مرزهاي امپراتوري صفوي در سال 1512 ميلادي
صَفَويان از دودمانهاي ايراني بودند که بين سالهاي ۸۸۰ تا ۱۱۱۱ خورشيدي، بر ايران و بخشي از سرزمينهاي مجاور آن فرمانروايي کردند.
ايران روزگار صفويان در بازههاي زماني گوناگون.
زمينه و آغاز دوره صفويه
نمودار زماني – تواريخ بر حسب هجري قمري و ميلادي است
شيخ صفيالدين اردبيلي، نياي بزرگ صفويان هشتمين نسل از تبار فيروزشاه زرينکلاه بود. فيروزشاه از بوميان ايراني و کردتبار بود که در منطقه مغان نشيمن گرفته بود. زبان مادري شيخ صفيالدين تاتي بود و اشعار تاتي او امروزه در دست است. تاتي يکي از زبانهاي ايراني و زبان بومي آذربايجان بودهاست.
دودمان پادشاهي صفويه به وسيله شاه اسماعيل اول با اتکا بر پيروان طريقت تصوف علوي تأسيس شد. اين پيروان که عمدتاً از ايلهاي ترک آناتولي بودند ,و بعداً به قزلباشها ملقب شدند بر سر اعتقادات خود سالها به طرفداري از آققويونلوها و قراقويونلوها درگير جنگهاي پياپي با دولت عثماني بودند. اسماعيل جوان نوه شيخ جنيد، پسر شيخ صفي الدين و نوه اوزونحسن آق قويونلو تحت آموزش بزرگان قزلباش (موسوم به اهل اختصاص) پرورش يافت و رهبر ديني آنان بشمار ميآمد.
ايجاد و قدرت گرفتن سلسله صفوي نتيجه حدود ۲۰۰ سال تبليغات فرهنگي صوفيان صفوي بود. اگر به اين نکته دقت کنيم که شاه اسماعيل در زمان تاجگذاري ذر تبريز تنها ۱۴ سال داشت ارزش اين سابقه فرهنگي بيشتر مشخص مي گردد.پس از فرو پاشي خلافت عباسي در بغداد محور اصلي ارايه يک مذهب و گرايش رسمي از اسلام از ميان رفت.به اين ترتيب از بين رفتن دستگاه خلافت رسمي درکنار عواملي چون نابساماني ناشي از حمله مغولان و ميل به درونگرايي مردم و تساهل مذهبي مغولان موجب رونق فراوان فرقه هاي مختلف از جمله شاخه هاي مختلف تصوف شد. پيروان شيخ صفي الدين نيز در واقع مبلغ فرقه خاصي از تصوف مبتني بر مذهب شيعه دوازده امامي بودند(هر چند در مورد اينکه شخص شيخ صفي الدين شيعه بوده است ترديدهايي وجود دارد).اعتقاد قزلباشان به اين فرقه از تصوف تا پيش از سلطنت شاه عباس اول مهمترين عامل قدرت صفويه بود.قزلباشان تا پيش از جنگ چالدران در واقع نوعي الوهيت براي شاه اسماعيل قايل بودند که با شکست در جنگ اين اعتقاد آنها رو به سستي نهاد.
ارزش تاريخي دوره صفوي
رسيدن ايرانيان به مرزهاي طبيعي خود، و در بعضي مواقع به ويژه در عهد پادشاهي شاه عباس بزرگ و ناد به مرز دوران ساسانيان به ايران شکوه و جلال پيشين را باز داد. براي اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثماني بود، بسيار گرانبها و ارزشمند محسوب ميشد، به نحوي که مآل انديشان قوم در آن ديار، دولت صفوي را مايه نجات خويش و نعمتي براي خود ميپنداشتند و به همين سبب با پيامهاي دلگرم کننده خود، پادشاهان ايران را به ادامه نبرد و ستيز با عثماني تحريض ميکردند. بعد از عقب نشيني سلطان سليمان قانوني از آذربايجان و تحمل تلفات سنگين سپاه عثماني از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونيز در دربار عثماني به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سليم گواهي ميدهد اين امر جز مشيت باري تعالي چيز ديگري نيست زيرا ميخواهد که جهان مسيحيت را از ورطه اضمحلال نهايي رهايي بخشد …. / نقل قول از ترويزيانو سفير دولت ونيزيا در دربار سلطان عثماني؛ بنگريد به تاريخ سياسي و اجتماعي ايران …. طاهري، ص ۱۹۳» و سفير ديگري از دولتهاي فرنگ که در استانبول به سر ميبرد، همين معني را بدين عبارت بيان کرد که: «ميان ما و ورطه هلاک فقط ايران فاصلهاست، اگر ايران مانع نبود عثمانيان به سهولت بر ما دست مييافتند …. / نقل قول از بوسبک سفير فرديناند در دربار عثماني؛ بنگريد به تاريخ ادبيات، بروان، ج ۴، ص ۸».
