فصل اول: تاريخچه
1- تاريخچه پيدايش ماليات در ايران:
ايرانيان از زمان هخامنشيان رابي دريافت ماليات و امور مالي كشور دفترها و سازمانهاي مرتبي داشتند. در زمان ساسانيان اين سازمان به صورت كاملتري درآمد و در آن هنگام وصول ماليات به سه صورت زير انجام ميگرفته است.
1- ماليات ارضي (خراج) كه به نسبت كشت هر ده و دهستاني از يك ششم تا يك سوم محصول وصول ميگرديده است.
2- ماليات سرانه، اينگونه ماليات از كلية كساني كه داراي خانه و ساختمان بودندگرفته ميشد و اندازة آن برحسب دارائي و ثروت شخص تعيين ميگرديد.
پس از تسلط اعراب به ايران تا مدتي دفترهاي ديواني به فارسي نگهداري ميشد و در زمان حجاجبن يوسف شفقي از فارسي به عربي برگردانده شد و از اين زمان است كه به جاي «خزانة كشور» به نام «بيتالمال» برميخوريم و ماليات به صورت قوانين مقرر در دين اسلام به عنوان خمس، زكات، صدقات و جزيه پرداخت ميشده است.
پس از استقرار دولتهاي ايراني باز هم وضع دفترهاي مالي كشور داراي نظم و ترتيبي ديگر شده و سلسله پادشاهان ايران بعد از اعراب هر يك به روش خاصي به درآمد و هزينة كشور پرداختهاند.
در دورة سلجوقيان، عبدالملك كندري وزير طغرل دستور داد دفترهاي ديواني را كه به عربي برگردانده بودند، دوباره به فارسي بازگردانند.
هنگام سلطنت صفويه به ويژه در زمان شاه عباس كبير، امر دارائي مملكت اوضاع ديگري گرفت. وي ظاهراً در اصلاح درآمدها سعي نموده و تجارت خاصي را برپا كرد و توسعه داد و درآمدهاي گمركي را به ديگر درآمدهاي كشور افزود، درآمد املاك خالصه را به خزانه كشور ريخت و علاوه بر توازن درآمد و هزينه، موجودي خزانه را فزوني داد.
نادر، بنيانگذار سلسله افشار با كوشش خود و برقراري اصول جديدي براي دريافت ماليات، مخارج هنگف لشكركشيها و جنگهاي داخلي و خارجي را تأمين نمود و گوهرهاي گرانبهاي معروفي كه از جنگها به دست آمده بود به خزانه واريز كرد.
در دورة كريمخان زند نيز وضع خزانه و مالية كشور مرتب بود و پر بودن خزانه مملكت به او فرصت ميداد كه براي دريافت ماليات به مردم فشار نياورد.
در دوران قاجاربيه وضع مالية كشور به واسطة هزينة جنگها و مسافرتها و عملكرد رژيم مزبور آشفته گشت و اميركبير به اصلاح امور همت گماشت و كوشش كرد تا به وضع مالية اسفناك مملكت سر و سامان بدهد و براي وصول و نگهداري پول و مصرف بيتالمال مقررات جديدي وضع نمود و امور مالي كشور را براساس نويني استوار سازد و در اين كار مانند ساير كارهاي آباداني مملكت با تحمل مشقات و زحمات بسيار گامهاي سو دمندي برداشت.
وظيفة وصول ماليات و نظارت بر خرج، پيش از مشروطيت زير نظر شاه انجام ميگرفت و براي وصول ماليات هر ولايت، مستوفياني در تهران بودند كه به موجب فرمان شاه به اين سمت منصوب گشته و زير نظر يك نفر كه به نام وزير دفتر ناميده ميشد به تحصيل ماليات ايالات و ولايات ميپرداختند. كار ماليات كشور را مستوفيان در منازل خود انجام داده و هفتهاي يك روز نيز در منزل وزير دفتر جمع ميشدند و به تنظيم و تنسيق امور ميپرداختند. هر مستوفي داراي جزء جمع خاصي بود كه اسامي دهات و قراء حوزه وصول در آن دفتر ثبت ميشد و عمل هر استان و شهرستان بر طبق كتابچه و دستورالعمل بود كه به وسيلة مستوفيان مربوط كه در تهران ميزيستند و به نام مستوفيان ولايت و ايالت ناميده ميشدند تعيين ميگرديد، اين دستورالعملها شامل طومارهايي از ماليات نقدي و جنسي و مخارج مستمري بود كه پس از صحة شاه، براي والي و حكام جهت اجراء فرستاده ميشد و اين طومارها شامل دو قسمت بود:
1- جمعآوري مالياتي كه به وسيلةحكام بايد وصول شود.
2- مخارجي كه در محل بايد پرداخت گردد يا از مركز دستور پرداخت آن صادر شود.
مازاد درآمد نيز نسبت به خرج براي هزينههاي مركز به تهران فرستاده ميشد و در مركز نيز مخارجي از قبيل هزينه تشكيلات دولتي، بيوتات سلطنتي، حقوق مستوفيان و سررشتهداران و ساير مأموران مشغول خدمت دولت و يا از قبيل شهريه و مستمري با صدور فرامين و بروات و ثبت آنها در دفاتر مربوط به وسيلة خزانه پرداخت ميگرديد و اين وضع تا صدر مشروطيت و انتخاب اولين دولت يعني تا سال 1285 خورشيدي ادامه داشت.
1-2- ماليه ايران پس از مشروطيت:
پس از برقراري رژيم مشروطيت در سال 1285 و در اولين كابينه قانوني كه ميرزا نصراله خان مشيرالدوله تشكيل داد، ناصرالملك به عنوان نخسين وزير ماليه مشروطه به مجلس شوراي ملي وقت معرفي گرديد.
پس از انتخاب وزير ماليه چون تشكيلات تازهاي براي ماليه وجود نداشت، همان مستوفيان مانند سابق و به همان روش قبلي مدتها كارها را در منازل خود، منتهي زيرنظر وزير ماليه انجام ميدادند و ناصرالملك محل كنوني ادارة انتشارات و راديو را كه جايگاه ادارة گمرك بود به وزارت ماليه اختصاص داد و مستوفيان را وادار ساخت كه دفاتر خود را به آنجا منتقل كرده و امور ماليات را در مركز دولتي به نام «وزارت ماليه» انجام دهند.
مستوفيان نيز مدتها در محل كنوني ساختمان تبليغات كه ميتوان آنجا را محل اوليه وزارت ماليه دانست روي زمين نشسته و امور ماليه را انجام ميدادند و ارباب رجوع نيز به جاي منزل به آنجا مراجعه مينمودند تا در اوايل خرداد 1289 ادارات سبعه (هفتگانه) تشكيل شد و اين اولين سازمان رسمي وزارت ماليه بود و ميتوان گفت اساس اين تشكيلات مانند قبل از مشروطيت بود، كه هر ايالت و ولايتي به وسيلة يك نفر مستوفي در مركز اداره ميشد ولي پس از اين، وظايف به وسيلة هفت مستوفي با عهدهدار بودن رياست هفت اداره انجام ميگرديد.
مهمترين سازمانهاي وزارت ماليه در اين زمان خزانهداري كل و گمرك و وصول عايدات بود كه گاهي خزانهداري اهميت بيشتري داشت و گاهي ادارات وصولي بيشتر مورد توجه واقع ميشدند، زماني كه «شوستر» به سمت خزانهداري كل انتخاب شد تشكيلات ماليه را به پارك اتابك، محل كنوني باغ سفارت شوروي انتقال داد و در اواخر اقامت وي ادارة تشخيص عايدات گرديد. سپس از شوستر، بلژيكيها عهدهدار امور ماليه شدند ولي پس از جنگ جهاني اول، مجلس اختياراتي را كه به موجب قانون 23 خرداد 1290 در مورد امور ماليه كشور به بلژيكيها داده بود، مطابق قانون خرداد 1294 به وزير ماليه واگذار كرد و مستخدمين اتباع خارجه كه در ماليه خدمت مينمودند، مسئول شخص وزير ماليه گرديدند و طبق قانون مذكور وزارت ماليه به نه اداره تقسيم گرديد كه شامل دايره وزارتي، تشخيص عايدات و خالصجات و مسكوكات، خزانهداري كل، محاسبات كل وديون عمومي و وظايف، گمركات، محاكمات ماليه، كميسيون تطبيق حوالجات، پرسنل و ملزومات و مجلس مشاوره عالي براي محاكمات اداري بود.
ادارات نامبرده كه هر يك داراي يك نفر رئيس بود و به اندازة لازم كارمند داشت زيرنظر مستقيم و زيرماليه اداره ميگرديد.
در بيستم آبان 1300 ماده واحدهاي راجع به سازمان وزارت ماليه به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد كه به موجب آن قوانين مربوط به تشكيلات ادارات وزارت ماليه از تاريخ تصويب آن تا مدت سه ماه متوقف شد و به وزير ماليه وقت اجاره داده شد كه ادارات مربوط به آن قوانين را منحل نموده و اداراتي را كه مصلحت باشد تشكيل دهد و قوانين مربوط به آن ادارات را پس از طي دورة آزمايشي به مجلس پيشنهاد كند. از اينرو در وزارت ماليه آن روز بعضي از ادارات منحل شد و در بعضي از ادارات، تغييراتي داده شد ولي قبل از انقضاي مدت سه ماه مذكور هنوز اعتبار ماده واحده به پايان نرسيده بود كه كابينة وقت مجبور به استعفا گرديد و به موجب قانون چهارم مرداد 1301 دكتر ميلسپو به عنوان رياست كل ماليه، متصدي امور وزارت ماليه گرديد و وظايف و اختياراتي به وي داده شد كه به موجب همان مقررات و اختيارات تشكيلات وزارت ماليه را بررسي و اصلاح كرد.
در زمان وزارت (داور) از 26 شهريور 1312 تا، 20 بهمن 1315 تغييراتي در وضع مالي و اقتصادي كشور به وجود آمد، وي در ضمن همين مدت به منظور راهنمايي بازرگانان و سرمايهداران، شركتهاي بازرگاني متعددي با سرمايه دولت تشكيل داد و با شركت دولت در كارهاي خصوصي بازرگانان و سرمايهداران را تشويق نمود كه سرمايههاي خود را متمركز ساخته تا با وسايل بهتري بتوانند كالاي صادراتي را به بازارهاي كشورهاي بيگانه عرضه نمايند و براي همين منظور در حدود چهل شركت دولتي تأسيس گرديد.
در زمان وزارت امير خسروي، شركتهاي دولتي به كلي منحل شد و بعضي از شركتهاي اقتصادي دولتي به صورت ادارات اقتصادي تقسيم و به وسيلة دو معاون و هفت مدير كل اداره ميگرديد.
طبق قانون مصوب 21 آبان 1321 دكتر ميليسپو براي بار دوم به عنوان رئيس كل دارائي استخدام گرديد و به موجب قانون مذكور اختياراتي به وي داده شد كه تحت نظارت كلي وزير دارائي انجام وظيفه نمايد و در صورتي كه جهت انجام وظايف محوله احتياج به تجديد سازمان وزارت دارايي و ساير دواير دولتي كه بستگي مستقيم به اصول محاسبات و صرف وجوه عمومي دارد پيدا كند، سازمان جديدي با تصويب وزير دارايي به وجود آوردم ميليسپو پس از مدتي، در گزارش اسفند 1321 خود يادآور شد، هنگامي كه به رياست كل دارائي انتخاب گرديد وزارت دارائي 34 ادارة مختلف بوده است و براي استقرار سازمان بهتري ولي با موافقت وزارت درايي 9 ادارة ديگر نيز تشكيل داده است.
تا اينكه به موجب قانون مصوب 18 دي ماه 1324 اختيارات ميليسپو لغو و به دولت اختيار داده شد كه كليه ادارات و بنگاههائي را كه وي به موجب قانون مصوب 13 ارديبهشت به وجود آوردهاست و يا تحت نظر رئيس كل دارائي بوده را تحت نظر قرار داده و در ظرف يك ماه قسمتهايي را كه منقضي بدانند منحل نمايند و يا با اعتبارات و بودجه و دارائي خود به وزارتخانههاي ديگر منتقل نمايند و يا به صورت ادارة مستقلي درآورند، دولت نيز طبق اختيارات مذكور و پس از مطالعات لازم بعضي از ادارات را كه وجود آنها با اوضاع و احوال زمان تطبيق نميكرد منحل و بعضي را هم به وزارتخانههاي ديگر منتقل نمود.
در سال 1329 مجدداً سازمان وزارت دارايي مورد تصويب هيأت تجديد نظر در سازمان وزارتخانهها قرار گرفت، سازماني كه پس از ميليسپو براي وزارت دارائي درست شد سازماني كوچك بوده و كارمندان آن تقليل يافت.
در مرداد ماه 1331 قانوني به تصويب مجلسين سابق رسيد كه به موجب آن به دكتر مصدق نخستوزير وقت اختيار داده شد لوايحي را كه جهت اجراي برنامه دولت ضروري ميداند تهيه كند و به مورد اجرا بگذارد. يكي از موارد اصلاحي تعديل بودجه امور مالي و كاهش هزينهها و تعديل مالياتها بود. در اين زمان لايحه قانوني ماليات بر اراضي در 12/9/1331، لايحه قانوني ماليات اتومبيل و راديو در 18/11/1331، لايحة قانوني اصلاحيه قانون ماليات بردرآمد در 12/11/1331، لايحه قانوني اصلاح ماليات مستغلات در 15/5/1332 و قانون ماليات بردرآمد املاك مزروعي مستغلات و حق تمبر در 10/5/1334 تصويب و به مرحله اجرا گذاشته شد.
همچنين در سالهاي 1331، 1334 و 1345 قوانيني بر اين ماليات بردرآمد مستغلات و املاك مزروعي وارث به تصويب رسيد و به مورد اجرا گذاشته شد.
از پانزدهم فروردين 1336 وزارت دارايي به دو وزارتخانه تجزيه شد و از 25/2/1340 سرپرستي وزارت گمركات و انحصارات به وزارت دارايي محول گرديد و سازمان وزارت دارايي تقليل يافت و با يك معاون و سه مديركل (اداري، درآمد، هزينه) و برخي از ادارات منحل و برخي با يكديگر ادغام شدند. در تيرماه 1353 قانون تشكيل وزارت امور اقتصادي و دارايي در مجلس شوراي ملي سابق به تصويب رسيد و تشكيلات وزارت امور اقتصادي و دارايي براساس اين قانون تأسيس گرديد و به شكل كنوني آن درآمد.
2- تاريخچة ماليات بر ارزش افزوده:
ماليات بر ارزش افزوده مفهوم جديدي نيست. اين ماليات اولين بار در سال 1918 توسط «فونزيمنس»[1] به منظور فائق آمدن بر مسايل مالي بعد از جنگ جهاني دوم طرحريزي و به دولت آلمان معرفي شد و سپس در سال 1921 توسط آدامز[2] به منظور استفاده در آمريكا مطرح شد. اما منافع گسترده ماليات بر ارزش افزوده در اواخر دهة 1950 مشخص و كشورهاي مختلف به آن روي آوردند. به رغم اظهار علاقه و تمايل كشورهاي ديگر (مثل آرژانتين و فرانسه) در مورد چگونگي ساختار ماليات بر ارزش افزوده اين ماليات به طور رسمي تا 1954 در هيچ كشوري به كار گرفته نشد. در اين سال فرانسه نوع مصرف ماليات بر ارزش افزوده را فقط بر كالاها و در مرحله توليد اعمال كرد و در سال 1968 آن را جايگزين ماليات بر فروش چند مرحلهاي[3] نمود.
در واقع برزيل اولين كشوري است كه ماليات بر ارزش افزوده را در شكل جامع خودش پياده نمود. لايحه اصلاح مالياتي برزيل در سال 1965 با تغييرات كلي در ساختار نظام ماليات تنظيم شد. اين اصلاحات وسيع كه در چهارچوب يك لايحة قانوني بود به سرعت توسط كنگره تصويب شد. در اين قانون تصميمگيري شد كه ماليات بر فروش چند مرحلهاي تا اول دسامبر 1965 حذف شود، اگرچه جزئيات ماليات بر ارزش افزودة جديد هنوز مورد بررسي قرار نگرفته بود، اما ايالات به شدت با اين تغيير مخالفت ميكردند و براي مدتي اين مخالفت را ادامه دادند به اين اميد كه اصلاحات انجام نشود و يا حداقل به تدريج در طول چند سال به اجرا درآيد. اين اميد يك سال بعد با تصويب كد جديد ماليات ملي، كه ميبايست به همراه ساير اصلاحات اجرا شود، به ياس بدل شد و به اين ترتيب در اول ژانويه 1967 انتقال نيام ماليات در ايالات برزيل به سمت ماليات بر ارزش افزوده صورت پذيرفت. در اين سال برزيل انواع ماليات بر فروش چند مرحلهاي كه به مدت 30 سال در كشور اعمال ميشد را برچيد. اين اصلاحات به گونهاي طراحي شده بود تا ضمن غلبه بر نقصهاي ماليات بر فروش چند مرحلهاي، درجه بيشتري از هماهنگي مالياتي بين ايالات را تأمين نمايد. اين ماليات بر كالاهاي مصرفي بود و نه سرمايهاي (يعني نوع مصرف[4] ماليات بر ارزش افزوده)، ماليات ملي برزيل كه فقط بر فروش توليدكنندهها اعمال ميشد از سال 1959 سيستم ماليات بر ارزش افزوده را به كار گرفت.
در سال 1962 ماليات بر ارزش افزوده براي كشورهاي عضو اتحاديه اروپا و به وسيلة كميتة مالي اتحاديه اقتصادي اروپا[5] (EEC) توصيه شد و بعد به تصويب هيأت وزيران عضو اتحاديه رسيد. پس از آوريل 1967 اعضاي شوراي اتحايده اقتصادي به عنوان تلاشي براي حمايت از تجارت بين اعضاء دستورالعملي منتشر نمود مبني بر اين كه تمام اعضاء تا اول ژانويه 1970 سيستم ماليات بر ارزش افزوده را اعمال نمايند. اگرچه اين بيانيه فقط شامل اعضاي اصلي (بلژيك، فرانسه، ايتاليا، لوكزامبورگ و هلند) بود، ولي بعدها به دنبال پيوستن كشورهاي انگلستان، ايرلند و دانمارك به اتحاديه اروپا، در سال 1973، شامل آنها نيز شد.
دانمارك دومين كشوري بود كه در سال 1967، ماليات بر ارزش افزوده را به طور جامع و در سطح ملي به مرحلة اجرا گذاشت. به دنبال توصيه كميته مالي مبني بر تغيير سيستم مالياتي كشورهاي عضو، آلمان در اول ژانويه 1968 اين تغيير را اعمال كرد، بلژيك و هلند نيز در سال 1967 به طور همزمان به اين عمل اقدام كردند، بعد از آن در سال 1970 لوكزامبورگ دست به اين عمل زد و در نهايت در پي پذيرفتن اين ماليات توسط ايتاليا در سال 1973، اين تغيير (تغيير از ماليات سنتي به ماليات بر ارزش افزوده) براي اعضاي اصلي اتحادية اروپا كامل شد. اين كشورها ماليات بر ارزش افزوده را جايگزين چند نوع ماليات بر فروش نمودند، مثلاً در فرانسه جايگزين تركيبي از ماليات بر ارزش افزوده محدود به توليدكننده (يا بعضاً عمده فروشي)، مالياتي مجزا بر خدمات و يك ماليات محلي بر خرده فروشي شد، در آلمان جايگزين ماليات بر فروش چند مرحلهاي و در دانمارك جايگزين ماليات بر عمده فروشي شد. امروزه به دستور كميسيون اتحاديةاروپا كلية كشورهاي عضو اين اتحاديه بايد ماليات بر ارزش افزوده را در نظام مالياتي خود به كار گيرند و پذيرش اين ماليات يكي از پيشنيازهاي لازم براي عضويت در اين اتحاديه ميباشد.
دو كشور ديگر كه ماليات بر ارزش افزوده را جايگزين ماليات بر خردهفروشي نمودند عبارتند از سوئد (1967) و نروژ (1970). سوئد در سال 1960 ماليات بر خردهفروشي را به اجرا گذاشت اما چهار سال بعد كميسيون عمومي ماليات پيشنهاد جايگزيني آن را توسط ماليات بر ارزش افزوده مطرح كرد. دليلي كه توسط كميسيون ارايه شد اين بود كه درآمد بالقوه ماليات بر خردهفروشي محدودتر از ماليات بر ارزش افزوده است، زيرا خطر فرار مالياتي در ماليات يك مرحلهاي بيشتر از ماليات بر ارزش افزوده چند مرحلهاي است، بنابراين سوئد در سال 1969 سيستم ماليات بر ارزش افزوده را در نظام مالياتي خود به كار گرفت. ماليات بر ارزش افزوده اين دو كشور (سوئد و نروژ) تقريباً همانند كشورهاي فوقالذكر ميباشد با اين تفاوت كه داراي مؤديان مالياتي بيشتري است. ايالت ميشيگان امريكا در سال (1953) ماليات بر ارزش افزوده را با معافيتهاي زياد به اجرا گذاشت. دامنه نرخ ماليات از 4/0 درصد تا 75/0 درصد بود، تا اينكه در سال 1967 اين ماليات لغو شد، اما مجدداً در سال 1975 به منظور ثبات درآمدهاي مالياتي و تشويق سرمايهگذاري، اين ماليات در شكلي متفاوت از سرگرفته شد. در اين سال نوعي ماليات بر ارزش افزوده بر تجارت كه لزوماً به صورت قيمتهاي بالاتر به مصرفكننده انتقال نمييافت، اعمال ميشد. ميشيگان يكي از 16 ايالت آمريكا است كه اكنون ماليات بر شركتها را اعمال نميكند، هنگامي كه در سال 1975 ماليات بر ارزش افزوده جديد به كار گرفته شد، اين ماليات لغو شد، نرخ ماليات بر ارزش افزودة جديد 35/2 درصد بود.
استفاده وسيع از ماليات بر ارزش افزوده در آمريكاي لاتين شايد به خاطر پيشقدم شدن در استفاده از آن باشد، بازار مشترك آند[6] نيز ميتواند انگيزهاي براي توجه به اين ماليات باشد، اگرچه در مورد هماهنگسازي مالياتي در پيمان كارتاژنا[7] نكتة قابل ذكري وجود ندارد (كلية اعضاي اين بازار مشترك ماليات بر ارزش افزوده در نظام مالياتي خود به كار گرفتهاند: اكوادور 1970، بوليوي 1973، كلمبيا 1975، پرو 1976 و ونزوئلا 1992).
در اوايل دهة 1970، ادارة امور مالياتي صندوق بينالمللي پول در مورد معرفي ماليات بر ارزش افزوده با مقامات كشور كره جنوبي همكاري نمود و كره اوليه كشور آسيايي بود كه در سال 1979 اين ماليات را پذيرفت. پس از آن اندونزي در سال 1985، تايوان در سال 1986، و فيليپين در سال 1988 آن را پذيرفتند. ژاپن در سال 1994 يك ماليات بر ارزش افزوده با نرخ پايين به منظور جايگزيني با ماليات بردرآمد، سه گروه از مؤسسات (ملي، دولتي و وابسته به شهرداري) تصويب نمود، اما اجراي آن مسكوت ماند و در مدت كوتاهي لغو شد بدون آن كه به مرحلة اجرا درآيد. بالاخره در سال 1998 يك ماليات بر ارزش افزوده در نرخ 3 درصد و با روش تفريقي[8]، تحت عنوان ماليات بر مصرف معرفي شد. دليل اين كه ژاپن روش تفريقي را در مقابلروش اعتباري و با نرخ سه درصد پذيرفت اين است كه در برابر اعمال يك نوع ماليات جديد از جانب چند گروه - به ويژه مؤسسات كوچك، خردهفروشيها و مصرفكنندگان - مقاومت شديدي وجود خواهد داشت و وزارت دارايي خواست كه از اين طريق حمايت مؤسسات كوچك و مصرفكنندگان را به دست آورد. (چون روش تفريقي در مقايسه با روش اعتباري هزينة كمتري را در مورد اجراي ماليات بر ارزش افزوده به مؤسسات كوچك تحميل ميكند و نرخ پايين 3 درصد بار مالياتي كمتري را به روش مصرفكنندگان مياندازد).
ماليات بر مصرف ژاپن تقريباً همة كالاها و خدمات را پوشش ميداد و نرخ آن 3 درصد بود (به جز براي صنايع اتومبيلسازي كه نرخ آن 6 درصد بود) مؤسسات مالي و شركتهاي بيمه و بسياري از مؤسسات كوچك نيز معاف بودند.
ساير كشورهاي آسيايي كه ماليات بر ارزش افزوده را اجرا نمودهاند عبارتند از: هند (1987)، تركيه (1988)، پاكستان (1990) و بنگلادش (1991). هند در سال 1987 ماليات بر ارزش افزوده را به مرحلة توليد اعمال نمود. دولت بنگلادش در ژولاي 1991 اين ماليات را به مرحلة توليد و واردات وضع نمود. اين ماليات جايگزين عوارض كالاهاي داخلي[9] در مرحلة توليد و ماليات بر فروش كالاهاي وارداتي مرحله واردات گرديد.
كانادا نيز در سال 1991 يك ماليات بر ارزش افزوده فدرال به نام ماليات بر كالاها و خدمات اعمال نمود. برخلاف نوع اعتباري ماليات بر ارزش افزوده، اين ماليات به خريداران تحميل شد كه مسئوليت اخذ آن به عهدة فروشندگان بود. اين ماليات جايگزين ماليات بر فروش توليدكنندگان گرديد.
بسياري از كشورها ماليات بر ارزش افزوده را با تعديلاتي خاص - مطابق با اولويتهايشان - پذيرفتهاند. اغلب كشورها با مشكلات كوتاه مدت خاصي همانند اجراء و اداره سيستم مالياتي، انتخاب مالياتهايي كه ماليات بر ارزش افزوده جايگزين آن نشود، ساختار نرخها و … مواجه هستند.
نرخ و پايه ماليات بر ارزش افزوده در كشورهاي مختلف متفاوت بوده و متوسط نرخ به كار گرفته شده در حد 5 تا 18 درصد نوسان داشته است. هرچند كه در بعضي كشورها برخي از خدمات مثل خدمات دارويي، خدمات بيمارستاني، خدمات امنيتي، خدمات خانگي، خدمات بيمه، خدمات پستي و خدمات زيربنايي عمومي مثل آب و برق و گاز مشمول ماليات نميشوند. اما در برخي ديگر از كشورها پايه ماليات بر ارزش افزوده وسيعتر از ساير مالياتهاي سنتي بوده و مواردي از قبيل خدمات تفريحي، خدمات حمل و نقل، خدمات ملكي و حتي خدمات زيربنايي را نيز دربرميگيرد. اين پايه توانسته است در بسياري از كشورها درآمد مالياتي را به طور قابل توجهي افزايش دهد. از طرفي پارهاي از كشورها نيز به دليل رعايت رفاه اجتماعي، مواد غذايي و مواد مورد نياز عامه مردم را مشمول نرخهاي پايينتر مالياتي كردهاند.
تاكنون بيش از 120 كشور در جهان نظام ماليات بر ارزش افزوده را پياده ميكنند و بيش از 4 دهه است كه كشورهاي اروپايي و آمريكا از اين روش استفاده ميكنند و در دهة گذشته كشورهاي در حال توسعه مانند آذربايجان، تركيه، اردن و لبنان شتاب زيادي براي جاري كردن اين نظام در راستاي اجراي اصلاح ساختار اقتصادي به عمل آوردهاند.
3- ماليات بر ارزش افزوده در ايران:
در سال 1366 طرح ماليات بر ارزش افزوده در شور اول مجلس تصويب شد و در شور دوم نيز 5 ماده از اين لايحه به تصويب رسيد اما به دليل شرايط جنگ تحميلي با توافق دولت و مجلس، دولت اين لايحهرا از مجلس پس گرفت.
لايح ماليات بر ارزش افزودة موجود در كشور، حاصل بررسيهاي متعدد كارشناسان كشور است كه در شهريور سال 1381 به تصويب هيأت دولت رسيد و مهر همان سال نيز دولت آن را به مجلسي تقديم كرد. در مجلس ششم بررسيهاي مقدماتي بر روي اين طرح انجام شد اما به علت اينكه اصلاحية مالياتهاي مستقيم و قانون تجميع عوارض در آن زمان به تازگي به تصويب مجلس رسيده بود (يعني در تاريخ 27/11/1380 آخرين اصلاحات تصويب شده بود) نظر كميسيون مربوطة مجلس بر اين بود كه پس از مشخص شدن نتايج اجرايي اين مصوبات، براي اين لايحه نيز تصميمگيري شود.
