89 سال از انقلاب اکتبر در سال 1917 می گذرد که کارگران ، دهقانان و سربازان روسيه با انقلاب خود ، رژيم بورژوا – زمين دار روسيه – را سرنگون کردند و رژيم فرسوده و فرتوت تزاری را سرنگون کردند . انقلاب اکتبر تحت رهبری لنين و حزب بلشويک ، حکومت کارگران و دهقانان و جمهوری های سوسياليستی اتحاد شوروی را بوجود آورد .
انقلاب کبير اکتبر آغاز گر دوران نوينی در تاريخ بشر بود . تا آن زمان انقلاب ها ، جای يک طبقه استثمارگر يا يک گروه حاکم را با يک طبقه استثمارگر و يک گروه حاکم ديگر تعويض کرده بودند . اما اين انقلابی بود که برای اولين بار در تاريخ ، در يک کشور وسيع و پهناور ، طبقات استثمارگر را از قدرت به زير آورد و بجای آن ها ، طبقات استثمار شده را قرار داد .
انقلاب اکتبر با درهم شکستن يکی از افسانه های ديرپا د تاريخ بشر ، برای اولين بار نشان داد که زمين داران و سرمايه داران و يا مباشران و کارگزاران آن ها ، دارای حق الهی برای حکومت دائمی بر کشور و مردم آن نيستند . انقلاب اکتبر ثابت کرد که زحمتکشان هم می توانند حکومت کرده و اداره امور کشور و زندگی خود را به دست گيرند . انقلاب ۱۹۱۷ روسيه، جنبشی سياسی در روسيه بود که در سال ۱۹۱۷ با سرنگونی دولت موقت که بعد از حکومت تزارها به روی کار آمده بود به اوج خود رسيد و به برپایی اتحاد شوروی (که تا سال ۱۹۹۱ برقرار بود) انجاميد.
اين انقلاب در دو مرحله صورت گرفت:
ابتدا انقلاب فوريه ۱۹۱۷ بود که تزار نيکولای دوم، آخرين تزار روسيه، را از سلطنت خلع کرد.اين انقلاب پس از کمی کش و قوس دولت موقت، به رهبری الکساندر کرنسکی، را به قدرت رساند.
دومين مرحله، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ است. انقلاب اکتبر که تحت نظارت حزب بلشويک (منشعب از حزب سوسيال-دموکرات کارگری روسيه) و به رهبری ولاديمير لنين به پيش میرفت، قدرت را طی يک يورش نظامی همه جانبه به کاخ زمستانی سن پترزبورگ و ساير اماکن مهم از دولت موقت گرفت. در اين انقلاب افراد بسيار کمی کشته شدند.
در طول اين انقلاب در شهرهای اصلی روسيه همانند مسکو و سن پترزبورگ رويدادهای تاريخی برجستهای رخ دادند. انقلاب در مناطق روستايی و رعيتی نيز پابهپای مناطق شهری در حال پيشروی بود و دهقانان زمينها را تصرف کرده و در حال توزيع مجدد آن در ميان خود بودند
پيش زمينه های انقلاب روسيه :
جامعه روسيه قطعا ً متاثر از موقعيتش بين اروپا و آسيا بود و با ادغام سيستم های متفاوت اجتماعی و سياسی دو قاره بشيوه خاص خود ، يک موقعيت بينابينی را بين اين دو قاره اشغال کرد .
اين موقعيت دو پهلوی بين المللی نه تنها بر گذشته ی دورش ، بلکه همچنين بر مسايل انقلابش در دو دهه ی نخست قرن 20 بطور قاطعی تاثير گذاشت .
اقتصاد روسيه تلفيقی بود از توليد دهقانی عقب مانده آسيايی و اقتصاد مدرن صنعتی اروپائی . وضعيت رعيتی در اشکال کوناگون برای اکثريت عظيم دهقانان روسيه در عمل بر جای ماند .
بدين ترتيب ، در مراحل اوليه توسعه ی محدود کشاورزی سرمايه دارانه مانع ايجاد شد. اين آغازها صرفاً موجب تجزيه ی روستاهای روسيه و فقر توصيف ناپذيرشان شدند بدون آنکه وضعيت دهقان زنجير شده به زمينی که ديگر قادر نبود غذايش را تامين کند را تغيير دهند. کشاورزی روسيه که چهار پنجم جمعيت روسيه و بيش از نيمی از توليد کل را در بر می گرفت، تا سال 1917 يک اقتصاد فئودالیِ آميخته با عناصر پراکنده ی سرمايه داری بود. صنعت روسيه توسط رژيم تزاری با کشور پيوند خورده بود –رژيمی که می خواست بخصوص در توليد تجهيزات نظامی از کشورهای خارجی مستقل باشد.