برخي ميپندارند تشکيل دولت صفوي زياني بزرگ براي جهان اسلام بود، بدين معني که با رسمي کردن تشيع، و ضعيف ساختن تسنن، يکپارچگي مذهبي سرزمينهاي اسلامي را که تا آن دوران باقي مانده بود، از ميان برد و آن محيط پهناور و يگانه جغرافيايي را از ميان قطع کرد و به خطر انداخت. لازم به ذکر است، پيش از اين در قرنهاي چهارم تا ششم هجري دولت اسماعيلي فاطميان در مصر خلافتي در مقابل خلافت عباسي تأسيس کرده بود و تا زماني که هر دو دولت قدرتمند بودند، هيچ مشکلي در مقابله با صليبيان نداشتند. بنا بر اين قطعا اين نخستين بار نبود، که يک حکومت رسمي شيعي تأسيس ميشد. ثانياً قدرت دولت عثماني و توسعه پياپي آن بدون پشتوانه فرهنگي و اجتماعي لازم صورت ميگرفت. به طوري که علي رغم چند قرن سلطه بر يونان، بالکان و چند کشور ديگر اروپايي تنها عده کمي از مردم آن نواحي مسلمان شدند و هر چند اين مطلب درست است که عثماني بر اثر مناقشههاي ممتد با صفويان همواره از مرزهاي شرقي خود بيمناک بود و ناگزير بخشي بزرگ از نيروي نظامي خويش را در آن جانب صرف ميکرد و از پيشرفت و تمرکز نيرو در جبهههاي اروپا باز ميماند، اما شکستهاي بزرگ عثماني در اروپا بعد از محاصره وين در سال ۱۶۸۳ ميلادي و همزمان با افول و اضمحلال دولت صفوي رخ ميدهد. در واقع عامل اصلي شکست عثمانيان نه پيدايش دو حکومت شيعه و سني، بلکه برتري ادوات نظامي اروپاييان در قرن هجدهم و ضعف ساختارها و بنيههاي اقتصادي و اجتماعي عثماني نسبت به جوامع اروپاست. ر.ک. برخورد فرهنگها، برنارد لوئيس
دولت صفوي بنيادگذار دولتي واحد با مذهبي واحد
از نظر تاريخ ايران معاصر، دولت صفوي داراي دو ارزش اساسي و حياتي است: نخست ايجاد ملتي واحد با مسئوليتي واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نيز در مقابل گردنکشان و عاصيان بر حکومت مرکزي؛ دوم ايجاد ملتي داراي مذهبي خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواريهاي بزرگ را در برابر هجومهاي دو دولت نيرومند شرقي و غربي تحمل نمودهاست. در اين مورد، مذهب رسمي شيعه دوازده امامي، همان کاري را انجام داد که اکنون ايدئولوژيهاي سياسي در تشکيل حکومتها ميکنند.
به هر حال با تشکيل دولت صفوي، گذشته ديربازي از گسيختگي پيوندهاي ملي ايرانيان به دست فراموشي سپرده شد و بار ديگر به قول براون، از ملت ايران «ملتي قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ايام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتوري ساسانيان رسانيد. / تاريخ ادبيات ايران، ج ۴، ص ۱».
رشته اصلي و اساسي اين پيوند ملي، مذهب تشيع بود، و گرنه با وضعي که در آن ايام پيش آمده بود، هيچ عامل ديگري نميتوانست چنين تأثيري در بازگرداندن آن پيوند و همبستگي داشته باشد، چنانکه اهل سنت ايران که در عهد شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب زير فشارهاي سختي بودند، بقاي دولت عثماني و ضميمه شدن ايران را به خاک آن دولت آرزو ميکردند. دستههايي از کردان سني مذهب که تمايلي به اطاعت از يک پادشاه شيعي مذهب نداشتند، بي هيچ گونه مقاومتي و مخالفتي در قلمرو عثماني باقي ماندند؛ و دست به دست گشتن برخي از نواحي کرد نشين ميان دو دولت عثماني و صفوي تأثيري در مذهب آنها نداشت.
بايد دانست که چنين انديشهاي اصلاً در دوران اسلامي امري تازه و بديع نبود، چه پس از استقرار قطعي فرهنگ اسلامي در ميان ايرانيان و سستي پذيرفتن سياست ملي و نژادي که در سدههاي سوم و چهارم و نيمي از سده پنجم هجري صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ايراني يا اَنيراني، بي هيچ گونه مخالفت بنيادي پذيرفته ميشد، مگر از جانب قدرت جويان رقيب، و سرّ موفقيت غلامان و قبايل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ايران نيز همين بود.
