سیاست خارجی ایران در قبال آمریکای لاتین

 تعریف مسئله :

همان طور که می دانیم و اخیراً در فواصل زمانی کوتاه ، از طریق رسانه ها مطلع می شویم ، مدتی است که روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای آمریکای لاتین رو به افزایش است. این رابطه ابعاد مختلف سیاسی ، اقتصادی ، صنعتی و … دارد . از جهت سیاسی شاهدیم که کشور ما با کشورهای یاد شده ، خصوصاً درمورد ایالات متحده ی آمریکا ، در پی دستیابی به سیاست های مشابه و همسو هستند و در مجامع جهانی از موضع گیریهای یکدیگر در رابطه با مسائل گوناگون دفاع می کنند.در زمینه ی اقتصادی ، کشور ما در پی برقراری روابط مثبت با کشورهای دارای نفت مانند ونزوئلا و شاید افزایش طرق تأثیرگذاری بر قیمت جهانی نفت و حفظ ثبات آن است.در زمینه ی صنعتی ، اخیراً قراردادهایی بین کشورها به امضا رسیده که چشم انداز رابطه ی مثبت در زمینه ی همکاری های صنعتی را ایجاد کرده است.

نیاز چندانی به بررسی تاریخی ندارد ، اگر اندکی به حافظه ی خود رجوع کنیم و برای اطمینان ، سری به عناوین خبری روزنامه ها در چند سال اخیر بزنیم ، متوجه می شویم که رابطه ی ما با کشورهای آمریکای لاتین ، از ابتدا به این گستردگی نبوده و از دوره ی دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی و به خصوص ، به طور واضح تر و گسترده تر ، از زمان رئیس جمهور شدن آقای احمدی نژاد ، روابط ، شکل دیگری به خود گرفته و وسعت بیشتری یافته است.

در واقع « مفروض اصلی » ما در این پژوهش این است که رابطه ی ایران با کشورهای آمریکای لاتین ، از زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد ، بیشتر شده است.

ما با طرح این مفروض ، به دنبال علت یابی و یافتن چرایی این موضوع هستیم . در واقع  در پی این هستیم که اهداف دولت جدید را از این رابطه کشف کنیم و مورد شناسایی قرار دهیم.

آیا بحث منافع اقتصادی در میان است ؟ آیا مشابهت های ایدئولوژیک ما را به سمت این رابطه کشانده است ؟ آیا دیدگاه ضدیت نسبت به ایالات متحده ی آمریکا ما را به کشورهای آمریکای لاتین نزدیک کرده است ؟ و… سوالاتی هستند که در این پژوهش در پی دستیابی به پاسخی برای آن ها هستیم.

سوالات تحقیق :

 الف) سوال اصلی :

چرا رویکرد کشور ما به آمریکای لاتین در دوره ی احمدی نژاد نسبت به دوره های قبل بیشتر شده است ؟

ب) سوالات فرعی:

1- ما چه منافعی از نظر اقتصادی و سیاسی در آمریکای لاتین داریم؟

2- نقش نفت تا چه حد در این رابطه موثر بوده است؟

3- ضدیت آمریکا و ایران با یکدیگر تا چه حد در این رابطه موثربوده است؟

4- مشابهت های ایدئولوزیک تا چه حد در این رابطه موثر بوده است؟

5- اهداف تحقیق و ضرورت انجام آن:

همان طور که گفته شد ، رابطه ی ما با کشورهای آمریکای لاتین از جنبه های مختلف اقتصادی، سیاسی ، صنعتی و … گسترش یافته است.مسلماً شکل گیری رابطه ی سیاسی بین دولت ها  بی هدف نیست و دولت ها در سیاست خارجی اهداف خاصی را دنبال می کنند.هدف اصلی ما در این پژوهش ، شناخت این اهداف است.این که این اهداف از چه جنبه ای هستند ( سیاسی ، اقتصادی ، ایدئولوژیک و…) و در کنار آن ، به طور غیر مستقیم ، رسیدن به این مطلب که اهداف متقابل آن دولت ها چیست و در واقع ما چه امتیازاتی را باید واگذار کنیم؟

ضرورت انجام این پژوهش به نظر من به این جهت است که شناخت اهداف دولت ها از این رابطه ها می تواند ما را تا حدی به فهم اصول کلی سیاست خارجی حاکم بر دولت احمدی نژاد یاری کند و احیاناً اهداف دولت از شکل دهی روابط مشابه با کشورهای دیگر را بر ما مکشوف کنند.

 سابقه ی تحقیق در حوزه ی مورد نظر:

با توجه به اینکه آقای احمدی نژاد مدت زیادی نیست که به ریاست جمهوری رسیده و از سوی دیگر ، گسترش روابط با آمریکای لاتین در همین زمان بوده است ، من در جست و جوی خود به منابع جامعی که در ان زمینه تحلیل و بررسی ارائه کرده باشد برنخوردم.این موضوع ، همان طور که ذکر شد به جدید بودن موضوع پژوهش بازمی گردد.

 تعریف مفاهیم:

الف) سیاست خارجی:

سیاست خارجی را باید مجموعه ای از اهداف ، جهت گیری ها ، روش ها و ابزارها در نظر گرفت که یک حکومت در مقابل سایر واحد ها ی سیاسی بین المللی به منظور دستیابی منافع ملی ، دنبال می کند.

سیاست خارجی در نهایت سعی می کند بر رفتار و کردار سایر کشورها و نتیجتاً بر کل نظام بین المللی اثر بگذارد ، ضمن اینکه متقابلاً از محیط خارجی تأثیر می پذیرد.

ب) دولت:

بر حسب تعریف جدید، دولت عبارت است از عده ای از مردم که در سرزمینی مشخص ، به طور دائم اسکان دارند و دارای حکومتی هستند که به وضع و اجرای قانون اقدام می کند. و از حاکمیتی برخوردارند که به صورت روح حاکم و قدرت عالی آن ها را از تعرضات داخلی و خارجی مصون می دارد.

اما در اینجا منظورما از« دولت احمدی نژاد » ، مفهوم یاد شده از دولت نیست ، بلکه منظور ، بخشی از جامعه است که به نمایندگی از طرف کل جمعه بر آن فرمان می راند . یعنی ، به طور اخص ، منظور ، هیئت دولت ، متشکل از رئیس جمهور و وزیران است.

ج) آمریکای لاتین:

آمریکای لاتین به یک طبقه بندی فرهنگی اطلاق می شود و به کشورهای غیر انگلیسی زبان آمریکای مرکزی و جنوبی اشاره می کند که در این کشور ها به طورعمده ، به زبان پرتغالی و اسپانیایی تکلم می شود.

مکزیک ، ونزوئلا، کوبا ، بولیوی ، برزیل ، آرژانتین ، کامرون ، شیلی ، کلمبیا ، کاستاریکا ، اکوادور ، السالودور ، نیکاراگوئه ، پاراگوئه ، پورتوریکو و اوروگوئه  جزو کشورهای آمریکای لاتین می باشند.

مکزیک ، با اینکه از نظر جغرافیایی جزو آمریکای شمالی است ، ولی جزو آمریکای لاتین طبقه بندی می شود.

 فرضیات:

1) یکی از اهداف دولت ما از برقراری رابطه با امریکای لاتین ، یافتن متحد برای خود در مجامع جهانی است.

2) یکی از اهداف دولت ، استفاده از تجربیات علمی و فنی این کشورها برای توسعه ی صنعتی و اقتصادی است.

3) یکی از مهم ترین عوامل شکل دهده ی این رابطه ، نقش نفت و اهمیت آن برای هر دو طرف رابطه است.

4) ضدیت با آمریکا یکی از مهم ترین عوامل شکل دهنده ی این رابطه است.

5) وجود مشابهت های ایدئولوژیک و باورهای سیاسی مشترک بین دولت ها از عوامل شکل دهنده ی رابطه بوده است.

جمع آوری داده ها:

با توجه به اینکه موضوع مورد نظر جدید است و کتابی در این زمینه ( تا جایی که من اطلاع دارم ) تألیف نشده ، بیشترین اتکا بر مطالعه ی عناوین روزنامه ها در چند ساله ی اخیر و مراجعه به اسناد وزارت امور خارجه است . از طرف دیگر ، در کنار این روش ، شیوه ی مصاحبه هم برای آگاهی از تحلیل های اساتید در این زمینه ، مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

کاربردها و منافع مورد انتظار :

همان گونه که در قسمت ضرورت انجام تحقیق ذکر شد ، پی بردن به اهداف این رابطه ، ما را در فهم کلی سیاست خارجی دولت احمدی نژاد و اصول و اعتقادات حاکم بر آن یاری خواهد کرد.

