1- استفاده از سنگ بریده ، منظم و پاکتراش و گاها صیقلی و تهیه بهترین مصالح ازلحاظ مرغوبیت رنگ و دوام از هر جا که مسیر بوده است .
2- آماده کردن پی از سنگ ریزه
3- نهادن ستون ها در حداکثر فاصله ممکن و تا ارتفاع بسیار چشم گیر و آرایش سرستون ها با جزئیاتی که برای بردن بارسقف چوبی کاملا متناسب و منطقی باشد
4- پوشش با شاه تیر، تیرچه چوبی تخت بریده و درودگری شده .
5- آرایش دیوارهای اطراف پلکان های کوتاه با نقش های برجسته و کنگره های زیبا و متناسب
6- ساختن دیوارهای جدا کننده با خشت خام و آرایش داخلی و خارجی آن با رنگ کاشی لعابدار .
7- پرداختن فرش کف با بهترین مصالحی که در آن روزگار بوده است .
8- تعبیه سایبان و آفتابگیرمنطقی و ضروری برای ساختمان ها .
پس از فروپاشی هخامنشیان به وسیله اسکندر ایران بین سرداران یونانی و مقدونی تقسیم شد .
قسمتی از ایران در دوره هخامنشیان بوسیله سلوکیان اداره می شد . سلوکیان فرماندهان نظامی اسکندر بودند . اسکندر غیر یونانی بود ولی سران لشگر تاثیر فرهنگی و هنری خود را از یونانیان گرفتند. و تعدادی از یونانیان در ایران ساکن شدند. به لحاظ هنری خیلی از آثار بدست آمده و تاثیر هنر یونانی را برایران نشان می دهد .
تاقبل از سلوکیان نوع طراحی انتزاعی بوده ولی در دوره سلوکیان تاثیر هنر یونانی وجود دارد. ( تا اواخر دوره اشکانی حتی در ساسانی )
مجسمه های یونانی تقلید از طبیعت داشته ولی نقوش برجسته های تخت جمشید حالت انتزاعی داشت .
در هنر روم واقعیت گرایی دنیایی وجود دارد ولی هنر یونان ایدالیست است یعنی حالت نمادین و تجلی اش در جسم انسانی است
شیوه های معماری در دوره هخامنشان
پارسیان با بهره گیری از سنت های معماری كاخ های ستوندار رایج در مناطق مرتفع مشرف بر بین النهرین و هنر دستی ایونی ها (INONIENS) ،در تزیینات كاخ از سنت های هنری كهن مردمانی استفاده كرده اند كه در پی كشور گشایی های كوروش و داریوش به امپراطوری نو پای پارس پیوسته بودند . ویژگی بارز این سنت های هنری ، پیچیدگی هنری بود كه خود ریشه در آمیزش هنری آن داشت. …
از یك سوی امپراطوری های مغلوب آشور و بابل تا زمان سقوط خود به دست سپاهیان پارس، میراثی را حفظ كرده بودند كه به گذشته های دور در عصر سومریان یعنی میراثی كه عناصر جهانی را در هنر خویش تجسم می كرد.
از سوی دیگر مردم مناطق لوان LEVANT در ساحل شرقی مدیترانه ،آرامی ها و بالاخص فنیقی ها شماری از مضامین تصویرگری را كه از بین النهرین ،مصر و مناطق حاشیه دریای اژه به عاریه گرفته بودند، حفظ كرده بودند. لیكن با سقوط سازمان پادشاهی و سیستم اجرایی و اداری وسیع آن ،مفاهیم اسطوره ای اولیه به فراموشی سپرده شد. لذا پارسیان كه به تازگی یكجانشین شده بودند و به مقام سروری ملت های آن دوره رسیده بودند،هنری را پذیرفتید كه از مكاتب مختلف و گاه متعارض هنری شكل یافته بود. عاریه های هنری از هنر یونان ،هنر درباری پارسیان را كه در خدمت شكوه پادشاه و مردم سرزمین های وی بود،غنا بخشید.
رشد و پیشرفت هنر تزیینی در عصر سلطنت كوروش و داریوش هر چند نخستین شكل اولیه هنر تزیینی كاخ های هخامنشی در پاسارگاد دیده می شود اما امروز،می دانیم كه این هنر در دو مرحله گسترش یافته است. بر روی قطعات بجای مانده از تزیینات حجاری كاخ كوروش كبیر در پاسارگاد با همان تالار بار عام ، مجموعه ای نقش برجسته را می بینم كه نگهبان خدایان آشور و بابل بودند ولی فارغ از مفاهیم نمادین اولیه خود این كاخ آفریده شده اند:نگهبان خدای خورشید به شكل انسان ـ گاو و نگهبان خدای تباهی به شكل فرشته ـ ماهی در مقابل در كاخ ورودی و بر روی یكی از درگاه های جانبی تالار كه به شكل سنگی یكپارچه هنوز پا برجا است، نقش انسانی را می بینم كه وجود كتیبه ای به سه زبان (كه امروزه تقریبا از بین رفته است ) گواه آن دارد كه نقش فوق،تصویری از كوروش كبیر می باشد. به واقع تاج سه شاخ كه به نظر می رسد از هنر تصویرگری مقدس مصریان به عاریه گرفته شده است ـ در آن هنگام مصر هنوز توسط پارسیان فتح نشده بود و منطقه لوان در حد فاصل ایران و مصر نقش واسطه ای در این انتقال هنری ایفا كرده بود ـ و نیز بال های آن به گونه ای است كه نقش فرشته حامی شبیه نقش نگهبان كیهانی فراموش شده معابد آشور و بابل را در ذهن متبادر می سازد. چهره نجیب و شریف این نقش بیانگر تصویری آرمانی از انسان است كه امروزه به دلیل شناخت كافی از سیاست شامح و مدارای كوروش با رعایای خویش مشخص شده است كه ارایه چنین تصویری با این سیاحت بی ربط نمی باشد. لباس عیلامی كه نمونه مشابه آن بر روی نقش برجسته های آشور بنیپال شناسایی شده است و از نظر زمانی در حدود یك قرن تقدم زمانی به آن دارد،سنت پادشاهی بومی آن منطقه را یادآوری می سازد كه پارسیان مهاجر و نو وارد به این منطقه سعی داشتند كه خود را با این سنت مرتبط سازند. دروازه های اصلی نیز با نقش حیوانات عظیم الجثه ای تزیین یافته بودند كه امروزه تقریبا از بین رفته اند . این نقش برجسته ها از تزیینات كاخ های آشوری كه در آن زمان امكان دیدن آنها وجود داشته است ،الهام گرفته شده اند. با این حال این داریوش بود كه در فاصله سال های 521 تا 486 قبل از میلاد به هنر درباری هخامنشی شكلی ثابت بخشید و از آن حمایت كرد به گونه ای كه جانشینان وی نیز قواعد این هنر را پذیرفتند و آن را دنبال كردند.
پیروزی های متوالی داریوش در 2سال نخست پادشاهی اش بر یاغیان امپراطوری و قدرتی كه از این فتوحات به دست آورده بود ، سرانجام در صخره بیستون ، مشرف بر جاده بین النهرین و ماد به تصویر كشیده شده است. برای نخستین بار رویدادهای و وقایع تاریخی دوران یك پادشاه به شكل تركیبی و نه حادثه ای به تصویر كشیده شده است. چنین روایتی را می توان ریشه در سنت جاری بین النهرین در عصر پادشاهی نارام سین كبیر، فرمانروای آكد در دو هزار سال قبل از آن دانست كه داریوش نیز از آن الهام گرفته بود.
در این نقش برجسته ،تصویر گوماتا، دشمن اصلی داریوش را می بینیم كه در زیر پای وی بر روی سنگ حك شده است و نقش افراد دیگر به عنوان نمایندگان ملت های مغلوب در حالی كه دست و پای آنها بسته شده و به صف ایستاده اند،در پیش روی داریوش به تصویر كشیده شده است. بر فراز این نقش ها ، تصویر خدایی را می بینیم كه در میان حلقه ای بالدار قرار گرفته است و داریوش مراسم سپاس و احترام به وی را برگزار می كند. این خدا شباهت بسیاری با خدای خورشید حامی پادشاهان آشور دارد كه آنها نیز از حلقه خورشید مصریان الهام گرفته بودند. اما آنچه كه به نظر واقعی تر می رسد این است نقش فوق ،تصویر اهورامزدا ، خدای آریان یا ایرانیان، حامی و مددكار سلسله هخامنشی است . نكته مهم در این است كه چگونه مضمونی تصویری برای نشان دادن اسطوره ای كیهانی كه فاقد ارزش اولیه است،پذیرفته شده است، و نمادگرایی پیچیده ای را آفریده است كه ایدئولوژی پادشاهی و خداشناسی جدیدی را به با یكدیگر در هم آمیخته است . در نقش برجسته بیستون چین های پهن لباس پادشاه،تقلیدی ناشیانه از نمونه حجاری یونانیان در گنجینه سیفنوس SIPHNOS در دلف DELPHES در مركز مذهبی یونان قدیم می باشد. اگر بخواهم به شكلی صحیح تر سخن بگویم به نظر می رسد كه پارسیان مجبور بودند از چنین مدلی الهام بگیرند. زیرا بر خلاف آشوریان سعی داشتند تا با نشان دادن چین لباس با سنت هنر بومی كه پیشتر در لرستان و اورارتو به تصویر كشیده شده بود،بار دیگر رابطه برقرار سازند.
