نقش و جایگاه رسانه ها در ارتباط فرهنگي

گوناگونی مطبوعات و گسترش انتشار نشریات متنوع و متفاوت و بهطور کلی جایگاه شایستهء رسانه‌ها در تنویر افکار و ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو و برخورد سالم و سازندهء نظرات و همچنین اهمیتی که رسانه‌های گروهی در ارتقاء سطح آگاهی و تعالی فرهنگ و دانش عمومی دارند، بی گُمان یکی از مهمترین عوامل توسعهء فرهنگی و از نشانه‌های پویایی و تحرک هر جامعه است.

بدیهی است که توسعهء فرهنگی – بهمعنای گستردهء آن که در برگیرندهء گشایش و گسترش گفت و گو‌های فلسفی و فرهنگی و ادبی و هنری است – نه تنها عامل اصلی رشد خودآگاهی جمعی، بلکه زمینه ساز توسعهء سیاسی و اقتصادی و پیشرفت علوم و در واقع نخستین پیش شرط حل بنیادی مسایل و رفع مشکلات فراگیر جامعه است. البته این همه زمانی میسر و متحقق‌ می‌‌گردد که از یک سو صاحبان قدرت و دولت، با قانون‌گرایی و قانون گذاری و سعه صدر به‌رسانه‌های گوناگون و نقش آنان در جامعه بنگرند و به‌ویژه، رسانه‌های گروهی را نه به‌مثابهء «دشمنان بالقوه» یا بلندگوی تبلیغاتی نظام حکومتی، بلکه به‌عنوان رکنی اساسی در کنار و همطراز قوای مقننه و مجریه و قضاییه باور کنند و به‌رسمیت بشناسند. از سوی دیگر اما ارباب جراید و اهالی قلم نیز باید که به‌رسالت فرهنگی و مسئولیت خود در اطلاع رسانیِ درست و ترویج تفاهم و تبلیغ تسامح و تقویت حس همبستگی ملی و همزیستی مسالمت آمیز آگاه باشند و جداً از حتک حرمت اشخاص و دروغ پردازی و شایعه پراکنی، و از همه مهمتر، از تبلیغ خشونت بپرهیزند.

این هشدار بی‌شک در وهلهء اول متوجه رسانه‌های تصویری فراگیر (صدا و سیما و سینما) و روزنامه‌ها و نشریه‌های سرتاسری و با نفوذ است که تأثیر آنی و گستردهء خبرها و گزارش‌ها و تجزیه و تحلیل‌ها و پیام‌های آنان قابل کتمان نیست؛ تأثیری که بنا بر احساس مسئولیت، میتواند سودمند و سازنده باشد و در صورت بی مسئولیتی گردانندگان آن، لاجرم مضّر و مخرّب خواهد بود.

من در اینجا به‌تناسب با موضوع این نوشتار که نقش و جایگاه رسانه‌های فرهنگی است، تنها به‌همین اشارات بسنده می‌کنم. اما بر کسی پوشیده نیست که پرداختن به‌کارکرد رسانه‌های گروهی و به‌خصوص بررسی نقش و مسئولیت رسانه‌هایی چون صدا و سیما در جوامع در حال توسعه که عامهء مردم کمتر امکان دسترسی به‌رسانه‌های نوشتاری دارند، از اهمیت بسیار برخوردار است؛ خاصه تأثیر و نفوذی که این رسانه‌ها در فرایند شکل گیری جامعهء مدنی دارند.

