مقایسه ضات زناشویی در بین زنان مطلقه و زنان متأهل بویین زهرا

مقدمه:

ازدواج یک نهاد جهانی است که روابط جنسی انسان را تامین می کند و شناخت اجتماعی به فرزندان می دهد که از آن ناشی شده اند . نهاد ازدواج نیازهای روحی ،زیست شناختی و روان شناسی زوجین را رضامی کند .اکثرادیان ازدواج را به مثابه ی یک واقعه ی مقدس بین زن و مرد به منظور روابط زناشویی سالم و اشاعه اندیشه های دینی ، تلقی می کنند که همین موضوع باعث ایجاد رضایت زناشویی در بین زنان و مردان خواهد بود که ممکن است با هر تلنقری از بین برود که باید از این معزل تا حد امکان جلوگیری به عمل آید . در سال اول ازدواج سالهای دشوار سازگاری زوجین با یکدیگر ، اعضای خانواده و دوستان به شمار می رود که می تواند سالهای طولانی باشد و اغلب هم چنین است . به نظر روانشناسان در ایجاد رضایت از زندگی زناشویی عواملی مانند سازگاری با شریک زندگی ، سازگاری جنسی ، و سازگاری اقتصادی جزء عوامل اصلی زندگی است که شرح آنها هم بوده است . و عدم توجه به این مسائل باعث جدایی و طلاق در بین زوجین خواهد شد که روابط بین فردی همانگونه که در شغل و دوستی نقش مهمی را بازی می کند در ازدواج و رضایت زناشویی نیز بسیار شایان توجه می باشد کار مشکلتر جلوه می کند  .

همچنین تعاملهای اجتماعی گذشته همسران و همکاری و شریک مساعی آنان با یکدیگر نقش بسزایی در این زمینه دارا می باشد به علاوه افرادی که دوره کودکی ونوجوانی را با محبوبیت سپری می کنند توانایی سازگاری بیشتر با دیگران و بینش اجتماعی لازم را دارا بوده و این امر به آنها کمک می کند که در ازدواج خود نیز موفق تر باشند .

نخستین وظیفه ی هنجارهای اخلاقی یک جامعه تنظیم روابط دو جنس زن و مرد بر پایه های مناسب است انسانی ترین عمل تنظیم این روابط همان ازدواج است که می توان آن را به عنوان اتحاد زن و مرد برای بهبود و پیشرفت در آینده و همین طور رضایت از زندگی تعریف کرد . ازدواج و پایبند بودن به اصول آن می تواند توافقی و پیوندی باشد در بین زن و مرد که زیر بنای آن یک نیاز زیستی است و پیدای خانواده به آن مربوط است و اگر این اصول و توافق بشکند باعث ز بین رفتن تداوم خانواده خواهد بود آشنایی بیشترطرفین زندگی یکی از اصولی ترین توافقات زندگی است که رضایت از زندگی و تفاهم را در آن بیشتر و بیشتر می کند و باعث رسیدن به اوج می شود که امید است با پژوهشهای انجام شده بتوان عواملی که رضایت از زندگی زناشویی در بین زوجین را افزایش می دهد بشناسیم و در گسترش و ترویج آن تلاش کنیم .

اهداف تحقیق

هدف از تحقیق حاضر بررسی رضایت زناشویی در بین زنان مطلقه و متاهل می باشد به این صورت که زنان مطلقه بعد از جدایی از زندگی خود رضایت خاطر دارند یا زنان متاهل با وجود مشکلات اعم از اقتصادی و یا تفاهم از زندگی زناشویی احساس رضایت دارند یا خیر ؟

سوال پژوهش

  • آیا بین زنان مطلقه و زنان متاهل از لحاظ رضایت مندی زناشویی تفاوت معنی داری وجوددارد ؟
  • آیا رضایت زناشویی در بین خانواده های کم درآمد با خانواده درآمد بالا تفاوت معنی داری وجود دارد ؟

3-آیا رضایت زناشویی در بین زوجین فامیلی بیشتر از زوجین غریبه است ؟

فرضيه هاي تحقيق

بین زنان مطلقه و متاهل ازلحاظ رضایت مندی زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .

بین زنان خانواده های کم درآمد و زنان درآمد بالا از لحاظ رضایت زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .

ین زنان زوجین فامیلی و زوجین غریبه از لحاظ رضایت زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .

متغیرهای تحقیق

رضایت زناشویی                                              متغیر وابسته

وضعیت تاهل ( متاهل بودن و مطلقه )                 متغیر مستقل

  • جنس متغیر کنترل
  • میزان درآمد متغیر تعدیل کننده

تعاریف عملیاتی واژه ها و مفاهیم

رضایت زناشویی عبارت است از کنش متقابل بین دو نفر ، یک مرد و یک زن که برخی شرایط قانونی را تحقق بخشیده اند و مراسمی برای برپایی زناشویی خود راه انداخته اند و بطور کلی عمل آنان مورد پذیرش قانون قرار گرفته که سازگاری در بین ارتباط جسمانی سازگاری تفاهم با اقوام همسر – سازگاری  با مسائل اقتصادی و اجتماعی در ایجاد رایت زناشویی می تواند نقش داشته باشد ( کهوری نژاد – 1378 )

در این پژوهش رضایت زناشویی عبارت است از نمره ای که آزمودنی از آزمون رضایت مندی بدست آورده اند .

زنان متاهل : زنانی که با مردی در یک سقف زندگی می کنند و به پرسش نامه رضایت مندی پاسخ می دهند .

زنان مطلقه : شامل زنانی است که بعد از ازدواج بر اساس مشکلاتی از همسر خود جدا شده اند .

پیشینه و ادبیات تحقیق 

تعریف ازدواج

ساروخانی به نقل از گارلسون در تعریف ازدواج چنین اظهار می کند که ازدواج فرایندی است از کنش متقابل بین دوفرد یک زن و مرد که شرایط قانونی را تحقق بخشیده اند و مراسمی برای برپایی زناشویی خود راه انداخته اند و به طور کلی عمل آنان مورد پذیرش قانونی قرار گرفته و بدان ازدواج اطلاق شده است . به اعتقاد او چهار خصلت : 1- ارتباط جسمانی 2- تخالف جنسی 3- پایایی 4- قرارداد اجتماعی ازدواج دلالت بر ارتباطی دارد که در بین سایر ارتباطات انسانی دارای امنیت بی نظیر است .

دیگر ارتباطات انسانی  هر یک به بعدی از ابعاد حیات توجه دارد در حالی که ازدواج دارای ابعاد زیستی ، اقتصادی ، عاطفی و همچنین روانی اجتماعی است .

ازدواج تعهدی مقدس است و برخی همین تقدس را مهمترین وجه تمایز آن از سایر روابط بین انسانها می داندد به نوشته ساروخانی مسیحیان کاتولیک چنان بر این بعد تاکید دارند که از آن شکست ناپذیر بودن ازدواج را استنباط می نمایند پیامبر گرامی اسلام ( ص ) نیز می فرمایند که « زن بگیرید و طلاق ندهید زیرا عرش از وقوع طلاق می لرزد . » ( نهج البلاغه صص230 ) . همین طور حضرت امام جعفر صادق ( ع ) فرموده اند:« هیچ چیز در میان حلالها منفورتر از طلاق در نزد خداوند نیست ». ( حقانی زنجانی 1366 ) .

اهمیت ازدواج

شرح مقدس اسلام تاکید ویژه ای بر ازدواج دارد به نوشته مظاهری  ( 1371 )

رسول خدا ( ص ) می فرماید : «هیچ چیز در نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست» . حضرت علی ( ع ) نیز در این باره فرموده اند : « ازدواج کنید که همانا ازدواج کردن سنت رسول خدا ( ص ) است » .

در باب کراهت مجرد بودن روایتهای زیادی وجود دارد . پیامبر گرامی اسلام ( ص ) رموده اند : « اکثر اهل جهنم عزبها هستند » و یا « پست ترین مرگها ، مرگ عزبهاست » . همچنین فرموده اند : که هرکس زن بگیرد نیمه ایمان خویش را کامل کرده و از خداوند درباره نیم دیگر بترسد »    

به نوشته هامبورگ ( 1989 )مطلعات انجام شدهاخیر نشان می دهد که میزان بزهکار پس از ازدواج کاهش می یابد . همچنین تشکیل خانواده شبکه حمایت اجتماعی فرد را وسیعتر می گرداند و این امر خود می تواند دلیلی برای مقاومت در برابر استرسها و بحرانهای زندگیباشد . به علاوه برخی از روان شناسان شیوع بعضی از انواع یماریهای روانی را در خانه های تک نفری تشخیص داده اند به اعتقاد مهدوی 0 1367 ) جامعه شناسان نیز برای خانواده اهمیت خاصی قائل اند . شلسکی جامعه شناس آلمانی برای نهاد خانواده کارکرد یگانه و بسیار مهمی را قایل استکه آن را کارکرد سبکبار کردن می نامد . به نظر او کارکرد سبکبار کردن به این دلیل به خانواده مربوط می شود که این نهاد قادر است نیازهای زیستی و اساسی انسان رابرطرف سازد و هم نیازهای ثانویه و غیر حیاتی وی را ارضاء کند . به بادردی جامعه شناسی ، تقویت مناسبات خصوصی انسانها و به عبارت بهتر بازسازی و قوام بخشیدن به خانواده است .

به نوشته الیاسی ( 1369 ) برخ از صاحبنظران معتقدند که ابعاد خانواده در عصر حاضر تحلیل رفته و به زنو شوهر و فرزندان منحصر گردیده است . همچنین خانواده به جای واحد تولیدی به واحد مصرفی تبدیل شده و خدماتی را که قبلاً جزو وظایف خود می دانست ، مثل مراقبت از بیماران جسمانی یا روانی به سایر نهادها واگذار گردیده و حتی بسیاری از کارکردهایی را هم که هنوز بازی می کند با دیگر نهادها تقسیم نموده است. به علاوه با سایر واحدهای خانوادگی تعاملش کم و روابطش سست ترشده است . از سوی دیگر نگرش متفاوتی نسبت به نظام خانواده وجود دارد که آن را به گونه ای چشمگیر به تصویر می کشد و آن این است که خانواده پناهگاه و کانون ویژه ای برای آوردن نیازهای عاطفی افراد بوده و در این رهگذر ابتدا همسران و س÷س فرزندان قرار می گیرد که تمامی آن احساساتی را که از خویشاوندان وهمسایگان و دوستان در گذشته دریافت می کردند امروزه به صورت متراکم باشد سستی بیشتر از یکدیگر دریافت می کنند  .

مشکلات ازدواج

اسلام برای تسهیل امر ازدواج موانع این امر مهم را از سر برداشته است . از نظر اسلام حتی فقر نمی تواند مانع ازدواج شود و هر چه مهریه و جهیزیه کمتر باشد مطلوبتر و بهتر است . پیامبر گرامی اسلام ( ص ) فرموده اند : « وقتی کسی که خلق و دین وی مایه رضایت است به خواستگاری می آید به وی زن بدهید و اگر چنین نکنید فتنه و فساد در روی زمین فراوان خواهد شد » به نوشته ساروخانی (1370)متاسفانه گاه فرهنگ در انتخاب همسر مشکلات چندی را در سر راه جوانان قرار می دهد و سبب می شود که از میزان ازدواج کاسته گردد . در چنین شرایطی جوانان باید دوره ای طولانی از خویشتن را برای جنسی بگذارند و ممکن است این امر آنان را در مسیرهای انحرافی قرار دهد . البته وجود مراسم ساده و بدون هزینه سنگین در هنگام برگزاری امر ازدواج به این دلیل که سبب معارفه اقوام و خویشان طرفین به یکدیگر شده و اسباب قوام و وفاق اجتماعی را فراهم  می آورد و همچنین نوعی تضمین ضمنی برای خانواده نو ایجاد می کند و سبب به یاد ماندن آن در اذهان می شود ، مفید می باشد . اما قرار دادن مهریه سنگین ، جهیزیه اصطلاحاً آبرومند و مراسم پر هزینه در هتلها و تالارها موانع مهمی در امرازدواج به حساب آمده و موجب می گردند که افراد مجرد احساس تنهایی ناخرسندی ، بی تفاوتی نسبت به خواستهای طبیعی جنسی خود و عدم تعلق خاطر نموده و فاقد وجهه اجتماعی لازم گردند که این امر به خصوص برای زنان بسیار مهم است . زیرا آنان در بسیاری از موارد منتظر اشتغال نشده و خانه داری و مادر شدن را که به حق وظیفه اصلی زن است بر انجام فعالیتهای اجتماعی ترجیح می دهند . دختر خانه مانده وجهه اجتماعی مطلوبی ندارد و با گذشت زمان نیز شانس خود را بیشتر از دست می دهد البته باید اضافه کرد که علاوه بر عاملهای فوق ، دلیل های دیگری نیز برای تجرد وجود دارد . شخصی که بار مسئولیت خانواده خود را به دوش می کشد، فردی که سخت درگیر شغل و حرفه خود می باشد ،کسی که تجربه ازدواج می باشد به ناچار باید دوره تجرد بیشتری را تحمل کند . در هر حال هر قدر تمایل به ازدواج بیشتر باشد فرد از تجرد احساس ناخشنودی بیشتری خواهد داشت ( الهی نژاد – 1379 )

سازگاری در ازدواج

به عقیده هارلوک ( 1969 ) امروزه بسیاری از جوانان معتقدند که ازدواج مهمترین و جدی ترین امریاست که باید با آن سازگارگردند و سازگاری در ازدواج خود مستلزم سازگاری در پنج زمینه است که کارکردهای پنج گانه ازدواج را محقق می سازد . این کارکردها عبارت اند از:  1- داشتن مسئولیت مشترک 2- تمایلات و روابط جنسی 3- برقراری روابط با اعضای خانواده و افراد خارج از آن 4- کمک رسانی در امور منزل    5- تقسیم مسئولیتها

احساس خوشبختی فرد در زندگی بستگی کامل به سازگاری وی در امر ازدواج دارد . اهمیت این موضوع به قدری است که موفقیت آتی ازدواج فرزندان نیز در همین جا ریخته می شود .

عوامل موثر در سازگاری ازدواج

سازگاری در ازدواج برای بسیاری دشوار بوده و علت آن هم آمادگی محدود ، عدم آشنایی کامل با نقش خود و ایفای آن ، ازدواج زودرس یا دیررس ازدواج ناهمگون و آشنایی کوتاه مدت و گرایش به رمانتیک بودن می باشد که در زیر به شرح مختصر هر یک مبادرت می شود .

  • آمادگی محدود

جوانانی که بیشتر وقت خود را در مدرسه می گذرانند وقتی به سن ازدواج  می رسند آمادگی کمی برای آن دارند آنان درزمینه همسر داری رفتار با خانواده همسر ، شرکت در مجامع و مجالس مشترک ، تنظیم خانواده ، بچه داری و به طور کلی تدبیر منزل با مشکلات زیادی روبرو می شوند .

  • ایفای مناسب نقش

ایفای مناسب نقش می طلبد که هم زن و هم مرد به آنچه که جامعه از ایشان انتظار دارد پاسخ مناسب گویند . وقتی ازدواج دو فرد از دو طبقه اجتماعی – اقتصادی و یا فرهنگی متفاوت صورت می گیرد و یا هنگامی که زن به انجام کاری در بیرون از خانه مشغول می شود و یا اینکه کمک کافی برای اداره امور منزل دریافت نمی کند و یا شوهر احساس می کند که همسرش قادر به ایفای نقش مناسب خود نیست آنگاه است که ستمار صحفا در محیط خانه بروز کرده و سازگاری را برای هر دو مشکل می سازد .

  • ازدواج زودرس

ازدواج زودرس باعدم آمادگی کافی ترین است . نوجوان کم تجربه و یا فاقد استقلال مالی با بدنیا آمدن بچه ها و گسترش ابعاد خانواده ، سازگاری رابرای خود مشکل می یابد . البته ازدواج دیرتر از موقع نیز مشکلات خاص خود را دارد . به نوشته هارلوک (1969 ) ازدواج در دهه سی یا در سنین بالا و میانسالی نیازمند به مدت زمان بیشتری برای سازگاری است و نتیجه نهایی نیز معمولاً به خوبی ازدواجهای پیشتر از آن نمی باشد . به علاوه به اظهار ایلینگورث (1986) مطالعات انجام شده بر روی کروموزمها نشان میدهد که در کروموزمها جنسی زنان از سی سالگی به بعد تغییراتی دیده می شود .به همین دلیل بهترین سن برای ازدواج و زایمان 20 تا 28 سالگی گزارش شده است . همچنین قبل از این دوره به دلیل رشد ناکافی اعضای تناسلی احتمال زایمانهای دشوار زیاد است و بعد از این دوره نیز مخاطرات تولد کودک عقب مانده بیشتر می شود .

  • ازدواج ناهمگون

برخی از ازدواجها نیز به صورت ناهمگون شکل می گیرد و ممکن است فرد با کسی که والدینش موافق با او نیستند ازدواج کند . علت مخالفت والدین ممکن است وجود تفاوت در موقعیت اجتماعی ، اقتصادی ، دینی و مذهبی و یا فرهنگی باشد . در چنین مواردی طرفین با عدم پذیرش یکدیگر موجب احساس و بخشش و طرد دیگری می گردند و به علاوه وجود تعارض با والدین نیز به ناسازگاریها دامن می زند .

  • آشنایی کوتاه مدت

تمایل به پا گرفتن خانواده و رعایت اصول مذهبی و آداب و رسوم جامعه موجب می گردد که خواستگاری خیلی زود به مراسم عقد و ازدواج بیانجامد . کوتاهی طول این دوره سبب می شود که افراد تازه آشنا کمتر قادر گردند نسبت به مسایلی که ممکن است بعدها در زندگی ایشان ایجاد مشکل نماید به بحث بنشینند و راه حلهای ممکن را پیدا کنند . ه علاوه ممکن است کمتر از آراء عقاید علایق و نگرشهای یکدیگر اطلاع پیدا کرده و این امر می تواند زمینه بروز برخی مشکلات را در زندگی مشترک ایشان فراهم آورد . ازدواج تحمیلی نیز به این دلیل که زوجین خود را مناسب یکدیگر تشخیص نمی دهند می تواند منجر به بروز کشمکش در زندگی آنان گردد و به خصوص بر کودکانی که محصول این ازدواج هستند اثرات نامطلوبی به جای می گذارد .

  • گرایش به رمانتیک بودن

خیال پردازی های غیر واقع گرایانه برای سازگاری در ازدواج مانع محسوب می گردد . به نوشته هارلوک ( 1969 ) گرچه جوانان در مقایسه با نوجوانان به مساله ازدواج با دید واقع بینانه تری می نگرند اما وقتی با این موضوع درگیر می شوند به قدری هیجان زده می گردند که نمی توانند به معنای واقعی ازدواج بیاندیشند . ایدآلهای آنان از ازدواج و اینکه با اقدام به آن به چه نوع خانه ، مبلمان ، وسایل و یا حتی روابط با همسرانشان دست می یابند آنان راحتی در بهترین شکل موجود دچار سردرگمی می سازد این امر باعث می شود که آنان با نقشها ، وظایف و مسئولیتها خود در ازدواج سازگاری کمی را دارا باشند . سازگاری در ازدواج نیازمند رشد معقول فرد از نظر عقلی ، عاطفی و اجتماعی است که چنین رشدی در گروهی از جوانان دیده نمی شود و همین امر کار سازگاری را در ایشان مشکل می سازد ( کهوری نژاد – 1378 ) .

حوزه های سازگاری در ازدواج

یکی دو سال اول ازدواج سالهای دشوار سازگاری زوجین با یکدیگر ، اعضای خانواده و دوستان به شمار می رود که می تواند سالها طوفانی باشد و اغلب همچنین است به نظر متخصصان در بین مشکلات سازگاری جنسی ، سازگاری با شرایط اقتصادی و سازگاری با وابستگان نزدیک همسر می باشد که شرح مختصر هر یک در زیر آورده می شود .

1- سازگاری با شریک زندگی

روابط بین فردی همانگونه که در شغل و دوستی نقش مهمی را بازی می کند در ازدواج نیز بسیار شایان توجه می باشد و کار مشکلتر جلوه می کند . زیرا ازدواج نوعی انحصاری از روابط را ایجاد می کند ه در سایر حوزه ها وجود ندارد . همچنین تعاملهای اجتماعی گذشته همسران و همکاری و تشریک مساعی آنان با یکدیگر نقش بسزایی در این زمینه دارا می باشد . به علاوه افرادی که دوره کودکی ونوجوانی خود را با محبوبیت سپری کرده اند توانایی سازگاری بیشتر با دیگران و بینش اجتماعی لازمه را دارا بوده و این امر به آنان کمک می کند که در ازدواج خود نیز موفقتر باشند . عوامل متعددی سازگاری همسران را با یکدیگر تحت تاثیر قرار می دهد . در میان این عوامل مفهومی که فرد از شریک زندگی ایده آل خود دارد تجربه های اولیه ، تشابه پیشینه ، وجود علایق مشترک ، تشابه ارزشها ، مفهوم از نقشهای متقابل و همچنین سازگاری با الگوی زندگی از اهمیت ویژه ای رخوردار است .

2- سازگاری با شرایط اقتصادی

هنگامی که درآمد خانواده اجازه ارضاء نیازهای اساسی را ندهد بیکاری مرد و یا اشتغال نامنظم زن جهت رفع مشکلات اقتصای می تواند سازگاری ازدواج را تحت تاثیر قراردهد . ازدواج در سنین پایین که همراه مشکلات اقتصادی باشد یکی از علتهای طلاق محسوب می گردد .

