گناه

محضرهایى که از احترام ویژه‏اى برخوردارند

همان طور که گفته شد:محترم بودن محضر حاضر و لزوم احترام آن منوط به‏ چیزى نیست، بلکه نفس حضور او-هر کس که باشد-چنین اقتضایى دارد.

اکنون سخن ما این است که اگر فردى که در محضر او هستیم شخص خاصى‏باشد، مثلا داراى پست و مقامى، یا وصفى از اوصاف کمالى باشد، حکم مزبورتشدید مى‏ شود و به اقتضاى فطرت، احترام آن محضر، لازم‏تر و واجب‏تر است.در این جا براى روشن‏تر شدن مطلب به برخى موارد اشاره مى‏شود:

الف)محضر فرد کامل

از جمله مواردى که محضر از احترام فوق العاده‏اى برخوردار است و هتک‏حرمت آن قباحت‏بیشترى دارد، محضر فرد کامل است;بدین معنا که محضرشخص کامل نزد شخص ناقص، محترم‏تر و هتک حرمت آن قبیح‏تر است;مثلااگر شما در یکى از فنون، حظ و بهره‏اى داشته باشید و اتفاق بیفتد که در محضرشخصى حاضر شوید که ورود وى و تخصصش در آن فن از شما بیشتر بوده بلکه‏ سر آمد همه باشد، آیا محضر او را محترم نمى‏ شمارید؟آیا به خود اجازه مى‏دهیدکه در حضور او عملى یا سخنى که موجب هتک حرمت آن محضر است انجام‏دهید؟

بى‏شک محضر او را محترم شمرده و از هتک حرمت ایشان پرهیز مى ‏کنید.فطرت شما به شما حکم مى‏ کند که اى ناقص!حرمت محضر کامل را هتک مکن‏ و آن را محترم بشمار.

بنابر این، باید از کسى که مى‏ گوید:من نمى‏توانم گناه نکنم.پرسید:آیاخداوند را کامل مى‏دانى یا خیر؟اگر بگوید:خیر، سخنى را که تمام خدا پرستان‏در بطلان آن متفقند بر زبان آورده است، و اگر بگوید:آرى، باید از او پرسید:این‏خداوندى که به اعتراف خودت کامل است، آیا بر جمیع احوال و کردار و گفتار تومطلع و ناظر و حاضر است‏ یا خیر؟اگر بگوید:خیر، باز بر خلاف همه الهیون‏ سخن گفته است، و اگر بگوید:آرى، باید از وى پرسید:آیا خود را در مقابل‏ خداوند کامل، ناقص مى‏ دانى یا خیر؟اگر بگوید:نه، من نیز مانند او کامل‏ هستم، باز هم بر خلاف ضرورت سخن رانده است و اگر بگوید:آرى، خود راناقص مى‏دانم، باید بدو گفت:اى آن که به نقص خود و کمال خداوند معترفى واو را بر خود ناظر و خود را در محضر او مى‏دانى و به حکم فطرتت محضر کامل‏را براى ناقص محترم مى ‏شمارى، چرا ادب محضر کامل را مراعات نمى‏کنى واز ارتکاب امور خلاف شؤون او پروایى ندارى؟چرا با فطرت خویش در افتاده وبر خلاف اقتضاى آن عمل مى‏کنى؟

ب)محضر عالم

یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام بیشترى برخوردار است، محضرعالم است.محضر عالم براى شخص جاهل محترم‏تر و هتک حرمت آن قبیح‏تراست;اگر عالم و جاهل هر دو در یک محضر اجتماع کنند، جاهل در حضورعالم دست از پا خطا نمى‏کند و جانب رضایت او را رعایت مى‏کند.حال با توجه به این مطلب، باید از کسى که به گناه تن مى‏ دهد، پرسید:آیاخداوند را عالم نمى‏دانى که محضرش را حرمت نمى‏ نهى؟یا این که او را اصلاحاضر محسوب نمى‏کنى که بى‏حساب و کتاب، به هر عملى دست مى‏ زنى؟و یااین که محضر عالم و حاضر را محترم نمى‏دانى که از ارتکاب هر گناهى فروگذارنمى‏ کنى؟

هر یک از امور مزبور مستلزم محذورى است;زیرا امر اول و دوم مستلزم‏امرى هستند که همه خدا پرستان آن را انکار مى‏کنند و امر سوم هم طبق آنچه ذکرشد، اقدام علیه فطرت است.

ج)محضر معلم

از جمله مواردى که محضر حاضر به حکم فطرت از احترام بالاترى برخوردارمى‏باشد، محضر معلم است.محضر معلم براى متعلم، محترم‏تر و بدین جهت‏که محترم‏تر است هتک حرمتش قبیح‏تر است.متعلم به اقتضاى فطرتش در مقابل‏معلم خویش کرنش و خضوع دارد و هیچ گاه به خود اجازه نمى‏دهد که در حضوراو عملى بر خلاف شان یا رضاى او مرتکب گردد.

حضرت استاد آیة الله حسن حسن زاده آملى-حفظه الله تعالى-بارهامى‏فرمودند:بنده حریم اساتیدم را بسیار حفظ مى‏کردم در حضور آنها به دیوار تکیه نمى‏دادم، چهار زانو نمى‏نشستم، هنگام سؤال حرف‏ها را زیاد تکرار نمى‏کردم، با آنها به‏چون و چرا نمى‏پرداختم، این همه به خاطر آن بود که مبادا سبب رنجش آنها فراهم‏آید و دلگیر شوند.

معظم له بار دیگرى ابراز فرمودند:من یک وقتى در محضر حضرت استاد الهى قمشه‏اى-رضوان الله تعالى علیه-بودم، ایشان چهار زانو نشسته بود و پاى راستشان از زیر عبا بیرون بود من که‏ پهلوى ایشان نشسته بودم خم شدم و کف پاى ایشان را بوسیدم.ایشان به من‏فرمودند:چرا این کار را کردى؟بنده عرض کردم:من لیاقت ندارم که دست‏شمارا ببوسم، همین که پاى شما را ببوسم براى بنده خیلى مایه مباهات است.

غرض از این نقل آن که دانسته شود، متعلم در حضور معلم خویش تا چه‏ اندازه خاضع است و محضر وى را محترم شمرده و از ارتکاب اعمال ناپسنداجتناب مى‏کند.

بنابر این، باید گفت:اى آن که مى‏گویى:من به گناه مبتلا هستم و نمى‏توانم‏گناه نکنم، تو باید یک از امور ذیل را بپذیرى:یا باید خداوند را معلم خود ندانى‏و یا باید خود را در محضر خدا ندانسته و او را بر خود و اعمال و احوالت ناظرحساب نکنى و یا باید محضر استاد و معلم خود را محترم نشمارى.کدام یک ازامور مزبور را مى‏ پذیرى؟آیا مى‏توانى خداوند را معلم خویش ندانى؟

بى‏شک پاسخت منفى است، چرا که تو خود را مسلمان مى‏ دانى و به قرآن ‏اعتقاد دارى و در قرآن مجید چنین مى‏خوانى:

«بسم الله الرحمن الرحیم اقرا باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم (1) ;

به نام‏ خداوندى که رحمت رحمانى‏اش عام و فراگیر و رحمت رحیمى او خاص مؤمنان‏ است.بخوان به نام پروردگارت که آفرید.آفرید انسان را از خون بسته.بخوان که ‏پروردگارت گرامى‏تر است.همانى که به وسیله قلم آموخت.آموخت انسان راآنچه نمى‏دانست.»

در آیات فوق خداوند خود را معلم و آموزگار انسان معرفى فرموده است.پس‏نمى‏توانى معلم بودن خدا را منکر شوى.بدیهى است‏بر سر سفره علمى هر کس که بنشینى، در حقیقت‏بر سر سفره خدا نشسته‏اى.همان طور که اگر بر سفره طعام‏هر کس بنشینى، در حقیقت‏بر سر سفره خدا نشسته‏اى و از رزق او ارتزاق‏کرده‏اى;زیرا: ان الله هو الرزاق ذو القوة المتین (2) .

پس امر اول(انکار معلم بودن خدا)را نمى‏توانى بپذیرى و بر اساس آنچه‏پیش‏تر گفته شد به امر دوم(این که خود را در محضر خداوند ندانى)نیز نمى‏توانى‏ملتزم گردى.

اما امر سوم:آیا مى‏توانى چنین ادعا کنى که فطرت تو احترام به معلم راضرورى نمى‏داند و محضر او را محترم نمى‏شمارد؟قطعا خیر.بنابر این، تو که ‏خدا را معلم خویش مى‏دانى و او را بر خود و اعمال خود حاضر و ناظر مى‏بینى وبه حکم فطرتت، محضر معلم را محترم مى‏شمارى، چاره‏اى ندارى جز آن که‏ همیشه و در همه حال، مواظب اعمالت ‏باشى و از ارتکاب هر عملى که موردسخط و غضب خداوند است، پرهیز کنى.

د)محضر مقتدر

یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام ویژه‏اى برخوردار است و هتک‏حرمت آن قباحت‏بیشترى دارد، محضر مقتدر است و براى شخص ضعیف‏محترم‏تر است.این امر حتى در عالم حیوانات که از فطرت انسانى بى‏بهره‏اند نیزمعتبر مى‏باشد چه رسد به عالم انسان.

اینک باید از کسى که مرتکب معصیت مى‏شود پرسید:اى انسان!تو آیا خدا رامقتدر نمى‏دانى که در حضور وى دست‏به عصیان مى‏زنى؟یا این که خدا را حاضرنمى‏بینى؟و یا این که محضر مقتدر را محترم نمى‏شمارى؟

بى‏شک به اقتضاى ایمانت نمى‏توانى اقتدار و حضور خداوند را منکر شوى، و نیز به حکم فطرتت نمى‏توانى محضر فرد مقتدر را محترم ندارى.

بنابر این، با چه توجیهى آگاهانه مرتکب گناه مى‏شوى و حرمت محضر فردمقتدر را مى‏ شکنى؟یا باید از ایمان خویش دست‏بشویى و یا از انسانیتت، و هرکدام از این دو امر برایت محذورى به دنبال دارد که گمان نمى‏رود زیر بار آن رفته‏و بدان ملتزم شوى.

پس اى عزیز!به هوش باش و حرمت محضر خدا را به عنوان محضر، کامل، عالم، معلم و به عنوان محضر مقتدر که به حکم فطرتت همه آنها محترمند، نگاه‏دار و آن را به بهانه‏هاى واهى هتک مکن و فطرت خدا آشنا و وجدان آگاهت را زیرپاهاى امیال و خواسته‏هاى نفسانى و وسوسه‏هاى شیطانى ضایع مساز.

این را نیز بدان که اگر به این توصیه‏ها بى‏اعتنا باشى و آنها را نادیده انگارى، علاوه بر این که در قیامت، در محکمه عدل الهى، محکومى و هیچ عذر و بهانه ‏اى‏ ندارى، در محکمه وجدان و فطرت خویش نیز محکوم و شرمنده‏اى و هیچ گونه‏ اعتذارى از تو پذیرفته نیست.

حرمت محضر خدا از دیدگاه قرآن

در این جا مناسب است توجهى به قول خداى تبارک و تعالى در سوره فصلت‏داشته باشیم که مى‏فرماید:

اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر (3) ;هر آنچه مى‏خواهید انجام دهید، بى‏گمان او به آنچه مى‏کنید بیناست.»

حق تعالى در این آیه شریفه به انجام دادن آنچه خواست مخاطبان بدان تعلق‏گیرد، امر مى‏فرماید.بى‏ شک این امر، امر حقیقى نیست.بلکه امرى است‏تهدیدى.پیداست هر جایى که تهدیدى در کار باشد، باید چیزى به عنوان پشتوانه تهدید وجود داشته باشد که مخاطب با توجه به آن چیز، حساب کار خود را بکند واز اعمال خلاف رضاى تهدید کننده دست‏بردارد;مثلا مادرى کودک بازى گوش‏خود را تهدید کرده و مى‏گوید:هر کارى که دلت مى ‏خواهد، انجام بده، اما این‏را هم بدان وقتى که پدرت به خانه آمد تمام آنچه را انجام داده‏اى به او گزارش‏مى‏کنم.

در این مثال، مادر به کودک خود، به گونه تهدید آمیزى دستور مى‏دهد و بدومى‏گوید:هر چه مى‏خواهى بکن، ولى در کنار این دستور، گزارش به پدر را که‏ کودک از آن هراس دارد و با توجه به آن از شرارت و شیطنت دست مى‏کشد، مطرح مى‏کند.باشد که این امر موجب شود تا کودک بازى گوش شرور، ازشرارت دست کشیده و مطابق خواسته مادر رفتار کند.

حال باید دید خداى تبارک و تعالى در آیه فوق، مخاطبان را به چه چیزى تهدیدکرده است؟آیا آنها را به عذاب‏هاى اخروى تهدید فرموده یا آن که از عقوبت‏ هاى‏ دنیوى ترسانده است؟و خلاصه کلام:خداوند در آیه شریفه چه چیزى را به عنوان ‏پشتوانه امر تهدید آمیز خود مطرح نموده است، که اگر انسان بدان توجه کند باید بترسد و حساب کار خویش را برسد و از اعمال ناشایسته ست‏بردارد؟

در جواب گوییم:خداى تبارک و تعالى در آیه شریفه فقط یک نکته را به عنوان‏پشتوانه تهدید ذکر نموده است که اگر مخاطب بدان نکته توجه کند، باید دست ازپا خطا نکند و آن این که: انه بما تعملون بصیر ; (4) بى‏ گمان او به آنچه انجام‏مى‏دهید بیناست. »نمى‏فرماید هر چه را که مى‏خواهید انجام دهید، ولى بدانید که‏ عذاب دردناک ابدى در انتظار شماست، بلکه مى‏فرماید:اى انسان‏ها!هر عملى‏ که دلتان مى‏خواهد، انجام دهید، ولى این را نیز بدانید که همه در محضر اوهستید و او مى‏بیند و بر همه اعمالتان مطلع است و شما اگر به انسانیت‏خویش باقى باشید، همین که بدانید در محضر او مى‏باشید کافى است که بترسید و دست‏از پا خطا نکنید و در حضور حق تعالى به هر کارى دست نزنید.خداوند در سوره‏توبه نیز مى‏فرماید:

و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون (5) ;اى پیامبر!به مردم‏بگو:هر عملى که مى‏خواهید[چه خیر و چه شر]انجام دهید.پس خدا و رسول‏او و مؤمنان، عمل شما را مى‏بینند.»

این آیه، از نظر این که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و بندگان خاص خدا را در شهود ورؤیت اعمال داخل کرده است، دلالتش از آیه سوره فصلت ‏بر مطلوب بیشتراست.بدین معنا که(طبق این آیه)انسان نه تنها در محضر خداست، بلکه درمحضر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و محضر بندگان خاص او نیز هست.

بنابر این، پیام آیه سوره توبه این است:اى کسانى که به خدا و رسول او اعتقاددارید!بدانید که شما در محضر و دید خدا و رسول خدا و مؤمنان خاص و بندگان ‏مخلص او هستید، لذا مواظب اعمال خویش باشید و توجه کنید که چه مى‏ کنید.مبادا در محضر آنان کارى کنید که موجب سرافکندگى خودتان و هتک حرمت آنان‏شود.

نمونه‏اى از اشراف ملکوتیان بر اعمال دیگران

روزى حضرت استاد حسن زاده-حفظه الله تعالى-نقل فرمودند:

«ما را با حضرت استاد محمد حسن قاضى طباطبایى-برادر مرحوم علامه‏طباطبایى، صاحب تفسیر قیم المیزان-قضایایى بود.گاه گاهى به من از حالات‏ درونى‏ ام خبر مى‏داد.ارتباطش با عالم ارواح بسیار قوى بود.آن جناب، بارى‏ ابراز داشتند هر گاه که برایم مشکلى پیش بیاید و از حلش عاجز باشم به محضر شریف مرحوم آقا سید على قاضى طباطبایى-که در آن موقع سال‏ها از وفات آن‏مرحوم گذشته بود و آن جناب از نشئه دنیا رخت‏ بربسته و به دیار باقى شتافته ‏بودند-تشرف حاصل مى‏کنم و مشکل خود را از جناب ایشان مى‏پرسم و ایشان‏ هم جواب عنایت مى‏فرمایند.

این جانب به محضر شریف آقا سید محمد حسن-رضوان الله تعالى علیه-عرض کردم آقاى من!هر گاه که به محضر آقا سید على قاضى-رحمة الله‏علیه-مشرف شدید سلام ما را هم به محضر ایشان ابلاغ کنید و به ایشان بگویید:فلانى از شما التماس دعا دارد. مرحوم آقا سید محمد حسن قاضى، نیز استدعاى‏مرا پذیرفتند و وعده کردند که اگر به محضر مرحوم آقا سید على قاضى مشرف‏شدند، خواسته مرا به آن جناب عرضه کنند.آن زمان سپرى شد تا این که مرحوم‏آقا سید محمد حسن به تبریز منتقل شدند و من هم که درس و بحثم به خاطرتعطیلات تابستانى تعطیل شده بود، قم را به مقصد شهر خودمان آمل ترک کردم ودر آن جا اشتغالاتى از قبیل درس و بحث و منبر…براى خودم ترتیب دادم.

تابستان بود و هوا خیلى گرم، کارهاى مسجد و درس و بحث و منبر هم به‏قدرى زیاد بود که هر گاه به منزل مى‏ آمدم خسته و کوفته بودم و بعد از صرف‏ ناهار، نیاز شدیدى به خواب و استراحت داشتم.

در یکى از روزها که از کارهاى روز مره فارغ شده و به منزل بازگشته بودم، بعد از صرف ناهار، رفتم که بخوابم، ولى زمانى نگذشت که سر و صداى بچه‏هابالا گرفت و اوضاع طورى شد که نتوانستم بخوابم.من که بسیار خسته بودم و ازطرف دیگر سر و صداى بچه ‏ها مزاحم خوابم گردیده بود، به قدرى عصبانى شدم‏که بلند شدم و بچه‏ها را دنبال کردم.یکى از آنها که بزرگ‏تر از همه بود از دستم‏گریخت و یک نفر دیگرشان را-که متوسط بود و مى‏خواست‏بگریزد-پاى پنجره‏گرفتم و مشتى به پشت او کوفتم و یک نفر دیگرشان را-که از همه کوچک‏تر بود-تا داخل حیاط دنبال کردم و بالاخره در گوشه حیاط به دام افتاد و هیچ راه گریزى‏نداشت.این بچه که خود را گرفتار دید و تمام راه‏ها را به روى خود بسته یافت، ناگهان خود را در آغوش من افکند و از شر من به خود من پناه آورد.

بنده از این کار، بسیار متاثر شده و در حقیقت من به دام افتادم و بچه مرا با این‏کار شکار کرد.ناگهان به خود آمدم و از خود و کار خود بسیار شرمنده و ناراحت‏شدم و خلاصه دلم گرفت و اندوه شدیدى به من دست داد.با یک دنیا شرمندگى‏و ناراحتى به داخل اتاق برگشتم و براى بار دوم، رفتم که بخوابم، ولى هر چه ‏سعى کردم که بخوابم خوابم نبرد.ناگزیر بلند شدم و با خود گفتم:بروم بازار وبراى بچه ‏ها چیزى بگیرم و آنها را از این طریق خوشحال کرده و دلشان را به دست‏آورم.همین کار را نیز کردم.رفتم براى هر کدام از آنها چیزى گرفتم و آنها رانوازش کردم و بالاخره خوشحال شدند.ولى تنها چیزى که تغییر نکرد و به جاى‏خود باقى مانده بود گرفتگى درونى و اندوه شدید خود من بود که بیچاره‏ام کرده‏بود;وقتى که دیدم نمى‏توانم آرام باشم و به حال عادى برگردم، تصمیم گرفتم ازآمل خارج شده و مسافرتى-هر چند کوتاه-به جایى داشته باشم;لذا به مادربچه‏ ها گفتم:من تصمیم دارم به تهران بروم.اگر امشب و فردا شب را برنگشتم‏ نگران نباشید.عصر همان روز به طرف تهران حرکت کردم.اول مغرب به تهران‏رسیدم.آن شب را در یکى از مدارس به سر بردم.صبح فرداى آن شب سراغ گاراژماشین‏هاى تبریز را گرفتم، رفتم دیدم یک اتوبوس آماده حرکت است.بلیت‏گرفته و سوار شدم.آن روز و آن شب را در راه بودیم.اول اذان صبح به مقصدرسیدیم.در ابتدا سراغ مدرسه‏اى را گرفتم تا بدان جا رفته و نماز صبح را به جاآورم.مدرسه طالبیه را نشان دادند.به سوى مدرسه طالبیه حرکت کردم و نمازصبح را در آن جا به جا آوردم.صبر کردم تا این که کم کم آفتاب بر آمد.از طلاب‏ مدرسه سراغ منزل حضرت استاد سید محمد حسن الهى طباطبایى را گرفتم.آنهانیز آدرس منزل ایشان را به من دادند.و من روانه شدم.منزل را که یافتم در آن راکوفتم.خانمى پشت در آمد.گفتم:منزل آقا سید محمد حسن طباطبایى را مى‏خواهم.گفت:همین جاست.گفتم به آقا بگویید:فلانى است و قصدزیارت شما را دارد.خانم رفت و پس از لحظاتى خود آقا آمدند.بعد از سلام واحوال پرسى مرا به داخل منزل فرا خواندند.رفتم داخل و نشستم.در همان ‏ابتداى امر جناب ایشان فرمودند:من در فکر این بودم که چگونه شما را پیدا کرده ‏تا مطلبى را به شما بگویم.ولى بحمد الله خودتان آمدید و زحمت مرا کم‏ کردید.گفتم:خیر باشد بفرمایید.

ایشان فرمودند:دیشب را با مرحوم قاضى محشور بودم و چون شماگفته بودید:اگر به حضور ایشان رسیدم سلام شما را به ایشان رسانده و بگویم ‏فلانى التماس دعا دارد، لذا به حضور مرحوم قاضى عرض کردم:فلانى سلام‏رسانده و از شما التماس دعا دارد، اما مرحوم قاضى از شما گله‏مند بود عرض‏کردم:چطور؟فرمود:آقاى قاضى فرمودند:از قول من به آقاى حسن زاده‏بگویید:چگونه هوس این راه را دارد در حالى که رفتارش با بچه‏ ها آن گونه است؟من که خیلى شکسته شده بودم، با یک دنیا شرمندگى عرض کردم:آقاى من!به‏خداوند قسم، اصلا من عادت ندارم با بچه‏ها دربیفتم.این دفعه هم نمى‏دانم چرااین گونه شد، ولى مطمئنا همان گونه که نخستین بار بود، آخرین بار نیز خواهدبود و تکرار نخواهد شد.

من على رغم این که تصمیم داشتم شب را در منزل ایشان بمانم از شدت خجالت‏و شرمندگى نتوانستم آن شب را در آن جا به سر ببرم، لذا از محضرشان خداحافظى‏کرده و شب را در هتلى به صبح رساندم و صبح هم از تبریز خارج شدم.»

غرض از نقل حکایت مزبور این بود که خاطر نشان گردد من و تو و دیگران سررا در لاک خود فرو برده و هر کارى را که هواهاى نفسانى و امیال شیطانى دیکته‏مى‏کنند، مرتکب مى‏شویم، غافل از آن که علاوه بر خدا و رسول او، ارواح اولیاو مؤمنین و ساکنان عالم ملکوت، همه بر ما مشرفند و تمام اعمال و کردارو رفتار ما را زیر نظر دارند و بر احوال ما مطلعند، هر چند که ما در حجابیم و آنها رانمى‏بینیم، ولى باید بدانیم که ندیدن ما مجوز آزادى ما در انجام هر عملى نیست، چرا که ملاک در لزوم حرمت گذارى محضر آنان این است که آنها ما را مى‏بینند، نه‏این که ما آنها را ببینیم.همین که آنان ما را ببینند و ما نیز بدانیم که در محضر آنهاهستیم، کافى است که حرمت محضرشان را پاس بداریم و آن را هتک نکنیم.