اما، از آنجا که روسيه فاقد شالوده ی يک سيستم بخوبی پيشرفته ی صنعتگری و مبادی اوليه جهت ايجاد يک طبقه ی «کارگران آزاد» بود، اين سرمايه داری دولتی با آنکه بعنوان رژيمی برای توليد انبوه متولد شد، اما طبقه کارگر مزدبگير بوجود نياورد. يک سيستم رعيتیِ سرمايه دارانه بود، و تا سال 1917 اثرات قوی اين ويژه گي را در اشکالی مثل شيوه ی پرداخت دستمزد، ساختمان و خوابگاه کارگری، قوانين اجتماعی و غيره حفظ نمود. کارگران روسی از اينرو نه تنها از نظر فنی عقب مانده بودند، بلکه همچنين تا حد زيادی بيسواد و بخش وسيعی از آنها مستقيم يا غيرمستقيم وابسته به روستاها بودند.
در بسياری از شاخه های صنعتی، نيروی کار عمدتاً از کارگر فصلیِ دهقانی که ارتباط دائمی با شهر نداشت تشکيل شده بود. خود صنعت روسيه تا سال 1917 يک سيستم توليدی سرمايه داری آميخته با عناصر پراکنده ی فئودالی بود. کشاورزی فئودالی و صنعت سرمايه داری بدين ترتيب متقابلاً در عناصر اساسی يکديگر نفوذ کرده و در سيستمی درهم آميخته شده بودند که نه اصول اقتصاد فئودالی می توانست برآن ناظر باشد، و نه اينکه می توانست بنيادهای توسعه ی ارگانيکی برای عناصر صنعتی اش فراهم کند.
«قانون اساسی»، «حق رای» و سيستم «خودگردانی» نمی توانستند عجز تمام طبقات در دولت تزاريستی را بپوشانند. دولتی که تحت شرايط عقب ماندگی اقتصادی، روش حکومتی ببار آورد که مخلوطی از حکومت مطلقه اروپائی و حکومت استبدادی شرقی بود.
وظايف اقتصادی و سياسی انقلاب روسيه
وظيفه ی اقتصادی انقلاب روسيه، اول، زدودن فئوداليسم ملکیِ مستور و استثمار تداوم يافته ی دهقانان بعنوان رعايا از سوی اين فئوداليسم، همراه با صنعتی کردن کشاورزی، و قراردادن آن در سطح توليد کالائی مدرن؛ دوم، ممکن ساختن آفرينش نامقيدِ طبقه ای از «کارگران آزادِ» واقعی، و رها ساختن پيشرفت صنعتی از تمام زنجيرهای فئودالی اش بود. يعنی اساساً وظايف انقلاب بورژوائی.
از نظر سياسی، وظايف در برابر انقلاب روسيه اينها بودند: نابودی حکومت مطلقه، لغو اشرافيت فئودالی و نيز قدرت روحانيون، و ايجاد ساختاری سياسی و دستگاهی اداری که از نظر سياسی اجرای وظايف اقتصادی انقلاب را تضمين کند. وظايف سياسی انقلاب روسيه، از اينرو، کاملاً منطبق با پيش فرض هايش، يعنی وظايف انقلاب بورژوائی، بود.
انقلاب اکتبر و مشکلات انقلاب
نيرو و توان عظيم انقلاب اکتبر در اين واقعيت منعکس است که کارگران و دهقانان متشکل در ارتش سرخ توانستند همه گروه های افسران و نظاميان حرفه ای و مزدوران جنگ ديده در سمت ضد انقلاب را شکست دهند و ريشه کن کنند و در جنگ تحميلی که وينستون چرچيل آنرا « مارش 14 ارتش » ناميده بود ، حملات چند جانبه دشمنان خارجی انقلاب را درهم شکستند . در نتيجه جنگ جهانی اول و جنگ تحميلی ضد انقلاب داخلی و خارجی ، کشور ويران شد . اما مردم شوروی توانستند در عرض کمتر از دو دهه و نيم ، روسيه ويران را به دومين قدرت صنعتی و اقتصادی جهان تبديل کنند . اما اتحاد شوروی يکبار ديگر مجبور به جنگ شد . اين بار با هيتلر فاشيست ، با يک حمله اهريمنی و متکی بر ارتشی عظيم و با استفاده از منابع کل اروپا به شوروی حمله کرد . مردم شوروی به مصاف ارتش هيتلری شتافتند و با دادن قربانيان بيشمار آنرا تار و مار کردند . اتحاد شوروی با شکست دادن هيتلر ، جهان را از خطر فاشيسم نجات داد . اين ها برخی از واقعيات تارخی اند که گذشت زمان از اهميت آن ها نمی کاهد .
مردم شوروی ، بعد از شکست فاشيسم ، یک بار ديگر وظيفه بازسازی کشور خود را بر دوش گرفته و اين بار هم به پيروزی دست يافتند . پيشرفت فنی و علمی اتحاد شوروی در حدی بود که توانست برای اولين با فضا را به تسخير بشر در آورد .
فروپاشی شوروی
علارغم پيشرفت های علمی ، اقتصادی ، هنری و فرهنگی جامعه شوروی ، در نتيجه عملکرد خطاها و انحرافات مختلف کومونيسم ، که برخی از آنها قديمی تر از بقيه بودند ( مانند پرستش بت گونه لنين ) و در نتيجه توطئه مشترک دشمنان داخلی و خارجی سرانجام در آغاز دهه 1990 همانطور که حضرت آيت اله خمينی ( رهبر انقلاب ايران ) پيش بينی کرده بود اتحاد شوروی ، متلاشی شد .