آنها با این كار،قصد داشتند كه برای بیان ثبات پادشاهی جهان گستر خود این هنر را از آن خود سازند.
هنر در خدمت ایدئولوژی امپراطوری
داریوش در تزیینات كاخ ها و آرامگاه خود بدون در نظر گرفتن پیروزی ابتدایی خود كه به طور قطعی به دست آمده بود،این ایدئولوژی را بیان كرده است. به این ترتیب وی آن را با آرمان صلح ،كوروش كبیر در گستره وسیع تری مرتبط می سازد. در آرامگاه داریوش در دل دیواره های سنگی نقش رستم واقع در مجاورت مكان باستانی آیینی عیلامیان، این نگاه جنبه تركیبی تری به خود می گیرد. بر فراز ورودی آرامگاه،سردری دیده می شود كه از هنر مصری به عاریه گرفته شده است و شبیه ایوان ورودی كاخ ستوندار هخامنشی است و سر ستون های آن كه پیشتر كوروش نیز آنها را به كار برده است ،سرویس های تزیینی گاو دوسره می باشد . این نقش ها و مجسمه ها كه جزو هنر اولیه پارسیان به شمار می آیند، بعدها در ساخت كاخ های شوش و تخت جمشید با عناصری نظیر طوماری سر ستون كه از هنر مردم لوان به عاریه گرفته شده اند و نیز با سر ستون های گلدانی شكل مصری و بدنه و شال یونانی ستون ها تكمیل شده است.
در ایوان این كاخ و یا شاید داخل آن سكویی در دو طبقه دیده می شود كه تقلیدی از نمونه یافت شده در ایذه ـ مالمیر می باشد كه شاهزادی عیلامی در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد بر روی سنگ آفریده است. همچنین آشوریان در نقش برجسته های خود تصویری از تخت سلطنتی را نشان داده اند اما این بار ستون های پهلوان پیكر اساطیری این تخت را بر دست گرفته اند. دایوش به جای ستون های پهلوان پیكر از نقش افرادی استفاده كرده است كه نماینده ملت های مغلوب می باشند و هر یك از این افراد را می توان با توجه به لباس آنها شناسایی كرد. برخی از این افراد مسلح هستند . این بدان معنا است كه افراد مذكور اسیر به شمار نمی آمدند بلكه آنها مردمانی آزاد محسوب می شدند كه در سرزمین های امپراطوری هخامنشی حق زندگی داشتند.
پادشاه كه بر روی تخت سمبلیك نشسته است ،در حال تكریم و ادای احترام به اهورامزدا است كه بر فراز آتش مقدس نشان داده شده است. با وجود این كه آتش یكی از عناصر مذهب باستان ایرانیان بوده است ،ثابت نشده است كه مذهب باستانی ایرانیان، زرتشتی بوده است.
هنر در خدمت شكوه و اقتدار امپراطوری
در تخت جمشید و در مقایسه با معماری و تزیینات كاخ های شوش به نظر می رسد كه هنر منسجم به كار برده شده در ساخت و تزیین كاخ ها هدفی جز بیان شكوه و عظمت امپراطوری و بالاخص شخص پادشاه ندارد،در وسط دیواره های تراس آپادانا،نقش برجسته هایی وجود داشت كه در آن تصویر شاه را بر روی سنگ آفریده بودند. شاه در زیر سایبانی بر روی تخت پادشاهی نشسته است و شاهزاده و جانشین وی نیز به حالت ایستاده كنار او دیده می شود. امروزه این نقش برجسته ها در محل خود دیده نمی شوند. چهره پادشاه و جانشین وی به یك شكل نشان داده شده است زیرا در آفرینش این نقش ها چهره پردازی برای شاه مد نظر نبوده است بلكه می خواستند تمثال های برجسته ای بیافرینند كه با چهره آرمانی كه در هنر آشور دیده می شود،قرابت داشته باشد و در این میان با نمونه چهره آرمانی كه كوروش در نقش برجسته فرشته بالدار در پاسارگاد بر روی یكی از درگاه های كاخ ورودی آفریده است ،شباهتی ندارد. دو پیشخدمت در پشت سر پادشاه دیده می شود كه یكی دستمال و دیگری تبرزین جنگی پادشاه را به دست گرفته اند. نیام خنجری كه به كمربند وی بسته شده است كنده كاری شده است. یكی از درباریان و نجیب زاده ها كه همانند مادها لباس پوشیده است،پارسیان و سایر نمایندگان ملت ها را به حضور پادشاه معرفی می كند . بنابر دلایلی كه تاكنون نیز مكتوم مانده است ،این دو نقش برجسته از محل اصلی خود جدا شده و به داخل حیات اصلی ،گنجخانه منتقل شده اند ؛ ( برخی معتقدند كه بر خلاف نظر اشمیث باستان شناس مشهور آلمانی كه مطالعات بسیاری در خصوص تخت جمشید و امپراطوری هخامنشیان انجام داده است،نقش پادشاه در این نقش برجسته ها از آن داریوش نبوده و خشایار می باشد. جانشین وی نیز داریوش ، فرزند ارشد خشایار است. در مورد علت جابه جایی این نقش برجسته ها نیز دكتر فرخ سعیدی در كتاب خود چنین آورده است : «در ده سال آخر دوران شاهی خشایار،آرتاپانوس ،فرمانده نگهبانان شاه كه در مقام هازاراپاتین مورد اعتماد شاه نیز بود،با همدستی یكی از خویشاوندان مادی به نام آسپی میتریس كه خواجه سالار دربار بود ، خشایار را شب هنگام در كاخش می كشند.
سپس سوی اردشیر اول یكی از پسران جوان خشایارشا شناخته و داریوش فرزند ارشد او را متهم به شاه كشی می كنند. ( اردشیر اول بی درنگ فرمان قتل داریوش را صادر می كند و خود بر تخت می نشیند. دیری نمی پاید كه توطئه علیه اردشیر آشكار می شود . هر دو گرفتار شده و به فرمان اردشیر اعدام می شوند… لذا اردشیر اول با توجه به این كه نمی خواست نقش آنها را در كاخ آپادانا در معرض دید جهانیان قرار بدهد و از سوی دیگر نابودی آنها نیز ممكن نبود،دستور داد كه در سال 465 قبل از میلاد این دو نقش برجسته را به گنجخانه منتقل سازند. »ـ مترجم )
پس از این انتقال ،خشایارشا دستور داد كه به جای آن نقش برجسته دیگری آفریده شود. امروزه در محل آنها نقش سربازان پارسی و مادی را می بینیم كه رو به روی هم ایستاده اند.در دو سوی آنها دو نقش برجسته دیده می شود كه در هر یك از آنها شیری،گاوی را با پنجه و دندان شكار كرده است . صحنه شكار گاو توسط شیر را می توان تجسمی از اسطوره های باستانی به صورت حیوانی دانست كه فارغ از مفاهیم نمادین اسطوره ای و ستاره شناسی در این جا نشان داده شده اند.
در جبهه غربی تراس ، سربازان پارسی در سمت راست در سه ردیف نشان داده شده اند در حالی كه در جبهه شمالی سربازان پارسی به تناسب و به صورت متقارن در سمت چپ قرار گرفته اند. در ردیف بالایی ، ارابه باشكوه پادشاه نیز وجود داشت كه امروزه فقط نقش ارابه ران باقی مانده است . در اسناد مكتوب به جای مانده از دوران هخامنشیان، در لوح استوانه ای كوروش كه امروزه در بریتیش میوزیوم نگهداری می شود به استفاده از این وسیله نقلیه اشاره شده است كه پادشاه برای شكار شیر به سوی آنها هدف گرفته است.
ملت های امپراطوری
بر روی دیواره پلكان آپادانا و در سه ردیف متقارن نقش برجسته هایی دیده می شود كه در قالب نمایندگان ملت های امپراطوری برای تقدیم هدایای نمادین به پادشاه كه در منطقه خود تولید كرده اند،در كاخ حاضر می شدند.
هر چند بسیاری از باستان شناسان سعی كرده اند هویت این افراد را شناسایی كنند با این وجود به نظر می رسد كه نمی توان هویت آنها را به طور قطعی شناسایی كرد. چرا كه همانند نقوش آرامگاه های هخامنشی كه در آن تصویر نمادین ملت ها به صورت متفاوت از هم بر روی دیواره سنگی كوه حك شده اند،و نام آنها نیز نوشته شده است ، در پلكان آپادانا هیچ كتیبه ای برای شناسایی هویت این افراد وجود ندارد ( در نقش رستم 28 ملت امپراطوری هخامنشی كه تخت پادشاه را بر دست دارند،از روی لباس شناسایی شده اند و در كتیبه پشت نقش شاه و همچنین میان دو نیمه ستون مركزی ، نام تك تك این ملت ها آورده شده است كه در شناسایی آنها بسیار مؤثر بوده است ـ مترجم ).