به عنوان مثال:اگر جماعتى نابینا در محضر سلطانى حضور یابند، آیا به بهانه‏این که سلطان را نمى‏بینند، مى‏توانند هر طور که دلشان مى‏خواهد بنشینند یاهر گونه که میلشان بکشد سخن بگویند؟یا خیر، به مجرد این که بدانند در محضرسلطان هستند و او آنها را مى‏بیند، با خضوع و خشوع تمام مى‏ایستند و آداب‏محضر وى را به نیکوترین وجه مراعات مى‏کنند و از صدور هر گونه کار منافى آن‏محضر اجتناب مى‏نمایند؟پاسخ روشن است.

بنابر این، اى آن که به خداوند معتقدى و حقانیت رسول او را باور دارى و به ‏علم شان اولیا و مؤمنین معترفى، بدان که معصیت تو در محضر خدا و رسول او ومؤمنان و ملائکه واقع مى‏شود، آیا از اینها خجالت نمى‏کشى و از حضور ایشان‏حیا نمى‏کنى؟

بعضى از اساتید بزرگ اخلاق را دیدم، شب به حالت‏سجده خوابیده بود وبعدها فهمیدم داب آن بزرگوار این است که شب‏ها همیشه به حالت ‏سجده‏ مى‏ خوابد و در حضور خداوند حتى از دراز کردن پا و دراز کشیدن حیا مى‏کند.آن‏گاه تو در حضور او و اولیایش معصیت مى‏کنى و خجالت هم نمى‏کشى؟ببین‏تفاوت ره از کجا تا به کجاست، تو که در این نشئة با اولیا و مؤمنان مخلص این‏قدر تفاوت دارى و از آنها تا این اندازه فاصله گرفته‏اى، گمان مبر که در عالم‏آخرت با آنان بوده و از آنچه آنها بهره‏مندند تو نیز بهره‏مند باشى.

کوتاه سخن آن که:کسى که مى‏خواهد معصیت کند، باید مکانى را براى‏معصیت‏برگزیند که خداوند او را در آن مکان نبیند، در حالى که تصور چنین مکانى‏با اعتقاد به این که خداوند در ناحیه وجود و ناحیه علم بى‏نهایت است، قابل جمع‏نیست و اصولا یک نفر مسلمان معتقد به قرآن نمى‏تواند چنان تصورى داشته‏باشد;زیرا خداى تبارک و تعالى چنین مى‏فرماید:

و ما تکون فی شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم‏شهودا اذ تفیضون فیه و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فى الارض و لا فی السماءو لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین (6) ;اى پیامبر!تو در هیچ حالى‏نباشى، و هیچ آیه‏اى از قرآن تلاوت نکنى، و[شما اى مردم]هیچ کارى نکنید، مگر آن که ما از همان لحظه که شروع به عمل مى‏کنید بر شما شاهد و ناظریم.و نیزبه اندازه سنگینى ذره‏اى نه در زمین و نه در آسمان بر پروردگارت پوشیده نیست ونیست چیزى کوچک‏تر یا بزرگ‏تر از آن، مگر آن که در کتابى روشن ثبت و ضبط‏است.»

مرحوم شیخ ابو على فضل بن حسن طبرسى، صاحب تفسیر شریف‏ مجمع البیان، در ذیل آیه فوق از قول امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن جناب ‏فرمودند:

«هر گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم این آیه را تلاوت مى‏کردند به شدت مى‏گریستند.» (7)

اى عزیز!چیزى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى آن به شدت مى‏گریسته است‏باید من‏و تو را لااقل به فکر فرو برده و از بى‏خیالى و غفلت‏خارج سازد، و موجب شودکه مقطعى از عمر خویش را با توجه به حضور خدا به سر ببریم.بى‏شک اگرتوفیق آن را بیابیم که خود را در محضر او دیده و مراقب حضور وى باشیم، بسیارى از گناهان را ترک گفته و به مرتبه‏اى از عصمت-هر چند ضعیف-دست‏خواهیم یافت.

پى ‏نوشت:

  1. علق(96)آیات 1-5.
  2. ذاریات(51)آیه 58.
  3. فصّلت(41)آیه 40.
  4. هود(11)آیه 112.
  5. توبه(9)آیه 105.
  6. یونس(10)آیه 61.
  7. «قال الصادق-علیه السلام-کان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اذا قرا هذه الآیة بکى بکاء شدیدا»،ج 5،ص 119.

توجه به مرگ و ترک گناه

چهارمین کارى که امام حسین علیه السلام از شخص معصیت کار خواست که قبل ازانجام هر معصیتى بدان مبادرت کند، این است که تصمیم بگیرد هر گاه فرشته مرگ‏ براى قبض روحش آمد، از دادن جان امتناع کند و به خواسته عزرائیل گردن ننهد.

سید الشهداء-سلام الله علیه-در این جا باز به امرى که نزد همه انسان‏ها مقبول‏و معتبر است اشاره مى‏کند و آن این که:آدمى فطرتا از لذت‏هاى زودگذر ومنقطع، خصوصا لذت‏هایى که تبعات سنگینى را به دنبال دارند، متنفر و گریزان‏است.

به عنوان مثال:اگر شما را وارد باغى کنند که در آن تمام لذت‏هاى مادى واسباب خوش گذرانى فراهم باشد، بهترین میوه‏ها، بهترین مناظر، بهترین غذاها وهزار و یک بهترین‏هاى دیگر در آن باغ موجود باشد، آن گاه به شما بگویند:مثلا به‏مدت ده سال آزادید که از تمام این مناظر و غذاها و میوه‏ها و دیگر امور بهره‏ببرید، ولى بعد از انقضاى مدت مذکور شما را به جبر از باغ بیرون مى‏بریم و براى‏هر یک از لذت‏ها و خوش گذرانى ‏هایى که داشته ‏اید، عضوى از اعضاى بدن شمارا مى ‏بریم، آیا حاضرید بدون توجه به این که روزى باید باغ را ترک کرده و براى‏ هر یک از لذت‏ها و خوش گذرانى‏ ها، تاوانى کلان پس بدهید، یک سره مشغول‏ لذت بردن و خوش گذراندن باشید؟بى‏شک اگر شما انسان فهمیده و عاقلى باشى‏جواب مى‏دهى:هرگز.

آرى، اگر شخص دیوانه باشد و یا این که او را از بیرون رفتن و تاوان دادن‏معاف کنند، ممکن است‏بدون توجه به آنچه گفته شد مشغول تمتع و هوسرانى‏شود، که در هر صورت عیبى ندارد;چرا که از دیوانه توقعى نیست و معاف نیزتکلیفى ندارد.

اکنون اى عزیز!بدان که مثل دنیا و لذت‏ها و خوش گذرانى‏هاى آن، مثل‏همان باغى است که وصفش را خواندى که:«فى حلالها حساب و فى حرامهاعقاب; (1) در حلالش حساب و در حرامش عقاب است‏».و سرانجام باید روزى‏با به صدا در آمدن زنگ مرگ، از همه چیز و همه کس دست‏بکشى و همه رابگذارى و بگذرى.آن گاه خودت باشى و اعمالت;خودت باشى و آنچه انجام‏داده‏اى.خوب فکر کن و ببین آیا مى‏توانى با در نظر گرفتن عواقب کار و تبعات‏سنگین اعمال، هر چه مى‏خواهى انجام دهى و هر چه دوست دارى بخورى وبیاشامى و هر چه دلت مى‏خواهد بگویى و به هر چه میلت مى‏کشد نگاه کنى؟

آرى، اگر مرگى در کار نبود و براى همیشه در این عالم بودى شاید جا داشت‏محور اعمالت را شهوات و خواسته‏هاى نفسانى قرار دهى و به هیچ قید و بندى‏مقید نباشى، لیکن امر مرگ این گونه نیست.همان گونه که بدون اختیار آمده‏اى، بدون اختیار نیز مى‏روى و به عبارت دیگر:همان گونه که بدون رضایت و اجازه‏تو را آورده‏اند، بدون رضایت و اجازه نیز تو را خواهند برد.

در بعضى از روایات، عارضه مرگ به غلبه خواب بر انسان و مساله رستاخیز به بیدار شدن او از خواب تشبیه شده است;یعنى همان گونه که-چه بخواهى و چه‏نخواهى-در موقع معین خواب تو را مى‏رباید، در وقت مشخصى نیز مرگ به‏سراغت‏خواهد آمد.و همان گونه که نمى‏توانى از غلبه خواب در امان بمانى-هر چند پر قدرت و توانمند باشى-نیز نمى‏توانى از عارضه مرگ، خودت رامصون و محفوظ دارى-هر چند قوى پنجه و نیرومند باشى.

حال که چنین است، آیا فکرى براى مرگ خودت و گرفتارى‏هاى بعد از آن‏کرده‏اى؟بى‏شک اگر فکرى کرده باشى دیگر نباید معطل بمانى و بگویى:مى‏خواهم خوب باشم ولى نمى‏ توانم.و اگر براى گرفتارى‏هاى بعد از مرگ‏ قدرى به فکر فرو رفته باشى نباید بگویى:چه کنم که گناه نکنم.خود همین فکراگر فکر باشد، باید تو را از هر گونه تمایل به پلیدى و گناه باز دارد که «کفى بالموت‏واعظا» و اگر مى‏بینى به هر گونه گناهى نزدیک مى‏شوى و اعمال و کردارت‏بى‏حساب و کتاب است، باید بدانى یا اصلا به فکر مرگ نیستى و یا فکرت، فکرنیست.

چه نیکو سروده است‏باباطاهر عریان:

به دنیا دل نبنده هر که مرده که دنیا سر بسر اندوه و درده به قبرستان گذر کن تا ببینى که دنیا با رفیقانت چه کرده به قبرستان گذر کردم صباحى شنیدم ناله و اندوه و آهى شنیدم کله‏اى با خاک مى‏گفت که این دنیا نمى‏ارزد به کاهى

پى ‏نوشت:

  1. بحار الانوار،ج 42،ص 276.

توجه به تبعات اعمال و ترک گناه

پنجمین امرى که سید الشهدا-سلام الله علیه-از شخص گنه‏کار خواسته که‏قبل از ارتکاب هر گناهى بدان ملتزم گردد، این است که چون فرشته موکل بر دوزخ‏ بخواهد او را در آتش افکند، از آن امتناع کرده و در آتش داخل نشود.

رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان

قبل از آن که به شرح و تبیین آخرین بخش سخن امام حسین علیه السلام بپردازیم، لازم‏است مطلبى را به عنوان مقدمه براى روشن شدن فرمایش آن حضرت بیان کنیم وآن این است که:بدانیم رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطه‏اى‏است؟آیا بهشت‏یا جهنم جایى است‏ساخته و پرداخته، بدون آن که خود انسان درساختن آن نقشى داشته باشد؟آیا انواع عذاب‏ها و تنعماتى که در بهشت و جهنم‏وجود دارند، امورى هستند که از انسان جدایند؟آیا بهشت و جهنم از ذات و نفس‏آدمى خارجند؟

در پاسخ گوییم:طبق آنچه از متون دینى اعم از آیات و روایات استفاده‏مى‏شود و قواعد عقلى و برهانى نیز مؤید آن است، بهشت و جهنم چیزى‏نیستند جز ظهور اعمال انسان;یعنى عذاب‏ها و آلام جهنم چیزى نیستند جزبازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نیز تنعمات بهشت چیزى نیستند جز رجوع‏نفس اعمال نیک انسان به انسان.گر چه در این تعابیر، مسامحاتى است که ازمطالب آینده روشن مى‏شود.حق تعالى در سوره یس درباره روز قیامت‏مى‏فرماید:

فالیوم لا تظلم نفس شیئا و لا تجزون الا ما کنتم تعملون (1) ;پس امروز بر کسى‏ظلمى نمى‏رود و به چیزى جز اعمالتان پاداش داده نمى‏شوید.»

همان گونه که پیداست آیه مزبور صریح است در این معنا که جزاى هر عمل‏انسان نفس همان عمل است;نه این که عمل چیزى باشد و جزا چیزى جز آن.درحقیقت ‏یک چیز است که به اعتبارى عمل و به دیگر اعتبار جزاست.

و نیز در سوره آل عمران مى‏فرماید:

یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینهاو بینه امدا بعیدا ; (2) روزى که هر کس آنچه از خوبى انجام داده است‏حاضرمى‏یابد و آنچه از بدى انجام داده دوست مى‏دارد که میان آن عمل و او فاصله بسیاردورى بوده باشد.»

و نیز در سوره زلزال مى‏فرماید: یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من‏یعمل مثقال ذرة شرا یره ; (3) آن روز مردم دسته دسته بیرون آیند تا کارهایشان به‏آنان نشان داده شود.پس هر کس به اندازه ذره‏اى کار نیک کرده باشد همان رامى‏بیند و هر کس به اندازه ذره‏اى کار بد کرده باشد همان را مى‏بیند.» و همچنین در سوره کهف مى‏فرماید:

و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا ; (4) آنچه انجام داده‏اند حاضرمى‏یابند و پروردگار تو به احدى ستم نمى‏کند.»

از تمام آیات یاد شده چنین استفاده مى‏شود:ما در قیامت‏با خود اعمالمان‏سروکار داریم و نفس آنها را مشاهده مى‏کنیم، اگر خوب و زیبا باشند اساس‏تنعمات اخروى ما و اگر بد و زشت‏باشند پایه ناراحتى‏ها و عذاب‏هاى اخروى ماقرار مى‏گیرند.نهایت امر آن که: اعمال انسان داراى دو صورت است:یکى‏ملکى که فانى و زودگذر است;و دیگرى ملکوتى که باقى و زایل ناشدنى است.ما در دنیا با صورت ملکى آنها آشنا و از صورت ملکوتى‏شان بى‏خبر هستیم، ولى‏در قیامت و همچنین در برزخ، از صورت ملکى آنها خبرى نیست و ما آنها را فقطبا چهره ملکوتى‏شان مشاهده مى‏کنیم، اگر زیبا باشند، نعیم ما هستند و اگر زشت‏باشند، جحیم ما خواهند بود.

اکنون که با مطالب فوق از طریق آیات آشنا شدیم، لازم است نظرى به روایات‏ انداخته و منطق روایات را نیز درباره آنها بدانیم. مرحوم شیخ صدوق در معانى‏ الاخبار نقل مى‏کند:

قال قیس بن عاصم:وفدت مع جماعة من بنى تمیم الى النبی صلى الله علیه و آله و سلم فدخلت‏و عنده الصلصال بن الدلهمش. فقلت:یا نبى الله!عظنا موعظة ننتفع بها;فاناقوم نعیر فى البریة.فقال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم:یا قیس ان مع العز ذلا و ان مع الحیاة‏موتا و ان مع الدنیا آخرة و ان لکل شى‏ء حسیبا و على کل شى‏ء رقیبا و ان لکل‏حسنة ثوابا و لکل سیئة عقابا و لکل اجل کتابا.و انه لا بد لک یا قیس من قرین‏یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت.فان کان کریما اکرمک.و ان کان‏لئیما اسلمک، ثم لا یحشر الا معک و لا تبعث الا معه و لا تسال الا عنه فلا تجعله الا صالحا، فانه ان صلح انست‏به و ان فسد لا تستوحش الا منه و هو فعلک‏» (5) .

خلاصه مفاد روایت‏یاد شده این است:قیس بن عاصم مى‏گوید:روزى‏همراه با جماعتى از قبیله بنى تمیم خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسیدیم عرض کردم:اى پیامبر خدا!ما را نصیحتى کن تا از آن بهره‏مند شویم، آن حضرت فرمودند:اى قیس! همانا با هر عزتى، ذلتى و با حیات، مرگى و با دنیا، آخرتى و براى‏هر چیزى، حسابگرى و بر هر چیزى، مراقبى و براى هر حسنه‏اى، ثوابى و براى‏هر سیئه‏اى، عقابى و براى هر مهلتى، پایانى است.

اى قیس!براى تو ناگزیر همنشینى خواهد بود که با تو دفن مى‏شود، در حالى‏که او زنده است و تو مرده‏اى.اگر وى شریف باشد، گرامى‏ات خواهد داشت، و اگر پست و فرومایه باشد، به حوادث تسلیمت مى‏کند.سپس او محشورنمى‏شود جز با تو و تو مبعوث نمى‏گردى جز با او و مورد سؤال قرار نمى‏گیرى‏جز درباره او.پس مواظب باش تا همراهى نیک براى خود انتخاب کنى;چرا که‏اگر نیک باشد مایه انس تو خواهد بود و اگر بد باشد مایه وحشت تو و آن همنشین‏چیزى نیست جز اعمال و کردار تو.

مرحوم کلینى در اصول کافى باب‏«ادخال السرور على المؤمنین‏»نقل مى‏کندکه امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

« اذا بعث الله المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدمه امامه کلما راى المؤمن هولا من‏اهوال یوم القیمة قال له المثال:لا تفزع و لا تحزن و ابشر بالسرور و الکرامة من الله-عز و جل-حتى یقف بین یدی الله-عز و جل-فیحاسبه حسابا یسیرا و یامر به الى‏الجنة و المثال امامه فیقول له المؤمن:یرحمک الله نعم الخارج خرجت معی‏من قبری و ما زلت تبشرنی بالسرور و الکرامة من الله حتى رایت ذلک فیقول:من‏انت فیقول:انا السرور الذى کنت ادخلت على اخیک المؤمن فی الدنیا خلقنى الله منه لابشرک (6) ;آن گاه که خداوند مؤمن را از قبرش بر مى‏انگیزاند، مثالى‏همراه او از قبر خارج مى‏شود که پیشاپیش او مى‏رود و هر جا که آن مؤمن، وحشتى‏از وحشت‏هاى قیامت را ببیند آن مثال به او گوید:مترس و اندوهگین مباش، بشارت باد تو را به سرور و کرامت‏خداوند تا این که در محضر حق تعالى‏مى‏ایستد، پس خداوند او را به حسابى آسان محاسبه فرماید و فرمان دهد او را به‏بهشت‏ببرند، در حالى که مثال مذکور پیشاپیش او است.آن مؤمن به او گوید:خداوند تو را رحمت کند که خوب کسى بودى با من از قبر خارج شدى و همواره‏مرا به سرور و کرامت‏خداوند بشارت دادى، تا این که آنچه را گفتى دیدم.توکیستى؟او مى‏گوید:من آن سرورى هستم که تو در دنیا بر دل برادر مؤمن خویش‏داخل ساختى و خداوند مرا از آن بیافرید تا تو را بشارت دهم.»

مرحوم فیض در کتاب وافى خود از کافى نقل مى‏کند که امیر مؤمنان‏على علیه السلام مى‏فرماید:

ان العبد اذا کان فی آخر یوم من ایام الدنیا و اول یوم من ایام الآخرة مثل له ماله وولده و عمله فیلتفت الى ماله فیقول:و الله انی کنت علیک حریصا شحیحا فمالی عندک؟فیقول:خذ منی کفنک.قال:فیلتفت الى ولده فیقول:و الله انی‏کنت لکم محبا و انی کنت علیکم محامیا فمالى عندکم؟فیقولون:نودیک الى‏حفرتک فنواریک فیها.قال:فیلتفت الى عمله فیقول:و الله انی کنت فیک‏زاهدا و ان کنت علی ثقیلا فما لی عندک؟فیقول:انا قرینک فی قبرک و یوم نشرک‏حتى اعرض انا و انت على ربک; (7) به درستى که هر گاه بنده خدا در آخرین‏روز از روزهاى زندگى دنیا-که نخستین روز از روزهاى زندگى آخرت اوست-قرار گیرد، سه چیز برایش متمثل گردد: یکى مالش و دیگرى فرزندانش و سومى عملش.به مالش نگریسته و مى‏گوید:سوگند به خدا، که من در به دست آوردن‏تو حریص و در خرج کردنت‏بخیل بودم، اکنون براى من چه مى‏کنى؟مال گوید:تنها چیزى که از من به تو مى‏رسد کفن توست.سپس متوجه فرزندانش مى‏شود ومى‏گوید:قسم به خدا، که من شما را دوست مى‏داشتم و در همه جا از شماحمایت مى‏کردم، اکنون شما براى من چه مى‏کنید؟گویند:تنها کارى که از مابر مى‏آید این است که تو را به قبرت رسانده و در آن پنهانت کنیم.سرانجام رو به‏عملش کرده و مى‏گوید:به خدا سوگند، که من در انجام دادن تو بى‏ رغبت‏ بودم وبه جا آوردن تو بر من سنگین بود، ولى با این همه تو را انجام دادم، تو براى من چه‏مى‏کنى؟گوید:من در قبر و رستاخیزت همواره با تو هستم تا این که هر دو برخداوند عرضه گردیم.»

و نیز مرحوم فیض در همان باب از کافى نقل مى‏کند که امام صادق علیه السلام فرمود: «ما من موضع قبر الا و هو ینطق فی کل یوم ثلاث مرات:انا بیت التراب.انابیت البلى.انا بیت الدود.قال:اذا دخله عبد مؤمن قال:مرحبا و اهلا…فیفسح له مد البصر و یفتح له باب یرى مقعده من الجنة قال:و یخرج من ذلک‏رجل لم ترعیناه شیئا قط احسن منه.فیقول:یا عبد الله ما رایت‏شیئا قط احسن‏منک فیقول:انا رایک الذی کنت علیه و عملک الصالح الذی کنت تعمله…و اذادخل الکافر قبره قالت له:لا مرحبا بک و لا اهلا… و یفتح له باب الى النار فیرى‏مقعده من النار ثم انه یخرج منه رجل اقبح من راى قط قال:فیقول:یا عبد الله‏من انت فما رایت‏شیئا اقبح منک قال:فیقول:انا عملک السیی‏ء الذی کنت‏تعمله و رایک الخبیث…; (8) هیچ موضع قبرى نیست مگر آن که هر روز سه بارمى‏گوید:من هستم خانه خاک، منم خانه فرسودگى و پوسیدگى، منم خانه‏کرم‏ها.هر گاه بنده مؤمنى در آن داخل شود، به او خوش آمد گوید…سپس تا جایى که چشم کار کند قبرش گشاده گردد و درى از بهشت‏به رویش باز شود که‏جایگاه خود را در آن ببیند و از آن در، مردى خارج شود که تا آن زمان کسى را بدان‏زیبایى ندیده باشد.بنده مؤمن به او گوید:اى بنده خدا!تو کیستى که تاکنون کسى‏را بدین زیبایى ندیده‏ام؟گوید:من عقیده تو هستم که در دنیا بر آن بودى و نیز عمل‏صالح توام که در دنیا انجام دادى…ولى هر گاه شخص کافر داخل قبرش گردد، قبر به او خوش آمد نگوید…پس او را فشار دهد…و درى از جهنم به رویش بازگردد که جایگاهش را در آن ببیند;سپس از آن در، مردى خارج شود که تا آن زمان‏کسى را بدان زشتى ندیده باشد.کافر به او گوید:اى بنده خدا!تو کیستى که تاکنون کسى را بدین زشتى ندیده‏ام؟گوید:من عمل بد تو هستم که در دنیا انجام‏دادى و نیز عقیده خبیث توام که بر آن بودى.»

و نیز در حدیث نبوى آمده است:

«انما هی اعمالکم ردت الیکم; (9) این عذاب‏ها همان اعمال شماست که به‏سوى شما بازگشته است.»

