مقدمه
انسان موجودي مختار است و براي دسيابي به سعادت و رستگاري و كمال خود در دنيا و آخرت همواره در معرض اعمال اراده و انتخاب تصميمگيري است و او در راه زندگي خويش و در گزينش كارها و نيازهاي خود در لحظههاي عمر خوبيش مواجه با وسوسههاي شياطين جن است،
هر گاه آدمي بتواند با اراده قوي مملو از ايمان اين خواستهها و اميال را كه توسط شيطان به دايره ذهن او هجوم ميآورند قبل از اينكه منجر به عمل شوند تزكيه و تصفيه نمايد و از بين آنها، آن را كه مطابق عقل و شرع است انجام دهد و از آنه موافق عقل و شرع نيست خودداري كند به صراط مستقيم كه رستگاري سعاد ابدي است راه يابد انسان همواره در گزنش و انتخاب خود، دو راه بيشتر ندارد يكي راه شيطان و گمراهي است و ديگري راه كمال و صراط مستقيم، و تمام تلاش شيطان آن است كه بر سر راه مستقيم بنشيند و بعنوان يك رهزن ماهر نگذارد كسي اين صراط را طي كند.
راه شيطان در حقيقت نقطه مقابل صراط مستقي به خدا پرستي منتهي ميشود و چون حضرت آدم نشانه انسانيت است، عداوت شيطان هم نسبت به او بدين خاطر است حضرت آدم نشانه انسانيت است نه آنكه عداوت شخص با او داننسته باشد.
در پايان خداي بزرگ را شاكر و سپاسگزارم كه به اين حقير توفيق و عنايتي ارزاني داشتند كه بتوانم گام كوچكي در راه خدمت به جامعه بردارم و از همه عزيزاني كه به گونهاي در به انجام رساندن كار تأليف اين كتاب مرا ياري نمودند تشكر و قدرداني مينمايم اميد است كه خوانندگان فهيم و بصير اين اثر، نگارندة اين سطور را با نظرات و پيشنهادات خود در رفع ناقص و تكميل مطالب ياري نمايند.
امام علی علیه السلام در خطبه پنجاهم نهج البلاغه می فرمایند:
آغاز پیدایش فتنه ها پیروی از هوا و هوسها و بدعتهایی است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهی (چشم و گوش بسته یا هواپرست آگاه) به پیروی از آنان برمی خیزند و برخلاف دین خدا از انان حمایت می کنند اگر باطل از آمیختن با حق جدا می گردید بر کسانی که طالب حقند پوشیده نمی ماند و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص می شود زبان دشمنان و معاندان از ان قطع می گشت ولی بخشی از این گرفته می شود وبخشی از آن و این دو را بهم می آمیزند و اینجاست که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلط می شود. و تنها کسانی که مشمول رحمت خدا بودند از آن نجات می یابند.
آری مستضعفین فکری و ساده لوحان ممکن است در این میان ناآگاهانه در دام شیطان بییفتند در حالی که آنها نیز اگر رهبر و راهنمایی برای خود انتخاب می کردند گرفتار چنین سرنوشتی نمی شدند.
به این ترتیب مردم در برابر آمیزش حق و باطل به سه گروه تقسیم می شوند:
گروه اول: همان «الذین سبقت لهم من الله الحسنی» که در آیه 101 سوره انبیاء به آن اشاره شده است می باشند و به تعبیر دیگر همان حق طلبان آگاه و مخلصند که به لطف پروردگار از توطئه های شوم فتنه جویان درامانند.
گروه دوم: هوی پرستان بهانه جو هستند که می خواهند به بهانه حق در راه باطل گام بگذارند و در واقع نیمه آگاهند و با پای خود در دام شیطان می روند.
گروه سوم: افراد ساده لوحی هستند که تشخیص حق از باطل در این آمیزه خطرناک برای آنها مشکل است و ناآگاهانه گرفتار دام شیطان می شوند مگر اینکه در پناه رهبر آگاه و فرزانه ای جای گیرند. شبیه همین معنی را امام در خطبه 38 نیز می فرمایند آنجا که حضرت شبهه را تفسیر می فرماید و راه نجات از آن را نشان می دهد و می گوید: شبهه را از این رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما اولیاء الله گرفتارآن نمی شوند، چراکه نور یقین در اینجا راهنمای آنها است. ولی دشمنان خدا بر اثر گمراهی در دام شبهات گرفتار می شوند.
