مجسمه ساز آمریکایی ریچارد سرا

به مصاحبه  Richard Serra گوش کنید:

هر قدر که میکل آنژ قرار است مرمر باشد ، مجسمه ساز آمریکائی ریچارد سرا فولاد خواهد بود. او تعریف مجسمه ساز را در این ماده دارد. البته نه آن فلز ساده ای که شما می شناسید ، بلکه فولاد پیچیده شده ، فولاد صنعتی در کارهای بزرگ.

در 1971 اولین کار وی به نام strike بود که یک صفحه فولادی بود ، 24×8 پا ،در گوشه اطاق جا داده شده است و آن را دقیقاً به دو بخش کرده  است. در 1996 اثر وی به نام Snake از سه قطعه بزرگ فولادی که 140 پا (42 متر) بلندی داشت ساخته شده بود.

Serra برای نیوزلند پروژه ای داشت . مجسمه ای به طول 865 پا (260 متر) ، ولی اندازه کار سرا مهم نیست ، بلکه تعریف فضا مهم است ، درباره برداشتهایمان از بودن در فضا و بطور فزاینده ای مخصوصاً در سری فوق العاده مارپیچ های یاد بود که جفتهای صفحات فولادی پیچیده و تابیده شده اند و کریدورهایی را ایجاد کرده است که از میان آنها گام بر می دارند و فضاها در آن است.

منتقدان و بینندگان در این کار یک وابستگی به حواس را یافته اند ، یک روحانیت و مطابق با حس تحسین برانگیز. سرا خودش آن را سخت ، پر از پشتکار و غیر قابل  انعطاف تعریف کرده است. کارهای وی بطور روح بخشی زیبا هستند.

من اولین بار یکی از کارهای شما را در Leinbach House در مونیخ در سال 1987 دیدم. که آن مرا ترساند. سال قبل از میان و دو قطعه در جشنواره دو سالانه و نیز می گذاشتم و از آنها لذت بردم.

حالا آیا این نوع واکنش بینندگان به کار شماست ، پشت سر هم و تا اندازه ای معمولی؟

من فکر می کنم مردم زیر پل ها در متروها هر روز راه می روند و با مواد صنعتی هر روزه احاطه شده اند.

فکر می کنم وقتی این مسئله را جدا می کنید ، مردم درکی بر حسب تعادل و وزن دارند ، یا شاید به چیزی عکس العمل نشان می دهند که در ارتباط با حرکت بدن باشد.

وقتی مردم می گویند زیبایی ، فکر نمی کنم که زیبایی در چیزهاست ، من فکر می کنم زیبایی در تجربه مردم است و بنابراین مزدمان متفاوت به روشهای متفاوت وارد روابط می شوند ، پس اگر کار زیبا نامیده می شود، فکر می کنم با نزدیکی خاصر با آن کار چیزی دارد تا انجام دهد ، چون فکر می کنم. همان کار در متن مختلف قرار گیرد در روشی متفاوت توصیف خواهد شد.

بهتر است فقط بگوئیم یک بار پیچ را در فضای جا گرفته با برچسب گالری یا دوره در بالای سر آن ، در نظر بگیرد.

آنها وارد آن متن با انتظار واکنش زیباشناسی می شوند. یا اگر همان بار پیچ را در نظر بگیرید و آن را در فضای عمومی قرار دهید ، شاید مجبور باشید آن را در روشی مضر داشته باشید ، شاید مجبور باشید آنرا بازبینی کنید  پلیس شاید همه آن چیزی که بصر بوجود آوردن شرایط برای فعالیت جنایی یا دیگر انواع فعالیتهای بدکارانه انجام داده اید دستگیر کند.

پس با زمینه کارهای زیادی می توان کرد، آنچه مردم ، انتظارات مردم است ، و من به آن فکر نمی کنیم هنرمندانی هستند که قرار است زیبایی را تعریف کنند ، فکر می کنم با دیگر فرمانهای تاریخی در هر زمان کارهای زیادی     می توان کرد ، و فکر نمی کنم هنرمندان برای بیشتر بخشها شروع می کنند چیزهایی را بسازند که زیباست ، مگر آنها گلچینی از هنرمندانی است که بدور ازسنت هستند که قبلاً نوع حاضر زیبایی را تعریف کرده اند و آن را تقلید      می کنند.

