هویت

چکیده:

دراین متن سعی خواهد شد پیرامون هویت ، تعاریف مختلف آن ، لایه های مختلف هویتی ،عوامل اساسی خلق هویت وبنیان های هویتی ، اهمیت هویت درزندگی بشری و سیر تحولاتهویتی به شکل کلی بحث گردیده پیرامون مقوله بحران هویت وریشه ها ودلایل داخلی وخارجی بحران در کشور بحث گردیده وراهکارهایی متفاوت ( ازآنچه تا کنون ارائه داده شدهوصد البته که نتیجه نداده ) به امید حل این بحران یا مدیریت صحیح آن ارائه شود.

مقدمه:

زندگی اجتماعی بدون هویت وشناسه غیرممکن وبی معنی است چرا که اگرمن دارای هویتفردی معین به خود نباشم که با آن شناخته شوم ودیگران را بشناسم وخود را بشناسانم ،هرگزنخواهم توانست ارتباط وتعاملی صحیح و معنی دار با پیرامون خود برقرار کنم و بدونوجود چهارچوبی برای مشخص ساختن هویت اجتماعی و هویتهای فردی، من همان بودم کهدیگری هست وهیچ یک از ما قادر نخواهد بود که نسبت معناداری بین خود وغیرخود یادیگری برقرارکند. درواقع ، بدون هویت ، جامعه ای درکار نیست.

از طرف دیگر در صورت عدم وجود شباهت و وجوه اشتراک در میان افراد یک مجموعهوگروه یا جامعه اتحاد آنان وحفظ یکپارچگی شان سختتر بوده وامکان فروپاشی جامعه بالاخواهد بود وازاین روست که امروزه درجامعه بحران زده ایران نخبگان سیاسی و فکریکشور از ایجاد بحران هویت در کشور به شدت ابراز نگرانی کرده و درپی ارائه راهکارهاییجهت حل این معضل می باشند.

آنچه که معلوم است نسخه های ارائه شده جهت حل این معضل جامعه تا کنون به جوابمطلوبی نرسیده و مسائلی از قبیل از خود بیگانگی و مد گرایی و ارزش گریزی وهنجارشکنی های افراطی و جامعه ستیزی و قانون گریزی و سستی بنیانهای خا نوادگی و گسترشفساد و بی بندوباری در کشور ، از جهاتی به مسئله بحران هویت در ایران و عدم درمان اینمعضل در کشور باز میگردد.

تعریف هویت :

 جهت ورود به بحث اصلی ابتدا به ساکن باید مفهوم هویت بررسی و تعریف گردد. ساده ترینتعریفی که قابل ارائه است،چنین است:”هویت وجه تمایز من با غیر من است”به عبارتیهویت آن چیزی است که مرا از دیگران باز می شناساند وبه من در زند گی اجتماعی ام معنیومفهوم می بخشد.

با رجوع به فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد درمی یابیم که واژه هویت یا Identity ریشه در زبان لا تین داشته که از لغت Idemبه معنی “مشابه و یکسان “ریشه میگیرد ودارای دومعنی اصلی است اول به مفهوم تشابه مطلق و دوم به معنای تمایز که با مرور زمان سازگاریو تداوم را فرض می گیرد.

به عبارتی هویت شامل شباهت با خودی ها و تفاوت و تمایز با غیر خودی ها و دیگران است.

در باب هویت اجتماعی مفاهیمی مطرح ا ند که به واسطه آنها افراد و جماعتها در روابطاجتماعی خود از افراد و جماعات دیگر متمایز شده و امکان ایجاد ساختار نظام مند نسبت هایشباهت و تفاوت میان آنها حاصل می آید.به عبارتی هویت اجتماعی درک ما ازاین مطلب است که “ما”چه کسی هستیم و “دیگران”کههستند و از آن سو ، درک دیگران از خودشان وافراد دیگر ( از جمله خود ما) چیست.

طبیعی است که بدون درک این وجوه اشتراک و افتراق امکان ایجاد روابط متقابل صحیح ومنطقی میان جوامع و افراد غیرممکن خواهد بود.

از طرف دیگر وجود هویت واحد و مشترک که ریشه در تاریخ و زبان و فرهنگ یک جامعهداشته وبه شکل طبیعی در طی زمان شکل یافته باشد و حالتی جعلی و دروغین و فرمالیتهنداشته باشد ، پارامتری بسیار اساسی و مهم در حفظ انسجام جامعه خواهد بود وعاملی حقیقیدر وحدت بخشی به افراد جامعه در مقابل تهاجمات نرم افزاری و سخت افزاری از خارج میتواند باشد.

فرایند شکل گیری هویت:

مکان وزمان به عنوان منا بع ساخته شدن هویت در صحنه اجتما ع،اهمیت کانونی دارند.چراکه هویت های اجتماعی جمعی درچهارچوب سرزمین طی یک فرایند اجتماعی تداوم می یابدو تداوم اجتماعی مستلزم فرض کردن یک گذشته معنی دار است.

گذشته به طور فردی خاطره و به طور جمعی تاریخ است.در باب مسئله سرزمین ممکن است حتی حالتی ذهنی داشته باشد که باید طبق اسطوره به آنبازگشت ، یا آنکه یک ساختار سازمانی باشد که نمودار آن مطابق با یک الگوی جایگاهیاست.

به عبارت دیگر یک مجموعه انسانی خاص که ابتدا به شکل خونی و فامیلی باهم پیوند داشتند،در طول زمان دریک منطقه یا سرزمین معین(درصورت یکجانشینی)ویا سرزمین های معین( درحالت کوچگری ) درتعامل با همدیگره ، کم کم روابط وتعاملات وابزار ایجاد روابط کهمهمترین آنها زبان است را یاد می گیرند و شکل یک مجموعه انسانی با فرهنگ و زبان معینو مشخص به خود پیدا می کنند.

به مرور زمان برای خود و سرزمینشان نام وعنوان یافته وبه دلیل تعاملات گسترده درونیاحساس تعلق نبست به همدیگر و به گروه که ممکن است حالت عشیره، طایفه یا قوم ودرنهایت با ادغام در هم شکل ملت به خود بگیرد،پیدا می کنند وبدین طریق دارای شناسنامهوهویت جمعی وگروهی می گردند.

در این بین با توسعه جامعه مورد نظر مسئله تقسیم کار،طبقه اجتماعی و اقتصادی و . . . پیشمی آید و تحت تاثیر این روابط در داخل هویت بزرگ قومی-ملی هویت های طبقاتی ، صنفی، خانوادگی وفامیلی ، شهری و . . . شکل میگیرد.

بدین ترتیب لایه های مختلف هویتی شکل یافته و فرد طی تولد و رشد در خانواده و اجتماع اینلایه ها را درک و درونی کرده و امکان تعریف خود با کمک این لا یه های هویتی دراجتماعات و مجموعه های انسانی را پیدا می کند و امکان ایجاد تعامل صحیح با دیگرانبرایش فراهم می گردد.

حال اگراین هویت فردی و لایه های هویتی جمعی به شکل صحیح فرم نیابند و یا تحت تاثیر عوامل خارجی یا داخلی مخدوش گردند ، این امکان برای تعیین موقعیت خود در جامعه ازبین رفته و فرد دچار آوارگی و سردرگمی می گردد پیرامون این مقوله در بحث بحران هویتصحبت خواهیم کرد.

ابعاد هویت:

هویت دارای ابعاد مختلف 1- فلسفی2- فرهنگی 3 اجتماعی – 4- سیاسی و . . . بوده که دراین جا به بحث کلی پیرامونشان می پردازیم.

بعد فلسفی هویت:

همواره در ذهن انسان سوالاتی از قبیل :من کیستم ، از کجا آمده ام ، به کجا خواهم رفت ،هدف از آفرینش من چیست و . . . مطرح است ، نمونه آن شعر پر محتوای مولانا است که میفرماید:

روزها فکر من این است وهمه شب سخنم        که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود                    به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

 پاسخ دهی به کیستی و چیستی انسان و جایگاه او در جهان هستی و یافتن دلیل زیستن او به

عنوان یک انسان ، بدون درک هویت وهستی معنوی و فرهنگی فرد و درک موقعیت او درجامعه ونسبت او با پیرامونش کاری تقریبا غیر ممکن است.

