مقدمه
اگر بخواهیم مهم ترین مسائل و مشکلات والدین در زندگی خانوادگی را برشماریم. شاید «چگونگی رفتار با فرزندان» از مهم ترین و پیچیده ترین موضوعات با توجه به خصوصیات سنی و روحی فرزندان و هدفهای تربیتی باشد. در عین حال هر پدر و مادری در زندگی خود از صبح تا شام، به مناسبت پیشامدها و مسائل مختلف، شیوه هایی را که گاه علل و صحت آنها برخود، نیز چندان روشن نیست، بکار می برند.
«رفتار والدین» سهم مهمی از تأثیرات تربیتی محیط خانواده بر فرزندان را بخود اختصاص می دهد و لزوم آگاهی یافتن از ملاک ها و ضوابط رفتار صحیح از اهم ضروریات در انجام وظایف تربیتی والدین است.
انجمن اولیاء و مربیان با توجه به اهمیت این موضوع در مجموعه مسائل مورد نیاز خانواده ها، مسائل مربوط به «نحوه رفتار والدین با فرزندان» را جزء مباحث آموزشی خانواده ها منظور کرده و تحقیق حاضر یکی از تحقیقاتی است که در این زمینه و با همت بردار محترم جناب آقای محمد علی سادات فراهم آمده است. سادگی کتاب در شیوه نگارش و بیان مهم ترین نکات تربیتی هر مبحث بصورت روشن و برجسته، استفاده از کتاب را برای والدین گرامی آسانتر می سازد.
شیوه های برخورد با فرزندان
صمیمیت و رفاقت
برقراری پیوند روحی و عاطفی عمیق بین والدین و فرزندان از اهمیتی خاص برخوردار است. این پیوند سبب می شود که بسیاری از نیازهای روحی فرزندان در محیط خانواده برآورده شود و از این بابت دچار کمبود نشوند.
اگر والدین بخواهند که فرزندان آنها در کنارشان باقی بمانند و سمائل ساده باعث قطع ارتباط روحی فرزندان با آنها نشود، باید بتوانند رابطه ای صمیمانه با فرزندان خود داشته باشند. رابطه ای که مبتنی بر ترس یا احترام خشک و آداب بی روح ظاهری باشد، چندان نمی پاید. علاوه بر این، وجود رابطه صمیمانه بین والدین و فرزندان محیط خانه را به پناهگاهی عاطفی و امن برای فرزندان تبدیل می کند که آنها می توانند در آن آرام گیرند؛ احساس امنیت کنند و به دنبال پناهگاهی دیگر نگردند.
پناه بردن به دوستیهای خطرناک یا ارتباط با جنس مخالف- بویژه در موظرد دختران- بیشتر ناشی از نبودن روابط صمیمانه بین والدین و فرزندان است.
نوجوانانی که از چنین روابط روحی حیاتبخش در محیط خانه محرومند، برای جبران کمبودهای روحی خود براحتی به سوی چیزهای دیگری جز خانواده کشیده می شوند چون از تجربه و پختگی لازم نیز برخوردار نیستند، براحتی طعمه حوادث می گردند!
وجود روابط صمیمانه بین فرزندان و والدین سبب می شود که آنها رازهایشان را قبل از هر کس با والدین خود در میان بگذارند و از راهنماییهای آنها استفاده کنند؛ بدین ترتیب والدین به عنوان راهنمایانی صمیمی و مشاورانی دلسوز در مورد اعتماد می توانند نقشی مهم در زندگی فرزندان خود داشته باشند؛ از این رو بهتر است در هر فرصت ممکن، والدین در جوی صمیمانه با فرزندان خود به گفت و شنود بپردازند و به آنها فرصت بدهند تا درباره مسائل مختلف سخن بگویند و هرگز باب گفتگو را نبندند. شیوه رفتار با فرزندان باید چنان باشد که آنها را اطمینان از این که نظراتشان مورد توجه واقع خواهد شد، با والدین با طرز فکر فرزندان خود –که وابسته به نسل جدید بوده و یکن نسل با آنها فاصله دارند- آشنا باشند و علاقه ها، حساسیتها، افکار و احساسات آنها را بشناسند؛ به این ترتیب زمینه برای برقراری ارتباط، مساعدتر می شود و آن دو نسبت به هم احساس بیگانگی نمی کنند.
به هر حال، به جای برخوردهای تحکم آمیز و امر و نهی های لجاجت برانگیز و رفتارهای تحقیر آمیز با فرزندان، باید با آنها از در صمیمیت، رفاقت و همفکری وارد شد. ما به جای این که پیوسته زحمات خود را به رخ فرزندان خود کشیده از ارزش آن بکاهیم، بهتر است بزرگوارانه به خاطر کوتاهیهای احتمالی خود عذر بخواهیم تا به این ترتیب بر اعتماد و فروتنی فرزندان افزوده شود و راه برای برقراری روابط صمیمانه هموارتر گردد.
گفتگو کردن با فرزندان در زمینه های گوناگون، بها دادن به رأی و نظر آنها، با آنان به گردش و ورزش و بازی پرداختن، شوخی و تفریح با آنها (بی آن که از حد بگذرد یا حرکات سبک سر بزند) و مراعات اصول دیگری که در این کتاب یادآوری می شود، به برقراری روابط صمیمانه و بی تکلف با فرزندان کمک می کند.
احترام به آزادی فرزندان
اغلب از دید پدران و مادران، فرزندانی شایسته تلقی می شوند که مطیع محض والدین خود باشند و پدر یا مادر در همه اموربرای آنها تعیین تکلیف کنند و آنها نیز بی آنکه کوچکترین مخالفت یا رأی و نظری داشته باشند، تنها اطاعت کنند.
