محضرهایى که از احترام ویژهاى برخوردارند
همان طور که گفته شد:محترم بودن محضر حاضر و لزوم احترام آن منوط به چیزى نیست، بلکه نفس حضور او-هر کس که باشد-چنین اقتضایى دارد.
اکنون سخن ما این است که اگر فردى که در محضر او هستیم شخص خاصىباشد، مثلا داراى پست و مقامى، یا وصفى از اوصاف کمالى باشد، حکم مزبورتشدید مى شود و به اقتضاى فطرت، احترام آن محضر، لازمتر و واجبتر است.در این جا براى روشنتر شدن مطلب به برخى موارد اشاره مىشود:
الف)محضر فرد کامل
از جمله مواردى که محضر از احترام فوق العادهاى برخوردار است و هتکحرمت آن قباحتبیشترى دارد، محضر فرد کامل است;بدین معنا که محضرشخص کامل نزد شخص ناقص، محترمتر و هتک حرمت آن قبیحتر است;مثلااگر شما در یکى از فنون، حظ و بهرهاى داشته باشید و اتفاق بیفتد که در محضرشخصى حاضر شوید که ورود وى و تخصصش در آن فن از شما بیشتر بوده بلکه سر آمد همه باشد، آیا محضر او را محترم نمى شمارید؟آیا به خود اجازه مىدهیدکه در حضور او عملى یا سخنى که موجب هتک حرمت آن محضر است انجامدهید؟
بىشک محضر او را محترم شمرده و از هتک حرمت ایشان پرهیز مى کنید.فطرت شما به شما حکم مى کند که اى ناقص!حرمت محضر کامل را هتک مکن و آن را محترم بشمار.
بنابر این، باید از کسى که مى گوید:من نمىتوانم گناه نکنم.پرسید:آیاخداوند را کامل مىدانى یا خیر؟اگر بگوید:خیر، سخنى را که تمام خدا پرستاندر بطلان آن متفقند بر زبان آورده است، و اگر بگوید:آرى، باید از او پرسید:اینخداوندى که به اعتراف خودت کامل است، آیا بر جمیع احوال و کردار و گفتار تومطلع و ناظر و حاضر است یا خیر؟اگر بگوید:خیر، باز بر خلاف همه الهیون سخن گفته است، و اگر بگوید:آرى، باید از وى پرسید:آیا خود را در مقابل خداوند کامل، ناقص مى دانى یا خیر؟اگر بگوید:نه، من نیز مانند او کامل هستم، باز هم بر خلاف ضرورت سخن رانده است و اگر بگوید:آرى، خود راناقص مىدانم، باید بدو گفت:اى آن که به نقص خود و کمال خداوند معترفى واو را بر خود ناظر و خود را در محضر او مىدانى و به حکم فطرتت محضر کاملرا براى ناقص محترم مى شمارى، چرا ادب محضر کامل را مراعات نمىکنى واز ارتکاب امور خلاف شؤون او پروایى ندارى؟چرا با فطرت خویش در افتاده وبر خلاف اقتضاى آن عمل مىکنى؟
ب)محضر عالم
یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام بیشترى برخوردار است، محضرعالم است.محضر عالم براى شخص جاهل محترمتر و هتک حرمت آن قبیحتراست;اگر عالم و جاهل هر دو در یک محضر اجتماع کنند، جاهل در حضورعالم دست از پا خطا نمىکند و جانب رضایت او را رعایت مىکند.حال با توجه به این مطلب، باید از کسى که به گناه تن مى دهد، پرسید:آیاخداوند را عالم نمىدانى که محضرش را حرمت نمى نهى؟یا این که او را اصلاحاضر محسوب نمىکنى که بىحساب و کتاب، به هر عملى دست مى زنى؟و یااین که محضر عالم و حاضر را محترم نمىدانى که از ارتکاب هر گناهى فروگذارنمى کنى؟
هر یک از امور مزبور مستلزم محذورى است;زیرا امر اول و دوم مستلزمامرى هستند که همه خدا پرستان آن را انکار مىکنند و امر سوم هم طبق آنچه ذکرشد، اقدام علیه فطرت است.
ج)محضر معلم
از جمله مواردى که محضر حاضر به حکم فطرت از احترام بالاترى برخوردارمىباشد، محضر معلم است.محضر معلم براى متعلم، محترمتر و بدین جهتکه محترمتر است هتک حرمتش قبیحتر است.متعلم به اقتضاى فطرتش در مقابلمعلم خویش کرنش و خضوع دارد و هیچ گاه به خود اجازه نمىدهد که در حضوراو عملى بر خلاف شان یا رضاى او مرتکب گردد.
حضرت استاد آیة الله حسن حسن زاده آملى-حفظه الله تعالى-بارهامىفرمودند:بنده حریم اساتیدم را بسیار حفظ مىکردم در حضور آنها به دیوار تکیه نمىدادم، چهار زانو نمىنشستم، هنگام سؤال حرفها را زیاد تکرار نمىکردم، با آنها بهچون و چرا نمىپرداختم، این همه به خاطر آن بود که مبادا سبب رنجش آنها فراهمآید و دلگیر شوند.
معظم له بار دیگرى ابراز فرمودند:من یک وقتى در محضر حضرت استاد الهى قمشهاى-رضوان الله تعالى علیه-بودم، ایشان چهار زانو نشسته بود و پاى راستشان از زیر عبا بیرون بود من که پهلوى ایشان نشسته بودم خم شدم و کف پاى ایشان را بوسیدم.ایشان به منفرمودند:چرا این کار را کردى؟بنده عرض کردم:من لیاقت ندارم که دستشمارا ببوسم، همین که پاى شما را ببوسم براى بنده خیلى مایه مباهات است.
غرض از این نقل آن که دانسته شود، متعلم در حضور معلم خویش تا چه اندازه خاضع است و محضر وى را محترم شمرده و از ارتکاب اعمال ناپسنداجتناب مىکند.
بنابر این، باید گفت:اى آن که مىگویى:من به گناه مبتلا هستم و نمىتوانمگناه نکنم، تو باید یک از امور ذیل را بپذیرى:یا باید خداوند را معلم خود ندانىو یا باید خود را در محضر خدا ندانسته و او را بر خود و اعمال و احوالت ناظرحساب نکنى و یا باید محضر استاد و معلم خود را محترم نشمارى.کدام یک ازامور مزبور را مى پذیرى؟آیا مىتوانى خداوند را معلم خویش ندانى؟
بىشک پاسخت منفى است، چرا که تو خود را مسلمان مى دانى و به قرآن اعتقاد دارى و در قرآن مجید چنین مىخوانى:
«بسم الله الرحمن الرحیم اقرا باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم (1) ;
به نام خداوندى که رحمت رحمانىاش عام و فراگیر و رحمت رحیمى او خاص مؤمنان است.بخوان به نام پروردگارت که آفرید.آفرید انسان را از خون بسته.بخوان که پروردگارت گرامىتر است.همانى که به وسیله قلم آموخت.آموخت انسان راآنچه نمىدانست.»
در آیات فوق خداوند خود را معلم و آموزگار انسان معرفى فرموده است.پسنمىتوانى معلم بودن خدا را منکر شوى.بدیهى استبر سر سفره علمى هر کس که بنشینى، در حقیقتبر سر سفره خدا نشستهاى.همان طور که اگر بر سفره طعامهر کس بنشینى، در حقیقتبر سر سفره خدا نشستهاى و از رزق او ارتزاقکردهاى;زیرا: ان الله هو الرزاق ذو القوة المتین (2) .
پس امر اول(انکار معلم بودن خدا)را نمىتوانى بپذیرى و بر اساس آنچهپیشتر گفته شد به امر دوم(این که خود را در محضر خداوند ندانى)نیز نمىتوانىملتزم گردى.
اما امر سوم:آیا مىتوانى چنین ادعا کنى که فطرت تو احترام به معلم راضرورى نمىداند و محضر او را محترم نمىشمارد؟قطعا خیر.بنابر این، تو که خدا را معلم خویش مىدانى و او را بر خود و اعمال خود حاضر و ناظر مىبینى وبه حکم فطرتت، محضر معلم را محترم مىشمارى، چارهاى ندارى جز آن که همیشه و در همه حال، مواظب اعمالت باشى و از ارتکاب هر عملى که موردسخط و غضب خداوند است، پرهیز کنى.
د)محضر مقتدر
یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام ویژهاى برخوردار است و هتکحرمت آن قباحتبیشترى دارد، محضر مقتدر است و براى شخص ضعیفمحترمتر است.این امر حتى در عالم حیوانات که از فطرت انسانى بىبهرهاند نیزمعتبر مىباشد چه رسد به عالم انسان.
اینک باید از کسى که مرتکب معصیت مىشود پرسید:اى انسان!تو آیا خدا رامقتدر نمىدانى که در حضور وى دستبه عصیان مىزنى؟یا این که خدا را حاضرنمىبینى؟و یا این که محضر مقتدر را محترم نمىشمارى؟
بىشک به اقتضاى ایمانت نمىتوانى اقتدار و حضور خداوند را منکر شوى، و نیز به حکم فطرتت نمىتوانى محضر فرد مقتدر را محترم ندارى.
بنابر این، با چه توجیهى آگاهانه مرتکب گناه مىشوى و حرمت محضر فردمقتدر را مى شکنى؟یا باید از ایمان خویش دستبشویى و یا از انسانیتت، و هرکدام از این دو امر برایت محذورى به دنبال دارد که گمان نمىرود زیر بار آن رفتهو بدان ملتزم شوى.
پس اى عزیز!به هوش باش و حرمت محضر خدا را به عنوان محضر، کامل، عالم، معلم و به عنوان محضر مقتدر که به حکم فطرتت همه آنها محترمند، نگاهدار و آن را به بهانههاى واهى هتک مکن و فطرت خدا آشنا و وجدان آگاهت را زیرپاهاى امیال و خواستههاى نفسانى و وسوسههاى شیطانى ضایع مساز.
این را نیز بدان که اگر به این توصیهها بىاعتنا باشى و آنها را نادیده انگارى، علاوه بر این که در قیامت، در محکمه عدل الهى، محکومى و هیچ عذر و بهانه اى ندارى، در محکمه وجدان و فطرت خویش نیز محکوم و شرمندهاى و هیچ گونه اعتذارى از تو پذیرفته نیست.
حرمت محضر خدا از دیدگاه قرآن
در این جا مناسب است توجهى به قول خداى تبارک و تعالى در سوره فصلتداشته باشیم که مىفرماید:
اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر (3) ;هر آنچه مىخواهید انجام دهید، بىگمان او به آنچه مىکنید بیناست.»
حق تعالى در این آیه شریفه به انجام دادن آنچه خواست مخاطبان بدان تعلقگیرد، امر مىفرماید.بى شک این امر، امر حقیقى نیست.بلکه امرى استتهدیدى.پیداست هر جایى که تهدیدى در کار باشد، باید چیزى به عنوان پشتوانه تهدید وجود داشته باشد که مخاطب با توجه به آن چیز، حساب کار خود را بکند واز اعمال خلاف رضاى تهدید کننده دستبردارد;مثلا مادرى کودک بازى گوشخود را تهدید کرده و مىگوید:هر کارى که دلت مى خواهد، انجام بده، اما اینرا هم بدان وقتى که پدرت به خانه آمد تمام آنچه را انجام دادهاى به او گزارشمىکنم.
در این مثال، مادر به کودک خود، به گونه تهدید آمیزى دستور مىدهد و بدومىگوید:هر چه مىخواهى بکن، ولى در کنار این دستور، گزارش به پدر را که کودک از آن هراس دارد و با توجه به آن از شرارت و شیطنت دست مىکشد، مطرح مىکند.باشد که این امر موجب شود تا کودک بازى گوش شرور، ازشرارت دست کشیده و مطابق خواسته مادر رفتار کند.
حال باید دید خداى تبارک و تعالى در آیه فوق، مخاطبان را به چه چیزى تهدیدکرده است؟آیا آنها را به عذابهاى اخروى تهدید فرموده یا آن که از عقوبت هاى دنیوى ترسانده است؟و خلاصه کلام:خداوند در آیه شریفه چه چیزى را به عنوان پشتوانه امر تهدید آمیز خود مطرح نموده است، که اگر انسان بدان توجه کند باید بترسد و حساب کار خویش را برسد و از اعمال ناشایسته ستبردارد؟
در جواب گوییم:خداى تبارک و تعالى در آیه شریفه فقط یک نکته را به عنوانپشتوانه تهدید ذکر نموده است که اگر مخاطب بدان نکته توجه کند، باید دست ازپا خطا نکند و آن این که: انه بما تعملون بصیر ; (4) بى گمان او به آنچه انجاممىدهید بیناست. »نمىفرماید هر چه را که مىخواهید انجام دهید، ولى بدانید که عذاب دردناک ابدى در انتظار شماست، بلکه مىفرماید:اى انسانها!هر عملى که دلتان مىخواهد، انجام دهید، ولى این را نیز بدانید که همه در محضر اوهستید و او مىبیند و بر همه اعمالتان مطلع است و شما اگر به انسانیتخویش باقى باشید، همین که بدانید در محضر او مىباشید کافى است که بترسید و دستاز پا خطا نکنید و در حضور حق تعالى به هر کارى دست نزنید.خداوند در سورهتوبه نیز مىفرماید:
و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون (5) ;اى پیامبر!به مردمبگو:هر عملى که مىخواهید[چه خیر و چه شر]انجام دهید.پس خدا و رسولاو و مؤمنان، عمل شما را مىبینند.»
این آیه، از نظر این که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و بندگان خاص خدا را در شهود ورؤیت اعمال داخل کرده است، دلالتش از آیه سوره فصلت بر مطلوب بیشتراست.بدین معنا که(طبق این آیه)انسان نه تنها در محضر خداست، بلکه درمحضر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و محضر بندگان خاص او نیز هست.
بنابر این، پیام آیه سوره توبه این است:اى کسانى که به خدا و رسول او اعتقاددارید!بدانید که شما در محضر و دید خدا و رسول خدا و مؤمنان خاص و بندگان مخلص او هستید، لذا مواظب اعمال خویش باشید و توجه کنید که چه مى کنید.مبادا در محضر آنان کارى کنید که موجب سرافکندگى خودتان و هتک حرمت آنانشود.
نمونهاى از اشراف ملکوتیان بر اعمال دیگران
روزى حضرت استاد حسن زاده-حفظه الله تعالى-نقل فرمودند:
«ما را با حضرت استاد محمد حسن قاضى طباطبایى-برادر مرحوم علامهطباطبایى، صاحب تفسیر قیم المیزان-قضایایى بود.گاه گاهى به من از حالات درونى ام خبر مىداد.ارتباطش با عالم ارواح بسیار قوى بود.آن جناب، بارى ابراز داشتند هر گاه که برایم مشکلى پیش بیاید و از حلش عاجز باشم به محضر شریف مرحوم آقا سید على قاضى طباطبایى-که در آن موقع سالها از وفات آنمرحوم گذشته بود و آن جناب از نشئه دنیا رخت بربسته و به دیار باقى شتافته بودند-تشرف حاصل مىکنم و مشکل خود را از جناب ایشان مىپرسم و ایشان هم جواب عنایت مىفرمایند.
این جانب به محضر شریف آقا سید محمد حسن-رضوان الله تعالى علیه-عرض کردم آقاى من!هر گاه که به محضر آقا سید على قاضى-رحمة اللهعلیه-مشرف شدید سلام ما را هم به محضر ایشان ابلاغ کنید و به ایشان بگویید:فلانى از شما التماس دعا دارد. مرحوم آقا سید محمد حسن قاضى، نیز استدعاىمرا پذیرفتند و وعده کردند که اگر به محضر مرحوم آقا سید على قاضى مشرفشدند، خواسته مرا به آن جناب عرضه کنند.آن زمان سپرى شد تا این که مرحومآقا سید محمد حسن به تبریز منتقل شدند و من هم که درس و بحثم به خاطرتعطیلات تابستانى تعطیل شده بود، قم را به مقصد شهر خودمان آمل ترک کردم ودر آن جا اشتغالاتى از قبیل درس و بحث و منبر…براى خودم ترتیب دادم.
تابستان بود و هوا خیلى گرم، کارهاى مسجد و درس و بحث و منبر هم بهقدرى زیاد بود که هر گاه به منزل مى آمدم خسته و کوفته بودم و بعد از صرف ناهار، نیاز شدیدى به خواب و استراحت داشتم.
در یکى از روزها که از کارهاى روز مره فارغ شده و به منزل بازگشته بودم، بعد از صرف ناهار، رفتم که بخوابم، ولى زمانى نگذشت که سر و صداى بچههابالا گرفت و اوضاع طورى شد که نتوانستم بخوابم.من که بسیار خسته بودم و ازطرف دیگر سر و صداى بچه ها مزاحم خوابم گردیده بود، به قدرى عصبانى شدمکه بلند شدم و بچهها را دنبال کردم.یکى از آنها که بزرگتر از همه بود از دستمگریخت و یک نفر دیگرشان را-که متوسط بود و مىخواستبگریزد-پاى پنجرهگرفتم و مشتى به پشت او کوفتم و یک نفر دیگرشان را-که از همه کوچکتر بود-تا داخل حیاط دنبال کردم و بالاخره در گوشه حیاط به دام افتاد و هیچ راه گریزىنداشت.این بچه که خود را گرفتار دید و تمام راهها را به روى خود بسته یافت، ناگهان خود را در آغوش من افکند و از شر من به خود من پناه آورد.
بنده از این کار، بسیار متاثر شده و در حقیقت من به دام افتادم و بچه مرا با اینکار شکار کرد.ناگهان به خود آمدم و از خود و کار خود بسیار شرمنده و ناراحتشدم و خلاصه دلم گرفت و اندوه شدیدى به من دست داد.با یک دنیا شرمندگىو ناراحتى به داخل اتاق برگشتم و براى بار دوم، رفتم که بخوابم، ولى هر چه سعى کردم که بخوابم خوابم نبرد.ناگزیر بلند شدم و با خود گفتم:بروم بازار وبراى بچه ها چیزى بگیرم و آنها را از این طریق خوشحال کرده و دلشان را به دستآورم.همین کار را نیز کردم.رفتم براى هر کدام از آنها چیزى گرفتم و آنها رانوازش کردم و بالاخره خوشحال شدند.ولى تنها چیزى که تغییر نکرد و به جاىخود باقى مانده بود گرفتگى درونى و اندوه شدید خود من بود که بیچارهام کردهبود;وقتى که دیدم نمىتوانم آرام باشم و به حال عادى برگردم، تصمیم گرفتم ازآمل خارج شده و مسافرتى-هر چند کوتاه-به جایى داشته باشم;لذا به مادربچه ها گفتم:من تصمیم دارم به تهران بروم.اگر امشب و فردا شب را برنگشتم نگران نباشید.عصر همان روز به طرف تهران حرکت کردم.اول مغرب به تهرانرسیدم.آن شب را در یکى از مدارس به سر بردم.صبح فرداى آن شب سراغ گاراژماشینهاى تبریز را گرفتم، رفتم دیدم یک اتوبوس آماده حرکت است.بلیتگرفته و سوار شدم.آن روز و آن شب را در راه بودیم.اول اذان صبح به مقصدرسیدیم.در ابتدا سراغ مدرسهاى را گرفتم تا بدان جا رفته و نماز صبح را به جاآورم.مدرسه طالبیه را نشان دادند.به سوى مدرسه طالبیه حرکت کردم و نمازصبح را در آن جا به جا آوردم.صبر کردم تا این که کم کم آفتاب بر آمد.از طلاب مدرسه سراغ منزل حضرت استاد سید محمد حسن الهى طباطبایى را گرفتم.آنهانیز آدرس منزل ایشان را به من دادند.و من روانه شدم.منزل را که یافتم در آن راکوفتم.خانمى پشت در آمد.گفتم:منزل آقا سید محمد حسن طباطبایى را مىخواهم.گفت:همین جاست.گفتم به آقا بگویید:فلانى است و قصدزیارت شما را دارد.خانم رفت و پس از لحظاتى خود آقا آمدند.بعد از سلام واحوال پرسى مرا به داخل منزل فرا خواندند.رفتم داخل و نشستم.در همان ابتداى امر جناب ایشان فرمودند:من در فکر این بودم که چگونه شما را پیدا کرده تا مطلبى را به شما بگویم.ولى بحمد الله خودتان آمدید و زحمت مرا کم کردید.گفتم:خیر باشد بفرمایید.
ایشان فرمودند:دیشب را با مرحوم قاضى محشور بودم و چون شماگفته بودید:اگر به حضور ایشان رسیدم سلام شما را به ایشان رسانده و بگویم فلانى التماس دعا دارد، لذا به حضور مرحوم قاضى عرض کردم:فلانى سلامرسانده و از شما التماس دعا دارد، اما مرحوم قاضى از شما گلهمند بود عرضکردم:چطور؟فرمود:آقاى قاضى فرمودند:از قول من به آقاى حسن زادهبگویید:چگونه هوس این راه را دارد در حالى که رفتارش با بچه ها آن گونه است؟من که خیلى شکسته شده بودم، با یک دنیا شرمندگى عرض کردم:آقاى من!بهخداوند قسم، اصلا من عادت ندارم با بچهها دربیفتم.این دفعه هم نمىدانم چرااین گونه شد، ولى مطمئنا همان گونه که نخستین بار بود، آخرین بار نیز خواهدبود و تکرار نخواهد شد.
من على رغم این که تصمیم داشتم شب را در منزل ایشان بمانم از شدت خجالتو شرمندگى نتوانستم آن شب را در آن جا به سر ببرم، لذا از محضرشان خداحافظىکرده و شب را در هتلى به صبح رساندم و صبح هم از تبریز خارج شدم.»
غرض از نقل حکایت مزبور این بود که خاطر نشان گردد من و تو و دیگران سررا در لاک خود فرو برده و هر کارى را که هواهاى نفسانى و امیال شیطانى دیکتهمىکنند، مرتکب مىشویم، غافل از آن که علاوه بر خدا و رسول او، ارواح اولیاو مؤمنین و ساکنان عالم ملکوت، همه بر ما مشرفند و تمام اعمال و کردارو رفتار ما را زیر نظر دارند و بر احوال ما مطلعند، هر چند که ما در حجابیم و آنها رانمىبینیم، ولى باید بدانیم که ندیدن ما مجوز آزادى ما در انجام هر عملى نیست، چرا که ملاک در لزوم حرمت گذارى محضر آنان این است که آنها ما را مىبینند، نهاین که ما آنها را ببینیم.همین که آنان ما را ببینند و ما نیز بدانیم که در محضر آنهاهستیم، کافى است که حرمت محضرشان را پاس بداریم و آن را هتک نکنیم.