لايحه ماليات بر ارزش افزوده به عنوان مكمل ساختار مالياتي كشور مطرح است؛ با تشكيل مجلس هفتم دولت با تقديم مجدد لايحه خواستار اختصاص اولويت به آن از طرف مجلس شد. بررسي لايحه در كميسيونهاي مختلف مجلس در سال 1383 صورت گرفت و يك سال به طول انجاميد و در نهايت كميسيون اصلي (امور اقتصادي) مجلس آن را در بهمن سال 1383 تصويب كرد. در عين حال بررسي سياستهاي نظام مالي در مجمع تشخيص مصلحت نظام، ماليات بر ارزش افزوده (VAT) مورد بررسي قرار گرفت و به عنوان يكي از سياستهاي مالي نظام به تصويب اين مجمع رسيد.
تصويب لايحه در كميسيونهاي مختلف مجلس و مجمع تشخيص مصلحت نظام مقدمهاي شد تا اين لايحه در آغاز سال 84 در شور اول به تصويب مجلس محترم شوراي اسلامي برسد.
اهداف كاران اين طرح، استقرار نظام مالياتي، افزايش درآمدهاي مالياتي، كمك به شفافيت بيشتر اقتصاد كشور، گسترش پايههاي مالياتي، عدم ايجاد فشار بيشتر به توليدكننده و انتقال بار مالياتي به مصرفكنندگان و در نهايت كمك به ارتقاي سطح بهرهوري از فناوري اطلاعات در تشكيل مالياتي عنوان شده است. همچنين اين طرح به از بين بردن اقتصاد زيرزميني كمك شاياني ميكند، چرا كه ماليات بر ارزش افزوده بر زنجيرههاي واردات، توزيع، توليد و مصرف نظارت دارد، به عبارت ديگر ارائه كالا و خدمات مرحله به مرحله در اين زنجيره توسط اين نظام مالياتي پيگيري ميشود و اين خاصيت ميتواند به شفافسازي اقتصاد كشور و شناسايي بخش قابل ملاحظهاي از اقتصاد زيرزميني كمك كند.
اجراي طرح
اجراي اوليه اين طرح در زمان تسليم لايحه به مجلس در سال 1381، براي آغاز سال 1384 پيشبيني شده بود، اما در حال حاضر تصميمگيري براي اجراي آن به عهدة نمايندگان مجلس است.
در كشورهاي مختلف، اجراي اين نظام مالياتي 18 تا 24 ماه بعد از تصويب نهايي قانون مربوطه صورت ميگيرد، اما در كشور ما در مدت 2 سال و نيم كه اين طرح ارائه شد اقدامات قابل توجهي براي اجراي آن توسط دفتر طرح ماليات بر ارزش افزوده سازمان امور مالياتي كشور صورت گرفته است كه موجب ميشود در زمان كمتري نسبت به زمان استاندارد بينالمللي اين طرح قابليت اجرا پيدا كند. (معاون حقوقي و پارلماني مجلس زمان اجراي آن را 6 تا 8 ماه پس از تصويب كامل آن توسط مجلس دانست).
فصل دوم: مفاهيم و كليات
1- مفاهيم و محتواي ماليات
يكي از با اهميتترين راههاي تأمين هزينه دولتها، جمعآوري و وصول انواع مالياتها است. سهم درآمدهاي مالياتي دولتها از توليد ناخالص داخلي معمولاً قابل توجه است. البته، در اقتصاد ايران سهم مالياتها از توليد ناخالص داخلي رقم بسيار ناچيزي است و سهم پرداختهاي دولت نسبت به توليد ناخالص داخلي، همواره بيش از سهم مالياتها است.
1-1- تعريف ماليات:
ماليات قسمتي از درآمد يا دارايي افراد است كه به منظور پرداخت مخارج عمومي و اجراي سياستهاي مالي در راستاي حفظ منافع اقتصادي، اجتماعي، سياسي كشور به موجب قوانين و به وسيلة اهرمهاي اداري و اجرايي دولت وصول ميشود. عدهاي از صاحبنظران ماليات را مبلغي ميدانند كه دولت از اشخاص، شركتها و موسسات بر طبق قانون براي تقويت عمومي حكومت و تأمين مخارج عامه ميگيرد.
مخارج عمومي شامل كلية مخارج دولت در خصوص فعاليتهايي است كه براساس قانون در سطوح مختلف برعهدة دولت گذاشته شده است. هدف اصلي مخارج عمومي، رسيدن به اصل حداكثر رفاه كل جامعه است كه به عنوان اصل هادي سياستگذاري دولت و ساخت دهندة مالية عمومي به شمار ميآيد.
اجراي سياستگذاري مالي داراي سه دسته اثر مهم بوده كه عبارتند از: آثار اقتصادي، آثار اجتماعي و آثار سياسي. آثار اقتصادي اجراي سياستگذاري مالي در چهارچوب محدوديت مصرف يك كالاي بخصوص، حمايت از يك صنعت بخصوص، حمايت از يك منطقة بخصوص و حمايت از صنايع داخلي مطرح است. آثار اجتماعي اجراي سياستگذاري مالي رسيدن به اهداف اجتماعي پيشبيني شده در قانون اساسي هر كشور منعكس در برنامههاي ميان مدت و درازمدت توسعة اقتصادي و اجتماعي آن است. آثار سياسي اجراي سياستگذاري مالي رسيدن به اهداف سياسي پيشبيني شده در قانون اساسي هر كشور است.
1-2- عوامل تشخيص ماليات: عوامل تشخيص ماليات به سه دسته مأخذ و مبناي ماليات، نرخ ماليات و مبلغ ماليات تقسيمبندي ميگردد.
1-2-1- مأخذ و مبناي ماليات:
عين شيء يا موضوعي است كه ماليات طبق شرايطي به آن تعلق ميگيرد. به عبارت ديگر مبناي ماليات، عامل، متغير يا هر مفهوم ديگري است كه ماليات بر آن طبق قانون وضع ميشود. صاحبنظر ديگري مأخذ ماليات را اينگونه بيان ميكند: يك واحد ارزش يا امتياز يا مالي كه ماليات بر آن بسته عايدي مالياتي از روي آن محاسبه ميگردد.
1-2-2- نرخ ماليات:
درصدي از مأخذ ماليات است كه مبناي محاسبات ماليات موردنظر قرار ميگيرد. به عبارت ديگر نرخ ماليات در هر مبنا، اندازة اخذ ماليات را با توجه به قوانين و آئيننامههاي مالياتي دولتها در مبناي موردنظرشان ميدهد. نرخ ماليات به سه نوع تقسيم ميشود:
الف- نرخ تناسبي: به نرخي اطلاق ميشود كه بدون توجه به تغييرات مبناي ماليات، هميشه ثابت است. اين نرخ، به يك نسبت مساوي به مقادير متغير مبناي ماليات تعلق ميگيرد.
ب- نرخ تصاعدي: به نرخي اطلاق ميگردد كه برعكس نرخ تناسبي، با افزايش ماليات مقدارش افزايش مييابد و درحقيقت به هر قسمتي از مبنا يك نرخ مشخص ماليات تعلق ميگيرد، افزايش نرخ ماليات لزوماً متناسب با افزايش مأخذ ماليات نيست. نرخ تصاعدي به سه نوع: نرخ تصاعدي كلي، نرخ تصاعدي طبقهاي و نرخ تصاعدي متمايل تقسيم ميشود.
نرهخ تصاعدي كلي: در اين نرخ، مبناي ماليات به چند طبقه از (پايين به بالا) تقسيم شده و هر طبقه مشمول نرخ مشخص است كه با نرخ قبلي تفاوت دارد، ولي در حال افزايش است. در اين نرخ به محض اينكه درآمد شخص از يك طبقه تجاوز نمود و جزء طبقه بعدي قرار گرفت، نرخ مشخص براي آن طبقه نسبت به كلية درآمد شخص، نه مازاد آن، احتساب ميگردد. از اين نرخ در حال حاضر كمتر استفاده ميشود، چرا كه با اصل عدالت مالياتي مغايرت دارد. در ايران، آب، برق و تلفن مشمول پرداخت ماليات از اين نوع هستند.
نرخ تصاعدي طبقهاي: نرخي است كه براي هر يك از طبقات نسبت به مازاد طبقه قبل، نرخ طبقه موردنظر اعمال ميشود.
نرخ تصاعدي متمايل: در اين نرخ، نرخ تصاعدي، حالت كاهش يابنده دارد و آن موقعي است كه مبناي ماليات و نرخهاي تصاعدي متعلق به هر طبقه، پس از آنكه به حد معيني رسيد، هر چه مبنا وسيعتر باشد، نرخ ماليات افزايش كمتري مييابد. اين نرخ با اصل عدالت مالياتي مغايرت دارد، چرا كه دولت از صاحبان درآمدهاي بالاتر حمايت ميكند.
ج- نرخ تنازلي: در اين نرخ، هر چه مبناي ماليات وسيعتر طي شود، از نرخ ماليات كاسته ميشود. برخي از مالياتهاي بر مصرف، مثال خوبي در اين مورد هستند.
1-2-3- مبلغ ماليات:
مبلغي است كه بر مأخذ مختلف ماليات تعلق ميگيرد و از مؤديان وصول ميگردد. نحوة محاسبة مبلغ ماليات به صورت ضرب مأخذ ماليات در نرخ ماليات خواهد بود. يعني Bt × Tx = Rt
مأخذ ماليات × نرخ ماليات = بالغ ماليات
به طور كلي طبقهبندي مأخذ ماليات و برقراري نرخهاي متفاوت و بخشودگيهاي گوناگون ممكن است، ماهيت يك ماليات را از نقطهنظر نرخ مالياتي كاملاً تغيير دهد. مثلاً يك نرخ تناسبي ممكن است بر اثر بخشودگيها و معافيتهاي متعدد پيشبيني شده در قانون در طبقات مختلف عملاً تبديل به يك نرخ تصاعدي شود.
1-3- اصول يك نظام مالياتي مطلوب:
آدام اسميت، از اقتصاددانان معروف مكتب كلاسيك، چهار اصل عمده را به عنوان اصول يك نظام مالياتي مطلوب بيان داشته است كه عبارتند از:
1-3-1- اصل عدالت و برابري:
براساس اين اصل، بار ماليات بايد به صورت عادلانه بين مردم تقسيم شود و بر توانايي پراخت ماليات دهنده بستگي يابد. ولي ماليات تناسبي را به عنوان مالياتي عادلانه تلقي ميكند.
1-3-2- اصل معين و مشخص بودن:
براساس اين اصل، مبلغ و مأخذ ماليات، زمان پرداخت و طريقة پرداخت بايد دقيقاً مشخص و معين باشد.
1-3-3- اصل سهولت يا اصل سهلالوصول بودن:
براساس اين اصل، كسب رضايت نسبي افراد و تسهيلات مختلف براي پرداخت ماليات مدنظر است و تنظيم شرايط جهت پرداخت و طريقة پراخت بايد با توجه به حداقل فشار ممكنه باشد.
1-3-4- اصل صرفهجويي:
براساس اين اصل، در جمعآوري ماليات بايد حداكثر صرفهجويي به عمل آيد و هزينة جمعآوري به حداقل ممكنه تقليل يابد.
از بين اصول فوق، اصل صرفهجويي از ديدگاه وي در پايينترين درجه اهميت قرار دارد، ليكن از نظر اقتصادي اين موضوع يكي از مهمترين مسائل يك نظام مالياتي مطلوب است كه بايد به آن توجه شود.
2- انواع ماليات
مالياتها را به دو دسته كلي تقسيمبندي مينمايند، اين دو دسته عبارتند از: مالياتهاي مستقيم و مالياتهاي غيرمستقيم.
2-1- مالياتهاي مستقيم:
مالياتهاي مستقيم، مالياتهايي هستند كه مستقيماً بر منبع درآمد وضع ميشوند اين نوع از مالياتها، مستقيماً و متناسب با درآمد اشخاص حقيقي و حقوقي وصول ميشوند.
مالياتهاي مستقيم شامل موارد ذيل است:
2-1-1- ماليات بردرآمد: انواع ماليات بردرآمد عبارتند از:
– ماليات بردرآمد حقوق
– ماليات بردرآمد مشاغل
– ماليات بردرآمد كشاورزي
– ماليات بردرآمد اجارة املاك (مستغلات)
– ماليات بردرآمد اتفاقي
– ماليات بر جمع درآمدهاي ناشي از منابع مختلف.
نظامهاي حاكم بر ماليات بردرآمد به سه دسته تقسيم ميشوند. اين سه دسته عبارتند از:
الف- نظام نرخ واحد: در اين نظام، درآمدهاي حاصل از تمام منابع فرد جمع ميشود و بر تمام آنها نرخ مالياتي واحدي اعمال ميگردد.
ب- نظام نرخ جدولي: در اين نظام، هر يك از اقلام مشخص درآمدي، مشمول نرخ متفاوت ماليات ميگردد.
ج- نظام نرخ مختلط: در اين نظام، تركيبي از خصوصيات نظام نرخ واحد و نظام نرخ جدولي مورد استفاده قرار ميگيرد. در دنياي كنوني، نظامهاي كامل نرخ واحد و نرخ جدولي چندان رايج نميباشد. در نظامهاي نرخ واحد موجود معمولاً نرخ مؤثر در مورد سود حاصل از سرمايه و درآمدهاي حاصل از فعاليتهاي شخصي افراد، كمتر از ساير اقلام اعمال ميشود. نظامهاي مختلط، در اصل همان نظامهاي نرخ جدولي هستند كه به آن نرخهاي مكملي اضافه شده است.
غالب مالياتهاي بردرآمد، براساس نظام نرخ جدولي هستند، يكي از مزيتهاي اين نظام، اجراي نسبتاً آسان آن است. همچنين در اين نظام، نرخها را ميتوان در مقابل اظهارنظر كمتر از واقع يا فرارمالياتي مؤديان تعريف نمود.
2-1-2- ماليات بر دارايي:
ماليات بر دارايي يا ثروت، مالياتهايي هستند كه از مايملك اشخاص حقيقي وصول ميشود و ممكن است از دو منبع خاص، يعني دارايي و سرمايه وصول گردد.
دارايي مجموعه اموال و حقوقي است كه به صاحبان مؤسسه يا اشخاص ثابت تعلق دارد؛ در حالي كه سرمايه حق و علايق مادي صاحب و صاحبان مؤسسه نسبت به داراييهاي مؤسسه است. بنابراين چنانچه ماليات بر دارايي وضع شود، ممكن است اين دارايي تماماً بهخود شخص تعلق نداشته باشد و بخشي از آن، چه به صورت مستقيم و چه به صورت غيرمستقيم به ديگر اشخاص تعلق داشته باشد. ماليات بر دارايي در قانون مالياتهاي مستقيم طي مواد 3 تا 16 اشاره شده است كه اين مواد را در قالب انواع ماليات بر دارايي تشريح ميكند. ماليات بر دارايي يا ثروت به 2 دسته تقسيم ميشوند كه عبارتند از:
1- ماليات بر ارث
2- حق تمبر
2-1-3- مزاياي مالياتهاي مستقيم:
پنج مزيت اصلي را ميتوان براي مالياتهاي مستقيم در نظر گرفت اين مزايا عبارتند از:
1- عادلانه بودن: از آنجا كه مالياتهاي مستقيم تصاعدي و بر پاية قدرت پرداخت استوارند، برابري و عدالت را بهتر تدارك مينمايند.
2- اقتصادي بودن: هزينة جمعآوري مالياتهاي مستقيم كمتر است و بنابراين اقتصاديترند.
3- معين بودن: مالياتهاي مستقيم را با دقت بيشتري ميتوان اندازهگيري نمود و پرداختكنندگان از ميزان پرداخت خود خاطرجمع هستند.
4- با كشش بودن: ضريب كشش مالياتهاي مستقيم بالا است، به عنوان مثال ماليات بردرآمد به طور قابل ملاحظهاي متأثر از نيازهاي دفاعي و توسعهاي است كه به طور غيرعادي افزايش يافتهاند.
5- هوشيارسازي: اين نوع مالياتها، آفرينندة آگاهي اجتماعي و مؤديان هستند.
پرداختكنندة ماليات، همواره احساس داشتن سهام در مخارج دولت را دارد و بنابراين، چشم انتظار و اميدوار است كه بهرهاي و نصيبي از راه خارج و فعاليتهاي دولت نصيبش گردد.
2-1-4- معايب مالياتهاي مستقيم:
به طور كلي چهار عيب اساسي را ميتوان در رابطه با مالياتهاي مستقيم مطرح نمود كه اين عيوب عبارتند از:
1- دردآفريني: اين نوع مالياتها، از آنجا كه مستقيم هستند، براي پرداخت كنندگان درد فراوان به همراه دارد.
2- پذيرفتني بودن: اين نوع مالياتها، غيرقابل دركند، بنابراين هيچ كس دوست ندارد آنها را بپردازد.
3- گريزپذيري: طفره رفتن و گريختن از مالياتهاي مستقيم بسيار ميسر است و به راحتي ميتوان دولت را در اين خصوص فريب داد. علت اين است كه ماليات مستقيم، مبتني بر اصل صداقت است.
4- دلبخواه بودن: گفتهاند كه اين نوع مالياتها، استبدادي و دلبخواه هستند، زيرا نرخ آنها را دولت خود، مستقيماً تعيين مينمايد.
2-2- مالياتهاي غيرمستقيم:
مالياتهايي كه پرداختكنندة آن مشخص و معين نبوده و تحقق ماليات بستگي به يك قسمت از فعاليتهاي اقتصادي و عمليات افراد داشته و قابليت انتقال آنها بسيار زياد باشد، مالياتهاي غيرمستقيم ناميده ميشود. به عبارت ديگر، مالياتهايي كه به طور غيرمستقيم بر كالاي مصرفي اشخاص وضع نشده و از مصرفكنندگان وصول ميشود. مالياتهاي غيرمستقيم را به دو دسته تقسيمبندي مينمايند كه عبارتند از:
2-2-1- ماليات بر واردات:
يكي از اقلام مهم درآمدهاي مالياتي كشورها، ماليات بر واردات است. دلايلي كه اخذ ماليات بر واردات را به عنوان مهمترين درآمدهاي مالياتي كشورها محسوب مينمايد عبارتند از:
– حمايت از محصولات داخلي كشورها
– جلوگيري از ورود كالاهاي غيرضروري و تجملي
– كسب درآمد براي دولت
– مسائل اداري و اجرايي
صاحبنظران معتقدند كشورهايي كه از طريق اعمال سياستهاي جايگزيني واردات به مرحلة صنعتي شدن رسيدهاند غالباً ماليات بر واردات را به عنوان تشويق محصولات داخلي به كار گرفتهاند، و وضع حقوق گمركي سنگين بر كالاهاي تجملي و غيرضروري در حقيقت به اجراي عدالت و اصل توان پرداخت ماليات دهندگان توجه بسزايي داشته و از طرفي، به عنوان كسب درآمد براي دولت محسوب ميگردد و مقبوليت اين نوع از ماليات، سهولت اجراي آن نسبت به ساير اقلام مالياتي ميباشد.
2-2-2- ماليات بر معاملات (فروش و مصرف):
مالياتي كه بيشتر بر مصرف و فروش كالاهايي كه مصرف عام دارند، وضع شوند، ماليات بر معاملات نام دارد. اين معاملات معمولاً بر تمام مراحل توليد و توزيع اعمال ميشود. انواع متداول ماليات برمعاملات به چهار دسته تقسيم ميشوند كه عبارتند از:
– ماليات عمومي فروشي
– ماليات بر واردكنندگان و صاحبان صنايع
– ماليات بر عمدهفروشي و خردهفروشي
– ماليات بر ارزش افزوده
2-2-3- مزاياي مالياتهاي غيرمستقيم:
در رابطه با مالياتهاي غيرمستقيم ميتوان به ده مزيت زير اشاره كرد:
1- راحتي: ما وقتي كه كالايي را ميخريم، مالياتي هم ميپرازيم، ضمناً آن را نه يكجا، بلكه اندك اندك تأديه ميكنيم، بنابراين درد آن را احساس نميكنيم.
2- گريزناپذيري (در مورد مصرفكننده): گريزناپذيري جزو درون ذاتي مالياتهاي غيرمستقيم است و طفره رفتن مشكل است، زيرا مالياتها با قيمتها عجين و يك كاسه شدهاند.
3- عادلانه بودن: اگر اين مالياتها را بر كالاهاي مورد مصرف ثروتمندان (كالاهاي تجملي) متمركز نماييم، ميتوانند ابزار برقراري عدالت شوند.
4- با كشش بودن: اگر اين مالياتها را بر كالاهاي ضروري يا كالاهايي كه تقاضا برايشان بيكشش است، سرشكن نماييم، با كشش خواهد بود.
5- اثرات اجتماعي سودمند: با ابزار مالياتهاي غيرمستقيم ميتوان مصرف كالاهاي مضر و مسكرات را تهديد نمود.
6- تشكيل سرمايه: اين مالياتها، سهم مصرف را در تركيب درآمد قابل تصرف كاهش ميدهد و بنابراين، سهم پسانداز را افزايش ميدهد. اين پساندازها را ميتوان در فرايند توليد به كار گرفت.
7- بازجايابي عوامل توليد: ماليات بر برخي از كالاها، توليد آنها را محدود ميسازد و بنابراين، منابع ديگر آنها را به سوي توليدات ديگري سوق ميدهد.
8- شمول وسيع: اين مالياتها را ميتوان بر دامنه وسيعي شامل كرد و بنابراين ابزار درآمدي كارآمد براي پركردن خزانه دولت هستند.
9- مولد بودن: از آنجا كه دامنه شمول اين نوع مالياتها، زياد است، درآمد فراواني تدارك مينمايند كه ميتواند توسط دولت در امور توليد و فرايند رشد و توسعة جامعه مورد استفاده قرار گيرد.
10- جانشيني براي مالياتهاي مستقيم: با تكيه بر مزيت نهم، مالياتهاي غيرمستقيم ميتوانند جانشين مناسبي براي مالياتهاي مستقيم تصاعدي با شيب تند باشند، بنابراين از اثرات منفي آنها بر پسانداز و سرمايهگذاري، جلوگيري كنند.
2-2-4- معايب مالياتهاي غيرمستقيم:
در رابطه با مالياتهاي غيرمستقيم ميتوان به هفت عيب يا نارسايي اشاره كرد كه عبارتند از:
1- نامعين بودن: ميزان وصولي ماليات غيرمستقيم تحميلي بر يك كالا را همواره نميتوان پيشبيني كرد، بنابراين، دولت در پيشبيني درآمد حاصل از مالياتهاي غيرمستقيم دچار مشكل ميشود.
2- تنازلي بودن: اين نوع ماليات را فقير و ثروتمند به نحو يكسان ميپردازند، به همين جهت مالياتهاي غيرمستقيم ذاتاً تنازلي هستند و بار واقعي آنها بر فقرا در قياس با اغنيا بيشتر است. علاوه بر اين هنگامي كه مالياتهاي غيرمستقيم در مورد كالاهاي ضروري اعمال شوند، خاصيت تنازلي بودن آنها بيشتر ميشود، زيرا، بخش عمده درآمد فقرا به مصرف ضروريات ميرسد.
3- هوشيار ناسازي: از آنجا كه اين نوع مالياتها احساس نميشوند، آگاهي بخش هم نخواهند بود.
4- غيراقتصادي بودن: هرچند ظاهراين است كه در گرفتن مالياتهاي غيرمستقيم، فروشندگان عاملين بدون دستمزدي هستند، ولي در واقع هزينة جمعآوري در اينجا هم سنگين است. برخي از اين مالياتها (مثل عوارض گمركي) به خدم و حشم زيادي محتاجند، ضمناً گذر كالا از ميان واسطههاي متعدد، ذره ذره مبالغي را بر ماليات تعيين شده توسط دولت ميافزايد. به عبارت ديگر، مصرفكنندگان نهايي، زياد ميپردازند، ولي دولت كم دريافت ميكند و اين بر مبناي هزينة بالاي واقعي مالياتهاي غيرمستقيم است.
5- تورمزا بودن: اين خطر، به ويژه در كشورهاي كمتر توسعه يافته وجود دارد كه اخذ مالياتهاي غيرمستقيم به تورم دامن زند. اين مسأله به خصوص در زماني بيشتر رخ مينمايد كه جامعه در دام شرايط رواني مساعد تورم قرار داشته باشد.
6- گريزپذيري (در رابطه با فروشندگان): بخش عمدهاي از مالياتهاي غيرمستقيم اسير گريز مالياتي (طفرهروي) ميشوند. آيا كالاهاي مشمول اين مالياتها، درست شمارش ميشوند؟ بخش خود مصرف توليدات را چگونه بايد در شمول اين مالياتها قرار داد؟ و امثال اينها، سؤالاتي هستند كه ماهيت اين گريز را بهتر نشان ميدهند.
7- رفاهزدايي: اگر جامعه در شرايط بازدهي صعودي نسبت به مقياس قرار داشته باشد، تحمل مالياتهاي غيرمستقيم يا افزايش آنها، موجب افزايش قيمتي بيش از افزايش هزينه خواهد شد و اين به معناي كاستن از رفاه اجتماعي مصرفكنندگان است.
3- محتواي سود حسابداري
سود از جمله معيارهاي اندازهگيري عملكرد ميباشد كه مبتني بر اطلاعات حسابداري است، بر اين اساس از اطلاعات تاريخي موجود در صورتهاي مالي اساسي و يادداشتهاي همراه، عملكرد شركت را اندازهگيري ميكنند. يكي از مزاياي سود قابليت اتكاء و اثبات آن است. چرا كه براساس اطلاعات تاريخي محاسبه ميشود، و نسبتاً باثبات ميباشد. و از معايب آن اين است كه ممكن است با واقعيت همخواني نداشته باشد، به عبارتي ممكن است تا حدودي نامربوط باشد، زيرا مبتني بر اطلاعات تاريخي است. سود حسابداري عبارت از درآمدها منهاي هزينهها ميباشد. در طول يك سال مالي شركت با توجه به فعاليتهايي كه انجام ميدهد، درآمد تحصيل ميكند. از طرفي شركت براي توليد محصولات و ارائه خدمات مبالغي هزينه متحمل ميشود. در پايان سال مالي به منظور تعيين عملكرد شركت، درآمدها و هزينههاي مربوطه با هم مطابقت داده ميشوند، تا معلوم شود كه شركت در سال مالي مذكور چقدر سود تحصيل نموده است. بنابراين سود ميتواند روشي براي ارزيابي عملكرد شركت باشد، اما بنابر دلايل زير معيار مناسبي براي ارزيابي عملكرد شركت محسوب نميشود.
الف- روشهاي حسابداري:
سود حسابداري با توجه به روشهاي حسابداري كه شركت به كار ميبرد تحت تأثير قرار خواهد گرفت. شركتها براي ارزيابي موجوديهاي كالا، استهلاك داراييها، هزينههاي تحقق و توسعه، ايجاد ذخاير و … ميتوانند از روشهاي گوناگوني استفاده نمايند. نتايج حاصل از روشهاي متفاوت با هم فرق دارند و در نتيجه سود شركت را تحت تأثير قرار ميدهند.
ب- برآوردهاي حسابداري: سود حسابداري با توجه به برآوردهاي حسابداري، تحت تأثير قرار ميگيرد. حسابداران همواره مجبورند كه از برآوردهاي حسابداري استفاده نمايند، در واقع بعضي از رويدادها را نميتوان به طور دقيق پيشبيني كرد، بنابراين ناچاريم كه اين رويدادها را برآورد نماييم. مواردي از قبيل برآورد عمر مفيد داراييهاي استهلاكپذير، برآورد ارزش اسقاط داراييها، برآورد درصد ايجاد ذخيره مشكوكالوصول براي حساب بدهكاران، موجوديها و … و ساير برآوردهاي لازم ميتوانند سود حسابداري را تحت تأثير قرار دهند، با توجه به اينكه برآوردها جنبهي ذهني و قضاوتي دارند و توسط مديران انجام ميشوند، در واقع عملكرد شركت را تحت تأثير قرار ميدهند.
3-1- مبناي محاسبة سود:
سود حسابداري براساس اصل بهاي تمام شدة تاريخي محاسبه ميگردد. يعني شركت براي تعيين سود خود دارائيها را به بهاي تمام شده مدنظر قرار ميدهد. با توجه به اينكه معمولاً قيمتها روند صعودي دارند و با توجه به ارزش روز دارائيها، ميتوان گفت كه ارقام مندرج در صورتهاي مالي (كه بر مبناي بهاي تمام شده است) با ارزشهاي جاري تفاوت فاحش خواهند داشت. (عليالخصوص در شرايط تورمي) بنابراين اگر شركت بعضي از اقلام هزينه را با توجه به ارزشهايجاري در حسابهايش لحاظ نمايد (هزينة استهلاك دارائيهاي ثابت)، سود حسابداري به شدت كاهش خواهد يافت. با توجه به مطالب فوق ميتوان نتيجه گرفت كه سود حسابداري معيار مناسبي براي ارزيابي عملكرد شركت نميباشد.