فکر می کنم بیشتر هنرمندان درگیر مسائل استثنایی هستند که مخصوص حد واسط خودشان است و آنها سعی دارند تا طبیعت آنچه حد واسط دارد بر حسب زبان هنر بیان کنند.

بنابراین ، این علایم ذهنی که درباره کار شما بوجود آمده اهند ، عملی ستمکارانه نسبت به مجسمه سازی سرا است که زیبا و تحسین برانگیز است که زیبا و تحسین برانگیز است ، آنها عکس العمل های ماست ، که چیزی نمی گویند مگر درباره آنچه شما با هر کدام از کارها انجام داده اید؟نه، من فکر می کنم زبان کار سازگار با توسعه آن بوده است. قبل از اینکه مارپیچ ها را بسازیم.

ما شکلهای مخروطی را می ساختیم که شما می توانستید از آن عبور کنید ، آنهایی که انتقادات بسیار بسیار تلخ را دیده اند و هنوز باز تراز مارپیچ ها هستند ، با مردمی که برای دیدن کارتان عادت کرده اند کارهای زیادی       می توان کرد و فکر می کنم چیزهای دیگری هم اتفاق می افتد ، فکر می کنم آنها بینندگان جوانتری هستند که بنظر می رسد پتانسیل برای بازی دارند و شامل مقایسه های انتقادی هستند که چیزها را آنطور که هستند در نظر      می گیرند.

پس آنچه بر من گذشته است همه انسل مردم زیر 30 سال است که شروع به قبول کردن کار کرده بودند ، جایی که مردم دوره من همیشه منتقد کار بودند تا پارامتر جدیدی را عملی نگاه کردن به مجسمه ایجاد کنند ، فکر می کنم صداهایشان خاموش شده بود ، یا روی fence نشستند.

بیابید به عقب برگردیم. شما نقاشی را مثل یک پسر کشیدید ، چون شما گفته بود که شما یک برادر خیلی باهوشتر دارید و کاری – برادر باهوش شما انجام نداده بود، کشیده بود. کشیدن بود. بنابراین این متاحدی رقابت برادرانه رقابت برادرانه. محض بود که شما را وادار می کرد تا نقاشی کنید؟

این رقابت برادرانه بود ، اما چیزی که همیشه می توانسنم انجام دهم و کرنر آن چیزی بود که همیشه انجام داده ام و متمرکزترین فضایی بر در آن کار می کنم. این چیزی است که واقعاً می توانم بخودم بدهم و برگشت برای نقاشی کردن آنی است و شرایطی است که نیاز به تنهایی دارد ، پس تمرینی است که واقعاً برای من لازم ایت و فکر می کنم پیکره نقاشی های گروه کاری autonomous است که perse ترسیم نکرده است یا مجسمه را توصیف نکرده است. اما من و همه چیز را مثل نقاشی می بینیم ، وقتی یک لبه دیگر   می رسد، آنرا بعن شرط نقاشی می بینیم.

یکی از دلایلی که بطور خاص به مجسمه سازی علاقه مند هستم ، این است . وقتی از yale بعنوانیک نقاشی آمدم و قبل از آن در زبانها را انگلیسی تحصیل کرده بودم ، به پاریس رفتم و اتفاقی به استودیوی Bramcusi برخورد کردم و آنچه درباره وی توجهم را جلب کرد روشی بود که شکلها روی لبه تشکیل شده بودند ، روشی که آنها به داخل فضاها هل داده می شدند، این شرط نقاشی کردن است. منظورم این است که همه بعدها شرط نقاشی کردن هستند.

چرا پنیر Brancusi رفتید ، درباره او چه می دانستید؟

دو چیز در آنجا بهم چسبیده بودند ، کار Brancusi و Giacometti بعنوان یک نماد زنده یک استودیوی هنرمند ، که برای من شکلهای مستبد دارای صلاحیت بزرگ شده بودند. Giacometti در حالتی که شما پیکره کار را دارید متصل است و می توانید آنرا پاره کنید و درباره آنرا در معرض نمایش قرار دهید و واقعاً نتیجه گیری نیست. اما تجربه آنچه فرد سعی می کند در مهم شدن بدست آورده و فکر می کنم Giacometti به من مسیر صلاحیت دار شدن را بمن داد تا در خود باروری سعی کنم حتی اگر فرجامی در آن نباشد.

