مکان آموزشگاه کامپیوتری می باشدکه بامیزمنشی،دوصندلی برای مراجعه کنندگان ،وسایل جانبی کامپیوتروتزیینات مربوطه آراسته شده است.
(کیوان صاحب شرکت ــ جوان وخوش مشرب ــ درحال پرزنت کردن دوستش ،سام ــ جوانی مطابق مدروزــ میباشد.
موسیقی درحال پخش شدن وآندومشغول کارخود،که باقطع شدن موسیقی،کیوان صفحه آخربرگه را نشان داده و…)
کيوان ـــ تنها عيبش هم اينه که وقت و انرژي آدمُ به هدر مي ده
سام ـــ چه با حال
کيوان ـــ پولدار شدن بدون زحمت
سام ـــ حالا پولش چي ؟
کيوان ـــ مگه نداري !
سام ـــ آخه پولش خيلي زياده
کيوان ـــ به اون پول گنده هه فکر کن ، خونه ، ويلا ، ماشين … به اونها فکر کن
سام ـــ ولي الان يه پاپاسي هم تو جيبم نيست
کيوان ـــ برو قرض کن ، وام بگير … حسنش اينه که دو ماهه پولتو پس مي گيري
سام ـــ اين کارا ممنوع نيست
کيوان ـــ وقتي فروشنده راضي ، تو خريدار هم راضي ، پس تمومه ديگه
سام ـــ راست مي گي ها
کيوان ـــ ها ، اين رو هم يادت باشه تا خودت توي اين کار نيومدي به کسي چيزي نگی ، چون ممکنه اولاً دودلت کند ثانياً چيزي بپرسه که نتوني جواب بدي ثالثاً
سام ـــ مختلطه ديگه
کيوان ـــ نکنه که واسه مختلطيش داري مي ياي
سام ـــ آخه جنس مخالف ، انگيزه رو بيشتر مي کنه
کيوان ـــ اتفاقاً زير يک دست من دخترِ
سام ـــ پس منو بنداز زير دست اون
کيوان ـــ تو اومدنوبيا
سام ـــ زير دست اون مي ندازي بيام
کيوان ـــ نترس سرت کلاه نمي ره
سام ـــ صبر کن ، يه سوالي ، کلاهبرداري نباشه
کيوان ـــ داشـِت کيوان جايي نمي خوابه که زيرشٌ آب بگيره
سام ـــ مواظب زير ما هم باش
کيوان ـــ دارمت … اصلاً تا حالا ديدي من سرت کلاه بزارم
سام ـــ کم نه
کيوان ـــ دستت درد نکنه
سام ـــ سرت درد نکنه
کيوان ـــ از اين حرفها نداشتيم ها
سام ـــ قبول کن کمی خورده شيشه داري ، ولي کيوان يادت نره من و تو رفيقيم ، با هم بوديم ، با هم پوشيديم ، با هم خورديم ، با هم چرخيديم ، خودت هم منو خوب مي شناسي ، اين ظاهرمه ، ته جيبم شپش داره تکچرخ مي زنه
کيوان ـــ پس بيا که مي خوام پولدارت کنم
سام ـــ باشه اما يه سوالي تا حالاخودت پورسانتشو گرفتي
کيوان ـــ پورسانت سه نوبتم رو گرفتم اگه تو بياي چهارميش رو هم مي گيرم
سام ـــ حالا پول روکي بيارم
کيوان ـــ هر چي زودتر بهتر ، به نفعتِ ، زودتر آموزش مي بيني ، زودتر به پولت مي رسي ، من هم هواتو دارم ، ساپورت بالا دستي ، اصلاً همين امشب بيا
سام ـــ امشب که نمي شه
کيوان ـــ چرا ؟
سام ـــ حالت خوبه کيوان ، خودت گفتي امشب پارتي داريم
کيوان ـــ يادم رفته بود
سام ـــ ساعت خواب
کيوان ـــ خيالي نيست ، فردا بيا ، برات جا مي زارم
سام ـــ حالا امشب کي ها هستيم
کيوان ـــ تريپ لاتي ، بروبچِ اِوری بادی همه هستن
سام ـــ تو رفيقا فقط تو
کيوان ـــ من چاکرتم
سام ـــ مختلطه ديگه (کيوان چيزي در گوش سام مي گويد) يوهو ، حال دادي هزار تا
کيوان ـــ فقط x امشب با توئه ها
سام ـــ x مي ترکونيم
کيوان ـــ بترکون
سام ـــ x مي ترکونيم
(رامين جواني همسن و سال بقيه با کت و شلوار و مرتب شده ، با کيف سامسونت که خستگي را در پس حرکات و حرفهايش ديده مي شود وارد مي گردد . )
رامين ـــ سلام
سام ـــ سلام
کيوان ـــ سلام … چه خبر ؟!
رامين ـــ از صبح تا حالا از اين شرکت به اون شرکت ، از اين بانک به اون بانک … اينجا حرف بزن اونجا کف بزن ، جلو يارو ملق بزن … (دکمه يقه اش رابازميکند)خفه شديم،واسه غالب کردن به اداره چه مصيبتي روبايدکشيد
کيوان ـــ چقدر شِر و وِر مي گي
رامين ـــ بعنوان خدمتکار استخدام شدم حقوق خدمتکاری می گیرم اما جاي منشي ، بازار ياب ، کُلفت ، اپراتور و همه چي هستم
کيوان ـــ مگه غير اينه که خانم جمشيدي
سام ـــ خانم جمشيدي ؟! …
کيوان ـــ منشي مونه … مگه غير اينه که رفته سفارشات رو تحويل بگيره … مم ذکی هم اسماً آبدارچی شرکتِ
کيوان ـــ ول کن اين حرفهارو… بگو آگهي استخدام رو چکار کردي
رامين ـــ چند جا چسباندم ، به يه روزنامه هم دادم
کيوان ـــ متن آگهي چي نوشتي
رامين ـــ به يک بازار ياب مجرب ِ مجردِ تمام وقت نيازمنديم البته خانم
سام ـــ کيو ، کلک
رامين ـــ الان نزديک به يک سال و سه ماه و 18 روزِ که دارم اينجا کار مي کنم ، ماه به ماه بازارياب خانم مي گيره و طلاقشون مي ده
سام ـــ طلاق !
کيوان ـــ مي ندازمشون بيرون
سام ـــ چرا ؟
رامين ـــ مرض داره
کيوان ـــ چي مي گي ؟
رامين ـــ راست مي گم … انگار که مي خواد ملکه زيبايي جهان رو انتخاب کنه
سام ـــ مختلطه (رامين ، سام رابه کناري مي برد)
کيوان ـــ حرف نمي زنم دليل نمي شه که دارم حرفتو تاييد مي کنم ها
کيوان ـــ تو ديگه چي مي گي
رامين ـــ تو هم حواست رو جمع کن ، ظاهراً بهت چشم بد داره
سام ـــ من پا نمي دم
رامين ـــ خودش پا رو مي گيره
سام ـــ نه بابا !
رامين ـــ فقط مواظب باش به بادش ندي
کيوان ـــ (با عصبانيت) رامين يکي مي خوابونم تو گوشت ها
رامين ـــ آخ گوشم
کيوان ـــ پشت سر من داشتي چي مي گفتي
سام ـــ در مورد بادِ
کيوان ـــ باد چيه
سام ـــ قبل تو اتفاقي افتاد
کيوان ـــ چه اتفاقي
رامين ـــ (ترس) بادي بود و راهي بود (همه اوه و پخش مي شوند) مگر با تو کاري بود
کيوان ـــ من واسه چي فرستادمت بيرون
رامين ـــ رفتم بانک ، بانک … چکهاي حاجي همه برگشت خورده
کيوان ـــ چرا زودتر نگفتي
رامين ـــ نزاشتي
کيوان ـــ عيبي نداره ، فردا صبح حاجي مي ياد بهش مي گم
رامين ـــ (به سام) نا سلامتي حاجي پدرشه ، بيفته زندان خوبه
کيوان ـــ تو جوش نزن شيرت خشک مي شه
رامين ـــ تو با همين شير خشک بزرگ شدي
سام ـــ کيوان از مهموني امشب بگو
کيوان ـــ خوب بود گفتي ، رامين امشب اينجا مهموني شبونه داريم ، پارتي . وسايلشو آماده کن . برو نوشيدني ، شيريني ، ماست و … بگير
رامين ـــ از اين نوار تکنو ها بيارم
سام ـــ مال من که جديدتره
رامين ـــ من از روي ديش ضبط کردم ، سايد باي سايدِ
سام ـــ چه جوريه …
کيوان ـــ آقا ول کن اين حرفها رو
رامين ـــ بيا ولش کرديم
کيوان ـــ چي رو
رامين ـــ همين حرفها رو
کيوان ـــ مسخره بازي بسه ، جدي باش …
رامين ـــ من تو رو مي بينم خندم مي گيره
سام ـــ رامين ، رابطه رئيس و مرئوسي را رعايت کن
رامين ـــ آخه سام ، رئيس تا حالا اينقده لومپن ديدي
کيوان ـــ روت مي خندم پر رو نشو … اراده کنم مي تونم سر سه سوت سوسکت کنم
رامين ـــ مثلاً مي خواي چکار کني
کيوان ـــ اخراجت مي کنم
رامين ـــ پير زن و از تاکسي خالي مي ترسوني
سام ـــ آقايان صبر کنيد ، ظاهراً داره حرمتها شکسته مي شه … مشکل شما اينه که روابط دوستانه و کاري را با هم قاطي کردين
کيوان ـــ اي ول
سام ـــ هر کسي و هر چيزي بايد سر جاي خودش باشه ، اسب تو اصطبل ، رئيس رو راس
رامين ـــ انگشت تو دماغ
سام ـــ نه ، انگشت به گند مي کشه ، هر کي سر جاش نباشه به گند کشيده مي شه
رامين ـــ چه بوي گندي مي ياد
کيوان ـــ رامين گوش کن چي بهت ميگم…امروزقراردخترخاله ام،مرسده بياداينجاواسه پرزنت،طوري بيان کن که نپره،لاکردارکلي رفيق همتيپ خودش داره
سام ـــ بازم که مختلطه
رامين ـــ ولي من زياد بلد نيستم
کيوان ـــ کاتالوگ رو که حفظي ، نزديک بيست بار هم کنار من نشستي و پرزنت کردن رو هم ديدي …
رامين ـــ حالا اگه وسط زِرت کردن
کيوان ـــ پرزنت کردن
رامين ـــ خب اگه اون وسط حاجي اومد منو ديد چي بگم ، يکي مي خوابونه تو گوشم و بعد با اُردنگي پرتم مي کنه بيرون
کيوان ـــ خياليت نباشه ، حاجي تا فردا صبح نمي ياد
رامين ـــ يعني تا فردا صبح دختره پيشم باشه
کيوان ـــ نه خره ، پرزنت کرديش ميره …
کيوان ـــ بابا امشب پلو خوري دوستش مهندس شايسته هست ، آخه مهندس مدير عامل اداره تيرچه بلوک شده
رامين ـــ حتماً بعد مهموني هم دور منقل نشيني و
سام ـــ بساط مشروب و قمار هم که پهنه
رامين ـــ پس سر اراذل و اوباش جمعِ
کيوان ـــ شب هم خونه زن دوميش ميره
رامين ـــ بابات همين کارها رو ميکنه که پير نمي شه ، خوشي زده به دلش
کيوان ـــ دارندگي و برازندگي
رامين ـــ اينهم حرفيه
سام ـــ کيوان داره دير مي شه
کيوان ـــ بريم … وسيله مسيله چيزي جا نذاشتي
سام ـــ نه
رامين ـــ باز مياي؟