مشکلات و محدودیت ها :

مشکل اصلی در این رابطه ، نبود منابع مکتوب جامع ( مانند کتاب ) است که تحلیل و نتیجه گیری را اندکی مشکل خواهد کرد.عدم دسترسی به همه ی اسناد مرتبط هم مشکل دیگر است.اصلی ترین مشکل هم به پراکنده بودن مطالب مربوطه در سطح اینترنت مرتبط است که جمع آوری داده ها را با مشکل مواجه میکند.

بدنه ی تحقیق:

در ابتدای این پژوهش و به عنوان مقدمه ذکر دو نکته ضروری است.

نکته ی اول اینکه این پژوهش با توجه به کلی و به خصوص کیفی بودن سوالات و فرضیات تحقیق و از همه مهمتر به دلیل شیوه ی تحلیل اسناد و اطلاعات ، برخلاف پژوهش های کمی و آماری ، بیشتر حالت یک مقاله ی پژوهشی را یافته است که درآن ابتدا ، با توجه به مطالعات و بررسی های انجام شده ، به ارزیابی فرضیات می پردازم و در پایان نتیجه گیری کلی خود را از مباحث بیان خواهم کرد.

پس این پژوهش ، در قسمت بررسی فرضیات به پنج بخش مجزا تقسیم شده است که در هر بخش ، یکی از فرضیات مورد بررسی و آزمون قرار خواهد گرفت.

به این ترتیب، بخش اول ، اختصاص به فرضیه ی اول دارد؛ یعنی این فرضیه را که دولت ما در پی یافتن متحد در مجامع جهانی است ، مورد بررسی قرار می دهد.

بخش دوم نقش استفاده از تجربیات علمی و فنی را در این رابطه برسی می کند.

بخش سوم به بررسی نقش نفت و اهمیت آن در رابطه ی ما با آمریکای لاتین می پردازد.

بخش چهارم نقش ضدیت با آمریکا را در این رابطه مورد مطالعه قرار می دهد.

و بالاخره ، بخش پنجم به بررسی نقش سنت ها ی فرهنگی مشترک بین مردم و باورهای سیاسی مشترک بین دولت ها در این رابطه می پردازد.

نکته ی دوم که ذکر آن حائز اهمیت است اینکه هر چند در موضوع و عنوان این پژوهش ، به رابطه ی ایران با کشورهای « آمریکای لاتین» اشاره شده است و مفروض اصلی ما گسترش رابطه ی ایران با این کشورها در دوره ی ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد ذکر شده است، اما در عمل و به طور خواسته یا ناخواسته تأکید اصلی روی چند کشور از مجموعه کشورهایی که در قسمت تعریف مفاهیم به آن ها اشاره شد قرار می گیرد. یعنی از مجموعه کشورهایی که تحت عنوان کشورهای آمریکای لاتین از آن ها نام برده شد کشورهایی از قبیل کوبا و ونزوئلا و در مرحله ی بعد، بولیوی و مکزیک و… به دلیل اهمیت بیشتر در اکثر حوزه ها و همچنین شمول بیشتر مفروض بر آن ها ، با تأکید بیشتری مورد بررسی قرار گرفته اند.

اینک به بررسی فرضیات پژوهش می پردازیم. 

بخش اول:

شاید بتوان به نوعی فرضیه ی اول و فرضیه ی چهارم این پژوهش را در ارتباط با یکدیگر در نظر گرفت ، زیرا همان طور که می دانیم با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی ، نظام دو قطبی که با محوریت آمریکا و شوروی وجود داشت ، عملاً از بین رفته و از آن زمان آمریکا در پی آن بوده است تا در نبود یک ابر قدرت رقیب ، از راه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و … در نظام بین الملل نقش محوری ایفا کند و جهان رابه سمت و سویی ببرد که از آن تحت عنوان تک قطبی شدن یاد می شود.

هرچند در حال حاضر ، حداقل از لحاظ اقتصادی نمی توان آمریکا را تنها قدرت برتر حاضر در صحنه به حساب آورد و قدرت های اقتصادی جدید در اروپای غربی و جنوب شرق آسیا ( به ویژه ژاپن) اکنون به نوعی رقیب آمریکا محسوب می شوند ، اما نوعی وحدت نظر تئوریک در مسائل کلان سیاسی ، این کشورها و آمریکا را در صحنه ی نظام بین الملل در کنار هم قرار می دهد.

ما آنچه مدنظر ماست و به طور خاص در مورد این فرضیه ، جایگاه ایران در این نظام است.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 و مطرح شدن شعار « نه شرقی ، نه غربی » و تقابل ها و تضاد هایی که بین ایران و کشور های غربی ، به ویژه آمریکا رخ داد ( که تکرار آن ها در این مطلب ضرورتی ندارد ) ، ایران عملاً در مقابل آمریکا ونظام غرب محور قرار گرفت و تاکون هم فشارهای زیادی از قبیل تحریم های متعدد را تحمل کرده است.

هر چند رابطه ی ما با کشورهای اروپایی هرگز به آن سطح که رابطه ی ما با آمریکا کاهش یافته بود ، کاهش نیافت ولی درعمل شاهد بوده ایم که کشورهای اروپایی هم آنجا که پای منافعشان در میان باشد به موضع گیری علیه ایران اقدام می کنند و عملاً نباید آن ها را به عنوان متحد ،در نظام بین الملل در نظر گرفت وتجربه ی سالیان ثابت کرده است که اگر همکاری هم بین ما و اروپا بوده است ، در راستای تأمین منافع بوده و اصول کلی سیاست ما و موضع گیری های ما در مورد مسائل گوناگون احتمال یک اتحاد همه جانبه و بلند مدت با کشورهای اروپا ( به طور خاص ، کشورهای توسه یافته ی اروپای غربی ) را تا حد زیادی کاهش داده است.

اصولاً نه به طور خاص  درمورد کشور ما ، بلکه تجربه ی اکثر کشورهای در حال توسعه نشان می دهد که نمی توان در مواقع حساس و مورد نیاز روی همکاری کشورهای توسعه یافته ی غربی حساب کرد.

آنچه به عنوان مثال و به دلیل نزدیکی زمانی می توان از آن نام برد مسئله ی پرونده ی هسته ای کشور ماست که مدتی است توجه زیادی را به خودبرانگیخته است. آن زمان که برای اولین بار بحث مطرح شدن پرونده ی هسته ای ایران در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی و احتمال ارجاع پرونده ی هسته ای ایران به شورای امنیت به میان آمد توجه مقامات کشور ما به سمت چین ، هند و روسیه جلب شد. هر چند این امر هم به نوبه ی خود طرح جدیدی بود و به دلیل عدم اطمینان ( در اثر تجربه های گذشته ) به کشورهای اروپای غربی مطرح شده بود و این سه کشور که سابقه ی همکاری بیشتری با کشور ما را داشتند مدنظر قرار می داد، اما در عمل شاهد بودیم که خوش بینی بیش از حد به این کشورها و امید به حمایت آن ها نیز چاره ساز نخواهد بود.روسیه و هند به عنوان دو قدرت هسته ای که پیشینه ی روابط اقتصادی و همکاری های گذشته امید به حمایت آن ها در آژانس را از ما،  افزایش می داد، مورد توجه قرار گرفته بودند ؛ از سوی دیگر  وجود خود روسیه و نیز چین به عنوان دو عضو از اعضای شورای امنیت این امید را در ما تقویت می کرد که در صورت ارجاع پرونده به شورای امنیت ، می توان روی حمایت این دو کشور و در صورت لزوم ، استفاده از حق وتوی آن ها حساب کرد. اما در عمل خلاف این امر مشاهده شد ؛در رأی گیری آژانس، چین و روسیه رأی ممتنع دادند و هند هم برضد ایران رأی داد تا استراتژی کشور ما در این زمینه عملاً شکست بخورد.

همان طور که می دانیم آمریکا ازابتدای پیروزی انقلاب در تلاش برای منزوی کردن ایران به شیوه های گوناگون بوده است اما تا چندی پیش به دلیل عدم وجود اجماع نظر جهانی ( البته تکیه ی اصلی بر کشور های اروپایی بوده است ) بر ضد ایران در تحقق این امر ناموفق بوده است؛ اما تحولات اخیر بهانه های جدیدی را به دست آمریکا داده است . روی کار آمدن آقای احمدی نژاد و ایدئولوژیک تر شدن رویکرد دولت ، به ویژه در مورد مسائلی مانند تقابل با اسرائیل و قضیه ی هلوکاست که اخیراً شاهد بودیم به عنوان حربه ای ارزشی و ایدئولوژیک برای برانگیختن اروپا مورد استفاده ی آمریکا قرار گرفته است ؛ از سوی دیگر ، مسئله ی هسته ای ایران تبدیل به موضوعی شده است که آمریکا توانسته با جوسازی و بهره برداری از شرایط به نفع خود ، اذهان جهانی را به این سمت بکشاند که ایران در پی بهره برداری نظامی از انرژی هسته ای است و در نتیجه تهدیدی برای امنیت جهانی به شمار می آید. موارد ذکر شده در مجموع شرایطی را فراهم کرده که امکان ایجاد اجماع نظر غرب در مورد ایران دور از ذهن نیست و خطر در انزوا قرار گرفتن ایران به خوبی احساس می شود.

حال رویکرد جدید دولت برای جلوگیری از به وقوع پیوستن چنین شرایطی چه می تواند باشد ؟!

نیاز به حدس و گمانه زنی نیست. روز 13 مهر امسال ( 1385) دکتر منوچهر متکی ، وزیر امور خارجه ی کشورمان در سخنرانی خود در مرکز مطالعات خاور میانه خبر از جهت گیری جدی سیاست خارجی ایران به سوی کشورهای آسیایی ، آفریقایی و آمریکای لاتین داد و به دنبال آن هم معلوم شد که دکتر منوچهر محمدی ، معاون ایشان  سفری 20 روزه به آمریکای لاتین داشته اند تا جوانب امر را بررسی کنند و به طراحی سیاست مناسب این رویکرد بپردازند.حتی خبر از آن است که معاونت جدیدی در وزارت خارجه ، برای امور آمریکای لاتین به وجود آید.

البته این سیاست از دو جنبه قابل بررسی است. جنبه ی اول در برگیرنده ی رویکرد کلی کشورهای جهان سوم در پنجاه سال گذشته است که برای فرار از بن بست و وابستگی ( بیشتر در جنبه ی اقتصادی ) ، پس از مشاهده ی کارشکنی های کشورهای غربی ، راه را در همکاری های متقابل یافته اند.

اما جنبه ی دوم که به طور ویژه ، درمورد کشور ما قابل بررسی است این است که هر چند حوزه ی اقتصاد در این جهت گیری موثر است اما همان طور که در سطور بالایی ذکر شد؛ هدف عمده یافتن متحدانی در نظام بین الملل که در شرایط بحرانی نیز بتوان روی همکاری و حمایت آن ها حساب کرد.

شاهد این امر آن است که در همان رأی گیری آژانس در فوریه ی 2006 میلادی ، از بین کشورهای رأی دهنده ، تنها سه کشور به ارجاع پرونده به شورای امنیت رأی منفی دادند : سوریه ، کوبا و ونزوئلا.

رأی سوریه بیشتر قابل پیش بینی بود زیرا این کشور سال های بسیاری است که با کشور ما رابطه ی مطلوبی دارد و همکاری دوکشور در مسائل مختلف خاورمیانه سابقه دار است.

اما دوکشور کوبا و ونزوئلا متعلق به همان سرزمینی هستند که در رویکرد جدید دولت ، مورد توجه ماست ، یعنی آمریکای لاتین.

کوبا با رهبرانقلابی اش ، فیدل کاسترو تقریباً از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران با کشور ما روابط خوبی داشته است.سیاست ضد آمریکایی هر دو کشور ، آن ها را در عرصه های زیادی در کنارهم قرار داده که هدف تحریم های آمریکا بودن و مقاومت در برابر آن ، یکی از این عرصه ها بوده است.

ونزوئلا هم با انتخاب هوگو چاوز به ریاست جمهوری عملاً در صف متحدان کوبا در آمریکای لاتین قرار گرفته است. چاوز به طور کلی استراتژی سیاست خارجی خود را بر مبنای مبارزه با الگوی نئولیبرال و تک قطبی بنا کرده است؛ الگویی که امروزه در قالب اقتصاد بازار ، جهانی شدن و دموکراسی به شیوه ی ایالات متحده رواج یافته است ، در این راستا همکاری های گوناگون با بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله ایران را در دستور کار جدی سیاست خارجی خود قرار داده است. وجود اهداف مشترکی بین این دو کشور از جمله : فعال گرایی در سیاست خارجی خارج از الگوی نظام تک قطبی ، مقابله با هژمونی ایالات متحده ، عضویت فعالانه ی دو کشور در اوپک و… مواردی هستند که نشان می دهند رابطه ی ما با این کشور فراتر از یک رابطه ی تک بعدی ( مثلاً فقط در بخش اقتصاد ) است.

از سوی دیگر نکته ی مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ایدئولوژی ضدیت با آمریکا ( که در بخشهای بعد بیشتر به آن پرداخته خواهد شد ) در آمریکای لاتین در حال گسترش است. این امر به روی کارآمدن روسای جمهور چپ گرا و ضد امپریالیسم در این کشورها ارتباط دارد.چنان که شاهد بودیم هوگو چاوز بار دیگر به ریاست جمهوری ونزوئلا برگزیده شد؛ اوو مورالس در بولیوی روی کار آمد؛ میشله باشلت در شیلی به ریاست جمهوری انتخاب شد ؛ رافائل کوره آ توانست در انتخابات اکوادور به پیروزی برسد ؛ دانیل اورتگا در نیکاراگوئه به قدرت رسید و سرانجام در برزیل هم لولا داسیلوا توانست در انتخابات پیروز شود.

روی کار آمدن این افراد در کشورهای مختلف آمریکای لاتین که در زمینه ی سیاست های داخلی و خارجی اهداف کمابیش مشابه ونزوئلا و کوبا را دنبال می کنند و اقبال متقابل این کشورها به برقراری رابطه با سایر کشورهای در حال توسعه و دارای اهداف مشابه – از جمله ایران – بیانگر این نکته است که این کشورها میتوانند در شرایط کنونی به عنوان متحدانی بالقوه برای کشور ما به شمار روند و تجربه ی رابطه با کوبا و ونزوئلا ( و اخیراً بولیوی ) ما را متوجه این نکته می کند که این رابطه چیزی بیش از یک همکاری چند جانبه ی صرف است و با توجه به سیاست خارجی کنونی حاکم بر این کشورها می توند تا حد یک اتحاد بین این کشورها گسترش یابد.

بنابراین در رابطه با فرضیه ی اول می توان چنین نتیجه گرفت که یکی از اهداف ما از این رابطه یافتن متحدانی در مجامع جهانی برای پیش گیری از قرار گرفتن در شرایط انزوا است ؛ هر چند که ممکن است این هدف ، اصلی ترین هدف دولت ما نباشد ، اما به عنوان یکی از اهداف به شمار می آید.

بخش دوم:

در بخش همکاری های علمی و فنی هم برای بررسی فرضیه ی مورد نظر ، باید ابتدا همکاری هایی که تاکنون انجام شده مطالعه شود و در کنار آن زمینه های محتمل همکاری در بخش های علمی و اقتصادی و صنعتی مورد بررسی قرار گیرد تا بر اساس آن ها بتوان صحت فرضیه را مورد آزمون قرار داد.به عبارت دیگر ابتدا کلیت این مسئله که تلاش هایی از جانب دولت ما در این راستا صورت گرفته بررسی می شود و سپس به مطالعه ی طرف مقابل و این مسئله که اصولاً از جانب طرف مقابل همکاری در زمینه های یاد شده امکان پذیر است یا خیر پرداخته می شود.

اما نکته ای که اینجا نباید از نظر دور داشت این است که صرف عقد چند قرارداد و همکاری در چند زمینه ی محدود نمی تواند تأییدی بر فرضیه ی ما باشد ؛ بنابراین مواردی را که در طی مطالعات خود به آن ها برخوردم که حاکی از نوعی همکاری پایدار میان کشور ما و آمریکای لاتین باشد را در اینجا ذکر می کنم.

مورد اول کشور ونزوئلاست . از ابتدای روی کار آمدن چاوز درونزوئلا ، در طی یک دهه ی گذشته ، حدود شش دیدار در سطح روسای جمهور کشور ما و ونزوئلا صورت گرفته که توافقات و قراردادهای گوناگونی در تمامی سطوح منعقد گردیده است. ایجاد کارخانه ی تراکتورسازی در ونزوئلا از سوی ایران و کمک به اصلاح و ترویج ساختار بخش کشاورزی در ونزوئلا از جمله ی این همکاری هاست.از سوی دیگر ، دو کشور ایران و ونزوئلا با مشکلات مشابهی در زمیه ی مسائلی مانند اقتصاد وابسته به درآمد های نفتی ، افت تولید درحوزه های نفتی بالغ شده ، آلودگی های زیست محیطی و عدم کارآئی و صرفه جویی در بخش های مختلف اقتصاد مواجهند و از این رو همکاری های دو جانبه در زمینه ی رفع مشکلات فوق هم محتمل به نظر می رسد.

شاید مهم ترین دلیل در اثبات گسترش همکاری اقتصادی دو کشور ، اظهارات مقامات دو کشور باشد ؛ مثلاً در یک مورد از آن ها در دیداری که در تاریخ 26 شهریور 1385 بین وزرای امور خارجه ی دو کشور در ونزوئلا انجام شد، طرفین ، شتاب رو به رشد در روابط ، به ویژه در حوزه ی همکاری های اقتصادی را در جهت منافع دو ملت دانسته و بر ضرورت تداوم مشورت های سیاسی پیراون همکاری های دو جانبه و منطقه ای تأکید کردند.

مورد دیگر کشور کوباست. همان طور که گفته شد رابطه ی ما با کشور کوبا سابقه ی طولانی تری دارد و همکاری هایی در زمینه های گوناگون وجود داشته که از دوره ی دوم ریاست جموری آقای خاتمی شتاب بیشتری گرفته و در دوره ی ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد هم این روند همکاری ادامه داشته است.

اگر بخواهیم بررسی اسنادی دقیق تری انجام داده و به نمونه هایی اشاره کنیم ، یکی از آن ها مربوط به 14 تیر ماه 1383 است که در دیدار دکتر خرازی ، وزیر امور خارجه ی وقت کشورمان با ریکاردو کابریساس ، وزیر دولت کوبا ، دکتر خرازی با اشاره به همکاری های بیشتر طرفین در زمینه های کشاورزی ، صنعتی ، علمی و فرهنگی شرکت فعال بازرگانان ایرانی در نمایشگاه بین المللی این کشور را مقدمه ای برای ورود تجار ایرانی و آشنایی بیشتر با آن منطقه دانست.

همان طور که گفته شد این همکاری در دوره ی آقای احمدی نژاد هم ادامه یافته ؛ به عنوان نمونه می توان به دیدار آقای محمدی ، معاون آموزشی و پژوهشی وزیر امور خارجه ی ایران با معاون همکاری های بین المللی وزارت امور خارجه ی کوبا در تاریخ 10 مرداد 1385 اشاره کرد که در آن آقای محمدی ، آمادگی ایران را برای برگزاری دوره های آموزشی و تحقیقاتی برای دیپلمات های کوبایی و تبادل استاد و دانشجو در زمینه های مورد علاقه ی طرفین اعلام کرد.

برای خودداری از اطاله ی بیش از حد کلام ، فقط  به یک نمونه ی دیگر، یعنی مکزیک ، در این رابطه اشاره می شود.کشور مکزیک هم به نسبت ، پیشینه ی طولانی تری در رابطه با ایران دارد؛ در خرداد سال 1372 ودر پی سفر مدیر کل خاور میانه ی وزارت خارجه ی مکزیک به ایران ، اولین کمیته ی همکاری های مشترک در تهران برگزار شد و با تشکیل سه گروه کاری ، برنامه ی اجرایی همکاری دوجانبه تدوین شد ، که سه گروه کاری به این شرح می باشد : 1- گروه همکاری اقتصادی و تجاری . 2- گروه همکاری فنی و علمی . 3- گروه همکاری فرهنگی و آموزشی.

روابط ما با مکزیک هم در چند ساله ی اخیر و به وپژه در دوره ی مورد نظر ما ، همین روند را طی کرده و چشم انداز همکاری در زمینه های انرژی و صنایع وابسته ، ماهیگیری و صنایع شیلات ، معادن و فلزات ، کشاورزی و مواد خام تشکیل دهنده ی کاغذ ، محتمل به نظر می رسد.

موارد ذکر شده نمونه هایی از همکاری های اقتصادی و علمی و فنی بود که تاکنون بین دو طرف انجام شده است. اما برای اینکه به نتیجه ی صحیح تری دست پیدا کنیم بررسی زمینه های متقابل همکاری بین کشور ما و آمریکای لاتین و توانمندی های متقابل دو طرف ضروری است.

برای بررسی توانمندی های اقتصادی و فنی کشورهای آمریکای لاتین ، بهترین راه ، مطالعه ی اتحادیه ی « مرکوسور » است.

به طور خلاصه می توان گفت: مرکوسور در مارس 1991 با امضای پیمان «اسونسیون» در پایتخت پاراگوئه ، از سوی رهبران کشورهای آرژانتین ، برزیل ، پاراگوئه و اوروگوئه پایه گذاری شد. هدف اولیه ازاین پیمان ، حصول یکپارچگی اقتصادی بین کشورهای امضا کننده ی پیمان ، از طریق ایجاد جریان آزاد کالا و خدمات ، تعیین یک تعرفه ی مشترک خارجی ، قبول سیاست مشترک بازرگانی و هماهنگی سیاست های اقتصاد کلان و منطقه ای است.

در ادامه ی راه این سازمان ، بولیوی و شیلی در سال 1996 و ونزوئلا در سال 2005 به عضویت این سازمان در آمدند.

حوزه های عمده ای که تاکنون محورفعالیت کشورهای مرکوسور قرار گرفته عبارتند از : ایجاد منطقه ی تجارت آزاد مرکوسور ، تشکیل اتحادیه ی گمرکی مرکوسور ، توافقات در زمینه ی محیط زیست ،  کشاورزی و مبارزه با قاچاق مواد مخدر.

مرکوسور ، اکنون با 210 میلیون جمعیت و هزار میلیار دلار تولید ناخالص ، پس از نفتا و اتحادیه ی اروپا سومین بلوک تجاری جهان محسوب می شود.

اما آن بخش از موضوع که برای کشور ما حائز اهمیت است ، این است که یکی  از اهداف مشترک اعضای مرکوسور که تقریباً مورد اتفاق نظر رسمی یا تلویحی است ، کاهش وابستگی به ایالات متحده در تمام عرصه هاست. این کاهش وابستگی ،در عرصه ی اقتصاد با قدرت فراوان تری پیگیری می شود. کشورهای عضو مرکوسور از هم اکنون فعالیت های گسترده ای برای ارتباط با تمام کشورهای جهان برقرار کرده اند.این موضوع می تواند به عنوان فرصتی برای ایران در منطقه تلقی شود که به نظر می رسد دولتمردان ما در طرح رویکرد جدید خود به آمریکای لاتین به این مسئله نیز توجه داشته اند. با توجه به عضویت ونزوئلا در مرکوسور و جریان چپ گرایی جدید در آمریکای لاتین – که به آن اشاره شد – رابطه با مرکوسور می تواند فرصت های مناسبی را در زمینه ی اقتصادی برای کشور ما ایجاد کند.

از سوی دیگر ، کشور ما چند سالی است که در پاره ای از حوزه ها به پیشرفت های قابل ملاحظه ای دست یافته است که از آن جمله می توان به صنعت خودروسازی ، تراکتور سازی ، سد سازی ، جاده سازی ، پل سازی و … اشاره کرد . هم اکنون نیز شرکت های ایرانی در کشورهای همسایه فعالیتی چشمگیر دارند. صنعت جوان ایران و توانمدی های کشورما در حوزه های یاد شده به راحتی می تواند بسیاری از رقبای جهان اول خود را به کنار زند و جای آنها را بگیرد، زیرا هزینه ها بسیار پایین تر از چیزی است که در کشورهای صنعتی جریان دارد ؛ در مقابل ، ایران می تواند مواد مورد نیاز خود از محصولات کشاورزی و غیره را با قیمت مناسب از همین کشورها وارد کند.

پس به طور کلی ، آن طور که از شواهد بر می آید و در جریان بررسی های خود دریافته ام حوزه ی اقتصاد و صنعت یکی از حوزه هایی است که در رویکرد جدید دولت به آمریکای لاتین مورد توجه بوده است.البته در اینجا باید نکته ای را در نظر داشت و آن اینکه حوزه ی اقتصاد یک زمینه ی فرصت دو جانبه را برای کشور ما ( و به طور کلی فعالان این حوزه ) فراهم می کند. از یک سو با توجه به شرایط ذکر شده در امریکای لاتین ، این منطقه می تواند به نوعی حکم بازاری برای کالاها و خدماتی که ایران در آن ها دارای مزیت نسبی است را پیدا کند  از سوی دیگر می توان به طور متقابل از کالاها و خدمات این کشورها – که در اکثر موارد از نظر هزینه نسبت به اروپا به صرفه تر است – بهره مند شد.

البته نباید موانعی که در این راه وجود دارد ، از جمله کارشکنی های گاه و بیگاه آمریکا در مسیر حرکت مرکوسور و وجود رقبای قدرتمندی نظیر اتحادیه ی اروپا را در منطقه از نظر دور داشت، اما چون هدف ما در این بخش صرفاً بررسی وجود یا عدم همکاری میان دو طرف بوده و ریشه یابی مسائل و مشکلات پیش رو مد نظر نیست ، از توضیح بیشتر دراین رابطه خودداری می کنم.

بخش سوم:

همان طور که در قسمت طرح تحقیق ذکر شد ، فرضیه ی سوم این پژوهش دررابطه با نقش نفت و اهمیت آن در شکل دهی رابطه ی ما با کشورهای آمریکای لاتین است.همان طور که می دانیم نفت برای کشور ما اهمیت حیاتی دارد و در حال حاضر منبع اصلی در امد کشور محسوب می شود؛ حال در پی بررسی این مسئله هستیم که آیا این موضوع حیاتی، در رابطه ی ما با کشورهای آمریکای لاتین هم نقش ایفا می کند؟!

  در این رابطه مطلبی که در طی تحقیق به آن دست یافتم این بود که تعداد کشورهایی که در آمریکای لاتین مورد شمول این فرضیه قرار می گیرند اندک است ، زیرا در مورد این موضوع ، باید این مسئله بررسی شود که اصولاً کدامیک از کشورهای آمریکای لاتین دارای ذخایر نفتی قابل توجه هستند و در زمینه ی تولید جهانی نفت حرفی برای گفتن دارند.

در این زمینه کشورهایی که می توان به آن ها اشاره کرد ونزوئلا و مکزیک هستند.البته کشورهای دیگر دارای منابع نفتی هم در امریکای لاتین وجود دارند؛ اما از آنجا که معیار ما حضورفعال دربازار های جهانی است ( که بتوان رابطه ی دو جانبه ی نفتی کشور ما با آن کشور را مورد توجه  قرار دهیم ) لذا از ذکر آن ها خودداری کرده و با توضیحاتی در مورد وضعیت نفتی کشورهای ونزوئلا و مکزیک ، به بررسی فرضیه می پردازم.

1- ونزوئلا: 

در سال 1912 ، بعد از انجام چندین عملیات حفاری ، یک شرکت آمریکایی موفق به کشف نفت در ونزوئلا شد . دیری نپایید که ونزوئلا به عنوان یک تولید کننده ی بزرگ نفت ، شهرت جهانی یافت و شرکت های بین المللی وارد ونزوئلا شدند ، به طوری که در سال 1930 ، بیش از 100 کمپانی در صنعت نفت ونزوئلا فعالیت می کردند.در سال 1950 وزارت انرژی و معادن ایجاد شد و درنهایت در سال های 76- 1975 صنعت نفت ونزوئلا ملی شد.

در سال 2004 ذخایر اثبات شده ی نفت متعارف ونزوئلا ، 2/77 میلیارد بشکه بوده است و 7/8 درصد از کل ذخایر اثبات شده ی نفت اوپک را در اختیار داشته و از این حیث بین کشورهای عضو اوپک در رتبه ی ششم قرار داشته است.

اما آنچه که در ارتباط با کشور ما قرار می گیرد و حائز اهمیت است، حضور این کشور در اوپک است ؛ ونزوئلا از مهم ترین اعضای اوپک محسوب می شود. تلاش های دکتر پرز آلفونزو ، وزیر نفت ونزوئلا ، در تشکیل اوپک نقش به سزایی داشت.حضور ونزوئلا در اوپک را می توان به سه دوره تقسیم کرد ؛ در دوره ی اول این کشور حضور فعالی در اوپک داشت. در دوره ی دوم ونزوئلا همکاری خود را با اوپک کاهش داد و به جهت رقابت شدیدی که بین این کشور و عربستان و مکزیک در بازار آمریکا در جریان بود ، تولید خود را افزایش داده و به سطحی بالاتر از سطح تعیین شده ی اوپک رساند ، به طوری که یکی از دلایل کاهش قیمت نفت در سال های 98- 1996 همین مسئله است.

اما دوره ی سوم که در این پژوهش بیشتر مد نظر ماست ، با روی کار آمدن چاوز آغاز می شود . چاوز با شعار تقویت اوپک به قدرت رسید و با اعلام اینکه دولت وی تلاش می کند درآمد های نفتی رابا افزایش در امد از هر بشکه نفت به جای بالا بردن ظرفیت تولید ، افزایش دهد ، همکاری ونزوئلا با اوپک را افزایش داد.

به طور کلی ونزوئلا یک کشور تأثیر گذار در اوپک بوده است.

2- مکزیک:

مکزیک از نظر ذخایر اثبات شده ی نفت خام ، در نیم کره ی غربی ، پس ازونزوئلا و ایالات متحده ی آمریکا ، با میزان ذخایر 6/12 میلیارد بشکه ، سومین ذخایر بزرگ نفت خام این منطقه را در اختیار دارد.

صنت نفت بخش مهمی از درآمدهای دولت را در کشور مکزیک تشکیل می دهد ( در حدود 37 درصد ).مکزیک یکی از تولید کنندگان مهم نفت به شمار می رود و در سال 2002 ، رتبه ی چهارم تولید نفت را در جهان داشته است. به دلیل موقعیت مهمی که مکزیک در بازار جهانی نفت دارد ، بیش از سایر تولید کنندگان غیر اوپک با این سازمان همکاری داشته است. مکزیک از سال 1998 همکاری و ارتباط بیشتری با سازمان اوپک برقرار کرده است. در ژانویه ی سال 2002 ، مکزیک به منظور همکاری با سازمان اوپک متعهد شد تا در نیمه ی اول سال ، صد هزار بشکه در روز از صادرات نفت خود بکاهد.

به طور کلی با وجود عدم عضویت مکزیک دراوپک ، اغلب اهداف تولیدی و قیمت گذاری این کشور هم جهت با سازمان اوپک است.

اما از این بحث ها و موضوعات مطرح شده چه نتیجه ای می توان گرفت؟!

آنچه که از این مطالب و مطالب جزئی تری که ذکر آن ها در این نوشته ضرورتی ندارد، در مورد رابطه ی نفتی کشور ما با ونزوئلا به دست می آید این است که همکاری میان دو کشور در زمینه ی نفت به طور عمده محدود به حوزه ی اوپک بوده است و قرار دادها و پیمان های همکاری هم که بین دو کشور ، در زمینه ی انرژی و توسعه ی بخش های مختلف آن منعقد شده بیشتر به دلیل نقش تعیین کننده ی دو کشور در اوپک بوده که همان طور که ذکر شد ، با روی کار آمدن چاوز و فعالیت دوباره ی ونزوئلا در اوپک ، این رابطه در چند ساله ی اخیر، شکل پررنگ تری به خود گرفته است. در واقع هر چند نزدیکی دو کشور در زمینه های گوناگون – که پاره ای ازدلایل آن ذکر شد و در ادامه نیزبه عوامل دیگر اشاره خواهد شد- در رابطه ی نفتی بی تأثیر نبوده اما من به شواهدی مبنی بر اینکه همکاری خاصی خارج از حیطه ی اوپک بین دو کشور صورت گرفته باشد برنخوردم.

در مورد مکزیک هم با توجه به عدم عضویت این کشور در اوپک و با توجه به مطالبی که در بخش های قبل ذکر شد ، مبنی بر اینکه رابطه ی ما با مکزیک عمدتاً درهمان سه حوزه ی یاد شده در بخش دوم ادامه یافته است همکاری خاصی درزمینه ی نفت بین کشور ما و مکزیک وجود نداشته است.البته در ادامه ی رابطه با کشورهای یادشده فرصت هایی برای کشور ما وجود دارد که احتمال دارد دولتمردان ما در طرح رویکرد جدید به آمریکای لاتین مورد توجه قرار داده باشند، از جمله :

در مورد ونزوئلا ، دو کشور میتوانند در زمینه ی موضوعات مطرح در اوپک مواضع مشترکی اتخاذ نمایند؛ از قبیل تعیین دبیر کل ، سهمیه های تولید و قیمت نفت. همچنین ونزوئلا اخیراً فعالیت های خود را در بازار اروپا افزایش داده و حتی وارد شدن به بازار آسیا را نیز مد نظر خود قرار داده است ؛ از آنجا که بازار آسیا و اروپا مهمترین بازار نفت خام ایران محسوب می شوند ، همکاری دو کشور در دو بازار مذکور منافع عدیده ای را برای دو کشور به همراه دارد.همچنین وزارت نفت می تواند با گسترش همکاری با شرکت دولتی نفت ونزوئلا در زمینه ی استفاده از تکنولوژی بهره برداری از مخازن نفت سنگین از تجارب این شرکت استفاده نماید.

در مورد مکزیک هم با توجه به ساختار انرژی این کشور و افزایش فزاینده ی تقاضای گاز این کشور ( گاز طبیعی و LNG ) به نظر می رسد مهم ترین گزینه برای ایران جهت انجام سرمایه گذاری ، کسب بخشی از بازار LNG ( گاز طیعی مایع )مکزیک ، با توجه به ذخایر گازی ایران و ساخت چهار پروژه ی تولید انرژی باشد ، زیرا سرمایه گذاری مورد نیاز در این رابطه در ایران انجام شده و با توجه به برنامه های توسعه ای حوزه ی گازی پارس جنوبی جهت تولید LNG ، امکان صادرات آن نیز فراهم شده و باید به فکر بازاریابی در این زمینه بود.

اما در مجموع نتیجه ای که برای آزمون فرضیه ی سوم این پژوهش گرفته می شود این است که چون از یک سو رابطه ی نفتی ما – هر چند اندک – با کشورهای آمریکای لاتین  تا کنون به همین دو کشور نامبرده محدود مانده و حیطه ی گسترده تری از کشورهای آمریکای لاتین را در بر نمی گیرد و از سوی دیگر به همان دلایلی که به طور جداگانه در مورد هر یک از این دو کشور ذکر شد یعنی در مورد ونزوئلا ، محدود بودن ارتباط نفتی به اوپک و در مورد مکزیک اساساً رابطه ی بسیار کم ، در نتیجه نمی توان نقش نفت را به عنوان یکی از عوامل مهم « شکل دهنده » ی این رابطه به شمار آورد. هر چند به موازات رشد رابطه ی ما با آمریکای لاتین ، این رابطه ی نفتی نیز گسترش یافته و همان طور که ذکر شد فرصت های کنونی ، نوید گسترش بیشتر این رابطه را نیز می دهد اما نمی توان نقش نفت را به عنوان یکی از «علت ها » و یا حداقل مهمترین علت ها به شمار آورد، بلکه شاید حتی به نوعی عکس این رابطه صادق باشد ، یعنی گسترش همکاری در سایر زمینه ها ، نتیجتاً رشد همکاری های نفتی را در پی داشته است.

بخش چهارم:

در این بخش نقش ضدیت با آمریکا در شکل گیری رابطه ی کشور ما با آمریکای لاتین مورد بررسی قرار می گیرد. همان طور که ذکر شد ، این بخش به نوعی با بخش اول در ارتباط است. همانطور که می دانیم رابطه ی کشور ما با ایالات متحده ی امریکا ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، حالت خصمانه پیدا کرد و در جنبه های مختلف ، ضدیت دو کشور با هم آشکار شد که نمونه های این تقابلات ذکر شد و نیازی به بازگویی آن ها نیست.

حال در پی این هستیم که ببینیم آیا این تضادها و موضع گیری های خصمانه در آمریکای لاتین هم وجود دارد؟ و اگر وجود دارد نقش آ ن در شکل دهی رابطه ی ایران و آمریکای لاتین به چه میزان بوده است ؟!

از زمانی که آمریکا در صحنه ی بین الملل مطرح شد و حدوداً از سال های 20- 1810 نفوذ آمریکا در منطقه ی آمریکای لاتین وجود داشت.دو واقعه ی مهم نقش آمریکا را در منطقه پر رنگ تر کرد . این دو واقعه ، دکترین مونرو و الحاقیه ی روزولت به دکترین مونرو بود. دکترین مونرو ، نفوذ اروپاییان را در قاره ی آمریکا ممنوع اعلام کرد و الحاقیه ی روزولت هم دست آمریکا را در دخالت در امور کشورهای آمریکای لاتین ، جهت ممانعت از نفوذ اروپا و به ویژه روسیه به منطقه ، باز کرد.

از سال 1908 تا 1913 آمریکا به دلیل دخالت های خود در آمریکای لاتین کم کم به عنوان یک کشور منفوردر منطقه شناخته شد. بعد از جنگ جهانی دوم و درطول جنگ سرد، آمریکا برای حفظ منافع خود و بویژه برای جلوگیری از نفوذ روسیه در منطقه ، دخالت های خود را افزایش داد و از شکل گیری رژیم های نظامی درآمریکای لاتین حمایت کرد. آمریکایی ها با حمایت از کودتا های نظامی ، باعث روی کار آمدن دیکتاتورهای نظامی می شدند و سپس ، از این طریق نفوذ خود را اشاعه می دادند.کودتای گواتمالا در سال 1952 و شیلی در1973 نمونه هایی از این کودتاها بودند.بنابراین آمریکا در دوره ی جنگ سرد ، برای تحکیم موقعیت خود در منطقه از دیکتاتوری های نظامی در کشورهای آمریکای لاتین حمایت می کرد. در واقع اصطلاحاً این طور گفته می شود که در این دوره آمریکای لاتین ، حیات خلوت آمریکا بود.

سیاست ایالات متحده در امریکای لاتین ، با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی و همچنین تحولات دیگردگرگون شد و حمایت آمریکا از پشت سر دیکتاتوری های نظامی این منطقه برداشته شد. در واقع زمان حکم می کرد که آمریکا به سراغ دموکراسی برود. اما نتیجه باب میل آمریکا نبود و رژیم های نیمه دموکراتیکی شکل گرفت که نگاهی متفاوت از گذشته به داخل و خارج داشتند. مجوعه ی عواملی که ذکر شد و افشا شدن ماهیت امپریالیستی ایالات متحده برای مردم آمریکای لاتین ، سبب شد که اقبال عمومی در این کشورها به سمت رهبرانی برود که در اهداف خود را در مبارزه با سلطه جویی آمریکا در منطقه و مقابله با یک جانبه گرایی این کشور بیان کرده اند.

این جریان به ویژه در چند ساله ی اخیر شدت زیادی یافته و دامنه ی آن رو به گسترش است که از آن تحت عنوان « انقلاب بولیواری » یاد می شود.

شاید به نوعی جرقه ی این جریان با انتخاب هوگو چاوز به ریاست جمهوری ونزوئلا در سال 1998 زده شد. از آن زمان تاکنون و بویژه در این یکی دو ساله ی اخیر شاهد گسترش این جریان بوده ایم ؛ در سال 2006 شاهد انتخاب دوباره ی چاوز به ریاست جمهوری ونزوئلا بودیم . اوو مورالس در بولیوی روی کار آمد که هدف اصلی خود را احیای اقتصاد و خارج کردن منابع گاز این کشور از کنترل کشورهای خارجی عنوان کرده است؛ خانم میشله باشلت در شیلی به ریاست جمهوری انتخاب شد که دارای سوابق مبارزاتی زیادی علیه پینوشه                   ( دیکتاتورسابق مورد حمایت آمریکا ) است؛ در اکوادور رافائل کوره آ روی کار آمد که سیاست خود را اتحاد و پیوستن به سایر کشورهای جهان به منظور مقابله با قدرت های سلطه طلب جهان عنوان کرده است؛ در نیکاراگوئه دانیل اورتگا انتخاب شد که اعلام کرده می خواهد با سرمایه داری لجام گسیخته بجنگد؛ و بالاخره در برزیل لولا داسیلوا به ریاست جمهوری رسید که بزرگترین هدف خود را تغییر روند جهانی شدن خوانده است، چیزی که در حال حاضر آمریکا مدعی اصلی آن به شمار می آید.

انتخاب این روسای جمهور چپ گرا و مخالف سیاست ها ی آمریکا در این کشورها حاکی از عزم مردم منطقه برای خروج از زیر سلطه ی طولانی مدت ایالات متحده وهمچنین عزم آن ها  برای مشارکت واقعی در نعیین سرنوشت خود و تأمین رفاه و عدالت برای خود و کشورشان است.

پس مشاهده می شود که در چند مدت اخیر دولت هایی در آمریکای لاتین روی کار آمده اند که سیاست استقلال خواهی و مردم گرایی آن ها ، شباهت زیادی به سیاست های جمهوری اسلامی دارد. حتی در امر مبارزه باامپریالیسم هم کاملاً با ایران همسو هستند. این فرصتی است که هیچ کشوری به اندازه ی جمهوری اسلامی ایران نمی تواند از ان بهره گیرد. نکته ی دیگری که در این راستا باید مورد توجه قرار گیرد این است که آمریکای لاتین از استعداد دگرگون ساختن نظام بین المللی برخوردار است و این همان هدفی است که در نهایت ما به دنبال آن هستیم ؛ یعنی ، نه تنها از هژمونی آمریکا جلوگیری شود و جهان را به یک جهان چند قطبی تبدبل کند ، بلکه مهم تر آن که یکی از این قطب ها در جنوب قرار گیرد. برزیل که خود به تنهایی یک قاره محسوب می شود ، به آرامی به سمت اقتدار و توانمندی پیش می رود و اتحاد آن با آرژانتین و سایر کشورهای منطقه می تواند آن را به یک قطب قدرتمند تبدیل سازد. البته طرف مقابل هم باید این نکته را در نظر داشته باشد که اهداف دراز مدت ما با منافع آن ها گره خورده است و از آن ها توقع می رود در مورد پیشرفت های ایران هم همین موضع را اتخاذ کنند.

در مجموع و با توجه به مطالب یاد شده ، ضدیت با آمریکا یکی از مهم ترین وجوه اشتراک دولت ما با دولت های چپ گرای آمریکای لاتین است . این امر در سخنان رسمی مقامات ما هم به چشم می خورد که به مرور نمونه هایی از این سخنان می پردازیم:

در دیدار آقای منوچهر متکی ، وزیر امور خارجه ی جمهوری اسلامی ایران و آقای نیکولاس مادورو ، وزیر امور خارجه ی ونزوئلا در تاریخ 26 شهریور 1385 ، وزیران امور خارجه ی دو کشور، اجلاس موفق سران جنبش عدم تهد در کوبا را ورود جنبش عدم تعهد در دور جدید تأثیر گذاری بر تحولات بین المللی و مقابله با نظام سلطه ارزیابی کردند.