لازم است بسیای از ما طرز تلقی و بینش خود را نسبت به مساله تربیت فرزند تغییر دهیم و از آنها اطاعت محض نطلبیم.
اطاعت محض در صورتی که عملی شود، از فرزندان ما انسانهایی خواهد ساخت که به رشد و بلوغ فکری و روحی نرسیده اند؛ علاوه براین، چنین برداشتی از موضوع، موجب پیدایش توقعات و انتظاراتی در ما می شود که چون معمولاً برآورده نمی شوند، روابط ما را با فرزندانمان تیره می کنند.
پدران و مادران آگاه و روشن بین، از همان دوران کودکی فرصتهایی را برای فرزندان خود فراهم می کنند تا اندیشیدن، انتخاب کردن و تصمیم گرفتن را تجربه کنند، در این میان اگر فرزندان اشتباهاتی داشته باشند، این اشتباهات را برای رشد طبیعی آنها لازم می شمرند و خود به عنوان راهنما در کنارشان قرار می گیرند.
این مطلب به این معنا نیست که فرزندان در انجام آنچه می خواهند آزاد باشند. بی گمان چنین برخورداری با مضوع نادرست است. آزادی فرزندان باید با تدبیر والدین آگاه هدایت شود تا به انحراف کشیده نشود ما سرکوب آزادی فرزندان نیز خطای تربیتی بزرگ است.
در انتقاد زیاده روی نکنیم
تذکرات و یادآوریهای زیاد و پی در پی از نظر تربیتی شیوه درستی نیست و منتهی به پیدایش لجاجت و مقاومت منفی در کودک و نوجوان می وشد.
لجوج بارآمدن برخی کودکان و نوجوانان اغلب در نتیجه مراعات نکردن این اصل است.
در تربیت لازم است نصیحت و انتقاد را به حداقل رسانید و از خطاهای جزئی و کم اهمیت صرف نظر کرد و هر ایراد جزیی را بلافاصله مورد انتقاد و اعتراض قرار نداد؛ بلکه با بلند نظری و بزرگواری از کنار آنها گذشت تا بتوان موارد مهمتر را با قاطعیت جلوگیری کرد. از این روش در تعلیم و تربیت اسلامی به «تغافل» تعبیر می شود.
«تغافل» یعنی اینکه خطاهای کسی را نادیده بگیریم و دانسته چنین وانمود کنیم که این اشتباهات راندیده ایم. این رشو سبب می شود که احساسات فرزند با تذکرهای پی در پی ما جریحه دار نشده و لجاجت و گستاخی در او پدید نیاید.
روشی که طی آن کودک بویژه نوجوان پیوسته از چپ و راست با سیل انتقاد، سرزنش و نصیحت روبرو می شود، روشی نادرست است.
لازم است پدر یا مادر خطاهای جزئی را در ذهن خود جمع آوری کند و بموقع و در شرایط مساعد تذکر لازم با نوجوان بدهد. در برابر هر خطا به تذکر و سرزنش پرداختن ارزش سخن را نیز از بین می برد و سبب می شود فرزند به این گونه سرزنشها و انتقادها خو بگیرد و دیگر از آنها متأثر نشود.
در این جا باید به یک روش نادرست دیگر نیز اشاره کنیم و آن، روش پدران و مادرانی است که در برابر تخلفات فرزندان خود بیش از حد بی تفاوت، بی اعتنا و خونسرد هستند. در بعضی خانواده ها می بینیم که فرزندان با داشتن آزادی بی قید و شرط به خطاهایی دست می زنند و والدین در برابر این خطاها سکوت و خونسردی بیش از حد نشان می دهند. چنین روشی اغلب به انحطاط فرزندن منتهی می شود و از آنان افرادی لاقید، خیره سر، لوس، غیر منظبط و سرکش بار می آورد.
گرامی داشتن شخصیت فرد
اگر با فرزندان خود رفتتاری تحقیر آمیز و آمیخته به طعن و ملامت داشته باشیم یا پیوسته آنها را سرزنش کنیم و در حضور دیگران به آنها بها ندهیم، این روش ما سبب می شود که آنها بتدریج خود را به عنوان موجودی بی ارزش و بیمقدار بپذیرند و احساس کرامت و شخصیت را از دست بدهند. این احساس سرآغاز سقوط و انحطاط آنهاست.
در برخی خانواده ها می بینیم که پدر یا مادر با به کار بردن الفاظی طعن آلود و گاهی زشت و رکیک فرزندان خود را در حضور خویش و بیگانه تحقیر می کنند. آنها نمی دانند که با به کار بردن این گونه الفاظ و نسبت دادن آنها به فرزندان خود موجودات بی مقداری می سازند که آمادگی همه گونه پستی و انحراف را دارند. آنها به دست خود شالوده شخصیت فرزندان خود را ویران می کنند و در وادی انحراف وانحطاط رها می سازند.
برای آموزش و اصلاح عیبهای فرزندان، بهتر است در درجه اول از روشهای غیر مستقیم استفاده کنیم و آنها را به طور مستقیم مورد خطاب قرار ندهیم و اگر لازم شد که به طور مستقیم با آنها درباره خطا و لغزششان صحبت کنیم، بهتر است این کار علنی و آشکار نباشد تاشخصیت او در نزد دیگران خرد نشود. این روش علاوه بر این که او را در حفظ عزت و کرامت شخصیتش یاری می کند، بر اعتماد او نسبت به ما نیز افزوده می شود. گاه لازم می شود ما غذر او را در دست زدن به کاری خلاف براحتی بپذیریم یا حتی خود، آن را توجیه کنیم. در حقیقت ما با استفاده از این روش به او تلقین می کنمی که وی برتر از آن است که به چنین خطایی دست زند و اگر هم دست به کاری خلاف بزند تصادفی و از روی غفلت و اشتباه است. این گونه شخصیت قایل شدن برای کودکان و نوجوانان سبب می شود که آنها احساس شخصیت اخلاقی را از دست ندهند.