از مجموع آنچه نقل شد، استفاده مى‏شود که اساس بهجت و سرور ما، یاخداى ناکرده وحشت و عذاب ما در آخرت، اعمال ماست;یعنى نفس این اعمال‏است که یا نعیم ما خواهند بود و یا خداى ناکرده جحیم ما.

مولوى-علیه الرحمه-مطلب مذکور را در دفتر سوم مثنوى نیک به تصویرکشیده است:

چون سجودى یا رکوعى مرد کشت شد در آن عالم سجود او بهشت چون که پرید از دهانش حمد حق مرغ جنت‏ساختش رب الفلق حمد و تسبیحت نماند مرغ را گر چه نطفه مرغ با دست و هوا چون ز دستت رست ایثار و زکات گشت این دست آن طرف نخل و نبات آب صبرت جوى آب خلد شد جوى شیر خلد مهر تست و ود ذوق طاعت گشت جوى انگبین مستى و شوق تو جوى خمر بین چون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختى گشت از و زقوم رست چون زخشم، آتش تو در دل‏ها زدى مایه نار جهنم آمدى آتشت این جا چو آدم سوز بود آنچه از وى زاد مرد افروز بود آتش تو قصد مردم مى‏کند نار کز وى زاد بر مردم زند آن سخن‏هاى چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گیرد دمت اولیا را داشتى در انتظار انتظار رستخیزت گشت‏یار وعده فردا و پس فرداى تو انتظار حشرت آمد واى تو منتظر مانى در آن روز دراز در حساب و آفتاب جان گداز کآسمان را منتظر مى‏داشتى تخم فردا ره روم مى‏کاشتى خشم تو تخم سعیر دوزخ است هین بکش این دوزخت را کین فخ است (10)

مرحوم صغیر اصفهانى نیز در این باره به زبان هزل و افسانه چنین گوید:

داد درویشى از ره تمهید سر قلیان خویش را به مرید گفت:از دوزخ اى نکو کردار قدرى آتش بروى آن بگذار بگرفت و ببرد و باز آورد عقد گوهر زدرج راز آورد گفت:در دوزخ آنچه گردیدم درکات جحیم را دیدم آتش هیزم و ذغال نبود اخگرى بهر انتقال نبود هیچ کس آتشى نمى‏افروخت ز آتش خویش هر کسى مى‏سوخت (11)

رابطه اعمال انسان با شخصیت وى

اکنون که دانستى رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطه‏اى است، وقت آن رسیده تا بدانى رابطه اعمال انسان با خود او چگونه است;لذا گوییم:طبق فرموده خداى تبارک و تعالى در سوره هود آن جا که راجع به فرزند نوح‏مى‏فرماید: یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح (12) انسان نفس عمل خوداست و هر کسى در طول عمرش، خود را با اعمال خویش مى‏سازد;یعنى کسى که‏محصول فعالیت‏شبانه روزى‏اش جز اعمال آلوده و پلید چیزى نیست، خود یک‏پارچه پلیدى است و کسى که محصول فعالیت‏شبانه روزى او جز اعمال نیک ونورانى چیزى نیست، خود یک پارچه نیکى و نورانیت است.به عبارت دیگر، اعمال و رفتار انسان به حسب صور ملکوتى‏شان، تشکیل دهنده گوهر ذات‏ انسانى و سازنده هویت و شخصیت آدمى‏اند و انسان با اعمال و کردار و افکار وادراکش سازنده خویش است.

بعد از آن که ارتباط بین بهشت و جهنم را با اعمال آدمى دانستى و نیز ارتباطبین آدمى و اعمالش را دریافتى، اگر نیک بنگرى باید به این نتیجه برسى که بهشت‏و جهنم هرگز از انسان جدا نیستند و انسان نیز هرگز از آنها بریده نیست;بلکه به‏جاى آن که بگویى انسان در بهشت‏یا جهنم است، باید بگویى:بهشت‏یا جهنم درانسان است، بلکه بالاتر باید بگویى:انسان، یعنى بهشت و جهنم.اگر آدمى‏سراپا طاعت و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است.و اگر خداى ناکرده غرق‏در عصیان و گناه باشد، او خود جهنم است.

نیز اگر خوب دقت کنى باید معناى فرموده خدا را آنجا که مى‏فرماید: فاما ان‏کان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم… (13) ، یا آن جا که مى‏فرماید: وجیى‏ءیومئذ بجهنم (14) خوب دریابى.

بعد از ذکر این مقدمه نسبتا طولانى، مى‏پردازیم به فرموده حضرت حسین بن على علیهما السلام که فرمود:

اى انسان گنه‏کار!تو باید قبل از ارتکاب گناه تصمیم بگیرى 

یاد خدا اساسی ‏ترین رکن در مراقبه

همان طور که گفته شد و تو نیز دانستى، اگر شخص گنه کار از کسانى باشد که‏در اثر غفلت‏به دام گناه مى‏افتند، باید با مراقبه شدید، غفلت را از خود دور کرده‏و با از بین بردن غفلت، خویش را از چنگ معاصى برهاند.

اکنون سخن ما این است که رکن رکین و پایه اساسى مراقبه، همیشه و در همه‏جا و در هر حالى به یاد خدا بودن است، که طبق برخى از روایات یکى ازمشکل‏ترین کارهاست (1) و چون چنین است، یکى از بهترین اعمال است (2) . در عظمت و اهمیت‏یاد خدا همین بس که خداى تبارک و تعالى از آن به کم‏راضى نگشته و برایش حدى معین نفرموده است.

مرحوم ثقة الاسلام کلینى در کتاب دعاى اصول کافى، باب‏«ذکر الله کثیرا»به‏اسنادش از امام صادق علیه السلام نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود:

ما من شی‏ء الا و له حد ینتهى الیه الا الذکر فلیس له حد ینتهی الیه.فرض الله‏الفرائض فمن اداهن فهو حدهن، و شهر رمضان، فمن صامه فهو حده.و الحج، فمن حج فهو حده.الا الذکر، فان الله-عز و جل-لم یرض منه‏بالقلیل، و لم یجعل له حدا ینتهی الیه.ثم تلا هذه الآیة:«یا ایها الذین آمنوااذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا (3) فقال:لم یجعل الله-عز و جل-له حدا ینتهی الیه.قال:و کان ابی علیه السلام کثیرالذکر.لقد کنت امشى معه و انه لیذکر الله و آکل معه الطعام و انه لیذکر الله ولقد کان یحدث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر الله و کنت ارى لسانه لازقا بحنکه‏یقول:لا اله الا الله و کان یجمعنا فیامرنا بالذکر حتى تطلع الشمس و یامربالقراءة، من کان یقرا منا، و من کان لم یقرا منا امره بالذکر (4) ;هر چیزى را حدى است که بدان پایان مى‏پذیرد، مگر ذکر و یاد خدا که براى آن حدى‏وجود ندارد[مثلا]خداوند نمازهاى پنج گانه را واجب ساخت که به جا آوردن آنهاحد آنهاست.همچنین روزه ماه رمضان را واجب کرد که روزه دارى حد آن است.همین طور حج را واجب گردانید که گزاردن آن، حد آن است;جز یاد خدا که از آن‏به کم راضى نگشت و برایش حدى مقرر نفرمود.سپس حضرت این آیه را تلاوت‏کرد: یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا (5) ;اى گروه‏مؤمنان!خداى را بسیار یاد کنید و او را در بامدادان و شبانگاهان تسبیح نمایید. آن گاه فرمود: پدرم-که درود خدا بر او باد-خداى را بسیار یاد مى‏کرد.هنگامى‏که با او راه مى‏رفتم، او مشغول ذکر خدا بود.با او غذا مى‏خوردم او به یاد خدا بود.با مردم سخن مى‏گفت، ولى هیچ گاه سخن گفتن، او را از یاد خدا باز نمى‏داشت، و من خود مى‏دیدم که زبانش به کامش چسبیده و یکسره‏«لا اله الا الله‏»مى‏گوید.بین الطلوعین ما را جمع مى‏کرد و دستور مى‏داد تا بر آمدن خورشید ذکر بگوییم وبه یاد خدا باشیم.هر یک از ما را که قرائت قرآن مى‏دانست‏به تلاوت آن دستورمى‏داد و کسى را که قرائت قرآن نمى‏دانست‏به ذکر و یاد خدا امر مى‏فرمود.»

حال که به اهمیت‏یاد خدا به عنوان رکن عمده و پایه مهم‏«مراقبه‏»اشاره شد.به جاست‏با استفاده از آیات و روایات به آثار و خواص یاد خدا و نیز به عواقب وتبعات غفلت از خدا جل و علا اشاره کنیم و بدین ترتیب بر فواید و عواید بحث‏بیفزاییم.

آثار و خواص یاد خدا

الف)یاد خدا موجب اطمینان و آرامش قلب است:

الا بذکر الله تطمئن القلوب ; (6) آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابند.»دلى که به یاد خداوند مشغول است هراس و حشت‏بدان راه نمى‏یابد و بااضطراب و تشویش سر و کار ندارد.

ب)یاد خدا موجب فلاح و رستگارى است:

فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرالعلکم تفلحون ; (7) پس چون نماز گزارده شد، در زمین پراکنده شوید و از فضل‏خدا طلب نمایید و خدا را فراوان یاد کنید.باشد که رستگار گردید.» یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئة فاثبتوا و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون ; (8) اى‏ گروه مؤمنان!چون با دسته‏اى دشمن رو به رو شدید، پایدار باشید و خداى رابسیار یاد کنید.باشد که رستگار شوید.»

از این دو آیه استفاده مى‏شود که پیروزى و رستگارى مؤمن-چه در جبهه جنگ‏و جهاد و چه در صحنه کار و تلاش-مرهون یاد خداست.کارگر و کاسب وکارمند و کارفرمایى که از خدا غافل است، روى رستگارى را نخواهد دید، هر چند ظاهرى درست داشته باشد.همچنین سرباز و جنگجویى که از خدا غافل ‏است، به پیروزى واقعى دست نخواهد یافت، گر چه چند صباحى، اوضاع بروفق مراد او تغییر کند.

ج)یاد خدا موجب یاد خدا از بنده‏اش است:

فاذکرونى اذکرکم ; (9) مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.

قال الله-عز و جل-لعیسى علیه السلام:یا عیسى!اذکرنى فی نفسک، اذکرک فى نفسى;و اذکرنى فی ملاک، اذکرک فی ملا خیر من ملاء الآدمیین ; (10) اى عیسى!مرا درنهانخانه دل یاد کن تا تو را در باطن خویش یاد کنم.مرا آشکارا در میان آدمیان‏به یاد آور تا تو را آشکارا در میان گروهى که بهتر از آدمیان هستند، یاد آورم.»

د)یاد خدا علامت‏خردمندان است:

ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و… ; (11) همانا در آفرینش آسمان‏ها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانه‏هایى است‏براى خردمندان.همان‏کسان که خداى را در حال ایستاده و نشسته و(و هنگام خوابیدن)بر پهلوهایشان‏یاد مى‏کنند و…»

ه)یاد خدا غایت نماز است:

حق تعالى به کلیم خود حضرت موسى علیه السلام مى‏فرماید:

اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکرى ; (12) همانا خداى یکتامن هستم و جز من خدایى نیست پس مرا بنده باش و نماز را جهت‏یاد من‏به پادار.»

بنابر این، هدف از نماز(ستون دین)یاد خداست و یاد خدا به نماز، روح واصالت مى‏بخشد.نماز خالى از یاد خدا کالبدى بى‏جان است که ارزش و قیمتش ‏بسیار ناچیز است.

و)یاد خدا موجب ورود به ضیافت‏خانه الهى است:

قال الله سبحانه فی بعض کتبه:اهل ذکری فی ضیافتی ; (13) خداى سبحان دربرخى از کتاب‏هاى آسمانى فرموده است:کسانى که به یاد من هستند، در ضیافت‏و میهمانى من به سر مى‏برند.»

ز)یاد خداوند انسان را به همنشینى با او مى‏کشاند:

قال الله تعالى:انا جلیس من ذکرنی ; (14) من با کسى که به یاد من باشد، همنشین هستم.» بدیهى است که همنشین در همنشین خود اثر مى‏گذارد، همان طور که‏همنشین از همنشین خویش اثر مى‏ پذیرد.

سعدى-علیه الرحمه-در این باره چنین سروده است:

گلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم بدو گفتم:که مشکى یا عبیرى که از بوى دل آویز تو مستم بگفتا:من گلى ناچیز بودم و لیکن مدتى با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد و گرنه من همان خاکم که هستم (15)

بنابر این، کسى که با یاد خدا به همنشینى با او تشرف مى‏یابد، کم کم در اثراین همنشینى به صفات ربوبى متصف گشته و یک پارچه ملکوتى مى‏شود.

ح)یاد خداوند، سبب سیر در باغ‏هاى بهشت است:

از نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روایت‏شده است که فرمود:

ارتعوا فی ریاض الجنة.فقالوا:و ما ریاض الجنة؟فقال:الذکر غدوا و رواحافاذکروا…الا ان خیر اعمالکم و اذکاها عند ملیککم، و ارفعها عند ربکم فی‏درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشمس ذکر الله سبحانه و تعالى; (16) در باغ‏هاى‏بهشت‏سیر کنید و از نعمت‏هاى آن بهره‏مند شوید.پرسیدند:باغ‏هاى بهشت کدام‏است؟فرمود:در بامدادان و شبانگاهان به یاد خدا بودن;پس خدا را یاد کنید…هان! همانا بهترین و پاکیزه‏ترین کار در نظر خدا و مؤثرترین عمل در بالا رفتن‏درجات نزد پروردگار و بهترین چیزى که خورشید بر آن طلوع کرده، یاد خداوندسبحانه و تعالى است.» ط)یاد خدا موجب جلب دوستى خداست:

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

من اکثر ذکر الله تعالى، احبه الله; (17) هر کس خدا را فراوان یاد کند، خدا او رادوست مى‏دارد.»

ى)یاد خداوند موجب آزادى از آتش و رهایى از نفاق است:

از پیامبر گرامى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود:

«من اکثر ذکر الله کتبت له براءتان:براءة من النار و براءة من النفاق; (18) کسى که‏خدا را بسیار یاد کند، دو نوع آزادى براى او ثبت مى‏شود.آزادى از آتش و رهایى‏از نفاق‏».

یا)یاد خدا آدمى را به زندگى حقیقى سوق مى‏دهد:

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در این باره چنین فرمود:

مثل الذی یذکر ربه و الذى لا یذکره مثل الحى و المیت ; (19) مثل کسى که به یادپروردگارش است و کسى که به یاد او نیست مثل انسان زنده و مرده است.»

یب)یاد خداوند دل را جلا داده و از کدورت‏ها پاک مى‏کند:

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

«ان الله سبحانه جعل الذکر جلاء للقلوب.تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعدالعشوة و تنقاد به بعد المعاندة; (20) همانا خداوند یاد خود را مایه صیقل دل‏ها قرار داد.به برکت‏ یاد خداست که دل‏ها سنگینى و کورى و چموشى را رها کرده و دربرابر حق خاضع و فرمان بردار مى‏گردند.»

تبعات غفلت و اعراض از یاد خدا

الف)اعراض از یاد خدا موجب تنگى معیشت در دنیا و باعث کورى در آخرت است:

و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیمة اعمى ; (21) هر که‏از یاد من روى گرداند بى‏شک برایش زندگانى سختى خواهد بود و در روزرستاخیز، او را کور محشور خواهیم کرد.»

و قال للذى ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک.فانساه الشیطان ذکر ربه فلبث‏فى السجن بضع سنین ; (22) یوسف به آن کس که گمان برد[از زندان]آزاد مى‏شودگفت:مرا نزد مولایت‏یاد کن.پس شیطان یاد پروردگارش را از خاطر او برد و دراثر این فراموشى، چند سالى در زندان ماند.»

و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا ; (23) هر که از یاد پروردگارش‏اعراض کند، خداوند او را به عذابى که پیوسته شدت یابد مى‏کشاند.»

ب)ترک یاد خدا علامت منافقان است:

ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلوة قاموا کسالى، یراءون الناس و لا یذکرون الله الا قلیلا ; (24) همانا منافقان با خدا خدعه مى‏کنندو او نیز با آنان خدعه مى‏کند و هنگامى که به نماز بر مى‏خیزند، با تنبلى وکسالت مى‏ایستند. اعمالشان را براى نشان دادن به مردم انجام مى‏ دهند و خدا را جز اندکى یاد نمى ‏کنند.»ج)ترک یاد خدا مایه حسرت و ندامت است:

امام صادق علیه السلام روایت مى‏کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

«ما من قوم اجتمعوا فی مجلس فلم یذکروا اسم الله-عز و جل-و لم یصلوا على‏نبیهم الا کان ذلک المجلس حسرة و وبالا علیهم; (25) مجلسى که مردم در آن‏گردهم آیند و خدا را یاد نکنند و بر پیامبرشان درود نفرستند، مایه حسرت و وبال‏است.»

«ان اهل الجنة لا یندمون على شی‏ء من امور الدنیا الا على ساعة مرت بهم‏فى الدنیا لم یذکروا الله فیها; (26) اهل بهشت‏بر هیچ یک از امور دنیا که ازآنها فوت شده پشیمان نیستند، مگر بر ساعتى که بر آنان بدون یاد خدا گذشته‏باشد.»

د)اعراض از یاد خدا انسان را به همنشینى با شیاطین مى‏کشاند:

و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین ; (27) هر کس از یاد خدااعراض کند، شیطانى را بر او خواهیم گماشت تا همنشین وى باشد.»

ه)دلى که یاد خدا بدان راه نیابد، در گمراهى آشکار خواهد ماند:

فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فى ضلال مبین ; (28) و اى بر سخت دلان‏در برابر یاد خدا، آنان در گمراهى آشکارند.»

و)ترک یاد خدا، دل را مى‏میراند:

«فیما ناجى الله به موسى علیه السلام قال:یا موسى!لا تنسنی على کل حال فان‏نسیانی یمیت القلب; (29) خداى تبارک و تعالى به حضرت موسى علیه السلام فرمود:اى‏موسى در هر حالى که هستى مرا از یاد مبر، چرا که از یاد بردن من دل رامى‏میراند.»

ز)خدا فراموشى موجب خود فراموشى است:

و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون ; (30) مانند آنانى‏مباشید که خدا را فراموش کردند و او[نیز]آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنهاهمان فاسقانند.»

کسى که نه به یاد خداست و نه به فکر خود، از ارتکاب هیچ عمل خلاف وگناهى روى گردان نیست، مثل چنین شخصى مانند کسى است که در مسیرهاى‏خطرناک و پرتگاه‏هاى مخوف، بر مرکبى چموش-آن هم بى‏لگام و افسار-سوارشود و هر لحظه ممکن است‏به دره‏اى هولناک سقوط کند و هلاک شود.

کسى که از یاد خدا غافل است صرف نظر از این که به عواقب سوء ترک یادخدا دچار مى‏شود، خود را از همه امتیازات و مواهب مخصوص اهل ذکر محروم‏مى‏کند و از آنها بهره‏اى نخواهد داشت.

امیر مؤمنان قدوه سالکان و سر آمد ذاکران حضرت على بن ابى طالب-علیه‏آلاف التحیة و الثناء-در خطبه‏اى اهل ذکر را بسیار نیکو وصف کرده است که ما درپایان این قسمت‏به نقل و ترجمه بخشى از آن تبرک مى‏جوییم:

«و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا.فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه.یقطعون‏به ایام الحیوة و یهتفون بالزواجر عن محارم الله فی اسماع الغافلین و یامرون‏بالقسط و یاتمرون به و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه، فکانما قطعوا الدنیا الى‏الآخرة و هم فیها.فشاهدوا ما وراء ذلک.فکانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ فی‏طول الاقامة فیه و حققت القیامة علیهم عداتها، فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیاحتى کانهم یرون ما لا یرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون…; (31) بى‏گمان براى‏ذکر و یاد خدا اهلى است که دنیا را با آن معاوضه نموده‏اند.پس هیچ تجارت وداد و ستدى آنها را از یاد خدا باز نمى‏دارد.ایام زندگى را با یاد او سپرى مى‏کنند ودر گوش غافلان ندا در مى‏دهند و آنان را از محرمات الهى باز مى ‏دارند.مردم رابه اجراى عدالت فرا مى‏خوانند و خود نیز بدان پاى بندند و آنان را از کارهاى زشت‏باز مى‏دارند و خود نیز از آنها اجتناب مى‏کنند.در حالى که هنوز در دنیا به سرمى‏برند گویى دنیا را پیموده و به آخرت رسیده‏اند و امور مربوط به آن را از نزدیک‏مشاهده کرده‏اند، و گویى بر امورى که برزخیان در طول اقامتشان در برزخ با آنهاسر و کار دارند، مطلع گشته و قیامت وعده ‏هایش را در حق آنان محقق ساخته‏است.پس براى اهل دنیا طورى از آن امور پرده بر مى‏دارند که گویى مى‏بینند آنچه‏را مردم نمى‏بینند و مى‏شنوند آنچه را که مردم نمى‏شنوند…»

اوقات خوش آن بود که با دوست‏به سر شد باقى همه بى‏حاصلى و بى‏خبرى بود (32)

اکنون اى عزیز!خوب تامل کن و بنگر در طول شبانه روز چقدر به یاد خدایى‏و تا چه اندازه دلت متوجه خداست و تا چه حد در کارها خدا را در نظر دارى؟آیااز آنانى که مصداق فرموده امیر مؤمنان على علیه السلام هستند؟یا از آنانى که در فکر ودلشان همه چیز هست جز یاد خدا و مراعات همه چیز و همه کس را مى‏کنند جز مراعات خدا؟

اگر از گروه اولى خوشا به حالت و گوارایت‏باد دولت و غنیمتى که خداوند به‏تو ارزانى داشته و خواهد داشت;گوارایت‏باد بهجت و سرورى که نصیبت‏شده وخواهد شد.ولى اگر خداى ناکرده از گروه دومى، بدا به حالت و واى بر تو ازافتضاحى که براى خود به بار آورده‏اى و خواهى آورد.واى بر تو!از حسرت وندامتى که در قیامت‏بدان دچار خواهى شد و از آن راه گریزى نخواهى داشت.

پى‏ نوشت:

  1. رسول خدا-صلى الله علیه و آله-فرمود:«یا علی!ثلاث لا تطیقها هذه الامة:المواساة للاخ فی ماله و انصاف‏الناس من نفسه و ذکر الله على کل حال;اى على!سه کار است که تحمل آنها بر این امت مشکل است:رعایت مساوات مالى با برادران مؤمن;رفتار منصفانه با مردم و یاد خدا در همه حال.»مجلسى،بحار الانوار،ج 74،ص 45.
  2. پیامبر گرامى اسلام-صلى الله علیه و آله-فرمود:«یا على!سید الاعمال ثلاث خصال:انصافک الناس من‏نفسک،و مواساتک الاخ فی الله-عز و جل-،و ذکرک الله-تبارک و تعالى-على کل حال;اى على!سرور و سیداعمال سه خصلت است:رفتار منصفانه با مردم;رعایت مساوات مالى با برادران ایمانى و یادخداوند در همه حال.»همان،ص 44.
  3. احزاب(33)آیه 41.
  4. کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 361.
  5. رعد(13)آیه 28.
  6. رعد(13)آیه 28.
  7. جمعه(62)آیه 10.
  8. انفال(8)آیه 45.
  9. بقره(2)آیه 152.
  10. کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 364.
  11. آل عمران(3)آیات 190،191.
  12. طه(20)آیه 14.
  13. حسن بن محمد دیلمى،ارشاد القلوب،باب 21،ص 82.
  14. همان،باب 13،ص 60.
  15. شیخ مصلح الدین سعدى،گلستان سعدى،ص 3.
  16. حسن بن محمد دیلمى،ارشاد القلوب دیلمى،باب 13،ص 60.