در میان این نقش برجسته ها،مادها را می توان با توجه به فرم سر و كلاه آنها شناخت و در پشت سرمادها،ارمنیان قرار گرفته اند كه همانند مادها لباس سرهم پوشیده اند . در ردیف زیری ارمنیان ، خوزی ها دیده می شوند كه همه پیراهن و دامن چین دار پوشیده اند و هدیه آنها عبارتست از یك شیر ماده و دو بچه شیر،یك جفت خنجر مشابه خنجری كه داریوش در مجسمه خود كه در شوش یافت شده است،به كمر بسته است. به دنبال آن هراتیان ARYENS ها قرار گرفته اند كه شتر دو كوهانه ای با خود آورده اند، بابلی ها با گاومیش كوهان دار،و لیدیه ای ها (یا سوریه ای ها؟) كه جواهرات و ارابه دوچرخی را به عنوان هدیه برای پادشاه آورده اند؛ جواهرات عبارتند از : گلدان های پر نقش و نگار با بریدگی های عمودی ، دو كاسه سرباز ، بازوبندهای نفیس مزین به نقش گریفون ،حیوان اسطوره ای (یا سه شیر؟)
در ادامه نقش برجسته ها می توان اهمیت مردمان ساكن در مناطق شرقی امپراطوری پارس و در آسیای مركزی را به خوبی دریافت كرد كه به نظر می رسد پارسیان روابط دوستانه نزدیك خود را با آنها حفظ كرده بودند به عنوان مثال می توان چهره دو سكاهای تیز خود « SAKA TIGRAKHAVDA » را شناسایی كرد كه اسب كوتاه قد آراسته، دستبندهایی با سر حیوانات ، پارچه های چین دار و جبه به عنوان هدیه با خود آورده اند. تمام این افراد مسلح هستند و این امر مؤید آن است كه حضور آنها در خاك امپراطوری پارس و زندگی در آن با روابط دوستانه با پادشاه همراه است . تمامی هیأت های نمایندگان به طور همزمان برای تكریم پادشاه به هنگام برگزاری مراسمی با شكوه در آپادانا گردهم آمده اند. به نظر می رسد این نقش تصویری از واقعیتی است كه در صفحه آپادانا همه ساله وجود داشت . به هر حال نمی توان به راحتی پذیرفت كه این افراد به هنگام برگزاری مراسم سال نو در تخت جمشید گردهم می آمدند ( برخی از محققان نظیر دكتر فرخ سعیدی و شاپور شهبازی معتقدند كه دلیل حضور این نمایندگان از دورترین نقاط در این كاخ برای شركت در مراسم نوروز بوده است و هدف از این نقش ها،صرفا آرایش دیوار پلكان نبوده است بلكه هدف مستند ساختن جشن نوروز بود كه در این كاخ برگزار می شد، از سوی دیگر یكی از اهداف دوگانه ساخت جمشید را برگزاری مراسم جشن نوروز می دانند،هدف دوم ایجاد گنجخانه ای شایسته برای گردآوری ثروت كشور بود. مترجم)
مهرها و طلاجات
به نظر می رسد كه شاهان هخامنشی حتی پس از استقرار امپراطوری پارس،عادات نیاكان خود را حفظ كرده بودند و به طور متناوب در شوش ،تخت جمشید،بابل و همدان اقامت می كردند . آنها همچنین علاقه مندی و میل به داشتن اشیاء زرین را از آنها به ارث برده بودند . هنر به كار رفته در ظروف سلطنتی، دستبندها،بازوبندهای كمانداران و گردن بندهای سربازان و پادشاهان باسنت دیرین شناخته شده در گورهای مارلیك و حسنلو ارتباط پیدا می كنند. هنر زرگری دوران هخامنشی از فنون و تكنیك های ظریف ملل مغلوب بالاخص مصریان در تسلط بر كاربرد همزمان طلا و نقره و مرصع كاری با سنگ های با ارزش وارداتی از مناطق دور نظیر فیروزه ،لاجورد ،عقیق سرخ بهره گرفته است. نشانه هایی كه از این هنر بر روی نقش برجسته های تخت جمشید به جای مانده است ،به خوبی هماهنگی و نظم به كار رفته در آمیزش سبك ها و موضوعات تصویر گری های تمدن های مخلتف موجود در امپراطوری پارس را نشان می دهد.
در خصوص اشیایی كه در نقش برجسته تخت های سلطنتی دیده می شود باید یادآوری كرد كه تنها نمونه های نادری از آنها باقی مانده است نظیر عاج هایی كه در داخل چاهی در شوش یافت شده اند ، كه به نظر می رسد جزو لوازم آرایش بودند . شانه هایی با نقش قهرمانان پارسی و محفظه هایی به شكل زن و پلاك های كوچكی كه قبلا بر روی اثاثیه و صندوق ها به كار برده می شد.
بسیاری از این اشیاء سبك كاملا مصری دارند كه نشان دهنده وارد كردن آنها از مصر به امپراطوری پارس است و نیز اشیایی كه بر روی آنها طرح های یونانی دیده می شود كه به سبك میدیاهای MIDIAS آتنی به شكل ظریفی حك شده است . هنر لووانی LEVANTINE نیز در برخی از این اشیاء دیده می شود كه قبلا در امپراطوری آشور گسترش یافته بود. ذوق گزینش گرای پارسیان در مهرهای دیوانی تخت جمشید كه در تمامی امپراطوری نیز متداول بود ، مشهود است:مهرهای استوانه ای مهرهای دیوانی تخت جمشید كه در تمامی امپراطوری نیز متداول بود.مشهود است :« مهرهای استوانه ای بر اساس سنت یكپارچه خط الرسم میخی ، بر روی الواح گلی عیلامی و نیز نقش مهرهایی كه برای مهمور كردن اسناد نوشته شده به زبان آرامی بر روی پاپیروس در تمامی امپراطوری به كار می رفت . بر روی مهرهای استوانه ای نقوشی دیده می شود كه نمی توان معنای اولیه آنها را درك كرد . بر روی این مهرها، قهرمانان پارسی رو به روی هم نشان داده شده اند كه همانند خدایان آشور و بابل دیوان نگهبان آسمان آنها را بر روی شانه های خود نگهداشته اند گاهی سربازان پارسی و مادی جایگزین آنها می شوند كه در حال ادای احترام به اهورامزدا هستند.
معماري بناها و کاخ ها در دوره هخامنشيان
در حدود 560 سال پيش از ميلاد که دو دولت نيرومند آريايي يعني ماد و پارس با هم موتلف گشتند امپراطوري بزرگ ايران به وجود آمد. اين واقعه زماني رخ داد که کوروش بزرگ نخستين شاه هخامنشي نياي خود آستياک (اژي دهاک) فرمانرواي ماد را از تخت پادشاهي به زير آورد . با کوشش دو تن از پادشاهان توانمند اين سلسله يعني کوروش و سپس داريوش همه آسياي باختري و خاوري از رود نيل تا جيحون و از درياي اژه تا رود کنگ به تصرف در آمد و شاهنشاهي ايران بصورت نخستين امپراطوري بزرگ جهان سازمان يافت و مدت دويست و سي سال با ثباتي کم نظير دوام آورد . راه شاهي که از سارد پايتخت ليديه تا شوش به مسافت بيش از 1600 ميل امتداد داشت با يکصد و دوازده ايستگاه بين راهي در طول آن براي کمک به کاروان ها و حمل ونقل کالا در مدتي کمتر از نود روز در سراسر امپراتوري و حتي سنگ فرش بودن راههاي بين شوش و تخت جمشيد و اکباتانه (همدان) نمونه اي کوچک از اقدامات عمراني هخامنشيان بوده که نشانگر تمدن درخشان ايراني در اين دوره است. هنر ايران در دوران هخامنشي هنري است شاهي و سرنوشتش با سرنوشت شاهان هخامنشي پيوند خورده است و به اين دليل است که در دوران پادشاهي کوروش و داريوش اين هنر به اوج ترقي مي رسد و سپس پيشرفت آن متوقف مي گردد و فقط در زمان خشايارشا و اردشير مختصر جنبشي از خود نشان ميدهد.
مهمترين بناهاي به جاي مانده اين دوران کاخهاي شاهي است تاريخ ساختمان اين کاخها به اواسط قرن ششم قبل از ميلاد باز مي گردد آنچنان که از آثار معماري اين دوره بر مي آيد آغاز آن از مسجد سليمان و بعدا در پاسارگاد و تخت جمشيد گواه آن است. يکي از عناصر مهم ساختماني صفه مصنوعي است که پشت به کوه دارد و روي آن ساختمانهاي کاخها و اقامتگاههاي شاهي را بنا ميکردند با پلکانهاي سنگي براي صعود به صفه.
به عنوان نخستين ابزار سياسي و به نشانه تاييد آسماني در حدود سال 550 پيش از ميلاد کوروش ساختمان مجموعه کاخ و پرستشگاههايي را در پاسارگاد در استان فارس بنا نهاد که نخستين کانون امپراطوري هخامنشي و معرف سبک معماري هخامنشي است و آشکارا منابع آنرا روشن مي سازد . معماري پاسارگاد در حقيقت يک نوع معماري تکامل يافته از شيوه معماري پارسي است با آنکه بسياري از بخشهاي آن از ميان رفته ولي زيبايي و اصول فني در ساختمان را رعايت نموده اند.