البته اشكالات سود حسابداري را شايد بتوان با انجام تعديلاتي برطرف نمود و به سود واقعي شركت دسترسي پيدا كرد ولي نكته مهم در مورد سود حسابداري اين است كه مبلغ سود نميتواند تعيينكنندة عملكرد شركت و ميزان موفقيت مديران شركت باشد، زيرا علاوه بر كميت (مبلغ) سود، كيفيت سود نيز مهم است. مهم اين است كه سود با چه ميزان سرمايهگذاري به دست آمده است. يعني براي تحصيل يك ريال سود، چه ميزان سرمايه به كار گرفته شده است؟
3-2- سود هر سهم:
سود هر سهم از تقسيم سود خالص بعد از ماليات بر تعداد سهام شركت به دست ميآيد. اگرچه سود هر سهم معيار عامه پسندي براي ارزيابي عملكرد شركت ميباشد ولي ايرادات وارد بر سود حسابداري، بر سود هر سهم نيز وارد ميباشند. يعني با تغيير در روشهاي حسابداري و يا تغيير در برآوردهاي حسابداري، سود هر سهم نيز تغيير خواهد كرد. در حقيقت سود هر سهم فقط مربوط به يك دورة زماني معين (سال مالي) ميباشد و نميتوان با توجه به آن در مورد عملكرد شركت قضاوت نمود.
3-3- نرخ رشد سود:
نرخ رشد از حاصلضرب نرخ سرمايهگذاري در نرخ بازده به دست ميآيد. بنابراين ممكن است كه دو شركت داراي نرخ رشد سود مشابهي باشند در حالي كه نرخ بازدة آنها با هم متفاوت باشد. مثلاً ممكن است شركتي داراي نرخ بازدة 10% و شركتي داراي نرخ بازدة 15% باشد. براي اينكه دو شركت فوق نرخ رشد سود مشابهي داشته باشند، لازم است كه شركت اول سرمايهگذاري بيشتري انجام دهد زيرا نرخ بازده كمتري دارد. در حالي كه شركت دوم به دليل نرخ بازدة بهتر با سرمايهگذاري كمتري به همان نرخ رشد سود دست پيدا خواهد كرد. بنابراين اگر ملاك ارزيابي عملكرد شركت نرخ رشد سود باشد، به نظر ميرسد هر دو شركت داراي عملكرد يكساني ميباشند در صورتي كه عملكرد واقعي آنها يكسان نيست. بنابراين نرخ رشد سود به تنهايي معيار مناسبي براي ارزيابي عملكرد شركت نميباشد.
3-4- سود تقسيمي:
بسياري بر اين باورند، شركتي كه سياستتقسيم سود باثباتي دارد و هر ساله مبلغي از سود خود را بين سهامداران تقسيم ميكند، اين عمل نشاندهندة موفقيت و عملكرد مثبت شركت ميباشد. در حقيقت اگر به تقسيم سود به عنوان معيار اندازهگيري عملكرد اتكاء كنيم، قطعاً نتيجهگيري درستي نخواهيم كرد. سودي كه شركت به سهامدارانش ميپردازد مبالغي است كه از شركت خارج ميشود. معمولاً شركتهايي اقدام به تقسيم سود ميكنند كه نميتوانند سود خود را سرمايهگذاري نمايند. سود تقسيمي به سياست سرمايهگذاري شركت بستگي دارد. شركتهايي كه فرصتهاي سرمايهگذاري سودآوري دارند، سود را به عنوان يك منبع تأمين مالي تلقي ميكنند. اگر شركت فرصت سرمايهگذاري سودآور داشته باشد، تقسيم سود به نوعي بيانگر ضعف مديريت شركت در استفاده از فرصتهاي سرمايهگذاري سودآور ميباشد. گاهي نيز شركت به دليل اشباع شدن، فرصت سرمايهگذاري ندارد، در چنين حالتي كه بازده سرمايهگذاري كمتر از هزينة سرمايه است، تقسيم سود سياست درستي خواهد بود. بنابراين اگر شركت امكان سرمايهگذاري سودآور دارد، نبايد سود تقسيم كند و اگر فرصت سرمايهگذاري سودآور ندارد، بهتر است كه همة سود را تقسيم نمايد. ولي مهم اين است كه اولاً سود به راحتي ميتواند توسط مديران تحريف شود و ثانياً صرف پرداخت سود نميتواند بيانگر موفقيت و عملكرد خوب شركت باشد. بنابراين اتكاء به سود سهام تقسيمي به تنهايي نميتواند معيار مناسبي از عملكرد شركت باشد.
4- مفاهيم و محتواي ارزش افزودة اقتصادي (EVA)
معيارهاي اندازهگيري عملكرد هر كدام داراي معايب و مزايايي هستند و چنانچه هر كدام مبناي اندازهگيري قرار گيرند، ممكن است اندازهگيري عملكرد مطابق با واقعيت نباشد. ارزش افزودة اقتصادي (EVA) تنها معياري است كه معايب عمده روشهاي قبلي را ندارد. به عبارتي ارزش افزوده اقتصادي شاخص بنيادين براي اندازهگيري عملكرد شركت ميباشد. EVA ميتواند به عنوان بهترين معيار اندازهگيري عملكرد در نظر گرفته شود زيرا اين معيار، ارزشي را براي شركت تعيين ميكند كه به ارزش بازار شركت نزديك است. شركتهايي كه توانايي تحصيل بازدهاي بيش از متوسط نرخ هزينة سرمايهگذاري را دارند، ارزش افزودة اقتصادي مثبت خواهند داشت يعني ارزش شركت افزايش يافته و به تبع آن ثروت سهامداران زيادتر شده است. برعكس شركتهايي كه نرخ بازدة سرمايهگذاري آنها كمتر از متوسط نرخ هزينةسرمايهگذاريشان است، ارزش افزودة منفي ايجاد خواهند كرد يعني ارزش شركت كاهش يافته و سهامداران فقيرتر ميشوند و اگر ارزش افزوده اقتصادي صفر باشد شركت هيچ ارزشي ايجاد نكرده است. ارزش افزوده اقتصادي نشان ميدهد كه ارزش شركت مستقيماً به عملكرد مديريت بستگي دارد در حالي كه ساير معيارهاي اندازهگيري، قادر به انجام چنين عملي نيستند.
4-1- تعريف EVA:
مفهوم ارزش افزوده در اقتصاد كلان ريشه دارد. ارزش افزوده در كشورهاي توسعه يافتهاي كه سيستم اقتصاد سرمايهداري دارند براي اندازهگيري ثروت ملي، يعني توليد ناخالص داخلي، استفاده ميشود. در يك بنگاه اقتصادي، ارزش افزوده مقدار باقيمانده از بازدهاي است كه با بهرهگيري از ظرفيت توليدي مثل كار و سرمايه به وجود آمده است. ارزش افزوده، سهم بنگاه اقتصادي از توليد ناخالص داخلي را نشان ميدهد و بيانگر توانايي بنگاهدر افزايش ارزش كالاها و خدمات توليدي است. براي مثال: اگر نجاري مقداري چوب و خدمات به مبلغ 7000 ريال جهت ساخت يك ميز خريداري نمايد و ميز ساخته شده را به مبلغ 18000 يال بفروشد، ارزش افزودة ايجاد شده معادل 11000 ريال خواهد بود.
بسياري از شركتها وقتي كه عملكرد واحد تجاريشان را ارزيابي ميكنند سود را بدون در نظر گرفتن هزينه سرمايه مورد استفاده براي ايجاد آن درآمد، مدنظر قرار ميدهند. اخيراً شركتها از مفهوم ارزش افزوده اقتصادي براي ارزيابي عملكرد استفاده ميكنند. ارزش افزودة اقتصادي معياري است كه هزينة فرصت همه منابع به كار گرفته شده در شركت را مدنظر قرار ميدهد. اگر سود خالص شركتي برابر با هزينه فرصت سرمايه به كار گرفته شده باشد، شركت هيچ ارزشي ايجاد نكرده است، حتي اگر مبلغ سود خالص خيلي زياد باشد، زيرا سهامداران با سرمايهگذاري در پروژههاي ديگري با ريسك مشابه، بازدهي معادل هزينة فرصت كسب خواهند كرد.
اگر سود خالص شركتي كمتر از هزينة فرصت سرمايه به كار گرفته شده باشد، ارزش شركت كاهش خواهد يافت و سهامداران فقيرتر خواهند شد، زيرا اگر سهامداران در پروژههاي ديگري با ريسك مشابه در بازار سرمايه، سرمايهگذاري ميكردند، بازدة بيشتري تحصيل ميكردند.
فقط زماني كه سود خالص شركت از هزينة فرصت سرمايه به كارگرفته شده در شركت بيشتر باشد، ارزش شركت افزايش يافته و به تبع آن ثروت سهامداران زيادتر شده است.
نوآوريهاي ارزش افزوده اقتصادي در دو حوزة دوقلوي مديريت مالي و سرمايهگذاري به حدي است كه از آن به عنوان انقلاب ارزش افزوده ياد ميشود «جيمزال گرافت». تكامل سود اقتصادي يا همان ارزش افزودة اقتصادي ريشههاي تاريخي دارد كه ردپايش را ميتوان در تعاريف اقتصاددانان كلاسيك از سود باقيمانده (سود اضافي) جست. به عنوان مثال آلفرد مارشال، از اقتصاددانان معروف انگليسي در 1890 سود اقتصادي را اينگونه تعريف ميكند: «سود اقتصادي آن چيزي است كه بعد از كسر كل هزينههاي سرمايه باقي ميماند كه ميتوان آن را «سود مديريت» يا «سود تعهد» نيز ناميد.» براساس تعريف مارشال، ديدگاه اقتصاددانان كلاسيك در مورد سود به طور ريشهاي متفاوت از ابزارهاي حسابداري سنجش سود مانند سود پس از بهره و ماليات و سود نقدي پس از بهره ماليات … است. تفاوت كليدي بين سود اقتصادي و سود حسابداري در اين نهفته است كه اقتصاددانان اعتقاد دارند يك شركت واقعاً زماني سودآور است كه: 1- درآمدهايش بتواند هزينههاي جاري عملياتي و توليدي شركت را پوشش دهد، و 2- بازدة معقولي را براي مالكان كه سرمايهشان را در شركت به كار انداختهاند ايجاد كند.
اساساً نظريه ارزش افزودة اقتصادي بر مبناي دو اصل زير بنا شده است:
1- شركت سودآور نيست، مگر اينكه درآمدهايش بيش از هزينههاي فرصتياش باشد.
2- ثروت سهامداران زماني ايجاد ميشود كه مديران شركت، تصميمات سرمايهگذاري را طوري اتخاذ كنند كه ارزش فعلي خالص آنها (با نرخ تنزيلي حداقل معادل هزينة سرماية شركت) مثبت باشد (جيمزال گرفت، 2003).
4-2- محاسبه ارزش افزودة اقتصادي: ارزش افزودة اقتصادي از رابطة زير به دست ميآيد:
Capital × EVA = (r – c)
سرمايه × (نرخ هزينههاي سرمايهگذاري – نرخ بازدة سرمايهگذاري) = ارزش افزودة اقتصادي
نرخ بازدة سرمايهگذاري عبارت است از كه در آن NOPAT سود عملياتي خالص بعد از ماليات است.
منظور از نرخ هزينة سرمايه، ميانگين وزني كل هزينههاي تأمين مالي (هم از طريق بدهي و هم از طريق انتشار سهام) است.
منظور از Capital يا سرمايه مجموع بدهي و حقوق صاحبان سهام است.
ذكر اين نكته ضروري است كه براي محاسبة ارزش افزودة اقتصادي يك سري تعديلات حسابداري بر روي Capital و NOPAT انجام ميشود تا سرماية حسابداري به سرماية اقتصادي و سود حسابداري به سود اقتصادي تبديل گردد. به عنوان مثال نمونهاي از تعديلات حسابداري، ذخاير متعددي است كه حسابداران در نظر ميگيرند. انواع ذخاير (مانند ذخيرة مطالبات مشكوكالوصول، ذخيرة هزينههاي معوق و …) فقط براساس ثبتهاي حسابداري شكل ميگيرند و باعث ميشود تا سود شركت كمتر نشان داده شود. اين در حالي است كه با ثبت اين ذخاير از سوي حسابداران، نقدينگي كمتري از شركت خارج خواهد شد. اين ذخاير به عنوان نقد داخلي در اختيار مديريت شركت است و بخشي از سرمايه شركت تلقي ميشود و بايد هزينة فرصت آنها مدنظر قرار گيرد. بنابراين پيشنهاد ميشود كه در محاسبه ارزش افزودة اقتصادي اين ذخاير به سرمايه و تغييرات دورهاي آن به سود خالص بعد از ماليات اضافه شود. تعديل ديگر سرمايهاي كردن و مستهلك نمودن مخارجي مانند تحقيق و توسعه است كه انتظار ميرود مزاياي آتي داشته باشند.
4-3- اهميت و دلايل مطرح شدن ارزش افزودة اقتصادي:
سود و سودآوري يك واحد انتفاعي از ديرباز مورد بحث اقتصاددانان و حسابداران بوده است. در حقيقت فلسفة اصلي ايجاد يك واحد انتفاعي همان سودآوري است. اما آيا منظور از سود، همان سودي است كه در صورتهاي مالي نمود مييابد؟ قطعاً جواب منفي است. سود مورد نظر سهامداران و سرمايهگذاران غير از سودي است كه در صورت سود و زيان نشان داده ميشود. سودي كه از طريق صورت سود و زيان محاسبه ميشود فقط هزينة بدهي را در نظر ميگيرد و هزينة حقوق سهامداران را ناديده ميگيرد. اين در حالي است كه براساس نظريه ريسك و بازده، هزينة حقوق سهامداران بيشتر از هزينة بدهي است و ناديده گرفتن هزينة حقوق سهامداران باعث ميشود كه سود شركت به طور واقعي نشان داده نشود. با بكارگيري ارزش افزودة اقتصادي، هم هزينة بدهي و هم هزينة حقوق سهامداران در نظر گرفته ميشود و به اين ترتيب سود حسابداري به سود اقتصادي تبديل ميگردد.
از طرف ديگر سود حسابداري با اتخاذ روشهاي مختلف حسابداري (روش ارزيابي موجوديها، روشهاي استهلاك، سرمايهاي يا هزينه تلقي كردن هزينههايي مانند تحقيق و توسعه، درنظر گرفتن ذخاير مختلف و …) ميتواند براساس خواست مديران تغيير كند و از عملكرد واقعي شركت فاصله بگيرد. بنابراين، شاخصهاي مبتني بر سود مانند سود هر سهم و بازدةحقوق سهامداران و … نميتواند عملكرد واقعي شركت را نشان بدهد. با بكارگيري ارزش افزودة اقتصادي و تعديلات پيشنهادي، ميتوان اثرات روشهاي حسابداري را برطرف ساخت و عملكردي واقعي از شركت ارائه نمود.
4-4- مزاياي ارزش افزودة اقتصادي (EVA):
EVA داراي مزاياي زيادي است كه ميتوان مهمترين آنها را به شرح زير خلاصه كرد.
1- EVA رابطه نزديكي با NPV (Net Present Value) دارد، به عبارتي EVA با تئوري تأمين مالي كه بيان ميدارد ارزش يك شركت افزايش خواهد يافت اگر پروژههايي با NPV مثبت انتخاب شوند، همسو و سازگار ميباشد.
2- EVA مشكلات مربوط به روشهايي را كه روي تفاوت بين بازده حقوق صاحبان سهام ROE (Return on Ouner’s Equity) و هزينة حقوق صاحبان سهام COE (Coston Owner’s Equity) و همچنين بازده سرمايه ROC (Return On Capital) و هزينة سرمايه COC (Cost On Capital) بحث ميكنند را مرتفع ميسازد. اين روشها ممكن است موجب شوند كه شركت از انتخاب پروژههاي مناسب به خاطر پايين بودن تفاوت درصدهاي مذكور اجتناب نمايد.
3- EVA مديران ارشد شركت را نسبت به معياري كه بيشتر تحت كنترل آنها است، پاسخگو ميكند نرخ بازده سرمايه و هزينه سرمايه به وسيلة تصميمات آنها تحت تأثير قرار ميگيرد نه نسبت به معيارهايي كه مديران احساس ميكنند نميتوانند آنها را به خوبي كنترل نمايند (ارزش بازار سهام).
4- EVA از طريق همه تصميماتي كه مديران شركت اتخاذ ميكنند تحت تأثير واقع ميشود (تصميمات مربوط به سرمايهگذاري و تقسيم سود، نرخ بازده سرمايه و تصميمات مربوط به تأمين مالي، هزينة سرمايه را تحت تأثير قرار ميدهد).
5- EVA معيار مناسبي جهت تعيين پاداش مديران ميباشد (ميتوان پاداش را به عنوان درصدي از ارزش افزوده اقتصادي كه مديران ايجاد كردهاند در نظر گرفت).
6- EVA به عنوان معيار داخلي سنجش عملكرد، موفقيت شركت در افزودن ارزش به سرمايهگذاري سهامدارانش به بهترين نحوه نشان ميدهد.
7- EVA نشان ميدهد كه ارزش شركت مستقيماً به عملكرد مديريت بستگي دارد.
8- EVA با ارزش بازار شركت در ارتباط است (ارزش سهام تابعي از EVAهاي آتي پيشبيني شده ميباشد).
9- EVA معياري است كه نشان ميدهد عملكرد واقعي شركت نسبت به عملكرد پيشبيني شده، كاهش يا افزايش داشته است. EVA مثبت به اين معني است كه ارزش شركت با در نظر گرفتن هزينه براي سرمايه به كار گرفته شده، افزايش يافته است.
10- EVA روش مناسبي براي تعيين اهداف، اندازهگيري عملكرد، ارزيابي استراتژيها، تخصيص سرمايه، طراحي سيستم پاداش، افزايش سرمايه و قيمتگذاري ميباشد.
11- EVA به عنوان يك معيار عملكرد اقتصادي با معيارهاي ديگري مثل ارزش افزودة نقدي CVA (Cash Valac Add)، ارزش افزودة سهامداران SVA (Stockholderes Value Add) و بازده جريان نقدي روي سرمايهگذاري CFROI (Cash Flow Return On Investment) سازگار ميباشد.
12- EVA به عنوان معيار اندازهگيري عملكرد كمتر در معرض تحريفهاي حسابداري قرار دارد. به عبارتي از طريق انجام برخي تعديلات، انحرافات ناشي از تغيير در روشها و برآوردهاي حسابداري به حداقل ميرسد.
13- استفاده از EVA باعث كسب بازدهي بالاتر ميشود.
14- بكارگيري EVA با هزينهيابي بر مبناي فعاليت ABC (Activity Based Cosring) داراي دو مزيت عمده است:
الف- تصميمگيرندگان نسبت به كسب بازدة اقتصادي (Economic Return) از محصولات و مشتريان حساسيت نشان ميدهند.
ب- موجبات بكارگيري سرمايه با كارآيي بيشتر را فراهم ميآورد.
15- بكارگيري EVA همراه با ارزيابي متوازن BSC (The Balanced Score Card) موجبات ايجاد ارزش بيشتر براي شركتها را فراهم ميآورد.
4-5- معايب EVA:
1- EVA معمولاً براساس ارزشهاي تاريخي محاسبه ميشود، بنابراين ميتواند تا حدودي گمراه كننده باشد، به عبارتي بدون ارزيابي تصميمات سرمايهگذاري بلندمدت، تجزيه و تحليل EVA ميتواند نتايج نادرستي ارائه دهد.
2- گاهي اوقات انجام تجزيه و تحليل EVA غيرعملي است، به عنوان يك قاعدة كلي تجزيه و تحليل EVA براي شركتهايي كه تازه راهاندازي شدهاند و شركتهاي سرمايهگذاري مناسب نيست.
3- براي تجزيه و تحليل EVA شناسايي همه منابعي كه در يك شركت مورد استفاده قرار ميگرفتهاند، ضروري است. بسياري از داراييها كه در فعاليتهاي يك شركت به كار گرفته ميشوند، داراييهاي نامشهود هستند كه شناسايي، تعيين ارزش و تعيين هزينة سرمايه براي آن بسيار مشكل ميباشد.
فصل سوم:
ضرورت ايجاد تحول در نظام مالياتي:
اهميت نقش دولت در اقتصاد، با توجه به نحوة تأثيرگذاري بودجه و سياستهاي مالي بر فعاليتهاي اقتصادي مشخص ميگردد. از آنجايي كه اتخاذ سياستهاي مالي ميتواند بر متغيرهاي اساسي اقتصاد تأثير بسيار ميگذارد، بررسي درآمدها و هزينههاي دولت كه از ابزارهاي مهم اين سياستها هستند از اهميت زيادي برخوردارند. اين ابزارها عبارتند از:
1- درآمدهاي دولت - درآمدهاي حاصل از فروش نفت و گاز و درآمدهاي مالياتي و درآمدهاي حاصل از فعاليتهاي انتفاعي و سود سرمايهگذاري و انحصارات دولتي از اقلام عمدهي تشكيل دهنده درآمدهاي دولت است. اتكاء بيش از حد به درآمدهاي نفتي با توجه به نوسانات بهاي نفت در بازار جهاني، بيثباتي كل درآمدهاي دولت را موجب گشته است. (نمودار شمارة 1 اين واقعيت را آشكار ميسازد). به عبارت ديگر، درآمدهاي مالياتي در كشور به طور غيرمستقيم متأثر از جريان درآمد ارزي حاصل از فروش نفت است. به عنوان مثال، كاهش درآمدهاي ارزي از طرفي موجب كاهش واردات و به تبع آن كاهش ماليات غيرمستقيم (ماليات بر واردات) ميشود.
ارقام جدول شمارة 1 بيانگر اين مطلب است كه درآمدهاي نفتي از مقدار 3/155 ميليارد ريال در سال 1350 به رقم 2/1590 ميليارد ريال در سال 1357 افزايش يافته و داراي رشدي معادل 9/923 درصد بوده است. بايگاني به آمار درآمدهاي نفتي بين سالهاي 1353 و 1352 مشخص ميشود كه اين درآمد كه در سال 1352 حدود 3/311 ميليارد ريال بوده در سال 1353 به 2/1205 ميليارد ريال رسيده است. يعني در فاصله يك سال از رشدي معادل 3/287 درصد برخوردار بوده است، كه اين مسأله از افزايش قيمت نفت در بازارهاي جهاني ناشي گرديده است. در سالهاي بعد از انقلاب درآمدهاي ارزي حاصل از نفت با افت و خيزهاي شديدي روبهرو بوده است. در اين راستا درآمدهاي نفتي از حدود 1/1013 ميليارد ريال در سال 1357 به رقمي معادل 8/667 ميليارد ريال در پايان سال 1367 رسيد. علت اين نوسانات ماهيت درآمدهاي نفتي است كه با تغييرات قيمت نفت يا علل ديگري از قبيل اعتصاب كاركنان شركت در سال 1357، يا مسألة جنگ، مقدار آن نيز كم يا زياد شده است. بعد از اتمام جنگ و با شروع اجراي برنامة پنج ساله اول در سال 1368 درآمد نفتي كشور به حدود 8/770 ميليارد ريال رسيد كه اين مقدار از مبلغ پيشبيني شده در برنامه (يعني مبلغ 900 ميليارد ريال) كمتر است. در سال 1370 درآمد نفتي با برخورداري از رشدي معادل 7/34%، برابر 7/1038 ميليارد ريال گرديد و در سال بعد از آن يعني در سال 1371 با رشدي معادل 395% به رقم 2/5141 ميليارد ريال رسيده است و بعد از آن به سرعت به صورت صعودي افزايش يافته است به طوري كه در سال 1381 به مبلغ 102553 ميليارد ريال ميرسد.
2- درآمدهاي مالياتي:
درآمدهاي مالياتي كه قلم عمده ديگر درآمدهاي دولت است، به عنوان ابزار مالي مؤثر براي تأمين منابع مالي هزينههاي ضروري دولت و تعديل در توزيع درآمد و ثروت و هدايت فعاليتهاي اقتصادي جامعه به كار ميرود.
با مشاهدة ارقام جدول شماره (1) مشخص ميگردد كه درآمدهاي مالياتي كشور كه در سال 1350 در حدود 9/82 ميليارد ريال بود، در سال 1356 به 2/449 ميليارد ريال رسيد، كه اين مبلغ با توجه به درآمدهاي نفتي همان سال (2/1590 ميليارد ريال) مبلغ ناچيزي است. در اين زمينه درآمدهاي نفتي حدود 5/2 برابر درآمدهاي مالياتي است.
بعد از انقلاب اسلامي به جز سالهاي 1358 و 1359 و 1365 و 1367، همواره درآمدهاي مالياتي روندي صعودي را داشته است و از 6/471 ميليارد ريال در سال 1357 به 6/65380 ميليارد ريال در سال 1382 رسيده است. با اينكه در سالهاي بعد از انقلاب اسلامي تلاش دولت در جهت عادلانهتر كردن سيستم مالياتي بوده است، ولي مشاهدات گوناگون نشاندهندة اين امر است كه در سالهاي اخير گروهي از افراد از درآمدهاي متنابهي برخوردار شدهاند.
همانطور كه در نمودار شمارة 1 الف و ب نشان داده شده است، از سال 1368 يعني سال اجراي برنامة پنج سالة اول جمهوري اسلاي ايران، عوايد حاصل از ماليات به سرعت افزايش يافته است، به طوري كه از سال 1368 تا سال 1382 حدود 763/13% رشد داشته است.
به دليل آنكه مالياتها يكي از عمدهترين منابع تأمين درآمد براي هزينههاي دولت است، بنابراين هر كدام از اجزاي آن را به صورت جداگانه بررسي ميكنيم كه در سطور زير به آن پرداخته ميشود.
2-1- مالياتهاي مستقيم:
ماليات مستقيم كه به دليل ماهيتش (در قسمت مربوط به مفاهيم و تعريف ماليات توضيحات بيشتر آورده شده است)، از عمدهترين مالياتها است، نه تنها در كشور ما بلكه در اكثر كشورهاي جهان از جمله مالياتهاي مهم به شمار ميآيد. با وجود اين، ماليات مستقيم در كشور ما تا قبل از سال 1354 نسبت به كل ماليات سهم كمتري را به خود اختصاص داده است. با مشاهدة جدول شمارة 02) ملاحظه ميشود كه رقم اين ماليات از مقدار 6/32 ميليارد ريال در سال 1350 به رقم 9/232 ميليارد ريال در سال 1356 رسيده است (نمودار شمارة (2)).
در سالهاي بعد از انقلاب اسلامي به جز سالهاي 1359 و 1362 و 1363 و 1366 و 1382 در باقي سالها نسبت ماليات مستقيم به كل مالياتها از سهم بيشتري برخوردار بوده است و از 7/271 ميليارد ريال در سال 1357 به 9/645 ميليارد ريال در سال 1367 فزوني يافته است. بعد از اتمام جنگ اين ماليات مانند ماليات غيرمستقيم از روند صعودي برخوردار بوده و از 2/665 ميليارد ريال در سال 1368 به رقم 6/32253 ميليارد ريال در سال 1382 رسيده است.
2-1-1- ماليات بر شركتها:
ماليات بر شركتها كه در اكثر سالها بيشترين سهم از وصول مالياتهاي مستقيم را به خود اختصاص داده و به دو شكل ماليات بر شركتهاي دولتي و ماليات بر شركتهاي خصوصي وصول ميشود.
اين نوع ماليات كه در سال 1350 برابر 2/15 ميليارد ريال بود، در سال 1357 به 8/200 ميليارد ريال رسيد كه از رشد سالانهاي معادل 5/44% برخوردار بوده است. بعد از انقلاب اسلامي در سال 1358 اين رقم به 143 ميليارد ريال كاهش يافت و با افت و خيزهايي به 343 ميليارد ريال در سال 1368 رسيد، كه رشد سالانه آن در اين سالها فقط 9% بوده است. همچنين اين ماليات در سال 1382 بالغ بر 20457 ميليارد ريال رسيد كه در مقايسه با سال 1368، حدود 5864% رشد داشته است (جدول شمارة (3)).
اين ماليات كه عمدهترين رقم ماليات مستقيم را تشكيل ميدهد، خود از دو قسمت ماليات بر شركتهاي دولتي و ماليات بر شركتهاي خصوصي تشكيل يافته است. ماليات بر شركتهاي دولتي با رشد سالانهاي معادل 5/49% (داراي بالاترين رشد سالانه در ميان اقلام مالياتها در اين دوره) از 7/8 ميليارد ريال در سال 1350 به 2/145 ميليارد ريال در سال 1357 رسيد. در حالي كه در دورة 1368-1358 وصوليهاي مربوط به اين ماليات، سالانه تنها 7/1% رشد داشته، كه دليل عمدة آن زياندهي و ناچيز بودن درآمد اكثر شركتهاي دولتي بوده است. درآمد حاصل از ماليات بر شركتهاي خصوصي در دورههاي زماني 57-1350 و 68-1358 به ترتيب از رشد سالانهاي معادل 6/35% و 7/17% برخوردار بوده است.