سابقه خلقت جن، ابليس، شيطان
عقيده به ابليس يا شيطان از ديرباز جزء معتقدات بشر بوده مفهوم جن شيطان و مانند مفاهيم ديگر آن جهان براي آدمي از تصورات راجع به مرگ منشأ گرفته است.1-
همچنين خداوند در قرآن ميفرمايد:» و لقد الانسان من صلصال من ما مسنون، و الجان خلقناه من قبل من نار السوم«
همانا ما انسان را از گل و لاي ساخورده تغيير يافته بيافريديم، و طايفه جن را پيشتر از آتش گذرانده خلق نموديم.
اين آيه شريفه تصريح دارد بر تقدم خلقت جن و شيطان بر انسان، اما اينكه اين مدت چه مقدار است، ظاهراَ دليل معتبري در دست نيست، جز اينكه محيالدين ابن عربي (ره) ميگويد: » بين خلقت جن و خلقت آدم(ع) هزا سال فاصله بوده است. مسعودي گفته است:» موقعي كه خدا اراده كرد آدم را خلق كند، مدت هفت هزار سال بر جن و نسناس گذشته بوده ابليس لعين هم قسمتي از زمان را گذرانده بود« .
اما اگر ابليس اولين جن نباشد – كه نيست- و از طريقي طبق فرموده اميرالمؤمنين ( ع) ابليس ششهزار سال خدا راعبادت كرده باشد، سابقه خلقت جن و شيطان نسبت به انسان بيش از آنچه ابنعربي گفته است، خواهد بود از اين رو قول مسعودي به واقع نزديكتر ميباشد، مگر اينكه ابنعربي نيز ميخواسته حاداقل را بيان كند.
پيشينه بحث ابليس و شيطان در فرهنگ بشري، بويژه تاريخ اديان- به قدمت و سابقه عمر فرندان آدم بر كره خاك است.
چنانكهدر كتاب اوميشار كه بعداَ نوشته شده ازخداوندمرگ(mertyou)سخن به ميان آمده و بتدرج (مرتيو) در مذهب بودائي به صورت(mara) دشمن بود درآمده اهريمن( انگره مينو) صورت تحول يافته همين مفهوم است كه به ايرانيان رسيده و شايد اين مفهوم از همين راه به سامانيان هم منتقل شده باشد منتهي اصحاب مذاهب توحيد سامي ثنويت را از ميان برداشته و به جاي اينكه شيطان را در برابر خداي قرار دهند او را مضاد و مقابل با آدميان شناختهاند.
شبههاي ابليس و پاسخ آنها
اول: خداي تعالي قبل از خلقت شيطان، ميدانست كه چه كارهايي از او صادر ميشود پس چرا شيطان را آفريد و در آفريدن او چه حكمتي است؟
فلسفة افرينش جن و شيطان
جواب شبه اول:
فلسفه آفرينش جن و شيطان عبادت و پرستش خداوند سبحان است.
چنانكه ميفرمايد:
»ما خلقت الجن و الانس الاليعبدون«
و جن و انس را نيافريديم مگر براي عبادت و پرستش نمودن.
وجود شيطاني كه انسان را به شر و معصيت دعوت كند از اركان نظام عالم بشري است و نسبت ره راه مستقيم، او به منزله كنارههاي جاده است، و معلوم نيست كه تا دو طرفي براي جاده نباشد متن جاده هم فرض نميشود و مصلحت اين القاعات شيطاني اين است كه مردم عموماًَ به وسيله آن آمزايش ميشوند و در كوره امتحان، خالصيها از ناخالصيها جدا ميشود شيطان هم در شيطنت خود مسخر خدا است و او را در آزمايش بندگان و امتحان اهل شك وجحود و دارندگان غرور، الت دست قرار ميدهد.