این امر به‌ویژه در مورد ایران و در وضعیت کنونی که جامعه در حال گذار از ساختاری اقتداری به‌مناسباتی مبتنی بر قانون است، به‌‌مسئله‌ای حیاتی و سرنوشت ساز تبدیل شده است؛ چرا که ادامهء کوشش‌های گسترده و دگرگونی‌های امیدوارکننده‌ای که پس از «خرداد 76» پدید آمده بود و هم اکنون دچار کندی و رکورد شده است، پیش از هر چیز مستلزم گشایش دوباره در عرصهء مطبوعات به‌طور اخص و رسانه‌های گروهی به‌طور اعم است. باید دانست که هیچ اصلاح و دگرگونی و هیچ بهبود و پیشرفتی در جامعه به‌وقوع نخواهد پیوست، مگر آنکه پیشتر گفت و گویی گسترده و همه جانبه ‌میان صاحب نظران و کارشناسان عرصه‌های گوناگون صورت گیرد؛ و کیست که هوشیاری و بیداری مردم و جایگاه اندیشمندان و روشنفکران و منتقدان و نیز فعالیت آزادانهء رسانه‌های مستقل را در این فرایند بتواند کتمان کند.

آنچه اما در این فرایند کمتر مورد توجه و عنایت قرار می‌گیرد و اغلب از نظرها دور می‌ماند، نقش مهم و تأثیر عمیق، ولی آرام و دراز مدت نشریات فرهنگی مستقل است. این نوع رسانه‌ها، در گونه‌ها و رویه‌های خود، عرصه‌ای مناسب برای طرح نظرات و نظریه‌های متفکران و نویسندگان و هنرمندان و منتقدان است. اصولاً ویژگی نشریات فرهنگی در آن است که به‌دور از جار و جنجال‌های برخاسته از مسایل زودگذر و سطحی، قادرند از مجرای مباحثی که در حوزهء اندیشه و فرهنگ و هنر و ادبیات انجام می‌دهند، به‌تبیین ماهیت عناصر شکل دهندهء جامعهء مدنی بپردازند و بی گُمان در نهادینه کردن دستاوردهای برآمده از توسعه و تکامل جامعه، عهده دار نقشی پُر اهمیت اند.
با این همه، نقش و جایگاه رسانه‌های فرهنگی، آنچنان که باید و شاید، مورد توجه قرار نمی‌گیرد.

البته بی اعتنایی به‌رسانه‌های فرهنگی و نادیده گرفتن جایگاه مهم آنها، نه تازگی دارد و نه مختص به‌دنیای مطبوعات در ایران است. نشریات فرهنگی و ادبی وزین و پُرمحتوا حتی در کشورهایی که در آنها مطالعه رواج عام دارد و تیراژ روزنامه‌ها و مجله‌های رنگارنگ هفتگی سر به‌میلیون می‌گذارد، گسترش چندانی ندارد و دوام و پایداریشان بیشتر بسته به‌سیاست‌گذاری فرهنگی این کشورهاست که به‌موجب آن حداقل یک سوم از نسخه‌های این گونه نشریات تخصصی و فرهنگی را کتابخانه‌های عمومی و دانشگاه‌ها و دبیرستانها و دیگر مؤسسات و نهادهای آموزشی و پرورشی خریدارند و از این طریق است که نه تنها ادامهء حیات نشریه‌های فرهنگی تضمین می‌شود، بلکه امکان رشد و گسترش آنان نیز فراهم می‌آید.

دلیل این سیاست گذاری نیز بسیار ساده است؛ زیرا این اعتقاد راسخ و استدلال استوار و جود دارد که چون نشریه‌های علمی و فرهنگی، مرجعی موثق و مطمئن برای پژوهشگران و دانشجویان و دانش آموزان است و از آنجا که انتشار آنها مستلزم دقت و مراقبت بسیار است و به‌رغم شمارگان اندک، مدیران و گردانندگان آنها ناگزیرند دشواری‌های بیشماری را بپذیرند و متحمل هزینه‌های هنگفتی شوند، لذا دوراندیشی فرهنگی و منطق علمی ایجاب می‌کند که این گونه نشریات مورد پشتیبانی نهادهای آموزشی و فرهنگی قرار گیرند. البته در جوامع قانونمند، پشتیبانی این نهادها به‌صورت انحصاری انجام نمی‌گیرد، بلکه همهء نشریات فرهنگی را دربرمی‌گیرد و فقط به‌حمایت «نشریات خودی» و آن دسته از نشریات که به‌گونه‌ای در خط سیاسی حزب حاکم یا نظام حکومتی قرار دارند، محدود نمی‌شود.