2-1-2- ماليات بردرآمد:
اين ماليات كه حدود 30 درصد از كل مالياتهاي مستقيم را تشكيل ميدهد، شامل ماليات بر حقوق، ماليات بر مشاغل و ماليات بر مستغلات است. ماليات بر حقوق 10 درصد كل ماليات بردرآمد را تشكيل ميدهد.
ماليات بر درآمد كه در سال 1350 حدود 9/11 ميليارد ريال بوده در سال 1356 به 3/58 ميليارد ريال افزايش يافته است. در سالهاي بعد از انقلاب اين ماليات به جز سال 1359 و 1362 و 1381 روند افزايش داشته است به طوري كه از 3/73 ميليارد ريال در سال 1358 به 7/171 ميليارد ريال در سال 1367 رسيده است. اين ماليات در سال 1370 بالغ بر 487 ميليارد ريال بوده است و در سال 1382 به رقم 9115 ميليارد ريال رسيده است (جدول شمارة (3)).
با وجود اينكه ماليات بردرآمد %30 از كل مالياتهاي مستقيم را تشكيل ميدهد، ولي نامتعادل بودن وصول آن از نظر توزيع درآمد نقطة ضعفي جدي را براي اين نوع ماليات ايجاد ميكند.
2-1-3- ماليات بر ثروت:
از انواع ديگر مالياتهاي مستقيم ماليات بر ثروت است. اين نوع ماليات شامل مالياتهاي ارث، اتفاقي و اراضي باير[10] است. كمترين سهم از كل مالياتهاي مستقيم مربوط به ماليات بر ثروت است. بين سالهاي 1350 تا 1370 اين نوع ماليات هميشه از روند افزايشي برخوردار بوده است و از 1/5 ميليارد ريال در سال 1350 به 6/139 ميليارد ريال در سال 1370 و 6/2681 ميليارد ريال در سال 1382 رسيده است (جدول شمارة 3). از اقسام اين ماليات، ماليات بر نقل و انتقالات سهم بيشتري را به خود اختصاص داده است (نمودار شمارة (3)).
2-2- مالياتهاي غيرمستقيم:
نوع ديگر مالياتها، مالياتهاي غيرمستقيم است كه در سالهاي قبل از انقلاب از روند صعودي برخوردار بوده است، به طوري كه رقم وصولي ماليات مزبور از 9/49 ميليارد ريال در سال 1350 به رقم 2/213 ميليارد ريال (بيش از 4 برابر) در سال 1356 رسيده است. به رغم اين افزايش، سهم ماليات غيرمستقيم در كل درآمدهاي مالياتي از ميزان 6/60 درصد در سال 1350 به 2/48 درصد در سال 1356 (حدود 20 درصد) كاهش يافته است. اين امر مبين توجه بيشتر به ماليات مستقيم و نيز تشويق واردات و مصرف در سالهاي قبل از انقلاب است.
چنانكه در جدول شمارة (2) ملاحظه ميشود، در سالهاي بعد از انقلاب دريافت ماليات غيرمستقيم از رقم 6/186 ميليارد ريال در سال 1357 به مبلغ 200 ميليارد ريال در سال 1367 رسيده است، در حالي كه سهم اين نوع ماليات از كل درآمدهاي مالياتي از 6/42 درصد در سال 1357 به 5/34 درصد در سال 1367 كاهش يافته است. علت اصلي اين امر توجه بيشتر به اخذ مالياتهاي مستقيم در اين دوره بوده است. بعد از خاتمه جنگ تحميلي اين روند همچنان ادامه يافت و بعد از سال 1368 دوباره روند صعودي در پيش گرفت. به طوري كه مقدار اين ماليات از 528 ميليارد ريال در سال 1368 به 2/23480 ميليارد ريال در سال 1382 رسيد.
4-3-1- ماليات بر واردات
ماليات بر واردات كه يكي از اقلام مالياتهاي غيرمستقيم است، شامل حقوق گمركي، سود بازرگاني، حق ثبت و سفارش ورود كالا و 20 درصد ارزش اتومبيلهاي وارداتي است. از مجموع اين اقلام، حقوق گمركي و سود بازرگاني داراي اهميت بيشتري است.
با نگاهي به جدول شمارة (4) ملاحظه ميشود كه ميزان ماليات بر واردات از حدود 3/63 ميليارد ريال در سال 1350 به رقم 2/169 ميليارد ريال در سال 1356 افزايش يافته است. در سالهاي بعد از انقلاب به علت وجود جنگ تحميلي و همچنين كاهش درآمدهاي ارزي (به خصوص در سالهايي كه اين درآمد كاهش يافته) روند رشد ماليات بر واردات نزولي بوده است. به طوري كه رقم 7/143 در 1357 به رقم 8/145 ميليارد ريال در سال 1367 رسيده است. بعد از اتمام جنگ تحميلي ميزن اين نوع ماليات افزايش يافته و از رقم 7/349 ميليارد ريال در سال 1368 به 9/22400 ميليارد ريال در سال 1382 رسيده است. اين افزايش ناشي از ازدياد واردات و در نتيجه بالا رفتن حقوق و عوارض گمركي و سود بازرگاني است.
اين نوع ماليات در بين وصوليهاي غيرمستقيم بيشترين سهم را دارد و اساساً متكي به واردات است و با توجه به اينكه هزينة واردات در اقتصاد كشور ما عمدتاً از طريق درآمدهاي ارزي حاصل از صادرات نفت تأمين ميشود، اين نوعماليات شديداً به صادرات نفت وابسته است.
2-2-2- ماليات بر مصرف و فروش
از مجموعة ماليات بر مصرف و فروش كه شامل فرآوردههاي نفتي، نوشابههاي غيرالكلي، ماليات اتومبيل و نقل و انتقالات آن و فروش سيگار است، فرآوردههاي نفتي و فروش سيگار بالاترين سهم را دارا است.
اين ماليات بر كالاهايي كه مصرف زيادي در جامعه دارند، اعمال ميشود و با افزايش جمعيت و به دنبال آن افزايش مصرف، مقدار آن فزوني مييابد. به همين دليل، اين نوع ماليات چه در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي و چه بعد از آن از روند افزايشي برخوردار بوده، به طوري كه مقدار آن از رقم 6/13 ميليارد ريال در سال 1350 به رقم 4/10725 ميليارد ريال در 1382 رسيده است.
3- هزينههاي دولت: منبع اصلي تأمين هزينههاي مختلف در بودجه، درآمدهاي دولت است. دولت با اخذ درآمدها مجدداً آن را به صورت هزينه به جريان مياندازد. همانگونه كه تأمين درآمد از منابع گوناگون ميتواند آثار گوناگوني در جامعه داشته باشد، مخارج دولت نيز تأثير اقتصادي، اجتماعي و سياسي متفاوتي در جامعه برجاي خواهد گذاشت.
با توجه به جدول شمارة (5) مشخص ميشود كه هزينههاي دولت پيش از انقلاب معيني از سال 1350 تا 1356 همواره سير صعودي داشته است، به طوري كه هزينههاي مزبور از 4/284 ميليارد ريال در 1350 به 9/2174 ميليارد ريال در سال 1356 رسيده است. افزايش شديد در هزينههاي دولت (بيش از 6 برابر در 1356 نسبت به 1350) مربوط به افزايش شديد قيمت نفت است كه تأثير خود را از سال 1353 به بعد ظاهر نموده است. پس از انقلاب اسلامي روند هزينهها سير نزولي به خود گرفت، اما با آغاز جنگ و تحميل هزينههاي آن بودجه روند مزبور مجدداً به سير صعودي خودا ادامه داده است. به طوري كه هزينههاي دولت در 1367 نسبت به 1356 دو برابر شده و مقدار آن به 6/4210 ميليارد ريال رسيده است. در سالهاي بعد از جنگ نيز با وجود كاهش هزينههاي دفاعي، سير صعودي هزينهها همچنان ادامه دارد. به طوري كه در 13 نسبت به 1367 پرداختهاي دولت نزديك به 44 برابر شده و مقدار آن به 7/190471 ميليارد ريال رسيده است.
هزينههاي كل دولت به دليل كيفيت تأثير آن در اقتصاد به هزينههاي جاري و عمراني تقسيم ميشود. چون قسمت اعظم هزينههاي جاري صرف هزينههاي مصرفي از قبيل هزينههاي پرسنلي و اداري ميشود، به همين دليل افزايش هزينههاي جاري موجب افزايش قدرت خريد و تقاضا براي كالاهاي مختلف در جامعه ميشود. از اينرو به هنگام افزايش هزينههاي جاري اگر كارايي بخش دولتي فزوني نيابد، در اقتصاد تورم ايجاد خواهد گشت. در مقابل، بخش عمدة هزينههاي عمراني از هزينههاي سرمايهاي تشكيل ميشود. اين هزينهها به ايجاد زيرساخت لازم براي توسعهي اقتصاد كشور كمك ميكند. به دليل اهميت هزينههاي دولت در قسمت زير به بررسي روند تغييرات آن به تفكيك هزينههاي جاري و عمراني پرداخته است.
3-1- هزينههاي جاري:
با ملاحظه به جدول شمارة (5) روشن ميگردد كه هزينههاي جاري دولت در سالهاي پيش از انقلاب اسلامي (1456-1350) از روند صعودي برخوردار بوده است. به طوري كه اين هزينهها از رقم 4/168 ميليارد ريال در 1350 به رقمي معادل 1/1248 ميليارد ريال در 1356 فزوني يافته است. يكي از دلايل مهم رشد هزينههاي جاري دولت در اين زمان افزايش عوايد حاصل از نفت و تسريع رشد اقتصادي بوده است. بعد از انقلاب اسلامي روند افزايشي هزينههاي جاري به استثناي سالهاي 1363 و 1365 و 1368 ادامه داشته است، به طوري كه رقم مذكور از 9/1494 ميليارد ريال در سال 1358 به 2/239 4 ميليارد ريال در سال 1367 يعني بيش از دو برابر افزايش يافته است. بايد توجه داشت كه در اين افزايش عمدتاً ناشي از هزينههاي جنگ تحميلي ميباشد.
با وجود پايان يافتن جنگ تحميلي ميزان اعتبارات جاري همچنان افزايش يافته و از 2/3385 ميليارد ريال در سال 1368 به 9/121864 ميليارد ريال در سال 1382 رسيده است. نرخ افزايشي رشد هزينههاي جاري در اين سالها به دليل به كارگيري سياستهاي تعديل اقتصادي از جمله تعديل حقوق و دستمزد است. گرچه اصلاح نظام تشكيلاتي و كاهش بار مالي هزينههاي دولت از طريق انتقال پارهاي زا وظايف به بخش غيردولتي ميتوانست آثار تعديلات فوق را خنثي كند، اما به علت كندي روند اين اصلاحات دولت موفق به كاهش يا حتي حفظ سطح هزينههاي جاري به قيمت ثابت نشده است.
3-2- هزينههاي عمراني:
ارقام جداول بيانگر اين نكته است كه هزينههاي عمراني دولت در سالهاي 1356-1350 از روند افزايشي برخوردار بوده است. به طوري كه رقم آن از 116 ميليارد ريال در سال 1350 به مبلغ 8/926 ميليارد ريال در 1356 افزايش يافته است. هزينههاي عمراني نيز مانند هزينههاي جاري در سال 1353 نسبت به سال قبل از آن شديدترين افزايش يعني حدود دو برابر را داشته است. سهم هزينههاي عمراني در اين سالها نسبت به كل هزينههاي دولت به طور متوسط حدود 6/35 درصد بوده است. در سالهاي بعد از انقلاب روند هزينههاي عمراني با نوسانهايي همراه بوده است، به طوري كه كمترين ميزان هزينههاي عمراني مربوط به سال 1358 است كه بالغ بر 3/523 ميليارد ريال است. در همين دوره يعني در فاصلة سالهاي 1357 تا 1367 بالاترين ميزان مربوط به سال 1362 با رقمي معادل 6/1148 ميليارد ريال بوده است. با نگاهي بر درآمدهاي نفتي در اين سالها مشخص ميشود كه در اين سال (1362) بالاترين رقم درآمد نفتي حاصل گرديده است. سهم هزينههاي عمراني در سالهاي بعد از انقلاب (67-1358) ميزان 8/24 درصد بوده كه نسبت به دورة قبل از انقلاب كاهش داشته است.
بعد از پايان يافتن جنگ تحميلي ميزان هزينههاي عمراني به شدت افزايش يافت، به طوري كه در سال 1368 از 5/931 ميليارد ريال به 9/2537 در سال 1370 رسيد. در اين سالها اعتبارات عمراني بسيار سريعتر از اعتبارات جاري افزايش يافت كه اين امر ناشي از پرداختن دولت به امر سرمايهگذاري بيشتر در طرحهاي بلندمدت است (نمودار شمارة 5).
به دليل استفادة بهينه از هزينههاي دولتي در جهت رسيدن به رشد و توسعة اقتصادي لازم است هزينههاي جاري از قسمتي از درآمدهاي مالياتي تأمين گرددو درآمدهاي نفتي ميبايست براي انجام سرمايهگذاريهاي زيربنايي جامعه به كار برده شود.
4- ظرفيت مالياتي:
بكارگيري صحيح سياستهاي مالياتي و به تبع آن افزايش درآمدهاي مالياتي از دو جنبه، يكي سالمسازي ساختار نظام مالياتي و ديگري بررسي توان مالياتي كشور، قابل بررسي است. در مورد جنبة دوم ارتباط توان مالياتي كشور در افزايش درآمدهاي مالياتي و چگونگي فراهم شدن زمينة گسترش اين درآمده از دو شاخص مهم زير ميتوان استفاده كرد:
1- نسبت درآمدهاي مالياتي به توليد ناخالص داخلي (GDP)
2- نسبت هزينههاي دولت (جاري و عمراني) به توليد ناخالص داخلي.
در مورد ايران، كاربرد شاخص دوم با مشكلات سياسي مواجه است، زيرا بخش قابل توجهي از توليد ناخالص ملي ايران را درآمدهاي نفتي تشكيل ميدهد و مخارج دولت نيز خود ناشي از افزاي درآمدهاي نفتي است. به همين دليل، بايد شاخص دوم كه نسبت مالياتي حقيقي يا نسبت كل درآمدهاي مالياتي به توليد ناخالص داخلي است مورد بررسي قرار گيرد. اين شاخص ميتواند مبين مقايسهاي ميان ايران و ديگر كشورهاي جهان در مورد توان اخذ درآمدهاي مالياتي كشورمان باشد. براساس اين مقايسه كه در جدول شمارة (6) منعكس است، ايران در ميان تقريباً تمامي كشورها از پايينترين نسبت برخوردار است. اين امر نشان ميدهد كهكشور ما، استفادة كمتري از ظرفيت مالياتي خود ميكند و تلاش كمتري را در اخذ ماليات به كارميبرد. از اين شاخص استنباط ميشود كه كشوري كه از نسبت مالياتي حقيقي كمتري برخوردار است امكانات افزايش درآمد مالياتي وسيعتري دارد. با توجه به جدول فوقالذكر نسبت مالياتي كشور ما (%48/6) نه تنها از كشورهايي كه وضعيت مشابة ايران را دارند، پائينتر است، بلكه در مقايسه با كشورهايي كه توليد ناخالص داخلي آنها نيز نسبت به ايران كمتر است و از رشد اقتصادي پايينتري برخوردار است، نيز اين نسبت بسيار كمتر است.
به رغم اينكه براي ظرفيت مالياتي تعريف معيني وجود ندارد، ليكن ميتوان تعاريف متعددي را براي آن ارائه نمود: از جمله، ظرفيت مالياتي عبارت است از «ماليات بالقوة پرداختي براساس قوانين، حجم كلي درآمد و الگوي توزيع درآمد جامعه»[11] و يا، ظرفيت مالياتي به توانايي مالي نه تنها بيانگر ميزان تلاش به كار گرفته جامعه در زمينة اخذ ماليات است بلكه توان جامعه در افزايش درآمدهاي مالياتي را نيز دربردارد. چنانچه ظرفيت بالفعل به نسبت ظرفيت بالقوة مالياتي سنجيده شود، ميزان كارايي سيستم مالياتي به دست ميآيد.[12]
به منظور آنكه ظرفيت مالياتي بالفعل كشور به ظرفيت بالقوة آن تبديل شود و كارايي سيستم افزايش يافد، بايستي عوامل مؤثر به آن مورد بررسي قرار گيرد. اين عوامل كه از ويژگيهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه ناشي ميشود، به سه گروه عمده به شرح زير تقسيم ميشود كه در ادامه به هر يك از آنها خواهيم پرداخت:
4-1- عوامل اجتماعي و فرهنگي:
چون ظرفيت مالياتي يك جامعه بستگي به توليدات آن دارد و نيروي انساني به عنوان يكي از عوامل اساسي و مؤثر در توليد مطرح است، لذا اين نيرو كه تشكيل دهندة جمعيت يك كشور است هم از لحاظ حجم و ساختمان و هم از جنبة جمعيت كشور و يا چگونگي ساختار هرم جمعيتي در بررسي ظرفيت مالياتي حائز اهميت است؛ چرا كه نوع و ساختمان جمعيت در ميزان توليدات و در توان برخورد مؤديان با پرداخت ماليات، و همچنين سود سواد و فرهنگ جامعه است.
4-2- عوامل اقتصادي:
اين عوامل كه از مهمترين عوامل مؤثر در افزايش ظرفيت مالياتي است، از جهات مختلف بر كارايي سيستم تأثير ميگذارد. به عنوان مثال، با افزايش درآمد سرانه، سهم بخش عمومي در توليد ناخالص داخلي و به همان ميزان نسبت ماليات به توليد ناخالص داخلي افزايش مييابد. از طرف ديگر، ازدياد سطح درآمد سرانه به افزايش سطح رشد اقتصادي كمك ميكند و افزايش رشد اقتصادي خود عامل مهمي در افزايش حجم جمعآوري ماليات است.
نوع و ساختمان اقتصاد، ميزان توسعهيافتگي كل اقتصاد و يا بخشهايي از آن از ديگر عوامل اقتصادي مؤثر در افزايش ظرفيت مالياتي است. در اين راستا ميزان توليدات صنعتي، مصرفي و فعاليتهاي خدماتي در اخذ درآمدهاي مالياتي از قدرت بيشتري نسبت به فعاليت و توليدات بخش كشاورزي برخوردار است.
عامل مهم ديگر، ميزان قدرت بخش تجارت خارجي در توانايي پرداخت ماليات است. در اين زمينه بايد توجه داشت كه بزرگترين و به طور نسبي سادهترين منبع درآمدي دولت در كشورهاي در حال توسعه برقراري ماليات بر كالا به شكل ماليات بر واردات و صادرات است.
همچنين نرخ مبادله از ديگر معيارهاي مؤثر بر توان مالياتي جامعه است. با نگاهي به وضعيت تجاري كشورهاي در حال توسعه مشاهده ميشود كه ميان درآمد اين كشورها و سطح واقعي نرخ رسمي مبادلة ارزي آنها رابطة منفي وجود ندارد. در اين زمينه افزايش نرخ مبادله بر نسبت مالياتي به توليد ناخالص داخلي و نيز بر ماليات واردات و همچنين بر ماليات صادرات نيز مؤثر است.
تورم و افزايش قيمتها عامل ديگر مؤثر بر ظرفيت مالياتي از جنبة اقتصادي است. به عنوان مثال، در كشورهاي در حال توسعه كه وقفه در وصول مالياتها زياد است، تورم موجب كاهش قدرت خريد درآمد مالياتي در زمان اخذ آن نسبت به زماني ميشود كه بايد وصول گردد.
متغيرهاي ديگر اقتصاد كلان هر كدام به نوعي در اخذ ماليات و توان مالياتي جامعة مؤثرند كه بررسي اين متغيرها به دليل گستردگي آنها در اين مقال نميگنجد.
4-3- عوامل سياسي:
موقعيت سياسي جامعه نيز از ديگر عوامل مؤثر بر ظرفيت مالياتي يك كشور است. براي كشوري كه در حال جنگ و مرزهاي آن در خطر است، ضرورت ايجاب ميكند كه دولت آن بيشتر به مسئلة دفاعي بپردازد تا اينكه بيشترين مقدار درآمد را خرج توليدات كند. از طرفي آرامش و ثبات خود موجب تعيين قوانين مالياتي بهتر و اجراي دقيق و صحيحتر آن ميشود كه اين امر باعث افزايش توان مالياتي جامعه ميگردد.
چنانچه مشكلات مالياتي يك جامعه حل گردد، توان و ظرفيت مالياتي و به تبع آن كارايي سيستم مالياتي افزايش مييابد. به اين منظور، در قسمت بعد اين تحقيق به اين مشكلات اشاره خواهد شد.
5- مشكلات نظام مالياتي كشور:
با توجه به بررسيهايي كه در قسمتهاي قبلي صورت گرفت، مشخص گرديد كه از مالياتها ميتوان به عنوان يك ابزار مالي مؤثر براي تصحيح و هدايت اقتصاد جامعه به سمت مطلوب و مورد نظر استفاده كرد. در واقع، از طريق اين ابزار كه ميتواند در قالب سياستهاي مالي مناسب به كار گرفته شود، ميتوان در ظرفيتهاي موجود به طور كامل استفاده كرد و يا ظرفيتهاي جديد ديگر را مورد بهرهبرداري قرار داد و در نتيجه موجبات تسريع جريان رشد اقتصادي را فراهم آورد.
بررسي سيستم مالياتي كشور اين مسئله را آشكار ساخت كه وصولي ماليات در مقايسه با ديگر منابع درآمدي دولت و نيز توليد ناخالص داخلي در سطح پائينتري قرار دارد. به همين دليل، ضروري است كه از وابستگي بودجة دولت به درآمدهاي نفتي كاسته شود و در مقابل، منافع مالياتي نقش مهمتري در تأمين درآمدها ايفا نمايد. بنابراين، لازم است كه مشكلات نظام مالياتي كشور شناسايي شود تا بتوان در مورد رفع آنها برآمد. اهم مشكلات مرتبط با نظام مالياتي كشور را ميتوان به شرحي كه در ادامه ميآيد خلاصه نمود:
5-1- مشكلات فرهنگي:
از جمله اساسيترين ضرورتهاي نظام مالياتي مناسب در جامعه اشاعه و رشد فرهنگ مالياتي يا به عبارت ديگر مردمي كردن مالياتها است.
اشاعه و رشد و گسترش اين فرهنگ در جامعه از آن جهت بسيار حائز اهميت است كه بدون اعتلاي فرهنگ مالياتي و پذيرش پديدة ماليات از سوي مؤديان، هيچ نظام مالياتي از كارايي مؤثر برخوردار نخواهد بود.
5-2- مشكلات قوانين موجود مالياتي:
در زمينة مشكلات مربوط به قوانين مالياتي بايد اشاره داشت كه برقراري يك سيستم صحيح مالياتي در جامعه، لزوم قوانين مالياتي جامع و داراي اهداف مشخص مالي، اقتصادي، اجتماعي را ايجاب ميكند. به علاوه، اين قوانين بايد از قابليت اجرايي كافي برخوردار بوده موارد ابهام و پيچيدگي نداشته باشد و نيز متناسب با ساختار اقتصادي جامعهاي كه نظام در آن پياده ميشود تنظيم و تدوين شده باشد. همچنين تمامي ويژگيهاي خاص آن جامعه در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را نيز دربرداشته باشد.
گرچه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، وزارت امور اقتصاد و دارايي برخي از اصلاحات را به منظور حذف مقررات پيچيده به مرحله اجرا درآورده است، مع هذا مبهم و پيچيده بودن بعضي از مقررات فعلي مالياتي به گونهاي است كه هنوز با گذشت سالها، مأموران تشخيص را در عمل با مشكلات عديدهاي مواجه ساخته است.
5-3- مشكلات اجرايي: مشكلات اجرايي سيستم مالياتي در حال حاضر به قرار زير است:
5-3-1- مشكلات مربوط به نارسايي سازمان تشخيص: اهم مشكلات فوق به قرار زير است:
الف- كمبود نيروي انساني
ب- عدم آموزشي كافي مأموران تشخيص
ج- عدم وجود يك منبع اطلاعاتي در خصوص تعداد مؤديان و وضع درآمد آنها.
لازم به يادآوري است كه در بسياري از زمينهها، دولت به منابع اصلي درآمدهاي مشمول ماليات مانند صادرات، واردات و معاملات املاك و غيره دسترسي دارد. در موارد ديگر (كه عمدتاً انواع درآمد مشاغل را دربرميگيرد) دسترسي مستقيم به منابع درآمد ميسر نيست. به عنوان مثال، صاحبان مشاغل بيشترين مؤديان مالياتي را تشكيل ميدهند و پراكندگي آنها نيز زياد است. طبق قانون، اين گروه بايد خود ميزان درآمدشان را اظهار نمايند و در مرحلة بعدي كادر تشخيص براي كنترل اقدام كند، ولي در حال حاضر درصد ناچيزي از صاحبان مشاغل اين رويه را پيش ميگيرند.
5-3-2- مشكلات مربوط به تشخيص عليالرأس ماليات: وجود مقررات تشخيص عليالرأس و قابليت اعمال آن يكي از مشكلات سيستم فعلي مالياتي است كه از يك سو موجب ايجاد امكان فرار از پرداخت ماليات قانوني را براي مؤديان به حساب فراهم ميآورد، و از جهت ديگر ممكن است به علت تماس مكرر مأموران مالياتي با مؤديان احتمالاً باعث انحراف كادر تشخيص مالياتي گردد.
به طور كلي، چون در روش تشخيص عليالرأس از يك شيوة نظري براي سنجش و برآورد ماليات استفاده ميشود، قضاوت شخص، جانشين واقعيات ميگردد و حيطة وظايف كادر تشخيص مالياتي براي اعمال نظرات شخصي وسيع ميشود. به علاوه به دليل فقدان كنترل كافي بر ضوابط و معيارهاي ارزيابي و برآورد، اختلافات متعددي ميان مؤديان و ميزان مالياتي در زمينة تعيين درآمد مشمول ماليات بروز ميكند.
لازم به ذكر است كه اين سيستم در مورد قسمت عمدهاي از مالياتهاي مستقيم خصوصاً صاحبان مشاغل و اشخاص حقوقي به كار برده ميشود.
5-3-3- وجود تأخيرات زماني در زمينة وصول مالياتها: در سيستم مالياتي فعلي، حوزههاي مالياتي درگير يك سلسله مسائل پيچيدهاند كه اين مسائل و نيز عدم وجود يك منبع اطلاعاتي در خصوص تعداد مؤديان و ميزان درآمد آنها موجب ميشود كه مالياتهاي وصول شده دچار وقفة زماني گردد. اين امر خصوصاً با در نظر گرفتن تورم در اقتصاد قدرت خريد درآمدهاي مالياتي وصول شده با وقفه زماني كاهش مييابد. در نتيجه مالياتي كه اگر در موعد مقرر وصول ميشد، ميتوانست اثرات مفيدي در اقتصاد جامعه داشته باشد، به دليل كاهش ارزش پول در وقفة زماني ايجاد شده نميتواند مقاصد مزبور را به خوبي برآورده سازد. در خصوص بخش ماليات بر شركتها بايد توجه داشت كه در حال حاضر بيشترين سهم در تأمين اين دسته مالياتها را ماليات شركتهاي دولتي تشكيل ميدهد و سهم كمتر آن از ماليات بر شركتهاي خصوصي تأمين ميگردد. با توجه به اينكه شركتهاي خصوصي از كارايي قابل توجهي برخوردارند، لذا به نظر ميرسد كه اين اختلاف در زمينة وصول مالياتها بين دو بخش خصوصي و دولتي به علت عواملي نظير حسابسازيهاي شركتهاي خصوصي است كه ميبايست در جهت رفع آن اقدامات لازم صورت گيرد.
از آنجا كه دولت به منظور انجام وظايف خود نياز به درآمد بيشتري دارد و با توجه به اين كه درآمدهاي مالياتي در بين درآمدهاي دولت از ويژگي خاصي برخوردار است و همچنين به دليل عدم استفاده از ظرفيت كامل مالياتي كشور لازم است كه اين نوع درآمد افزايش يابد. از طرفي، افزايش درآمد مالياتي خود مستلزم اصلاح ساختار مالياتي و ايجاد تغييراتي در سيستم مالياتي كشور است.