این مسئله چنان مهم است که در مکتب اگزیستانسیالیسم یا اصالت وجود ابتدا موقعیت فردوهویت او در جامعه شناخته شده وسپس بر اساس هویت وجودی آن فرد و کیستی او درکشرائط او اهداف مطلوب برای او توسط خود او تعریف می گردد.

بعد فرهنگی:

شاید بشود فرهنگ را مجموعه آداب و سنن و زبان و. . . یک جامعه تعریف کرد.

طبیعتا جوامع مختلف اعم از ملی یا قومی تا حدود زیادی تحت تاثیر همین مقوله فرهنگی و

وجود مرزهای فرهنگی شان از هم متمایز گشته اند.

به عنوان مثال جامعه ایران مجموعه ای است از فرهنگهای ملل واقوام ترک وکرد وفارس وعرب و بلوچ و . . . و نیز خرده فرهنگهای لر و گیلک و مازنی و طالشی و . . .به عبارتی جامعه ای است متکثر ومولتی کالچرال ( چند فرهنگی ) ومردمان هر مجموعه باعضویت در جامعه فرهنگی خود از دیگران متمایز گشته و هویت قومی – ملی خود را دارامی باشند.
بعد اجتماعی:

تفاوت در هویت افراد وگروهها تاثیر بسزایی در تعاملات اجتماعی آنان دارد به گونه ای کهدر صورت حذف پارامترهویت اصلا امکان شناسایی وجود نخواهد داشت و اجتماعوساختارهای جامعه از هم فرو خواهد پاشید.

نظام ارزشی ما ،هنجارهای ما ،اصول اخلاقی ما و قوانین عرفی ما که با پیروی از آنان قواماجتماعی میسر و زندگی فرد در جامعه مقدور می گردد،همه و همه نشات گرفته از لایه هایمختلف هویتی ما از هویت فردی و خانوادگی و طبقاتی گرفته تا هویت شهری و ملی و قومیومنطقه ای و حتی جهانی می باشد .

همچنانکه اشاره شد اگر هویت در کار نباشد و به عنوان مثال هویت فردی حذف گردد منهمانی خواهم بود که شما هستید ، در این فضا اصلا امکان ایجاد ارتباط و تعامل پایدار وجودنخواهد داشت و اجتماع بی معنی می گردد.خلاصه اینکه وجود جوامع انسانی مستلزم وجود لایه های مختلف هویتی است.

بعد سیاسی:

با نگاه به اتحاد یه های ایجاد شده در جهان از جمله اتحادیه کشورهای عرب زبان ، اتحادیهاروپا ، اتحادیه کشورهای امریکای لاتین و . . . مشاهده می کنیم که وجود هویت واحد عربی ،اروپایی یا لاتین ، تاثیر بسزایی در ایجاد این اتحادیه های سیاسی داشته و یکی از مهمترینپارامترها در روابط و تعاملات سیاسی ملل و کشورهای جهان می باشد.

وقوع جنگهای مللی-قومی در جهان ، حرکتهای استقلال طلبانه ، وجود آپارتاید یا تبعیضنژادی ، ایجاد جنبش های فاشیستی و . . . همه موید تاثیر اساسی پارامتر هویت در معادلاتسیاسی جهان می باشد و گذر زمان و ورود به هزاره سوم نه تنها از اهمیت این مسئله نکاستهبلکه مشاهده مسائل و تنش های ملی – قومی از کانادا و امریکای شمالی و اروپای توسعه یافتهگرفته تا افریقای عقب مانده و آسیا همگی نشانگر این مسئله است که عدم توجه به هویت و نا دیده گرفتن یا تکذیب و تخریب مرزهای هویتی می تواند آثار سؤ و زیانباری در پی داشتهباشد.

فروپاشی شوروی سابق و ایجاد دولتهای ملی ، استقلال تیمور شرقی ، جدایی چک و اسلواکیاز هم ، اتحاد دو آلمان و یمن ، حرکت استقلال طلبانه در چچن و باسک و کبک و . . . وجنبش های آزادی خواهانه و هویت طلبانه ملل تحت ستم در خاورمیانه همه موید اهمیت بعدسیاسی مقوله هویت می باشد .

بنیان های هویتی :

الف- تاریخ:

اشاره شد که فرایند شکل گیری هویت فردی و جمعی در طول زمان و نه در یک لحظهصورت می پذیرد. به عبارتی مجموعه حوادث و اتفاقاتی که در طول زمان برای یک قوم یاملت واقع شده وباعث ایجاد یک حافظه تاریخی معین در میان آنان گردیده ، باعث ایجاد هویتملی-قومی واحد میان افراد آن مجموعه می گردد.

خلق اشتراکات قومی و ملی در طول تاریخ در اثر وقوع جنگها و صلح ها ، کوچ ها ومهاجرتهای جمعی و مشاهده قحطی ها و دیگر وقایع عمومی و تحت تاثیر آن ، ایجاد دردها وشادی ها و غم ها و امید ها و … ممکن می گردد.و بدین شکل شعور جمعی و حافظه تاریخی مشترک شکل می گیرد و در نهایت احساس تعلق به مجموعه و هویت واحد شکل می یابد.

ب – زبان:

از طرف دیگر انتقال این حافظه تاریخی از نسلی به نسل دیگر و از فردی به فرد دیگرمستلزم وجود زبان مشترک میان آنان به عنوان وسیله اساسی ارتباطی می باشد.

علاوه بر آن زبان نه تنها وسیله انتقال خاطرات و دردها و شادی ها و احساسات و ارزش ها و. . . از فردی به فرد دیگر و از نسلی به نسل دیگر است ، بلکه تاثیر اساسی در طرز اندیشیدنفرد و ساختارذهنی او دارد .

طبیعی است که اگر زبان و تاریخ ملتی را از او بگیریم هویت آن ملت در مدت زمان کمی ازبین خواهد رفت وعمل الیناسیون ( از خود بیگانگی ) روی خواهد داد.

بحران هویت:

بحران را به عنوان ایجاد بی نظمی و اغتشاش غیر قابل کنترل در جریان یک فرایند و پروسهمی دانم.

به عنوان مثال :جوی آبی را در نظر بگیریم که جریان مداوم وآرام آب در آن از مبدا معین بهسوی هدف معین در جریان است.حال به شکل نا گهانی ضربه های فیزیکی و شدید به اینجریان آرام وارد آید ، اغتشاش در آن ایجاد می گردد و اگر این ضربه خیلی شدید باشد ممکن است جریان از مسیر صحیح خود خارج گردد و هدف مطلوب تامین نگردد.

همچنانکه سابقا اشاره شد هویت طی زمان به شکل مداوم تحت تاثیر اتفاقات مختلف شکل میگیرد و با لطبع آرام آرام نیز تغییر می یابد و هرگز ثابت و راکد نمی باشد.

در حالت نرمال این تحولات آرام و قابل کنترلند بنابراین مشکل ساز نمی باشند ولی اگر دریک جامعه بر اثر شوک و ضربه ای مصنوعی وغیر طبیعی سیر تدریجی تحولات و تغییراتهویتی به هم بخورد یا سرعت تحولات بالا و غیر قابل کنترل باشد ، می تواند بحران هویتیدر جامعه ایجاد نماید.

چرا که فرد قدرت انطباق با شرایط به شدت متغیر و ترمیم گسست های فرهنگی و هویتی ایجاد شده در جامعه ، خانواده و حتی درون خود را هم نخواهد داشت.

همچنانکه اشاره شد ، تبعات این بحران شدید و خطرناکند . از جمله گسست نسل ها،رشدناهنجاری های اجتماعی وعمومیت یافتن این ناهنجاری ها ، تخریب ارزشها و اصول اخلاقی، عدم پایبندی به نهادهای اجتماعی وقوانین عرفی ومدنی ، از بین رفتن معنی در زندگی وگسترش پوچی و سر گشتگی ، رشد فساد و بی بندوباری و . . . معضلاتی هستند که تا حدودزیادی معلول بحران هویت در جوامع می با شند.