3- سازگاری جنسی

در بین تمام جنبه هایی که منجر به سازگاری در ازدواج می شود شاید مشکلترین آنها سازگاری جنسی باشد و در صورتی که برای یکی از همسران حاصل نشود می تواند منبعی مهم برای ناسازگاری و احساس عدم خوشبختی باشد . بر خلاف سایر جنبه های سازگار که مطرح شد در این نوع سازگاری تجربه بسیار محدود است و از آنجا که شرم اجتماعی هم برای عنوان کردن آنان وجود دارد می تواند به پیچیدگی بیشتر مسائل منجر گردد .

4- سازگاري با بستگان همسر

همراه با ازدواج هر فرد جوان صاحب تعداد از بستگان جديد مي گردد . جنين افرادي از سنين مختلف ، علايق مختلف و همينطور سوابق فرهنگي متفاوت بوده كه هر يك از همسران بايد سازگاري بااين افراد را كه مورد انتخاب او نبوده اند ياد بگيرند و اين امر به خصوص درباره پدر و مادر ، خواهران و برادران زوجين بيشتر صادق است . البته بسيار به جاست كه مطالعات كافي درباب همين افراد صورت گيرد و از آنجا كه بعد از ازدواج جرگه دوستان محدود گشته و آمد و شدها بيشتر جنبه خانوادگي پيدا مي كند اين موضوع از اهميت ويژه اي برخوردار است .

متاسفانه برخي قالبهاي ذهني مانند آنچه درباره مادر شوهر يا مادر زن وجود دارد موجب احساسهاي رواني ناخوشايند مي گردد . از سوي يگر دخالتهاي نابجا خانواده ها در امور همسران تاثير زيادي بر ناسازگاريهاي خانوادگي دارد .

تمايل به استقبال عامل ديگري است كه بر سازگاري با بستگان همسر تاثير مي گذارد . امروزه به سبب استقلال بيشتري كه افراد نسبت به گذشته در طول دوره كودكي و نوجواني خود به دست آورده اند انتظار دارند كه به هنگام ازدواج نيز استقبال كامل داشته باشند . از اين رو آنان اكنون كمتر پذيراي راهنمايي والدين بوده و برخي چنان از ايشان دور هستند كه امكان هيچ راهنمايي وجود ندارد . لذا در نتيجه ايندوري ، برخي از ايشان به خصوص زنان چنان دچار غربت زدگي مي شوند كه همسران ناچار مي گردند حتي در صورتي كه ارتقاء شغلي ايشان به نقل و انتقال وابسته باشد از آن چشم بپوشند . رنجش مردان در اين امر آتش زير خاكستر بوده و گاه نيز آن را از چشم مادرزن مي بينند كه مايل نيست دخترش را به نقاط دور بفرستد و اين امربه تيرگي روابط مي افزايد . شكي نيست كه گرايش بيش از اندازه هر يك از همسران به خانواده خود و اختصاص بيشتري به ايشان و يا پذيرايي تمام وقت از آنان مي تواند موجب اصطلاك گردد . اين امر به خصوص زماني كه افراد جوان به موقعيت اجتماعي ممتاز دست مي يابند و رفتار پدر و مادر را از نظر اجتماعي مناسب نمي يابند و يا وقتي دخالتهاي ايشان را در تربيت فرزندان مشاهده مي كنند بارزتر مي گردد. كامپلان و ساروك اظهار مي دارند كه نگهداري و مراقبت از والدين سالمند براي خانواده ايجاد استرس مي نمايد زيرا چنين افرادي همچنان كه مسئوليت مراقبتاز فرزندان خويش را دارا مي باشند وظيفه نگهداري و مراقبت از والدين را نيز عهده دار هستند . چنين انطباقي مستلزم سازگاري به وارونگي نقشها ، شناخت پيري و فقدان احتمالي والدين و مدارا با قراين فنا ناپذيري خود شخص مي باشد .

برخي عوامل چون ازدواج مورد تاييد خانواده ها ، همساني و سازگاري والدين همسران با يكديگر ،رابطه مطلوب بين والدين همسران بانوه ها ، وجود رضايت بين والدين هر يك از همسران از ازدواج با يكديگر و به كاربردن الفاظ محبت آميز براي والدين همسر چون پدر و مادر كار سازگاري را سهلتر مي كند . در صورتي كه ازدواج زودرس باشد و مرد استقلال مالي كافي نداشته و تحت نفوذ والدينش باشد سازگاري در ازدواج مشكلتر مي گردد . در سالهاي اول ازدواج يكي از علتهاي ناسازگاري و جدايي و طلاق ، دخالت بستگان طرفين مي باشد . و اين امر به ويژه هنگامي كه پاي بچه در ميان نباشد جلوه بيشتري پيدا مي كند . البته در خانوادههايي كه به بزرگسالان اهميت داده مي شود و آنان مورد تكريم قرار مي گيرند وجود ايشان منبعي از دوستي و رفاقت براي خانواده ها و بچه ها به حساب مي آيند  .

برخي از عوامل ديگر كه بر سازگاري ازدواج تاثير دارند عبارت اند از وجود كودكان كه البته هميشه به سازگاري كمك نكرده و گاه خود سبب ناسازگاري مي شوند ، به خصوص هنگامي كه شوهر احساس كند توجه كافي را دريافت نمي دارد . همچنين موقعيت هر يك از همسران در بين خواهران و برادران نيز مي تواند عامل موثر در سازگاري به حساب آيد . باي مثال وقتي هر دوي همسران فرزند اول باشند احتمال بيشتري براي اصطلاك آنان وجود دارد تا اينكه يكي فرزند بزرگ و مسلط بر سايرين بوده و ديگري فرزند كوچكتر و تحت تاثير سلطه ديگران بوده باشد . به علاوه مذهبي بودن همسران نيز عامل موثري ديگر در سازگاري محسوب مي گردد و در كل گزارش شده است كه افراد مذهبي رضايت خاطر بيشتري از زندگي دارند و سر انجام بايد از سهولت انجام طلاق در بعضي جامعه ها به عنوان يك عامل ناسازگاري ياد كرد . به نوشته الياسي ژاك كومي نشان مي دهد كه وقتي قانون امكان طلاق را آْسان سازد اقدام به متاركه رو به فزوني مي نهد .

واژه خانواده

خانواده معادل famille و در زبان فرانسه family  در زبان انگليسي است كه خود از واژه ي لاتين familia به مفهوم مجموعه ي پدر و مادر و فرزندان آمده است . خانواده در زبان فارسي به معناي دودمان و اهل خانه است . در عشاير ايران خانواده را « حونه » يا اهل بيت گويند و چند « اهل بيت » را « دودمان يامال » نامند و چندين « دودمان يامال » را « تيره » گويند وچندين « تيره » تشكيل « طايفه » مي دهد و چند « طايفه » به يك « ايل » تعلق دارد .

تعريف خانواده

تنوع و تحول خانواده و شكل آن در زمان ها و جامعه هاي مختلف و نيز به دليل مشكلات مربوط به آميختن جنبه ي زيستي خانواده با ساير خصوصيات آن يعني ويژگي هاي اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي كه اين اسين نيز همواره متغير بوده است سبب شده است كه تا كنون از خانواده تعريف كامل شامل و تام ارائه نشود و هر يك از علوم انساني بنا بر نظرگاه هاي خاص خود تعريفي ابراز داشته اند سپس پيوند زيستي خانواده با ساير خصوصيات به ويژه فرهنگي آن كه متغير و متحول بوده است . مشكل اصلي اظهار تعريف براي خانواده بوده است .

خانواده هم نها اجتماعي و هم سازمان ، هم گروه و نيز يك جامعه ي كوچك و اوليه است  .

چرخه ي دوره ي زندگي خانوادگي

خانواده يك واحداجتماعي منحصر به فرد مي باشد كه عضويت در آن بر پايه اتحاد ياتركيب زيستي ، قانوني ، جغرافيايي ، تاريخي و … بنا نهاده شده است .

وجه تمايز آن از ساير سيستم هاي اجتماعي بدين صورت است كه ورود به  سيستم خانوادگي از لحظه تولد ، يا فرزند خواندگي يا ازدواج آغاز مي شود و اعضا تنها به واسطه ي مرگ از هم جدا مي شوند و جدايي تمامي ارتباطات خانوادگي غير ممكن است .

بنابراين اعضاي خانواده نقشهاي معيني را ايفا مي كنند كه داراي وظايف مشخص و قابل تعري مانند فراهم كردن غذا و سر پناه است كه در واقع ارتباطاتي است كه درداخل خانواده ابتدايي ، اوليه و غير قابل تغيير مي باشد .

اما اتفاقاتي كه معمولاً در زندگي خانوادگي پيش مي آيد مانند مرگ يكي از والدين ، طلاق ، جدايي و ازدواج مجدد باعث مي شود كه تعريف سنتي و رايج خانواده چندان كارايي نداشته باشد 

ترك خانواده

به دليل محدوديت ديدگاه سنتي نسبت به ساختار خانواده ، بهترين نظريه ، ديدگاه چرخه زندگي خانواده است كه بر اساس هنجارهاي خانواده ي هسته اس – سنتي و ديگر فرمهاي خانواده كه نوعي انحراف از اين هنجارها را داراست ، پايه گذاري شده است . اين نظريه در ذا خود مفهوم تضاد و تناقص را در نظر گرفته است .

اين مدل به توصيف وظايف اساسي خانواده درمراحل اصلي رشد مي پردازد. در دو مرحله اول رشد خانواده به مسائل اساسي مربوط به جدا شدن از خانواده اوليه مانند تمام شدن مدرسه ، گسترش روابط بيرون از خانواده ، كامل شدن آموزشهاي فرد و وارد شدن به بازار كار مي پردازد . هيجانات مربوط به خومختاري ممكن است در اين مرحله ظاهر شود و در شكل هاي گوناگوني مانند افسردگي ، سوء مصرف مواد و اختلالات گوارشي ، بي اشتهايي پايه خوري بروز كند .

همچنين ممكن است در راه رسيدن به  استقلال اقتصادي براي نوجوانان مشكلاتي پيش آيد ، به خصوص هنگامي كه آموزشي كامل نديده باشند و يا با محدوديت انتخاب شغل مواجه شوند ، در اين شرايط است كه بعضي نوجوانان درگير جرم و جنايت مي شوند ( آلن كار – 1957 ) .

خشونت زناشويي 

تحقيقات زمينه يابي كه در امريكاي شمالي توسط لگن صورت گرفته بيانگر اين نكته است كه 6% زوجها هر ساله خشونت جدي زناشويي را تجربه مي كنند . خشونت زناشويي يك مسئله چند عاملي است و شخصيت سوء استفاده كننده و قرباني ، ارتباطات زناشويي و زمينه گسترده اجتماعي به عنوان عامل زمينه ساز ظهور خشونت شناخته شده اند . فرد سوء استفاده كننده با شخصيتي پرخاشگر و با نگرشهاي قوي و محافظه كارانه ، معتقد به نقشهاي جنسي سنتي ، عزت نفس پايين ، و حسادت مرضي شناخته مي شود.

نمونه ي ازدواج هاي داراي خشونت با مواردي همچون چندين بار جدايي ، سطح پايين اشتراك و نيز رضايت زناشويي ، و صميميت پايين مشخص مي شود . كه اين مفاهيم اغلب در مورد زن و مرد مفهوم متفاوتي دارند ، از نظر زنان صميمت بيشتر به معناي صميميت روانشناختي ، همدلي و درك رواني است ولي از نظر مردان صميميت بيشتر جنبه فيزيكي و جنسي دارد .

در اين نوع خانواده ها همچنين تعارضاتي درباره « قدرت » به وجود مي آيد اگر زن از لحاظ اجتماعي شغلي و تحصيلي وضعيت بالاتري داشته باشد زمينه ي بروز خشونت را در همسري كه ديدي سنتي و قدرت طلبانه دارد ايجاد مي كند در اين نوع خانواده مسائل و مشكلات اقتصادي ، سطح پايين ارتباطات اجتماعي ، انزواي اجتماعي ، درك پايين گفتگوي متقابل و مهارت هاي حل مساله پايين به چشم مي خورد . افرادي كه در برابر فشارهاي رواني – محيطي قدرت مقابله ندارند به پرخاشگري جا بهجا شده است دست زده و واكنش در برابر ناكامي هاي محيطي را به صورت منطقي انجام نداده ، و آن را به خانواده انتقال مي دهند .

خانواده درماني و زوج درماني در مورد زوجهاي درگير در مساله خشونت به تشخيص عوامل بروز و كمك به زوج درگير براي بروز پاسخهاي مناسب در برابر خشونت تمركز دارد

سبك هاي زندگي : سوال چند انتخابي

 زن و شوهر داستانها دارند . برخي تا آخر عمر با هم زندگي مي كنند ، برخي چند ماه يا چند سال بيشتر با هم نمي مانند و كارشان به طلاق مي كشد گروهي طلاق نمي گيرند اما جدا از هم زندگي مي كنند گروهي صاحب بچه نمي شون و در به در دنبال بچه مي گردند. تعدادي بيوه مي شوند و تا آخر عمر به ازدواج مجدد تن نمي دهند البته كساني هم هستند كه اصلاً ازدواج نمي كنند . خلاصه اين كه سبكهاي زندگي بسيار متفاوت ديده مي شود .

دونفري زندگي كردن يا تنها زندگي كردن

در طول چهل سال گذشته در كشورهاي اروپايي و مخصوصاً امريكاي شمالي پديده جديدي حكمفرما شده است . انواع مختلف شيوه هاي زندگي وجود دارد هر كس براي ارضاء نيازهاي زيستي ، اجتماعي و عاطفي خود ، چارچوبي خاص انتخاب مي كند اين شيوه هاي مختلف مفهومخانواده را به عنوان يك نهاد اجتماعي زير سوال برده است . زير سوال بردن ارزشهاي سنتي به تدريج سبكهاي مختلف زندگي را به همراه مي آورد بطوري كه بعد از اين راه هاي مختلف بر روي افراد چه از نظرشغلي و چه از نظر تشكيل خانواده باز مي شود . سابق بر اين ، اگر شخصي تصميم مي گرفت تنها بماند يا بچه دار نشود ، غير عادي به حساب مي آمد اما امروزه اين طور نيست هر كس مي تواند شيوه زندگي خود را انتخاب كند . هنجارهاي اجتماعي مثل سابق نمي تواند بر او فشار بياورند .

براي درك بهتر فرايندي كه احتمالاً انتخاب سبك زندگي را تعيين مي كند  ،مي توانيم به نظريه رشد رواني – اجتماعي اريكسون مراجعه كنيم . به عقيده او در آغاز بزرگسالي رشد رواني – اجتماعي در جهت حل بحران صميميت يا انزوا هدايت مي شود .در اين مرحله فرد توانايي ايجاد روابط صميمي و پايدار را كه بر وابستگي آزاد ، تعهد عميق ، اعتماد ، محبت و حمايت استوار است به دست مي آورد . رابطه صميميت مستلزم همدلي و استعداد تعامل اجتماعي است . به عقيده اريكسون برخي بزرگسالان در اوايل بزرگسالي ، توانايي وارد شدن به رابطه صميمي را ندارند و در نتيجه در خود فرو مي روند و منزوي مي شوند . بعدها وقتي بزرگسالان به سن پختگي مي رسد با بحران تازه اي روبرو مي شود كه قطب مثبت آن باروري است به عقيده اريكسون در اين مرحله شخص بتدريج حوزه تعهدات شخصي را گسترش مي دهد از مسئوليتهاي خود در مقابل خانواده كاملاً آگاهي مي يابد به نسل بعدي و ترتيب آن مي انديشد و در نتيجه اعمال خود را جهت مي دهد . اين مرحله مي تواند در تعهدات نسبت به ديگران به منظور انتقال قسمتي از شناختيهاي خود به آنها و راهنمايي آنها تحقق يابد . با اين همه برخي بزرگسالان به سختي به اين نقش همانند سازي مي كنند و به خود محدود مي شوند : چيزي كه اريكسون آن را ركود مي نامد .

زندگي مشترك : جنبه هاي مثبت و منفي

اكثر بزرگسالان آرزو دارند ازدواج كنند و خانواده تشكيل دهند . روشن است كه زندگي مشترك معايب و محاسني دارد اما وقتي دونفر تصميم مي گيرند با هم زندگي دائم داشته باشند آن را تمام معايب ومحاسني كه دارد مي پذيريد .

جنبه هاي مثبت زندگي مشترك : صميميت و مشاركت

اگر درست باشد كه زن و شوهرها لحظه هاي خوب و بد دارد اين هم درست است كه به مرور زمان بين آن دو رابطه عاطفي و وابستگي متقابل برقرار مي شود .بديهي است كه كيفيت ازدواج به اندازه تعداد ازدواجها تغيير مي كند . برخي ازدواجها موفقتر از برخي ديگر مي شود . ژانت و لوئر دو جامعه شناس در جريان يك تحقيق زمينه يابي برخي عوامل ازدواجهاي موفق را استخراج كرده اند . اولين عامل نگرش مثبت نسبت به يكديگر است عامل بعدي احساس تعهد در مقابل ازدواج و مقدس شمردن آن است . رابطه زن و شوهر مخصوصاً رابطه اي صميمي است . صميميت همانطور كه قبلاً ديديم مستلزم دلبستگي ، حمايت ، محبت ، و مشاركت است ويژگي رابطه صميمي عبارت از تقابلي است كه از پختگي نشات مي گيرد وخوشحالي و رفاقت از امتيازهاي آن است .

تعداد زيادي از زن و شوهرهاي مسن معتقدند كه زندگي زناشويي در طول سالهاي آخر بيش از هر يك زمان ديگر البته به استثناي سالهاي اول رضايت بخش است . به نظر مي رسد كه در سن پختگي زن و شوهر بهتر مي توانند يكديگر را دوست بدارند به يكديگر احترام بگذارند و بهتر از هميشه علايق همديگر را در نظر بگيرند . به نظر مي رسد كه بهبود روابط زن و شوهر در سنين بالا به عوامل زيادي وابسته است . از يك طرف فرزندان معمولاً خانه راترك مي كنند . تك خانه پدري به وسيله فرزندان سنگيني كار و تنش والدين را كاهش مي دهد . در واقع حضور بچه ها موجب مي شود كه ارتباط زن و شوهر و زماني را كه آن دو به فعاليتهاي مورد علاقه يكديگر اختصاص        مي دهند كم شود . كودكان معمولاً ريشه اصلي تعارضهاي خانوادگي هستند و تعارضهاي موجود را تشديد مي كند . از طرف ديگر، در اين مرحله از رابطه زن و شوهر توانسته اند به مرور زمان تعدا زيادي از مسائل خود را حل كنند و موضوع هاي تنش زا رااز بين ببرن . بنابراين كساني كه به سن پختگي رسيده اند در نقش هاي مختلفي كه اتخاذ مي كنند معمولاً تمايل دارند دو جنسيتي روان باشند تا بزرگسالان جوان .

مطالعات انجام شده واقعيتي جالب رانيز نشان مي دهد .متاهلها از نظر سلامتي بهتر از مجردها هستند ميزان مرگ و مير آنها كمتر از ميزان مرگ و مير مجردها يا كساني است كه جدااز هم زندگي مي كنند هر چند كه در اكثر فرهنگها ازدواج را براي زن ايده آل و براي مرد زندان تلقي مي كنند تحقيقات نشان مي دهد كه از نظر امتيازهاي رواني و جسمي سهم مردان خيلي بيش از  سهم زنان است . در مجموع كساني كه با همسر خود زندگي مي كنند نسبت به كسي كه تنها به سر مي برد اختلالهاي رواني و جسمي كمتري نشان مي دهد زيرا از حشور دائمي كسي كه به او نزديك است او را دوست دارد از نظر عاطفي او را تامين مي كند و در دوره هاي دشوار زندگي از او پشتيباني مي كند لذت مي برد و در واقع زن و شوهر هايي كه با هم زندگي مي كنند نسبت به زنان يا مرداني كه تنها به سر مي برند معمولاً بيشتر خوشحالند و كمتر احساس استرس دارند . بي دليل نيست كه گفته اند « زن بلاست هيچ خانه اي بي بلا نباشد » . گروهي كه از سلامت رواني بهتري برخوردار است اعلام مي كند كه خوشحالي و رضايتمندي بيشتري دارد . گروه مردان متاهل است گروهي كه كمتر احساس سلامتي مي كند وكمتر خوشحال است . گروه مردان تنهاست گروه زنان شوهر دار و گروه زنان تنها در ميان اين دو گروه قرار دارند.

جنبه هاي منفي زندگي مشترك : اختلاف به خاطر هيچ وپوچ

هر زنگي مشترك سازگاريهايي را ايجاب مي كند كه گاهي آسان ، گاهي مشكل، زماني رضايت بخش و زماني ناراحت كننده است . پس از ازدواج رضايت از زندگي مشترك و سازگاري با آن طبق تحقيقات خيلي زود رو به كاهش مي گذارد سرعت و شدت اين كاهش در مطالعات مختلف فرق مي كند و برخي پژوهشگران به افت مداوم اشاره مي كنند. در مجموع مي توان گفت كه موقعيت زن و شوهر ها به صورت منحني U است .   

كاهش رضايت در اولين سالهاي زندگي تثبيت آن در دوره ميانسالي و افزايش آن در آخرين سالهاي زندگي مشترك  .