ساختار حکومتي دولت صفوي
سيستم حکومتي صفويان در ابتدا ترکيبي از ساختار سلسله مراتبي صوفيان و ساختار سنتي حکومت در ايران بود. به اين صورت که در بالاي هرم قدرت شاه قرار داشت که هم شخص اول حکومت و هم مرشد کامل بود و پس از او وکيل يا وکيل نفس نفيس همايون بود. وکيل هم به عنوان داراي نقش وزير اعظم (رييس ديوانسالاري) بود و هم واسط بين مرشد کامل و صوفيان.در ساختار نظامي قبايل قزلباش نيز سلسله مراتب قبيلگي صوفيانه وجود داشت.اما ديوانسالاري حکومت بر اساس ساختارا هاي کهن ايراني عمل مي کرد چراکه قزلباشان از ابتدا در امور ديواني نقش چنداني نداشتند.پس از تضعيف نقش شاه به عنوان مرشد که پس از جنگ چالدران آغاز شد و در زمان شاه طهماسب و سلطان محمد خدابنده و شاه عباس ادامه يافت به تدريج نقش اعتقادات صوفيان در ساختار حکومتي کاهش يافت به طوريکه منسب وکالت به کلي از ميان رفت و بسياري از اختيارات مقامات صوفي به مقامات ديواني تفويض شد.اقدامات عامدانه و هوشمندانه شاه طهماسب و شاه عباس در کاهش اعتقادات صوفيانه، براي کنترل کردن خودسري هاي سران قزلباش در اين روند نقش بسياري داشت.در زمان شاه عباس شاهد ايجاد سازمان حکومتي جديدي هستيم که بر اساس الگوي ديوانسالاري کهن ايراني بنا شد و تا پايان حکومت قاجارها تقريبا پايدار ماند. در اين ساختار حکومتي شاه در راس هرم قدرت قرار دارد.فرمانهاي او قانون محسوب مي شود و کسي حق مخالفت با او را ندارد.وزير اعظم بالاترين مقام اجرايي پس از شاه است و رياست نظام ديواني را بر عهده دارد.وي واسطه ميان دولتيان و شاه است.گزارشاتي که از ادارات وسازمانهاي براي شاه فرستاده مي شوند ابتدا توسط وي خوانده مي شوند و در صورت صلاحديد وي به اطلاع شاه مي رسند.در مورد شاهان صفوي پس از شاه عباس بايد ياد آور شد که از وظايف مهم وزير اعظم جلوگيري از رسيدن اخبار و گزارشات ناراحت کننده به شاه بود! منزل وزير اعظم معمولا نزديک کاخ شاه بود تا در صورت نياز به کسب نظر شاه در تصميم گيري به سرعت بتواند به شاه مراجعه نمايد.
ساختار قضايي
نظام قضايي به دو بخش عرفي و شرعي تقسيم مي شد. بخش عرفي شامل رسيدگي به اموري مانند قتل و ضرب و جرح و تجاوز (اموري که مربوط به حفظ نظم و امنيت و نظام سياسي بود) مي شد و بخش شرعي شامل رسيدگي به دعاوي حقوقي و شرعي بود. رياست بخش رسيدگي به دعاوي عرفي با مقام ديوان بيگي است و مسوولين رسيدگي به اين دعاوي در شهر ها نيز داروغه ها هستند.رياست نظام قضايي شرعي نيز بر عهده صدر است.صدر بالاترين مقام مذهبي در دولت را داراست و خود از ميان علماي صاحب نام شيعه انتخاب مي شود.قضات شرع از ميان علماي شيعه (ملاها) انتخاب شده و توسط صدر منصوب مي شوند.از وظايف ديگر صدر عزل نصب شيخ الاسلام ها در شهرها و رسيدگي به امور موقوفات در کل کشور است. قضات منسوب از طرف صدر يا قضات شرع متصديان ثبت رسمي اسناد هم محسوب مي شوند و اسناد معاملات و نقل و انتقالات و مالکيت مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسميت مي يابند. ابهام موجود ميان امور شرعي و عرفي از گاهي موجب اختلالاتي در سيستم قضايي مي شد و اين مشکل تا زمان به قدرت رسيدن رضاخان همواهر در ايران وجود داشت.از مشکلات ديگر اين سيستم قضايي اين بود که هر شخصي مي توانست در صورت نياز به هر کدام از قضات (گاه بيش از يک قاضي) که دلخواه او بود مراجعه نمايد.
ساختار اجرايي
کشور ايران از زمان شاه عباس يه پنج ناحيه تقسيم شده بود و هر کدام از آن نواحي را نيز به نواحي کوچکتر (تا ۲۵ ناحيه تقسيم کرده بودند).خان بالاترين مقامي بود که از طرف شاه براي اداره يک ناحيه مشخص مي شد و تنها زير نظر شاه انجام وظيفه کرده و فقط به او پاسخگو بود.ناحيه تحت حکومت يک خان خود به چند ناحيه تقسيم مي شد که اداره آنها را افرادي که داراي سمت سلطان بودند به عهده داشتند. سلطانها در واقع واليان درجه دوم بودند.مقام بعدي در ميان واليان پس از سلطان بيگلربيگي نام داشت.خانها و سلطانها در ناحيه تحت حکومت خود مانند يک شاه کوچک حکومت مي کردند.خانها بخش اصلي در آمد ناحيه خود را براي امور داخلي اداري و شخصي خود و نيز تعهد پرداخت مواجب سربازاني که از مرکز به آنها محول شده بود مصرف مي کردند و مقدار نسبتا کمي را براي دربار مي فرستادند. آنها در مقابل در مقابل تهديدات خارجي متعهد به حفظ ناحيه تحت حکومت خود بودند.اکثريت قريب به اتفاق خانها و سلطانها را امراي قزلباش تشکيل مي دادند و با قبيله خود در ناحيه تحت حکومت زندگي مي کردند.
در اين ميان برخي از نواحي کشور بودند که حاکم آنها از خود مختاري خان يا سلطان برخوردار نبود و در واقع وکيل يا نماينده اي از طرف شاه آنها را اداره مي کرد که آنها را وزير مي ناميدند.تمام در آمد اين نواحي براي دربار فرستاده مي شد و بودجه مصرفي اين نواحي را دربار تعيين و تامين ميکرد.اين نواحي را خاصه مي ناميدند.در ابتداي سلطنت صفويان نواحي خاصه محدود به ايالات نزديک به تختگاه بودند اما از زمان شاه عباس به اين نواحي افزوده شد.زيرا از يک طرف درآمد مستقل شاه را افزايش مي داد و از طرف ديگر از افزايش قدرت امراي قزلباش در مقابل شاه جلوگيري مي شد.اما در مقابل حاکمان نواحي خاصه از قابليت نظامي و مديريتي و انگيزه بسيار کمتري نسبت به خانها و سلطانها براي اداره برخوردار بودند و در مقابل تهديدات خارجي بسيار سستي مي کردند.