انسانی که خود و محیط پیرامونی اش را به شکل صحیح درک نمی کند و احساس تعلقی بهفرهنگ و تمدن خود ندارد ، از یک طرف دچار پوچی وسردرگمی است و از طرف دیگر بهدلیل همین عدم تعلق ، هیچ تعهدی نسبت به قوانین و ارزشها وهنجارهای خانواده و جامعهندارد ، موجودی است پا در هوا و ازخود بیگانه که از یک طرف دچار تعارضات شدید شخصیتی و عدم شناخت و معرفت درونی نسبت به خود است و از طرف دیگر به علت عدماحساس تعلق به جامعه و حس بیگانگی نسبت به آن ، اصول و قوانین و ارزشهای جامعهبرایش بی معنی اند.

بدیهی است که اینچنین فردی بسیار مستعد بزهکاری وانحراف است. وضعیت نا مطلوبی کهدر نسل جوان ایران به شکل بسیار گسترده شاهد آنیم.

شواهد و قرائن به حدی آشکار اند که هیچ کسی نمی تواند وجود بحران هویت در ایران را نفیکند.

ریشه خارجی و شوک عامل بحران تقریبا بر همه معلوم است و آشکار است که فشار وارده ازغرب است .

بعضی ها از آن به عنوان ضربه های جهان مدرن بر پیکره تمدن سنتی شرق یاد میکنند وبرخی آن را وابسته به امپریالیسم و پروژه ای هدف دار با هدف نابودی فرهنگ و تمدن شرقیاسلامی می دانند .

برخی از موج سوم سخن می گویند که به گسترش رسانه ها وعوامل صوتی – تصویریوتسریع و تسهیل ارتباطات منجر شده و فرهنگ و تمدن و پایه های هویتی ملل عقب ماندهشرق را به چالش کشیده است.

این که عامل خارجی بحران پروسه ای طبیعی است یا پروژه وتوطئه ای طرح ریزی شده نظرات متفاوت است و اندیشمندان بسیاری از دکتر شریعتی و آل احمد و مطهری گرفته تانخبگان فکری و سیاسی فعلی پیرامون آن بسیار بحث کرده اند .

برخی چون تقی زاده و ملکم خان و آخوندوف آن را پدیده ای میمون و مبارک دانسته و به پیشباز آن رفته و هم آوایی با آن را تنها راه توسعه کشور دانسته اند و برخی آن را شبیخونفرهنگی انگاشته و مقابله جدی و همه جانبه با آن را خواستار شده اند.

باور من اینست که صورت مسئله باید به شکل دیگری طرح گردد.

اینکه این شوک پروژه ای شوم است یا واقعه ای طبیعی ، هر چه هست وارد شده و می شود وچندان تحت کنترل ما نیست ، چرا که ابزارهای لازم جهت دفع یا کنترل آن را نداریم.
سوال اینجاست که چگونه بنیان های هویتی ما که این همه پیرامونش به جهانیان فخر فروشیمی کردیم و خود را طلایه دار تمدن جهان باستان دانسته و بشریت را وامدار فرهنگ خود میدانستیم ،چنان سست اند که شوک وارده ، این زلرله بزرگ را در جامعه ما ایجاد کرده و اینهمه ویرانی به جا گذاشته.

وسعت ویرانی ها نشانگر این است که یا بنیان های هویتی ما بسیار پوچ بودند که چنین راحتدستخوش تخریب گشته اند یا اینکه در گذشته ای نه چندان دور دستهایی این بنیان ها را ندانستهیا دانسته از درون تضعیف و تخریب کرده است.شق اول چندان قرین به واقع نیست چرا که با مطالعه تاریخ اقوام و ملل ایرانی از کرد و ترکو عرب و فارس تا بلوچ و ترکمن نشانگر این است که هرکدام از آنها خصوصا ترکان واعراب نقشی انکار ناپذیر در خلق فرهنگها و تمدن های بسیارداشته اند و زمانی نه چندان دورداعیه حکمرانی بر بخش اعظم جهان را می کردند.اما شق دوم : یعنی تخریب و تضعیف بنیان های هویتی ایرانیان به دست خودشان در گذشته:

با مطالعه تاریخ صدسال اخیر ایران درمی یابیم که با ورود تجدد به ایران و طرح مفاهیم مدرن از جمله ناسیونالیسم،آموزش رسمی و مدرن و. . . برخی از اندیشمندان سابق با طرحشعار یک زبان و یک ملت که از ملل مدرن فرانسه و آلمان گرته برداری نموده بودند ، سعیدر حذف مهمترین لایه هویتی ایرانی ها یعنی قومیت نمودند.

باطرح مسائلی چون آموزش اجباری به زبان فارسی ، تخریب و تحقیر اقوام وملل غیر فارسسعی در حذف هویت قومی-ملی آنان و یکدست سازی و آسیمیلاسیون فرهنگی-هویتی اقوام وملل غیر فارس در داخل فارسیان نمودند.

در این باب مطالعه آراء و اندیشه ها ی افرادی چون کسروی ، جمالزاده ، شیخ الاسلامی ،دکتر افشار و . . . طرحها و سیاستهای فاشیستی آنان در نابودی و تخریب فرهنگ و زبان و تاریخ ملل غیر فارس (خصوصا ترکان و اعراب ) و در یک کلام هویت ملی – قومی آنان راآشکار می کند .

پیشنهاداتی چون جدا کردن کودکان غیر فارس از مادرانشان و سپردن آنان به خانواده هایفارس ، تکه تکه کردن آذربایجان و تغییر گسترده نامهای ترکی و بومی ، جک سازی و تحقیرزبان های غیر فارسی خصوصا ترکی در رسانه های عمومی و دولتی و . . . همه سیاستهاییدر راستای نابودی هویتهای غیر فارس در ایران بود .

آنان فراموش کردند که زبان و فرهنگ اقوام غیر فارس از جمله ترکان ، کردها و اعراب،بهحدی ریشه دار وغنی اند که حذف آنان غیر ممکن است وحتی در صورت حذف جایگزینی آنبا فرهنگ و زبان نه چندان غنی و ناقص فارسی غیر ممکن خواهد بود.

در مدارس صندوق جریمه گذاشتند تا هر کودکی را که به زبان ترکی صحبت کند جریمهنمایند وبه اجبار به او فارسی یاد دادند.در ادارات زبان ترکی را ممنوع اعلام نمودند و دررسانه ها به تحقیر و تخریب آنان پرداختند.

این مسئله شبیه این بود که زبان افراد را در دهانشان بریده وزبان مصنوعی را به آن پیوندبرنند.طبیعی بود که در اکثر موارد کار این جراحان فرهنگی ناشی ناموفق و نا مطلوب از آب درآید. بدین ترتیب آنان به جلادان فرهنگها تبدیل شدند .فرد زبان خود را از دست داد وبا زبان جدید هم نتوانست آنچنان که باید ارتباط صحیحیبرقرار نماید.این مسئله بخصوص در کودکان و نوجوانان معضلی اساسی ایجاد کرد کودک به زبان فارسیتربیت و آموزش داده شد در حالی که جامعه و محیط پیرامونش به ترکی سخن می گفت.نتیجهاین شد که او نتوانست ارتباط و تعامل صحیحی با جامعه خود برقرار کند و دریافت داده ها ازبیرون و پاسخ دهی به آنها با مشکل مواجه شده و هویت فردی و اجتماعی فرد شکل واصلوبمحکمی پیدا نکرده و فرد دچار بحران شدید هویتی گردیده و در میان همسالان خود همچونموجودی بیگانه و خارجی تلقی و در مواردی طرد یا حتی مورد آزار قرار می گرفت.

از طرف دیگر طرفداران یکسان سازی ایران دست به تاریخ سازی و تاریخ نویسی و بهعبارت بهتر جعل گسترده تاریخ زدند.

تاریخ و ریشه تاریخی اقوام و ملل غیر فارس تخریب و تکذیب گردید.

حضور چندهزار ساله ترکان قبل و بعد از اسلام وایجاد تمدن ها و امپراطوری ها همه تکذیبوکمرنگ نشان داده شد و در همان موارد کمرنگ جلوه داده شده سعی گردید که چهره ایبسیار زشت از ترکان در ایران به مردم معرفی گردد.

کافی است کتابهای درسی مدارس و دانشگاهها را ورق بزنیم وآن را با کتابهای علمی تاریخیکه در دیگر کشورها توسط تاریخ دانان ونه جاعلان تاریخ نگاشته شده ، مقایسه کنیم آن وقتاست که گستردگی جعل تاریخ در ایران پی خواهیم برد.