17و18. کافى،معرب به اعراب استاد آیة الله حسن زاده آملى،ج 2،ص 362.

  1. حمصى محمد حسن،مفردات القرآن،ذیل آیه 45 از سوره عنکبوت.
  2. نهج البلاغه محمد عبده،خطبه 220.
  3. طه(20)،آیه 124.
  4. یوسف(12)آیه 42.
  5. جن(72)آیه 17.
  6. نساء آیه 142.
  7. کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 360.
  8. میرزا حسین نورى،مستدرک الوسائل،ج 1،ص 382.
  9. زخرف(43)آیه 36.
  10. زمر(39)آیه 22.
  11. کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 361.
  12. حشر(59)آیه 19.
  13. نهج البلاغه محمد عبده،خطبه 220.
  14. حافظ،دیوان حافظ.

روزه مهم‏ترین عامل تقویت اراده

خلاصه آنچه تاکنون گفتیم این شد که شخص معصیت کار اگر از کسانى باشدکه بر اثر بى‏اعتقادى یا ضعف اعتقاد و ایمان به مبدا و معاد و تبعات اعمال، به دام‏گناهان گرفتار مى‏ آیند.وظیفه او این است که قبل از هر چیز به تقویت اعتقادات‏خویش پردازد و از این طریق با از بین بردن علت گناه، خود را از شر معاصى‏ خلاص کند و اگر از کسانى باشد که بر اثر غفلت از اعتقادات به گناهان نزدیک‏مى‏شوند، وظیفه‏اش این است که با مراقبه‏اى شدید، هر آنچه را بدان‏ها معتقداست، پیش چشم خود مجسم کند و هیچ گاه آنها را از نظر دور ندارد و از این راه‏با از میان برداشتن عامل گناه بر دورى از گناه توفیق یابد.

اکنون جاى آن است که خاطر نشان سازیم اگر شخص گنهکار از کسانى باشدکه بر اثر ضعف اراده و سست عنصرى تن به گناه مى‏دهند، چه باید بکند.

لذا گوییم:کسى که به ضعف اراده مبتلا است و به همین سبب على رغم‏اعتقاد به مبدا و معاد و تبعات اعمال و توجه به همه امور یاد شده باز به گناه دست‏مى‏یازد، اگر صادقانه قصد اصلاح داشته باشد و به راستى بخواهد از گناهان‏فاصله بگیرد، قبل از هر چیز باید با به کار بستن برخى از ریاضت‏هاى‏شرعى، اراده ضعیف خود را تقویت کند.آن گاه که اراده ‏اش قوى شد، به سهولت‏مى‏تواند از گناهان دست‏شسته و از شر آنها در امان بماند.

حال اگر بگویى:آن ریاضت‏شرعى که انسان را در تقویت اراده، یارى‏مى‏رساند چیست؟در جواب گوییم:ریاضتى که در راس همه ریاضت‏هاى‏شرعى است و در صورتى که با همه شرایط و ضوابط خاص خود اجرا گردد، درتقویت اراده تاثیرى شگرف دارد، روزه است.

خداى تبارک و تعالى مى‏فرماید:

یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم‏تتقون ; (1) اى مؤمنان!روزه بر شما واجب شد همان طور که بر امت‏هاى پیش ازشما واجب بود شاید که[بدین وسیله]تقوا پیشه سازید.»

رابطه روزه با تقویت اراده

اگر گفته شود:چه ارتباطى بین روزه گرفتن و تقویت اراده است؟در جواب‏گوییم:آدمى هنگامى که در شرایط عادى و معمولى به سر مى‏برد، به سبب این که‏از نیروها و استعدادهایى که خداوند در وجود او به ودیعه نهاده بى‏خبر است، و یااگر خبر داشته باشد انگیزه‏اى قوى در او وجود ندارد که موجب شود آنها را به کارگیرد، چه بسا خود را ضعیف بپندارد، ولى همین آدم به مجرد این که در تنگنا قرارگیرد و مجبور شود از آنچه در توان دارد کمک بگیرد و از آنها حداکثر استفاده رابنماید، در مى‏یابد ضعفى که قبلا در وجود خویش احساس مى‏کرده خیالى بیش‏نبوده است.

در حقیقت آنچه در قبل بوده استضعاف بوده است نه ضعف.پیش‏تر به سبب دورى از معرکه کار زار، خود و استعدادهاى نهفته در خود را باور نکرده بودو به همین جهت، مى‏پنداشت که ضعیف است، ولى وقتى که وارد میدان عمل شود وبه طور جد بخواهد از امکانات موجود استفاده کند و به مطلوب خویش برسد، تصدیق مى‏ نماید آن گونه هم که خیال مى‏کرده ضعیف نبوده است، بلکه به‏عکس، بسیار هم قوى و نیرومند بوده و خود خبر نداشته و نمى‏دانسته است.

همه کم و بیش با مانورهاى نظامى آشنا هستیم و یا لا اقل وصف آنها راشنیده‏ایم.در عملیاتى که به عنوان مانور نظامى انجام مى‏شود، از دشمنى که به‏حسب واقع دشمن باشد، خبرى نیست، بلکه دشمنى را فرض مى‏کنند و مواضعى‏نیز بدان اختصاص مى‏دهند، آن گاه سربازان و نیروهاى خودى را به مقابله جدى‏با دشمن فرضى فرا مى‏خوانند، در این مقابله، نیروهاى خودى توان رزمى خود رامى ‏شناسند و باور مى‏ کنند که اگر روزى با دشمن واقعى مواجه گردند، توان‏ جنگیدن و مقابله با آنها را دارند و بدون احساس ضعف، با آنها خواهند جنگید.

حال، همین سربازان که در عملیات مانور شرکت جسته و به توان‏هاى رزمى‏خویش پى برده‏اند، اگر بخواهند بدون شرکت در مانور، یک سره به مصاف‏دشمن بروند، بى‏شک، آن آمادگى و اعتماد به نفس لازم را نخواهند داشت، بلکه‏در مقابل دشمن احساس ضعف مى‏کنند و چه بسا همین امر موجب شکست آنان‏خواهد شد.

حال باید دانست:شخصى که خود را در مقابل هواهاى نفسانى و غرایزسرکش ضعیف مى‏بیند و اراده‏اش را در مقابل آنها ناچیز مى‏شمارد و به همین‏سبب بدون هیچ گونه مقاومتى تسلیم خواسته‏هاى شیطانى مى‏شود و به آسانى، به گناه تن مى‏دهد، در حقیقت او ضعیف نیست، بلکه خود را به استضعاف‏کشانده و خود و قدرت اراده خود را باور نکرده است.او به خویش سوء ظن داردو به همین سبب جرات نمى‏کند با خواسته‏هاى نفسانى مقابله نماید;لذا چاره‏کار این است که او را در یک عملیات مانورى شرکت داد و امورى که به حسب‏ واقع هیچ منعى ندارند به عنوان دشمن‏هاى فرضى مشخص کرد;آن گاه به اودستور داد از فلان ساعت تا ساعت فلان با آن امور دست و پنجه نرم کند.مثلاعلى رغم آن که تشنه است، آب نیاشامد، اگر گرسنه است غذا نخورد و…و نیز بایدبراى مواردى که احیانا از او در مورد دستورهاى یاد شده تخلفى سر مى‏زندجریمه‏هاى سنگینى مقرر کرد، تا توهم نشود که آن دستورها یک سرى امور فرمایشى‏ و بى‏ خاصیتى هستند و فایده ‏اى جز شوخى و سرگرمى بر آنها مترتب نیست.

بى‏شک، اگر شخص مزبور بر آدابى که گفته شد مواظبت کند، چندى نخواهدگذشت که به قدرت اراده خویش پى برده و کم کم خود و استعدادهاى نهفته خودرا باور مى‏کند.قطعا وقتى دریافت که مى‏تواند از برخى چیزها على رغم میل‏باطنى خویش امساک کند، دیگر آن وحشت‏سابق را نخواهد داشت و بدون هیچ گونه‏احساس ضعفى، به مقابله با گناهان و خواسته‏ هاى نفسانى خواهد پرداخت.

اکنون اى عزیز!اگر در آنچه ذکر شد نیک تامل کنى نباید در تاثیر روزه بر اراده‏انسان و بروز استعدادها و لیاقت‏هاى نهفته در وى تردیدى داشته باشى;زیراخداى تبارک و تعالى با تشریع روزه، در حقیقت‏به مانورى اخلاقى دست زده وامورى را که اکثر آنها به حسب واقع حلال و بلامانعند، به طور موقت تحریم کرده‏است، آن گاه انسان‏هاى مؤمن را به مقابله با آنها فرا خوانده است.اراده حق از این‏تکلیف این بوده است که به افراد مؤمن بفهماند اگر بخواهند مى‏توانند با اراده وخواست‏خود، بدون آن که محذورى پیش بیاید-على رغم میل باطنى خویش ازبسیارى چیزها دست‏شسته و از آنها دورى گزینند.

بى‏شک، وقتى انسان در چند مورد دید که مى‏تواند در مقابل خواسته‏هاى‏درونى خویش بایستد و با آنها مقابله کند، در بقیه موارد نیز-که عبارتند از همان‏محرمات واقعى-، سستى و زبونى را رها کرده و با قدرت در مقابل خواسته ‏هاى‏ نفسانى و وسوسه‏ هاى شیطانى مى‏ ایستد.

بنابر این، اى آن که از ضعف اراده خویش شکوه مى‏کنى و خود را در برابرخواسته‏هاى نامشروع نفس ناتوان مى‏بینى اگر به راستى از این امر ناراحتى وصادقانه خواستار آنى که خود را اصلاح کنى و از معاصى فاصله بگیرى، باید ماه‏مبارک رمضان را که ماه خود سازى و جهاد با نفس است مغتنم شمارى و باروزه‏دارى، آن هم با شرایط و ضوابط ویژه‏اش، تجربه کنى که تو نیز مانندبسیارى از بندگان مخلص خدا مى‏توانى بر نفس خویش مسلط باشى و باخواسته‏هاى نامشروع آن مخالفت نمایى.

اهمیت ماه مبارک رمضان و جایگاه ویژه روزه

حال که رشته نوشته بدین جا کشیده شد، بسیار به جا و مناسب است که‏درباره اهمیت ماه مبارک رمضان و جایگاه فوق العاده روزه و همچنین درباره انواع‏روزه و احکام و ضوابط هر یک از آنها، اشاراتى-هر چند کوتاه-داشته باشیم.

لذا گویم:در فضیلت و شرافت ماه مبارک رمضان همین بس که در میان‏ماه‏هاى قمرى تنها ماهى است که خداى تبارک و تعالى نام آن را در کتاب شریف‏خود ذکر نموده و آن را ظرف زمانى نزول انزالى قرآن-که جزء بهترین هدایاى الهى‏به جامعه بشریت است-معرفى فرموده است.در قرآن کریم راجع به این ماه عظیم‏چنین آمده است:

شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان… (2) ;ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن نازل شده است تا رهنمودى باشد براى مردم‏و نشانه‏ هاى روشنى از هدایت و فرقان…».

و شاید به سبب همین فضل و شرافت است که در برخى از روایات معتبر، این ماه به عنوان نخستین ماه سال معرفى شده (3) و برخى از بزرگان نیز بر همین مبنا فرمایشاتى فرموده‏اند.

عالم جلیل القدر و صاحب کرامات، حضرت سید بن طاووس-رضوان الله‏تعالى علیه-در کتاب شریف اقبال الاعمال چنین مى‏فرماید:

و اعلم انى وجدت الروایات مختلفات فی انه هل اول السنة المحرم او شهررمضان؟لکنى رایت عمل من ادرکته من علماء اصحابنا المعتبرین و کثیرا من‏تصانیف علمائهم الماضین ان اول السنة شهر رمضان على التعیین.و لعل شهرالصیام اول العام فى عبادات الاسلام و المحرم اول السنة فى غیر ذلک من التواریخ‏و مهام الانام. (4) بدان که این جانب درباره این که آیا نخستین ماه سال، ماه محرم‏است‏یا ماه رمضان، روایات را مختلف یافتم، ولى با توجه به عمل علماى‏اصحاب و بسیارى از تصانیف علماى پیشین به تحقیق دریافتم که نخستین ماه ‏سال، ماه رمضان است و شاید بتوان چنین گفت که در ناحیه عبادات اسلامى، نخستین ماه سال، ماه رمضان و در غیر آن موارد، یعنى در ناحیه حوادث تاریخى ودیگر امور مهم، نخستین ماه سال، ماه محرم است.»

به هر حال، چه نخستین ماه سال را ماه رمضان بدانیم و چه ماه محرم، درجایگاه ویژه ماه مبارک رمضان و اهمیتى که بزرگان دین به این ماه داده و مى‏دهند، هیچ گونه تردیدى وجود ندارد.

خطبه شعبانیه

در میان روایات بسیارى که از معصومین علیهم السلام در بیان شان و منزلت ماه مبارک‏رمضان نقل شده است‏براى خطبه‏اى که نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آن را در آخرین جمعه ماه‏شعبان یکى از سال‏هاى بعد از هجرت، به مناسبت فرا رسیدن ماه پر برکت رمضان‏ایراد فرموده‏اند، شانى به سزاست و شاید در باب بیان فضیلت این ماه و شرح وظایفى که مسلمانان در آن به عهده دارند، متنى به جامعیت ‏خطبه یاد شده نداشته‏ باشیم.لذا ما در این مختصر، ابتدا به نقل آن تبرک جسته و سپس مطالبى را درتوضیح برخى از بخش‏هاى مهم آن تقدیم مى‏کنیم.

مرحوم سید بن طاووس-قدس الله نفسه الزکیة-در اقبال الاعمال از کتاب‏بشارة المصطفى لشیعة المرتضى نقل مى‏کند:حسن بن على فضال از قول‏امام ابو الحسن على بن موسى الرضا علیه السلام و آن جناب از قول اجداد طاهرین خودنقل کرده است که امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیهما السلام فرمود:روزى-آخرین‏جمعه ماه شعبان-رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ما خطبه خواند و چنین فرمود:

ایها الناس!انه قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکة و الرحمة و المغفرة.شهر هو عندالله افضل الشهور، و ایامه افضل الایام، و لیالیه افضل اللیالى، و ساعاته افضل‏الساعات.هو شهر دعیتم فیه الى ضیافة الله و جعلتم فیه من اهل کرامة الله.انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعاؤکم فیه مستجاب‏فاسئلوا الله ربکم بنیات صادقة و قلوب طاهرة ان یوفقکم لصیامه و تلاوة کتابه، فان الشقى من حرم غفران الله فی هذا الشهر العظیم و اذکروا بجوعکم وعطشکم فیه جوع یوم القیامة و عطشه و تصدقوا على فقرائکم و مساکینکم ووقروا کبارکم و ارحموا صغارکم و صلوا ارحامکم و احفظوا السنتکم و غضواعما لا یحل النظر الیه ابصارکم و عما لا یحل الاستماع الیه اسماعکم و تحننواعلى ایتام الناس یتحنن على ایتامکم و توبوا الى الله من ذنوبکم و ارفعوا الیه‏ایدیکم بالدعاء فی اوقات صلواتکم;فانها افضل الساعات ینظر الله عز و جل‏فیها بالرحمة الى عباده.یجیبهم اذا ناجوه و یلبیهم اذا نادوه و یستجیب لهم اذادعوه.

ایها الناس!ان انفسکم مرهونة باعمالکم ففکوها باستغفارکم.و ظهورکم ثقیلة‏من اوزارکم فخففوا عنها بطول سجودکم.و اعلموا ان الله-تعالى ذکره-اقسم‏بعزته ان لا یعذب المصلین و الساجدین و ان لا یروعهم بالنار یوم یقوم الناس‏لرب العالمین.

ایها الناس!من فطر منکم صائما مؤمنا فی هذا الشهر کان له بذلک عند الله عتق‏رقبة و مغفرة لما مضى من ذنوبه.قیل:یا رسول الله! و لیس کلنا یقدر على ذلک‏فقال صلى الله علیه و آله و سلم:اتقوا النار و لو بشق تمرة، اتقوا النار و لو بشربة من ماء.ایها الناس!من حسن منکم فى هذا الشهر خلقه کان له جواز على الصراط یوم تزل فیه‏الاقدام، و من خفف فی هذا الشهر عما ملکت‏یمینه خفف الله علیه حسابه، ومن کف فیه شره کف الله عنه غضبه یوم یلقاه، و من اکرم فیه یتیما اکرمه الله یوم‏یلقاه، و من وصل فیه رحمه وصله الله برحمته یوم یلقاه، و من قطع فیه رحمه‏قطع الله عنه رحمته یوم یلقاه، و من تطوع فیه بصلوة کتب الله له براءة من النار، و من ادى فیه فرضا کان له ثواب من ادى سبعین فریضة فیما سواه من الشهور، ومن اکثر فیه من الصلوة على ثقل الله میزانه یوم تخف الموازین، و من تلا فیه آیة‏من القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور.

ایها الناس!ان ابواب الجنان فی هذا الشهر مفتحة، فسلوا ربکم ان لا یغلقهاعلیکم و ابواب النیران مغلقة فسلوا ربکم ان لا یفتحها علیکم و الشیاطین مغلولة‏فسلوا ربکم ان لا یسلطها علیکم.

قال امیر المؤمنین علیه السلام:فقمت و قلت:یا رسول الله، ما افضل الاعمال فی‏هذا الشهر؟فقال:یا ابا الحسن، افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن‏محارم الله-عز و جل-…; (5) اى مردم!همانا ماه خدا همراه با برکت و رحمت و آمرزش، به سوى شماروى آورده است.ماهى که نزد خداوند بهترین ماهها و روزهایش برترین روزهاو شب‏هایش با ارزش‏ترین شب‏ها و ساعاتش با فضیلت‏ترین ساعات است.ماهى که شما در آن به مهمانى خدا دعوت شده و از سوى او به بزرگى و ارجمندى لیاقت‏یافته‏اید.

نفس‏هایتان در این ماه تسبیح و خوابتان عبادت و عملتان پذیرفته و دعایتان‏ مستجاب است.بنابر این، با نیت‏هاى صادق و دل‏هاى پاکیزه از خدا بخواهید که‏شما را براى روزه این ماه و تلاوت کتابش توفیق دهد.

بى‏شک، شقى و بدبخت کسى است که در این ماه بزرگ از آمرزش الهى محروم‏بماند.با گرسنگى و تشنگى خویش در این ماه، گرسنگى و تشنگى روز رستاخیزرا یاد آرید.به تهى دستان و مسکینانتان کمک کنید.بزرگسالانتان را احترام وخردسالانتان را مورد مهربانى قرار دهید.و به خویشاوندانتان احسان نمایید.زبانتان را حفظ کنید و چشم و گوشتان را بر آنچه نگاه کردن و گوش دادن به آن‏جایز نیست‏ببندید.بر یتیمان مردم ترحم و مهربانى کنید تا ایتامتان مورد ترحم ومهربانى دیگران قرار گیرند.

از گناهانتان به سوى خدا توبه آرید و دست‏هایتان را در اوقات نماز به درگاهش به دعابلند کنید، زیرا اوقات نماز برترین ساعات است.خداى عز و جل در اوقات یاد شده‏به بندگان خویش با مهربانى مى‏نگرد.اگر آنها با او مناجات کنند جوابشان دهد واگر او را صدا زنند لبیکشان گوید و اگر او را بخوانند دعایشان را اجابت کند.

اى مردم!شما در بند اعمال بد خویشید، پس با استغفارتان خود را برهانید.پشت‏هایتان از بار گناهانتان سنگین است.پس با طولانى کردن سجده‏ها آنها راسبک کنید.بدانید که خداى تبارک و تعالى به عزت خویش قسم یاد کرده است که‏ نمازگزاران و سجده‏ کنندگان را شکنجه ندهد و آنان را در روز رستاخیز با آتش‏نترساند.

اى مردم!هر کس در این ماه روزه دار مؤمنى را افطار دهد، پاداشش نزد خدا ثواب‏آزاد کردن برده‏اى و آمرزش گناهان گذشته اوست.

گفته شد:اى رسول خدا!برخى از ما بر افطارى دادن قادر نیست.پس آن جناب‏فرمودند:آتش را از خود دور کنید هر چند با نیمى از خرما، آتش را از خوددور کنید هر چند با جرعه‏اى آب.

اى مردم!از میان شما هر کس در این ماه خلقش را نیکو گرداند، روزى که قدم‏هابلغزند او بر صراط بگذرد و هر کس در این ماه کار را بر فرمانبران و خدمتکاران‏خویش سبک کند، خداوند حساب او را سبک گرداند.هر کس در این ماه شرخویش را از دیگران باز دارد، خداوند در روز ملاقات، غضب خویش را از او بازدارد، و هر کس در این ماه یتیمى را گرامى بدارد، خداوند در روز ملاقات او راگرامى خواهد داشت.هر کس در این ماه به خویشاوندان خویش احسان کند، خداوند در روز ملاقات، او را با رحمت‏ خود مورد احسان قرار دهد.هر کس دراین ماه از خویشاوندان خود پیوند خویشى بگسلد، خداوند در روز ملاقات، رحمت‏خویش را از او ببرد.

هر کس در این ماه نمازى مستحبى به جاى آورد، خداوند آزادى از آتش را براى اوثبت کند، و هر کس در این ماه عمل واجبى را انجام دهد، پاداش او ثواب کسى‏است که هفتاد واجب را در ماه‏هاى دیگر به جاى آورد.هر کس در این ماه بر من‏زیاد درود و صلوات بفرستد، خداوند روزى که موازین سبک است، میزان اعمال‏وى را سنگین گرداند.و هر کس در این ماه آیه‏اى از قرآن تلاوت کند، پاداش اوثواب کسى است که قرآن را در ماه‏هاى دیگر ختم نماید.

اى مردم!به درستى که در این ماه درهاى بهشت‏باز است، پس از پروردگارخویش بخواهید که آنها را به رویتان نبندد، و درهاى جهنم بسته است، پس از اوبخواهید آنها را به رویتان باز نکند، و شیاطین زندانى‏اند، پس از او بخواهید که‏آنها را بر شما مسلط نسازد.

امیر المؤمنین علیه السلام مى‏گوید:در این هنگام من بلند شده و عرض کردم:یارسول الله!برترین اعمال در این ماه چیست؟آن جناب فرمودند:یا ابا الحسن!برترین اعمال در این ماه، خود دارى و پرهیز از گناهان است.»

پى‏ نوشت:

  1. بقرة،(2)آیه 183.
  2. بقره(2)آیه 185.
  3. امام صادق علیه السلام فرمود:«شهر رمضان راس السنة.»سید بن طاووس،اقبال الاعمال،ص 4.
  4. همان جا.
  5. همان،ص 2.

ضیافة الله چیست؟

در خطبه یاد شده دو مورد است که فهم آنها به تامل بیشترى نیاز دارد.

مورد نخست آنکه طبق فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ماه رمضان ماهى است که‏مؤمنان در آن به مهمانى خدا فرا خوانده شده و از سوى او به بزرگى و ارجمندى، لیاقت‏یافته‏اند.مراد رسول خدا-صلى الله علیه و آله-چیست؟مهمانى خدا یعنى‏چه؟ مهمان بودن مؤمنان در ماه رمضان و میزبان بودن خدا به چه معناست؟

در پاسخ به این سؤالات ابتدا باید درباره مهمانى متعارف بین انسانها-که‏فطرت الهى دارند-اندیشید و خصوصیات آن را خوب بررسى کرد.