آزمایش و بازی برای من خیلی خیلی بزرگ شد. مخصوصاً دوره های سورتالیست Giacometti را می ستودم ، چون فکر می کنم با رویا و نمایش کار زیادی می توان کرد و فکر می کنم بازی یکی از شرایطی است که برای آن نتیجه ای پیش بینی نکرده ای و اجازه می دهد تا چیزهای پیش بینی نشده اتفاق بیفتد . منظورم این است که در یک نقطه مجبوری خودت را بیرون از نمایش نوعی شیزوفرنی و بگویی آیا می توانیم به این بعنوان چیزی بجز کم عقلی نگاه کنیم. در سنین پائین بعد از اینکه در پاریس و ایتالیا بودم برگشتم و لیستی از فعل ها را نوشتم. فعلهایی مثل پیچیدن ، بریدن ، گره زدن ، خم کردن ، تا کردن و هر چیز دیگر.

می خواستم فعلها را بدون کر کردن و در ارتباط با مواد بدون فکر کردن درباره پایان ها یا نتایجشان برون داشتن تعریف آنها بر حسب هنر بازی کنم ، اما بصر درگیر کردن خودم در یک فرآیند ساخت تا بتوانم پتانسیل فیزیکی آنچه قرار بود در ارتباط با مواد  بدون داشتن اجبار در شامل سلسله مراتب داوری یا ارزیابی درباره تعریف بعنوان هنر مجسمه شدن انجام می دهیم را درک کنم.

ورقی از چرم باید می خریدم ، آنرا گستراندم و پشت لوله کردم . حالا هر کسی که  وارد می شد این رول بی معنی بود ، اما گاهی بخواهی تا صفر پائین بروی باید از پیش نویس آغاز کنی و مجبوری درک کنی چیزهایی وجود دارند که درون خودشان است که موجب کامیابی اشان می شود.حتی اگر بخواهند بر شخص دیگری انجام شوند رانستنش دشوار است.

اما  با هر تمرین اگر با آن بمانی ، تمرین خودش در آنچه نتیجه می دهد تعریف داخلی و ارزیابی  دورنی خودش را خواهد کرد ، سپس داوری بستگی بخودت دارد. و بعد از مدتی ما شروع کردیم به پیچیدن قطعات ، سپر شروع کردیم به تکیه دادن قطعات به همدیگر و بعد شروع کردیم به استفاده از وزنه های بالای سه ، تا به زبانی توسعه یافت که از فعالیت فعل ساده بیرون آمده بود.

برای روشن شدن این مسئله اگر کسی از شما بپرسد

A: آیا سعی می کنید یک هنرمند باشید؟

B: آیا می خواهید یک هنرمند باشید؟

C: آیا کاری که انجام م یدهید هنر است؟

آیا شما خواهید گفت نامربوط است؟

در آن زمان بله.

اگر چه درورای آن همه معنی درونی دقیقاً این بود که می خواهم یک هنرمند باشم و مایلم معنی مجسمه سازی را عوض کنم ، اما نمی خواهم معنی مجسمه سازی را آنطور که هست بیان کنم ، چون آن تعریف آکادمیک مجسمه سازی است تا آنجا که من در نظر دارم.

نمی دانم چگونه وارد آن مقوله شدم ، فقط دیدم روزنه ای در مجسمه سازی برایم هست ، چون آنچه Brancusi , Giacometti انجام داده بودند ، هنوز مجازاً نسبی بود ، حتی در بیشترین حالت انتزاعی.

و شما فهمیدی که آنرا نمی خواهی

من آنرا نمی خواستم، اما فکر کردم در نقاشی  قادر به شریک بودن بیننده در نقاشی در روشی که velasquet انجام می داد نیستم ، و این نرا تشویق کرد ، و فکر کردن درباره  Branacusi, Giacometti را حفظ کنم و فکر کردم روزنه کامل امکان داشتن در اینجا از پرداختن به فضا و روشی دیگر  وجود دارد.

کار خود را با آزمایش با حیوانات زنده و حیوانی که پوستشان با کاه پرشده بود آغاز کردم ، و فقط می خواستم آمرا به جای دیگر ببرم.