برخوردی مشابه نیز با اعراب و دیگر ملل غیر فارس صورت گرفت.طبیعی است که مللی که تاریخ وحافظه تاریخی شان به جای رشد و تقویت ، اینچنین با آموزههای رسمی مخدوش گردیده و آنچه که در ذهن و ادبیات شفاهی از گذشتگان آنها به آنها رسیدهاین همه با تاریخ رسمی و دولتی تناقض داشته باشد ، معلوم است که چه وضعیت اسفناکی پیشخواهند کرد.

از یک طرف نژاد وریشه قومی ترک و عرب نفی گردید و از طرف دیگر نژادی موهوم ووارداتی به نام آریا به خورد مردم داده شد و سیاستهای فاشیستی با نیروی قهریه خاندان پهلویجهت نا بودی بنیان های هویتی اقوام و ملل ایرانی پیش برده شد.

نتیجه نهایی چه بود؟ ایجاد جوامعی که حافظه تاریخی شان به شدت مخدوش شده و زبانشان همالکن و ناقص است، مردمانی که ذهن و روحشان اسیر چند گانگی و تضاد های بسیار است .

مردمانی که نژاد و زبان و قومیت و نام خود را نمی دانند.

آذری اند یا ترک؟

اهل توفارقان هستند یا آذرشهر؟

صد البته معلوم است که چنین مردم بی هویتی در مقابل شوکهای خارجی به این شدت دچارآسیب و تخریب گردند.
بحران هويت و رشد اجتماعي نوجوان (1) :

مطالعات انجام شده در زمينه هويت نشان مي دهد که هويت و دسترسي به آن براي برخي از نوجوان هم مثبت و مفيد و هم توأم با شادي است. اما برخي از نوجوان در دسترس به هويت دچار يکسري مشکلات و بحرانها مي شوند که در اين زمينه بايد به آنها کمک لازم ارائه گردد

انواع هويت عبارتند از :

1-هويت پراکنده:
اين گروه از نوجوانان تصوير مشخصي از هويت خود ندارند، انسجام هويت ندارند و نمي توانند تصوير خوبي از آينده شان داشته باشند.

2- هويت تسليم طلبي:
دسته اي از نوجوانان مطيع افراد بزرگسالان هستند و معمولاً در خانواده هايي رشد مي کنند که اجازه استقلال و کسب تجربه به نوجوانان داده نمي شود.
3-تأخير در شکل گيري هويت:
اين گروه داراي تأخير در شکل گيري هويت خود دارند، که بعد از گذراندن دوره تأخير، راحت تر به هويت خود دست مي يابند.
4-پيشرفت هويت:
نوجواني که در هويت خود پيشرفت کرده، هويت منسجم ، مناسب و کافي را به دست آورده و در دوره جواني، هويت انسجام يافته اي پيدا مي کنند.

با توجه به اين چهار نوع هويت، مسئله بحران و مشکل هويت، اکثراً در گروهي که داراي پراکندگي هويت، تسليم طلب و تأخير يافتگي هويت مي باشند.  

بحران هويت:

در خانواده هاي مستبد، اجازه فاصله گرفتن به نوجوان داده نمي شود و در نتيجه، هويت تسليم طلبي پيدا مي کنند، هويتي که انعطاف پذير نيست و در برابر مشکلات و ناملايمات زندگي دچار بحران و سردرگمي مي شود. اين نوجوانان نمي توانند به استقلال دست يابند.
در جوامع صنعتي و باز، نوجوان بايد به سئوالات بسياري پاسخ دهد و نوجوان براي شناخت خود به زمان زيادي نيازمند است. بنابراين، هويت در اين جوامع ديرتر از جوامع بسته شکل مي گيرد. زيرا در جوامع سنتي، همه امور واضح و مشخص هستند و پيچيدگي خاصي وجود ندارد . به ويژه هويت دختران در اين جوامع، زودتر از جوامع صنعتي شکل مي گيرد.
از طرف ديگر، گرچه ادامه تحصيل و فراگيري علم و دانش مي تواند پاسخي براي سئوالات نوجوان در زمينه شکل گيري هويت ارائه نمايد، اما از طرف ديگر، طول مدت نوجواني را طولاني تر مي کند زيرا فرد از نظر اقتصادي وابسته به خانواده است و وابستگي اقتصادي موجب وابستگي هاي ديگر مي شود.

درمان مشکلات هويت نوجوان:

به منظور درمان مشکلات هويت ابتدا بايد به شناخت زمينه هاي مشکل و نوع مشکل پرداخت. به عبارت ديگر بايد ديد نوجوان در پاسخ به کدام يک از سئوالات هويت خود دچار مشکل شده، تا آنها را شناسايي و برطرف کنيم. يعني براي درمان مشکلات بحران هويت بايد ابتدا زمينه بحران، وهله آن و سن نوجوان مشخص شود و سپس بر اساس اين اطلاعات، قدامات درماني لازم انجام شود. پس از برطرف شدن مشکلات، روند شکل گيري هويت ادامه پيدا مي کند.

  نظريه هاي رشد جواني ، جواني و شکل گيري هويت:

ويژگيهاي عمده دوره جواني :

جواني دوره اي است که از 20 سالگي شروع شده و تا ٣٠ سالگي ادامه دارد. در اين دوره هويت جوان تثبيت شده، در زمينه هاي فرهنگي– اجتماعي وارد قلمرو جديدي مي شود، داراي چهان بيني مشخصي شده، انتخاب شغل مي کند و سرانجام بر اساس موقعيتهاي خود تشکيل خانواده مي دهد.
از نظر اريکسون، دوره جواني مرحله ديگر آميزي در برابر مردم گريزي است. يعني دوره اي است که برخي از جوانان در آن، بسيار اجتماعي شده و با دوستان و بزرگسالان ارتباطات قوي و مطلوبي برقرار مي کنند و برخي به علت عدم انسجام هويت و ساير علل، رفتار مردم گريز از خود نشان مي دهند.  

ويژگيهاي دوره جواني عبارتند از:

دستيابي به کمال رشد بدني، ورود به مرحله جديدي از زندگي به نام بزرگسالي، فارغ التحصيلي از دبيرستان و راهيابي به دانشگاه و يا ورود به خدمت سربازي، يا مشاغل و يا ازدواج، جستجو براي انتخاب شغل، ويژگيهاي اصلي دوره جواني، دروني است مانند توانايي تجزيه و تحليل مسائل، درک موقعيت خود و ديگران، انسجام و تثبيت و هويت و در واقع رسيدن به تعهد اجتماعي در جامعه.
دوره جواني با تثبيت موقعيت جوان در جامعه به اتمام مي رسد.
معمولاً از ديدگاه مردم، جوانان افرادي هستند که به وظايف نوجواني سنتي خود عمل کرده، از خانواده جدا شده و شغلي را براي خود انتخاب کرده، از نظر روابط اجتماعي، افرادي آرام بوده و سرکشي و طغيان ندارند، به صورت پايدار و ثابت به تمامي مفاهيم جواني دست مي يابند، در همه مسائل زندگي در چارچوب مشخصي عمل مي کنند و بدون هيچگونه مشکلي بايد قادر به اداره زندگي باشند.
در حالي که در تعريف علمي جواني، اين دوره را دوره انسجام و تقويت هويت جوانان مي دانند که حتي بعد از اين دوره نيز ادامه مي يابد.
منظور از تثبيت هويت جوان، افزايش عزت نفس و داشتن نگرش مثبتي از خود، مهم دانستن خود، باور داشتن بر توانايي انجام کار ها، تکامل رشد شخصيت است. در صورتي که جوانان با مشکل مواجه گردند مي توانند از بزرگسالان يا مشاورين کمک بجويند.
مهمترين مسائل دوره جواني عبارتند از رشد شخصيت، تثبيت و انسجام هويت، شغل و ازدواج.