از جمله ابزاري كه در نظام مالياتي كشور ميتوان از آن به منظور رفع مشكلات سيستم مالياتي استفاده كرد، برقراري شيوة ماليات بر ارزش افزوده است. اين ماليات يك نوع ماليات چند مرحلهاي است كه به كالاها و خدمات تعلق ميگيرد و منظور از آن اخذ ماليات از اضافه ارزش كالاهاي توليد شده و يا خدمات ارائه شده در مراحل مختلف توليد و توزيع است.
موارد بررسي شده قسمتهاي پيشين اين مطلب را روشن ساخت كه مالياتهاي مستقيم قابل وصول حدود نيمي از ظرفيت بالقوه ماليات بردرآمد كشور را تشكيل ميدهد. بنابراين، وصول اين ماليات در اين حد نيازهاي مالي دولت را برآورده نخواهد كرد. بر اين اساس، ميبايست روش ديگري به كار گرفته شود، كه اين روش ميتواند به كارگيري ماليات بر ارزش افزوده باشد. اعمال اين روش اخذ ماليات امكان افزايش قابل توجه درآمدهاي دولت را موجب خواهد شد. به علاوه به دليل نياز به در دسترس بودن اسناد و مدارك واقعي مؤديان، سيستم مالياتي ماليات برارزش افزوده بانك اطلاعات مالياتي مناسبي را ايجاد خواهد كرد. زيرا بكاريگري روش ماليات بر ارزش افزوده موجب مشخص شدن هويت شاغلين در بخشهاي مختلف اقتصادي و آگاهي از ميزان واقعي حجم معاملات (به دليل الزام تجار در ارائه صورتحساب، صدور فاكتور، قبض رسيد و يا هر نوع مدرك ديگري بيانگر انجام معامله كالاها و خدمات است) خواهد شد. چنانچه گفته شد، به منظور اصلاح ساختار نظام مالياتي يا به عبارت ديگر كاهش مشكلات سيستم مالياتي و افزايش توان آن، برقراري «ماليات بر ارزش افزوده» ضروري به نظر ميرسد. به همين دليل، در قسمت بعد سعي بر اين است كه ويژگيهاي اين ماليات به طور كامل مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گيرد.
فصل چهارم: مباني عمومي ماليات بر ارزش افزوده
سه نوع مختلف براي محاسبة پاية مالياتي،ماليات بر ارزش افزوده وجود دارد: ماليات بر ارزش افزوده از نوع توليدي (P-VAT)، ماليات برارزش افزوده از نوع درآمدي (I-VAT) و نوع مصرفي ماليات برارزش افزوده (C- VAT). هر يك از اين انواع به نوبة خود ميتواند تحت دو قاعده به كارگرفته شود: قاعدة مبدأ (orgin principle) و قاعدة مقصد (destination principle). محاسبة ماليات برارزش افزوده در هر يك از دو قاعده به سه روش امكانپذير است: روش اعتباري (يا فاكتورنويسي (Crerdit methad (or invoice metod)، روش تفريقي (Subtraction method) و روش جريان وجوه نقدي (Cash flow method)[13]. بنابراين به منظور وصول ماليات بر ارزش افزوده بايد نخست نوع مناسب آن، و قاعده و روش محاسبة آن مدنظر قرار بگيرد. گذشته از اين، موارد ديگري نيز در طراحي ماليات برارزش افزوده بايد موردتوجه قرار گيرد. اين موارد عبارتند از: تعداد نرخهاي اين ماليات، دامنة كالاهاي معاف از اين ماليات يا مشمول نرخ صفر، آستانة معافيتو مكانيزمهاي ويژه در برخورد با مؤسسات معاف از اين نوع ماليات. اگر ماليات برارزش افزوده مورد نظر، جايگزين بعضي از مالياتهاي موجود شود، هنگام برقراري ماليات برارزش افزوده، موجودي انبار كنوني مؤسسات بايد از اين ماليات معاف شود زيرا اين موجودي قبلاً مشمول مالياتهاي موجود شده است و براي جبران اثر آن مالياتها، لازم است كه از ماليات برارزش افزوده معاف شود. تصميمهاي سياسي در مقولات فوق بر بازده درآمدي ماليات برارزش افزوده و پيامدهاي اقتصادي آن تأثير مهمي خواهد داشت.
1- انواع محاسبة پاية مالياتي[14] ماليات بر ارزش افزوده (VAT)
روابط بين سه نوع ماليات برارزش افزوده از طريق مقايسة درآمد و مخارج كل در حسابهاي درآمد ملي به خوبي ميتواند توضيح داده شود. مخارج انجام شده براي توليد ناخالص داخلي عبارتند از: مخارج مصرفي نهايي (C)، مخارج سرمايهگذاري ناخالص (I)، مخارج دولت براي كالاها و خدمات مصرفي (Gc)، مخارج دولت براي حقوق و دستمزد (Gw) و تراز تجاري (ارزش صادرات (X) منهاي ارزش واردات (M) كالاها و خدمات غيرعامل). بنابراين ميتوانيم رابطة توليد ناخالص داخلي را به صورت زير بنويسيم:
(1) GDP = C + I + GC + G w + ( X – M)
از آنجا كه درآمد ناخالص داخلي (GDI) برابر را جمع هزينة پرداختي به عوامل توليد (دستمزد، بهرة سود و غيره) به اضافة استهلاك (D) است و پرداختي به عوامل توليد همان ارزش افزودة توليد (V) ميباشد، پس داريم:
(2) GDI = V + D V(ساير هزينههاي عوامل توليد + بهرة سود + دستمزد) =
برابري بين درآمد و مخارج، رابطه اساسي حسابداري درآمد ملي را به ما ميدهد:
(3) GDI = GDP
رابطه (3) ميتواند به قيمت عوامل يا به قيمت بازار باشد.
1-1- ماليات بر ارزش افزوده از نوع توليدي:
نوع توليدي ماليات بر ارزش افزوده اگر براساس قاعدة مبدأ[15] به كار رود كلية مخارج انجام شده براي توليد ناخالص داخلي (به جز مخارج دولت براي حقوق و دستمزد كه ماليات بستن بر آن در هر نوع ماليات بر ارزش افزوده ناممكن است) را شامل ميشود و در حالتي كه براساس قاعدة مقصد به كار رود كلية مخارج انجام شده براي توليد ناخالص داخلي (به جز مخارج دولت براي حقوق و دستمزد) را شامل ميشود ولي بايد تعديلي براي تراز تجاري به كار رود. عجالتاً فرض نماييد كه قاعدة مبدأ به كار رود. بنابراين صادرات كه توليد آن از داخل نشأت ميگيرد مشمول ماليات ميگردد و واردات كه توليد آن از خارج است، مشمول ماليات نميشود. از اينرو پاية ماليات بر ارزش افزوده از نوع توليدي به طور ساده عبارت است از جمع كلية مخارج انجام شده براي توليد ناخالص داخلي منهاي مخارج دولت براي حقوق و دستمزد (به همين علت آن را ماليات برارزش افزوده از نوع توليدي مينامند). با استفاده از معادلة (1) اين پاية مالياتي را به صورت زير ميتوان بيان نمود.
(3) PVAT = GDP – Gw = G + I + Gc + (X – M)
1-2- ماليات برارزش افزوده از نوع درآمدي:
مخارج سرمايهگذاري ناخالص (I) كه قسمتي از پاية ماليات برارزش افزوده از نوع توليدي را تشكيل ميدهد بيانگر كل مخارج واقعي اقتصاد براي تأمين كالاهاي سرمايهاي در يك دورة معين (يعني تشكيل سرماية ناخالص) است. اما قسمتي از اين مخارج براي جبران كالاهاي سرمايهاي مصرف شده و يا مستهلك شده به كار ميرود. با اينكه استهلاك فقط در حسابهاي دفتري وارد ميشود و در معاملات يك اقتصاد واقعي منظور نميگردد. اما در محاسبه سود و زيان و در نتيجه ارزش افزودة مؤسسات مؤثر است. در ماليات برارزش افزوده از نوع درآمدي، استهلاك از پاية مالياتي حذف ميشود و ماليات بر سرمايهگذاري خالص وضع ميشود:
(5) IVAT = GDP – Gw – D = C + (I – D) + Gc + (X – M)
با استفاده از معادلات (2) و (3) پاية ماليات برارزش افزوده از نوع درآمدي را به صورت زير ميتوان بيان نمود.
(6) IVAT = GDI – Gw – D = V – Gw
برابري دوم در رابطة (6) نشان ميدهد كه پاية ماليات برارزش افزوده از نوع درآمدي به طور ساده جمع درآمد عوامل (منهاي مخارج دولت براي حقوق و دستمزد) ميباشد، بنابراين آن را ماليات برارزش افزوده از نوع درآمدي مينامند.
1-3- نوع مصرفي ماليات برارزش افزوده:
هرگاه كل مخارج سرمايهگذاري ناخالص (I) از ماليات معاف باشد پاية ماليات از نوع مصرف به دست ميآيد، يعني:
(7) CVAT پايه = GDP – Gw – I = C + Gc + (X – M)
1-4- مقايسة سه نوع ماليات برارزش افزوده:
از مطالب فوق درمييابيم كه ماليات برارزش افزوده از نوع توليدي در بين سه نوع ماليات برارزش افزوده داراي پاية ماليات گستردهتري است و ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي پاية محدودتري دارد. اما و سعت پاية ماليات برارزش افزوده از نوع توليدي به طور بالقوه، قيمتهاي اقتصادي بالايي را موجب ميشود. ماليات برارزش افزوده از نوع توليدي با تحميل بار ماليات بر خريد ناخالص كالاهاي سرمايهاي بدون دريافت هيچگونه كمكي حقي براي استهلاك، موجب عدم تمايل به سرمايهگذاري ميشود. گذشته از اين، اگر مؤسسات بتوانند دست كم قسمتي از هزينة سرمايه را به مابعد انتقال دهند، حتي اگر ماليات برارزش افزوده از نوع توليدي از روش اعتباري استفاده نمايد، ماليات بر كالاهاي سرمايهاي موجب ماليات مضاعف خواهد شد. با استدلالي مشابه، اين معايب، هرچند نه به اين شدت، براي نوع ماليات بر ارزش افزوده از نوع درآمدي نيز مطرح ميباشد.
از بين سه نوع ماليات برارزش افزوده، ماليات برارزش افزوده از نوع معرفي كه محدودترين پايه را داراست، ماليات عمومي بر مصرف[16] بوده (كه اگر با قاعدة مبدأ به كار رود خالص صادرات را نيز شامل ميشود) و خنثيترين نوع ماليات برارزش افزوده است (يعني هيچگونه انحرافي در فرايند توليد بين سرمايه و ساير نهادهها به وجود نميآورد). با توجه به همين مزيتهاي ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي نسبت به دو نوع ديگر، اكثر كشورها اين نوع از ماليات برارزش افزوده را در نظام مالياتي خود به كار ميگيرند. اما در اين نوع ماليات برارزش افزوده براي دستيابي به يك مقدار درآمد مالياتي معين بالاترين نرخ ماليات نسبت به دو نوع ديگر مورد نياز است. به همين دليل بعضي از كشور سعي ميكنند كه پاية ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي را به برخي از كالاهاي سرمايهاي گسترش دهند. بسته به قسمتي از كالاهاي سرمايهاي كه مشمول ماليات ميشود پاية ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي به ماليات برارزش افزوده از نوع درآمدي تعديل شده نزديك خواهد شد.
اگر تراز تجاري معيني (X – M) از هر سه نوع پايةمالياتي مستثني شود. در اين صورت سه نوع ماليات برارزش افزوده به قاعدة مقصد تبديل خواهند شد. در اين حالت براساس معادلة (7) پاية ماليات بر ارزش افزوده از نوع مصرفي معادل C + Gc خواهد بود كه اين پايه، برابر كل فروش در سطح خردهفروشي است. بنابراين برحسب سياست مالياتي، يك ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي اجرا شده تحت قاعدة مقصد، معادل با ماليات بر خردهفروشي است. البته مكانيزمهاي اجرايي و اخذ اين دو نوع ماليات كاملاً متفاوت است.
2- قاعدة مبدأ در مقايسه با قاعدة مقصد:
ماليات برارزش افزوده ميتواند تحت دو قاعدة مبدأ يا مقصد به كار گرفته شود. در قاعدة مبدأ، اين ماليات، برارزش افزوده كلية محصولات كه در داخل توليد ميشوند، اعمال ميگردد. اما در قاعدة مقصد، اين ماليات، برارزش افزودة كلية محصولات كه در داخل مصرف ميشوند وضع ميگردد.
واضح است كه اين دو قاعده در يك اقتصاد بسته يكسان ميباشند. در يك اقتصاد باز تفاوت بين آنها صرفاً به نحوة عمل در مورد صادرات و واردات بستگي دارد. در قاعدة مبدأ صادرات مشمول ماليات و واردات معاف از ماليات است اما در قاعدة مقصد برعكس ميباشد.
شايان ذكر است كه تمايز بين اين دو قاعده برمبناي محل توليد و مصرف است نه براساس نوع محصول و اينكه آيا كالا توليدي است يا مصرفي - توليدي، يا مصرفي بودن محصول مبنايي است براي تمايز بين نوع توليدي و مصرفي ماليات برارزش افزوده كه قبلاً بحث شد. بنابراين برخلافق باور عامه هيچ ناسازگاري ظاهري بين به كارگيري ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي در قاعدة مبدأ با ماليات برارزش افزوده از نوع توليدي در قاعدة مقصد وجود ندارد. براي مثال هنگامي كه ماليات برارزش افوزده از نوع مصرفي به كار گرفته شود، در هر دو قاعده، خواه كالاهاي سرمايهاي وارداتي باشند يا توليد داخل، تا وقتي كه براي استفادةداخل خريداري شوند مشمول ماليات نخواهند بود. اما در همين روش در قاعدة مبدأ هنگامي كه اين كالاها صادر شوند مشمول ماليات خواهند بود، در حالي كه در قاعدة مقصد مشمول ماليات نخواهند بود. ماتريس نحوة برخورد مالياتي با كالاهاي سرمايهاي در چهار تركيب مختلف (دو نوع ماليات برارزش افزوده و در دو قاعدة مالياتي) در جدول (1) آمده است.
بنابراين كالاهاي سرمايهاي فقط در حالت ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي با قاعدة مقصد به طول كامل از ماليات معاف ميشوند.
3- روشهاي محاسبة ماليات برارزش افزوده:
در اين قسمت به وسيلة يك مثال عددي مزايا و معايب دو روش محاسبة ارزش افزودة معاملات براي اعمال ماليات برارزش افزوده، بررسي و مقايسه ميشود. هنگامي كه ماليات برارزش افزوده شامل نرخهاي متعدد، نرخ صفر[17] و معافيت[18] باشد، اين دو روش پيامدهاي اقتصادي متفاوتي خواهند داشت. در اين مثال عددي، فرض ميكنيم كه زنجيرة توليد - توزيع داراي سه مرحله باشد كه در آن توليدكننده به عمدهفروشي و عمدهفروش به خردهفروشي، كالا و خدمات ميفروشد. فرض ميشود كه ارزش افزودة هر مرحله 100 و نرخ ماليات برارزش افزوده، 10% بدون شمول ماليات (يا 1/9% با شمول ماليات)[19] در كلية مراحل باشد. همچنين به پيامدهاي استفاده از دو روش، هنگامي كه ماليات به ارزش افزوده شامل نرخهاي متعدد باشد، اشارهاي خواهد شد و در آخر هم روش جريان وجوه نقد كه كاربرد كمتري دارد مختصراً توضيح داده خواهد شد.
3-1- روش اعتباري (جمع):
ارزش افزوده نشانگر ميزان ثروت ايجاد شده توسط افرادي كه در يك بنگاه تجاري كار ميكنند و همينطور كساني كه سرمايه بنگاه را تأمين كردهاند، است. ارزش افزوده بين كساني كه در ايجادش سهيم بودهاند، توزيع ميشود.
غالباً بخش عمدهاي از ارزش افزوده يك بنگاه بين كاركنانش در قالب حقوق و دستمزد، بنهاي كارگري، بازنشستگي و ساير اشكال هزينههاي نيروي كار توزيع ميگردد. بخش ديگري از ارزش افزوده به افرادي كه سرماية بنگاه را تهيه كردهاند، در قالب بهره يا سود سهام تعلق ميگيرد. اما پس از آنكه سهامداران سود سهامشان را دريافت دارند، سهمي از ارزش افزوده در قالب ماليات بر سود به دولت پرداخت ميگردد.
به طور كلي ارزش افزوده ميتواند به چهار بخش اصلي زير تقسيم شود:
الف- حقوق و دستمزد و ساير هزينههاي استخدامي؛
ب- سود سهام و بهرة وامها؛
ج- مالياتها؛
د- استهلاك و انباشت سود.
چهار جزء فوق، عوامل اصلي محاسبه ارزش افزوده در روش جمع هستند، در روش جمع (اعتباري) ارزش افزوده برابر است با:
ارزش افزوده = هزينه نيروي كار + بهره + ماليات + استهلاك + سود
اين تجزية ارزش افزوده، سود را در جايگاه مناسبش و فقط به عنوان بخش نسبتاًكوچكي از ثروت ايجاد شده توسط بنگاه، قرار ميدهد. افرادي كه سرمايه بنگاه را فراهم نمودهاند نسبت به كاركنان از دريافتي كمتري برخوردارند. با وجود اينكه سود باقي مانده، اصولاً متعلق به سهامداران است اما در حقيقت به منظور ايجاد ارزش افزوده بيشتر، مجدداً سرمايهگذاري ميشود.
به اين ترتيب، مفهوم ارزش افزوده تعامل بين نيروي كار و سرمايه را در بنگاههاي تجاري برجستهتر ميكند. محاسبة ارزش افزوده به روش جمع با خلاصه نمودن اجزاء مورد نياز، گاهي اوقات سادهتر و مطلوبتر از روش تفريق است. هرچند كه گاهي اوقات روش جمع ممكن است فرد را به اين موضوع نادرست بكشاند كه ارزش افزوده ناشي از دستمزدهاي پرداختي، مالياتها و هزينههاي بهره، استهلاك در نظر گرفته شده و سود ايجاد شده است. در حالي كه واقعيت عكس اين است: يعني ايجاد ارزش افزوده، امكان پردئاخت دستمزدها، مالياتها، هزينه بهره و همينطور سرمايهاي براي جبران استهلاك و سود را فراهم ميسازد. بنابراين، افزايش دستمزدها، ارزش افزوده را بالا نميبرد بلكه فقط سود را كاهش ميدهد. به طريقي مشابه كاهش دستمزدها هم نميتواند ارزش افزوده را كم كند و فقط سود را اضافه ميكند.
ميتوان اينگونه استدلال كرد كه يك كالاي انحصاري ميتواند افزايش سطح دستمزدها را در قالب افزايش قيمتها موجب شود و به اين ترتيب ارزش افزودة مشتريان كاهش خواهد يافت مگر آنكه آنها نيز بتوانند اين افزايش در هزينههايشان را به طريقي منتقل كنند. اگر شركتها قادر به انتقال دادن هزينهها باشند ما با يك شرايط تورمي مواجه خواهيم شد كه براي كالايي با كيفيت مشابه گذشته با بديهاي بيشتري پرداخت شود.
بنابراين، با وجود آنكه كالاهاي انحصاري و خاص ظاهراً قادرند ارزش افزودهشان را بالا ببرند، البته اين قدرت به خاطر شرايط خاص تورمي كه ميتواند ايجاد كند، امري نسبي است. از طرفي ديگر در بازار رقابتي ارزش افزوده توسط مشتري و نه عرضهكننده، تعيين ميگردد.
جنبههاي مختلف روش اعتباري در چهار قسمت جدول (2) نشان داده شده است. در روش جمع (اعتباري) بايد ميزان ماليات برارزش افزودههزينه شده، به طور صريح در فاكتور هر معاملة مشمول ماليات ارائه شود. ميزان مالياتي كه مؤدي به مقامات مالياتي اظهار ميكند برابر است با تفاوت بين ماليات بر فروش او و ماليات پرداخت شده به خريدهايش. قسمت الف از جدول (2) نشان ميدهد كه چگونه در اين روش، ماليات برارزش افزوده با نرخ 10% در سه مرحله اخذ ميشود. كل ميزان ماليات برارزش افزودة اخذ شده برابر 30 ريال ميباشد كه عيناً 10% از كل ارزش افزوده (300) ميباشد. يادآور ميشود كه در نهايت مصرفكننده است كه بار ماليات را تحمل مينمايد، زيرا فروش با ماليات (يعني ارزش فروش شامل ماليات) در سطح خردهفروشي برابر 330 ريال ميباشد و مؤدي در هر مرحله فقط به عنوان نماينده اخذ ماليات عمل ميكند.
در سيستم ماليات برارزش افزوده، مؤدي مشمول نرخ صفر هيچگونه ماليات برارزش افزوده بابت فروش خود نبايد پرداخت كند، ضمن اينكه ميتواند اعاي اعتبار مالياتي نمايد، يعني خواستار بازگشت ماليات بر ارزش افزوده پرداخت شده به خريدهايش شود. قسمت (ب) از جدول (2) حالت نرخ صفر براي خردهفروشي را نشان ميدهد، كه ميتواند ادعاي دريافت 20 ريال نمايد. اين وجوه بازگشتي دقيقاً جمع ماليات برارزش افزودة اخذ شده از توليدكننده و عمده فروش ميباشد. بنابراين كل ماليات بر ارزش افزودة اخذ شده برابر صفر ميباشد. از آنجا كه در اين حالت هيچگونه ماليات برارزش افزوده بر فروش خردهفروش وضع نميشود بنابراين هيچگونه بار مالياتي به مصرفكننده تحميل نميشود.
نتايج فوق دو پيامد مهم به همراه دارد. نخست، وقتي يك مؤدي مشمول نرخ صفر باشد، كلية مالياتهاي دريافت شده در مراحل قبلي به او برگردانده ميشود و فروش او به طور كلي بدون ماليات است. در مثال فوق، هنگامي كه خردهفروش مشمول نرخ صفر باشد آثار ماليات از فروش توليدكننده و عمدهفروشي - مؤدياني كه قبل از مرحلة خردهفروشي قرار دارند - حذف ميشوند. دوم، وقتي كه ماليات برارزش افزوده با روش اعتباري اجرا شود، يك محصول را با نرخي كه در مرحلة نهايي فروش محصول به كار ميرود به طور كالا مشمول ماليات ميكند حتي اگر در مراحل قبلي نرخهاي متفاوت به كار رفته باشد. همانطور كه از مثال عددي فوق پيدا است، هنگامي كه خردهفروش - فروشندهاي كه در آخرين مرحله قرار دارد - مشمول نرخ صفر باشد، هيچگونه مالياتي بر فروش وضع نميشود. اما اگر نرخ ماليات برارزش افزوده براي خردهفروشي مثلاً 5% باشد (در حالي كه براي توليدكننده و عمدهفروشي نرخ 10% به كار رود) مبلغ برگشتي به خردهفروشي (اعتبار مالياتي) 10 ريال، و كل ماليات برارزش افزودةاخذ شده برابر 5 ريال خواهد بود. در اين حالت فروش با ماليات برارزش افزوده از جانب خردهفروشي 305 ريال ميباشد.
مؤدي معاف از ماليات نيز همانند مؤدي مشمول نرخ صفر ميباشد و بر فروشش هيچگونه مالياتي وضع نميشود. اما مؤدي معاف از ماليات خارج از شبكه ماليات بر ارزش افزوده است و بنابراين نميتواند ادعايي در مورد بازگشت ماليات برارزش افزودة وصول شده از خريدهايش داشته باشد. قسمت (ج) از جدول (2) حالت معافيت خردهفروش را توضيح ميدهد كه 20 ريال ماليات بر ارزش افزوده به خريدهايش پرداخت شده اما هيچ اعتبار مالياتي نصيب او نميشود. كل ماليات برارزش افزودة اخذ شده در اين حالت 20 ريال خواهد بود - 10 ريال از توليدكننده و10 ريال از عمدهفروش. در حالت معافيت خردهفروش نسبت به حالتي كه كلية مؤسسات مشمول ماليات باشند (قسمت الف از جدول (2)) ماليات برارزش افزوده اخذ شده 10 ريال كمتر ميباشد كه دقيقاً معادل 10% ارزش افزودة خردهفروش است.
معافيت يك مؤدي در هر مرحلة نهايي از زنجيرة توليد - توزيع، كه در قسمت ج از جدول (2) شرح داده شد، موجب حذف ارزش افزودة آن مؤدي از پاية ماليات برارزش افزوده ميشود، اما در سيستم ماليات برارزش افزوده با روش اعتباري، معافيت يك مؤدي در هر مرحله قبل از مرحلة نهايي اثرات متفاوتي خواهد داشت. قسمت (د) از جدول (2) حالتي را نشان ميدهد كه عمدهفروشي - به جاي خردهفروشي - معاف از ماليات است.
عمدهفروشي معاف از ماليات برارزش افزوده براي 10 ريال ماليات برارزش افزودة وصول شده از بابت خريدهايش از توليدكننده نميتواند ادعاي اعتبار مالياتي نمايد. در عوض او اين مقدار ماليات را به وسيلة قيمتهاي بالاتر بر فروشش جبران ميكند - فروش وي اكنون 210 ريال ميباشد. اما در حالتي كه مشمول ماليات بود (قسمت (الف) از جدول (2)) فروشش 200 ريال بود. وانگهي از آنجا كه عمده فروش ماليات برارزش افزوده را به همراه فاكتور به خردهفروش منعكس نميكند. بنابراين خردهفروش هم نميتواند ادعاي اعتبار مالياتي نمايد. در نتيجه خردهفروش 31 ريال ماليات برارزش افزوده از مصرفكننده اخذ مينمايد كه 10% فروشش (310 ريال) ميباشد (210 ريال خريد به علاوة 100 ريال ارزش افزوده). كل ماليات بر ارزش افزودة اخذ شده در اين حالت 41 ريال ميباشد، 31 ريال از خردهفروش و 10 ريال از توليدكننده. بنابراين در حالت معافيت، عمدهفروش نسبت به حالت عدم وجود معافيت (قسمت (الف) از جدول (2)) درآمد مالياتي تا 11 ريال يا به عبارت ديگر پاية مايلاتي 110 ريال افزايش مييابد. اين امر نتيجة شكسته شدن زنجيرة اعتبار ميباشد.
معافيت نه تنها اجازه ميدهد كه ارزش افزودة مؤدي معاف از ماليات، در مرحلةبعدي كه مشمول ماليات است (در اين مثال خردهفروش) پوشش داده شود بلكه همچنين باعث ميشود كه ارزش افزودة مؤديان در مراحل قبلي (توليدكننده در اين مثال) مشمول ماليات مجدد در مراحل بعدي شود. نتيجة ماليات مضاعف (double taxation) برارزش افزودة كلية مؤدياني كه در طول زنجيرة توليد - توزيع پيش از مؤدي معاف از ماليات قرار دارند عيناً همانند ماليات مضاعف در ماليات عمومي بر فروش است. در اين مثال ارزش افزودة توليدكننده، مشمول ماليات مضاعف ميشود، بنابراين10 ريال ماليات برارزش افزودة اضافي اخذ خواهد شد،1 ريال باقيمانده، در نتيجة ماليات بر ماليات وضع ميشود.
3-2- روش تفريقي: در روش تفريقي ارزش افزوده برابر است با:
ارزش افزوده = مواد و خدمات خريداري شده - فروش كل
با وجود آنكه محاسبه ارزش افزوده از روش تفريق از جنبههاي نظري ماده است، اما محاسبة آن در عمل با مشكلاتي روبهرو است كه اين مشكلات ناشي از عدم وجود قواعد ثابت براي نحوة برخورد با برخي از اقلام است. جنبههاي مختلف روش تفريقي در پنج قسمت از جدول (3) نشان داده شده كه مبناي آن را همان مثال عددي جدول (2) تشكيل داده است.
در روش تفريي بدهي مالياتي هر مؤدي به وسيلة اعمال نرخ ماليات برارزش افزوده بر تفاوت بين كل فروش (شامل اثر ماليات برارزش افزوده در قيمت فروش) و كل خريد (شامل اثر ماليات بر ارزش افزوده در قيمت خريد) محاسبه ميشود. بنابراين برخلاف روش اعتباري لازم نيست كه ميزان ماليات برارزش افزوده وضع شده به معاملات مشمول ماليات، به طور صريح در فاكتورهاي مربوطه بيان شود.
قسمت الف از جدول (3) نشان ميدهد كه در روش تفريقي چگونه ماليات برارزش افزوده با ساختار نرخ يكسان اخذ ميشود (همانطور كه قبلاً در روش اعتباري به آن پرداختيم).