به عنوان مثال:اگر جماعتى نابینا در محضر سلطانى حضور یابند، آیا به بهانهاین که سلطان را نمىبینند، مىتوانند هر طور که دلشان مىخواهد بنشینند یاهر گونه که میلشان بکشد سخن بگویند؟یا خیر، به مجرد این که بدانند در محضرسلطان هستند و او آنها را مىبیند، با خضوع و خشوع تمام مىایستند و آدابمحضر وى را به نیکوترین وجه مراعات مىکنند و از صدور هر گونه کار منافى آنمحضر اجتناب مىنمایند؟پاسخ روشن است.
بنابر این، اى آن که به خداوند معتقدى و حقانیت رسول او را باور دارى و به علم شان اولیا و مؤمنین معترفى، بدان که معصیت تو در محضر خدا و رسول او ومؤمنان و ملائکه واقع مىشود، آیا از اینها خجالت نمىکشى و از حضور ایشانحیا نمىکنى؟
بعضى از اساتید بزرگ اخلاق را دیدم، شب به حالتسجده خوابیده بود وبعدها فهمیدم داب آن بزرگوار این است که شبها همیشه به حالت سجده مى خوابد و در حضور خداوند حتى از دراز کردن پا و دراز کشیدن حیا مىکند.آنگاه تو در حضور او و اولیایش معصیت مىکنى و خجالت هم نمىکشى؟ببینتفاوت ره از کجا تا به کجاست، تو که در این نشئة با اولیا و مؤمنان مخلص اینقدر تفاوت دارى و از آنها تا این اندازه فاصله گرفتهاى، گمان مبر که در عالمآخرت با آنان بوده و از آنچه آنها بهرهمندند تو نیز بهرهمند باشى.
کوتاه سخن آن که:کسى که مىخواهد معصیت کند، باید مکانى را براىمعصیتبرگزیند که خداوند او را در آن مکان نبیند، در حالى که تصور چنین مکانىبا اعتقاد به این که خداوند در ناحیه وجود و ناحیه علم بىنهایت است، قابل جمعنیست و اصولا یک نفر مسلمان معتقد به قرآن نمىتواند چنان تصورى داشتهباشد;زیرا خداى تبارک و تعالى چنین مىفرماید:
و ما تکون فی شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکمشهودا اذ تفیضون فیه و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فى الارض و لا فی السماءو لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین (6) ;اى پیامبر!تو در هیچ حالىنباشى، و هیچ آیهاى از قرآن تلاوت نکنى، و[شما اى مردم]هیچ کارى نکنید، مگر آن که ما از همان لحظه که شروع به عمل مىکنید بر شما شاهد و ناظریم.و نیزبه اندازه سنگینى ذرهاى نه در زمین و نه در آسمان بر پروردگارت پوشیده نیست ونیست چیزى کوچکتر یا بزرگتر از آن، مگر آن که در کتابى روشن ثبت و ضبطاست.»
مرحوم شیخ ابو على فضل بن حسن طبرسى، صاحب تفسیر شریف مجمع البیان، در ذیل آیه فوق از قول امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن جناب فرمودند:
«هر گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم این آیه را تلاوت مىکردند به شدت مىگریستند.» (7)
اى عزیز!چیزى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى آن به شدت مىگریسته استباید منو تو را لااقل به فکر فرو برده و از بىخیالى و غفلتخارج سازد، و موجب شودکه مقطعى از عمر خویش را با توجه به حضور خدا به سر ببریم.بىشک اگرتوفیق آن را بیابیم که خود را در محضر او دیده و مراقب حضور وى باشیم، بسیارى از گناهان را ترک گفته و به مرتبهاى از عصمت-هر چند ضعیف-دستخواهیم یافت.
پى نوشت:
- علق(96)آیات 1-5.
- ذاریات(51)آیه 58.
- فصّلت(41)آیه 40.
- هود(11)آیه 112.
- توبه(9)آیه 105.
- یونس(10)آیه 61.
- «قال الصادق-علیه السلام-کان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اذا قرا هذه الآیة بکى بکاء شدیدا»،ج 5،ص 119.
توجه به مرگ و ترک گناه
چهارمین کارى که امام حسین علیه السلام از شخص معصیت کار خواست که قبل ازانجام هر معصیتى بدان مبادرت کند، این است که تصمیم بگیرد هر گاه فرشته مرگ براى قبض روحش آمد، از دادن جان امتناع کند و به خواسته عزرائیل گردن ننهد.
سید الشهداء-سلام الله علیه-در این جا باز به امرى که نزد همه انسانها مقبولو معتبر است اشاره مىکند و آن این که:آدمى فطرتا از لذتهاى زودگذر ومنقطع، خصوصا لذتهایى که تبعات سنگینى را به دنبال دارند، متنفر و گریزاناست.
به عنوان مثال:اگر شما را وارد باغى کنند که در آن تمام لذتهاى مادى واسباب خوش گذرانى فراهم باشد، بهترین میوهها، بهترین مناظر، بهترین غذاها وهزار و یک بهترینهاى دیگر در آن باغ موجود باشد، آن گاه به شما بگویند:مثلا بهمدت ده سال آزادید که از تمام این مناظر و غذاها و میوهها و دیگر امور بهرهببرید، ولى بعد از انقضاى مدت مذکور شما را به جبر از باغ بیرون مىبریم و براىهر یک از لذتها و خوش گذرانى هایى که داشته اید، عضوى از اعضاى بدن شمارا مى بریم، آیا حاضرید بدون توجه به این که روزى باید باغ را ترک کرده و براى هر یک از لذتها و خوش گذرانى ها، تاوانى کلان پس بدهید، یک سره مشغول لذت بردن و خوش گذراندن باشید؟بىشک اگر شما انسان فهمیده و عاقلى باشىجواب مىدهى:هرگز.
آرى، اگر شخص دیوانه باشد و یا این که او را از بیرون رفتن و تاوان دادنمعاف کنند، ممکن استبدون توجه به آنچه گفته شد مشغول تمتع و هوسرانىشود، که در هر صورت عیبى ندارد;چرا که از دیوانه توقعى نیست و معاف نیزتکلیفى ندارد.
اکنون اى عزیز!بدان که مثل دنیا و لذتها و خوش گذرانىهاى آن، مثلهمان باغى است که وصفش را خواندى که:«فى حلالها حساب و فى حرامهاعقاب; (1) در حلالش حساب و در حرامش عقاب است».و سرانجام باید روزىبا به صدا در آمدن زنگ مرگ، از همه چیز و همه کس دستبکشى و همه رابگذارى و بگذرى.آن گاه خودت باشى و اعمالت;خودت باشى و آنچه انجامدادهاى.خوب فکر کن و ببین آیا مىتوانى با در نظر گرفتن عواقب کار و تبعاتسنگین اعمال، هر چه مىخواهى انجام دهى و هر چه دوست دارى بخورى وبیاشامى و هر چه دلت مىخواهد بگویى و به هر چه میلت مىکشد نگاه کنى؟
آرى، اگر مرگى در کار نبود و براى همیشه در این عالم بودى شاید جا داشتمحور اعمالت را شهوات و خواستههاى نفسانى قرار دهى و به هیچ قید و بندىمقید نباشى، لیکن امر مرگ این گونه نیست.همان گونه که بدون اختیار آمدهاى، بدون اختیار نیز مىروى و به عبارت دیگر:همان گونه که بدون رضایت و اجازهتو را آوردهاند، بدون رضایت و اجازه نیز تو را خواهند برد.
در بعضى از روایات، عارضه مرگ به غلبه خواب بر انسان و مساله رستاخیز به بیدار شدن او از خواب تشبیه شده است;یعنى همان گونه که-چه بخواهى و چهنخواهى-در موقع معین خواب تو را مىرباید، در وقت مشخصى نیز مرگ بهسراغتخواهد آمد.و همان گونه که نمىتوانى از غلبه خواب در امان بمانى-هر چند پر قدرت و توانمند باشى-نیز نمىتوانى از عارضه مرگ، خودت رامصون و محفوظ دارى-هر چند قوى پنجه و نیرومند باشى.
حال که چنین است، آیا فکرى براى مرگ خودت و گرفتارىهاى بعد از آنکردهاى؟بىشک اگر فکرى کرده باشى دیگر نباید معطل بمانى و بگویى:مىخواهم خوب باشم ولى نمى توانم.و اگر براى گرفتارىهاى بعد از مرگ قدرى به فکر فرو رفته باشى نباید بگویى:چه کنم که گناه نکنم.خود همین فکراگر فکر باشد، باید تو را از هر گونه تمایل به پلیدى و گناه باز دارد که «کفى بالموتواعظا» و اگر مىبینى به هر گونه گناهى نزدیک مىشوى و اعمال و کردارتبىحساب و کتاب است، باید بدانى یا اصلا به فکر مرگ نیستى و یا فکرت، فکرنیست.
چه نیکو سروده استباباطاهر عریان:
به دنیا دل نبنده هر که مرده که دنیا سر بسر اندوه و درده به قبرستان گذر کن تا ببینى که دنیا با رفیقانت چه کرده به قبرستان گذر کردم صباحى شنیدم ناله و اندوه و آهى شنیدم کلهاى با خاک مىگفت که این دنیا نمىارزد به کاهى
پى نوشت:
- بحار الانوار،ج 42،ص 276.
توجه به تبعات اعمال و ترک گناه
پنجمین امرى که سید الشهدا-سلام الله علیه-از شخص گنهکار خواسته کهقبل از ارتکاب هر گناهى بدان ملتزم گردد، این است که چون فرشته موکل بر دوزخ بخواهد او را در آتش افکند، از آن امتناع کرده و در آتش داخل نشود.
رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان
قبل از آن که به شرح و تبیین آخرین بخش سخن امام حسین علیه السلام بپردازیم، لازماست مطلبى را به عنوان مقدمه براى روشن شدن فرمایش آن حضرت بیان کنیم وآن این است که:بدانیم رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطهاىاست؟آیا بهشتیا جهنم جایى استساخته و پرداخته، بدون آن که خود انسان درساختن آن نقشى داشته باشد؟آیا انواع عذابها و تنعماتى که در بهشت و جهنموجود دارند، امورى هستند که از انسان جدایند؟آیا بهشت و جهنم از ذات و نفسآدمى خارجند؟
در پاسخ گوییم:طبق آنچه از متون دینى اعم از آیات و روایات استفادهمىشود و قواعد عقلى و برهانى نیز مؤید آن است، بهشت و جهنم چیزىنیستند جز ظهور اعمال انسان;یعنى عذابها و آلام جهنم چیزى نیستند جزبازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نیز تنعمات بهشت چیزى نیستند جز رجوعنفس اعمال نیک انسان به انسان.گر چه در این تعابیر، مسامحاتى است که ازمطالب آینده روشن مىشود.حق تعالى در سوره یس درباره روز قیامتمىفرماید:
فالیوم لا تظلم نفس شیئا و لا تجزون الا ما کنتم تعملون (1) ;پس امروز بر کسىظلمى نمىرود و به چیزى جز اعمالتان پاداش داده نمىشوید.»
همان گونه که پیداست آیه مزبور صریح است در این معنا که جزاى هر عملانسان نفس همان عمل است;نه این که عمل چیزى باشد و جزا چیزى جز آن.درحقیقت یک چیز است که به اعتبارى عمل و به دیگر اعتبار جزاست.
و نیز در سوره آل عمران مىفرماید:
یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینهاو بینه امدا بعیدا ; (2) روزى که هر کس آنچه از خوبى انجام داده استحاضرمىیابد و آنچه از بدى انجام داده دوست مىدارد که میان آن عمل و او فاصله بسیاردورى بوده باشد.»
و نیز در سوره زلزال مىفرماید: یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و منیعمل مثقال ذرة شرا یره ; (3) آن روز مردم دسته دسته بیرون آیند تا کارهایشان بهآنان نشان داده شود.پس هر کس به اندازه ذرهاى کار نیک کرده باشد همان رامىبیند و هر کس به اندازه ذرهاى کار بد کرده باشد همان را مىبیند.» و همچنین در سوره کهف مىفرماید:
و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا ; (4) آنچه انجام دادهاند حاضرمىیابند و پروردگار تو به احدى ستم نمىکند.»
از تمام آیات یاد شده چنین استفاده مىشود:ما در قیامتبا خود اعمالمانسروکار داریم و نفس آنها را مشاهده مىکنیم، اگر خوب و زیبا باشند اساستنعمات اخروى ما و اگر بد و زشتباشند پایه ناراحتىها و عذابهاى اخروى ماقرار مىگیرند.نهایت امر آن که: اعمال انسان داراى دو صورت است:یکىملکى که فانى و زودگذر است;و دیگرى ملکوتى که باقى و زایل ناشدنى است.ما در دنیا با صورت ملکى آنها آشنا و از صورت ملکوتىشان بىخبر هستیم، ولىدر قیامت و همچنین در برزخ، از صورت ملکى آنها خبرى نیست و ما آنها را فقطبا چهره ملکوتىشان مشاهده مىکنیم، اگر زیبا باشند، نعیم ما هستند و اگر زشتباشند، جحیم ما خواهند بود.
اکنون که با مطالب فوق از طریق آیات آشنا شدیم، لازم است نظرى به روایات انداخته و منطق روایات را نیز درباره آنها بدانیم. مرحوم شیخ صدوق در معانى الاخبار نقل مىکند:
قال قیس بن عاصم:وفدت مع جماعة من بنى تمیم الى النبی صلى الله علیه و آله و سلم فدخلتو عنده الصلصال بن الدلهمش. فقلت:یا نبى الله!عظنا موعظة ننتفع بها;فاناقوم نعیر فى البریة.فقال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم:یا قیس ان مع العز ذلا و ان مع الحیاةموتا و ان مع الدنیا آخرة و ان لکل شىء حسیبا و على کل شىء رقیبا و ان لکلحسنة ثوابا و لکل سیئة عقابا و لکل اجل کتابا.و انه لا بد لک یا قیس من قرینیدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت.فان کان کریما اکرمک.و ان کانلئیما اسلمک، ثم لا یحشر الا معک و لا تبعث الا معه و لا تسال الا عنه فلا تجعله الا صالحا، فانه ان صلح انستبه و ان فسد لا تستوحش الا منه و هو فعلک» (5) .
خلاصه مفاد روایتیاد شده این است:قیس بن عاصم مىگوید:روزىهمراه با جماعتى از قبیله بنى تمیم خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسیدیم عرض کردم:اى پیامبر خدا!ما را نصیحتى کن تا از آن بهرهمند شویم، آن حضرت فرمودند:اى قیس! همانا با هر عزتى، ذلتى و با حیات، مرگى و با دنیا، آخرتى و براىهر چیزى، حسابگرى و بر هر چیزى، مراقبى و براى هر حسنهاى، ثوابى و براىهر سیئهاى، عقابى و براى هر مهلتى، پایانى است.
اى قیس!براى تو ناگزیر همنشینى خواهد بود که با تو دفن مىشود، در حالىکه او زنده است و تو مردهاى.اگر وى شریف باشد، گرامىات خواهد داشت، و اگر پست و فرومایه باشد، به حوادث تسلیمت مىکند.سپس او محشورنمىشود جز با تو و تو مبعوث نمىگردى جز با او و مورد سؤال قرار نمىگیرىجز درباره او.پس مواظب باش تا همراهى نیک براى خود انتخاب کنى;چرا کهاگر نیک باشد مایه انس تو خواهد بود و اگر بد باشد مایه وحشت تو و آن همنشینچیزى نیست جز اعمال و کردار تو.
مرحوم کلینى در اصول کافى باب«ادخال السرور على المؤمنین»نقل مىکندکه امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
« اذا بعث الله المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدمه امامه کلما راى المؤمن هولا مناهوال یوم القیمة قال له المثال:لا تفزع و لا تحزن و ابشر بالسرور و الکرامة من الله-عز و جل-حتى یقف بین یدی الله-عز و جل-فیحاسبه حسابا یسیرا و یامر به الىالجنة و المثال امامه فیقول له المؤمن:یرحمک الله نعم الخارج خرجت معیمن قبری و ما زلت تبشرنی بالسرور و الکرامة من الله حتى رایت ذلک فیقول:منانت فیقول:انا السرور الذى کنت ادخلت على اخیک المؤمن فی الدنیا خلقنى الله منه لابشرک (6) ;آن گاه که خداوند مؤمن را از قبرش بر مىانگیزاند، مثالىهمراه او از قبر خارج مىشود که پیشاپیش او مىرود و هر جا که آن مؤمن، وحشتىاز وحشتهاى قیامت را ببیند آن مثال به او گوید:مترس و اندوهگین مباش، بشارت باد تو را به سرور و کرامتخداوند تا این که در محضر حق تعالىمىایستد، پس خداوند او را به حسابى آسان محاسبه فرماید و فرمان دهد او را بهبهشتببرند، در حالى که مثال مذکور پیشاپیش او است.آن مؤمن به او گوید:خداوند تو را رحمت کند که خوب کسى بودى با من از قبر خارج شدى و هموارهمرا به سرور و کرامتخداوند بشارت دادى، تا این که آنچه را گفتى دیدم.توکیستى؟او مىگوید:من آن سرورى هستم که تو در دنیا بر دل برادر مؤمن خویشداخل ساختى و خداوند مرا از آن بیافرید تا تو را بشارت دهم.»
مرحوم فیض در کتاب وافى خود از کافى نقل مىکند که امیر مؤمنانعلى علیه السلام مىفرماید:
ان العبد اذا کان فی آخر یوم من ایام الدنیا و اول یوم من ایام الآخرة مثل له ماله وولده و عمله فیلتفت الى ماله فیقول:و الله انی کنت علیک حریصا شحیحا فمالی عندک؟فیقول:خذ منی کفنک.قال:فیلتفت الى ولده فیقول:و الله انیکنت لکم محبا و انی کنت علیکم محامیا فمالى عندکم؟فیقولون:نودیک الىحفرتک فنواریک فیها.قال:فیلتفت الى عمله فیقول:و الله انی کنت فیکزاهدا و ان کنت علی ثقیلا فما لی عندک؟فیقول:انا قرینک فی قبرک و یوم نشرکحتى اعرض انا و انت على ربک; (7) به درستى که هر گاه بنده خدا در آخرینروز از روزهاى زندگى دنیا-که نخستین روز از روزهاى زندگى آخرت اوست-قرار گیرد، سه چیز برایش متمثل گردد: یکى مالش و دیگرى فرزندانش و سومى عملش.به مالش نگریسته و مىگوید:سوگند به خدا، که من در به دست آوردنتو حریص و در خرج کردنتبخیل بودم، اکنون براى من چه مىکنى؟مال گوید:تنها چیزى که از من به تو مىرسد کفن توست.سپس متوجه فرزندانش مىشود ومىگوید:قسم به خدا، که من شما را دوست مىداشتم و در همه جا از شماحمایت مىکردم، اکنون شما براى من چه مىکنید؟گویند:تنها کارى که از مابر مىآید این است که تو را به قبرت رسانده و در آن پنهانت کنیم.سرانجام رو بهعملش کرده و مىگوید:به خدا سوگند، که من در انجام دادن تو بى رغبت بودم وبه جا آوردن تو بر من سنگین بود، ولى با این همه تو را انجام دادم، تو براى من چهمىکنى؟گوید:من در قبر و رستاخیزت همواره با تو هستم تا این که هر دو برخداوند عرضه گردیم.»
و نیز مرحوم فیض در همان باب از کافى نقل مىکند که امام صادق علیه السلام فرمود: «ما من موضع قبر الا و هو ینطق فی کل یوم ثلاث مرات:انا بیت التراب.انابیت البلى.انا بیت الدود.قال:اذا دخله عبد مؤمن قال:مرحبا و اهلا…فیفسح له مد البصر و یفتح له باب یرى مقعده من الجنة قال:و یخرج من ذلکرجل لم ترعیناه شیئا قط احسن منه.فیقول:یا عبد الله ما رایتشیئا قط احسنمنک فیقول:انا رایک الذی کنت علیه و عملک الصالح الذی کنت تعمله…و اذادخل الکافر قبره قالت له:لا مرحبا بک و لا اهلا… و یفتح له باب الى النار فیرىمقعده من النار ثم انه یخرج منه رجل اقبح من راى قط قال:فیقول:یا عبد اللهمن انت فما رایتشیئا اقبح منک قال:فیقول:انا عملک السییء الذی کنتتعمله و رایک الخبیث…; (8) هیچ موضع قبرى نیست مگر آن که هر روز سه بارمىگوید:من هستم خانه خاک، منم خانه فرسودگى و پوسیدگى، منم خانهکرمها.هر گاه بنده مؤمنى در آن داخل شود، به او خوش آمد گوید…سپس تا جایى که چشم کار کند قبرش گشاده گردد و درى از بهشتبه رویش باز شود کهجایگاه خود را در آن ببیند و از آن در، مردى خارج شود که تا آن زمان کسى را بدانزیبایى ندیده باشد.بنده مؤمن به او گوید:اى بنده خدا!تو کیستى که تاکنون کسىرا بدین زیبایى ندیدهام؟گوید:من عقیده تو هستم که در دنیا بر آن بودى و نیز عملصالح توام که در دنیا انجام دادى…ولى هر گاه شخص کافر داخل قبرش گردد، قبر به او خوش آمد نگوید…پس او را فشار دهد…و درى از جهنم به رویش بازگردد که جایگاهش را در آن ببیند;سپس از آن در، مردى خارج شود که تا آن زمانکسى را بدان زشتى ندیده باشد.کافر به او گوید:اى بنده خدا!تو کیستى که تاکنون کسى را بدین زشتى ندیدهام؟گوید:من عمل بد تو هستم که در دنیا انجامدادى و نیز عقیده خبیث توام که بر آن بودى.»
و نیز در حدیث نبوى آمده است:
«انما هی اعمالکم ردت الیکم; (9) این عذابها همان اعمال شماست که بهسوى شما بازگشته است.»
از مجموع آنچه نقل شد، استفاده مىشود که اساس بهجت و سرور ما، یاخداى ناکرده وحشت و عذاب ما در آخرت، اعمال ماست;یعنى نفس این اعمالاست که یا نعیم ما خواهند بود و یا خداى ناکرده جحیم ما.