در اينجا ممكن است اين سؤال در ذهن ظهور كند كه وقتي هواي نفس و شهوت و تمايلات نفساني در انسان وجود دارد ديگر وجود شيطان براي گمراه نمودن آدمي چه ضرورتي دارد؟ آيا همان نيروي محركه داخلي يعني هواي نفس كافي نبود؟ در پاسخ بايد گفت: اينطور نيست كه دعونت انسان به سوي شر و فساد از ناحيه دو عامل صورت بگيرد: يكي عامل هواهاي نفسانس و ديگري عامل شيطان كه بگوئيم يك عامل كافي بود، ديگر اين عامل دوم را ميآيد؟ نه، همانطوري كه در كارهاي خير فرشتگان يك عامل ثانوي در مقابل اين تمايلات خير دوستانه ما نيستند بلكه انها عامل عاملند، يعني آنها منابعي هستند كه اين الهامات را به وجود ميآورند شيطان هم يك عامل ثانوي در مقابل الهامات شر نيست بلكه عامل عامل است، يعني او منشأ و منبع اين هواهاي نفساني است. امام صادق (ع) در اين باره ميفرمايد:
» هر قلبي دو گوش دارد، بر سر يكي از آنها فرشتة راهنما، و برسر ديگري شيطاني فتنهانگيز است، اين فرمانش دهد و آن ديگري بازش داردشيطان به گناهان فرمان دهد و فرشته از آنها بازش دارد.«
خداوند از ابتدا شيطان را بعنوان شيطان نيافريد بلكه موجودي از موجودات و مخلوقي از مخلوقات خداوند بود و بعد شيطان شد. به اين دليل كه او سالها همنشين فرشتگان و بلكه بزرگ ايشان بود و به مقان والايي رسيده بود و بر فطرت پاك بود اگر چه از نظر آفرينش جزء آنها نبود ولي بعد از آزادي خود سوء استفاده كرد و وقتي در مقابل امر الهي بر سجده آدم قرار گرفت بناي طغيان و سركشي گذارد پس خلقت او مانند خلقت ساير مخلوقات پاك بوده و انحرافش بر اثر خواست خودش بود.
شيطان براي پويندگان راه حق نه تنها زيان بخش نيست بلكه رمز تكامل نيز محسوب ميشود زيرا وجود يك دشمن قوي در مقابل انسان باعث پرورش و ورزيدگي او ميگردد و اصولاَ هميشه تكاملها در مياتن تضادها بوجود ميآيد و هيچ موجودي را ه كمال را نميپويد مگر اينكه در مقابل ضد نيرومند قرار گيرد.
از طرف ديگر مبارزه پيگير و مستمر با شيطان خود روح ايمان را تقويت ميكند و آدمي را براي زندگي جاويد و مرفه در آخرت و در بهشت پر نعمت آماده ميسازد، چون شيطان است كه بازدارنده بندگان از طريق هدايت و راهنماي آنان به سوي گمراهي و ظلالت است.
پس فلسفه وجود شيطان در آفرينش امري ضروري بوده است كه بندگان خدا بتوانند كسب معرفت نموده و در رحمت واسعه او سبحانه و تعالي خود را جايگزين نمايند.
چرا خداوند شيطان را به معرفت و اطاعت خود تكليف نمود؟
جواب شبهه دوم:
اين شبهه نيز مانند معالظه و قياس كردن كار فاعل ناقص و فقير به كار فاعل تام غني بالذات است و تكليف هم مثل اصل ايجاد به منظور احسان بر بندگان است اگر چه امري اعتباري و قراردادي است ليكن همين امر اعتباري در عين اعتباري يودني اين اثر را دارد كه مكلفين را به كمالات تازهاي كه فاقد آنند ميرساند و كسي كه از عمل به تكليف سرپيچي نمايد از رسيدن به آن مرتبه از كمال محروم ميماند.
پس تكليف رابطه ميان دو حقيقت نقض انساني( قبل از انجام تكليف) و حقيقت كامل آن ( پس از انجام تكليف) .
تكليف در انسان و هر موجود ديگري كه قابل تكليف است واسطه بين نقض و كمال وجودي اوست.
خداوند تعالي اجل از هدايت خلق فائدهاي نميبرد بلكه او غني بالذات ميباشد همچنانكه در اصل خلقت اشياء فائدهاي براي ذات او نيست» بل هوالذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي«
چرا خداوند شيطان را تكليف كرد كه به آدم سجده كند؟
جواب شبهه سوم:
اگر خداي تعالي او را امر به سجده كرد براي اي بود كه با امتثال آن امر صفت عبوديتش تمام شود يا با تمرد از آن صفت استكباريش تكميل گردد، پس در هر صورت خداوند كار خود را كه تكميل بندگان اسن انجام داده و ابليس هم و.ظيفه عبوديت خود راكه استكمال است عملي كرده، الا اينكه ابليس كه ميبايد در جانب سعادت تكامل يابد، به اختيار خود در طرف شقاوت تكامل يافته است.
و علاوه براينكه تكليف ابليس و ملائكه به سجده بر آدم فائده ديگري داشت، و آن اين بود كه خداوند به همين وسيله خط مش آدم و نسل او را تعين فرمود: زيرا صراط مستقيمي كه خداوند براي بني نوع بشر مقدر كرده بود هرگز پيموده نميشد مگر اينكه بيرون از ذات او كساني باشند كه او را بسوي صراط مستقيم هدايت كنند، و نيز دشمناني باشند كه او را بسور انحراف از صراط مستقيم دعوت نمايند و داستان تكليف ابليس و ملائكه به سجده بر آدم اين غرض را تأمين نموده ملائكه در هدايت و شيطانها در ظلالت كمك كار آدمي ميشدند.