هخامنشيان تنها سازندگان کاخ نبودند بلکه از آنها نيز آثار معابد و مقابر آرامگاهي صخره اي بجاي مانده است . به هر روي که اين دوره از معماري ايراني را بررسي کنيم در خواهيم ياغت که از چه پيشينه اي غني و بادوام برخوردار است همچنانکه بيش از اين گفتم معماري هخامنشي به نوعي شکل تکامل يافته معماري ايلامي و مادي است و به عبارت ديگر هخامنشيان از آن مجموعه فنون و هنرهاي ساختماني با روشي خاص و استادانه استفاده کردند . آنان مصطبه سازي آجرهاي لعابدار ايلامي و تالارهاي ستون دار با ايوانهاي جانبي و مقابر صخره اي مادي را تکامل بخشيدند و از همسايگان و ملل تابعه هم غافل نماندند بلکه از معماري و معماران بابلي آشوري ليدي ساردي مصري استفاده هاي شاياني بردند و افزون بر آثار موجود از ملل متقدم هنرمندان آثاري پديد آوردند که در طول تاريخ بشريت اگر بي نظير نباشد کم نظير است. معماران هخامنشي از هوش و ذکاوتي سرشار بهره مند بوده اند . زير در آثار آنها اصولي رعايت شده که بعدها به عنوان اصول معماري ايراني معمول و مرسوم گرديد.هر چه بنا کردند به استثناي پاره اي از موارد مصالح بوم آورد را در نظر گرفتند . از آن جمله پاسارگاد است که آن را مي توان از پروژه هاي عظيم و آغازين امپراطوري هخامنشي محسوب نمود . هخامنشيان با اينکه قبلا در مسجد سليمان آثاري از خود به جاي گذاشته بودند اما پاسارگاد داستاني ديگر دارد . پاسارگادي که به اعتقاد بسياري از مورخين نخستين پايتخت امپراطوري نوپا بود و از همانجا ساير نقاط کشور بزرگ و پهناور ايران آنروز تسخير گرديد.
پاسارگاد را بايد از کارهاي کوروش بزرگ قلمداد کرد . در پاسارگاد هنر ايراني وحدت يافته تر مي شود با آثاري نظير کاخ دروازه و ديگر کاخها و تل تخت. در اين شهر مجموعه اي از بناهاي کاخها مقابر پل و کوشکهايي بر پا گرديدند . که هر يک از آنها جاي بررسي و مطالعه جداگانه دارند. زيرا تمام آنچه که يک اثر معمارانه بايد داشته باشد در اين ساختمانها رعايت گرديده است. حال براي جلوگيري اطاله کلام به شرح و توصيف جزئيات برخي از اين بناها مي پردازيم.
تل تخت(تخت سليمان): اين اثر معماري که صفه بزرگي است مشرف به تمام کاخ ها و باغهاي پيرامون خود در پاسارگاد بر روي تپه اي به بلندي 50 متر قرار گرفته که بقاياي ديوار سنگي بزرگ آن قابل ملاحظه است . سکوي اين بنا از سنگهاي بزرگ تراشيده شده در نما و با سنگهاي لاشه اي در ديوار اصلي ساخته شده است.بخش غربي اين سکو را از ستيغ و لبه يک تپه کوه مانند ساخته اندو سپس مجموعه اي از کاخها و ساير تاسيسات را روي آن ايجاد کرده اند.بي هيچ گماني اين تخت را براي زيربناي کاخ هاي باشکوهي همانند کاخهاي تخت جمشيد به وجود آورده اند . نکته قابل ذکر در سنگهاي تراشيده آن است که در معماري به سنگهاي ((بادبرد)) معروف هستند و با بستهاي فلزي به شکل دم چلچله اي به هم متصل شده اند .درباره زمان ساخت آن ديويد استروناخ معتقد است که بايد به فرمان کوروش در زماني که پاسارگاد پايتخت امپراطوري هخامنشي بوده ساخته شده باشد به هر روي با اينکه ساختمان مزبور خرابي ديده است ولي طرح تقريبي بازسازي شده آن اندکي از عظمت و شوکت معماري آنرا نمايش مي دهد.
آرامگاه کوروش: نخستين اثري که در دشت مرغاب و دهکده مادر سليمان (پاسارگاد) جلب توجه ميکند مقبره کوروش است. بناي سنگي باشکوهي که در حدود بيست و پنج قرن پيش ساخته شده است. اين بنا در ميان مردم به نام قبر مادر سليمان معروف است. بنا از دو بخش تشکيل شده است:
الف)قسمت سکو مانند که يادآور زيگورات چغازنبيل ((دوره ايلامي ))است
ب)قسمت بالايي آن که اتاق کوچکي است و با سقف سنگي به صورت شيرواني (خرپشته) ايجاد شده است.
بخش سکو مانند پله پله از شش طبقه تشکيل يافته است طبقه اول 70/1 دوم و سوم هر کدام 1 متر و سه طبقه آخري 55 سانتي متر بلندي دارند عرض سکوها که حالت پله مانند را دارند 50 سانتي متر است. بلندي اين قسمت در مجموع 35/5 متر است بخش ب که اتاقک کوچکي است داراي در گاهي به عرض 87 سانتي متر و ارتفاع 30/1 متر است . ابعاد 30/2*3 متر و ارتفاع آن 10/2 متر است.کل بنا از سنگ ساخته شده است و يکي از آثار معماري بسيار زيباي دوران هخامنشي.
کاخ دروازه :اين بنا که در شرق محوطه کاخها و اندکي بيرون از خط ديوار حصاري است که مجموعه کاخي در آن قرار دارند واقع شده است ابعاد آن 36*36 متر است. بناي ستوندار با دو رديف 4 تايي ستونهاي سنگي جزر ديوارها نيز از سنگ ساخته شده است و اين بنا چهار مدخل ورودي دارد که دو تا از آنها بزرگتر از دوتاي ديگرند. بر روي سطوح مدخل ورودي نقوش برجسته اي از ترکيب انسان و گاو انسان و ماهي وجود دارد و در گاه شمالي آن نقش يک انسان بالدار که بعضي آن را به کوروش بزرگ تعبير کرده اند . ستونها داراي پايه هايي از سنگ سياه و زرد شبه مرمر هستند و کف کاخ را با سنگهاي بدون شکل هندسي منظم سنگ فرش نموده اند.
مجموعه کاخها و باغ شاهي: اين مجموعه باغ و کاخ را مي توان يکي از قديميترين نمونه هاي موجود از نوع خود محسوب نمود که شامل دو کاخ بار عام و اختصاصي کوروش دو بناي کوشک و مجموعه از آب نماها و خيابان ها است.
کاخ بارعام کوروش:اين بنا مشتمل بر يک تالار مرکزي و چهار ايوان در چهار جهت و دو اتاق در جناحين ايوان جنوبي است.تالار مرکزي آن از دو رديف چهار ستوني سنگي تشکيل يافته و چهار ايوان در جهات اربعه آن نيز داراي دو رديف ستون سنگي است و فاصله ستونها در بخشهاي اخير کمتر از تالار مرکزي است.تالار مرکزي همانند کاخ دروازه داراي چهار مدخل ورودي در چهار جهت است.اين بنا نيز از سنگ و خشت ساخته شده و کف آنرا با مهارت کم نظيري سنگ فرش نموده اند.ستونهاي بجا مانده نشانگر آن است که بدون تزيين است.
کاخ اختصاصي کوروش : از نظر پلان و شکل مانند کاخ بارعام است و عبارتست از يک تالار مرکزي با 5 رديف 6 تايي ستونهاي سنگي و چهار ايوان در جهات اربعه دارد و دو اتاق در گوشه شمال غربي و جنوب غربي .ابعاد آن در حدود 5/22*3 متر و وسعت آن 700 متر مربع است جرز درگاه هاي اين بنا از سنگ زرد شبه مرمر که در نزديکي پاسارگاد وجود دارد ساخته شده است . ترکيب سمگ سياه و زرد در پايه ستونها جالب و ديدني است . شالي پايه ستونها داراي تزيينات قاشقي است در جاي ديگر از آن استفاده نشده بوده است.
کوشکهاي باغ شاهي:در ميان مجموعه باغها و کاخهاي شاهي پاسارگاد دو بناي زيبا قرار دارد که هر کدام از آنها داراي يک سالن مرکزي است که چهار ايوان در چهار جهت دارد . ايوانهاي شمالي جنوبي کوشک A داراي چهار ستون در هر رديف هستند و ايوانهاي شرقي و غربي به خاطر کم عرض بودن داراي يک رديف ستون.کوشکBدر ايوانهاي شرقي و غربي چهار ستون در يک رديف و در ايوانهاي شمالي و جنوبي يک ستون دارد.اين امر تنوع در معماري دو بناي کوچک را تا چه حد آشکار مي سازد . اين بناها در حقيقت راه ارتباطي به کاخهاي اختصاصي و بارعام کوروش بوده اند.