لذا گوییم اگر بر شما میهمانى وارد شود، به ویژه مهمانى که خود از او دعوت‏به عمل آورده باشید.با او چگونه رفتار مى‏کنید؟آیا سعى نمى‏کنید تا جایى که‏ممکن است او را گرامى بدارید و در بهترین اتاق منزل و شریف‏ترین مکان اتاق‏جایش دهید؟آیا نمى‏کوشید براى پذیرایى او از بهترین لوازم و نفیس‏ترین اشیا وناب‏ترین مواد غذایى که در اختیار دارید، استفاده کنید؟

بى‏شک هر انسانى مادامى که بر فطرت انسانى خویش باقى است‏با میهمان‏خود برخوردى کریمانه و رفتارى متواضعانه دارد و تا جایى که ممکن باشدگرامى‏اش مى‏دارد و بهترین اتاق را به او اختصاص داده و شریف‏ترین مکان آن رابرایش در نظر مى‏گیرد و همچنین جهت پذیرایى او، از بهترین مواد غذایى ونفیس‏ترین لوازم موجود در منزل استفاده مى‏کند.آیا خداى تبارک و تعالى که بنابرفرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در ماه رمضان میزبان مؤمنان است و مؤمنان میهمان اوهستند، از قاعده فوق مستثناست؟قطعا نه، زیرا صفت میهمان نوازى، یکى ازاوصاف کمالیه است و خداوند آن را به عنوان یک کمال در ذات و فطرت هر کسى‏قرار داده است.از طرف دیگر، همه مى‏دانیم که منبع و منشا همه کمالات، حق تعالى است و هر یک از اوصاف کمالیه را در هر کس و هر جا بیابیم، خداى‏تبارک و تعالى آن را به صورتى شریف‏تر و کامل‏تر و بهتردار است.بنابر این، معناندارد که بگوییم:خداوند، تکریم و احترام به میهمان را به عنوان یک کمال درذات و فطرت انسان‏ها قرار داده است، ولى خودش از آن بهره‏اى ندارد.همان طور که معنا ندارد بگوییم:خداوند مردم را به عدالت‏به عنوان یک کمال فراخوانده است، ولى خودش-العیاذ بالله-ظالم است.

پس نتیجه این شد که خداوند نیز به عنوان یک میزبان، از میهمان خویش به‏بهترین وجه ممکن پذیرایى مى‏کند و او را به بهترین مکانت‏ها و مقامها تشرف داده‏و شریف‏ترین چیز موجود را به او ارزانى مى‏دارد.

اکنون باید دید این مطالب درباره خداوند و میزبانى او چگونه تصور مى‏شود؟بهترین مکانت‏ها چه مکانتى است؟و شریف‏ترین چیز موجود کدام است؟وخداى تبارک و تعالى چگونه آن را به انسان روزه‏دار که در ماه مبارک رمضان‏میهمان او است، ارزانى مى‏دارد؟

در مقام پاسخ به سؤالات یاد شده مى‏گوییم:بهترین مکانت‏ها و بالاترین‏منزلت‏ها، مکانت و منزلت ربوبیت است، و در ملک وجود و عالم هستى رتبه‏اى‏بالاتر از رتبه ربوبیت نمى‏توان تصور کرد.و همچنین بهترین چیزها و شریف‏ترین‏موجودات، خود خداست، و در دایره موجودات، موجودى شریف‏تر از خداى‏تبارک و تعالى نمى‏توان فرض نمود.

بنابر این و نیز با توجه به آنچه پیش‏تر ذکر شد معناى فرموده حضرت ختمى‏مرتبت صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:مؤمنان در ماه مبارک رمضان به مهمانى خدا فرا خوانده‏شده‏اند و خداوند میزبان آنها مى‏باشد، این است که انسان روزه‏دار، اگر صادقانه‏و آن طور که باید، روزه بگیرد و به راستى در ضیافت‏خانه الهى قدم نهد، به توفیق‏خداوند به بالاترین منزلت‏ها(منزلت ربوبیت) ست‏خواهد یافت و به ملاقات‏ شریف‏ترین موجودات(الله جل و علا)نایل خواهد آمد، به دیگر عبارت:روزه ‏دارواقعى در اثر روزه حقیقى، مظهر اسماى حسناى الهى و آیینه تمام نماى حضرت‏بارى تعالى خواهد شد و به لقاء الله تشرف خواهد یافت.

اکنون با توجه به مطالب یاد شده، روایات زیر را مورد دقت قرار داده و نتایج‏ حاصل را گوشزد مى‏کنیم:

الف)رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

«لکل شی‏ء باب و باب العبادة الصوم; (1) براى هر چیزى درى است و درعبادت، روزه است.»

ب)امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

«العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة; (2) عبودیت گوهرى است که کنه آن ربوبیت‏است.»

طبق روایت اول، روزه در عبادت است;بدین معنا که بدون روزه نمى‏توان به‏عبودیت رسید، طبق روایت دوم، عبودیت، حقیقتى است که کنه آن ربوبیت‏است، بدین معنا که بدون عبودیت نمى‏توان به ربوبیت دست‏یافت.اکنون اگر این دو روایت را در کنار هم مورد دقت قرار دهیم، به این نتیجه مى‏رسیم که انسان‏از راه روزه به عبودیت و از طریق عبودیت‏به ربوبیت راه مى‏یابد، و این همان‏مطلبى است که بدان اشاره کردیم و گفتیم:روزه‏دار اگر به راستى واردضیافت‏خانه الهى شود به ربوبیت دست‏خواهد یافت.

ج)خداى تبارک و تعالى در حدیث قدسى مى‏فرماید:

عبدی اطعنى اجعلک مثلی;انا حی لا اموت، اجعلک حیا لا تموت;انا غنی‏لا افتقر، اجعلک غنیا لا تفتقر;انا مهما اشاء، یکون، اجعلک مهما تشاءیکون; (3) بنده من!مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم.[بدین معنا که]من زنده‏اى هستم که هرگز نمیرم، تو را نیز زنده‏اى قرار دهم که هرگز نمیرى.من‏بى‏نیازى هستم که هیچ گاه فقیر نگردم، تو را نیز بى‏نیازى قرار دهم که هیچ گاه‏فقیر نگردى. من کسى هستم که هر گاه مشیتم به هستى چیزى تعلق گیرد، بودشود، تو را نیز موجودى قرار دهم که هر گاه مشیتت‏به هستى چیزى تعلق گیرد، بود شود.»

طبق این روایت، آدمى از طریق اطاعت و عبودیت‏حق به مرحله‏اى مى‏رسدکه مثل خدا جل و علا قرار مى‏گیرد و از او کارهایى خدایى صادر مى‏شود;به‏دیگر عبارت انسان از طریق عبادت تا پایه‏اى عروج مى‏نماید که به مقام خلیفة اللهى‏بار مى‏یابد و به صفات ربوبى متصف مى‏شود.

حال اگر این روایت را در کنار روایت اول مورد دقت قرار دهیم به این نتیجه‏مى‏رسیم که:آدمى از طریق روزه به عبودیت مى‏رسد و از راه عبودیت‏به مقام‏خلیفة اللهى راه مى‏یابد و این همان معنایى است که متذکر آن شدیم و گفتیم:روزه‏دار واقعى در اثر روزه حقیقى مظهر اسماى حسناى الهى و آیینه تمام نماى‏حضرت حق-جل و علا-واقع خواهد گردید.

د)رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از قول خداى تبارک و تعالى نقل فرمود:

«الصوم لی و انا اجزی به‏» (4) ;روزه براى من است و من پاداش آنم.»

این روایت‏به تنهایى بر مطلب مورد نظر دلالت صریح دارد و آنچه را قبلا ازمجموع دو روایت‏بدان رسیدیم، در این روایت‏به طور یک جا مى‏یابیم;زیراصریحا مى‏فرماید:جزا و پاداش روزه، خود خداوند است و روزه‏دار حقیقى دراثر روزه گرفتن، خدا را به ست‏خواهد آورد.

بدیهى است که معناى به دست آوردن خدا جل و علا همان اتصاف به صفات‏ربوبى و تشرف به مقام خلیفة اللهى است، نه آن که-العیاذ بالله-خدا شیئى باشدمانند سایر اشیا و روزه‏دار مثل به دست آوردن اشیا، او را به دست آورد.

رابطه روزه با عبادت

اکنون به این نکته مى ‏پردازیم که چگونه روزه باب عبادت است؟و اصولا چه‏ارتباطى بین عبادت و روزه است که بدون روزه نمى‏توان به عبادت دست‏یافت؟

براى آن که به جواب سؤال مذکور برسیم باید به دو نکته توجه کنیم:

الف)عبادت چیست؟

ب)روزه، داراى چه مراحلى است؟

در بیان بند اول گوییم:عبادت، عبارت است از خضوع و تسلیم بى‏قید وشرط در مقابل اوامر و نواهى معبود.عبادت، یعنى شخص عابد، تمام حرکات وسکنات خویش را در طول زندگى با خواست و رضایت معبودش تنظیم کند وبدون رضایت او عملى را مرتکب نگردد.اگر سخن مى‏گوید مواظب باشد که‏خلاف رضاى او سخن نگوید!اگر سکوت مى‏کند، سکوتش خلاف دستور اونباشد.اگر نگاه مى‏کند دقت کند که نگاهش با دستورى از دستورهاى حق تعالى منافات نداشته باشد.اگر مى‏خورد مواظب رضایت معبود باشد.اگر نمى‏خوردباز رضایت معبود را در نظر بگیرد.و خلاصه در تمام حالات و همه کارهارضایت معبود را مراعات کرده و بر خلاف رضاى او عملى انجام ندهد.

عرب به راه هموارى که دست انداز نداشته باشد مى‏گوید:«طریق معبد» (5) ودر مقابل به هر چیزى که از نظم و انتظام خاص به خود خارج گردد مى‏گوید:«فاسق‏» (6) .

بنابر این، عابد کسى است که اطاعت و فرمانبردارى از معبود سراپاى او راپر کرده باشد و در وى هیچ گونه ناهموارى و ناهنجارى مشاهده نگردد و فاسق‏کسى است که نظم و انتظام عبودیت را بر هم زده و از اطاعت معبود خارج شود.

مراحل روزه

حال که معناى عبادت روشن شد، در بیان امر دوم(مراحل روزه)گوییم:علماى اخلاق و همچنین قاطبه اهل عرفان، روزه را داراى سه مرحله دانسته‏اند:

1.روزه عام(صوم العموم);

2.روزه خاص(صوم الخصوص);

3.روزه اخص(صوم خصوص الخصوص).

روزه عام-که عموم مسلمانان آن را فهمیده و بدان پاى بندند-عبارت است ازاین که روزه‏دار خود را از ارتکاب مفطرات نه گانه(خوردن و آشامیدن، جماع، استمنا، دروغ بستن به خدا و پیامبر و جانشینان پیامبر علیهم السلام، رساندن غبار غلیظبه حلق، فرو بردن تمام سر در آب، باقى ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تااذان صبح، اماله کردن، قى کردن)که شرح آنها در رساله‏هاى عملیه آمده است-نگاه دارد.

روزه خاص که افراد خاصى توفیق انجام آن را دارند، عبارت است از این‏که:شخص روزه‏دار، علاوه بر امساک از مفطرات نه گانه، چشم، گوش، زبان، دست، پا و دیگر اعضاى خود را از گناه حفظ کند.چشم را از نگاه شهوت آلود، گوش را از استماع غیبت و غنا و… و زبان را از دروغ، غیبت، فحش، تهمت، جدال، استهزا و…و هم چنین بقیه اعضا را از گناهان مربوط به آنها باز دارد.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به همین نوع از روزه اشاره دارد، آن جا که مى‏فرماید:

«خمس یفطرن الصائم:الکذب و الغیبة و النمیمة و الیمین الکاذب و النظربشهوة; (7) پنج چیز است که روزه روزه‏دار را باطل مى‏کند:دروغ، غیبت، سخن چینى، قسم دروغ و نگاه شهوت آلود.»

یا آن جا که مى‏فرماید:

«من اغتاب مسلما بطل صومه و نقض وضوءه فان مات و هو کذلک مات و هومستحل لما حرم الله; (8) ;هر کس برادر مسلمان خود را غیبت کند، روزه و همچنین ‏وضوى او باطل م ى‏شود و اگر بر آن حالت‏ بمیرد، در حالى مرده که حرام خدا راحلال شمرده است.»

و یا آن جا که مى‏ فرماید:

«من تامل خلف امراة حتى یتبین له حجم عظامها من وراء ثیابها و هو صائم فقدافطر; (9) هر روزه‏دارى که پشت ‏سر زنى کنجکاو گردد تا از وراى لباس، حجم ‏استخوان‏هاى آن زن برایش معلوم شود، روزه ‏اش را افطار کرده است.»

امام صادق علیه السلام نیز به همین نوع از روزه اشاره دارد آن جا که مى‏فرماید:

«اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک من الحرام و القبیح و دع المراء و اذى الخادم و لیکن علیک و قار الصائم و لا تجعل یوم صومک کیوم فطرک;هر گاه روزه گرفتى‏باید گوش و چشمت از عمل حرام و کار ناشایست روزه باشد، و مجادله و اذیت‏ خدمتکار را ترک کنى و به وقار روزه ‏دار مزین باشى و در نهایت هیچ گاه روزروزه ‏دارى‏ ات را مانند روزى که روزه ندارى قرار مده.»

و اما روزه اخص این است که:روزه‏دار، علاوه بر امساک از مفطرات نه گانه‏و خوددارى از ارتکاب گناه، قلب خویش را از جمیع همم و افکار دنیوى و آن چه‏غیر حق است، فارغ سازد و آن را در بست در اختیار خدا جل جلاله قرار دهد.وبه فرموده امام صادق علیه السلام:

«القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله; (10) قلب حرم خداست پس غیرخدا را در حرم خدا جاى مده.»

«و القلب السلیم الذى یلقى ربه و لیس فیه احد سواه; (11) قلب سلیم قلبى است که‏با خدا ملاقات کند، در حالى که احدى جز او در آن نباشد.»

بدیهى است که این نوع روزه از هر کسى ساخته نیست، بلکه فقط براى عده‏اى‏معدود که به توحید حقیقى دست‏یافته‏اند و در دار وجود، غیرى نمى‏بینند، و جزاسما و صفات و افعال حق را در عالم، دخیل و مؤثر نمى‏دانند، میسر است;لذاروزه‏«اخص‏»یا«خصوص الخصوص‏»نامیده شده است.و نیز روشن است‏روزه‏اى که مقصود بالذات و مقصد اعلا است و جزایش خود خداوند است همین‏نوع روزه مى‏باشد و روزه‏دار به این معناست که به حق، مهمان خداست وخداوند، میزبان او است.

عارف متاله مرحوم سید حیدر آملى-رضوان الله تعالى علیه-در کتاب اسرارالشریعة، کلامى دارد مناسب با مقام، که به نقل آن تبرک مى‏جوییم.ایشان بعد از ذکر روزه اهل شریعت و روزه اهل طریقت-که بر روزه عام و روزه خاص منطبق‏است-در تبیین روزه اهل حقیقت-که همان روزه اخص است-مى‏فرماید:

«و اما صوم اهل الحقیقة بعد قیامهم بالصومین المذکورین، فهو عبارة عن امساک‏العارف عن مشاهدة غیر الحق تعالى مطلقا بحکم قولهم:لیس فی الوجود سوى‏الله تعالى و اسمائه و صفاته و افعاله.فالکل هو و به و منه و الیه…و الغرض انه‏یجب على العارف اولا الامساک عن مشاهدة فعل الغیر مطلقا، لیصل به الى مقام‏التوحید الفعلی، ثم الامساک عن مشاهدة صفد الغیر مطلقا، لیصل به الى مقام‏التوحید الوصفی، ثم الامساک عن مشاهدة وجود الغیر مطلقا، لیصل به الى مقام‏التوحید الذاتی الذی هو المقصود من السلوک مطلقا و بل من الوجود باسره‏و یصدق علیه انه صائم بالصوم الحقیقى، ممسک عما سواه بالکلی و هذا هوالصوم الذی ورد ان کل حسنة بعشر امثالها الى سبع ماة ضعف، الا الصیام، فانه‏لی و انا اجزى به.لان غیر هذا الصوم لا یستحق ان یکون هو جزاءه، بل جزاءهذا الصوم لا یکون الا هو، لان الصومین المذکورین جزاء هما الجنة و النعیم والحور و القصور او القرب و الوصول و الکشف و الشهود.و هذا الصوم جزاءه هولا غیر، فیکون اعظم و اعلى منهما.و ذلک لانه اعظم العمل.و اعظم العمل‏لا یستحق الا اعظم الاجر و لیس هناک اعظم منه.فلا یکون جزاءه الا هو، فافهم‏جدا; (12) و اما روزه اهل حقیقت(روزه اخص)که اهلش آن را بعد از روزه اهل‏شریعت(روزه عام)و روزه اهل طریقت(روزه خاص)به جاى آورند، عبارت‏است از:امساک عارف از مشاهده غیر حق تعالى مطلقا. چه این که بندگان عارف‏خدا جل و علا-معتقدند در دار وجود و عالم هستى، غیر خدا و اسما و صفات وافعال او چیزى نیست که تحقق داشته باشد.پس همه، او و متحقق به او و نشات‏گرفته از او هستند و رجوع همه به سوى او است…و غرض این است که در مرحله نخست، بر عارف واجب است از مشاهده فعل غیر امساک کند و همه افعال‏را در فعل حق، فانى ببیند تا به مقام توحید فعلى نایل آید و سپس از مشاهده صفت‏غیر امساک نماید و همه صفات را در صفت‏حق فانى بداند تا به مقام توحید وصفى‏واصل گردد و در آخرین مرحله، از مشاهده وجود غیر امساک کند، تا به مقام‏توحید ذاتى-که مقصود از سلوک، بلکه هدف از وجود به طور کلى نیز همین‏است-دست‏یابد و بر او عنوان روزه‏دار حقیقى که از کل ما سوى الله چشم‏مى‏پوشد، صادق آید و این همان روزه‏اى است که جزایش خود خدا است;زیراغیر این روزه صلاحیت آن را ندارد که خداوند جزاى آن باشد، بلکه فقط این روزه‏است که چیزى جز خداوند نمى‏تواند جزاى آن باشد;چرا که آن دو نوع روزه(روزه عام، روزه خاص)، جز ایشان یا بهشت و نعیم و حور و قصور است و یاقرب و وصول و کشف و شهود و این نوع از روزه، نه بهشت و نعیم و حور وقصور مى‏توانند جزاى آن قرار گیرند و نه قرب و وصول و کشف و شهود، بلکه‏تنها چیزى که مى‏ تواند جزاى آن باشد، خداست نه چیز دیگر.بنابر این، این روزه‏از آن دو نوع بالاتر و بزرگ‏تر است.(و به دیگر عبارت)این نوع از روزه ‏بزرگ‏ترین عمل است.و بزرگ‏ترین عمل، مستحق بزرگ‏ترین جزاست.و درعالم چیزى که از خدا بزرگ‏تر باشد وجود ندار.پس چیزى جز خدا نمى ‏تواند پاداش این نوع از روزه بوده باشد.»

و نیز جناب ایشان از قول بعضى از اهل معرفت درباره اسرار روزه چنین‏نقل مى‏کند:

«و اما درجات اسرار الصوم فثلاثة:ادناها ان یقتصر على الکف عن المفطرات ولا یکف جوارحه عن المکاره و ذلک صوم العموم و هو قناعة بالاسم;الثانیة ان‏یضیف الیه کف الجوارح فیحفظ اللسان عن الغیبة و العین عن النظر بالریبة و کذاسائر الاعضاء و ذلک صوم الخواص من اهل الله;و اما الثالثة فهو ان یضیف‏الیهما صیانة القلب عن الفکر و الوساوس و یجعله مقصورا على ذکر الله تعالى‏و مشاهدته فی مظاهره و ذلک صوم خصوص الخصوص و هو الکمال المقصودبالذات; (13) درجات اسرار روزه عبارتند از سه مرحله: پایین‏ترین آنها این است که ‏روزه ‏دار، خود را از مفطرات نه گانه(خوردن و آشامیدن و…)نگاه دارد، ولى‏اعضا و جوارحش را از بدى‏ها و پلیدى‏ها باز ندارد.این همان روزه عموم است‏که از روزه به اسمش قناعت مى‏شود.

دومین مرحله این است که روزه‏دار علاوه بر اجتناب از مفطرات، اعضا و جوارح‏خویش را از گناهان و پلیدى‏ها نگاه دارد:زبان را از غیبت، چشم را از نگاه‏شهوت آلود و هم چنین دیگر اعضا را از گناهان مربوط به آنها باز دارد و این روزه، روزه خواص از اهل الله است.

و اما سومین مرحله این است که روزه‏دار علاوه بر اجتناب از مفطرات و خود دارى‏از گناهان، قلب خویش را نیز از افکار سوء و وسوسه‏ها مصون دارد و آن را در یادخدا و مشاهده او در مظاهر جمال و جلالش منحصر کند.و این روزه، روزه‏خصوص الخصوص است و مقصود اصلى و هدف نهایى از روزه گرفتن همین‏مرحله از روزه است.»

حال که درجات و مراحل روزه را دانستى و معناى عبادت و بندگى را نیزدریافتى لازم است جهت پى بردن به ارتباط موجود بین عبادت و روزه، در آنچه‏گفته شد تامل کنى.بى‏شک اگر خوب بیندیشى و مطالب مذکور را-آن گونه که‏باید-درک نمایى، تصدیق خواهى کرد که روزه، باب عبادت و راه بندگى خداست.و اعتراف خواهى نمود که روزه حقیقى، همه قید و بندها و تمام وابستگى‏ها ودلبستگى‏ها را از وجود آدمى ریشه کن کرده و عبودیت‏ خدا را به جاى آنهامى ‏نشاند.ولى افسوس و صد افسوس که ما هنوز در مرحله نخست روزه توقف‏داریم و مراحل بالاتر را به دست فراموشى سپرده یا به طور کلى از آنها بى‏خبریم، در نتیجه، با کمال تاسف، از روزه‏دارى چیزى جز گرسنگى و تشنگى، بهره ونصیبى نداریم.روزه‏اى که عبودیت را به دنبال نداشته باشد، ربوبیت را به ارمغان‏نخواهد آورد و روزه دارى که این معنا را حس نکند، به ضیافة الله راه نمى‏یابد و ازمواهب این ضیافت‏بهره‏اى نخواهد برد.

بار خدایا!به آبروى میهمانان واقعى و بندگان صالحت و به حرمت روزه‏داران‏ حقیقى و مقربان مخلصت، ما را از تمام آلودگى‏هایى که با دست‏خود براى‏خویش فراهم آورده‏ایم، پاک کن و دست ما را بگیر و به ضیافت‏خانه‏ات وارد کن‏که ما با وجود این همه آلودگى و ابتلاى به معاصى، از حضور در آن محضرشرمسار و از روى پیامبر و اوصیاى طاهرینش علیهم السلام خجل هستیم به راستى در جایى‏که آن بزرگواران میهمان تو هستند ما بیگانه‏ایم و در محفلى که آن پاکان حضوردارند ما بیکاره‏ایم.