از سوی دیگر، این پشتیبانی‌ها تنها از سوی نهادهای دولتی یا وابسته به‌دولت صورت نمی‌پذیرد، بلکه مؤسسات غیر دولتی، اعم از صاحبان صنایع و مؤسسات اقتصادی و نیز شرکت‌های بازرگانی و بنیادهای گوناگون هم در آن سهیم اند.

اما متأسفانه چنین دوراندیشی فرهنگی و استدلال منطقی، در کشورهایی نظیر ایران تاکنون کمتر مجال بروز پیدا کرده اند. برنامه ریزان و مجریان مسایل فرهنگی بیشتر به‌تأثیرات آنی و گذرای اقدامات و سیاستهای تبلیغاتی و نمایشی خود دلبسته و دلخوش اند تا به‌برنامه ریزی فرهنگی اساسی و بلند مدت برای جوانان و نسل‌های آینده و تقویت بنیّه علمی نهادهای آموزشی.

افزون بر این، در حوزهء امور فرهنگی نیز مانند دیگر حوزه‌ها، انحصار طلبی و مدار بستهء تقسیم مسئولیت‌ها میان چند تن از کارگزاران این یا آن جناح سیاسی جریان دارد و به‌ندرت کار به‌دست کارشناسان و چهره‌های تازه و با استعداد سپرده می‌شود. برای نمونه می‌بینیم که اغلب نشریات پُرشمارگان به‌نوعی در دست نهادهای دولتی و بنیادهای و حوزه‌های وابسته به‌نظام حکومتی است و توسط کارگزاران آنها اداره می‌شود. البته این راه و روش‌ها به‌دوران بعد از انقلاب محدود نمی‌شود؛ پیشتر نیز سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، کمتر بر واقعیت‌ها و نیاز‌ها و خواست‌های جامعه و پشتیبانی و حمایت از فرهنگ سازان و فرهنگ پروران تکیه داشت و بیشتر بر خود بزرگ بینی و توهم و تقلید و تبلیغات کاذب استوار بود.

در آن زمان نیز همانند امروز، نشریات و مجله‌های فرهنگی و ادبی مستقل، بیش از همه از تبعات این سیاست‌های نادرست، صدمه و ضربه می‌دیدند. برای مثال کافی است که به‌دوره‌های یکی از معروف ترین و معتبر ترین مجله‌های فرهنگی و ادبی تاریخ معاصر ایران، یعنی «مجلهء سخن» که به‌همت شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری منتسر می‌شد نگاه کنیم، یا به‌«مجلهء یغما»ی مرحوم حبیب یغمایی؛ تا ببینیم که مدیران و سردبیران این دو نشریه با چه مصایب و مشکلاتی مواجه بودند و با چه سختی و مشقتی – و گاه با وقفه‌های یک دو ساله- مجله را منتشر می‌کردند.

طرفه آن که درست مقاله‌ها و شعرها و ترجمه‌های مندرج در همین دو مجله و نیز برخی از نشریات فرهنگی و ادبی آن دوران، امروز مرجعی موثق و معتبر جهت تحقیقات دانشگاهی و پژوهش‌های آکادمیک ادبی بسیاری از محققان و دانش پژوهان است؛ تا جایی که تقاضای بسیاری از علاقه مندان موجب گردید تا پس از انقلاب، دوره‌های مجلهء «سخن» و «یغما» به‌صورت کتاب تجدید چاپ شود. و این در حالی است که در زمان انتشار این نشریات، خوانندگان اندکی به‌خرید و اشتراک و مطالعهء آنها رغبت نشان می‌دادند و در خواست‌های مکرر مسئولان آنها به‌مشترکان و نمایندگان پخش و فروش این نشریات بهترین گواه این مدعاست.