و تكليف به سجود براي ملائكه عام بود و ابليس در آن وقت با ملائكه بوده است و امر به سجود شامل او هم شده زيرا عصيان ورزيد و تمرد نمود و بعد از آنكه يقين پيدا كرد كه مأمور به سجده است به اين جهت مطرود و ملعون گرديد.
چرا خداوند شيطان را لعنت كرد و عقابش را واجب نمود؟
جواب شبهه چهارم:
عقوبات اخرويه از جانب خداي توانا و سببش غضب و انتقام نيست زيرا كه خداوند( جل و علا) از اين صفات منزه است بلكه عقوبت اخروي و مطرود بودن از رحمت الهي لوازم و تبات رذايل نفسانيه و متابعت هوي و هوس و شهوت است مانند آثار و ضميمه بودن بعضي از آلام و عقابكفار براي مؤمنين لطف است و اين موضوع عقوبت براي متمردين چيزي عقلي است زيرا كه هر كسي ك به منعم حقيقي آفريدگار خود ناسپاس و متمرد و سركش باشد عقل حكم ميكند كه بايد او تنبيه شود بلكه به اشد مجازات كيفر شود.
حقيقتي كه در لعنت و عقاب است از لوازم گناه است، و استكبار بر خداي تعالي ريشه و ولد جميع گناهان است، با اين حال ابليس نبايد توقع داشته باشد كه بر خداي تعالي استكبار كند و دچار لعنت و عقاب هم نشود و اعتراض ابليس شبيه اعتراض كسي است كه درباره شخصي كه سمي را خورده و خود را به اختيار خود هلاك كرده بگويد:چر اخداوند اين سم را شفا و غذايي لذيذ و شربتي گوارا نكرد با اينكه هلاكت او براي خداوند كمترين سودي نداشته و براي شخص مسموم بزرگترين ضررها را داشت؟
و معلوم است كه صاحب اين اعتراض تا اندازه درباره علل و اسبابي كه خداون در عالم منع و ايجاد به كار انداخته جاهل است.
بطور كلي هيچ حادثهاي در عالم وجود رخ نميدهد مگر اينكه حدوث آن مربوط به علتي از سلسله عامل است، و تخلف آن حادثه از آن علت محال است.
چرا خداوند شيطان را بر اغوي فرزندان آدم مسلط كرد؟
جواب شبهه پنجم:
هدايت و عمل حق و اطاعت و امثال آن وقتي محقق ميشود كه ضلالت و باطل و معصيت و امثال آن نيز وجود داشته باشد و همچنين وقتي دعوت به حق تمام ميگردد ك دعوت به باطل هم بوده باشد و همچنين وقتي صراط مستقيمي بوجود ميايد كه غير صراط مستقيمي باشد و سالك را بغير آنچه كه صراط مستقيم ميرساند برساند پس در زماني كه در روي زمين از جنس بشر افرادي باقي هستند بايد كساني باشند كه آنان را باطل و به سوي عذاب سعير دعوت كنند و چنين داعياني كه همان ابليس و لشگريان اويند از خدمتگذاران نوع بشري هستند كه خداوند آنان را تنها به مقداردعوتشان مسلط فرموده:
» ان عبادي ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين«.
بندگان من فريب تو را نميخورند و دست تو از اغواي آنان كوتاه است تو تنها گمراهاني را ميتواني فريب دهي كه به پاي خود دنبال تو راه بيفتند تأثير شيطان در وجود انسان يك نوع تأثيرخفي و ناآگاه است كه در بعضي از آيات از آن تعبير به ايحاء شده است و از خود ابليس هم حكايت كرده كه در قيامت خطاب به مردم گويد:
» و ما كان لي عليكم من سلطان الا ان دعوتكم«
من در دنيا سلطنتي بر شما نداشتم تا در گمراهي مجبورتان كرده باشم من تنها شما را دعوت كردم
خدايا بخاطر اينكه مرا از رحمتت نااميد كردي، هم بشر را يا دعوت يه معصيت از رحمتت نااميد ميكنم و مرا بخاطر نافرمانيم از راه بهشت گمراه كردي منت نيز ايشان را با دعوت خود از بهشت گمراه ميكنم و خدايا به خاطر اينكه مرا گمراه كردي و نگذاشتي بر آدم سجده كنم، و چون فتنه اينكار از توست من هم تمامي مخلوقات را گمراه ميسازم مگر بندگان مخلص را.