از زمان شاه صفي به بعد نواحي خاصه به سرعت گسترش يافتند و يکي از دلايل ضعف قدرت نظامي صفويان را همين امر مي دانند.در مقابل گاهي يک ناحيه دچار تهديد خارجي مي شد و شاه براي افزايش توان مقابله يک خان قزلباش را برآن ناحيه مي گمارد.تا انتهاي سلطنت شاه عباس اول هيچکدام از ايالات مرزي به صورت خاصه اداره نمي شد.در زمان شاه صفي ايلات فارس به صورت خاصه در آمد زيرا تهديدي نظامي براي آنجا تصور نمي شد.
بالاترين مقام اجرايي در شهر خان ياسلطان يا وزير آن ناحيه محسوب مي شد (چه در آن شهر مقيم باشد چه نباشد).پس از خان يا سلطان يا وزير، داروغه شهر قرار داشت.اداره کننده اصلي شهر در واقع داروغه بود.داروغه وظيفه حفظ امنيت و نظم شهر و همچنين وظيفه رسيدگي به دعاوي مربوط به ضرب و جرح وقتل را به عهده داشت.عسس ، کوتوال ، کلانتر و محتسب همه تحت تحت نظر داروغه کار مي کردند.عسس فرماندهي نگهبانان شب را به عهده داشت.کوتوال مسوول خفظ و نگهداري از استحکامات بود و در شهرهايي که داروغه نداشت عسس وظيفه داروغه را نيز دارا بود.
کلانتر رابط بين داروغه و مقامات بالاتر و مردم عادي بود.در شهرهاي بزرگ هر محله براي خود داراي کلانتر بود.کلانتر وظيفه دفاع از حقوق مردم در مقابل دولتيان و تقسيم کارهاي مشکل (تکليف شده از طرف مقامات) به صورت عادلانه بين مردم ا و وصول مالياتها از مردم را بر عهده داشت.در دهات کدخدا ها وظايف کلانتر ها را عهده دار بودند. محتسب بر درستي مقياسها و اوزان در شهر نظارت مي کرد نرخ کالاهاي اساسي را نيز در شهر تعيين و اعلام مي کرد.
ساختار نظامي و لشکري
قواي سپاه ايران در ابتداي به قدرت رسيدن شاه اسماعيل تا زمان سلطنت شاه عباس متشکل از قبايل قزلباش بود.قزلباشان به صورت سواره مي جنگيدند و سواران آنها را قورچي مي ناميدند.قورچي ها مسلح به شمشير هاي هلالي شکل (مناسب براي نبرد سواره) ، کمان و تفنگ بودند.از زمان شاه عباس به بعد نيروهاي پياده مسلح به تفنگ از مردم تاجيک (غير قزلباش) و نيز سپاه غلامان خاصه (متشکل از گرجي ها ، چرکس ها و ارمني ها) تشکيل شد.توپخانه نيز معمولا در محاصره شهر ها از زمان شاه طهماسب به کار گرفته مي شد اما به دليل نوع تاکتيکهاي جنگي ايرانيان که مبتني بر تحرک زياد در ميدان جنگ بود در جنگهاي مستقيم نقش زيادي نداشت.بالاترين مقام نظامي از زمان شاه عباس به بعد سپهسالار ايران بود.اين سمت در ابتدا دايمي بود ولي از زمان شاهان بعد از شاه عباس در زمان جنگ تعيين مي شد.مقامات اصلي سپاه ايران در زمان شاه سلميان به شرح زيرند(منقول از سفرنامه کمپفر).
- قورچي باشي: فرمانده قورچيان (سواران قزلباش) و بالاترين مقام پس از سپهسالار.قورچي ها در زمان شاه سليمان حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر تخمين زده مي شوند و سالانه ۱۰ تا ۱۲ تومان مزد مي گرفتند.
- قوللر آقاسي: فرمانده سپاه غلامان .سپاه غلامان از از گرجيان ، چرکس ها ، ارمنيان و ديگر غير ايرانيان تشکيل مي شد که به صورت سواره مي جنگيدند.تعدادآانها حدود ۱۵ تا ۱۸ هزار نفر تخمين زده مي شد و سالانه کمي کمتر از ۱۰ تومان مزد مي گرفتند.
- تفنگچي لر آقاسي: فرمانده سپاه تفنگچيان پياده بود.اين تفنگچيان تاجيک بودند و پياده مي جنگيدند. به اين صورت از اسب فقط براي نقل انتقال پيش از درگيري استفاده مي کردند اما در هنگام جنگ و در نزديکي دشمن از اسب پياده شده و مي جنگيدند.سلاح آنها نيز تفنگ ، شمشير بوده.تعداد آنها نزديک به ۵۰ هزار تخمين زده مي شود.مزد سالانه تفنگ چي ها کمي کمتر از غلامان بود.