مولوى-علیه الرحمه-مطلب مذکور را در دفتر سوم مثنوى نیک به تصویرکشیده است:
چون سجودى یا رکوعى مرد کشت شد در آن عالم سجود او بهشت چون که پرید از دهانش حمد حق مرغ جنتساختش رب الفلق حمد و تسبیحت نماند مرغ را گر چه نطفه مرغ با دست و هوا چون ز دستت رست ایثار و زکات گشت این دست آن طرف نخل و نبات آب صبرت جوى آب خلد شد جوى شیر خلد مهر تست و ود ذوق طاعت گشت جوى انگبین مستى و شوق تو جوى خمر بین چون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختى گشت از و زقوم رست چون زخشم، آتش تو در دلها زدى مایه نار جهنم آمدى آتشت این جا چو آدم سوز بود آنچه از وى زاد مرد افروز بود آتش تو قصد مردم مىکند نار کز وى زاد بر مردم زند آن سخنهاى چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گیرد دمت اولیا را داشتى در انتظار انتظار رستخیزت گشتیار وعده فردا و پس فرداى تو انتظار حشرت آمد واى تو منتظر مانى در آن روز دراز در حساب و آفتاب جان گداز کآسمان را منتظر مىداشتى تخم فردا ره روم مىکاشتى خشم تو تخم سعیر دوزخ است هین بکش این دوزخت را کین فخ است (10)
مرحوم صغیر اصفهانى نیز در این باره به زبان هزل و افسانه چنین گوید:
داد درویشى از ره تمهید سر قلیان خویش را به مرید گفت:از دوزخ اى نکو کردار قدرى آتش بروى آن بگذار بگرفت و ببرد و باز آورد عقد گوهر زدرج راز آورد گفت:در دوزخ آنچه گردیدم درکات جحیم را دیدم آتش هیزم و ذغال نبود اخگرى بهر انتقال نبود هیچ کس آتشى نمىافروخت ز آتش خویش هر کسى مىسوخت (11)
رابطه اعمال انسان با شخصیت وى
اکنون که دانستى رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطهاى است، وقت آن رسیده تا بدانى رابطه اعمال انسان با خود او چگونه است;لذا گوییم:طبق فرموده خداى تبارک و تعالى در سوره هود آن جا که راجع به فرزند نوحمىفرماید: یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح (12) انسان نفس عمل خوداست و هر کسى در طول عمرش، خود را با اعمال خویش مىسازد;یعنى کسى کهمحصول فعالیتشبانه روزىاش جز اعمال آلوده و پلید چیزى نیست، خود یکپارچه پلیدى است و کسى که محصول فعالیتشبانه روزى او جز اعمال نیک ونورانى چیزى نیست، خود یک پارچه نیکى و نورانیت است.به عبارت دیگر، اعمال و رفتار انسان به حسب صور ملکوتىشان، تشکیل دهنده گوهر ذات انسانى و سازنده هویت و شخصیت آدمىاند و انسان با اعمال و کردار و افکار وادراکش سازنده خویش است.
بعد از آن که ارتباط بین بهشت و جهنم را با اعمال آدمى دانستى و نیز ارتباطبین آدمى و اعمالش را دریافتى، اگر نیک بنگرى باید به این نتیجه برسى که بهشتو جهنم هرگز از انسان جدا نیستند و انسان نیز هرگز از آنها بریده نیست;بلکه بهجاى آن که بگویى انسان در بهشتیا جهنم است، باید بگویى:بهشتیا جهنم درانسان است، بلکه بالاتر باید بگویى:انسان، یعنى بهشت و جهنم.اگر آدمىسراپا طاعت و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است.و اگر خداى ناکرده غرقدر عصیان و گناه باشد، او خود جهنم است.
نیز اگر خوب دقت کنى باید معناى فرموده خدا را آنجا که مىفرماید: فاما انکان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم… (13) ، یا آن جا که مىفرماید: وجیىءیومئذ بجهنم (14) خوب دریابى.
بعد از ذکر این مقدمه نسبتا طولانى، مىپردازیم به فرموده حضرت حسین بن على علیهما السلام که فرمود:
اى انسان گنهکار!تو باید قبل از ارتکاب گناه تصمیم بگیرى
یاد خدا اساسی ترین رکن در مراقبه
همان طور که گفته شد و تو نیز دانستى، اگر شخص گنه کار از کسانى باشد کهدر اثر غفلتبه دام گناه مىافتند، باید با مراقبه شدید، غفلت را از خود دور کردهو با از بین بردن غفلت، خویش را از چنگ معاصى برهاند.
اکنون سخن ما این است که رکن رکین و پایه اساسى مراقبه، همیشه و در همهجا و در هر حالى به یاد خدا بودن است، که طبق برخى از روایات یکى ازمشکلترین کارهاست (1) و چون چنین است، یکى از بهترین اعمال است (2) . در عظمت و اهمیتیاد خدا همین بس که خداى تبارک و تعالى از آن به کمراضى نگشته و برایش حدى معین نفرموده است.
مرحوم ثقة الاسلام کلینى در کتاب دعاى اصول کافى، باب«ذکر الله کثیرا»بهاسنادش از امام صادق علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت فرمود:
ما من شیء الا و له حد ینتهى الیه الا الذکر فلیس له حد ینتهی الیه.فرض اللهالفرائض فمن اداهن فهو حدهن، و شهر رمضان، فمن صامه فهو حده.و الحج، فمن حج فهو حده.الا الذکر، فان الله-عز و جل-لم یرض منهبالقلیل، و لم یجعل له حدا ینتهی الیه.ثم تلا هذه الآیة:«یا ایها الذین آمنوااذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا (3) فقال:لم یجعل الله-عز و جل-له حدا ینتهی الیه.قال:و کان ابی علیه السلام کثیرالذکر.لقد کنت امشى معه و انه لیذکر الله و آکل معه الطعام و انه لیذکر الله ولقد کان یحدث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر الله و کنت ارى لسانه لازقا بحنکهیقول:لا اله الا الله و کان یجمعنا فیامرنا بالذکر حتى تطلع الشمس و یامربالقراءة، من کان یقرا منا، و من کان لم یقرا منا امره بالذکر (4) ;هر چیزى را حدى است که بدان پایان مىپذیرد، مگر ذکر و یاد خدا که براى آن حدىوجود ندارد[مثلا]خداوند نمازهاى پنج گانه را واجب ساخت که به جا آوردن آنهاحد آنهاست.همچنین روزه ماه رمضان را واجب کرد که روزه دارى حد آن است.همین طور حج را واجب گردانید که گزاردن آن، حد آن است;جز یاد خدا که از آنبه کم راضى نگشت و برایش حدى مقرر نفرمود.سپس حضرت این آیه را تلاوتکرد: یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا (5) ;اى گروهمؤمنان!خداى را بسیار یاد کنید و او را در بامدادان و شبانگاهان تسبیح نمایید. آن گاه فرمود: پدرم-که درود خدا بر او باد-خداى را بسیار یاد مىکرد.هنگامىکه با او راه مىرفتم، او مشغول ذکر خدا بود.با او غذا مىخوردم او به یاد خدا بود.با مردم سخن مىگفت، ولى هیچ گاه سخن گفتن، او را از یاد خدا باز نمىداشت، و من خود مىدیدم که زبانش به کامش چسبیده و یکسره«لا اله الا الله»مىگوید.بین الطلوعین ما را جمع مىکرد و دستور مىداد تا بر آمدن خورشید ذکر بگوییم وبه یاد خدا باشیم.هر یک از ما را که قرائت قرآن مىدانستبه تلاوت آن دستورمىداد و کسى را که قرائت قرآن نمىدانستبه ذکر و یاد خدا امر مىفرمود.»
حال که به اهمیتیاد خدا به عنوان رکن عمده و پایه مهم«مراقبه»اشاره شد.به جاستبا استفاده از آیات و روایات به آثار و خواص یاد خدا و نیز به عواقب وتبعات غفلت از خدا جل و علا اشاره کنیم و بدین ترتیب بر فواید و عواید بحثبیفزاییم.
آثار و خواص یاد خدا
الف)یاد خدا موجب اطمینان و آرامش قلب است:
الا بذکر الله تطمئن القلوب ; (6) آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش مىیابند.»دلى که به یاد خداوند مشغول است هراس و حشتبدان راه نمىیابد و بااضطراب و تشویش سر و کار ندارد.
ب)یاد خدا موجب فلاح و رستگارى است:
فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرالعلکم تفلحون ; (7) پس چون نماز گزارده شد، در زمین پراکنده شوید و از فضلخدا طلب نمایید و خدا را فراوان یاد کنید.باشد که رستگار گردید.» یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئة فاثبتوا و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون ; (8) اى گروه مؤمنان!چون با دستهاى دشمن رو به رو شدید، پایدار باشید و خداى رابسیار یاد کنید.باشد که رستگار شوید.»
از این دو آیه استفاده مىشود که پیروزى و رستگارى مؤمن-چه در جبهه جنگو جهاد و چه در صحنه کار و تلاش-مرهون یاد خداست.کارگر و کاسب وکارمند و کارفرمایى که از خدا غافل است، روى رستگارى را نخواهد دید، هر چند ظاهرى درست داشته باشد.همچنین سرباز و جنگجویى که از خدا غافل است، به پیروزى واقعى دست نخواهد یافت، گر چه چند صباحى، اوضاع بروفق مراد او تغییر کند.
ج)یاد خدا موجب یاد خدا از بندهاش است:
فاذکرونى اذکرکم ; (9) مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.
قال الله-عز و جل-لعیسى علیه السلام:یا عیسى!اذکرنى فی نفسک، اذکرک فى نفسى;و اذکرنى فی ملاک، اذکرک فی ملا خیر من ملاء الآدمیین ; (10) اى عیسى!مرا درنهانخانه دل یاد کن تا تو را در باطن خویش یاد کنم.مرا آشکارا در میان آدمیانبه یاد آور تا تو را آشکارا در میان گروهى که بهتر از آدمیان هستند، یاد آورم.»
د)یاد خدا علامتخردمندان است:
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و… ; (11) همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانههایى استبراى خردمندان.همانکسان که خداى را در حال ایستاده و نشسته و(و هنگام خوابیدن)بر پهلوهایشانیاد مىکنند و…»
ه)یاد خدا غایت نماز است:
حق تعالى به کلیم خود حضرت موسى علیه السلام مىفرماید:
اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکرى ; (12) همانا خداى یکتامن هستم و جز من خدایى نیست پس مرا بنده باش و نماز را جهتیاد منبه پادار.»
بنابر این، هدف از نماز(ستون دین)یاد خداست و یاد خدا به نماز، روح واصالت مىبخشد.نماز خالى از یاد خدا کالبدى بىجان است که ارزش و قیمتش بسیار ناچیز است.
و)یاد خدا موجب ورود به ضیافتخانه الهى است:
قال الله سبحانه فی بعض کتبه:اهل ذکری فی ضیافتی ; (13) خداى سبحان دربرخى از کتابهاى آسمانى فرموده است:کسانى که به یاد من هستند، در ضیافتو میهمانى من به سر مىبرند.»
ز)یاد خداوند انسان را به همنشینى با او مىکشاند:
قال الله تعالى:انا جلیس من ذکرنی ; (14) من با کسى که به یاد من باشد، همنشین هستم.» بدیهى است که همنشین در همنشین خود اثر مىگذارد، همان طور کههمنشین از همنشین خویش اثر مى پذیرد.
سعدى-علیه الرحمه-در این باره چنین سروده است:
گلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم بدو گفتم:که مشکى یا عبیرى که از بوى دل آویز تو مستم بگفتا:من گلى ناچیز بودم و لیکن مدتى با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد و گرنه من همان خاکم که هستم (15)
بنابر این، کسى که با یاد خدا به همنشینى با او تشرف مىیابد، کم کم در اثراین همنشینى به صفات ربوبى متصف گشته و یک پارچه ملکوتى مىشود.
ح)یاد خداوند، سبب سیر در باغهاى بهشت است:
از نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روایتشده است که فرمود:
ارتعوا فی ریاض الجنة.فقالوا:و ما ریاض الجنة؟فقال:الذکر غدوا و رواحافاذکروا…الا ان خیر اعمالکم و اذکاها عند ملیککم، و ارفعها عند ربکم فیدرجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشمس ذکر الله سبحانه و تعالى; (16) در باغهاىبهشتسیر کنید و از نعمتهاى آن بهرهمند شوید.پرسیدند:باغهاى بهشت کداماست؟فرمود:در بامدادان و شبانگاهان به یاد خدا بودن;پس خدا را یاد کنید…هان! همانا بهترین و پاکیزهترین کار در نظر خدا و مؤثرترین عمل در بالا رفتندرجات نزد پروردگار و بهترین چیزى که خورشید بر آن طلوع کرده، یاد خداوندسبحانه و تعالى است.» ط)یاد خدا موجب جلب دوستى خداست:
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
من اکثر ذکر الله تعالى، احبه الله; (17) هر کس خدا را فراوان یاد کند، خدا او رادوست مىدارد.»
ى)یاد خداوند موجب آزادى از آتش و رهایى از نفاق است:
از پیامبر گرامى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود:
«من اکثر ذکر الله کتبت له براءتان:براءة من النار و براءة من النفاق; (18) کسى کهخدا را بسیار یاد کند، دو نوع آزادى براى او ثبت مىشود.آزادى از آتش و رهایىاز نفاق».
یا)یاد خدا آدمى را به زندگى حقیقى سوق مىدهد:
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در این باره چنین فرمود:
مثل الذی یذکر ربه و الذى لا یذکره مثل الحى و المیت ; (19) مثل کسى که به یادپروردگارش است و کسى که به یاد او نیست مثل انسان زنده و مرده است.»
یب)یاد خداوند دل را جلا داده و از کدورتها پاک مىکند:
امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
«ان الله سبحانه جعل الذکر جلاء للقلوب.تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعدالعشوة و تنقاد به بعد المعاندة; (20) همانا خداوند یاد خود را مایه صیقل دلها قرار داد.به برکت یاد خداست که دلها سنگینى و کورى و چموشى را رها کرده و دربرابر حق خاضع و فرمان بردار مىگردند.»
تبعات غفلت و اعراض از یاد خدا
الف)اعراض از یاد خدا موجب تنگى معیشت در دنیا و باعث کورى در آخرت است:
و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیمة اعمى ; (21) هر کهاز یاد من روى گرداند بىشک برایش زندگانى سختى خواهد بود و در روزرستاخیز، او را کور محشور خواهیم کرد.»
و قال للذى ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک.فانساه الشیطان ذکر ربه فلبثفى السجن بضع سنین ; (22) یوسف به آن کس که گمان برد[از زندان]آزاد مىشودگفت:مرا نزد مولایتیاد کن.پس شیطان یاد پروردگارش را از خاطر او برد و دراثر این فراموشى، چند سالى در زندان ماند.»
و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا ; (23) هر که از یاد پروردگارشاعراض کند، خداوند او را به عذابى که پیوسته شدت یابد مىکشاند.»
ب)ترک یاد خدا علامت منافقان است:
ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلوة قاموا کسالى، یراءون الناس و لا یذکرون الله الا قلیلا ; (24) همانا منافقان با خدا خدعه مىکنندو او نیز با آنان خدعه مىکند و هنگامى که به نماز بر مىخیزند، با تنبلى وکسالت مىایستند. اعمالشان را براى نشان دادن به مردم انجام مى دهند و خدا را جز اندکى یاد نمى کنند.»ج)ترک یاد خدا مایه حسرت و ندامت است:
امام صادق علیه السلام روایت مىکند که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ما من قوم اجتمعوا فی مجلس فلم یذکروا اسم الله-عز و جل-و لم یصلوا علىنبیهم الا کان ذلک المجلس حسرة و وبالا علیهم; (25) مجلسى که مردم در آنگردهم آیند و خدا را یاد نکنند و بر پیامبرشان درود نفرستند، مایه حسرت و وبالاست.»
«ان اهل الجنة لا یندمون على شیء من امور الدنیا الا على ساعة مرت بهمفى الدنیا لم یذکروا الله فیها; (26) اهل بهشتبر هیچ یک از امور دنیا که ازآنها فوت شده پشیمان نیستند، مگر بر ساعتى که بر آنان بدون یاد خدا گذشتهباشد.»
د)اعراض از یاد خدا انسان را به همنشینى با شیاطین مىکشاند:
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین ; (27) هر کس از یاد خدااعراض کند، شیطانى را بر او خواهیم گماشت تا همنشین وى باشد.»
ه)دلى که یاد خدا بدان راه نیابد، در گمراهى آشکار خواهد ماند:
فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فى ضلال مبین ; (28) و اى بر سخت دلاندر برابر یاد خدا، آنان در گمراهى آشکارند.»
و)ترک یاد خدا، دل را مىمیراند:
«فیما ناجى الله به موسى علیه السلام قال:یا موسى!لا تنسنی على کل حال فاننسیانی یمیت القلب; (29) خداى تبارک و تعالى به حضرت موسى علیه السلام فرمود:اىموسى در هر حالى که هستى مرا از یاد مبر، چرا که از یاد بردن من دل رامىمیراند.»
ز)خدا فراموشى موجب خود فراموشى است:
و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون ; (30) مانند آنانىمباشید که خدا را فراموش کردند و او[نیز]آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنهاهمان فاسقانند.»
کسى که نه به یاد خداست و نه به فکر خود، از ارتکاب هیچ عمل خلاف وگناهى روى گردان نیست، مثل چنین شخصى مانند کسى است که در مسیرهاىخطرناک و پرتگاههاى مخوف، بر مرکبى چموش-آن هم بىلگام و افسار-سوارشود و هر لحظه ممکن استبه درهاى هولناک سقوط کند و هلاک شود.
کسى که از یاد خدا غافل است صرف نظر از این که به عواقب سوء ترک یادخدا دچار مىشود، خود را از همه امتیازات و مواهب مخصوص اهل ذکر محروممىکند و از آنها بهرهاى نخواهد داشت.
امیر مؤمنان قدوه سالکان و سر آمد ذاکران حضرت على بن ابى طالب-علیهآلاف التحیة و الثناء-در خطبهاى اهل ذکر را بسیار نیکو وصف کرده است که ما درپایان این قسمتبه نقل و ترجمه بخشى از آن تبرک مىجوییم:
«و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا.فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه.یقطعونبه ایام الحیوة و یهتفون بالزواجر عن محارم الله فی اسماع الغافلین و یامرونبالقسط و یاتمرون به و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه، فکانما قطعوا الدنیا الىالآخرة و هم فیها.فشاهدوا ما وراء ذلک.فکانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ فیطول الاقامة فیه و حققت القیامة علیهم عداتها، فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیاحتى کانهم یرون ما لا یرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون…; (31) بىگمان براىذکر و یاد خدا اهلى است که دنیا را با آن معاوضه نمودهاند.پس هیچ تجارت وداد و ستدى آنها را از یاد خدا باز نمىدارد.ایام زندگى را با یاد او سپرى مىکنند ودر گوش غافلان ندا در مىدهند و آنان را از محرمات الهى باز مى دارند.مردم رابه اجراى عدالت فرا مىخوانند و خود نیز بدان پاى بندند و آنان را از کارهاى زشتباز مىدارند و خود نیز از آنها اجتناب مىکنند.در حالى که هنوز در دنیا به سرمىبرند گویى دنیا را پیموده و به آخرت رسیدهاند و امور مربوط به آن را از نزدیکمشاهده کردهاند، و گویى بر امورى که برزخیان در طول اقامتشان در برزخ با آنهاسر و کار دارند، مطلع گشته و قیامت وعده هایش را در حق آنان محقق ساختهاست.پس براى اهل دنیا طورى از آن امور پرده بر مىدارند که گویى مىبینند آنچهرا مردم نمىبینند و مىشنوند آنچه را که مردم نمىشنوند…»
اوقات خوش آن بود که با دوستبه سر شد باقى همه بىحاصلى و بىخبرى بود (32)
اکنون اى عزیز!خوب تامل کن و بنگر در طول شبانه روز چقدر به یاد خدایىو تا چه اندازه دلت متوجه خداست و تا چه حد در کارها خدا را در نظر دارى؟آیااز آنانى که مصداق فرموده امیر مؤمنان على علیه السلام هستند؟یا از آنانى که در فکر ودلشان همه چیز هست جز یاد خدا و مراعات همه چیز و همه کس را مىکنند جز مراعات خدا؟
اگر از گروه اولى خوشا به حالت و گوارایتباد دولت و غنیمتى که خداوند بهتو ارزانى داشته و خواهد داشت;گوارایتباد بهجت و سرورى که نصیبتشده وخواهد شد.ولى اگر خداى ناکرده از گروه دومى، بدا به حالت و واى بر تو ازافتضاحى که براى خود به بار آوردهاى و خواهى آورد.واى بر تو!از حسرت وندامتى که در قیامتبدان دچار خواهى شد و از آن راه گریزى نخواهى داشت.
پى نوشت:
- رسول خدا-صلى الله علیه و آله-فرمود:«یا علی!ثلاث لا تطیقها هذه الامة:المواساة للاخ فی ماله و انصافالناس من نفسه و ذکر الله على کل حال;اى على!سه کار است که تحمل آنها بر این امت مشکل است:رعایت مساوات مالى با برادران مؤمن;رفتار منصفانه با مردم و یاد خدا در همه حال.»مجلسى،بحار الانوار،ج 74،ص 45.
- پیامبر گرامى اسلام-صلى الله علیه و آله-فرمود:«یا على!سید الاعمال ثلاث خصال:انصافک الناس مننفسک،و مواساتک الاخ فی الله-عز و جل-،و ذکرک الله-تبارک و تعالى-على کل حال;اى على!سرور و سیداعمال سه خصلت است:رفتار منصفانه با مردم;رعایت مساوات مالى با برادران ایمانى و یادخداوند در همه حال.»همان،ص 44.
- احزاب(33)آیه 41.
- کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 361.
- رعد(13)آیه 28.
- رعد(13)آیه 28.
- جمعه(62)آیه 10.
- انفال(8)آیه 45.
- بقره(2)آیه 152.
- کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 364.
- آل عمران(3)آیات 190،191.
- طه(20)آیه 14.
- حسن بن محمد دیلمى،ارشاد القلوب،باب 21،ص 82.