حالا اگر تو در اطاقی باشی ، دانشجو ، 22 ساله با حیوانات مرده و زنده ، آب روانی هم نیست!

منظورم اینه که کاملاً شبیه یک سیرک بود ، اما باید ایمان مسلمی داشته باشی که تو مربوط  به چیز بد در یک راه خوب هستی . و فکر می کنم این چیزی است که هنرمند انجام می دهد، فکر می کنم هنرمند تا حدی مجبور است لجوج باشد ؛ مجبورند خود را در شرایط حاشیه ای قرار دهند.

آنها احتمالاً نیاز به شاهد دارند و شاید نیاز به سیستم پشتیبانی . من خوشبخت بودم که سفر به yale را داشتم و سپس بورس تحصیلی فول برایت  و وقتی به نیویورک آمدم هنرمندانی اینجا بودند که آزمایشاتی با زمان و فضا وجود داشت ، که بخصوص بر نقاشی ها یا مجسمه ها روی نداده بود ، آنها  در فیلم یا موسیقی بودند ، اما باید مردمان منتخبی را باید پیدا می کردی که  توجه متقابل برای توسعه زبان با تو سهیم می کردند ، و من آنرا در نیویورک یافتم وقتی آنجا بودم.چون شما این  گروه فوق العاده را در نیویورک داشتی که — یک لوله کش بود ، چاک کلور ، استیو ریچ و مایکل اسنیل … چه گروه فوق العاده ای

آنها همه کسانی بودند که در همسایگی من بودند و خا همگی گمنام بودیم. همه یک باور در فرآیند و زمان توسعه یافته و رابطه نسبت به موادی که قبلاً نبوده اند داشتیم ، و این ایده ها را با هم مبادله می کردیم . یک کامیون داشتم و خودم آنرا متحرک کم تحرک نامیده بودم و با این کامیون قادر به کار 2 روز در هفته بودیم، سپس کامیون را بین 8 یا 10 نفر از خودمان تقسیم می کردیم ، سپس هر کس نباید بیش از 2 روز در هفته کار می کرد و بقیه را در خانه و بین مواد می ماندیم. و این باعث شد یک پیوستگی کاری هنرمندان ، پولی و تبادل بوجود آید که شگفت انگیز بود.

و شما لازم بود که مبادله کنند چون قرار بود امتحان شود ، آنچه که شما روی یک سطح صاف انجام می دهید ، منظورم این است که مهم بود که آنها مجسمه ساز نبودند ، فقط مردمانی بودند که بصر امتحان کردن علاقه مند بودند؟

به همین دلیل است که افراد جوان به نیویورک می آیند. شما به آداهو نرفته اید ، به فلوریدا نرفتید ، بلکه اینجا آمده اید ، چون اگر ایده ای دارید نشاندهنده  این است که مرد پایین خیابان همان ایده را دارد ، سپس بهتر است با او حرف بزنید یا نزنید ، شما آنرا با Grandmo Moses در میان  نخواهید گذاشت.

آنجا ترکیبی از شاعران ، افراد معتاد ، خوانندگان راک اند . رول ، و هنرمندان بود. نمایش زیبایی بود ، فکری م یکردی هیچوقت پایان نمی پذیرد. یک مهمانی بزرگ بود و مردمان جوانی بودند که روی لبه  بودند افرادی بسیار بسیار مشهور ، اما مردمی بسیار بسیار با سخاوت با همدیگر . و مردمی که به آنجا می آمد نسبت به هنرمندان دست و دل باز بود،.

خوب فولاد ، فکر می کنم تو احساس می کنی که فولاد در نوع معمولی خودش ، توسط افرادی مثل پیکاسو و کالدر مالکیت پیدا کرده است ، بصر تو درباره فولاد صنعتی چه نظری  داری چون قبلاً در یک آسیاب فولادی کار می کردی؟

بلکه من  وقتی 17 ، 18 سال داشتم  در کارخانه فولاد کار می کردم و اول در گروه پرچ کردن کاری می کردم پسر در ساخت ساختمان Crown Zellerbach در سانفرانسیسکو کمک کردم.