- توپچي باشي: فرمانده توپخانه ايران که در ميان مقامات ذکر شده پايين ترين اهميت را داشت.
به جز قواي نظامي ذکر شده گروهي متشکل از ۲۰۰۰ سرباز مجهز پياده موسوم به جزايري وجود داشتند که مواجب آنها را شاه پرداخت مي کرد و وظيفه حفاظت از دربار را به عهده داشتند.آنها تحت فرماندهي ايشيک آقاسي بودند. واحدهاي داخلي در سپاه را افسراني داراي عنوانهاي زير اداره مي نمودند. اين عنوانها همگي از اصطلاخات ترکي تشکيل شده اند:
- مين باشي (فرمانده ۱۰۰۰ سرباز) داراي مزد سالانه ۷۰ تومان
- يوزباشي (فرمانده ۱۰۰ سرباز )داراي مزد سالانه ۳۰ تومان
- اونباشي (فرمانده ۱۰ سرباز) داراي مزد سالانه ۱۵ تومان
(البته همانطور که امروزه نيز رايج است گاه تعداد سربازان تحت فرماندهي اين صاحب منصبان کمتر يا بيشتر از ميزان اسمي آن بود) مزد سربازان به صورت حواله پرداخت مي شد.اين حواله ها براي واليان نواحي مختلف کشور صادر مي شد و سربازان معمولا به دليل عدم امکان سفر به آن نواحي آنها به دلالان مي فروختند.تامين آذوقه در هنگام جنگها به عهده خود سربازان بود به همين دليل در هنگام جنگها پيشه وران در پي سپاه روان مي شدند و اجناس مورد نياز را به آنها مي فروختند.
زندیان
مسجد وکیل در شهر شیراز یادگار کریم خان زند
طایفه زند از طوایف لر هستند که پیش از ظهور کریم خان چندان اسمی در تاریخ نداشتند.ایل زند که اصلآ در یکی از مضافات ملایر اقامت داشتند در ایّام تسلّط عثمانیها بر مغرب ایران در عهد افاغنه گاهی بر ترکان میتاختند و زمانی بر افغانان.نادر پس از بیرون کردن این دو طایفه از ایران، زندیّه را سرکوبی نمود و جمع کثیری از ایشان را به خاک درّه گز خراسان کوچ داد و آنان را در مقابل مساکن ترکمانان حوالی ابیرود نشاند.زندیان یا زندیه یا دودمان زند نام خاندانی پادشاهی است که میان فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند. این سلسله به سردمداری کریم خان زند از ایل زند که از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید او فردی مدبر و مهربان بود. کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب (شاه) پرهیز کرد. شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود. ارگ، بازار، حمام و مسجد وکیل شیراز از کریمخان زند وکیل الرعایا به یادگار ماندهاست.کریمخان زند وکیل الرعایا (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه.ق.): از سوابق زندگی خان زند تا سال ۱۱۶۳ ه.ق. که جنگهای خانگی بازماندگان نادر شاه بی کفایتی آنان را برای مملکتداری آشکار ساخت و به تبع آن عرصه را برای ظهور قدرتهای جدید مستعد گردانید، خبری در دست نیست. به دنبال اغتشاشات گسترده و عمومی این ایام خان زند به همراه علی مردان خان بختیاری و ابوالفتح خان بختیاری اتحاد مثلثی تشکیل دادند و کسی را از سوی مادری از تبار صفویان بود را به نام شاهاسماعیل سوم به شاهی برداشتند. ولی چون هیچ یک از آنان خود را از دیگری کمتر نمیشمرد، ناچار به نزاعهای داخلی روی آوردند. سرانجام کریم خان توانست پس از شانزده سال مبارزه دایمی بر تمامی حریفان خود از جمله محمدحسن خان قاجار و آزاد خان افغان غلبه کند و صفحات مرکزی و شمالی و غربی و جنوبی ایران را در اختیار بگیرد. وی به انگلیسها روی خوش نشان نداد و همواره میگفت آنها میخواهند ایران را مانند هندوستان کنند. برادر وی، صادق خان، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ه.ق. بصره را از حکومت عثمانی منتزع نماید و به این ترتیب، نفاذ اوامر دولت ایران را بر سراسر اروندرود و بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.
از مرگ نادر تا روی کار آمدن کریم خان( 1160- 1165 )ه
الف: خاستگاه و اصل و نسب ایل زند
ب: توسعه طلبیهای اولیه کریم خان
ج: پیمان سه جانبه میان مدعیان قدرت
عزیمت کریم خان به کردستان
د: شکست اتحاد میان مدعیان قدرت و آغاز رقابت بین آنان
درگیری های خان های زند رقیب
درگیری های خان های زند رقیب بر اساس اتحاد سه گانه کریم خان مامور فتح تهران ، قزوین و عراق شده بود ( منظور از عراق ، عراق عجم است یعنی کرمانشاه ، همدان ، کردستان ) وی توانست بدون خونریزی نواحی را به تصرف در آورد ولی کرمانشاه رانتوانست تسخیر کند زیرا این ناحیه در زمان نادرشاه مرکز توپخانه و مهمات وی بود . سپس به طرف سنندج و کردستان رفت ، بزرگان این محل اورا مورد استقبال قرار دادند و علت حمایت این مناطق از کریم خان این بود که حاکم آنها قبلا به حمایت از کریم خان رفته بود .