مشورت با فرزندان
یکی از عواملی که به فرزندان بویژه در دوره نوجوانی شخصیت می دهد، مشورت کردن با آنها در امور خانواده است.ن این کار سبب می شود که آنها احساس کنند که در خانواده به حساب می آیند و به نظر آنها توجه میش ود به این ترتیب آنچه را در دل دارند با والدین خود در میان می گذارند و این، در پیدایش صمیمیت و همدلی در خانواده موثر است. لازم است والدین از پیشهادهای صحیح نوجوانان استقبال کنند و در صورتی که در پیشنهادهای آنان خطایی می بینند با دلیل و منطق آنها را به اشتباه خود متوجه سازند. این عمل باید به گونه ای انجام شود که به شخصیت آناه لطمه نزند و در آنان احساس ناتوانی را ایجاد نکند؛ واگر در پیشنهادهای آنها ایراد اصولی وجود ندارد و می توان از ایرادهای جزیی چشم پوشی کرد و از همراهی و همفکری آنها بهره مند شد. این امر حس همکاری آنها را در خانواده رشد می دهد.
نتیجه دیگر مشورت با فرزندان این است که والدین بتدریج راه ور روش فکر کردن و تصمیم گرفتن را به فرزندان خود می آموزند.
تقویت قوه تصمیم گیری برای زندیگ آینده فرزندان بسیار لازم است.
مهر و محبت
از مهمترین عوامل در تربیت فرزندان سیراب کردن آنها از مهر و محبت است. اثر محبت در رشد روانی فرنزدان مانند اثر نور و حرارت در رشد دانه گیاه است.
تا گرمای محبت به فرزندان یک خانواده نرسد و آنان را سیراب نسازد، رشدروانی و شخصیتی آنها به طور طبیعیت به انجام نمی رسد.
تجربه نشان می دهد که بسیاری از انحرافات نوجوانان ناشی از کمبودهای عاطفی آنها در خانواده است. دختر نوجوانی که کمبود دارد به هر کس که سر راه او قرار گیرد و به او اظهار محبت کند علاقمند می شود؛ به دوستیهای ویرانگر تن در می دهد و چه بسا در این مسیر شود. نمونه این موارد متأسفانه کم نیست.
در آموزشهای اسلامی به محبت کردن به فرزندان بسیار توصیه شده است تا آن جا که فرموده اند: نگاه محبت آمیز پدر به صورت فرزند، عبادت است.
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که هر بوسه ای که والدین نثار فرزند خود می کنند، درجه ای در بهشت برایشان به وجود می آورد و در روایت دیگری آمده است که محبت به فرزند مانند محبت به پدر و مادر است و خداوند کسی را که به فرزندش علاقه بیشتری داشته باشد، رحمت می فرستد.
هیچ عاملی به اندازه محبت درنرم کردن دلها مؤثر نیست.
ما نباید از آثار معجزه آسای محبت درتربیت فرزندان خود غافل شویم.
از یاده روی در محبت بپرهیزیم
تاکید بر محبت به معنای زیاده روی در آن نیست. در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده است:
«بدترین پدران کسی است که در محبت و نیکی نسبت به فرزند زیاده روی کند».
محبت باید چنان باشد که:
اولاً- فرزندان بیش از حد وابسته بار نیایند.
ثانیاً- از خود راضی، پرتوقع و لوس بار نیایند. فرزندانی که بیش از حد مورد محبت والدین قرار می گیرند، از دیگران نیز توقع محبتهای آن چنانی دارند و زمانی که وارد جامعه می شوند، چون توقعات آنها برآورده نمی شود، سرخورده مأیوس وافسرده می شوند.
قاطعیت در تربیت
قاطعیت از شرایط لازم در تربیت است. منظور از قاطعیت، محکم، جدی و استوار بودن در رأی و تصمیم خویش است. اگر اصولی چون محبت، صمیمت، تکریم شخصیت و… توأم با قاطعیت نباشند نتیجه لازم از آنها گرفته نمی شود.
در محیط خانواده به همان اندازه که مهر و صفا لازم و حیاتی است، وجود قاطعیت، جدیت و مدیریت نیز ضروری است. خانواده سازمان کوچکی است که همچون هر سازمان دیگر نیاز به مدیریت دارد و اگر مدیریت در آن ضعیف باشد، نارسائیهای فراوان به بار می آید.
اگر فرزندان این ویژگی را در والدین و بویژه در پدر سراغ نداشته باشند، از او حساب نمی برند و او را جدی نمی شمارند؛ در نتیجه افرادی خودسر، گستاخ و غیر جدی به بار می آیند؛ در صورتی که لازمه تربیت این است که در مواردی، والدین با قاطعیت در برابر کار خلاف یا خیره سریهای فرزند بایستند و او را از آن کار باز دارند؛ به طوری که همواره این احساس در فرزند وجود اشته باشد که فردی رها شده به حال خود نیست و لازم است اصولی را که در خانواده وجود دارد محترم بشمادر و در هماهنگ ساختن خود با آنها بکوشد؛ زیرا کودک یا نوجوان اغلب تحت تأثیر خواسته هایی است که بدون آینده نگری یا آگاهی از عواقب تسلیم شدن به این خواسته ها، در برآوردن آنها اصرار می ورزد. اگر او در برابر این گونه خواسته های خود احساس مقاومت ننماید، یعنی، از قاطعیت پدر و مادر مطمئن نباشد،چه بسا هرگز حاضر به دست برداشتن از خواسته ها نباشد بلکه همواره به نوعی خواسته های خود رابه کرسی بنشاند.
خیره سری و خود رأیی بسیاری از نوجوانان ناشی از ضعف مدیریت و قاطعیت در محیط خانواده است.