- همان،باب 13،ص 60.
- شیخ مصلح الدین سعدى،گلستان سعدى،ص 3.
- حسن بن محمد دیلمى،ارشاد القلوب دیلمى،باب 13،ص 60.
17و18. کافى،معرب به اعراب استاد آیة الله حسن زاده آملى،ج 2،ص 362.
- حمصى محمد حسن،مفردات القرآن،ذیل آیه 45 از سوره عنکبوت.
- نهج البلاغه محمد عبده،خطبه 220.
- طه(20)،آیه 124.
- یوسف(12)آیه 42.
- جن(72)آیه 17.
- نساء آیه 142.
- کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 360.
- میرزا حسین نورى،مستدرک الوسائل،ج 1،ص 382.
- زخرف(43)آیه 36.
- زمر(39)آیه 22.
- کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 361.
- حشر(59)آیه 19.
- نهج البلاغه محمد عبده،خطبه 220.
- حافظ،دیوان حافظ.
روزه مهمترین عامل تقویت اراده
خلاصه آنچه تاکنون گفتیم این شد که شخص معصیت کار اگر از کسانى باشدکه بر اثر بىاعتقادى یا ضعف اعتقاد و ایمان به مبدا و معاد و تبعات اعمال، به دامگناهان گرفتار مى آیند.وظیفه او این است که قبل از هر چیز به تقویت اعتقاداتخویش پردازد و از این طریق با از بین بردن علت گناه، خود را از شر معاصى خلاص کند و اگر از کسانى باشد که بر اثر غفلت از اعتقادات به گناهان نزدیکمىشوند، وظیفهاش این است که با مراقبهاى شدید، هر آنچه را بدانها معتقداست، پیش چشم خود مجسم کند و هیچ گاه آنها را از نظر دور ندارد و از این راهبا از میان برداشتن عامل گناه بر دورى از گناه توفیق یابد.
اکنون جاى آن است که خاطر نشان سازیم اگر شخص گنهکار از کسانى باشدکه بر اثر ضعف اراده و سست عنصرى تن به گناه مىدهند، چه باید بکند.
لذا گوییم:کسى که به ضعف اراده مبتلا است و به همین سبب على رغماعتقاد به مبدا و معاد و تبعات اعمال و توجه به همه امور یاد شده باز به گناه دستمىیازد، اگر صادقانه قصد اصلاح داشته باشد و به راستى بخواهد از گناهانفاصله بگیرد، قبل از هر چیز باید با به کار بستن برخى از ریاضتهاىشرعى، اراده ضعیف خود را تقویت کند.آن گاه که اراده اش قوى شد، به سهولتمىتواند از گناهان دستشسته و از شر آنها در امان بماند.
حال اگر بگویى:آن ریاضتشرعى که انسان را در تقویت اراده، یارىمىرساند چیست؟در جواب گوییم:ریاضتى که در راس همه ریاضتهاىشرعى است و در صورتى که با همه شرایط و ضوابط خاص خود اجرا گردد، درتقویت اراده تاثیرى شگرف دارد، روزه است.
خداى تبارک و تعالى مىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکمتتقون ; (1) اى مؤمنان!روزه بر شما واجب شد همان طور که بر امتهاى پیش ازشما واجب بود شاید که[بدین وسیله]تقوا پیشه سازید.»
رابطه روزه با تقویت اراده
اگر گفته شود:چه ارتباطى بین روزه گرفتن و تقویت اراده است؟در جوابگوییم:آدمى هنگامى که در شرایط عادى و معمولى به سر مىبرد، به سبب این کهاز نیروها و استعدادهایى که خداوند در وجود او به ودیعه نهاده بىخبر است، و یااگر خبر داشته باشد انگیزهاى قوى در او وجود ندارد که موجب شود آنها را به کارگیرد، چه بسا خود را ضعیف بپندارد، ولى همین آدم به مجرد این که در تنگنا قرارگیرد و مجبور شود از آنچه در توان دارد کمک بگیرد و از آنها حداکثر استفاده رابنماید، در مىیابد ضعفى که قبلا در وجود خویش احساس مىکرده خیالى بیشنبوده است.
در حقیقت آنچه در قبل بوده استضعاف بوده است نه ضعف.پیشتر به سبب دورى از معرکه کار زار، خود و استعدادهاى نهفته در خود را باور نکرده بودو به همین جهت، مىپنداشت که ضعیف است، ولى وقتى که وارد میدان عمل شود وبه طور جد بخواهد از امکانات موجود استفاده کند و به مطلوب خویش برسد، تصدیق مى نماید آن گونه هم که خیال مىکرده ضعیف نبوده است، بلکه بهعکس، بسیار هم قوى و نیرومند بوده و خود خبر نداشته و نمىدانسته است.
همه کم و بیش با مانورهاى نظامى آشنا هستیم و یا لا اقل وصف آنها راشنیدهایم.در عملیاتى که به عنوان مانور نظامى انجام مىشود، از دشمنى که بهحسب واقع دشمن باشد، خبرى نیست، بلکه دشمنى را فرض مىکنند و مواضعىنیز بدان اختصاص مىدهند، آن گاه سربازان و نیروهاى خودى را به مقابله جدىبا دشمن فرضى فرا مىخوانند، در این مقابله، نیروهاى خودى توان رزمى خود رامى شناسند و باور مى کنند که اگر روزى با دشمن واقعى مواجه گردند، توان جنگیدن و مقابله با آنها را دارند و بدون احساس ضعف، با آنها خواهند جنگید.
حال، همین سربازان که در عملیات مانور شرکت جسته و به توانهاى رزمىخویش پى بردهاند، اگر بخواهند بدون شرکت در مانور، یک سره به مصافدشمن بروند، بىشک، آن آمادگى و اعتماد به نفس لازم را نخواهند داشت، بلکهدر مقابل دشمن احساس ضعف مىکنند و چه بسا همین امر موجب شکست آنانخواهد شد.
حال باید دانست:شخصى که خود را در مقابل هواهاى نفسانى و غرایزسرکش ضعیف مىبیند و ارادهاش را در مقابل آنها ناچیز مىشمارد و به همینسبب بدون هیچ گونه مقاومتى تسلیم خواستههاى شیطانى مىشود و به آسانى، به گناه تن مىدهد، در حقیقت او ضعیف نیست، بلکه خود را به استضعافکشانده و خود و قدرت اراده خود را باور نکرده است.او به خویش سوء ظن داردو به همین سبب جرات نمىکند با خواستههاى نفسانى مقابله نماید;لذا چارهکار این است که او را در یک عملیات مانورى شرکت داد و امورى که به حسب واقع هیچ منعى ندارند به عنوان دشمنهاى فرضى مشخص کرد;آن گاه به اودستور داد از فلان ساعت تا ساعت فلان با آن امور دست و پنجه نرم کند.مثلاعلى رغم آن که تشنه است، آب نیاشامد، اگر گرسنه است غذا نخورد و…و نیز بایدبراى مواردى که احیانا از او در مورد دستورهاى یاد شده تخلفى سر مىزندجریمههاى سنگینى مقرر کرد، تا توهم نشود که آن دستورها یک سرى امور فرمایشى و بى خاصیتى هستند و فایده اى جز شوخى و سرگرمى بر آنها مترتب نیست.
بىشک، اگر شخص مزبور بر آدابى که گفته شد مواظبت کند، چندى نخواهدگذشت که به قدرت اراده خویش پى برده و کم کم خود و استعدادهاى نهفته خودرا باور مىکند.قطعا وقتى دریافت که مىتواند از برخى چیزها على رغم میلباطنى خویش امساک کند، دیگر آن وحشتسابق را نخواهد داشت و بدون هیچ گونهاحساس ضعفى، به مقابله با گناهان و خواسته هاى نفسانى خواهد پرداخت.
اکنون اى عزیز!اگر در آنچه ذکر شد نیک تامل کنى نباید در تاثیر روزه بر ارادهانسان و بروز استعدادها و لیاقتهاى نهفته در وى تردیدى داشته باشى;زیراخداى تبارک و تعالى با تشریع روزه، در حقیقتبه مانورى اخلاقى دست زده وامورى را که اکثر آنها به حسب واقع حلال و بلامانعند، به طور موقت تحریم کردهاست، آن گاه انسانهاى مؤمن را به مقابله با آنها فرا خوانده است.اراده حق از اینتکلیف این بوده است که به افراد مؤمن بفهماند اگر بخواهند مىتوانند با اراده وخواستخود، بدون آن که محذورى پیش بیاید-على رغم میل باطنى خویش ازبسیارى چیزها دستشسته و از آنها دورى گزینند.
بىشک، وقتى انسان در چند مورد دید که مىتواند در مقابل خواستههاىدرونى خویش بایستد و با آنها مقابله کند، در بقیه موارد نیز-که عبارتند از همانمحرمات واقعى-، سستى و زبونى را رها کرده و با قدرت در مقابل خواسته هاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى مى ایستد.
بنابر این، اى آن که از ضعف اراده خویش شکوه مىکنى و خود را در برابرخواستههاى نامشروع نفس ناتوان مىبینى اگر به راستى از این امر ناراحتى وصادقانه خواستار آنى که خود را اصلاح کنى و از معاصى فاصله بگیرى، باید ماهمبارک رمضان را که ماه خود سازى و جهاد با نفس است مغتنم شمارى و باروزهدارى، آن هم با شرایط و ضوابط ویژهاش، تجربه کنى که تو نیز مانندبسیارى از بندگان مخلص خدا مىتوانى بر نفس خویش مسلط باشى و باخواستههاى نامشروع آن مخالفت نمایى.
اهمیت ماه مبارک رمضان و جایگاه ویژه روزه
حال که رشته نوشته بدین جا کشیده شد، بسیار به جا و مناسب است کهدرباره اهمیت ماه مبارک رمضان و جایگاه فوق العاده روزه و همچنین درباره انواعروزه و احکام و ضوابط هر یک از آنها، اشاراتى-هر چند کوتاه-داشته باشیم.
لذا گویم:در فضیلت و شرافت ماه مبارک رمضان همین بس که در میانماههاى قمرى تنها ماهى است که خداى تبارک و تعالى نام آن را در کتاب شریفخود ذکر نموده و آن را ظرف زمانى نزول انزالى قرآن-که جزء بهترین هدایاى الهىبه جامعه بشریت است-معرفى فرموده است.در قرآن کریم راجع به این ماه عظیمچنین آمده است:
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان… (2) ;ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن نازل شده است تا رهنمودى باشد براى مردمو نشانه هاى روشنى از هدایت و فرقان…».
و شاید به سبب همین فضل و شرافت است که در برخى از روایات معتبر، این ماه به عنوان نخستین ماه سال معرفى شده (3) و برخى از بزرگان نیز بر همین مبنا فرمایشاتى فرمودهاند.
عالم جلیل القدر و صاحب کرامات، حضرت سید بن طاووس-رضوان اللهتعالى علیه-در کتاب شریف اقبال الاعمال چنین مىفرماید:
و اعلم انى وجدت الروایات مختلفات فی انه هل اول السنة المحرم او شهررمضان؟لکنى رایت عمل من ادرکته من علماء اصحابنا المعتبرین و کثیرا منتصانیف علمائهم الماضین ان اول السنة شهر رمضان على التعیین.و لعل شهرالصیام اول العام فى عبادات الاسلام و المحرم اول السنة فى غیر ذلک من التواریخو مهام الانام. (4) بدان که این جانب درباره این که آیا نخستین ماه سال، ماه محرماستیا ماه رمضان، روایات را مختلف یافتم، ولى با توجه به عمل علماىاصحاب و بسیارى از تصانیف علماى پیشین به تحقیق دریافتم که نخستین ماه سال، ماه رمضان است و شاید بتوان چنین گفت که در ناحیه عبادات اسلامى، نخستین ماه سال، ماه رمضان و در غیر آن موارد، یعنى در ناحیه حوادث تاریخى ودیگر امور مهم، نخستین ماه سال، ماه محرم است.»
به هر حال، چه نخستین ماه سال را ماه رمضان بدانیم و چه ماه محرم، درجایگاه ویژه ماه مبارک رمضان و اهمیتى که بزرگان دین به این ماه داده و مىدهند، هیچ گونه تردیدى وجود ندارد.
خطبه شعبانیه
در میان روایات بسیارى که از معصومین علیهم السلام در بیان شان و منزلت ماه مبارکرمضان نقل شده استبراى خطبهاى که نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آن را در آخرین جمعه ماهشعبان یکى از سالهاى بعد از هجرت، به مناسبت فرا رسیدن ماه پر برکت رمضانایراد فرمودهاند، شانى به سزاست و شاید در باب بیان فضیلت این ماه و شرح وظایفى که مسلمانان در آن به عهده دارند، متنى به جامعیت خطبه یاد شده نداشته باشیم.لذا ما در این مختصر، ابتدا به نقل آن تبرک جسته و سپس مطالبى را درتوضیح برخى از بخشهاى مهم آن تقدیم مىکنیم.
مرحوم سید بن طاووس-قدس الله نفسه الزکیة-در اقبال الاعمال از کتاببشارة المصطفى لشیعة المرتضى نقل مىکند:حسن بن على فضال از قولامام ابو الحسن على بن موسى الرضا علیه السلام و آن جناب از قول اجداد طاهرین خودنقل کرده است که امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیهما السلام فرمود:روزى-آخرینجمعه ماه شعبان-رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ما خطبه خواند و چنین فرمود:
ایها الناس!انه قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکة و الرحمة و المغفرة.شهر هو عندالله افضل الشهور، و ایامه افضل الایام، و لیالیه افضل اللیالى، و ساعاته افضلالساعات.هو شهر دعیتم فیه الى ضیافة الله و جعلتم فیه من اهل کرامة الله.انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعاؤکم فیه مستجابفاسئلوا الله ربکم بنیات صادقة و قلوب طاهرة ان یوفقکم لصیامه و تلاوة کتابه، فان الشقى من حرم غفران الله فی هذا الشهر العظیم و اذکروا بجوعکم وعطشکم فیه جوع یوم القیامة و عطشه و تصدقوا على فقرائکم و مساکینکم ووقروا کبارکم و ارحموا صغارکم و صلوا ارحامکم و احفظوا السنتکم و غضواعما لا یحل النظر الیه ابصارکم و عما لا یحل الاستماع الیه اسماعکم و تحننواعلى ایتام الناس یتحنن على ایتامکم و توبوا الى الله من ذنوبکم و ارفعوا الیهایدیکم بالدعاء فی اوقات صلواتکم;فانها افضل الساعات ینظر الله عز و جلفیها بالرحمة الى عباده.یجیبهم اذا ناجوه و یلبیهم اذا نادوه و یستجیب لهم اذادعوه.
ایها الناس!ان انفسکم مرهونة باعمالکم ففکوها باستغفارکم.و ظهورکم ثقیلةمن اوزارکم فخففوا عنها بطول سجودکم.و اعلموا ان الله-تعالى ذکره-اقسمبعزته ان لا یعذب المصلین و الساجدین و ان لا یروعهم بالنار یوم یقوم الناسلرب العالمین.
ایها الناس!من فطر منکم صائما مؤمنا فی هذا الشهر کان له بذلک عند الله عتقرقبة و مغفرة لما مضى من ذنوبه.قیل:یا رسول الله! و لیس کلنا یقدر على ذلکفقال صلى الله علیه و آله و سلم:اتقوا النار و لو بشق تمرة، اتقوا النار و لو بشربة من ماء.ایها الناس!من حسن منکم فى هذا الشهر خلقه کان له جواز على الصراط یوم تزل فیهالاقدام، و من خفف فی هذا الشهر عما ملکتیمینه خفف الله علیه حسابه، ومن کف فیه شره کف الله عنه غضبه یوم یلقاه، و من اکرم فیه یتیما اکرمه الله یومیلقاه، و من وصل فیه رحمه وصله الله برحمته یوم یلقاه، و من قطع فیه رحمهقطع الله عنه رحمته یوم یلقاه، و من تطوع فیه بصلوة کتب الله له براءة من النار، و من ادى فیه فرضا کان له ثواب من ادى سبعین فریضة فیما سواه من الشهور، ومن اکثر فیه من الصلوة على ثقل الله میزانه یوم تخف الموازین، و من تلا فیه آیةمن القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور.
ایها الناس!ان ابواب الجنان فی هذا الشهر مفتحة، فسلوا ربکم ان لا یغلقهاعلیکم و ابواب النیران مغلقة فسلوا ربکم ان لا یفتحها علیکم و الشیاطین مغلولةفسلوا ربکم ان لا یسلطها علیکم.
قال امیر المؤمنین علیه السلام:فقمت و قلت:یا رسول الله، ما افضل الاعمال فیهذا الشهر؟فقال:یا ابا الحسن، افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عنمحارم الله-عز و جل-…; (5) اى مردم!همانا ماه خدا همراه با برکت و رحمت و آمرزش، به سوى شماروى آورده است.ماهى که نزد خداوند بهترین ماهها و روزهایش برترین روزهاو شبهایش با ارزشترین شبها و ساعاتش با فضیلتترین ساعات است.ماهى که شما در آن به مهمانى خدا دعوت شده و از سوى او به بزرگى و ارجمندى لیاقتیافتهاید.
نفسهایتان در این ماه تسبیح و خوابتان عبادت و عملتان پذیرفته و دعایتان مستجاب است.بنابر این، با نیتهاى صادق و دلهاى پاکیزه از خدا بخواهید کهشما را براى روزه این ماه و تلاوت کتابش توفیق دهد.
بىشک، شقى و بدبخت کسى است که در این ماه بزرگ از آمرزش الهى محرومبماند.با گرسنگى و تشنگى خویش در این ماه، گرسنگى و تشنگى روز رستاخیزرا یاد آرید.به تهى دستان و مسکینانتان کمک کنید.بزرگسالانتان را احترام وخردسالانتان را مورد مهربانى قرار دهید.و به خویشاوندانتان احسان نمایید.زبانتان را حفظ کنید و چشم و گوشتان را بر آنچه نگاه کردن و گوش دادن به آنجایز نیستببندید.بر یتیمان مردم ترحم و مهربانى کنید تا ایتامتان مورد ترحم ومهربانى دیگران قرار گیرند.
از گناهانتان به سوى خدا توبه آرید و دستهایتان را در اوقات نماز به درگاهش به دعابلند کنید، زیرا اوقات نماز برترین ساعات است.خداى عز و جل در اوقات یاد شدهبه بندگان خویش با مهربانى مىنگرد.اگر آنها با او مناجات کنند جوابشان دهد واگر او را صدا زنند لبیکشان گوید و اگر او را بخوانند دعایشان را اجابت کند.
اى مردم!شما در بند اعمال بد خویشید، پس با استغفارتان خود را برهانید.پشتهایتان از بار گناهانتان سنگین است.پس با طولانى کردن سجدهها آنها راسبک کنید.بدانید که خداى تبارک و تعالى به عزت خویش قسم یاد کرده است که نمازگزاران و سجده کنندگان را شکنجه ندهد و آنان را در روز رستاخیز با آتشنترساند.
اى مردم!هر کس در این ماه روزه دار مؤمنى را افطار دهد، پاداشش نزد خدا ثوابآزاد کردن بردهاى و آمرزش گناهان گذشته اوست.
گفته شد:اى رسول خدا!برخى از ما بر افطارى دادن قادر نیست.پس آن جنابفرمودند:آتش را از خود دور کنید هر چند با نیمى از خرما، آتش را از خوددور کنید هر چند با جرعهاى آب.
اى مردم!از میان شما هر کس در این ماه خلقش را نیکو گرداند، روزى که قدمهابلغزند او بر صراط بگذرد و هر کس در این ماه کار را بر فرمانبران و خدمتکارانخویش سبک کند، خداوند حساب او را سبک گرداند.هر کس در این ماه شرخویش را از دیگران باز دارد، خداوند در روز ملاقات، غضب خویش را از او بازدارد، و هر کس در این ماه یتیمى را گرامى بدارد، خداوند در روز ملاقات او راگرامى خواهد داشت.هر کس در این ماه به خویشاوندان خویش احسان کند، خداوند در روز ملاقات، او را با رحمت خود مورد احسان قرار دهد.هر کس دراین ماه از خویشاوندان خود پیوند خویشى بگسلد، خداوند در روز ملاقات، رحمتخویش را از او ببرد.
هر کس در این ماه نمازى مستحبى به جاى آورد، خداوند آزادى از آتش را براى اوثبت کند، و هر کس در این ماه عمل واجبى را انجام دهد، پاداش او ثواب کسىاست که هفتاد واجب را در ماههاى دیگر به جاى آورد.هر کس در این ماه بر منزیاد درود و صلوات بفرستد، خداوند روزى که موازین سبک است، میزان اعمالوى را سنگین گرداند.و هر کس در این ماه آیهاى از قرآن تلاوت کند، پاداش اوثواب کسى است که قرآن را در ماههاى دیگر ختم نماید.
اى مردم!به درستى که در این ماه درهاى بهشتباز است، پس از پروردگارخویش بخواهید که آنها را به رویتان نبندد، و درهاى جهنم بسته است، پس از اوبخواهید آنها را به رویتان باز نکند، و شیاطین زندانىاند، پس از او بخواهید کهآنها را بر شما مسلط نسازد.
امیر المؤمنین علیه السلام مىگوید:در این هنگام من بلند شده و عرض کردم:یارسول الله!برترین اعمال در این ماه چیست؟آن جناب فرمودند:یا ابا الحسن!برترین اعمال در این ماه، خود دارى و پرهیز از گناهان است.»
پى نوشت:
- بقرة،(2)آیه 183.
- بقره(2)آیه 185.
- امام صادق علیه السلام فرمود:«شهر رمضان راس السنة.»سید بن طاووس،اقبال الاعمال،ص 4.
- همان جا.
- همان،ص 2.
ضیافة الله چیست؟
در خطبه یاد شده دو مورد است که فهم آنها به تامل بیشترى نیاز دارد.
مورد نخست آنکه طبق فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ماه رمضان ماهى است کهمؤمنان در آن به مهمانى خدا فرا خوانده شده و از سوى او به بزرگى و ارجمندى، لیاقتیافتهاند.مراد رسول خدا-صلى الله علیه و آله-چیست؟مهمانى خدا یعنىچه؟ مهمان بودن مؤمنان در ماه رمضان و میزبان بودن خدا به چه معناست؟
در پاسخ به این سؤالات ابتدا باید درباره مهمانى متعارف بین انسانها-کهفطرت الهى دارند-اندیشید و خصوصیات آن را خوب بررسى کرد.