فکر می کردم که مسئله در رفتن به فولاد حرام است ، چون  یک ماده قراردادی است که توسط Gonzales و پیکاسووتا کالدر استفاده شد ، مسئله ای که من با آن دیدم این است که آنها آن را بریده اند و تا کرده اند و آنرا به تصویر کشیده اند و اینکه آنرا در جایی در فضا قرار داده اند که نسبت به بار گرانشی آن اشتباه است. سپس آن را جوش داده اند و در فضا گسترده کرده اند ، اما به زمین ثابت اش کرده اند که با پتانسیل آن کار نمی توان کرد بعنوان ماده ای که برای ساخت تصویر با مرکز ثقل اشتباه  استفاده نمی شود.

فکر کردم نگاه کنم راه دیگری برای رسیدن به آن وجود دارد ، می توانی با ایستایی ، تعادل ستون سه آزاد به آن بررسی و فکر کردم امکانات دیگری هم در آن موضوع وجود دارد و چون در آسیاب فولادی کار کرده بودم و ساختمانهایی ساخته بودم ، فولاد را بعنوان پتانسیلی که از کارهای صنعتی  بیرون می آید می شناختم و فکر کردم چرا صفحه 8×8 فوتی با 2 اینچ ضخامت را انتخاب نکرده اند و شروع به استفاده کردن از آن کردم.چرا؟ چون بسیار خام و زمخت به حساب می آید و نه بعنوان یک نوع ماده هنری؟

فکر نمی کنم مجسمه سازان استفاده از بار وزنی متحمل کننده سر ستون آزاد ایستا به آن  روش را تصور کنند. شما باید درک بیشتر مجسمه سازی تا دهه 60 وابسته به نقاشی و پایه  بودند ، اگر یکبار مجسمه ای روی پایه قرار    نمی گرفت باید به فضا در ارتباط با زمان و حرکت فکر می شد و این واقعیت نیافت تا وقتی مینی مالیستها آمدند و سعی کردند تا فضای اطاق را در شکل بندی خواندن یک موضوع در روشی متفاوت نشان می دهند.

آیا برداشتن از روی پایه و گذاشتن روی زمین برای شما واقعاً مهم بود؟

قرار دادن آن در فضای رفتاری بینندگان ، چون در فضایی است که از بینندگان برداشته شده است ، شاید یک فرد تصور شود ، یا مکان یک واقعه و پسر شما مجبورید به مطالب  درسی آن شئی مراجعه کنی همانطور که مجبور به مطالعه درسی سیب های بسزان  مراجعه  کنید.

اگر در موضوعی که خود  تو هستی قدم بزنی شما آزمایش مطلب می شوی و نه محتوی آن چیز خاص که هب تصویر کشیده شده است.

به این دلیل است که می خواهم شروع کنم  به متقاعد کردن و فکر می کنم به راهی که آن را انجام می دهم بر قضا تاکید دارم و سعی می کنم فضا را جمع کنم  ، سعی می کنم فضا را تحت تاثیر قرار دهم. شما آن را می دانید که اساساً بر می گردد به نوع خاص تکنوتیک ساختمان که سعی می کند فضا را حفظ کند.

و درباره اولین قطعه نو ، strike ، 24×8 یا ، اطاق را به دو قسمت می کند و فکر می کنم این واژه دباره تماشاچی است که از میان و در اطراف آن قدم   می زند ، بعد از آن که اولین کارت بود چه کاری کردی؟

من قبل از Strike ، 40 و 50 قطعه را ساخته بودم ، من نمایشگاهی در whitney و Guggenheim داشتم ، نمایشگاهی با Costelli داشتم  قطعات چاپی  زیادی داشتم که تماماً کار چرمی دکائوچو بودند که جلوتر از Strike بودند.

اما چیز دیگر در جاری Strike ، ار آن فقط یک حسر موقعیت نبود، بلکه توی خواستی مردم آن زمان از چیزی بعنوان دیوار آگاه شوند ، سپس آن فضا و زمان بود.

فکر می کنی یکی بطور ثابت به دیگری ضربه می زند. یعنی به فکر نمی کنی تو فضا را بیرون از زمان می دانی و اساساً فکر می کنم آنچه را که ما فضا می دانیم از میان حرکت بدن است و ما همیشه در آن حرکت هستیم و هیچ فضای جامعی بیرون از زنان وجود ندارد ، حتی اگر شما به انعکاسی یا حافظه ای بپردازی که درباره زمان  یا پیش بینی  است.