آنها از همان دوران کودکی احساس کرده اند که خانواده محور ثابت و محکمی که آنها بتوانند بر آن تکیه کنند، ندارد و همین احساس، از میزان فرمانبرداری و اتکاء آنها به خانواده کاسته و بر جسارت آنها در برآوردن خواسته های خویش افزوده است. آنها از ابتدا دیده اند که در برابر تصمیمات پدر و مادر می توان ایستادگی کرد و با مختصر اصرار و پافشاری، آنها را از تصمیمات و خواسته هایشان منصرف کرد و سرانجام، خواسته های خود را بر آنها تحمیل کرد! چنین برداشتی از روش چنین برداشتی از روش پدر و مادر بسیار مضر و زیانبار است.
البته نباید قاطعیت را با خشونت اشتباه کرد. به همان اندازه که خشونت ناشی از ضعف روحی و اخلاقی است، قاطعیت، جدیت و داشتن قدرت تصمیم گیری ناشی از قدرت روحی و امتیازات اخلاقی است که اگر با عوامل دیگر از قبیل نرمخویی، صمیمیت، سعه صدر و روشن بینی همراه شود، آثاری بسیار مفید و سازنده در تربیت برجای می گذارد.
آثار نامطلوب خشونت در تربیت
یکی از شایع ترین عوملی که اثرات تربیتی سویی در فرزندان بر جای می گذارد استفاده بیجا از خشونت و شدت عمل است؛ چه بسا افرادی که قربانی خشونت والدین و بویژه پدر شده و از تربیت سالم محروم گشته اند. این گونه افراد به علت برخوردهای خشن و مستبدانه، گرفتار عقده حقارتند و همین عقده حقارت، سرچشمه بسیاری رفتارهای نادرست در آنهاست. کبر و غرور یکی از این چگونه رفتارهای ناشایست است که از عقده حقارت سرچشمه می گیرد. این نوع کبر غرور به واقع عکس العمل روانی آنها در برابر احساس حقارت است.
علاوه بر آن، رفتار خشونت آمیز پدر یا مادر فضای خانه را از صمیمیت و همدلی عاری می سازد و بذر کینه و دشمنی را در ضمیر فرزندان می باشد.
آثار مثبتی که ممکن است در کوتاه مدت در خشونت وجود داشته باشد، برخی پدران و مادران را اشتباه انداخته می پندارند که در دراز مدت نیز چنان آثار مثبتی وجود خواهد داشت.
کودکان یا نوجوانانی که فعلاً مفری ندارند ممکن است در برابر خشونت تسلیم شوند اما آیا این وضع برای همیشه می پاید؟ و آیا فرزندی که همواره از سختگیریهای بیمورد و خشونت بیجای پدر و مادر در رنج است، می تواند رابطه روحی و پیوند عاطفی با آنها برقرار کند و برای همیشه در کنار آنها باقی بماند؟
این گونه خشونتها بویژه در دوران نوجوانی موجب پیدایش بدبینی نسبت به زندگی و احسسا پوچی و بدبختی در نوجوانان می شود؛ گویی آنها از زندگی خود سیر و از ادامه آن ناخشنودند زیرا جاذبه ای که بتواند آنها را جذب کند در نزدگی آنها وجود ندارد. پیدایش چنین روحیه ای درنوجوان زمینه را برای انواع انحرافها فراهم می سازد و آنها را بسرعت به سوی عواملی که بتوانند اضطراب و ناآرامی آنها را هر چند به طور موقت فرو نشانند، سوق می دهد. اعتیاد، دوستیهای خطرناک و انحرافات جنسی از آن جمله اند.
به طوری که در بحثهای قبلی گفتیم، دوره نوجوانی دورانی است که در آن نوجوان به طور طبیعی دستخوش تلاطم روحی، سردرگمی، فشار و طوفان درونی است و نیازمند آرامش و حمایت و همدلی است و بیش از همه چشم امدی او به خانواده خویش است. حال اگر پدر ومادری به جای این که آب آرامش بر آتش درون او بریزند و او را در زیر بال و پر مهر و عطوفت خود پناه دهند، نمک بر زخمهای او بپاشند، نام چنین پدر و مادری را چه می توان نهاد؟
برخورداری از شخصیت قابل احترام
یکی از مسائلی که در تربیت فرزند اهمیت ویژه ای دارد «شخصیت» والدین است. این را همه تجربه کرده ایم که ما نسبت به افراد با شخصیت احساس احترام و فرمانبرداری می کنیم. این قبیل افراد از نفوذ کلام خاصی برخوردار هستند و به همین دلیل برای اجرای مقاصد خود نیازی به متوسل شدن به سختگیری و شدت عمل یا خشونت و تنبیه ندارند.
ویژگیهایی از قبیل وقار، ادب، بزرگواری، قاطعیت و جدیت، پرهیز از کارهای سبک و زیاده روی نکردن در شوخی، داشتن اعتماد به نفس و امثال آن مجموعاً عواملی هستند که سبب پیدایش حس احترام در دیگران، از جمله فرزندان، نسبت به ما می شود.
