین مطرح مى شود تا انتظار دین از انسان. این انسان است كه دین را مى سازد و یا از آن متناسب با نیازهایش گزینش مى كند و بهره مى گیرد، همانطور كه علم و هنر چنین جایگاهى در ارتباط با او دارند. هرگز انسان نباید خود را به طور مطلق در اختیار دین قرار دهد تا دین او را بسازد و پرورش دهد. تنها ویژگى دینى كه دست ساز انسان است، نوعى سرسپردگى و دلبستگى به آرمان والا و متعالى انسانى است كه مى تواند در قالب آرزوها و آمال یك نوع مدینه فاضله انسانى و یا حتى آرمانهاى منتهى به خدا نیز تجلى یابد.

مهم این است كه دین مزبور در محدوده زندگى دنیایى چه مقدار مى تواند آرامش و امنیت را براى انسان به ارمغان آورد و به چه میزانى ظرفیت انگیزشى وى را در صلح جهانى و رعایت آرمانهاى انسانى و نوعدوستى ارتقاء مى بخشد. این است غایت یك دلبستگى و آرمانخواهى در قالب مذهب و دین انسانى; قالبى كه ضمن اثربخشى و ثمردهى در تعلیم و تربیت فاقد پیامدهاى ابهام آلود و بعضا خرافاتى و تعصب آمیز ادیان سنتى است. چنین برداشتى از دین ناظر بر جوهره اى واحد از آن است كه با هریك از ادیان الهى و الحادى سازگارى پیدا مى كند، جوهره اى كه بدون توجه به دیگر جوانب دین از قبیل مناسك و شعائر و رسالتهاى خاص آن درصدد نوعى وحدت بخشى با دید كثرت گرایى (پلورالیستى) به تمام ادیان و استفاده مشترك از آن ها در رفع نیازهاى انسان است.

بسیارى از نظریه پردازان تربیتى مانند روسو، كانت و همچنین مربیان، حضور این نوع دین را در تعلیم و تربیت تجویز مى كنند. آنها ضمن رویگردانى از دین وحیانى افراط در علم زدگى و عدم توجه به عواطف مذهبى انسان را نیز مجاز نمى شمارند. بدین لحاظ نقش مثبت دین را در قالب مزبور تبیین مى نمایند.آنچه در پذیرش این دیدگاه، بسیارى از صاحب نظران و بالاخص پژوهشگران حوزه دین را در كارایى نهایى آن دچار تردید كرده است عدم قوت و فقدان پتانسیل لازم براى دین انسانى در اثرگذارى بر انسان است. آنها چنین اظهار مى كنند كه اگر انسان آفریده خداست و خداوند نسبت به او آگاهى مطلق دارد، پس بهترین آیین براى رستگارى وى آن آئینى است كه از جانب خدا ارسال شده باشد، یعنى همان دین وحیانى و الهیاتى. چرا كه انسان در طول تاریخ همواره نسبت به احراز دو مقوله یعنى مقوله هدایت و مقوله دلبستگى به آن، دچار مشكل جدى بوده است. او نتوانسته است نداى واحد و غیرقابل خدشه اى را در جانب راهنمایى خود حتى در یك عصر از تاریخ پرفراز و نشیب خویش دریافت نماید; و اگر هم با هزاران دغدغه عقل خود را به سوى یك جهت متمایل دید هرگز نتوانست دلبستگى عاطفى و تمام عیار خویش را به آن جهت سوق دهد. از این رو نه هدایت ناشى از دستورات منشا یافته از عقل انسانى پیام آور امنیت و آرامش بوده است، و نه آنچه از این مقوله از طرف او ارائه شده است ضمانتى براى اجرا و دلبستگى در حوزه اراده و عواطف آدمى داشته است.

به نظر مى رسد شبیه سازى انسان از دین در قالب دین انسانى شاهدى بس روشن از درك ناخودآگاه این دو ضعف جدى بوده است، او براى اینكه بتواند اولا لنگر هدایت را تقویت نماید به سوى امرى بنام دین پناه برده است. غایت تلاش انسان در قرن حاضر براى ایجاد تلفیقى از اعتقاد مطلق به عقل خویش در قالب ارائه سلسله راهبردهاى عملى با جنبه عاطفى ناشى از احساس مذهبى انسان جهت استحكام هرچه بیشتر ضمانت عملى و ایجاد وابستگى، موجبات پناه بردن به مذهب و دین را فراهم آورده است. غافل از اینكه هرگز محتواى مصنوع بشرى توانایى لازم براى ایجاد آن دلبستگى و سرسپردگى غایى و نهایى را ندارد و در نهایت این نوع گزینش از منظر كسانى كه عمیق تر به قضایاى انسانى نظر مى افكنند نوعى خودفریبى محسوب مى گردد. در نزد این افراد پناه بردن به آموزه هاى وحیانى و سرسپارى به دین به مفهوم الهیاتى آن یگانه راه حل انسان معاصر در رهایى از چالشهاى زندگى است. به هر حال امروزه نظریه دوم مقبولیت بیش ترى دارد; زیرا به طور محسوس آموزه هاى دینى در نظام تعلیم و تربیت انسان هاى متدیّن بسیار تأثیرگذار است. به عنوان مثال، بسیارى از آموزه هاى دین اسلام جنبه تربیتى دارد و وجود مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه طاهرین(علیهم السلام)بهترین الگوهاى تربیتى مسلمانان مى باشند.

اما اینكه چگونه مى توان حضور مؤثرتر دین وحیانى را در حوزه تعلیم و تربیت به اثبات رساند، امرى در خور توجه و تحقیق است. آیا دین صرفا در اهداف اقدام به ارائه طریق مى كند یا فراتر از آن با روشنگرى هاى دیگر در قالب اصل و حتى روش نیز ما را به سوى تعالى فرا مى خواند؟ آیا در حوزه روشها اهتمام بر روشهاى صرفا عبادى است كه از اختصاصات دین ست یا در دیگر گستره هاى زندگى انسان در ابعاد فردى و مناسبات اجتماعى نیز روشهاى خاص خود را ارائه مى دهد؟ همه این سؤالها از جمله مباحث قابل طرح در بحث دین و تربیت است.

نیاز به دین

گاهى اوقات انسان با موقعیتهایى مواجه مى شود كه قادر به فهم و درك آن نیست و ضمن ابراز شگفتى، به عجز و ناتوانى كامل خویش، درباره فهم این موقعیتها اعتراف مى كند. مشكل است بگوییم كه دین چگونه به شكل جدید و امروزى خود درآمد. ممكن است گفته شود تصور انسان از دین مبتنى بر باورهاى وى به قدرتهاى مافوق طبیعى (ملكوتى) است. عواملى نظیر زمان و مكان تفاوتهایى در این باورها ایجاد كرده اند. از طرف دیگر رشد علوم منجر به از بین رفتن بسیارى از شبهات از ذهن انسان شده است. به نحوى كه او به تدریج بر بسیارى از خرافات مسلط گشته است. البته رشد علوم به این معنا نیست كه انسان امروزى دیگر به دین نیاز ندارد هرچند این امر صحیح است كه انسان متجدد دیگر همچون اجداد خود اعتقادى به قدرتهاى مافوق طبیعى (آسمانى) ندارد، اما هنوز نیاز او به اصل دین پابرجاست، چرا كه بسیارى از رفتارهاى انسان تحت تاثیر و نفوذ دین است. دین در عصر تمدن هاى بشرى پیوسته متغیر، یك تكیه گاه تزلزل ناپذیر براى انسان فراهم كرده است كه به واسطه آن قادر به حفظ وقار و آرامش خود در برابر موقعیتهاى نامساعد زندگى بوده است.هنگامى كه انسان در مواجهه با ناكامى ها، تنشهاى روانى و كشمكشها در شرف از بین رفتن و خرد شدن قرار مى گیرد، دین ترس و وحشت را از او برطرف و حیاتى دوباره به وى اعطاء مى كند و او را تحریك مى كند تا به شیوه اى عمل نماید كه از نظر جامعه قابل قبول است.

تنها مذهب است كه در دنیاى مادى امروز جهت حفظ ارزشهاى انسانى قادر به تعیین مسیر صحیح براى اوست. این دلیلى است براى جایگاه ارزشمند دین در هر فرهنگ انسانى. بر این اساس، در تمام كشورها همیشه تلاش كرده اند تعلیم و تربیتى را فراهم آورند كه بتواند آرمانهاى فرهنگى و ارزشهاى انسانى را زنده نگه دارد. در هر نقطه اى از دنیا هر فردى كوشش مى كند تا آرمانها و ارزشهاى متعالى انسانى را با تمسك به دین خاص خود مورد محافظت قرار دهد. بنابراین، لزومى به تاكید بر این نكته نیست كه حتى امروزه نیز انسان نیازى وافر به دین دارد. بحث فوق اشاره به این مطلب دارد كه بین دین و زندگى انسان از همان آغاز ارتباطى نزدیك وجود داشته است. دین همواره انسان را به پیروى از مسیر صحیح ترغیب كرده است و انسان پیوسته سعى نموده تا شخصیت خود را متناسب با آرمانهاى دینى شكل دهد. بنابراین، دین از جهات مختلف نقش اساسى در تربیت انسان ایفاء كرده است. از این رو، ارتباط بین مذهب و مربى داراى سابقه اى بس دیرینه و كهن است. آنچه از این به بعد مورد توجه ما قرار مى گیرد ذكر این نكته است كه چگونه مذهب از زمانهاى قدیم در تربیت انسان تاثیر داشته است.

نقش تاریخى دین در تربیت انسان ها

ما در تاریخ اعصار قدیم هندوستان (دوره ودیك و آیین بودایى) مى یابیم كه مذهب اساس تربیت بوده است. در خلال این دورانها مطالعه و تدریس كتب مذهبى به عنوان هدف اصلى محسوب مى شد. مؤسسات آموزشى همان مؤسسات مذهبى بودند و رابطه بسیار قوى و نزدیكى بین مذهب و تربیت برقرار بود. در طى قرون وسطا پتشالها و مكتبها در معابد و مساجد رونق پیدا كردند. كشیشان و ملاهاى این معابد و مساجد به تربیت كودكان اشتغال داشتند. مطالب مذهبى نقش مهمى در محتواى دوره هاى آموزشى داشتند. در این دوره هدف اصلى آموزش عبارت بود از مطالعه كتب مذهبى و انجام رفتار در جامعه مطابق آن. كشورهاى اروپایى نیز در این دوره (قرون وسطى) تربیت، به میزانى كاملا قابل ملاحظه تحت تاثیر و نفوذ مذهب قرار داشت.

كودكان در این كشورها در صومعه ها و كلیساها آموزش مى دیدند. رئیس صومعه و اسقف كلیسا مسئولیت سازماندهى آموزشى كودكان منطقه خود را بر عهده داشتند. هرچند اروپا در طى قرون وسطا تا حدودى شاهد محدودیت دیدگاه دینى بود، اما على رغم آن در همان اعصار نیز یك رابطه نزدیك بین مذهب و تربیت وجود داشت; به نحوى كه در این زمان مدارس كاتریال و موناستیك كه تحت كنترل و نظارت كلیساها بودند كاملا متداول بود. بنابراین، در اروپاى قرون وسطا نیز مذهب كاملا بر آموزش و تربیت تاثیر داشت. در دوران جدید نیز سازمانها و بنیادهاى مذهبى گوناگون علاقه وافر خود را به امر آموزش و تربیت نشان داده اند. هم اكنون مدارس و دانشكده هاى بسیارى در سراسر جهان وجود دارند كه توسط این بنیادها اداره مى شوند. در بسیارى از كشورها نیز مؤسسات مذهبى نقش مهمى در گسترش آموزش در مناطق تحت فعالیت خود دارند. با ورود اسلام در سرزمین حجاز، دین منشأ تحولات بسیارى در تربیت شد، اسلام مسلمانان را به فراگیرى علوم تشویق نمود و مكارم اخلاقى را گسترش داد. امروزه نیز بشر در زمینه حیات فردى و اجتماعى خود (شیوه زندگى، تنظیم روابط خانوادگى و…) به آموزه هاى دینى نیاز دارد.

به هر حال تربیت و دین ارتباط تنگاتنگى با یكدیگر دارند. هرچند اهداف غایى آن دو یكسان است، اما تا به حال این ارتباط نزدیك به طور صحیح مورد توجه و درك قرار نگرفته است. در این زمینه دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. برخى هیچ جایگاهى براى دین در تربیت كودك قائل نیستند، اما گروهى درصدد اعطاء جایگاهى بسیار عالى به دین در تربیت هستند. در این میان برخى از كارشناسان آموزش و پرورش در آمریكا و اروپا نیز درصدد اعطاء نقش بسیار بالایى به دین در امر تربیت هستند.تلاش آنها از خلال فعالیت مدرسه در روز یكشنبه، تمایل به تربیت دینى و تربیت خلق و خوى بچه ها ظاهر مى شود. حتى بسیارى از مادیگراها نیز در این دوران درباره اعتقاد به معنویت فكر مى كنند. امروزه، در همه كشورها آگاهى نسبت به نیازمندى به تربیت دینى و اخلاقى در حال رشد كردن است و مردم تفكر راجع به این موضوع را وجهه همت خود قرار داده اند كه چگونه مى توان تربیت دینى را به مدارس انتقال داد. از طرف مقابل، گروههاى متمایل به مسایل اقتصادى و سیاسى با هرگونه اعطاء جایگاه به دین در امر تربیت به مخالفت برخاسته اند.

دلایلى بر علیه تربیت دینى

  1. با توجه به اینكه فرزندان گروهها و فرقه هاى مختلف دینى در مدرسه وجود دارند اعطاء هرگونه جایگاهى به دین در آموزش و پرورش عملا غیر ممكن است. در تربیت دینى اى كه در مدرسه ارائه مى شود كدامین دین باید مورد پیروى قرار گیرد؟ حال آنكه پیروى از یك دین خاص در مدرسه سبب بروز اختلافهایى در میان مردم خواهد شد و همه آنان را از تشریك مساعى و همیارى با فعالیتهاى مدرسه بیزار خواهد كرد.
  2. آنچه بیشتر در تربیت دینى مورد تاكید قرار مى گیرد موعظه و نصیحت است و چه بسا رفتارهاى كودكان در مدارس كاملا مخالف این نصایح باشد. در حقیقت براى اصلاح شخصیت كودكان پرداختن به ایجاد محیط مناسب به مراتب ضرورى تر از موعظه و پند و اندر است.
  3. تحقیقات نشان داده است كه هیچ همبستگى بین دانش (دانستن) و رفتار وجود ندارد حال آنكه در تربیت دینى بر دانش، بیشتر از رفتار تاكید مى شود. معناى ضمنى این مطلب این است كه چه بسا، على رغم كسب دانش رفتارى متضاد با آن از خود بروز مى دهد.
  4. احتمالا بحث پیرامون فضایل و رذایل و پیرامون عقاب و ثواب الهى چنان كشمكش در اذهان كودكان ایجاد خواهد كرد كه مانع رشد اخلاقى آنها خواهد شد. از این رو، عرضه ارزشگذارى هاى یك دین خاص به كودكان مخالف ارزشهاى اجتماعى خواهد بود.
  5. كودكان مدرسه اى هنوز آنچنان قدرت استدلال نیافته اند كه قادر به فهم معناى ظریف ادیان مختلف باشند. از طرف دیگر یك معلم مشترك نیز توانا بر انتقال تربیت دینى نیست; زیرا براى او مشكل است كه بخواهد در تفسیر امور بى طرف باشد. اتخاذ نگرش علمى و بى طرف نسبت به دین از سوى معلم بسیار ضرورى و لازم است، اما فوق العاده مشكل است چون این قبیل سعى و تلاش سبب متزلزل كردن عقیده راسخ و اطمینان شخصى او مى شود. از این رو، علم مشترك براى تربیت دینى نامناسب است. از طرف دیگر، انتخاب معلم خاص براى انتقال تربیت دینى نیز نمى تواند مفید باشد چرا كه او نمى تواند با كودكان ارتباط نزدیك برقرار كند به همین جهت نمى تواند ارتباطى بین تربیت دینى با زندگى كودكان ایجاد نماید. در این حالت نیز تربیت دینى به دلیل نارسا بودنش منجر به نصیحت و وعظ خشك و خالى خواهد شد كه هیچ تاثیرى بر كودكان نخواهد گذاشت.
  6. هرچند هدف اصلى از دین عبارت است از: مقید كردن فرزند به عشق و محبت و حس همدردى، اما واقعیت این است كه در برابر این آرمانها اعمال دیگرى اتفاق افتاده است. نبردهاى بسیارى تحت عنوان دین درگرفته است و هزاران شخص بى رحمانه به قتل رسیده اند. مردم به نام دین داراى خصومت متقابل، تعصب فرقه اى و عدم بردبارى بوده اند. در چنین موقعیتى اعطاء جایگاهى به تربیت دینى صرفا به معناى تشویق این قبیل شرارتها در میان كودكان است.
  7. دین یك موضوع فردى و تجربه شخصى است. هر كسى مایل است خدا را آن طور كه خود مى خواهد متناسب با باورهایش ستایش كند بنابراین، شایسته نیست در جمع كودكان اقدام به تربیت دینى نمود.

استدلال حامیان تربیت دینى در مدارس

  1. یكى از جنبه هاى مهم در سیر زندگى انسان مذهب است. این وجه ممتاز انسان از حیوان است كه مى تواند بر اساس مذهب اقدام به تعمق نماید. در دنیاى مادى كنونى انسان به شدت نیازمند مذهب است چرا كه، وى نمى تواند از طریق خوش گذرانى كه هیچ پایانى براى آن نیست به سعادت نایل شود.در خوشگذرانى دنیوى تمایل به چیزهاى مادى افزایش مى یابد. در این هنگام است كه باید مذهب داراى جایگاهى در تربیت باشد; زیرا صرفا از طریق مذهب است كه انسان با بى محتوایى امور دنیوى آشنا مى شود. سلسله دروس از قبیل تاریخ، جغرافى، علوم، ریاضیات و دیگر موضوعات علمى صرفا ما را قادر به رفع نیازهاى مادى مى كنند. این موضوعات هرچند سبب رشد و پرورش ذهن مى شوند، اما همواره جنبه معنوى شخصیت انسان دور از دسترس آنهاست. تربیت دینى ترفیع دهنده همین شخصیت و ارزشهاى انسانى است.
  2. امروزه ما به دلیل فقدان احساسات صادقانه مذهبى دچار بسیارى از شرارتهاى اجتماعى شده ایم. این شرارتها ریشه در تعصب، دشمنى، خودخواهى و غیره هم در سطح ملى و هم بین المللى دارد. در این میان تنها مذهب است كه به ما كمك مى كند تا این شرارتها را ریشه كن كنیم.
  3. هرگز نباید دین را صرفا یك احساس محدود و تنگ نظرانه تلقى كرد. از این رو، تربیت دینى به معناى تربیت در یك دین خاص نیست، بلكه مراد از تربیت دینى تاكید بر جوهره و عصاره ادیان است. اگر مذهب در قالب احساس خالى از تعصب مطرح شود، آنگاه قادر به از میان برداشتن تمام شرارتهاست. محدوده مدرسه جایى براى برگزارى آئینهاى مختلف نیست. به جاى تاكید بر نقاط اختلاف باید بر آرمانهاى اصلى كه مشترك بین تمام انسانهاست تاكید شود. صرفا از این طریق است كه تربیت دینى ثمر بخش مى شود.
  4. در دنیاى متجدد استدلال علمى و مادى گرایانه بر همه چیز تفوق پیدا كرده است، به نحوى كه مردم در اكثر كشورهاى پیشرفته به دلیل زیاده طلبى در ثروت اندوزى دچار كشمكش هاى ناشى از دو جنگ جهانى شدند. این كشمكشها چنان گسترش یافته است كه حتى زمان حال را نیز فرا گرفته است. واقعا اگر دین و سنت معنوى خود را رها كنیم و به دنبال این كشورها برویم چه سرانجامى در انتظار ماست؟ پیروى از دین و آكنده شدن از اشتیاق معنوى به هیچ وجه به معناى گرسنگى كشیدن و در انتظار مرگ به سر بردن نیست. بحثى در این مطلب نیست كه ما باید قبل از گام برداشتن در درجات عالى معنوى به جسم و بدن خود رسیدگى كنیم. امروزه، كشف تعادل بین معنویت و مادیت امرى ضرورى است و ما صرفا از طریق تربیت مى توانیم به این تعادل دست پیدا كنیم. از این جهت است كه تربیت باید رنگ مذهب انسانى داشته باشد.