منظورم اینه که زمان در ارتباط با اینکه چگونه بدانی از یک انتهای اطاقی به طرف دیگر آن قدم برداری مهم است. و این یک پیشنهاد جالب است. فکر      می کنم برای انجام این کار شاید مجبوری هر نوع واقعیت عاطفی تاثیر بگذاری . فکر می کنم چیزهایی که ما بیاد می آوریم شاید چیزهایی هستند که از لحاظ احساساتی بر ما تعامل دارند.

سپس مجبوری راهی برای عوض کردن این فضا بیابی ، نه از طریق رفلکس زانو ، یا در غذا دادن به ماهی ، اما به روشی که فضا را مربوط به روشی می سازد که شرایط فضایی قبلاً مربوط نبودند.حالا ، می خواهم بدانم درباره فولاد rolled نظرات چیست؟

من به تکنولوژی بعنوان توسعه دستی نگاه می کنم و به آنچه تو درست اینجا در الکترونیک  انجام می دهی هستیم گسترده عصبی است ، سپس اساساً این توسعه کل بدل است و این است که می توان چیز دیگری باشد.

من وقبل از اینکه چیزی را بسازم مدل هایی را ساخته ام.

من ایده زیبایی درباره فرم مدل دارم که باعث می شود کار تکامل یابد ، البته رابطه آن با فضا و رابطه ایش با موفقیت بدن خودم را نمی دانم و رابطه فیزیکی من با آن یا دیگر مردم را نمی دانم تا ساخته شد. اما من هنوز با مدل می سازم . حالا مدل ها را در ارتباط با کامپیوتر می سازم ، اما باز فقط مدل می سازم ، این کاری است که من انجام می دهم ، من اساسا یک سازنده مدل هستم.

اما درباره جای خالی بین مدل ، مواد ، چیزی که بسیار کوچک در دستانتان است و سپس نتیجه نهایی چه؟

این بستگی  دارد به اینکه شما نسبت به متن چقدر خرده گیر هستید یا تحت تاثیر متن هستید یا می توانید  متن را در یک موقعیت مجسمه سازی بیاورید. سپس می توانید متن را به یکی از مفاهیم مجسمه سازی  تغییر دهید. درست مثل آنچه من فکر می کنم که چون ما به فردا خواهیم رفت یا روز بعد  این قطعه را به تورنتو از طریق فرودگاه ارائه خواهد داد.

پس چیزی مهم است حرکت است چون بارها گفته اید حرکت انسان را از میان کارهای شما نقطه مهم پایانی است که بخاطر آن کار می کنید.

فکر می کنم چیز دیگری هم هست . وقتی به فولاد بر می گردم که بر من روی داده است. فکر می کنم که در 20 سال گذشته ، چه از لحاظ هنر مفهومی و چه با معماری ، توجه بزرگی به استراتژی مفاهیم در ارتباط با ساختار بوده است پر مواد داده شده نوعی توبه کوتاه هستند.

من کسی هستم که به کار روی مواد در ارتباط با ساختار و مفاهیم روی آورده ام و فکر می کنم یکی از چیزهایی که شما یاد گرفتید ، وقتی چیزی را واقعاً می سازید و در عکس العمل فیزیکیخود به مواد علاقه نشان می دهید ، وقتی چیزی را او واقعاً می سازید و در عکس العمل فیزیکی خود  به مواد علاقه نشان می دهید ، وقتی است که مواد فرم به فرم تبدیل می شوند. این فقط یک ساختار نیست ، یک مفهوم نیست . این مواد خودش فرم به فرم را   می پذیرد.

پس اگر شما چیزی از پلاستر بسازید متفاوت از ساختن چیزی از فولاد است.

اگر موزه ای را از ورقه های سنگی بسازید بسیار متفاوت است از وقتی آن را از ورقه های چوبی بسازی. فرم ماده ، خودش ، جنبه مادی ودش شرط تعریف بر ساختن فرم دارد ، و فکر  می کنم نوعی باخت در 20 سال گذشته باشد. اگر چه برای بعضی ها کار الان شاهدی است که آن یک پیشنهاد است.