  هويت شغلي :

هويت شغلي از دوره کودکي بتدريج شکل گرفته و کودک در ابتدا با الگوهايي از قبيل والدين و سپس با مربيان خود ( در زمينه شغلي ) همانند سازي مي کند. در دوره جواني، جوانان در زمينه انتخاب شغل به خيالپردازي هايي روي مي آورند و در عالم خيال، خواستار کسب تمامي مشاغل مورد علاقه خود بوده و در آن زمينه ها شاغل مي گردند.
منظور از آزمايش ذهني مشاغل، مرور ذهني ويژگيهاي مشاغل گوناگون در ذهن با استفاده از تفکر انتزاعي مي باشد .
در پايان دوره نوجواني، مي بايستي افراد بتوانند به واقع بيني شغلي در زمينه مشاغل دست يافته باشند.
نوجوانان پيش از مرحله جواني نيازمند هدايت و راهنمايي شغلي مي باشند. در مشاوره شغلي به فرد کمک مي شود تا بتوانند تواناييها، استعدادها و علائق شغلي خود را در يابد، مشاغل گوناگون و نيازهاي آنها به او معرفي مي گردد و با استفاده از مشاوره، سعي مي گردد هماهنگي مناسبي بين تواناييها و علائق و استعدادهاي فرد و مشاغل برقرار شود و فرد قادر به انتخاب شغلي خاص متناسب با تواناييهاي خود گردد.
در مشاوره شغلي بايد به رغبتها و نيازهاي جامعه نيز توجه نمود، زيرا نيازهاي جامعه مشخص کننده مشاغل متفاوت و نيازهاي آنها مي باشد و اين مسئله در راهنمايي شغلي به جوانان کمک مي نمايد و استعدادهاي خود فرا گيرند. تا در نتيجه بتوانند خود را براي مشاغل خاص آماده کرده و قادر به ادامه زندگي گردند.
در گذشته، از آنجا که تعداد مشاغل بسيار محدود بود نياز به راهنمايي شغلي آنچنان محسوس نبود، اما امروزه بدين گستردگي بالاي مشاغل و تعداد بسيار زيادي از افراد که داوطلب مشاغل خاص هستند نياز به هدايت و مشاوره شغلي بسيار بالا رفته است. جوانان مي بايستي ويژگيها و نيازهاي مشاغل مختلف را بدانند، از تواناييها، استعدادها، علائق و رغبتهاي خود و نيازهاي جامعه نيز آگاهي داشته تا بتوانند شغل مفيد و متناسبي را انتخاب نمايند و در نتيجه رضايت شغلي بدست آورده و داراي سازش شغلي باشند در اينجا بايد اشاره نمود که مشاوره شغلي محدود به سنين بالا نمي باشد و در تمامي مقاطع کودکي، نوجواني و جواني وجود آن مورد نياز است. در دوره دبستان، مربيان مي بايستي اطلاعات کلي در مورد مشاغل به کودکان ارائه نمايند. در مرحله نوجواني نيز از آنجا که عده اي از افراد به حرفه هاي مختلف روي مي آورند، اطلاعات گسترده تر مي شود و مي بايستي اطلاعات کافي در زمينه تحصيل و شغل به نوجوانان ارائه گردد تا از اين طريق افرادي که قصد ادامه تحصيل ندارند بتوانند حرفه مناسب خود را انتخاب نموده و به رضايت شغلي دست يابند. در نيمه دوم دوره نوجواني، حدود ١٦ سالگي به بعد، بايد به افراد کمک نمود تا علائق و رغبتهاي شغلي خود را دريافته، و مشاغل گوناگون را بشناسند و به انتخاب درستي دست يابند.  

بحران هویت، محصول رژیم های پهلوی و جمهوری اسلام مریم بهنیا :

عملکرد جمهوری اسلامی ایران در این 25 سال چنان بوده است که (اگر تمام فیلترهایارتباطی برداشته شود) نسل جدید دچار یک سردرگمی و بحران عجیبی خواهد شد که اکنونشهرهای بزرگ ایران شاهد آن است. روند این 25 سال به گونه ای بوده است که علیرغمتوسعه ی مراکز علمی، مانند دانشگاه، جوانان امروز ایران نتوانسته اند به طور عمیق موردآموزش فرهنگ، اعم از تاریخ و هنر و… واقع شوند. تاریخ ایران اگر شاهنشاهی، خوب یا بد،درست یا نادرست، زشت یا زیبا بوده است، به هرحال متعلق به ایران است. در طول دهه  یاول انقلاب به قدری با عینک کبود به تاریخ گذشته نگاه شد که رسالت اصلی آن که عبارت ازانتقال تجارب بود، به کلی فراموش گردید؛ و دریغ و درد که نسل انقلاب، در همان دوران در حال شکل  گیری بود و محصول آن جمعیتی است که امروزه نه خود را ایرانی می داند و نهمذهبی؛ نه عرق ملیّت دارد و نه حوصله  ی شنیدن به مسائل مذهبی. آموزش موجود درجمهوری اسلامی، به نوعی همچون آموزش در دوران پهلوی بیشتر جنبه  ی کّمی داشته استو از لحاظ کیفی به آموزش اندیشه  ها و دیدگاه صاحبنظران سرزمین خویش نپرداخته است.این بار، اندیشه ها و نظریات تحصیلکردگان کشورهای عربی و حوزه  ای، حاکم بر نظامآموزشی شد..
بی هویّت هر فرد یا ملتی را فرهنگ او می سازد و فرهنگ، مجموعه ای است از زبان، خط،هنر، مذهب، آداب، عادات، عرفها، رویه  ها، رسوم، سنن، تاریخ مشترک و… اگر قرار باشدعده ای باهم زندگی کنند ولو از اقوام یا نژادهای مختلف، برای یک همزیستی مسالمت آمیزابتداباید فرهنگسازی صورت گیرد؛ و ایجاد فرهنگ مشترک، امری است طولانی مدت و البتهیک شبه نمی توان بنیاد و اساس یک جماعتی را تغییر داد.سنگ بنای اولیه فرهنگی افراد هر سرزمینی را نحوه ی ارتباطات آن رقم میزند. هرچه ابزار ارتباطی اعم از خط و زبان غنی  تر باشد و در عین حال سطح وسیعتری را پوشش دهد،اطلاعات بیشتری را که ناشی از افکار و اندیشه هاست مبادله می کند. عموماً افکار و اندیشهها نیز زاییده ی تجربه و تئوری است که اساس آن را آموزشهای علمی و مذهبی می سازد.بحران، زمانی آغاز می شود که یک گسیختگی میان این زنجیره ایجاد شود. به عبارت دیگر،یکی از اقلام ذکر شده، به دلیلی حذف شود.
نقطه ی برجسته ی دوران پهلوی، ساماندهی ساختار ارتباطات بود که بنای اولیه ی هویّت ملیرا که یکسان سازی خط و زبان است پایه ریزی کرد. گرچه ایران تا آن زمان به عنوان یکیاز کشورهای جهان محسوب می شد، اما در سطح ملی هویتی یک پارچه نداشت. روزنامههای چاپ آن زمان و یا قبل از آن، در سطح منطقه  ای عمل می کرد و تعداد افرادی که قادربه خواندن و نوشتن بودند بنا به موقعیت آن روزگار بسیار کم بود.گام دوم در ایجاد وحدت ملی در دوران پهلوی، ایجاد مدارس و ترویج سواد  آموزی بود. تااین مرحله انسجامی در تشکیل هویت واحد ملی برقرار شد؛ اما از این مرحله به بعد بحرانهویّت آغاز گردید. چرا که آموزش در این دوره، شکلی ایرانی و ماهیتی غیر ایرانی داشت.خوراک آموزشی در این دوره شامل اندیشه های غیر ایرانی بود که یا ارمغان ایرانیان تحصیلکرده ی غرب بود و یا غربیان مقیم ایران. اولین ضربه به قالب تازه تأسیس، حذف و یاکمرنگ شدن تئوریها و تجربیات کهن و مذهبی ایران بود. به عبارتی، نوزادی ناقص  الخلقهدر حال شکل گیری بود. بازشدن درهای غرب و شیفتگی و شیدائی آموزش اندیشه هایغربی، برآیند خوشی به ارمغان نداشت و آغازگر انقلابی بود برای جبران نقص نوزاد به دنیاآمده.