لذا گوییم اگر بر شما میهمانى وارد شود، به ویژه مهمانى که خود از او دعوتبه عمل آورده باشید.با او چگونه رفتار مىکنید؟آیا سعى نمىکنید تا جایى کهممکن است او را گرامى بدارید و در بهترین اتاق منزل و شریفترین مکان اتاقجایش دهید؟آیا نمىکوشید براى پذیرایى او از بهترین لوازم و نفیسترین اشیا ونابترین مواد غذایى که در اختیار دارید، استفاده کنید؟
بىشک هر انسانى مادامى که بر فطرت انسانى خویش باقى استبا میهمانخود برخوردى کریمانه و رفتارى متواضعانه دارد و تا جایى که ممکن باشدگرامىاش مىدارد و بهترین اتاق را به او اختصاص داده و شریفترین مکان آن رابرایش در نظر مىگیرد و همچنین جهت پذیرایى او، از بهترین مواد غذایى ونفیسترین لوازم موجود در منزل استفاده مىکند.آیا خداى تبارک و تعالى که بنابرفرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در ماه رمضان میزبان مؤمنان است و مؤمنان میهمان اوهستند، از قاعده فوق مستثناست؟قطعا نه، زیرا صفت میهمان نوازى، یکى ازاوصاف کمالیه است و خداوند آن را به عنوان یک کمال در ذات و فطرت هر کسىقرار داده است.از طرف دیگر، همه مىدانیم که منبع و منشا همه کمالات، حق تعالى است و هر یک از اوصاف کمالیه را در هر کس و هر جا بیابیم، خداىتبارک و تعالى آن را به صورتى شریفتر و کاملتر و بهتردار است.بنابر این، معناندارد که بگوییم:خداوند، تکریم و احترام به میهمان را به عنوان یک کمال درذات و فطرت انسانها قرار داده است، ولى خودش از آن بهرهاى ندارد.همان طور که معنا ندارد بگوییم:خداوند مردم را به عدالتبه عنوان یک کمال فراخوانده است، ولى خودش-العیاذ بالله-ظالم است.
پس نتیجه این شد که خداوند نیز به عنوان یک میزبان، از میهمان خویش بهبهترین وجه ممکن پذیرایى مىکند و او را به بهترین مکانتها و مقامها تشرف دادهو شریفترین چیز موجود را به او ارزانى مىدارد.
اکنون باید دید این مطالب درباره خداوند و میزبانى او چگونه تصور مىشود؟بهترین مکانتها چه مکانتى است؟و شریفترین چیز موجود کدام است؟وخداى تبارک و تعالى چگونه آن را به انسان روزهدار که در ماه مبارک رمضانمیهمان او است، ارزانى مىدارد؟
در مقام پاسخ به سؤالات یاد شده مىگوییم:بهترین مکانتها و بالاترینمنزلتها، مکانت و منزلت ربوبیت است، و در ملک وجود و عالم هستى رتبهاىبالاتر از رتبه ربوبیت نمىتوان تصور کرد.و همچنین بهترین چیزها و شریفترینموجودات، خود خداست، و در دایره موجودات، موجودى شریفتر از خداىتبارک و تعالى نمىتوان فرض نمود.
بنابر این و نیز با توجه به آنچه پیشتر ذکر شد معناى فرموده حضرت ختمىمرتبت صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:مؤمنان در ماه مبارک رمضان به مهمانى خدا فرا خواندهشدهاند و خداوند میزبان آنها مىباشد، این است که انسان روزهدار، اگر صادقانهو آن طور که باید، روزه بگیرد و به راستى در ضیافتخانه الهى قدم نهد، به توفیقخداوند به بالاترین منزلتها(منزلت ربوبیت) ستخواهد یافت و به ملاقات شریفترین موجودات(الله جل و علا)نایل خواهد آمد، به دیگر عبارت:روزه دارواقعى در اثر روزه حقیقى، مظهر اسماى حسناى الهى و آیینه تمام نماى حضرتبارى تعالى خواهد شد و به لقاء الله تشرف خواهد یافت.
اکنون با توجه به مطالب یاد شده، روایات زیر را مورد دقت قرار داده و نتایج حاصل را گوشزد مىکنیم:
الف)رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لکل شیء باب و باب العبادة الصوم; (1) براى هر چیزى درى است و درعبادت، روزه است.»
ب)امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة; (2) عبودیت گوهرى است که کنه آن ربوبیتاست.»
طبق روایت اول، روزه در عبادت است;بدین معنا که بدون روزه نمىتوان بهعبودیت رسید، طبق روایت دوم، عبودیت، حقیقتى است که کنه آن ربوبیتاست، بدین معنا که بدون عبودیت نمىتوان به ربوبیت دستیافت.اکنون اگر این دو روایت را در کنار هم مورد دقت قرار دهیم، به این نتیجه مىرسیم که انساناز راه روزه به عبودیت و از طریق عبودیتبه ربوبیت راه مىیابد، و این همانمطلبى است که بدان اشاره کردیم و گفتیم:روزهدار اگر به راستى واردضیافتخانه الهى شود به ربوبیت دستخواهد یافت.
ج)خداى تبارک و تعالى در حدیث قدسى مىفرماید:
عبدی اطعنى اجعلک مثلی;انا حی لا اموت، اجعلک حیا لا تموت;انا غنیلا افتقر، اجعلک غنیا لا تفتقر;انا مهما اشاء، یکون، اجعلک مهما تشاءیکون; (3) بنده من!مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم.[بدین معنا که]من زندهاى هستم که هرگز نمیرم، تو را نیز زندهاى قرار دهم که هرگز نمیرى.منبىنیازى هستم که هیچ گاه فقیر نگردم، تو را نیز بىنیازى قرار دهم که هیچ گاهفقیر نگردى. من کسى هستم که هر گاه مشیتم به هستى چیزى تعلق گیرد، بودشود، تو را نیز موجودى قرار دهم که هر گاه مشیتتبه هستى چیزى تعلق گیرد، بود شود.»
طبق این روایت، آدمى از طریق اطاعت و عبودیتحق به مرحلهاى مىرسدکه مثل خدا جل و علا قرار مىگیرد و از او کارهایى خدایى صادر مىشود;بهدیگر عبارت انسان از طریق عبادت تا پایهاى عروج مىنماید که به مقام خلیفة اللهىبار مىیابد و به صفات ربوبى متصف مىشود.
حال اگر این روایت را در کنار روایت اول مورد دقت قرار دهیم به این نتیجهمىرسیم که:آدمى از طریق روزه به عبودیت مىرسد و از راه عبودیتبه مقامخلیفة اللهى راه مىیابد و این همان معنایى است که متذکر آن شدیم و گفتیم:روزهدار واقعى در اثر روزه حقیقى مظهر اسماى حسناى الهى و آیینه تمام نماىحضرت حق-جل و علا-واقع خواهد گردید.
د)رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از قول خداى تبارک و تعالى نقل فرمود:
«الصوم لی و انا اجزی به» (4) ;روزه براى من است و من پاداش آنم.»
این روایتبه تنهایى بر مطلب مورد نظر دلالت صریح دارد و آنچه را قبلا ازمجموع دو روایتبدان رسیدیم، در این روایتبه طور یک جا مىیابیم;زیراصریحا مىفرماید:جزا و پاداش روزه، خود خداوند است و روزهدار حقیقى دراثر روزه گرفتن، خدا را به ستخواهد آورد.
بدیهى است که معناى به دست آوردن خدا جل و علا همان اتصاف به صفاتربوبى و تشرف به مقام خلیفة اللهى است، نه آن که-العیاذ بالله-خدا شیئى باشدمانند سایر اشیا و روزهدار مثل به دست آوردن اشیا، او را به دست آورد.
رابطه روزه با عبادت
اکنون به این نکته مى پردازیم که چگونه روزه باب عبادت است؟و اصولا چهارتباطى بین عبادت و روزه است که بدون روزه نمىتوان به عبادت دستیافت؟
براى آن که به جواب سؤال مذکور برسیم باید به دو نکته توجه کنیم:
الف)عبادت چیست؟
ب)روزه، داراى چه مراحلى است؟
در بیان بند اول گوییم:عبادت، عبارت است از خضوع و تسلیم بىقید وشرط در مقابل اوامر و نواهى معبود.عبادت، یعنى شخص عابد، تمام حرکات وسکنات خویش را در طول زندگى با خواست و رضایت معبودش تنظیم کند وبدون رضایت او عملى را مرتکب نگردد.اگر سخن مىگوید مواظب باشد کهخلاف رضاى او سخن نگوید!اگر سکوت مىکند، سکوتش خلاف دستور اونباشد.اگر نگاه مىکند دقت کند که نگاهش با دستورى از دستورهاى حق تعالى منافات نداشته باشد.اگر مىخورد مواظب رضایت معبود باشد.اگر نمىخوردباز رضایت معبود را در نظر بگیرد.و خلاصه در تمام حالات و همه کارهارضایت معبود را مراعات کرده و بر خلاف رضاى او عملى انجام ندهد.
عرب به راه هموارى که دست انداز نداشته باشد مىگوید:«طریق معبد» (5) ودر مقابل به هر چیزى که از نظم و انتظام خاص به خود خارج گردد مىگوید:«فاسق» (6) .
بنابر این، عابد کسى است که اطاعت و فرمانبردارى از معبود سراپاى او راپر کرده باشد و در وى هیچ گونه ناهموارى و ناهنجارى مشاهده نگردد و فاسقکسى است که نظم و انتظام عبودیت را بر هم زده و از اطاعت معبود خارج شود.
مراحل روزه
حال که معناى عبادت روشن شد، در بیان امر دوم(مراحل روزه)گوییم:علماى اخلاق و همچنین قاطبه اهل عرفان، روزه را داراى سه مرحله دانستهاند:
1.روزه عام(صوم العموم);
2.روزه خاص(صوم الخصوص);
3.روزه اخص(صوم خصوص الخصوص).
روزه عام-که عموم مسلمانان آن را فهمیده و بدان پاى بندند-عبارت است ازاین که روزهدار خود را از ارتکاب مفطرات نه گانه(خوردن و آشامیدن، جماع، استمنا، دروغ بستن به خدا و پیامبر و جانشینان پیامبر علیهم السلام، رساندن غبار غلیظبه حلق، فرو بردن تمام سر در آب، باقى ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تااذان صبح، اماله کردن، قى کردن)که شرح آنها در رسالههاى عملیه آمده است-نگاه دارد.
روزه خاص که افراد خاصى توفیق انجام آن را دارند، عبارت است از اینکه:شخص روزهدار، علاوه بر امساک از مفطرات نه گانه، چشم، گوش، زبان، دست، پا و دیگر اعضاى خود را از گناه حفظ کند.چشم را از نگاه شهوت آلود، گوش را از استماع غیبت و غنا و… و زبان را از دروغ، غیبت، فحش، تهمت، جدال، استهزا و…و هم چنین بقیه اعضا را از گناهان مربوط به آنها باز دارد.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به همین نوع از روزه اشاره دارد، آن جا که مىفرماید:
«خمس یفطرن الصائم:الکذب و الغیبة و النمیمة و الیمین الکاذب و النظربشهوة; (7) پنج چیز است که روزه روزهدار را باطل مىکند:دروغ، غیبت، سخن چینى، قسم دروغ و نگاه شهوت آلود.»
یا آن جا که مىفرماید:
«من اغتاب مسلما بطل صومه و نقض وضوءه فان مات و هو کذلک مات و هومستحل لما حرم الله; (8) ;هر کس برادر مسلمان خود را غیبت کند، روزه و همچنین وضوى او باطل م ىشود و اگر بر آن حالت بمیرد، در حالى مرده که حرام خدا راحلال شمرده است.»
و یا آن جا که مى فرماید:
«من تامل خلف امراة حتى یتبین له حجم عظامها من وراء ثیابها و هو صائم فقدافطر; (9) هر روزهدارى که پشت سر زنى کنجکاو گردد تا از وراى لباس، حجم استخوانهاى آن زن برایش معلوم شود، روزه اش را افطار کرده است.»
امام صادق علیه السلام نیز به همین نوع از روزه اشاره دارد آن جا که مىفرماید:
«اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک من الحرام و القبیح و دع المراء و اذى الخادم و لیکن علیک و قار الصائم و لا تجعل یوم صومک کیوم فطرک;هر گاه روزه گرفتىباید گوش و چشمت از عمل حرام و کار ناشایست روزه باشد، و مجادله و اذیت خدمتکار را ترک کنى و به وقار روزه دار مزین باشى و در نهایت هیچ گاه روزروزه دارى ات را مانند روزى که روزه ندارى قرار مده.»
و اما روزه اخص این است که:روزهدار، علاوه بر امساک از مفطرات نه گانهو خوددارى از ارتکاب گناه، قلب خویش را از جمیع همم و افکار دنیوى و آن چهغیر حق است، فارغ سازد و آن را در بست در اختیار خدا جل جلاله قرار دهد.وبه فرموده امام صادق علیه السلام:
«القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله; (10) قلب حرم خداست پس غیرخدا را در حرم خدا جاى مده.»
«و القلب السلیم الذى یلقى ربه و لیس فیه احد سواه; (11) قلب سلیم قلبى است کهبا خدا ملاقات کند، در حالى که احدى جز او در آن نباشد.»
بدیهى است که این نوع روزه از هر کسى ساخته نیست، بلکه فقط براى عدهاىمعدود که به توحید حقیقى دستیافتهاند و در دار وجود، غیرى نمىبینند، و جزاسما و صفات و افعال حق را در عالم، دخیل و مؤثر نمىدانند، میسر است;لذاروزه«اخص»یا«خصوص الخصوص»نامیده شده است.و نیز روشن استروزهاى که مقصود بالذات و مقصد اعلا است و جزایش خود خداوند است همیننوع روزه مىباشد و روزهدار به این معناست که به حق، مهمان خداست وخداوند، میزبان او است.
عارف متاله مرحوم سید حیدر آملى-رضوان الله تعالى علیه-در کتاب اسرارالشریعة، کلامى دارد مناسب با مقام، که به نقل آن تبرک مىجوییم.ایشان بعد از ذکر روزه اهل شریعت و روزه اهل طریقت-که بر روزه عام و روزه خاص منطبقاست-در تبیین روزه اهل حقیقت-که همان روزه اخص است-مىفرماید:
«و اما صوم اهل الحقیقة بعد قیامهم بالصومین المذکورین، فهو عبارة عن امساکالعارف عن مشاهدة غیر الحق تعالى مطلقا بحکم قولهم:لیس فی الوجود سوىالله تعالى و اسمائه و صفاته و افعاله.فالکل هو و به و منه و الیه…و الغرض انهیجب على العارف اولا الامساک عن مشاهدة فعل الغیر مطلقا، لیصل به الى مقامالتوحید الفعلی، ثم الامساک عن مشاهدة صفد الغیر مطلقا، لیصل به الى مقامالتوحید الوصفی، ثم الامساک عن مشاهدة وجود الغیر مطلقا، لیصل به الى مقامالتوحید الذاتی الذی هو المقصود من السلوک مطلقا و بل من الوجود باسرهو یصدق علیه انه صائم بالصوم الحقیقى، ممسک عما سواه بالکلی و هذا هوالصوم الذی ورد ان کل حسنة بعشر امثالها الى سبع ماة ضعف، الا الصیام، فانهلی و انا اجزى به.لان غیر هذا الصوم لا یستحق ان یکون هو جزاءه، بل جزاءهذا الصوم لا یکون الا هو، لان الصومین المذکورین جزاء هما الجنة و النعیم والحور و القصور او القرب و الوصول و الکشف و الشهود.و هذا الصوم جزاءه هولا غیر، فیکون اعظم و اعلى منهما.و ذلک لانه اعظم العمل.و اعظم العمللا یستحق الا اعظم الاجر و لیس هناک اعظم منه.فلا یکون جزاءه الا هو، فافهمجدا; (12) و اما روزه اهل حقیقت(روزه اخص)که اهلش آن را بعد از روزه اهلشریعت(روزه عام)و روزه اهل طریقت(روزه خاص)به جاى آورند، عبارتاست از:امساک عارف از مشاهده غیر حق تعالى مطلقا. چه این که بندگان عارفخدا جل و علا-معتقدند در دار وجود و عالم هستى، غیر خدا و اسما و صفات وافعال او چیزى نیست که تحقق داشته باشد.پس همه، او و متحقق به او و نشاتگرفته از او هستند و رجوع همه به سوى او است…و غرض این است که در مرحله نخست، بر عارف واجب است از مشاهده فعل غیر امساک کند و همه افعالرا در فعل حق، فانى ببیند تا به مقام توحید فعلى نایل آید و سپس از مشاهده صفتغیر امساک نماید و همه صفات را در صفتحق فانى بداند تا به مقام توحید وصفىواصل گردد و در آخرین مرحله، از مشاهده وجود غیر امساک کند، تا به مقامتوحید ذاتى-که مقصود از سلوک، بلکه هدف از وجود به طور کلى نیز همیناست-دستیابد و بر او عنوان روزهدار حقیقى که از کل ما سوى الله چشممىپوشد، صادق آید و این همان روزهاى است که جزایش خود خدا است;زیراغیر این روزه صلاحیت آن را ندارد که خداوند جزاى آن باشد، بلکه فقط این روزهاست که چیزى جز خداوند نمىتواند جزاى آن باشد;چرا که آن دو نوع روزه(روزه عام، روزه خاص)، جز ایشان یا بهشت و نعیم و حور و قصور است و یاقرب و وصول و کشف و شهود و این نوع از روزه، نه بهشت و نعیم و حور وقصور مىتوانند جزاى آن قرار گیرند و نه قرب و وصول و کشف و شهود، بلکهتنها چیزى که مى تواند جزاى آن باشد، خداست نه چیز دیگر.بنابر این، این روزهاز آن دو نوع بالاتر و بزرگتر است.(و به دیگر عبارت)این نوع از روزه بزرگترین عمل است.و بزرگترین عمل، مستحق بزرگترین جزاست.و درعالم چیزى که از خدا بزرگتر باشد وجود ندار.پس چیزى جز خدا نمى تواند پاداش این نوع از روزه بوده باشد.»
و نیز جناب ایشان از قول بعضى از اهل معرفت درباره اسرار روزه چنیننقل مىکند:
«و اما درجات اسرار الصوم فثلاثة:ادناها ان یقتصر على الکف عن المفطرات ولا یکف جوارحه عن المکاره و ذلک صوم العموم و هو قناعة بالاسم;الثانیة انیضیف الیه کف الجوارح فیحفظ اللسان عن الغیبة و العین عن النظر بالریبة و کذاسائر الاعضاء و ذلک صوم الخواص من اهل الله;و اما الثالثة فهو ان یضیفالیهما صیانة القلب عن الفکر و الوساوس و یجعله مقصورا على ذکر الله تعالىو مشاهدته فی مظاهره و ذلک صوم خصوص الخصوص و هو الکمال المقصودبالذات; (13) درجات اسرار روزه عبارتند از سه مرحله: پایینترین آنها این است که روزه دار، خود را از مفطرات نه گانه(خوردن و آشامیدن و…)نگاه دارد، ولىاعضا و جوارحش را از بدىها و پلیدىها باز ندارد.این همان روزه عموم استکه از روزه به اسمش قناعت مىشود.
دومین مرحله این است که روزهدار علاوه بر اجتناب از مفطرات، اعضا و جوارحخویش را از گناهان و پلیدىها نگاه دارد:زبان را از غیبت، چشم را از نگاهشهوت آلود و هم چنین دیگر اعضا را از گناهان مربوط به آنها باز دارد و این روزه، روزه خواص از اهل الله است.
و اما سومین مرحله این است که روزهدار علاوه بر اجتناب از مفطرات و خود دارىاز گناهان، قلب خویش را نیز از افکار سوء و وسوسهها مصون دارد و آن را در یادخدا و مشاهده او در مظاهر جمال و جلالش منحصر کند.و این روزه، روزهخصوص الخصوص است و مقصود اصلى و هدف نهایى از روزه گرفتن همینمرحله از روزه است.»
حال که درجات و مراحل روزه را دانستى و معناى عبادت و بندگى را نیزدریافتى لازم است جهت پى بردن به ارتباط موجود بین عبادت و روزه، در آنچهگفته شد تامل کنى.بىشک اگر خوب بیندیشى و مطالب مذکور را-آن گونه کهباید-درک نمایى، تصدیق خواهى کرد که روزه، باب عبادت و راه بندگى خداست.و اعتراف خواهى نمود که روزه حقیقى، همه قید و بندها و تمام وابستگىها ودلبستگىها را از وجود آدمى ریشه کن کرده و عبودیت خدا را به جاى آنهامى نشاند.ولى افسوس و صد افسوس که ما هنوز در مرحله نخست روزه توقفداریم و مراحل بالاتر را به دست فراموشى سپرده یا به طور کلى از آنها بىخبریم، در نتیجه، با کمال تاسف، از روزهدارى چیزى جز گرسنگى و تشنگى، بهره ونصیبى نداریم.روزهاى که عبودیت را به دنبال نداشته باشد، ربوبیت را به ارمغاننخواهد آورد و روزه دارى که این معنا را حس نکند، به ضیافة الله راه نمىیابد و ازمواهب این ضیافتبهرهاى نخواهد برد.
بار خدایا!به آبروى میهمانان واقعى و بندگان صالحت و به حرمت روزهداران حقیقى و مقربان مخلصت، ما را از تمام آلودگىهایى که با دستخود براىخویش فراهم آوردهایم، پاک کن و دست ما را بگیر و به ضیافتخانهات وارد کنکه ما با وجود این همه آلودگى و ابتلاى به معاصى، از حضور در آن محضرشرمسار و از روى پیامبر و اوصیاى طاهرینش علیهم السلام خجل هستیم به راستى در جایىکه آن بزرگواران میهمان تو هستند ما بیگانهایم و در محفلى که آن پاکان حضوردارند ما بیکارهایم.
پى نوشت:
- ملا محسن فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 122.
- مصباح الشریعة،باب 100(منسوب به امام صادق«ع».
- شیخ حر عاملى،الجواهر السنیة،ص 361.
- ملامحسن فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 123.
- «یقال:طریق معبد،اى مذلل بکثرة الوطی»شیخ طبرسى،(مجمع البیان،ج 1،ص 25).