کيوان ـــ وسايلي رو که بهت گفتم فراموش نکني
رامين ـــ يکي رو مي فرستم
سام ـــ خداحافظ {خروج سام و کيوان از صحنه}
رامين ـــ (با خودش) حالا گفتم يکي رو مي فرستم کي رو بفرستم
رامين ـــ (صداي کوبيده شدن چکش بر آجر) باز رفت تو مخ ما (خنده موزيانه)
(رامين به طرف پنجره مي رود و محمد ذکريا – مم ذکي – استاد بنا را صدا مي کند)
رامين ـــ هي مم ذکي ها ، هي مم ذکي ها
مم ذکي ـــ چيه
رامين ـــ منم سلام
مم ذکي ـــ سلام
رامين ـــ بيا ، اون برنامه بود گفتم تنهايي صحبت کنيم
مم ذکي ـــ دستم بنده
رامين ـــ مگه کجايي
مم ذکي ـــ پنت هويس
رامين ـــ خونه دو طبقه پنت هويسش کجا بوده
مم ذکي ـــ گیرداد، دارم مي آم
مم ذکي ـــ بکش پائين
رامين ـــ (با تعجب) بکشم پائين
مم ذکي ـــ بکش ، بکش پائين
رامين ـــ اينجا زشته
مم ذکي ـــ شلش کن ، حالا بکش پائين
رامين ـــ عفت کلام داشته باش مرتيکه بي تربيت
مم ذکي ـــ بچه طناب رو شل کن
رامين ـــ مردم بايدحرفهاشونوواضح بيان کنن
{مم ذکي زنگ آموزشگاه را زده و رامين در را باز مي کند . مم ذکي جواني همسن و سال بقيه با لباسي ساده و گرد و خاک گرفته واردميشود.}
رامین ـــ تو باید الان اینجا باشی می ری بنایی می کنی ، به کیوان می گم
مم ذکی ـــ دخل و خرج به هم نمی خوره ، باید دو شغل داشت
رامین ـــ دو شغله مال رئیس اداره هست ، صبح رئیس یک اداره ، بعد از ظهر رئیس اداره دیگه
مم ذکی ـــ تو اخبار می گن حرکات خوبی تا حالا صورت گرفته همینه
رامین ـــ الان حاضریت بود ، پس چرا سر ساختمان بودی … ساختمان خالیه یا بهتر بگم خونه خرابه می مونه ، همين مشکوک کرده
مم ذکي ـــ به من چه ، من بنائم … خونه مي سازم توش به من هيچ ربطي نداره . خودم تو اين ساختمان کلي فيلتر سيگار و ترياک سوخته پيدا کردم ؛ تازه بطري هاي آن چناني . وظيفه من ساخت خونه هست نه امنيتش . اونيکه بايد مواظب باشه مواظب نيست …
رامين ـــ گفتي خونه رو تو مي سازي . تو که سني نداري
مم ذکي ـــ مگه نشنيدي ميگن حمايت از قشر جوانِ
رامين ـــ فاکتور جواني در کنار تجربه … اونی که تو می سازی خونه بچه سازِ
مم ذکي ـــ من خونه مي سازم قرار نيست توش من زندگي کنم … تازه اشتغالزائي هم مي کنم من اينطوري مي سازم صاحب خونه بعد يک ماه ، واسه تعميرات چندين نفر از گچکار و کاشي کار گرفته تا لوله کش و معمار رو مياره
رامين ـــ باز بگين مسئولين بَدَن
مم ذکي ـــ يه سفره اي پهنه و هر کس يه لقمه بر مي داره
رامين ـــ ايني که توگفتي اشتغالزاييِ ؟
مم ذکي ـــ پس چيه
رامين ــ دزدي
مم ذکي ـــ برو
رامين ــــ بعضيهاگنده گنده ميدزدن ، بعضيها مثل تويِ مفلوک دله دزدن
مم ذکي ـــ من دله دزدم
رامين ـــ صداقت کاري و احساس مسئوليت داشته باش
مم ذکي ـــ منو آوردي که قصه حسين کرد شبستري بگي
رامين ـــ شب بستري بگم
مم ذکي ـــ مگه بلدي
رامين ـــ هر ننه قمري رو بگي بلده … فقط مشکلش ويروس HIV هست
(زنگ تلفن به صدا در مي آيد)
مم ذکي ـــ اون HIV نیست که GLX
رامين ـــ (با تلفن) آموزشگاه کامپيوتري بفرماييد … بله خانم کلاسهاي Word داريم … کلاس چي؟ ACDLبايد به حد نصاب برسه … ده نفره …کلاسهاي ديگه خب زياده امروز نه کلاس نيست فردا وپس فردا…بله فرداصبح تشریف میارین…متشکرم.خداحافظ (رامين تلفن را قطع مي کند.)
مم ذکي ـــ (حرف را عوض مي کند ) بگو چکار داشتي
رامين ـــ امروز قرارِ يکي بياد اينجا واسه زِرت شدن ، واسه همین می خوام اول تو رو زرت کنم
مم ذکي ـــ منو زِرت کنی !
رامين ـــ اولين شرطش اينه که بايد تنها باشيم
مم ذکي ـــ چرا تنها ؟!
رامين ـــ چون با يکي اگه باشي نظرت برمي گرده
مم ذکي ـــ نظرم برگشت
رامين ـــ بيا خودت رو لوس نکن فقط يه زِرت کوچولو
مم ذکي ـــ من مي خوام برم سر کارم (رامين جلوي در را مي گيرد و مي ايستد)
رامين ـــ زياد وقتتو نمي گيرم فقط 7-8-10 دقيقه
مم ذکي ـــ 7-8-10 دقيقه !
رامين ـــ تمرينيه ميخوام اولين کسي باشي که روت آزمايش مي کنم
مم ذکي ـــ دانشمنداش اول روي موشي ، سگي ، مرغي آزمايش مي کنن
رامين ـــ حيوان که نمي فهمه
مم ذکي ـــ حتماً تو نديدي ، من يکي از اون CD ها رو مي آرم
رامين ـــ اتفاقاً بعد زرت کردن CD هم مي دن CD آموزشي
مم ذکي ـــ منو بي خيال شو
رامين ـــ بي خيار که سالاد درست نمي شه
مم ذکي ـــ خيار ! (تعجب زياد) (التماس) بزار سر يه فرصت
رامين ـــ فرصت از اين بهتر آموزشگاه ماهي يک بار هم خالي وخلوت نمي شه
مم ذکي ـــ من ازجاي خلوت بدم مياد
رامين ـــ من هستم
مم ذکي ـــ بدتر …
مم ذکي ـــ رامين جان … چقدر پول مي خواي بهت بدم
رامين ـــ پولو که تو نمي دي احمق … بعد از اين که زِرت شدي پول مي گيري پولدار مي شي
مم ذکي ـــ اين کار گناه داره
رامين ـــ واسه من فتوا نده
رامين ـــ بشين باهات کار دارم … (رامين و مم ذکي روبروي هم مي نشينند )
رامين ـــ خوب گوش کن اگه سوالي داري بپرس (رامين کتاب مخصوص را در دست گرفته و صحبت مي کند)
رامين ـــ همه مردم پول رو دوست دارن واسه همين ما اومديم دستهاي واسطه مثل دزد ها، راهزنها و حتي گنده ترهاشون و رئيس روسا ها را قطع کرديم … اين کار توسط برو تو پارکينگ انجام مي شه و اسمش هم گلد کيوسکِ يعني کيوسک طلايي فقط بايد گفت شرکت مخابرات با اين طرح خيلي مخالفِ واسه همين پول مي خواد بگيره . بعدش تو دو نفر رو زير بغل مي گيري اونها هم هر کدوم دو نفر زير بغل مي گيرن . شرکت گفته در بدبينانه ترين حالت سال طول ميکشه تابه پولت برسي
مم ذکي ـــ در خوش بينانه ترين حالت
رامين ـــ پولتو نمي گيري
(زنگ آموزشگاه بصدا در مي آيد . رامين از جايش بلند شده و در را باز مي کند . مهندس دلقندي متخصص کامپيوتر و استاد تدريس در اين آموزشگاه وارد مي شود . شخص جوان و شيک پوشي که در اولين نگاه ، نظر هر بيننده اي را جلب مي کند.)
رامين ــ سلام مهندس
مهندس ــ مهندس دلقندي (تأكيدي)
رامين ــ چه خبر ، دير دير به ما سر مي زني ، سايه ات سنگين شده
مهندس ــ خبر ها كه دست شماست ، باز بازار بازارياب يابي راه انداختين
رامين ــ بدبخت بازار ياب
مهندس ــ خوبه اينجا ماكروسافت نيست
مم ذکی ــ چيشون صاف نيست ، مار رو صاف نيست
مهندس ــ باز مم ذکی حرف زد ، چه اسم ضايعي هم داره
رامين ــ مهندس جان
مهندس ــ مهندس دلقندي آقا ، مهندس دلقندي
رامين ــ خب ، مهندس دلقندي ، چیه هر بار به اسمش گیر می دی
مم ذكي ــ چي مي گي بلا
مهندس ــ (به مم ذكي)چه اسم ضايعي رو خودت گذاشتي ، بزار كامران ، هومن ، منصور
مم ذكي ــ از نون قندي كه بهتره
مهندس ــ مهندس دلقندي
مم ذكي ــ مگه اسم خودت چيه ؟
مهندس ــ آتوسا (خنده ديگران) ببخشيد ، اسم زنمه ، اسم خودم اسدِ
رامين ــ هر كي وسطه زن اسدِ(چند بار با هم جايشان را عوض مي كنند)
مهندس ــ آقايان ، مسخره كردن ، لقب يا اسم حيوانات روي هم گذاشتن كار زشتيه
رامين ــ زشت بزه كه دمش هوائه
مم ذكي ــ زشت جوراب منه كه سوراخه
مهندس ــ زشت منم كه با شما دارم كَل كَل مي كنم
رامين ــ در عجبم كه خودت هم مي دوني زشتي ، چطور كيوان باهات كار مي كنه
مهندس ــ چطور مگه
رامين ــ بازارياباي مامان با يه مهندس داغان
مم ذكي ــ (به مهندس) مگه تو مهندسي
مهندس ــ بله ، مهندس دلقندي
مم ذكي ــ به زشتها هم مي گن مهندس
مهندس ــ سوژه گير آوردين ها
رامين ــ هِي ، جوجه اردك زشت
مهندس ــ (با عصبانيت) پر رو نشو ها
رامين ــ چيه مگه
مهندس ــ (با عصبانيت) كيوان كو
رامين ــ ما با زشتها حرف نمي زنيم
مهندس ــ هو
مم ذكي ــ هو هو هو ، (با خونسردي) تو چرا اينقدر زشتي
مهندس ــ (كلافه) من غلط كردم ، غلط كردم ، غلط كردم ، غلط كردم گفتم زشتم ، الان مي گم خوشگلم ، مامانم ، هلو ام ، غلط كردم ، شكر خوردم
رامين ــ فكر كن ببين چيز ديگه نخوردي
مهندس ــ گـُ (سریع چشم غره ای به رامین کرده ورامین درصددجبران)
مم ذكي ــ گوجه فرنگي خورده
رامين ــ (سريع حرف را عوض مي كند) گفتي با كيوان كار داري ؟
مهندس ــ آره ، كجاست ؟
رامين ــ بيرون
مهندس ــ كي مي آد
رامين ــ چه مي دونم
مهندس ــ بشينم مي آد
رامين ــ مگه مي خواي تخم بزاري كه بشيني … به موبايلش زنگ بزن
مهندس ــ زنگ زدم يا خاموش يا دختري گوشي رو بر مي داره ، خواهرشه ؟!