باغ پاسارگاد:مجموعه اي است زيبا ومنسجم که کاخها و کوشکهاي متعددي را در خود جاي داده است.اين باغ را مي توان يکي از زيباترين باغهاي جهان دانست . زيبايي و شهرت باغهايي از اين نوع بوده که واژه پرديس /فرديس/فردوس (باغ) فارسي را به چند زبان بزرگ و معروف جهان(عربي/انگليسي/فرانسه/ايتاليايي/آلماني..) نفوذ داده است و اين امر نشانگر قدمت باغ سازي در ايران است که باغ سازي در دوره صفويه نيز متاثر از اين دوره است.
مقبره کمبوجيه(زندان سليمان):مقبره کمبوجيه بناي سنگي مکعب مستطيل شکلي است که از سنگهاي سفيد بزرگ تراشيده شده است و متاستفانه يکي از ديوارهاي چهارگانه و سقف آن سالم مانده است.و از هر نظر قابل مقايسه با بناي کعبه زردشت نقش رستم در مرودشت است . البته به طور قطع قديمي تر از بناي فوق الذکر (کعبه زردشت) است.
پل پاسارگاد:از ديگر آثار پاسارگاد مي توان به پلي بجاي مانده از اين دوره اشاره کرد . اين پل داراي دو ديوار است با عرضي حدود65/15 متر و طولي در همين حدود وسيع و بزرگ به نظر مي رسد.سه رديف سه تايي ستون سنگي در فاصله دو ديوار آن قرار دارد. ستونها استوانه اي شکل هستند و بر روي پايه مکعبي قرار گرفته اند.بدنه ستونها کاملا صيقل يافته و فاقد سرستون هستند.
شوش:داريوش هخامنشي پس از آنکه بر شورشيان مخالف سلطنت پيروز شد و آرامش را دوباره به کشور بازگرداند با توجه به قلمرو وسيع هخامنشي که از نيل تا سند بود تصميم گرفت شوش کهن را که تقريبا در مرکز امپراطوري واقع شده بود به پايتختي انتخاب کند. بي شک در اين انتخاب شکوه و عظمت ديرينه شوش پايتخت فرمانروايان ايلامي مورد نظر بوده است از سوي ديگر چون پاسارگاد پايتخت کوروش و کمبوجيه بوده است او نخواسته آن شهر را مرکز فرمانروايي خود سازد و از اين رو شوش را مرکز حکومت خود برگزيد.داريوش فرمان داد تا کاخي با شکوه آنچنان که در خور فرمانروايي وي باشد در شوش برپا دارند لذا معماران با توجه به جميع مسائل تپه آپادانا را با اين منظور انتخاب کردند کاخ اصلي داريوش روي اين تپه بنا شد و اقامتگاه درباريان و تاسيسات دولتي بر روي دو تپه ((ارک))و((شهر شاهي)) ايجاد شد.
آپادانا: آپادانا کاخي است مرتفع و پهناور که از بخشهاي مختلفي تشکيل يافته است.اين واحدها شامل تالار حرمسرا دروازه کاخ پذيرايي و ديگر بخشها است.در آغاز معماران زمان هخامنشي گرداگرد تپه را ديواري قطور با ارتفاعي حدود 20 متر و قطري به همين اندازه برپا کردند و پشت آنرا با خاک پرکردند . بر روي اين تختگاه ابتدايي پي بناها کنده شد سپس ديوارها برپا گرديد و ستونها در جاي خود استوار گشت.
در اين زمينه کتيبه اي از داريوش بر جاي مانده است که خود گوياي بسياري از مسائل معماري اين بناي بزرگ و با شکوه است داريوش در اين کتيبه چنين نوشته است:
((اين کاخ را من ساختم – زيور آن از راه دور آورده شد زمين کنده شد تا اينکه به خاک سفت (کف سنگي) رسيدم و خندقي درست شد.سپس قلوه سنگ و شقته در آن انباشته شد در طرفي به بلندي 40 ارش و سوي ديگري تا حدود 20 ارش روي آن شفته کاخ بنا گرديد. کند وکوب و انباشتن و خشتهايي که در قالب زده شده کار مردم بابل بوده الوارکاج از کوهي آورده شد که آنرا لبنان گويند.مردم آشور آنرا به بابل و مردم کارکه و يونانيان آنرا از بابل به شوش آوردند. چوب يکا از گاندهارا و کرمانا آورده شد. زرا از سارد و بلخ آمد و در اينجا بر روي آن کار شد . سنگ لاجورد گران قيمت و عقيق شنگرفي را از سغد آوردند و فيروزه را از خوارزم . سيم و آبنوس از مصر آمد. تزئيني که ديوارها با آن زيور يافته از يونان عاج از اتيوپي و از هند و از رخج آورده شد ولي در اينجا روي آنها کار شده سنگهايي که در اينجا به صورت ستون در آمده سنگ آنرا از شهري در ايلام بنام ((آبي رادو)) آوردند. سنگ بران و سنگ تراشان که آنها را ساختند از مردم سارد و يونان بودند . آنهايي که طلاها را به کار گرفتند مادي و مصري بودند . منبت کاران ساردي و مصري بودند . آنان که از عاج خاتم مي ساختند بابلي و يوناني بودند . آنها که به تزئين ديوار پرداختند مادي و مصري بودند. به ياري اهورامزدا کاخي با شکوه در شوش بنا نهادم . اهورامزدا مرا و پدرم و کشورم را از هر آسيبي نگهدارد.))
متن کتيبه آنچنان گويا و قابل توجه است که همانند قرارداد پيمان کار ساختماني است که احتمالا يک راهنماي درستي در فنون ساختماني بناهاي شبيه به آن در تخت جمشيد و ساير امکنه هخامنشي به شمار مي رفته اکنون از آن اطلاعات و تجربه هاي فني قابل ملاحظه اي آشکار مي شود. و علاوه بر اينها چند نکته اساسي و مهم در اين کتيبه نهفته است
1- چون در طرح بنا ساخت ديوارهاي بلند در نظر بوده لذا معماري زمين را تا خاک بکر حفر کرده تا ساختمان ميتحکمي داشته است
2- چون تپه طبيعي است در نتيجه پي سازي بستگي به فراز و نشيب تپه داشته است
3- چون ستونهايي يا اندازه و وزن زياد در بنا طرح ريزي شده بود پي سازي مي بايد از استحکام کافي برخوردار باشد. به همين دليل محلهايي که لازم بود با سنگ و شن پر کرده و کوفته اند. سپس ديوارها و ستونها را بر پا داشته اند. نتايج کاوشها روشهاي مورد بحث در کتيبه را تاييد مي کند.
ديوارهاي کاخ عموما از خشت و گل ساخته شده که مصالحي مناسب براي دشت خوزستان است. روي ديوارها را با گچ و يا نقاشي ديواري تزئين کرده بودند . البته ديوارهاي ايوان سمت حياط مرکزي با آجر لعاب دار پوشانيده شده بود . که بر روي آن نقوش مختلف از جمله رديف سربازان جاويدان نقش شير جانوران افسانه اي همچون گاو يا شير بالدار دال شير با سر انسان نقش فروهر کتيبه هاي به خط ميخي و غيره تزئين شده بود . علاوه بر اين نقوش گل نيلوفر آبي (لوتوس) در همه جاي اين تزئينات جايگاه ويژه اي دارد . در طرفين پله هاي کاخ نيز رديف سربازان جاويدان مشاهده مي شود.
بخشي از آپادانا در زمان اردشير اول (پس از سال 461 ق.م) دچار آتش سوزي شد و پس از آن قابل سکونت نبود . در زمان داريوش دوم اقدامي درباره اين کاخ صورت نگرفت ولي در زمان اردشير دوم بازسازي شد.
کاخ شائور:در سمت غربي رودخانه شائور در سالهاي اخير کاخي کشف شد که سبب همجواري با اين رودخانه امروزه به همين نام مشهور است. اين کاخ داراي تالاري به اندازه هاي 60/34*7/37 متر و تاسيسات جنبي است . تالار ستوندار داراي 64 ستون در 8 رديف 8 تايي است.در سمت شمالي ايواني است که دو رديف ستون 5 تايي دارد.پايه ستونها از سنگ بوده و ديوارها هم چون آپادانا از خشت است.در اينجا ديوارها با رنگهاي گوناگون رنگ آميزي شده اند و در برخي اتاقها نشانه هاي گچکاري نيز ديده مي شود.در کاخ مزبور تعدادي نقش برجسته و آجرهاي لعابدار يافت شده که حاکي از کاربرد و استفاده آنها در تزئينات کاخ است . و نقش برجسته ها با نقوش برجسته سنگي تخت جمشيد قابل مقايسه است . پايه ستونهاي کاخ سنگي است.و ليکن به احتمال فراوان ستونها چوبي بوده و روي آن را با گچ پوشانيده و نقاشي کرده اندو بر روي چند تا از پايه ستونها کتيبه هايي که به سه خط ايلامي بابلي و فارسي باستان است وجود دارد.