اگر معماری Audo را در نظر بگیری ، بسیار واضع است  که او با بتن بعنوان داده فرم دهنده استفاده می کند نه فقط ساختار از اریخ Corbusiet و Myers بیرون می آید ، بلکه فرم بتن خودش و ضخامتش ، در سطحش و در جزئیات فرم دیگر در فرم دیگر را می پذیرد. و به این روش با فولادش پذیرش فرم روی استفاده کرده ام. حالا حتی اگر بار گرانشی باشد ، اگر متعدل باشد ، اگر غیر متمرکز باشد ، با رفع کارهای زیادی هست که می توانی با این ماده انجام دهی.

تمایل به تغییر وجود دارد ، در شرایط معین  شما در پیشنهاد عدم ایمنی هستی ، اما مهندسان آشکارا مراقبند و گاهی مدلهایی را به مهندسان ارائه داده ام که گفته شده عملی نخواهد بود. خوب مدل درست جلوی آنهاست و کار می کند. اما دلیلی برای آنها نیست که بگوئید کار نخواهد کرد ، اما در کدهای آنها عملی نیست.

و شما این را می پذیرید؟

نه شما باید برگردید و کد را دوباره تعریف کنید و سپس مجبورید راهی بیابید که به آن بخورد . هنرکده ها را برای همه سازه های پل در قرن بیستم دوباره تعریف کرده است ، و همانطور که تکنولوژی کدهای کار آموزتری    می شود که باید دوباره تعریف شوند و اگر مهندسان نمی خواهند آن را انجام دهند هنرمندان مجبورند آنها را هدایت کنند تا انجام دهند.

پس شما مهندسان را مجبور می کنید

نه از مجبور استفاده نکنید ، از کلمه آموزش دادن استفاده کنید.باشه آموزش دادن ، حالا فکر می کنم یک مهندسی مونتاژ کار خاص Ernest foukes در کارخانه فولاد آلمان را در نظر بگیر. چند سال با او کار کردی؟ بیش از بیست سال رابطه ات با او چگونه است؟

مثل یک برادر ، تصمیمات زیادی را گرفتم ، حتی کتابهای راهنما درباره آن بود ، کارهای مونتاژ چیزی است که تو مجبوری واقعاً به پیشنهاد داده شده درباره آن کار بپردازی و هیچ راهی برای شناخت آن نیست مگر تجربه و آزمایش ، هر شرایطی وجود دارد که وی در می یابد وقت بگذاری و بسیار محتاط باشی ، چون ورقه 40، 50 تنی را در هوا قرار دهی و طوفان بیاید ما در بالای ساختمان خواهیم بود. قبل از اینکه آن کامل شده باشد و با او طوفان زیادی  بود. ضربه زنی . در یک میلیمتری و مردم را با طناب به آن ببندی این تنها چیز خاصی است که انجام می دهی وقتی وقت برای سیگار کشیدن  نداری می دانی فقط فریاد بکش .

باید به مونتاژ کار بال و بدنه متکی باشی که آن پیشنهاد را توسعه داده باشد و مجبوری مراقبت بزرگی را در نظر بگیری.

آیا تابحال به تو گفته اند ، فکر نمی کنم این عملی باشد یا بطوری متفاوت انجام می دهیم؟

نه ، با طرح و کاری که از قطعات است ، کاری ندارد ، بلکه اگر از من بخواهد انجام دهم. روی کار وقت می گذارم تا دوباره فکر کنم که چه می کنیم. مطمئناً منظورم این است که کار را متوقف می کنیم و دوباره فکر می کنیم.

وقتی قطعه ای ساخته می شود صبور هستی ؟فکر می کنم بهترین روش برای آموزش صبر بی قراری است . یعنی فکر     می کنم یادگیری صبر بی قرار بودن است.چگونه از بی قراری پرهیز می کنی وقتی می خواهی اشتباه کردن را به پایان برسانی ؟این یک درس است ، فکر می کنم بی قرار شما به شما یاد می دهد که صبور باشی.آیا در یک زمان فقط روی یک قطعه مهم کار می کنی ؟نه من الان روی 8-10 قطعه کار می کنم. بعضی ها در آتشدان پشتی هستند و بعضی ها هرگز سوار نشده اند ، اما ادامه دارند.

امریکاییرادریچاردمجسمه ساز
Comments (0)
Add Comment