موضوع تربيت انسان است و اگر هدف ساختن و بعمل آوردن او باشد ضروري است به كشف و شناخت او اقدام گردد . بايد بدانيم او كيست و برچه اساس آفريده شده داراي چه جوانب و ابعادي است ؟ چه استعدادهائي دارد ؟ تمايلات فطري او كدامند ؟ ……
شناخت انسان گام اول تربيت اوست ، بدون آن هيچ هدف و برنامه اي را نميتوان دنبال كرد اين امر مخصوصاً بايد به موقع صورت گيرد از آن بابت كه اگر سن انسان بالا رود امكان اصلاح و سازندگي او بسيار دشوار خواهد شد .
دراين معرفي ما به اين مساله توجه داريم كه او كيست ؟ آفرينش او برچه اساس است ؟ طبيعت انساني او داراي چه نقطه هاي مثبت يا منفي است ؟ سير او به كدام سو و جهت است ؟ آيا تعهد ووظيفه اي براي او مطرح است .يا نه ؟
انسان چيست ؟
همه مكاتب چه مادي چه عرفاني تصوري از انسان دارند كه برآن اساس او را معرفي كرده اند . با اين تفاوت كه ماديون او را چون ديگر موجودات زنده اي دانسته اند كه داراي غريزه ، مراحل رشد و نمو، تمايلات و رغبتها ، تحرك و پويائي ، و بالاخره حدي و محدوديتي است . ولي عرفا علاوه براين جهات او را داراي روح الهي و مقام خليفه الهي ذكر كرده اند . او موجودي انديشمند ، ناطق ، عاقل ، ابزار ساز ، جوياي كمال ، اجتماعي و سياسي است ، كه رفتارش درگروه تغيير مي كند . به لحاظ اصل خلقت جاهل است ولي ميتواند چيزي بياموزد و با اين تفاوت كه برخلاف حيوان قادر است آموخته هاي خود را به ديگران منتقل نمايد .
درجنبه ، آموزندگي نه از طريق القاء بلكه از طريق تلقين ، مطالعه ، تدبير ، تفكر و تعقل ، عبرت آموزي نيز ميتواند به پيش رود ضمن آنكه قادر به تزكيه خويش و آراستن خود از آلودگي ها و حركت براساس اهداف و است . جنبه هاي غريزي در او كمتر از حيوانات است ولي قدرت يادگيري او از حيوانات بيشتر است .
آفرينش انسان
انسان از بزرگترين معجزات آفرينش است بخصوص از آن بابت كه نه فرشته است ، نه شيطان و نه حيوان ولي در سير حركت خود فرشته ميتواند شود و حتي بالاتر از او ، شيطاني بعمل آيد و در مواردي حتي از حيوان نيز پست تر گردد .
آفرينش انسان براساس
- حق است واين تنها ويژگي انسان نيست ، بلكه همه پديده ها اين چنين آفريده شده اند .
- هدف و طرح و نقشه است و سرسري و تصادفي آفريده نشده .
- قدر و اندازه و حساب است نه بي حساب و دور از تعادل .
- كرامت است بحدي كه ميتوان گفت حتي واجد كرامت و شرافت ذاتي است .
- فضيلت است نسبت به بسياري از آفريده هاي خداوندي .
- حسن است و زيبائي است در خلقت .
او پديده از دو موجود و داراي منشاء خاكي است كه ريشه علوي دارد . روح خدا در او دميده شده است – خلقتش توام با رنج و گذشته از مراحل گوناگون است كه سرانجام بصورت انساني كامل درميآيد .
ابعاد وجودي انسان
انسان به ظاهر يك موجود است ولي داراي ابعاد وجودي متعدد و جلوه اي از جهان عظيم و پردامنه با همه وسعت آن است .
ابعاد وجوديش آنچنان متنوع و گوناگون و با ديگران در فرق و تغيير است كه او را با هيچ يك از انسان ها درعين شباهت ظاهر شبيه نميتوان دانست . و وجود اين تنوع در وجود ، و تفاوت باديگران خود نعمتي براي تكامل و سببي براي تعارف و الفت است .
همه ابعاد وجودي او نياز به پرورش دارند . آنچنان كه نمي توان رشد يك بعدي را بدون رشد بعدي ديگر مورد نظر و قرار داد . و تربيت نمي تواند از هيچ بعدي غافل باشد . عظمت وجودي و آفرينش او خود سبب و انگيزه اين توجه بايد باشد و ركن اساسي كار هر مربي توجه به اين جنبه است .