            1- مجله حوزه و دانشگاه، ش 19، ص 18 / ص 19، مقاله دين و تربيت، از كتاب: OF EDUCATIONFOUNDATIONS ، مؤلف: S.P.CHOUBE ، پيشگفتار و بازگردان از شهاب الدين مشايخى‏راد

            2- مقاله تربيت و جامعه، نوشته محمدرضا ضميرى

تعلیم و تربیت و انتظار بشر از دین

نظام تربیتى و دانش تعلیم و تربیت یكى دیگر از رشته هاى علوم انسانى است كه تناسب دارد از پیوندهاى آن با دین به اختصار بنگاریم و بادقت علمى بكوشیم به این پرسش ها پاسخ دهیم: آیا مى توان در حوزه تعلیم و تربیت از دین اسلام انتظارى معقول داشت؟ آیا با رشد و توسعه علوم تجربى و بشرى مى توان این انتظار را منطقى دانست؟ پاسخ اجمالى این پرسش ها مثبت است; زیرا حتى مراجعه مختصر به كتاب و سنت نیز از اهتمام آن ها به مطالب تربیتى حكایت مى كند; ولى چند گزاره تربیتى از این منابع به دست مى آید؟ آیا مى توان با اجتهاد و استنباط فقهى نظام منسجم تربیتى و تشكل یافته از مبانى، اصول، اهداف و روش ها به دست آورد؟ حق مطلب آن است كه نظام تربیتى نیز به اسلام مستند است، گر چه باید در تدوین آن از روش هاى تجربى و آمارى نیز بهره گیریم. تبیین تفصیلى این سخن به توضیح اصطلاحات زیر بستگى دارد.

1- تربیت: این واژه در لغت از ماده «ربو» به معناى نشو، نمو، برتر نهادن، زیاد كردن، بزرگ داشتن و غیره گرفته شده است (لسان العرب ماده ربو) و در اصطلاح تعاریف گوناگون دارد; براى نمونه مى توان به تعریف هاى زیر اشاره كرد:

الف) تربیت عبارت است از تنظیم قواى بشرى كه حسن رفتار او را در جنبه هاى مادى و معنوى زندگى ضمانت مى كند.

ب) تربیت مجموعه تلاش هایى است كه هدف آن برخوردار ساختن فرد از همه قوایش و آماده كردن او براى استفاده صحیح از آن ها است.

ج) تربیت مجموعه فرایندهایى است كه از طریق آن گروه یا جامعه قدرت ها و مقاصد خویش را انتقال مى دهد تا بقا و رشد مداوم خویش را تضمین كند.

د) تربیت عبارت است از فراهم كردن زمینه ها و عوامل به فعلیت رساندن و شكوفا ساختن استعدادهاى انسانى در جهت مطلوب.

این تعاریف كه از سوى روان شناسان امریكایى و فرانسوى ارائه شده، جامعیت و مانعیت ندارد; زیرا، اولا این مفاهیم قراردادى اند; و ثانیا، با نگرش هاى گوناگون جامعه شناسانه و روان شناسانه عرضه مى شوند. به هر حال، تربیت معادل كلمه Education است كه در معناى كشف قانونمندى هاى حاكم بر تربیت به كار مى رود و با مبانى و اصول و روش هاى تربیتى كشف شده وارد جامعه مى شود. (روان شناسى پرورشى، على اكبر سیف، ص 14). این تعریف و نیز هدف بعثت پیامبران نشان مى دهد كه دین باید در پرورش استعددهاى مادى و معنوى، براى رساندن انسان ها به اهداف و كمالات متعالى، تلاش كند و در این راستا اصول و مبانى و روش هایى به ارمغان آورد.

2- اخلاق: جمع خلق، حالتى تثبیت شده در روح آدمى است كه به وسیله تزكیه و تربیت محقق مى شود. پس اخلاق ثمره تربیت است. نسبت تربیت باتزكیه عام و خاص مطلق است; یعنى دامنه تزكیه معنویات است و تربیت گسترده اى وسیع تر دارد.

3- نظام تربیتى: مجموعه گزاره ها و اندیشه هاى منظم و سازمان یافته درباره تربیت كه از مبانى، اصول، اهداف و روش هاى تربیتى شكل گرفته است.

4- مبانى تربیتى: گزاره هاى بنیادین هستى شناسانه، انسان شناسانه، جهان شناسانه و معرفت شناسانه اى كه از وضعیت و جایگاه انسان در عالم و مطلق هستى گزارش مى دهد. فلسفه تعلیم و تربیت به تبیین مبانى تربیتى مى پردازد (زمینه اى براى بازاندیشى در فلسفه تعلیم و تربیت، ترجمه وتالیف دكتر سعید بهشتى، ص 61- 64). دیدگاه هاى متافیزیكى و معرفت شناسى و انسان شناسى در عرصه نظریه و عمل تربیتى نتایج و لوازمى منطقى به همراه دارد.

5- اصول تربیتى: قواعد كلى تربیتى كه با توجه به مبانى و اهداف نظام تربیتى به دست مى آید و منشا پیدایش روش هاى تربیتى و شیوه هاى تحقق و تغییر رفتارها و ویژگى هاى انسان مى گردد.

6- اهداف تربیتى: مقاصد و اهداف نزدیك، متوسط و نهایى كه به وسیله نظام هاى تربیتى دنبال مى شود.

7- روش هاى تربیتى: شیوه ها و راهكارهاى كاربردى كه انسان تربیت یافته را به اهداف تربیتى نزدیك مى سازد.

متون دینى اسلام گزاره هایى دارد كه اركان چهارگانه نظام تربیتى یعنى مبانى، اصول، اهداف و روش هاى تربیتى را بیان مى كنند. قبل از بیان مبانى تربیتى اسلام، باید یادآور شد كه تفاوت نظام هاى تربیتى رهاورد اختلاف مكاتب فلسفى چون پراگماتیسم (پیرس، جیمز، دیویى)، رفتار گرایى (واتسون، اسكینر)، اگزیستانسیالیسم (كى یركگارد، هایدگر، سارتر، هوسرل، پونتى)، فلسفه تحلیلى (مور، راسل، ویتكنشتاین، آیره رایل) ماركسیسم و فلسفه هاى شرق (هندى، چینى، ژاپنى، خاورمیانه، یهود، مسیحیت و اسلام) است. حتى امروزه مباحث جدیدى چون زیبایى شناسى و هرمنوتیك نیز د رتعلیم و تربیت اثر مى گذارند و بسیارى از الگوهاى تدریس را متاثر مى سازند. (چند مبحث اساسى در فلسفه تعلیم و تربیت، سید مهدى سجادى، ص 85 به بعد) مبانى فلسفى اسلام كه در نظام تربیتى نقش ایفا مى كنند، عبارتند از:

1- تركیب انسان از نفس و بدن و ظاهر و باطن و تاثیر آن ها بریكدیگر (مؤمنون/12- 14)

2- رشد تدریجى مادى و معنوى انسان و سیر از مرحله ضعف به قوت (مؤمنون/12- 14)

3- بعد روحى و الاهى انسان (ص/72)

4- نیازهاى طبیعى و مادى انسان مانند غذا (ص/81)، غریزه جنسى (مائده/3) و استراحت (نبا/9)

5- نیازهاى روحى و معنوى انسان مانند امنیت و ایمنى (حجر/82) و آرامش (روم/21)

6- گرایش هاى فطرى و وجودى انسان مانند خداگرایى (روم/30)، زیباگرایى (نحل/5و6)، برترى جویى وعزت طلبى (قصص/83) و خلودگرایى (طه/120)

7- شؤون نفس انسان مانند فطرت (روم/30)، عقل (یونس/100)، كرامت پذیرى (اسراء/70) و قلب (بقره/225)

8- ویژگى هاى انسان مانند شهود (نجم/11)، اراده و اختیار، تحول پذیرى از شرایط محیطى و اجتماعى و تاثیر گذارى بر آن ها

خداوند سبحان در آیات قرآن ضمن بیان گرایش ها، نیازها، ویژگى ها، ابعاد و شؤون انسان به جهت گیرى هاى تربیتى آن ها توصیه مى كند و انسان را به سوى اهداف متعالى فرا مى خواند. مبانى مذكور منشا پیدایش اصول و روش هاى تربیتى است. اهداف تربیتى اسلام عبارت است از: رشد (بقره/186)، حیات طیبه (نحل/97)، طهارت (مائده/6)، هدایت (فتح/20)، عبادت (ذاریات/56)، تقوا (بقره/187)، قرب (كهف/24)، رضوان (حدید/27)، اقامه قسط (حدید/25)، فلاح (اعراف/69)، تعقل (بقره/242) و تزكیه (مؤمنون/4). همه این اهداف در عرض هم قرار ندارند; برخى در طول امور دیگرند و ارتباط طولى با یكدیگر دارند; براى نمونه رشد، هدایت (طه/50)، تقوا (آل عمران/135) و قرب الاهى (علق/19) اهداف نهایى اند و بقیه اهداف ابتدایى و متوسط.

اصول و روش هاى تربیتى، حد وسط مبانى و اهداف تربیتى به شمار مى آیند (نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، خسرو باقرى، فصل 4). اسلام به اصولى چون تغییر ظاهر و تحول باطن توصیه مى كند; زیرا دو ساحتى بودن انسان یعنى نفس و بدن (ظاهر و باطن) را مبناى نظام تربیتى مى داند. تحول تدریجى شاكله انسان نیز از مبانى انسان شناسى اسلام است كه اصل مداومت و محافظت بر عمل را مى زاید. به همین دلیل، در آیات 23 و 24سوره معارج به مداومت بر نماز توصیه مى شود. تاثیر و تاثر شرایط محیطى و اجتماعى بر انسان مبناى دیگرى است كه اصول و قواعدى چون اصلاح شرایط (طه/97)، مقاومت و تاثیر گذارى بر شرایط (مائده/105)، و دیندارى مستحكم (حج/11) را به ارمغان مى آورد. مبناى زیباگرایى انسان، اصل آراستگى و فضل را پدید مى آورد. مبناى رشد تدریجى آدمى اصلى چون عدالت در روش هاى تربیتى را آموزش مى دهد. مبناى كرامت به اصل عزت (منافقون/8)، مبناى عقل به اصل تعقل ورزى (عنكبوت/43) مبناى خدا پرستى به اصل تذكر و مبناى ضعف انسان در مرحله اولیه رشد مادى و معنوى به اصل مسامحت (بقره/186 و توبه/91) راه مى برد.

این اصول، روش هایى را نیز به ارمغان مى آورند. براى نمونه:

اصل تغییر ظاهر و تحول باطن وروش هاى تحمیل و تلقین به نفس، دعوت به ایمان (اعراف/180) و بینش درباره نظام هستى (بقره 270 و 271) و حقیقت انسان (فاطر/15)

اصل مداومت و محافظت بر عمل وروش هاى فریضه سازى (نور/1) و محاسبه نفس (حشر/18)

اصل اصلاح شرایط روش هاى زمینه سازى (مانند آیه 31 سوره مدثر كه با زمینه سازى یقین را براى اهل كتاب فراهم مى كند) و اسوه سازى (احزاب/21)

اصل استحكام در دیندارى وروش هاى مواجهه با نتایج اعمال (روم/41) تحریك ایمان (توبه/13) و ابتلا (انبیا/35)

اصل آراستگى و فضل وروش هاى آراستن ظاهر (مدثر/4- 1)، تزیین كلام الاهى، عفو (ابراهیم/10) توبه (توبه/118)، تبشیر (عنكبوت/36) و مبالغه در پاداش (شورى/23)

اصل عدالت در وروش هاى تربیتى روش هاى تكلیف به قدر وسع (طلاق/7) و مجازات به قدر خطا (انعام 164)

اصل عزت وروش هاى ابراز توانایى ها و نعمت ها (نحل/76) و تغافل (توبه/61)

اصل تعقل ورزى وروش تزكیه و تعلیم (جمعه 1)

اصل تذكر وروش هاى موعظه حسنه (فصلت/33) و عبرت آموزى (هود/120)

اصل مسامحت وروش مرحله اى ساختن تكالیف (روم/39)

در اسلام روش هاى خاصى نیز توصیه شده است; براى نمونه، احترام به زنان و دختران. در روایت آمده است: آن كه صاحب ارزش و احترام است، به زن احترام مى گذارد و تنها فرد پست و لئیم به زن اهانت روا مى دارد (اسلام و تربیت دختران، على قائمى، ص 32). بنابراین، آگاهان به علوم تربیتى گواهى مى دهند كه در قرآن و سنت از اركان چهار گانه نظام تربیتى سخن به میان آمده و مى توان در این عرصه از آن آموزه ها نظام سازى كرد. البته این بدان معنا نیست كه مسلمان و متخصص تربیت اسلامى نباید از روش ها، الگوها و مهارت هاى تجربى در عرصه مشاوره، آموزش و پرورش و غیره استفاده كند. انواع مهارت هاى آموزشى پیش از تدریس و الگوهاى ضمن تدریس و روش هاى حفظ و تكرار و سخنرانى و پرسش و پاسخ و گردش علمى و الگوها و مهارت هاى آموزشى بعد از تدریس و انواع ارزشیابى از طریق مشاهده، انجام دادن كار، آزمون شفاهى، آزمون كتبى، آزمون هاى میزان شده، معلم ساخته و غیره كه با روش هاى علمى و آمارى تحصیل شده اند – تا آن جا كه بامبانى و اهداف نظام تربیتى اسلام ناسازگار نباشند – قابل استفاده اند. اگر عالمان تربیتى اسلام با آگاهى از نظام تربیتى اسلام در پى دستیابى به انواع سنجش و اندازه گیرى در روان سنجى و انواع آزمون هاى روانى و تربیتى و آزمون هاى هنجارى، پیش رفت، شخصیت، هوش و توانایى باشند، مى توانند درباره صحت و سقم مقیاس هاى اسمى، ترتیبى، فاصله اى و نسبتى و مانند آن ها باقاطعیت اظهار نظر كنند (سنجش و اندازه گیرى در علوم تربیتى و روان شناسى، حسین لطف آبادى).

اصول و مبانی تربیت دینی

علاوه بر اصول عمومى در تعلیم و تربیت، هر بعد خاصى از ابعاد آموزشى و تربیتى نیز اصول ویژه خود را مى طلبد. عمده ترین اصل تربیتى در بحث تربیت دینى را در مرحله اول باید در خودِ مفهوم تربیت دینى جستجو كرد. به هر حال اصول و مبانی تربیت دینی عبارتند از:

1- فراهم آوردن زمینه برای به فعلیت رسیدن توانائیهای بالقوه فرد تربیت دینى به معناى شكوفا شدن، ظاهر شدن و بالفعل شدن توانایى هاست. یعنى كار اصلى مربّى این است كه استعدادهاى درونى مخاطب مورد تربیت را شكوفا سازد، باید زمینه اى براى او فراهم آورد تا آنچه را در درون دارد به فعلیت رساند. تربیت صرفاً یك سرى آموزش ها و محفوظات و تقلیدها نیست. اگر در باب تربیت امر آموزش هم مطرح مى شود و به اصطلاح «تعلیم» را با «تربیت» همراه مى كنیم و «آموزش» را در كنار «پرورش» قرار مى دهیم، براى این است كه از آموزش به عنوان ابزارى جهت پرورش استفاده مى كنیم. آموزش وسیله اى است كه از طریق آن استعداد كودك شكوفا شده و قوه ها به فعلیت برسد و لذا نمى توان آموزشى را كه به این نتیجه مهم نرسد، موفق نامید، هر چند محفوظات و یادگیرى متربى صد من كاغذ باشد. این امر بویژه در باب تربیت دینى حائز اهمیت است. آموزش اصول و مفاهیم دینى، آموزش امور عبادى و مسائل و احكام و امثال آن و درج كتاب درسى «تعلیمات دینى» در برنامه درسى مدارس چنانچه زمینه اى باشد تا دانش آموز، در پایان یك دوره مثلاً پنج ساله ابتدایى به درجه اى برسد كه براساس سن خود برداشتى از الوهیت و عبودیت و رابطه عبد و مولى داشته باشد، این آموزش، آموزش موفقى شمرده مى شود و مى توان گفت در اینجا تربیت دینى انجام گرفته است. اگر كودك و نوجوان به این مرحله از تربیت برسند، در آینده نیز بطور خودكار مسئله را پیگیرى مى كنند و اگر امر بر غیر این روال باشد و نتیجه آن صرفاً برخى محفوظات باشد كه آن هم پس از مدتى به فراموشى سپرده شود، باید چاره اى دیگر اندیشید. البته ما به دنبال حذف این آموزش ها نیستیم هر چند از آن ها هم گریزى نیست، اما باید توجه داشت كه آموزش وسیله تربیت است. سخن ما بر سر نحوه صحیح آموزش و روش منطقى تربیت است. به عبارت روشن تر و در یك بررسى عینى مى گوییم، دانش آموزى كه چند سال تحصیلى را پشت سرنهاده است، چنانچه در حد رشد شناختى خود، خداشناس شده باشد، این دانش آموز باید در درس تعلمیات دینى موفق تلقى شود هر چند نمرات درسى مربوطه ضعیف باشد، و بالعكس اگر محفوظات خوبى دارد و بالتبع نمرات خوبى دارد، اما در ارتباطش با خداوند و فهم از جهان هستى رشد نداشته است، باید او را در این بعد ضعیف شمرد. خلاصه این كه از جمله اصلى ترین شیوه هاى تربیت دینى این است كه به جاى اصرار بر یادگیرى هاى طوطىوار، سعى بر شكوفا نمودن فطرت الهى داشته باشیم.