تنها زندگي كردن : واقعيتهاي مختلف

زندگي مشترك نداشتن علتهاي مختلف دارد از جمله مرگ همسر ، بيماري ، جدا شدن ، مخالفت خانواده ، نداشتن توان مالي ، علايق شخصي و … بنابراين وقتي مردم زندگي مشترك ندارند ، الزاماً به اين معنا نيست كه از اول مجرد مانده اند و نخواسته اند خانواده تشكيل دهند بلكه احتمال دارد كه به طرق ديگري در جهت زندگي مجردي سوق داده شده اند . سابق بر اين تعداد  افرادي كه از اول تن به ازدواج نمي دادند بسيار كم بود اما امروزه بر تعداد آنها افزوده شده است . در عوض ازدواج بعد از طلاق يا مرگ همسر در برخي جوامع چندان پسنديده به حساب نمي آمد . اما امروزه نگرشها فرق كرده است. هر چه خانواده ها از نظر سطح فرهنگي بالاتر نمي روند و تعداد افراد با سواد خانواده ها بيشتر مي شود پذيرش ازدواج مجرد نه تنها عيب به حساب نمي آيد بلكه يك امر ضروري تلقي مي شود .

در ميان كساني كه تنها زندگي مي كنند تعداد زنها بيشتر از تعداد مردها ست زيرا زنها خيلي راحت مي توانند از انجام دادن كارهاي خانه برآيند و با تنهايي انس بگيرند پديده طلاق نيز بر تعداد زناني كه بايد تنها زندگي كنند مي افزايد . زيرا در خيلي جوامع به ازدواج با زن مطلقه نسبتاً كم است . از طرف ديگر زنها مطلقه اغلب با فرزندان خود زندگي مي كنند و اين امر شانس ازدواج مجدد آنها را كمتر مي كند . بيوه شدن نيز زنها را زودتر از مردها به كام خود مي گيرد زيرا از يك طرف مردها دوست دارند با زنهاي جوانتر از خود ازدواج كنند از طرف ديگر ميانگين عمر زنان در مجموع هشت سال از ميانگين عمر مردان بيشتر است . بنابراين به فرض تساوي بقيه شرايط در مجموع زنها 10 تا 15 سال به حالت  بيوه زندگي خواهند كرد اگر خواب به دور و بر خود نگاه كنيم به راحتي خواهيم ديد كه در خانواده ها معمولاً اولين عزا ، عزاي مرد است .

جنبه هاي مثبت زندگي مجردي : آزادي و استقلال

زندگي مجردي ، موقعيتي برگشت پذير است و يكي از امتيازاتش همين است ! مي توان مجرد زندگي كرد بعد تصميم به ازدواج گرفت جدا شد ، تنها زندگي كرد ، دوباره ازدواج كرد ، پس از مرگ همسر دوباره تنها زندگي كرد و …

به طور كلي كساني كه تنها زندگي مي كنند نسبت به كساني كه زندگي مشترك دارند آزادي و استقلال عمل بيشتري دارن . تنها زندگي كردن به معناي منزوي شدن نيست و مجردها اجناس بنجل نيستند . در شهرهاي بزرگ صنعتي ، خدماتي كه به مجردها داده مي شود روز به روز در حال افزايش است : وجود خانه هاي كوچك ، رستورانها ، كافه ها ، دور هم جمع شدنها ، مسافرتها و غيره مثلاً مي توان به اكثر رستورانها تنها رفت و غذا خورد ، اما براي پذيرايي از خانواده ها ، رستورانها ، بايد جايگاه جداگانه اي داشته باشند. مي توان مجرد شد و در انواع فعاليتهاي ورزشي و فرهنگي شركت كرد اما متاهل شدن محدوديتهايي به همراه دارد به نظر مي رسد كه زنان مجرد نسبت به زنان متاهل دشواريهايي هيجاني كمتري احساس مي كنند.

جنبههاي منفي زندگي مجردي : تنهايي و عدم تداوم

درست است كه زندگي مجردي آزادي و استقلال عمل به همراه دارد اما اين خطر را دارد كه با احساس تنهايي شديد همراه باشد . براي برخي مردم عدم تداوم روابط عاشقانه كاري بس دشوار و گاهي غير قابل تحمل است برخي نيازهاي عاطفي ، جنسي يا رواني مثلاً تمايل به داشتن فرزند ممكن است براي برخي مردم واقعاً حياتي باشد معلوم شده است گروهي هستند كه از سلامت كامل برخوردار نيستند و گروهي كه خود را شاد و سر حال نشان نمي دهند ، مرداني هستند كه تنها زندگي مي كنند .

 روابط زن و شوهر : روشن نگه داشتن چراغ

انسانها همچنان براي روابط زن و شوهري ارزش قايل هستند مخصوصاً به اين دليل كه مي توانند محبوبيت ، توجه وپذيرش احساس كنند در موقعيتهاي استرس آور حمايت شوند و نيازهاي جنسي خود را بدون اضطراب و بدون شكل بر طرف كنند . بنابراين تعداد زيادي از بزرگسال به اين اميد تن به ازدواج مي دهند . كه برخي نيازها يا حتي همه آنها را به كمك فردي ديگر ارضا كنند .

به عقيده اريكسون براي برقراري رابطه سالم زن و شوهر بايد بحران هويت را حل كنند . همچنين آنها را بايد برخي تواناييهاي ايجاد ارتباط را به نحو احسن به دست آورند جون رايت براي نيل به اين هدف راهبردهايي پيشنهاد مي كنند.  به نظر او اصولاً دو سري مهارت سازگاري وجود دارد كه بقاي زندگي مشترك را ممكن مي سازد و بايد كثيف شود . اولين سري آنها عبارت است از تشديد احساس عاشقانه از طريق ارتباط ، بيان عشق از طريق كلام و نشان دادن توان جنسي از راه عمل .

اولين سري عبارت است از راهبردهايي كه از تخريب زندگي مشترك بر اثر ناكاميها و تعارضهاي روزمره جلوگيري مي كند . حل مسائل هماهنگي ، برخورد صادقانه ، تقسيم فعاليتها و داشتن نگرش سازنده درباره استقلال و مخصوصاً درباره نيازهاي جنسي 

بافتهاي زندگي مشترك : واقعيتهاي مختلف

موقعيت همسري به عوامل زيادي وابسته است توانايي جنسي ، اعتقادات شخصي فرهنگ و مذهب طرفين زن و شوهر بطور قانوني ازدواج مي كنند اما بدون آنكه با قانون كار داشته باشد مي توانند با هم جدا از يكديگر زندگي كنند.

ازدواج

مي توان گفت كه ازدواج در همه جوامع وجود دارد . منظور از ازدواج اين است كه يك مرد و يك زن بطور اجتماعي و قانوني اجازه پيدا مي كنند زندگي مشترك تشكيل دهند و به وظايف همسري خود عمل كنند .

ازدواج در امريكاي شمالي

همچون گذشته تك همسري هنوز هم مورد پسند اكثر مردم امريكاي شمالي است ازدواج به صورتي كه تعريف شد با اينكه هنوز بهترين الگوي همسرگزيني است كمي سست شده است . در كانادا 73% افراد بالاي 15 سال يا متاهل هستند يا قبلاً متاهل بودند . اما مردم خيلي ديرتر از نسل هاي قبل تن به ازدواج مي دهند . و 70% كانادايي ها براي دومين بار ازدواج مي كنند با اين همه ميزان ازدواج در ايالت كبك كانادا نه تنها نسبت به كل كانادا بلكه نسبت به همه كشورهاي صنعتي بسيار پايين است .

ازدواج مدني

پس از تصويب قانون 1968 مردم كبك تنها مي توانستند در حضور كشيش ازدواج كنند ازدواج شرعي ارزش مدني داشت اينك امكان ازدواج قانوني هم اضافه شده است و زن و شوهرهاي آينده حق انتخاب دارند . تصميم گيري آنها به اعتقادات شخصي و يا به اعتقادات محيط وابسته است در همين عموميت ازدواج مذهبي در اولين ازدواج كاهش يافته است اما نه به اندازه افت ازدواجها به علاوه هر اندازه افراد جوانتر نو گرايش آنها به ازدواج مذهبي به همان اندازه بيشتر است ازدواج مدني معمولاً زماني انجام مي گيرد كه در آن دست كم يكي از طرفين طلاق گرفته است يا طرفين از گروه هاي مذهبي متفاوت هستند .

پس از اين غير ممكن خواهد بود كه بتوان براي تشكيل روابط زناشويي هنجارواحدي تعريف كرد بسياري از مردم مي توانند طبق هنجارهاي غربي به شيوه هاي مختلف و يكي پس از ديگري پيمان زناشويي ببندن در جامعه شناسي اصطلاحي وجود دارد به نام تك همسري زنجيره اي ، يعني سري زناشويي تك همسري كه يكي پس از ديگري طي مي شود . به جاي متوسل شدن به چند زني چند شوهري يا ازدواج گروهي مردم امريكاي شمالي به همين شيوه خاص تك همسري اكتفا مي كنند كه تك همسري تربيتي نيز ناميده مي شود آنها با هم زندگي مي كنند جدا مي شوند و دوباره با هم زندگي مي كنند .

زندگي مشترك آزاد

در سال 1990 نوزده درصد اشخاص 18-49 ساله زندگي مشترك آزاد داشتند بدين صورت كه بدون ازدواج شرعي يا مدني به صورت زن و شوهر با هم زندگي مي كردند نسبت كساني كه در سال 1990 و پيش از آن مدتي زندگي مشترك آزاد داشتند در مورد مردها 18-49 ساله 42% و در مورد زنهاي همان سن 43% بوده است . اين پديده به طور متوسط در بين جوانان و تحصيل كرده ها بيشتر از اكثريت مردم ديده مي شود اين نوع زندگي مشترك قبلاً به عنوان مقدمه ازدواج به حساب مي آمد اما امروزه براي تعداد زيادي از مردم كبك شيوه دائمي زندگي زناشويي و تربيت فرزندان شده است .

زندگي مشترك آزا ذهنيت مردم را تحت تاثير قرار داده است . جامعه كبك درارتباط با تعريفي كه از ازدواج داريم خيلي با گذشت شده است . از طرف ديگر مردم كبك نسبت به حمايتي كه خانواده مي تواند به همراه آورد چه از نظر قضايي و چه از نظر رواني كم اعتقاد شده است . اين دگرگوني در واقعيت اجتماعي زندگي زناشويي قراردادها ، تعهدات ، انتظارهاي رسمي و اغلب محضري تازه اي به وجود آورده است . همچنين بيش از پيش راه پيماهيهايي مشاهده مي كنيم كه هدف آنها به رسميت شناساندن زندگي مشترك آزاد در چهار چوب قانون است ( گرانمايه – 1381 ) .

از برخي جهات زندگي مشترك آزاد با ازدواج خيلي تفاوت ندارد . مثلاً مردها و زن همان روابط جنسي زن و شوهر هاي رسمي را دارند همان فعاليتهاي و همان تلاشهاي زن و شوهرهاي رسمي را دارند . و معمولاً با همان دشواريها روبرو مي شوند درباره دوام اين نوع زندگي مشترك به اندازه مدت دوام ازدواجهاي رسمي است يا نه ( گرانمايه – 1381 ).

زوج بودن اما جدا زندگي كردن

برخي زوجها گاهي براي فرار از گرفتاريهاي زندگي دو نفره تصميم مي گيرند كه زير يك سقف زندگي نكنند . آنها مي توانند به اطرافيان بگويند كه زن و شوهرند ، مي توانند در تعداد زيادي از فعاليتها از جمله فعاليتهاي جنسي شريك باشند ، مي توانند احساس كنند كه واقعاً زن و شوهرند و حتي گاهي نسبت به هم وفادار باشند ، اما هر كس در خانه خود زنگي مي كند آنها متقابلاً يكديگر را به خانه هم دعوت مي كنند اما جدايي آنها از يكديگر از نظر فاصله زماني و مكاني خيلي بيش از آن است كه در زندگي زن و شوهر هاي معمولي پيش مي آيد آيا آنها موفق شوند به مدت طولاني با هم باشند هنوز به اين سوال پاسخ داده نشده است تعداد اين نوع زوجها خيلي كم است ( كهوري نژاد – 1378 )

 خانواده درماني راهبردي

جي هيلي (1984) موسس خانواده درماني راهبردي ابتدا از اعضاي گروه بيستون بود . همچنين وي روش هيپنوتيزم درماني ميلتون اريكسون را اشاعه مي داد و در فيلادلفيا همكار مينوچين ( موسس خانواده درماني ساختاري ) بوده و سپس با دكلودمادانز براي تاسيس انيستيتو خانواده درماني واشنگتن همكاري نمود .

موضوع اصلي خانواده درماني راهبردي عبارت است از اينكه خانواده ها در مورد تغيير ترديد دارند . زيرا مشكلات خانواده ها براي بعضي از اعضا كاركردهاي مهم بين فردي دارد . بنابراين درمانگر براي شكستن اين ترديد و مقاومت در برابر تغيير مي بايست راهكارهاي مشخص و دقيقي را طراحي كند تا بتواند به خانواده ها در حل مشكلات كمك نمايد . همچنين درمانگران سعي در فراهم آوردن فرصتي دارند كه در آن خانواده ها بتوانند با مسائل بين فردي پيچيده اي كه منجر به بروز مشكل شده است درگير شوند . براي مثال در خانواده اي كه پسر بچه اي بد رفتار دارد رفتار نامناسب پسر بچه موجب حذف افسردگي پدرش مي شود با كنترل بد رفتاري مجدداً توجه پدر به افسردگي اش بيشتر مي شود بنابراين كاركرد بد رفتاري پسر اينست كه از غوطه ور شدن پدر در افسردگي اش جلوگيري مي كند از پدر و مادر خواسته مي شود كه بطور خصوصي با يكديگر صحبت مي كند و در مورد كنترل بد رفتاري پسر بچه به بهترين شيوه تصميم بگيرند در اين مورد خاص برنامه ريزي بايد به گونه اي باشد كه نياز پدر رابراي حمايت و نياز پسر به امنيت را برآورده كند .

خانواده سالم و درمان راهبردي

در درمان راهبردي ، خانواده سالم خانواده اي است كه در آن مسئله مراتب قدرت بين نسلي به وضوح مشخص است . بدين معني كه والدين مسئول اصلي هستند و در تصميمات مهم خانواده آخرين نظر را مي دهد اين طور فرض مي شود كه خانواده ي سالم با عبور از مرحله ي ورود به مرحله اي ديگر از دوران زندگي در قوانين ، نقشه ها و انجام امور روزمره آن قدر انعطاف پذير هستند كه اين امور را به نحوي تغيير دهند كه با احتياجات مرحله ي تازه از زندگي همخواني داشته باشد . به عنوان مثال هنگامي كه كودكان از مرحله ي قبل از نوجواني به مرحله نوجواني مي رسد ، نياز به استقلال و خلوت بيشتري دارند و مسئوليتهايشان نيز باسيد متناسب با سنشان باشد .

خانواده ي سالم اين تغييرات را با انعطاف پذيري مديريت مي كند و مشكلات احتمالي را حل كرده ودر مواردي كه لازم است با مذاكره مسائل را حل كند بدون اين كه با مشكل زيادي مواجه شد فرضيه ي ديگر در درمان راهبردي اين است كه در خانواده هاي سالم روابط ، تركيبي از تعاملات تكميلي و تقارني است و آخرين فرضيه اين كه در خانواده هاي سالم عشق ، به جاي خشم به عنوان ارزش اصلي در خانواده انتخاب شده و به نحوي غير مداخله گرايانه و آسان بين اعضاي خانواده توزيع مي شود .

خانواده هاي مشكل ساز و درمان راهبردي

بر عكس خانواده ي سالم درمان راهبردي در خانواده هاي مشكل ساز با اين فرضيه آغاز مي شود كه علت بروز مشكل به ساختار و سلسله مراتب خانواده بر مي گردد بدين ترتيب كه وقتي ساختار ها مشخص نباشد انتقال از يك مرحله ي زندگي به مرحله ي ديگر بدون انعطاف خواهد بود و يا روابط در خانواده منحصراً از نوع تعاملات تكميلي يا تقارني است .

هيلي معتقد است مشكلات وقتي بروز مي كن كه ساختار سلسله مراتب آشكار و پنهان خانواده ( يا يك سيستم اجتماعي ) با يكديگر متفاوتند و بر اين تفاوت سر پوش گذاشته مي شود به عنوان مثال در خانواده اي آشكارا پذيرفته شده كه پدر و مادر بايد براي كودكان قانون بگذارند اما وقتي پسر قوانين را بشكند و مادر بر اين رفتار سر پوش بگذارد و به پدر منتقل نكند و يا حتي بد رفتاري پسرش را تاييد كند در واقع اين قانون نا گفته ي بين پدر و مادر و پسر انكار شده و طبيعتاً توافق والدين براي قانون گذاري از بين مي رود . در نتيجه احتمال بروز مشكلات رفتاري در پسر وجود خواهد داشت و زوجين نيز تعارضات زناشويي را تجربه مي كنند . هيلي معتقد است وقتي چنين « مثلث سازيهاي پاتولوژيكي » [5]  اتفاق مي افتد خانواده ها از حركت آسان يك مرحله به مرحله ي ديگر چرخه ي زندگي خانوادگي باز مي مانند به عنوان مثال اين مثلث ممكن است در استقلال جوانان و ايجاد زندگي مستقل آنان را با مشكل مواجه سازد و ممكن است با خطر جدايي والدين از يكديگر و فروپاشي خانواده روبرو شوند . در روابط زناشويي نيز ممكن است سلسله مراتب ناسازگار به وجود آيد . به عنوان مثال در زوجي كه يكي از طرفين افسرده است در ظاهر چنين به نظر مي رسد كه فرد افسرده از نظر سلسله مراتب خانوادگي زي دست فرد پايين تر از خودش قرار دارد زيرا افسردگي در سازماندهي روابط داراي نقش مسلطي مي باشد .

در روش خانواده درماني راهبردي آن نوع از روابط زناشويي كه منحصراً از نوع تعاملات تكميلي ( مقل مراقبت كردن و مراقبت دريافت كردن ) و يا از نوع تعاملات تقارني ( مقل بحثهاي رو در روي مداوم ) هستند به شدت مشكل ساز مي شوند .

در خانواده هاي داراي مشكل علايم گاه نشان دهنده ي پيامدهاي استعاري و مشكلات ديگر در حوزه ها هستند . به عنوان مثال تعارض بين يك كودك و والدينش در مورد حضور او در مدرسه ممكن است بيان استعاري تعارض زن و شوهر در مورد كار كردن زن باشد .

مادانز ( 1991 ) براي درمان راهبردي چند اصل اوليه را مبناي مشكل خانواده بر شمرد ، تلاش براي تسلط و كنترل دوست داشتن ، عشق ورزيدن ، حمايت كردن ابراز پشيماني كردن و بخشش . بدين ترتيب مشكلاتي كه از تسلط و كنترل سر چشمه مي گيرند عبارتند از : پرخاشگري ، بزهكاري و برخي از انواع سوء مصرف مواد مشكلاتي كه با آرزوي دوست داشته شدن مرتبط مي شوند عبارتند از : افسردگي ، اضطراب و اختلالت خوردن . مشكلات مربوط به تمايل براي عشق ورزيدن و حمايت كردن عبارت است از : سلطه ي دخالت گرايانه ي پدر يا مادر يا كودك و گناه فراوان متعاقب آن ، تعهدها و حالات خودكشي ، و اختلال تفكر و مشكلاتي كه با آرزوي ابراز پشيماني و بخشش مرتبط هستند عبارتند از : سوء استفاده جنسي و فيزيكي .

 خانواده هاي سالم و ناسالم و خانواده درماني ساختاري

در خانواده درماني ساختاري اين طور فرض مي شود كه ساختار خانواده هاي سالم امكان برخورد و مواجه با نيازهاي چرخه زندگي را فراهم مي سازد . در اين ساختار بين زير سيستمهاي والد و كودك مرزهاي بين نسلي مشخصي وجود دارد . اين مرزها نبايد خشك يا مبهم و پراكنده باشند و عملكرد خانواده را خشك يا آشفته سازند از نظر همبستگي و نزديكي عاطفي مرزها نبايد در هم فرو رفته و يا بي قيد و بند باشند . د مقابل در خانواده هاي ناسالم ، مرزها مبهم يا خشك و بيش از حد در هم فرو رفته و يا بي قيد و بند است . در ساختار اين گونه خانواده ها سلسله مذراتب بيش از حد ضعيف يا خشك ومطلق است .

اين راهكارها زوجين را از رنج حاصل از حل تعارض و اصلاح قوانين حاكم بر ساختار خانواده ها معاف مي سازند . والدين بي قيد و بند براي دوري اتعارض حتي به بحث و مكالمه در مورد تغيير نمي پردازند .

والدين در هم فرو رفته به انكار تعارضات مي پردازند و در برخي مواقع با دور زدن تعارض از طريق يكي از فرزندان از آناجتناب مي كنند در خانواده هايي كه سلسله مراتب ضعيف است رهبري مشترك در والدين ديده نمي شود . در اين خانواده ها فعاليتهاي اجرايي ممكن است بر دوش كودكان والدگونه انداخته شود . اين كودكان طوري رفتار مي كنند كه گويي آنها والدين خانواده هستند . در خانواده هايي كخ سلسله مراتب مطلقاً خشك است والدين ممكن است از قدرت خود به طور نا مناسبي سوء استفاده كنند . بدون اين كه به نيازهاي كودكان توجهي داشته باشند . از نظر خانواده درمانگران ساختاري خانواده ناكارا خانواده اي است كه عملكردش در ارتقاي رشد اعضا با شكست مواجه شود .

تفاوت هاي بين روابط آشفته و غير آشفته خانوادگي

تحقيقات شناختي – رفتاري نشان داده اند كه روابط در خانواده ها در زوجهاي آشفته و غير آشفته با يكديگر متفاوتند  .