این بار هویّت ملی به تعبیر داستان مولانا از طرف دیگر پشت بام به زمین افتاد و جمهوریاسلامی برای جبران کمبودها و نواقص متولد شد. اما متاسفانه با کانالیزه کردن اندیشه هاشروع شد؛ و رفته رفته این کانالیزه کردن منجر به حذف بخشهای کلیدی از فرهنگ، از جملهتاریخ، هنر، آداب، سنن و جشنهای ملی شد؛ و به یکباره(خصوصاً اوایل انقلاب) بسیاری ازاین موارد ،در تضاد با مذهب معرفی گردید و رنگ ضد مذهبی گرفت و هویّت ایرانی بههویّت مذهبی رنگ باخت. چنانکه جشن  هایی همچون «مهرگان» و «چهارشنبه سوری» ازصفحات تقویم و کتب آموزشی و رسانه  های ارتباطی حذف شد و« سیزده به در» به «روزطبیعت» تغییر نام یافت و تنها در این میان، نوروز به دلیل وجود چند حدیث جعفری به سختیپابرجا ماند. موسیقی نیز حکم غنا و مجسمه سازی حکم بت سازی پیدا کرد.
نگارنده ،منکر هویّت مذهبی نیست و معتقد است هر انسانی بر مبنای فطرت الهی پا به عرصهی حیات می گذارد؛ اما هویّت مذهبی بخشی از هویّت ملی است. هر انسانی جدا از اعتقاداتمذهبی، در حیطه  ی مرزهای جغرافیائی مشخصی به دنیا می آید و احتمالاً(نه حتماً) در همانسرزمین رشد می کند. بنابراین، ساختار شخصیتی هر انسانی براساس محیط جغرافیائی استکه فرد در آن رشد و نمو می کند.

تاریخ، هنر، آداب، رسوم، عرف، رویه  ها، سنن و… هر سرزمینی اگر خوب یا بد است،متعلق به آن سرزمین و مردم است و تجربه  ای است برای نسلهای بعدی که باید با دلیل، بهآنها آموزش داده شود. در عین حال اگر آثار مثبتی از برخی عملکردها باقی است، باید بامعرفی آن به نسل بعد، قدردانی از زحمات را آموزش داد.نگارنده در این نوشتار قصد نکوهش یا ذم اندیشه های غربی و یا عربی را ندارد؛ بلکه هدفشبیان خودبیگانگی حکام هردو دوره است. فرهنگ غربی و فرهنگ عربی در کشورهایغربی و عربی در حال اجراست و برای آنها مشکل آفرین نیست، اما در ایران قابلیت اجرائیندارند و اگر بنا به اجبار و چنانکه در 54 سال دوران پهلوی و 25 سال اخیر جمهوریاسلامی به اجرا درآمده است، به حکم جبر -و اگر جنبه ی توهین نداشته باشد -به حکم جهلبوده است. اندیشه های غربی زمانی وارد ایران شد که عامه ی مردم تفاوت دست راست وچپ خود را با نمک و ذغال می دانستند؛ و اندیشه اسلامی هم موقعی پا به عرصه ی حکومتگذاشت که مردم تعریف شفافی از آن نداشتند.
حکام هر دو دوره ،شیفته و واله ی اندیشه  های غیر ایرانی بودند. بدون توجه به اینکهایرانیان دارای تاریخ، زبان، خط، روحیه، اندیشه و هنری متفاوت از اندیشه  های غربی وعربی هستند. بنابراین، پیشرفت علمی و مذهبی، در قالب فرهنگ و هویت ایرانی، پاسخگویایران خواهد بود وگرنه نتیجه ای جز آنچه می بینیم ندارد.انقلاب فرهنگی که حدود سه سال دانشگاه  های ایران را به تعطیلی کشاند، جوابگوی نسلجدید در مقابل فرهنگی در سطح بین المللی نیست. چرا که نتوانسته است در اندیشه  ی نسلجدید ریشه بدواند و عمق پیدا کند و به او خود باوری لازم را بدهد.به همین علت، در مواجهه با تکنولوژی غربی و فرهنگ غربی رنگ می بازد، عوضمی شود و هویّت خویش را از دست می دهد. البته حق هم دارد. وحشتی که در ایران به عنوانتهاجم فرهنگی ازآن یاد می شود محصول عملکرد صاحبان گفتار است. ویدئو، در دهه ی1360، ماهواره در دهه  ی 1370 و اینترنت در دهه ی اخیر، ابتدا با تحریم مواجه بود وسپس حرمت استفاده برداشته شد. با سیاست حذف، که باعث عدم شناخت است، نمی توانانتظار مقاومت داشت. با آموزش صحیح و معرفی همه جانبه و نشان دادن نقاط مثبت و منفیهر بخش فرهنگی، جای خوف وهراس از مواجه شدن با سایر فرهنگها، بی معنا است.
وضع ایرانیان مقیم خارج از ایران نیز به گونه  ی دیگری قابل بررسی است. در طول 25سال اخیر، حذف اجباری آموزش تاریخ، زبان، خط، هنر و… برای ایرانیان مقیم خارج باعثشده است که هویّت نسل جدید، حتا شکل ایرانی هم نداشته باشد. گرچه بنا بر جایگزینیفرهنگ محیط، تهی از هویت نیست، اما گاه از یدک کشیدن نام ایران نیز در رنج است.بحران عظیم، زمانی علنی و عیان خواهد شد که دیوار بلند جدائی میان ایرانیان مقیم داخل وخارج برداشته شود. در آن روز، ایجاد نقطه ی مشترک فرهنگی کاری بس دشوار است که ازاکنون باید به فکر آن بود.

مشکلاتی که یکی از دلایل بوجود آمدن آن بحران هویت است :

1) مدگرایی :

محققان علت بوجود آمدن مدهای من درآوردی  را ریشه در هویت هر فرد می دانند و اینگونه عنوان کرده اند که فرد به دلیل تضادی که بین الگوهای رسمی جامعه و آنچه که امروزدرعرصه رسانه های جمعی مشاهده می کند دچار نوعی سردرگمی می شود و نمی تواند ازیک الگو به طور کامل پیروی کند و در نتیجه دست به پیروی از مخلوطی از الگوها می زندکه منجر به بوجود آمدن مدهای من درآوردی می شود که نمونه های آن به وفور در جامعهدیده می شود .

2) مزاحمت های خیابانی :

بیشتر افرادی که برای مردم مزاحمت ایجاد می کند در تعاملات اجتماعی خود دچارمشکلهستند و هویت اجتماعی آنها به درستی شکل نگرفته است . این افراد از نظرخودشان به هیچعنوان مزاحم کسی نیستند چون احساس می کند که با طرف مقابل ارتباط برقرار می کند .طبق آماری که گرفته شده است بیشترین مزاحمت ها از سوی آقایان و بیشترین کسانی کهمورد مزاحمت قرار می گیرند خانم ها هستند . این افراد تنها برای خانم نیز مزاحمت ایجادنمی کنند بلکه مزاحمت آنها شامل کودکان و سالمندان نیز می شود .

3) اعتیاد :

بیشتر جوانان که به اعتیاد روی می آورند و اعتیاد آنها به سه ماده ی سیگار ، مشروبات الکلی، قرص های اکستازی می باشد دچار نوعی بحران هویت می باشند این افراد برای رهایی ازآشفتگی ذهن و فرار از سردرگمی وجودی به مواد روی می آورند که لازم به ذکر است کهآشفتگی در اثر متعهد نشدن بر یکی از هویت ها بوجود می آید و ظبق امار این افراد بیشتر ازبیشتر از مشروبات استفاده می کنند .

4) همجنس گرایی :

این افراد کسانی هستند که از نظر جسمی جنسیت آنها کاملا سالم می باشد اما از نظر روحی وروانی دچار جنسیت مخالف هستند . به عنوان مثال فردی از نظر جسمی کاملا مرد محسوبمی شود و هیج گونه نقصی در ارگانیزم بدنی او دیده نمی شود ولی از نظر روحی او یک زناست .به همین خاطر او نمی تواند برای ارضای نیازهای جنسی خود به زن رجوع کند چوناستنباطی که از خود  دارد یک زن می باشد و به جنس موافق خود یا به هم جنس خود گرایشدارند .ابتدا به این گونه افراد اصطلاح همجنس باز را داده بودند ولی بعد از مدتی متوجه اینشدن که این افراد برای لذت بردن و هوس رانی به هم جنس خود گرایش ندارند بلکه واقعا نمیتواند با جنس مخالف خود ارتباط جنسی داشته باشند . نمونه زیر سه جوان پسر می باشند کهدچار این مشکل می باشند و برای ارضای نیاز جنسی خود با هم ارتباط جنسی برقرار میکنند . در حال حاضر بیمارستانی در تهران دایر شده است که این گونه افراد را به جنسیتمورد نظر جراحی می کند .