2- توجه به سیر رشد کودکان و نوجوانان در ابعاد شناختی و عاطفی و تاثیر عوامل « سن » در این رابطهآنچه مسلم است این است كه همه مفاهیم و مطالبى را كه فرد در دوره جوانى و بزرگسالى قادر به فهم آن است، در دوران كودكى و نوجوانى متوجه نمى شود. بسیارى از مفاهیم مجرد و انتزاعى تنها در سنین بالاتر معنى پیدا مى كند و لذا مطرح كردن مستقیم آن ها به كودك و نوجوان جز اتلاف وقت و احیاناً تأثیر منفى اثر ندارد. البته در این باب افراط و تفریط هایى صورت گرفته است كه از باب مثال روسو معتقد بود مفهوم خالق و بارى تعالى براى انسان تا قبل از پانزده سالگى معنایى ندارد و القاء آن موجب بت پرستى مى گردد و یا كانت پیشنهاد تأخیر آموزش این مفاهیم را مى داد. صرف نظر از تعیین زمان دقیق فهم هر مفهوم، آنچه در باب تربیت دینى اهمیت دارد، این است كه مى توان و باید از قدرت شناختى و عاطفى هر سنّى براى رشد در سنین بعدى استفاده نمود. از باب مثال در باب رشد عاطفى باید به جریان رابطه كودك با مادر و احساس تعلق و وابستگى كودك توجه نمود. زمانى این احساس تنها بین كودك و مادر است، اما رفته رفته در اثر رشد اجتماعى كودك رابطه هایى بین او و همسالان، گروههاى اجتماعى، و دیگران ایجاد مى شود. همین احساس تعلق چنانچه در مسیر صحیحى رشد كند، همراه با قدرت شناختى بعدى كودك، به او این اجازه را مى دهد كه از این احساس در رابطه با منبع اصلى قدرت و عاطفه یعنى خداوند استفاده نماید. نمونه دیگر را مى توان در رابطه با مفهوم علیت جستجو كرد. در پایان دوره كودكى (و به اصطلاح دوره كودكى سوم)، یعنى حدود هفت تا دوازده سالگى، كودك به یك حالت كنجكاوى هدف دار مى رسد و مفاهیم خاصى از جمله مفهوم علیت را روشن تر مى فهمد. این قابلیت بهترین فرصت را براى مربّى فراهم مى آورد تا رابطه كودك با خداى خویش را به زبان كودكانه تبیین سازد. توجه به این نكته نیز لازم است كه تقیدات دینى و مذهبى دوران كودكى چنانچه سطحى باشد و همراه با شناخت كافى مناسب همان سن نباشد، بزودى در دوران نوجوانى دستخوش شك و تردیدهاى خاص آن دوره شده و گاه منجر به تعارضات درونى و طغیان هاى نوجوانى مى گردد. نوجوان مایل است مفاهیم دینى را با استدلال دنبال نموده و شخصاً آن ها را دریابد. اگر مقدمات این امر در دوره قبل فراهم نگردد، در دروه نوجوانى مشكل زا خواهد بود.

3- موضوع رابطه تربیت دینى و عادت درست است كه توجه به عامل سن و توانایى ها و محدودیت هاى خاص هر دوره اقتضاء مى كند نحوه و زمان آموزش مفاهیم دینى رعایت شود، اما این به معناى تعطیلى مطلق ارتباط با مفاهیم خاص دوره هاى بعد نیست. توانایى هاى حركتى و بدنى، همراه با رشد شناختى و عاطفى كودكان در همان دوره هاى اول كودكى این اجازه را به آن ها مى دهد كه برخى تكالیف دینى را هر چند به شكل ساده و ناقص آن انجام دهند تا در زمان لازم براى انجام آن، كار بر آن ها سخت نیاید، و لذا در روایات اسلامى به نمازخواندن در سن هفت سالگى ترغیب شده است. آرى، اگر رفتار دوره كودكى كه پشتوانه قوى شناختى ندارد، به شكل عادتى مبهم و رفتارى ناآگاهانه ادامه یابد و همزمان با رشد وى حمایت شناختى نشود، این رفتار فاقد ارزش بوده و نكته مثبتى در راستاى تربیت دینى فرد به حساب نمى آید. انجام تكالیف دینى در دوره كودكى تنها زمینه هاى دوره هاى بعد را فراهم مى آورد و لازم است همراه با رشد كودك، حمایت هاى شناختى ادامه یابد. در این فرض است كه نوجوان امروز از سوئى استدلال هاى دوره نوجوانى را دنبال مى كند و از سوى دیگر با عادات دوره كودكى بسترى آماده جهت رشد تربیت دینى خود كسب كرده است.

4- توجه به رشد عقلی کودک و نقش تعقل و استدلال در تربیت دینیپیش از این گفته شد كه هدف اصلى تربیت، شكوفا سازى فطرت الهى كودك مى باشد. آموزش در این راه وسیله اى است تا متربى را با مفاهیم و مسائل لازم جهت طى مسیر آشنا سازد. این آموزش تا آنجا كه وسیله اى جهت بارورى و شكوفا نمودن استعداد درون باشد، ارزشمند و قابل توجه است، اما اگر به دلائل مختلف و از جمله افراط در آموزش، روش ناصحیح آموزش، و یا هدف قرار دادن خود آموزش، از اصل شكوفا سازى دور شویم، آموزش حالت منفى به خود مى گیرد. از جمله خطراتى كه آموزشى این چنین به همراه دارد، كاستن و یا ایجاد مانع بر سرراه رشد عقلى متربى است. شهید بزرگوار مرحوم استاد مطهرى(رحمه الله) با تمسك به فرمایش امیرمؤمنان در نهج البلاغه كه مى فرماید: «العلم علمان: علم مطبوع و علم مسموع و لاینفع المسموع اذا لم یكن المطبوع»مى فرماید: «این مسأله كه رشد شخصیت فكرى و عقلانى باید در افراد و در جامعه پیدا شود، یعنى قوه تجزیه و تحلیل در مسائل بالا برود، یك مطلب اساسى است»( نهج البلاغه، حكمت 331). و سپس اضافه مى كند: «در تعلیم و تربیت بایستى به دانش آموزى مجال اندیشه داد و او را ترغیب به تفكر كرد».

5- نقش الگو در تربیت دینیدو مبحث «همانند سازى» (Identification) در روان شناسى و «جامعه پذیرى» (Socialization) در جامعه شناسى ما را به این نكته رهنمون مى سازد كه كودكان از همان آغاز حركت و رشد اجتماعى خود و به محض ارتباط با دیگران به دنبال الگوها و نمونه هایى جهت تقلید از ایشان مى گردند. كودك و بویژه نوجوان، بر اساس اصل همانند سازى سعى مى كند الگویى براى خود انتخاب نموده و بر اساس آن رفتار خود را شكل بخشد. این یك حالت طبیعى انسانى است. انسان ناگزیر از داشتن الگو است و به نظر مى رسد كه آیه شریفه «لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة» (احزاب: 33) اشاره به این معنى نیز داشته باشد. در مورد تربیت دینى، الگوى كودكان و نوجوانان، در مرحله اول والدین و معلمین ایشان هستند. دانش آموز قبل از این كه از معلم «بشنود»، از «رفتار» او فرا مى گیرد، قبل از چشم دوختن به دهان معلم به رفتار او توجه مى كند و كلام وى را با رفتارش مقایسه مى كند، این خود بحث مهمى است كه تفصیل آن مجال دیگرى را مى طلبد.

1- مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ، صص 5 – 6

2- فصلنامه معرفت ، شماره 33 ، مقاله تربيت دينى، تربيت ليبرال، نوشته حجة الاسلام دكتر محمدجواد زارعان

اصول تربیتى اسلام با توجه به آیات و روایات

فعالیتهای تربیتی از جمله فعالیتهای اساسی است كه در حیات فردی و جمعی انسان، تاثیری انكارناپذیر دارد. این فعالیتها برای تحقق اهداف مورد نظر، تابع اصل یا اصولی است.

اصل چیست؟

اصل تربیتی، ریشه و بنیانی است كه در جریان تربیت اجتناب ناپذیر است و به عنوان دستورالعملی كلی تمامی جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد و در صورتی كه از آن تخطّی شود دستیابی به هدف دچار مخاطره جدّی می شود.

منبع اصل تربیتی كجاست؟

این اصول را قطعا باید از قرآن و سنت استخراج كرد. از آنجا كه قرآن قبل از هر چیز كتاب تربیت است، قطعا رهنمودهای كافی و جامعی در این زمینه خواهد داشت و انسان مورد نظر خداوند را ترسیم كرده است. به همین جهت استناد به سایر منابع مذهبی نیز منوط به موافقت با نص قرآن كریم است. اصول تربیت در اسلام به دلیل اجتهاد و استنباط افراد از متون دینی حالت كشفی دارد و نه وضعی؛ اگرچه قبلاً از سوی خالق انسانها وضع شده و برای ابلاغ این وضع نیز تا اندازه لازم اقدام شده است و ارسال رسل در واقع برای ابلاغ وضع مورد نظر خداوند به بندگان بوده است. دلایلی كه رجحان كشفی بودن اصول را بر وضعی بودن آنها به اثبات می رساند، اختلاف نظر صاحبنظران اسلامی در برخی اصول است. چه اینكه اگر اصول جنبه وضعی داشت دیگر هیچ اختلاف نظری موجه تلقی نمی شد.آنچه گفته شد بیشتر مربوط به اصول عام تربیت اسلامی است و در اصول كاربردی تربیت علاوه بر متون و نصوص مذهبی و غور و تعمق در آنها می توان از نتایج تحقیقات تربیتی و سایر زمینه های معرفت نیز بهره گرفت. چه اینكه نمی توان تنها به كتاب و سنت استناد كرد و چه بسا بسیاری از روشها و جنبه های كاربردی در آن متون و منابع مورد تصریح قرار نگرفته باشند.

اصول تربیت اسلامی

همانگونه كه در تعریف اصل تربیتی گفته شد، اصل تربیتی ریشه و بنیانی است كه در جریان تربیت، اجتناب ناپذیر است و به عنوان دستورالعملی كلی، تمام جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد و در صورت تخطی از آن، رسیدن به هدف آرمانی تربیت، دستخوش مخاطره می شود. در هر حال اصول تربیتى، «معیارها و قواعد و مفاهیم» پذیرفته شده اى است كه از جهان بینى و مبانى فكرى و اعتقادى سرچشمه مى گیرد و ریشه مذهبى یا علمى دارد و چنان كه گفتیم جهان بینى الهى وتوحیدى، ایمان به مبدأ و معاد و هدفدارى حیات و فطرت و كرامت انسان، زیربناى تربیت اسلامى است كه اصول تربیتى از آن مایه مى گیرد و خط مشى تعلیم و تربیت را مشخص مى كند.لازم به ذكر است كه این اصول علاوه بر اینكه در جریان تربیت، راهنمای عمل مربی در اتخاذ تدابیر تربیتی است، در تعیین اهداف واسطه ای تربیت نیز دخالت تام دارد و بدون رعایت آنها نمی توان هدفی واقع بینانه و مطلوب را تعیین و توصیه كرد. درباره این اصول و تعداد آن ها دیدگاه هاى متفاوتى است، ولی مهمترین آنها عبارتند از:

1- نیت و انگیزه الهى

نیت و به معناى قصد و واسطه میان علم و عمل است از این رو، هیچ عملى بدون نیت نخواهد بود. نیت مبتنى بر بینش و اعتقاد است، الهى باشد یا غیرالهى.از آن رو كه تربیت اسلامى در ایمان و اعتقاد ریشه دارد، انگیزه الهى را اصل و اساس تربیت مى داند. ایمان و یقین به مؤمن مى آموزد كه كلیه اعمال خویش را «لِوَجْهِ اللّه» و با قصد تقرب به خدا انجام دهد تا اثر آن پایدار و ثمربخش بماند. خداوند به پیامبر خود مى آموزد: بگو تنها خدا را مى پرستم و دین خود را براى او خالص مى كنم: «قُلِ اللّهَ اَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِى».( سوره زمر، آیه 14). و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «اِنَّمَا الاَْعمالُ بِالنّیّاتِ» و «لِكُلِّ امْرِء مانَوى» و «نِیَّةُ المُؤِمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ و نِیَّةُ الكافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه».( مصباح الشریعه، ص 54)اصالت نیت در تربیت بدین معناست كه مربى و متربى با قصد تقرب به خدا و با انگیزه الهى به امر تربیت روى مى آورند و تمام آن چه را در راستاى شكل گیرى شخصیت اخلاقى و تكامل انسانى انجام مى دهند با قصد رضاى خدا و تقرب او و پاداش اخروى و نجات انسانیت، باشد همان گونه كه قرآن به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) خطاب مى كند: «قُلْ ما أَسْئَلُكُم عَلَیهِ مِنْ أَجر اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِیلاً»،( سوره فرقان، آیه 57) «اِنْ اَجْرِىَ اِلاّعَلَى اللّهِ».( سوره یونس، آیه 72)با اختلاف درجات معرفت، نیت نیز اختلاف مى پذیرد. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «نیت به مقیاس صفاى معرفت در قلب ظهور مى كند و برحسب اختلاف درجات ایمان و قوت و ضعف آن مختلف است. آن كس كه نیت خالص دارد، نفس و هواى او تحت نفوذ تعظیم الهى و حیاى از او، مقهورند، امیال طبیعى و شهوات نفسانى و آمال فردى را به بند مى كشد و خود در رنج و مردم از دست او راحت باشند.»( مصباح الشریعه، ص 54)

گفتنى است كه نیت ملازم با«عمل صالح» است، زیرا از نظر اسلام همان گونه كه عمل بدون نیت ارزش ندارد، نیت نیز در قالب عمل صالح ظهور و عینیت مى یابد و به عبارت دیگر، نیت پشتوانه عمل است و عمل نگهبان نیت و آن دو تفكیك ناپذیرند. به همین جهت قرآن همواره از عمل صالح در كنار ایمان یاد مى كند و آن را رمز صعود و اعتلاى ایمان مى داند:«اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِبُ وَ الْعَملُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه» ( سوره فاطر، آیه 10).به تعبیر حضرت امام: نیت جنبه ملكوتى اعمال است و عمل بدون نیت همانند جسم بدون روح و ماده بدون صورت است و به همین دلیل است كه در روایات، «شاكلة» به نیت تفسیر شده است; یعنى چیزى كه صورت «اخیر نفس» موحد مى شود و آن را شكل مى دهد. امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه كریمه «قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ»( سوره اسرا، آیه 84)، مى فرماید: «یَعنى عَلىْ نِیَّتِه» ( اصول كافى، ج 2، ص 16).

2ـ اصل كرامت

در قرآن كریم شرافت و كرامت انسان را براحتی می توان از تشریح جریان خلقت حضرت آدم (ع) و فرمان سجده ملائكه در مقابل ایشان و اعطای مقام جانشینی خدا در روی زمین دریافت. انسان كه این چنین از سوی خالق مورد احترام و تكریم قرار گرفته در جریان تربیت نیز باید همواره مورد تكریم باشد و از تعیین هر گونه هدف و روشی كه منافی با این كرامت و شان والای اعطایی از سوی خداوند باشد اجتناب گردد.از شرافت و كرامتی كه خداوند ـ رب و مربی اصلی انسان ـ برای مخلوق خویش قائل شده است چنین برمی آید كه این امر باید به عنوان یك اصل در جریان تربیت وی برای رسیدن به رشد نهایی و كمال و آخرین مرحله تربیت یعنی رسیدن به مقام قرب «ربوبی شدن» مورد توجه و دقت قرار گیرد. خداوند متعال در سوره مباركه اسراء درباره كرامت انسان در جهان خلقت و علائم كرامت وی چنین می فرماید: … و لقد كرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی كثیر ممن خلقنا تفضیلاً… (اسراء / 70) ترجمه: ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مركب برّ و بحر سوار كردیم (جهان جسم و جان را مسخر ایشان ساختیم) و از هر غذای لذیذ و پاكیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بزرگ بخشیدیم.یكی از نشانه های كرامت و عظمت شأن انسان در تربیت اسلامی این است كه خداوند از روح خویش در وجود وی دمیده و به همین لحاظ وی را شایسته كرد فرشتگان دانسته است در سوره مباركه حجر چنین می خوانیم: … فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعواله ساجدین…..(حجر / 29) ترجمه: چون آن عنصرها را معتدل بیارایم و در آن از روح خویش بدمم همه (از جهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده كنید.

از جمله دیگر نشانه های كرامت و عظمت شأن انسان، رسیدن به مقام جانشینی خداوند در روی زمین است. در سوره مباركه بقره می خوانیم: …. و اذقال ربك للملائكة انی جاعل فی الارض خلیفه. (بقره/30) ترجمه! به یاد آر آنگاه كه پروردگار فرشتگان را فرمود، من در زمین خلیفه خواهم گماشت.روشن است كه جانشین و نماینده باید بین دیگران به بالاترین درجه احترام و ارزش از سوی اعطاكننده منصب جانشینی دست یافته باشد تا اینكه به آن منصب گماشته شود. خداوند متعال پس از خلقت انسان و متعادل ساختن وی و دمیدن روح خویش در او این استعداد و قابلیت را در انسان متحقق كرده و وی را بر این مقام گماشته است.این اصل در جریان تربیت هم بر تمام عناصر جریان تربیت و هم بر مراحل آن ناظر است و نمی توان عنصری یا مرحله ای را تصور كرد كه از این اصل بی نیاز باشد. در تدوین اهداف واسطه ای تربیت، كرامت و شرافت انسانی باید رعایت شود و هیچ هدف یا نقطه ای را نمی توان تعیین كرد كه با كرامت و شأن انسان كه اشرف مخلوقات و جانشین خداوند در روی زمین است منافی باشد. بعلاوه در تدوین محتوای تربیت، روش تربیت، استخدام ابزار تربیت و ارزشیابی میزان رسیدن به اهداف، نیز این اصل باید مورد توجه و نصب العین باشد و هر گاه كه این اصل مورد غفلت قرار گیرد، به تحقق هدف نهایی تربیت نمی توان امیدوار بود.

این اصل نه تنها در تمام زمینه های تربیت بلكه در تمام مراحل تربیت نیز كاربرد دارد و باید آن را در تمام مقاطع و مراحل سنّی مورد توجه و عنایت قرار داد. كودك خردسال را باید به همان اندازه مورد احترام و تكریم قرار داد كه جوان یا بزرگسال را. به همین جهت در میزان احترام یا تكریم متربی در هیچ مقطع سنی تفاوتی نیست، بلكه آنچه متفاوت است چگونگی اعمال و اجرای این اصل بنیادی است. به طوری كه كودك نیازمند نوعی خاص از احترام است در حالی كه بزرگسال و یا جوان بودن نوع دیگری را ایجاب می كند. در این زمینه موقع شناسی مربی نوع و نحوه اجرای اصل كرامت را تعیین می كند ولیكن در هر حال نمی توان از آن چشم پوشید و كودك را به بهانه اینكه هنوز فاقد توانایی تشخیص خوب و بد است، بدون جلب علاقه و انگیزه به انجام دادن برخی امور مجبور كرد.