پى‏ نوشت:

  1. ملا محسن فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 122.
  2. مصباح الشریعة،باب 100(منسوب به امام صادق‏«ع‏».
  3. شیخ حر عاملى،الجواهر السنیة،ص 361.
  4. ملامحسن فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 123.
  5. «یقال:طریق معبد،اى مذلل بکثرة الوطی‏»شیخ طبرسى،(مجمع البیان،ج 1،ص 25).
  6. اصل الفسوق،الخروج عن الاستقامة…و به سمى العاصی فاسقا.ابن اثیر،نهایه،حرف‏«فاء».
  7. سید عبد الله شبر،اخلاق،ص 69.
  8. ملا محسن فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 133.
  9. شیخ صدوق،معانى الاخبار،ص 410.
  10. مجلسى،بحار الانوار،ج 70،ص 25،ط تهران.
  11. یعقوب کلینى،اصول کافى،ج 2،ص 14.
  12. سید حیدر آملى،اسرار الشریعة،ص 211.213.
  13. همان،ص 210.

معناى باز بودن درهاى بهشت‏و بسته بودن درهاى جهنم در ماه رمضان

اگر به یاد داشته باشى، پیش‏تر گفته شد:در خطبه شعبانیه-که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم‏آن را به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ایراد فرموده بودند-دو مورد است که‏فهم آن به تامل بیشترى نیاز دارد:مورد نخست را-که به ضیافت الله(میهمانى ‏خدا)مربوط بود-پشت‏سر گذاشتیم و امیدواریم که پشت‏سر نیفتد.

اما مورد دوم و آن این است که:طبق فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در ماه مبارک‏رمضان درهاى بهشت‏باز و درهاى جهنم بسته و شیاطین در حبسند، باید ببینیم وتامل کنیم که مراد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این سخنان چیست؟ آیا همان طور که در بدوامر تصور مى‏شود بهشت، باغ یا قصرى مانند همین باغ‏ها و قصرهاى دنیا بادرهاى بزرگ آن چنانى است که تا قبل از ماه رمضان درهایش بسته است، ولى به‏مجرد، آغاز ماه مبارک رمضان خداوند دستور مى‏دهد آنها را به روى بندگان‏مؤمنش بگشایند تا داخل شوند؟

آیا جهنم، جایى است مثل شکنجه‏گاه‏هاى دنیا، داراى درهاى کذایى که تاقبل از ماه رمضان درهایش باز ولى به مجرد شروع شدن ماه رمضان، آنها را به‏دستور خداوند مى‏بندند و[مثلا]اگر کسى بخواهد به جهنم برود با درهاى بسته‏مواجه مى‏شود؟

آیا واقعا در این دنیا شیاطینى هستند مستقل از ما که تا قبل از ماه رمضان همه‏آزادند و هر جا که بخواهند مى‏روند و هر کارى که بخواهند مى‏کنند، ولى ماه‏رمضان که شروع مى‏شود همه آنها را مى‏گیرند و تحت الحفظ به زندان مى‏برند ودر آن جا محبوس مى‏سازند؟یا این که واقع امر خیلى بالاتر از این گونه تصورات‏و توهمات ابتدایى است؟

در پاسخ سؤالات یاد شده از دو امر ناگزیریم:

الف)مرورى بر آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم و ارتباط این دو با انسان‏گفتیم.

ب)تحقیقى در حقیقت معناى لفظ‏«در»؟

اما خلاصه آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم گفته‏ایم، این است که بهشت‏و جهنم چیزى نیستند جز ظهور اعمال انسان;عذاب‏ها و آلام جهنم چیزى نیستندجز بازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نیز تنعمات بهشت چیزى نیستند جزرجوع نفس اعمال نیک انسان به انسان، و به عبارت دقیق‏تر بهشت و جهنم هرگزاز انسان جدا نیستند و آدمى نیز هرگز از بهشت و جهنم بریده نیست.انسان اگرسراپا غرق در طاعت و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است و اگر خداى ناکرده‏غرق در گناه و عصیان باشد، او خود جهنم است.

اکنون که مطالب مزبور را مرور کردیم، مى‏پردازیم به بیان حقیقت معناى‏«در»ولى قبل از ورود در بحث، باید امورى را که در روشن شدن مطلوب نقش به‏سزایى دارند، مورد تاکید قرار دهیم.

الف)هر یک از معانى را حقیقتى و صورتى است.حقیقت معنا به منزله روح وصورت آن به منزله قالب است و چه بسیار از معانى که على رغم داشتن یک‏حقیقت، داراى قالب‏هاى گوناگون و صورت‏هاى متعددند;مانند معناى کلمه‏«میزان‏»که معناى حقیقى آن عبارت است از:«چیزى که ملاک سنجش اشیاست‏»ولى همین حقیقت را صورت‏هاى مختلفى است.که برخى از آنها جسمانى ومادى و برخى دیگر روحانى و معنوى است مانند:ترازو، قپان، باسکول، ساعت، اسطرلاب، پرگار، شاقول، خط کش، عروض، منطق، عقل و…که‏على رغم اختلافات مشهود و غیر مشهودشان، حقیقت معناى میزان را به نمایش‏مى‏گذارند;زیرا هر کدام از آنها در حد خود، ملاک سنجش چیزى از اشیا و معیارراستى یا کژى موجودى از موجودات است.

ب)بى‏شک هر یک از الفاظ را معنایى است، ولى باید خاطر نشان کرد که‏الفاظ براى بیان حقایق معانى وضع شده‏اند، نه صور آنها و اگر دیده مى‏شودالفاظ در صور معانى به کار مى‏روند، بدین جهت است که صور، حامل حقایق‏معانى‏اند و طورى با هم عجین شده‏اند که در حکم یک چیز محسوب مى‏گردند.بنابر این، اگر لفظ را در هر یک از صور مختلف یک حقیقت استعمال کنند، استعمال لفظ در معناى حقیقى خود خواهد بود، نه استعمال لفظ در معناى‏مجازى آن و درست‏به همین سبب است که نباید معناى لفظ را در یک صورت‏خاص، از صورت‏هاى متعدد حقیقت معنا محصور کرد;چرا که صور دیگر نیزمانند آن صورت خاص، حامل حقیقت معنا هستند.

البته معناى این سخن این نیست که باید از مورد استعمال لفظ غافل شد، بلکه‏بر عکس، باید با شناخت مورد استعمال لفظ، قالبى که با آن مناسب است معین واز دخالت دادن بقیه قالب‏ها و احکام آنها-که با مورد استعمال تناسبى ندارند-جداخوددارى کرد.

بنابر این، همان گونه که محصور کردن حقیقت معنا در یک قالب، کارى است‏خطا و محکوم به تفریط، عدم شناخت مورد استعمال لفظ و سرایت دادن احکام‏صورت‏هایى که با آن تناسبى ندارند، کارى اشتباه و محکوم به افراط است و هردو عمل، مصداق خروج از حد اعتدال و انحراف از صراط مستقیم‏اند.

ج)طبق فرموده رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم آن جا که فرمود:«انا معاشر الانبیاء امرناان نکلم الناس على قدر عقولهم‏» (1) انبیا و اولیا-صلوات الله علیهم اجمعین-ماموربوده‏اند در خور فهم مردم سخن بگویند.

از طرف دیگر مى‏دانیم که مردم از نظر فهم و ادراک همه در یک حد نیستند، بلکه داراى درجات و مراتب مختلفى هستند.برخى از آنها در حد و هم و خیال ‏متوقف بوده و برخى دیگر به عالم عقل و آسمان حقایق عروج کرده و در این میان‏عده‏اى بین و هم و عقل سر گردانند، لذا آن بزرگواران ملکوتى نمى‏توانستندحقایق معانى را-آن طور که خود ادراک مى‏کنند-براى مردم بیان کنند و به همین‏جهت است که امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

«ما کلم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم العباد بکنه عقله قط; (2) رسول خدا-که درود خدا بر اوو اهل بیتش باد-هیچ گاه با مردم آن طور که خود مى‏فهمید، سخن نگفت.»

جالب این که برخى از اهل معرفت، پیامبران را به افرادى لال که خوابى‏دیده‏اند و مى‏خواهند آن را براى جمعیتى ناشنوا بیان کنند، تشبیه کرده است‏شخص لال اگر خوابى ببیند چطور مى‏تواند آن را براى عده‏اى کر تعریف کند؟بى‏شک نه او مى‏تواند بیان کند و نه آنها مى‏فهمند.

پیامبران نیز در مقایسه با مردم همین طورند;یعنى نه آنها مى‏توانند حقایق را آن‏طور که خود مى‏فهمند بیان کنند و نه مردم در آن حدى هستند که سخن پیامبران راآن گونه که آنها مى‏خواهند، بفهمند;لذا چاره‏اى جز این نیست که پیامبران، امورمعقوله‏اى را که در مى‏یابند، در قالب محسوسات تعبیه کنند و آنها را طورى براى‏مردم مجسم سازند که همگان را مفید افتد و هر کسى را در حد قوه ادراک خود ازتعالیم آنان نصیبى باشد. بى‏شک، کسانى که اهل ظاهرند و از امور به قشر آنها بسنده مى‏کنند، ازسخنان انبیا و اولیا علیهم السلام چیزى جز معانى ظاهرى-که نسبت‏ به حقایق معانى ‏قشراند-ادراک نمى‏ کنند.بر خلاف آنان که از ظاهر گذشته و در علم قدمى راسخ‏دارند، چنین کسانى قشرها را نردبان معرفت‏خویش قرار مى‏دهند و بدین وسیله به‏آسمان ارواح معانى عروج و به حقایق آنها دست مى‏یابند.

حق تعالى در سوره عنکبوت بعد از آن که مردمى را که غیر خدا را ولى خودقرار مى‏دهند به عنکبوتى تشبیه مى‏کند که به خانه سست و بى‏اساس خویش پناه‏مى‏برد، چنین مى‏فرماید:

و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون ; (3) آنها مثل‏هایى است‏که ما براى مردم بیان مى‏کنیم و کسى جز دانایان;آنها را درک نمى‏کند.»

مفاد آیه مزبور این است که هر کسى را قدرت آن نیست که از ظاهر امور بگذردو به باطن آنها راه یابد، بلکه اکثر مردم در همان حد ظاهر توقف کرده و از باطن‏بى‏خبرند.

یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون ; (4) آنان فقط ظاهرزندگى دنیا را درک مى‏کنند و از(باطن آن)آخرت غافلند.»

پر دلى باید که بار غم کشد رخش باید تا تن رستم کشد

شیخ الرئیس، ابو على حسین بن عبد الله بن سینا-رضوان الله تعالى علیه-دررساله معراجیه گوید:

«شرط انبیا آن است که هر معقول که دریابند در محسوس تعبیه کنند و در قول آرندتا امت متابعت آن محسوس کنند و برخوردارى ایشان هم معقول باشد لیکن براى‏امت نیز محسوس و مجسم کنند، و بر وعد و امیدها بیفزایند، و گمان‏هاى نیکو زیاده کنند.تا شرطها به کمال رسد و تا قاعده و ناموس شرع و اساس عبودیت‏منحل و مختل نشود و آنچه مراد نبى است پنهان نماند و چون به عاقلى رسد، به‏عقل خود ادراک کند و داند که گفته ‏هاى نبى، همه رمز باشد به معقول آکنده و چون‏به غافلى رسد، به ظاهر گفته نگرد و دل بر مجسمات محسوس، حریص و خوش‏گرداند و در جوال خیال شود و از آستانه وهم درنگذرد;مى‏پرستد نادانسته ومى‏شنود نا دریافته‏«الحمد لله بل اکثرهم لا یعلمون‏».و براى این بود که‏شریف‏ترین انسان و عزیزترین انبیا و خاتم رسولان صلى الله علیه و آله و سلم چنین گفت‏با مرکز حکمت‏و فلک حقیقت و خزینه عقل امیر المؤمنین علیه السلام که:

یا على:اذا رایت الناس یتقربون الى خالقهم بانواع البر، تقرب الیه بانواع العقل تسبقهم.و این چنین خطاب جز با چنو بزرگى راست نیامدى که او در میان خلق آن چنان بودکه معقول در میان محسوس.گفت:یا على!چون مردمان در کثرت عبادت رنج‏برند، تو در ادراک معقول رنج‏بر تا بر همه سبقت گیرى.لا جرم چون به دیده‏بصیرت عقلى مدرک اسرار گشت همه حقایق را دریافت و دیدن یک حکم دارد که‏گفت:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» (5)

حال که با اصول و امهات یاد شده آشنا گشتى، وقت آن رسیده است که حقیقت‏معناى‏«در»را بدانى و بدین ترتیب کم کم به فهمیدن مراد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزدیک‏گردى که فرمود:

«اى مردم به درستى که در ماه رمضان درهاى بهشت‏باز است، پس از پروردگارخویش بخواهید که آنها را به رویتان نبندد و درهاى جهنم بسته است، پس از اوبخواهید تا آنها را به رویتان باز نکند و شیاطین در حبسند، پس از او بخواهید که‏آنها را بر شما مسلط نسازد».

لذا گوییم:روح و حقیقت معناى‏«در»که موضوع له واقعى آن است، عبارت است از مطلق چیزى که راه وصول به مقصدى است و بدون آن نمى‏توان به ‏مطلوب دست‏یافت.

بى‏شک، این حقیقت را صورت‏ها و قالب‏هاى متعددى است و هر کدام ازآنها مخصوص است‏به موردى خاص، همراه با احکام و خصوصیات ویژه، که‏جهت آشنا شدن با ویژگى‏هاى هر یک از آنها، شناخت مورد و صورت مناسب بامورد، لازم و ضرورى است.

شایع‏ترین و معروف‏ترین صورت حقیقت مزبور نزد عموم مردم همین‏«در»متعارفى است که راه ورود به ساختمان‏ها و قصرها و باغ‏ها و خانه‏ها و سایر ابنیه‏مادى است، و بر اثر همین شیوع و معروفیت است که اکثر اذهان، با شنیدن لفظ‏«در»بدان منصرف مى‏شوند;ولى در عین حال نباید از این نکته غفلت کرد که‏صورت یاد شده فقط مصداق و قالبى از قالب‏هاى متعدد حقیقت معناى‏«در»است، نه تنها قالب منحصر به فرد آن.بنابر این، نباید لفظ‏«در»را در همه مواردبر همان صورت متعارف و معهود حمل کرد، بلکه باید دانست که در هر چیزى‏مناسب با همان چیز است و نمى‏توان خصوصیات مربوط به یک مورد را به دیگرموارد کشاند.

به عنوان مثال:در ابنیه و ساختمان‏هاى مسکونى، مناسب با همان‏ساختمان‏هاست، با کیفیت و خصوصیت مخصوص به خود. «در»شیشه‏ها وبطرى‏ها و سایر امور محسوسه نیز مناسب با همان موارد با احکام و خصوصیات‏مربوط است.همچنین در امور معنوى مانند محبت و دوستى، یا عداوت ودشمنى، مناسب با همان امور معنوى همراه با ویژگى‏هاى مخصوص به خوداست.و نیز در دانا شدن و سواد آموختن مناسب با دانا شدن و سواد آموختن‏است، با خصوصیات مربوط و همین طور سایر موارد، که در همه آنها ابتدا بایدمورد را شناخت و سپس صورت مناسب با مورد را و در نهایت‏خصوصیات وویژگى‏هاى صورت مناسب را.بنابر این، وقتى که از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ما نقل مى‏شود که آن جناب‏درباره على بن ابى طالب علیهما السلام فرمود:«انا مدینة العلم و على بابها; (6) من شهر علم‏هستم و على دروازه آن است‏»بدون آن که فرمایش آن جناب را حمل بر مجاز کنیم‏یا-العیاذ بالله-براى حضرت وصى علیه السلام قیافه و هیئتى شبیه دروازه‏هاى‏متعارف فرض نماییم، سخن نبى گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را تصدیق کرده و مى‏گوییم:مراد آن حضرت این است که هر کسى بخواهد از علوم و معارفى که نزد من‏است‏بهره‏مند شود، نخست‏به خدمت على علیه السلام در آید و از طریق او به علوم من‏پى ببرد و نیز وقتى که گفته مى‏شود حضرت امام موسى بن جعفر الکاظم علیهما السلام باب‏الحوائج الى الله است، بدون آن که لفظ‏«باب‏»را حمل بر معناى مجازى یادرهاى متعارف و معمولى کنیم مى‏گوییم:مراد این است که هر کس بخواهدخداوند حوایج او را بر آورد باید به حضرت امام موسى بن جعفر علیهما السلام متوسل شود وبا وساطت آن جناب، به مطلوب خویش دست‏یابد.

و همین طور در سایر موارد که ذیلا به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

الف)«عن عبد الرحمن بن ابی عبد الله قال:سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول:ان رسول‏الله صلى الله علیه و آله و سلم علم علیا بابا یفتح له الف باب، کل باب یفتح له الف باب; (7)

عبد الرحمن بن ابى عبد الله گوید:از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:به‏درستى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بابى از علم به على علیه السلام آموخت که آن‏باب هزار باب و هر یک از آنها هزار باب دیگر را براى او مى‏گشود.»

ب)«عن امیر المؤمنین علیه السلام قال:انا حجة الله، و انا خلیفة الله، و انا صراط الله، و انا باب‏الله… (8) .

از امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیهما السلام نقل شده است که فرمود:من حجت‏خدا و خلیفه اویم.من صراط مستقیم خدا و باب او هستم…»

ج)«عن ابى حمزة قال:سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول:ان علیا علیه السلام باب فتحه الله فمن‏دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا; (9)

ابو حمزه گوید:از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:به درستى که على علیه السلام درى‏است که خداوند آن را گشوده است، پس هر کس که از آن در وارد شود مؤمن‏است و هر کس که از او خارج شود، کافر است.»

د)«قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم:لکل شی‏ء باب و باب العبادة الصوم; (10) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: براى هر چیزى درى است و در عبادت روزه است.»

ه)قال على بن ابى طالب علیهما السلام:فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة‏اولیاءه; (11)

امام امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیهما السلام فرمود:جهاد درى است از درهاى‏بهشت که خداوند آن را براى اولیاى مخصوص خود باز کرده است.»

اکنون اگر در مواردى که بدان‏ها اشاره شد خوب دقت کنى، به وضوح‏خواهى دید که روح و حقیقت معناى در(مطلق چیزى که راه وصول به مقصدى‏است)در همه آنها موجود است، لیکن در صورت‏هاى مختلف و قالب‏هاى‏گوناگون، و نیز تصدیق خواهى کرد که نه وحدت حقیقت‏یاد شده با تکثر وتخالف قالب‏ها منافاتى دارد و نه کثرت و تخالف قالب‏ها به وحدت آن حقیقت‏خللى وارد مى‏کند.

درهاى بهشت و جهنم کدامند؟

اکنون که حقیقت معناى لفظ‏«در»را فهمیدى و نیز با توجه به آنچه پیش‏تر گفته شد رابطه بهشت و جهنم را با وجود انسان و اعمال و رفتار وى دانستى، گوییم:اگر به حاق آنچه گفتیم رسیده باشى، بدون تردید تصدیق خواهى کرد که مراد ازدرهاى بهشت، مطلق امورى است که راه را براى انجام کارهاى شایسته و نیک‏هموار کرده و موجب مى‏شوند که از آدمى اعمال پسندیده و خوب صادر شود، ونیز حکم خواهى کرد که مقصود از درهاى جهنم مطلق امورى است که راه را براى‏ارتکاب اعمال ناشایست و زشت‏باز و موجب مى‏شوند که از آدمى کارهاى ناپسندسربزند.

حال اگر بپرسى امورى که راه انجام کارهاى شایسته را هموار مى‏کنند و بدین‏سبب درهاى بهشتند چیست؟و نیز امورى که راه ارتکاب اعمال ناشایست را بازمى‏کنند و بدین جهت درهاى جهنم هستند کدام است؟گوییم:از آن رو که آدمى‏همه کارهایش را-چه خوب و چه بد-به وساطت قوایى که خداى تبارک و تعالى‏آنها را در وجود او تعبیه کرده است انجام مى‏دهد، و آنها عبارتند از حواس‏پنج گانه ظاهرى(لامسه، باصره، سامعه، ذائقه، شامه)و حواس سه گانه باطنى(متخیله، واهمه، عاقله)مى‏توان گفت‏حواس پنجگانه ظاهرى به اضافه قوه‏متخیله و قوه واهمه، در صورتى که مطیع قوه عاقله نباشند(بدون قوه عاقله)امورى هستند که راه را براى ارتکاب کارهاى ناپسند هموار مى‏کنند و درهاى‏هفت گانه جهنمند ولى همین هفت‏حواس در صورتى که تحت امر قوة عاقلة واقع‏شوند، (به اضافه قوه عاقلة)امورى هستند که راه را براى انجام اعمال پسندیده بازمى‏کنند و درهاى هشت گانه بهشتند و شاید به همین جهت‏باشد که در برخى ازنصوص دینى تعداد درهاى بهشت هشت عدد و تعداد درهاى جهنم هفت عدد ذکرشده است.حق تعالى در سوره حجر درباره جهنمیان مى‏فرماید:

و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم ; (12) به درستى که وعده گاه همه آنها جهنم است که آن را هفت دروازه است و هردروازه‏اى به گروهى اختصاص یافته است.»

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید:

«احسنوا الظن بالله و اعلموا ان للجنة ثمانیة ابواب…; (13) به خداوند گمان نیکوبرید و بدانید بهشت را هشت دروازه است.»

محقق و مدقق بى‏نظیر خواجه نصیر الدین طوسى-رضوان الله تعالى علیه-درفصل چهاردهم تذکره آغاز و انجام-که در اشاره به درهاى بهشت و دوزخ است-چنین مى‏فرماید:

مشاعر حیوانى-که به آن اجزاى عالم ملک ادراک کنند-هفت است.پنج ظاهر و آن‏حواس خمسه است و دو باطن و آن خیال و وهم است، که یکى مدرک صور ویکى مدرک معانى است.چه مفکره و حافظه و ذاکره از مشاعر نیستند، بل اعوان‏ایشانند.

و هر نفس که متابعت هوا کند و عقل را در متابعت هوا مسخر گرداند: ارایت من‏اتخذ الهه هواه (14) هر یکى ازین مشاعر سببى باشند از اسباب هلاک او:

و اضله الله على علم (15) تا حالش آن بود که: فاما من طغى و آثر الحیوة الدنیافان الجحیم هى الماوى (16)

پس هر یکى از این مشاعر به مثابت درى‏اند از درهاى دوزخ: لها سبعة ابواب‏لکل باب منهم جزء مقسوم (17)

و اگر عقل-که مدرک عالم ملکوت است و رئیس آن همه مشاعر است-رئیس مطاع باشد و نفس را از هواى او منع کند تا به هر یکى از مشاعر آیتى از کتاب الهى‏را از عالم امرى که ادراکش به آن مشعر خاص باشد به تقدیم رساند و به عقل نیزاستماع آیات کلام الهى را از عالم خلقى تلقى کند، به خلاف آن قوم که: و لو کنانسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر. (18) این مشاعر هشت گانه که عقل باهفت‏ حس مدرک-که مذکور شد-باشد، به مثابت درهاى بهشت‏باشد.

و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هی الماوى. (19)

البته لازم است تاکید کنیم که درهاى بهشت و جهنم به امورى که بدان‏هااشاره شد محدود نمى‏گردند، بلکه همان طور که در ابتدا خاطرنشان گردید:درهاى بهشت، مطلق امورى است که راه را براى انجام کارهاى خیر هموارمى‏کنند و همچنین درهاى جهنم، مطلق امورى است که راه را براى ارتکاب‏اعمال بد باز مى‏نمایند، ولى از آن رو که در میان امورى که انجام کارهاى خیریا شر را تسهیل مى‏کنند، حواس پنج گانه ظاهرى و حواس سه گانه باطنى، نمودبیشترى دارند، مورد تاکید و اشاره قرار گرفته‏اند.و گرنه انحصارى در کارنیست، و مى‏توان علاوه بر آنها چیزهاى دیگرى را مصداق درهاى بهشت‏یا جهنم‏دانست.