- اصل الفسوق،الخروج عن الاستقامة…و به سمى العاصی فاسقا.ابن اثیر،نهایه،حرف«فاء».
- سید عبد الله شبر،اخلاق،ص 69.
- ملا محسن فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 133.
- شیخ صدوق،معانى الاخبار،ص 410.
- مجلسى،بحار الانوار،ج 70،ص 25،ط تهران.
- یعقوب کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 14.
- سید حیدر آملى،اسرار الشریعة،ص 211.213.
- همان،ص 210.
معناى باز بودن درهاى بهشتو بسته بودن درهاى جهنم در ماه رمضان
اگر به یاد داشته باشى، پیشتر گفته شد:در خطبه شعبانیه-که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلمآن را به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ایراد فرموده بودند-دو مورد است کهفهم آن به تامل بیشترى نیاز دارد:مورد نخست را-که به ضیافت الله(میهمانى خدا)مربوط بود-پشتسر گذاشتیم و امیدواریم که پشتسر نیفتد.
اما مورد دوم و آن این است که:طبق فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در ماه مبارکرمضان درهاى بهشتباز و درهاى جهنم بسته و شیاطین در حبسند، باید ببینیم وتامل کنیم که مراد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این سخنان چیست؟ آیا همان طور که در بدوامر تصور مىشود بهشت، باغ یا قصرى مانند همین باغها و قصرهاى دنیا بادرهاى بزرگ آن چنانى است که تا قبل از ماه رمضان درهایش بسته است، ولى بهمجرد، آغاز ماه مبارک رمضان خداوند دستور مىدهد آنها را به روى بندگانمؤمنش بگشایند تا داخل شوند؟
آیا جهنم، جایى است مثل شکنجهگاههاى دنیا، داراى درهاى کذایى که تاقبل از ماه رمضان درهایش باز ولى به مجرد شروع شدن ماه رمضان، آنها را بهدستور خداوند مىبندند و[مثلا]اگر کسى بخواهد به جهنم برود با درهاى بستهمواجه مىشود؟
آیا واقعا در این دنیا شیاطینى هستند مستقل از ما که تا قبل از ماه رمضان همهآزادند و هر جا که بخواهند مىروند و هر کارى که بخواهند مىکنند، ولى ماهرمضان که شروع مىشود همه آنها را مىگیرند و تحت الحفظ به زندان مىبرند ودر آن جا محبوس مىسازند؟یا این که واقع امر خیلى بالاتر از این گونه تصوراتو توهمات ابتدایى است؟
در پاسخ سؤالات یاد شده از دو امر ناگزیریم:
الف)مرورى بر آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم و ارتباط این دو با انسانگفتیم.
ب)تحقیقى در حقیقت معناى لفظ«در»؟
اما خلاصه آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم گفتهایم، این است که بهشتو جهنم چیزى نیستند جز ظهور اعمال انسان;عذابها و آلام جهنم چیزى نیستندجز بازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نیز تنعمات بهشت چیزى نیستند جزرجوع نفس اعمال نیک انسان به انسان، و به عبارت دقیقتر بهشت و جهنم هرگزاز انسان جدا نیستند و آدمى نیز هرگز از بهشت و جهنم بریده نیست.انسان اگرسراپا غرق در طاعت و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است و اگر خداى ناکردهغرق در گناه و عصیان باشد، او خود جهنم است.
اکنون که مطالب مزبور را مرور کردیم، مىپردازیم به بیان حقیقت معناى«در»ولى قبل از ورود در بحث، باید امورى را که در روشن شدن مطلوب نقش بهسزایى دارند، مورد تاکید قرار دهیم.
الف)هر یک از معانى را حقیقتى و صورتى است.حقیقت معنا به منزله روح وصورت آن به منزله قالب است و چه بسیار از معانى که على رغم داشتن یکحقیقت، داراى قالبهاى گوناگون و صورتهاى متعددند;مانند معناى کلمه«میزان»که معناى حقیقى آن عبارت است از:«چیزى که ملاک سنجش اشیاست»ولى همین حقیقت را صورتهاى مختلفى است.که برخى از آنها جسمانى ومادى و برخى دیگر روحانى و معنوى است مانند:ترازو، قپان، باسکول، ساعت، اسطرلاب، پرگار، شاقول، خط کش، عروض، منطق، عقل و…کهعلى رغم اختلافات مشهود و غیر مشهودشان، حقیقت معناى میزان را به نمایشمىگذارند;زیرا هر کدام از آنها در حد خود، ملاک سنجش چیزى از اشیا و معیارراستى یا کژى موجودى از موجودات است.
ب)بىشک هر یک از الفاظ را معنایى است، ولى باید خاطر نشان کرد کهالفاظ براى بیان حقایق معانى وضع شدهاند، نه صور آنها و اگر دیده مىشودالفاظ در صور معانى به کار مىروند، بدین جهت است که صور، حامل حقایقمعانىاند و طورى با هم عجین شدهاند که در حکم یک چیز محسوب مىگردند.بنابر این، اگر لفظ را در هر یک از صور مختلف یک حقیقت استعمال کنند، استعمال لفظ در معناى حقیقى خود خواهد بود، نه استعمال لفظ در معناىمجازى آن و درستبه همین سبب است که نباید معناى لفظ را در یک صورتخاص، از صورتهاى متعدد حقیقت معنا محصور کرد;چرا که صور دیگر نیزمانند آن صورت خاص، حامل حقیقت معنا هستند.
البته معناى این سخن این نیست که باید از مورد استعمال لفظ غافل شد، بلکهبر عکس، باید با شناخت مورد استعمال لفظ، قالبى که با آن مناسب است معین واز دخالت دادن بقیه قالبها و احکام آنها-که با مورد استعمال تناسبى ندارند-جداخوددارى کرد.
بنابر این، همان گونه که محصور کردن حقیقت معنا در یک قالب، کارى استخطا و محکوم به تفریط، عدم شناخت مورد استعمال لفظ و سرایت دادن احکامصورتهایى که با آن تناسبى ندارند، کارى اشتباه و محکوم به افراط است و هردو عمل، مصداق خروج از حد اعتدال و انحراف از صراط مستقیماند.
ج)طبق فرموده رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم آن جا که فرمود:«انا معاشر الانبیاء امرناان نکلم الناس على قدر عقولهم» (1) انبیا و اولیا-صلوات الله علیهم اجمعین-ماموربودهاند در خور فهم مردم سخن بگویند.
از طرف دیگر مىدانیم که مردم از نظر فهم و ادراک همه در یک حد نیستند، بلکه داراى درجات و مراتب مختلفى هستند.برخى از آنها در حد و هم و خیال متوقف بوده و برخى دیگر به عالم عقل و آسمان حقایق عروج کرده و در این میانعدهاى بین و هم و عقل سر گردانند، لذا آن بزرگواران ملکوتى نمىتوانستندحقایق معانى را-آن طور که خود ادراک مىکنند-براى مردم بیان کنند و به همینجهت است که امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«ما کلم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم العباد بکنه عقله قط; (2) رسول خدا-که درود خدا بر اوو اهل بیتش باد-هیچ گاه با مردم آن طور که خود مىفهمید، سخن نگفت.»
جالب این که برخى از اهل معرفت، پیامبران را به افرادى لال که خوابىدیدهاند و مىخواهند آن را براى جمعیتى ناشنوا بیان کنند، تشبیه کرده استشخص لال اگر خوابى ببیند چطور مىتواند آن را براى عدهاى کر تعریف کند؟بىشک نه او مىتواند بیان کند و نه آنها مىفهمند.
پیامبران نیز در مقایسه با مردم همین طورند;یعنى نه آنها مىتوانند حقایق را آنطور که خود مىفهمند بیان کنند و نه مردم در آن حدى هستند که سخن پیامبران راآن گونه که آنها مىخواهند، بفهمند;لذا چارهاى جز این نیست که پیامبران، امورمعقولهاى را که در مىیابند، در قالب محسوسات تعبیه کنند و آنها را طورى براىمردم مجسم سازند که همگان را مفید افتد و هر کسى را در حد قوه ادراک خود ازتعالیم آنان نصیبى باشد. بىشک، کسانى که اهل ظاهرند و از امور به قشر آنها بسنده مىکنند، ازسخنان انبیا و اولیا علیهم السلام چیزى جز معانى ظاهرى-که نسبت به حقایق معانى قشراند-ادراک نمى کنند.بر خلاف آنان که از ظاهر گذشته و در علم قدمى راسخدارند، چنین کسانى قشرها را نردبان معرفتخویش قرار مىدهند و بدین وسیله بهآسمان ارواح معانى عروج و به حقایق آنها دست مىیابند.
حق تعالى در سوره عنکبوت بعد از آن که مردمى را که غیر خدا را ولى خودقرار مىدهند به عنکبوتى تشبیه مىکند که به خانه سست و بىاساس خویش پناهمىبرد، چنین مىفرماید:
و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون ; (3) آنها مثلهایى استکه ما براى مردم بیان مىکنیم و کسى جز دانایان;آنها را درک نمىکند.»
مفاد آیه مزبور این است که هر کسى را قدرت آن نیست که از ظاهر امور بگذردو به باطن آنها راه یابد، بلکه اکثر مردم در همان حد ظاهر توقف کرده و از باطنبىخبرند.
یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون ; (4) آنان فقط ظاهرزندگى دنیا را درک مىکنند و از(باطن آن)آخرت غافلند.»
پر دلى باید که بار غم کشد رخش باید تا تن رستم کشد
شیخ الرئیس، ابو على حسین بن عبد الله بن سینا-رضوان الله تعالى علیه-دررساله معراجیه گوید:
«شرط انبیا آن است که هر معقول که دریابند در محسوس تعبیه کنند و در قول آرندتا امت متابعت آن محسوس کنند و برخوردارى ایشان هم معقول باشد لیکن براىامت نیز محسوس و مجسم کنند، و بر وعد و امیدها بیفزایند، و گمانهاى نیکو زیاده کنند.تا شرطها به کمال رسد و تا قاعده و ناموس شرع و اساس عبودیتمنحل و مختل نشود و آنچه مراد نبى است پنهان نماند و چون به عاقلى رسد، بهعقل خود ادراک کند و داند که گفته هاى نبى، همه رمز باشد به معقول آکنده و چونبه غافلى رسد، به ظاهر گفته نگرد و دل بر مجسمات محسوس، حریص و خوشگرداند و در جوال خیال شود و از آستانه وهم درنگذرد;مىپرستد نادانسته ومىشنود نا دریافته«الحمد لله بل اکثرهم لا یعلمون».و براى این بود کهشریفترین انسان و عزیزترین انبیا و خاتم رسولان صلى الله علیه و آله و سلم چنین گفتبا مرکز حکمتو فلک حقیقت و خزینه عقل امیر المؤمنین علیه السلام که:
یا على:اذا رایت الناس یتقربون الى خالقهم بانواع البر، تقرب الیه بانواع العقل تسبقهم.و این چنین خطاب جز با چنو بزرگى راست نیامدى که او در میان خلق آن چنان بودکه معقول در میان محسوس.گفت:یا على!چون مردمان در کثرت عبادت رنجبرند، تو در ادراک معقول رنجبر تا بر همه سبقت گیرى.لا جرم چون به دیدهبصیرت عقلى مدرک اسرار گشت همه حقایق را دریافت و دیدن یک حکم دارد کهگفت:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» (5)
حال که با اصول و امهات یاد شده آشنا گشتى، وقت آن رسیده است که حقیقتمعناى«در»را بدانى و بدین ترتیب کم کم به فهمیدن مراد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزدیکگردى که فرمود:
«اى مردم به درستى که در ماه رمضان درهاى بهشتباز است، پس از پروردگارخویش بخواهید که آنها را به رویتان نبندد و درهاى جهنم بسته است، پس از اوبخواهید تا آنها را به رویتان باز نکند و شیاطین در حبسند، پس از او بخواهید کهآنها را بر شما مسلط نسازد».
لذا گوییم:روح و حقیقت معناى«در»که موضوع له واقعى آن است، عبارت است از مطلق چیزى که راه وصول به مقصدى است و بدون آن نمىتوان به مطلوب دستیافت.
بىشک، این حقیقت را صورتها و قالبهاى متعددى است و هر کدام ازآنها مخصوص استبه موردى خاص، همراه با احکام و خصوصیات ویژه، کهجهت آشنا شدن با ویژگىهاى هر یک از آنها، شناخت مورد و صورت مناسب بامورد، لازم و ضرورى است.
شایعترین و معروفترین صورت حقیقت مزبور نزد عموم مردم همین«در»متعارفى است که راه ورود به ساختمانها و قصرها و باغها و خانهها و سایر ابنیهمادى است، و بر اثر همین شیوع و معروفیت است که اکثر اذهان، با شنیدن لفظ«در»بدان منصرف مىشوند;ولى در عین حال نباید از این نکته غفلت کرد کهصورت یاد شده فقط مصداق و قالبى از قالبهاى متعدد حقیقت معناى«در»است، نه تنها قالب منحصر به فرد آن.بنابر این، نباید لفظ«در»را در همه مواردبر همان صورت متعارف و معهود حمل کرد، بلکه باید دانست که در هر چیزىمناسب با همان چیز است و نمىتوان خصوصیات مربوط به یک مورد را به دیگرموارد کشاند.
به عنوان مثال:در ابنیه و ساختمانهاى مسکونى، مناسب با همانساختمانهاست، با کیفیت و خصوصیت مخصوص به خود. «در»شیشهها وبطرىها و سایر امور محسوسه نیز مناسب با همان موارد با احکام و خصوصیاتمربوط است.همچنین در امور معنوى مانند محبت و دوستى، یا عداوت ودشمنى، مناسب با همان امور معنوى همراه با ویژگىهاى مخصوص به خوداست.و نیز در دانا شدن و سواد آموختن مناسب با دانا شدن و سواد آموختناست، با خصوصیات مربوط و همین طور سایر موارد، که در همه آنها ابتدا بایدمورد را شناخت و سپس صورت مناسب با مورد را و در نهایتخصوصیات وویژگىهاى صورت مناسب را.بنابر این، وقتى که از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ما نقل مىشود که آن جنابدرباره على بن ابى طالب علیهما السلام فرمود:«انا مدینة العلم و على بابها; (6) من شهر علمهستم و على دروازه آن است»بدون آن که فرمایش آن جناب را حمل بر مجاز کنیمیا-العیاذ بالله-براى حضرت وصى علیه السلام قیافه و هیئتى شبیه دروازههاىمتعارف فرض نماییم، سخن نبى گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را تصدیق کرده و مىگوییم:مراد آن حضرت این است که هر کسى بخواهد از علوم و معارفى که نزد مناستبهرهمند شود، نخستبه خدمت على علیه السلام در آید و از طریق او به علوم منپى ببرد و نیز وقتى که گفته مىشود حضرت امام موسى بن جعفر الکاظم علیهما السلام بابالحوائج الى الله است، بدون آن که لفظ«باب»را حمل بر معناى مجازى یادرهاى متعارف و معمولى کنیم مىگوییم:مراد این است که هر کس بخواهدخداوند حوایج او را بر آورد باید به حضرت امام موسى بن جعفر علیهما السلام متوسل شود وبا وساطت آن جناب، به مطلوب خویش دستیابد.
و همین طور در سایر موارد که ذیلا به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف)«عن عبد الرحمن بن ابی عبد الله قال:سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول:ان رسولالله صلى الله علیه و آله و سلم علم علیا بابا یفتح له الف باب، کل باب یفتح له الف باب; (7)
عبد الرحمن بن ابى عبد الله گوید:از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:بهدرستى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بابى از علم به على علیه السلام آموخت که آنباب هزار باب و هر یک از آنها هزار باب دیگر را براى او مىگشود.»
ب)«عن امیر المؤمنین علیه السلام قال:انا حجة الله، و انا خلیفة الله، و انا صراط الله، و انا بابالله… (8) .
از امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیهما السلام نقل شده است که فرمود:من حجتخدا و خلیفه اویم.من صراط مستقیم خدا و باب او هستم…»
ج)«عن ابى حمزة قال:سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول:ان علیا علیه السلام باب فتحه الله فمندخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا; (9)
ابو حمزه گوید:از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:به درستى که على علیه السلام درىاست که خداوند آن را گشوده است، پس هر کس که از آن در وارد شود مؤمناست و هر کس که از او خارج شود، کافر است.»
د)«قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم:لکل شیء باب و باب العبادة الصوم; (10) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: براى هر چیزى درى است و در عبادت روزه است.»
ه)قال على بن ابى طالب علیهما السلام:فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصةاولیاءه; (11)
امام امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیهما السلام فرمود:جهاد درى است از درهاىبهشت که خداوند آن را براى اولیاى مخصوص خود باز کرده است.»
اکنون اگر در مواردى که بدانها اشاره شد خوب دقت کنى، به وضوحخواهى دید که روح و حقیقت معناى در(مطلق چیزى که راه وصول به مقصدىاست)در همه آنها موجود است، لیکن در صورتهاى مختلف و قالبهاىگوناگون، و نیز تصدیق خواهى کرد که نه وحدت حقیقتیاد شده با تکثر وتخالف قالبها منافاتى دارد و نه کثرت و تخالف قالبها به وحدت آن حقیقتخللى وارد مىکند.
درهاى بهشت و جهنم کدامند؟
اکنون که حقیقت معناى لفظ«در»را فهمیدى و نیز با توجه به آنچه پیشتر گفته شد رابطه بهشت و جهنم را با وجود انسان و اعمال و رفتار وى دانستى، گوییم:اگر به حاق آنچه گفتیم رسیده باشى، بدون تردید تصدیق خواهى کرد که مراد ازدرهاى بهشت، مطلق امورى است که راه را براى انجام کارهاى شایسته و نیکهموار کرده و موجب مىشوند که از آدمى اعمال پسندیده و خوب صادر شود، ونیز حکم خواهى کرد که مقصود از درهاى جهنم مطلق امورى است که راه را براىارتکاب اعمال ناشایست و زشتباز و موجب مىشوند که از آدمى کارهاى ناپسندسربزند.
حال اگر بپرسى امورى که راه انجام کارهاى شایسته را هموار مىکنند و بدینسبب درهاى بهشتند چیست؟و نیز امورى که راه ارتکاب اعمال ناشایست را بازمىکنند و بدین جهت درهاى جهنم هستند کدام است؟گوییم:از آن رو که آدمىهمه کارهایش را-چه خوب و چه بد-به وساطت قوایى که خداى تبارک و تعالىآنها را در وجود او تعبیه کرده است انجام مىدهد، و آنها عبارتند از حواسپنج گانه ظاهرى(لامسه، باصره، سامعه، ذائقه، شامه)و حواس سه گانه باطنى(متخیله، واهمه، عاقله)مىتوان گفتحواس پنجگانه ظاهرى به اضافه قوهمتخیله و قوه واهمه، در صورتى که مطیع قوه عاقله نباشند(بدون قوه عاقله)امورى هستند که راه را براى ارتکاب کارهاى ناپسند هموار مىکنند و درهاىهفت گانه جهنمند ولى همین هفتحواس در صورتى که تحت امر قوة عاقلة واقعشوند، (به اضافه قوه عاقلة)امورى هستند که راه را براى انجام اعمال پسندیده بازمىکنند و درهاى هشت گانه بهشتند و شاید به همین جهتباشد که در برخى ازنصوص دینى تعداد درهاى بهشت هشت عدد و تعداد درهاى جهنم هفت عدد ذکرشده است.حق تعالى در سوره حجر درباره جهنمیان مىفرماید:
و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم ; (12) به درستى که وعده گاه همه آنها جهنم است که آن را هفت دروازه است و هردروازهاى به گروهى اختصاص یافته است.»
امام باقر علیه السلام مىفرماید:
«احسنوا الظن بالله و اعلموا ان للجنة ثمانیة ابواب…; (13) به خداوند گمان نیکوبرید و بدانید بهشت را هشت دروازه است.»
محقق و مدقق بىنظیر خواجه نصیر الدین طوسى-رضوان الله تعالى علیه-درفصل چهاردهم تذکره آغاز و انجام-که در اشاره به درهاى بهشت و دوزخ است-چنین مىفرماید:
مشاعر حیوانى-که به آن اجزاى عالم ملک ادراک کنند-هفت است.پنج ظاهر و آنحواس خمسه است و دو باطن و آن خیال و وهم است، که یکى مدرک صور ویکى مدرک معانى است.چه مفکره و حافظه و ذاکره از مشاعر نیستند، بل اعوانایشانند.
و هر نفس که متابعت هوا کند و عقل را در متابعت هوا مسخر گرداند: ارایت مناتخذ الهه هواه (14) هر یکى ازین مشاعر سببى باشند از اسباب هلاک او:
و اضله الله على علم (15) تا حالش آن بود که: فاما من طغى و آثر الحیوة الدنیافان الجحیم هى الماوى (16)
پس هر یکى از این مشاعر به مثابت درىاند از درهاى دوزخ: لها سبعة ابوابلکل باب منهم جزء مقسوم (17)
و اگر عقل-که مدرک عالم ملکوت است و رئیس آن همه مشاعر است-رئیس مطاع باشد و نفس را از هواى او منع کند تا به هر یکى از مشاعر آیتى از کتاب الهىرا از عالم امرى که ادراکش به آن مشعر خاص باشد به تقدیم رساند و به عقل نیزاستماع آیات کلام الهى را از عالم خلقى تلقى کند، به خلاف آن قوم که: و لو کنانسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر. (18) این مشاعر هشت گانه که عقل باهفت حس مدرک-که مذکور شد-باشد، به مثابت درهاى بهشتباشد.
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هی الماوى. (19)
البته لازم است تاکید کنیم که درهاى بهشت و جهنم به امورى که بدانهااشاره شد محدود نمىگردند، بلکه همان طور که در ابتدا خاطرنشان گردید:درهاى بهشت، مطلق امورى است که راه را براى انجام کارهاى خیر هموارمىکنند و همچنین درهاى جهنم، مطلق امورى است که راه را براى ارتکاباعمال بد باز مىنمایند، ولى از آن رو که در میان امورى که انجام کارهاى خیریا شر را تسهیل مىکنند، حواس پنج گانه ظاهرى و حواس سه گانه باطنى، نمودبیشترى دارند، مورد تاکید و اشاره قرار گرفتهاند.و گرنه انحصارى در کارنیست، و مىتوان علاوه بر آنها چیزهاى دیگرى را مصداق درهاى بهشتیا جهنمدانست.