3ـ اختیار و مسئولیت انسان

آزادى و اختیار از ویژگى هاى انسان و لازمه كرامت اوست، جلوه اى است الهى كه خداوند انسان را بدان گرامى داشته است. اگر انسان مانند جمادات و نباتات و چهارپایان، مجبور و غیرمختار بود، از چنین كرامتى بهره نداشت. قرآن كریم با اشاره به آفرینش انسان، نخستین خصیصه او را قدرت تعقل و تشخیص و آزادى در انتخاب دانسته است: «اِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُورًا»( سوره انسان، آیه 3).تربیت دینى راه خیر و شر و سعادت و شقاوت را مى نماید و انسان را حق انتخاب مى دهد و در آن هیچ گونه اجبار و اكراهى نیست: «لا اِكْرَاهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ»( سوره بقره، آیه 256) نقش پیامبران نیز هدایت گرى است و قرآن كتاب تذكر است: «اِنَّ هذِهِ تَذْكِرَهٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ اِلى رَبِّهِ سَبیلاً».( سوره انسان، آیه 29)خلاصه آن كه در منطق دین، «بودنِ» انسان در اختیار وى نیست اما «شدن» او در اختیار اوست. برخلاف منطق جبر و مكتب ماركسیسم كه انسان را محكوم به جبر سرنوشت و یا جبر تاریخ مى پندارند و برخلاف پندار طرفداران «گرایش شرطى» كه از نوعى «جبر طبیعى» سر بیرون مى كند. اسلام انسان را موجودى انتخاب گر مى داند كه خود باید در ساختن سرنوشت خویش بكوشد.

انسان در دیدگاه اسلامی حامل امانت الهی تلقی شده و مسئولیتی عظیم را بر دوش گرفته است. مسئولیت و امانتی كه بنا به نص قرآن كریم، آسمانها و زمین از پذیرفتن آن ناتوان بوده اند ولیكن انسان به دلیل اینكه امكان و استعداد علم را دارد، آن را پذیرفته است. در قرآن كریم چنین می خوانیم: ……. انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولاً (احزاب/72)ترجمه: ما آن امانت را بر آسمانها و كوه ها و زمین عرضه كردیم، پس آنها از تحمل آن خودداری كردند و ترسیدند و انسان آن را حمل كرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود.درباره اینكه امانت الهی چه بوده، احتمالات فراوانی مطرح شده است. مرحوم علامه طباطبایی پس از بررسی یكایك احتمالات، این امانت را «ولایت الهی» می داند و می فرماید: «مراد از عرضه داشتن این ولایت بر آسمانها و زمین و سایر موجودات، مقایسه این ولایت با وضع آنها و معنای آیه این است كه اگر ولایت الهی را با وضع آسمانها و زمین مقایسه كنی خواهی دید كه اینها تاب تحمل آن را ندارند و تنها انسان می تواند حامل آن باشد».

در مورد اینكه گفته شده است كه انسان قبول كننده این امانت ظلوم و جهول است، می فرماید: «ولیكن عین همین ظلم و جهل انسان مصحّح حمل امانت و ولایت الهی است. برای اینكه كسی متصّف به ظلم و جهل می شود كه شأنش این است كه متصّف به علم و عدل باشد و گرنه چرا به كوه ظالم و جاهل نمی گویند.» از تفاسیر چنین بر می آید كه انسان به دلیل این استعداد وجودی خود تنها موجودی است كه صلاحیت پذیرش و تحمل ولایت الهی را دارد و روشن است كه پذیرش این امانت بزرگ مسئولیتی بزرگ را بر دوش انسان می افكند. جریان تربیت باید همواره به گونه ای سازمان یابد تا استعداد وجودی انسان در حفظ و نگهداری امانت الهی یعنی علم و عدل به بهترین وجه ممكن پرورش یابد و از در افتادن به ورطه ظلم و جهل در امان ماند.در قرآن كریم همواره از مسئولیت انسان سخن رفته و بیان شده است كه انسان مورد سؤال و بازخواست قرار خواهد گرفت. روشن است كه مسئولیت باید در مقابل امری یا وظیفه ای باشد كه به وی اعطا شده است، در غیر این صورت مسئولیت و پاسخگویی معنایی نخواهد داشت. به همین جهت هر زمان كه صحبت از مسئولیت و حساب پس دهی به میان می آید، منظور این است كه فرد توانایی و استعداد انجام دادن آن امر را دارد و باید به انجام دادن آن مبادرت می كرده است.

این نكته یعنی تناسب استعداد و آمادگی با مسئولیت را در سوره انبیا چنین می یابیم: ….. قال بل فعله كبیرهم هذا فسئلوهم ان كانوا ینطقون… (انبیاء/63)این آیه مربوط به داستان بت شكنی حضرت ابراهیم (ع) است. وقتی بت پرستان به آن حضرت گفتند: ای ابراهیم تو با خدایان ما چنین كردی؟ ابراهیم در مقام احتجاج گفت: «بلكه این كار را بزرگ آنها كرده است شما از این بتان سوال كنید، اگر سخن می گویند». از این احتجاج حضرت ابراهیم نتیجه گرفته می شود كه پاسخگویی و مسئولیت، مستلزم نوعی توانایی و قدرت است و به همین جهت بتهای بیجان از آنجا كه توانایی انجام دادن هیچ كاری را ندارند، سؤال كردن از آنها نیز بیهوده خواهد بود ولیكن آن حضرت برای اثبات ناتوانی آنها این پیشنهاد را مطرح فرمودند.از جمله آیات دیگری كه موضوع مسئولیت و حساب پس دهی انسان را گوشزد می كنند می توان به آیات ذیل اشاره كرد: …. ایحسب الانسان ان یترك سدی… (قیامت/14) ترجمه: آیا انسان می پندارد كه او را مهمل از تكلیف و ثواب و عقاب گذارند (و غرضی در خلقتش منظور ندارند؟) یعنی اینكه آیا انسان فكر می كند به حسابش نمی رسند و عذاب نمی شود و از او بازخواست و سؤال نمی كنند.

پاسخ به این سوال بر اساس امانت و مسئولیت الهی منفی است و وی باید پاسخگو باشد. قرآن كریم در این زمینه چنین آورده است: ….. و كل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة كتابا یلقیه منشورا (اسراء/13)ترجمه: ما مقررات و نتیجه اعمال نیك و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم (كه ملازم و قرین همیشگی او باشد) و روز قیامت كتابی (كه نامه عمل اوست) بر او بیرون آریم، در حالی كه آن نامه چنان باز باشد كه همه اوراق آن را یك مرتبه ملاحظه كند.این آیه شریفه نیز اشعار می دارد كه انسان باید پاسخگوی اعمال نیك و بد خویش باشد و جریان تربیت باید موقعیت لازم را برای ادای این تكلیف و مسئولیت فراهم آورد. در قرآن كریم بر ضرورت پاسخگویی تأكید شده و حتی خداوند متعال برای تأكید و اصرار بر آن قسم یاد كرده است. در ذیل، چند مورد از آیات در این زمینه را ملاحظه می كنیم: …. تالله لتسئلن عما كنتم تفترون… (نحل / 56)ترجمه: البته آنچه از نیك و بد كرده اید از همه سؤال خواهید شد.ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم (تكاثر/ 8)ترجمه: آنگاه از نعمتها (مانند مال و جاه و صحت و جوانی و عمر و نعمت بزرگ ولایت علی (ع) و غیره) شما را در آنجا باز می پرسند.در سوره مباركه صافات می خوانیم كه فرموده است:وقفوهم انهم مسئولون (صافات / 24) ترجمه: آنجا نگهشان بدارید كه باید بازخواست شوند.

بنا به گفته صاحب مجمع البیان معنای جمله وقفوهم این می شود كه ایشان را نگه دارید و نگذارید بروند كه باید بازخواست شوند. از سیاق استفاده می شود كه این امر به بازداشت و بازخواست در سر راه جهنم صورت می گیرد…»به همین جهت ملاحظه می شود كه انسان باید پاسخگوی اعمالی باشد كه در دنیا انجام داده و هدف از ذكر موارد مكرر مسئولیت وبازخواست در قرآن این بوده است كه در تربیت انسان یعنی ربوبی ساختن و نزدیكتر و نزدیكتر ساختن وی به كمال نهایی مورد نظر احساس مسئولیت، امری ضروری و بنیادی است. این احساس مسئولیت باید از اندرون مربی و متربی بجوشد و سپس به اعمال فردی و اجتماعی ایشان سرایت كند.اصل مسئولیت انسان، اصلی است كه باید در تمامی بخشهای جریان تربیت و در تمام مقاطع و مراحل تربیت مد نظر قرار گیرد؛ به عنوان مثال: اصل مسئولیت در تعیین اهداف مقطعی تربیت باید همواره مد نظر باشد یعنی مربی و متربی باید در مورد چرایی هدف برگزیده شده، جوابگو باشند و هیچ عذری مبنی بر اینكه در جریان هدفگذاری مداخله ای نداشته اند، مسموع نخواهد بود. به علاوه در روش تدریس، مربی و متربی هر دو مسئول هستند و هیچ كدام نمی توانند از زیر بار مسئولیت خطیر خویش شانه خالی بكنند. در ارزشیابی نیز باید مسئولیت متربی را در نظر داشت و متربی را شخصی مسلوب الاراده ندانست كه فقط به اعمال مربی پاسخ گوید، خود هیچ دخالتی در امور نداشته باشد.

4- اصل عقل

اصل دیگری كه می توان در تربیت اسلامی از آن سخن گفت اصل عقل است؛ به این معنی كه در هیچ كدام از عناصر جریان تربیت و در هیچ یك از مراحل تربیت نمی توان اصل عقل را نادیده گرفت و ملاك و مناط هر فعالیتی انطباق آن با اصول عقلانی است.قرآن كریم بارها انسان را به تعقل و تفكر دعوت می كند و بسیاری از امور صرفا به دلیل اینكه زمینه ساز تعقل و تفكر بشود، توصیه شده است. گو اینكه رسیدن به تعقل و تفكر راه را برای رسیدن به اهداف بالاتر تربیت فراهم خواهد ساخت. از این زاویه می توان تعقل را به عنوان یكی از اهداف واسطه ای تربیت معرفی كرد. اما از آنجا كه طیفی بسیار وسیع را تحت پوشش قرار می دهد و با قاعده مورد نظر ما یعنی عمومیت و ضرورت در كل جریان تربیت انطباق كامل دارد، می توان آن را به عنوان یك اصل بنیادین معرفی كرد. در این نوشته منظور از تعقل، تفكر جهت دار است؛ یعنی تفكری كه مبتنی بر مجموعه ای از قواعد و مقررات باشد و این مقررات، منطقی بودن و وافی به مقصود بودن تفكر را تضمین، و آن را از خیالات و اوهام مجزا بكنند. كلمه عقل در لغت به معنای بستن وگره زدن است. به همین مناسبت ادراكاتی هم كه انسان دارد و آنها را در دل دارد و پیمان قلبی نسبت به آنها بسته، عقل نامیده اند و نیز مدركات واقعی آدمی را و آن قوه ای را كه در خود سراغ دارد و به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می دهد، عقل نامیده اند».

مرحوم علامه طباطبایی پس از بحث درباره انواع ادراكات انسان در مورد عقل چنین می نویسد: «و خدای عز و جل هم كلام خود را بر همین اساس ادا نموده، و عقل را نیرویی تعریف كرده كه انسان در دینش از آن بهره مند شود و به وسیله آن راه به سوی حقایق معارف و اعمال صالح پیدا نموده و پیش بگیرد. پس اگر عقل انسان در چنین مجرایی قرار نگیرد و قلمرو عقلش به چهار دیوارهای خیر و شر دنیوی محدود گردد دیگر عقل نامیده نمی شود». پس عقل یعنی نیروی تمیز دهنده خیر و شر باید به عنوان اصلی در نظام تربیتی اسلامی مورد توجه قرار گیرد، چونكه مسئولیت اصلی تربیت به عهده افراد دخیل در جریان تربیت یعنی یاد دهنده و یاد گیرنده (مربی و متربی) است و برای اینكه اینان بتوانند در هر مورد تصمیم درست را اتخاذ بكنند، باید از نوعی توانایی و صلاحیت برخوردار باشند. توانایی ای كه مسئولیت و بازخواست را موجه و منطقی می سازد و این استعداد و توانایی از نیروی درونی ناشی می شود كه عقل نام دارد. اگر افراد از عقل و اصول عقلانی متابعت كنند، طبعا مشكلی در رسیدن به اهداف واسطه ای و بالاخره هدف نهایی تربیت نخواهند داشت. موضوع تفكر و تعقل در آیات فراوانی از قرآن كریم مورد بحث قرار گرفته كه به چند مورد از آنها اشاره می شود. در سوره مباركه بقره خطاب به ملت یهود چنین می خوانیم: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلاتعقلون(بقره/44)ترجمه: شما كه كتاب آسمانی می خوانید چگونه مردم را به نیكی فرمان می دهید و خودتان را از یاد می برید چرا به عقل در نمی آیید.از این آیه در می یابیم كه اگر قوم یهود به عقل خویش مراجعه می كردند نباید انتظار انجام دادن كاری را از دیگران داشته باشند كه خود بدان عامل نیستند و این اصل عقلی اولی است كه هر عاقلی بدان قائل است و اگر كسی بخواهد به عنوان مربی به آموزش امری اقدام كند، اصل عقل ایجاب می كند كه خودش عامل بدان باشد.

در سوره مباركه ملك می خوانیم كه دوزخیان در پاسخ فرشتگان می گویند: لوكنا نسمع او نعقل ما كنا فی اصحاب السعیر (ملك/10) ترجمه: اگر ما در دنیا رسولان را در نصایح و مواعظشان اطاعت كرده بودیم و یا حجت حق آنان را تعقل می كردیم امروز در زمره اهل جهنم نبودیم و همانند ایشان در آتش جاودانه معذب نمی شدیم.در این آیه شریفه «منظور از سمع، استجابت دعوت رسولان و التزام به مقتضای سخن ایشان است كه خیر خواهان امین اند و منظور از عقل التزام به مقتضای دعوت به حق ایشان است تا آن را تعقل كنند و با راهنمایی عقل بفهمند كه دعوت ایشان حق است، و باید انسان در برابر حق خاضع شود» به همین جهت اگر كفار به مقتضای عقل خویش عمل كرده بودند و دعوت پیامبران را اجابت می كردند، می توانستند از عاقبت خطرناك خویش نجات یافته و به بهشت و رضوان الهی یعنی هدف نهایی تربیت نائل شوند و علت انحراف آنها از هدف، عدم رعایت اصل عقل بوده است و باز علت بی اعتنایی به نماز و عبادت خدای تعالی نداشتن عقل یا به عبارت دیگر عدم رعایت مقتضیات عقل از سوی كافران قلمداد می شود و می فرماید: و اذا نادیتم الی الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لایعقلون… (مائده/58) ترجمه: اینان وقتی شما اذان می گویید آن را وسیله تفریح خود گرفته و بازیچه اش می پندارند و این برای این است كه مردمی بی خردند. علامه طباطبایی در مورد غفلت سبك شمردن نماز به وسیله اینان می نویسند: «صدور استهزا از آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان برای این است كه آنان مردمی سبكسر و بی عقلند و نمی توانند از نظر تحقیق به این اعمال دینی و عبادتهایی كه عبادت حقیقی اند بنگرند و فواید آنها را كه همانا نزدیكی به خدای تعالی و تحصیل سعادت دنیا و آخرت است درك كنند» .

همچنین خداوند متعال هدف از ذكر نشانه ها و تبیین آیات خلقت را ایجاد تعقل یا به عبارت دیگر استخدام نیروی عقل انسان در راستای رسیدن به اهداف تربیتی می داند و می فرماید: … و كذالك یبین الله لكم آیاته لعلكم تعقلون…. (بقره/242) ترجمه: خدا آیات خود را برای شما بدین گونه روشن بیان كند، باشد كه خردمند شوید. … قد بینا لكم الایات لعلكم تعقلون…. (حدید/17) ترجمه: ما آیات وادله قدرت خود را برای شما بیان كردیم تا مگر فكر و عقل به كار بندید. … و كذالك نفصل الایات لقوم یعقلون…. (روم /28) ترجمه: ما این طور آیات را برای مردمی كه تعقل می كنند توضیح می دهیم.عقل به مثابه قوه تمیز بین خیر و شر و خطا و صواب باید در سرتاسر جریان تربیت به عنوان اصلی ضروری و اجتناب ناپذیر مد نظر قرار گیرد و هر فعالیت، هدف واسط، روش و وسیله ای باید با این محك سنجیده شود. اگر عقلانی بود و ما را در رسیدن به هدف نهایی تربیت كمك می كرد، آن را انتخاب كرد و در غیر این صورت به كنار نهاد. به همین جهت در گزینش هدف باید اصل عقل را مد نظر قرار داد و نمی توان هدفی را بر گزید كه به لحاظ عقلانی قابل دفاع نباشد. روشهای تربیتی نیز باید از اصل عقل تبعیّت كند و به همین جهت متربی باید امكان تجزیه و تحلیل مطالب را براساس ملاكهای عقلانی داشته باشد. بعلاوه اصل عقل فقط ناظر به سنین جوانی و بزرگسالی نیست و حتی در سنین كودكی نیز باید مقدمات استدلال و تشخیص خیر از شر را به مدد ارائه دلایل و شواهد به كودك آموخت.

5ـ اصل عدل

مساوات و برابری و قرار دادن هر چیز در جا و مرتبه خاص خویش از جمله اصولی است كه در تربیت الزامی و اجتناب ناپذیر است. راغب در بیان معنای عدل می نویسد: «لفظی است كه در حكم ومعنی مساوات است و به اعتبار نزدیك بودن معنی عدل به مساوات. در آن مورد هم به كار می رود. مرحوم علامه طباطبایی نیز عدالت را به معنای التزام به حد وسط و عدم انحراف از آن تعریف كرده اند. به همین جهت در این نوشته اصل عدل به معنای رعایت تعادل و مساوات و عدم افراط و تفریط در نظر گرفته شده است. در تربیت اسلامی برای اینكه بتوانیم متربی را به هدف نهایی تربیت برسانیم باید در تعیین اهداف واسطه ای و گزینش روشها و محتوای تربیتی از مسیر عدالت خارج نشویم و به ورطه افراط و تفریط نیفتیم. عدل از جمله صفات مربی در نظام تربیت اسلامی است و مربی بدون رعایت اصل عدل نمی تواند مربی به معنای واقعی كلمه باشد همانگونه كه خداوند تبارك و تعالی به عنوان مربی اصلی آدمیان می فرماید: و لا یظلمون فتیلا (اسراء/71) ترجمه: خداوند به قدر باریك رشته ای كه میان هسته خرماست ظلم نمی كند؛ یعنی اینكه عدل در كار خداوند ـ تربیت انسان ـ اصلی حتمی و ضروری است و به هیچ وجه احتمال تخطی از آن وجود ندارد. به همین جهت تربیت اسلامی باید این اصل را سرلوحه كار خویش قرار دهد. كما اینكه هدف از ارسال رسل نیز قیام به عدالت بوده است و خداوند خطاب به پیامبر می فرماید كه اعلام كن كه من برای برپاداشتن عدالت و پرهیز از ظلم مأموریت یافته ام.