درست‏به همین جهت است که نصوص دینى در بیان تعداد درهاى بهشت وجهنم متفاوتند و در عین تفاوت همه صادق و مطابق با واقعند;زیرا، هر کدام ازآنها مساله یاد شده را از دیدگاهى معین و به اعتبارى مخصوص مورد ملاحظه قرارداده است;

مثلا از جمله امورى که، راه را براى انجام کارهاى خیر یا شر هموار مى‏کنند، امام و رهبر جامعه است;یعنى اگر زعامت ملت در کف با کفایت امامى صالح قرار گیرد، راه براى انجام کارهاى خیر هموار مى‏گردد و اگر رهبرى امت دردست امامى ناصالح بیفتد، راه براى انجام کارهاى شر باز مى‏شود.لذا امام‏صالح، امام نور و درى از درهاى بهشت است و امام ناصالح امام نار و درى ازدرهاى جهنم. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درباره حسین بن على علیهما السلام مى‏فرماید:

«الا و ان الحسین باب من ابواب الجنة من عانده حرم الله علیه ریح الجنة (20) ;آگاه‏باشید که حسین علیه السلام درى از درهاى بهشت است و هر کس با او دشمنى ورزدخداوند بوى بهشت را بر او حرام خواهد کرد.»

امیر مؤمنان على بن ابى طالب-علیه افضل صلوات المصلین-مى‏فرماید:

«ان للجنة احدى و سبعین بابا یدخل من سبعین منها شیعتی و اهل بیتی و من‏باب واحد سائر الناس (21) ;به درستى که براى بهشت هفتاد و یک در است که‏شیعیان و خاندان من از هفتاد در و دیگران از یک در آن داخل مى‏شوند.»

امام صادق علیه السلام در خبرى بعد از آن که تعداد درهاى جهنم را هفت در ذکرمى‏کند، آنها را به هفت نفر از ائمه جور اختصاص داده و مى‏فرماید:

«فهم ابواب لمن اتبعهم‏» (22) یعنى:پس آنان براى پیروان خویش درهایى ازجهنمند و راه ورود آنها را به آتش هموار مى‏سازند.

آخرین نکته‏اى که در این مقطع از بحث لازم است مورد تاکید قرار گیرد این‏است که درهاى بهشت و جهنم را در هر عالمى صورى است مناسب با همان‏عالم.صور ظاهرى و دنیوى آنها همان‏هایى است که به عنوان مصادیق درهاى‏بهشت و جهنم بدان‏ها اشاره شد;ولى صور باطنى و اخروى آنها صور دیگرى‏است که در عالم آخرت مناسب با همان عالم، بروز مى‏کنند. اى عزیز!اکنون که-با توجه به مطالب مزبور-درهاى بهشت و جهنم راشناختى و با حقیقت آنها آشنا شدى، باید بدانى که اگر چشم را جهت نظر به مناظرمحرم و نامشروع بگشایى، در حقیقت درى از درهاى جهنم را به روى خودگشوده‏اى و اگر گوش را براى استماع سخنان نامربوط و باطل باز بگذارى، درحقیقت درى از درهاى جهنم را باز گذاشته‏اى و اگر دهان را جهت‏بیان، هرسخن نامربوط و باطلى باز کنى، در حقیقت درى از درهاى جهنم را به روى‏خویش باز کرده‏اى.

بر عکس اگر چشم را جهت دیدن مناظر مشروع یا تشخیص راه از بیراهه‏بگشایى، در حقیقت درى از درهاى بهشت را به روى خود گشوده‏اى و اگر گوش‏را جهت‏شنیدن حرف حق باز بگذارى، در حقیقت درى از درهاى بهشت را بازکرده‏اى و اگر دهان را هت‏بیان کلام حق باز کنى، در حقیقت درى از درهاى‏بهشت را به روى خویش گشوده‏اى.

همچنین باید بدانى که اگر ولایت امام نور را بپذیرى، در حقیقت درى ازدرهاى بهشت را به روى خود گشوده‏اى و بر عکس اگر ولایت امام نار را قبول‏کنى، در حقیقت درى از درهاى جهنم را به روى خود باز کرده‏اى و همین طور دربقیه موارد.

نیز باید بدانى مقصود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این که فرمود:در ماه مبارک رمضان‏درهاى بهشت‏باز و درهاى جهنم بسته و شیاطین در حبسند، این است که خداوندتبارک و تعالى، با آداب و رسومى که در ماه مبارک رمضان مقرر کرده، راه انجام‏کارهاى خیر را هموار و طریق ارتکاب اعمال ناشایست را مسدود و غرایز نفسانى‏و هواهاى شیطانى را به بند کشیده است.

و همچنین باید بدانى مراد آن جناب از این که فرمود:از خداوند بخواهیددرهایى که از بهشت‏به روى شما باز مى‏شود، همان طور باز، و درهایى که ازجهنم به روى شما بسته مى‏شود، همان طور بسته و شیاطینى که در حبس واقع‏مى‏شوند، همان طور محبوس بمانند، این است که از خداوند متعال درخواست‏کنید توفیقاتى که به سبب وقوع در ماه مبارک رمضان نصیبتان مى‏شود و بر اساس آن‏اعمالى را انجام مى‏دهید و یا گناهانى را ترک مى‏کنید و یا خود و هواهاى شیطانى‏خویش را به مقررات و حدود الهى مقید مى‏سازید، بعد از ماه مبارک رمضان نیزادامه داشته باشد.

این گونه نباشد که با رفتن ماه مبارک رمضان، خیرات و برکاتى که این ماه عزیزبا خود مى‏آورد، نیز از میان برود و اهتمامى که در انجام عبادات و ترک محرمات‏به خرج مى‏دهید و کنترلى که بر هواها و غرایز نفسانى اعمال مى‏کنید، ضعیف وکم رنگ شود.

در آخر یکى از ماه‏هاى رمضان، به یکى از دوستان گفتم:از امشب درهاى‏بهشت‏به روى خیلى‏ها بسته مى‏شود و در عوض، درهاى جهنم به روى آنها بازمى‏گردد.آن دوست پرسید چگونه؟

گفتم:چگونگى آن را بگذار براى فردا هنگام اذان صبح.

آن شب سپرى شد وقت اذان صبح، به سمت مسجد حرکت کردم و در بین‏راه آن دوست را دیدم.عطف به صحبت‏شب گذشته بدو گفتم:به این اتاق‏هاکه چراغ‏هاى آنها همه خاموش است‏خوب بنگر و ببین چگونه مردم خفته‏اندو از فرا رسیدن سحرگاه و نماز اول وقت غافل هستند.در صورتى که در شب‏هاى‏گذشته نزدیک اذان صبح همه این چراغ‏ها، روشن و مردم بیدار بودند:یکى‏قرآن مى‏خواند و دیگرى دعاى سحر و دیگرى نافله شب، یکى مسواک مى‏کردو دیگرى وضو مى‏ساخت و دیگرى آماده رفتن به مسجد و خلاصه هر کسى‏به صورتى در جنب و جوش و تلاش بود و با اعمال و حالاتى که داشت، درهاى بهشت را به روى خویش باز کرده بود، ولى امشب و امروز همان طورکه مى‏بینى و خواهى دید، از آن همه جنب و جوش و تلاش و آن همه اعمال وحالات، هیچ خبرى نیست، ترک آن اعمال و از دست دادن آن حالات، یعنى بسته شدن درهاى بهشت و بر عکس، ادامه و استمرار آنها، یعنى باز نگه داشتن‏درهاى بهشت.

و بر همین منوال است‏بسته یا باز بودن درهاى جهنم، یعنى در روزهاى‏ماه مبارک رمضان اگر کسى مى‏خواست دروغ بگوید یا غیبت‏بکند و یا خداى‏ناکرده به ناموس مردم نگاه شهوت آلود داشته باشد، با خود مى‏گفت من روزه‏هستم، نباید این کارها را انجام دهم و لذا با بستن چشم و گوش و زبان و دیگراعضا از گناه، درهاى جهنم را به روى خویش مى‏بست و غرایز و شهوات ومیل‏هاى شیطانى را به زنجیر مى‏کشید.ولى از امروز به بعد، که ماه رمضان‏سپرى شده است‏بسیارى از همین مردم که در حال روزه مراقب چشم و زبان وگوش خویش بودند کم کم این محدودیت‏ها را از میان برداشته و قید و بندها رامى‏گسلند و بدین ترتیب، درهاى جهنم را دوباره به روى خویش مى‏ گشایند وشیاطین امیال و شهوات را از حبس آزاد کرده و باز آنها را به جان خویش‏مى‏اندازند.

باز کردن چشم و گوش و زبان به گناه، یعنى باز کردن درهاى جهنم به روى‏خویش.رها کردن امیال و شهوات از محدودیت‏هاى شرعى، یعنى آزاد کردن‏شیاطین از حبس و بر عکس، نگاه داشتن اعضا و جوارح از گناه، یعنى بستن‏ درهاى جهنم، به قید و بند کشیدن غرایز و شهوات، یعنى به زنجیر کشیدن‏شیاطین.و استمرار این حالات و ادامه این کنترل‏ها، یعنى بسته نگاه داشتن‏درهاى جهنم و در حبس ماندن شیاطین.

ماه تزکیه نفس

بنابر آنچه گفته شد گوییم:اى عزیز!اگر قصد آن دارى که با اقتدار کامل برغرایز و شهوات خویش فایق آیى و در مسیر تقوا و پرهیزکارى قدم‏هاى مؤثرى‏بردارى، باید بدانى که ماه مبارک رمضان فرصت‏بسیار خوبى است و نباید آن را به‏راحتى و رایگان از کف بدهى، و نیز باید بدانى که اگر خداى ناکرده در این ماه‏عزیز(ماه خودسازى و تزکیه نفس)نتوانى خود را اصلاح کنى، به طریق اولى درغیر این ماه نخواهى توانست‏به تزکیه خویش بپردازى.

مثلا کسى که به ضعف اعصاب مبتلاست و با هزار و یک ناراحتى دست‏به‏گریبان است اگر در یک محیط آرام-که تمام شرایط فراهم و همه موانع برطرف‏گردیده است-نتواند یا نخواهد استراحت کند، در غیر آن محیط-که تمام موانع‏ موجود و همه مقتضیات مفقود است-به طریق اولى نمى‏تواند و نخواهد توانست ‏به استراحت‏ بپردازد.

خداى تبارک و تعالى ماه مبارک رمضان را ماه خودسازى و تهذیب نفس قرارداده است در این ماه، تمام شرایط فراهم و همه موانع بر طرف گردیده تا مؤمنان ومسلمانان به خود پرداخته و خویش را اصلاح کنند.حال اگر من یا شما قدر آن راندانسته و از این فرصت‏خدادادى-آن طور که باید-استفاده نکنیم، بدون تردید درغیر این ماه نخواهیم توانست‏به اصلاح خویش بپردازیم و یا لا اقل جهت رسیدن به‏امر یاد شده با مشکلات فراوانى مواجه خواهیم گردید.

پس اى رفیق!به هوش باش و از فرصت‏ها حداکثر استفاده را بکن که به خداسوگند!فردا دیر است و اگر به امید آینده‏اى، بدان که آینده، چیز نامعلومى‏است، روى چیز نامعلوم حساب باز نکن که ضرر مى‏کنى و خداى ناکرده چشم‏باز مى‏کنى و مى‏بینى جز روسیاهى و تباهى چیزى در بساط ندارى.

هواهاى پلید و زشت و پستت نمى‏دانى چه‏ها داده به دستت شدى هم کاسه با ابلیس ملعون به مکرش هر دو دست از پشت‏بستت چو شیطان در وجودت خانه کرده به حکم وى بود خیز و نشستت زدوده از دلت‏یاد خدا را ربوده از کفت عهد الستت تو کى پیروز بودى بر هریمن که امروزت بود روز شکستت بغیر از انى و منى ندارى درون سینه و آن نفس مستت گذشت از عمر تو سى یا چهل سال همین سان بگذرد پنجاه و شستت (23) (سحر)بیدار شو از خواب غفلت که نرود فرصت‏باقى ز دستت مشو غافل ز حق تا مى‏توانى کزو گردیده ظاهر، بود و هستت

(مؤلف)

پى‏ نوشت:

1و2. «ما پیامبران ماموریم در خور عقل مردم سخن بگوییم.»کلینى،اصول کافى،ج 1،ص 18.

  1. عنکبوت(29)آیه 43.
  2. روم(30)آیه 7.
  3. ابو على سینا،رساله معراجیه،ص 14.
  4. مجلسى،بحار الانوار،ج 40،ص 201.
  5. همان،ص 131.
  6. همان،ج 39،ص 235.
  7. کلینى،اصول کافى،ج 1،ص 363.
  8. فیض کاشانى،محجة البیضاء،ج 2،ص 122.
  9. نهج البلاغه محمد عبده،خطبه 27.
  10. حجر(15)آیه 43 و 44.
  11. مجلسى،بحار الانوار،ج 8،ص 131.
  12. فرقان(25)آیه 43.
  13. جاثیه(45)آیه 23.
  14. نازعات(75)آیه 37.
  15. حجر(15)آیه 44.
  16. ملک(67)آیه 10.
  17. نازعات(75)آیه 41.
  18. شیخ عباس قمى،سفینة البحار،ج 1،ص 108.
  19. مجلسى،بحار الانوار،ج 8،ص 139.
  20. همان،ص 301.
  21. شست‏بر وزن دست چند معنا دارد:1)عددى است معروف که به عربى ستین گویند و معرب آن‏شصت‏باشد…(محمد حسین بن خلف تبریزى،برهان قاطع.)

نماز و تاثیر آن در دورى از زشتى‏ها

پیش‏تر خاطر نشان گردید:کسى که به ضعف اراده مبتلا است و على رغم‏اعتقاد به مبدا و معاد و تبعات اعمال و توجه به همه امور یاد شده باز مرتکب گناه‏مى‏شود، اگر واقعا قصد اصلاح خویش را دارد، باید قبل از هر چیز با به کار بستن ‏برخى از ریاضت‏هاى شرعى اراده‏اش را تقویت کند، آن گاه با اراده‏اى قوى درمقابل خواسته ‏هاى نفسانى و وسوسه‏ هاى شیطانى بایستد.

و نیز تاکید شد:ریاضتى که در راس همه ریاضت‏هاى شرعى است و درتقویت اراده تاثیر به سزایى دارد، روزه گرفتن است، آن هم با شرایط و ضوابطى‏که بدانه اشاره شد.

اکنون سخن ما این است:یکى دیگر از امورى که در تقویت انسان بسیار موثراست و او را در غلبه بر غرایز و امیال نفسانى یارى مى‏رساند، به پاداشتن نمازاست.

بدون تردید اگر انسان موفق شود نماز را با همه آداب و مقررات مربوط به آن به‏جا آورد، به برکت آن بسیارى از گناهان را ترک گفته و کم کم به یارى خدا، به طورکلى از عصیان فاصله مى‏گیرد.خداى تبارک و تعالى در قرآن کریم مى‏فرماید:

و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر ; (1) نماز را به پا دار، به‏درستى که نماز(انسان را)از کارهاى زشت و ناپسند باز مى‏دارد.»

و نیز مى‏فرماید:

یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ; (2) اى مؤمنان[در کارها]از صبر[روزه]و نماز کمک بگیرید.»

مطلبى که در این جا لازم است مورد تاکید قرار گیرد، این است که حظ وبهره‏اى که نماز گزاران از نماز خویش مى‏برند، یک سان نیست;زیرا نماز را مانندبسیارى از امور، ظاهر و باطنى است.اگر نماز گزار از نماز، به ظاهر قناعت کندو از روح و باطن آن غفلت ورزد، بهره او از نماز بسیار محدود و ناچیز است.بر خلاف نمازگزارى که از ظاهر بگذرد و به باطن نماز راه یابد;چرا که چنین‏شخصى به اندازه عمق نمازش از فواید و آثار نماز بهره‏مند خواهد بود.

بنابر این، این که قرآن مى‏فرماید:نماز انسان را از گناه باز مى‏دارد، یا این که‏مى‏فرماید:در کارها از نماز کمک بگیرید، معنایش این نیست که هر گونه نمازى‏با هر کیفیتى، چنان آثارى را به دنبال خواهد داشت، بلکه ابتدا باید دید، نماز تاچه اندازه از شرایطى که به آن عمق مى‏بخشد بهره‏مند است، آن گاه به تعیین‏ خاصیت‏ها و آثار آن پرداخت و سپس آنها را از نماز توقع داشت.

امورى که به نماز عمق مى‏بخشند کدامند؟

حال اگر بگویى:شرایطى که به نماز عمق مى‏بخشند و آن را از کیفیت‏بالایى‏برخوردار مى‏کنند کدامند، گوییم:چند چیز است که هدف یاد شده را محقق مى‏سازند که شخص نماز گزار نباید از آنها غفلت کند:

الف)توجه به خدا

توجه به خدا روح نماز است.نمازى که از این جوهره اساسى بى‏بهره‏باشد، کالبد بى‏جانى است که ارزش و قیمت آن بسیار ناچیز است.

درست‏به همین سبب است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

«کم من قائم حظه من صلوته التعب و النصب; (3) چه بسا نمازگزارى که از نمازخویش جز مشقت و رنج‏بهره‏اى ندارد.»

و نیز بدین جهت است که آن جناب مى‏فرماید:

«لیس للعبد من صلوته الا ما عقل; (4) بنده نمازگزار از نماز خویش بهره‏اى‏ندارد، مگر به اندازه‏اى که از نماز بفهمد.»

بنابر این، نمازى که در حال غفلت گزارده شود، فایده‏اى به حال نمازگزارندارد، بلکه اگر ادعا کنیم چنین نمازى به حال شخص مضر است، ادعاى‏نادرستى نکرده‏ایم;زیرا خداوند تبارک و تعالى مى‏فرماید:

فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون ; (5) و اى بر نماز گزاران آنانى که‏از نمازشان غافلند.»

از قول امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده که آن جناب فرمود:

«الالتفات فی الصلاة اختلاس من الشیطان.فایاکم و الالتفات فی الصلاة; (6) غفلت از خداوند و توجه به غیر، دستبردى است که شیطان به نماز نمازگزارمى‏زند، بنابر این، از آن بر حذر باشید.» و هم چنین از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که آن جناب فرمود:

«ایما عبد التفت فی صلاته قال الله:یا عبدى الى من تقصد و من تطلب؟ارباغیری ترید؟او رقیبا سوای تطلب؟او جوادا خلاى تبغی؟ و انا اکرم الاکرمین واجود الاجودین و افضل المعطین.اثیبک ثوابا لا یحصى قدره.اقبل على فانی‏الیک مقبل و ملائکتی الیک مقبلون.فان اقبل زال عنه اثم ما کان منه.فان التفت‏ثانیة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلاته غفر الله له و تجاوز عنه ما کان منه. فان التفت ثالثة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلوته غفر الله له ما تقدم من‏ذنبه.فان التفت رابعة اعرض الله عنه و اعرضت الملائکة عنه و یقول:ولیتک یاعبدی الى ما تولیت; (7) هر بنده‏اى که در نماز خویش از خدا غافل شود و به غیراو توجه کند، خداوند به او مى‏فرماید:بنده من!به چه کسى توجه مى‏کنى؟و چه‏کسى را طلب مى‏نمایى؟آیا پروردگارى جز من مى‏خواهى؟یا مراقب و پاسبانى‏غیر از من مى‏طلبى؟و یا بخشنده‏اى جز من مى‏جویى؟در حالى که من‏ارجمندترین ارجمندان، بخشنده‏ترین بخشندگان و برترین دهندگان هستم.تو راپاداشى دهم که به قدر و اندازه در نیاید.به من روى کن که من به تو روى کرده‏ام وفرشتگان من نیز به تو توجه دارند.پس از آن اگر بنده غافل، از غفلت‏خویش‏منصرف شود و به خداوند توجه کند، گناه غفلتى که از او سر زده ست‏بخشیده‏مى‏شود و اگر براى بار دوم از خدا غافل شود و به غیر او توجه کند، خداوند سخن‏یاد شده را تکرار مى‏کند;پس اگر از غفلت‏خویش باز گردد و به خدا توجه کند، خداوند گناه بى‏توجهى او را مى‏بخشد و از وى در مى‏گذرد و اگر براى بار سوم ازخدا غافل شود، خداوند باز فرموده خویش را تکرار مى‏کند;پس اگر از حال‏غفلت‏به توجه باز گردد، خداوند گناه غفلت او را مى‏بخشد. ولى اگر براى بارچهارم از خدا غافل گردد، خداوند از او روى بگرداند و فرشتگان نیز چنین کنند.

آن گاه خداوند به چنین نماز گزارى گوید:اى بنده من!تو را به همان چیزى که‏بدان روى کردى واگذار نمودم.»

طبق آنچه ذکر گردید نمازى که نمازگزار در آن سرگرم افکار خود بوده وتوجهى به خدا نداشته باشد، خود گناه است و نمازى که خودش گناه است چگونه‏مى‏تواند نمازگزار را از گناه باز دارد؟

چگونگى تحصیل حضور قلب در نماز

حال اگر مانند بسیارى از افراد بپرسى:چرا ما هر چه بیشتر سعى مى‏کنیم که ‏در نماز حواس خود را جمع کرده و به خدا توجه کنیم، کمتر موفق مى‏شویم؟آیا به راستى چاره ‏اى وجود دارد که ما را در دست‏یافتن به این جوهره اساسى که ‏روح نماز است‏یارى رساند؟

گوییم:اگر مى‏خواهى چیزى مانند کپسول به تو داده شود و تو آن را به راحتى‏نوش جان کنى و یک شبه همه کارهایت رو به راه گردد، قطعا جواب منفى است، ولى اگر مرد میدان عمل هستى و خود را براى یک کارزار طولانى و جدى مهیامى‏کنى، جواب مثبت است.

توضیح این که:اگر صفتى یا حالتى بر انسان غلبه کند، آن صفت‏یا حالت، درهمه صحنه‏ ها و تمام شؤون زندگى، خود را نشان داده و آدمى از آن خلاصى‏ندارد.کسى که در کوچه و بازار در کلاس و مدرسه، در محیط خانه و محل کار، یک سره به یاد خداست و از او غافل نیست، بدون تردید در نماز نیز حواسش راجمع کرده و از خدا غفلت نمى‏کند.

بر خلاف کسى که در محیط خانه و محل کار، در کلاس و مدرسه، درکوچه و بازار از خدا غافل است و یک سره سرش بند مسایل مادى و روز مره‏زندگى دنیاست و دلش متعلق به غیر خداست‏ بى‏شک، چنین کسى نمى‏ تواند درنماز قلب خود را متوجه خدا کند، بلکه دلش دنبال همانى است که قبل ازنماز دنبال آن بود، و وجودش غرق در همان است که قبل از ورود در نماز غرق‏در آن بود.

خداى تبارک و تعالى در وصف بندگان مؤمن خویش مى‏فرماید:

رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله… ; (8) مردانى که آنها را هیچ تجارت‏و معامله‏اى از یاد خدا باز نمى‏دارد»

وقتى که کسب و کار آنان را از یاد خدا باز ندارد، بدون تردید هنگامى که وضومى‏سازند و رو به قبله مى‏ایستند و نماز مى‏گزارند، از خداوند غفلت نمى‏کنند، بر خلاف من و تو که قبل از نماز در امور روزمره زندگى غرق هستیم و وقتى هم که‏به نماز مى‏ایستیم نمازمان نیز رنگ و بوى امور دنیوى دارد.