اعضاي خانواده هاي با روابط آشفته در الگوهاي رفتاري منفي بيشتري نسبت به خانواده هاي داراي روابط غير آشفته وارد مي شوند . اين الگوها به طور متقابل تقويت مي شوند . همچنين اعضاي اين نوع خانواده ها ديد منفي بيشتري نسبت به يكديگر دارند . در اين فرايند رفتارهاي منفي اعضاي خانواده از طريق تقويت منفي متقابل تداوم مي يابد .

به عنوان مثال از كودكي خواسته مي شود به رختخوابش برود و او فرياد  مي كشد نه . بعد از يك مشاجره ي لفظي والدين به اتاق ديگري مي روند و كودك را تنها مي گذارند .

نق زدن والدين متوقف مي شود بنابراين فرياد كشيدن كودك به طور منفي تقويت خواهد شد . از طرفي چون والدين با كناره گيري از فريادهاي كودك خلاصي مي يابند اين فراين نيز به طور منفي تقويت مي شود .  فرايندهاي اجبار در خانواده به تداوم مشكلات و رفتارهاي جسورانه و پرخاشگرانه در كودكان و زوجهاي آشفته مي انجامد .

در روابط آشفته طرح واره هاي شناختي منفي بر فرايند تفكر اعضاي خانواده حكمراني مي كنند طرح واره هاي شناختي منفي توجه انتخابي منفي و انواع خاصي از اسنادها ، انتظارات ، فرضيات ، و استانداردهاي تهديد كننده روابط خانوادگي را در بر مي گيرد كه باعث تداوم الگوهاي رفتاري منفي خانواگي مي شوند . طرح واره هاي شناختي منفي با اين موارد در ارتباطند : توجه انتخابي به جنبه هاي منفي ديگران ، اسنادهاي شخصي براي رفتارهاي منفي و اسنادهاي موقعيتي براي رفتارهاي مثبت ، داشتن انتظارات منفي از ديگر اعضاي خانواده ، داشتن فرضيه در مورد چگونگي روابط خانوادگي بدون مداخله نظر و ديدگاه ديگر افراد خانواده ، ارائه استانداردهايي براي يك نوع رفتار كه ساير اعضاي خانواده با آن موافق نيستند .

تحقيقات خارج از كشور

جرج استيون  در تحقيق كه به بررسيي رضايت مندي از زندگي زناشويي در بين زوجين معتاد و زوجين كه يك نفر معتاد است انجام داده اند به اين نتيجه رسيده اند كه زوجين معتاد كه در كنار هم به اعتياد روي مي آروند از وضعيت زندگي راضي تر هستند تا اينكه يكي از زوجين معتاد باشد كه اين تحقيق در كاليفرنياي امريكا مورد بحث و بررسي قرار گرفته است .

مك لين  تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه رضايت زناشويي  و ويژگي هاي شخصيتي در بين زنان متاهل شهر نيويورك انجام داده است كه نتايج بدست آمده نشان مي دهد كه بين رضايت مندي از زندگي زناشويي و ويژگي هاي شخصيتي مانند اضطراب ، افسردگي و هيستري و پارانويا و … رابطه معني داري وجود دارد .

مايلك هتادي  تحقيقي تحت عنوان مقايسه هيستري در بين زناني كه از زندگي خود رضايت دارن و زناني كه به نوعي جدا و مطلقه هستند ئو ياراضي نيستند در شهر نيويورك مورد بحث و بررسي قرار داده است كه به اين نتيجه رسيده اند كه هيستري در بين زنان مطلقه و زناني كه رضايت زناشويي ندارند بيشتر از زنان عادي و رضايت از زندگي دارند داراي تفاوت است لويي سورنا تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه رضايت از زندگي و تمايل به خودكشي در بين زنان حدود سني 30 سال به بالا منطقه اي از شهر مونيخ به اين نتيجه رسيده اند كه بين رضايت مندي از زناشويي و تمايل به خودكشي رابطه معني داري وجود دارد به اين صورت كه اگر در زندگي رضايت نداشته باشد و اين عدم رضايت به صد در صد برسد احتمال خودكشي وجود دارد .

اهميت  تحقيقي تحت عنوان مقايسه استرس در بين فرزندان زنان و زوجين مطلقه و فرزندان زوجين خوشبخت و داراي خانواده در شهر نيويورك امريكا داده است كه به اين نتيجه رسيده كه بين اين دو گروه تفاوت معني داري وجود دارد و استرس در بين فرزندان زوجين خوشبخت و داراي خانواده بيشتر از فرزندان زوجين مطلقه است .

تحقيقات انجام شده در داخل كشور

تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه رضايت زناشويي از زندگي و بيماريهاي رواني زنان متاهل شهرستان نهاوند انجام گرفته كه نتيجه تحقيق حاكي از آن اسيت كه بين علائم رواني مانند افسردگي و اضطراب و رضايت زناشويي رابطه معني داري وجود دارد ( احمد دلاوري – 1370 ) .

بهادري تحقيقي تحت عنوان بررسي مقايسه رضايت مندي زناشويي در بين زنان متاهل كه يك بار ازدواج كرده اند و زناني كه براي بار دوم يا بيشتر ازدواج كرده اند انجام داد كه نتايج حاكي از آن بود كه زناني كه ازدواج اولشان بوده است از لحاظ رضايت مندي از زندگي زناشويي در سطح بالايي نسبت به زناني كه ازدواج دومشان بوده است قرار گرفته است .

و تحقيق عباس زاده تحت عنوان بررسي رابطه رضايت مندي شغلي و رضايت مندي از زندگي زناشويي در بين زنان شاغل و غيرشاغل نشان   مي دهد كه بين رضايت مندي زندگي و شغلي رابطه معني داري وجود دارد و بين زنان شاغل و غير شاغل از لحاظ رضايت مندي زندگي زناشويي تفاوت معني داري وجود دارد .

و همين طور حميدي تحقيقي تحت عنوان مقايسه رضايت مندي زناشويي در بين زوجهاي فاميلي و غريبه انجام داد كه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه به نسبت رضايت مندي از زندگي در بين زوجين فاميلي بيشتر است تا زوجين غريبه كه بر حسب آشنايي و شناخت روحيه طرفين از هم مي باشد .

خداوردي  در پژوهشي تحت عنوان بررسي رابطه رضايت مندي زناشويي و سلامت رواني در بين زوجين 30 ساله شهر خوي انجام داده كه تحقيقات انجام شده عبارتند از آن است كه بين رضايت مندي از زندگي و سلامت رواني رابطه معني داري وجود دارد و سطح معني داري آن برابر     5% ≤ p بوده است . 

 ساخت خانواده

خانواده یک گروه خویشاوندی است که در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی نیازهای بنیادی دیگر، مسئولیت اصلی را به عهده دارد. خانواده مرکب از گروهی از افراد است که از طریق خون، ازدواج یا فرزند خواندگی به یکریگر مربوط و منسوب بوده، برای مدتی طولانی و نامشخص با هم زندگی می کنند. تصویر قالبی ما از خانواده که از شوهر، زن و فرزندان تشکیل می شود، چنانچه ساخت خانواده را در سراسر تاریخ زندگی بشر مورد ملاحظه قرار دهیم، نمونه ی چندان جامعی نیست. دانشجوی جامعه شناسی باید توجه داشته باشد که از فرهنگی به فرهنگ دیگر، تنوع بسیاری در ساخت خانواده ملاحظه می شود و این تنوع ممکن است به صورت های بسیار گوناگونی در جامعه های انسانی وجود داشته باشد.

تک همسری عبارت است از ازدواج یک زن با یک مرد، و این شایع ترین صورت زناشویی را تشکیل می دهد.

انتخاب همسر

در بسیاری از جوامع، انتخاب همسر تحت مقررات و نظارت قواعد درون همسرگزینی و برون همسر گزینی قار داد. قاعده درون همسری حکم می کند که فرد ازدواج کننده باید در داخل گروه معینی که به آن تعلق دارد ازدواج کند و قاعده برون همسری، ازدواج را در بیرون از دایره گروه خاصی که فرد بدان تعلق دارد تجویز می کند.

همسر گزینی با دو روش و شیوه مختلف انجام می گیرد. روش اول که در آن انتخاب معمولأ بر اساس عشق و علاقه استوار است، انتخاب آزادانه دو طرف اهمیت دارد. در روش دوم، انتخاب در اختیار خانواده هاست و والدین در مورد همسرگزینی فرزندانشان تصمیم می گیرند.

زناشویی مبتنی بر عشق و علاقه، یک ویژگی فرهنگی مغرب زمین و کشورهای صنعتی شده غرب شناخته شده است. برای بسیاری از جوامع، ازدواج مبتنی بر عشق یک پیش نیاز طبیعی و ضروری و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، ولی این شیوه در جوامع گوناگون چندان عمومیت ندارد. کارایی زناشویی مبتنی بر عشق و علاقه این است که به جوانان کمک می کند که عواطف و محبتی را که خانواده به آنان مبذول می کرد، به زندگی تازه منتقل کنند.

نامزدها به دلایل متعددی پیوند با یکدیگر را می پذیرند. خصوصیاتی را که فرد در همسر آینده خود، به طور طبیعی جستجو می کند، شامل جاذبه های گوناگون مانند مشابهت سنی،مذهبی، نژادی، پایگاه اقتصادی – اجتماعی ، سطح تعلیم و تربیت، کشش ها، زیباییها و قیافه ظاهری اوست.

طلاق

واقعیت دارد که میزان طلاق در قرن بیستم، در کشورهای صنعتی رشد فزاینده ای داشته است. تغییرات و تحولات ناشی از توسعه ی صنعت و شهرنشینی، این میزان را در کشورهای جهان سوم – از جمله ایران – نیز در دهه های اخیر،به صورت معنی داری افزایش داده است. تزلزل ارزش ها، زندگی شهرنشینی و تحرک جغرافیایی، اثرهای انکارناپذیر بر خانواده گذاشته، کارکردهایی را که خانواده در گذشته داشته، کاهش داده است، شاید به این دلیل که زن و شوهر، دیگر هیچ کدام به تنهایی برای تولید ضروریات زندگی و خدمات لازم، به خانواده وابسته نیستند. عملأ و در مقایسه با یک جامعه کشاورز،انحلال خانواده در محیط شهری و صنعتی، بسیار آسانتر و راحت تر صورت می گیرد. بعلاوه، طلاق در یک جامعه شهری و صنعتی قبح کمتری دارد، به عبارت دیگر، طلاق یک راه حل اجتماعی پذیرفته برای ازدواج هایی است که با موفقیت قرین نیست. به همین دلیل، در بسیاری از کشورها، احساسات عمومی تغییر و تحول قوانین را به نفع انجام طلاق تحمل کرده،تشریفات و مقررات دادگاه ها در سرعت بخشیدن به موارد بی چون و چرا، کاهش فراوانی پیدا کرده است.

دلایل طلاق

علل و عوامل اجتماعی مؤثر بر جدایی زوجین و از هم پاشیدگی خانواده از طریق طلاق، بیشمار است و پایانی نمی شناسد، زیرا ازدواج، دو نفر انسان را که هر کدام شخصیت منحصر بفردی دارد و زمینه های تربیتی مختلفی داشته است، در یک زندگی مشترک خانوادگی درگیر می کند. شاید عمده ترین دلیل طلاق توقعات بسیاری است که هر یک از طرفین ازدواج از دیگری قبلأ داشته یا دارد. این انتظارات، پایگاه های اجتماعی آینده آنها، رابطه ی جنسی، شهرت، سلامت جسمانی، امنیت شغلی و نقش خاص هر یک در قبال دیگری را شامل می شود. در برخی جامعه های صنعتی، عشق و علایق شخصی مهمترین عامل زندگی زناشویی است. به فرض، قبل از ازدواج، هر کدام از طرفین تصور می کند که اگر عشقشان به یکدیگر فروکش نکند، هیچ مسأله دیگری قادر به گسستن پیوند ازدواج آنها نخواهد بود، ولی پس از ازدواج، خیلی زود متوجه می شوند جلوه های عشق و علاقه که زمانی سرشار از آن بودند، ترکشان کرده، مجبورند برای حل مسائل داخلی خود ابزار و وسایل عملی تری را جستجو کنند.

دگرگونی در ساخت خانواده

تغییرات ساختی در خانواده های عصر جدید، حاصل کوچک شدن حجم خانوار، دگرگونی در وجهه نظرها و برداشت ها از مسأله طلاق و دگرگونی هایی است که در نقش مرد و زن به وجود آمده است. کاهش حجم خانواده، خود تأثیر چند عامل بوده است. یکی از این عوامل تغییر در نقش فرزندان است که با حرمت از جامعه ی اساسأ کشاورزی محدود، به جامعه وسیع شهری و صنعتی همراه بوده است. کودکان جامعه ی شهری و صنعتی، سربار اقتصادی خانواده محسوب می شود و نه کمک کار آنها. عامل دومی که در کاهش حجم خانواده مؤثر بوده است، بالا رفتن مستمر سطح آموزش و پرورش است. جامعه شناسان دریافته اند که زوجی که از سطح بالای تحصیلات برخوردارند، گرایش به کاهش تعداد فرزند دارند، در حالی که در مورد زوج هایی که تحصیلات کمی دارند، چنین گرایشی مشاهده نمی شود. سرانجام، سومین عامل، توزیع وسیع وسایل جلوگیری از آبستنی و مشاوره ی خانوادگی است که به افراد امکان داده است در انتخاب تعداد فرزندان خود آزاد باشند و حتی اگر هیچ فرزندی نخواهند، برایشان میسر است.

از آنجا که طلاق یک روش پذیرفتنی و پذیرفته برای پایان دادن به ازدواج است، هر جا که مسأله کودکان مطرح است، تغییراتی در ساخت خانواده ایجاد شده است. وقتی پدر یا مادر خانواده را ترک می کند، کارکردها و مسئولیت های دیگر افراد خانواده باید طوری تغییر کند که بتواند جای خالی او را پر کند.

توقعات و نقش های طرفین ازدواج از جنگ دوم جهانی به بعد، بشدت تحول یافته، و بویژه نقش زن، بیشتر تغییر کرده است. زن ها به صورت روزافزونی به کار روی آورنده اند و به درآمد خانوادگی کمک می کنند و به همان نسبت از اقتدار بیشتری برخوردارند. بسیاری از زنهای طبقه ی متوسط، امروزه تحصیلات خود را به پایان می رسانند و سپس ازدواج می کنند و تا تولد اولین فرزند به کار می پردازند و برای نگهداری بچه، یا از مهدکودک استفاده می کنند یا کس دیگری را برای نگهداری او استخدام می کنند تا مادر بتواند به طور تمام وقت، در خارج از خانه کار کند. جنبش آزادی زنان در کشورهای غربی تا حد زیادی ارزش های اجتماعی را تغییر داده و زمینه را برای چنین رفتارهایی آماده کرده است، به طوری که این الگوها، به صورت الگوی رفتاری قابل قبول در جامعه های صنعتی پذیرفته شده است.

مراحل زندگی از نظر لوینسون

لوینسون (1978) با اجرای مصاحبه های زندگی نامه ای با چهل مرد 35 تا 45 ساله از چهار خرده گروه شغلی (کارگران ساعتی در صنعت، مدیران تجاری، زیست شناسان دانشگاه و رمان نویسان) می خواست از ترتیب نهفته در روند زندگی بزرگسالان آگاه شود. بعدأ او در مورد زندگی چهل و پنج زن، که آنها نیز 35 تا 45 ساله بودند و به سه خرده گروه خانه دار،مدیران تجاری و استادان دانشگاه تعلق داشتند، تحقیق کرد. نتایج او و سایرین، مسیر مشترک تغییر را نشان می دهند، به طوری که مردان و زنان با تکالیف رشدی به شیوه ای متفاوت برخورد می کنند (لوینسون، 1996؛ رابرتس و نیوتن، 1987).

لوینسون (1978، 1996) مانند اریکسون، رشد را به صورت زنجیره ای از دوره ها یا مراحل در نظر می گیرد که از لحاظ کیفی مجزا هستند، هر یک زمان خاص خود را دارند، و چالش های روانی ویژه ای را در زندگی شخصی به همراه می آورند. در هر دوره، تغییرات مهمی روی می دهند که با توجه به سن فرد، قابل پیش بینی هستند و نیروهای زیستی و اجتماعی مشترکأ آنها را ایجاد می کنند. در جدول زیر می بینید که هر دوره با یک انتقال شروع می شود که تقریبأ 5 سال ادامه می یابد و به دوره ی قبلی خاتمه می دهد و فرد را برای دوره ی بعدی آماده می سازد. افراد، در بین این انتقال ها به سمت دوره های باثباتی پیش می روند که در این دوره ها روی ساختن ساختار زندگی تمرکز می کنند، ساختاری که خواسته های شخصی درونی و خواسته های اجتماعی بیرونی آن دوره را هماهنگ می کند.

جدول مراحل رشد روانی – اجتماعی بزرگسالان

دوره ی رشد اریکسون لوینسون ویلانت
اوایل بزرگسالی

(20 تا 40 سالگی)

صمیمیت در برابرانزوا انتقال مقدماتی به بزرگسالی : 17 تا 22 سالگی

وارد شدن به ساختار زندگی اوایل بزرگسالی : 22 تا 28 سالگی

صمیمیت
    انتقال 30 سالگی : 28 تا 33 سالگی تثبیت شغلی
    به اوج رسیدن ساختار زندگی در اوایل بزرگسالی :33 تا 40 سالگی  
میانسالی زایندگی در برابر انتقال میانسالی : 40 تا 45 سالگی زایندگی
(40 تا 65 سالگی) رکود وارد شدن به ساختار زندگی میانسالی (45 تا 50 سالگی)  
    انتقال 50 سالگی (50 تا 55 سالگی) محافظ ارزشها
    به اوج رسیدن ساختار زندگی میانسالی (55 تا 60 سالگی)  
اواخر بزرگسالی انسجام من در برابر انتقال اواخر بزرگسالی (60تا65 سالگی) انسجام من
(65 سالگی تا مرگ) ناامیدی اواخر بزرگسالی (65 سالگی تا مرگ)  

ساختار زندگی که مفهوم مهمی در نظریه ی لوینسون است، الگو یا طرح اساسی زندگی فرد در هر لحظه ی معین می باشد. اجزای تشکیل دهنده ی آن،روابط فرد با دیگران، اعم از افراد، گروهها و مؤسسات هستند. ساختار زندگی می تواند اجزای زیادی داشته باشد، ولی معمولأ فقط تعداد کمی از آنها که با زندگی زناشویی/ خانوادگی و شغل ارتباط دارند برای زندگی فرد حیاتی هستند. با این حال، در ارزش عمده و جانبی اجزای ساختار زندگی تفاوت های فردی زیادی وجود دارد.

با نگاهی دوباره به جدول، متوجه خواهید شد که هر یک از دوره های لوینسون، مراحل انتقالی و ساختارسازی را در بر دارد. وظیفه ی اصلی دوره ی ساختار سازی، برگزین و منسجم کردن اجزا به شیوه ای است که زندگی فرد را بهبود بخشد. هر دوره ی ساختارسازی معمولأ 5 تا 7 سال ادامه می یابد و حداکثر به 10 سال می رسد. بعدأ، ساختار زندگی که مبنای ثبات را تشکیل داده است،مورد سؤال قرار می گیرد و انتقال جدیدی برای تغییر دادن آن پدیدار می شود. لحظه ای درنگ کنید و اجزای ساختار زندگی خودتان را یادداشت نمایید. آیا شما در خلال ساختن هستید : انتخاب کردن و آمیختن اجزا و دنبال کردن ارزش ها و اهداف درون آن ساختار؟ یا اینکه در حال انتقال هستید : خاتمه دادن به ساختار موجود برای ایجاد امکاناتی جهت ساختاری جدید؟

گزارش های زندگینامه ای خیلی از افراد، توصیف مراحل زندگی لوینسون را تأیید می کنند. این گزارش ها همچنین نشان می دهند که اوایل بزرگسالی (جوانی) دوره ی “بیشترین انرژی و وفور نعمتى تناقض و استرس” است (لوینسون، 1986، ص5). این سالها، رضایت زیاد از عشق، تمایلات جنسی، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند. اما این سالها، فشارهای زیادی را نیز وارد می آورند : تصمیمات مهم درباره ی ازدواج، فرزندان، کار و سبک زندگی، قبل از اینکه خیلی از افراد تجربه ی زندگی لازم را برای انتخاب عاقلانه داشته باشند.

رؤیاها و مشاوران . چگونه جوانان از فرصت های این دوره استفاده می کنند و با مخاطرات آن کنارمی آیند؟لوینسون دریافت که در انتقال اوایل بزرگسالی (17تا 22 سالگی) ، اغلب جوانان رؤیایی را می سازند که در خلال آن خود را در دنیای بزرگسالی تجسم می کنند و این رویا، تصمیم گیری ٱنها را هدایت می کند. هر چه این رویا مشخص تر باشد، ساختارسازی فرد هدفمندتر خواهد بود. این رویا در مورد مردان، معمولأ بر آدم مستقلی که در کار خود موفق است، تأکید دارد. در مقابل فقط تعداد کمی از زنان رویاهایی را گزارش می دهند که درآنها شغل حاکم است. در عوض، اغلب زنان شغل گرا، “رویاهای دو نیم شده” ای را آشکار می سازند که در آنها، زندگی زناشویی و کار برجسته هستند. در ضمن، رویاهای زنان، خود (self) را بر حسب روابط با شوهر، فرزندان و همکاران، توصیف می کنند. رویاهای مردان، بیشتر فردگرا هستند : آنها افراد مهم،مخصوصأ همسر خود را، پشتیبان مهمی برای هدفشان می دانند. آنها به ندرت خود را پشتیبان اهداف دیگران می انگارند.