در قرآن كریم چنین می خوانیم: … و قل امنت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدل بینكم (شوری /15) ترجمه: به امت بگو كه من به كتابی كه خدا فرستاد (قرآن) ایمان آورده ام و مأمورم كه میان شما به عدالت حكم كنم.در تربیت اسلامی یكی از اهداف واسطه ای مهم رسیدن به تقوی است، رعایت اصل عدل باعث می شود كه انسان به این هدف نزدیكتر شود و بدین وسیله در مسیر رسیدن به هدف نهایی تربیت گامی به جلو بردارد. در سوره مباركه مائده چنین آمده است: اعدلوا هواقرب للتقوی (مائده/8) ترجمه: عدالت پیشه كنید كه عدالت به تقوی نزدیكتر است.به همین جهت می توان از عدالت پیشگی به عنوان اصلی برای دستیابی به تقوی استفاده كرد. عدالت پیشگی روش و طریق رسیدن به تقوی را نشان می دهد و باید بر فعالیت مربی و متربی حاكم باشد. از سوی دیگر برای رسیدن به عدالت و به عبارت دیگر برای رعایت اصل عدالت و قراردادن هر چیز در جای خاص خویش باید از هوای نفس و خواهشها و تمایلات نفسانی پرهیز كرد. زیرا اینها منافی اصل عدالت است و تحقق اهداف را دستخوش تهدید می كند.

در سوره نساء چنین آمده است: فلا تتبعوا الهوی ان تعدلو.. (نساء/135) ترجمه: پیروی هوا مكنید كه ترس آن هست كه از حق عدول كنید و منحرف شوید.روشن است كه انحراف از اصل عدل، دستیابی به تقوی و هدف نهایی تربیت را دچار مخاطره می كند. پس برای رعایت اصل عدل نیز مقدماتی لازم است از جمله پرهیز از دشمنی و خصومت و متابعت هوای نفس و…. خداوند متعال برای تبیین آثار عدل در زندگی انسان و آثار وجودی آن در نفس متربی دو فرد را با هم مقایسه می كند. این مقایسه در آیه 76 سوره مباركه نحل چنین صورت گرفته است :و ضرب الله مثلاً رجلین احدهما ابكم لا یقدر علی شی ء و هو كَلٌّ علی مولیه اینما یوجهه لایأت بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم.. (نحل/76) ترجمه: خدا مثالی می زند، دو مرد یكی شان لال است كه به هیچ چیز توانایی ندارد و سر بار مولای خویش است كه هر جا فرستدش سودی نیارد. او با كسی كه به عدالت فرمان دهد و به راه راست رود چگونه برابر تواند بود؟

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه می نویسد: … احدها ابكم لایقدر علی شی ء یكی گنگ است كه قادر بر هیچ چیز نیست و از اینكه سخنان دیگران را بفهمد یا با دیگران سخن گوید محروم است، چون نه می شنود و نه می تواند حرف بزند و اگر در حالش دقت شود از هر فضیلت و مزیت كه انسان آن را از راه گوش كه وسیعترین حواس بشری است، كسب می كند، محروم است…..جمله لایقدر علی شی ء یعنی به هیچ چیزی قادر نیست؛ یعنی كارهایی را كه غیرابكم (فرد دیگر) می تواند بكند از وی قابل صدور نیست… و بار عیال كسی است كه امور وی را تدبیر می كند. ….فرد دیگر دارای صفاتی است بجز این صفات، یعنی قدرت بر انجام دادن كارهایی دارد و توانایی درك را دارد و یك صفت مهم یعنی عدالت را دارد و می فرماید: آیا این (ابكم) با كسی كه امر به عدالت می كند برابر است…. آری از اوصاف مرد دومی وصفی را ذكر كرد كه آخرین درجه كمال است كه یك فرد غیرابكم ممكن است به آن درجه برسد، هم خود را به آن بیاراید و هم دیگران را از آن برخوردار كند.

و آن عبارت است از عدالت، كه معنایش التزام به حد وسط و از آن منحرف نشدن است. زیرا كسی حقیقتا امر به عدل می كند و می تواند بكند كه خودش عادل بوده باشد و صلاح و سداد در دلش جای گرفته باشد. آنگاه از دلش به ظاهر بدن و اعمال بدنی اش سرایت نموده، گفتار و كردارش بر میزان عدل استوار شود. از آنچه گفته شد به دست می آید كه مقصود از عدالت آنطور كه عرف از آن می فهمد یعنی عدالت در رعیت و زیر دست نیست، بلكه مقصود مطلق اجتناب از افراط و تفریط است. هر چند در اعمال شخصی، و این شخص همواره بر صراط مستقیم است و در اعمالش بر طبق فطرت انسانی مشی می كند».همانگونه كه از تفسیر این آیه برمی آید اصل عدل اصلی است كه اگر از سوی مربی و متربی مورد توجه قرار گیرد، آنها می توانند به هدف اصلی خلقت یعنی تقوی و هدایت دست یابند. این اصل را باید هم در تعیین اهداف واسط تربیت و هم در روش و محتوای آن مورد توجه قرار داد؛ به عنوان مثال: رعایت اعتدال در تعیین اهداف واسطه ای تربیت اصل است و نباید هیچ هدفی را به دلیل هدفی دیگر مورد بی توجهی قرار داد و هر جنبه ای باید به اندازه ای كه استحقاق دارد، مورد توجه و عنایت قرار گیرد. در روش آموزش نیز اصل عدل كاربردی وسیع و همه جانبه دارد. علاوه بر این اصل عدل را باید در سنین و مقاطع مختلف تربیت مورد توجه قرار داد و نمی توان گفت كه رعایت عدالت در یك مقطع ضروری است و در مقطع دیگر چندان ضروری نیست.

6ـ اصل كمال جویی

انسان مورد نظر تربیت اسلامی همواره در حال تلاش و فعالیت و در تكاپوی پیشرفت به سوی هدفی است كه آن هدف، رسیدن به مقصدی است كه خدای تعالی از خلقت انسان اراده كرده است. «هدف مذكور گاه به عنوان هدایت و رشد و گاه به عنوان قرب و رضوان و گاه طهارت و حیات طیبه، تقوی و عبادت و عبودیت معرفی شده است». رسیدن به این هدف آرمانی مظهر رشد و كمال در انسان است. به همین جهت هر امری و هر فعالیتی تنها در صورتی با ارزش است كه به انسان در طی این طریق كمك كند و او را در برداشتن گامهایی چند در رسیدن به این مقصود یاری رساند. این اصل در تعیین اهداف و روشهای تربیتی نقش محوری و كانونی را ایفا می كند و ملاك و مناط انتخاب است. در سوره مباركه انشقاق مقصد تلاش و فعالیت انسان ملاقات پروردگار ـ یعنی كسب ویژگیهایی كه انسان را شایسته نزدیك شدن به پروردگار می سازند ـ معرفی شده است. در این رابطه چنین می خوانیم:یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه (انشقاق/84) ترجمه: هان ای انسان، تو در راه پروردگارت تلاش می كنی و بالاخره او را دیدار خواهی كرد.در ترجمه تفسیرالمیزان درباره این آیه شریفه چنین نوشته شده است: «… كدح تلاش نفس است در انجام دادن كاری تا اینكه آثار تلاش در نفس نمایان گردد. بنابر این در كلمه معنای سیر هم خوابیده… جمله فملاقیه عطف است بر كلمه كادح و با این عطف بیان كرده كه هدف نهایی این سیر و سعی و تلاش، خدای سبحان است. البته بدان جهت كه دارای ربوبیت است، یعنی انسان بدان جهت كه عبدی است مربوب و مملوك و مدبر و در حال تلاش به سوی خدای سبحان است، دائما در حال سعی و تلاش و رفتن به سوی خدای تعالی است، بدان جهت كه رب و مالك و مدبر اوست».

به همین جهت از جمله خصایص اصلی انسان مورد نظر اسلام سیر و تلاش و حركت به سوی خالق است و این تلاش باید به عنوان یك اصل در تربیت اسلامی همواره مدنظر باشد و در اهداف، روشها و مراحل گوناگون تربیت به عنوان اصلی اجتناب ناپذیر مورد توجه و ملاحظه قرار گیرد.كمال مورد نظر اسلام در رسیدن به هدف غایی تربیت نهفته و كسی كه در تلاش و تكاپو برای ملاقات پرودگار خویش است، مایل به رسیدن به كمال یا آخرین مرتبه وجود متصور برای نوع انسان است. «هدایت به عنوان هدف غایی گاه در قرآن با واژه رشد بیان می شود. رشد در فرهنگ قرآن به معنای توسعه و نمو به كار نرفته بلكه به مفهوم هدایت استعمال شده است». در ذیل به چند مورد در كاربردهای واژه رشد در قرآن اشاره می كنیم:اصحاب كهف از بیم دشمن در غار كوه پنهان شدند و گفتند: … ربنا آتنا من لدنك رحمة و هیئی لنا من امرنا رشدا (كهف / 10) ترجمه: از درگاه خدا مسألت كردند كه بار الها تو در حق ما به لطف خاص خویش رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایت كامل مهیا ساز.

از این آیه شریفه نتیجه گرفته می شود كه اصحاب كهف، رسیدن خویش را به كمال مطلوب با واژه رشد بیان كرده و از خداوند خواستار رشد و هدایت شده اند و همچنین اینكه رشد و هدایت انسان به دست خداست و در جهت او، و به همین جهت برای رسیدن به كمال نهایی باید به سوی فرمان حضرت حق شتافت و از آنها پیروی كرد.هدایت و رشد آخرین مرحله كمال انسان است، علاوه بر این انسان نیز مایل و در جستجوی دستیابی بدان است. در غیر این صورت هدایت و رشد نمی توانست به عنوان هدفی آرمانی مطرح باشد؛ به عبارت دیگر راهنمایی به رشد تنها در صورتی به نتیجه مطلوب می انجامد كه فرد در خود كشش درونی به رشد و خدای تعالی احساس بكند. مومن آل فرعون در پاسخ به این میل خدادادی انسانها می گوید: و قال الذی امن یا قوم اتبعون اهدكم سبیل الرشاد (مومن/38) ترجمه: آنكه ایمان آورده بود گفت: ای قوم مرا پیروی كنید تا شما را به راه رشد هدایت كنم.سبیل رشاد، راهی است كه سلوك آن آدمی را به حق می رساند و به سعادت منتهی می شود و كلمه هدایت در اینجا به معنای نشان دادن راه بوده است.میل به رشد، گرایش درونی اصیل و پایدار در وجود انسان است؛ به گونه ای كه خداوند می فرماید در صورتی كه بندگان مرا اجابت كنند و به من ایمان آورند راه رشد ایشان هموار خواهد شد و به كمال مطلوب مورد نظر خویش كه هدف نهایی تربیت است نائل خواهند شد. در آیه 186 سوره مباركه بقره دعا و درخواست از خدا مشروط بر اینكه با ایمان و اجابت دعوت خدا همراه باشد، می تواند زمینه ساز رشد انسان بشود. در این آیه چنین می خوانیم:… و اذا سئلك عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوالی و لیؤمنوابی لعلهم یرشدون (بقره/186) ترجمه: چون بندگان من از تو سراغ مرا گیرند بدانند كه من نزدیكم و دعوت دعوت كنندگان را اجابت می كنم البته در صورتی كه مرا بخوانند. پس باید آنان نیز دعوت مرا اجابت نموده و باید به من ایمان آورند تا شاید رشد یابند.«در مورد لعلهم یرشدون از امام صادق (ع) در مجمع البیان نقل شده كه فرموده اند شاید به اعتقاد به حق برسند و به سوی آن راه یابند»؛یعنی همان مطلبی كه تحت عنوان كمال و رشد از آن نام برده می شود و انسان مایل به دستیابی بدان است.

در سوره مباركه حجرات نیز در وصف پیامبران چنین آمده است: اولئك هم الراشدون (حجرات/7) ترجمه: اینان به حقیقت اهل صواب و هدایتند.با توجه بدانچه گفته شد، نتیجه می گیریم كه میل به رشد و كمال در انسان میل اصیل است و او همواره در صدد و تكاپوی دستیابی بدان است و در تربیت اسلامی این میل و گرایش اصیل باید همواره مورد توجه و مطمح نظر قرار گیرد. هر گاه این اصل بنیادین به فراموشی سپرده شود، نظام تربیت اسلامی دچار سردرگمی و ابهام می شود و به بیراهه رهسپار خواهد شد و یا از هدایت و راهنمایی این میل اصیل به سوی آنچه بدان گرایش دارد باز خواهد ماند. به كارگیری این اصل در تعیین اهداف واسطه ای به این صورت است كه هیچ هدفی را نمی توان بدون توجه به این میل و گرایش تعیین كرد و هر هدفی را باید به عنوان گامی و پله ای در مسیر حركت و تلاش برای هدف اصلی تربیت تلقی كرد و نه هدف نهایی. به همین جهت مربی و متربی در هیچ مرحله ای احساس آرامش و سكون نخواهند داشت، تا اینكه به مرحله نهایی كمال برسند بعلاوه این اهداف باید دارای انعطاف پذیری بوده و بتوان آنها را با توجه به مراحل رشد متربی تغییر داد تا راه صعود وی به مراحل و مدارج ترقی هموار گردد. در روش تربیت نیز باید كمال جویی و رشدطلبی انسان مدنظر باشد و مربی این میل و گرایش اصیل را از نظر دور ندارد. به همین جهت در روش تربیت باید به دنبال كشف زمینه هایی بود كه این میل و گرایش را بیدار كنند.

7ـ اصل وسع

انسان دارای مجموعه ای از تواناییها و استعدادهاست و درنظر گرفتن این تواناییها در نظام تربیتی اسلام اصلی ضروری است و خداوند به عنوان بزرگ مربی انسانها، همواره بر این نكته تأكید فرموده اند كه هیچ كس را فراتر از طاقت و قابلیت اعطایی، مورد بازخواست و تكلیف قرار نمی دهند. این اصل با اصول عدل و مسئولیت همخوانی و انطباق كامل دارد و بازخواست افراد (متربیان) در صورتی كاری موجه و عقلایی است كه قبلاً استعداد و آمادگی لازم در آنها ایجاد شده باشد. بعلاوه اصل عدل ایجاب می كند كه خداوند استعداد و قابلیت هدایت و تربیت را به همه بندگان خویش عطا كرده و هیچ تفاوتی بین بندگان (یا افراد تحت تربیت) قائل نشده باشد، الا اینكه مربوط به قوه گیرندگی آنها باشد و نه افاضه ذات اقدس الهی. در قرآن كریم تكلیف خواسته شده از بندگان بستگی به وسع و ظرفیت وجودی اعطایی به ایشان داشته و خداوند متعال در موارد مكرری این اصل را متذكر شده اند در سوره مباركه بقره چنین می خوانیم: … لا تكلف نفسا الا و سعها…. (بقره/233) ترجمه: هیچ كس را تكلیف نكرد مگر قدر توانایی او…. ولا یكلف الله نفسا الا وسعها… (بقره/286) ترجمه: هیچ كس را تكلیف جز به اندازه طاقت نكنند.

در این زمینه آیه های دیگری نیز وارد شده است كه همگی بر تناسب بین تكالیف احاله شده از سوی خداوند، با استعداد و توان انسان در قبول و انجام دادن آن تكالیف تأكید دارند و نشان می دهند اگر كاری از انسان خواسته شده، بدین معناست كه وی توانایی انجام دادن آن كار را داراست. به همین جهت می توان نتیجه گرفت كه هدف نهایی تربیت یعنی رسیدن به رضوان و قرب الهی هدفی است كه با تواناییهای انسان تناسب دارد و انسان استعداد رسیدن به چنین مرحله ای را دارد. بعلاوه در تعیین اهداف واسطه كه پله های نردبان حركت به سوی هدف نهایی است، نیز این اصل باید مورد توجه و عنایت خاص قرار گیرد. آنجا كه افراد در موقعیتهای مختلف از وسعهای گوناگون برخوردارند، ملاحظه توان و طاقت فراگیر در تعیین اهدافی كه وی باید بدانها برسد اصلی اجتناب ناپذیر است؛ مثلاً وسع متربی 7 ساله متفاوت از متربی 15 ساله است و این تفاوت در وسع باید در انواع اهداف، روشهای تدریس، محتوا و روشهای ازرشیابی انعكاس یابد، این اصل در هدفگذاری نظام تربیتی سخت مورد نیاز است و بسیاری از مشكلات نظامهای تربیتی ناشی از عدم توجه به تواناییها و طاقت فراگیران در تحقق و جامه عمل پوشانیدن به اهداف مورد نظر است.

8 ـ تقدم تزكیه

اصالت تزكیه و نقش محورى آن را در تعلیم و تربیت اسلامى، از آیه كریمه «یُزَكِّیهِم و یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكَمَةَ» مى توان استنباط كرد. گرچه در برخى آیات، تعلیم مقدم بر تزكیه آمده است، اما سخن از تقدم لفظى نیست. بلكه هدف از محور بودن این است كه تزكیه و تهذیب از یك سو هدف تعلیم و تربیت اسلامى است و از سوى دیگر اساس دیگر كمالات و كسب معارف الهى مى باشد، توضیح آن كه:اولاً: تعلیم و تربیت در اسلام به منظور انسان سازى است و این جز با تزكیه میسور نیست.ثانیاً: بدون تزكیه، هر نوع تعلیم وتربیتى ناقص و گاه زیانبار است. اگر علم و دانش رازهاى جهان را به روى بشر مى گشاید و انسان را بر طبیعت مسلط مى كند، تهذیب و تزكیه نفس، انسان را با هویت خویش آشنا ساخته و بر خویش تسلط مى بخشد و در استفاده صحیح از مواهب طبیعى و ره آورد دانش یارى مى رساند.

ثالثاً: دست یابى به حقیقت علم و معرفت و نور و حكمت كه هدف غایىِ آفرینش انسان است جز با تزكیه و تهذیب نفس فراهم نمى گردد. كه در مقدمه كتاب بدان پرداختیم.از این رو تزكیه و تهذیب و به تعبیر دیگر «تقوا» در مكتب تربیتى اسلام به عنوان كلید هدایت، طریق رستگارى و محور ارزش ها و ارتقاىِ انسانى، مورد توجه قرآن كریم و مربیان بزرگ آیینِ الهى اسلام قرار گرفته است. در قرآن كریم است: «ذَلِكَ الْكِتابُ لارَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ».( سوره بقره، آیه 2)على(علیه السلام) مى فرماید: «خَیْرُ النُّفُوسِ اَزْكاها».( تصنیف غرر، ص 240) و نیز مى فرماید: «انسان با نفس ناطقه آفریده شد، اگر آن را با علم و عمل تزكیه كند به مبادى عالیه نخستین خود مانند شود: خُلِقُ الاِنسانُ ذانَفْس ناطِقَه اِنْ زَكّاها بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَواهِرَ أَوائِلَ عِلَلهِا…».( تصنیف غرر، ص 240). خلاصه آن كه تقوا و تزكیه، نردبانِ عروج بر مدارج عالى و كمالات انسانى است و بدون آن، ابواب معارف آسمانى و گنجینه هاى عقل و فطرت بر انسان گشوده نخواهد شد و به مدارج عالیه نتوان رسید.على(علیه السلام) فرمود: «طَهِّرُواْ اَنْفُسَكُم عَنْ دَنَسِ الشَّهَواتِ تُدْرِكوُا رَفیِعَ الدَّرَجاتِ:( تصنیف غرر، ص 239) نفس خویش را از آلودگى شهوات بزدایید تا به درجات بلند نایل آیید».