در این جا باید به یک پدیده تاسف آور که در برخی خانواده ها به چشم می خورداشاره کنیم، و آن این که در این گونه خانواده ها،ۀ فرزندان هیچ گونه حرمتی برای والدین خود قایل نیستند و چه بسا با بی احترامی و پرخاش با پدر و مادر خود رفتار می کنند. این برخورد نشان می دهد که شخصیت پدر و امدر در نظر فرزندان از میان رفت و در نتیجه آنها هیچ گونه حرف شنوی نسبت به والدین از خود نشان نمی دهند. در چنین خانواده هایی یرازه تربیت در واقع از هم پاشیده است و پدر و مادر نقش ارشادی و تربیتی خود را از دست داده اند.از این رو، در عین حال که فرزندان باید روابط صمیمانه و آمیخته به مهر و محبت با پدر و مادر خود داشته باشند، لامز است تا حدی نیز از آنها حساب ببرند؛ یعنی، هیبت و مهابت پدر تا حدودی در دل آنها وجود داشته باشد. اگر پدر و مادرنزد فرزندان خود چنین موقعیتی نداشته باشند و در نظر آنان افرادی بی مقدار و بی شخصیت جلوه کنند، در این صورت فرزندان، خود راافرادی رها شده به حال خود خواهند دانست و معلوم است که چنین احساسی تا چه اندازه برای آنها و خانواده منشاء ضرر و خسران خواهد بود.
در این جا بر روابط موجود میان پدر و مادر تأکید می کنیم. برخوردهای صمیمانه اما محترمانه میان پدر و مادر و مراعات حریم حرمت و شئونات هر یک هر یک از آنها از طرف دیگری، در پیدایش حس احترام نسبت به والدین بسیار موثر است؛ از این رو، اگر در مواردی مشکلات و مسائلی در روابط پدر و مادر وجود داشته باشد، لازم است این مسائل را در نزد فرزندان آشکار نکنند یا احیاناً یکی در غیاب دیگری به انتقاد و بدگویی از او نپردازد. این گونه برخوردها به حس احترام و اعتماد فرزندان نسبت به والدین خود صدمه می زند. هر یک از پدر و مادر باید حافظ حرمت و شخصیت دیگری در محیط خانه و در جمع فرزندان باشد و هرگز اجازه گستاخی نسبت به دیگری را به آنها ندهد. اگر پدر نزد فرزندان، مادر را مورد اهانت قرار دهد و تحقیر کند، یا مادر حرمت و شخصیت پدر را نادیده بگیرد، چگونه می توان از فرزندان انتظار احترام داشت؟
از تبعیض بپرهیزیم
یکی از اصول تربیت، داشتن رفتار عادلانه و به دور از هر گونه تبعیض در میان فرزندان است. نداشتن عکس العمل یکسان در برابر رفتارهای یکسان فرزندان موجب بی اعتمادی و کاهش علاقه نسبت به پدر و مادر و ایجاد کینه نسبت به خواهر یا برداری است که بیش از دیگری مورد توجه قرار گرفته یا می گیرد. ما باید سعی کنیم نه تنها از نظر تشویق و تنبیه بلکه حتی از نظر میزان توجه نیز به طور عادلانه با فرزندان خود رفتار کنیم. اگر بنا به علتی یکی از فرزندان خود را بیشتر از دیگران دوست داریم نباید این علاقه خود را نزد آنها آشکار سازیم. فرزندان نسبت به این مساله بسیار حساس و دقیق هستند و تحمل آن برای آنها بسیار دشوار است. گاهی پاره ای مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان ناشی از این است که احساس می کنند پدر یا مادرشان نسبت به انها علاقه و توجه کمتری نشان می دهند و چون نمی توانند اعتراض خود را آشکارا بیان کنند آن را به صورت عقده ای دردل خود نگه می دارند. پس از چندی این گره های عاطفی به شکلهای گوناگون از قبیل سرکشی، ستیزه خویی، اضطراب و … بروز پیدا می کنند و گاهی این گونه اشخاص به افسردگی روحی مبتلا می شوند و موفقیتهای درسی آنان نیز کاهش می یابد. برخی از نوجوانان علت انحراف اخلاقی خود را اضطراب ناشی از همین مسأله ذکر کرده اند.
در بعضی خانواده ها والدین میان فرزندان دختر و پسر تبعیض قائل می شوند و حتی گاهی این مساله را آشکارا به زبان می آورند و از این که مثلاً صاحب فرزند دختر شده اند اظهار ناخشنودی میکنند و زن را موجودی بدبخت می دانند. بعضی دیگر جانب دختر ار گرفته و در صورت بروز اختلاف، همواره سرزنش را متوجه پسر می کنند. این گونه برخوردها از نظر تربیتی اثرات ویرانگری دارد که باید بکلی از آنها پرهیز کرد. در روایتهای اسلامی آمده است که وقتی پیامبر اکرم (ص) با یاران خود می نشست نگاه خود را به طور مساوی میان آنها تقسیم می کرد؛ یعنی حتی در نگاه کردن نیز مساورات را مراعات می فرمود؛ در صورتی که می دانیم همه یاران او از لحاظ معنوی در یک سطح نبودندو علاقه پیامبر به همه آنها به یک اندازه نبود؛ با وجود این، پیامبر وقتی در جمع آنها قرار می گرفت همه را با یک چشم و یکسان می دید تا موجب سرخوردگی و یأس یا کینه و حسادت یکی علیه دیگری نشود. روزی مردی در حضور پیامبر اکرم (ص) یکی از دو پسر خود را بوسید. پیامبر به او اعتراض کرد و فرمود: چرا رعایت مساوات نکردی؟
این مساله در مورد فرزند اول معمولاً به صورت محسوستری اتفاق می افتد. فرزند اول به علت این که طی دوره ای یگانه فرزند است، مورد توجه و مهر و علاقه فراوان والدین قرار می گیرد؛ مشکل زمانی آغاز می شود که فرزند دوم به دنیا می آید و به طور طبیعی عرصه را برای فرزند اول تنگ می کند. پدران و مادران عاق با توجه به حساسیت موقعیت، یکباره توجه خود را به سوی فرزند دوم معطوف نمی کنند بلکه می کوشند فرزند اول آرام آرام وجود فرزند دوم را بپذیرد و به شرایط جدید خو بگیرد. کاهش محسوس و ناگهانی توجه به فرزند اول بیشتر اوقات مشکلات روحی و تربیتی مهمی برای او به وجود می آورد و چه بسا کینه ونفرت فرزند دوم را در دل او بکارد و اختلالات روانی و رفتاری در وی به وجود آورد.