طبيعت انساني او
طبيعت انساني انسان از نظر جهان بيني هاي گوناگون متفاوت معرفي شده و ما را توان آن نيست كه دراين بحث به همه آن جوانب اشاره كنيم . ما دراين قسمت تنها به جهان بيني اسلامي آنهم براساس آيات قرآن توجه كرده و گمان ما اين است كه با ذكر اين جنبه ها از ديگر مسائل و مكاتب بي نياز باشيم .
الف : درجنبه هاي ضعف و نفي
آيات متعدد قرآن نشان مي دهند كه انسان
- ضعيف و ناتوان آفريده شده (28 – نساء )
- بسيار ستمگر و نادان است (72 – احزاب )
- شتابكار و عجول است ( 11- اسراء )
- بسيار ستمكار و كفران كننده است (34 – ابراهيم )
- بسيار مال دوست است (20 – فجر )
- فردي است بسيار بيتاب (20 – معارج )
- اگر مستغني شود طغيان ميكند (6- علق )
- تنگ چشم است وممسك (12 –يونس )
- اگر بدبختي به او رسد زود نوميد ميشود (83 – اسراء )
- حريص و آزمند است (19 – معارج )
- كافر نعمت و ناسپاس است (67 – اسراء )
- بدنبال جارو جنجال است (54- كهف )
- بخل و امساك همراه اوست (128 – نساء )
- بسيار نوميده شونده است (49 – فضلت )
- دربرابر خير بسيار منع كننده است (21 – معارج )
- تنها در سختيها ياد خدا ميكند (33- روم )
- ازترس كمبود انفاق نميكند (100 – اسراء )
- دردوستي مال و ثروت عجيب علاقمند است (8- عاديات )
- و بالاخره دائماً درحال خسران و زيان است (1- عصر ) و …….
ب: درجنبه قدرت و طلب
او موجودي است كه از يگانه باريتعالي هست شده و موجوديت گرفته و به خداي تعالي بازگشت مي كند . داراي روح الهي است ، در احسن تقويم آفريده شده ، مورد كرامت و بزرگداشت خداست . خليفه خداوند درروي زمين است .
و موجودي است متعالي ، ديناميك ، انديشمند ، آزاد ، انتخابگر ، درمسير كمال و جوياي كمال ، داراي زمينه و نيروي عاقله ، كه اين نيرو در او بيش از همه حيوانات است . مي تواند موجب جلوگيري او از خطرات لغزش ها ، و سقوط انحرافات باشد .
درعين خاكي بودن داراي جنبه ملكوتي است ، قابل صعود و عروج است ، تا حد بينهايت ، و امكان وصول به اوج براي او موجود است ، او مجهز به عوامل سازنده ، مثل فكر ، انديشه ، قدرت آموختن و ياد دادن ، پندگيري ، و عبرت آموزي است و با استفاده از آن مي تواند به پيش برود .
او داراي قدرت تشخيص زشت و زيبا ، و قدرت فائق آمدن برهمه ضعفها و زيبائي هاست . مي تواند درهمه امور و پديده ها دخالت كند و واقعيت ها رابه نفع خود و اجتماعش تغيير دهد. ابزارساز است . و با تركيب آنچه در تحليل و درذهن دارد مي تواند بسازد ، اختراع كند و به پيش رود .
امكانات او ظاهراً موجودي ضعيف و ناتوان است و براي اينكه از ضعف دوران كودكي رهائي يابد نياز به گذشت مدتها وقت و زمان دارد و مي بينيم كه دوران كودكي او از همه حيوانات طولاني تر است . ولو درعين حال عوامل سازنده و پيش برنده او بسيار است آنچنان كه مي توان گفت از همه فرشتگان و حيوانات مجهز تر است .
او قادر به ياد گرفتن و ياد دادن است ، مي تواند آمر يا مامور باشد . سازش بپذيرد و يا ديگران را به سازش و ادارد . تاثير بپذيرد و تأثير ببخشد ، نهي كند و نهي بپذيرد .
حق انتخاب دارد ، مي فهمد ، توان گزينش وطرد دارد ، مي تواند بدنبال بهترين باشد . او قدرت تميز دارد مي تواند خير را از شر بشناسد و هركدام را كه خواست برگزيند .
توان حركت دارد ، مريد است ، و در بكار بردن اراده اش بصير است . مي تواند بسوي فساد رود و يا به دنبال صلاح . نفس لوامه اي دارد كه او را كنترل مي كند ، فطرتش دربرابر خير سازگار و تسليم ، و دربرابر فساد و شر ياغي و عاصي است .