5 ـ پویایى و تداومِ تربیت

از آن چه در اصول پیشین گفته شد و با توجه به كمال پذیرى نامحدود بشر از دیدگاه اسلام، اصل تداوم و پویایى در تعلیم و تربیت، به عنوان یك ضرورت، مطرح مى گردد، زیرا اگر كمال جویى فطرى است و این عطش جز با رسیدن به كمال مطلق یعنى «لقاءاللّه» سیراب شدنى نیست، تعلیم و تربیت نیز از نظر كم و كیف و زمان و مكان محدوده اى ندارد و تا آخرین لحظات حیات، با «خصلت پویایى»، انسان را همراهى مى كند و در هر مرحله سیر تكاملى خود را مى پیماید.«پویایىِ درونى وپویایىِ بیرونىِ یك نظام از هم جدا نیستند. وقتى، یك نظام مى تواند نقش خود را در برابر انسان ایفا كند كه، اصول و مبانى آن از جامعیت كافى برخوردار باشند; هدف هاى آن گسترده و رشددهنده باشند و روش هاى آن را بتوان در موارد گوناگون به معرض اجرا درآورد.هر اندازه مبانى یك نظام از نظر عقلانى یا منطقى قابل توجیه باشد، همان قدر از پویایى برخوردار مى باشد.خدا به عنوان مظهر حكمت و دانایى، پاسدار عدل، منبع قدرت و مرجع نهایى معرفى شده است. انسان به سوى خدا در حركت است و در این سیر كمال معنوى، تقوا و پرهیزكارى، عدالت خواهى و بشردوستى هدف ها یا آرمان هاى اساسى انسان را تشكیل مى دهد.»( دكتر شریعتمدارى، تعلیم و تربیت اسلامى، صص 44 ـ 43)در چنین نظامى، توقف و عقب گرد مجاز نیست. انسان باید بودن و شدنِ خویش را بسنجد و مدام در تكاپوى رشد و طلب كمال باشد.

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: آن كس كه دو روزش مساوى باشد مغبون است و آن كس كه روز پسین اش بدتر از روز پیشین باشد، ملعون است و آن كس كه زمینه هاى رشد نفسانى خود را نشناسد به نقصان گراید و براى چنین كسى مرگ به از زندگى است:«مَنْ اِسْتَوى یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ و مَنْ كانَ آخِرُ یَومَیْهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ و مَنْ لَمْ یَعْرِف الزِّیادَةَ فى نَفْسِهِ كانَ اِلَى النُّقْصانِ اَقْرَبُ و مَنْ كانَ اِلَى النُّقْصانِ اَقْرَبُ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاةِ».( سفینة البحار، ماده یوم)از این رو پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) طلب علم و كمال را از لحظه تولد تا واپسین لحظات زندگى و بدون محدوده زمانى ومكانى براى هركس و در همه شرایط توصیه فرموده اند: «اُطلُبُوا الْعِلمَ مِنَ المَهْدِ اِلَى اللَّحْدِ»، «اُطْلُبُوا العِلْمَ وَلَوْ باِلصِّیِن».آن كس كه در مجلسى بنشیند و بر دانش خود نیفزاید از خدا جز دورى نیفزوده است: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً و لَمْ یَزْدَدْ عِلْماً لَمْ یَزْدد مِنَ اللّهِ اِلاّ بُعْداً.» و نظیر این روایات با مفاهیم تعابیر مختلف بسیار است كه طلب و تكاپوى مداوم در طریق كمال را الزامى مى سازد.

با توجه به اصل پویایى و تداوم تربیت دو نكته شایان ذكر است:

الف ـ تربیت و مدارج كمال

تهذیب و تزكیه كه رمزِ كمال معنوى انسان است، از تكالیف مؤمن در گستره حیات خویش است و پرستش و نیایش كه مكتب تكامل و تربیت است در هیچ یك از شرایط، حتى در بستر بیمارى و لحظات احتضار، از انسان ساقط نمى شود و مبارزه با نفس اماره و نبرد با شیطان تا آخرین لحظات حیات ادامه دارد. بدین گونه علم و عمل كه به فرموده حضرت امام «دو بالى هستند كه انسان را به مقام انسانیت مى رسانند.»( صحیفه نور، ج 7، ص 191) لحظه اى توقف ندارد.تقرب به خدا نیز تا مرحله «فَناءِ فِى اللّه و بَقاءِ باللّه» ارتقا مى پذیرد، همچنان كه بهشت را نیز درجاتى است كه عالى ترین آن درجات «جنت لقاء» است.در این مكتب حتى براى انسان كامل و واصل به حق، راه كمال افزون ترى گشوده است.

به همین جهت خداوند پیامبر برگزیده خود حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) را به چنین نیایش و درخواستى از خداوند توصیه مى فرماید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً».( سوره طه، آیه 114). این علم نه علوم رسمى «حصولى یا استدلالى» است، بلكه علم و یقین «شهودى» است كه پس از مرگ نیز قابل فزونى مى باشد و به گفته یكى از محققان «قلمرو تكلیف با انتقال از این دنیا تمام شده ولى منطقه شهود همچنان ادامه دارد و تكامل هاى عملى كه توسط فعل اختیارى حاصل شود در قیامت نیست، لیكن تكامل هاى معنوى كه با افاضه خداى سبحان حاصل مى گردد، همواره میسور مى باشد و بسیارى از پرده هاى غیب پس از مرگ برطرف مى گردد تا آن چه نادیدنى است مشهود گردد.»( آیة اللّه جوادى آملى، اسرار عبادات، ص 9)قرآن كریم مى فرماید: «لَقَدْ كُنْتَ فِى غَفْلَة مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» ( سوره ق، آیه 22). تو از این حقایق غافل بودى و ما پرده ها را كنار زدیم و اینك تو با چشم نافذ مى نگرى.بالاخره انسان در پویایىِ راه كمال به جایى مى رسد كه بنا به مضمون حدیث قدسى: خدا از زبان او سخن مى گوید و با چشم او مى نگرد و با اعضا و جوارح او اراده بى چونش را به ظهور مى رساند.

ارباب معرفت گفته اند: آن گاه كه عارف از امیال نفسانى و خواسته هاى خود چشم پوشى كند و محبت حق بر عقل و روح و چشم و گوش و سایر حواس او تجلى نماید و تسلیم اراده الهى شود، خداى سبحان در عقل و قلب و قواى او تصرف نموده و امورش را آن گونه كه دوست مى دارد، تدبیر مى كند، آن گاه چنین بنده اى هر كارى مى كند به مشیت الهى است.و بدین مقام جز از طریق مجاهده و تعبد و یقین نتوان رسید.در محضر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از راه رفتن عیسى(علیه السلام) بر روى آب صحبت شد، حضرت فرمود: «لَوْ زَادَ یَقِینُهُ اَشَّدَ مِنْ ذلِكَ لَمَشَى عَلَى الْهَواءِ:اگر یقین او افزون تر از این مى شد در هوا گام مى زد.»( المیزان، ج 6، ص 187).

ب ـ یأس زدایى

با توجه به این اصل و به دلیل بسته نبودن باب كمال بر روى انسان، یأس و نومیدى از نظر اسلام، بدترین گناه و معادل كفر است: «اِنَّهُ لایَایئَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ اِلاّ الْقَوْمُ الْكافِروُنَ».( سوره یوسف، آیه 87.)از این رو براى گنهكاران باب توبه گشوده است و خداوند وعده آمرزش داده تا راه كمال بسته نشود و انسان در محاصره گناه و یأس قرار نگیرد. قرآن كریم گنهكاران را مورد عتاب قرار داده كه چرا به درگاه خداوند توبه واستغفار نمى كنند در حالى كه خداوند آمرزنده و بخشاینده است:«أَفلا یَتُوبُونَ اِلَى اللّهِ وَ یَسْتَغِفرُونَهُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ».( سوره مائده، آیه 74)گناه مانع راه است و آن را باید از میان برداشت و لحظه اى از طلب و تكاپو نباید ایستاد. توبه معالجه بیمارى هایى است كه از گناهان برجان و روان عارض مى شود. على(علیه السلام)مى فرماید: «گناهان درد و بیمارى اند و داروى آن ها استغفار است و شفاى كامل در بازگشت نكردن به گناه است»: «ألذُّنوبُ الدَّاءُ وَ الدَّواءُ الاِْسْتِغْفارُ وَ الشِّفاءُ اَنْ لاتَعُودُ».( تصنیف غرر، ص 194).

            1- آيين تزكيه جمعى از مؤلفان ، ص 91-8

            2- غلامحسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، آستان قدس رضوي، چاپ سيزدهم، 1372، ص 84

            3- خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، انتشارات مدرسه، چاپ دوم، 1370، ص68

            4- ترجمه تفسيرالميزان، ج19، ص592 ، ج16، ص526، ج2، ص371 و ص62، ج12، ص437 ، ج20، ص401

            5- مقاله اصول تربيت در اسلام با تكيه بر قرآن كريم، نوشته لطفعلي عابدي

اهداف پژوهشی هر نظام آموزشی، نشان دهنده‌ی فلسفه‌ و اصول آموزش و پرورش آن نظام می‌باشد. چنانچه اگر فلسفه آموزش و پرورش در یک کشور، پرورش انسان‌هایی کارآمد باشد، مسلماً اصول آموزش و پرورش و اهداف آن نیز جلوه‌گر فلسفه «کارآمدی» خواهد بود.

در نظام آموزشی ما، براساس اعتقادات اسلامی ملت و قوانین و لوایح موجود (مصوّب شورای عالی آموزش و پرورش)، اولویت و جهت‌گیری کلی تمام برنامه‌ها و فعالیت‌ها، تقویت ارزش‌های الهی و معنوی در دانش‌آموزان می‌باشد.

مثلاً در اصل چهارم از اصول حاکم بر نظام آموزش و پرورش آمده است:

«در آموزش و پرورش نه تنها تعلیمات دینی خاص، بلکه همه برنامه‌ها و آموزش‌ها باید به عنوان اجزای یک مجموعه هماهنگ اسلامی، برحسب اقتضاء و گنجایش، جنبه و جهت دینی داشته باشد. برنامه‌ریزان و معلمان باید در همه برنامه‌ها و فعالیت‌ها، بنا بر مقتضیات خاص هر موضوع، به جنبه‌های الهی و تقویت بینش دانش‌آموزان توجه کنند» (اصول حاکم بر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، مصوّب ۱۳۶۸).

البته باید توجه داشت که با توجه به نگرش اسلام نسبت به انسان، در تعیین اهداف نظام آموزشی ایران، به پرورش تمامی ابعاد وجودی انسان، توجه شده است. چنانچه هدف کلی، تربیت انسان معتقد و مسلمانی است که بتواند در ابعاد اجتماعی، سیاسی، زیستی، فرهنگی، هنری و علمی رشد یابد، این ابعاد در کنار بعد دینی و اخلاقی، وجوه مختلف اهداف نظام آموزشی ما را تشکیل می‌دهد و لذا می‌توان گفت که در نظام آموزشی ما، اصطلاحاتی نظیر « تربیت سیاسی» ، « تربیت اخلاقی» و « تربیت هنری» ناظر بر مجموعه فعالیتها، برنامه‌ها و طرح‌هایی هستند که به تحقق هر یک از مجموعه‌ی اهداف مصوب کمک می‌کنند. مثلاً می‌توان به مجموعه‌ی طرح‌ها، برنامه‌ها و فعالیت‌های مرتبط با تحقق اهداف هنری،« تربیت هنری» نام داد و به مجموعه‌ی طرح‌ها، برنامه‌ها و فعالیت‌های مرتبط با تحقق اهداف دینی و اخلاقی «تربیت دینی و اخلاقی» اطلاق نمود.

در پی تشکیل دبیرخانه سند ملی آموزش و پرورش و با توجه به رهنمودهای مربوط به فرآیند تدوین آن و با نظر به اهمیت خاص تربیت دینی و تربیت اخلاقی و نیز ارتباط خاص این دو ساحت تربیتی با یکدیگر، مسؤولان سند را بر آن داشت تا ساحت تربیت دینی و تربیت اخلاقی را به عنوان « یک بخش واحد و مستقل » درنظر بگیرند؛ لذا با توجه به ماهیت سند، اهداف زیر برای بررسی‌های این بخش مقرر گردید.

  • اهداف پژوهش:

۱) تعیین شاخص‌های عملکردی در حیطه‌ی تربیت دینی و اخلاقی بر اساس مرتبه اسلام – ایمان (اعتقاد + عمل به فرائض)

۲) تحلیل وضع موجود تربیت دینی و اخلاقی فارغ‌التحصیلان نظام آموزشی (بر‌اساس شاخص‌ها)

۳) مشخص کردن نقاط ضعف عملکرد یادگیرنده در حیطه تربیت دینی ـ اخلاقی (به تفکیک هر شاخص)

۴) تبیین و تحلیل عوامل موجد (و مؤثر بر) نقاط ضعف در عملکرد یادگیرندگان (به تفکیک عوامل بیرونی و عوامل درونی نظام آموزشی)

۵) طبقه‌بندی و تعیین اولویت نقاط قوت و ضعف با توجه به مؤلفه‌های اصلی آموزش و پرورش

با توجه به اهداف ذکر شده، سئوالات پژوهشی زیر طرح گردید.

۱) وضعیت مطلوب عملکرد دانش‌آموزان (برون داد نظام آموزشی) در ساحت تربیت دینی- اخلاقی چیست؟

۲) وضعیت موجود عملکرد دانش‌آموزان (برون‌داد نظام آموزشی) در ساحت تربیت دینی اخلاقی چگونه است؟

۳) نقاط قوت و ضعف عملکرد دانش‌آموزان کدامند؟

۴) ارتباط نقاط قوت و ضعف با مؤلفه‌های اصلی چگونه است؟

  • روش شناسی تحقیق:

نظام آموزش و پرورش کشور ما داعیه‌ی تربیت دینی و اخلاقی دارد و به همین سبب برای محک زدن میزان تحقق این ادعا تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام گرفته است، امّا نتایج آن‌ها معمولاً به صورت پراکنده و جدا از هم مورد بررسی قرار گرفته است. لذا بدیهی است که اگر نتایج این تحقیقات در کنار هم و با یک دید کلی نگریسته شود می‌تواند پاسخ‌گوی مسائلی باشد که هر تحقیق به تنهایی از عهده آن بر نمی‌آید. بنابراین این گزارش متکفل آن است که بر مبنای جمع‌بندی و تحلیل این تحقیقات تصویری از وضع موجود در ساحت تربیت دینی – اخلاقی به دست بدهد و راه‌کارهایی را ارایه نماید.

در این راستا ابتدا اسناد نظام آموزشی و سایر منابع معتبر در ارتباط با اهداف تربیت دینی ـ اخلاقی تحلیل شد و فهرستی از شاخص‌های عملکردی در حیطه‌ی تربیت دینی ـ اخلاقی تهیه شد. سپس از طریق جمع‌بندی وتحلیل پژوهش‌های انجام گرفته، در باب عملکرد جوانان در حوزه دین و اخلاق نقاط قوت و ضعف در عملکرد یاد گیرنده در ساحت تربیت دینی ـ اخلاقی بازشناسی و تحلیل شد. سپس عوامل نقاط ضعف با نظر دوباره به پژوهش‌ها و با تحلیل نظرات صاحب نظران و با نظر به مؤلفه‌های پنج‌گانه شامل نظام مدیریت و راهبری، نظام تحقیق و توسعه، نظام تأمین منابع انسانی، نظام تأمین منابع مالی و مادی و نظام برنامه‌ریزی درسی و آموزشی تحلیل گردید. نکته‌ی قابل توجه آن‌که در تحلیل نقاط ضعف با توجه به تأثیر پذیری تربیت دینی از عوامل بیرون نظام آموزشی ـ با پذیرش نگاه سیستمی ـ این عوامل نیز مورد لحاظ قرار گرفت.

در تعیین شاخص‌های عملکردی در حیطه تربیت دینی ـ اخلاقی، در فرآیند مطالعه منابع، پژوهش فقیهی(۱۳۸۴) با عنوان ”مولفه‌های دین‌داری از منظر خود دین” به دلیل هماهنگی با دید زیربنایی در پژوهش حاضر و تقسیم تاثیر دین بر سه حیطه‌ی شناختی، عاطفی و رفتاری به عنوان الگوی پایه محسوب شده و تلاش شد تا در وهله اول اهداف مصوب نظام آموزش و پرورش (اهداف کلی و اهداف سه دوره ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در حوزه اعتقادی و اخلاقی)، اهداف مصوب برنامه درس تعلیم و تربیت دینی در دوره متوسطه و پیش‌دانشگاهی، اهداف مصوب شورای عالی جوانان در عرصه‌ی اخلاق ومعنویت تحت عنوان منشور تربیتی نسل جوان و همچنین پژوهش فتحی واجارگاه(۱۳۸۴) با عنوان ویژگی‌های انسان مطلوب، به‌ عنوان منابع اصلی تشکیل دهنده محتوای اثرات دین‌داری در سه حوزه مذکور (شناختی، عاطفی و رفتاری) مورد استفاده قرار گیرند .

در ادامه به‌منظور تکمیل و قوام الگوی طراحی شده با رجوع به پژوهش‌های صورت گرفته در زمینه ملاک‌های دین‌داری، تلاش شد تا موارد مغفول یا کمرنگ در منابع اولیه نیز در این طراحی مورد توجه قرارگیرند. لیست این پژوهش‌ها به‌این شرح می‌باشد:

– العانی، نزار(۱۳۸۴):

تدوین ملاک‌های ارزیابی رفتار دینی فرد مسلمان و پرسش‌نامه‌های پیشنهادی آن؛ همایش مبانی نظری و روان‌سنجی مقیاس‌های دینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

– خاکی قراملکی، محمدرضا (۱۳۸۴):

کارکردهای دین از منظر مدل تحلیل ایمان دینی؛ همایش مبانی نظری و روان‌سنجی مقیاس‌های دینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

– داوودی، محمد (۱۳۸۴):

ساختار اسلام و مولفه‌های تدین به آن؛ همایش مبانی نظری و روان‌سنجی مقیاسهای دینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

– فقیهی، علی‌نقی (۱۳۸۴):

مولفه‌های دین‌داری از منظر خود دین؛ همایش مبانی نظری و روان‌سنجی مقیاسهای دینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

– معنوی‌پور، داوود (۱۳۸۴):

ساخت و هنجاریابی مقیاس سنجش رشد اعتقادی دانش‌آموزان مقطع متوسطه شهر تهران؛ همایش مبانی نظری و روان‌سنجی مقیاسهای دینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

لازم به ذکر است که در بررسی نهایی شاخص‌ها معلوم شد که بیش از ۸۵ درصد این شاخص‌ها به‌صورت مستقیم منطبق بر چهار منبع اصلی (مصوبات آموزش و پرورش، اهداف مصوبات برنامه درسی تعلیم و تربیت دینی، اهداف مصوب در منشور تربیتی جوانان و پژوهش مربوط به ویژگی‌های انسان مطلوب) بوده و ۱۵ درصد دیگر شاخص‌ها نیز با تفسیر برخی از اهداف در منابع اصلی قابل برداشت می‌باشند، اما در منابع ثانوی به‌طور مستقیم به آن‌ها اشاره شده است. به این ترتیب روایی شاخص‌های موجود را می‌توان در انطباق حداکثری آن با منابع اصلی (منابعی که در واقع بیان ادعاهای نظام آموزش و پرورش به عنوان اهداف تعلیم و تربیت دینی- اخلاقی و انتظار نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان تحولات لازم در این حوزه) دانست.