دلایل  بحران شدید هویت در جامعه ایران را می‌توان به شرح زیر برشمرد:

۱ـ جامعه ایران در ۳ دهه اخیر یکی از بزرگترین تغییرات سنی را تجربه کرده و از جامعه‌ایبا متوسط سن ۳۸ سال به جامعه‌ای با متوسط سن ۲۴ سال رسیده است. ۷۰ درصد جامعهایران اکنون زیر ۳۰ سال و در حقیقت زاده‌ی دوران انقلاب اسلامی هستند.

۲ـ محدودیت‌های شدید اجتماعی در ۳ دهه اخیر باعث فراگیری نوعی «ریاکاری و دوروییاجتماعی» شده است. تقریباً اکثریت مردم ایران، در خانه و حریم شخصی خود به یک شکل ودر صحن اجتماع به شکلی دیگر رفتار می‌کنند.

۳ـ الگوهای رسمی تبلیغ شده در دهه‌های اخیر تضادی اساسی با نیازهای دوران بلوغ،نوجوانی، جوانی و الگوهای جذاب یک جامعه پویا داشته است. این واقعیت باعث سرگشتگیجامعه میان الگوی رسمی سختگیرانه و الگوهای ذهنی جذاب برای جامعه جوان ایران شدهاست.

۴ـ در سه دهه اخیر عملاً میان ۳ جریان یعنی «فرهنگ ایراني»، «فرهنگ اسلامی» و«فرهنگ غربی» نوعی مجادله و تعارض در عرصه اجتماعی وجود داشته است. فرهنگاسلامی که غالباً توسط رسانه‌های رسمی تبلیغ می‌شود همواره فرهنگ ایرانی و فرهنگغربی را مذمت کرده و مطرود دانسته است. تلاش بخشی از حاکمیت برای مقابله باشاخص‌های فرهنگ ایرانی (نظیر تلاش برای حذف عید نوروز و چهارشنبه سوری یا مقابلهبا مراسم بابک) باعث زیرزمینی شدن فرهنگ باستانی ایران در کلان‌شهرها و همچنین درخرده‌فرهنگ‌های مناطقی چون آذربایجان و کردستان شده است.

۵ـ قالب‌هایی که رسماً ترویج می‌شوند، قالب‌هایی تنگ و محدود هستند که به افراد جامعهاجازه نمی‌دهند خود را در بروزهای اجتماعی متمایز سازند. فردی که هیچ‌گاه امکانخودنمایی و کسب توجه نداشته باشد، ندانسته و به تدریج علاقه خود به جامعه را از دستمی‌دهد که پیامدهای این فرایند روشن است.

۶ـ واقعیت این است که برداشت جامعه ایران از گذشته دور خود با برداشتی که از شرایطفعلی خود دارد، برداشتی کاملاً متضاد است. جامعه ایران معتقد است که گذشته‌ای با شکوه وبا عظمت داشته است حال آن که در دهه‌های اخیر در بسیاری از زمینه‌ها مخصوصاً در زمینهاقتصادی تحت فشار شدید بوده است. این تضاد و حسرت باعث نوعی «وهم‌انگاری وخودبزرگ‌بینی اجتماعی» شده است.

۷ـ جامعه ایران در دهه‌های اخیر کم و بیش با احساس تحقیر مواجه بوده است. یک شهروندایرانی خود را در جامعه جهانی تحقیر شده می‌بیند. واکنش‌های انتقادی شدید به انگشت‌نگاریاز اتباع ایرانی در برخی کشورهای غربی یا ناراحتی از سرسختی کشورهای غربی برایاعطای ویزای موقت به شهروندان ایرانی نمونه‌ای از این احساس تحقیر شدگی است. شهروندایرانی علاوه بر این، در جامعه خود یعنی جامعه داخلی نیز به دلیل مشکلات اقتصادی،بی‌نظمی‌های اداری، از هم گسیختگی‌های رایج وبعضاً برخوردهای خشن عوامل انتظامی وامنیتی جمهوری اسلامی غالباً حس تحقیر دارد. این وضعیت را البته می‌توان یکی از عواملتمایل به گریز از ایران نیز دانست.

۸ـ شکاف شدید طبقاتی از دیگر عوامل موثر در بحران هویت است. تازه به دورانرسیده‌هایی که به دلیل تلاطم‌های اقتصادی در یک شب ثروتمند شده‌اند، غالباً الگوهایی را بااعتماد به نفس کاذب خود در جامعه ترویج می‌کنند که هیچ نتیجه‌ای جز تشدید بحران هویتنخواهد داشت.

۹ـ فقدان گفتگوی درون اجتماعی و شکاف بین نسلی نیز از عوامل دیگر موثر در بحرانهویت اجتماعی است. تقریباً بخش اعظم رابطه جوانان با نسل گذشته (و حتی نخبگان) قطعشده و تاثیر پذیری از الگوهای سنتی به حداقل رسیده است. بدتر از همه آن است که جامعهجوان نوعی واکنش خشونت‌آمیز و افراطی در قبال سنت نشان می‌دهد. این امر نه تنها باعثبحران هویت که باعث ترویج «الگوهای من‌درآوردی» می‌گردد که تاثیری مخرب بر تعاملاتدرونی جامعه دارد.

۱۰ـ توسعه نامتوازن نیز از شاخص‌های مهمی است که آسیب‌پذیری یک جامعه در حال گذارمانند ایران را بیشتر می‌کند.

۱۱ـ تولیدات فرهنگی ناب در جامعه ایران طی ۳ دهه اخیر مخصوصاً در حوزه‌هایی چونادبیات، موسیقی و سینما به حداقل رسیده است. غالباً محصولاتی اجازه نشر یا ورود به بازاررا پیدا می‌کنند که در راستای الگوهای رسمی و گرایش‌های حاکمیت باشند. کاهش تولیداتفرهنگی خودجوش و اصیل در جامعه ایران، باعث یک خلاء فرهنگی بزرگ شده کهآسیب‌پذیری از الگوهای بیرونی را نیز افزایش داده است. البته در سال‌های اخیر با یکموسیقی زیرزمینی جالب مواجه بوده‌ایم که نشانه تلاش خودجوش برای پاسخگویی به نیازهایطبیعی مردم و ترمیم این فقر شدید فرهنگی است.

۱۲ـ جامعه ایران درگیر یک احساس مخرب یعنی «ناکامی و عدم موفقیت دائمی» است کهناشی از شرایط نابسامان اقتصادی و ضعف ساختار اقتصادی است. این احساس نه تنها اعتمادبه نفس اجتماعی را کاهش داده که باعث نوعی از خود بیگانگی با «من» ایرانی شده است. درسال‌های اخیر،‌ پیروزی‌های کوچک اجتماعی نظیر پیروزی بر تیم‌های فوتبال استرالیا وکشورهای عرب با چنان پایکوبی خودجوش وسیعی مواجه شده که تعجب ناظران رابرانگیخته است. چند ماه قبل، حذف زودهنگام تیم فوتبال ایران از رقابت‌های جام جهانی برایهفته‌های متوالی کانون تمام مجادلات خانوادگی در اقشار مختلف جامعه ایران شد. در یککلام؛ جامعه ایران به دنبال هر بهانه کوچکی برای فراموش کردن مقطعی «احساس شکستدائمی» است. هر گونه تبلیغات سیاسی‌ای که با توجه به این اصل برنامه‌ریزی شود، بی‌شکموفق خواهد بود.

۱۳ـ جامعه ایران نه تنها اسطوره‌های خود را از دست داده، که قدرت تولید الگوهای جدیدبرای نسل جوان و هضم الگوهای غربی که از جذابیت بسیاری برخوردارند را نیز از دستداده است. واکنش‌های عمومی به این خلاء بسیار جالب است. در سال‌های اخیر گرایشمشهودی به پادشاهان باستانی یا اسطوره‌هایی نظیر کوروش و داریوش به چشم می‌خورد کهنشانه‌ای از تلاش جامعه برای حل این معضل است. خشم عمومی از فیلم ۳۰۰ را نیز می‌توانبا همین تحلیل توجیه کرد.