در روایات توصیه شده است که در توجه کردن و محبت ورزیدن به فرزندان، دخترها اندکی بیشتر مورد نظر باشند و از بی توجهی به آنها بشدت پرهیز شود؛ مثلاً اگر پدر چیزی برای فرزندان خود خریده است، ابتدا سهم دختر و سپس سهم پسر را بدهد. این مسأله به علت حساسیت عاطفی موجود در دختران است که نیاز بیشتری به محبت دارند و محبت در زندگی آنها نقشی مهمتر دارد.
پرورش حس خودباوری
یکی از هدفهایی که در تربیت فرزندان لازم است مورد توجه باشد، پرورش روحیه خودباوری و ایجاد اعتماد به نفس است. کسی که اعتماد به نفس نداشته باشد، زبون، بیچاره و ناتوان است و نمی تواند از امکانات و استعدادهای موجود خود بهره برداری کند. از دست دادن اعتماد به نفس موجب فلج شدن فکر و روح انسان می شود؛ او را از خود مأیوس می کند و متکی و وابسته به دیگران بار می آورد. اگر کودک یا نوجوانی در یک مرحله از تحصیل بنا به علتی اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، بتدریج ضعیفتر می شود و چه بسا توانایی ادامه تحصیل دانش آموزان مشاهده می شود ناشی از برخوردهای نادرست پدرو مادر و مربیان آنهاست که به از دست دادن اعتماد به نفس در آنها منتهی شده است؛ بنابراین، یکی از عوامل مهم پیشرفت علمی، معنوی و اجتماعی درانسان باور داشتن به تواناییهای خود است. این مساله نه تنها در مورد فرد صادق است بلکه در مورد جامعه نیز صدق می کند؛ اگر جامعه ای توانایی خود را باور نداشته باشد، نمی تواند پیشرفت کند و باید همواره متکی به بیگانگان و ریزه خوار سفره علم و صنعت آنها باشد. به همین علت استعمار با شگردهای گوناگون سعی می کند اعتماد به نفس و خودباوری را در میان کشورهای تحت سلطه از بین تا بتواند بر آنها حکومت کند.
یکی از راههای پرورش اعتماد به نفس در فرزندان، توجه به جنبه های مثبت و تشویق و ترغیب آنهاست.
پدر و مادر به جای این که همواره انگشت روی نقاط ضعف فرزند خود بگارند و بخواهند از طریق انتقاد و سرزنش او را اصلاح کنند، باید در کنار آن نقاط ضعف و بیشتر از آنها به نقاط مثبت و امتیازات او توجه کنند و در این زمینه ها او را تایید و تشویق نمایند تا اعتماد به نفس او بیشتر شود هرگاه او به موفقیتی در زمینه های درسی، ورزشی، هنری یا اخلاقی دست می یابد
-ولو این موفقیت اندک باشد- باید بلافاصله با تأیید و تشویق والدین روبرو شود ت تواناییهای خوش را باور کند؛ چه بسا از این طریق مشکلات درسی او بهتر و سریعتر حل شود. اگر والدین همواره نقطه ضعف ها را ببینند و به امتیازات نوجوان و موفقیتهای او بهای چندانی ندهند؛ به دست خود بذر ناتوانی و زبونی را در روح و روان او پاشیده اند. کسانی که در کارنامه فرزند خود اول سراغ نمره کمتر می روند و فرزند خود را از بابت آن سرزنش می کنند و او را به دلیل نمرات بالا تشویق و تایید نمی کنند، از این دسته اند. توجه به نقاط مثبت اثرات تربیتی مهمتری نیز دارد که از آن جمله می توان به ایجاد اعتماد نسبت به والدین وبرقراری ارتباط روحی و عاطفی با آنها اشاره کرد.
مطلب دیگر در این زمینه این که نباید بیش از ظرفیت و توانایی شخص از او چیزی خواست؛ زیرا ممکن است او قادر به انجام آن کار یا به دست آوردن آن امتیاز نباشد؛ به این ترتیب از خود باوری او کاسته خواهد شد. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که والدین باید به آنچه مقدور و میسور فرزندانشان است راضی شوند و بیشتر از ان از آنان طلب نکنند. مثلاً اگر استعداد ریاضی آنها ضعیف است و به همین علت نمی تواند با کسانی که استعداد ریاضی سرشاری دارند رقابت کند، نباید او را به خاطر این ناتوانی سرزنش کنند یا اظهار ناخشنودی نمایند بلکه اگر مختصر بهبودی در وضع او پیدا شد، او راتشویق کرده و خشنودی و رضایت خود را به او اعلام نمایندتا بر قدرت روحی او افزوده شود. محیط آموزشی و محیط خانواده نباید طوری باشد که القاء ضعف و ناتوانی در کودکان و نوجوانان بکند. وجود تفاوتهای فردی در بین انسانها، امری مسلم و انکارناپذیر است و همگان از هر لحاظ شبیه هم نیستند. آنچه مهم است این است که ما فرزندان خود را تشویق کنیم تا درحد توان به سعی و تلاش در راه سازندگی خود بپردازند و همین سعی و تلاش است که باید مورد نظر و توجه ما باشد نه نتیجه ای که آنها از سعی تلاش خود می گیرند. هر کس در زمینه هایی توانایی و آمادگی بیشتر دارد که می تواند در تربیت او مورد بهره برداری قرار گیرد. وارد آوردن فشار بیش از حد بر فرزندان و سختگیریهایی که بدون توجه به استعدادها و آمادگی های او اعمال می شود، نه تنها موجب رشد و پیشرفت نمی شود، بلکه روحیه سرخوردگی و شکست را در فرزندان تقویت می کند. بیشتر پدران و مادران دوست دارند فرزندان آنها از لحاظ درسی و شغلی و انتخاب مسیر آینده، آنچه را که آنها می خواهند و به آن علاقه مندند، در پیش گیرند؛ بی آن که به استعدادها و علایق فرزنددن توجه کنند. روشن است اگر کسی به مسیری سوق داده شود که «استعداد» و «علاقه» لازم را نسبت به آن ندارد به موفقیت نخواهد رسید و همین ناکامی، از اعتماد او نسبت به خود خواهد کاست؛ در صورتی که اگر او واقع بینانه در مسیری صحیح هدایت می شد می توانست به موفقیت های چشمگیری دست یابد؛ از این رو باید گفت
گاهی فرزندان قربانی بلند پروازیها و جاه طلبیهای والدین خود می شوند.