رامين ــ نه ، قرعه كشي حسابهاي كيوانِ ، معلوم نيست اين بار قرعه به نام كي افتاده (مهندس سعي مي كند كه با تلفن تماس بگيرد)
مم ذكي ــ (به رامين) باز اسم منو مسخره کرد دیگه
رامين ــ سر به سر مهندس نزار خلِ دیگه (رامين متوجه مهندس مي شود)
رامين ــ هوش ، چكار مي كني
مهندس ــ تماس مي گيرم ببينم مي تونم كيوان رو پيدا كنم
رامين ــ آقا رو ، اينجا اداره يا شركت دولتي نيست كه فرت و فرت زنگ بزني ، اينجا خصوصيه و قانون داره
مهندس ــ مگه دولتي قانون نداره
رامين ــ (با ترديد) داره
مهندس ــ نمي دونم
رامين ــ اگه داره فبها ، نداره اسفا
مهندس ــ الان اومدم حقوق اين ماهمو بگيرم ، طبق قانون شركت حساب كنيد
رامين ــ قانون شركت مي گه قاف
مم ذكي ــ قراردادهاي
رامين ــ الف
مم ذكي ــ اجتماعي
رامين ــ نون اولي
مم ذكي ــ نمك گيري
رامين ــ واو
مم ذكي ــ و
رامين ــ نون دومي
مم ذکی ــ ناتو رالیستی
رامین ومم ذکی ــ قراردادهاي اجتماعي نمكگيري و ناتوراستي
مهندس ــ پس بيا حقوق اين ماهمو تسويه كن
رامين ــ واسه چي؟! (ممذكي کنار پنجره میایستد.)
مهندس ــ حساب حساب، كاكا برادر
رامين ــ كاكا برادر نيست، خط حمله آث ميلانِ
مهندســ چرند چرا ميگي؟ طبق قانون شركتتون با من حساب كن
رامين ــ اولاً بايد كيوان باشه و با او حساب كني، دوماً اگر طبق قانوني كه بهت گفتم بخوام عمل كنيم، اينطوري ميشد كه تو نه فاميل و آشناي مني، پس ناتورالیستي به کنار و نه منو نمكگير كردي، در نتيجه عملاً قانون مالیده شده، پس روابط جاي ضوابط رو ميگيره كه اونهم اينطوري ميشد، اول ساعتهاي حضور منهاي غيبتها و تاخيرها و بعدش گرفتن عوارض، بیمه، نوسازي، ساماندهي اراضي، اوقاف، طرح فقرزدايي، فاضلاب شهري و فضاي سبز، سر آخر هم كسر ماليات كه مابقي حساب شده و در اقساط به شما پرداخت میشه
مهندســ يعني چه؟!
مم ذکی ــ شركتي همينه، لخت پتي ميكنه (مم ذکی کنارمهندس برروی صندلی مینشیند.)
مهندســ (با ناله) با اين گروني، اجاره خونه عقب مونده، قسطها، خرجها، قبضها …. خير سرمون شديم مهندس، ولي مثل گداها زندگي ميكنيم …
مم ذكي ــ (به رامين) راست ميگه؟
رامين ــ آره، داستان زندگيش دل آدم رو ميسوزونه، هنوز قسط 206 مونده، قسط آپارتمان 5 طبقهايش مونده، پول مهمونياي آنچنانيش مونده…
مم ذكي ــ چرا نميره زير تريلي؟
رامين ــ آدم بدشانسيه، دست رو طلا بزاره، پشگل گوسفند ميشه
مم ذكي ــ پس همون بهتر كه بميره
رامين ــ ولي من ميگم بايد چيز بشه، بيفت تو توالت، سيفونش كشيده شه (با گريه)
مهندس ــ هاي، چيه دور برداشتين … از طرفي مقصريد، از طرفي هم تقصيري ندارین … بهتر اونه كه روبروم بشينین و شماها رواز عقبافتادگي در بيارم و به قول معروف شستشوي مغزي بدم
(مهندس ،صندلي رو روي ميز ميگذارد.)
مم ذكي ــ فقط شستشو با آفتابه نباشه
رامين ــ حالا كيسه ميكشي يا ليف هم ميمالي
مهندس ــ مشكل شما فقر فرهنگي تونه … اگه اینجاهم بخواهیم جامعه کوچک آنارشیستی راه بندازیم،بازمتأسفانه مردم بی قانونی رو زیرپامیزارن
مم ذکی ـــ انارشستی
مهندس ــ مشكلتون توجه به مسائل اخلاقيه، درست مثل جامعه فعلي خودمون …. بزرگترين مشكل ما ،مجرد بودن افراد زير 34 سال، چون موقع مجردي سروگوش آدمي زياد ميجنبه (حركت دست روي صندلي) يك راهش هم فرهنگ بيگانه است
مم ذکی ـــ فرهنگ بیگانه
رامین ــــ چه غلطا
مم ذكي ــ تو مهندسي یا سياوش قميشي؟
مهندس ــــ مهندس دلقندی
رامين ــ سياوش چيه، سياوش الهي قميشي ای
مهندس ــ گوش كن دو كلام چيز ياد بگيري … ما مدعي پيشرفت وصنعتي شديم، اما اين پيشروي رو تنها در لباس ميبينيم، طوري كه لباس داره به سمت داخل پيشروي ميكنه. همين مانتوي دخترها ،دامن داره كوتاه و كوتاهتر ميشه
رامين ــ ميني ژوپ شده
مهندســ آستين از لا زده شده داره به سمت بالا ميره
مم ذكي ــ تاپ شده
رامين ــ حجمش هم كمتر شده
مهندس ــ يعني چي
رامين ــ بگذريم،بگذریم
مهندس ــ وقتي جامعهاش اينه، پسرهم دنبال هر كس و هرچيز كوتاه(باتشویق رامین ومم ذکی روبروشده وخود صندلي رابرعكس میکند.)، چشم انداز آينده در توسعه و بسط تمدن در اقصي نقاط دنيا يا مغايرت داره يا تمايز
مم ذكي ــ زير ديپلمي حرف بزن
مهندســ به بيان راحتتر، الان ما تا پيشرفت الآن كشورهاي اروپايي تقريباً 90 ساله . پس ما کمِ کمش 80-70 سا ل ديگه،الآنِ اروپاييم در حالي كه تو همين مدت اونها كجائن، خدا داند…درنتیجه اين نسل ما و چند نسل ديگرِ ما وضعيت نابساماني را خواهيم داشت.
مم ذكي ــ (به رامين) اين چرا اينطوري حرف ميزنه
رامین ـــ (به مم ذکی )دهن بینِ،میبینه مردم چی میگن…این حرف تودهن همه هست
مهندس ـــ (درادامه حرفهایش) وقتی فرهنگ درست توی یک جامعه جابیفته سودش واسه همه میشه…مثلاًژاپنیهااراده کنن میتونن برن فضاولی مابایک قرص کوچولو میریم فضا…این همون فرهنگ جاافتاده غلطه…دنیای مدرن بادنیا یِ زندونی فرق داره،وقتی جلوییم دوست داریم عقب باشیم وقتی عقبیم دوست داریم جلوباشیم،ماهرچی بیشتر بدونیم بیشترخواهان مرگیم…هنوزاین تفکرپوچ(رامین ومم ذکی ازجایشان بلندشده وبرایش دست میزنند.مهندس ابتدابادی درغپغپ کرده اماازبیرون پنجره متوجه چیزی میشود.)این خونه که توش دوتابچه بازی میکنن رو کی ساخته
رامين ــ خواهان مرگم
مهندس ــ اين دونستن با اون دونستن خواهان مرگ فرق داره
مم ذكي ــ اونهابچه نیستن وشاگردامنن
مهندســ (به ممذكي) دوست داري با هم كار كنيم
مم ذكي ــ چه كاري؟
مهندســ زرتي پولدار شدن
مم ذكي ــ از زرتي پولدار شدن بدم ميآيد
مهندســ نگاه عزيز من، از مصالحي رو كه ديدم داری استفاده ميكني، خوشم اومد. همون چيزي هستي كه من ميخوام، تو فكرمه كه بيام اين خونه 2 طبقه رو بخرم و 5 طبقهاش كنم.
مم ذكي ــ چه جوري؟
مهندســ كاريت نباشد، خط فكري مهمه كه يكيه
مم ذكي ــ قبول (مهندس و ممذكي دست ميدهند)
رامين ــ دو تا شتر خوردن به هم …. آقايان لولك و بولك … واسه خرابي خوب ائتلاف مي كنين؟
مهندســ تو كلات سفت بچسب باد نبرش
مم ذكي ــ توش پوله
رامين ــ تو چي ميگي … شير و گوساله ميتونن پيش هم بخوابن، اما اين گوساله هست كه خواب به چشمش نميآد ….
مم ذكي ــ يعني من گوسالهام
رامين ــ اگه دنبال پولين بياین توگلد كيوسك حداقل با جان مردم بازي نميكنين
مهندســ ولي اوني كه تو ميگي با اقتصاد مملكت بازي مي كنه
رامين ــ وقتي جان مردم در خطره، اقتصاد چه بدرد خودشون ميخوره
مهندســ مردم بايد براي استقلال اقتصادي مملكت فداشن
رامین ـــ یواشتر،میشنون
مهندس ـــ تو همين گلد نميدونم چيت، هركسي فعاليت ميكنيم، احمق و نميشه بهش اعتماد كرد؛ چرا كه واسه سود شخصي حاضره دروغ بگه، …. از طرفي هم آدماي جهان سومي كه روياي يك شبه پولدار شدن تو سرشونه، حاضرن دست به چنين ريسكي بزنن
رامين ــ بيخود جهان سومي نكن،خوبه بچه همین جایی
مهندس ــ خب باشم ولي دو سه بار خارج رفتم
رامين ــ مثلاً كجا
مهندســ دبي، آنتاليا، استانبول، هنگكنگ
رامين ــ اگه به اينه، فاميلام هم سالي دو سه نوبت ميرن خارج
مهندســ مثلاً كجا؟
رامين ــ مكه، مدينه، سوريه
مم ذكي ــ فاميلاي منم رفتن
مهندســ كجا؟!