قدرت سير تابي نهايت را دارد و ميتواند تا اعلاعليين به پيش رود ، آنچنانكه درسقوط هم قادر است تا اسفل السافلين برسد . نه تنها ميتواند حيوان شود بلكه از آنهم گمراهترگردد .
درجمع زمينه سقوط و صعود براي او فراهم است و براي اينكه به يكي از اين دوقطب برسد نياز به آموزش تقليد ، يادگيري ، تخيل و تصور دارد . و از اين ديد او از همه حيوانات محتاج تر است . راه بهره مندي از غرائز براي او متنوع و ممكن است سببي براي پيشرفت و يا پس ماندگي او گردد .
با همه تواني كه دراوست او موجودي حساس است و در برابر بدبختي ها و مصيبت ها اگر ساخته نشود بيش از همه بيتابي و جزع سر مي دهد .دربرابر حوادث بيش از هر جانوري بيقرارتر است .
پس از قدم گذاردن به اين جهان و يافتن توش و توان ، اصل بر تلاشگري انسان است . و دراين تلاشگري اگر نقشه اي و برنامه اي نباشد مساله خسران و زيان مطرح است و درصورت گام برداري درطريق اهداف تعيين شده سعادت و دخالت در نعمت.
او درجنبه سازندگي خود و ديگران متعهد است و مكلف ومسئول است و موظف . ناگزير است نيازمنديهاي خودرا از طريق قانون الهي ، سنت معصومان ، اخلاق تصديق شده عمل صالح برآورد كندو همچنين غرضي قابل تحقق نيست مگر از طريق مهار اميال و نفساني كه درسايه خودسازي امكان پذير است . و نيز ايجاد يك احساس درزمينه مسئوليت باطني و دروني وتعديل غرائز از راه تقوا و تربيت .
فايده و وظيفه تربيت
تربيت و امر سازندگي و اصلاح آدمي را برعهده دارد و درآن آفرينندگي يا خلق مجدد مطرح است . اينكه ما بخواهيم از فردي كه شديداً وابسته به غرائز خويش است انساني بسازيم كه دست از همه لذات بردارد و درطريق وصول به هدف از جان و خونش بگذرد كاري آسان نيست و تربيت است كه چنين امر دشواري را بر عهده ميگريد .
فايده و اهميت تربيت
تربيت امري مهم است و داراي فوائد و نقش هاي فوق العاده در ايجاد تحول و تغيير درحيات انسانهاست بخاطر اهميت اين امر است كه روزگاراني بس قديم مورد توجه همه والدين و مربيان و فلاسفه و علماي اخلاق بوده است بحث درباره تربيت ، اصول و فنون آن ، ضوابط و شرايط آن ، اهداف و روشهاي آن ، از گذشته هاي دور مطرح بوده و صاحب نظران درباره آن به بحث و بررسي مي پرداخته اند . وجود دگرگوني هاي سريع و مداوم در شؤؤن زندگي ، دوره طولاني كودكي انسان كه درعصر ما طولاني تر شده است ، تحولات سريع و چشمگيري كه درهمه شؤؤن حيات آدمي پديد آمده بحث دراين زمينه و جوانب آن را ضرورتر ميسازد . بيان آثار و نتايج تربيت و فوايدي كه برآن مرتب است به زحمت قابل تشخيص است و ما با رعايت اختصار تنها به گوشه هائي از آن اشاره خواهيم كرد .
اهميت فردي تربيت
تربيت را مي توان وسيله اي براي رسيدن روح به بلندترين پايه جمال و كمال و عاملي براي خوشبخت كردن فرد ذكر كرد . درسايه آن آدمي مي تواند انساني حقيقي شود . چه بسيارند تبدلات و اصلاحاتي كه درسايه تربيت درفردي ايجاد مي شود و يا صفاتي كه از او زائل مي گردد .
تربيت قادر است جوهر دروني انسان را كشف كند ، قواي اورا نيرومند سازد ، ذهن او را شكل ببخشد موجبات تفكر رادراو زنده سازد ، آدمي را فردي خلاق ، مولد ، درمسير خير ، آزاد و بركنار از آزار ديگران بارآورد ، زندگي انفرادي اورا شكل دهد و زندگي اجتماعي اورا بهبود بخشد . تربيت زير بناي شخصيت فرد است ، استعدادها را شكوفا كرده و جهت مي بخشد ، ابعاد شخصيتي انسان را پرورده و آن را درمسير تكامل قرار ميدهد . زمينه هاي دروني آدمي را ساخته و او را بعمل مي آورد . و از اين ديد تربيت نوعي صنعت است .
تربيت راهاي فساد رابرروي آدمي سد ميكند