درگیری های خان های زند رقیب
مخالفت و دشمنی کریم خان و علی مردان خان با ابوالفتح خان
1- چون ابوالفتح خان از طرف شاهرخ شاه حاکم اصفهان و عراق شده بود.
2- ترس کریم خان و علی مردان خان از اینکه مبادا ابوالفتح خان قصد سلطنت داشته باشد .
3- گروهی از خوانین نادری که در خدمت ابوالفتح خان بود قصد داشتند او را به سلطنت برسانند .
بابا خان بختیاری :
عموی علی مردان خان که پس از به قتل رسیدن ابوالفتح خان از سوی علی مردان خان حاکم اصفهان شد اما کریم خان سرانجام او را برکنار کرد .
کریم خان از میان مدعیان مختلفش از طرف شاهرخ شاه خطری احساس نمی کرد ، چون :
1- زیرا شاهرخ خود فردی نابینا و کم توان بود .
2- گرفتاریهای شاهرخ در مواجهه با ازبکها و افغانهای ابدالی باعث می شد که کریم خان هیچ تهدیدی از جانب وی مرتکب نگردد .
عهد زندیه روابط ایران و عثمانی جنبه سیاسی داشت گرچه روابط بازرگانی نیز وجود داشت . موضوعات اصلی روابط دولت ایران و عثمانی عبارت بود اززمانیکه در خوزستان مشغول سرکوبی قبایل اعراب سرکش جنوبی بود ، والی بغداد به خان زند اطلاع داد دولت عثمانی با ارسال آذوقه و کشتی سپاه زند را یاری خواهد کرد . اما هنگام درگیری دولت عثمانی دو کشتی کوچک و یک قایق تشریفاتی کوچک ارسال کرد و چون خان زند اعتراض کرد اطلاع داد متاسفانه به علت قحطی و کمبود غلات در منطقه کمک بیشتری برایش مقدور نیست1- از اهالی کابل بود .
2- بعد از تصرف شهر کابل به دست نادر ( 1150 ه . ق) به خدمت او درآمد و تا پایان کار پادشاه افشار به وی وفادار ماند.
3- پس از شکست ابراهیم خان از شاهرخ شاه فرصت را غنیمت شمرده ارومیه را تصرف کرد و به حکومت در قسمتی از آذربایجان پرداخت.
. دلیل دلسردی سرداران کریم خان در نبرد با آزادخان :
1- خسته بودن سپاهیان خان زند .
2- تمایل آنها به صلح با آزاد خان .
علت شکست سپاه زند در نبرد سیلاخور از آزاد خان :
1- ضعف تجهیزات جنگی .
2- کمی افراد در این نبرد باعث شد که علی رغم رشادت و از خود گذشتگی کریم خان شکست بخورند .
زندیان پس از کریمخان
پس از در گذشت کریم خان زند دگرباره جانشیانان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاعهای مستمر، زمینه تقویت و کسب اقتدار آغا محمد خان و سلسله قاجار را فراهم آوردند. در سال ۱۲۰۹ هجری قمری لطفعلی خان آخرین پادشاه زند پس از رشادتهای بسیار آن به دست آغا محمدخان قاجار معروف به اخته خان کشته شد.آغامحمدخان با به دست آوردن شهر شیراز دست به کشتار کسانی که از دودمان زند بودند زد، پسران لطفعلی خان را اخته نمود و دستور تجاوز جنسی به زن باردار و دختر لطفعلی خان زند و دیگر زنان این دودمان را داد. وابستگان این خاندان یا به عثمانی گریختند یا در گوشهای در گمنامی زیستند و یا کشته شدند. از میان تبار شاهان این دودمان تنها از پشت علیمراد خان زند فرزندانی به جا ماند که امروزه دنباله آنان در ایران زندگی نمیکنند. دستهای از زندیان نیز که از دوده فرمانروایان این خاندان نبودند تا سالها به پیشه کاروانداری پرداختند.البته دستگاه دیوانی زند به رهبری مرد زیرکی به نام حاجابراهیمخان کلانتر که به لطفعلی خان خیانت کرده بود یکراست به قاجارها پیوست و به جز تنی چند که به واپسین فرمانروای زند تا دم مرگ وفادار ماندند دیگران رویه ابراهیم خان را پیش گرفتند.
فرمانروایان زند
- کریم خان زند؛۱۱۷۹-۱۱۹۳ (هجری)
- محمدعلیخان زند؛ پسر کریم خان بود که زکیخان زند او را زمانی کوتاه به پادشاهی برداشت.
- ابوالفتح خان زند؛ ۱۱۹۳-۱۱۹۳؛ او فرمانروایی هفتاد روزهای را پس از مرگ پدرش کریم خان داشت ولی زکی خان به عنوان نایب او کنترل همه چیز را در دست داشت.
- صادق خان زند؛ ۱۱۹۳-۱۱۹۳؛ وی در کرمان فرمانروایی به راه انداخته بود و دعوی پادشاهی داشت. با ترور زکی خان خود را به شیراز رساند و فرمانروایی را به دست گرفت. ولی از علیمرادخان شکست خورد و نابینا و کشته شد.
- علیمرادخان زند؛ ۱۱۹۳-۱۱۹۹؛ وی خواهرزادهٔ زکی خان بود. او در آغاز بر اصفهان فرمان میراند و توانست بسیاری از رقیبان را کنار بزند و بر پایتخت شیراز دست یابد.