در ضمن،جوانان با مشاوری که به تحقق بخشیدن رویای آنها کمک می کند، رابطه برقرار می کنند. مشاور معمولأ چند سال بزرگتر است و در مورد دنیایی که فرد می خواهد به آن وارد شود، تجربه دارد. اغلب اوقات، دانشجوی سال بالایی که شاغل است،گاهی یک دوست،همسایه یا خویشاوند این نقش را ایفا می کند. مشاوران مانند معلمی عمل می کنند که مهارت های شغلی فرد را بالا می برند. آنها راهنمایی هستند که فرد را با ارزش ها، سنتها و ویژگی های محیط کاری آشنا می سازند. زمانی که به رشد شغلی می پردازیم،خواهیم دید که یافتن یک مشاور پشتیبان برای مردان راحت تر از زنان است.

به عقیده ی لوینسون،مردانی که به سوی مشاغل عالی رتبه گرایش دارند (دکتر، وکیل، دانشمند) ، بیست تا سی سالگی خود را در فراگیری مهارت ها، ارزش ها و شرایط لازم حرفه ی خویش، صرف می کنن. با اینکه برخی از زنان این مسیر را دنبال می کنند، اما برای خیلی از آنها فرآیند یافتن شغل تا میانسالی به طول می انجامد .

انتقال 30 سالگی . جوانان در مدت انتقال 30 سالگی، ساختار زندگی خود را ارزیابی مجدد می کنند و می کوشند اجزایی را که به نظرشان نامناسب هستند، تغییر دهند. آنهایی که درگیر شغل خود هستند و هنوز مجردند، سرگرم یافتن یک شریک زندگی می باشند. با این حال، مردان به ندرت ترجیح شغلی و خانوادگی خود را عوض می کنند، در حالی که زنان شغل گرا گاهی این کار را انجام می دهند.

زنانی که زودتر بر ازدواج و مادری تأکید می ورزند،معمولأ در این زمان اهداف فردگرایانه ای تعیین می کنند. زنان در انتقال 30 سالگی، در مورد جنبه هایی از زندگی زناشویی خودآگاه می شوند که آنها را به از دست دادن استقلال تهدید می کند. زنان متأهل از شوهران خود توقع دارند که تمایلات و آرزوهای فراتر از خانه ی آنها را به رسمیت بشناسند.

انتقال 30 سالگی برای زنان و مردانی که نه از رابطه ی خود و نه از دستاوردهای شغلی خود خشنودند، می تواند دوره ای بحرانی باشد. در مورد آنهایی که نمی دانند آیا می توانند ساختار زندگی ارزشمندی را به وجود آورند، این دوره پر از تعارض و بی ثباتی است.

سر و سامان یافتن مردان، ادامه بی ثباتی زنان 33 تا 40 سالگی را دوره ی سر و سامان یافتن می داند. مردان برای به اوج رساندن ساختار زندگی اوایل بزرگسالی، روی برخی روابط و آرزوها تأکید می کنند و سایر روابط و آرزوها را در درجه ی دوم اهمیت قرار می دهند یا اصلأ کنار می گذارند. آنها برای انجام این کار، می کوشند با محکم کردن جایگاه خود در خانواده، کار و جامعه، مقام امنی را در اجتماع کسب کنند. در عین حال، آنها در داخل ساختار خود پیشروی می کنند، به این صورت که مهارت های خود را بهبود می بخشند و مطابق با ارزش های خود،در جامعه مشارکت می جویند، خواه این ارزش ها ثروت باشد یا قدرت، شهرت،پیشرفت هنری با علمی و یا نوع خاصی از سهیم شدن در خانواده یا اجتماع. اِرنی ، شوهر شارس،در طول این سالها،مهارت حسابداری خود را افزایش داده، شریک مؤسسه تجاری خود شد، تیم فوتبال پسرش را مربیگری کرد و به عنوان خزانه دار کلیسا انتخاب شد. او کمتر از دوران بیست سالگی خود به گلف،مسافرت و نواختن گیتار توجه داشت.

با این حال، “سر و سامان یافتن” ، تجربیات زنان رادر خلال سی سالگی آ>ها به دقت توصیف نمی کند. خیلی از آنها به علت اضافه شدن تعهد شغلی یا زناشویی که باید در ساختار زندگی شان گنجانده شود،شدیدأ بی سر و سامان هستند. وقتی که شارس صاحب دو فرزند شد، احساس کرد که بین موفقیت پژوهشی خود در دپارتمان بهداشت ایالتی و وقت گذرانی با خانواده اش، گیر کرده است. او بعد از به دنیا آمدن هر یک از بچه هایش، 6 ماه مرخصی می گرفت. وقتی که به سر کار خود بر می گشت، نمی توانست فرصت های مناسب اجرایی را دنبال کند،زیرا برای دنبال کردن این فرصت ها باید به مسافرت می رفت . مدتی از خانه دور می شد و مدت کوتاهی بعد از اینکه کریستی دکتری خود را دریافت کرد از گری طلاق گرفت. اکنون او مادر مجردی شده و زندگی شغلی خود را آغاز کرده بود، فشارهای تازه ای متحمل می شد. خیلی از زنان تا میانسالی، ثباتی را که مردان در سی سالگی کسب می کنند، به دست نمی آورند .

سازگاری با زندگی از نظر ویلانت

ویلانت (1977) ، رشد 94 مرد را که در دهه ی 1920 متولد شده و در یک کالج مشغول تحصیل بودند برای بررسی انتخاب کرد و 30 سال آنها را پی گیری نمود. با این دانشجویان در کالج مصاحبه های فشرده ای صورت گرفت. هر ده سال، آنها به پرسش نامه هایی طولانی درباره ی زندگی فعلی خود پاسخ دادند. بعدأ‌ ویلانت با هر یک از این مردان در 47 سالگی در رابطه با کار، خانواده و سلامت جسمانی و روانی مصاحبه کرد.

نظریه ی ویلانت غیر از کنار گذاشتن برنامه ی تغییر مرتبط با سن، با نظریه ی لوینسون هماهنگ است. هر دوی آنها قبول دارند که کیفیت روابط با فاراد مهم،روند زندگی را شکل می دهد. ویلانت در جریان بررسی روش هایی که مردان خود و دنیای اجتماعی شان را تغییر می دهند تا با زندگی سازگار شوند، مراحل اریکسون را تأیید نمود، ولی شکاف بین آنها را پر کرد. مردان بعد از دوره ای در بیست تا سی سالگی که صرف مسایل صمیمیت می شد، در سی تا چهل سالگی روی تحکیم شغلی تمرکز می کردند – سخت کار می کردند و در مشاغل خود ارتقا می یافتند. آنها در چهل تا پنجاه سالگی ، از پیشرفت فردی کنار می کشیدند و مولد یا زاینده تر می شدند : به دیگران کمک نموده آنها را راهنمایی می کردند. آنها در پنجاه تا شصت سالگی “محافظ ارزش ها” یا محافظ فرهنگ خود می شدنند. خیلی از آنها فلسفی می شدند، به این صورت که به ارزش های نسل جدید و وضعیت جامعه ی خود می اندیشیدند. آنها می خواستند آنچه را که از تجربه ی زندگی آموخته بودند و به دیگران بیاموزند و جویای تداوم بخشیدن به قابلیت مراقبت از دیگران بودند .

ویلانت برخلاف لوینسون، در مورد زنان تحقیق نکرد. اما پژوهش طولی مشتمل بر زنانی که تقریبأ‌همزمان با آزمودنی های او متولد شده بودند، از تغییرات مشابهی خبر می دهد .

نقطه ضعف های نظریه لوینسون و ویلانت

گر چه در مورد رشد بزرگسالان بین نظریه پردازان روانی – اجتماعی، اتفاق نظر زیادی وجود دارد، باید به خاطر بسپاریم که نتیجه گیری آنها عمدتأ بر پایه ی مصاحبه با افرادی استوار بود که در دهه ی 1920 و 1940 متولد شده بودند. الگوهایی که لوینسون و ویلانت مشخص کردند با مسیر زندگی شارس، ارنی، کریستی و گری می خواند، ولی هنوز این احتمال وجود دارد که الگوهای آنها به اندازه ای که در مورد نسل قبلی کاربرد داشتند، در مورد جوانان امروزی قابل اجرا نباشد .

دو عامل دیگر،نتیجه گیری های این نظریه پردازان را محدود می کنند. اولأ، با وجود آنکه نمونه ی لوینسون، بزرگسالان دانشگاه نرفته و کم درآمد را در برداشت، تعداد آنها اندک بود، و زنان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی پایین اصلأ مورد بررسی قرار نگرفتند،در حالی که مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی می تواند بر روند زندگی تأثیر عمیقی داشته باشد. برای مثال،کارگران لوینسون به ندرت رویای شغلی خود را به مرحله ی عمل درآوردند. شاید به این علت که پیشرفت شغلی برای مردان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی پایین کمتر برجسته است، “اوایل بزرگسالی” را نقطه ی پایان می دانند و در سن پایینتر از همتایان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی بالای خود به “پختگی” می رسند (نیوگارتن، 1979). ویلانت (1993) آرشیوهای طولی مردانی را بررسی کرد که در دهه ی 1940 در محله های مرکز شهر بوستون متولد شده و نیمی از آنها در بزرگسالی همچنان کم درآمد بودند. گر چه او شواهدی را برای توالی مرحله ای خود گزارش داد، ولی اعتراف کرد که این نمونه خیلی کوچک بوده است.

بالاخره اینکه، آزمودنی های لوینسون،هنگامی که مصاحبه شدند،میانسال بودند و شاید تمام جنبه های زندگی جوانی خود را به دقت به خاطر نیاورده باشند. در مجموع، قبل از اینکه بتوانیم با قاطعیت نتیجه بگیریم که توالی رشدی یاد شده در مورد همه ی جوانان قابل اجراست،به بررسی نسل های جدید، هم مردان و هم زنان،با پیشینه های فرهنگی و مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی گوناگون،نیاز داریم.

 زمان بندی اجتماعی

در بخش های قبلی، تأکید کردیم که تغییرات در جامعه از نسلی به نسل بعدی می تواند بر روند زندگی تأثیر بگذارد. بر نایس نوگارتن (1968،1979) خاطرنشان می سازد که تأثیر فرهنگی و نسلی مهم بر رشد بزرگسالان، زمان بندی اجتماعی است که منظور از آن،انتظارات درجه بندی شده ی سنی برای رویدادهای خاص زندگی ، مانند شروع اولین شغل،ازدواج کردن، تولد اولین فرزند، خریدن خانه و بازنشستگی است. همه ی جوامع برای تحقق بخشیدن به تکالیف اساسی مربوط به رشد، زمان بندی دارند. به موقع بودن یا بی موقع بودن می تواند بر عزت نفس تأثیر عمیقی بگذارد، زیرا بزرگسالان (مانند کودکان و نوجوانان) ، مقایسه ی اجتماعی می کنند و پیشرفت زندگی خود را در مقایسه با پیشرفت دوستان، خواهر – برادرها و همکارانشان ارزیابی می کنند. افراد مخصوصأ هنگام ارزیابی دستاوردهای خانوادگی و شغلی، معمولأ‌می پرسند : “آیا مطابق با سنم عمل می کنم؟”.

یکی از منابع مهم تغییر شخصیت بزرگسالی، تبعیت از زمان بندی اجتماعی یا انحراف از آن است. در یک تحقیق، زنان دانشجویی را که در دهه ی 1930 متولد شده بودند تا 27 سالگی و 43 سالگی پی گیری کردند. پژوهشگران می خواستند بدانند این آزمودنی ها تا چه اندازه ای از زمان بندی اجتماعی “زنانه” (ازدواج و مادری در اوایل یا اواسط بیست تا سی سالگی) پیروی کردند. زنانی که به موقع تشکیل خانواده دادند، مسؤل تر،خویشتن دار، صبور و مهرورز شدند، ولی عزت نفس آنها افت کرد و احساس می کردند هر چه زندگی شان بیشتر پیش می رود، آسیب پذیر تر می شوند. زنانی که از زمان بندی شغلی مخصوص مردان پیروی می کردند، مسلط تر، معاشرتی، مستقل و از لحاظ عقلانی کارآمدتر شدند و این روند در افراد همسانی که ده سال بعد متولد شده بودند نیز یافت شد (وند واتر و استوارت،1997). زنانی که از زمان بندی اجتماعی پیروی نکرده بودند – نه ازدواج کرده و نه شغلی را تا 30 سالگی آغاز کرده بودند – عملکرد بسیار ضعیفی داشتند. آنها نسبت به خود تردید داشتند،احساس بی کفایتی و تنهایی می کردند. یکی از آنها گفت : “آینده ی من یک علامت سؤال بزرگ است.

انتظارات مربوط به رفتار مناسب در اوایل، اواسط و اواخر بزرگسالی، دیگر مانند گذشته قطعی و بی چون و چرا نیستند. وقتی از دانشجویان استرالیلیی در مورد بهترین سنی که انسان می تواند به انواع رویدادهای مهم رشد تحقق بخشد سؤال کردند،آنها در مقایسه با افراد سی سال گذشته،از سن بالاتر برای ازدواج ، پدربزرگ و مادر بزرگی و دامنه ی سنی وسیع تری برای بازنشستگی طرفداری کردند (پترسون،1996). با این حال، خیلی از بزرگسالان وقتی که از زمان بندی رویدادهای زندگی خیلی عقب می افتند، تا اندازه ای دچار ناراحتی روانی می شوند. به نظر می رسد که پیروی از زمان بندی اجتماعی، در اوایل بزرگسالی موجب اطمینان خاطر می شود،زیرا تضمین می کند که جوانان به فعالیت اجتماعی می پردازند،مهارت ها را پرورش می دهند و آگاهی از خود و دیگران را بالا می برند (هلسون، 1997، هلسون و مون، 1987). به اعتقاد نوگارتن (1979) ، ثبات جامعه به داشتن افردی بستگی دارد که از الگوهای زمان بندی اجتماعی پیروی کنند. با در نظر داشتن این موضوع ، اجازه دهید ببینیم چگونه مردان و زنان جوان تکالیف اساسی اوایل بزرگسالی را پشت سر می گذارند.

 روابط صمیمی

 افراد برای برقراری رابطه ی صمیمی با فردی دیگر، باید شریکی پیدا کنند، پیوند عاطفی برقرار نمایند،و آن در طول زمان نگهدارند. گر چه جوانان خیلی به عشق رمانتیک علاقه مند هستند، ولی صمیمیت و روابط دیگری هم یافت می شود که طی آن بین دوستان، خواهر – برادرها و همکاران،نوعی عهد و پیمان متقابل وجود دارد. اجازه دهید جنبه های گوناگون صمیمیت را بررسی کنیم.

عشق رمانتیک

شارس در سال سوم دانشگاه، در کلاس درس حکومت،اغلب به ارنی که دانشجوی سال آخر و ممتاز بود،خیره می شد. یک روز، دوست مشترک ارنی و و شارس،آنهارا به مهمانی دعوت کرد. مدت کوتاهی بعد، شارس پس از گفتگو با ارنی پی برد که او آدم صمیمی و جالبی است و ارنی هم شارس را فردی دوست داشتنی،با هوش و جذاب یافت. در پایان مهمانی،این زوج پی بردند که در مورد موضوعات اجتماعی مهم، عقاید مشترکی دارند، از این رو،تصمیم گرفتند بیشتر با هم باشند. چهار سال بعد آنها ازدواج کردند.

یافتن همسری برای شریک زندگی، رویداد مهمی در رشد بزرگسالی است که تأثیر عمیقی بر خود پنداره و سلامت روانی دارد. این رویداد، در عین حال، فرآیند پیچیده ای است که به مرور زمان شکوفا می شود و همان طوری که رابطه ی ارنی و شارس نشان می دهد، تحت تأثیر انواع رویدادها قرار دارد.

 همسرگزینی

همسران صمیمی در مکان هایی یکدیگر را ملاقات می کنند که افراد متناسب باین، قومیت، مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی و مذهب آنها در این مکان ها وجود دارد. وقتی که افراد در مجاورت یکدیگر قرار دارند، معمولأ همسرانی را انتخاب می کنند که از لحاظ نگرش، شخصیت، برنامه های تحصیلی، هوش، جذابیت بدنی و حتی قد شبیه آنها باشند (کیت و شیفر، 1991/سیمسون و هاریس،1994). گر چه گاهی همسران رمانتیک توانایی هایی دارندکه یکدیگر را کامل می کنند،ولی از دیدگاهی که می گوید : “اضداد یکدیگر را جذب می کنند”، حمایت کمی شده است. در عوض، هماهنگی قوی ترین نیرو در تبدیل کردن غریبه ها به دلباختان است. هر چه دو نفر شباهت بیشتری داشته باشند، از رابطه ی خود راضی تر خواهند بود و به احتمال بیشتری در کنار هم می مانند .

در اهمیتی که افراد برای ویژگی های خاص قایل هستند، تفاوت های جنسی وجود دارد. زنان برای هوش، جاه طلبی، وضعیت مالی، شخصیت و پای بندی و مردان برای جذابیت بدنی و مهارت های خانه داری، ارزش بیشتری قایل هستند. زنان همسر همسن یا اندکی مسن تر و مردان همسر جوان تر را ترجیح می دهند (فین گلد، 1992/کنریک و کیف، 1992/پینس،1998). نظریه ی بوم شناختی به ما کمک می کند تا علت آن بدانیم. چون توانیی تولید مثل زنان محدود است، همسری با صفات خاص را می جویند که بقا و سلامت فرزندان را تضمین کند. در مقابل،مردان همسری را می جویند که جوان و شاداب بوده و توانایی تأمین لذت جنسی و زاییدن را داشته باشد. در تأیید این نظر،مردان اغلب می خواهند رابطه سریعأ به سمت صمیمیت جسمانی پیش رود. زنان معمولأ‌دوست دارند قبل از اینکه آمیزش جنسی روی دهد، صمیمیت روانی برقرار شود و زن و مرد مدت بیشتری را صرف شناختن یکدیگر کنند.

طبق دیدگاه یادگیری اجتماعی،نقش های جنسی اجتماعی عمیقأ بر ملاک های همسرگزینی تأثیر می گذارند. مردان از همان آغاز کودکی یاد می گیرند جسور و مستقل باشند : رفتارهایی که به موفقیت در دنیای کار می انجامد. زنان رفتارهای مهرورزانه را فرا می گیرند که پرستاری را تسهیل می کند. بعدأ هر یک از دو جنس یاد می گیرند برای صفاتی در طرف مقابل خود ارزش قایل شوند که با تقسیم بندی سنتی کار تناسب داشته باشند. در جهت حمایت از این نظریه بد نیست بدانید در فرهنگ هایی که برابری جنسیت بیشتری در حکومت و محیط کار وجود دارد، زنان روی وضعیت مالی مرد کمتر تأکید می کنند و مردان به مهارت های خانه داری زن کمتر اهمیت می دهند و هر دو جنس برای سن همسر بالقوه نسبت به سن خودشان، اهمیت کمتری قایل هستند. با این حال، صرف نظر از برابری جنسیت در جوامع، مردان بیشتر از زنان برای جذابیت بدنی ارزش قایل اند  به احتمال زیاد ، شالوده ی تفاوت های جنسی در ترجیحات همسر گزینی ترکیب نیروهای زیستی و اجتماعی است.

به طوری که بحث ویژه ی زیر نشان می دهد، عامل مؤثر دیگر در همسری که انتخاب می کنیم و کیفیت رابطه ای که برقرار می نماییم، رابطه ی والد – کودک اولیه ی ماست. و بالأخره، برای اینکه رابطه ی عاشقانه به ازدواج بیانجامد،باید در زمان مناسب روی دهد. در نفر ممکن است مناسب یکدیگر باشند، اما اگر یکی یا هر دوی آنها با توجه به رشد یا زمان بندی اجتماعی شان برای ازدواج آمادگی نداشته باشند، رابطه ی آنها احتمالأ قطع می شود.

اجزای عشق. چه احساس ها و رفتارهایی به ما می گویند که عاشق شده ایم؟ طبق یک نظریه ی مشهور، عشق سه جزء دارد : صمیمیت، شور و شهوت و تعهد. صمیمیت جزء هیجانی است و ارتباط گرم و محبت آمیز، ابراز نگرانی در مورد سلامت طرف مقابل و میل به پاسخ متقابل همسر را شامل می شود. شور و شهوت، جزء انگیختگی جسمانی و روانی است و میل به فعالیت جنسی و احساس عاشقانه را شامل می شود. تعهد، جزء شناختی است و باعث می شود که زوج ها نتیجه بگیرند عاشق هستند و باید این عشق را حفظ کنند (.

زمانی که روابط عاشقانه پیش می رود،تعادل بین این اجزا تغییر می کند. در ابتدا، عشق شهوانی – کشش جنسی شدید – نیرومند است. به تدریج،شهوت به نفع صمیمیت و تعهد کاهش می یابد که اساس عشق صمیمانه یا مهر و عطوفت عمیق را تشکیل می دهد  با این حال، هر یک از جنبه های عشق به حفظ روابط جدید کمک می کنند. عشق شهوانی اولیه، پیش بین قدرتمندی است برای اینکه آیا همسران با هم می مانند یا خیر. اما بدون صمیمیت کامل، پیش بینی پذیری و نگرش های مشترک و ارزش های عشق صمیمانه،اغلب روابط عاشقانه سرانجام قطع می شوند.