قابل توجه آن که گزارش حاضر درتحلیل وضع موجود ـ بررسی شاخص‌های عملکردی ـ با محدودیت‌هایی مواجه شد:

۱) اکثر پژوهش‌های انجام شده با هدف بررسی عملکرد یادگیرندگان نظام آموزشی و پوشش دادن به شاخص‌های مرتبط با حیطه‌ی تربیت دینی ـ اخلاقی انجام نشده بودند. لاجرم، این مرور شامل وزارت ارشاد و سازمان جوانان به عنوان دو سازمانی که کارهای متنابهی را در زمینه مذکور انجام داده‌اند نیز هست. این سازمان‌ها جوانان را عمدتاً در بازه سنی ۲۹ ـ ۱۵ سال مورد توجه قرار داده‌اند و مقصود اصلی پژوهش‌های آن‌ها بررسی تأثیر تحصیلات و نظام آموزشی نبوده‌ است بنابراین در این پژوهش‌ها «یافته‌ها» یا بر اساس گروه‌های سنی و یا بر اساس مقطع تحصیلی بوده است و لذا یافته‌های زیادی مبنی بر وضعیت دیپلم‌های ۱۸ ساله به عنوان محصولات عمده نظام آموزشی موجود نیست.

۲) تعداد اندکی از پژوهش‌گران که جامعه دانش‌آموزان را مد نظر قرار داده‌اند پژوهش خود را در منطقه محدودی مثلاً شهر تهران، مشهد و… انجام داده‌اند و بنابراین با مشکل تعمیم نتایج رو به‌رو هستند.

۳) به لحاظ نظری، مشخص نیست که برای سنجش تحقق اهداف نظام آموزشی براساس شاخص‌های حیطه تربیت دینی ـ اخلاقی باید به سراغ چه افرادی برویم؟

۳ـ۱) آیا دانش‌آموز فعلی را می‌توان محصول نظام آموزشی تصور کرد؟ (با توجه به آن‌که مراحل آموزش و پرورش را تا پایان نپیموده است).

۳ـ۲) افراد فارغ‌التحصیل (دیپلم‌ها) تا چه سنی محصول نظام محسوب می‌شوند؟ (مثلاً یک فرد ۲۲ ساله دیپلم محصول نظام است؟ یعنی با آن‌که حدود ۴سال در محیط دیگری نظیر بازارکار، دوران سربازی، دانشگاه و … بوده است، می‌توان با سنجش عقاید و باورها و ارزشهای وی و امثال او فرآیند تربیت دینی ـ اخلاقی وزارت آموزش و پرورش را مورد ارزیابی قرار داد؟)

۳ـ۳) آیا دانشجویان سال اول (ورودی‌ها) می‌توانند ملاک عمل قرار گیرند؟ آیا با توجه به توان علمی و احتمالاً انگیزش تحصیلی بالاتر اینان نسبت به سایر افراد، نمونة موردنظر، معرف فارغ‌التحصیلان آموزش و پرورش محسوب می‌شوند؟

با توجه به محدودیت‌های فوق و در پاسخ به سؤال سوم، در این گزارش موارد زیر مد نظر قرار گرفتند.

۱) نمونه آماری تحقیقات ملی سازمان جوانان (۲۹ ـ ۱۵ ساله) مورد بررسی قرار گرفت. با توجه به آمار بالای تعداد دیپلم‌ها در نمونه مذکور (بالای ۵۰ درصد) و کم بودن نسبت افرادی که هیچ راهی به آموزش و پرورش نداشته‌اند (کمتر از ۱۰درصد) و با اندکی تساهل می‌توان نمونه‌های سازمان ملی جوانان را برون‌داد نظام آموزش و پرورش دانست. ضمن آن‌که در حد امکان و اطلاعات موجود سعی شد در مواردی که تفاوت معناداری وجود داشت، نتایج مقایسه گروه باسواد و بی‌سواد اعلام شود و تلاش شد در مواردی که اطلاعاتی راجع به دانش‌آموزان یا افراد ۱۵ تا ۱۸ سال (سنین دوره متوسطه) یا ۱۸ تا ۲۴ سال (با فاصله‌ی اندکی از اخذ دیپلم) وجود داشت، گزارش گردد.

۲) پژوهش‌های منطقه‌ای به خصوص در شهرهای تهران و مشهد، با توجه به امکان دسترسی بیشتر به پژوهش های مربوط در هر مقوله بعد از پژوهش‌های ملّی گزارش شد.

۳) در مواردی که به هر دلیلی مثلاً محدودیت‌های بالا یا اندک بودن تعداد پژوهش‌های مربوط، قضاوت در وضعیت عملکردی با مشکل بیشتری مواجه شد، تحلیل‌ها با کمال احتیاط علمی انجام پذیرفت (نوع زبان به کار گرفته شده در محتوای گزارش همواره راهنمای کاربرانِ گزارش راجع به میزان اعتماد به تکافوی ادّله‌ی قضاوت می‌باشد).

۴) مقوله‌هایی که در مورد آن‌ها پژوهشی انجام نشده بود، مشخص گردید و از انجام تفسیر ـ به هر نحو ممکن ـ در مورد آن‌ها خودداری گردید. این موارد عمدتاً راجع به شاخص‌های تربیت اخلاقی بوده‌اند. متأسفانه در موارد بسیاری، هیچ‌گونه اطلاعاتی در گزارش‌ها راجع به بررسی شاخص‌های تربیت اخلاقی نظیر کظم‌غیظ، شکر، همیاری و… موجود نبود.

برای بررسی وضعیت عملکرد دانش‌آموزان در این پروژه، سعی شد تمامی گزارش‌های پژوهشی مقالات، کتاب‌های مشتمل بر گزارش‌های پژوهشی مرتبط با تربیت دینی اخلاقی از سازمانهای مختلف جمع‌آوری شود. کلید واژه‌های استفاده شده برای جستجوی منابع عبارت بودند از تربیت دینی – تربیت اخلاقی، دینداری ـ نگرش به دین، نگرش به غرب، بزهکاری میزان تقید به نماز و سایر احکام، دیدگاه دانش‌آموزان نسبت به حجاب و سایر مفاهیم دینی و …

مراکز و سازمان‌هایی که با مراجعات مکرر اعضاء تیم‌ پژوهشی برای کسب اطلاعات و اسناد مربوط استفاده شد، موارد زیر بوده‌اند.

▪ تهران:

ـ سازمان ملی جوانان

ـ سازمان تبلیغات اسلامی

ـ دفتر تبلیغات اسلامی

ـ وزارت ارشاد اسلامی

ـ مرکز پژوهش‌های بنیادی وزارت ارشاد

ـ دانشگاه تربیت مدرس

ـ دانشکده علوم اجتماعی تهران

ـ دانشگاه علامه طباطبایی

ـ مرکز پژوهش‌های صدا و سیما

ـ دانشگاه تهران

ـ ناجا

ـ تربیت معلم

ـ دفتر تحقیقات کاربردی معاونت اجتماعی ناجا

ـ مرکز پژوهشهای مجلس

ـ معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش

ـ دفتر برنامه‌ریزی و تالیف کتب درسی (گروههای دینی و قرآن)

ـ دفتر تحقیقات وزارت آموزش و پرورش

▪ قم:

ـ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

ـ مؤسسه پژوهشی امام خمینی

ـ مرکز مطالعات تعلیم و تربیت اسلامی

ـ مرکز جهانی علوم‌اسلامی

ـ دفتر تبلیغات اسلامی

▪ مشهد:

ـ کارشناسی تحقیقات آموزش و پرورش

ـ مرکز منطقه‌ای مطالعات جوانان

ـ سازمان ملی جوانان

ـ سازمان تبلیغات اسلامی

ـ دفتر تبلیغات اسلامی

ـ وزارت ارشاد

ـ جهاد دانشگاهی

ـ واحد پژوهش‌های صدا و سیما

ـ سازمان زندان‌ها و اقدامات تربیتی

ـ مرکز پژوهش‌های اجتماعی و خدمات اجتماعی و جوانان آستان قدس رضوی

ـ دانشکده ادبیات و علوم‌انسانی دانشگاه فردوسی

بعد از مرحله جمع‌آوری اسناد مربوط در قالب کتاب، نشریه، CD و گزارش‌های پژوهشی، فیش‌های متعددی در هر سند براساس مقوله‌های مورد مطالعه (مندرج در شاخص‌ها) تهیه شد. سپس در هر مقوله، یافته‌های مربوط، به گونه تلخیص شده از اسناد مختلف ذکر شد و در پایان هر مقوله نتیجه‌گیری کلی به عمل آمد.

در مرحله بعدی پروژه، براساس تحلیل یافته‌های موجود، نقاط قوت و ضعف در عملکرد دانش‌آموزان در ساحت تربیت دینی – اخلاقی معین شد. سپس برای کشف عوامل مؤثر در پدید‌آیی نقاط ضعف، آراء صاحب‌نظران حوزه تربیت دینی – اخلاقی، بخصوص افرادی که در مورد آسیب‌شناسی تربیت دینی مقالاتی داشتند جستجو شد. سپس عوامل مندرج در آثار مذکور، براساس پنج مؤلفه دسته‌بندی و تحلیل گردید.

  • مراحل تحقیق:

به طور خلاصه مراحل اجرای تحقیق به شرح زیر بو ده است:

۱) بررسی اسناد و تدوین شاخص های عملکرد مطلوب در ساحت تربیت دینی و اخلاقی

۲) بررسی پژوهش های انجام شده راجع به عملکرد دانش آموزان در ساحت تربیت دینی و اخلاقی و مشخص کردن نقاط قوت و ضعف در عملکرد دانش آموزان

۳) بررسی نظر صاحبنظران به منظور کشف عوامل موثر بر عملکرد دانش آموزان در ساحت تربیت اخلاقی به تفکیک مولفه های پنج گانه

۴) جمع بندی و تحلیل نهایی و ارائه راهکارها

  • نتیجه گیری:

▪ بعد شناختی

اکثریت مطلق افراد، از نظر اعتقاد به اصول دین، توحید، نبوت، امامت و معاد مشکلی ندارند. تقریباً می‌توان چنین استنباط کرد که بین ۸۵ درصد تا ۹۵ درصد افراد به نحو کلی از معتقدان به دین به‌شمار می‌روند. در مواردی نظیر اعتقاد به مهدویت و اعتقاد به وحی الهی و اعتقاد به وجود شیطان به عنوان عامل وسوسه‌گر، یافته‌هایی که مستقیماً به این امور مربوط ‌باشند، وجود ندارد، ولی به طور کلی می‌توان چنین استنباط کرد که از نظر اعتقاد به اصول دین و مؤلفه‌های کلی و جزئی آن، در آن‌چه به خود خدا مربوط است توافق بیشتری وجود دارد و در سایر موارد تا حدی از اجماع افراد کاسته می‌شود.

از نظر معرفت ( ادراک) اثرات دین، بررسی پژوهش‌ها نشان‌دهنده بی‌توجهی پژوهشگران به این مقوله ارزشمند است. ولی تعداد اندک پژوهش‌های انجام شده به ویژه در مورد ” ادراک تأثیر ارزش‌های معنوی و اخلاقی بر رفتار انسان” نشان‌دهندة، وجود این معرفت (ادراک) در اکثریت افراد (بیش از ۸۵درصد) است.

اگر چه به طور کلی اکثریت بالایی از جوانان از نظر اعتقادی و معرفتی در بعد شناختی با کمتر مشکلی روبه‌رو هستند، باید اذعان داشت که گروه اقلیت( غیر معتقدان یا ملحدان) به ویژه در زمینه نفی معاد و ناظر دانستن خدا، جمعیت بزرگی حدود ۳ میلیون ۵۰۰ هزار نفر را تشکیل می‌دهند. این جمعیت تربیت نیافته به لحاظ دینی، به احتمال زیاد، با توجه به مقرون بودن تربیت دینی و تربیت اخلاقی در ایران، از لحاظ وجدان اخلاقی نیز در ضعف کامل به سر می‌برند و می‌توانند در بزه‌آفرینی و سایر مشکلات ، موجد مسائل زیادی باشند.

▪ بعد عاطفی، انگیزشی، نگرشی

با توجه به یافته‌ها و تحلیل‌های پژوهش‌های مذکور، کمتر موردی را می‌توان جست که مستقیماً راجع ‌به ُبعد عاطفی و انگیزشی نسبت به خدا و پیامبران و امامان، پژوهشی انجام شده باشد تا بتوان قضاوت دقیق و جامعی را در باب مذکور ابراز داشت. اما با توجه به پژوهش‌هایی که در مورد هویت دینی به طور کلی و بعد عاطفی آن به طور خاص انجام شده است می‌توان گفت که وضعیت اکثریت جوانان در این مؤلفه از بعد عاطفی مشابه عملکرد آن‌ها در بعد شناختی است (برخی تحقیقات، بعد شناختی هویت دینی و برخی بعد عاطفی آن را در جوانان ایرانی قوی‌تر دانسته‌اند).

به طور کلی در مؤلفه‌ نگرش نسبت به دستورات و مؤلفه‌های دینی نیز پژوهش‌های اندکی شده است و متأسفانه، در باب مواردی نظیر وجدان کاری، انضباط اجتماعی، روحیه کار و تلاش و کرامت اخلاقی، کاوش به سزایی صورت نپذیرفته است. اما با نظر به انجام برخی پژوهش‌ها در ریز مؤلفه بسیار با اهمیتی تحت عنوان اولویت‌دهی به ارزش‌های دینی و اخلاقی، می‌توان برای این مؤلفه‌ نیز تصویری کلی به دست آورد.

براساس یافته‌ها و تحلیل‌های مربوط، وضعیت عملکرد جوانان از نظر اولویت دهی به ارزش‌های دینی و اخلاقی چندان رضایت‌بخش نیست و به طور کلی ارزش اقتصادی نوعی ارجحیت بر ارزش‌های مذهبی دارد. در عین حال باید اشاره کرد که نشانه‌هایی از تلقی‌های مثبت به ارزش‌های دینی و اخلاقی نظیر علم‌آموزی، خدمت به مردم، مناسک دینی، جهادگری و حتی شهادت در راه خدا در جوانان وجود دارد و برخی یافته‌های غیرمستقیم نشان‌دهنده تلقی مثبت جوانان نسبت به صفات اخلاقی نظیر گذشت، ایثار، بردباری، درستکاری، صداقت و اخلاص و بیزاری از دروغ و نیرنگ بوده است.

آنچه در این مؤلفه، پیش از هر چیز جای نگرانی دارد، نگرش جوانان به برخی حرام‌ها ( حرامهای مربوط به لذت‌طلبی) است. به نظر می‌رسد تعداد زیادی از جوانان علاوه بر آن که مرتکب این حرام‌ها می‌شوند به نوعی،‌ خود را – با توجه به فردی و شخصی بودن این‌گونه گناهان و عدم اضرار این گناهان به اجتماع و عدم وجود امکان ازدواج و مشکلات اقتصادی اجتماعی دیگر- چندان گناهکار احساس نمی‌کنند.

پژوهش‌های مربوط به مؤلفه‌ نگرش نسبت به جامعه و انسان‌ها عمدتاً در دو ریز مؤلفه: دارا بودن روحیه امید به آینده و سلامت روانی بوده است. به طور کلی در دو ریز مؤلفه سلامت روانی و امیدواری نسبت به آینده جای نگرانی زیادی وجود دارد. در مورد امیدواری نسبت به آینده جامعه ایران، میزان ناامیدی به اصلاح مسائل مربوط به ازدواج، اشتغال و امثال آن آنقدر زیاد است که می‌تواند زمینه‌ساز انواع بزه‌ها و نابهنجاری‌ها را فراهم آورد.

از آنچه بیان شد می‌توان چنین استنباط کرد که در بعد عاطفی، انگیزشی و نگرشی، وضعیت در مؤلفه‌ها متفاوت است. به‌گونه‌ای که در مؤلفه مربوط به خدا و پیامبران و امامان وضع به مراتب بهتر از نگرش نسبت به دستورات و مؤلفه‌های دینی و اخلاقی و به ویژه نگرش نسبت به جامعه و انسان‌ها می‌باشد. شاید بتوان چنین استنباط کرد که در مواردی که نگرش‌ها بیشتر صبغه شناختی دارند ( در‌ آنها عنصر شناختی غالب است) وضعیت بیشتر شبیه بعد شناختی و بالتبع مناسب‌تر است و در مواردی که نگرش‌ها بیشتر صبغه آمادگی برای عمل دارند، وضعیت چندان مناسب نیست.

▪ بعد رفتاری و عملکردی:

بعد رفتاری و عملکردی در حوزه تربیت دینی-اخلاقی با توجه به وسعت شرع و اخلاق در مصادیق، تقریباً مشتمل بر تمامی رفتارهای انسان در خلوت و جلوت می‌شود. اگر چه پژوهش‌های انجام شده تمام جنبه‌های مختلف این بعد را مورد کاوش قرار نداده‌اند ولی باید اذعان داشت که مسائل اساسی نظیر نماز و پرهیز از برخی گناهان و بزهکاری به دفعات و به نحو تقریباً اطمینان‌آوری مورد پژوهش قرار گرفته‌اند.

اکثر جوانان، در انجام واجبات نظیر نماز و روزه کوتاهی نمی‌کنند، اگر چه چیزی در حدود ۱۰تا ۱۵ درصد افرادی که معتقد به خدا هستند، به هر دلیلی در نماز‌ خواندن کوتاهی می‌نمایند. در مجموع به نظر می‌رسد حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد جوانان به نماز توجه چندانی ندارند. این واقعیت به معنای آن است که حدود ۵ میلیون نفر از جمعیت جوان کشور گروه بی‌نماز هستند. وضعیت در نمازهای جماعت و به ویژه جمعه نامناسب‌تر است.

بدترین وضعیت بعد رفتاری در حوزه محرمات و در بعد عملکرد فردی است به گونه‌ای که وضعیت در موارد گناهان جنسی و موسیقی بسیار ضعیف ارزیابی می‌شود. در حوزه رفتارهای اجتماعی و اخلاقی پسندیده‌ نیز پژوهش‌ها نشان‌دهنده ضعف عملکردی شدید در جوانان در زیر مؤلفه الگو‌گیری و استفاده از زندگی انبیاء، اولیای الهی و اسوه‌های دینی در زندگی فردی هستند.

نکته قابل توجه آن‌که در اکثریت قریب به اتفاق موارد، نتیجه تحقیقات نشان می دهد که تاثیر سواد و آموزش و پرورش بر عملکرد در ساحت تربیت دینی و اخلاقی افراد خنثی و حتی منفی است. به بیان دیگر در پژوهش‌های مرتبط، بارها مشاهده شد که افراد دارای تحصیلات بیشتر (و یا دارای پدر و مادر با تحصیلات بالاتر) از نظر عملکرد در تربیت دینی و اخلاقی به طور معنا داری پایین تر بوده‌اند (اگر چه در اندک مواردی خلاف آن هم مشاهده شده است).