- شیخویسخان زند؛ پسر علیمراد خان و جانشین وی بود. وی به فریب جعفرخان کشته شد.
- جعفرخان زند؛ ۱۱۹۹-۱۲۰۳؛ پسر صادق خان بود. وی به دست هواداران صیدمرادخان ترور گشت.
- صیدمرادخان زند؛ او از بزرگان زند بود که پس از ترور جعفرخان هفتاد روز در شیراز فرمان راند.
- لطفعلیخان زند؛ ۱۲۰۳-۱۲۰۹؛ پسر جعفر خان و واپسین شاه زند. در آغاز بر شیراز و آنگاه در کرمان – خوار و طبس با آغا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت ولی سرانجام به دام افتاد و پس از کور شدن و تجاوز و شکنجه بسیار به تهران انتقال داده و کشته شد مقبره وی در بازار کفاشها در بازار تهران میباشد.
رابطه با دیگر کشورها
زندیان با انگلستان دارای پیوندهای بازرگانی بودند و برخی سران این دودمان همچون واپسین شاهشان لطفعلیخان برخوردهای نزدیک و دوستانهای با نمایندگان این کشور داشتند. هرچند برخورد کریم خان با انگلیسیها در تاریخ پُرآوازه است؛ وی چینیهای پیشکشی انگلیسیها را در پیش رویشان شکست و ظرفهای مسی ایرانی را به زمین زد و گفت که میبینید مال ما بهتر است و نیازی به ظرفهای شما نداریم؛ ولی مینماید این از عاقبت اندیشی بنیانگذار این دودمان بوده باشد چه که هندوستان به تازگی به استعمار انگلیسیها درآمده بود. ولی با این همه وی به شرکت انگلیسی هند شرقی پروانه زدن تجارتخانه در بوشهر را داد و تسهیلاتی بدیشان بخشید. انگلیسیها پارچههای پشمی به ایران میآوردند و در برابر کریم خان ایشان را از حق گمرک معاف نمود. ولی بازرگانان انگلیسی حق بیرون بردن طلا و نقره را از ایران نداشتند و ناچار بودند برای بهای کالاهای خویش کالاهای ایرانی خریداری کنند.فتح بصره در سال ۱۷۷۵ (میلادی) نیز از سوی کریم خان برای از رونق انداختن بازرگانی عثمانی و رونق بخشیدن به بندرهای ایران بود چه که پنج سال پیش از آن بازرگانان انگلیسی تجارتخانه خویش را در بوشهر بسته و در بصره برپا نموده بودند و با چیرگی بر بصره آنها چارهای نداشتند جز اینکه شرطهای ایران را در راه بازرگانی بپذیرند.هلند نیز در آن زمان هماورد بازرگانی انگلستان بود، این کشور در این زمان جزیره خارک را اشغال کرد و آن را محور بازرگانی خویش با ایران و عثمانی قرار داد ولی دیری نگذشت که در سال ۱۷۷۶ (میلادی) راهزنی به نام میرمهنا ظاهراً به اشاره زندیان خارک را گرفت و هلندیها را بیرون راند.همچنین روسها نیز پیوندهای بازرگانی گستردهای در این روزگار با زندیان داشتهاند.در نیمه دوم سده هژدهم اروپاییان حرکتهای استعماری خویش را در شرق آغاز کرده بودند و کریم خان از این جنبش اینان هشیار بوده و به پیروانش نیز هشدار میدادهاست.
قلمرو زندیه در ۱۷۸۲ میلادی
وضع تودهها در دوره زندیان
دوره زند به دو بخش شهریاری کریم خان و دوره پس از بخشپذیر است.
وضعیت مردم در زمان پادشاهی کریمخان
او که مرد سادهزی بود به تجملات و انباشتن دارایی کششی نداشت و بیشتر سرمایه کشور را به مصرف نیازهای درونی کشور میرساند. او دوست داشت مردم در آرامش و آسایش و شادی زندگی بکنند و در راه این آرزوی خویش میکوشید. او که انسانی بیآلایش بود در توده مردم حاضر میشد و از روزگار آنان آگاه میشد و گاه در انجام کارهای پست نیز بدانها یاری میرساند. از مهربانی و بخشش او داستانها گفته شدهاست.
وضعیت مردم پس از پادشاهی کریمخان
با مرگ کریم خان اوضاع کشور باز به هم ریخت و نبرد بر سر قدرت بازماندگان زند فشار بسیاری به مردم آورد. حتا در برافتادن این خاندان مردمان بسیاری قربانی قاجارهایی شدند که فرمانروایی را از زندیان ربوده بودند، برای نمونه بلایی که بر سر مردم کرمان آمد را میتوان نمونه آورد.کریمذخان زَند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه.ق) (حکمرانی: ۱۱۷۹ – ۱۱۹۳ ه.ق) که خود خویش را وکیل الرعایا میخواند، یک ایلیاتی بانفوذ لر بود که به فرمانروایی ایران رسید و بنیانگذار پادشاهی زندیان شد.کریمخان توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق خان، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ه.ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.