در تاریخ 2 اردیبهشت 1385 و در دیدار وزیر امور خارجه ی کشورمان با وزیر دولت کوبا ، آقای متکی گفت : ما منافع و نگرانی های مشترک داریم ؛ همراهی و همکاری مشترک در افشای ماهیت سیاست های سلطه گرایانه در مناطق مختلف ، موجب تقویت راهبردها و اهداف مشترک شده است و رشد و شکوفایی نیروهای متحد وهمگرا در آمریکای لاتین ، موجب تقویت مواضع کشورهای پیشرو و غیر متعهد ها شده است.

سومین نمونه مربوط به دیدار آقای محمدی ، معاون وزارت خارجه ی ایران با برونو رودریگز ، سرپرست وزارت امور خارجه ی کوبا در تاریخ 11 مرداد 1385 است که طی آن ، آقای محمدی ، مقاومت انقلابی مردم کوبا در برابر توطئه های امپریالیسم آمریکا را ستایش و از مواضع دولت کوبا در حمایت از جمهوری اسلامی ایران در مجامع و سازمان های بین المللی تشکر کرد.

با توجه به مطالبی که ذکر شد و همچنین نمونه های یاد شده ، می توان نتیجه گرفت که وجود ضدیت با آمریکا که بین کشور ما و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین مشترک است و روند رو به رشد روی کارآمدن رهبران ضد آمریکایی درمنطقه ، یکی از مهم ترین عوامل شکل دهنده ی رابطه ی ما با آمریکای لاتین است. به نحوی که ، سابقه ی طولانی وجود دولت ضد آمریکایی و مخالفت با آمریکا در کوبا ، با رابطه ی طولانی مدت ما با این کشور گره خورده و گسترش روابط اخیر ما با ونزوئلا ، پس از روی کار آمدن چاوز و بعدتر با بولیوی ، پس از روی کار آمدن مورالس ، به خوبی نمایانگر این امر هستند و در مورد کشورهایی مانند اکوادور که تازه به جمع دولت های ضد امریکایی آمریکای لاتین پیوسته اند ، این گسترش رابطه امری محتمل و مورد انتظار است.

بخش پنجم:

در این بخش به بررسی آخرین فرضیه یعنی نقش عوامل ایدئولوژیک درشکل دهی به رابطه ی ایران و آمریکای لاتین می پردازیم. نکته ای که در ابتدا قابل ذکر است این است که چون در بخش های گذشته خصوصیات کلی دولت هایی که در امریکای لاتین رابطه ی ما با ان ها رو به گسترش است ، ذکر شد ، در این بخش سعی می شود تا حد امکان از تکرار مکررات خودداری کرده و به بررسی فرضیه و نتیجه گیری بپردازیم.

ابتداباید این نکته را مشخص کنیم که مقصود ما از ایدئولوژی در اینجا چیست ؟! باید گفت که فارغ از معنای رسمی کلمه ی ایدئولوژی و آنچه که به طور خاص در ادبیات علوم اجتماعی از این کلمه برداشت می شود ، منظورما بیشتر همان باورهای سیاسی مشترک بین دولت هاست و یا به بیانی ، وجود ارزش های مشترک ؛ که البته این معنی به نوعی با معنای خاص و رسمی کلمه ی ایدئولوژی هم در ارتباط است.

حال با توضیح این مفهوم ، آنچه در بررسی و مطالعه ی این فرضیه در کشورهای آمریکای لاتین با آن روبرو می شویم ، چند بعد دارد:

یکی از جنبه های آن همان است که در بخش قبلی به آن پرداخته شد . یعنی مسئله ی مبارزه با امپریالیسم آمریکا و نفی سلطه ی قدرت های خارجی ، از جمله ارزش های مشترکی است که میان کشور ما و آن دسته از کشورهای آمریکای لاتین که از آن ها نام برده شد وجوددارد. دلایل این امر در بخش قبلی بررسی شد ، بنابراین از تکرار آن خود داری می کنم.

این مسئله از جنبه ی دیگری هم قابل بررسی است . همان طور که گفته شد از موج جدید روی کار آمدن روسای جمهور چپ گرا در آمریکای لاتین ، تحت عنوان « انقلاب بولیواری » یاد می شود. آنچه در این مفهوم مد نظر ماست واژه ی « انقلاب » است. چه در مورد کوبا که حدود نیم قرن پیش ، انقلاب مردمی حکومتی چپ گرا به رهبری فیدل کاستر را روی کار آورد و چه در مورد موج جدید چپ گرایی که رهبران سوسیالیست با انتخابات آزاد روی کار می آیند ، در هر دو مورد به نوعی می توان لفظ « انقلاب » را به کار برد. زیرا در مورد اخیر نفس بیداری مردم و آگاهی از وجود سلطه ی آمریکا و تلاش و عزم جدی برای خروج از این سلطه ، چیزی است که هر چند با مفهوم کلاسیک انقلاب مطابقت ندارد و لی از آن تحت این عنوان یاد می شود.

حال موضوعی که می توان مد نظر قرار داد این است که کشور ما هم یک کشور انقلابی است و کشوری است که در آن انقلاب مردمی ، حکومت وابسته به غرب را سرنگون کرده و یک حکومت جدید ، مطابق با خواسته های مردم را بر سر کار آورده است. پس خود این مفهوم ، یعنی انقلابی بودن یکی دیگر از جنبه هایی است که می توان کشور ما و کشور های یاد شده را به این وسیله در یک صف قرار داد. این ، موضوعی است که از سوی مقامات رسمی کشور ماهم مورد اشاره قرار گرفته است ؛ مثلاً در دیداری که آقای محمدی ، معاون وزارت خارجه ی ایران با فرناندو رامیرز ، دبیر امور بین الملل حزب کمونیست کوبا در تاریخ 11 مرداد 1385 انجام داد ، انقلاب کوبا را یک انقلاب حقیقی توصیف کرد که تمام عناصر تشکیل دهنده ی یک انقلاب مردمی و حقیقی را داراست . وی به این موضوع اشاره کرد که با وجود تفاوت های ایدئولوژیکی میان دو انقلاب ایران و کوبا ، هر دو انقلاب یک هدف دارند و آن ، مقابله بانظام حاکم ناعادلانه ی جهانی است.

در مورد دیگری ، پس از سفری که آقای حداد عادل ، رئیس مجلس شورای اسلامی  ، چند ماه پیش به آمریکای لاتین انجام داد ، در بازگشت و ضمن بیان نکات این سفر گفت : من به کاسترو گفتم که ما در مبانی فکری انقلاب ، اختلاف نظر داریم اما در نتیجه تفاوتی نداریم . او نیز پاسخ داد که ما هر دو عدالت و خدمت به انسانیت را دنبال می کنیم.

از این نمونه ها چنین بر می آید که وجود صفت انقلابی بودن ، به عنوان یک ارزش مشترک بین هر دو طرف رابطه مورد توجه است.

اما جنبه ی دیگری که در بررسی فرضیه قابل توجه است ، با توج به همان دو نمونه که در بالا ذکر شد به ذهن می رسد؛ یعنی همان چیزی که آقای محمدی از آن به عنوان « تفاوت های ایدئولوژیکی میان دو انقلاب » و آقای حداد عادل تحت نام « اختلاف در مبانی فکری دو انقلاب » از آن یاد می کنند.این موضوع صحیح است در واقع باید توجه داشت که انقلاب کوبا و همچنین شکل گیری موج جدید ضد آمریکایی در آمریکای لاتین تحت نفوذ فکری ایدئولوژی چپ و سوسیالیسم و به طور خاص ( به ویژه در مورد کوبا ) بر اساس تفکرات مارکسیستی بوده است ؛ اینجاست که اختلاف آشکار می شود ، زیرا تفکر اصلی حاکم بر انقلاب ما و اکنون بر نظام ما ، تفکر اسلامی است که همان طور که می دانیم و نیازی به بازگویی ندارد ، با مبانی فکری مارکسیسم تفاوت ها و حتی تضاد های عمده دارد. اینجاست که همان طور که ذکر شد باید بین مفهوم کلاسیک ایدئولوژی و آنچه در گفتار عام ، تحت عنوان ایدئولوژی از آن یاد می شود و در واقع به همان باورها و ارزش های عمده اشاره دارد تمایز قائل شد. زیرا مثلاً در مورد همین موضوع اگر مفهوم کلاسیک ایدئولوژی را در نظر بگیریم با فرضیه ی ما مطابقتی ندارد اما از سوی دیگر ، اگر همان مفهوم ارزش ها را اراده کنیم ، بخش دوم حرف های معاون وزیر خارجه و رئیس مجلس صحیح خواهد بود ، زیرا همان طور که آن ها اشاره کرده اند ارزش هایی مانند مبارزه با نظام حاکم ناعادلانه ی جهانی و عدالت و توجه به مستضعفین از جمله ارزش های مشترکی است که همه ی این انقلاب ها و جنبش ها در پی دستیابی به آن هستند یا حداقل در بیان ، اهداف خود را این چنین عنوان کرده اند.