مم ذكي ــ مشهد، قم، شهرري (مهندس ميخندد)
رامين ــ نخند؛ مهندس كچل
مهندســ كچل چيه، بعدش هم مهندس دلقندي هزار بار
مم ذكي ــ تو چرا اينقدر مهندس، مهندس ميكني؟ …
مهندس ــ اولاً مهندس دلقندي، اگر هم ميبيني كه دوست دارم بگين، مهندس دلقندي دليل دارم، آخه تو خيابان هر كي خل و چل و ديوونه است، صدا ميكنن مهندس ، اما وقتي مهندس با فاميلي طرف ميآد، مهندس بودن خودش رو نشان ميده…
رامين ــ حالا مهندس
مهندســ مهندس دلقندي
مم ذكي ــ مهندس
مهندســ مهندس دلقندي
رامين ــ ممذكي مهندس رو اذيت نكن
مهندس ــ مهندس دلقندي
رامين ــ ميگم مهندس
( مهندس با رامين دست به يقه ميشود .)
مم ذكي ــ با شريكم دعوا نكن
{زنگ آموزشگاه بصدادرمي آيد.مم ذکي دررابازکرده که مرسده_دختري باتيپ امروزي_واردميشود.}
مرسده ـــ سلام، کيوان کو ؟ چرالال موني گرفتين…کيو کجاست؟
مهندس ـــ اين ديگه کيه
رامين ـــ فکرکنم شاکي خصوصي باشه
مرسده ـــ (باعصبانيت)اينجاصاحاب نداره…يکي جواب منو بده
(سه نفربه يک خط ميايستند.نفراول مهندس ميباشد.)
مرسده ـــ تو ! کيوان رونديدي
رامين ـــ من ديدم،تودهنش يه استخوان بودداشت ميرفت
مرسده ـــ به کيو ميگي سگ ،توچکارشي
رامين ـــ من عکس راديولوژي شم
مرسده ـــ مگه باتوشوخي دارم
مم ذکي ـــ نفهميد
مرسده ـــ (به مم ذکي ) توديگه کي هستي
رامين ـــ لئوناردودي کاپريوي روکه ميشناسي ،اين فتوکپي سياه سفيدشه
مرسده ــ (به مهندس ) پس اين ديگه کي ؟
رامين ـــ آويزونه شرکتِ
مرسده ــ چرا حرف نميزنه
رامين ــ لال مادرزادِ
مهندس ـــ (باعصبانيت ) بنده مهندس دلقندي هستم
رامين ـــ الحمدا…بنده خداشفاپيداکرد…دست شما خيلي سبکِ ها
مهندس ـــ من يک دقيقه ديگه هم اينجانمي مونم…شخصيت وجايگاه آدم روزيرسئوال ميبرن (باعصبانيت زايدالوصفي ازصحنه خارج ميشود.)
مرسده ــ کي بود ؟!
رامين ـــ سرخر (مهندس باعصبانيت واردميشود.)
مهندس ـــ رامين خان،بنده سرخرنيستم…بي تربيت (ومجدداًازصحنه خارج ميشود.)
رامين ــ باز يک دختر روديدجوگرفتتِش … خانم شماخودتونودل نگرانی نکنین …
(مم ذکی ،رامین رابه کناری میبرد.)
مم ذکي ــ اين کيه ؟
رامين ـــ دختر
مم ذکي ــ اين دختر کيه ؟
رامين ـــ آدم
مم ذکي ــ اين آدم که دختره کيه ؟
رامين ـــ نعمت الهي
مم ذکي ــ نعمت الهي ! اينجا چکار مي کنه ؟
رامين ـــ خداوند روزي رسانِ
مم ذکي ــپس چرابه مانمي رسانه
رامين ـــ خدا خرُ شناخت که بهش شاخ نداد (رامين مم ذکي را مي خواهد بيرون کند)
مم ذکي ــ به من شاخ نداد
رامين ـــ به خيلي ها نداد،يکيش هم تو.حالابرو
مم ذکي ــ بايد بفهمم اينجا چه خبره
رامين ــ خبري بود خبرت ميکنم (به زور مم ذکي را بيرون مي کند)
مرسده ـــ کيوان کجاست ؟ (رامين بطرف مرسده مي رود)
رامين ـــ کيوان رو چکار داري
مرسده ـــ پسر خالمه (مم ذکي آرام وارد شده و زير ميز قائم مي شود)
رامين ـــ پارسال پوست امسال استخوان
مرسده ـــ شما کي باشين
رامين ـــ چيز قابل داري نيستم
مرسده ـــ اختيار دارين
رامين ـــ صاحب اختيارين
مرسده ـــ کيو که گفت شرکتِ
رامين ـــ شما رو سپرد به من … (هر دو مي نشينند) البته بنده هم خيانت در امانت نمي کنم
مرسده ـــ شما؟!
رامين ـــ اينجانب رامين جرجان آبادي هستم
(تلفن آموزشگاه بصدا در مي آيد)
رامين ـــ بفرمائيد … بله آموزشگاه کامپيوتري … شما،واسه بازاریابی فردا…گیرنده … الان سرم شلوغه …باشه یک ساعت دیگه…خیلی خب… الآن دارم به يکي ديگه سرويس مي دم
مرسده ـــ سرتون خيلي شلوغه ببخشيد بد موقع مزاحم شدم
رامين ـــ تاباشه ازاين مزاحمتها
مرسده ـــ پس بفرمائيد شروع کنيد
رامين ـــ چي رو ؟!
مرسده ـــ کيو چيزي به تو نگفت در مورد من
رامين ـــ يادم اومد قرار بود زِرتت کنم
مرسده ـــ چکار کني
رامين ـــ ز ِرتت کنم
مرسده ـــ فکر کنم منو نشناختي دختر خاله کيوانم
رامين ـــ خود کيوان گفت زِرتت کنم تازه گفت دوستات رو هم بياريم زِرت کنيم .
مرسده ـــ کيوان غلط کرد … کيوان گفت که بيام پرزنتم کنيد
رامين ـــ خب همون ديگه پِرِ زِرت
مرسده ـــ پرزنت نه زِرت
رامين ـــ به من بگيد مجرديد يا متاهل
مرسده ـــ چه ربطي به پرزنت داره
رامين ـــ ما فقط مجرد ها رو پرزنت مي کنيم
مرسده ـــ کي گفته
رامين ـــ خانم اگه نمي خواي پرزنت بشي ، بفرمائيد …
مرسده ـــ باشه ، عصباني نشو … مجردم (رامين مي خندد)
مرسده ـــ نخند ، بريم سر اصل مطلب
رامين ـــ شما فکر تاهل دارين يا نه
مرسده ـــ چه ربطي به کار ما داره
رامين ـــ توي همه شغلهاشرط تاهل وجودداره
مرسده ـــ خيلي خب ، نه ، فکر تاهل ندارم … يعني شرايطش پيش نيومده
رامين ـــ با اين سر و وضعت پسر بايد شرايط بزاره
مرسده ـــ چي ، پسر
رامين ـــ فرق نمي کنه ، مرد سبيل کلفت
مرسده ـــ مي خوام چيکار
رامين ـــ حالا فکرت رو روي سبيل متمرکز نکن … بي سبيلها هم آدمند
مرسده ـــ اگه پرزنت نمي کني برم
رامين ـــ پرزنت مرحله مرحله هست تازه سبيلش هستيم تا قسمتهاي تحتاني کلي راهِ
مرسده ـــ من تازه 25 سالمه ، هنوز تا سن ازدواج وقت زياد دارم
رامين ـــ وقت طلاست
مرسده ـــ شانس در خونه ما رو تا حالا نزده
رامين ـــ زده ، دو سه بار هم زده ولي در رو باز نمي کني
مرسده ـــ نزده
رامين ــ زده
مرسده ـــ پس چرا من نمي بينم
رامين ـــ سطح توقعت بالائه ، سطح توقع رو بيار پايين مي بينيش
مرسده ـــ توقع ! موبايل و 206 توقع بالائيه
رامين ـــ (با خودش) اي خدا يه موبايل و 206 برسون
مرسده ـــ چي مي گي
رامين ـــ داشتم با خدا راز و نياز مي کردم مي گفتم چرا آدمابا بوق 206 زرتي خر مي شن
مرسده ـــ کي خر مي شه
(موبايل مرسده بصدا در مي آيد)
مرسده ـــ (با موبايل) عليک … برو گمشو … مرتيکه لندهور … لجن ، يک بار ديگه زنگ بزني … چي ، خفه (موبايل را قطع مي کند)
رامین ــــ چرامردم مسدیع اوقات شریف میشن
مرسده ـــ آقا مهم نیست… پرزنت رو ادامه بده
رامين ـــ کجابوديم
مرسده ــ فکرتا هل
رامين ـــ تاهل،کسي که بابوق ماشين خرميشه به دردزندگي نميخوره…
مرسده ـــ میدونی چیه ، هرچی بیشترمردها روبشناسی ، بیشترقدرسگها رو میدونی
(رامین ادای مرسده رادرمیاورد که بادیدن مرسده ، سریع حرف را عوض میکند.)
رامين ـــ زياد به خودت فشارنيار با همه اين حرفها ، اون شانسه بود … هنوز داره در خونه رو مي زنه ، لحاف تشک آورده پشت در هم خوابيده
مرسده ـــ راستش يکي هست ولي اصلاً ازش خوشم نمي آد
رامين ـــ (با خودش) دير جنبيديم رقيب پيدا شد
مرسده ـــ جريان رقيب چيه
رامين ـــ اون شانس نيست خر شانسِ
مرسده ـــ خر شانس !
رامين ـــ مگه مايه داري نمي چرخين ؟
مرسده ـــ بخور نمير
رامين ـــ هر کي تنش يه بار به حاجي ، پدر کيوان بخوره از اينرو به اون رو مي شه ، حالا که شما جاي خود دارين …رگ وریشه انسان مهمترازشاخ وبرگشه
مرسده ـــ مي گي طرف واسه پول اومده
رامين ـــ آره ، ساده نباش
مرسده ـــ ولي اصلاً من چيزي در مورد خودم بهش نگفتم
رامين ـــ پسر جماعت ، سرِ سه سوت آمارتو در مي آره
مرسده ـــ نه بابا… ته دلم خالي شد
رامين ـــ بايد تو دلت يه نفر رو بزاري که پر شه،جاهست ها … که اگه به اطرافت خوب نگاه کني مي بينيش (مرسده اطراف را نگاه مي کند)
مرسده ـــ چيزي نمي بينم
رامين ـــ در تعجبم چرا شدي مرسدس ، ميذاشتنت گاسفورد
مرسده ـــ اولاً اين طرز صحبت کردن با يک خانم متشخص نيست دوماً مرسده، نه مرسدس
رامين ـــ از بحث منحرف نشيم … بيا پرزنتت کنم (موبايل مرسده زنگ مي خورد)
مرسده ـــ بله … سلام … کجا … ساعت چند … خودم رو مي رسونم … مرسي … خداحافظ
رامين ـــ (پيش خودش) تلفن آموزشگاه اينقدر زنگ نمي خوره
مرسده ـــ ببخشيد ، شروع کن
رامين ـــ اولاً موبايل رو خاموش کن
مرسده ـــ چرا
رامين ـــ آخه رقيبا پشت خطن
مرسده ـــ عزيز من ، پرزنت رو شروع کن کلي کار دارم
رامين ـــ باشه (هر دو مي نشينند) اول به من بگو برو تو پارکينگ رو بلدي
مرسده ـــ بله ؟
رامين ـــ نرتوارکاتينگ
مرسده ـــ نت ورک مارکتينگ
رامين ـــ آفرين پس بلدي ، جايي هم پرزرت زرتت کردن
مرسده ـــ تقريباً ولي اين رسمي تره
رامين ـــ پس جلسه رسمي شد … در جهان پول همينطوري ريخته يه جا بيشتر يه جا کمتر ، بعد اين پولها از کارخانه بياد بيرون تا به دست من و تو برسه پاره پوره مي شه يا گوشه نداره …
مرسده ـــ فکر کنم وسيله باشه که از کارخانه مي آد
رامين ـــ همون ، وسيله از کارخانه بياد بيرون کلي طول مي کشه تا به دست من و تو برسه واسه اينکه شرکت پول يامفت به کسي نده،اومده دستها رو قطع کرده تا به تو پول برسه … اين دستها بايد دستهايي رو بگيره
مرسده ـــ متوجه نمي شم
رامين ـــ تو بايد دو نفر رو معرفي کني يکي زير اين دستت يکي زير اون دستت
مرسده ـــ آها
رامين ـــ بعد زيريها چند تا زير خودشون مي زارن که تو پولي از شرکت مي گيري
مرسده ـــ شرکت چي؟!