سطرح اول در هر قسمت از جدول (3) به نام «فروش (بدون ماليات برارزش افزوده (VAT)» بيانگر ميزان فروش در هر مرحله از زنجيرة توليد - توزيع ميباشد، بدون اينكه ماليات برارزش افزوده در آن مرحله وارد قيمت فروش شده باشد. اما اين فروش، ماليات برارزش افزودة اعمال شده در مراحل قبلي را دربردارد. به عنوان نمونه، براي عمده فروش در قسمت (الف) از جدول (3) فروش بدون ماليات برارزش افزوده (210) ريال ميتواند به وسيلة جمع ارزش افزوده (100 ريال) و خريدهايش از توليدكننده (110 ريال) تعيين شود. خريدار توليدكننده، ماليات برارزش افزودة وصول شده از وي را دربردارد. فروش عمدهفروش با ماليات برارزش افزوده به سادگي از جمع ماليات برارزش افزوده (10%، 100 ريال، يعني 10 ريال) و فروش بدون ماليات برارزش افزوده (210 ريال) به دست ميآيد. مراحل فوق فقط نحوة تصميمگيري صحيح يك مؤدي در مورد قيمتگذاري با ماليات برارزش افزوده را نشان ميدهد. به منظور محاسبة بدهي مالياتي مؤدي تنها تفاوت بين فروش و خريد (هر دو شامل ماليات) اهميت دارد. براي عمدهفروش در اين مثال پاية ماليات برارزش افزوده (110) به وسيلة تفريق خريدهايش (110) از فروشش (220) محاسبه ميشود كه هر دو شامل ماليات برارزش افزوده ميباشند. بنابراين بدهي مالياتي او به وسيلة اعمال نرخ 1/9 درصد (كه اين معادل نرخ 10% در حالت پاية بدون شمول ماليات ميباشد) برپاية 110 تعيين ميشود. در نتيجه ماليات برارزش افزوده قابل پرداخت 10 ريال ميباشد.
همانطور كه در قسمت (الف) از جدول (3) ملاحظه ميشود، وقتي كلية مؤسسات شمول ماليات هستند، بازدهي روش تفريقي عيناً همانند روش اعتباري است: 10 ريال ماليات برارزش افزوده در هر مرحله از زنجيرة توليد - توزيع دريافت ميشود، اما اين مصرفكننده است كه همه بار ماليات را تحمل ميكند.
عيناً همانند روش اعتباري، اگر مؤدي در آخرين مرحله از زنجيرة توليد - توزيع مشمول نرخ صفر باشد، كليه آثار ماليات برارزش افزوده در روش تفريقي حذف خواهد شد. همانطور كه در قسمت (ب) جدول (3) نشان داده شده، مشمول نرخ صفر بودن خردهفروش موجب ميشود كه در محاسبة پايه ماليات، فروش او صفر منظور شود و يك پاية منفي 220 ريالي به وجود آيد؛ بنابراين ماليات برگشتي 20 ريال ميباشد كه عيناً معادل كل ماليات برارزش افزوده بر خريدهايش ميباشد. از آنجا كه اين مبلغ برگشتي پيشبيني شده است، فروش به مصرفكنندة نهايي از جانب خردهفروش شامل ماليات برارزش افزوده نخواهد بود.
هنگامي كه خردهفروش خارج از سيستم ماليات برارزش افزوده باشد (در حالت معاف از ماليات)، جزو پاية ماليات برارزش افزوده محسوب نميشود (بنابراين نميتواند ادعاي بازگشت هيچ وجهي بنمايد) و نبايد هيچگونه ماليات برارزش افزوده براي فروش خود به مصرفكننده، پرداخت نمايد (قسمت (ج) در جدول (3)). فروش وي (320 ريال) به سادگي از جمع خريدهايش با ماليات برارزش افزوده (220 ريال) و ارزش افزودهاش (100 ريال) به دست ميآيد. اكنون بار مالياتي بر مصرفكننده 20 ريال ميباشد. 10 ريال كمتر از حالتي كه كلية بنگاهها مشمول ماليات باشند (قسمت (الف) جدول (3)). اين كاهش در اخذ ماليات برارزش افزوده عيناً مطابق با انقباض پاية ماليات برارزش افزوده در نتيجة حذف ارزش افزودة خردهفروش است. سطح خردهفروشي برابر 330 ريال ميباشد و مؤدي در هر مرحله فقط به عنوان نمايندة اخذ ماليات عمل ميكند.
برعكس روش اعتباري كه در آن شكستن زنجيرة اعتبار به وسيلة عمدهفروش موجب ماليات مضاعف ميشود، در روش تفريقي معافيت عمدهفروش هيچ ماليات مضاعفي به دنبال نخواهد داشت (قسمت (د) از جدول (3)). علت اين امر آن است كه روش تفريقي پاية ماليات برارزش افزوده را در هر مرحله به صورت تفاوت بين فروش و خريد در آن مرحله محاسبه مينمايد، بنابراين ارزش افزودة مراحل قبلي نميتواند هيچگونه مالياتي را به ما بعد انتقال دهد كه مشمول ماليات مضاعف شود. در قسمت (د) از جدول (3) عمدهفروش معاف از ماليات ميباشد و هيچگونه ماليات برارزش افزوده بر فروش او (210 ريال) وضع نميشود. فروش او برابر است با جمع خريد (110 ريال) و ارزش افزودهاش (100 ريال). از آنجا كه به منظور تعيين پاية ماليات برارزش افزوده، كل هزينههاي خردهفروش از فروش او كم ميشود، بنابراين پاية ماليات برارزش افزوده نميتواند ارزش افزودة توليدكننده و عمدهفروش را دربرداشته باشد. از اينرو در روش تفريقي معافيت يك مؤدي از ماليات برارزش افزوده همواره ارزش افزودة او را از پاية ماليات حذف ميكند، صرفنظر از اينكه او در كجاي زنجيرةتوليد - توزيع قرار داشته باشد (قسمت ب و ج از جدول (3) را مقايسه كنيد). برخلاف روش اعتباري، ارزش افزودهاي كه از پاية ماليات حذف شده است در مراحل بعدي پوشش داده نميشود، بنابراين هيچگاه شمول ماليات مجدد نخواهد شد.
در روش اعتباري مشمول نرخ صفر بودن يك مؤدي، زنجيرة اعتبار را منقطع نميكند، بنابراين نميتواند موجب اثرات ناخواسته گردد، صرفنظر از اينكه كجا و چگونه در طول زنجيرة توليد - توزيع، اين عمل اتفاق افتد. برعكس در روش تفريقي اگر نرخ صفر در دو مرحله يا بيشتر برقرار شود، پاية ماليات بيش از آنچه كه مشمول نرخ صفر شده است كاهش خواهد يافت. قسمت «هـ» از جدول (3) حالتي را نشان ميدهد كه خردهفروش و عمدهفروش هر دو مشمول نرخ صفر باشند. مشمول نرخ صفر بودن عمدهفروش داراي اين اثر است كه او مبلغ 10 ريال ماليات برارزش افزوده پرداخت شده به خريدهايش از جانب توليدكننده را دريافت ميكند، ضمن اينكه هيچگونه ماليات برارزش افزوده بابت فروش خود پرداخت نميكند. اما خردهفروش نيز مشمول نرخ صفر است و مبلغي اعتبار دريافت مينمايد (18 ريال يا 1/9% خريدش از عمدهفروش (200 ريال)). در اين مثال فرض ميشود كه منفعت اعتبار مالياتي خردهفروش به مصرفكننده ميرسد. بنابراين مصرفكننده به جاي اينكه 300 ريال براي خريدهايش هزينه نمايد فقط 282 ريال ميپردازد، يعني در اين حالت ماليات برارزش افزوده، نوعي يارانه برارزش افزوده ميباشد.
اين پيامد خاص، بيانگر يك نقص روش تفريقي است، زيرا اين روش به طور ضمني فرض ميكند ماليات برارزش افزوده براي كلية خريدهاي مؤدياني كه در سيستم ماليات برارزش افزوده هستند پرداخت شده است، حتي اگر آثار ماليات برارزش افزوده كه قبلاً اعمال شده توسط مؤدي (يا مؤديان) مشمول نرخ صفر در مرحلة (مراحل) قبلي به طور كلي حذف شده باشد. به دليل مشابه، روش تفريقي براي هر سيستم مالياتي كه داراي چندين نرخ باشد نامناسب است زيرا اين روش فرض مينمايد كه خريدهاي هر مؤدي با نرخي مشابه با آنچه كه براي فروش اين مؤدي به كار ميرود مشمول ماليات ميشود، حتي اگر اين خريدها در مراحل قبلي با نرخهاي متفاوتي مشمول ماليات شده باشد.[20]
اگر سيستم ماليات برارزش افزوده داراي نرخ واحد بدون معافيت و نرخ صفر باشد، روشهاي اعتباري و تفريقي نتايج يكساني خواهند بود، و انتخاب بين اين دو بستگي به زمينههاي سياست مالياتي دارد.[21] اما هنگامي ماليات برارزش افزوده شامل نرخهاي متعدد و معافيتهاي گسترده باشد، هيچيك از دو روش نميتواند بر اثرات ناخواسته معايب موجود در سيستم ماليات برارزش افزوده، به طور كامل غلبه نمايد و انتخاب بين اين دو به مقايسة بده بستان بين منافع و هزينههاي هر يك از دو روش بستگي دارد.
در روش اعتباري، پيامد مهم اين است كه معافيت هر مؤدي در هر كجا قبل از آخرين مرحله از زنجيرة توليد - توزيعكه باشد، زنجيرة اعتبار را ميشكند و موجب ماليات مضاعف ميشود. بدين ترتيب يكي از منافع اساسي ماليات برارزش افزوده، در اولين گام از بين ميرود. در روش تفريقي هيچگونه ماليات مضاعفي ايجاد نميشود، اما اين روش قادر نيست نرخهاي متعدد را به كار گيرد. از آنجا كه سيستم ماليات برارزش افزوده كامل در عمل وجود ندارد، واضح است كه روش ترجيحي به حالت و شدت نقايص بستگي دارد. براي مثال از يك سو، استفاده از روش تفريقي از بكارگيري ماليات برارزش افزوده با نرخهاي متعدد جلوگيري ميكند[22] و از سوي ديگر براي ماليات برارزش افزوده با نرخ يكسان و معافيتهاي گسترده به طور حتم بايد روش تفريقي را ترجيح داد.
3-3- روش جريان وجوه نقدي:
روش سوم براي محاسبه ماليات برارزش افزوده براساس معادلة جريان وجوه نقدي يك بنگاه ميباشد. معادلة ذيل، منابع و مصارف وجوه نقد در يك بنگاه را نشان ميدهد:(8)
اين معادله نشان ميدهد كه وجوه نقدي وارد شده به بنگاه از دو منبع تأمين ميشود: جريان ورودي سرمايه ( شامل سهام جديد و وام) و عايدات ناشي از فروش محصول (S). اين وجوه نقد براي پرداخت به نيروي كار (L)، كالاهاي واسطهاي (M) و نيز پرداختهاي بهرهاي و سود سهام و هرگونه ديون و حقوق بازنشستگي (K–) به كار ميرود. فرض ميشود كه كالاهاي واسطهاي عبارت است از هرگونه كالاي خريداري شده از ساير بنگاهها كه شامل كالاهاي سرمايهاي نيز ميشود. ميدانيم كه در روش تفريقي و (S – M) معياري براي محاسبه ارزش افزوده است. اما در روش اخير با استفاده از معادلة (8) يك معيار بديل براي محاسبه ارزش افزوده (V) بدست ميآيد:
(9)V = S – M = L + K– – K+
يعني به طور خلاصه، ارزش افزوده عبارت است از حاصل جمع پرداختي به نيروي كار و خالص جريان وجوه سرمايه. با اعمال نرخ ماليات برارزش افزودهاي كه از اين طريق به دست ميآيد ميزان بدهي مالياتي بنگاه تعيين ميشود.
اين روش بين سرمايه قديم و جديد تمايز قائل ميشود. درآمد ناشي از سرماية قديم (يعني سرمايهاي كه قبلاً به صورت بدهي يا سهام در بنگاه وجود داشته است) مشمول ماليات برارزش افزوده ميشود و بنابراين ميتوان گفت كه سرماية قديم مشمول ماليات برارزش افزوده ميشود اما سرماية جديد از پاية ماليات مستثني است و مشمول ماليات برارزش افزوده نميشود.
4- ساختار نرخهاي ماليات برارزش افزوده
نرخ ماليات ميتواند ابزار و اهرمي براي تحقق اهداف اقتصادي و اجتماعي ماليات به طور كلي و ماليات برارزش افزوده به طور اخص مورد استفاده قرار گيرد. نرخهاي مالياتي را از اين ديدگاه در چهار دسته ميتوان طبقهبندي نمود:
1- نرخ استاندارد
2- نرخ زيراستاندارد
3- نرخ فوق استاندارد
4- نرخ صفر
نرخ استاندارد به نرخ عمومي ماليات برارزش افزوده اطلاق ميگردد كه بيشتر كالاها و خدمات تحت آن نرخ مشمول ماليات ميشوند. نرخ زيراستاندارد كمتر از نرخ استاندارد بوده و در مواقع حمايتي اعمال ميگردد. نرخ فوق استاندارد براي كالاها و خدمات تجملي در نظر گرفته ميشود و درصد آن بالاتر از نرخ استاندارد است. نرخ صفر به مواردي اطلاق ميشود كه ضمن عدم شمول ماليات به اقلام فروش، مالياتهاي متعلق قبلي به خريدهاي مؤدي مشمول نرخ صفر نيز مسترد ميشود. اين نرخ بيشتر شامل حال صادركنندگان ميشود.
نرخهاي مزبور هم ميتوانند برحسب انواع كالاها و خدمات و هم به اقتضاي شرايط جغرافيايي و اقليمي مورد استفاده قرار گيرند.
5- نرخهاي متعدد يا نرخ واحد:
يكي از موضوعات مهم در اجراي ماليات برارزش افزوده، مسئله تعاد ميزان نرخهايي است كه براساس آنها، اين نوع ماليات ميتواند اعمال شود. متعدد نبودن نرخها به اين معناست كه ماليات برارزش افزوده با نرخي و احد براي كليه محصولات و مراحل توليد اعمال شود. در اين حالت اجراي ماليات بسيار ساده و آسان ميشود و هزينههاي اجرايي وصول آن نيز كاهش مييابد.
برخي از كشورها در سيستم ماليات برارزش افزودة خود نرخهاي متعدي به كار ميگيرند. نرخهاي متعدد فرصتهاي بيشتري براي دستيابي به اهداف سياسي و اجتماعي فراهم ميكند. بعضي اوقات نرخهاي زيراستاندارد به جاي معافيت يا نرخ صفر به كالاهاي ضروري تعلق ميگيرد و كالاهاي تجملي ممكن است با نرخ فوق استاندارد مشمول ماليات شوند. در روش اعتباري اين تفاوت نرخها برايكالاها تنها در سطح خردهفروشي ميتواند صورت گيرد. در هنگام فروش به مصرفكنندة نهايي است كه بايد نرخهاي كمتر يا بيشتر اعمال شود. اگر نرخهاي متعدد بر كالاهاي مختلف تنها در مرا حل قبل از خردهفروشي اعمال شود (و در اين مرحله نرخ واحد بر كالاها وضع شود) اثر اين نرخهاي متعدد از طريق مكانيسم اعتبار مالياتي در سطح خردهفروشي از بين ميرود. يك نرخ زيراستاندارد در سطح عمدهفروشي براي كالاي X بدين معنا است كه عمدهفروش ماليات كمتري به ازاي هر ريال ارزش افزوده پرداخت ميكند و در نتيجه خردهفروش هم اعتبار مالياتي كمتري در مقابل نرخ استاندارد بر فروشش دريافت مينمايد.
برعكس در روش تفريقي، تعدد نرخ ماليات بر كالاهاي مختلف در هر مرحلهاي كه باشد مؤثر است بدون اينكه اثر آن در مراحل بعدي از بين برود. يك نرخ پايين ماليات بر ارزش افزوده بر كالاي X در مرحلة عمده فروشي ميزان ماليات بر ارزش افزودة كالاي X در سطح خردهفروشي را افزايش نخواهد داد. اما همانطور كه قبلاً توضيح داده شد روش تفريقي براي به كارگيري نرخهاي متعدد مناسب نيست. از سوي ديگر تعدد نرخها در سطح خردهفروشي بر خردهفروشي كه هم كالاي مشمول نرخ زير يا فوق استاندارد و هم كالاي مشمول نرخ استاندارد را ميفروشد، نوعي بار اجرايي تحميل مينمايد، زيرا خردهفروش بايد ميزان فروش هر كالا را به طور دقيق ثبت نمايد. در حالت كلي تعدد نرخهاي ماليات برارزش افزوده در مورد كالاها دست كم در روش اعتباري مشكلات كمتري نسبت به روش تفريقي دارد. در هر حال بسياري از كشورها بر اين عقيدهاند كه استفاده از نرخهاي متعدد براي كالاها دردسرآفرين است. از بين 22 كشور كه در سال 1997 ماليات برارزش افزوده را پذيرفتهاند 18 كشور بيش از يك نرخ را اعمال كردهاند (11 كشور از 12 كشور اروپايي، 6 كشور از 9 كشور امريكاي لاتين، و يك كشور در خاورميانه). از اين 18 كشور، 10 كشور دونرخ، 5 كشور سه نرخ، 2 كشور چهار نرخ و يك كشور (ايتاليا) پنج نرخ را به كار بردهاند.
6- نرخ ماليات برارزش افزوده با شمول ماليات و بدون شمول ماليات:
نرخ هرگونه ماليات بر قيمت فروش ميتواند به دو شكل يا شمول ماليات يا بدون شمول ماليات به كار رود، به طوري كه بازده درآمدي آنها يكسان باشد. نرخ بدون شمول ماليات بر قيمت كالا قبل از وضع ماليات اعمال ميشود در حالي كه نرخ با شمول ماليات بر قيمت كالا پس از وضع ماليات (با نرخ بدون شمول) اعمال ميشود. براي اينكه بازدة درآمدي اين دو نرخ يكسان باشد، واضح است كه نرخ با شمول ماليات بايد كمتر از ديگري باشد.
براي مثال اگر قيمت كالايي قبل از ماليات 10 ريال و نرخ بدون شمول ماليات 20% باشد پس از وضع ماليات قيمت كالا 12 ريال خواهد بود (با اين فرض كه كل ماليات وضع شده بر هر كالا بر قيمت آن منعكس شود) و بازده درآمدي ماليات 2 ريال براي هر كالا ميباشد. حال اگر بخواهيم به طوري كه همان بازدة درآمدي (2 ريال) را داشته باشد چه نرخي بايد به كار رود؟ اگر tI معرف نرخ باشمول ماليات باشد در اين صورت خواهيم داشت:
(2 + 10) ti = 2 ريال
ti 12 = 2
%67/16 = 100 × 1667/0 = = ti
بنابراين نرخ با شمول ماليات %67/16 ميباشد. به طور كلي اگر te معرف نرخ بدون شمول ماليات باشد كه به ازاي هر ريال فروش قبل از ماليات بازده درآمدي آن برابر با بازده درآمدي ti باشد، در اين صورت به ازاي يك ريال فروش قبل از ماليات خواهيم داشت:
رابطة (11):
از آنجا كه نرخ با شمول ماليات كمتر از نرخ بدون شمول ماليات با همان بازده درآمدي است، بنابراين در نرخ باشمول ماليات، مصرفكنندگان بار مالياتي كمتري مشاهده ميكنند و در نتيجه اجراي ماليات، از حيث قبول آن از سوي مصرفكنندگان راحتتر ميباشد. اما در عمل بيشتر، از نرخ بدون شمول ماليات استفاده شده است. از بين 22 كشور پذيرنده ماليات برارزش افزوده در سال 1977 فقط دو كشور (برزيل و سوئد) از نرخ باشمول ماليات استفاده ميكردند.
7- مزاياي ماليات برارزش افزوده:
مزاياي عمدة ماليات برارزش افزوده عبارتند از:
7-1- توان درآمدزايي بالا:
به علت وسعت پاية ماليات كه اكثر كالاها و خدمات را شامل ميشود، مقدار زيادي درآمد مالياتي ميتواند از طريق افزايش اندك در نرخ ماليات بدست آيد. قابليت ماليات برارزش افزوده در توليد سريع ميزان زياد درآمد با روشي نسبتاً بيدردسر، به آن اعتباري به عنوان «ماشين پولساز»[23] داده است. گرچه اين اعتبار به طور عمده ناشي از تجربة كشورهاي اروپايي است، اما در كشورهاي در حال توسعه نيز شواهدي وجود دارد كه مزيتهاي درآمدزايي VAT را تأييد مينمايد. به عنوان مثال در اندونزي در سال 1987 درآمدزايي ماليات برارزش افزوده 3 برابر مالياتهايي بود كه VAT در سال 1983 جايگزين آنها شده بود. گرچه ماليات برارزش افزوده از نظر درآمدزايي در اكثر كشورهاي در حال توسعه موفقيتآميز بوده، اما اعتبار آن به عنوان يك ماشين پولساز «اين كشورها آشكارا اغراقآميز است.»
7-2- پايين بودن هزينة اخذ ماليات:
ماليات برارزش افزوده از مراحل مختلف زنجيرةتوليدو توزيع اخذ ميشود و خاصيتي خود اجرايي دارد بنابراين انتظار ميرود كه هزينههاي جمعآوري كمتري داشته باشد. به عبارت ديگر، چون وظيفة كسر و وصول اين ماليات به فروشندگان كالاها و خدمات تكليف ميگردد، از هزينة كم و راندمان بالا برخوردار است.
7-3- به حداقل رساندن فرار مالياتي:
اغلب صاحبنظران معتقدند كه ماليات برارزش افزوده داراي مكانيزمي است كه خود را كنترل ميكند. با توجه به اينكه خريدهاي يك گروه از بنگاهها معادل فروشهاي ساير بنگاهها است، از لحاظ نظري اين امكان وجود دارد كه از فاكتورها براي نشان دادن اعتباراتي كه براي پرداخت ماليات برارزش افزوده و كنترل فروشهاي ساير فروشندگان اختصاص مييابد، استفاده كرد.
با وجود اين، مانند اغلب مالياتهاي ديگر، از پرداخت ماليات برارزش افزوده نيز ميتوان شانه خالي كرد. براي به حداقل رساندن فرار مالياتي، وجود يك نظام اجرايي دقيق همراه با جريمههاي مشخص و قابل اجرا ضروري است تا در موارد خاص بتوان به تعقيب متخلفان پرداخت.
عموميترين اشكال فرار مالياتي در مورد ماليات برارزش افزوده عبارت است از:
شناسايي نشدن بنگاههاي مشمول ماليات برارزش افزوده، زياد وانمود كردن مطالبات برگشت شده از طريق جعل فاكتور براي خريدهايي كه هرگز انجام نشده است، كم گزارش كردن فروش، زيادنمايي صادرات و …
روشن است كه ماليات برارزش افزوده مانند ساير مالياتها، براي فرار مالياتي زمينهاي بازدارد، با وجود اين، تجربه نشان داده است كه ماليات برارزش افزوده در صورتي كه به طور مؤثر به كار رود، ميزان فرار مالياتي در آن در حدود 2 الي 4 درصد درآمد است. از سوي ديگر كشورهايي هستند كه فرار مالياتي آنها در زمينة ماليات برارزش افزوده در حدود 40% تخمين زده ميشود.
7-4- اجتناب از پديدة ماليات مضاعف[24]:
برخي از كشورها علت بكارگيري ماليات برارزش افزوده را اجتناب از پديدة ماليات مضاعف عنوان كردهاند. ماليات مضاعف به هنگام انتقال محصولات از يك مرحلة فرايند توليد - توزيع به مرحلة ديگر (مثلاً از مرحلة توليدكننده به مرحلة عمدهفروش و از مرحلة عمدهفروش به خردهفروش) بروز ميكند، به اين ترتيب كه در هر مرحله، مالياتي براي كالا در نظر گرفته ميشود كه اين ماليات بر مالياتهاي وضع شده در مراحل قبلي نيز تعلق ميگيرد. به بيان ديگر ماليات بر ماليات اعمال ميشود. اين دوباره يا چندباره مالياتگيري به ماليات مضاعف موسوم است.
7-5- خنثي بودن:
ماليات برارزش افزوده از نظر اقتصادي يك ماليات خنثي يا بيتفاوت به حساب ميآيد. بدين معني كه ماهيتاً بر عوامل توليد (سرمايهگذاري، اشتغال و …) و نيز تصميمگيريهاي اقتصادي و مؤسسات و اشخاص بيتأثير است، و هيچ تغييري درعرضه و تقاضاي كل ايجاد نميكند و هيچ نوع اختلالي در فرايند توليد، در تخصيص سرمايه و ساير منابع اقتصادي به وجود نميآورد، چرا كه اين ماليات به صورت متناسب برارزش افزودة عوامل توليد مختلف در فرايند توليد اعمال ميگردد.
7-6- سطح بالاي VAT اخذ شده قبل از سطح خردهفروشي:
تجربيات ساير كشورها نشان داده است كه بيشتر VAT اخذ شده، قبل از سطح خردهفروشي ميباشد. اين امر يك مزيت عمده براي اجراي VAT در كشورهاي در حال توسعه است چون در اغلب اين كشورها تعداد بنگاههاي خردهفروش با مقياس كوچك بسيار زياد است و گسترش VAT به سطح خردهفروشي را از ماليات معاف ميكند و به ميزان زيادي در هزينههاي اجرايي صرفهجويي ميشود.
7-7- كاهش نرخ ماليات:
روش ماليات برارزش افزوده به علت متكي بودن برارزش افزوده مراحل مختلف توليدي و وسيع شدن پايةمالياتي، كاهش نرخ ماليات را توجيه ميكند كه خود از ويژگيهاي بارز اين روش در جهت تشويق فعاليتهاي اقتصادي تلقي ميشود.
7-8- تمايز هزينههاي مصرفي نهايي و هزينههاي مصرفي واسطهاي:
برخي از كالاها بسته به موقعيت ممكن است مصرفي يا واسطهاي باشند. در سيستم ماليات بر مصرف و فروش وقتي كالايي مشمول ماليات شد ديگر به مصرفي يا واسطهاي بودن آن توجهي نميشود و در هر صورت از آن كالا ماليات اخذ ميشود. اما در ماليات برارزش افزوده به آن دسته از كالاهاي مصرفي كه به صورت واسطهاي به كار رفتهاند اعتبار مالياتي تعلق ميگيرد (اعتبار مالياتي در قسمت مباني نظري ماليات به ارزش افزوده تشريح شده است) يعني مشمول ماليات نميشوند. در نتيجه، نسبت به ماليات بر مصرف و فروش نهادههاي توليد را به صورت ارزانتر در اختيار سرمايهگذار قرار ميدهد و موجب افزايش سرمايهگذاري خواهد شد.
اين ماليات ميتواند در تغيير الگوي مصرف نقش اساسي ايفاء نمايد. از آنجائي كه اكثر كالاهاي ضروري و مواد غذايي از پرداخت اين نوع ماليات معاف ميباشند و از طرف ديگر به كالاهاي تجملي و لوكس در مراحل مختلف توليد و توزيع ماليات برارزش افزوده اعمال ميگردد، اين نوع برخورد باعث بهبود الگوي مصرف جامعه و كاهش ميل به مصرفگرائي، خصوصاً در مورد كالاهاي لوكس و غيرضروري ميشود كه اين امر افزايش توان پسانداز را در پي خواهد داشت.
7-9- باثباتي و در عين حال انعطافپذير بودن:
بسياري از صاحبنظران مالي از ماليات برارزش افزوده به عنوان يك منبع درآمدي باثبات و در عين حال انعطافپذير ياد كردهاند. دلايل ثبات و انعطافپذيري بيشتر ماليات برارزش افزوده عمدتاً بر اساس موارد زير عنوان ميشود:
– مصرف به عنوان سهمي از توليد ناخالص داخلي دچار نوسان كمتري ميشود و چون اين بخش عنصر اصلي مبناي ماليات برارزش افزوده ميباشد، لذا اعمال اين نوع ماليات نوعي درآمد ثابت براي دولت ايجاد ميكند.
– چون ماليات برارزش افزوده برمبناي جاري اعمال ميگردد، ايجاد تغيير در نرخ آن فوراً به افزايش يا كاهش درآمد ميانجامد. لذا اين نوع ماليات ابزار مالي قابل انعطافي است كه دستاندركاران مالي ميتوانند به هنگام اعمال سياستهاي تثبيت اقتصادي به راحتي از آن استفاده نمايند.