آدم و فرزندانش همگيشان بندگان خدايند و چنان نيست كه ابليس پنداشته بود كه تنها مخلصين بنده او هستند و چون بنده خدات هستند شيطان تسلطي بر ايشان ندارده تا هرچه ميخواهد مستقلاَ انجام دهد و گمراهشان كند، بلكه همه افراد بشر بندگان اويند و او مالك و مدير همه اوست.
چيزي كه هست شيطان را بر افرادي كه خودشان ميل به پيروي او دارند سرنوشت خود را به دست او سپردهاند مسلط فرموده اينهايند كه ابليس بر آنان حكمفرمايي دارد.
امام صادق(ع) ميفرمايند : شياطين آنچنان بر مؤمن گرد آيند كه زنبوران بر گوشت، جز اينكه خدا آنها را دفع سازد.
و همانطور كه ميدانيم مقدس اولاد آدم به حسب فطرت ناقصند و به حد كمال نرسيدهاند و قابليت دارند كه به حد كمال برسند و خداي تعالي به آنان عقل و شعور عنايت فرمود و براي آنها پيغمبران و رسولان فرستاد و راه خير و رشر انها را هدايت كرده و آنها را مختار قرار داده و شياطين را به آنها دشمن معرفي كرده بعضي از آنها هدايت و ايمان را اختيار نمودهاند و شيطان را نافرماني كرده اند به حد كمال رسيدهاند و فيض بزرگ دنيا و آخرت را دريافتهاند اما بعضي ديگر متابعت دشمن خود نمودهاند و او را اطاعت كردهاند و خدا را نافرماني نمودهاند.
پس حكمت اين بود كه با مقتضي بودن هوي و هوس كه به وسوسه شيطان ايجاد مي شود انسان طرف هوي و هوس نرود و مطيع پروردگار خود باشد مهمتر است تا آنكه مقتضي شهوات در بين نباشد .
بنابراين حكمت تمكين شيطان بر اولاد آدم اين بود كه آنها با داشتن دشمكن قوي بسبب رياضت به درجه عاليه برسند تا آنكه بالاتر باشد از حيث مقام و درجه از ملائكه و ديگر آن كه معيشت و حكمت خدا چنين قرار گرفته كه دنيا معمور باشد و اگر اشخاص دنياپرست و حريص و شقي كه به اختيارر خودشان حريص و شقي شدند در دنيا نبودند و هر آينه دنيا مامور نميشدند لذا در حديث قدسي خداي تعالي فرمود: نافرماني آدم را سبب فرار دادم براي عمارت دنيا.
همچنين در تفسير شريف مخزن العرفان آمده است:
ظاهراَ مقصود آن ملعون اين بوده است كه خواسته تا قيامت بر افراد بشر غالب گردد حتي پس از مردن در عالم برزخ بر او دست داشته باشد لكن خداي تعالي به او مهلت داده تا وقت معلوم در نزد خود حق تعالي و بشر را وسيله ملائكه كه تا دنيا باقي است باقياند تأييذ فرموده است و در پاسخ ابليس نفرموده» وانك منظر- تو مهلت داده شدهاي« بلكه فرمود» انك م المنظرين. تو از زمره مهلت داده شدگاني« پس معلوم ميشود غير از ابليس كسان ديگري هستند كه تا آخرين روز زنندگي بشر زندهاند.
چرا خداوند شيطان را براي مدتي طولاني مهلت داد؟
جواب شبهه ششم:
گفتهاند حكمت در امهال و انظار ابليس دو چيز است اول: آنكه بر او ظاهر سازد صدق مضمون آيه را كه فرمود:» انالله يضع اجر من احسن«
علما و آنكه خداي تعالي عبادت كسي را بانضمام عدوات ضايع نميسازد چه جاي آنكه آنرا با وجود محبت ضايع سازد.
دوم آنكه: عاميان از رحمت و اجابت او نا اميد نشوند چنانكه ابليس را با كفر و معصيت نا اميد نساخت درخواست او را كه مهلت و بقا در دنيا بود اجابت كرده و شايد خداوند خواسته باشد كه او را تنها در زندگي دنيا بر بندگانش مسلط كند و ديگر در عالم برزخ قدرت بر اعواء آنان نداشته باشد.
هر كه از ياد خدتا رخ بتابد شيطان را برانگيختم تا يارو همنشين دائم وي باشد و آن شياطين هميشه آن مردم از خداز غافل را از راه خدا باز دارند و بضلالت افكنند و پندارند كه هدايت يافتهاند تا وقتيمه از دنيا بشوي ما باز آيد آنگاه با نهيت حسرت گويد اي كاش ميان من و آن شيطان فاصلهاي به دوري مشرق و مغرب بود كه او بسيار همنشين و يار بدي براي من بود و هرگز در آن روز بحال شما سودي ندارد زيرا در دنيا ظلم كرديد و امروز البته در عذاب دوزخ شريك هستيد.