رامين ـــ گلد کيوسک همون کيوسک طلايي ، مي ياي از شرکت خريد مي کني
مرسده ـــ من دانشجو ام وقت نمي کنم
رامين ـــ کارداني يا کارشناسي
مرسده ـــ ادامه بده
رامين ـــ از اينترنت خريد مي کني ، شعار شرکت اينه چَت کن ، چِت کن ، چَپ کن
مرسده ـــ يعني چي
رامين ـــ مخ يارو رو کار بگير ، بعد خرش کن ، بعد بفرستش دنبال پول ، بدبخت مي ره واسه پول آدم مي آره به پولش نمي رسه هيچ ولي هر چي اون مي ياره تو پول مي گيري
مرسده ـــ سرمايه و فکر درگير مي شه ، مگه نه
رامين ـــ پولش درشته
مرسده ـــ خودت عضوي
رامين ـــ نه
مرسده ـــ چرا ؟
رامين ـــ شعارِ بود ، چَت و چِت … دو مرحله اول رو بقيه انجام مي دن ولي خودم چپ نمي شم بلکه چپ مي کنم
مرسده ـــ اينکه بدِ
رامين ـــ به به ، راه افتادي بد و خوب رو تشخيص مي دي
مرسده ـــ دور از انسانيتِ
رامين ـــ تو که انسانيت سرت مي شه ، به اطرافت نگاه کن، انساني رو ميبيني که در پي انسانيت توست
مرسده ـــ چقدر دوست داري من زن بگيرم ببخشيد شوهر کنم
رامين ـــ شوهر خوبه
مرسده ـــ بعداً راجع به اون فکر مي کنم ولي توي پرزنت من دودل شدم
رامين ـــ امان از اين دل
مرسده ـــ با چرب زباني و دروغ مخ بقيه رو کار بگيرم بعد انرژي مثبت با قيمت بالا به اونها تزريق کنم
رامين ـــ گور باباي پرزرت ، آينده رو ببين … من و تو يا اون تو سبزه زار مي دويديم ، من بدو تو يا اون فرقي نمي کنه …
مرسده ـــ ولي دوست ندارم پام تو اينجور کارها باز بشه (مم ذکي سرش را از زير ميز بيرون مي آورد)
مم ذکي ــ پا ! (رامين متوجه مم ذکي ميشود.)
مرسده ـــ راضي نمي شم تو نت ورک باشم … واسه پول خودم بايد بدوام حالا برسم يا نرسم
رامين ـــ (به مم ذکي) پاتو از زندگي من بکش بيرون
مرسده ـــ بله
رامين ـــ بله
مرسده ـــ بله
رامين ـــ بله ، بله ، مبارکِ
مرسده ــــ گفتی مبارک،امشب تولددوستمه
(مرسده بادوستش تماس گرفته و در گوشه اي مشغول صحبت مي شود)
مرسده ـــ الو ، سلام ، لاله جون ، خوبي لاله … مي گم که …
(رامين کنار مم ذکي مي رود)
رامين ـــ مگه نگفتم برو بيرون گمشو
مم ذکي ـــ حالابگو سَروسِري نيست
رامين ـــ داشتم پرزرتش مي کردم
مم ذکي ـــ خودتي
رامين ـــ خودش ابراز علاقه کرد
مم ذکي ـــ من هم شريکم
رامين ـــ اين شريک زندگيمه
مم ذکي ـــ اگه اينجوري منم مي خوامش
رامين ـــ خودم يه رقيب دارم ، تو ديگه چي مي گي
مم ذکي ـــ پس به من حق سکوت بده
رامين ـــ دهنت رو باز کن
مم ذکي ـــ نگا ،داري بدحرف ميزني…ميرم به کيوان ميگم تادمارازروزگارت دربياره
رامين ـــ خيلي خب بهت مي دم ، اما بعد اينکه مرسده رفت
مم ذکي ـــ مرسدس
رامين ـــ نه الگانس
مم ذکي ـــ خودش شبيه بِليزرِ (هر دو مي خندند که رامين غيرتي مي شود)
رامين ـــ نخند ، زن منه . فقط من حق دارم با هاش شوخي کنم
(لحظه اي مرسده سرش را به طرف آنها بر مي گرداند که رامين،مم ذکي رازير ميز مي کند و خودش مي خندد که با خنده مرسده همراه بوده و دوباره مرسده بر مي گردد)
مم ذکي ـــ هي ، بهت خنديد
رامين ـــ چه کنيم
مم ذکي ـــ آقا ، دستم به دامنت تو که اينکاره اي يکي هم واسه ما جور کن
رامين ـــ اگه بچه خوبي باشي ، اِي
مم ذکي ـــ اين چقدر حرف مي زنه
مم ذکي ـــ مهندس جا قندي هم موبايل داشت ولي براي اون کسي زنگ نمي زد
رامين ـــ آخه عزيز من ، فرق داره . اول اينکه موبايل براي کارهاي ضروري هست هر کسي رو لازم داشته باشن بهش زنگ مي زنن
رامين ـــ بعد ممکنه مال مهندس آنتن نده و مال اين آنتن بده ، حتماً آنتن دهي اين بهتره
مرسده ـــ (با موبايل) مرسي ، خداحافظ
رامين ـــ (به مم ذکي) برو زير ميز صدات در نياد
مرسده ـــ پرزنت تموم شد
رامين ـــ تقريباً
مرسده ـــ مي دوني چيه من از اومدن تو اين کار پشيمون شدم،درسهاي دانشگاه دست وپاي آدم رومي بنده
رامين ـــ مي خواستم يه چيزي بگم … بفرماييد بنشينيد
مرسده ـــ تموم نشد(هر دو مي نشينند)
رامين ـــ حالاقسمت اصلي پرزرت…تا حالا از نزديک کبوتر را ديدي ، ها ، کبوتر ها موجوداتي هستن که آدم از ديدنشون لذت مي بره … مي خوام اينطوري بگم سگ به وفاداريش ، اسب به نجابتش ، شتر به استقامتش معروفن و کبوتر به يه چيز هاي خوب ، خيلي خيلي خوب ، ما آدم ها فقط اسم حيوونها رو رو خودمون مي زاريم ولي از صفاتي که خودما به اونها داديم چيزي ياد نمي گيريم
مرسده ـــ از اين حيوانات کدومشون منم
رامين ـــ کبوتر
مرسده ـــ چقدر رمانتيک ، تو کدومي
رامين ـــ من کَفتَر
مرسده ــ الآن چي شد
رامين ــ يه کبوتر با يه کفتر
مرسده ــ چه خوب
رامين ــ کبوترها دل ميدن قلوه ميگيرن…دست دردست هم باهم راه ميريم
مرسده ـــ صبر کن ، يه چيزي دارم متوجه مي شم
رامين ـــ دو تا کبوتر
مرسده ـــ نه ، اينکه تو با من ازدواج کني
رامين ـــ بله،به قول بزرگان ازدواج نیمی ازایمان است…به فکرایمان من هم باش
مرسده ـــ شوکه شدم
رامين ـــ مي دونستم خيلي خوشحال مي شي،مزدوج بودن
مرسده ـــ بايد غير مستقيم مي گفتي
رامين ـــ غير مستقيم گفتم نگرفتي … هي شانس خوابيده ، رقيب ، به اطراف نگاه کن
مرسده ـــ فکر کردم منظورت کسي ديگه هست
رامين ـــ only فقط you
مرسده ـــ بروخداروزيت رويه جاي ديگه بده
رامين ــ حالا کي زناشويي بشيم
مرسده ــ هيچ وقت …من با توي يه لاقبا…
رامين ـــ عشق اين چيزا رو نميشناسه
مرسده ـــ بهت بگم من مدرکم ليسانسِ تو ديپلم ، پدرم پولدارِ تو فقير ، فردا من مهندسي چيزي مي شم تو خدمتکار ، دوستام با کلاسن دوستات بي کلاس ، حقوق بگير شوهر خالمي ، من با فرهنگ تو بي فرهنگ ، من آينده دارم ولي تو ديروزت بهتر از امروزه ، نه ، نه ، اين فکر رو از سرت بيرون کن
رامين ـــ من رامينم.رامين جرجان آبادي. شايد فقير باشم ، شايد خدمتکار باشم شايد ديپلمه باشم ،بی سوادباشم،ولی ادب دارم مي تونم راه و بيراه رو از هم تشخيص بدم ، حلال و حرام سرمه ، مي دونم مهرباني يعني چي ، مي دونم عشق چيه ، عشق ماشين و موبايل بقيه تو سرم نيست ، دوستام مي تونن تو چشم تو بي کلاس بیان ولي صاف و ساده ان ، کلک و دو درِ بازي تو کارشون نيست ،ساده مي پوشن ، حرف مي زنن ، ناله مي کنن ، میشینن، پامیشن،ميميرن ، خنده هاشون تمسخر نداره ، گريه هاشون ادا نداره ، اينه فرق من با تو ، تو کجا من کجا ، ما مال دو دنياي متفاوت هستيم ، بهترِ که تو توي دنياي خودت باشي و من تو دنياي خودم
(دروسط حرفهای رامین ،موبایل مرسده به صدادرآمده وهمزمان تنهاباکمی مکث،کیوان وسام باسطل ماست وارد میشوند.)
(مرسده در حال صحبت كردن با تلفن)
مرسده ـــ الو سلام، لاله جون …
كيوان ـــ اينجا چه خبره؟
رامين ـــ دارم پرزرتش ميكنم
ممذكي ـــ من هم شاهد بودم
مرسده ـــ كيوان كجايي؟!
كيوان ـــ چي شده مرسده؟!