رسانه هاي جديد چقدر در ايجاد بحران هويت فرهنگي نقش دارند؟

– اگر منظور رسانه هاي مولتي مدياست، معتقدم يكي از وظايف آنها از بين بردن هويت هايسنتي است، به عبارت ديگر اگر وظيفه اي براي آنها تعريف كنيم و اين هويت اجباري و سنتيرا تغيير دهيم، در رسانه هاي جديد مرززدايي از بستر آنها صورت مي گيرد. اگر بستر عقيده منظور باشد، رسانه ها عقيده سازي مي كنند و در راستاي ساخت عقيده، اين بار رسانه هايجديد، وظيفه تغيير هويت اجباري و سنتي از قبيل مليت، ناسيوناليسم و ملي گرايي را كه قبلاًاجباري بود، برعهده گرفته اند. اما امروزه در مقابل مفهوم شهروندي (Citizenship،شهروند الكترونيكي» را داريم. قبلاً اگر ما ناسيوناليسم يا شهروند داشتيم و كسي به آنها مينازيد، شهروند الكترونيكي هم اينك مرزها را درهم شكسته و همه هويت ها را از بين بردهاست. بنابراين وظيفه جديد وسايل ارتباط جمعي از بين بردن هويت افراد در جهان است. درچنين شرايطي انسان ها از هويت هاي اجتماعي رها مي شوند و در قالب هويت جهاني نقشايفا مي كنند.  و آيا وجود اينترنت موجب بي هويتي فرهنگي در جامعه مي شود؟ – اگر چهمعتقديم كه ويدئو و تلويزيون ما را بي هويت مي كند، پس اينترنت نيز مي تواند موجب بيهويتي فرهنگي در جامعه شود. اما با اين حال آنها نيز ابزارهاي رسانه اي در جامعه هستند،ولي مهم اين است كه چه نوع نرم افزاري را به كار مي بريم،و اين نرم افزارها چگونه تعيينكننده هستند. پس ابزار رسانه اي مقصر نيست، درست است كه اين ابزار رسانه اي برخلافساير ابزار فراگير هستند، اما اين دليل نمي شود كه فكر كنيم اين ابزار، ابزار بي هويت سازي است ،آنها هم مثل ابزارهاي ديگر يك رسانه هستند كه ما مي توانيم هر نوع رفتاري را در آنانعكاس دهيم.  در مورد نرم افزارها چطور؟ – نه آنها نيز مانند تلويزيون هستند، لذا مي توانگفت كه ما آيا از تلويزيون هم اكنون به عنوان ابزار بي هويتي استفاده مي كنيم؟ مسلماً جوابمنفي است. اينترنت نيز اين چنين است. مثلاً طالبان قبلاً چند سايت اينترنتي داشت كه هويتخود را از اين طريق القا مي كردند، هم اينك خيلي از علماي ديني از طريق اينترنت پيام هايخود را القا مي كنند. پس اينترنت خودش يك نوع ابزار است. البته بستگي به آن نرم افزاريدارد كه از آن به عنوان هويت بخشي يا بي هويتي استفاده مي كنيم.

* اينترنت در ايران فرصت است يا تهديد؟

به نظر من فرصتي براي جهان سوم است كه از آن حرف هاي ناگفته، زمان هاي ناگفته و امكانات ناگفته اي از جهان در حال توسعه را به دست آوريم ،به شرطي كه از آن خوب استفاده كنيم و به جاي محدود كردن زياد آن، از روش هاي تشويقي اينترنت كه نوعي فرصت است بهره بگيريم.

  چگونه مي توان اينترنت را در ايران بومي  كرد؟

-آموزش ها به قدري باشد كه ابزارها در اختيار تمامي افراد قرار گيرد و يا از طريق آن تسهيلات كامل و ارزان قيمت و با كيفيت بتواند در دسترس همگان باشد. ضمناً آموزش هاي زبان خارجي را در ايران تقويت كنيم چرا كه اينترنت زبان خاص خودش را دارد. البته سايتهاي فارسي زبان زيادي در اينترنت وجود دارد. كه مي توان از آنها استفاده كرد و نكته بعدياينكه ما سعي كنيم به عنوان يك ابزار تخريبي از آن ياد نكنيم و به عنوان يك ابزار رسانه ايتشويقي و ارتقاءدهنده از آن استفاده كنيم

* جنبه هاي مخرب اينترنت را چگونه مي توان كنترل كرد؟

– نمي توانيم آن گونه كه ما مي خواهيم كنترل كنيم .ما بايد ابزارهاي تشويقي بگذاريم بهعبارتي افرادي را كه سايت خوبي طراحي كرده اند مورد تشويق قرار دهيم، لذا امكاناتمحدود كننده اينترنتي نمي تواند آنگونه كه ما انتظار داريم از اين روند جلوگيري كند و همانروشي را پيش گرفته ايم كه قبلاً در مورد ماهواره ها پيش گرفتيم! امروزه ماهواره ها دركشور، به قدري فراگير شده اند كه كمتر كسي مي تواند جلوي امواج آن را بگيرد. ابزارهايرسانه اي امروز محدوديت ندارند و لذا نبايد به سمتي برويم كه اين مسائل را به وجود آوريم و در غير اين صورت اين ابزارهاي ارتباطي، دولت ها را دور مي زنند به گونه اي كه هم زمان را از دست مي دهيم و هم تلاش مضاعفي به خرج داده ايم. در مورد ماهواره ها قانونقرص و محكمي وجود دارد ولي هيچ پشت بامي نيست كه از آسيب هاي ماهواره ها به دورباشد! پس تكنولوژي خودش را پس از مدتي به ما تحميل مي كند.

 اينترنت مي تواند جايگزين رسانه هاي نوشتاري شود؟

– اينترنت خطري براي رسانه هاي نوشتاري است. اما در كوتاه مدت تأثير جدي بر اين رسانهها ندارد، لذا به دليل سنتي بودن فرهنگ رسانه هاي كاغذي هنوز نتوانسته  در حد رسانه هايديگر شود ولي به تدريج ما به سمتي مي رويم كه اينترنت جاي رسانه هاي نوشتاري را بگيردو با توجه به مزاياي آن، محدوديتي كه رسانه هاي مكتوب دارند عاقلانه ترين كار اين است كهبه سمت رسانه هاي الكترونيكي برويم، به عبارت ديگر از طريق اينترنت رسانه هاي مكتوب(كاغذي) كم كم تضعيف مي شوند و رسانه هاي الكترونيكي جايگاه خود را باز مي يابند.    

درمان مشکلات هويت نوجوان:

به منظور درمان مشکلات هويت ابتدا بايد به شناخت زمينه هاي مشکل و نوع مشکل پرداخت. به عبارت ديگر بايد ديد نوجوان در پاسخ به کدام يک از سئوالات هويت خود دچار مشکل شده، تا آنها را شناسايي و برطرف کنيم. يعني براي درمان مشکلات بحران هويت بايد ابتدا زمينه بحران، وهله آن و سن نوجوان مشخص شود و سپس بر اساس اين اطلاعات، قدامات درماني لازم انجام شود. پس از برطرف شدن مشکلات، روند شکل گيري هويت ادامه پيدا مي کند.

منابع وماخذ :

1- هویت اجتماعی ریچارد جنکینز تورج یاراحمدی

2- بحران هویت قومی در ایران دکتر علی الطائی

3- فصلنامه مطالعات ملی شماره 13 سال چهارم پاییز 82

4- فصلنامه مطالعات راهبردی پیش شماره اول بهار 77

5- مقاله آریاییسم فاشیسم پان فارسیسم سایت www.azsav.com

6- مکاتب ناسیونالیسم مونتسرات گیبرنا

7- بررسی تحلیلی پان فارسیسم سایت www.tribun.com

8- قتل ابابک ، جواد شیخ الاسلامی

9- ناسیونالیسم در ایران ، ریچارد کاتم

10- هویت صنفی روحانی ، محمدرضا حکیمی

11- زمینه ی اجتماعی هویت ملی ، شاپور رواسانی

12- جوان و بحران هویت ، محمد رضا شرفی

شناسههویت
Comments (0)
Add Comment