  • ارزیابی نهایی:

قضاوت در مورد وضعیت عملکرد دانش آموزان در ساحت تربیت دینی و اخلاقی قضاوتی توام با نگاه ارزشی است. برای توضیح بیشتر، مواردی را به عنوان مثال متذکر می شود. اعتقاد به خدا در بین دانش آموزان بهترین وضعیت را دارد. یعنی حداقل ۹۵درصد دانش آموزان خداوند را قبول دارند. نقطه مطلوب آن است که تمام دانش آموزان خداشناس باشند. اما اهمیت گروه پنج درصدی، که عملکرد مطلوب ندارند تا چه حدی است؟ جمعیت این افراد در کل جامعه ۲۹-۱۴ سال بیش از ۱ میلیون نفر می شود. آیا وجود یک میلیون نفر کافر قابل تحمل است؛ یعنی جامعه اسلامی وجود این افراد را (علیرغم در صد بسیار اندک آنان نسبت به کل جمعیت جوانان) نشانه ضعف نظام آموزشی نمی داند؟ یا این که بیش از۵ میلیون نفر از جمعیت جوان کشور نماز نمی خوانند (اگر چه حدود ۱۵ میلیون نفر نماز می خوانند) نشانه ضعف نیست؟

یا در باب دوستی‌های خلاف شرع پسر و دختر بر اساس یافته های پژوهش ها ، آمار مرتکبان به حرام حدود ۵۰ درصد (یعنی بیش از ۱۰ میلیون نفر) است. اگر این گونه دوستی ها را رویدادی طبیعی با توجه به بالا رفتن سن ازدواج و به تعبیر برخی روشنفکران پاسخ به نیازهای ضروری قلمداد کنیم، می توانیم آمار بالا را حمل بر ضعف ننماییم؟ آیا چنین قضاوتی دارای بار ارزشی نیست؟

ملاحظه می شود که به سادگی و فارغ از قضاوت های ارزشی نمی توان یافته های مربوط به عملکرد تربیت دینی و اخلاقی دانش آموزان را نشانه هایی از نقاط قوت یا ضعف تلقی نمود. در عین حال باید توجه داشت که فارغ از هر قضاوت ارزشی، نتیجه بسیاری از تحقیقات، هیچ برتری و تفوقی را در گروه تحصیل‌کرده نسبت به گروه با تحصیلات پایین تر یا بی سواد در عملکرد دینی و اخلاقی نشان نمی دهد. حتی در برخی از موارد، عملکرد پایین تری را نشان می دهد. به بیان دیگر، حداقل می توان پذیرفت که عملکرد نظام آموزشی در ساحت تربیت دینی و اخلاقی نقطه قوت بر جسته ای ندارد و شاید بتوان نتیجه گرفت که عملکرد آن ضعیف یا نسبتا ضعیف است.

از سوی دیگر اگر از مقایسه افراد تحصیل‌کرده با افراد دیگر صرف نظر کنیم و آنچه در جوانان روی داده است را تماما متوجه نظام آموزش و پرورش بدانیم و از قضاوت ارزشی در مورد مقایسه میزان اهمیت نماز نخواندن با عدم اعتقاد به ارسال پیامبران و گوش دادن موسیقی صرف نظر کنیم، می توان با اطمینان اذعان کرد که عملکرد دانش آموزان و فارغ التحصیلان نظام آموزش و پرورش در ابعاد عملکردی- رفتاری بسیار پایین تر از ابعاد شناختی (معرفتی) است. بنابراین، فارغ از هر گونه قضاوت ارزشی می توان به تحلیل و تبیین این مساله همت گماشت. در قسمت بعدی با اتکا به نظر صاحبنظران صرف نظر از آن که تا چه حد عملکرد دانش آموزان را دارای فاصله از وضع مطلوب بدانیم، با پذیرش کلی این امر، که نظام آموزشی در ساحت تربیت دینی و اخلاقی چندان موفق نبوده است، عوامل زیر را تحلیل کرده ایم.

  • نظرپرسی از صاحبنظران:

این بخش از دو قسمت عمده تشکیل شده است. در قسمت اول، به عوامل عمده تاثیرگذار در تربیت دینی و اخلاقی دانش آموزان پرداخته شده است و در قسمت دوم، دیدگاه صاحب‌نظران راجع به نقاط قوت و ضعف در مؤلفه های پنج گانه نظام تربیت دینی و اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت، راهکارهای اصلاحی مربوط به هر یک از مؤلفه ها ارائه گردیده است.

در جمع بندی از نظام برنامه‌ریزی درسی و آموزش تربیت دینی و اخلاقی، همانطور که مشاهده می‌شود، نظرات صاحبنظران در زمینه‌ی نقاط ضعف آموزش و پرورش در حیطه‌ی نظام برنامه‌ریزی درسی و آموزش تربیت دینی، در بیست زیر نظام، شناسایی و طبقه بندی شده‌اند، که عبارتند از:

۱) ظاهرگرایی و نقل گرایی، تسلط صبغه‌ی احکامی و آدابی بر سایر وجوه در تربیت دین؛

۲) بی‌توجهی به قرآن و مفاهیم معنوی دعا در تعلیم و تربیت؛

۳) همراهی بیش از اندازه تربیت دینی با غم؛

۴) انتظارات نادرست نظام تعلیم و تربیت دینی از مخاطبان؛

۵) ناکارآمدی (نسبتاً ذاتی) نظام آموزش و پرورش رسمی متمرکز در امر تربیت دینی (عدم تناسب نظام آموزش و پرورش رسمی متمرکز با تربیت دینی)؛

۶) ترجیح دین‌یابی به دین‌دهی؛

۷) مستقیم‌ بودن آموزش در تربیت دینی (و ضرورت اتخاذ رویکردهای غیرمستقیم)،

۸) تسلط وجه عاطفی در تربیت دینی و لزوم توجه به گفتمان عقلی؛

۹) تسلط حیطه‌شناختی (دانش) در تربیت دینی و غفلت از حیطه عاطفی و عملی؛

۱۰) خلط دین و انقلاب در تربیت دینی؛

۱۱) الگوپردازی نامناسب در تربیت دینی؛

۱۲) تأثیرپذیری تربیت دین از فهم برنامه‌ریزان از دین؛

۱۳) عدم امکان تربیت دینی به مفهوم سنتی آن در جهان امروز؛

۱۴) عدم همراهی دعوت عملی با دعوت کلامی در تربیت دینی؛

۱۵و ۱۶) عدم توجه به نیازسنجی آموزشی و سایر اصول علمی در تدوین اهداف و سایر عناصر برنامه‌های درسی حوزه‌ی تربیت دین؛

۱۷) فقدان یا کمبود روحیه پرسشگری در جوانان؛

۱۸) عدم توجه به زبان روز و تحوّلات دنیای جدید و ضرورت به کارگیری قالب‌ها و روش‌های جدید و محتوای کتابهای تعلیمات دینی؛

۱۹) تأثیر خانواده، محیط و رسانه‌های مختلف بر تربیت دینی (ضرورت ارزشیابی و اصلاح عوامل دخیل در تربیت دین)؛

۲۰) و در نهایت، فقدان نظام ارزش‌یابی مناسب تربیت دینی.

تمامی نقاط ضعف مطرح شده در این زیر نظام از اهمیت بالایی برخوردار است که بایستی مطمع نظر دست اندرکاران ، سیاست‌گذاران و طراحان نظام آموزشی قرار گیرد. به عنوان مثال، از آسیب‌های جدی در حوزه تربیت دینی، مشخص نبودن و ابهام در اهداف اساسی و انتظارات تربیت دینی است. به اعتقاد برخی صاحبنظران، اهداف و انتظارات، نقطه‌ی آغازین و عزیمت تربیت دینی به شمار می‌آید که در بحث تربیت دینی کشورمان مغفول مانده است. از این‌رو بایستی انتظارات ما از حوزه تربیت دینی در آموزش و پرورش کشورمان مشخص گردد.

همین‌طور، نیازسنجی در آموزش و پرورش از اهمیت والایی برخوردار است. اگر نیازسنجی صورت نپذیرد، بنای تربیت یک بنای نامستحکم و لرزان خواهد بود. به اعتقاد صاحبنظران کشورمان، حوزه تربیت دینی از نبود نیازسنجی در این حوزه به شدت رنج می‌برد، و بایستی سازوکارهای لازم برای انجام نیازسنجی در تربیت دینی صورت پذیرد. در غیر این‌ صورت، روش‌ها، اهداف و محتوای تربیت دینی با نیازها و شرایط اجتماعی جامعه و دنیا با مشکلات جدی مواجه خواهند بود.

یا این‌که، نظام ارزش‌یابی تربیت دینی از نقاط ضعفی نظیر ارزش‌یابی کلیشه‌ای امتحان ـ نمره، ارزش‌یابی پایانی‌نگر و محصول محور رنج می‌برد و نظر بر آن است که با توجه به پویایی‌های موجود در حوزه تربیت دینی می‌توان با اتخاذ راه‌کارهایی نظیر اتخاذ ارزش‌یابی‌های فرایند محور، حذف سیستم نمره ـ کارنامه‌، در جهت تعدیل و حذف نقاط ضعف سیستم ارزش‌یابی حوزه تربیت دینی اقدام کرد.

از نقاط ضعف اساسی دیگر نظام آموزش و پرورش در حوزه تربیت دینی، تسلط رویکرد دین‌دهی به جای رویکرد دین‌یابی است. از این‌رو نظام آموزش و پرورش بایستی از اتخاذ روش‌های تزریقی و تلقینی محض پرهیز کرده و پتانسیل و توان فرایند گزینش و انتخاب را در دانش‌آموزان نهادینه نماید.

در برخی جاها نیز به نظر می‌رسد که بین محورهایی تناقضاتی وجود دارد. به عنوان مثال، بین محور۵-۸ (تسلط وجه عاطفی در تربیت دینی و لزوم توجه به گفتمان عقلی) با محور ۵-۹ تسلط حیطه‌ی شناختی در تربیت دینی و غفلت از حیطه‌ی عاطفی و عملی، ناهمخوانی و ناسازگاری وجود دارد.

این تناقض‌نمایی یا پارادوکس را می‌توان از دو منظر مطمع نظر قرار داد.

نخست آن‌که آن را به عنوان دو نگاه متفاوت و متمایز در نگاه به نقاط ضعف تربیت دینی تلقی کرد. دیگری آن‌که، این‌دو متناقض نیستند؛ به این معنا که دسته دوم (تسلط حیطه‌ی شناختی در تربیت دینی و غفلت از حیطه‌ی عاطفی) بر این نقطه ضعف تأکید دارد که اساساً آن‌چه در تربیت دینی کشورمان اتفاق می‌افتد سیطره سطوح اولیه‌ی شناختی نظیر حفظ کردن و از بر کردن (سطح دانش) است و به سطوح بالای شناختی توجهی نمی‌شود و حیطه‌ی عاطفی تربیت دینی نیز بسیار صوری و ظاهری است. طرفداران دسته اول (تسلط وجه عاطفی و غفلت از گفتمان عقلی) نیز معتقدند که اساساً به وجه شناختی تربیت دینی (همانند دسته اول) توجهی نمی‌شود و فقط مجموعه‌ای اعمال و رفتار ظاهری و احساسی در نظام آموزشی صورت می‌پذیرد. بنابراین، تناقضی بین دو دسته نگاه دیده نمی شود.

به طور کلی، زیر نظام برنامه‌ریزی درسی و آموزش تربیت دینی و اخلاقی از یک زاویه تا حدود بسیار زیادی، سطح عملیاتی نظام آموزش و پرورش در حیطه‌ تربیت دینی و اخلاقی است که بایستی توجه اساسی به این نقاط ضعف به منظور رفع یا بهبود آن‌ها صورت پذیرد.

  • نتیجه گیری نهایی:

همان‌طور که قبلا بیان شد، دیدگاه صاحب نظران در تحلیل عوامل نقاط ضعف موجود در عملکرد دانش آموزان، مبتنی بر درک اجمالی آنان از وضعیت موجود عملکردی بوده است.

بنابراین آن‌چه در فصل چهارم این پروژه و به طور خلاصه در فصل پنجم آمده است، تبیین کننده جامع عوامل موثر بر وضعیت موجود عملکردی است که در این پروژه، در فصل سوم ترسیم ولی به این سؤال پاسخ داده نشد که:

چرا وضعیت عملکردی دانش آموزان در ساحت تربیت دینی و اخلاقی در ابعاد مختلف، یکسان و مشابه نیست؟ (چرا در بعد اعتقادی، اکثریت افراد مشکلی ندارند ولی هر چه به ابعاد عملی و رفتاری نزدیک می شویم، وضعیت به نسبت نامطلوب تر می شود؟)

البته برای پاسخ به این سوال از دیدگاه صاحب نظران (مندرج در همین پروژه)کمک گرفته شد و آن پاسخ این بود که: تجلی یافتن اعتقادات مذهبی در عمل افراد مستلزم تعمیق باورها و ارزش‌ها و به بیان دیگر رسیدن فرد به مراحل بالای حیطه عاطفی، یعنی اتصاف به ارزش‌ها و سازماندهی آن‌ها می باشد.

در این راستا، اصول تربیت اسلامی، نقش اساسی الگوها را در پیمودن نردبان ارتقاء به سطوح بالای حیطه عاطفی یاد آور شده‌اند. در عرفان اسلامی- شیعی، نقش استادی که متربی خویش و نقاط ضعف را بشناسد و راه درمان را یاد آور شود، مطلبی مورد اتفاق است؛ حتی در تربیت اسلامی از نقش قلب (دل)یاد می شود. به عبارت دیگر، حدیث مشهور” القلب یهدی الی قلب” دلالت بر آن دارد که به اصطلاح ضرب المثل فارسی سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. در همین رابطه است که از نفس حق در تربیت یاد می شود. با نظر به آن‌چه بیان شد، نقش معلم به عنوان الگو در تربیت اسلامی بسیار اساسی است. اما چنان‌که بررسی نظرات صاحب نظران نشان داد و پژوهش‌ها نیز نشان می دهد (و درک حضوری مجری، حاصل از تدریس به دبیران دینی ،قران و پرورشی در مراکز آموزش عالی ضمن خدمت نیز آن را تایید می‌کند) باید اذعان داشت که نیروی انسانی دست اندرکار در تربیت دینی و اخلاقی از وضعیت و جایگاه مطلوب خود، فاصله بسیار زیادی دارند. چنین معلمانی چه بسا بتوانند دانش آموزان را به حفظ و یا بالاتر، فهم دلایل اثبات وجود خداوند وا دارند ولی قطعا نمی‌توانند در تقویت رفتارهای دینی و خلاقی تاثیر به سزایی داشته باشند. ناهمگونی سایر الگوهای تربیتی پدر و مادر و دست اندرکاران مختلف مدارس نیز در عدم تاثیر آموزش‌ها در حیطه رفتاری موثر بوده‌ اند.

جنبه رسمی داشتن نظام آموزشی و تلقی رسمی و فاقد بار تربیتی از سوی دانش آموزان بخصوص در مقاطع بالاتر از تحصیلات و مدرسه، نظام ارزشیابی پیشرفت تحصیلی و به کارگیری الگوی موضوعات مجزا نیز از مواردی است که از دیدگاه صاحب نظران، در عدم تقویت و توسعه رفتار دینی و اخلاقی در دانش‌آموزان و محدودیت موجود در بهره‌گیری از انبوه فعالیت‌های تربیت دینی و اخلاقی موجود تاثیر می‌پذیرد.

در این راستا، ملاحظه می‌شود که به دلیل وجود آزمون‌های سراسری و رقابت‌های تحصیلی ، کتاب‌های دین و زندگی که انتظار می‌رفت در جهت اصلاح وضع موجود و سوق دادن دین در زندگی فردی و اجتماعی افراد موثر باشند نیز به ابزاری برای آزمون تبدیل شدند و در تبلیغات صدا و سیما به کتابهای سبز و…(حاوی تست)مبدل شدند.

محتوای یکسان آموزش‌های دینی و اخلاقی برای تمامی دانش‌آموزان مسلمان ایران، عامل دیگری است که آموزش‌های دینی را عمدتا در تقویت بعد شناختی محدود نماید. بسیاری از وقایع بزرگ تاریخ اسلامی نظیر واقعه مربوط به جناب زبیر، جناب حر و بشر حافی و… وجود دارد و نیز استنکاف ائمه اطهار(ع) از دادن اطلاعات مذهبی به بعضی افراد نشان می‌دهد که اصولاً در تربیت اسلامی نگاهی فردی و به اصطلاح طبابتی وجود دارد.

“طبیب دوار یدور بطبه” واقعاً نمی‌توان از یک محتوای مشابه برای تمام دانش‌آموزان انتظار داشت که مشکلات به منصه ظهور و بروز نرسیدن باورها را حل نماید. به بیان دیگر، این گونه محتواها هر چه‌قدر هم با دقت تنظیم شده باشند، معمولاً فقط می‌توانند برای تقویت شناخت و تا حدی برانگیزاننده عواطف موثر باشند.

علاوه بر موارد فوق، که مربوط به درون نظام آموزشی بوده است، نباید از تاثیر عوامل اجتماعی غافل بود.

یافته‌های تحقیق طالبی (۱۳۸۰) نشان می‌دهد که نوجوانان ارزش‌های اخلاقی را می‌شناسند و می‌پذیرند. اما تعارض بین نگرش و عمل آن‌ها تحت تاثیر عوامل اجتماعی نظیر گروه‌های مرجع، رسانه‌ها و غیره قرار دارد و تا زمانی که کار تربیت در کلیه سطوح و در جمیع جهات صورت نگیرد، امکان موفقیت کامل وجود نخواهد داشت.

  • پیشنهادات پژوهشی:

۱) پژوهش در حوزه عملکرد فارغ التحصیلان نظام آموزشی در بازه سنی (۱۷-۲۰)در ساحت تربیت دینی و اخلاقی.

۲)پژوهش در حوزه عملکرد فارغ التحصیلان و دانش آموزان در موارد مغفول در پژوهش های گذشته (نظیر اعتقادات تفصیلی و رفتار های اخلاقی).

۳)پژوهش راجع به عوامل نا کافی آموزش و پرورش در حوزه تربیت دینی و اخلاقی(با توجه به نتایج پروژه حاضر و تفاوت های عملکردی در بعد شناختی، عاطفی و رفتاری).

۴)نیازسنجی پژوهشی در حوزه تربیت دینی و اخلاقی.

۵)بررسی وضعیت کمی و کیفی معلمان و دبیران قران و پرورشی.

۶)امکان سنجی چگونگی پیوند عوامل موثر در تربیت دینی(خانواده، رسانه، نهادها و…)

۷)انجام پژوهش راجع به میزان اثر بخشی بر نامه‌های جدید دینی و قرآن و پرورشی و مقایسه با برنامه‌های پیشین.

 

دین وتربیترابطه دین وتربیت
Comments (0)
Add Comment