ارگ و شهر شاهي:بطوري که اشاره شد داريوش کاخ آپادانا را بر روي يک تپه بنا کرد . ولي تاسيسات درباري و مساکن درباريان را بر روي دو تپه ديگر بنا نهاد. بر همين اساس ديواري عظيم بر گرداگرد شهر (تپه هاي سه گانه)ساختند که در فواصل معين در آنها برجهايي نيز تعبيه شده بود . در نقاط مختلف درهاي ورودي و خروجي چندي نيز کار گذاشته بود . در اصلي در ضلع شرقي و در بخش تپه شهر شاهي ايجاد شده بود. که داراي اطاقهاي چندي در اطراف دروازه بوده است.از آثار شهر شاهي دو کاخ کوچککه يکي روبروي آپادانا و بنام ((هديش))و ديگري ((دژ)) که در جنوب تپه قرار دارد مورد بررسي و کاوش قرار گرفته اند.
معبد آپادانا در شوش: در چهار کيلومتري شمال شرق شوش بناي کوچکي از دوره هخامنشي کاوش و بررسي شد که آنرا معبد آپادانا ناميده اند اين ساختمان بنايي است حدود 30 متر عرض و 45 متر طول دارد و از نقشه اي بسيار زيبا برخوردار است . در جلو يک تالار ستوندار با چهار ستون و در پشت آن تالار ديگري براي اجراي مراسم در اطراف اين تالار اتاقها و راهروهايي نيز ساخته شده است . اين بنا احتمالا در زمان اردشير دوم ساخته شده باشد. و آندره گدار معتقد است که محل اصلي آتش است . که ديوارآن آنرا از هرگونه پليدي يا بي حرمتي حفظ مي کرده است . جلوخان سرپوشيده ستوندار آن که در جلو واقع شده با دو محراب محل موعظه وعبادت آتشکده بود و واعظين در بالاي پلکان مي ايستادند و حضار در حياط جمع مي شده اند.
ازشوش دوره هخامنشي امروزه چيزي جز ويرانه اي باقي نمانده است که بارها مصالح و اشياء آن به غارت و يغما رفته است. به هر حال آنچه از معماري با عظمت و شکوهمند کاخهاي شوش باقي مانده نشانه نبوغ و ابداع هنرمند ايراني است که هر زايش هنر و معماري ايراني سهمي ارزنده داشته است.
تخت جمشيد : اين مجموعه ساختماني در مرودشت و در 45 کيلومتري شهر شيراز واقع شده است. بر کوهي خشن بنام کوه رحمت تکيه داده و مشرف است بر دشت پهناور و حاصلخيزي که اطراف آنرا کوهها حلقه وار فرا گرفته اند.
با توجه با اسناد و مدارک موجود طرح ساختماني اين بنا احتمالا به دستور داريوش و معمارانش ترتيب داده شده و بي گمان نقشه کلي تخت جمشيد از پيش طرح ريزي شده است. سيستم کانال کشي و آبرساني و مجاري فاضلاب که در سطوح مختلف متناسب با کاربرد دقيق آنها قبلا در سنگ کوه کنده شده دليلي است بر اين مدعا . صفه اي گسترده و وسيع به ابعاد 457*274 متر که بخشي از کوه را تسطيح نموده و قسمتهاي ناصاف آن هموار و گوديهاي آن پر شده اند . اطراف اين صفه را برج و بارويي از تخته سنگهاي بزرگ که هم پشت بند صفه است و هم جنبه دفاعي داشته است.بلندي اين ديوار به تفاوت از حدود 12 تا 18 متر است . ابعاد سنگهايي که در اين ديوار طويل بکار رفته گاهي به 15 متر و وزن 30 تن مي رسد . اين سنگها را بدون ملات بر روي هم سوار کرده و با بستهاي آهنين به هم پيوند داده اند اتصال سنگها چنان با مهارت انجام گرفته که در پاره اي موارد درز ميان آنها ديده نمي شود . بر روي اين ديوار سنگي ديواري ديگر از خشت خام وجود داشته که لااقل قسمتي از آنرا با کاشيهاي رنگين (قهوه اي زرد و سبز آبي ) مانند آنچه در شوش به کار رفته بود نماسازي کرده بودند.
نحوه دسترسي به صفه يکي از بديع ترين و جالب ترين قسمت هاست. پلکاني با عظمت و دو جانبه که پهناي آن 60/6 متر است به نحوي که در آغاز از هم جدا گشته اند و پس از طي مسافتي دوباره به هم مي رسند. اين پله ها به جاي اينکه از تخته سنگهاي متعدد با هم ترکيب شده باشند از يک قطعه سنگ عظيم الجثه حجاري و ساخته شده اند و حتي گاهي قسمتي از ديوار سنگي را نيز شامل مي شده است . از ديدگاه معماري جديد ممکن است اين شيوه کار غير منطقي به نظر مي آيد وليکن به واقع نمي توان تصور نمود سازندگاني که چنان ستونهاي بلند را با سر ستونهاي چند تني شان بر افراشته اند از مهارت و استادي بي بهره بوده اند . اين کار را مي توان اينگونه توجيه کرد نخست اينکه چنين ترکيبي بيشتر از واحدهاي جدا از هم به بنا استحکام مي بخشيد دوم آنکه سازندگان ساختمان را به عنوان تجمع مکانيکي در نظر نداشته بلکه آنرا يک واحد حجاري تمام ميدانسته تند . اين روش که عبارت بود از تراش يکپارچه واحد ساختماني نه ترکيب عوامل گوناگون : در احداث قاب درها و پنجره ها نيز بکار رفته است چه غالبا اين عناصر را از سنگي يکپارچه حجاري کرده اند . برخي معتقدند که اين راه پله بزرگ و شکوهمند با يک شيب تدريجي که مناسب سوارکاران است به سطح مي رسد و بلافاصله به يک عمارت باشکوه که بنايي جز دروازه تمام ملتها نيست منتهي مي شود.
دروازه ملل(دروازه خشايار شا) با تنديسهاي عظيم گاو بالدار با سر انسان (لاماسوا/اسفنکس) ترکيب يافته که به نوعي نگهبانان اين عمارت و مجموعه اند و مانع ورود اهريمني . اين بناي با شکوه و منفرد که به شکل يک کوشک است سنگ نبشته اي از خشايارشا را در بردارد با اين مضمون((اين دروازه همه ملتهاست)) اين اعلاميه بدان معناست که همه ملتها از اين جا به سوي قلمرو نيروهاي روحاني عبور مي کرده اند . بي ترديد از ميان اين بناي منفرد آدمي داخل جهاني پر از شکوه خيره کننده مي شده است.
از نظر موقعيت ((اين دروازه بزرگ خشايارشا)) روي محور مربوط به ((تالار تخت)) قرار داشته نه روي محور آپادانا . اين مطلب را کتيبه فوق الذکر و تزيين ((تالار تخت )) و بازشناختن تشريفات که بناهاي مزبور را به هم ارتباط مي دهد تاييد مي کند.
بخش شمالي صفه تخت جمشيد از دو بخش مستقل تشکيل شده است.قسمت اول شامل ((تالار تخت)) و دو ((دروازه بزرگ)) يعني دروازه خشايارشا و دروازه ناتمام است که واردين را به طرف ((تالار تخت)) راهنمايي مي کند که در آنجا نمايندگان ملتها اجتماع مي کرده اند . در اينجا مانند ساير کاخها فراز درگاهها را با گيلوئيهايي با شيار مقععر(قاشقي) تزئين نموده اند . روي سطح داخلي دو جرز هر مدخل نقش برجسته هاي شبيه به هم حجاري شده است که هر يک بيانگر رويدادي تاريخي است. قسمت دوم به ((آپادانا)) محدود مي شود که مربوط به روابط ميان پادشاه و بزرگان کشور خصوصا ((پارسي ها))و((ماديها)) بوده است.
شايان ذکر است که اين صفه عظيم و باشکوه به صورت سکوهايي مختلف السطوح ايجاد شده است. بطوريکه هر ساختمان بر روي سکوي ويژه خود بنا گرديده است به وسيله پله هاي جداگانه قابل دسترسي است . فضاهاي خالي ميان بناها حياطهايي را تشکيل ميداده که هر يک باغچه هاي مخصوص به خود داشته است. مشرف به همه بناهاي صفحه تخت جمشيد آپاداناي خشايارشا است.طول هر يک از اضلاع آن از طرف بيرون 75 مار و هر ضلع اتاق مرکزي آن 5/58 متر است. با سي و شش ستون سنگي مرتفع باريک که ظرافتي خاص دارند . بدون هيچگونه انحناء و هر چه به طرف بالا مي روند از قطر آنها کاسته مي شود و بار سقف بنا بر دوش آنهاست.قطر هر ستون 10/2 متر و بلندي آن 18 متر بوده است. هر ستون داراي 48 يا 36 شيار قاشقي است . بر فراز ستونها سر ستونهايي نيز به اشکال شير و جانوران خيالي با بيني عقاب حجاري شده اند که گويا مورد پسند واقع نشده و نيمه کاره آنها را کنار گذاشته اند . سر ستونها به بلندي سه متر و به شکل دو گاو پشت به هم داده اند که با رنگهاي گوناگون زنده رنگ آميزي شده بوده اند.