8- معايب ماليات برارزش افزوده:
با وجود محاسبن مطرح شده براي ماليات برارزش افزوده و استفادة وسيع از آن در بسياري از كشورها، هنوز نكات بحثانگيزي در مورد اين ماليات وجود دارد. در اينجا به سه مورد مهم اشاره ميشود:
8-1- نزولي بودن ماليات برارزش افزوده:
يكي از ايراداتا مرسوم وارد بر VAT تنازلي بودن آن است. تنازلي بودن VAT به اين معنا است كه گروههاي با درآمد كم و متوسط نسبت به گروههاي يا درآمد بالا، سهم بيشتري از درآمدشان را بابت اين ماليات ميپردازند. از آنجا كه ماليات برارزش افزوده داراي پاية وسيعي بوده و نيز افراد كم درآمد يا با درآمد متوسط سهم بيشتري از درآمدشان را به مصرف اختصاص ميدهند، بنابراين، اين گروهها سهم بيشتري از درآمدشان را به عنوان ماليات پرداخت ميكنند. به عبارت ديگر، از آنجا كه ثروتمندان نسبت به فقرا سهم كمتري از درآمدشان را مصرف مينمايند، بنابراين ماليات بر مصرف سهم كمتري از درآمد آنها را دربرميگيرد، يعني تنازلي است.
8-2- تورمزا بودن اجراي ماليات برارزش افزوده: (در كوتاه مدت)
هنگامي كه VAT مطرح شد، مهمترين بحث بر سر آثار آن بر قيمتهاي خردهفروشي بود. براي مثال، در سال 1971 در بلژيك معرفي VAT با شعار افزايش قيمت همراه بود و در مكزيك در سال 1981 اكثر مفسران نگران بودند كه اجراي VAT موجب افزايش قيمتها و بدتر شدن تورم جاريگردد.
در واقع يكي از مهمترين نگرانيهاي كشورها در پذيرش VAT، تأثير بالقوة اجراي آن بر سطح قيمتها ميباشد. به عقيدة برخي از تحليلگران اقتصادي، ماليات برارزش افزوده چون در نهايت به مصرفكننده منتقل ميگردد، باعث افزايش سطح عمومي قيمتها شده و در نتيجه پديدة تورم را ايجاد مينمايد. حال آنكه مطالعات متعدد انجام شده در اين زمينه اثرات تورمي اين نوع ماليات را ناچيز ميداند. چرا كه تنها يكبار در كوتاهمدت اتفاق ميافتد و در بلندمدت هيچ تأثيري در سطح قيمتها نخواهد داشت.
8-3- مشكلات اجرايي:
معرفي ماليات برارزش افزوده به ويژه در كشورهاي در حال توسعه درگير يك رشته مشكلات اجرايي ميشود كه اهم آنها عبارت است از: پيچيدگيهاي اجراي ماليات برارزش افزوده در قياس با ديگر انواع ماليات بر فروش، مشكل تفهيم به تودة مردم، هزينههاي اجرايي،كالاهاي مشمول نرخ صفر و مشكلات برگرداندن اعتبار مالياتي.
البته در مورد مشكلات اجرايي فوق بحثهاي زيادي مطرح است و عدهاي عقيده دارند كه برخي از مشكلات در اجراي VAT چندان حاد نميباشد. به هر حال در هر كشوري به هنگام اجراي VAT مشكلاتي به وجود خواهد آورد كه با روشي مناسب ميتوان بر آنها چيره شد. با توجه به مزاياي اين ماليات، وجود چنين مشكلاتي نميتواند دليلي براي عدم اجراي آن باشد، بلكه اين مشكلات در هر كشوري بايد شناسايي و راهي براي غلبه برآنها انديشيده شود.
9- روشهاي تهية صورت ارزش افزوده
در رابطه با تهيه صورت ارزش افزوده و محاسبه مواد و خدمات خريداري شده سه روش وجود دارد:
1- روش از پايين به بالا (Bottom up method) (اصطلاحاً C.R گفته ميشود)
2- روش بهاي تمام شدة كالاي فروش رفته (Cost of Seles method)
3- روش حسابهاي ملي (The Bational Accountant method)
به منظور بررسي هر يك از سه روش فوق، جدول خلاصه شده حساب توليد شركتي به نام (نمونه) به شرح زير ارائه ميگردد.
9-1- روش از پايين به بالا
در اين روش با توجه به حساب توليد، صورت ارزش افزوده به صورت زير ارائه ميگردد:
شركت نمونه
صورت ارزش افزوده
روش از پايين به بالا
شرح | مبلغ (ريال) |
فروش
كسر ميشود: بهاي تمام شدة مواد و خدمات خريداري شده ارزش افزوده دستمزد مستقيم دستمزد غيرمستقيم استهلاك سود |
800
150 550 200 150 100 100 550 |
در اين روش ابتدا قسمت انتهايي صورت ارزش افزوده تهيه شده و سپس قسمت فوقاني آن تكميل ميگردد. قسمت انتهايي، بيانگر چگونگي توزيع ثروت است و قسمت بالايي چگونگي نحوة ايجاد ثروت را نشان ميدهد. ارزش مواد و خدمات خريداري شده در اين روش تفاوت بين فروش و ارزش افزوده است. در اين روش، خريد دوره از طريق تغييرات موجودي تعديل ميگردد. به منظور تشريح موضوع، قسمت فوقاني صورت ارزش افزوده به شكل ديگري ارائه ميگردد:
شرح | مبلغ (ريال) |
فروش
اضافه ميشود: افزايش در موجوديها و كالاي در جريان ساخت
كسر ميشود: مواد و خدمات خريداري شده ارزش افزوده
|
700
100 800 (250) 500 |
9-2- روش بهاي تمام شده كالاي فروش رفته:
در اين روش صورت ارزش افزوده در ارتباط با اقلامي كه فروش آنها در دورة جاري تحقق يافته. تهيه ميشود و تغييرات موجودي طي دوره مالي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و اقلام ارزش افزودة آن تفكيك ميشوند. در اين روش صورت ارزش افزوده به شرح زير ميباشد:
شرح | مبلغ (ريال) |
فروش
كسر ميشود: بهاي تمام شدة مواد و خدمات خريداري شده: مواد مستقيم مواد غيرمستقيم – افزايش در موجودي كار در جريان ساخت و ساخته شده خالص بهاي تمام شده كالا و خدمات خريداري شده ارزش افزوده دستمزد مستقيم استهلاك سود ارزش افزوده |
700
200 50 (45) 205 495 307 88 100 495 |
نحوة محاسبة دستمزد و استهلاك به شرح زير است:
شرح: ورودي طي دوره | مبلغ | درصد |
دستمزد
استهلاك
افزايش ارزش افزوده موجوديها سهم دستمزد در افزايش ارزش افزوده ( %78 × 55) سهم استهلاك افزايش ارزش افزوده (%22 × 55) 22% استهلاك |
350
100 450 55 43 12 55 |
%78
%22 %100 |
بنابراين حقوق و دستمزد و استهلاك دورة جاري به شرح زير محاسبه ميشود:
دستمزد مستقيم
دستمزد غيرمستقيم جمع دستمزد كسر ميشود: دستمزد منظور شده در افزايش موجوديها دستمزد تحقق يافته در دورة جاري استهلاك كسر ميشود: استهلاك منظور شده در موجوديها استهلاك دورة جاري |
200
150 350 (43) 307 100 (12) 88 |
9-3- روش حسابداري مالي
در اين روش خروجي ناخالص نه تنها شامل فروش است بلكه همچنين شامل مواد زير است:
– ارزش سرمايهاي كليه اقلامي كه به منظور كسب درآمد ساخته شدهاند.
– ارزش كالاهاي سرمايهاي كه مؤسسه براي استفاده در داخل شركت ساخته است.
– سود نهايي براي موجودي كالاي ساخته شده و كالاي در جريان ساخت.
صورت ارزش افزوده در اين روش به شرح زير است:
شرح | مبلغ (ريال) |
فروش
اتفزايش در موجوديها و سود منعكس در آن خروجي ناخالص كسر ميشود: مواد ارزش افزوده دستمزد مستقيم ساير هزينهها استهلاك سود و سود منعكس در موجوديها ارزش افزوده |
700
117 817 (250) 567 200 150 100 117 567 |
سود منظور شده در موجوديها به ترتيب محاسبه ميشود،ابتدا نسبت به بهاي تمام شده كالاي فروش رفته محاسبه ميگردد و با فرض اينكه سود منعكس در موجوديها به همين نسبت باشد، محاسبات انجام ميپذيرد. براي مثال فوق داريم:
نسبت سود به بهاي تمام شدة كالاي فروش رفته 17/0 =
سود منعكس در موجوديها 17 = 17/0 × 100
ارزش موجوديها و سود منعكس در آن 117 = 17 + 100
10- تبعات اقتصادي حاصل از اجراي ماليات برارزش افزوده:
اجراي ماليات برارزش افزوده بر متغيرهاي اقتصادي نظير سطح عمومي قيمتها، پسانداز، سرمايهگذاري، رشد اقتصادي، تجارت خارجي، بخش عمومي و غيره تأثير ميگذارد. ليكن تغييرات ايجاد شده تنها از اجراي ماليات برارزش افزوده نشأت نگرفته و عوامل متعدد ديگري در ميزان و نحوة چگونگي آن نقش ايفا ميكنند.
در مجموع ميتوان تبعات اقتصادي حاصل از اجراي ماليات برارزش افزوده را در سه نوع اثر درآمدي، اثر قيمتي و اثر توزيعي مورد بررسي قرار داد.
10-1- اثر درآمدي ماليات برارزش افزوده:
در خصوص اثر درآمدي ماليات برارزش افزوده ذكر اين نكته ضروري است كه با اجراي اين نوع از ماليات، طيف وسيعي از كالاها و خدمات مشمول ماليات ميگردند. از طرفي به دليل پايين بودن نرخ مالياتي، فرصتهاي فرار ماليات كمتر و بالطبع درآمد مالياتي بيشتري نصيب دولت ميگردد. براي محاسبة ميزان افزايش درآمد حاصل از اجراي اين ماليات ميبايست پاية ماليات بر ارزش افزوده به دقت طي سالهاي متوالي مورد محاسبه قرار گيرد.
جدول شمارة (1) (كه در زير آمده است) به مقايسة وصولي ماليات برارزش افزوده با درآمدهاي مالياتي رايج در دو سال 1370 و 1376ميپردازد. اين مقايسه با اعمال سه نرخ ماليات بر ارزش افزوده 10%، 12% و 15% صورت پذيرفته و در كليه محاسبات مشخص ميگردد كه ميزان وصولي (احتمالي)ماليات برارزش افزوده كه تقريباً جايگزين ماليات بر مصرف و فروش خواهد شد، بيشتر از وصولي مالياتهاي غيرمستقيم است.
10-2- اثر قيمتي ماليات برارزش افزوده:
در خصوص اثر قيمتي ماليات برارزش افزوده شايان ذكر است كه به دليل آنكه ماليات برارزش افزوده نوعي سياست انقباضي تلقي ميگردد، لذا اجراي آن درآمدهاي مالياتي دولت را افزايش داده و اين خود از ميزان كسري بودجه دولت ميكاهد. به اين ترتيب نرخ بهره در اقتصاد كاهش يافته و سرمايهگذاري افزايش مييابد. اين امر به همراه كاهش نقدينگي ناشي از افزايش درآمدهاي دولت اثر ضدتورمي بر اقتصاد برجاي ميگذارد. ليكن در اين خصوص نگرانيهايي در مورد وجود رابطه مثبت بين اعمال اين نوع ماليات و افزايش نرخ تورم اعلام شده كه بستگي به وقوع همزمان فرصتهايي نظير نرخ ماليات برارزش افزوده يكسان در كلية كالاها و خدمات و حذف معافيتها دارد و در اين صورت سطح عمومي قيمتها به يكباره و در كوتاهمدت افزايش يافته و قيمتهاي نسبتي تغيير نمييابد.
مطالعات انجام شده در خصوص تبيين تورمزايي ماليات برارزش افزوده نشان ميدهد كه سياستهاي اتخاذي همراه ماليات برارزش افزوده است كه معرفي اين نوع ماليات را تورمزا و يا خنثي ميسازد. زمان معرفي ماليات برارزش افزوده نيز ميتواند در افزايش سطح عمومي قيمتها مؤثر باشد. بررسيهاي انجام شده در خصوص اثرات قيمتي ماليات برارزش افزوده در 35 كشور نشان ميدهد كه در 22 مورد آن هيچگونه اثر قابل توجهي در نرخ تورم مشاهده نشده است. در 7 مورد آن نيز افزايش سطح عمومي قيمتها به يكباره اتفاق افتاده است. به اين ترتيب در مجموع 29 مورد معرفي ماليات برارزش افزوده موجب تغيير در سطح عمومي قيمتها نشده است. در 6 مورد از كشورهاي مورد بررسي معرفي ماليات برارزش افزوده در بالا رفتن نرخ تورم مشاركت داشته و اين خود ناشي از معرفي ماليات برارزش افزوده با سياستهاي انبساطي دستمزد و اعتبارات ميباشد. به اين ترتيب سياستهاي دولت در اطلاع رساندن به مردم و تجار در مورد اثر ماليات برارزش افزوده برسطح عمومي قيمتها، استفاده از اتبزار كنترل قيمتها، تعديلات جبراني در ساير مالياتها، زمان مناسب تغيير نظام و معرفي ماليات برارزش افزوده و آمادگي كامل نظام اعتباري از جمله مهمترين تصميمات دولت است كه ميتواند اثرات تورمي احتمالي ماليات برارزش افزوده را كنترل نمايد.
در مطالعهاي كه دربرآورد اثر تورمي ماليات برارزش افزوده در اقتصاد ايران انجام شده است، ابتدا به محاسبه اثر تورمي ماليات بر مصرف و فروش پرداختهاند. بر اين اساس تثر تورمي ماليات بر مصرف و فروش براي سال 1375 معادل 44/0 درصد محاسبه شده است. به اين ترتيب اين نتيجه حاصل ميگردد كه اثر مالياتهاي موجود بر تورم ناچيز است. سپس اثر تورمي ماليات بر ارزش افزوده در سه نرخ 10%، 12% و 15% محاسبه شده است. در نرخ 10% اثر تورمي ماليات برارزشافزوده معادل 3/5%، در نرخ 12% معادل 34/6% و در نرخ 15% برابر 93/7% ميباشد. با احتساب اثر جايگزيني ماليات برمصرف و فروش به وسيلة ماليات برارزش افزوده، اثر نهايي تورم به تفكيك سه نرخ ياد شده به ترتيب معادل 86/4%، 9/5% و 49/7% محاسبه ميشود. به اين ترتيب مشاهده ميگردد كه اين اثر فقط به صورت يك انتقال در شاخص بهاي كالاها و خدمات مصرفي روي داده و در صورت مناسب بودن سياستهاي پولي، مالي و عدم وجود انتظارات تورمي از سوي توليدكننده و مصرفكننده اين اثر به دورههاي بعد منتقل نميگردد.
10-3- اثر توزيعي ماليات برارزش افزوده:
در خصوص اثر توزيعي ماليات برارزش افزوده شايان ذكر است كه برخي از اقتصاددانان بر اين باورند كه چون ماليات برارزش افزوده با نرخ غيرتصاعدي بر كالاها و خدمات اعمال ميشود. گروههاي كم درآمد به طور نسبي بار مالياتي بيشتري را متحمل ميشوند. نتايج حاصل از محاسبه و تغييرات هزينههاي مصرفي در اثر اعمال ماليات برارزش افزوده با سه نرخ 10%، 12% و 15% كه در جدول شمارة (2) ارائه شده، نشان ميدهد كه اعمال اين نوع ماليات كمترين اثر را بر روي گروههاي كم درآمد جامعه داشته و علت اصلي آن در معاف بودن اكثر اقلام مصرفي است كه بيشترين سهم را در هزينههاي مربوط به خانوارهاي كمدرآمد دارد.
11- پيشنويس لايحه ماليات برارزش افزوده
11-1- فصل اول - كليات و تعاريف
مادة 1- عرضة كالاها و خدمات در ايران و همچنين واردات و صادرات آنها مشمول مقررات اين قانون ميباشند.
مادة 2- منظور از عرضه كالا در اين قانون عبارت است از انتقال كالا از طريق هر نوع معامله.
تبصره- كالاهاي موضوع اين قانون كه توسط مؤدي خريداري، تحصيل و يا توليد ميشود در صورتي كه براي استفادة شغلي به عنوان دارايي در دفاتر ثبت گردد و يا براي مصارف شخصي برداشت شود عرضه كالا به خود محسوب و مشمول ماليات خواهد شد.
مادة 3- منظور از عرضه خدمات در اين قانون عبارت است از انجام خدمات براي غير.
مادة 4- منظور از واردات در اين قانون، ورود كالا يا خدمت از خارج از كشور يا مناطق آزاد تجاري - صنعتي ميباشد.
مادة 5- منظور از صادرات در اين قانون، صدور كالا يا خدمات به خارج از كشور يا مناطق آزاد تجاري - صنعتي ميباشد.
مادة 6- منظور از ماليات در اين قانون، ماليات برارزش افزوده ميباشد.
مادة 7- منظور از ارزش افزوده در اين قانون عبارت است از تفاوت بين ارزش كالاها و خدمات عرضه شده با ارزش كالاها و خدمات به كار رفته تحصيل شده در هر يك دورة معين.
مادة 8- اشخاصي كه به عرضه كالاها و خدمات و واردات و صادرات آنها مبادرت مينمايند به عنوان مؤدي شناخته شده و مشمول مقررات اين قانون خواهند بود.
مادة 9- در مورد معاوضه كالاها و خدمات موضوع اين قانون، عرضه كالا يا خدمت از طرف هر يك از متعاملين به طور جداگانه مشمول ماليات ميباشد.
مادة 10- هر سال شمسي به شش دورة مالياتي دو ماهه كه از اول فروردين ماه هر سال شروع و به پايان ارديبهشت، تير، شهريور، آبان، دي و اسفند ماه هر سال خاتمه مييابد تقسيم ميشود. در صورتي كه شروع يا خاتمة فعاليت مؤدي در خلال يك دوره مالياتي دو ماهه باشد، زمان فعاليت مؤدي طي دوره مربوط يك دورة مالياتي تلقي ميشود. هيأت وزيران مجاز است با پيشنهاد سازمان امور مالياتي كشور مدت هر دوره مالياتي را براي هر گروه از مؤديان كه مقتضي بداند تغيير دهد.
ماده 11- تاريخ تعلق ماليات به شرح زير است:
الف) در مورد عرضه كالا:
1- تاريخ صورتحساب، زمان تحويل كالا يا زمان تحقق معاملة كالا، هر كدام كه مقدم باشد حسب مورد.
2- در موارد مذكور در تبصره مادة 2 اين قانون، تاريخ ثبت دارائي در دفاتر يا شروع استفاده، هر كدام كه مقدم باشد يا تاريخ برداشت حسب مورد.
3- در مورد معاملات موضوع مادة 9 اين قانون، تاريخ معاوضه.
ب) در مورد خامت:
1- تاريخ صورتحساب، يا زمان ارائه خدمت، هر كدام كه مقدم باشد حسب مورد.
2- در مورد معاملات موضوع مادة 9 اين قانون، تاريخ معاوضه.
ج) در مورد صادرات و واردات هنگام صدور يا ترخيص كالا از گمرك و در خصوص خدمت، هنگام پرداخت مابهازاء.
تبصره: در صورت استفاده از ماشينهاي صندوق، تاريخ تعلق ماليات هنگام ثبت معامله در ماشين ميباشد.
11-2- فصل دوم - معافيتها
مادة 12- عرضه كالاها و خدمات زير و همچنين واردات آنها حسب مورد از پرداخت ماليات معاف ميباشد:
- محصولات كشاورزي فرآوري نشده؛
- دام و طيور زنده، آبزيان، زنبور عسل و نوغان؛
3- آرد، نان، گوشت، قند، شكر، برنج، حبوبات و سويا، شير، پنير، روغن نباتي و شير خشك مخصوص تغذية كودكان؛
4-كاغذ چاپ، تحرير و روزنامه؛
5- كود، سم و بذر؛
6- كالاهاي اعطائي به صورت بلاعوض به وزارتخانهها و مؤسسات دولتي و مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي و مؤسسات عامالمنفعه؛ تشخيص اهدائي بودن كالاهاي ياد شده با هيأت وزيران است؛
7- كالاهايي كه همراه مسافر و براي استفادة شخصي تا ميزان معافيت مقرر طبق مقررات صادرات و واردات، وارد كشور ميشود. مازاد بر آن طبق مقررات اين قانون مشمول ماليات خواهد بود؛
8- اموال غيرمنقول؛
9- دارو، خدمات درماني انساني و دامي و نيز خدمات ارائه شده توسط سازمان بهزيستي طبق ضوابط مقرر در آئيننامهاي كه به پيشنهاد وزارتخانههاي بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و امور اقتصادي و دارائي به تصويب هيأت وزيران ميرسد؛
10- خدمات مشمول ماليات بردرآمد حقوق موضوع قانون مالياتهاي مستقيم؛
11- خدمات بانكها و مؤسسات اعتباري - غيربانكي مجاز؛
12- خدمات حمل و نقل عمومي مسافري درون و برون شهري و قطار شهري و بين شهري؛
13- مطبوعات و كتاب؛
14- خدمات آموزشي و پژوهشي كه برطبق پيشنهاد مشترك وزارتخانههاي علوم و فنآوري و امور اقتصادي و دارائي به تصويب هيأت وزيران ميرسد.
مادة 13- صادرات كالاها و خدمات به خارج از كشور يا مناطق آزاد تجاري - صنعتي مشمول ماليات موضوع اين قانون نبوده و مالياتهاي پرداختي با ارائه اسناد و مدارك مثبته مسترد ميگردد.
تبصره- كالاهاي همراه مسافران خارجي به هنگام خروج از كشور تا ميزان مقرر در قوانين موضوعه در مقابل ارائه اسناد و مدارك مثبته مشمول استرداد خواهد بود. دستورالعمل اجرائي اين تبصره توسط سازمان امور مالياتي كشور تنظيم و به تأييد وزراي امور اقتصادي و دارائي و بازرگاني ميرسد.
فصل سوم - مأخذ، نرخ و نحوة محاسبه ماليات
مادة 14- مأخذ محاسبه ماليات، بهاي كالا يا خدمت مندرج در صورتحساب خواهد بود در مواردي كه صورتحساب موجود نباشد و يا از ارائه آن خودداري شود، و يا به موجب اسناد و مدارك مثبته احراز شود كه ارزش مندرج در آنها واقعي نيست مأخذ محاسبات ماليات بهاي روز كالا و خدمت به تاريخ روز تعلق ماليات ميباشد.
تبصره- موارد زير جزء مخذ محاسبات ماليات نميباشد:
الف) تخفيفات اعطائي؛
ب) ماليات موضوع اين قانون كه قبلاً توسط عرضهكننده كالا يا خدمت پرداخت شده است؛
ج) ساير مالياتهاي غيرمستقيم و عوارضي كه هنگام عرضه كالا يا خدمت به آن تعلق گرفته است.
مادة 15- مأخذ محاسبه ماليات واردات كالا عبارت است از ارزش سيف كالا به علاوه حقوق و عوارض گمركي و سود بازرگاني و ساير عوارض مندرج در اوراق گمركي.
مادة 16- نرخ ماليات برارزش افزوده، 7% ميباشد.
مادة 17- مالياتهايي كه مؤديان در موقع دريافت كالا يا خدمت براي استفادة شغلي خود به استناد صورتحسابهاي صادرة موضوع اين قانون پرداخت نمودهاند، از مالياتهاي وصول شده توسط آنها كسر ميشود.
تبصره 1: در صورتي كه مؤديان مشمول حكم اين ماده در هر دوره مالياتي اضافه پرداختي داشته باشند، اضافه ماليات پرداخت شده به حساب ماليات دورههاي بعد مؤديان منظور خواهد شد و در صورت تقاضاي مؤديان، اضافه ماليات پرداخت شده ظرف دوره مالياتي بعد مسترد ميشود.
تبصره 2: در صورتي كه مؤديان به عرضه كالاها يا خدمات معاف از ماليات اشتغال داشته باشند، و يا طبق مقررات اين قانون مشمول ماليات نباشند، مالياتهاي پرداخت شده مربوط به كالاها يا خدمات مزبور مسترد نميشود.
تبصره 3: در صورتي كه مؤديان به عرضه كالا يا خدمات مشمول ماليات و معاف از ماليات اشتغال داشته باشند، مالياتهاي پرداخت شده مربوط به كالاها يا خدمات مشمول ماليات در حساب مالياتي مؤدي منظور ميشود.
تبصرة 4: آن قسمت از مالياتهاي ارزش افزوده پرداختي مؤديان كه طبق مقررات اين قانون قابل تهاتر يا استرداد نيست جزء هزينههاي قابل قبول موضوع قانون مالياتهاي مستقيم محسوب ميشود.
تبصرة 5: مبالغ اضافه دريافتي از مؤديان بابت ماليات موضوع اين قانون، در صورتي كه ظرف سه ماه از تاريخ درخواست مؤدي مسترد نشود مشمول خسارتي به نرخ يك واحد بيشتر از بالاترين نرخ سود تسهيلات اعطايي بانكها به بخش خدمات خواهد بود. نرخ مذكور سالانه بوده و خسارت متعلقه به ازاء مدت تأخير قابل محاسبه و پرداخت ميباشد.
فصل چهارم - وظايف و تكاليف مؤديان
مادة 18- كلية عرضهكنندگان كالاها يا خدمات مشمول ماليات موضوع اين قانون مكلفند به ترتيبي كه سازمان امور مالياتي كشور تعيين مينمايد، ثبت نام نمايند.
مادة 19- مؤديان مكلفند در قبال عرضه كالا يا خدمات مشمول ماليات موضوع اين قانون صورتحساب حاوي مشخصات متعاملين و مشخصات مورد معامله به ترتيبي كه توسط سازمان امور مالياتي كشور تعيين و اعلام ميشود صادر و ماليات را در ستون جداگانه درج و وصول نمايند.
تبصره- گمرك ايران مكلف است ماليات موضوع اين قانون را وصول و در پروانههاي گمركي و يا فرمهاي مربوط حسب مورد درج نمايند.
مادة 20- مؤديان مالياتي مكلفند ماليات موضوع اين قانون را محاسبه و از طرف ديگر معامله وصول نمايند.
مادة 21- مؤديان مالياتي مكلفند اظهارنامة هر دورة مالياتي را طبق نمونهاي كه توسط سازمان امور مالياتي كشور تعيين ميشود، حداكثر ظرف پانزده روز از تاريخ انقضاي هر دوره، به ترتيب مقرر تسليم و ماليات متعلق به هر دوره را پس از كسر مالياتهائي كه طبق مقررات اين قانون پرداخت كردهاند، در مهلت مقرر مذكور به حساب سازمان امور مالياتي كشور واريز نمايند.
تبصرة 1- چنانچه مدت فعاليت شغلي كمتر از مدت يك دورة مالياتي باشد، تكليف مقرر در اين ماده نسبت به مدت ياد شده نيز جاري ميباشد.
تبصرة 2- در مورد اشخاص حقيقي و حقوقي كه حسب مورد اداري محل شغل يا فعاليت متعدد هستند، تسليم اظهارنامه و پرداخت ماليات براي هر محل شغل، يا فعاليت به طور جداگانه الزامي است.
تبصرة 3- در مورد كارگاهها و واحدهاي توليدي،خدماتي و بازرگاني كه نوع فعاليت آنها ايجاد دفتر يا فروشگاه در يك يا چند محل ديگر را اقتضا نمايد، تسليم اظهارنامه واحد از سوي مؤدي مطابق دستورالعملي كه به تصويب سازمان امور مالياتي كشور ميرسد، منوط به موافقت سازمان مذكور ميباشد.
تبصرة 4- در مورد مشمولين اين قانون كه داراي محل ثابت براي شغل نميباشند، محل سكونت آنان از لحاظ تسليم اظهارنامه و پرداخت ماليات، محل شغل تلقي ميشود.
مادة 22- اشخاص و واحدهاي شغلي كه با توجه به حجم و نوع فعاليت آنها به عنوان مؤدي از شمول وظايف و تكاليف مقرر در اين قانون مستثني هستند، بنا به پيشنهاد سازمان امور مالياتي كشور و تأييد وزير امور اقتصادي و دارائي و تصويب هيأت وزيران تعيين و اعلام خواهد شد.
مادة 23- مؤديان مالياتي در صورت انجام ندادن تكاليف مقرر در اين قانون و يا در صورت تخلف از مقررات اين قانون، علاوه بر پرداخت ماليات متعلقه مشمول جريمهاي حداكثر تا دو برابر ماليات متعلق به موجب آئيننامهاي كه به پيشنهاد سازمان امور مالياتي كشور به تأييد وزير امور اقتصادي و دارائي و تصويب هيأت وزيران ميرسد، خواهند بود.