بررسی احساس ها و رفتارهای تازه عروس و دامادها در سال اول زندگی زناشویی نشان می دهد که رابطه با همسر مستلزم تلاش متقابل آنهاست. زن و شوهرها به تدریج احساس می کنند که کمتر عاشق یکدیگرند و از زندگی زناشویی خود راضی هستند. عوامل متعددی در این تغییر دخالت دارند. کاهش مدت زمان صحبت کردن با یکدیگر و انجام دادن کارهایی که موجب خوشحالی یکدیگر شود (مانند گفتن “دوستت دارم” یا خنداندن یکدیگر) بین زن و شوهرها رایج است. علاوه بر این،گر چه زوجها به اندازه ی آغاز زندگی زناشویی به فعالیت های مشترک می پردازند، ولی تفریحات زمان فراغت جای خود را به تکالیف و کارهای روزمره ی خانه داری می دهد. کم شدن فعالیت های لذتبخش می تواند در کاهش رضایت و خشنودی دخالت داشته باشد .

اما زوج هایی که روابطشان ادامه می یابد،عمومأ‌می گویند که یکدیگر را بیشتر از گذشته دوست دارند. در جریان تغییر شکل روابط عاشقانه از رابطه ی شهوانی به رابطه ی صمیمانه، تعهد جنبه ای از عشق است که تعیین می کند آیا رابطه ادامه خواهد یافت یا نه. نشان دادن این تعهد، از طریق صمیمیت، دلسوزی،اهمیت دادن،پذیرش و احترام می تواند فواید زیادی داشته باشد. به عنوان مثال تردیدهای شارس در مورد ازدواج کردن، عمدتأ به علت ابراز تعهد ارنی فروکش کرد. او در روز تولد شارس،تابلویی را با عنوان “من عاشق شارس هستم” در حیاط نصب کرد. شارس به ابراز احساسات ارنی پاسخ داد و صمیمیت آنها عمیق تر شد.

همسران صمیمی ای که همواره تعهد خود را ابراز می کنند، از روابط با کیفیت عالی خبر می دهند. ویژگی مهم ارتباط آنها، حل کردن تعارض به صورت سازنده است : پیش کشیدن مسایل به آرامی و اجتناب از تشدید تعامل منفی که انتقاد، تحقیر، حالت دفاعی و کارشکنی و سنگ اندازی آن را برمی انگیزد. اینکه مردان چگونه با تعارض برخورد می کنند، خیلی با اهمیت است، زیرا آنها معمولأ از برخورد با آن بیمناک ترندو کمتر از زنان می توانند آن را رفع و رجوع کنند.  

فرهنگ و تجربه ی عشق

در کشورهای غربی قرن بیستم که ارزش فردگرایی بیشتر شده است، شهوت و صمیمیت،که اساس عشق رمانتیک را تشکیل می دهند،مبنای ازدواج شده اند. از این نقطه نظر، عشق پخته بر اساس خود مختاری، قدردانی از ویژگی های منحصر بفرد همسر و هیجان شدید قرار دارد. سعی در ارضا کردن نیازهای وابستگی از طریق رابطه ی صمیمانه، ناپخته انگاشته می شود .

این دیدگاه غربی شدیدأ با دیدگاه های فرهنگی شرق،مانند چین و ژاپن مغایر است. به زبان ژاپنی، amae یا عشق به معنی “وابسته بودن به خیر اندیشی و نیکوکاری دیگری” است. دیدگاه جمع گرای سنتی چینی،خود (self) را در قالب روابط نقش تعریف می کند. یک مرد چینی،خود را پسر،برادر، شوهر و پدر در نظر می گیرد، او به ندرت در قالب خود مستقل فکر می کند. چون احساس محبت در شبکه ی اجتماعی گسترده پخش شده، شدت هرگونه رابطه ای کاهش یافته است.

هنگام انتخاب همسر،از جوانان چینی و ژاپنی انتظار می رود که دین خود را به دیگران، مخصوصأ به پدر و مادر ادا کنند. نویسنده ای به طور خلاصه می گوید : “یک آمریکایی می پرسد، “قلب من چه احساسی دارد؟” یک چینی می پرسد، “دیگران چه خواهند گفت؟” . دانشجویان اقلیت آسیایی، در تأیید این تفاوت، کمتر از دانشجویان آمریکایی،کانادایی یا اروپایی از دیدگاه عشق مبتنی بر جذابیت بدنی و هیجان عمیق جانبداری می کنند. در عوض، آنها ب دوستی و مصاحبت و مسایل عملی، مانند شباهت، پیشینه،آینده ی شغلی و احتمال والد خوب بودن تأکید می ورزند.

 روابط دوستی

دوستان بزرگسال، مانند همسران رمانتیک و دوستان کودکی، معمولأ‌از نظر سن، جنس و مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی شبیه هستند و این عوامل به تمایلات، تجربیات و نیازهای مشترک و از این رو به لذتی که از رابطه حاصل می شود، کمک می کنند. دوستان در بزرگسالی همان منافع سالهای پیشین را عاید فرد می کنند. آنها از طریق تأیید و پذیرش، عزت نفس را تقویت می کنند و به هنگام استرس، حمایت اجتماعی فراهم می آورند (هارپ و استیونز، 1999). دوستان با گسترش دادن فرصتها و دسترسی به دانش و نقطه نظرهای گوناگون، زندگی را جالب تر نیز می کنند.

اعتماد، صمیمیت و وفاداری مانند اواسط کودکی و نوجوانی در روابط دوستی بزرگسالی نیز اهمیت دارند. سهیم شدن در افکار و احساسات، گاهی در روابط دوستی بیشتر از زندگی زناشویی است، هر چند که احساس تعهد در آن کمتر نیرومند است، زیرا دوستان در جریان زندگی می آیند و می روند. با وجود این، برخی از دوست های بزرگسالی،سالها ادامه می یابند. در یک تحقیق که روی افراد 60 ساله و مسن تر انجام شد، اکثر آنها گفتند که دست کم یک رابطه ی دوستی آنها  در سرتاسر زندگی ادامه یافته است. استمرار روابط دوستی در زنان بیشتر است، زیرا آنها دوستان خود را بیشتر می بینند و این عامل به حفظ رابطه کمک می کند.

 روابط دوستی همجنس

زنان در طول زندگی، بیشتر از مردان روابط صمیمی همجنس دارند. زنان می گویند وقتی که با دوستانشان هستند ترجیح می دهند “فقط صحبت کنند”، در حالی که مردان می گویند وقتی که با دوستانشان هستند ترجیح می دهند “کاری انجام دهند”،مثلأ ورزش کنند، یعنی همان حالتی را که در کودکی و نوجوانی داشتند، ادامه دهند. مردان از وجود موانع بر سر راه صمیمیت با سایر مردان، خبر می دهند. برای مثال،آنها می گویند گاهی احساس می کنند با دوستان مرد خود در حال رقابت جویی هستند و از این رو، دوست ندارند ضعف های خود را فاش سازند. آنها همچنین نگران هستند که اگر از خودشان بگویند، دوستان آنها ممکن است متقابلأ پاسخ ندهند. از آنجایی که تعادل قدرت و مساوات در تبادل اجتماعی برای رابطه ی دوستی خوب حیاتی است، زنان عمومأ روابط دوستی با همجنس خود را مثبت تر از مردان ارزیابی می کنند.

البته، در کیفیت دوستی، تفاوت های فردی وجود دارد که هویت جنسی و وضعیت زناشویی در آن دخالت دارند.مردان و زنان دو جنسیتی، در مقایسه با بزرگسالان سنت گرا، می گویند اطلاعات شخصی بیشتری را برای دوستانشان فاش می کنند (فیشر و ناروس، 1981،لومباردو و لاوین، 1981). اما درگیری در نقش های خانوادگی، بر اتکا به دوستان برای ارضا کردن نیازهای عاطفی و اجتماعی تأثیر می گذارد. بزرگسالان مجرد، دوستان خود را به عنوان همدم و محرم اسرار ترجیح می دهند. در حالی که، افراد متأهل، مخصوصأ مردان، همسر خود را محرم اسرار می دانند.

 رابطه دوستی با جنس مخالف

روابط دوستی با جنس مخالف نیز با اهمیت است، هر چند که کمتر از روابط دوستی با هم جنس یافت می شود و دوام کمتری هم دارد. این گونه روابط مانند روابط رمانتیک در سال های دانشگاهی، رایج هستند. روابط با جنس مخالف بعد از ازدواج در مردان کاهش می یابد، ولی در زنان با افزایش سن بیشتر می شود، زیرا تمایل دارند این گونه روابط را در محیط کار تشکیل دهند. زنان شاغل با تحصیلات عالی، دوستان جنس مخالف بیشتری دارند. بزرگسالان از طریق این روابط ، اطلاعات زیادی درباره ی شیوه های صمیمیت مردانه و زنانه کسب می کنند. و از آنجایی که مردان راز خود را با دوستان زن راحت تر در میان می گذارند، مردانی که دوستان زن دارند، از فرصت استثنایی برای تقویت کردن توانایی بیانگری خود برخوردار هستند.

روابط دوستی بی آلایش با جنس مخالف،لزومأ عاری از کشش جنسی نیست، بلکه بیشتر از روابط رمانتیک تحت کنترل قرار دارد.در نتیجه، مردان و زنان عمومأ اشارات تلویحی جنسی را در این روابط، حداقل می دانند. مردان بیشتر از زنان نسبت به دوست جنس مخالف خود احساس جنسی دارند. اگر این احساس ها ادامه یابند و شدت آنها بیشتر شود،احتمالأ‌رابطه به رابطه ی رمانتیک تبدیل و یا قطع می شود. در صورتی که رابطه ی عمیق با جنس مخالف به رابطه ی رمانتیک تبدیل شود، از رابطه ی رمانتیکی که بدون شالوده ی دوستی تشکیل شده است، پایدارتر خواهد بود .

خواهر برادرها به عنوان دوستان

در حالی که صمیمیت برای رابطه ی دوستی ضروری است، تعهد، به صورت اشتیاق به حفظ رابطه و اهمیت دادن به دیگری،ویژگی بارز روابط خانوادگی است. بعد از اینکه جوانان ازدواج می کنند و دیگر نیازی ندارند که وقت خود را صرف روابط عاشقانه کنند، خواهر – برادرها،مخصوصأ خواهرانی که رابطه ی قبلی آنها رضایت بخش بوده است، بیشتر از دوران نوجوانی، همدم و مونس هم می شوند و روابط خواهر – برادری در بزرگسالی معمولأ شبیه روابط دوستانه است، به طوری که مهمترین موضوع، حفظ کردن تماس، تأمین حمایت اجتماعی و لذت بردن از با هم بودن است. روابط بین خواهر – برادرهای همجنس خیلی صمیمانه تر است. به رغم رقابت و همچشمی و اختلاف سلیقه های دوران کودکی،تجربیات مشترک در خانواده به مشابهت در ارزش ها و دیدگاه ها و درک متقابل کمک می کند.

روابط خواهر – برادری، طولانی ترین رابطه ای است که در زندگی داشته ایم.وقتی که بزرگتر می شویم، این روابط به طور فزاینده ای منبع مهمی برای سلامت ما می شوند. در تحقیق ویلانت در مورد مردان تحصیل کرده، بهترین پیش بین سلامت عاطفی در 65 سالگی،داشتن رابطه ی صمیمانه با خواهر – برادر در دوران جوانی بود. در تحقیق دیگری، یک پنجم زنان متأهل،خواهر را بهترین دوست خود نام بردند.

تنهایی

  چون اوایل بزرگسالی زمانی است که افراد انتظار دارند روابط صمیمانه برقرار کنند،نسبت به تنهایی ، دوره ی آسیب پذیری است. بزرگسالان ممکن است به این علت احساس تنهایی کنند که همسر صمیمی ندارند یا به این علت که فاقد روابط دوستی رضایت بخش هستند. هر دو حالت هیجان های مشابهی را برمی انگیزد،ولی مترادف هم نیستند.

تنهایی در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی به اوج می رسد، بعد از آن تا هفتاد سالگی مرتبأ‌کاهش می یابد. این قابل درک است ، زیرا زمانی که جوانان دوران تحصیل را پشت سر می گذارند و وارد محیط کار می شوند، مرتبأ باید روابط جدیدی برقرار کنند. ضمنأ ،جوانان خیلی بیشتر از افراد مسن که یاد گرفته اند با کمبودها بسازند،از روابط صمیمانه خود توقع دارند.چه کسی و تحت چه شرایطی بیشتر از همه احساس تنهایی می کند؟

مردان در صورتی که درگیر رابطه ی عاشقانه نباشند،بیشتر از زنان احساس تنهایی می کنند، شاید به این علت که برای ارضا کردن نیازهای صمیمیت گزینه های کمتری دارند. زنان در زندگی های زناشویی، بیشتر از شوهران احساس تنهایی می کنند،مخصوصأ‌اگر شاغل نباشند، به تازگی نقل مکان کرده باشند یا فرزندان کوچک داشته باشند،شرایطی که دسترسی آنها را به شبکه ی اجتماعی گسترده تر محدود می کنند.

 چرخه ی زندگی خانوادگی

در اغلب جوانان،جستجوی صمیمیت به ازدواج کشیده می شود. روند زندگی آنها در محدوده ی چرخه ی زندگی خانوادگی شکل می گیرد که منظور از آن، زنجیره ی مراحلی است که ایجاد خانواده ها در سرتاسر جهان را توصیف می کند. افراد معمولأ در اوایل بزرگسالی،مستقل می شوند،ازدواج می کنند و صاحب فرزندانی می شوند و آنها را پرورش می دهند. هنگامی که میانسال می شوند و فرزندانشان خانه را ترک می کنند، مسئولیت های فرزند پروری آنها کاهش می یابد. اواخر بزرگسالی بازنشستگی،پیر شدن و مرگ همسر را به همراه دارد.

با این حال باید مواظب باشیم که چرخه ی زندگی خانوادگی را به صورت پیشروی ثابت در نظر نگیریم. خانواده سیستمی پویاست که از روابط وابسته به هم تشکیل شده و در بطن موقعیت های اجتماعی،فرهنگی و اجتماعی قرار دارد. همه ی این عوامل بر نحوه ی تغییر کردن خانواده در طول زمان، تأثیر می گذارند. این روزها،تنوع زیادی در زنجیره و زمان بندی این مراحل وجود دارد. میزان بالای زایمان های بدون ازدواج(بچه های نامشروع) ،بارداری های معوق، طلاق و ازدواج مجدد تنها موارد معدودی هستند و برخی افراد ،خواه به صورت ارادی یا غیر ارادی، تعدادی از مراحل چرخه ی زندگی یا کل آن را تجربه نمی کنند.

با وجود این، رویکرد چرخه ی زندگی خانوادگی مفید است، زیرا به ما کمک می کند به شیوه ای منظم درباره ی نحوه ی تغییر کردن سیستم خانواده در طول زمان فکر کنیم و از تأثیر این تغییرات بر واحد خانواده و افراد درون آن، با خبر شویم. هر مرحله ایجاب می کند که نقش ها تغییر یابند و نیازها به شیوه ای تازه برآورده شوند.

ترک خانه ی پدری

ترک کردن خانه ی پدری،گام مهمی در پذیرفتن مسئولیت است. میانگین سن ترک کردن خانه ی پدری در سال های اخیر افزایش یافته است، به طوری که جوانان بیشتری قبل از ازدواج،مستقل زندگی می کنند.

اینکه فرد در چه سنی خانه ی پدری را ترک کند،دلایل متعددی دارد. ترک کردن خانه ی پدری برای تحصیلات،معمولأ در سنین پایینتر صورت می گیرد و ترک کردن برای کار تمام وقت و ازدواج،در سنین بالاتر روی می دهد. چون درصد جوانانی که در ایالات متحده به کالج می روند بیش از سایر کشورهاست، تعداد بیشتری از آمریکایی ها در حدود 18 سالگی خانه ی پدری را ترک می گویند. برخی از جوانانی که به خاطر برخورد و اختلاف نظر در خانه،دوست دارند آن را ترک کنند، به محض اینکه بتوانند،این کار را زودتر انجام می دهند.

نزدیک به نیمی از جوانان بعد از ترک مقدماتی خانه ی پدری، برای مدت کوتاهی برمی گردند. آنهایی که به قصد ازدواج خانه را ترک می کنند به احتمال کمی بر می گردند. اما زندگی مستقل پیش از ازدواج، وضعیتی متزلزل است. وقتی که افراد در مسیر استقلال با پیچ و خمهای غیر منتظره ای مواجه می شوند، خانه ی پدری آشیانه و پایگاه امنی برای آنها می شود. ناکامی در کار و ازدواج می تواند موجب برگشتن به خانه شود. ضمنأ جوانانی که به علت تعارض خانوادگی ،خانه را ترک کرده اند،معمولأ برمی گردند، عمدتأ به این علت که هنوز برایزندگی مستقل آمادگی ندارند. اما اغلب اوقات، انتقال های نقش، مانند پایان دوره ی کالج یا خدمت سربازی و آغاز نمودن کار تمام وقت،افراد را به خانه برمی گرداند. برخلاف اعتقاد رایج، برگشتن به خانه ی پدری معمولأ نشانه ی ضعف نیست. در عوض، این رویدادی شایع و عادی بین بزرگسالان مجرد است.

 تشکیل زندگی زناشویی

فرهنگ ایالات متحده قویأ نسبت به ازدواج و تشکیل زندگی زناشویی متعهد است. تقریبأ 90 درصد آمریکایی ها دست کم یک بار در زندگی خود ازدواج می کنند. جوانان امروزی نسبت به اواسط قرن بیستم، خیلی دیرتر ازدواج می کنند. تعداد ازدواج های اول و دوم ظرف چند دهه ی اخیر کاهش یافته است، به طوری که تعداد بیشتری از افراد مجرد می مانند، بدون ازدواج با هم زندگی می کنند یا بعد از طلاق دوباره ازدواج نمی کنند. با این حال هم آمار ازدواج و هم طلاق، همچنان بالاست.

ازدواج اغلب به صورت پیوستن دو نفر به هم انگاشته می شود. ازدواج در عمل ایجاب می کند که دو سیستم کامل – خانواده های شوهر و همسر – برای ایجاد یک خرده سیستم، سازگار و همپوش شوند. در نتیجه، زندگی زناشویی، زوج ها را با چالش های پیچیده ای مواجه می سازد،مخصوصأ این روزها که نقش های زن و شوهری، تازه حرکت به سمت مشارکت واقعی تحصیلی،شغلی و وصلت عاطفی را آغاز کرده است.

 نقش های زناشویی

تحولات اخیر در بافت زندگی زناشویی،از جمله تغییر نقش های جنسی و زندگی کردن دور از اعضای خانواده، به معنی آن است که زوج های جدید باید برای توصیف روابطشان، تلاش بیشتری به خرج دهند. گر چه زن و شوهرها معمولأ از نظر مذهب و پیشینه ی قومی شبیه هستند، این روزها بیشتر از گذشته،ازدواج های “آمیخته” صورت می گیرد. از سال 1970، پیوند های نژاد مختلف، چهار برابر شده است، ضمنأ تعداد بیشتری از جوانان، همسر خود را از مذهب مختلف انتخاب می کنند. در صورتی که پیشینه ی زوج ها خیلی متفاوت باشد، در انتقال موفقیت آمیز به زندگی زناشویی، با مشکلات بیشتری مواجه می شوند.

خیلی از زوج های امروزی،قبل از ازدواج با هم زندگی می کنند و به این طریق، زندگی زناشویی کمتر از گذشته، نقطه ی عطفی در چرخه ی زندگی خانوادگی آنهاست. به این ترتیب تعریف کردن نقش های زناشویی دشوار می شود. زنان آمریکایی که قبل از 20 سالگی ازدواج می کنند (25 درصد) دو برابر بیشتر از آنهایی که بین 20 تا 30 سالگی ازدواج می کنند، طلاق می گیرند. زنانی که بعد از 30 سالگی ازدواج می کنند (20 درصد) کمتر از همه طلاق می گیرند، اما اگر طلاق بگیرند،زودتر به ازدواج خود خاتمه می دهند.

این یافته ها پیشنهاد می کنند که ازدواج دیرتر بهتر از ازدواج زودتر است. ضمنأ‌این یافته ها نشان می دهند افرادی که خارج از دامنه ی سنی هنجاری برای ازدواج قرار دارند، اغلب با استرس هایی مواجه می شوند که این انتقال را دشوارتر می سازد. آنهایی که پیش از موقع ازدواج می کنند، شاید از خانواده ی خودگریزان شوند یا خانواده ای را جستجو کنند که هرگز نداشته اند. اغلب این افراد،هنوز هویت ایمن و استقلال کافی را که برای پیوند زناشویی ضروری است، پرورش نداده اند. ازدواج زود هنگامی که زایمان و وارونگی رویدادهای چرخه ی زندگی خانوادگی (زایمان پیش از ازدواج) را در پی دارد، در بین جوانان مرتبه ی اقتصادی – اجتماعی پایین شایع تر است. این تسریع در تشکیل خانواده،سازگاری زوج ها با زندگی را دشوارتر می سازد. افرادی که خیلی دیر ازدواج می کنند – که اغلب آنها از لحاظ مالی مرفه هستند – گاهی درباره ی چشم پوشیدن از استقلال دچار تردید می شوند یا در تعارض بین لزدواج و کار گیر می کنند.

به رغم پیشرفت در زمینه ی حقوق زنان، ازدواج های سنتی هنوز در کشورهای غربی یافت می شود. در این نوع ازدواج،نوعی تقسیم بندی آشکار بین نقش های زن و شوهر وجود دارد. مرد رئیس خانواده است، مسئولیت اصلی او تأمین مالی خانواده است. زن خود را وقف مراقبت از همسر و فرزندان می کند و وظیفه دارد آسایش خانواده را تأمین نماید. با این حال، ازدواج های سنتی در دهه های اخیر تغییر کرده اند. تا زمانی که بچه ها کوچک هستند، وظیفه ی مادری شغلی تمام وقت است، یا حداقل در اولویت قرار دارد، ولی خیلی از زن ها بعدأ به مشاغل خود بر می گردند. برخلاف نسل های قبلی،نقش آنها در طول زندگی بزرگسالی ثابت نیست.