مرسده ـــ (با كمي عصبانيت) اينجا آموزشگاه كامپيوتره يا آموزشگاه مهر و محبت؟
رامين ـــ مم ذكی باز چيكار كردي؟
ممذكي ـــ به من (رامين اجازه نميدهد ممذكي حرفش را بزند)
رامين ـــ حرف نباشه
كيوان ـــ (به رامين) چي شده؟
رامين ـــ حله
مرسده ـــ چه مارمولكي هستي …. كيوان كمي به اين آقا ادب ياد بده (ممذكي به مرسده خیره كنان مينگرد)
رامين ـــ بيا تو يارم بده
سام ـــ اگر ياد گرفتني بود تا حالا همه ياد گرفته بوديم (مرسه متوجه نگاههاي ممذكي به خود ميشود)
مرسده ـــ چشتو درويش كن، كركس
كيوان ـــ اينقدر حرص نخور
رامين ـــ مم ذكيه كركس
مرسده ـــ (با موبايل) اومدم خداخافظ (به كيوان) داره ديدم ميشم … فعلاً
رامين ـــ زنگ بزن
مرسده ـــ خيلي پررويي (مرسده از صحنه خارج ميشود)
(ممذكي در حال بيرون رفتن كه رامين جلويش را ميگيرد)
رامين ـــ تو كجا؟
ممذكي ـــ دختر گفت بيا
رامين ـــ بهت گفت كركس
ممذكي ـــ همون ديگه، كركس اسم رمز يعني پشت سر من بيا
رامين ـــ اشتباه فهميدي، اسم رمز پنگوئن
ممذكي ـــ پنگوئن! يعني چي؟
رامين ـــ يعني پن گو ئن
ممذكي ـــ همين كارها رو كردي پرونديش (ممذكي در حال رفتن)
رامين ـــ واقعاً كه كركسي، كركس سوسمار خور
سام ـــ اون عرب، عرب سوسمار خور
ممذكي ـــ گهي زين به پشت و گهي پشت به زين (ممذكي از صحنه خارج ميشود)
كيوان ـــ رامين حرف رو كم كن بيا كه كارت دارم
رامين ـــ ناسلامتي دختر خالته، غيرتت كجا رفته؟
كيوان ـــ مرسده و من و تو رو درس ميده ، اينطوري نبينش يك هفت خطيه، كسي هم حريف زبونش نيست،
رامين ـــ زبونش خيلي نيش داره ، حالا فكرش رو بكن من و اون بخوايم زير يك سقف زندگي كنيم
كيوان ـــ بهت نمي خوره
كيوان ـــ نيگا به موبايل و كلاسش نكن
كيوان ـــ پدرش به نون شب محتاج
كيوان ـــ پرزنت چي شد
رامين ـــ رد كرد
سام ـــ وسايل رو خريدي
رامين ـــ وقتم رفت رو پرزرت
سام ـــ عيب نداره، پس فعلاً كمك دست ما باش
كيوان ـــ پاكت گچ بيرون ، بيارش تو
(رامين پاكت گچ را از بيرون ميآورد، سام و كيوان وسايلي مانند سيني، آبرنگ، گواش، قلمو، قالب و … را ميآورند)
سام ـــ (به رامين) ببين چيز بدرد بخور ديگهاي هم هست، بيار
(رامين بيل و كلنگ و فرغون و چهارپايه و … ميآورد)
سام ـــ ميخواهيم قرص بسازيم ، نه آسمان خراش
رامين ـــ خب اين آسمان اين هم خراش ديگه
كيوان ـــ دستت درد نكنه ، حالا بدو تو اتاق و تا نگفتم بيرون نيا (رامين به اتاق كناري ميرود) (خنده همزمان كيوان و سام)
كيوان و سام ـــ يو هو
سام ـــ امشب چه شبيست، شب مراد است امشب
كيوان ـــ بدو بدو قرص بسازيم، بيا بيا قرص ميسازيم
سام ـــ كيوان ، چه بتركوني بشه امشب
كيوان ـــ ميتركونيم
سام ـــ ما، ميتركونيم
كيوان ـــ هر چي بامرام
سام ـــ عشقه
كيوان ـــ سوسول موسول و قرتي رو
سام ـــ عشقه
كيوان ـــ بريز بپاش امشب و
سام ـــ عشقه
كيوان ـــ صاحب مجلس و
سام ـــ عشقه
كيوان ـــ تريپ مريپ و
سام ـــ عشقه
كيوان ـــ دست بكار شيم
سام ـــ فقط دقت كن قالبش خراب نشه
كيوان ـــ حاليمه اوستا
(كيوان و سام پشت به تماشاگران مشغول به ساخت x با گچ و آبرنگ شدهاند، همراه با پخش موسيقي، بعد از قطع موسيقي، كيوان سيني قرصهاي رنگي را در دست گرفته و كنار پنجره ميگذارد)
سام ـــ اينهم از ساخت x
كيوان ـــ گچ بخورید و x بتركونین
سام ـــ تا ميتوني به بچهها گرون بنداز، بخصوص به آرمين و مسعود ، خيلي ادعاشون ميشه
كيوان ـــ نميرن؟!
سام ـــ به جهنم، سگ مرد
كيوان ـــ گناه دارن
سام ـــ نترس، صداي كسي درنميياد، خود اخبار اعلام كرد پارسال از او همه x اي كه تو كشور پيدا شد، 5% واقعي بود.
كيوان ـــ يعني بقيه از همين آت و آشغالا بود
سام ـــ آره
كيوان ـــ پس سگ مرد
سام ـــ مختلطه ديگه (كه فقط خودش ميخندد)
كيوان ـــ واسه مهموني ديگه چي ميخوايم؟
سام ـــ فلش ، چند تا باند خفن ، موسيقي تكنو ، حالا كی ها ساز ميزنن
كيوان ـــ كامي اسلو گيتار برقيشو ميياره و جواد جكسون هم اُرگشو
سام ـــ چنگيز كف دست هم تيمپو شو
كيوان ـــ چنگيز ! چنگيز رو چرا دعوت كردي ، نجسِ ، حال آدم از ريختش به هم ميخوره، كلاس رو بدتر ميياره پايين
سام ـــ كامي ميزنه، جواد ميلرزه، چنگيز ميخزه (سام اين جملات را از حالت معمولي به خواندن با سرعت بالا تبديل ميكند)
سام ـــ چطور بود
كيوان ـــ به آينده اميدي هست
سام ـــ ديگه چي كم داريم
كيوان ـــ ميگم قرصها حالا حالا خشك نميشه، نظرت چيه تو فر بزاريم
سام ـــ زيادي هم سفت بشه، دندونا رو خرد ميكنه
كيوان ـــ ميگيم بدون گاز بخورن، قورت بدن
سام ـــ خدا ميدونه امشت چند تا كشته ميديم
كيوان ـــ حداقل خوب بود بهش شكر و جوش شيرين و استامينوفن اضافه كردم، وگرنه مزه گچ تابلو بود.
سام ـــ برو بزارشون تو فر
كيوان ـــ رامين …. رامين (رامين وارد ميشود)
سام ـــ اين سيني را بزار تو فر
رامين ـــ كيكِ
سام ـــ آره، تعدادشُ و شمرديم، … نخوريش
كيوان ـــ بزار رو درجه كمِ فر
سام ـــ يه چيزي تو مايههاي سفتي و شلي
رامين ـــ (پيش خودش) وقتي از آدم در پست غيرتخصصي استفاده ميكنن ، متنفرم
كيوان ـــ حالا برو (رامين با سيني از صحنه خارج ميشود)
(بعد از رفتن رامین ، کیوان و سام همدیگر را نگاهی می کنند و سپس با یک نشاط وصف ناشدنی به شادمانی می پردازند)
کیوان ـــ فقط سام رو عشقه
سام ـــ فقط کیوان رو عشقه
کیوان ـــ x ساز و x فروش رو عشقه
سام ـــ حالا کیوان جون بیا بالا ، سامی 1 ، سامی 2
کیوان ـــ کیو 1 ، کیو 2
سام ـــ سامی دنده به دنده
کیوان ـــ کیوان بشقاب پرنده
سام ـــ سامی مار خزنده
کیوان ـــ کیوان شیر درنده
سام ـــ سامی کارد بُرَنده
کیوان ـــ سامی مرد برنده
سام ـــ کیو آقای بنده
کیوان ـــ سالاری سام ، خرابتم
سام ـــ کیوی مرد برنده
کیوان ـــ سامی کر کر خنده
سام ـــ کیوی به فوتی بَنده
کیوان ـــ سامی دماغ قلمبه
سام ـــ کیوی بزن تلمبه
(که آنرا تبدیل به حرکات موزون کرده و دور هم می چرخند و مشغول انجام حرکات می شوند.
بعد از حرکات و خسته شدن بر روی صندلی می نشینند و برای رفع خستگی به حالت کشیده شده روی صندلی با پاهایی باز و دستهایی که به پهلو افتاده و تقریباً در قسمت جلو صندلی قرار دارند و سری که از طرف تکیه گاه به پشت آن افتاده می باشد قرار می گیرند.
در همین حالت به صحبت مشغول می شوند . )
کیوان ـــ سام خیلی خسته شدم
سام ـــ منم
کیوان ـــ پس می گن جوون و پر انرژی کجا رفته … دو تا حرکت اکتیو کردیم دست و پا مون مال خودمون نیست
سام ـــ انرژی رو باید در جاش استفاده کرد
کیوان ـــ کجا ؟
سام ـــ سر سنگ دستشوئی
کیوان ـــ جدی می گم
سام ـــ وقتی از صبح تا حالا در حال راه رفتن و وسیله حمل کردن باشی ، دیگه رمقی واسه آدم نمی مونه
کیوان ـــ امشب رو کم نیاریم
سام ـــ خود پارتی انرژی شو می ده (کیوان با شنیدن این حرف جابجا می شود )
کیوان ـــ (به یکباره می پرسد) بطری ها رو آوردی ؟ !!!
سام ـــ (با بی خیالی) نه
کیوان ـــ نه ؟؟؟!!!
سام ـــ (گویی که چیز مهمی را فراموش کرده باشد ، سریع جابجا می شود) نه !
کیوان ـــ خاک تو سرت با اون حافظه ات
سام ـــ تو بقالی ماست گرفتیم ، فکر کنم اونجا جا مونده
کیوان ـــ خیلی خنگی ،گیج ، پَ پِ ، ابله ، کودن ، خرخاکی
سام ـــ بریم ببینیم می تونم بگیریم
کیوان ـــ بریم (هردوتاآستانه درمیروند که ناگهان کیوان می ایستدورامین را صدامی کند.)
کیوان ـــ رامین ، رامین (ورود رامین)
رامین ــــ بله
کیوان ـــ داره میرم ، حواست باشه…بعدش هم تا بیام اینجا رو تمییز کن
رامین ـــ خواستم بگم (قبل ازاینکه رامین حرفش راشروع کند ، کیوان وسام می روند.) ازاینکه به من توجه کردید،متشکرم (نگاهی به آموزشگاه انداخته و کثیفی راملاحظه می کند.) انگارقوم مغول حمله کرده
(رامین مشغول نظافت میشود.)
{مم ذکی درِ آموزشگاه را زده و وارد می شود.}
رامین ـــــ (با تعجب) باز اومدی که کرکس (مم ذکی که بیش از اندازه خوشحال می باشد در پوست خود نمی گنجد)
مم ذکی ـــ بسوز ، بسوز … (با خنده و شادمانی) بگو چی شده
رامین ـــــ نگم هم خودت می گی
مم ذکی ـــ پشت سر مرسده راه افتادم
رامین ـــــ جون !