درستبه همین جهت است که نصوص دینى در بیان تعداد درهاى بهشت وجهنم متفاوتند و در عین تفاوت همه صادق و مطابق با واقعند;زیرا، هر کدام ازآنها مساله یاد شده را از دیدگاهى معین و به اعتبارى مخصوص مورد ملاحظه قرارداده است;
مثلا از جمله امورى که، راه را براى انجام کارهاى خیر یا شر هموار مىکنند، امام و رهبر جامعه است;یعنى اگر زعامت ملت در کف با کفایت امامى صالح قرار گیرد، راه براى انجام کارهاى خیر هموار مىگردد و اگر رهبرى امت دردست امامى ناصالح بیفتد، راه براى انجام کارهاى شر باز مىشود.لذا امامصالح، امام نور و درى از درهاى بهشت است و امام ناصالح امام نار و درى ازدرهاى جهنم. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درباره حسین بن على علیهما السلام مىفرماید:
«الا و ان الحسین باب من ابواب الجنة من عانده حرم الله علیه ریح الجنة (20) ;آگاهباشید که حسین علیه السلام درى از درهاى بهشت است و هر کس با او دشمنى ورزدخداوند بوى بهشت را بر او حرام خواهد کرد.»
امیر مؤمنان على بن ابى طالب-علیه افضل صلوات المصلین-مىفرماید:
«ان للجنة احدى و سبعین بابا یدخل من سبعین منها شیعتی و اهل بیتی و منباب واحد سائر الناس (21) ;به درستى که براى بهشت هفتاد و یک در است کهشیعیان و خاندان من از هفتاد در و دیگران از یک در آن داخل مىشوند.»
امام صادق علیه السلام در خبرى بعد از آن که تعداد درهاى جهنم را هفت در ذکرمىکند، آنها را به هفت نفر از ائمه جور اختصاص داده و مىفرماید:
«فهم ابواب لمن اتبعهم» (22) یعنى:پس آنان براى پیروان خویش درهایى ازجهنمند و راه ورود آنها را به آتش هموار مىسازند.
آخرین نکتهاى که در این مقطع از بحث لازم است مورد تاکید قرار گیرد ایناست که درهاى بهشت و جهنم را در هر عالمى صورى است مناسب با همانعالم.صور ظاهرى و دنیوى آنها همانهایى است که به عنوان مصادیق درهاىبهشت و جهنم بدانها اشاره شد;ولى صور باطنى و اخروى آنها صور دیگرىاست که در عالم آخرت مناسب با همان عالم، بروز مىکنند. اى عزیز!اکنون که-با توجه به مطالب مزبور-درهاى بهشت و جهنم راشناختى و با حقیقت آنها آشنا شدى، باید بدانى که اگر چشم را جهت نظر به مناظرمحرم و نامشروع بگشایى، در حقیقت درى از درهاى جهنم را به روى خودگشودهاى و اگر گوش را براى استماع سخنان نامربوط و باطل باز بگذارى، درحقیقت درى از درهاى جهنم را باز گذاشتهاى و اگر دهان را جهتبیان، هرسخن نامربوط و باطلى باز کنى، در حقیقت درى از درهاى جهنم را به روىخویش باز کردهاى.
بر عکس اگر چشم را جهت دیدن مناظر مشروع یا تشخیص راه از بیراههبگشایى، در حقیقت درى از درهاى بهشت را به روى خود گشودهاى و اگر گوشرا جهتشنیدن حرف حق باز بگذارى، در حقیقت درى از درهاى بهشت را بازکردهاى و اگر دهان را هتبیان کلام حق باز کنى، در حقیقت درى از درهاىبهشت را به روى خویش گشودهاى.
همچنین باید بدانى که اگر ولایت امام نور را بپذیرى، در حقیقت درى ازدرهاى بهشت را به روى خود گشودهاى و بر عکس اگر ولایت امام نار را قبولکنى، در حقیقت درى از درهاى جهنم را به روى خود باز کردهاى و همین طور دربقیه موارد.
نیز باید بدانى مقصود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این که فرمود:در ماه مبارک رمضاندرهاى بهشتباز و درهاى جهنم بسته و شیاطین در حبسند، این است که خداوندتبارک و تعالى، با آداب و رسومى که در ماه مبارک رمضان مقرر کرده، راه انجامکارهاى خیر را هموار و طریق ارتکاب اعمال ناشایست را مسدود و غرایز نفسانىو هواهاى شیطانى را به بند کشیده است.
و همچنین باید بدانى مراد آن جناب از این که فرمود:از خداوند بخواهیددرهایى که از بهشتبه روى شما باز مىشود، همان طور باز، و درهایى که ازجهنم به روى شما بسته مىشود، همان طور بسته و شیاطینى که در حبس واقعمىشوند، همان طور محبوس بمانند، این است که از خداوند متعال درخواستکنید توفیقاتى که به سبب وقوع در ماه مبارک رمضان نصیبتان مىشود و بر اساس آناعمالى را انجام مىدهید و یا گناهانى را ترک مىکنید و یا خود و هواهاى شیطانىخویش را به مقررات و حدود الهى مقید مىسازید، بعد از ماه مبارک رمضان نیزادامه داشته باشد.
این گونه نباشد که با رفتن ماه مبارک رمضان، خیرات و برکاتى که این ماه عزیزبا خود مىآورد، نیز از میان برود و اهتمامى که در انجام عبادات و ترک محرماتبه خرج مىدهید و کنترلى که بر هواها و غرایز نفسانى اعمال مىکنید، ضعیف وکم رنگ شود.
در آخر یکى از ماههاى رمضان، به یکى از دوستان گفتم:از امشب درهاىبهشتبه روى خیلىها بسته مىشود و در عوض، درهاى جهنم به روى آنها بازمىگردد.آن دوست پرسید چگونه؟
گفتم:چگونگى آن را بگذار براى فردا هنگام اذان صبح.
آن شب سپرى شد وقت اذان صبح، به سمت مسجد حرکت کردم و در بینراه آن دوست را دیدم.عطف به صحبتشب گذشته بدو گفتم:به این اتاقهاکه چراغهاى آنها همه خاموش استخوب بنگر و ببین چگونه مردم خفتهاندو از فرا رسیدن سحرگاه و نماز اول وقت غافل هستند.در صورتى که در شبهاىگذشته نزدیک اذان صبح همه این چراغها، روشن و مردم بیدار بودند:یکىقرآن مىخواند و دیگرى دعاى سحر و دیگرى نافله شب، یکى مسواک مىکردو دیگرى وضو مىساخت و دیگرى آماده رفتن به مسجد و خلاصه هر کسىبه صورتى در جنب و جوش و تلاش بود و با اعمال و حالاتى که داشت، درهاى بهشت را به روى خویش باز کرده بود، ولى امشب و امروز همان طورکه مىبینى و خواهى دید، از آن همه جنب و جوش و تلاش و آن همه اعمال وحالات، هیچ خبرى نیست، ترک آن اعمال و از دست دادن آن حالات، یعنى بسته شدن درهاى بهشت و بر عکس، ادامه و استمرار آنها، یعنى باز نگه داشتندرهاى بهشت.
و بر همین منوال استبسته یا باز بودن درهاى جهنم، یعنى در روزهاىماه مبارک رمضان اگر کسى مىخواست دروغ بگوید یا غیبتبکند و یا خداىناکرده به ناموس مردم نگاه شهوت آلود داشته باشد، با خود مىگفت من روزههستم، نباید این کارها را انجام دهم و لذا با بستن چشم و گوش و زبان و دیگراعضا از گناه، درهاى جهنم را به روى خویش مىبست و غرایز و شهوات ومیلهاى شیطانى را به زنجیر مىکشید.ولى از امروز به بعد، که ماه رمضانسپرى شده استبسیارى از همین مردم که در حال روزه مراقب چشم و زبان وگوش خویش بودند کم کم این محدودیتها را از میان برداشته و قید و بندها رامىگسلند و بدین ترتیب، درهاى جهنم را دوباره به روى خویش مى گشایند وشیاطین امیال و شهوات را از حبس آزاد کرده و باز آنها را به جان خویشمىاندازند.
باز کردن چشم و گوش و زبان به گناه، یعنى باز کردن درهاى جهنم به روىخویش.رها کردن امیال و شهوات از محدودیتهاى شرعى، یعنى آزاد کردنشیاطین از حبس و بر عکس، نگاه داشتن اعضا و جوارح از گناه، یعنى بستن درهاى جهنم، به قید و بند کشیدن غرایز و شهوات، یعنى به زنجیر کشیدنشیاطین.و استمرار این حالات و ادامه این کنترلها، یعنى بسته نگاه داشتندرهاى جهنم و در حبس ماندن شیاطین.
ماه تزکیه نفس
بنابر آنچه گفته شد گوییم:اى عزیز!اگر قصد آن دارى که با اقتدار کامل برغرایز و شهوات خویش فایق آیى و در مسیر تقوا و پرهیزکارى قدمهاى مؤثرىبردارى، باید بدانى که ماه مبارک رمضان فرصتبسیار خوبى است و نباید آن را بهراحتى و رایگان از کف بدهى، و نیز باید بدانى که اگر خداى ناکرده در این ماهعزیز(ماه خودسازى و تزکیه نفس)نتوانى خود را اصلاح کنى، به طریق اولى درغیر این ماه نخواهى توانستبه تزکیه خویش بپردازى.
مثلا کسى که به ضعف اعصاب مبتلاست و با هزار و یک ناراحتى دستبهگریبان است اگر در یک محیط آرام-که تمام شرایط فراهم و همه موانع برطرفگردیده است-نتواند یا نخواهد استراحت کند، در غیر آن محیط-که تمام موانع موجود و همه مقتضیات مفقود است-به طریق اولى نمىتواند و نخواهد توانست به استراحت بپردازد.
خداى تبارک و تعالى ماه مبارک رمضان را ماه خودسازى و تهذیب نفس قرارداده است در این ماه، تمام شرایط فراهم و همه موانع بر طرف گردیده تا مؤمنان ومسلمانان به خود پرداخته و خویش را اصلاح کنند.حال اگر من یا شما قدر آن راندانسته و از این فرصتخدادادى-آن طور که باید-استفاده نکنیم، بدون تردید درغیر این ماه نخواهیم توانستبه اصلاح خویش بپردازیم و یا لا اقل جهت رسیدن بهامر یاد شده با مشکلات فراوانى مواجه خواهیم گردید.
پس اى رفیق!به هوش باش و از فرصتها حداکثر استفاده را بکن که به خداسوگند!فردا دیر است و اگر به امید آیندهاى، بدان که آینده، چیز نامعلومىاست، روى چیز نامعلوم حساب باز نکن که ضرر مىکنى و خداى ناکرده چشمباز مىکنى و مىبینى جز روسیاهى و تباهى چیزى در بساط ندارى.
هواهاى پلید و زشت و پستت نمىدانى چهها داده به دستت شدى هم کاسه با ابلیس ملعون به مکرش هر دو دست از پشتبستت چو شیطان در وجودت خانه کرده به حکم وى بود خیز و نشستت زدوده از دلتیاد خدا را ربوده از کفت عهد الستت تو کى پیروز بودى بر هریمن که امروزت بود روز شکستت بغیر از انى و منى ندارى درون سینه و آن نفس مستت گذشت از عمر تو سى یا چهل سال همین سان بگذرد پنجاه و شستت (23) (سحر)بیدار شو از خواب غفلت که نرود فرصتباقى ز دستت مشو غافل ز حق تا مىتوانى کزو گردیده ظاهر، بود و هستت
(مؤلف)
پى نوشت:
1و2. «ما پیامبران ماموریم در خور عقل مردم سخن بگوییم.»کلینى،اصول کافى،ج 1،ص 18.
- عنکبوت(29)آیه 43.
- روم(30)آیه 7.
- ابو على سینا،رساله معراجیه،ص 14.
- مجلسى،بحار الانوار،ج 40،ص 201.
- همان،ص 131.
- همان،ج 39،ص 235.
- کلینى،اصول کافى،ج 1،ص 363.
- فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 122.
- نهج البلاغه محمد عبده،خطبه 27.
- حجر(15)آیه 43 و 44.
- مجلسى،بحار الانوار،ج 8،ص 131.
- فرقان(25)آیه 43.
- جاثیه(45)آیه 23.
- نازعات(75)آیه 37.
- حجر(15)آیه 44.
- ملک(67)آیه 10.
- نازعات(75)آیه 41.
- شیخ عباس قمى،سفینة البحار،ج 1،ص 108.
- مجلسى،بحار الانوار،ج 8،ص 139.
- همان،ص 301.
- شستبر وزن دست چند معنا دارد:1)عددى است معروف که به عربى ستین گویند و معرب آنشصتباشد…(محمد حسین بن خلف تبریزى،برهان قاطع.)
نماز و تاثیر آن در دورى از زشتىها
پیشتر خاطر نشان گردید:کسى که به ضعف اراده مبتلا است و على رغماعتقاد به مبدا و معاد و تبعات اعمال و توجه به همه امور یاد شده باز مرتکب گناهمىشود، اگر واقعا قصد اصلاح خویش را دارد، باید قبل از هر چیز با به کار بستن برخى از ریاضتهاى شرعى ارادهاش را تقویت کند، آن گاه با ارادهاى قوى درمقابل خواسته هاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى بایستد.
و نیز تاکید شد:ریاضتى که در راس همه ریاضتهاى شرعى است و درتقویت اراده تاثیر به سزایى دارد، روزه گرفتن است، آن هم با شرایط و ضوابطىکه بدانه اشاره شد.
اکنون سخن ما این است:یکى دیگر از امورى که در تقویت انسان بسیار موثراست و او را در غلبه بر غرایز و امیال نفسانى یارى مىرساند، به پاداشتن نمازاست.
بدون تردید اگر انسان موفق شود نماز را با همه آداب و مقررات مربوط به آن بهجا آورد، به برکت آن بسیارى از گناهان را ترک گفته و کم کم به یارى خدا، به طورکلى از عصیان فاصله مىگیرد.خداى تبارک و تعالى در قرآن کریم مىفرماید:
و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر ; (1) نماز را به پا دار، بهدرستى که نماز(انسان را)از کارهاى زشت و ناپسند باز مىدارد.»
و نیز مىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ; (2) اى مؤمنان[در کارها]از صبر[روزه]و نماز کمک بگیرید.»
مطلبى که در این جا لازم است مورد تاکید قرار گیرد، این است که حظ وبهرهاى که نماز گزاران از نماز خویش مىبرند، یک سان نیست;زیرا نماز را مانندبسیارى از امور، ظاهر و باطنى است.اگر نماز گزار از نماز، به ظاهر قناعت کندو از روح و باطن آن غفلت ورزد، بهره او از نماز بسیار محدود و ناچیز است.بر خلاف نمازگزارى که از ظاهر بگذرد و به باطن نماز راه یابد;چرا که چنینشخصى به اندازه عمق نمازش از فواید و آثار نماز بهرهمند خواهد بود.
بنابر این، این که قرآن مىفرماید:نماز انسان را از گناه باز مىدارد، یا این کهمىفرماید:در کارها از نماز کمک بگیرید، معنایش این نیست که هر گونه نمازىبا هر کیفیتى، چنان آثارى را به دنبال خواهد داشت، بلکه ابتدا باید دید، نماز تاچه اندازه از شرایطى که به آن عمق مىبخشد بهرهمند است، آن گاه به تعیین خاصیتها و آثار آن پرداخت و سپس آنها را از نماز توقع داشت.
امورى که به نماز عمق مىبخشند کدامند؟
حال اگر بگویى:شرایطى که به نماز عمق مىبخشند و آن را از کیفیتبالایىبرخوردار مىکنند کدامند، گوییم:چند چیز است که هدف یاد شده را محقق مىسازند که شخص نماز گزار نباید از آنها غفلت کند:
الف)توجه به خدا
توجه به خدا روح نماز است.نمازى که از این جوهره اساسى بىبهرهباشد، کالبد بىجانى است که ارزش و قیمت آن بسیار ناچیز است.
درستبه همین سبب است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید:
«کم من قائم حظه من صلوته التعب و النصب; (3) چه بسا نمازگزارى که از نمازخویش جز مشقت و رنجبهرهاى ندارد.»
و نیز بدین جهت است که آن جناب مىفرماید:
«لیس للعبد من صلوته الا ما عقل; (4) بنده نمازگزار از نماز خویش بهرهاىندارد، مگر به اندازهاى که از نماز بفهمد.»
بنابر این، نمازى که در حال غفلت گزارده شود، فایدهاى به حال نمازگزارندارد، بلکه اگر ادعا کنیم چنین نمازى به حال شخص مضر است، ادعاىنادرستى نکردهایم;زیرا خداوند تبارک و تعالى مىفرماید:
فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون ; (5) و اى بر نماز گزاران آنانى کهاز نمازشان غافلند.»
از قول امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده که آن جناب فرمود:
«الالتفات فی الصلاة اختلاس من الشیطان.فایاکم و الالتفات فی الصلاة; (6) غفلت از خداوند و توجه به غیر، دستبردى است که شیطان به نماز نمازگزارمىزند، بنابر این، از آن بر حذر باشید.» و هم چنین از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که آن جناب فرمود:
«ایما عبد التفت فی صلاته قال الله:یا عبدى الى من تقصد و من تطلب؟ارباغیری ترید؟او رقیبا سوای تطلب؟او جوادا خلاى تبغی؟ و انا اکرم الاکرمین واجود الاجودین و افضل المعطین.اثیبک ثوابا لا یحصى قدره.اقبل على فانیالیک مقبل و ملائکتی الیک مقبلون.فان اقبل زال عنه اثم ما کان منه.فان التفتثانیة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلاته غفر الله له و تجاوز عنه ما کان منه. فان التفت ثالثة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلوته غفر الله له ما تقدم منذنبه.فان التفت رابعة اعرض الله عنه و اعرضت الملائکة عنه و یقول:ولیتک یاعبدی الى ما تولیت; (7) هر بندهاى که در نماز خویش از خدا غافل شود و به غیراو توجه کند، خداوند به او مىفرماید:بنده من!به چه کسى توجه مىکنى؟و چهکسى را طلب مىنمایى؟آیا پروردگارى جز من مىخواهى؟یا مراقب و پاسبانىغیر از من مىطلبى؟و یا بخشندهاى جز من مىجویى؟در حالى که منارجمندترین ارجمندان، بخشندهترین بخشندگان و برترین دهندگان هستم.تو راپاداشى دهم که به قدر و اندازه در نیاید.به من روى کن که من به تو روى کردهام وفرشتگان من نیز به تو توجه دارند.پس از آن اگر بنده غافل، از غفلتخویشمنصرف شود و به خداوند توجه کند، گناه غفلتى که از او سر زده ستبخشیدهمىشود و اگر براى بار دوم از خدا غافل شود و به غیر او توجه کند، خداوند سخنیاد شده را تکرار مىکند;پس اگر از غفلتخویش باز گردد و به خدا توجه کند، خداوند گناه بىتوجهى او را مىبخشد و از وى در مىگذرد و اگر براى بار سوم ازخدا غافل شود، خداوند باز فرموده خویش را تکرار مىکند;پس اگر از حالغفلتبه توجه باز گردد، خداوند گناه غفلت او را مىبخشد. ولى اگر براى بارچهارم از خدا غافل گردد، خداوند از او روى بگرداند و فرشتگان نیز چنین کنند.
آن گاه خداوند به چنین نماز گزارى گوید:اى بنده من!تو را به همان چیزى کهبدان روى کردى واگذار نمودم.»
طبق آنچه ذکر گردید نمازى که نمازگزار در آن سرگرم افکار خود بوده وتوجهى به خدا نداشته باشد، خود گناه است و نمازى که خودش گناه است چگونهمىتواند نمازگزار را از گناه باز دارد؟
چگونگى تحصیل حضور قلب در نماز
حال اگر مانند بسیارى از افراد بپرسى:چرا ما هر چه بیشتر سعى مىکنیم که در نماز حواس خود را جمع کرده و به خدا توجه کنیم، کمتر موفق مىشویم؟آیا به راستى چاره اى وجود دارد که ما را در دستیافتن به این جوهره اساسى که روح نماز استیارى رساند؟
گوییم:اگر مىخواهى چیزى مانند کپسول به تو داده شود و تو آن را به راحتىنوش جان کنى و یک شبه همه کارهایت رو به راه گردد، قطعا جواب منفى است، ولى اگر مرد میدان عمل هستى و خود را براى یک کارزار طولانى و جدى مهیامىکنى، جواب مثبت است.
توضیح این که:اگر صفتى یا حالتى بر انسان غلبه کند، آن صفتیا حالت، درهمه صحنه ها و تمام شؤون زندگى، خود را نشان داده و آدمى از آن خلاصىندارد.کسى که در کوچه و بازار در کلاس و مدرسه، در محیط خانه و محل کار، یک سره به یاد خداست و از او غافل نیست، بدون تردید در نماز نیز حواسش راجمع کرده و از خدا غفلت نمىکند.
بر خلاف کسى که در محیط خانه و محل کار، در کلاس و مدرسه، درکوچه و بازار از خدا غافل است و یک سره سرش بند مسایل مادى و روز مرهزندگى دنیاست و دلش متعلق به غیر خداست بىشک، چنین کسى نمى تواند درنماز قلب خود را متوجه خدا کند، بلکه دلش دنبال همانى است که قبل ازنماز دنبال آن بود، و وجودش غرق در همان است که قبل از ورود در نماز غرقدر آن بود.
خداى تبارک و تعالى در وصف بندگان مؤمن خویش مىفرماید:
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله… ; (8) مردانى که آنها را هیچ تجارتو معاملهاى از یاد خدا باز نمىدارد»
وقتى که کسب و کار آنان را از یاد خدا باز ندارد، بدون تردید هنگامى که وضومىسازند و رو به قبله مىایستند و نماز مىگزارند، از خداوند غفلت نمىکنند، بر خلاف من و تو که قبل از نماز در امور روزمره زندگى غرق هستیم و وقتى هم کهبه نماز مىایستیم نمازمان نیز رنگ و بوى امور دنیوى دارد.
واضحتر بگویم:اولیاى خدا و بندگان مخلص حق، نماز خویش را برداشته وآن را با خود به محیط بازار مىبرند.در آن جا هم که هستند مشغول نمازند«خوشاآنان که دایم در نمازند.» (9) و به فرموده خداى متعال:
الذین هم على صلوتهم دائمون ; (10) آنان همیشه به یاد خدا هستند.»