و همچنين آيه :
» احشروا الذين ظلما ازواجهم«
رفاقت و مچنين با آنان را داشته باشد.
نظر اشاعره معتزله درباره مهلت دادن ابليس:
اشاعره گفتهاند كه مهلت دادن ابليس دلالت دارد بر اينكه واجب نيست بر خدا مراعات كردن مصالح بندگان را در دين و دنياي ايشان و الا بايد ابليس را در هر وقت مهلت خواستن ملت ندهد با دانستن خداي تعالي مفاسدب را بر مهلت دادن ابلي مترتب است و تأييذ آوردن قول خودشان را به فرستادن خدا، رسولان، و پيغمبران را براي هدايت خلق بسوي حق و خداي تعالي علم داشت بر اينكه ابليس مردم را ميكشاند بسوي كفر و ضلالت با اين حال پيغمبران را از دنيا برد و ابليس را باقي گذاشت و اگر مصالح بندگان را ميخواست بايد چنين نكند بلكه بايد ابليس را زود از بين ببرد تا باعث گمراهي بندگان نشود.
معتزله معتقدند كه : خداي متعال آدم و فرزندان او را آفريد و به آنها بر دفع ابليس از خودشان قدرت داد پس آنانكه ضلالت را اختيار نمودند، به اختيار خودشان بوده نه به تسلط ابليس كسي كه به جبر نميتوند وارد معصيت كند بلكه فقط وسوسه و خيال مياندازد براي انجام معصيت نهايت چيزي كه هست احتراز اغز قبيح در حال نبودن ابليس آسانتر است از بودن ابليس و چون در حال وجود ابليس وسوسهاش باعث زيادي مشقت ميشود بر انجام دادن واجبات و ترك محرمات پس بواسطه اين مشقات ثواب بندگان زياد خواهد بود زيراكه:
» افضل الاعمال اجرها«
پس بنابراين مصالح بندگان كاملاَ مراعات شده است و علت آنكه اشاعره چنين سخني گفتهاند اين است كه آنها عقيده ندارند و به حسن و قبح عقلي و ميگويند اگر خداي تعالي نعوذبالله كارهاي گزاف هم انجام دهد مانعي ندارد و ميگويند در كارهاي خدا حكمت و غرض نيست.
ابليس به پنج دليل مستوجب لعنت گرديد
ابليس به پنج چيز مستوجب لعنت و مهجود درگاه بي نياز شد:
اول: اينكه ابليس به گناه خويش معترف نشد كبر او راهي براي اعتراف نگذاشت.
دوم: ابليس از كرده خود پشيمان نگشت و عذر نخواست.
سوم: ابليس در آن نافرماني نفس خود را ملامت نكرد.
چهارم: تبليس توبه را بر خو واجب نديد، از آن عذر نخواست تضرع نكرد.
پنجم: ابليس از رحمت خدا نوميد شد و ندانسن آن بدبخت كه نوميدي ار لئيمان باشد ربالعزه ليم نيست و چنانكه نوميدي نيست ايمني هم نيست كه اين ايمني از عاجزان باشد و الله عاجز نيست.
پس چون نوميد شد آن شقي، در توبه به وي فرو بسته شد.
كار و حرفههاي ابليس- شيطان
ميدانيم كه شيطان و شياطين در قران و حديث مرادف با ابليش و همزمان با او ميباشند و در قرآن و حديث و پارهاي از كتب آسماني ديگر كار و حرفة او به صورتها يگوناگون ارائه شده است و موار ذيل بينگر نمونه هايي از كارهاي او است كه ما نيز نمونهاي از آيات را در مقام استناد بدانها در زير ياد ميكنيم:
دشمني با انسان
تحريف به بدي و زشتي و دروغ بر خدا
تخويف و ايجاد ترس دراولياء خدا
وعدههاي دروغ و فريبا
ايجاد دشمني و كينه ميان مردم بوسيله باده و قمار
حالت آماده باش بر اعمال دشمني با انبياء
جلوگيري از ذكر خدا و نماز
وسوسه و اغواي آدم و نسل و نژاد او در جهت محروميت از بهشت و سعادت
خلف وعده
تزيين و تسويل كارهاي زشت
ايجاد نسيان از ذكر خدا
تحريك و تبذير و اسراف م
پروردن آرزوهاي دور و دراز در انسان
وتداشتن مردم به ايجاد دگرگوني در فرمان و دين خدا
تعليم سحر و جادو به مردم
ذلت آفريني براي بشر
همدلي بافراموشكاران خدا
اعمال سلطه و اقتدار در دوستداران خود
رهنمون ساختن مردم به عذاب دوزخ
عصيانگري در برابر خداي رحمان
استكبار
ايجاد انگيزه فساد در ميان مردم
فرود آمدن بر دروغگويان و گناهكاران حرفهاي
واژه لغوي شيطان(stant)
واژه شيطان از لغت عبارني » هاشتيطن« به معني مخالف و دشمني – و يا از لفظ سرياني گرفته شده است واژه» شيطان « مشتق از »شطن« است،» شطن« به معني ريسمان درازي است كه محكنم تابيده شده و به وسيله آن آب را از چاه ميكشند و چهار پايان را بدان ميبندند يا بر وزن فيعال از » شطن« مشتق است و يا از ماده » شطن شطونا« به معني دور شدني آمده است يا شيطان بر و.زن فعلان صيغه مبالغه به خاطر زياده روي در نابودي ديگري دانست. صاحب لسان العرب درباره اين واژه ميگويد: شيطان مفرد شيلطين است و» شطن« به معني طول، امتداد، دوري و پليدي و ناخوشايندي چهره و غضب و رقت و باريكي و ناپيدايي آمده است و اسم فاعل آن
» شاطن« به معني حبيث و پست است. و عدهاي از دنشمندان شيطان را از ريشه» شاط« به معني هلاك و تباه شدن و احتراق ميوانند كه نميتوان اين نظريه زا كاملاَ درست شمرد و اهل تحقيق اين قول را قبول ندرند . يا از ماده» شاط شيط« بر وزن فعلان بهمعني هلاك شدن است.
عدهاي معتقدند كه » نون« شيطان اصلي و از» شطن شيطن« است.
شيطان در آيات و روايات قرآني:
شيطان به صورت مفرد 70 بار و به صورت جمع» شياطين« 18 بار در يكصدو هفتا مورد در قرآن مجيد بكار رفته است اين واژه مرادف با ابليس به صورت نكره در سورههاي تكوير، حج، صافات، با اوصاف » رجيم« » مريد« »مارد« به ترتيب در قرآن ياد شده است. و قران كريم ابليس را كه فرشته خاصي بوده و از فرمان خدا( سجده بر آدم) سرپيچي كرد شيطان ناميده است عنوان شيطان براي او پس از آنكه موردلعن خداوند قرار گرفت وضع شده در حابيكه ابتدا نامش» عزرائيل« يا» نائل« بوده است.
شياطين جمع شيطان معني وسيعي دارد و به معني هر موجود سركش و ظغيانگر و موذي است، لذا در قرآن به انسانهاي پست و خبيث نيز شيطان اطلاق شده است. همانطوريكه در آيه 112 انعام كلمه شيطان هم به شيطانهاي انسانس و هم غير انساني كه از نظر ما پنهانند اطلاق شده است. شيطان بر خلاف آنچه بعضي ميپندارند اسم خاص براي ابليس نيست بلكه مفهوم عامي دارد و به اصطلاح» اسم جنس« است كه شامل هر موجود طغيانگر و خرابكار ميشود، خواه از جن باشد يا از انسانها و غير آنها.
در ريشه اصلي اين واژه دو. قول وجود دارد: نخست اينكه از ماده» شطون« ( بروزن ستون) به معني بعد و دوري است، خليل بن احمد» شطن« ( بروزن وطن) را به معني طناب طولاني تفسير كرده و از آنجا كه شيطان دور از حق و رحمت خدا است اين واژه درباره او بكار رفته است ديگر اينكه از ماده» شبط« ( بر وزن بيت) به معني » آتش گرفتن و بر افروخته شدن« به خاطر خشم و غضب است از آنجا كه شيطان از آتش آفريده شده وگرفتار خشمي آتشي در داستان سجده بر آدم شد اين واژه بر»ابليس« و موجودات ديگري همانند او اطلاق شده است.
شيطان عبارت است از يك قوة خيالي فاسد كه در خاطر انسان پديد ميآيد و وجود خارجي ندارد يا جنيان گمان كنند آدميان ديو سيرت كه با القائات و اعمال شيطاني فريبنده ميكوشند تا دعوت پيغمبران را زشت جلوه دهند. يا به موجود سركش و متمرد اطلاق ميشود اعم از انسان يا جن ياجنبندگان ديگر و به معني روح شرير و دور از حق نيز امده است، همچنانكه مرتبطين با ارواح خود اظهار ميدارند كه اغلب ارتباطهاي آنان با ارواح شرير صورت ميگيرد. و به كسي كه خلق و خوي و فريب ابليس را ادا كند اطلاق ميشود و به معناي كسي است كه از رحمت خدا دورستد. و به هر عصيانگر متمرد چه از انسان و چه از جن و شيطان اطلاق ميشود.