مم ذکی ـــ به من اشاره کرد گفت بیو بیو بیو بیو (با انگشت اشاره می کند)
رامین ـــــ می گفتی یونجه خوردی با ارزن نمی سازه
مم ذکی ـــ گفت بیو من هم رفتم پیشش
رامین ـــــ خب
مم ذکی ـــ می خندید ، من هم می خندیدم ، هِی اون می خندید هِی من می خندیدم بیشتر من می خندیدم ، اصلاً اون نمی خندید الان بیشتر یادم می آد اون اخم کرده بود طوری که رگ پیشانیش دیده می شد … ولی مهربانانه گفت اسمت چیه ، گفتم مم ذکی
رامین ـــــ اون چکار کرد
مم ذکی ـــ خندید ، من هم سریع گفتم شماره تلفنت رو بده
رامین ـــــ داد
مم ذکی ـــ گفت زرشک ، ولی من مال خودم رو بهش دادم
رامین ـــــ بدبخت
مم ذکی ـــ گفت زنگ می زنم
رامین ـــــ آره ، زنگ می زنه (با طعنه)
مم ذکی ـــ بعد گفتم آدرستو بده
رامین ـــــ داد
مم ذکی ـــ نه ، گفت زرشک
رامین ـــــ حتماً تو مال خودت رو بهش دادی
مم ذکی ـــ از کجا فهمیدی ؟ بعد گفتم عکس تو بده
رامین ـــــ داد
مم ذکی ـــ گفت زرشک ، ولی من باز، مال خودم رو بهش دادم
رامین ـــــ داره می میره
مم ذکی ـــ گفتم یه چی بده که همیشه یادت باشم
رامین ـــــ داد
مم ذکی ـــ آره
رامین ـــــ آفرین ، چی ؟
مم ذکی ـــ رفتیم شیرینی فروشی
رامین ـــــ شیرینی فروشی چیه ، بگو چی داد
مم ذکی ـــ تو شیرینی فروشی یادگاری داد
رامین ـــــ چی بود
مم ذکی ـــ رفت دو تا شیر موز بستنی با 10 – 15 تا رولت خرید
رامین ـــــ نخورده رو می مانه
مم ذکی ـــ دوباره رفت فالوده شیرازی با شیرینی خامه ای خرید
رامین ـــــ گناهم داره
مم ذکی ـــ از این پیراشکی ها با دو بسته بلال
رامین ـــــ بگو یادگاری چی بهت داد
مم ذکی ـــ نشست روبروی من و گفت بخور ، اون می خورد من نگاهش می کردم ، هی می خورد من هم هی نگاهش می کردم
رامین ـــــ ضعف داره در حد مرگ
مم ذکی ـــ می خورد تا تموم شد ، پررو به جان غذاهای من افتادولی چقدرادب داشت اگه من بودم مثل گاو(سریع حرفش راعوض میکند.) مثل آدم حسابیها میخوردم ، درکل غرق در مملو وجودش شده بودم که نمی دونم چقدر زود گذشت و بلند شدیم و رفتیم
رامین ـــ یادگاری چی داد
مم ذکی ـــ قبل اینکه بریم گفت بیا این شیرینی خامه ای نصفش رو گاز زدم ، مال تو ، یادگاری من به تو ، من هم سریع انداختم تو جیبم
رامین ـــــ (با خنده ای همراه تمسخر) آفرین
مم ذکی ـــ این که چیزی نبود ، می خواست حساب کنه دست زد تو کیفش ولی من سریع پریدم وسط و نمک گیرش کردم
رامین ـــــ پولشو حساب کردی ؟!
مم ذکی ـــ آره
رامین ـــــ تو که اینقدر زود خر می شی به خودت یه گاری ببند
مم ذکی ـــ از حسودی داره می ترکه
رامین ـــــ یادگاری رو نشون بده (مم ذکی دستش را داخل جیب برده که دستش خامه ای می گردد و با خنده رامین همزمان می شود) سرت کلاه گذاشت ، کف کرده مفلوک
مم ذکی ـــ چرا شیرینی رو گذاشتم تو جیبم (ناراحت و مأیوس از صحنه خارج می شود)
رامین ـــ همه رو برق می گیره ما رو خطای فردی ادیسون
{مم ذکی دوباره وارد می شود.}
مم ذکی ـــ بهتر نیست…
رامین ـــــ کلافم کردی ، رفتی دختره سرت کلاه گذاشته ، یادگاریش کو
(به مم ذکی بر می خورد و می رود)
رامین ـــــ رفته یکی دیگه سرش کلاه گذاشته ، ما رو خفه کرده ، گاگول درشکه چی ، کچلمون کرد
(در آموزشگاه به صدا در می آید . رامین با عصبانیت در را باز می کند)
رامین ـــــ کُفرمو در آوردی … می گیرم پاهاتو از سقف می بندم دهنت رو هم می بندم ، بعد بلایی سرت می آرم که از هر چی مَرده بدت بیاد
{دختري به نام مونيکا که ظاهري معمولي دارد اما در ته حرفهايش مي توان به سادگي و غلو در کلاس گذاشتنش متوجه شد . دختري وراج . مونيکا با ترسي که ناشي ازآنکه مبادا آدرسش اشتباه باشد وارد مي شود.}
مونيکا ـــ ببخشيد ، آموزشگاه کامپيوتريِ
(رامين به علت حرفي که به مونيکا زده خجل زده مي باشد و حرف نمي زند)
مونيکا ـــ من همونم که تماس گرفته بودم ، گفتيد بعداً بيا … نکنه که اتاق رو اشتباه اومدم (سري به آموزشگاه مي زند) ولي نه همونِ … چقدر اينجا ريخت و پاشِ … چطور توي اين فضاي خفه و بسته کار مي کنين … راندمان کاري مي ياد پايين … محيط کار بايد با آدم حرف بزنه
رامين ـــ ببخشيد … شما
مونيکا ـــ چه عجب حرف زديد ، حرف زدن در محيط کار يه نشاط مضاعفي رو به آدم مي ده ولي در حد تعادل ، ژاپنيها موفقند چون که …
رامين ـــ شما هموني نيستيد که تماس گرفتيد
مونيکا ـــ بله ، من همونم … قبل از هر چيزي بگم عاشق کارم … برام مهم نيست چي باشه ، شما که گفتيد بازاريابي ، مي خوام اينو بگم که ويزيتوري تو خونمه ، کالا رو بده سر يه هفته آبش مي کنم ، آدم فقط بايد روانشناس خوبي باشه … چشم بندازم تو چشم طرف مي فهمم که چند مرده حلّاجه … بخرِ يا آويزونه … فقط يه چيزي پورسانتمون يادت نره ، برام فرقي نداره که چطور حساب کنيم ، جنس به جنس يا ماه به ماه … اينو هم بگم اولش يه چک سفيد مي گيرم ، چون از قديم گفتن کار از محکم کاري عيب نمي کنه ، ولي اين دليل بر بي اعتمادي من به شما نيست ، قبلاً يه جائي کار مي کردم ، مرتيکه نامرد دو ماه نشد فلنگ رو بست ، زد به چاک … الهي اون پول تو روده اش گير کنه و به طرز دردناکي بميره
رامين ـــ شما هميشه همين قدر حرف مي زنين
مونيکا ـــ نه ، اصلاً ، من بيشتر گوش مي کنم
رامين ـــ ظاهراً نفرين کردنتون مَلَسه
مونيکا ـــ از هر کي بدم بياد نفرينش مي کنم
رامين ـــ از منم بدتون مي آد
مونيکا ـــ نفرمائيد شما يک جنتلمن واقعي هستيد
رامين ـــ چي
مونيکا ـــ جنتلمن
رامين ـــ جنتلمنگي از خودتونه … فقط يه شرمندگي هم از شما دارم
مونيکا ـــ بابتِ
رامين ـــ دم در ، قبل ورود شما … حرفهائي زدم که …
مونيکا ـــ طبيعي ، عادت داريم ، بقول معروف گربه رو دم حجله کشتن بود
رامين ـــ مگه تو حجله گربه مي کشن
مونيکا ـــ يه اصطلاحِ ، اومدم واسه استخدام
رامين ـــ خيلي خب ، نام
مونيکا ـــ فرم استخداميه ؟
رامين ـــ بله
مونيکا ـــ مونيکا
رامين ـــ بله
مونيکا ـــ مونيکا
رامين ـــ بله
مونيکا ـــ مونيکا
رامين ـــ مونيکاي بيل کلينتون
مونيکا ـــ مونيکا چه ربط به بيل کلينتون داره
رامين ـــ خانم بفرمائيد
مونيکا ـــ واسه چي ؟!
رامين ـــ رد صلاحيت شديد
مونيکا ـــ آخه چرا ؟!
رامين ـــ پرونده اخلاقي داري
مونيکا ـــ پرونده چي ؟
رامين ـــ مشکل اخلاقي و سياسي
مونيکا ـــ بيخود چرا سياسي سياسي مي کني ، اصلاً خودت مي دوني سياست چيه ؟
رامين ـــ سياسگ يعني سگي که سياه باشه
مونيکا ـــ سياست
رامين ـــ آها ، مجموعه فرايند ها و فعاليتهاي ناشي از برخورد با شاخ گاو که باعث رگ به رگ شدن اعضاي بدن و احباط افکار عمومي در راستاي فشارهاي مزمن
مونيکا ـــ حالا تو سياسي … اينجا چکار مي کني ؟!
رامين ـــ خدمتکارم ، (سريع رامين جلوي دهنش را مي گيرد) به تو رو بديم از آدم کولي مي گيري
مونيکا ـــ شرمنده … حالا خدمتکاري
رامين ـــ يعني چي … بقول بزرگان هر کس سر جاي خودش ، اسب تو اصطبل ، رئيس رو رأس
مونيکا ـــ انگشت تو دماغ
رامين ـــ اون نه ، به گند مي کشه
مونيکا ـــ ببخشيد ها … اذيت شديد ، مادرم ميگه من خيلي تندروي مي کنم
رامين ـــ نه تند رو باش نه کند رو … با اتوبوس واحد برو
مونيکا ـــ شلوغه
رامين ـــ شلوغي کيف مي ده ، وقتي تو اتوبوس سر پا هستي ، ترمز مي کنه يا تو دست انداز مي افته مي خوري به اين ، مي خوري به اون ، يک حالي مي ده (رامين سريع خودش را جمع مي کند) نام خانوادگي
مونيکا ـــ ابابيلي جرجان آبادي
رامين ـــ مدرک
مونيکا ـــ فوق ديپلم (ناگهان رامين متوجه فاميلي مونيکا مي شود)
رامين ـــ ببخشيد درست متوجه شدم ، جرجان آبادي !
مونيکا ـــ بله
رامين ـــ بچه جرجان آباديد
مونيکا ـــ (با بي محلي) بودم
رامين ـــ متوجه نمي شم
مونيکا ـــ اومديم شهر
رامين ـــ چند نسل پيش
مونيکا ـــ 5 – 6 سال پيش
رامين ـــ پس هنوز بوي علف مي ده تنت
مونيکا ـــ ما از روستا فرار کرديم که کسي به ما دهاتي نگه ، شما هم انگار سوتي گير آوردين
رامين ـــ آدم خوبه اصالتش رو فراموش نکنه ، چهار روز با دختر هاي قرتي پرتي شهر گشتي اصل و نسبت يادت رفته
مونيکا ـــ واسم روضه نخوان
رامين ـــ روضه چيه ، تو جاي خواهرمي
مونيکا ـــ هوي ، چايي نخورده پسر خاله نشو
رامين ـــ من و تو هم ريشه ايم ، نام پدر
مونيکا ـــ اسم پدرمو مي خواي واسه چي ؟!