ازدواج های برابری خواه، ارزش های جنبش زنان را منعکس می کنند. در این حالت، زن و شوهر به صورت برابر رابطه برقرار می کنند و قدرت و اختیار تقسیم می شود. هر دو همسر می کوشند وقت و انرژی خود را که صرف کار،بچه ها و روابطشان می کنند، متعادل سازند. زن و شوهرهای تحصیل کرده و شغل گرا، این نوع زندگی زناشویی را اختیار می کنند، مخصوصأ‌قبل از اینکه صاحب فرزند شوند. اما حداقل تا کنون،اشتغال زنان تأثیر زیادی بر تقسیم بندی کارهای خانه نداشته است. مردان در این خانواده ها بیشتر از آنهایی که در خانواده های تک نان آور هستند، در کارهای خانه مشارکت می کنند. اما همسر آنها قسمت عمده ی خانه داری را انجام می دهد، به طور متوسط تقریبأ‌سه برابر شوهرشان. برابری واقعی در زناشویی هنوز نادر است و زن و شوهرهایی که برای آن تلاش می کنند،اغلب به نوعی زناشویی مابین سنتی و برابرخواهی دست می یابند.

رضایت زناشویی

 پژوهش ها حاکی از آن است که در رضایت زناشویی،تفاوت های جنسی آشکاری وجود دارد. مردان بیشتر از زنان گزارش می دهند که از زندگی زناشویی خود راضی هستند. زندگی زناشویی بدون دردسر با افزایش سلامت روانی و جسمانی مردان ارتباط دارد،پیامدی که از افزایش احساس دلبستگی،تعلق و حمایت اجتماعی ناشی می شود. ولی در زنان، کیفیت رابطه تأثیر بیشتری بر سلامت روانی آنها دارد. در نتیجه، وقتی زندگی زناشویی مشکلاتی دارد، زنان بیشتر از مردان رنج می برند. در صورتی که زنان زیر فشارهای شوهر، فرزندان،خانه داری و شغل قرار داشته باشند، زندگی زناشویی می تواند ضرر زیادی به رضایت زناشویی بزند. زنان بیشتر تمایل دارند یک رابطه را به صورت ناخوشایند ارزیابی نموده و سعی کنند آن را تغییر دهند.

روابط زناشویی در بدترین حالت می تواند زمینه را برای درگیری شدید، سلطه گری – سلطه پذیری و خشونت هیجانی و جسمانی آماده سازد.

انتظارها و افسانه های زناشویی

 در یک تحقیق که با 50 زوج خوشبخت درباره ی زندگی زناشویی شان مصاحبه شد، هر یک اوقات خوش و بد را گزارش دادند و هیچ یک از آنها در تمام اوقات خوش نبودند. خیلی از آنها گفتند که گاهی احساس پشیمانی کرده اند. معلوم بود که خوشبختی زناشویی “باغ گل سرخ” را نوید نمی داد، بلکه احترام متقابل ، لذت و آسایش در کنار هم بودن و مسئله گشایی مشترک را در بر داشت. تمام زوج ها روی نیاز به تغییر دادن روابطشان در پاسخ به شرایط جدید و نیازها و امیال همسرشان تأکید کردند.

با وجود این،انتظارات فرهنگی در جهت مخالف با این دیدگاه زناشویی به عنوان برنامه ای که به مشارکت زن و شوهر نیاز دارد، حرکت می کند. زنان از لحاظ تاریخی در زندگی زناشویی و جامعه قدرت ناچیزی داشته اند، مقام زن از شوهرش حاصل می شده است. این اختلاف جنسیت آنچنان ریشه ی فرهنگی عمیقی دارد که امروز نیز بر انتظارات زناشویی تأثیر دارد. در یک بررسی که روی دانشجویان انجام شد، زنان بیشتر از مردان گفتند که همسرشان باید از آنها برتر باشد ومردان بیشتر از زنان گفتند که همسرشان باید از هوش، تحصیلات، موفقیت شغلی و درآمد از آنها پست تر باشد.

تحت این شرایط ، زنان توانایی های خود را کوچک می شمردند و بخشی از خود را قربانی می کنند و مردان وظایف خود را به جای مشارکت کردن کامل در زندگی خانوادگی به نان آور خانواده محدود می کنند.

علاوه بر این، خیلی از جوانان در مورد خوشبختی زناشویی تصورات افسانه ای دارند، افسانه ای که خیلی از واقعیت دور است. برای مثال،تعداد زیادی از دانشجویان طرفدار عقاید زیر هستند که مبتنی بر واقعیت نیستند :

  • رضایت زوج ها در سال اول ازدواج افزایش می یابد.
  • تنها پیش بین رضایت زناشویی، کیفیت زندگی جنسی زن و شوهر است.
  • اگر همسرم مرا دوست داشته باشد، به طور غریزی باید بداند برای اینکه خوشحال شوم چه می خواهم و به چه چیزی نیاز دارم.
  • مهم نیست چگونه رفتار کنم، در هر صورت همسرم صرفأ به خاطر اینکه همسرم است باید مرا دوست داشته باشد.

هنگامی که این افسانه ها واژگون می شوند، زوج ها در حالتی از ناامیدی واکنش نشان می دهند و زندگی زناشویی کمتر خشنود کننده و بیشتر تعارضی می شود.

با توجه به درگیری های درازمدت زندگی زناشویی، واقعأ تعجب آور است که اغلب زوج ها قبل از ازدواجشان، درباره ی تصمیم ازدواج چندان تأمل نمی کنند. درس هایی در زمینه ی زندگی زناشویی در دبیرستان ها و دانشگاه ها می تواند به زدودن افسانه ی زناشویی و همسرگزینی بهتر، کمک کند و مشاوره ی پیش از ازدواج می تواند به زوج ها کمک کند بی پرده درباره ی خواسته هایشان بحث کنند و استفاده از راهبردهای حل تعارض محترمانه می تواند سازگاری با زندگی زناشویی را تسهیل کند و کیفیت رابطه را بالا ببرد.

پدر ــ مادری

در گذشته، مسأله بچه دار شدن برای خیلی از بزرگسالان “موهبت زیستی یا ضرورت فرهنگی اجتناب ناپذیر” بود. امروزه، در کشورهای صنعتی غرب، این یک مسئله ی انتخاب شخصی است. روش های مؤثر کنترل موالید، افرادی را که نمی خواهند والد شوند قادر می سازد از بچه داری اجتناب ورزند و تغییر ارزش های فرهنگی به افراد امکان می دهد کمتر از یک یا دو نسل قبل، نگران انتقاد و طرد اجتماعی باشند.

در سال 1950، 78 درصد زن و شوهرها والد بودند. این روزها، 72 درصد زوج ها صاحب فرزند هستند و تازه در سن بالاتری بچه دار می شوند. هماهنگ با این الگوی تأخیر در بچه داری،اندازه ی خانواده در کشورهای صنعتی کوچک شده است. در سال 1950 ،میانگین تعداد بچه ها در هر زوج 1/3 بود. در حال حاضر، 8/1 است و انتظار می رود این سیر نزولی ادامه یابد.

با وجود این،اکثریت قریب به اتفاق افراد متأهل همچنان از پدر – مادری به عنوان یکی از تجربه های بسیار ارزشمند زندگی جانبداری می کنند. چرا آنها این تجربه را با ارزش می دانند و چگونه چالش های فرزند پروری بر روند زندگی بزرگسالان تأثیر می گذارد؟

انتقال به پدر مادری. وضع حمل، زندگی زن و شوهر را عمیقأ تغییر می دهد. به هم خوردن برنامه های خواب،کم شدن زمانی که زن و شوهر صرف یکریگر و فعالیت های تفریحی می کنند و مسؤلیت های مالی جدید،اغلب خشنودی زندگی زناشویی را تا اندازه ای کاهش می دهد. از این گذشته، وارد شدن کودکان به خانواده،معمولأ باعث می شود که نقش های زن و شوهر سنتی شود. حرکت به سوی نقش های سنتی برای مادرانی دشوارتر است که درگیر مشاغل خود هستند. هر چه اختلاف بین مسئولیت های مردان و زنان بیشتر باشد، مشاجره و دعوا و کاهش رضایت زناشویی و بهداشت روانی بعد از وضع حمل، مخصوصأ در زنان،بیشتر است.

عهد شکنی در مورد پرستاری مشترک از نوزاد، در کاهش خشنودی زناشویی تأثیر دارد. زنان روی کمک شوهرشان خیلی بیشتر از آنچه در عمل یافت می شود،حساب می کنند. به تعویق انداختن وضع حمل تا اوایل و اواخر 30 تا 40 سالگی، که این روزها زن و شوهرهای بیشتری به آن مبادرت می ورزند، انتقال به پدر – مادری را آسان می کند. منتظر ماندن،مجال دنبال کردن اهداف شغلی و کسب تجربه را به زن و شوهرها می دهد. تحت چنین شرایطی،مردان علاقه ی بیشتری به پدر شدن نشان می دهند و از این رو، بیشتر دوست دارند مشارکت فعال داشته باشند و زنانی که شغلشان در جریان است، به احتمال بیشتری شوهر خود را ترغیب می کنند در خانه داری و پرستاری از کودک مشارکت جوید.

مردانی که خود را با عاطفه و دلسوز می پندارند، بعد از تولد بچه، ناخشنودی کمتری نشان می دهند، شاید به این علت که بهتر می توانند نیازهای همسر و فرزند خود را برآورده سازند. درگیر شدن پدر می تواند آگاهی وی را از چالش های مادر در کنار آمدن با نوزاد، بالا ببرد،احساس “غریبه بودن” او را به هنگامی که نوزاد توجه همسر وی را می طلبد، کاهش دهد و اوقات فراغت بیشتری را برای به هم بودن، در اختیار زن و شوهر قرار دهد. ضمنأ مشارکت مردان،رابطه ی زناشویی را تقویت می کند زیرا زنان این مشارکت را اقدامی دوست داشتنی نسبت به خودشان می انگارند.

در خیلی از فرهنگ های غیر غربی،تولد کودکان به احتمال کمتری رضایت زناشویی را تهدید می کند. در این جوامع،پدر – مادری بسیار با ارزش است، زندگی خانواده برای زنان اهمیت زیادی دارد و نقش های جنسی سنتی وسیعأ پذیرفته شده هستند. در نتیجه، مادر شدن، مقام بالایی به زن می بخشد و در مورد تقسیم کار بین زن و شوهر بحث و مناقشه وجود ندارد. علاوه بر این، خانواده ی گسترده معمولأ به خانه داری و تکالیف پرستاری از کودک، کمک می کند. اما در کشورهای صنعتی، گرایش به سمت برابری جنسیت و منزوی بودن واحد خانواده ی هسته ای باعث می شود که نقش های زناشویی و فرزند پروری کاملأ به هم متصل باشند. در بررسی طولی بیش از 2000 زوجی که از نظر سن، مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی و قومیت فرق داشتند، کیفیت زناشویی قوی ترین پیش بین رضایت از فرزندپروری بود. تغییرات خشنودی در هر نقش با تغییرات مشابه در نقش دیگر همراه بود.

برای آسان کردن انتقال به پدر – مادری،مداخله های خاصی وجود دارد. در مورد والدینی که مشکلات جدی ندارند،گروه های زوجین به رهبری مشاوران، بسیار مؤثر است. در یک برنامه زوج هایی که چشم به راه فرزند بودند، هفته ای یک بار به مدت شش ماه برای بحث کردن درباره ی آرزوی تشکیل خانواده و تغییراتی که تولد نوزاد در روابط ایجاد می کند، حضور یافتند. هجده ماه بعد از خاتمه ی این برنامه،پدران شرکت کننده بیشتر از پدران موقعیت بدون مداخله، در فرزند پروری مشارکت داشتند. سه سال بعد از تولد بچه ، زندگی زناشویی همه ی زوج های شرکت کننده در برنامه، درست مانند قبل از بچه دار شدن، رضایت بخش بود. در مقابل، 15 درصد از زوج هایی که در مداخله شرکت نداشتند، طلاق گرفته بودند. در مورد والدینی که با فقر دست و پنجه نرم می کنند یا فرزند معلول به دنیا می آورند، مداخله ها باید فشرده تر باشد و روی افزایش حمایت اجتماعی و اقتصادی و مهارت های فرزند پروری تمرکز کنند.

تحصیلات والدین. در گذشته، که بین نسل ها از نظر زندگی خانوادگی تداوم بیشتری وجود داشت، بزرگسالان آنچه را که نیاز داشتند درباره ی فرزندپروری بدانند،از طریق سرمشق گیری و تجربه ی مستقیم می آموختند. دنیای امروز، زن و شوهرها را با انبوهی از عوامل اجتماعی مواجه می سازد که بر توانایی آنها در والد موفق شدن، تأثیر می گذارند. علاوه بر این، نوشته های علمی درباره ی رشد کودک مثل قارچ سبز شده اند و بیشتر آنها روش هایی را توصیه می کنن دکه می توانند به والدین کمک نمایند وظیفه ی فرزند پروری را بهتر انجام دهند.

والدین از طریق کتاب های عامیانه، مشتاقانه اطلاعاتی را درباره ی فرزند پروری جستجو می کنند. تازه مادران این منابع را بسیار با ارزش می دانند و آن را بعد از دکترشان در درجه ی دوم اهمیت قرار می دهند. برای کمک به آگاهی والدین از نحوه ی رشد کودک، توضیح دادن روش های فرزند پروری و به کار بردن راهبردهای مؤثرتر فرزند پروری، درس هایی نیز تدارک دیده شده است. مهد کودک ها، مدارس، کلیساها، مراکز بهداشت محله و دانشگاه ها اغلب این برنامه های آموزشی را ارایه می دهند. گر چه این درس ها شکل های گوناگونی دارند،در حال حاضر شواهد قانع کننده ای وجود ندارد که ثابت کند کدام یک از آنها بهتر هستند. شاید مؤثرترین برنامه ها آنهایی باشند که اهداف و برنامه های خود را متناسب با نیازهای به خصوص شرکت کنندگانشان تنظیم می کنند.

تنوع سبک های زندگی بزرگسالان

مجموعه ی نوینی از سبک های زندگی در دهه ی 1960 پدیدار شد، دهه ای که تغییرات اجتماعی سریع بود و طی آن،جوانان آمریکایی خردمندی متعارف و رایج نسل های پیشین را زیر سؤال بردند.خیلی از آنها می پرسیدند، چگونه می توانم خوشبخت شوم؟ برای اینکه زندگی را کامل و با ارزش کنم چه نوع مسئولیت هایی را باید بپذیرم؟ هنگامی که عامه ی مردم، سبک های زندگی گوناگون را بیشتر پذیرفتند، به نظر می رسید که انتخاب های بیشتری از گذشته وجود دارد که از بین آنها می توان مجرد ماندن، بدون ازدواج با هم زندگی کردن، بدون بچه ماندن و طلاق گرفتن را نام برد.

این روزها،انتخاب های خانواده ی غیر سنتی به روند زندگی آمریکایی ها رخنه کرده اند. خیلی از بزرگسالان نه تنها یکی، بلکه چند تا از این انتخاب ها را تجربه می کنند. زمانی که این تنوع ها را در بخش های بعدی بررسی می کنیم، خواهیم دید عواملی که افراد را به انتخاب آنها ترغیب می کنند، پیچیده هستند. برخی از بزرگسالان برای انتخاب سبک زندگی تصمیم سنجیده می گیرند،حال آنکه دیگران به سمت آن کشیده می شوند. سبک زندگی می تواند توسط جامعه تحمیل شود، مثل زوج های همجنس گرایی که با هم زندگی می کنند و نمی توانند به صورت قانونی ازدواج کنند. یا اینکه افراد ممکن است سبک زندگی خاصی را برگزینند، زیرا احساس می کنند از سبک زندگی دیگری رانده شده اند،مثل زندگی زناشویی ای که به تلخی گراییده است. بنابراین، اختیار کردن سبک زندگی می تواند تحت کنترل یا خارج از کنترل فرد باشد.

طلاق و ازدواج مجدد

اگر روند فعلی ادامه یابد، نزدیک به نیمی از زندگی های زناشویی در ایالات متحده به جدایی یا طلاق خواهد انجامید. اغلب افرادی که طلاق می گیرند، ظرف 5 تا 10 سال بعد از زندگی زناشویی خود دست به این اقدام می زنند، بنابراین، خیلی از طلاق ها زمانی روی می دهند که فرزندان هنوز در خانه هستند.علاوه بر این، 61 درصد مردان مطلقه و 54 درصد زنان مطلقه دوباره ازدواج می کنند. طلاق ظرف چند سال اول ازدواج های دوم به میزان خیلی زیاد روی می دهد : 7 درصد بیشتر از ازدواج های اول. از آن پس، میزان طلاق در ازدواج های اول و دوم تقریبأ برابر است.

عوامل مرتبط با طلاق . چرا تعداد زیادی از ازدواج ها شکست می خورند؟ حالت مناقشه – مواجهه – مناقشه ی اجتنابی که می توان آن را در زندگی خیلی از زن و شوهرهایی که از هم جدا می شوند، مشاهده کرد. نوع دیگری که متداول است، مناقشه ی کمی را در بر دارد، ولی زن و شوهر به علت اینکه انتظارات متفاوتی از زندگی زناشویی و خانوادگی دارند و از تمایلات، فعالیت ها و دوستان مشترک کمی برخوردارند، زندگی جداگانه ای را هدایت می کنند.

در پس این روابط ناسازگارانه، چه مشکلاتی نهفته است؟ پژوهشگران در یک تحقیق طولی 9 ساله به نمونه ای ملی شامل 2000 زن و شوهر تلفن کردند و درباره ی مشکلات زناشویی در 1980 جویا شدند و آنها را در 1983، 1988 و 1992 پی گیری کردند تا معلوم کنند کدام یک برای همیشه طلاق گرفته یا جداشده اند. زن ها بیشتر از شوهرها مشکل داشتند و تفاوت جنسیت آنها عمدتأ در این بود که زن ها هیجان هایی مانند خشم، جریحه دار شدن احساسات و دمدمی بودن داشتند. به نظر می رسید که شوهرها در درک کردن ناراحتی همسرشان مشکل دارند که این باعث می شد همسر آنها زندگی زناشویی را ناخوشایند بداند. صرف نظر از اینکه کدام همسر از مشکل خبر می داد یا مسئول آن قضاوت می شد، قدرتمندترین پیش بینی های طلاق طی ده سال بعدی عبارت بودند از : پیمان شکنی یا خیانت، خرج کردن احمقانه ی پول، مشروب خواری یا مصرف داروهای مخدر، حسادت، عادت های آزارنده، و دمدمی بودن.

سن کمتر برای ازدواج، کلیسا نرفتن، قبلأ مطلقه بودن و برخورداری از والدینی که طلاق گرفته بودند، با افزایش احتمال طلاق رابطه داشتند، تا اندازه ای به این علت که این عوامل پیشینه ای با مشکلات زناشویی مرتبط بودند. برای مثال، زوج هایی که در سنین کمتر ازدواج کرده بودند، بیشتر پیمان شکنی و حسادت را گزارش دادند. شاید زندگی زناشویی آنها به این علت بی ثبات است که راحت تر به سمت روابط نامشروع کشیده می شوند. نرفتن به مکان های مذهبی شاید به این علت احتمال طلاق را افزایش می دهد که موقعیت بانفوذی برای القای رفتارهای زناشویی مثبت، از زندگی حذف می شود و طلاق والدین مشکلات خاصی را در نسل بعدی تشدید می کند – مخصوصأ پیمان شکنی، عادت های آزارنده و خرج کردن احمقانه ی پول – که رابطه ی متقابل صمیمانه را مختل می کند.

چند دهه ی قبل، زوج های ناخشنود در کنار هم می ماندند. تغییر شرایط اجتماعی، از جمله فقر خانوادگی و تغییر مقام زنان، زمینه را برای میزان بالاتر طلاق در این روزها آماده کرده است. زوج هایی که از لحاظ مالی محروم هستند و استرس های متعدد زندگی را تحمل می کنند،به احتمال زیاد از هم جدا می شوند. اما مورد کریستی روند دیگری را نشان می دهد : افزایش فروپاشی زندگی زناشویی در بین زنان تحصیل کرده ای که استقلال مالی هم دارند. زنان دو برابر بیشتر از مردان درخواست طلاق می کنند.

پیامدهای طلاق. مردان و زنان بلافاصله بعد از جدایی،افسرده و مضطرب می شوند و رفتار تکانشی و ضد اجتماعی نشان می دهند. در اغلب افراد این واکنش ها ظرف 2 سال فروکش می کند. زنانی که ازدواج سنتی داشته اند و هویت خود را پیرامون شوهرشان سازمان داده اند، دوران بسیار سختی دارند. یکی از زنان مطلقه گفت :

“من خانم جان جونز، همسر رئیس بانک بودم. حالا ماری جونز هستم. ماری جونز کیست؟” خیلی از پدرانی که سرپرستی را بر عهده ندارند، در نتیجه ی کاهش تماس با فرزندانشان، احساس گم گشتگی و بی ریشه بودن می کنند. سایر پدرها، از طریق جنون فعالیت اجتماعی، فکر خود را منحرف می کنند. یافتن همسری جدید به رضایت از زندگی افراد مطلقه کمک شایانی می کند. اما این برای مردان مهمتر است که در شرایط ازدواج، سازگاری مثبت بیشتری نشان می دهند. با این حال معدودی از زنان، مخصوصأ آنهایی که نگران و وحشت زده هستند یا به همسر سابق خود عمیقأ دلبسته مانده اند،کاهش عزت نفس نشان می دهند، افسرده می شوند و بارها روابط ناموفق برقرار می کنند. آموزش شغلی، ادامه ی تحصیلات، پیشرفت شغلی و حمایت اجتماعی از جانب خانواده و دوستان،نقش مهمی در بهزیستی مالی و روانی زنان مطلقه ایفا می کنند.