مادة 24- تأخير در پرداخت مالياتهاي موضوع اين قانون در موعد مقرر موجب تعلق ماليات اضافي به ميزان يك واحد بيشتر از بالاترين نرخ سود تسهيلات اعطائي بانكها به بخش خدمات نسبت به ماليات متعلقه خواهد بود. نرخ مذكور سالانه بوده و ماليات اضافي متعلقه به نسبت مدت تأخير قابل محاسبه وصول ميباشد.
فصل پنجم - سازمان ماليات برارزش افزوده و وظايف و اختيارات آن
مادة 25- به سازمان امور مالياتي كشور اجازه داده ميشود از تاريخ تصويب اين قانون در چهارچوب تشكيلات مورد تأييد سازمان مديريت و برنامهريزي كشور، تشكيلات، نيروي انساني تجهيزات مورد نياز را تأمين نمايد.
مادة 26- وظايف و اختيارات و عناوين شغلي مأموران مربوط و شرايط احراز آنها و همچنين ترتيب رسيدگي مالياتي براساس آئيننامهاي خواهد بود كه به پيشنهاد سازمان امور مالياتي كشور به تصوير وزير امور اقتصادي و دارائي خواهد رسيد.
مادة 27- به منظور بررسي و نظارت بر حسن اجراي اين قانون و همچنين رسيدگي به اظهارنامه يا تعيين ميزان معاملات مؤديان، مأموران ذيربط سازمان امور مالياتي كشور ميتوانند، به مؤديان و خريداران مراجعه و دفاتر و اسناد و مدارك آنها را مورد رسيدگي قرار دهند. مؤديان و خريداران مكلف به ارائه دفاتر و اسناد و مدارك درخواستي ميباشند و در صورت عدم ارائه دفاتر و اسناد و مدارك مورد نياز، ماليات متعلق رأساً تعيين و مطالبه خواهد شد.
مادة 28- در مواردي كه اوراق مطالبه ماليات يا برگ استرداد ماليات اضافه پرداختي به مؤدي ابلاغ ميشود، در صورتي كه مؤدي معترض باشد، ميتواند ظرف بيست روز پس از ابلاغ اوراق مذكور به واحد مالياتي مربوط براي رفع اختلاف مراجعه نمايد كه در صورت رفع اختلاف پرونده مختومه ميگردد. در صورتي كه مؤدي در مهلت مذكور كتباً اعتراض ننمايد، اوراق مطالبه ماليات و يا برگ استرداد ماليات اضافه پرداختي، حسب مورد، قطعي است.
مادة 29- در صورتي كه مؤدي ظرف مهلت مقرر در مادة 28 اعتراض خود را كتباً به واحد مالياتي مربوط تسليم نمايد، پرونده امر ظرف 10 روز از تاريخ تسليم اعتراض به ادارة امور مالياتي مربوط، به هيأت حل اختلاف مالياتي موضوع قانون مالياتهاي مستقيم احاله ميشود.
مادة 30- هيأت حل اختلاف مالياتي موضوع مادة29، طبق مقررات مربوط، نسبت به موضوع اختلاف رسيدگي و رأي مقتضي صادر خواهد نمود. اين رأس قطعي و لازمالاجراء است و در ساير مراجع مالياتي قابل اعتراض نخواهد بود.
مادة 31- رسيدگي به تخلفات مالياتي مأموران اجراي اين قانون و مؤديان مالياتي به جز موارد مذكور در اين قانون، تابع مقررات قانون مالياتهاي مستقيم خواهد بود.
فصل ششم - ساير مقررات
مادة 32- مؤديان مشمول ماليات موضوع اين قانون مكلفند از دفاتر، صورتحسابها و ساير فرمهاي مربوط، ماشينهاي صندوق و يا ساير وسايل و روشهاي نگهداري حساب كه سازمان امور مالياتي كشور تعيين ميكند، استفاده نمايند. مدارك مذكور بايستي تا مدت ده سال پس از سال مالي مربوط توسط مؤديان نگهداري و در صورت مراجعه مأموران مالياتي به آنان ارائه شود.
مادة 33- در مواردي كه اسناد و مدارك مربوط به عرضه كالا و خدمت مؤديان نزد اشخاص ثالث باشد، اشخاص مزبور مكلفند، درخواست كتبي مأموران اجراي اين قانون اسناد و مدارك مر بوط و هرگونه اطلاعات لازم را ارائه دهند.
مادة 34- در صورتي كه بر اثر استنكاف اشخاص ثالث از ارائه اسناد و مدارك مورد درخواست مأموران اجراي اين قانون زياني متوجه دولت شود اشخاص مستنكف محكوم به جبران زيان وارده به دولت خواهند بود. مرجع احراز استنكاف و تعيين زيان وارده به دولت مراجع صالحه قضائي است كه با اعلام و پيگيري سازمان امور مالياتي كشور، خارج از نوبت رسيدگي خواهند نمود.
مادة 35- سازمان امور مالياتي كشور مجاز است در موارد مقتضي وصول و ايصال ماليات برخي مؤديان موضوع اين قانون را به اشخاص ثالث كه مسئول يا واسطه دريافت و پرداخت وجه بين مؤديان و ديگران هستند، محول نمايد. در اينگونه موارد با اعلام مراجع مالياتي اشخاص مزبور مكلف خواهند بود موقع پرداخت يا تخصيص، ماليات متعلق را كسر و يا اخذ و ظرف ده روز از تاريخ پرداخت يا تخصيص به حساب مالياتي مربوط واريز و رسيد آن را به مؤدي تسليم نمايند.
مادة 26- مأموران اجراي اين قانون بايد اطلاعاتي را كه از اظهارنامههاي مالياتي و يا ضمن رسيدگي به امور مالياتي مؤديان به دست ميآورند. محرمانه تلقي و از افشاي آنها جز در امر تشخيص ماليات خودداري نمايند و در صورت افشاء طبق مقررات مربوط مجازات خواهند شد.
مادة 37- معادل نيم درصد از وجوهي كه توسط امور مالياتي مكشور بابت ماليات و جرائم موضوع اين قانون وصول ميگردد به عنوان درآمد اختصاصي سازمان مذكور موضوع ماده 14 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1366 محسوب ميشود. اعتبار اختصاصي از محل درآمد ياد شده كه سالانه در قانون بودجه كل كشور منظور ميشود، در مورد تشويق كاركنان و كساني كه در امر وصول ماليات فعاليت مؤثري مبذول ميدارند، مصرف ميشود. وجوه پرداختي به استناد اين ماده از شمول كليه مقررات مغاير مستثني است.
مادة 38- سازمان امور مالياتي كشور موظف است طرح لازم براي توسعه، تجهيز، آموزش و تربيت كارمندان مالياتي، آموزش و ترويج فرهنگ مالياتي از طريق رسانهها و سازوكارهاي مناسب در سطح كشور در طول يك دوره زماني حداكثر پنج ساله را تهيه و تنظيم نمايد. سازمان مديريت و برنامهريزي كشور مكلف است به پيشنهاد سازمان ياد شده اعتبار لازم براي اجراي طرح را سالانه در لايحه بودجه كل كشور منظور نمايد.
مادة 39- مقررات مربوط به نحوة «وصول ماليات» و «ابلاغ اوراق مالياتي» مقرر در قانون مالياتهاي مستقيم، در مورد ماليات موضوع اين قانون نيز جاري است.
مادة 41- از تاريخ لازمالاجرا شدن اين قانون كليه قوانين و مقررات خاص و عام مغاير ملغي و همچنين برقراري و دريافت هرگونه ماليات غيرمستقيم از توليدكنندگان و واردكنندگان كالاها و ارائه دهندگان خدمات ممنوع ميباشد و كليه قوانين و مقررات مربوط به دريافت هرگونه ماليات غيرمستقيم كه بر توليد و واردات كالاها و ارائه خدمات برقرار شده است لغو ميشود. موارد زير از شمول حكم اين ماده مستثني ميباشد:
- ماليات خودروهاي وارداتي؛
- ماليات نقل و انتقال خودروها و شناورها؛
3- حقوق گمركي،سود بازرگاني.
مادة 42- تاريخ اجراي اين قانون از اول فروردين ماه سال 1384 است.
خلاصه و نتيجهگيري
همانگونه كه بيان گرديد، دولتها براي تأمين هزينههاي خود از منابع مختلفي استفاده ميكنند كه يكي از مهمترين آنها، ماليات ميباشد.
در كشور ما در كنار درآمدهاي مالياتي،درآمد حاصل از فروش نفت و گاز از اقلام عمدة تشكيل دهندة درآمدهاي دولت است؛ اتكاي بيش از حد به درآمدهاي نفتي با توجه به نوسانهاي شديد بهاي نفت در بازار جهاني، بيثباتي كل درآمدهاي دولت را در طول سه دهة اخير در اقتصاد ايران موجب گرديده است. در طول اين سه دهه، درآمدهاي مالياتي، درمقايسه با درآمدهاي نفتي همواره مبلغ ناچيزي بوده است. بديهي است كه ساختار ناسالم درآمدها و هزينههاي دولت و روشهاي تأمين كسري بودجه، سبب مختل شدن اثرات ابزارهاي سياستگذاري كلان، چه پولي و چه مالي در اقتصاد كشور شده است.
با توجه به بررسيهايي كه در اين پژوهش صورت گرفت، مشخص گرديد كه از مالياتها ميتوان به عنوان يك ابزار مالي مؤثر براي تصحيح و هدايت اقتصاد جامعه به سمت مطلوب و مورد نظر استفاده كرد. در واقع، از طريق اين ابزار (ماليات) كه ميتواند در قالب سياستهاي مالي مناسب به كارگرفته شود، ميتوان از ظرفيتهاي موجود به طور كامل استفاده كرد و يا ظرفيتهاي جديد ديگر را مورد بهرهبرداري قرار داد و در نتيجه موجبات تسريع جريان رشد اقتصادي را فراهم آورد.
بررسي سيستم مالياتي كشور (در قسمتهاي قبلي) اين مسأله را آشكار ساخت كه وصولي ماليات در مقايسه با ديگر منابع درآمدي دولت و نيز نسبت به توليد ناخالص داخلي در سطح پائيني قرار دارد. بنابراين، ضروري است كه از وابستگي بودجة دولت به درآمدهاي نفتي كاسته شود و در مقابل، منابع مالياتي نقش مهمتري در تأمين درآمدها ايفاء نمايند. به همين دليل لازم است كه مشكلات نظام مالياتي كشور شناسايي شود تا بتوان درصدد رفع آنها برآمد؛ همانگونه كه بيان گرديد اين مشكلات عبارتند از:
1- مشكلات فرهنگي
2- مشكلات قوانين موجود مالياتي
3- مشكلات اجرايي
1- مشكلات فرهنگي: از نظر اشاعه و رشد فرهنگ مالياتي، اين امر از آن جهت در جامعه حائز اهميت است كه بدون اعتلاي فرهنگ مالياتي و پذيرش ماليات از سوي مؤديان، هيچ نظام مالياتي از كارايي مؤثر برخوردار نخواهد بود.
2- مشكلات قوانين موجود مالياتي: در اين خصوص برقراري يك سيستم مالياتي صحيح در جامعه، لزوم قوانين مالياتي جامع و داراي اهداف مشخص مالي، اقتصادي، اجتماعي را ايجاب ميكند، همچنين اين قوانين بايد از قابليت اجرايي كافي برخوردار باشد و ابهام و پيچيدگي نداشته باشند و نيز متناسب با ساختار اقتصادي جامعهاي كه نظام مالياتي در آن پياده ميشود تنظيم و تدوين شده باشد و به طور كلي تمامي ويژگيهاي خاص آن جامعه در زمينههاي مختلف اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي را دربرداشته باشد.
3- مشكلات اجرايي: مشكلاتي اجرايي سيستم مالياتي در حال حاضر شامل موارد زير است:
3-1- مشكلات مربوط به نارسايي سازمان تشخيص ماليات - كه اهم اين مشكلات عبارتند از:
الف-كمبود نيروي انساني؛
ب- عدم آموزش كافي مأموران تشخيص ماليات؛
ج- عدم وجود يك منبع اطلاعاتي در خصوص تعداد مؤديان و وضع درآمد آنها.
3-2- مشكلات مربوط به تشخيص عليالرأس ماليات - از اين نظر كه از يك سو موجب ايجاد امكان فرار از پرداخت ماليات قانوني را براي مؤديان بدحساب فراهم ميآورد، و از سوي ديگر ممكن است به علت تماس مكرر مأموران مالياتي با مؤديان، احتمالاً باعث انحراف كادر تشخيص ماليات ميگردد.
3-3- وجود تأخيرات زماني در زمينه وصول مالياتها - در سيستم فعلي، حوزههاي مالياتي درگير يك سلسله مسائل پيچيدهاند كه اين مسائل و نيز عدم وجود يك منبع اطلاعاتي در خصوص تعداد مؤديان و ميزان درآمد آنها موجب ميشود كه مالياتهاي وصول شده دچار وقفة زماني گردد كه اين امر با در نظر گرفتن تورم در اقتصاد، قدرت خريد درآمدهاي مالياتي وصول شده را كاهش ميدهد.
از آنجا كه دولت به منظور انجام وظايف خود نياز به درآمد بيشتري دارد و با توجه به اين كه درآمدهاي مالياتي در بين درآمدهاي دولت از ويژگيهاي خاصي برخوردار است و همچنين به دليل عدم استفاده از ظرفيتهاي كامل مالياتي كشور، لازم است كه اين نوع درآمد افزايش يابد و از طرفي، افزايش درآمدهاي مالياتي خود مستلزم اصلاح ساختار مالياتي و ايجاد تغييراتي در سيستم مالياتي كشور ميباشد.
از حمله ابزارهايي كه در نظام مالياتي كشور ميتوان از آن به منظور رفع مشكلات سيستم مالياتي استفاده كرد، برقراري شيوة ماليات برارزش افزوده است.
بايد دانست كه هيچگونه نسخة از پيش پيچيده شدهاي براي طراحي يك رشته از مالياتها، يا حتي يك ماليات خاص در دست نيست. در واقع نظام مالياتي راي هر كشور بايستي با خصوصيات و ويژگيهاي خاص آن كشور طراحي و اجراء شود. لذا با توجه به ويژگيهاي عمومي ماليات برارزش افزوده و نياز شديد دولت به اصلاح نظام مالياتي براي افزايش درآمدهاي مالياتي، توجه به امكان اجراي اين ماليات از اهميت خاصي برخوردار است. از آنجا كه اين ماليات برمبناي ارزش افزوده در مراحل مختلف توليد كالاها و ارائه خدمات محاسبه و وصول ميگردد. از پاية مالياتي گستردهاي برخوردار است و امكان وصول بخش اعظم ظرفيتهاي بالقوه مالياتي كشور راه مهيا ميسازد. ايجاد منبع درآمد جديد، باثبات و قابل انعطاف به منظور پاسخگويي به هزينههاي روزافزون از جمله دلايل اصلي وضع اين ماليات است. پاية گستردة اين ماليات كاهش در نرخ مالياتي را توجيه ميكند كه خود از ويژگيهاي بارز اين روش در جهت تشويق فعاليتهاي اقتصادي تلقي ميشود. روش و اسلوب متفاوت جمعآوري اين نوع ماليات، آن را از نظر كارايي، از ديگر مالياتها متمايز ميسازد و اجراي آن ميتواند بسياري از نارساييهاي نظام مالياتي را برطرف نمايد.
به طور كلي دلايل ايجاد انگيزة طرح ماليات برارزش افزوده در كشورهاي گوناگون را ميتوان به شرح زير برشمرد:
- رفع نارساييهاي مالياتي سنتي؛
- ايجاد منبع درآمد براي پاسخگويي به هزينههاي روزافزون دولتها؛
- ايجاد سيستم مالياتي، متناسب با عملكرد پيمانهاي منطقهاي؛
4- ايجاد تحول در ساختار مالياتي به دليل هماهنگ نبودن آن با روند توسعة اقتصادي.
ماليات برارزش افزوده به عنوان يك روش نوين مالياتي و داراي سادگي ساختار اخذ ماليات، درك و نحوه محاسبه براي مؤديان، يعني روش «خوداظهاري» است و با توجه به شيوه فاكتورنويسي، اين امكان را به مؤديان مالياتي ميدهد تا مالياتي را كه بر روي خريد كالاها يا خدمات واسطهاي پرداخت كردهاند از ماليات وصول شده بابت فروش كالاها و خدمات كسر و مابهالتفاوت را به خزانه دولت واريز كنند.
در اين راستا اجزاي اساسي يك سيستم مالياتي كه عبارتند از: نحوة محاسبةپايه مالياتي، چگونگي محاسبة و وصول بدهي مالياتي و روشهاي مختلف آن و … مورد بررسي قرار گرفتند كه ميتوان آنها را به قرار زير خلاصه نمود:
– براي محاسبه پاية ماليات به ارزش افزوده سه روش، ماليات برارزش افزوده از نوع توليد، ماليات برارزش افزوده از نوع درآمد، و ماليات برارزش افزوده از نوع مصرف وجود دارد نوع توليدي ماليات برارزش افزوده اگر براساس قاعدة مبدأ به كار رود كلية مخارج انجام شده براي توليد ناخالص داخلي را شامل ميشود و در حالتي كه براساس قاعدة مقصد به كار رود كلية مخارج انجام شده براي توليد ناخالص داخلي را شامل ميشود ولي بايد تعديلي بر اي تراز تجاري به كار رود. اين پاية مالياتي را ميتوان به صورت زير بيان نمود:
PNAT = GDP – Gw = C + I + Gc + (X – M)
در ماليات بر ارزش افزوده از نوع مالياتي درآمدي، استهلاك از پاية مالياتي حذف ميشود و ماليات بر سرمايهگذاري خالص وضع ميشود:
IVAT = GDI – Gw – D = V – Gw
و هرگاه كل مخارج سرمايهگذاري ناخالص (I) از ماليات معاف باشد پاية ماليات از نوعمصرف به دست ميآيد، يعني:
CVAT = GDP – Gw – I = C + Gc + (X – M)
يعني فقط مخارج مصرفي مشمول ماليات ميشوند.
با مقايسة سه روش فوق نتيجهگيري ميشود كه بهترين راه براي محاسبة پاية ماليات برارزش افزوده، نوع مصرف ماليات برارزش افزوده ميباشد، چرا كه:
الف- سادهتر از دو نوع ديگر محاسبه ميشود؛
ب- به درآمد پسانداز شده و يا سرمايهگذاري شده دوبار ماليات وضع نميشود؛
ج- نسبت به مصرف در زمان حال يا آينده و همچنين نسبت به مصرف سرمايه به جاي كار خنثي ميباشد.
تنها ايراد اين نوع ماليات برارزش افزوده محدود بودن پاية مالياتي آن است كه ميتوان با تدابير مختلفي پاية مالياتي را گسترش و يا نرخ آن را افزايش داد.
– در سيستم ماليات برارزش افزوده براي محاسبه مبادلات بينالمللي از دو اصل مبدأ و مقصد استفاده ميشود.
در اصل مبدأ، ماليات به ارزش افزودة كلية محصولات كه در داخل كشور توليد ميشوند، اعمال ميگردد، اما در قاعدة مقصد، ماليات به ارزش افزودة كلية محصولاتي كه در داخل كشور مصرف ميشوند وضع ميگردد.
بهترين روش براي محاسبة مبادلات بينالمللي اصل مقصد ميباشد، چرا كه:
الف- در اصل مقصد نيازي به محاسبه دقيق ارزش صادرات و واردات نميباشد (زيرا همة كالاها و خدماتي كه مصرف ميشوند مشمول ماليات هستند)؛
ب- در اصل مقصد، ارزش افزودة صادرات، قسمتي از پاية مالياتي كشور واردكننده خواهد بود بنابراين با استفاده از آن پاية مالياتي افزايش مييابد.
– براي محاسبة ماليات برارزش افزوده از سه روش تفريقي و اعتباري و جريان وجوه نقدي استفاده ميشود.
در روش اعتباري (جمع) ارزش افزوده برابر است با:
ارزش افزوده = هزينة نيروي كار + بهره + ماليات +استهلاك +سود
اين تجربة ارزش افزوده، سود را در جايگاه مناسبش و فقط به عنوان بخش نسبتاً كوچكي از ثروت ايجاد شده توسط بنگاه، قرار ميدهد. به اين ترتيب، مفهوم ارشز افزوده تعامل بين نيروي كار و سرمايه را در بنگاههاي تجاري برجستهتر ميكند.
در روش تفريقي ارزش افزوده برابر است با:
فروش كل ×××
– مواد و خدمات خريداري شده ××
ارزش افزوده ××
با وجود آنكه محاسبة ارزش افزوده از روش تفريقي از جنبههاي نظري سادهتر است، اما محاسبة آن در عمل با مشكلاتي روبهرو است كه اين مشكلات ناشي از عدم وجود قواعد ثابت براي نحوة برخورد با برخي از اقلام است.
در روش جريان وجوه نقدي، بدهي مالياتي براساس جريان وجوه نقدي بنگاه محاسبه ميشود.
بهترين روش براي محاسبه بدهي مالياتي، روش اعتباري ميباشد، چرا كه:
الف- در روش اعتباري، بدهي مالياتي به معاملات تعلق ميگيرد، بنابراين وجود فاكتور فروش موجب سهولت در محاسبه بدهي مالياتي ميشود؛
ب- با اين روش انجام عمل كنترل و حسابرسي براي دستگاه مالياتي آسانتر خواهد شد؛
ج- مكانيزم ضد فرار مالياتي وجود دارد؛
د- امكان نرخگذاري متعدد وجود دارد؛
هـ- محاسبة بدهي مالياتي در اين روش براي دورههاي مختلف (يك ماهه، دو ماهه و …) آسان ميباشد؛
به طور خلاصه، چنانچه ماليات برارزش افزوده به نحوي موثر و مطلوب اجرا شود، پيشبيني ميشود بسياري از حلقههاي زنجيرة مبادلات اقتصادي كه در وضعيت موجود از نظارت دستگاه مالياتي و به ويژه بخش ماليات بردرآمد خارج است، تحت كنترل درآيد و موجب تحول در بخش ماليات بردرآمد شود. زيرا ما شاهد آن هستيم كه بخشهايي چون خدمات، به ويژه تجارت، كمترين سهمي در تحمل بار مالياتي دارند و برعكس، بخشهايي چون صنعت به عنوان يك بخش مولد و در عين حال فاقد كارايي لازم در رقابت با فعاليتهاي مشابه در سطح جهاني، مشمول مالياتها و عوارض متعدد شده است.
ماليات برارزش افزوده به دليل اينكه جايگزين مالياتهاي غيركاراي فعلي ميشود، افزايش كارايي نظام مالياتي را در پي خواهد داشت. با بكارگيري ماليات برارزش افزوده از نوع مصرفي (در لايحه پيشنهادي دولت) هيچگونه مالياتي بر كالاهاي سرمايهاي تعلق نخواهد گرفت، به عبارت ديگر كالاهاي سرمايهاي در جريان توليد از اين ماليات معاف بوده و اين عامل سبب افزايش انگيزه سرمايهگذاري ميشود. در نتيجه افزايش سرمايهگذاري، توليد رونق يافته و اثرات مثبت آن در اقتصاد از جمله، كاهش قيمتها، افزايش درآمد سرانه و … مشهود خواهد بود. اصولاً هر سياستي كه منجر به رشد اقتصادي كشور شود نه تنها درآمد مردم را كاهش نميدهد، بلكه درآمد سرانه را نيز بالا خواهد برد.
در لايحه پيشنهادي دولت نهايت دقت و تلاش صورت گرفته است تا اثرات منفي اين ماليات، به ويژه بر اقشار فقير به حداقل برسد و در اين زمينه كالاهاي ضروري خانوار و برخي خدمات از اين ماليات معاف شدهاند. اگرچه معافيت كاهش كارايي را به همراه دارد ولي دولت آگاهانه منافع اقشار فقير را در اولويت قرار داده است. همچنين نكتة قابل توجه ديگر در نظر گرفتن نرخ پايين (هفت درصد) براي ماليات است و دليل اصلي آن كاهش اثرات آن بر اقشار مختلف جامعه و جلوگيري از اثرات تورمي آن است.
اگرچه تأثير تنازلي اين ماليات انكارناپذير است و اجراي نادرست آن آثار تورمي و ركودي را به دنبال خواهد داشت، ولي قضاوت قبل از اجراي آن چندان منطقي نيست، به طوري كه اين ماليات در مقايسه با ساير مالياتها اختلال كمتري در اقتصاد ايجاد ميكند.
[1] – Von Siemens
[2] – T.S.Adams
[3] – Turn Over Tax
[4] – ماليات بر ارزش افزوده داراي سه نوع مصرفي، درآمدي و توليدي ميباشد. براي اطلاعات بيشتر به فصلهاي بعدي مراجعه شود.
[5] – European Economic Community
[6] – Andean Common Market
[7] – The Treaty of cartagena
[8] – ماليات بر ارزش افزوده با دو روش تفريقي و اعتباري محاسبه ميگردد. در روش اعتباري بايد ميزان ماليات هزينه شده، به طور صريح در فاكتور هر معامله مشمول ماليات ارائه شود، ميزان مالياتي كه مؤدي به مقامات مالياتي اظهار ميكند برابر است با تفاوت بين ماليات بر فروش او و ماليات پرداخت شده به خريدهايش. در روش تفريقي بدهي مالياتي هر مودي به وسيلة اعمال نرخ ماليات بر تفاوت بين كل فروش (شامل اثر ماليات بر ارزش افزوده در قيمت فروشي) و كل خريد (شامل اثر ماليات بر ارزش افزوده در قيمت خريد) محاسبه ميشود. براي اطلاع بيشتر به فصلهاي مربوطه مراجعه شود.
[9] – Excise Duty
[10] – به موجب مادة 2 قانون اصلاح موادي از قانون مالياتهاي مستقيم ماليات بر اراضي باير حذف شدهاند (مصوب 27/11/1380).
[11] – فريبا يحيايي، «برآورد ظرفيت مالياتي كشور»، پاياننامه كارشناسي ارشد (به راهنمايي دكتر اكتر كميجاني)، دانشكدة اقتصاد دانشگاه تهران، سال 1370، صفحة 95.
[12] – كارايي سيستم مالياتي = ظرفيت بالقوة مالياتي.
[13] – اين روش در محل كاربردي ندارد و هيچكدام از كشورها از اين روش استفاده نميكنند. به همين دليل در اينجا اشارهاي مختصر به آن خواهد شد.
[14] – (Tax Base) پاية مالياتي عبارت است از آن چيزي كه به موجب قانون مشمول پرداخت ماليات است كه به طور كلي عبارتند از: ماليات بردرآمد، ماليات بر دارايي، ماليات بر مصرف، ماليات ارزش افزوده، ماليات ارث، مستغلات، گمركي و سرانه.
[15] – قاعدة مبدأ و قاعدة مقصد متعاقباً توضيح داده خواهد شد (در صفحة 5).
[16] – General tax on consumption
[17] – نرخ بدون شمول ماليات با شمول ماليات متعاقباً توضيح داده خواهد شد.
[18] – گاهي اوقات به منظور اجتناب از وارد كردن فشار به مصرفكنندگان كم درآمد، مقررات ماليات N AT بعضي از كالاها و خدمات مورد مصرف طبقات كم درآمد را از ماليات معاف ميكنند. در معافيت مالياتي كه قبلاً براي خريد كالا و خدمات پرداخت شده است قابل استرداد نيست.
[19] – هنگامي كه فعاليتي از شمول ماليات مبتني بر ارزش افزوده خارج است و ضمن آن انجام دهندة آن فعاليت محق به بازدريافت ماليات كالا و خدمات پرداختي (بابت خريدهايش) ميباشد، اصطلاحاً عنوان ميشود ماليات آن فعاليت به نرخ صفر است.
[20] – براي يك سيستم ماليات برارزش افزوده كه فقط يك مرحلة مشمول نرخ صفر و يك نرخ مثبت دارد، روش تفريقي ميتواند به كار رود اما كلية مؤديان بايد خريدهاي مشمول ماليات را از خريدهاي غيرمشمول ماليات جدا كند.
[21] – براي مثال، روش اعتباري در حالتي كه صورتحساب معاملات مشمول ماليات به سادگي بتواند ماليات پرداخت شده توسط خريدار و ماليات اخذ شده توسط فروشنده را كنترل نمايد، يك خط مميزي (adit trail) ايجاد مينمايد. بنابراين در اين زمينة اجرايي، روش اعتباري ميتواند برتري داشته باشد.
[22] – احتمالاً اين مسأله، يكي از مهمترين علل رواج روش اعتباري در سيستم ماليات بر ارزش افزوده در سطح جهان است. اما اين محدوديت روش تفريقي ميتواند مزيتي براي طراحي نظام مالياتي كشور پذيرندة آن به همراه داشته باشد. اين مزيت آن است كه پذيرش اين روش لزوماً ماليات برارزش افزوده با نرخ يكسان را به كشور تحميل مينمايد.
[23] – Maney Machine
[24] – Tax Cascading