در حال حاضر به‌رغم رشد کمّی نشریات فرهنگی و ادبی – که به‌وضوح بخش قابل توجهی از آنها در دست نهادهای دولتی و یا وابسته به‌نظام حکومتی است و ناگزیر قادر به‌طرح همه جانبه ‌و بی طرفانهء مسایل نیستند- شاهد ارتقاء سطح فرهنگی و کیفیت بالا آنها نیستیم. متأسفانه حتی نشریات فرهنگی غیر دولتی موجود را هم نمی‌توان در زمرهء «نشریات فرهنگی مستقل» به‌شمار آورد؛ چرا که آنها نیز با سیاست گذاری‌های نادرست دولت در حوزهء مسایل فرهنگی، به‌تدریج به‌دولت و دیگر نهادهای حکومتی وابسته شده اند و ادامهء حیاتشان بدون یارانه‌های جوراجور غیر قابل تصور است.

اصولاً کمتر مشاهده می‌شود که نشریه‌ای به‌جایگاه و نقش خود در عرصه فرهنگی جامعه واقف باشد و آگاهانه و با برنامه ریزی دقیق و هدفمند به‌مسایل گوناگون فرهنگی بپردازد. اغلب نشریات بیشتر به «جُنگ فرهنگی و ادبی» تبدیل شده اند تا نشریه‌ای فرهنگی به‌مفهوم واقعی آن. کمتر نشریه فرهنگی مستقلی را می‌توان سراغ گرفت که قادر باشد بدون هراس از فشارهای گوناگون، ‌مسئله‌ای اساسی را با جدیت و به‌طور مستمر به‌بحث و مناظر بگذارد و از اندیشمندان و روشنفکران دعوت کند که آزادانه در این گفت و گو شرکت کنند.

اگر هم نشریاتی نظیر «کتاب ماه»، «نامهء فرهنگ» و یا «فصلنامهء فلسفی، ادبی و فرهنگی ارغنون» گهگاه به‌طرح مسایلی می‌پردازند و یا موضوع خاصی را در نشست‌های ماهانهء خود به‌گفت و گو می‌گذارند، به‌دلیل وابستگی و تعلق به‌وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ناگزیرند در انتخاب موضوع و دعوت از صاحب نظران، جانب احتیاط را رعایت کنند و مقالات و مباحث را در قالب تنگ دیدگاه‌های خود محدود کنند تا مبادا ادامهء انتشار نشریه و، بالتبع موقعیت سردبیر و معاش گردانندگان آن به‌خطر افتد. مثلاً اگر یکی از این نشریات، برای نمونه شماره‌ای ویژهء «فلسفه معاصر» انتشار دهد و به‌این منظور میزگردی برپا کند و مطالبی در این زمینه گرد آورد، ولی سردبیر فصلنامه با این یا آن متفکر سرشناس و صاحب نظر ایرانی که مغضوب نظام است، میانهء خوبی نداشته باشد یا نظریه‌های آن فیلسوف نامدار غربی را خوش نداشته باشد، نه اندیشمند ایرانی را به‌میزگرد دعوت می‌کند و نه اجازه می‌دهد که نظرات آن فیلسوف اروپایی مطرح شود. از این مثال‌ها به‌وفور می‌توان برشمرد.

به‌هر حال، تا زمانی که نشریات فرهنگی مستقل به‌استقلال واقعی دست نیابند و بدون بیم و هراس مجال نیابند و مجاز نباشند تا مسایل اساسی جامعه را به‌بحث و مناظرهء آزاد گذراند، به‌صورت جُنگ‌های فرهنگی و ادبی بی آزار، و صد البته بی خاصیت باقی خواهند ماند و از قَبَل آنها هیچ چیز عاید جامعه نخواهد شد.

منابع:

http://www.rasaneh.org

http://adjournal.shaar.com

ارتباط فرهنگينقش وجایگاه رسانه ها
Comments (0)
Add Comment