اما  از این مباحث ، یک جنبه ی دیگر نیز به ذهن می رسد که بحث در مورد ایدئولوژی را پیچیده تر می کند. همان طور که تا کنون از مطالب مطرح شده می توان نتیجه گرفت ، در مورد کشورهایی که از آن ها یاد شد که موج جدید چپ گرایی در آن ها به وقوع پیوسته ، مشایهت های ایدئولوژیک یا همان ارزش ها و باورهای مشترک را می توان عامل نزدیکی کشور ما به این کشورها دانست اما نکته ای که وجود دارد این است که هر چند بحث ما در این پژوهش به دلایلی که در ابتدا ذکر شد بر محوریت چند کشور خاص قرار گرفت اما اگر با توجه به عنوان تحقیق ، کلیت « کشورهای آمریکای لاتین » را مورد بررسی و مد نظر قرار دهیم یحث ایدئولوژی و ارزش ها به گونه ای دیگر خود نمایی خواهد کرد و آن به این صورت است که اگر در مورد کشورهای یاد شده ، بحث ارزشی  موجب گسترش رابطه ی دو جانبه ی ما با آن ها شده است در مورد کشورهایی که در آمریکای لاتین به نوعی متحد و یا در مواردی دنباله روی ایالات متحده ی آمریکا هستند و به هر حال به نوعی ارزش های سرمایه داری – یا به طورکلی ارزش هایی مخالف ارزش های ما- بر آن ها حاکم است ، بحث ارزشی به دلیل وجود ارزش های متضاد می تواند به یک عامل بازدارنده در شکل گیری رابطه تبدیل شود. به عنوان نمونه می توان به کشورهای کلمبیا و پرو اشاره کرد که آمریکا با همکاری آن ها ائتلافی را بر ضد دولت های چپ گرای منطقه ایجاد کرده است.

به طور خلاصه می توان این طور تیجه گیری کرد که بحث ایدئولوژی و ارزش ها دارای یک جنبه ی تقویت کننده ی رابطه و همچنین یک جنبه ی باز دارنده است. اگر در این مورد هم محوریت موضوع را بر همان چند کشور یاد شده قرار دهیم فرضیه ی ما تأیید می شود ولی به طور کلی و با توجه به مطالب ذکر شده ، پیچیدگی مبحث ایدئولوژی و ارزش ها قضاوت و نتیجه گیری قطعی را با ابهام روبرو می سازد. 

نتیجه گیری:

اینک ، در قسمت نتیجه گیری ، به طور خلاصه نتایجی را که از بررسی فرضیات تحقیق به دست آمد مروری دوباره می کنیم:

  • در مورد فرضیه ی اول ، این نتیجه حاصل شد که با توجه به موقعیت کنونی ایران در نظام بین الملل و از سوی دیگر روی کار آمدن حکومت هایی در آمریکای لاتین که در جهت گیری های کلی سیاست خارجی با ما همسو هستند ، یافتن متحد برای خود در مجامع جهانی ، یکی از اهداف دولت ما از برقراری رابطه با کشور های آمریکای لاتین است.
  • در حوزه های اقتصادی و علمی و فنی فرصت های همکاری مشترک زیادی برای هر دو طرف وجود دارد ، بنابراین یکی دیگر از اهداف دولت ما استفاده از تجربیات و توانمندی های علمی و فنی این کشور ها برای توسعه ی صنعتی و اقتصادی است. البته نباید از نظر دور داشت که این ، یک مسئله ی متقابل است و طرف مقابل هم در پی بهره مندی اززمینه هایی است که ما در آن ها دارای تخصص هستیم.
  • در مورد نقش نفت و اهمیت آن ، باید گفت که از یک سو کشورهایی که از نظر منابع نفتی و تولید و صادرات نفت در آمریکای لاتین نقش قابل توجهی داشته باشند زیاد نیستند و از سوی دیگر تاکنون همکاری خاصی که خارج از حیطه ی اوپک بوده و بتوان گسترش آن را دلیلی برای توسعه ی رابطه با آمریکای لاتین دانست وجود نداشته ؛ پس این فرضیه ، به این شکل نمی تواند مورد تأیید قرار گیرد.
  • در مورد نقش ضدیت با آمریکا در شکل گیری این رابطه ، شواهد گوناگون نشان می دهند که این موضوع یکی از عوامل و وجوه مهم اشتراک ما با تعداد رو به افزایشی از کشورهای آمریکای لاتین است و در شکل دهی رابطه نقش مهمی داشته ، بنابراین ، فرضیه ی ما تأیید می شود.
  • در مورد نقش حوزه ی ایدئولوژی و ارزش ها در نزدیکی ما به آمریکای لاتین ، همان طور که ذکر شد ، به دلیل پیچیدگی ابعاد موضوع ، این امر می تواند از جنبه های گوناگون بررسی شود ، ولی آنچه مشخص است ، حداقل در مورد کشورهایی که در این پژوهش بیشتر مورد تأکید قرارگرفتند نقش ارزش های مشترک در نزدیکی متقابل مورد تصدیق است و از این جهت ، می توان این فرضیه را نیز تأیید شده دانست.

اما نکته ای که در پایان اشاره به آن ضروری می نماید این است که هر چند رابطه ی ما با کشورهای آمریکای لاتین در چند وقت اخیر گسترش داشته و روی کار آمدن حکومت هایی با بنیان های فکری مشابه ما در این منطقه ، این رابطه را بیش از پیش توسعه بخشیده اما باید توجه داشت که هنوز مدت زیادی از استقرار این حکومت ها در آمریکای لاتین نمی گذرد وبا توجه به مسائل مختلف بین المللی و در این رابطه مهم ترین آن ها ، یعنی مخالفت ایالات متحده با این حکومت ها و تلاش های این کشور برای ایجاد مانع بر سر راه رهبران آن ها و همچنین تلاش برای جلوگیری از گسترش موج چپ گرایی ، در آینده ، وقوع تغییراتی در بافت کنونی سیاست های این کشور ها دوراز ذهن نیست و به عبارت ساده تر ، آینده ی رابطه ی کشور ما با آمریکای لاتین تا حدودی مبهم می نماید و اگر چه سیر تحول کنونی دراین منطقه در راستای سیاست های دولت ماست ، اما احتمال هر گونه تغییر و تحولی را نباید از نظر دور داشت و به نوعی سیاستی همراه با احتیاط در پیش گرفت تا با مرور زمان و مشاهده ی ثبات یا عدم ثبات این جکومت ها تهدید ها و فرصت های جدید را شناخته و در راه رسیدن به منافع و اهداف خود گام برداریم.

در پایان ، لازم می دانم از اساتید بزرگوار جناب آقای دکتر حشمت زاده و جناب آقای دکتر فردانش که با صحبت های خود و با معرفی و قرار دادن منابع مربوطه در اختیار اینجانب ، مرا در این پژوهش یاری رساندند کمال تشکر را داشته باشم.

با آرزوی ایرانی سربلند و مقتدر.

 منابع و مآخذ:

 منابع مکتوب :

  • نامه ی دفاع 6 ( چاوز و راهبرد امنیت ملی ونزوئلا ) ، هادی اعلمی فریمان ، مرکز تحقیقات استراتژیک دفاعی – مرکز پژوهش ، شماره ی اول ، 1384
  • مجموعه گزارش کشوری انرژی ونزوئلا ، مهدی یوسفی ، موسسه مطالعات بین المللی انرژی ، چاپ اول ، 1385
  • مجموعه گزارش کشوری انرژی مکزیک ، حسین یادگاری ، موسسه مطالعات بین المللی انرژی ، چاپ اول ، 1384
  • مجموعه گزارش کشوری انرژی آمریکا ، حسین یادگاری ، موسسه مطالعات بین المللی انرژی ، چاپ اول ، 1384
  • مجله ی همشهری دیپلماتیک ، شماره ی هشتم ، نیمه ی آبان 1385
  • مجله ی همشهری دیپلماتیک ، شماه ی نهم ، نیمه ی آذر 1385
  • روزنامه ی ایران ، شماره ی 3513 ، یکشنبه 12 آذر 1385
  • روزنامه ی جام جم ، شماره ی 1887 ، سه شنبه 21 آذر 1385

منابع اینترنتی :

  • سایت رسمی وزارت امور خارجه ی جمهوری اسلامی ایران :

www.mfa.gov.ir

  • دایره المعارف اینترنتی ویکی پدیا :

www.wikipedia.com

    3- پایگاه خبری ایرنا :

www.irna.com

  • پایگاه خبری ایسنا :

www.isna.com

     5- پایگاه خبری آفتاب نیوز:

www.aftab.ir

    6- پایگاه خبری بازتاب :

www.baztab.com

     7- پایگاه خبری BBC

www.bbc.com

سیاست ایران در قبال آمریکای لاتینسیاست خارجی ایران
Comments (0)
Add Comment