واضح‏تر بگویم:اولیاى خدا و بندگان مخلص حق، نماز خویش را برداشته وآن را با خود به محیط بازار مى‏برند.در آن جا هم که هستند مشغول نمازند«خوشاآنان که دایم در نمازند.» (9) و به فرموده خداى متعال:

الذین هم على صلوتهم دائمون ; (10) آنان همیشه به یاد خدا هستند.»

ولى ما عقب افتاده‏ها، کسب و کار خویش را برداشته و با خود به فضاى نمازمى‏آوریم.نماز هم که مى‏خوانیم باز دنبال هدف گمشده خود هستیم-نعوذ بالله من‏شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.

بارى اى عزیز!اگر صادقانه قصد آن دارى که در نماز دلت متوجه خدا باشدو از او غافل نگردى، باید کار را قبل از نماز شروع کنى و در همه جا و همه حال به‏یاد خدا باشى و از او غفلت نکنى.بى‏شک اگر چنین توفیقى را به دست آورى، در نماز دلت متوجه خدا خواهد بود در غیر این صورت، نه.

مرحوم علامه طباطبایى-قدس سره-در اواخر عمر با برکت‏خویش هنگامى که‏در بستر بیمارى افتاده بود.در جواب شخصى که از آن جناب از چگونگى تحصیل‏حضور قلب در نماز پرسیده بود، چند بار با عنایت‏خاصى فرمود:مراقبه، مراقبه.

مراد آن بزرگوار آن است که اگر مى‏خواهید در نماز حواستان جمع باشد و ازخدا غافل نشوید، باید در طول شبانه روز وقتى که به کارهاى دیگر اشتغال داریداهل مراقبه باشید;زیرا اگر این حالت ملکه شما شود و چنین صفتى بر شما غلبه‏کند، در نماز نیز این حالت‏براى شما محفوظ خواهد ماند، همان طور که اگر درطول شبانه روز از خدا غافل باشید و غفلت از حق در شما رسوخ کند، در حال‏نماز نیز چنان خواهید بود و از آن خلاصى نخواهید داشت.

تکمله

علاوه بر آنچه گفته شد، یکى از امورى که در تحصیل حضور قلب در نمازتاثیر به سزایى دارد، توجه به معانى الفاظ و عبارات نماز است.همان طور که‏یکى از عوامل حواس‏پرتى در نماز ندانستن یا غافل بودن از معانى الفاظى است‏که نماز گزار آنها را بر زبان جارى مى‏سازد.لذا بر همه مسلمانان لازم است، در صورتى که نمى‏توانند زبان عربى را-که زبان بین المللى جهان اسلام است‏و حتى الامکان همه باید با آن آشنا باشند-فرا بگیرند، لااقل ترجمه الفاظ نماز رادر حد متعارف بیاموزند.بى‏شک کسى که مى‏داند در حال نماز چه مى‏گویدو از خداوند چه مى‏خواهد، در مقایسه با کسى که یک سرى الفاظ را بدون فهم‏معانى بر زبان جارى مى‏کند در تحصیل حضور قلب از توفیق بیشترى برخوردارخواهد بود.

ب)مواظبت‏بر اول وقت‏دومین امرى که نماز را از کیفیت‏بالایى برخوردار مى‏کند و متقابلا مراعات‏نکردنش موجب بى‏خاصیتى، یا کم ارزشى نماز مى‏شود، مواظبت‏بر اول وقت‏است.

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى‏ فرماید:

«لا یزال الشیطان ذعرا من المؤمن ما حافظ على مواقیت الصلوات الخمس.فاذا ضیعهن اجترا علیه فادخله فى العظائم; (11) تا وقتى که مؤمن بر اوقات ‏نمازهاى پنج گانه، محافظت داشته باشد، شیطان از او بیمناک است، ولى هنگامى‏که آنها را ضایع سازد، بر او دلیر مى‏ گردد و سرانجام وى را به گناهان بزرگ‏ مى‏ کشاند.»

عمار بن موسى ساباطى از امام صادق علیه السلام روایت مى‏کند که آن جناب فرمود:«من صلى الصلوات المفروضات فی اول وقتها و اقام حدودها رفعها الملک الى‏السماء بیضاء نقیة و هی تهتف به تقول:حفظک الله کما حفظتنی و استودعک‏الله کما استودعتنی ملکا کریما، و من صلاها بعد وقتها من غیر علة و لم یقم‏حدودها رفعها الملک سوداء مظلمة و هى تهتف به:ضیعتنى ضیعک الله کماضیعتنى و لا رعاک الله کما لم ترعنی; (12) هر کس نمازهاى واجب را در اول وقت‏به جا آورد و حدود آنها را مراعات نماید، فرشته مخصوص، نماز او را به طرف‏آسمان بالا مى‏برد، در حالى که سپید و پاکیزه است، و خطاب به نمازگزار گوید:خدا تو را حفظ کند، همان طور که تو مرا حفظ کردى، و من تو را به خدامى‏سپارم، همان طور که تو مرا به فرشته‏اى گرامى سپردى و هر کس آنها را بدون عذر از اول وقت تاخیر اندازد و حدود آنها را مراعات نکند، فرشته مخصوص‏نماز او را بالا مى‏برد در حالى که سیاه و تاریک است و خطاب به نمازگزار گوید:خداوند تو را ضایع کند همان طور که تو مرا ضایع کردى و خداوند تو را مراعات‏نکند همان طور که تو مرا مراعات نکردى.»

قتیبه اعشى از امام صادق علیه السلام روایت مى‏کند که آن جناب فرمود:

«ان فضل الوقت الاول على الآخر کفضل الآخرة على الدنیا; (13) فضیلت اول‏وقت‏بر آخر وقت، مانند فضیلت آخرت بر دنیاست.»

در خبر است که امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام در بحبوحه جنگ صفین‏مراقب خورشید بود.ابن عباس که از عمل امام تعجب کرده بود پرسید:این چه‏کار است که شما مى‏کنید؟آن جناب فرمود:مراقب خورشید هستم که اگر زوال‏محقق شود نماز بگزاریم.ابن عباس گفت:در این اوضاع و احوال که ما مشغول‏جنگیم شما مواظب وقت نماز هستید؟امام فرمود:جنگ ما با این مردم براى‏همین نماز است. (14)

ج)نماز در مسجدسومین امرى که کار آیى و شرافت و فضیلت نماز را بالا مى‏برد به جاى آوردن‏آن-حتى الامکان-در مسجد است. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

«الصلاة فی المسجد الحرام مائة الف صلاة و الصلاة فی مسجد المدینة عشرة الف‏صلاة و الصلاة فی مسجد بیت المقدس الف صلاة و الصلاة فى المسجد الاعظم‏مائة صلاة و الصلاة فی مسجد القبیلة خمس و عشرون صلاة و الصلاة فی مسجدالسوق اثنتا عشرة صلاة و صلاة الرجل وحده فی بیته صلاة واحدة; (15) نمازى که در مسجد الحرام گزارده شود، معادل صد هزار نماز است و در مسجد النبى معادل‏ده هزار نماز و در مسجد الاقصى معادل هزار نماز و در مسجد جامع معادل صدنماز و در مسجد محله معادل بیست و پنج نماز و در مسجد بازار معادل دوازده نمازو نمازى که شخص آن را در خانه خویش به تنهایى به جا آورد معادل‏یک نماز است.»

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:«علیکم باتیان المساجد فانها بیوت الله فی الارض، و من اتاها متطهرا طهره الله‏من ذنوبه، و کتب من زواره فاکثروا فیها من الصلاة و الدعاء; (16) بر شماست که‏به مساجد بروید;زیرا مساجد خانه‏ هاى خدا در زمین است و هر کس در حالى که‏پاکیزه و با وضو است وارد مساجد شود، خدا گناهانش را پاک و نام وى را در زمره‏زایران خویش ثبت نماید.بنابر این، در مساجد زیاد نماز بگزارید و خدا را فراوان‏یاد کنید.»

از قول امام على بن ابى طالب علیه السلام روایت‏شده که آن جناب فرمود:«لا صلاة لمن لم یشهد الصلوات المکتوبات من جیران المسجد، اذا کان فارغا وصحیحا; (17) همسایگان مسجد، در صورتى که سالم و فارغ باشند و نمازهاى‏واجب خود را در مسجد به جا نیاورند، نمازشان نماز نیست.»

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در خطبه‏اى چنین مى‏فرماید:«من مشى الى مسجد من مساجد الله فله بکل خطوة خطاها حتى یرجع الى‏منزله عشر حسنات و یمحى عنه عشر سیئات و یرفع له عشر درجات; (18) هرکس که به سوى مسجدى حرکت کند، تا موقعى که به منزل خویش باز مى‏گردد، در مقابل هر گامى ده حسنه براى او ثبت و ده سیئه از او محو و ده درجه بر درجات او افزوده مى‏شود.»

د)نماز جماعت‏چهارمین امرى که به نماز امتیاز ویژه‏اى مى‏بخشد و سزاوار نیست که‏نمازگزار از آن غفلت کند، گزاردن نماز به جماعت است.در خبرى چنین آمده‏است:

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از جبرئیل پرسیدند:پاداش امت من در نماز جماعت چیست؟جبرئیل پاسخ داد:«اگر نمازگزاران دو نفر باشند هر رکعت، معادل صد و پنجاه‏نماز است و اگر سه نفر باشند هر رکعت، معادل ششصد نماز، و اگر چهار نفرباشند هر رکعت، معادل هزار و دویست نماز و اگر پنج نفر باشند هر رکعت، معادل دو هزار و چهار صد نماز و اگر شش نفر باشند هر رکعت، معادل چهار هزارو هشت صد نماز و اگر هفت نفر باشند هر رکعت، معادل نه هزار و شش صد نمازو اگر هشت نفر باشند هر رکعت، معادل نوزده هزار و دویست نماز و اگر نه نفرباشند هر رکعت، معادل سى و شش هزار و چهار صد نماز، و اگر ده نفر باشند هررکعت، معادل هفتاد و دو هزار و هشت صد نماز و در صورتى که تعداد آنها از ده‏نفر تجاوز کند، اگر همه آسمان‏ها کاغذ و دریاها مرکب و درخت‏ها قلم و جن وانس نویسنده شوند، نمى‏توانند پاداش یک رکعت آن را بنویسند (19) .

و نیز در خبر است که:

«در زمان حکومت امام على بن ابى طالب علیهما السلام عده‏اى از مسلمانان در نماز جماعت‏شرکت نمى‏کردند.آن جناب به مجرد این که متوجه قضیه شد، مردم را جمع کردو براى آنان خطبه خواند و فرمود:عده‏اى از مسلمانان با ما در نماز جماعت‏شرکت نمى‏کنند.این گروه باید بدانند که از این پس حق ندارند با ما هم غذا شوند و نیز حق ندارند با ما مشورت کنند و از ما زن بگیرند و همچنین حق ندارند ازبیت المال مسلمانان چیزى دریافت کنند، مگر آن که از این روش دست کشیده و باما در جماعت‏حاضر شوند. (20)

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

«لا صلاة لمن لم یصل فی المسجد مع المسلمین الا عن علة; (21) کسى که درمسجد با مسلمانان نماز نمى‏گزارد، نمازش نماز نیست، مگر آن که عذرى داشته‏باشد.»

فضل بن شاذان از امام على بن موسى الرضا علیه السلام نقل مى‏کند که آن جناب‏فرمود:

«فان قال:فلم جعلت الجماعة؟قیل:لان لا یکون الاخلاص و التوحید والاسلام و العبادة لله الا ظاهرا مکشوفا مشهودا لان فی اظهاره حجة على اهل‏المشرق و المغرب لله-عز و جل-…مع ما فیه من المساعدة على البر و التقوى، و الزجر عن کثیر من معاصى الله-عز و جل-; (22) اگر کسى بپرسد:چرا در اسلام‏نماز جماعت وضع شده است؟گفته مى‏شود:براى این که اخلاص و توحید واسلام و عبادت علنى و مشهود مطرح شود، تا بر شرق و غرب عالم حجت تمام‏گردد…علاوه بر این، نماز جماعت مسلمانان را در انجام نیکى‏ها و مراعات تقوایارى مى‏رساند و آنها را از گناهان بسیارى باز مى‏دارد.»

حال که اهمیت و حساسیت امور یاد شده را دریافتى، لازم است تاکید کنیم:اگر مى‏خواهى نمازت کار آیى و بازدهى لازم را داشته باشد و تو را از پلیدى‏هاو آلودگى‏ها باز دارد، باید تا جایى که مى‏توانى در تحصیل شرایط مزبور بکوشى‏ و نماز خویش را بدان‏ها مقرون سازى;یعنى باید-حتى الامکان-قلب خود را در نماز حاضر و در صورتى که عذرى در میان نباشد، نماز را در اول وقت، آن هم‏در مسجد و با جماعت‏برگزار نمایى.

بدون تردید اگر چنین توفیقاتى نصیبت‏شود، کم کم به برکت نماز از بدى ‏هاو گناهان فاصله گرفته و به مقام قرب الهى بار خواهى یافت، بر خلاف وقتى که‏شرایط مزبور را مراعات نکنى;زیرا در آن صورت، نماز اثر منفى خواهد داشت‏و تو را همچنان از خداوند دور و دورتر خواهد ساخت.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم‏مى‏فرماید:

«من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم تزده من الله الا بعدا; (23) هر کس که‏نمازش او را از فحشا و منکر باز ندارد، وى را از خداوند دورتر مى‏سازد.»

خاتمه و توصیه

اکنون که در مرحله پایانى بحث قرار داریم، خوب است مباحث مطروحه راخلاصه کنیم;لذا گوییم:سه چیز است که زمینه را براى ارتکاب معاصى فراهم‏مى‏کنند:

الف)ضعف اعتقادى;ب)غفلت از معتقدات;ج)ضعف اراده.و اگر شخص گنه‏کار از گنه‏کارى خویش ناراحت‏باشد و به راستى بخواهدخود را از شر معاصى خلاص کند، باید قبل از هر چیز زمینه‏هاى یاد شده را درخود شناسایى کند و با به کارگیرى شیوه‏هاى مناسب، به رفع آنها مبادرت ورزد، تا این که پس از مدتى مبارزه بتواند به سادگى از گناهان دست‏شسته و به صف تقواپیشگان بپیوندد. حال اى عزیز!تو نیز اگر قصد آن دارى که خویش را اصلاح کنى و از قافله‏فرهیختگان و وارستگان عقب نمانى، پس تا دیر نشده و مدت به پایان نرسیده وفرصت از دست نرفته، به حال خود فکرى بکن و چاره‏اى بیندیش، اگر در بعدعقیده متزلزلى، با مراجعه به عقل و عقلا، عقاید خود را ترمیم و باز سازى کن واگر در بعد عمل پیاده‏اى، با مراجعه به دل و اهل دل، قلب و جانت را صیقل ده وخلاصه دامان همت را بالا بزن و حرکت کن که وقت تنگ است و کار بسیار.

و آخر دعویهم ان الحمد لله رب العالمین

15 دى 1374/13 شعبان 1416

قم – حسن رمضانى

پى‏ نوشت:

  1. عنکبوت(29)آیه 45.
  2. بقره(2)آیه 153.

3و4. فیض کاشانى،المحجة البیضاء،ج 1،ص 366.

  1. ماعون(107)آیه 5.
  2. مجلسى،بحار الانوار،ج 84،ص 239.
  3. همان،ج 83،ص 244.
  4. نور(24)آیه 37.
  5. خوشا آنان که الله یارشان بى×که حمد و قل هو الله کارشان بى‏خوشا آنان که دایم در نمازند×بهشت جاودان بازارشان بى‏بابا طاهر
  6. معارج(7)آیه 23.
  7. شیخ حر عاملى،وسائل الشیعه،ج 3،ص 81.
  8. همان،ص 90.
  9. همان جا.
  10. بحار الانوار،ج 83،ص 23.
  11. همان،ص 380.
  12. همان،ص 384.
  13. شیخ حر عاملى،وسایل الشیعة،ج 3،ص 478.
  14. مجلسى،بحار الانوار،ج 83،ص 368.
  15. همان،ج 88،ص 14.
  16. همان،ج 88،ص 14.
  17. همان،ص 4.
  18. همان،ص 12.
  19. فیض کاشانى،المحجة البیضاء،ج 1،ص 350.
  20. نماز و تاثیر آن در دورى از زشتى‏ها

پیش‏تر خاطر نشان گردید:کسى که به ضعف اراده مبتلا است و على رغم‏اعتقاد به مبدا و معاد و تبعات اعمال و توجه به همه امور یاد شده باز مرتکب گناه‏مى‏شود، اگر واقعا قصد اصلاح خویش را دارد، باید قبل از هر چیز با به کار بستن‏برخى از ریاضت‏هاى شرعى اراده‏اش را تقویت کند، آن گاه با اراده‏اى قوى درمقابل خواسته‏هاى نفسانى و وسوسه‏هاى شیطانى بایستد.

و نیز تاکید شد:ریاضتى که در راس همه ریاضت‏هاى شرعى است و درتقویت اراده تاثیر به سزایى دارد، روزه گرفتن است، آن هم با شرایط و ضوابطى‏که بدانه اشاره شد.

اکنون سخن ما این است:یکى دیگر از امورى که در تقویت انسان بسیار موثراست و او را در غلبه بر غرایز و امیال نفسانى یارى مى‏رساند، به پاداشتن نمازاست.

بدون تردید اگر انسان موفق شود نماز را با همه آداب و مقررات مربوط به آن به‏جا آورد، به برکت آن بسیارى از گناهان را ترک گفته و کم کم به یارى خدا، به طورکلى از عصیان فاصله مى‏گیرد.خداى تبارک و تعالى در قرآن کریم مى‏فرماید:

و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر ; (1) نماز را به پا دار، به‏درستى که نماز(انسان را)از کارهاى زشت و ناپسند باز مى‏دارد.»

و نیز مى‏فرماید:

یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ; (2) اى مؤمنان[در کارها]از صبر[روزه]و نماز کمک بگیرید.»

مطلبى که در این جا لازم است مورد تاکید قرار گیرد، این است که حظ وبهره‏اى که نماز گزاران از نماز خویش مى‏برند، یک سان نیست;زیرا نماز را مانندبسیارى از امور، ظاهر و باطنى است.اگر نماز گزار از نماز، به ظاهر قناعت کندو از روح و باطن آن غفلت ورزد، بهره او از نماز بسیار محدود و ناچیز است.بر خلاف نمازگزارى که از ظاهر بگذرد و به باطن نماز راه یابد;چرا که چنین‏ شخصى به اندازه عمق نمازش از فواید و آثار نماز بهره‏مند خواهد بود.

بنابر این، این که قرآن مى‏فرماید:نماز انسان را از گناه باز مى‏دارد، یا این که‏مى‏فرماید:در کارها از نماز کمک بگیرید، معنایش این نیست که هر گونه نمازى‏با هر کیفیتى، چنان آثارى را به دنبال خواهد داشت، بلکه ابتدا باید دید، نماز تاچه اندازه از شرایطى که به آن عمق مى‏بخشد بهره‏مند است، آن گاه به تعیین‏خاصیت‏ها و آثار آن پرداخت و سپس آنها را از نماز توقع داشت.

امورى که به نماز عمق مى‏بخشند کدامند؟

حال اگر بگویى:شرایطى که به نماز عمق مى‏بخشند و آن را از کیفیت‏بالایى‏برخوردار مى‏کنند کدامند، گوییم:چند چیز است که هدف یاد شده را محقق مى‏سازند که شخص نماز گزار نباید از آنها غفلت کند:

الف)توجه به خدا

توجه به خدا روح نماز است.نمازى که از این جوهره اساسى بى‏بهره‏باشد، کالبد بى‏جانى است که ارزش و قیمت آن بسیار ناچیز است.

درست‏به همین سبب است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

«کم من قائم حظه من صلوته التعب و النصب; (3) چه بسا نمازگزارى که از نمازخویش جز مشقت و رنج‏بهره‏اى ندارد.»

و نیز بدین جهت است که آن جناب مى‏فرماید:

«لیس للعبد من صلوته الا ما عقل; (4) بنده نمازگزار از نماز خویش بهره‏اى‏ندارد، مگر به اندازه‏اى که از نماز بفهمد.»

بنابر این، نمازى که در حال غفلت گزارده شود، فایده‏اى به حال نمازگزارندارد، بلکه اگر ادعا کنیم چنین نمازى به حال شخص مضر است، ادعاى‏نادرستى نکرده‏ایم;زیرا خداوند تبارک و تعالى مى‏فرماید:

فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون ; (5) و اى بر نماز گزاران آنانى که‏از نمازشان غافلند.»

از قول امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده که آن جناب فرمود:

«الالتفات فی الصلاة اختلاس من الشیطان.فایاکم و الالتفات فی الصلاة; (6) غفلت از خداوند و توجه به غیر، دستبردى است که شیطان به نماز نمازگزارمى‏زند، بنابر این، از آن بر حذر باشید.» و هم چنین از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که آن جناب فرمود:

«ایما عبد التفت فی صلاته قال الله:یا عبدى الى من تقصد و من تطلب؟ارباغیری ترید؟او رقیبا سوای تطلب؟او جوادا خلاى تبغی؟ و انا اکرم الاکرمین واجود الاجودین و افضل المعطین.اثیبک ثوابا لا یحصى قدره.اقبل على فانی‏الیک مقبل و ملائکتی الیک مقبلون.فان اقبل زال عنه اثم ما کان منه.فان التفت‏ثانیة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلاته غفر الله له و تجاوز عنه ما کان منه. فان التفت ثالثة اعاد الله له مقالته، فان اقبل على صلوته غفر الله له ما تقدم من‏ذنبه.فان التفت رابعة اعرض الله عنه و اعرضت الملائکة عنه و یقول:ولیتک یاعبدی الى ما تولیت; (7) هر بنده‏اى که در نماز خویش از خدا غافل شود و به غیراو توجه کند، خداوند به او مى‏فرماید:بنده من!به چه کسى توجه مى‏کنى؟و چه‏کسى را طلب مى‏نمایى؟آیا پروردگارى جز من مى‏خواهى؟یا مراقب و پاسبانى‏غیر از من مى‏طلبى؟و یا بخشنده‏اى جز من مى‏جویى؟در حالى که من‏ارجمندترین ارجمندان، بخشنده‏ترین بخشندگان و برترین دهندگان هستم.تو راپاداشى دهم که به قدر و اندازه در نیاید.به من روى کن که من به تو روى کرده‏ام وفرشتگان من نیز به تو توجه دارند.پس از آن اگر بنده غافل، از غفلت‏خویش‏منصرف شود و به خداوند توجه کند، گناه غفلتى که از او سر زده ست‏بخشیده‏مى‏شود و اگر براى بار دوم از خدا غافل شود و به غیر او توجه کند، خداوند سخن‏یاد شده را تکرار مى‏کند;پس اگر از غفلت‏خویش باز گردد و به خدا توجه کند، خداوند گناه بى‏توجهى او را مى‏بخشد و از وى در مى‏گذرد و اگر براى بار سوم ازخدا غافل شود، خداوند باز فرموده خویش را تکرار مى‏کند;پس اگر از حال‏غفلت‏به توجه باز گردد، خداوند گناه غفلت او را مى‏بخشد. ولى اگر براى بارچهارم از خدا غافل گردد، خداوند از او روى بگرداند و فرشتگان نیز چنین کنند.

آن گاه خداوند به چنین نماز گزارى گوید:اى بنده من!تو را به همان چیزى که‏بدان روى کردى واگذار نمودم.»

طبق آنچه ذکر گردید نمازى که نمازگزار در آن سرگرم افکار خود بوده وتوجهى به خدا نداشته باشد، خود گناه است و نمازى که خودش گناه است چگونه‏مى‏تواند نمازگزار را از گناه باز دارد؟

فرد کاملگناه
Comments (0)
Add Comment