از موارد استعمال اين كلمه در قرآن بر ميايد كه شيطان به موجود خاصي اطلاق نشده، بلكه حتي به انسانهاي شرور و مفسد نيز اطلاق ميشود و همچني به موجودي كه از راه راست بر كنار بوده و در صدد آزار ديگران است. موجودي كه سعي ميكند دودستگي و اختلاف و ايجاد نمايد و فساد به راه اندازد.
چنانكه در قرآن ميفرمايد:
» كذالك جعلنا لكل بني عدو الشياطين الانس والجن«
» بدينگونه ما براي هر پيامبري دشمني از دشمنيهاي انسي و جني قرار داديم.«
علاوه براينها گاهي كلمه شيطان بر»ميكربها«اطلاق شده و به عنوان نمونه امير المومنان ميفرمايد:
» لاتشربواالماء من ثلمه الاناء ولامن عروته خان الشيطان يقعد علي العروه و الثلمه«
» از قسمت شكسته و طرف دستگيره ظرف، آب نخوريد، زيرا شيطان بر روي دستگيره و قسمت شكسته شده ظرف مينشيند.«
كمينگاههاي شيطان:
شيطان دشمن سعادت انسان است ار اين رو در مسير او كمين ميكند تا او را فريفته و اغوا كرده و به دامش بنيدازد.
كمينگاههايي شيطان متعدد است: 1- گاهي در حوزه تعبد كمين ميكند تا انسان را از قيد خارج سازد او ميكوشد انسان اعمالش را بر اساس وحي انجام ندهد بلكه به ميل خود عمل كند و حال آنكه حوزه تعبد آم است كه انسان كه عبد خداست تمام كارهاي خود را بر اساس وحي الهي انجام دهد.
2- گاهي كمين گاه او حوزه تعقل است و كاري ميكند تا انسان در مقام فكر و انديشه به جاي اين كه معارف الهي را با برهان تحليل كند و آنها را با يقين بفهمد و بپذيرد برهان نما را به جاي واقعي بنشاند و از تعقل ناب محروم شود.
3- گاهي در حوزه شهود كمين ميكند حوزهاي كه انسان حقاقيق جهان ربوبي را آنگونه كه هست با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و استدلال مشاهده ميكند شيطان كمين ميكند تا واقع را آنطور كه هست مشاهده نكند يا چنين راهي را انكار نكند در واقع شيطان نخست شهود، آنگاه انديشه و سپس عمل را منحرف ميكند خداي سبحان انسان را با سرمايه شهود آفريده و قلب او را بيدار و بنا ساخته است اما شيطان با القائات باطل او را مشغول ميكند كه از مشاهده حق باز ماند عبارتند از:
- رجيم: رانده شده و به سنگ گريزانده شnه 2- مارد3- عفريت4- صعغر زبون حقر5- مدحور- دور كرده شده و رانده شده6- مذموم- مذمت كرده شده 7- غوي- گمراه و گمراه كننده 8- مذوم- عيب كرده شده
شيطان ملعون در سه مقام حاضر است:
- هنگام انعقاد نطفه
- هنگام تولد طفل
- وقت احتضار
منابع و مآخذ :
1- دنياي شگفت جن ، ابليس ، شيطان .
نويسنده : رقيه يعقوبي
2- ( اعلام القرآن) بيجا.
نويسنده : محمد خزالي
- خزالي، محمد، ( اعلام القرآن) بيجا، مؤسسه چاپ و انتشارات امير كبير، بيتا، 1341، 62.
1- سورة بقره آيه 168 ، انعام ، 142 ، اعراف، 22.
2- سوره بقره، آيه 199
3- سوره آل عمران، آيه 159
4- سوره نساء آيه 12، و اسراء آيه 64
5- سوره مائده، آيه 19 .
6- سوره انعام، آيه 112
7- سوره مائده آيه 19.
- سوره اعراف، آيه 27 ، انفال، 27، طه،120، بقره، 36.
1- سوره انفال آيه 48 ابراهيم 22 حشر 16.
2- سوره انفال آيه 48 نحل16 محمد25.
3- سوره يوسف آيه 32، مجادله،19 .
4- سوره اسراء، آيه 27.
5- سوره نساء، ايه 119
6- همان.
7 – سوره بقره، آيه 102.
8- سوره قرقان، 29.
9- سوره زخرف ، 26.