رامين ـــ واسه فرم استخدام
مونيکا ـــ اسمش کلاس نداره
رامين ـــ چي هست
مونيکا ـــ يار ممد
رامين ـــ يار ممد ! يار ممد کلاس نداره ؟ … چهار روز با دختر هاي قرتي پرتي شهر گشتي اصل و نسبت يادت رفت
مونيکا ـــ قبلاً هم گفته بودي
رامين ـــ واسه تأکيد بيشتر گفتم … خودم از اين شهري جماعت بي زارم ، بيشترشون افاده اي چُس دماغ ، کارشون چشم و هم چشمي و خودنمايي
مونيکا ـــ اونا مي بينن مُد چيه
رامين ـــ مد کيلويي چيه … پسرة عنتر با ريشُ و پشمش ميخواد کلاس بزاره . مي آد خودشو مثل بز مي کنه يا مي آد مي بينه خروس چه شکلي مو هاشو همونطوري مي کنه تا ديروز موهاش دُم اسبي بود ، فردا روز خروس هم تخم کنه اونها هم تا جا داره زور مي زنن که تخم کنن
مونيکا ـــ خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو
رامين ـــ جماعت رو سَنَنَ ، دختره يه روز شلوار خواهر کوچيکه شو پوشيده اومده تو خيابان شد همرنگي ، اگه شلوار يه وجب آخرش نباشه بشه همرنگي ، فردا يکي هم تا زانو مي پوشه مي شه کم رنگي ، دو روز ديگه هم مي شه بي رنگي
مونيکا ـــ هر چي که تو نمي پوشي دليل نمي شه که بدِ . اتفاقاً مُدِ . مد هم مال جوانهاست
رامين ـــ فکر مي کني مد از کجا مي آد
مونيکا ـــ از ماهواره
رامين ـــ نه ، مي گم اشتباهي همينه ديگه … مد الگوي منفي جامعه هست ، اون حرف بود که هر کسي سر جاي خودش ، اسب تو اصطبل ؛ مثلاً همين شهرداري يه نمونه شه . در عجبم که چرا داخل جوب که مسير موش هست آب مي بندن ، حالا به کنار که ايراني جماعت به آب بستن و آبستن معروفه . ولي وقتي تو مسير موش آب بياد ما هم فرهنگمون بالا آت و آشغال رو ميريزيم تو جوب ؛ بعد که آت و آشغالها يه جا تلمبار بشه ، خود به خود آب مي زنه بيرون مي افته تو پياده رو ، پسر ها که بي عارن از همون وسط کله مي کنن ، اونها هيچي ولي خانمها اوه اوه اوه . اينجا رو بده بالا،اونجا رو بده بالا ، رد مي شن ، يه روز دو روز ديگه ، روز سوم پرده برداري از طرح ملي ، پاچه شلوار ها الوداع ، بعد تزئيناتش هم سليقه اي ولي بهتره که يه زنگوله به نشانه محل عبور حيوانات اهلي بسته بشه
مونيکا ـــ تو خيلي خشکي
رامين ـــ مردم آزاد نيستن اينن واي به حال اون روزي که …
مونيکا ـــ نکنه اينجا سر کارش بايد با حجاب کامل اومد
رامين ـــ مگه بده
مونيکا ـــ دست و پا گيره
رامين ـــ از تو ديگه انتظار نداشتم خوبه من و تو از يک کيش و ولايتيم
مونيکا ـــ بله !
رامين ـــ بله ، من هم بچه جرجان آبادم ، همونجائيکه 5-6 سال پيش زدي بيرون
مونيکا ـــ ظاهراً تو هم زدي بيرون
رامين ـــ بخاطر بعضي شرايط
مونيکا ـــ پس يه پارتي بازي کن اينجا استخدام شيم
رامين ـــ اينجا آش دهن سوزي نيست
مونيکا ـــ از بيکاري که بهتره
رامين ـــ از من مي شنوي بيکار باش اينجا نيا …
مونيکا ـــ چرا ؟
رامين ـــ همه گول بيکاري شونو مي خورن ، نمي دونن اينجا يه آدم فرصت طلبِ گرگ صفتي هست
مونيکا ـــ پس چرا با اينا کار مي کني
رامين ـــ حماقت
مونيکا ـــ تو که مي دوني اينطوريه مي رفتي تو آبادي ، حداقل کنار خانواده ات بودي
رامين ـــ منو اينطوري نبين ؛ زماني واسه خودم برو بيايي داشتم ، سرم باد داشت … گفتم حالا که ليسانسي گرفتم چرا برم سر زمين مي يام شهر يه کار پشت ميزي با کلاس گير مي آرم
مونيکا ـــ جدي
رامين ـــ نزديک يک سال و نيم پيش اومدم شهر ، اوايلش به ادارات و شرکتها سر زدم ولي دست از پا دراز تر تا اينکه ديدم به يک ديپلمه براي خرحمالي تو اين شرکت نياز دارن ، اومدم اينجا و حتي الان براشون قرارداد هم مي بندم
مونيکا ـــ خونوادت خبر دارن
رامين ـــ روم نشد چيزي بهشون بگم
مونيکا ـــ من هم بدتر از توام
رامين ـــ تو ديگه چرا ؟
مونيکا ـــ ما 5-6 سال پيش داشتيم تو آبادي زندگي مي کرديم ، اون موقع يه فاميل شهري داشتيم و چند بار که شهر اومديم و رفاه و تفريحشونو ديديم بقول معروف هوايي شديم ، به زور من و خواهرم پدرمونو سيخ کرديم بيايم شهر ، بابائه روزا مي رفت کارگري شبا کشيک چي ، ننه مون هم از صبح تا شب کلفتي اين و اون . واسه چي دوقران پول يا مفت
رامين ـــ تو شهر واسه نفس کشيدن هم بايد پول بدي
مونيکا ـــ ما از شهر تعريف بالا شهرشو شنيديم ولي الان که اينجا هستم فکرم سير کردن شکم خودم و خانواده ام هست ، واسه همين حاضرم هر طوري شده کار گير بيارم
رامين ـــ متأهلي ؟
مونيکا ـــ نه
رامين ـــ چرا ؟
مونيکا ـــ دو سه تا اومدن اما يکي معتاد بنگي ، يکي چاقو کش که يه پاش تو زندونه يکي هم پير مرد 60 ساله . اما اينا اون چيزي نبود که من فکرش رو مي کردم … قبل اينکه بيام شهر مرد روياهاي من سوار بر اسب بالدار با کالسکه اي طلايي بود که تو آسمونها پرواز مي کرديم
رامين ـــ تو آبادي خواستگار نداشتي
مونيکا ـــ يکي بود ، مادر پسرِ دو سه بار اومد ولي ما …
رامين ـــ اِفه گذاشتين (مونيکا سرش را به علامت شرمساري پايين مي گيرد) مي تونم بپرسم تو دختر کدام يار ممد هستي
مونيکا ـــ دخترِ يار ممد ارابه چي
رامين ـــ من فکر کردم دختر یارممد برادر کدخدائي
مونيکا ـــ چي شده
رامين ـــ مادرم دو سه بار اومد افه گذاشتين
مونيکا ـــ تو
رامين ـــ من رفتم ليسانس گرفتم تو هم … ؛ ولي يه چيزي ، اسمت
مونيکا ـــ اومديم شهر اسممو عوض کردم ، بي کلاسي بود
رامين ـــ فکر کنم …
مونيکا ـــ آمنه بود
رامين ـــ آمنه بي کلاسيه
مونيکا ـــ اسمم ديگه يادم رفته بود ، اتفاقاً اسم پدرمو گذاشتيم فردين ، مامانم هم شد ماندانا
رامين ـــ پس حسابي جو گير شدين … ولي خود مونيم اگه اين 5-6 سالي جور مي شد ، تا حالا کمش 6-7 تا بچه داشتيم
مونيکا ـــ بله
رامين ـــ 5 تا
مونيکا ـــ بله
رامين ـــ 4 تا
مونيکا ـــ بله
رامين ـــ 3 تا
مونيکا ـــ بله
رامين ـــ يکي دو قلو يکي يه قلو
مونيکا ـــ چه خبره
رامين ـــ ها ؛ زندگي بهتر ، فرزند کمتر … خوبه … اسمش رو مي زاشتيم غلامحسين
مونيکا ـــ بله
رامين ـــ آيدين
مونيکا ـــ بله
رامين ـــ اين زنا چرا اينطوري اَن … رو جنس بچه هم گير مي دن … آن شرلي با موهاي قرمز
مونيکا ـــ (در رويا) آنه داستانِ غريبانه روزهايت چگونه گذشت
رامین ـــ بعدآنه می کفت مامان من جیش دارم
مونیکا ــــ اَه
رامین ــــ کوچیک بود
مونیکا ـــ آها
رامين ـــ بعدمی گفتی برو بچه رو عوض کن ، من هم مي گفتم بدم مي آد بعدش کفگير زارت مي خورد تو ملاجم ، آنه مي خنديد ، بعد تو دست به کمر مي ايستادي و فکر مي کردي بعد مي گفتي واسه جهيزيه دخترمون چي بگيريم ، من هم مي گفتم کي داده کي گرفته ، بعد تو مي گفتي خره اون مهريه هست ، بعد بهت مي گفتم حرف بد جلوي بچه نزن بد آموزي داره ، بي سواد ، تو مي گفتي به من مي گي بي سواد ، مي گفتم من ليسانس دارم تو مي گفتي فوق ديپلم دارم ، من مي گفتم از دانشگاه آزاد پولي مدرک گرفتي ، تو هم مي گفتي تو دانشگاه پيام نور خر خواني کردي ؛ بعد به زندگي نمک مي زديم و با گوشت کوب و ماهي تابه مثل سگ و گربه به جان هم مي افتاديم . صبر کن صبر کن ، اصلاً من و تو زناشوئي نيستيم
مونيکا ـــ بهتر ، بيام زن توي
رامين ـــ توي چي ؟
مونيکا ـــ توي
رامين ـــ توي
مونيکا ـــ حالا
رامين ـــ حالا نه ، اين توئه ، خوبه يا بد (مونيکا سرش را بعلامت رضايت پايين مي برد)
رامين ـــ مي گم آمنه ، من حرفهامو مستقيم زدم يا غير مستقيم
مونيکا ـــ SMS زدي
رامين ـــ مي خوام حرف آخر رو بزنم … 5-6 سال پيش بود مامانم اومد خونتون
مونيکا ـــ من راضي
رامين ـــ من ناراضي ، آدم اينقده تشنه … بزار من التماس کنم ، زار بزنم بعد
مونيکا ـــ آخه مي ترشم
رامين ـــ يه کمي استقامت داشته باش
مونيکا ـــ باشه ، دوباره
رامين ـــ بچه بازي نيست که ، حرف يه عمر زندگيه
مونيکا ـــ مهم تفاوتِ ، آدمها بايد خوب باشن
رامين ـــ خوبيها هميشه تو افسانه هاست ؛
{رامين وسايلش را جمع کرده و به همراه مونيکا براه مي افتد.}