ازدواج مجدد. به طور متوسط، افراد ظرف 4 سال بعد از طلاق، دوباره ازدواج می کنند،مردان قدری سریعتر از زنان. چرا خیلی از ازدواج های مجدد فسخ می شوند؟ چند دلیل برای آن وجود دارد. اولأ، گر چه افراد اغلب برای عشق و مسایل عملی مانند امنیت مالی، کمک به بزرگ کردن بچه ها، رهایی از تنهایی و مقبولیت اجتماعی ازدواج مجدد می کنند، ولی در عین حال، روی ازدواج دوم خود بیشتر از ازدواج اول حساب نموده و به آن فکر می کنند. این نگرانی ها شالوده ی محکمی را برای همسری بادوام تأمین نمی کنند. ثانیأ، افرادی که زندگی زناشویی شکست خورده داشته اند، هنگامی که مشکلات زناشویی پیش می آیند، به احتمال بیشتری طلاق را راه حل قابل قبول می دانند و بالاخره زوج هایی که ازدواج مجدد کرده اند، فشار بیشتری را از جانب خانواده خوانده ی خود تحمل می کنند. بزرگسالان در خانواده های آمیخته، برای نحوه ی ارتباط بقرار کردن با خویشاوندخوانده ها، از جمله فرزندخوانده های خود رهنمودهای اجتماعی کمی دارند. روابط والدخوانده- فرزندخوانده ها، پیش بین قدرتمندی برای خوشنودی زناشویی هستند.

در طلاق و ازدواج مجدد، مانند سایر سبک های زندگی بزرگسالان، چند کوره راه وجود دارد که به پیامدهای گوناگونی می انجامد. عمومأ 3 تا 5 سال طول می کشد تا خانواده های آمیخته ، پیوند و آسایش خانواده های تنی دست نخورده را برقرار کنند. آموزش زندگی خانوادگی و زوج درمانی و گروه درمانی می توانند به افراد مطلقه و آنهاییکه ازدواج مجدد کرده اند کمک کنند تا با دشواری های شرایط جدیدشان سازگار شوند

طرح تحقيق

طرح تحقيق استفاده شده در تحقيق حاضر از نوع علي ومقايسه اي است كه هدف از روش و طرح تحقيق علي – مقايسه اي يافتن علت هاي احتمالي يك الگوي رفتاري است بدين منظور آزمودني هايي كه داراي رفتار مورد مطالعه هستند با آزمودني هايي كه اين رفتار در آنها مشاهده نمي شود ، مقايسه مي شوند اين روش غالباً پژوهش پس رويداد مي گويند زيرا اشاره به مواردي دارد كه در آنها علت پيش از رخ داده است . اين روش راغالباً روش پس رويداد مي نامند زيرا اشاره به مواردي دارد كه در آنها علت از پيش رخ داده است .

جامعه تحقيق

جامعه تحقيق در تحقيق حاضر عبارتند از زنان حدود سني 35-30 ساله شهرستان بوئين زهرا كه به دو دسته زنان مطلقه و زنان متاهل تقسيم بندي شده اند كه زنان حدود سني 35-30 ساله در شهرستان بوئين زهرا حدود 1350 نفر است كه از اين تعداد در حدود 430 نفر مطلقه و 920 نفر جزء زنان متاهل به حساب مي آيند .

حجم نمونه تحقيق

با توجه به جامعه تحقيق و اينكه زنان حدود سني 35-30 ساله شهرستان بويين زهرا در حدود 1350 نفر است و با توجه به يكدهم برآورد كل آن 130 نفر به عنوان نمونه انتخاب گرديده و آزمون بر روي آن اجرا گرديده است .

روش نمونه گيري  تحقيق

روش نمونه گيري در تحقيق حاضر ازطريق نمونه گيري طبقه اي است كه در روش نمونه گيري طبقه اي در مطالعه هايي كه قصد مقايسه زي گروه هاي مختلفي را داشته باشد ، مناسب است به طور خلاصه هر روش نمونه گيري طبقه اي محقق مطمئن است كه نمونه انتخاب شده بر اساس ويژگي ها و عواملي كه اساس آن طبقه بندي بوده اند نماينده واقعي جامعه مورد نظر است.

ابزارها ي پژوهش

ابزار اندازه گيري در تحقيق حاضرعبارتنداز پرسش نامه رضايت مندي از زندگي زناشويي كه اقتباس و گرفته شده از پرسش نامه رضايت زناشويي دلاوري مي باشد . اين پرسشنامه داراي 40 سوال است كه سطح رضايت مندي زناشويي را در بين آموزدنيها با دو گزينه بله و خير مو.رد سنجش قرار مي دهد . كه جواب به گزينه بله جزء نمرات خام آن به حساب مي آيد و مدت پاسخگويي به ايم پرسشنامه در حدود 20 دقيقه است .

 نحوه اجرايي

نحوه اجرايي آزمون به اين صورت بوده است كه بعد از مشخص كردن نمونه ها و انتخاب آنها به صورت تصادفي و رضايت كامل آنها از پاسخگويي به سوالات در يك محل جمع شده و پرسش نامه توزيع گرديده و از آزمودنيها خواسته مي شود تا به سوالات با كمال دقت جواب دهند ، اين آزمون هم به صورت گروهي است و هم به صورت فردي كه در اين تحقيق آزمون به صورت گروهي در بين آزمودنيها مورد اجرا قرار گرفته است و در تحقيق دلاوري كه اين آزمون بر روي آنها اجرا گرديده رابطه و سطح معني داري بين بيماريهاي رواني مكانند اضطراب و افسردگي و هيپوكندري و رضايت مندي از زندگس زناشويي برابر 5%≤ p است .

روايي آزمون رضايت از زندگي زناشويي

طبق مار بدست آمده از اين پرسش نامه كه دلاور آن را طراحي كرده است اعتبار اين آزمون كه بر روي آزمودنيها اجرا گرديده برابر 65 درصد و پايايي آن برابر 70% بوده است كه طبق آمار بدست آمده بوده و همين طور سطح معني داري اين آزمون برابر 5%≤ p بوده است .

تحليل آماري داده ها

جهت تحليل و تجزيه داده ها و فرضيه تحقيق كه مقايسه رضايت مندي از زندگي زناشويي در بين زنان مطلقه و زنان متاهل بوده و از آمار توصيفي جهت بدست آوردن ميانگين و مجذور و ميانه آنها استفاده گرديده و از آمار استنباطي از روش t متغير مستقل جهت مقايسه استفاده مي كنيم .

جهت مقايسه دو گروه زنان مطلقه و زنان عادي در رضايت مندي از زناشويي و بعد از بدست آوردن نمرات خام در دو گروه x1,x2 و جمع آنها و بدست آوردن نمرات خام و بدست آوردن ميانگين آنها و مجذور آنها با استفاده از فرمول t متغير مستقل نتايج را بدست آورده و سطح معني داري آن را مشخص مي كنيم .

جدول 1-4 نمرات آزمودنيها از پرسش نامه رضايت مندي از زندگي در دو گروه زنان متاهل و مطلقه

X22 X12 X2 X1 رديف
324

256

400

324

256

441

441

256

324

484

576

324

256

400

289

484

324

256

484

400

784

484

484

400

484

324

256

400

484

900

484

784

400

324

256

400

324

289

289

256

400

324

361

400

324

256

400

324

484

484

225

196

484

784

484

784

484

400

784

256

324

400

484

784

400

26362

 

1444

1024

900

784

676

576

900

576

1296

784

324

400

484

784

324

576

400

1024

1444

400

484

784

484

576

400

484

784

484

400

324

256

784

1024

900

784

256

784

576

784

1024

1024

784

676

784

529

400

484

576

784

484

784

1024

484

784

784

1024

784

676

576

1024

784

676

784

1024

784

45761

 

18

16

20

18

16

21

21

16

18

22

24

18

16

20

17

22

18

16

22

20

28

22

22

20

22

18

16

20

22

30

22

28

20

18

16

20

18

17

17

16

20

18

19

20

18

16

20

18

22

22

15

14

22

28

22

28

22

20

28

16

18

20

22

28

20

1345

38

32

30

28

26

24

30

24

36

28

18

20

22

28

18

24

20

32

38

20

22

28

22

24

20

22

28

22

20

18

16

28

32

30

28

16

28

24

28

32

32

28

26

28

23

20

22

24

28

22

28

32

22

28

28

32

28

26

24

32

28

26

28

32

28

1699

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

همانطور كه ملاحظه گرديد جه آزمون فرضيه تحقيق مقايسه رضايت مندي از زندگي زناشويي در بين زنان مطلقه و زنان متاهل شهرستان بوئين زهرا از روش آماري t متغير مستقل استفاده گرديده كه نتايج آن در جدول 2-4 آورده شده است .

جدول 4-2 : مقايسه رضايت مندي از زندگي زناشويي – زنان متاهل و مطلقه

تعداد آزمودنيها ميانگين Tبدست آمده df جدول t سطح معني داري
65 زنان متاهل 13/26 593/8 128 612/4 5%
65 زنان مطلقه 69/20

همانطور كه ملاحظه مي گردد چون t بدست آمده برابر 593/8 از t جدول 612/4 با درجه آزاي 128 بزرگتر است پس مي توان گفت كه فرضيه تحقيق مورد تاييد قرار گرفته است و سطح معني داري آن برابر 5%≤ p است و نتيجه اينكه بين رضايت مندي از زندگي زناشويي در بين زنان عادي و مطلقه تفاوت معني داري وجود دارد و رضايت مندي از زندگي در بين زنان متاهل و بيشتر از زنان مطلقه است .

همانطور كه ملاحظه مي گردد جهت آزمون فرضيه تحقيق و مقايسه رضايت مندي از زناشويي در بين زنان و خانواده هاي با درآمد بالا و خانواده هاي بادرآمد پايين از روش آماري t متغير مستقل استفاده گرديده كه نتايج آن در جدول 3-4 آورده شده است.

جدول 4-3 : مقايسه رضايت زناشويي در بين خانواده هاي پردرآمد و كم درآمد

تعداد آزمودنيها ميانگين Tبدست آمده tجدول df سطح معني داري
65 كم درآمد 61/42 761/4 621/4 128 5%
65 پر درآمد 71/36

همانطور كه ملاحظه گرديد چون t بدست آمده 761/4 از t جدول 621/4 بزرگتر است پس مي توان گفت كه فرضيه تحقيق مورد تاييد قرار گرفته است و سطح معني داري آن برابر 5% ≤ p است و نتيجه اينكه بين خانواده هاي داراي امكانات مالي كمتر ممكن است رضايت از زندگي هم كمتر ديده مي شود و در آخر كه بين خانواده هاي كم درآمد و پر درآمد از لحاظ رضايت زندگي تفاوت معني داري وجود دارد .

همانطور كه ملاحظه مي گردد جهت آزمون فرضيه تحقيق و مقايسه رضايت مندي از زندگي بين زنان در خانواده هاي زوجين فاميلي و زوجين غريبه از روش t متغيير مستقل استفاده گرديده كه نتايج آن در جدول 4-4 آورده شده است .

جدول 4-4 : مقايسه رضايت زناشويي در بين خانواده هاي با زوجين فاميلي و غريبه

  تعداد آزمودنيها ميانگين Tبدست آمده T جدول df سطح معني داري
65 غريبه 38/40 678/4 621/4 128 5%
65 فاميلي 61/33

همانطور كه ملاحظه گرديد چون t بدست آمده 678/4 از t جدول 621/4 بزرگتر است پس مي توان گفت كه فرضيه تحقيق مورد تاييد قرار گرفته است و سطح معني داري آن برابر 5%≤ p است و نتيجه اينكه بين خانواده هايي كه زوجين فاميلي هستند به نسبت رضايت از زندگي بيشتر از زوجين غريبه است به علت شناخت قبل از ازدواج و توجه به روحيات طرفين بيشتر مي باشد . 

بحث و نتيجه گيري

در تحقيق حاضر به مقايسه رضايت مندي از زندگي زناشويي در بين زنان مطلقه وزنان متاهل پرداخته شده است كه فرضيه هاي عنوان شده در تحقيق حاضر عبارتند از زنان مطلقه و زنان متاهل حدود سني 35-30 ساله شهرستان بوئين زهرا كه حدوداً 1350 نفر است كه 130 نفر به عنوان نمونه انتخاب گرديده و آزمون و پرسش نامه رضايت مندي از زندگي زناشويي بر روي آن اجرا گرديده است كه اقتباس شده از پايان نامه دلاوري بوده است و جهت تجزيه و تحليل داده ها از روش آماري t متغير مستقل استفاده گرديده كه نتايج آن در جدول آورده شده و نتايج آن برابر بوده با اينكه بين رضايت مندي از زندگي زناشويي در بين زنان مطلقه و زنان متاهل تفاوت معني داري وجود دارد كه تحقيق حاضر با تحقيقات دلاوري در سال 1370 تحت عنوان بررسي رابطه رضايت زناشويي از زندگي و بيماريهاي رواني زنان متاهل هم خوان بوده است كه نتيجه تحقيق حاكي از آن است كه بين علائم رواني مانند افسردگي و اضطراب و … و رضايت زندگي زناشويي رابطه معني داري وجود دارد .

و تحقيق بهادري در سال 1372 تحت عنوان بررسي مقايسه رضايت مندي زناشويي در بين زناني كه متاهل و ازدواج اولشان بوده و زناني كه براي بار دوم ازدواج كرده اند كه تحقيقات نشان داده است كه زناني كه ازدواج اولش بوده است از لحاظ رضايت مندي از زندگي زناشويي در سطح بالاتري نسبت به زناني كه ازدواج دومشان بوده است قرار گرفته است .

و تحقيق عباس زاده در سال 1373 تحت عنوان بررسي رابطه رضايت مندي شغلي و رضايت مندي زندگي زناشويي در بين زنان شاغل و غير شاغل كه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه بين رضايت مندي زندگي و شغلي رابطه معني داري وجود دارد و بين زنان شاغل و غير شاغل از لحاظ رضايت مندي زندگي زناشويي تفاوت معني داري وجود دارد .

محدوديت ها   

  • عدم استفاده از مطالب و منابع معتبر جهت ارائه تحقيق
  • عدم استفاده از پرسش نامه جهت سنجش رضايت زندگي زناشويي
  • عدم همكاري آزمودني ها در اجراي آزمون
  • محدوديت زماني جهت ارائه تحقيق

پيشنهادات

  • استفاده از مطالب ومنابع معتبر در جهت ارائه بهتر تحقيق
  • استفاده از پرسش نامه هاي معتبر و استاندارد شده در جهت ارائه بهتر تحقيق
  • گسترش آزمودني ها به غير از يك محدوده سني
  • بالا بردن زمان و مدت اجراي آزمون بر روي آزمودني ها

منابع و ماخذ

الهي نژاد ، مسعود. (1379) .  خانواده و اصول رفتاري درآن . انتشارات نور ، تهران .

بهبهاني، الهه . (1378). زندگي و تاثير متقابل زن و شوهر . انتشارات ني ، تهران.

بياني ، احمد.(1379 ). روش تحقيق در علوم انساني . انتشارات آرش ، تهران.

شريفي،پاشا. (1380) . سلامت رواني خانواده. انتشارات ارجمند،  تهران .

دلاور ، علي . (1383 ) . روش تحقيق در علوم تربيتي. انتشارات رشد ،  تهران .

كهوري نژاد ، عليرضا . ( 1378 ) .خانواده و خانواده درماني . انتشارات ني ، تهران .

كار ، آلن . ( 1380 ) . خانواده درماني و تحليل روابط و تعارضات همسران. تاليف غلامرضا تبريزي. انتشارات مرنديز ، تهران .

گرانمايه ، مسعود . ( 1380) .  اصول و قوانين زندگي . انتشارات بيان ، تهران .

گنجي ، حمزه . ( 1381 ) . روان شناسي رشد . انتشارات سمت ، تهران .

لطف آبادي ، حسين .( 1379 ). روان شناسي افراد . انتشارات امير كبير ، تهران .

ساعي ارسي ، ايرج . ‌( 1382 ) . درآمدي بر جامعه شناسي و آسيب شناسي خانواده ي نا بسامان. انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي ، تهران .

پرسشنامه رضايتمندي از زندگي زناشويي

  • تفاهم در بين همسران مي تواند در رضايتمندي زناشويي دخالت داشته باشد ؟
  • عدم علاقه طرفين و برخورد با فرزندان رابطه هماهنگي با هم دارند ؟
  • زنان مي توانند در ايجاد آرامش در منزل به همسران خود كمك كنند ؟
  • به نظر شما در صورت مخالفت بين طرفين جدايي آخرين حرف است؟
  • در صورت عدم هماهنگي افكار بايد مشورت و هم فكري در بين طرفين بيشتر صورت گرفت ؟
  • آيا تمايل و علاقه قبل از ازدواج مي تواند در محكم شدن پايه زندگي كمك كند؟
  • مشاورين مي توانند در صورت مشكل در خانواده نقش موثري داشته باشند ؟
  • والدين و طرفين در صورت مشكلات به نظر شما مي توانند دخالت گر در امور شخصي باشد ؟
  • آيا علاقه به فرزند مي تواند از محبت بين طرفين بكاهد ؟

10-رضايت از زندگي زناشويي يا تامين امكانات و مسائل رفاهي محكمتر مي شود ؟

11- آيا تمايل به زندگي و روحيه شادي مي تواند در رضايتمندي دخالت داشته باشد ؟

12- آيا به نظر شما كار بيرون از خانه خانمها مي تواند از ميزان رضايت مندي كاهش دهد ؟

13- دخالت بزرگترها مانند پدران و مادران مي تواند در جدايي همسران دخالت داشته باشد ؟

14-زنان مطلقه به نظر شما راحت تر و بهتر از زنان متاهل زندگي مي كنند؟

15- آيا طلاق گرفتن مي تواند باعث تجزيه مثبت در زندگي باشد ؟

16- به نظر شما شوهر و همسر به عنوان پايه اصلي زندگي به حساب مي آيد ؟

17- آيا همسر شما به عنوان سدي در برابر مشكلات به حساب مي آيد ؟

18- در صورت اختلاف بين زوجين زنان مي توانند بيشتر نقش آرامبخش را در برابر مردان بازي كنند ؟

19- عدم وجود فرزند در عدم رضايتمندي زناشويي از زندگي مي تواند نقش داشته باشد ؟

20- آيا گفتار درماني در بين زوجين مي تواند باعث حل مشكلات باشد ؟

21- آيا مشغول كار و تلاش بودن و گذارندن ساعت زيادي از روز را مي توان به عنوان مساله اي مهم در عدم رضايت از زندگي زناشويي نام برد ؟

22- آيا مشكلات جسمي و روحي فرزندان مي تواند در رضايتمندي از زندگي نقش مهمي داشته باشد ؟

23- به نظر شما يك زن مطلقه آزادي عمل بيشتري نسبت به زن داراي شوهر دارد ؟

24- زن داراي شوهر مسئوليت بيشتري نسبت به زن مطلقه يا فاقد شوهر دارند ؟

25- به نظر شما سر پرستي خانواده كه بر عهده شوهر است در رضايت مندي زناشويي از زندگي نقش موثر دارد ؟

26- آيا اضطراب و دلهره از آينده زندگي مي تواند در رضايت مندي نقش موثري داشته باشد ؟

27- در برابر مشكلات و نافرجاميها و ترس و استرس مي تواند در مشكلات زندگي در بين زوجين نقش داشته باشد ؟

28- در برابر نافرجاميها بايد آرامش و آسودگي خيال را حفظ كرد ؟

29- به نظر شما آگاهي از مشكلات ، نوع برخورد با آن مي تواند از مسئله طلاق خانواده ها را دور كند ؟

30- به نظر شما فقط مسئله طلاق باعث عدم رضايت مندي از زندگي مي شود ؟

31- به نظر شما مسائل طبقاتي بين زوجين باعث مشكلات بعدي در زندگي زناشويي مي شود ؟

32- عدم تحصيلات عالي و طرح مشكلات در زندگي مي تواند به هم مربوط باشد ؟

33- عدم توجه همسران به مسائل جنسي مي تواند در كاهش رضايت مندي زندگي نقش داشته باشد ؟

34- مطالعه در رابطه با مسائل زندگي و در رابطه زناشويي از لحاظ عاطفي و جنسي مي تواند در رضايت از زندگي نقش داشته باشد ؟

35- كمبود منابع اقتصادي و برآورد كردن احتياجات زندگي و رضايت از زندگي با هم رابطه دارند ؟

36- به نظر شما يك زن مطلقه از بسياري از مسائل مانند كمبود منابع اقتصادي ، رسيدگي به همسر و فزند راحت است ؟

37- رضايت از زندگي در يك زن مستقل و با تجربه به طلاق بيشتراز زن متاهل است ؟

38- آيا بررسي مواردي مانند بررسي شخصيت همسران نسبت به زوجين مي تواند در رضايت از زندگي نقش مثبتي داشته باشد ؟

39- آيا روابط گذشته والدين و زندگي كنوني فرزندان داراي خانواده با هم ارتباط دارند ؟

40- آيا زندگي در گذشته و رضايت مندي از زندگي با هم رابطه دارند ؟

زناشوییزنان مطلقه و متأهلمقایسه ضات زناشویی در بین زنان مطلقه و زنان متأهل بویین زهرا
Comments (0)
Add Comment