کاخ اختصاصي داريوش که پذيرايي اشخاص در آن صورت مي گرفته در ضلع غربي صفه قرار دارد . اين بنا نيز داراي ستونهاي مرتفع بوده است . روي پله هاي کاخ نقش خدمتگذاراني ديده مي شود که ظروف خوراکي در دست دارند و بره ها را براي کباب کردن مي بردند. به احتمال فراوان در زمان خشايارشا گنجايش اين کاخ اندک بوده است که کاخ ديگري در مجاورت آن ساخته شده است. نقش ديوارهاي پلکان کاخ جديد (کاخ سه دروازه) نشان مي دهد که براي پذيرايي-آن هم از نوع بزرگ- برپا گرديده است . يعني پادشاه در آنجا بار مي داده و از ميهمانان انبوه خود در جشنهاي رسمي پذيرايي مي کرده است . در آنسوي کاخ داريوش کاخهاي خشايارشا و اردشير و قصرهاي کوچکتر و کم اهميت و بناهاي اداري و… قرار دارند.
شوش و تخت جمشید
هر چند كه داریوش پیشتر كاخی را برای اقامت زمستانی خود در بابل داشت ولی وی كاخ های شوش را نیز صرفا برای اقامت خود در طول زمستان بنا نهاد. برای رسیدن به كاخ ها از سمت شهر سلطنتی باید از دروازه باشكوهی عبور می كردند كه خشایارشاه ساخت آن را به پایان رسانید. در دو سوی این دروازه دو مجسمه ساخته شده در مصر قرار داشت كه بزرگ تر از اندازه های طبیعی بودند و فقط یكی از آنها در سال 1971 پیدا شد. سرمجسمه كشف شده از بین رفته است اما قبلا مكنم MECQUENEM سرمجسمه ای با همان صورت را همراه با قطعات دیگر ساخته شده از سنگ های آن محل پیدا كرده بود. همین مسأله این امكان را به ما می دهد كه بتوانیم تصویری از چهره پادشاه را در ذهن تجسم كنیم كه صورت وی پوشیده از 5 ردیف حلقه مو است. از نظر هنری كار بسیار قوی و خوبی بر روی آن صورت گرفته است . اما به نظر می رسد كه چون سنگ مجسمه رنگ آمیزی شده بود،آن را بسیار صیقل نداده بودند.
در ضلع شمالی محوطه ، كاخ آپادانا قرار دارد كه بر اساس سنت زندگی مردمان كوهستان، محلی برای گردهمایی افراد به شمار می رفت. بنای كاخ از خشت خام ساخته شده است. پس از حمله اسكندر و سقوط امپراطوری پارس،بنای كاخ به دلیل متروكه ماندن رو به ویرانی نهاد از این رو تزیینات زیبا و با شكوه لعابدار دیواره های كاخ كه مطابق با دمای هوای آن منطقه ساخته شده بودند، امروزه از بین رفته اند. به گونه ای كه دیگر نمی توان محل دقیق آجرها، نگاره های شوش با نقش كمانداران پارسی را در كاخ شناسایی كرد. لباس با شكوه این سربازان پارسی نكته قابل ذكری در این آجر نگاره ها است ولی یقین داریم كه به هنگام جنگ و نبرد از این لباس استفاده نمی كردند. بر روی لباس چیندار و رنگارنگ این سربازان آذین های گلسرخی تزییناتی دیده می شود كه نقوش معماری برج های كنگره ای قلعه های قدیمی را در ذهن تداعی می كند.
این نقوش معماری را می توان با جان پناه های به دست آمده در پای دیواره تراس تخت جمشید مقایسه كرد كه به نظر می رسد در ابتدا در محلی مرتفع تر قرار داشتند. در رابطه با رنگ روشن و یا تیره پوست این جنگ جویان نمی توان نظر دیولافوا DIEULAFOY را پذیرفت كه به هنگام كشف آنها تصور می كرد كه این تفاوت رنگ به تفاوت نژاد آنها بر می گردد. مقایسه نقش این كمانداران با گارد جاویدان پادشاه ، نوعی اتفاق و وحدت در بین این دو را مشخص می سازد. در كنار نقش كمانداران پارسی ، می توان نقش حیوانات عظیم افسانه ای و یا حتی واقعی را دید كه از فرهنگ و تمدن هنری آشور و بابل به عاریه گرفته شده اند . اما نمایش آنها در این كاخ فارغ از ارزش نمادین و اسطوره ای آنها است. به این ترتیب می توان چنین نتیجه گرفت كه نقش شیرها در نمای شمالی حیات شرقی هیچ رابطه ای با الهه ایشتار ISHTAR ندارد و گاو های بالدار هرگز نمی توانند تجسمی از آداد ADAD خدای توفان باشند.
سرانجام داریوش كار احداث مجموع كاخ های پارسا را ـ كه یونانیان آن را پرسپولیس می نامیدند و با وجود این كه بسیاری از آنان در ساخت این كاخ مشاركت داشتند، مدت ها بعد در كتب خود به وجود چنین شهری اشاره كرده اند ـ آغاز كرد. تخت جمشید پایتخت كوهستانی امپراطوری پارس بود كه در نقطه مقابل شوش قرار داشت ،همانگونه كه عیلامیان نخستین ساكنان منطقه ، آنشان ANSHAN را به عنوان پایتخت زمستانی خود داشتند. وجود مفهوم دوگانگی كه تقلیدی از دوگانگی عیلام باستان است حتی در ساخت و گزینش مكان پایتخت ها جلوه گر شده است. در تخت جمشید وجود سنگ های خوب و مناسب محلی زمینه را برای معماری كاخ های ستوندار با تزیینات حجاری و رنگ آمیزی شده و نیز استفاده از آجرهای لعابدار در برخی قسمت ها را فراهم آورده بود.
كاخ صد ستون
كاخ صد ستون یا تالار تخت در سمت شمال،اندكی بالاتر از گنجخانه و رو به روی آپادانا قرار دارد. طرح آن از ابتدا ریخته شده بود ولی خشایارشا ساخت بنای آن را آغاز كرد. این كاخ چهار گوش با یك صد ستون و 70 متر طول و عرض نمونه مشابهی از كاخ آپادانا است كه خشایارشا نتوانست ساخت آن را در زمان حیات خود به پایان برساند و اردشیر شاه ( 424 ـ 465 ق. م ) كار احداث آن را به پایان رساند. ( بر روی سنگی كه در گوشه جنوب شرقی كاخ به همت هرتسفلد پیدا شده است ،چنین آمده است :«اردشیر شاه می گوید:این كاخ خشایارشا شاه و پدر من پی اش را ریخت. در حمایت اهورامزدا من ،اردشیر شاه آن را برآوردم و تمامش كردم ». ـمترجم).
از نظر معماری تفاوت های بین این كاخ و كاخ آپادانا وجود دارد.
در سه ضلع كاخ ،دو ردیف دیوار ساخته شده است و دالان باریكی را بین خود تشكیل داده اند كه به بیرون راه ندارند ولی از طریق دو درگاه بزرگ و با شكوه به تالار مركزی راه داشتند.
موقعیت و محل قرار گرفتن دالان ها و درگاه ها به گونه ای است كه به نظر می رسد دیوارهای داخلی بلند تر از دیوارهای بیرونی بوده است . لذا در بخش فوقانی پنجره های بلندی زیر سقف تعبیه شده بود. تا از طریق آنها نور به داخل فضای بزرگ و تاریك آن بتابد. بر این اساس می توان چنین برداشت كرد كه پنجره و تاقچه ای سنگی بین دروازه های بزرگ سنگی بسته بودند . تنها نمای جبهه شمالی كاخ مشابه نمای كاخ های كهن لوان EVANTL -است كه آشوریان آنها را هیلانی HILANI می نامیدند. در نمای شمالی تالار صد ستون ایوان ستوندار مجسمه گاو به عنوان نگهبانان بزرگ دو دروازه اصلی ورودی به كاخ دیده می شد . تزیینات درگاه های بزرگ ، شبیه نمای آپادانا است . در روی درگاه ها شاه را به صورت نشسته بر روی یك صندلی می بینیم كه در پایین آن در 5 ردیف پارسیان و مادها به صف ایستاده اند. نقش سایر ملت های امپراطوری بر روی درگاه های دروازه های جنوبی تالار كه دروازه های تصنعی تالار بودند ـ زیرا برای ورود به تالار از آنها استفاده نمی شد و این دروازه ها تنها به دالان های باریك و بن بست ضلع جنوبی باز می شدند ـ آفریده شده است. نقش این ملت ها شبیه نقش برجسته های آرامگاه های هخامنشی در زیر تخت پادشاه حك شده است . موضوع تزیینات دروازه های داخلی تالار ،موضوعی سیاسی است كه در آن قهرمان ،پیراهن پادشاهی به تن كرده است كه تجسمی از قوم پارس و یا شخص پادشاه است كه با دیو یا حیوان اسطوره ای نبرد می كند و او را از پای درمی آورد . به هر حال نمی توان نبرد این دو را ،نبرد اهورامزدا علیه اهریمن خدای شر (تجسم بشری از شر) دانست چرا كه در هیچ یك از متون مربوط به این دور ،نیز به وجود این مبارزه اشاره نشده است.