پدران و مادران لازم است زمینه تجربه های موفق را برای فرزندان خود فراهم آورند و به موفقیتهای موجود آنها بها دهند. مثلاً اگر در کارهای فنی، هنری، ادبی، ریاضی یا اجتماعی و… ذوق و استعدادی بیشتر نشان می دهند. زمینه لازم را فراهم آورند تا در آن زمینه ها استعدادشان رشد و پرورش یابد و به موفقیتهایی نایل شوند. اگر آنها در زمینه ای موفقیت کمتری دارند، با ترتیب دادن امکاناتی می توان موجبات موفقیت آنها را –هرچند اندک- فراهم آورد. باید به این نکته توجه داشت که:
هیچ چیز به اندازه موفقیت بر اعتماد به نفس انسان نمی افزاید.
نکته مهم دراینجا این است که اگر فرزند در زمینه ای از خود ضعف و ناتوانی نشان می دهد، والدین یا اطرافیان هرگز نباید این ضعف و ناتوانی را به رخ او بکشند. یا او را سرزنش کنند. تعبیراتی از قبیل تنبل، کودن، نفهم و… در واقع تلقین و تزریق این مفاهیم به کودکان و نوجوانان است. هنگامی که پدر ومادر و اطرافیان کودک او را با عناوین ناشایستی چون حیوان و… مورد خطاب قرار می دهند، در واقع به دست خود او را به سوی حیوان بودن و… سوق می دهند و بدین وسیله به او می باورانند که او کودن، نفهم و مانند حیوان و … است. این شیوه برخورد هم اعتماد او را نسبت به شایستگیها و تواناییهای خود از بین می برد و هم شخصیت روحی و اخلاقی او را لگد مال می کند و احساس شخصیت و کرامت را از او می ستاند. به کار بردن این الفاظ و الفاظ رکیک دیگر –که متأسفانه به علت به کار بردن فراوان، زشتی خود را از دست داده اند- در محیط خانه یا مدرسه و خطاب به هر کس –ولو در غیاب او- اثرات تربیتی بسیار زیان آور بر کودکان و نوجوانان دارد.
در بعضی خانواده ها مرسوم است فرزندان خود را با همسالانشان در فامیل مقایسه می کنند تا موجب عبرت آنها شده و پیشرفت آنها مؤثر افتد، اما این روش جز این که بر احساس ناتوانی در آنها بیفزاید و در مواقعی موجب تحقیر آنها شود و روحیه ستیزه جویی آنها را برانگیزد، اثری دیگر ندارد. اگر هدف از این مقایسه ها ایجاد انگیزه در آنهاست باید در موقع مناسب –و نه به طور مکرر و پیوسته- به صورت غیر مستقیم و بی آن که او مورد خطاب مستقیم قرار گیرد، مطلب به شکل مدبرانه طرح شود تا اثرات نامطلوب در پی نداشته باشد.
تفاوتهای فردی را نادیده نگیریم
یکی از نکاتی که در تربیت باید به آن توجه کرد، وجود تفاوتهای فردی میان انسانهاست. انسانها معمولاً از لحاظ استعدادهای گوناگون یکسان نیستند. برخی از نظر هوشی ضعیف و برخی دیگر قوی هستند و بر این اساس موفقیت تحصیلی آنها یکسان نیست و نمی توان انتظار یکسان از آنها داشت. برخی از لحاظ زمینه روانی، روحیه ای آرام و مطیع دارند و بعضی دیگر سرکش و ناآرامند. بعضی افراد از نظر عاطفی بسیار قوی هستند و روحیه ای اجتماعی دارند و برخی دیگر به آن اندازه قوی نیستند و… بنابراین در مراحل گوناگون تربیت نباید دو نفر را با هم مقایسه کرد. مقایسه زمانی می تواند درست باشد که از هر جهت در شرایط مساوی باشند؛ تنها در این صورت است که می تون انتظاری یکسان از آن دو داشت. آنچه از لحاظ تربیتی اهمیت دارد این است که پدر و مادر (و همین طور معلمان و مربیان) باید سعی کنند استعدادهای کودکان و نوجوانان را بدرستی شناسایی کنند و آنها را در زمینه هایی که آمادگی و استعداد بیشتر دارند، هدایت کنند و آنها را یاری دهند که استعدادهای خود را در آن زمینه ها شکوفا سازند. تحمیل مسیری که مطابق با توان، ذوق و استعداد فرزند نبوده اما دلخواه پدر و ادر است، جز باختن اعتماد به نفس و ایجاد سرخوردگی نتیجه ای دیگر به دنبال ندارد.