ولى ما عقب افتادهها، کسب و کار خویش را برداشته و با خود به فضاى نمازمىآوریم.نماز هم که مىخوانیم باز دنبال هدف گمشده خود هستیم-نعوذ بالله منشرور انفسنا و سیئات اعمالنا.
بارى اى عزیز!اگر صادقانه قصد آن دارى که در نماز دلت متوجه خدا باشدو از او غافل نگردى، باید کار را قبل از نماز شروع کنى و در همه جا و همه حال بهیاد خدا باشى و از او غفلت نکنى.بىشک اگر چنین توفیقى را به دست آورى، در نماز دلت متوجه خدا خواهد بود در غیر این صورت، نه.
مرحوم علامه طباطبایى-قدس سره-در اواخر عمر با برکتخویش هنگامى کهدر بستر بیمارى افتاده بود.در جواب شخصى که از آن جناب از چگونگى تحصیلحضور قلب در نماز پرسیده بود، چند بار با عنایتخاصى فرمود:مراقبه، مراقبه.
مراد آن بزرگوار آن است که اگر مىخواهید در نماز حواستان جمع باشد و ازخدا غافل نشوید، باید در طول شبانه روز وقتى که به کارهاى دیگر اشتغال داریداهل مراقبه باشید;زیرا اگر این حالت ملکه شما شود و چنین صفتى بر شما غلبهکند، در نماز نیز این حالتبراى شما محفوظ خواهد ماند، همان طور که اگر درطول شبانه روز از خدا غافل باشید و غفلت از حق در شما رسوخ کند، در حالنماز نیز چنان خواهید بود و از آن خلاصى نخواهید داشت.
تکمله
علاوه بر آنچه گفته شد، یکى از امورى که در تحصیل حضور قلب در نمازتاثیر به سزایى دارد، توجه به معانى الفاظ و عبارات نماز است.همان طور کهیکى از عوامل حواسپرتى در نماز ندانستن یا غافل بودن از معانى الفاظى استکه نماز گزار آنها را بر زبان جارى مىسازد.لذا بر همه مسلمانان لازم است، در صورتى که نمىتوانند زبان عربى را-که زبان بین المللى جهان اسلام استو حتى الامکان همه باید با آن آشنا باشند-فرا بگیرند، لااقل ترجمه الفاظ نماز رادر حد متعارف بیاموزند.بىشک کسى که مىداند در حال نماز چه مىگویدو از خداوند چه مىخواهد، در مقایسه با کسى که یک سرى الفاظ را بدون فهممعانى بر زبان جارى مىکند در تحصیل حضور قلب از توفیق بیشترى برخوردارخواهد بود.
ب)مواظبتبر اول وقتدومین امرى که نماز را از کیفیتبالایى برخوردار مىکند و متقابلا مراعاتنکردنش موجب بىخاصیتى، یا کم ارزشى نماز مىشود، مواظبتبر اول وقتاست.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«لا یزال الشیطان ذعرا من المؤمن ما حافظ على مواقیت الصلوات الخمس.فاذا ضیعهن اجترا علیه فادخله فى العظائم; (11) تا وقتى که مؤمن بر اوقات نمازهاى پنج گانه، محافظت داشته باشد، شیطان از او بیمناک است، ولى هنگامىکه آنها را ضایع سازد، بر او دلیر مى گردد و سرانجام وى را به گناهان بزرگ مى کشاند.»
عمار بن موسى ساباطى از امام صادق علیه السلام روایت مىکند که آن جناب فرمود:«من صلى الصلوات المفروضات فی اول وقتها و اقام حدودها رفعها الملک الىالسماء بیضاء نقیة و هی تهتف به تقول:حفظک الله کما حفظتنی و استودعکالله کما استودعتنی ملکا کریما، و من صلاها بعد وقتها من غیر علة و لم یقمحدودها رفعها الملک سوداء مظلمة و هى تهتف به:ضیعتنى ضیعک الله کماضیعتنى و لا رعاک الله کما لم ترعنی; (12) هر کس نمازهاى واجب را در اول وقتبه جا آورد و حدود آنها را مراعات نماید، فرشته مخصوص، نماز او را به طرفآسمان بالا مىبرد، در حالى که سپید و پاکیزه است، و خطاب به نمازگزار گوید:خدا تو را حفظ کند، همان طور که تو مرا حفظ کردى، و من تو را به خدامىسپارم، همان طور که تو مرا به فرشتهاى گرامى سپردى و هر کس آنها را بدون عذر از اول وقت تاخیر اندازد و حدود آنها را مراعات نکند، فرشته مخصوصنماز او را بالا مىبرد در حالى که سیاه و تاریک است و خطاب به نمازگزار گوید:خداوند تو را ضایع کند همان طور که تو مرا ضایع کردى و خداوند تو را مراعاتنکند همان طور که تو مرا مراعات نکردى.»
قتیبه اعشى از امام صادق علیه السلام روایت مىکند که آن جناب فرمود:
«ان فضل الوقت الاول على الآخر کفضل الآخرة على الدنیا; (13) فضیلت اولوقتبر آخر وقت، مانند فضیلت آخرت بر دنیاست.»
در خبر است که امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام در بحبوحه جنگ صفینمراقب خورشید بود.ابن عباس که از عمل امام تعجب کرده بود پرسید:این چهکار است که شما مىکنید؟آن جناب فرمود:مراقب خورشید هستم که اگر زوالمحقق شود نماز بگزاریم.ابن عباس گفت:در این اوضاع و احوال که ما مشغولجنگیم شما مواظب وقت نماز هستید؟امام فرمود:جنگ ما با این مردم براىهمین نماز است. (14)
ج)نماز در مسجدسومین امرى که کار آیى و شرافت و فضیلت نماز را بالا مىبرد به جاى آوردنآن-حتى الامکان-در مسجد است. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید:
«الصلاة فی المسجد الحرام مائة الف صلاة و الصلاة فی مسجد المدینة عشرة الفصلاة و الصلاة فی مسجد بیت المقدس الف صلاة و الصلاة فى المسجد الاعظممائة صلاة و الصلاة فی مسجد القبیلة خمس و عشرون صلاة و الصلاة فی مسجدالسوق اثنتا عشرة صلاة و صلاة الرجل وحده فی بیته صلاة واحدة; (15) نمازى که در مسجد الحرام گزارده شود، معادل صد هزار نماز است و در مسجد النبى معادلده هزار نماز و در مسجد الاقصى معادل هزار نماز و در مسجد جامع معادل صدنماز و در مسجد محله معادل بیست و پنج نماز و در مسجد بازار معادل دوازده نمازو نمازى که شخص آن را در خانه خویش به تنهایى به جا آورد معادلیک نماز است.»
امام صادق علیه السلام مىفرماید:«علیکم باتیان المساجد فانها بیوت الله فی الارض، و من اتاها متطهرا طهره اللهمن ذنوبه، و کتب من زواره فاکثروا فیها من الصلاة و الدعاء; (16) بر شماست کهبه مساجد بروید;زیرا مساجد خانه هاى خدا در زمین است و هر کس در حالى کهپاکیزه و با وضو است وارد مساجد شود، خدا گناهانش را پاک و نام وى را در زمرهزایران خویش ثبت نماید.بنابر این، در مساجد زیاد نماز بگزارید و خدا را فراوانیاد کنید.»
از قول امام على بن ابى طالب علیه السلام روایتشده که آن جناب فرمود:«لا صلاة لمن لم یشهد الصلوات المکتوبات من جیران المسجد، اذا کان فارغا وصحیحا; (17) همسایگان مسجد، در صورتى که سالم و فارغ باشند و نمازهاىواجب خود را در مسجد به جا نیاورند، نمازشان نماز نیست.»
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در خطبهاى چنین مىفرماید:«من مشى الى مسجد من مساجد الله فله بکل خطوة خطاها حتى یرجع الىمنزله عشر حسنات و یمحى عنه عشر سیئات و یرفع له عشر درجات; (18) هرکس که به سوى مسجدى حرکت کند، تا موقعى که به منزل خویش باز مىگردد، در مقابل هر گامى ده حسنه براى او ثبت و ده سیئه از او محو و ده درجه بر درجات او افزوده مىشود.»
د)نماز جماعتچهارمین امرى که به نماز امتیاز ویژهاى مىبخشد و سزاوار نیست کهنمازگزار از آن غفلت کند، گزاردن نماز به جماعت است.در خبرى چنین آمدهاست:
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از جبرئیل پرسیدند:پاداش امت من در نماز جماعت چیست؟جبرئیل پاسخ داد:«اگر نمازگزاران دو نفر باشند هر رکعت، معادل صد و پنجاهنماز است و اگر سه نفر باشند هر رکعت، معادل ششصد نماز، و اگر چهار نفرباشند هر رکعت، معادل هزار و دویست نماز و اگر پنج نفر باشند هر رکعت، معادل دو هزار و چهار صد نماز و اگر شش نفر باشند هر رکعت، معادل چهار هزارو هشت صد نماز و اگر هفت نفر باشند هر رکعت، معادل نه هزار و شش صد نمازو اگر هشت نفر باشند هر رکعت، معادل نوزده هزار و دویست نماز و اگر نه نفرباشند هر رکعت، معادل سى و شش هزار و چهار صد نماز، و اگر ده نفر باشند هررکعت، معادل هفتاد و دو هزار و هشت صد نماز و در صورتى که تعداد آنها از دهنفر تجاوز کند، اگر همه آسمانها کاغذ و دریاها مرکب و درختها قلم و جن وانس نویسنده شوند، نمىتوانند پاداش یک رکعت آن را بنویسند (19) .
و نیز در خبر است که:
«در زمان حکومت امام على بن ابى طالب علیهما السلام عدهاى از مسلمانان در نماز جماعتشرکت نمىکردند.آن جناب به مجرد این که متوجه قضیه شد، مردم را جمع کردو براى آنان خطبه خواند و فرمود:عدهاى از مسلمانان با ما در نماز جماعتشرکت نمىکنند.این گروه باید بدانند که از این پس حق ندارند با ما هم غذا شوند و نیز حق ندارند با ما مشورت کنند و از ما زن بگیرند و همچنین حق ندارند ازبیت المال مسلمانان چیزى دریافت کنند، مگر آن که از این روش دست کشیده و باما در جماعتحاضر شوند. (20)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لا صلاة لمن لم یصل فی المسجد مع المسلمین الا عن علة; (21) کسى که درمسجد با مسلمانان نماز نمىگزارد، نمازش نماز نیست، مگر آن که عذرى داشتهباشد.»
فضل بن شاذان از امام على بن موسى الرضا علیه السلام نقل مىکند که آن جنابفرمود:
«فان قال:فلم جعلت الجماعة؟قیل:لان لا یکون الاخلاص و التوحید والاسلام و العبادة لله الا ظاهرا مکشوفا مشهودا لان فی اظهاره حجة على اهلالمشرق و المغرب لله-عز و جل-…مع ما فیه من المساعدة على البر و التقوى، و الزجر عن کثیر من معاصى الله-عز و جل-; (22) اگر کسى بپرسد:چرا در اسلامنماز جماعت وضع شده است؟گفته مىشود:براى این که اخلاص و توحید واسلام و عبادت علنى و مشهود مطرح شود، تا بر شرق و غرب عالم حجت تمامگردد…علاوه بر این، نماز جماعت مسلمانان را در انجام نیکىها و مراعات تقوایارى مىرساند و آنها را از گناهان بسیارى باز مىدارد.»
حال که اهمیت و حساسیت امور یاد شده را دریافتى، لازم است تاکید کنیم:اگر مىخواهى نمازت کار آیى و بازدهى لازم را داشته باشد و تو را از پلیدىهاو آلودگىها باز دارد، باید تا جایى که مىتوانى در تحصیل شرایط مزبور بکوشى و نماز خویش را بدانها مقرون سازى;یعنى باید-حتى الامکان-قلب خود را در نماز حاضر و در صورتى که عذرى در میان نباشد، نماز را در اول وقت، آن همدر مسجد و با جماعتبرگزار نمایى.
بدون تردید اگر چنین توفیقاتى نصیبتشود، کم کم به برکت نماز از بدى هاو گناهان فاصله گرفته و به مقام قرب الهى بار خواهى یافت، بر خلاف وقتى کهشرایط مزبور را مراعات نکنى;زیرا در آن صورت، نماز اثر منفى خواهد داشتو تو را همچنان از خداوند دور و دورتر خواهد ساخت.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلممىفرماید:
«من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم تزده من الله الا بعدا; (23) هر کس کهنمازش او را از فحشا و منکر باز ندارد، وى را از خداوند دورتر مىسازد.»
خاتمه و توصیه
اکنون که در مرحله پایانى بحث قرار داریم، خوب است مباحث مطروحه راخلاصه کنیم;لذا گوییم:سه چیز است که زمینه را براى ارتکاب معاصى فراهممىکنند:
الف)ضعف اعتقادى;ب)غفلت از معتقدات;ج)ضعف اراده.و اگر شخص گنهکار از گنهکارى خویش ناراحتباشد و به راستى بخواهدخود را از شر معاصى خلاص کند، باید قبل از هر چیز زمینههاى یاد شده را درخود شناسایى کند و با به کارگیرى شیوههاى مناسب، به رفع آنها مبادرت ورزد، تا این که پس از مدتى مبارزه بتواند به سادگى از گناهان دستشسته و به صف تقواپیشگان بپیوندد. حال اى عزیز!تو نیز اگر قصد آن دارى که خویش را اصلاح کنى و از قافلهفرهیختگان و وارستگان عقب نمانى، پس تا دیر نشده و مدت به پایان نرسیده وفرصت از دست نرفته، به حال خود فکرى بکن و چارهاى بیندیش، اگر در بعدعقیده متزلزلى، با مراجعه به عقل و عقلا، عقاید خود را ترمیم و باز سازى کن واگر در بعد عمل پیادهاى، با مراجعه به دل و اهل دل، قلب و جانت را صیقل ده وخلاصه دامان همت را بالا بزن و حرکت کن که وقت تنگ است و کار بسیار.
و آخر دعویهم ان الحمد لله رب العالمین
15 دى 1374/13 شعبان 1416
قم – حسن رمضانى
پى نوشت:
- عنکبوت(29)آیه 45.
- بقره(2)آیه 153.
3و4. فیض کاشانى،المحجة البیضاء،ج 1،ص 366.
- ماعون(107)آیه 5.
- مجلسى،بحار الانوار،ج 84،ص 239.
- همان،ج 83،ص 244.
- نور(24)آیه 37.
- خوشا آنان که الله یارشان بى×که حمد و قل هو الله کارشان بىخوشا آنان که دایم در نمازند×بهشت جاودان بازارشان بىبابا طاهر
- معارج(7)آیه 23.
- شیخ حر عاملى،وسائل الشیعه،ج 3،ص 81.
- همان،ص 90.
- همان جا.
- بحار الانوار،ج 83،ص 23.
- همان،ص 380.
- همان،ص 384.
- شیخ حر عاملى،وسایل الشیعة،ج 3،ص 478.
- مجلسى،بحار الانوار،ج 83،ص 368.
- همان،ج 88،ص 14.
- همان،ج 88،ص 14.
- همان،ص 4.
- همان،ص 12.
- فیض کاشانى،المحجة البیضاء،ج 1،ص 350.
- نماز و تاثیر آن در دورى از زشتىها
پیشتر خاطر نشان گردید:کسى که به ضعف اراده مبتلا است و على رغماعتقاد به مبدا و معاد و تبعات اعمال و توجه به همه امور یاد شده باز مرتکب گناهمىشود، اگر واقعا قصد اصلاح خویش را دارد، باید قبل از هر چیز با به کار بستنبرخى از ریاضتهاى شرعى ارادهاش را تقویت کند، آن گاه با ارادهاى قوى درمقابل خواستههاى نفسانى و وسوسههاى شیطانى بایستد.
و نیز تاکید شد:ریاضتى که در راس همه ریاضتهاى شرعى است و درتقویت اراده تاثیر به سزایى دارد، روزه گرفتن است، آن هم با شرایط و ضوابطىکه بدانه اشاره شد.
اکنون سخن ما این است:یکى دیگر از امورى که در تقویت انسان بسیار موثراست و او را در غلبه بر غرایز و امیال نفسانى یارى مىرساند، به پاداشتن نمازاست.
بدون تردید اگر انسان موفق شود نماز را با همه آداب و مقررات مربوط به آن بهجا آورد، به برکت آن بسیارى از گناهان را ترک گفته و کم کم به یارى خدا، به طورکلى از عصیان فاصله مىگیرد.خداى تبارک و تعالى در قرآن کریم مىفرماید:
و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر ; (1) نماز را به پا دار، بهدرستى که نماز(انسان را)از کارهاى زشت و ناپسند باز مىدارد.»
و نیز مىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ; (2) اى مؤمنان[در کارها]از صبر[روزه]و نماز کمک بگیرید.»
مطلبى که در این جا لازم است مورد تاکید قرار گیرد، این است که حظ وبهرهاى که نماز گزاران از نماز خویش مىبرند، یک سان نیست;زیرا نماز را مانندبسیارى از امور، ظاهر و باطنى است.اگر نماز گزار از نماز، به ظاهر قناعت کندو از روح و باطن آن غفلت ورزد، بهره او از نماز بسیار محدود و ناچیز است.بر خلاف نمازگزارى که از ظاهر بگذرد و به باطن نماز راه یابد;چرا که چنین شخصى به اندازه عمق نمازش از فواید و آثار نماز بهرهمند خواهد بود.
بنابر این، این که قرآن مىفرماید:نماز انسان را از گناه باز مىدارد، یا این کهمىفرماید:در کارها از نماز کمک بگیرید، معنایش این نیست که هر گونه نمازىبا هر کیفیتى، چنان آثارى را به دنبال خواهد داشت، بلکه ابتدا باید دید، نماز تاچه اندازه از شرایطى که به آن عمق مىبخشد بهرهمند است، آن گاه به تعیینخاصیتها و آثار آن پرداخت و سپس آنها را از نماز توقع داشت.
امورى که به نماز عمق مىبخشند کدامند؟
حال اگر بگویى:شرایطى که به نماز عمق مىبخشند و آن را از کیفیتبالایىبرخوردار مىکنند کدامند، گوییم:چند چیز است که هدف یاد شده را محقق مىسازند که شخص نماز گزار نباید از آنها غفلت کند:
الف)توجه به خدا
توجه به خدا روح نماز است.نمازى که از این جوهره اساسى بىبهرهباشد، کالبد بىجانى است که ارزش و قیمت آن بسیار ناچیز است.
درستبه همین سبب است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید:
«کم من قائم حظه من صلوته التعب و النصب; (3) چه بسا نمازگزارى که از نمازخویش جز مشقت و رنجبهرهاى ندارد.»
و نیز بدین جهت است که آن جناب مىفرماید:
«لیس للعبد من صلوته الا ما عقل; (4) بنده نمازگزار از نماز خویش بهرهاىندارد، مگر به اندازهاى که از نماز بفهمد.»
بنابر این، نمازى که در حال غفلت گزارده شود، فایدهاى به حال نمازگزارندارد، بلکه اگر ادعا کنیم چنین نمازى به حال شخص مضر است، ادعاىنادرستى نکردهایم;زیرا خداوند تبارک و تعالى مىفرماید:
فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون ; (5) و اى بر نماز گزاران آنانى کهاز نمازشان غافلند.»
از قول امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده که آن جناب فرمود:
«الالتفات فی الصلاة اختلاس من الشیطان.فایاکم و الالتفات فی الصلاة; (6) غفلت از خداوند و توجه به غیر، دستبردى است که شیطان به نماز نمازگزارمىزند، بنابر این، از آن بر حذر باشید.» و هم چنین از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که آن جناب فرمود:
«ایما عبد التفت فی صلاته قال الله:یا عبدى الى من تقصد و من تطلب؟ارباغیری ترید؟او رقیبا سوای تطلب؟او جوادا خلاى تبغی؟ و انا اکرم الاکرمین واجود الاجودین و افضل المعطین.اثیبک ثوابا لا یحصى قدره.اقبل على فانیالیک مقبل و ملائکتی الیک مقبلون.فان اقبل زال عنه اثم ما کان منه.فان التفتثانیة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلاته غفر الله له و تجاوز عنه ما کان منه. فان التفت ثالثة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلوته غفر الله له ما تقدم منذنبه.فان التفت رابعة اعرض الله عنه و اعرضت الملائکة عنه و یقول:ولیتک یاعبدی الى ما تولیت; (7) هر بندهاى که در نماز خویش از خدا غافل شود و به غیراو توجه کند، خداوند به او مىفرماید:بنده من!به چه کسى توجه مىکنى؟و چهکسى را طلب مىنمایى؟آیا پروردگارى جز من مىخواهى؟یا مراقب و پاسبانىغیر از من مىطلبى؟و یا بخشندهاى جز من مىجویى؟در حالى که منارجمندترین ارجمندان، بخشندهترین بخشندگان و برترین دهندگان هستم.تو راپاداشى دهم که به قدر و اندازه در نیاید.به من روى کن که من به تو روى کردهام وفرشتگان من نیز به تو توجه دارند.پس از آن اگر بنده غافل، از غفلتخویشمنصرف شود و به خداوند توجه کند، گناه غفلتى که از او سر زده ستبخشیدهمىشود و اگر براى بار دوم از خدا غافل شود و به غیر او توجه کند، خداوند سخنیاد شده را تکرار مىکند;پس اگر از غفلتخویش باز گردد و به خدا توجه کند، خداوند گناه بىتوجهى او را مىبخشد و از وى در مىگذرد و اگر براى بار سوم ازخدا غافل شود، خداوند باز فرموده خویش را تکرار مىکند;پس اگر از حالغفلتبه توجه باز گردد، خداوند گناه غفلت او را مىبخشد. ولى اگر براى بارچهارم از خدا غافل گردد، خداوند از او روى بگرداند و فرشتگان نیز چنین کنند.
آن گاه خداوند به چنین نماز گزارى گوید:اى بنده من!تو را به همان چیزى کهبدان روى کردى واگذار نمودم.»
طبق آنچه ذکر گردید نمازى که نمازگزار در آن سرگرم افکار خود بوده وتوجهى به خدا نداشته باشد، خود گناه است و نمازى که خودش گناه است چگونهمىتواند نمازگزار را از گناه باز دارد؟