كاخ داریوش
كاخ آپادانا به كاخ كوچكتری راه دارد كه داریوش نخست آن را در بخش جنوبی تخت جمشید بنا نهاد . این كاخ قچر هدیش نام دارد. تزیینات نمای سكوی كاخ ،نقش ارتش امپراطوری پارس با لباس های با شكوه را نشان می دهد كه در گوشه و كنار آن ردیفی از افراد نیز دیده می شود كه آذوقه و حیوانات زنده را حمل می كنند و بر روی دیواره پلكان های متقارن كاخ حك شده اند.
تزیینات درگاه های دروازه های كاخ ،زندگی روزمره دربار را نشان می دهد. شاه وارد محمل اقامت خود می شود و پشت سر وی خدمتگزاران هستند كه چتری بر سر شاه نگهداشته اند . در درگاه دیگر پشت سر شاه 2 نفر ندیمه دیده می شود كه حوله و عطردان پادشاه را حمل می كنند كه با نمونه مصری آن شباهت بسیاری داد.
كاخ سه درگاهی TRIPYLON
كاخ اختصاصی داریوش نخستین بنا و اقامتگاه خصوصی شاهان هخامنشی است كه در بخش جنوبی تخت جمشید ساخته شده است . زمان حكومت اردشیر بنای كوچكی در انتهای جنوبی حیاط وسیع جلوی پلكان شرقی آپادانا ساخته شد كه به نظر می رسد محلی است برای ورود به قسمت كاخ های خصوصی كه بعد از داریوش ،خشایارشا و اردشیر نیز اقامتگاه خصوصی خود را در جنوب تخت جمشید ساخته بودند ( ماهیت نقش برجسته ها كابرد بناها را تا حدودی روشن می سازد لذا حدس قریب به یقین این است كه تالار شورا محل ملاقات پادشاه با بزرگان مملكتی بوده است و در این كاخ با آنها به مشاوره می پرداخت وجود نقش های بی شمار نجبای پارسی و مادی بر روی پلكان این كاخ این فرضیه را تقویت می كند. لذا حتی این كاخ را به نام كاخ شورا نیز می شناسند مترجم). بر روی یكی از دیواره های داخلی درگاه های ورودی كاخ،پادشاه را می بینیم كه بر روی تخت نشسته است و 28 تن از نمایندگان كشورها تخت را بر دوش گرفته اند. پشت سر شاه به هنگام ورود یا خروج به تالار خدمتگزاران قرار داشتند كه یكی چتری باز بر سر شاه نگهداشته و دیگری حوله و مگس پران در دست دارد.
بر روی این نقوش و به هنگام كشف آثار آنها در سال 1933 نقاشی های اولیه كاخ هنوز باقی مانده بود. آبرنگ هایی كه یكی از باستان شناسان از نقوش این درگاهها كشیده است ،نشان می دهد كه پیراهن پادشاه ،قرمز رنگ بود و كفش های وی آبی رنگ.
نقوش پلكان های ورودی كاخ به خوبی رابطه نزدیك و برادری بین پارسیان و مادها را نشان می دهد. نجبای پارسی و مادی در حالی كه بسیار دوستانه به همدیگر نگاه می كنند، از پله ها بالا می روند و برخی شاخه گلی در دست دارند و برخی دیگر دست بر شانه دیگری نهاده اند . در شرق زمین نمونه مشابه این تزیینات بر روی ظروف سلطنتی بلخ در سر حدات امپراطوری ایران و آسیای مركزی در حدود 1500 سال قبل دیده شده است.
معماري اشكانيان و ساسانيان
اشكانيان، يا پارتيان، در حدود 250 پيش ازميلاد، پس ازسلوكيان در ايران به قدرت رسيدند. آنها در اوايل از شيوههاي هنر يوناني پيروي ميكردند، امّا پس از مدتي به هنر معماري، به ويژه به معماري سنتي و ملي ايران تمايل نشان دادند. در دوره اشكانيان، معماري مبناي اصلي خود را، از آداب و اصول قبايل چادرنشين پارتي در برپايي اردوگاهها گرفت. حياطهاي چهارگوش مركزي با ايوانهاي چارسوي آن، به عنوان مظهري از معماري پارتيان به بينالنهرين برده شد. تطور و دگرگوني اين نوع معماري را در معماري اسلامي به ويژه در دوران سلجوقيان بخوبي ميتوان ديد.
در معماري پارتي، پس ازشكوفايي دولت اشكاني، به نماي ساختمان توجه بسياري شد و ميكوشيدند آثار هنري را بر ديوارها، در معرض ديد متمركز كنند. نقاشي ديواري توسعه يافته و تزيينات آميختهاي بود از نقاشي و گچبري، كه نمونه بسيار زيباي آن در معبد كوه خواجه در وسط درياچه هامون در سيستان به دست آمده است. اشكانيان درمعماري خود ازطاق گهوارهاي، قوس و رگچين با سنگ قلوه و برجستهكاري تزييني و گاهي ستون توكار هم استفاده ميكردند. از ويژگيهاي معماري و هنر اين دوره انتقال برخي از عناصر معماري و هنر است كه به دوره بيزانس و ساساني منتقل شده است. شايد تاريخ معماري «طاقدار» كه در ايران بسيار معروف است، از دوره اشكانيان آغازشده و در دوره ساسانيان تكامل يافته باشد.
بناي طاقگرا واقع در دامنه كوه پاطاق در كنار راه كرمانشاه به سرپل ذهاب تركيب طاق گهوارهاي و پيشرفت فنون ساختماني را در اين دوره نشان ميدهد. همچنين بناي معبد آناهيتا در كنگاور كه بر سر جاده همدان و كرمانشاه واقع شده و منسوب به دوره اشكانيان است از جمله شاهكارهاي هنر و معماري پارتيان به شمار ميرود. ميان شيوه معماري پارتي و ساساني در بنياد ساختمانها چنان همبستگي و نزديكي وجود دارد كه هنوز گروهي ازصاحبنظران، در انتساب پارهاي ازآثار به دست آمده به اين دو دوره، دچارترديدند. به طورنمونه، در انتساب كاخ مداين درتيسفون به يكي از اين دو دوره، هنوز اظهارنظر قطعي نشده است. صرفنظر از جهات تاريخي در معماري ساساني، چنان عوامل معماري اشكاني بيكم و كاست پيموده شده كه گويي با تغيير شاهان «هيچ دگرگوني در طريقه ساختن بناها پيش نيامده است».
ساسانيان از ايالت پارس برخاستند و براي تشكيل يك سلسله ملي، خود را وارث دودمان هخامنشي خواندند. ساسانيان، مذهب زرتشت را رسميت بخشيدند و هنري پديد آوردند كه از حيث عظمت با هنر روم و بيزانس برابري ميكرد و گاه بر آن برتري داشت.
حتي پس از فتوحات اعراب، آنچه به عنوان هنر اسلامي از آن ياد ميشود، تحت هنر ساساني متأثر بود.
بهترين شيوه طاق زدن بر بناهاي مربع شكل، در معماري ايراني و حتي معماري غربي، از آن ساسانيان است. معماران آن دوره در پوشاندن فواصل وسيع با مواد سخت توفيق يافته بودند. بعضي از اصول معماري ساساني بود كه راه را براي ترقي معماري گوتيك در اروپا باز كرد. در مجموعه هنر معماري اين دوره، يگانگي و پيوند خاصي ديده ميشود. اساس معماري گنبد است و ايوان، طاق نماها، اتاقها و طاقهاي گهوارهاي كه اغلب در اطراف يك يا چند حياط قرار گرفتهاند.
هنرهاي گچبري، موزاييك كاري و نقاشي ديواري، تزيينات بناهاي ساساني را شامل ميشوند. درتنوع آثار ساساني تأثير همسايگان به خوبي آشكار است؛ ازجمله تصاوير موزاييكي كه ازكاخ فيروزآباد (كاخ بيشابور) به دست آمده، به روش روميان موزاييك شده است. در اين موزاييكها تعداد بسياري تصاوير از نوازندگان و انسانهاي ديگر به سبك ايراني نقش شدهاند. از ديگر تزيينات اين دوره، بايد به حجاريهاي سنگي ساسانيان اشاره كرد. حجاريهاي اين دوره درنوع خود بينظيرند، مانند نقوش حجاري شده طاق بستان در كرمانشاه و نقش رستم.
به طوركلي، معماري عهد ساساني براساس معماري سنتي و براي نواحي خشك مركزي و شرقي ايران پديد آمده بود. بدين معني كه در ابنيه ساساني اعم از كاخها و آتشكدهها، پوششهاي گنبدي و ساختن ايوانهاي داراي طاق ضربي و چهارطاقهاي مخصوص آتشكده متداول و اساس معماري اين زمان بوده است. تعدادي ازبناهاي ساسانيان كه بقاياي آنها بر جاي مانده است، مانند كاخهاي فيروزآباد، كاخ سروستان در فارس و ايوان مداين در تيسفون، ايوان كرخه در خوزستان همچنين آتشكدههايي با نامهاي تپه ميل ميان تهران ـ ورامين، آتشكده نياسردركاشان، آتشكده آذرگشنسب در تخت سليمان و چهار قاپي در قصرشيرين و غيره تا حد بسياري وضع معماري را در دوره ساسانيان آشكار ميكنند
منابع :
http://www.tebyan.net/literature_art/museums_culturalcentres/2005/9/29/13404.html
http://tarikhema.parsiblog.com/-420654.htm