به طوری که قبلاً نیز گفتیم اغلب دیده میشود که پدران و بویژه مادران آرزوهای دور و درازی برای فرزندان خود دارند و علاقه مندند که آنها در آینده دارای فلان تخصص یا شغل باشند و به همین علت، فشاری بیش از حد به آنها وارد می سازند، اما نتیجه کمتری می گیرند. اشکال کار در این مورد این است که این آرزوها و انتظارات واقع بینانه نیست و با امکانات درونی فرزندان تطبیق نمی کند. این نوع بلند پروازیها نه عاقلانه است و نه توفیقی به دنبال دارد. باید واقعیات را بدرستی بشناسیم و آنها را بپذیریم و همواره به این نکته توجه داشته باشیم که کامیابی انسان در داشتن شغل و حرفه ای معین نیست؛ بلکه در داشتن کار مورد «علاقه»ای است که «استعداد» انجام آن را دارد؛ علاوه بر این، نباید انتظار داشته باشیم که جهان همواره بر وفق خواست و علاقه ما بگردد؛ این ما هستیم که باید خود را تابع واقعیتها کنیم و از مواهبی که آفرینش در اختیار ما گذارده بدرستی استفاده کنیم و از ناسپاسی بپرهیزیم.
برخی از دانش اموزان با وجود علاقه و استعدادی که در زمینه های فنی و حرفه ای از خود نشان می دهند، در آموختن درسهای نظری توانایی چندایی ندارند، ولی خانواده ها اصرار می ورزند که آنها به تحصیلات عالی در دانشگاهها بپردازند و چون امکان رقابت سنگین در کنکور ورودی دانشگاهها برای آنها وجود ندارد، جز ناراحتی، یأس و سردرگمی نتیجه دیگری نصیبشان نمی شود. این قبیل خانواده ها باید توجه داشته باشند که نه هر جوانی به طور حتم باید به داشنگاه راه یابد و نه چنین امکاناتی برای همه وجود دارد؛ از این رو، بهتر است نوجوانان در دوره راهنمایی دوره شناخت استعدادهای تحصیلی است، با موشرت مربیان راه آینده تحصیلی خود را به صورت واقع بینانه تعیین کنند و در دوره دبیرستان در یکی از رشته های نظری یا فنی و مهارتی به تحصیل ادامه دهند و در هر حال، ارزوهایی که خارج از توان ذهنی نوجوان است به آنها تلقین نشود. از لحاظ شخصیتی و حساسیتهای روحی و اخلاقی نیز تفاوتهای چشمگیری میان افراد مختلف وجود دارد؛ حتی در یک خانواده بین فرزندانی که از یک پدر و مادر به وجود آمده اند، تفاوتهای گاه چشمگیری وجود دارد.
از این رو دیده میشود در حالی که یک فرزند روحیه ای رام و تربیت پذیر دارد، فرزند دیگر لجوج عاصی است؛ بنابراین پدر و مادر نباید انتظارات یکسانی از فرزندان خود داشته باشند و به اصطلاح نباید همه را به یک چوب برانند؛ بلکه باید با هر یک از آنها متناسب با روحیه او برخورد کنند.
چه بسا یک روش تربیتی درمورد یک نفر مفید و موثر واقع شود اما همین روش در مورد فرد دیگر کارایی نداشته باشد.
بنابراین، وجود تفاوتهای فردی ایجاب می کند که درمورد هر کس از روشی متناسب با روحیه او استفاده شود و اگر روشی درباره فرد یا افرادی کار ساز بوده آن را به همه با خصوصیاتی متفاوت تعمیم نداد و از برخوردهای کلیشه ای در تربیت پرهیز کرد.
لقمه حلال
نگاهی به آموزشهای اسلامی نشان می دهد که از دیدگاه این دین آسمانی تربیت انسان حیطه ای بسیار وسیعتر از آنچه در ظاهر به نظر می رسد، دارد. عواملی که در علوم تربیتی، روانشناسی و تعلیم تربیت مورد بحث و بررسی قرار می گیرد از محدوده عوامل ظاهری تجاوز نمی کند؛ عواملی که به کمک تجربه و آزمایش می توان آنها را شناسایی کرد، اما از دیدگاه مکتب وحی، عوامل موثر در ساخت ضخصیت و سرنوشت روحی و معنوی انسان بسی فراتر از این گونه عوامل است. به عنوان نمونه می توان به تاثیری که نوع تغذیه از نظر روحی و معنوی در شخصیت انسان دارد، اشاره کرد. از نظر اسلام، غذایی که ما می خوریم علاوه بر آثار مادی که در جسم ما دارد، برحسب این که از راه حلال یا حرام به دست آمده باشد، آثاری متفاوت در روح و شخصیت ما برجای می گذارد. این نوع آثار در حیطه تجربه علمی نمی گنجد و به همین علت انسان از آن غفلت می کند، اما از نظر مکتب دین، امری مسلم و تردید ناپذیر است. روایاتی که درباره آثار سوء «لقمه حرام» وارد شده است ناظر بر همین نکته است.
از این رو، پدر باید تلاش کند که روزی پاک و حلال برای خانواده خود فراهم کند و بداند که نوع درآمد (از لحاظ مشروع و نامشروع بودن) در روحیات و سرنوشت خود وخانواده اش موثر است. پرداخت حقوق واجب اسلامی از قبیل خمس و زکات و سایر انفاقهای واجب و مراعات حقوق دیگران در معاملات و خرید و فروش و … از جمله این مراعاتهاست. متأسفانه باید اذعان کرد که گسترش روحیه مادی در سایه نفوذ فرهنگ غربی، توجه به ارزشهای معنوی و اخلاقی را در روحیه مادی در سایه نفوذ فرهنگ غربی، توجه به ارزشهای معنوی و اخلاقی را در برخی از افراد چنان ضعیف کرده است که جز به مادیات به چیزی نمی اندیشند. مسأله مهم برای آنها به دست آوردن درآمد بیشتر است؛ هر چند این درآمد از راه نامشروع به دست آید! روشن است که آثار سوء چنین روحیه ای تا کجا در فکر و روان فرزندان گسترده می شود.