سیاست داخلی
او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله عربها به ایران دانستهاند. کریمخان از ایل لک زند همدان بود. پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریمخان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایبالسلطنه بود و ابوالفتح خان حاکم اصفهان و کریمخان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان، ابوالفتحخان را کشت و بر دیگر همراهش کریمخان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریمخان بود. چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم) در ۱۷۵۰[۱] به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخشاه باقی گذاشت.کریمخان لکی بیسواد اما هوشمند و با تدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت میداد و به دانشمندان ارج میگذاشت. وی کارخانههای چینیسازی و شیشهگری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت. با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمیدانستند چرا که در دورهٔ زمامداری او بهایشان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا میخواند. کریمخان با توجه به پیشهاش که سرپرستی ایل بود از نزدیک با مشکلات مردم آشنا بود و سپس سپاهیگری آن هم در ارتش نادری، که درگیر جنگ های پیاپی بود به او نشان داد که بار جنگ های پیاپی به دوش خراج مردم است؛ پس، بیش تر آرامش و درگیر نکردن کشور در درگیریها را میپسندید تا مبادا آشوب و یا جنگی به کشور و مردم آسیب برساند.[۲]
ازبازماندههای شاه زندی میتوان از حاج مرتضی لک نام برد که در تبریز سکونت داشته است؛ خانوادههای مجدد شهروز از اعقاب حاج مرتضی لک میباشند که برای اثبات تاریخچه اجدادی خود بطور مثال به قدمت شیر و خورشید دوران زندیه در خانه پدری در تبریز استناد میکنند.
جنگ خارجی
تنها جنگ دوران فرمانروایی کریمخان، جنگ بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود. او در این جنگ به دلیل بدرفتاریها و اخاذی از بازرگانان ایرانی توسط حاکم بصره درگیر شد. در زمان او بندر بوشهر مرکز تجارت و داد و ستد شد. کریم خان از انگلیسیها دل خوشی نداشت و همیشه میگفت که انگلیسیها میخواهند ایران را مانند هند کنند؛ بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی میپرداخت.
سرکوبی شورشها
در زمان کریمخان چند آشوب کوچک از جمله طغیان میرمهنا دزددریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز رخ داد اما در کل در زمان او مردم ایران روی آرامش دیدند.
پایتخت کریمخانی
کریمخان زند شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و بناهای بسیار زیبایی از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن جمله میتوان به حمام وکیل، بازار وکیل، ارگ کریمخان و مسجد وکیل اشاره کرد.
مرگ کریمخان و نسل او
کریمخان در ۱۱۹۳ هجری قمری (۱۷۹۹ میلادی) درگذشت. فرزندان او هفت تن، چهار پسر و سه دختر بودند. پس از مرگش بزرگترین پسرش ابوالفتحخان به فرمانروایی رسید. نوادگان کریمخان بیشتر در شهرهای کرمانشاه، ملایر و شاه آباد سنندج زندگی میکنند.
روابط ایران با هند د ر عهد زندیه بسیار دوستانه بود و بیشتر جنبه بازرگانی ، تجاری داشتارتباط ایران با کشورهای اروپائی و همچنین کشورهای همسایه از عهد صفویه به بعد به صورت روابط سیاسی – بازرگانی صورت می گرفت . هر یک از دولتهای اروپائی جهت پیشرفت در این زمینه ، تلاشهای زیادی می کردند . انگلیسیها ، هلندیها ، فرانسویها با ایجاد شرکتها و کمپانیهای شرقی و ساخت دفتر نمایندگی که از زمان صفویان اقدام به این کار کرده بودند ، جای پای خود را در امر تجارت و بازرگانی محکم کرده بودند . روابط ایران با کشورهای همسایه عثمانی و روس بیشتر دارای جنبه های سیاسی و نظامی بود تا بازرگانی و تجارتی ، بنابراین روابط خارجی ایران در عهد کریم خان زند را به دو دسته تقسیم می کنیم:
الف : روابط خارجی ایران با کشورهایی که جنبه سیاسی نظامی دارد :
1- رابطه ایران با عثمانی
2- رابطه ایران با روسیه
ب: روابط خارجی ایران با کشورهایی که جنبه بازرگانی تجاری دارد .
1. روابط ایران و هند
2. روابط ایران و انگلستان
3. روابط ایران و فرانسه
4. روابط ایران و هلند
در عهد زندیه روابط ایران و عثمانی جنبه سیاسی داشت گرچه روابط بازرگانی نیز وجود داشت . موضوعات اصلی روابط دولت ایران و عثمانی عبارت بود از :
o مرزهای طولانی بین دو کشور
o اختلاف سیاسی بر سر اشغال مناطق مرزی
o طرفداری موردی یکی از دو کشور از اعراب مرزنشین
o وجود اماکن مقدس شیعیان در خاک عثمانی و علاقه ایرانیان به زیارت این اماکن
1 . در سال 1178 کریم برای سرکوبی اعراب بنی کعب از عمر پادشاه بغداد والی بغداد کمک خواست وی قبول نکرد . نقش اعراب جنوب در روابط ایران و عثمانی عهد کریمخان
2- در سال 1179 کریم برای سرکوبی اعراب عمان از والی بغداد خواست تا اجازه دهد از طریق عراق راه خشکی عازم عمان شود ، باز هم نپذیرفت .
3- در سال 1182 وقتی که والی بغداد میر مهنا را به قتل رساند کریم خان اعتراض کرد بدین ترتیب نارضایتی به حدی رسید که کریم خان به بصره لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد .