مقدمه :
اطلاع ما از جنبه تاريخی كامل نيست . اطلاع تاريخی ما آنگاه كامل استكه بتوانيم درباره همه مللی كه قبل از اسلام بودهاند اظهار نظر كنيم . قدر مسلم اينست كه قبل از اسلام در ميان بعضی ملل حجاب وجود داشته است .
تا آنجا كه من در كتابهای مربوطه خواندهام در ايران باستان و در ميان قوم يهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بوده است . اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسيله اسلام در عرب پيدا شده است .
ويل دورانت در صفحه 30 جلد 12 ” تاريخ تمدن ” ( ترجمه فارسی ) راجع به قوم يهود و قانون تلمود مینويسد : .
” اگر زنی به نقض قانون يهود میپرداخت چنانكه مثلا بی آنكه چيزی بر سر داشت به ميان مردم میرفت و يا در شارع عام نخ میرشت يا با هر سنخی از مردان درد دل میكرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانهاش تكلم مینمود همسايگانش میتوانستند سخنان او را بشنوند ، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد ” .
عليهذا حجابی كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامی چنانكه بعدا شرح خواهيم داد بسی سختتر و مشكلتر بوده است .
در جلد اول ” تاريخ تمدن ” صفحه 552 راجع به ايرانيان قديم میگويد :
” در زمان زردشت زنان منزلتی عالی داشتند ، با كمال آزادی و با روی گشاده در ميان مردم آمد و شد میكردند . . . ” .
آنگاه چنين میگويد :
” پس از داريوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد .
زنان فقير چون برای كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادی خود را حفظ كردند ولی در مورد زنان ديگر ، گوشهنشينی زمان حيض كه برايشان واجب بود رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگی اجتماعيشان را فرا گرفت ، و اين امر خود مبنای پردهپوشی در ميان مسلمانان به شمار میرود . زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند كه جز در تخت روان روپوش دارد از خانه بيرون بيايند ، و هرگز به آنان اجازه داده نمیشد كه آشكارا با مردان آميزش كنند . زنان شوهردار حق نداشتند هيچ مردی را ولو پدر با برادرشان باشد ببينند . در نقشهائی كه از ايران باستان بر جای مانده هيچ صورت زن ديده نمیشود و نامی از ايشان به نظر نمیرسد . . . ”
چنانكه ملاحظه میفرمائيد حجاب سخت و شديدی در ايران باستان حكمفرما بوده ، حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده میشدهاند .
به عقيده ويل دورانت مقررات شديدی كه طبق رسوم و آئين كهن مجوسی درباره زن حائض اجرا میشده كه در اتاقی محبوس بوده ، همه از او در مدت عادت زنانگی دوری میجستهاند و از معاشرت با او پرهيز داشتهاند سبب اصلی پيدا شدن حجاب در ايران باستان بوده است . در ميان يهوديان نيز چنين مقرراتی درباره زن حائض اجرا میشده است .
اما اينكه میگويد : ” و اين امر خود مبنای پرده پوشی در ميان مسلمانان به شمار میرود ” منظورش چيست ؟ .
آيا مقصود اينست كه علت رواج حجاب در ميان مسلمانان نيز مقررات خشنی است كه درباره زن حائض اجرا میشود ؟ ! همه میدانيم كه در اسلام چنين مقرراتی هرگز وجود نداشته است و ندارد . زن حائض در اسلام فقط از برخی عبادات واجب نظير نماز و روزه معاف است ، و همخوابگی با او نيز در مدت عادت زنانگی جايز نيست ، ولی زن حائض از نظر معاشرت با ديگران هيچگونه ممنوعيتی ندارد كه عملا مجبور به گوشهنشينی شود
و اگر مقصود اينست كه حجاب رايج ميان مسلمانان عادتی است كه از ايرانيان پس از مسلمان شدنشان به ساير مسلمانان سرايت كرد ، باز هم سخن نادرستی است . زيرا قبل از اينكه ايرانيان مسلمان شوند آيات مربوط به حجاب نازل شده است .
از سخنان ديگر ويل دورانت هر دو مطلب فهميده میشود يعنی هم مدعی است كه حجاب به وسيله ايرانيان پس از مسلمان شدنشان در ميان مسلمانان رواج يافت و هم مدعی است كه ترك همخوابگی با زن حائض ، در حجاب زنان مسلمان و لااقل در گوشهگيری آنان مؤثر بوده است .
در جلد 11 صفحه 112 ( ترجمه فارسی ) میگويد : .
” ارتباط عرب با ايران از موجبات رواج حجاب و لواط در قلمرو اسلام بود . عربان از دلفريبی زن بيم داشتند و پيوسته دلباخته آن بودند و نفوذ طبيعی وی را با ترديد معمولی مردان درباره عفاف و فضيلت زن تلافی میكردند . عمر به قوم خود میگفت : با زنان مشورت كنند و خلاف رأی ايشان رفتار كنند . ولی به قرن اول هجری مسلمانان زن را در حجاب نكرده بودند ، مردان و زنان با يكديگر ملاقات میكردند و در كوچهها پهلو به پهلوی میرفتند و در مسجد با هم نماز میكردند .
حجاب و خواجهداری در ايام وليد دوم ( 126 – 127 هجری ) معمول شد .
گوشه گيری زنان از آنجا پديد آمد كه در ايام حيض و نفاس بر مردان حرام بودند ” .
در صفحه 111 میگويد : .
” پيمبر از پوشيدن جامه گشاد نهی كرده بود ، اما بعضی عربان اين دستور را نديده میگرفتند . همه طبقات زيورهائی داشتند . زنان پيكر خود را به نيم تنه و كمربند براق و جامه گشاد و رنگارنگ میآراستند ، موی خود را به زيبائی دسته میكردند يا به دو طرف سر میريختند ، يا به دستهها بافته به پشت سر میآويختند و گاهی اوقات با رشتههای سياه ابريشم نمايش آنرا بيشتر میكردند . غالبا خود را به جواهر و گل میآراستند . پس از سال 97 هجری چهره خويش را از زير چشم به نقاب میپوشيدند . از آن پس اين عادت همچنان رواج بود ” .
ويل دورانت در جلد 10 ” تاريخ تمدن ” صفحه 233 راجع به ايرانيان باستان میگويد : .
” داشتن متعه بلامانع بود . اين متعهها مانند معشوقههای يونانی آزاد بودند كه در ميان مردم ظاهر و در ضيافت مردان حاضر شوند ، اما زنان قانونی معمولا در اندرون خانه نگهداری میشدند . اين رسم ديرين ايرانی بهاسلام منتقل شد ” .
ويل دورانت طوری سخن میگويد كه گوئی در زمان پيغمبر كوچكترين دستوری درباره پوشيدگی در زن وجود نداشته است و پيغمبر فقط از پوشيدن جامه گشاد نهی كرده بوده است ! و زنان مسلمان تا اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجری با بی حجابی كامل رفت و آمد میكردهاند . و حال آنكه قطعا چنين نيست . تاريخ قطعی برخلاف آن شهادت میدهد . بدون شك زن جاهليت همچنان بوده كه ويل دورانت توصيف میكند ولی اسلام در اين جهت تحولی به وجود آورد . عايشه همواره زنان انصار را اينچنين ستايش میكرد :
” مرحبا به زنان انصار ، همينكه آيات سوره نور نازل شد يك نفر از آنان ديده نشد كه مانند سابق بيرون بيايد . سر خود را با روسريهای مشكلی میپوشيدند . گوئی كلاغ روی سرشان نشسته است ”
در سنن ابوداود جلد 2 صفحه 382 همين مطلب را از امسلمه نقل میكند با اين تفاوت كه امسلمه میگويد :
” پس از آنكه آيه سوره احزاب « يدنين عليهن من جلابيبهن ») نازل شد ، زنان انصار چنين كردند ” .
” كنت گوبينو ” در كتاب سه سال در ايران نيز معتقد است كه حجاب شديد دوره ساسانی ، در دوره اسلام در ميان ايرانيان باقی ماند . او معتقد است كه آنچه در ايران ساسانی بوده است تنها پوشيدگی زن نبوده است بلكه مخفی نگه داشتن زن بوده است . مدعی است كه خودسری موبدان و شاهزادگان آن دوره به قدری بود كه اگر كسی زن خوشگلی در خانه داشت نمیگذاشت كسی از وجودش آگاه گردد و حتی الامكان او را پنهان میكرد زيرا اگر معلوم میشد كه چنين خانم خوشگلی در خانهاش هست ديگر مالك او و احيانا مالك جان خودش هم نبود .
” جواهر لعل نهرو ” نخست وزير فقيد هند نيز معتقد است كه حجاب از ملل غير مسلمان : روم و ايران ، به جهان اسلام وارد شد . در كتاب ” نگاهی به تاريخ جهان ” جلد اول صفحه 328 ضمن ستايش از تمدن اسلامی ، به تغييراتی كه بعدها پيدا شد اشاره میكند و از آنجمله میگويد : .
” يك تغيير بزرگ و تأسفآور نيز تدريجا روی نمود و آن در وضع زنان بود . در ميان زنان عرب رسم حجاب و پرده وجود نداشت . زنان عرب جدا از مردان و پنهان از ايشان زندگی نمیكردند بلكه در اماكن عمومی حضور میيافتند ، به مسجدها و مجالس وعظ و خطابه میرفتند و حتی خودشان به وعظ و خطابه میپرداختند . اما عربها نيز بر اثر موفقيتها تدريجا بيش از پيش رسمی را كه در دو امپراطوری مجاورشان يعنی امپراطوری روم شرقی و امپراطوری ايران وجود داشت اقتباس كردند . عربها امپراطوری روم را شكست دادند و به امپراطوری ايران پايان بخشيدند . اما خودشان هم گرفتار عادات و آداب ناپسند اين امپراطوريها گشتند . به قراری كه نقل شده است مخصوصا بر اثر نفوذ امپراطوری قسطنطنيه و ايران بود كه رسم جدائی زنان از مردان و پردهنشينی ايشان در ميان عربها رواج پيدا كرد . تدريجا سيستم ” حرم ” آغاز گرديد و مردها و زنها از هم جدا گشتند ” .
سخن درستی نيست . فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه مسلمانان غير عرب ، حجاب از آنچه در زمان رسول اكرم وجود داشت شديدتر شد نه اينكه اسلام اساسا به پوشش زن هيچ عنايتی نداشته است .
از سخنان نهرو بر میآيد كه روميان نيز ( شايد تحت تأثير قوم يهود حجاب داشتهاند و رسم حرمسراداری نيز از روم و ايران به دربار خلفای اسلامی راه يافت . اين نكته را ديگران نيز تأييد كرده اند .
در هند نيز حجاب سخت و شديدی حكمفرما بوده است ولی درست روشن نيست كه قبل از نفوذ اسلام در هند وجود داشته است و يا بعدها پس از نفوذ اسلام در هند رواج يافته است و هندوان غير مسلمان تحت تأثير مسلمانان و مخصوصا مسلمانان ايرانی حجاب زن را پذيرفتهاند . آنچه مسلم است اينست كه حجاب هندی نيز نظير حجاب ايران باستان سخت و شديد بوده است .
از گفتار ويل دورانت در جلد دوم تاريخ تمدن بر میآيد كه حجاب هندی به وسيله ايرانيان مسلمان در هند رواج يافته است .
نهرو پس از سخنانی كه از او نقل كرديم میگويد :
” متأسفانه اين رسم ناپسند كمكم يكی از خصوصيات جامعه اسلامی شد و هند نيز وقتی مسلمانان بدينجا آمدند آنرا آموخت ” .
به عقيده نهرو حجاب هند به واسطه مسلمانان به هند آمده است . ولی اگر تمايل به رياضت و ترك لذت را يكی از علل پديد آمدن حجاب بدانيم بايد قبول كنيم كه هند از قديمترين ايام حجاب را پذيرفته است . زيرا هند از مراكز قديم رياضت و پليد شمردن لذات مادی بوده است .
راسل در ” زناشوئی و اخلاق ” صفحه 135 میگويد :
” اخلاق جنسی آنچنان كه در جوامع متمدن ديده میشود از دو منبع سرچشمه میگيرد : يكی تمايل به اطمينان پدری ، و ديگری اعتقاد مرتاضانه به خبيث بودن عشق . اخلاق جنسی در اعصار ماقبل مسيحيت و در ممالك خاور دور تا به امروز فقط از منبع اول منشعب میشود ، و استثنای آن هند و ايران است كه ظاهرا رياضت طلبی در آنجا پديد آمده و در سراسر جهان پراكنده شده است ” .
به هر حال آنچه مسلم است اينست كه قبل از اسلام حجاب در جهان وجود داشته است و اسلام مبتكر آن نيست ، اما اينكه حدود حجاب اسلامی با حجابی كه در ملل باستانی بود يكی است يا نه ؟ و ديگر اينكه علت و فلسفهای كه از نظر اسلام حجاب را لازم میسازد همان علت و فلسفه است كه در جاهای ديگر جهان منشأ پديد آمدن حجاب شده است يا نه ؟ مطالبی است كه در قسمتهای بعدی به تفصيل درباره آنها سخن خواهيم گفت .
علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست ؟ چطور شد كه در ميان همه يا بعضی ملل باستانی پديد آمد ؟ اسلام كه دينی است كه در همه دستورهای خويش فلسفه و منظوری دارد چرا و روی چه مصلحتی حجاب را تأييد و يا تأسيس كرد .
مخالفان حجاب سعی كردهاند جريانات ظالمانهای را به عنوان علت پيدا شدن حجاب ذكر كنند ، و در اين جهت ميان حجاب اسلامی و غير اسلامی فرق نمیگذارند ، چنين وانمود میكنند كه حجاب اسلامی نيز از همين جريانات ظالمانه سرچشمه میگيرد .
در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگونی ابراز شده است و غالبا اين علتها برای ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است . ما مجموع آنها را ذكر میكنيم . نظرياتی كه به دست آوردهايم بعضی فلسفی و بعضی اجتماعی و بعضی اخلاقی و بعضی اقتصادی و بعضی روانی است كه ذيلا ذكرمیشود : .
ميل به رياضت و رهبانيت ( ريشه فلسفی)
عدم امنيت و عدالت اجتماعی ( ريشه اجتماعی .
پدرشاهی و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروی وی در جهت منافع اقتصادی مرد ( ريشه اقتصادی .
حسادت و خودخواهی مرد ( ريشه اخلاقی .
5 – عادت زنانگی زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزی كم دارد ، به علاوه مقررات خشنی كه در زمينه پليدی او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع شده است ( ريشه روانی.
علل نامبرده يا به هيچ وجه تأثيری در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهان نداشته است و بی جهت آنها را به نام علت حجاب ذكر كردهاند و يا فرضا در پديد آمدن بعضی از سيستمهای غير اسلامی تأثير داشته است در حجاب اسلامی تأثير نداشته است يعنی حكمت و فلسفهای كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده نبوده است .
همانطور كه ملاحظه میشود مخالفان حجاب گاهی آن را زائيده يك طرز تفكر فلسفی خاص درباره جهان و لذات جهان معرفی میكنند و گاهی ريشه سياسی و اجتماعی برای آن ذكر میكنند و گاهی آنرا معلول علل اقتصادی میدانند و گاهی جنبههای خاص اخلاقی يا روانی را در پديد آمدن آن دخالت میدهند .
ما هر يك از اين علل را ذكر و سپس انتقاد میكنيم و ثابت میكنيم كه اسلام در فلسفه اجتماعی خود به هيچيك از اين جهات نظر نداشته است و هيچيك از آنها با مبانی مسلم و شناختهشده اسلام وفق نمیدهد و در خاتمه به يك علت اساسی اشاره میكنيم كه از نظر ما موجهترين آنها به شمار میرود .
فلسفه پوشش در اسلام
فلسفههائی كه قبلا برای پوشش ذكر كرديم غالبا توجيهاتی بود كه مخالفين پوشش تراشيدهاند و خواستهاند آن را حتی در صورت اسلاميش امری غير منطقی و نامعقول معرفی كنند . روشن است كه اگر انسان مسألهای را از اول خرافه فرض كند ، توجيهی هم كه برای آن ذكر میكند متناسب با خرافه خواهد بود .
اگر بحث كنندگان ، مسأله را با بيطرفی مورد كاوش قرار میدادند در میيافتند كه فلسفه پوشش و حجاب اسلامی هيچيك از سخنان پوچ و بیاساس آنها نيست .
ما برای پوشش زن از نظر اسلام فلسفه خاصی قائل هستيم كه نظر عقلی آن را موجه میسازد و از نظر تحليل میتوان آنرا مبنای حجاب در اسلام دانست .
پيش از اينكه استنباط خود را در اين باره ذكر كنيم لازم است يك نكته را يادآوری كنيم . آن نكته اينست كه معنای لغوی حجاب كه در عصر ما اين كلمه برای پوشش زن معروف شده است چيست ؟ كلمه حجاب هم به عنی پوشيدن است و هم به معنی پرده و حاجب . بيشتر استعمالش به معنی پرده است . اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد كه پرده وسيله پوشش است ، و شايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نيست ، آن پوشش حجاب ناميده میشود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد . در قرآن كريم در داستان سليمان ، غروب خورشيد را اينطور توصيف میكند : ” « حتی توارت بالحجاب »” ( 1 ) يعنی تا
آنوقتی كه خورشيد در پشت پرده مخفی شد . پرده حاجز ميان قلب و شكم را ” حجاب ” مینامند .
در دستوری كه اميرالمؤمنين عليه السلام به مالك اشتر نوشته است میفرمايد : « فلا تطولن احتجابك عن رعيتك » ( 2 ) . يعنی در ميان مردم باش ، كمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان كن ، حاجب و دربان ترا از مردم جدا نكند ، بلكه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعيفان و بيچارگان بتوانند نيازمنديها و شكايت خود را بن گوش تو برسانند و تو نيز از جريان مور بیاطلاع نمانی . ابن خلدون در مقدمه خويش فصلی دارد تحت عنوان ” فصل فی الحجاب كيف يقع فی الدول و انه يعظم عند الهرم ” در اين فصل بيان میكند كه حكومتها در بدو تشكيل ميان خود و مردم حائل و فاصلهای قرار نمیدهند ولی تدريجا حائل و پردهميان حاكم و مردم ضخيمتر میشود تا باعخره عواقب ناگواری به وجود میآورد . ابن خلدون كلمه حجاب را به معنی پرده و حائل – نه پوشش – به كار برده است .
استعمال كلمه حجاب در مورد پوشش زن يك اصطلاح نسبة جديد است . در قديم و مخصوصا در اصطلاح فقهاء كلمه ” ستر ” كه به معنی پوشش است به كار رفته است . فقهاء چه در كتاب الصلوه و چه در كتاب النكاح كه متعرض اين مطلب شدهاند كلمه ” ستر ” را به كار بردهاند نه كلمه حجاب را . بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نمیشد و ما هميشه همان كلمه ” پوشش ” را به كار میبرديم . زيرا چنانكه گفتيم معنی شايع لغت حجاب پرده است ، و اگر در مورد پوشش به كار برده میشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده كه عده زيادی گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود .
وظيفه پوشش كه اسلام برای زنان مقرر كرده است بدين معنی نيست كه از خانه بيرون نروند . زندانی كردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست . در برخی از كشورهای قديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهائی وجود داشته است ولی در اسلام وجود ندارد .
پوشش زن در اسلام اينست كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوهگری و خودنمائی نپردازد . آيات مربوطه همين معنی را ذكر میكند و فتوای فقهاء هم مؤيد همين مطلب است و ما حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذكر خواهيم كرد . در آيات مربوطه لغت حجاب به كار نرفته است . آياتی كه در اين باره هست چه در سوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب ، حدود پوشش و ماسهای زن و مرد را ذكر كرده است بدون آنكه كلمه حجاب را به كار برده باشد . آيهای كه در آن ، كلمه حجاب به كار رفته است مربوط است به زنان پيغمبر اسلام .
میدانيم كه در قرآن كريم درباره زنان پيغمبر دستورهای خاصی وارد شده است . اولين آيه خطاب به زنان پيغمبر با اين جمله آغاز میشود :
« يا نساء النبی لستن كأحد من النساء »يعنی شما با ساير زنان فرق داريد. اسلام عنايت خاصی داشته است كه زنان پيغمبر چه در زمان حيات آن حضرت و چه بعد از وفات ايشان ، در خانههای خود بمانند ، و در اين جهت بيشتر منظورهای اجتماعی و سياسی در كار بوده است . قرآن كريم صريحا به زنان پيغمبر میگويد : « و قرن فی بيوتكن »يعنی در خانههای خود بمانيد . اسلام میخواسته است ” امهات المؤمنين ” كه خواه ناخواه احترام زيادی در ميان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نكنند ، و احيانا ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سياسی و اجتماعی واقع نشوند . و چنانكه میدانيم يكی از ” امهات المؤمنين ” ( عايشه ) كه از اين دستور تخلف كرد ، ماجراهای سياسی ناگواری برای جهان اسلام به وجود آورد . خود او هميشه اظهار تأسف میكرد و میگفت دوست داشتم فرزندان زيادی از پيغمبر میداشتم و میمردند اما به چنين ماجرائی دست نمیزدم .
سر اينكه زنان پيغمبر ممنوع شدند از اينكه بعد از آن حضرت با شخص ديگری ازدواج كنند به نظر من همين است . يعنی شوهر بعدی از شهرت و احترام زنش سوء استفاده میكرد و ماجراها میآفريد . بنابراين اگر درباره زنان پيغمبر دستور اكيدتر و شديدتری وجود داشته باشد بدين جهت است .
به هر حال آيهای كه در آن آيه كلمه ” حجاب ” به كار رفته آيه 54 از سوره احزاب است كه میفرمايد : ” « و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب »” . يعنی اگر از آنها متاع و كالای مورد نيازی مطالبه
میكنيد از پشت پرده از آنها بخواهيد . در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامی هر جا نام ” آيه حجاب ” آمده است مثلا گفته شده قبل از نزول آيه حجاب چنان بود و بعد از نزول آيه حجاب چنين شد ، مقصود اين آيه است كه مربوط به زنان پيغمبر است ( 1 ) ، نه آيات سوره نور كه میفرمايد :
« قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم »- الی آخر – « قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن » يا آيه سوره احزاب كه میفرمايد : « يدنين عليهن من جلابيبهن »- الی آخر .
اما اينكه چطور شد در عصر اخير به جای اصطلاح رائج فقهاء يعنی ستر و پوشش ، كلمه حجاب و پرده و پردگی شايع شده است برای من مجهول است ، و شايد از ناحيه اشتباه كردن حجاب اسلامی به حجابهائی كه در ساير ملل مرسوم بوده است باشد . ما در اين باره بعدا توضيح بيشتری خواهيم داد .
حجاب و اصالت فرهنگ
امروزه در هر محل و مكاني كمتر اتفاق مي افتد كه ما انسان ها پيرامون مسائل و مشكلات مهم زندگي خود بحث و تبادل نظر نكنيم. اين مسائل و مشكلات در هر زمينه اي كه باشد، هم معرف شخصيت وجودي ماست، هم دلسوزي و با ارزش بودن اين مسئله قابل بحث را براي ما به اثبات مي رساند. مشكلات اقتصادي، سياسي، فرهنگي، مسائل روز دنيا كه براي ما وجود مي آيد هركدام مي تواند وقت و فكر و انديشه ما را به خود مشغول كند. هركدام ما به عينه تمام سرمايه هاي انساني و سرمايه گذاري هاي كلاني كه براي ريشه كردن، اين مشكلات و مصائب به كار رفته شده را مي دانيم. يادمان نمي رود زدودن هركدام از اين گرفتاري ها براي ما يك تكليف محسوب مي شد. در خصوص جامعه و مشكلات، (بيكاري، طلاق، ازدواج،…) مسلماً كارهاي زيادي در اين زمينه براي برطرف كردن اين مشكلات انجام شده است، آموزش هاي گوناگوني با ياري و مساعدت متخصصين و مسئولين امر به كار گرفته شده است تا گره اي از اين گره هاي كور و معضلات جامعه برداشته شود. مثلا در زمينه طلاق و پيامدهاي آن راهكارهاي گوناگوني تجويز شده وافراد زيادي تربيت شده اند تا به اين مسئله بپردازند. همين طور در مورد ديگر مسائل و معضلات اجتماع تلاش هاي جدي صورت گرفته است. ما در زمينه علم و تكنولوژي ممكن است، حتي در بعضي زمينه ها سرآمدتر از ديگر كشورها باشيم. اين جملات مكتوب شده، نمي خواهد ارزشها و دلسوزي هاي بي شائبانه و بي نظير مردم و مسئولين را ناديده بگيرد، بلكه مي خواهد در مورد اراده و غيرت و ضعفي كه در چند سال اخير آنها را احاطه كرده است صحبت كند و در صدد ريشه يابي آن برآيد. براي باز شدن مسئله به يكي از زيرمجموعه هاي عفت اجتماعي، خانوادگي، فرهنگي يعني (حجاب) كه ناديده گرفتن آن در جامعه ما به صورت معضل بزرگي درآمده و همه ما از اين موضوع به نوعي رنج مي بريم، مي پردازيم.
كلمه حجاب به معناي (حجب، حيا، پوشش) و به معناي كامل تر: ارزش و امتيازاتي كه يك شئي يا يك موجود با پوشش و محافظت از خود براي بالا بردن شأن وجودي و متمايز كردن خود از ديگران به دست مي آورد، گويند. هر چيزي مي تواند براي خود يك پوشش و حجابي داشته باشد اما بهتر است اين كلمه ناب و پرمحتوا را براي موجود الهي كه خداوند آفرينش او را بر هر موجودي ديگر مقدم دانست، بكار برد، تا كمال و ذات اصلي انسان مشخص شود. خداوند به بندگان خود الطاف و كرامات زيادي داده است كه بتواند زندگي خود را براساس آن استوار كند. از آزادي، اختيار، جبر و بسياري از مسائل ريز كه ما انسان ها حتي در افكار خود نمي توانيم براحتي آنها را درك كنيم، انسان ها را بهره مند كرده است. بعد از مشخص شدن ذات و اصل و ريشه آدمي به عنوان يك موجود برتر و با هدف قرار دادن اصل موضوع (حجاب) و تقسيم اين معضل بر زن و مرد جامعه كنوني ما و با در نظر گرفتن ارزش گذاري اسلام در اين مورد و بالا بردن ارزش زن، كفه اي كه زنان در آن قرار مي گيرند، به مراتب سنگين تر از آن كفه اي است كه مردان در آن قرار دارند، مي طلبد تا شمه اي از خصوصيات تاريخي زنان و درخشيدن آنها در طول دوران پرفراز و نشيب انقلاب و اتفاقاتي كه در پايان دهه دوم از عمر انقلاب و پايين آوردن منزلت خود، گفته باشيم و بعد از آن به برخي از دلايل به وجود آمدن جوي نامناسب براي زنان و تن دادن به اين خفت بزرگ يعني افتادن در دام پرتنيده شده تهاجم فرهنگي بپردازيم البته نبايد از ياد ببريم كه مردان ما نيز مقصرند و خود آنها نيز تا حدودي در اين دام گرفتار شده اند.
به طور كلي از ديرباز تاريخچه روشن و باصلابت جامعه زنان ايراني بر تمام ملت هاي دنيا پوشيده نبوده است و خود ما نيز بر اين امر معترفيم كه نقش زنان ما در دوران قبل از انقلاب، يعني در زمان طاغوت و رژيم گذشته همان دوران كه سياهي وحشتناكي بر روي عفاف و پاكدامني بانوان ايراني سايه افكنده بود (دوران نافرجام كشف حجاب)، با شجاعت و ايمان راسخي كه در آن مقطع حساس، يعني آن زمان كه ديگر چيزي به باد رفتن تمام حيثيت و شرافت زنان در جامعه نمانده بود، توانستند با ديو غربگرايي آن زمان كه نشأت گرفته از جامعه مخرب اروپايي و فشار و سخت گيري هاي كساني كه، آن روز به عنوان حاكمان ايران بودند، مبارزه كنند و بتوانند همچون ستاره اي درخشان در آسمان جهالت و ظلمت آن روز بدرخشند. از آن دوران كه بگذريم و به ثمر نشستن انقلاب اسلامي و دوراني كه از تك تك مردم جامعه انتظار مي رفت، تا براي نجات دادن خود از زير يوغ استبداد و استعمار به ميدان بيايند، هميشه دلدادگي ها و پشتگرمي هاي جوانان غيوري كه در كوچه و خيابان در حال سركوب كردن آن نظام فاسد بودند، همين مادران بودند و باور داريم كه شعارهايي كه مادران ما در كوچه ها و خيابان بر سر مي دادند نقطه اميد را از آن رژيم مي گرفت، بعد از به پيروزي رسيدن انقلاب اسلامي و تحميل جنگ نابرابر تمام ابرقدرتها برعليه ما و فشارهاي بي امان برشهرها و روستاها فرزندان پرورش يافته دردامن همين مادران بودند كه آن طورجانانه درمقابل تمام دنيا با تمام كمبودهايي كه وجود داشت، ايستادند و حاضر نشدند ذره اي از خاك اين مرز و بوم به دست بيگانگان بيفتد. شجاعت و ايثارگريهاي زنان ايراني را نمي توان دردو يا چند خط خلاصه كرد. بلكه بايد دايره المعارف ها نوشت تا درپي آن، ارزش واقعي زنان و مادران اين سرزمين را دانست. چه اتفاقي افتاده است كه امروز و دراين موقعيت حساس فرزندان همين مادران خصوصاً دختران ما با رعايت نكردن بعضي از مسائل و وظايف و شئونات اسلامي و با پوشيدن لباسهاي نامناسب و بيرون آمدن از خانه با وضعيتي نادرست (پوشيدن مانتوهاي تنگ بيرون گذاشتن بدنهاي خود در جلو نامحرمان پوشيدن لباسهاي كاملاً غيراسلامي كه درجامعه غرب رواج دارد. طرحها و آرايش هاي گوناگوني كه برروي صورت خود انجام مي دهند. و به كار بردن كلماتي غيرفرهنگي كه هيچ گونه سنخيتي با ادبيات ما ندارد راه و هدف خود را از سرزمين مادري خود جدا مي دانند. درمورد پسران نيز اين واقعيت وجود دارد و ما به وضوح درجامعه خود مي بينم، لباسهاي دلقك گونه اي كه بيگانگان درحال ترويج آن هستند. برخود عزيز ميدانند و با پوشيدن آن به خود مي بالند، تغيير قيافه هايي كه با تراشيدن مقداري از صورت خود و نقش هايي برروي آن كه هيچ گونه حالت زيبايي ندارد و همه آن تقليد كوركورانه از بعضي از الگوهايي كه مي توان متعلق به هر فرهنگي به غيراز فرهنگ و اصالت ايراني باشد. همه اين موارد كه گفته شد درچند سال اخير دركشور ما رشد فزاينده اي دارد و مي رود تا از شهرهاي بزرگ به شهرها و روستاهاي حاشيه اي تر كشيده شود و دود آن درچشم تك تك ما كه امروز خيلي راحت از اين مسئله مي گذريم رودو آن وقت ديگر هيچ راهي براي بازگرداندن اين وضعيت به حالت اوليه وجود نداشته و درجامعه اي كه غرق در فساد و تباهي هست، دست وپا خواهيم زد. همه ما مي دانيم و به اين امر معترف هستيم كه اگر عضوي از بدن يك موجود زنده بنا به دلايلي به بيماري خطرناكي آلوده شود چه بخواهيم چه نخواهيم، درصورت سهل انگاري و بي-توجهي تمام اعضاء و جوارح ديگر بدن اين موجود به اين بيماري آلوده خواهد شد. و راه فنا و نابودي را طي خواهد كرد اما يك راه وجود دارد و آن هم جلوگيري از پيشرفت آن بيماري و حتي نابود كردن آن عضو ناقص است.
علت هاي گوناگوني وجود دارد تا به ما ثابت كند كه درجامعه ما جوي به وجود آمده است كه براحتي برنامه هاي مخرب بيگانگان بروي فرزندان اين مرز و بوم پياده مي شود. و همه ما دست بسته خود را دراختيار اين دام بزرگ قرار مي دهيم. بعضي از اين دلايل را به اختصار برمي شمريم:
1-كم رنگ شدن ارزشها: زماني كه چهره روشن و تابناك ايراني دربين تمام ناسامانيها و بي حجابي هايي كه درگوشه و كنار دنيا مي درخشيد، روزبروز ترويج و گسترش اين فرهنگ در بين اين كشورها بيشتر مي شد و ما به خود مي باليديم كه درايراني اين گونه زندگي مي كنيم. اما روز بروز اين ارزشها جاي خود را به فرهنگ القايي و مصنوعي كه ساخته و پرداخته جوامع ديگري است مي دهد وروبه سنت هاي جديدي از جمله مدگرايي تجمل گرايي هاي بي حد و مرز بالا بردن سطح توقعات فرد از امكانات محدود بسياري از دلخواشهاي مادي كه نهايت آن به مادي گرايي افراطي درجامعه مي انجامد، مي آوريم. خودمان از اين غافليم كه وقتي ما با توجه به فرهنگ و اصالت بسيار قوي دربين ديگر فرهنگ ها، فرهنگسازي مي كنيم چرا به فرهنگ هاي مصنوعي و مخرب كه اين جور تحكمانه بر ما تحميل مي شود، روي آورده ايم.
2-كنار رفتن عفت اجتماعي و خانوادگي: تن دادن به الگوها و خط و مشي هاي ديگران و خط مدگرايي و مدپرست بودن براي ما بي عفتي فردي و نهايتا بي عفتي اجتماعي و خانوادگي به دنبال خواهد داشت. وقتي شخصي درخانواده بسياري از مسائل مهم اخلاقي را بي اهميت مي شمارد به عنوان مثال رعايت نكردن حجاب و پوشش درجلو اعضاي خانواده، پوشيدن لباسهايي كه هم براي خود هم براي ديگر اعضاي خانواده بغرنج مي باشد. استفاده كردن از برنامه هاي مخرب و ديدن فيلم هاي مستهجن و فاسدكننده كه متأسفانه هم به صورت نوار و سي دي هم از طريق ماهواره و شبكه اينترنت به وفور ديده مي شود. غافل از اين كه هدف تهاجم فرهنگي كه از سوي بيگانگان ارايه مي شود براي خود آنها نوع آوري و پيشرفت علم و تكنولوژي درتمام زمينه ها به دنبال دارد، اما وجود برنامه و رسانه هاي جهاني گوناگون فقط براي ما با توجه به استفاده اي كه ما از اين منابع مي كنيم بي بي بندوباري و از بين رفتن حجاب. عفت خانوادگي و اجتماعي به دنبال دارد. و نهايتاً جوانان ما وارد دوران پر از احساس و استرس هاي هيجاني بي مورد نسبت به اين مسائل پوچ و بي ارزش مي شوند كه هيچ نفعي به آنها نمي رساند.
3- تقليد كوركورانه: وقتي از مدگرايي و مدپرستي سخني به ميان مي آيد، مسلماً پيدا شدن چنين زمينه اي از طريق راه هاي گوناگوني امكان پذير مي شود، يكي از اين مسايل تقليد كوركورانه و بدون چون و چرا مي باشد كه اين امر را تحقق مي بخشد. پوشيدن لباسهايي كه به عنوان مثال يك بازيكن تيم فوتبال يا هر بازيكن ديگر، حركتها و رفتارها و حتي صحبت هايي كه از او سر مي زند. يا هر شخصيت معروفي كه در رشته اي مي درخشد مي تواند مورد مثال ما باشد. متأسفانه ما به جاي الگو گرفتن از حركات و رفتارهاي ارزنده اين شخصيت ها به تقليد از مسايل حاشيه اي آنها پرداخته ايم.
4- خاموش شدن نوردل: جداشدن از ارشادها و نصايح بزرگان دين و تبعيت نكردن از ائمه بزرگ دين خودمان و تلف كردن وقت مان را در مجالسهاي گوناگون و كم بها دادن به ذات واصل خود مي تواند كوردلي و نااميدي در بين ما به وجود آورد كه سمت و سوق اين شكست به سوي پذيرش و تعميم و ترويج افكار بيگانگان در دين و جامعه خودمان مي باشد.
5- عادت كردن و در عمل انجام شده قرار گرفتن: وقتي درون خانواده اي كه كودكي در آن رشد و نمو پيدا مي كند، بزرگترهاي اين كودك مسايل اخلاقي را رعايت نكنند و در جلو كودك اين گونه مسائل را سرسري بگيرند، مسلماً كسي كه در اين خانواده بزرگ مي شود، خواسته يا ناخواسته تحت تأثير اين جو مسموم رشد نموده، و همان طوري اين رفتار براي اعضاي خانواده او عادي شده براي او نيز عادي مي گردد. و نيز اگر به جامعه كه خانواده بزرگتر براي افراد است، نگاه كنيم مسلماً نوجوانان و جوانان نوپا يا به قول خودمان نوظهور و تازه به دوران رسيده وقتي در جامعه با اين افراد برخورد كنند كم كم رفتارهاي هم نوعان خودشان را مشاهده مي كنند و روزبروز الگو گرفتن براي آنها به صورت امر عادي درآمده همان طوري براي آن افراد نيز به صورت عادي و امري رايج درآمده است. نكته دوم اين كه وقتي كودك در خانواده و همين طور نوجوان در جامعه اين رفتارهاي غلط و خارج از فرهنگ و دين خود را مي بينند كه كوچكترين مقابله اي با آنها نمي شود، بايد جواب خود را از عادي شدن اين فرهنگ جديد در بين جامعه خصوصاً در بين جوانان بگيريم.
6- كمبود آموزش: به دنبال رواج فرهنگ غرب وترويج تهاجم فرهنگي در دل فرهنگ ما مي رود تا روزبروز سايه سنگين اين ننگ خفت بار بر سر جامعه ما بيشتر شود، و راه را براي پياده كردن برنامه هاي بيگانگان در جامعه بازتر گردد. در اين زمينه براي برطرف كردن اين ويروس نابودكننده هيچ راهي وجود ندارد، يا اگر هم وجود داشته بسيار ناقص و در سطح بسيار ابتدايي بوده كه درخور جامعه و ملت ما نبوده است. دادن هشدار و بزرگ كردن مسئله براي اين معضل كاري از پيش نمي برد. تنها، بسيج تمام اقشار، گروه ها، و نهادهاي جامعه، و زدودن تمام بي بندوباريها در تمام زمينه ها و بازگرداندن فرهنگ اصيل خودمان، راهگشاي كار خواهد بود.
7- معصوميت جوانان و در دام قرار گرفتن: وقتي صحبت از جوان بودن جمعيت كشورمان آن هم بالاي 60% و با در نظر گرفتن فراهم كردن امكانات در تمام زمينه ها از جمله تحصيلات، ازدواج، اشتغال و… براي اين قشر عظيم، آن هم براي كشوري كه دوران سخت و نابسامانيها را پشت سر گذاشته است (دوران شكل گيري انقلاب، دوران دفاع و جنگ نابرابر تحميلي و خسارات جنگ هم در دوران خودش و هم بعد از آن، و نهايتاً تحريم هاي اقتصادي و سياسي و بار ديگر هم جنگي فرهنگي «تهاجم فرهنگي» يا تمام پيامدهي بدش) مسلماً كار سختي خواهد بود و خود اين مطلب معصوميت جوانان ما را مي رساند كه در جامعه اي بزرگ شده و به دنيا آمده اند كه داراي اين مشكلات مي باشد. ضمناً كمبود امكانات در كشور باعث معضلات بيشماري از جمله (نبود اشتغال، نداشتن منبع درآمد، به تأخير افتادن سن ازدواج، نداشتن آينده اي درست، و درنهايت دلمردگي و بي انگيزگي جوانان) مي گردد كه ترغيب جوانان را به سمت افكار مخرب و انديشه بيگانگان به ما نشان مي دهد.
حجاب نزد فاطمه زهرا ( ع )
چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام:
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»
روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)«
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »
رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام میفرماید:« هیچ کس نمیداند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»
روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تختههایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن میگذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»
اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، میدیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست میکردند و مرده را داخل آن میگذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبهدار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچهای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمیشود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»
یک روز رسول خدا می خواستند با یکی از اصحاب خود وارد خانه فاطمه علیهاسلام شوند، وقتی به در خانه رسیدند صدا زدند: « سلام علیکم » فاطمه (علیهاسلام) از داخل منزل جواب سلام پدر را دادند.
رسول خدا فرمود: داخل شوم؟ فاطمه عرضه داشت: بفرمائید. رسول خدا فرمود: داخل شوم من و هر کس با من است؟ فاطمه (علیهاسلام) گفت: من چادر به سر ندارم، حضرت فرمود: با همان روانداز، سرت را بپوشان. فاطمه (علیهاسلام) خود را پوشاند و سپس رسول خدا وارد شدند. . .
علت پيدا شدن حجاب از نظر استاد شهید مطهری
علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست ؟ چطور شد كه در ميان همه يا بعضی ملل باستانی پديد آمد ؟ اسلام كه دينی است كه در همه دستورهای خويش فلسفه و منظوری دارد چرا و روی چه مصلحتی حجاب را تأييد و يا تأسيس كرد
مخالفان حجاب سعی كردهاند جريانات ظالمانهای را به عنوان علت پيدا شدن حجاب ذكر كنند ، و در اين جهت ميان حجاب اسلامی و غير اسلامی فرق نمیگذارند ، چنين وانمود میكنند كه حجاب اسلامی نيز از همين جريانات ظالمانه سرچشمه میگيرد .
در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگونی ابراز شده است و غالبا اين علتها برای ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است . ما مجموع آنها را ذكر میكنيم . نظرياتی كه به دست آوردهايم بعضی فلسفی و
بعضی اجتماعی و بعضی اخلاقی و بعضی اقتصادی و بعضی روانی است كه ذيلا ذكر میشود : .
1 – ميل به رياضت و رهبانيت ( ريشه فلسفی ) .
2 – عدم امنيت و عدالت اجتماعی ( ريشه اجتماعی ) .
3 – پدرشاهی و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروی وی در جهت منافع اقتصادی مرد ( ريشه اقتصادی ) .
4 – حسادت و خودخواهی مرد ( ريشه اخلاقی ) .
5 – عادت زنانگی زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزی كمدارد ، به علاوه مقررات خشنی كه در زمينه پليدی او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع شده است ( ريشه روانی ) .
علل نامبرده يا به هيچ وجه تأثيری در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهان نداشته است و بی جهت آنها را به نام علت حجاب ذكر كردهاند و يا فرضا در پديد آمدن بعضی از سيستمهای غير اسلامی تأثير داشته است در حجاب اسلامی تأثير نداشته است يعنی حكمت و فلسفهای كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده نبوده است .
همانطور كه ملاحظه میشود مخالفان حجاب گاهی آن را زائيده يك طرز تفكر فلسفی خاص درباره جهان و لذات جهان معرفی میكنند و گاهی ريشه سياسی و اجتماعی برای آن ذكر میكنند و گاهی آنرا معلول علل اقتصادی میدانند و گاهی جنبههای خاص اخلاقی يا روانی را در پديد آمدن آن دخالت میدهند .
ما هر يك از اين علل را ذكر و سپس انتقاد میكنيم و ثابت میكنيم كه اسلام در فلسفه اجتماعی خود به هيچيك از اين جهات نظر نداشته است و هيچيك از آنها با مبانی مسلم و شناختهشده اسلام وفق نمیدهد و در خاتمه به يك علت اساسی اشاره میكنيم كه از نظر ما موجهترين آنها به شمار میرود .
رياضت و رهبانيت
ارتباط مسأله پوشش با فلسفه رياضت و رهبانيت از اين جهت است كه چون زن بزرگترين موضوع خوشی و كامرانی بشر است ، اگر زن و مرد معاشر و محشور با يكديگر باشند ، خواه ناخواه دنبال لذتجوئی و كاميابی میروند .
پيروان فلسفه رهبانيت و ترك لذت برای اينكه محيط را كاملا با زهد و رياضت سازگار كنند بين زن و مرد حريم قائل شده پوشش را وضع كردهاند ،
كما اينكه با چيزهای ديگری هم كه نظير زن محرك لذت و بهجت بوده است مبارزه كردهاند . پديد آمدن پوشش طبق اين نظريه ، دنباله و نتيجه پليد دانستن ازدواج و مقدس شمردن عزوبت است .
ايده رياضت و ترك دنيا همانطوری كه در موضوع مال ، فلسفه فقر طلبی و پشت پا زدن به همه وسائل مادی را به وجود آورده است ، در مورد زن فلسفه تجرد طلبی و مخالفت با جمال را ايجاد كرده است . بلند نگهداشتن مو كه در ميان سيكها ، هندوها و بعضیها در اويش معمول است نيز از مظاهر مخالفت با جمال و مبارزه با شهوت و از ثمرات فلسفه طرف لذت و ميل به رياضت است . میگويند كوتاه كردن و ستردن مو ، سبب فزونی رغبت جنسی میگردد و بلند كردن آن موجب تقليل و كاهش آن است .
در اينجا بد نيست قسمتی از گفته برتراند راسل را در اين موضوع بياوريم . وی در كتاب ” زناشوئی و اخلاق ” صفحه 30 میگويد : .
” بخصوص در قرون اول مسيحيت اين طرز فكر سن پول ( بولس مقدس ) از طرف كليسا اشاعه تمام يافت و تجرد مفهوم تقدس به خود گرفت و عده بيشماری راه بيابان پيش گرفتند تا شيطان را منكوب سازند ، شيطانی كه هر آن ذهن آنان را از تخيلات شهوانی مملو میساخت . كليسا ضمنا با استحمام به مبارزه پرداخت زيرا خطوط بدن ، انسان را به طرف گناه میراند . كليسا چرك بدن را تحسين كرده رايحه بدن صورت بوی تقدس را به خود گرفت زيرا باز به نظر سن پول نظافت بدن و آرايش آن با نظافت روح منافات دارد .
شپش مرواريد خدا شناخته شد . . . ” .
اينجا اين پرسش پيش میآيد كه اساسا علت تمايل بشر به رياضت و رهبانيت چيست ؟ بشر طبعا بايد كامجو و لذت طلب باشد . پرهيز از لذت و محروم كردن خود بايد دليلی داشته باشد .
چنانكه میدانيم رهبانيت و دشمنی با لذت جريانی بوده كه در بسياری از نقاط جهان وجود داشته است . از جمله مراكز آن در مشرق زمين ، هندوستان ،
و در مغرب زمين يونان بوده است . نخله ” كلبی ” كه يكی از نخلههای فلسفی است و در يونان رواج داشته است ، طرفدار ” فقر ” و مخالف لذت مادی بوده است .
يكی از علل پديد آمدن اينگونه افكار و عقايد ، تمايل بشر برای وصول به حقيقت است . اين تمايل در بعضی افراد فوق العاده شديد است ، و اگر با اين عقيده ضميمه گردد كه كشف حقيقت از برای روح آنگاه حاصل میشود كه بدن و تمايلات بدنی و جسمانی مقهور گردد ، قهرا منجر به رياضت و رهبانيت میگردد . به عبارت ديگر ، اين انديشه كه وصول به حق جزا از راه فنا و نيستی و مخالفت با هوای نفس ميسر نيست ، علت اصلی پديد آمدن رياضت و رهبانيت است .
علت ديگر پديده رياضت آميخته بودن لذات مادی به پارهای از رنجهای معنوی است . بشر ديده است كه همواره در كنار لذتهای مادی يك عده رنجهای روحی وجود دارد . مثلا ديده است كه هر چند داشتن ثروت موجب يك سلسله خوشيها و كامرانيها است اما هزاران ناراحتيها و اضطرابها و تحمل ذلتها در تحصيل و در نگهداری آن وجود دارد . بشر ديده است كه آزادی و استغناء و علو طبع خود را به واسطه اين لذات مادی از دست میدهد . از اينرو از همه آن لذات چشم پوشيده تجرد و استغناء را پيشه خود ساخته است .
شايد در رياضت هندی ، عامل اول ، و در فقر طلبی كلبی يونانی عامل دوم بيشتر مؤثر بوده است .
علل ديگری نيز برای پديد آمدن رياضت و گريز از لذت ذكر كردهاند . از آنجمله اينكه محروميت و شكست در موفقيتهای مادی مخصوصا شكست در عشق ، سبب توجه به رياضت میگردد . روح بشر پس از اين نوع شكستها انتقام خود را از لذتهای مادی بدين صورت میگيرد كه آنها را پليد میشناسد و فلسفهای برای پليدی آنها میسازد .
افراط در خوشگذرانی و كامجوئی عامل ديگر توجه به رياضت است . ظرفيت جسمانی انسان برای لذت محدود است . افراط در كامجوئی و لذات جسمانی و تحميل بيش از اندازه ظرفيت بر بدن موجب عكس العمل شديد روحی مخصوصا در سنين پيری میگردد . خستگی ، سرخوردگی به وجود میآورد .
تأثير اين دو علت را نبايد انكار كرد ولی مسلما اينها علت منحصر نمیباشند . تأثير اين دو علت بدين نحو است كه پس از شكستها و عدم موفقيتها ، و يا خستگيها و فرسودگيها ، انديشه وصول به حقيقت در روح بيدار میگردد . توجه به ماديات و غرق شدن در انديشههای مادی خود مانعی است برای اينكه انسان درباره ازليت و ابديت و حقيقت جاودانی بيانديشد
و در اين جهت فكر و تلاش كند كه از كجا آمدهام و در كجا هستم و به كجا میروم ؟ اما همينكه به واسطه شكست و يا خستگی ، حالت گريز و بی رغبتی نسبت به ماديات در روح پديد آمد ، انديشه در مطلقات بلامزاحم مانده جان
میگيرد . اين دو عامل هميشه به كمك عامل اول سبب توجه به رياضت میشود . و البته بعضی از افرادی كه به سوی رياضت كشيده میشوند تحت تأثير اين دو عامل میباشند نه همه آنها .
بررسی
اكنون ببينيم از نظر اسلام و طرز تفكری كه اسلام به جهان عرضه داشته است
آيا چنين تعليل و توجيهی برای پوشش صحيح است ؟ .
اسلام خوشبختانه يك طرز تفكر و جهانبينی روشن دارد ، نظرش درباره انسان و جهان و لذت روشن است و به خوبی میتوان فهميد كه آيا چنين انديشهای در جهانبينی اسلام وجود دارد يا نه ؟ .
ما منكر نيستيم كه رهبانيت و ترك لذت در نقاطی از جهان وجود داشته است و شايد بتوان پوشش زن را در جاهائی كه چنين فكری حكومت میكرده است از ثمرات آن دانست ، ولی اسلام كه پوشش را تعيين كرد نه در هيچ جا به چنين علتی استناد جسته است و نه چنين فلسفهای با روح اسلام و با ساير دستورهای آن قابل تطبيق است .
اصولا اسلام با فكر رياضت و رهبانيت سخت مبارزه كرده است و اين مطلب را مستشرقين اروپائی هم قبول دارند . اسلام به نظافت تشويق كرده ، به جای اينكه شپش را مرواريد خدا بشناسد گفته است : ” « النظافة من اعيمان » ” . پيغمبر اكرم شخصی را ديد در حالی كه موهايش ژوليده و جامههايش چركين بود و بد حال مینمود . فرمود : ” « من الدين المتعة » ” ( 1 ) يعنی تمتع و بهره بردن ازنعمتهای خدا جزو دين است . و هم آنحضرت فرمود : ” « بئس العبد القاذوره » ” ( 2 ) يعنی بدترين بنده شخص چركين و كثيف است .
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود : ” « ان الله جميل يحب الجمال » ” ( 3
) خداوند زيبا است و زيبائی را دوست میدارد . امام صادق فرمود : ”
خداو ند زيبا است و دوست میدارد كه بندهای خود را بيارايد و زيبا نمايد و بر عكس ، فقر را و تظاهر به فقر را دشمن میدارد . اگر خداوند نعمتی به شما عنايت كرد بايد اثر آن نعمت در زندگی شما نمايان گردد . به آنحضرت گفتند چگونه اثر نعمت خدا نمايان گردد ؟ فرمود به اينكه جامه شخص نظيف باشد ، بوی خوش استعمال كند ، خانه خود را با گچ سفيد كند ، بيرون خانه را جاروب كند ، حتی پيش از غروب چراغها را روشن كند كه بر وسعت رزق میافزايد ” ( 4 ) .
در قديمیترين كتابهائی كه در دست داريم مانند ” كافی ” كه يادگار هزار سال پيش است ، بحثی تحت عنوان ” باب الزی و التجمل ” وجود دارد . اسلام به كوتاه كردن و شانه كردن مو و به كار بردن بوی خوش و روغن
زدن به سر سفارشهای اكيد كرده است . عدهای از اصحاب رسول اكرم به خاطر اينكه بهتر و بيشتر عبادت كنند و از لذات روحانی بهرهمند شوند ترك زن و فرزند كردند ، روزها روزه میگرفتند و شبها عبادت میكردند . همينكه رسول خدا آگاه شد آنها را منع كرد و گفت من كه پيشوای شما هستم چنين نيستم ، بعضی روزها روزه میگيرم ، بعضی روزها افطار میكنم ، بعضی روزها افطار میكنم ، قسمتی از شب را عبادت میكنم و قسمتی ديگر نزد زنهای خود هستم . همين عده از رسول خدا اجازه خواستند كه برای اينكه ريشه تحريكات جنسی را از وجود خود بكنند ، خود را اخته كنند . رسول اكرم اجازه نداد ، فرمود در اسلام اين كارها حرام است .
روزی سه زن به حضور رسول اكرم آمده از شوهران خود شكايت كردند . يكی گفت شوهر من گوشت نمیخورد . ديگری گفت شوهر من از بوی خوش اجتناب میكند . سومی گفت شوهر من از زنان دوری میكند . رسول خدا بيدرنگ در حالی كه به علامت خشم ردايش را به زمين میكشيد ، از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فرياد كرد : چه میشود گروهی از ياران مرا كه ترك گوشت و بوی خوش و زن كردهاند ؟ ! همانا من خودم هم گوشت میخورم و هم بوی خوش استعمال میكنم و هم از زنان بهره میگيرم . از روش من اعراض كند از من نيست .
دستور كوتاه كردن لباس – برخلاف معمول اعراب كه لباسهايشان به قدری بلند بود كه زمين را جاروب میكرد – به خاطر نظافت است كه در اولين آيات نازله بر رسول اكرم بيان شده است : « و ثيابك فطهر » .
همچنين استحباب پوشيدن جامه سفيد يكی به خاطر زيبائی است و ديگر به خاطر پاكيزگی است ، زيرا لباس سفيد چرك را بهتر نمايان میسازد و به همين موضوع در روايات اشاره شده است : « البسوا البياض فانه اطيب و
اطهر » . ( 2 ) رسول اكرم هنگامی كه میخواست نزد اصحابش برود به آئينه نگاه میكرد ، موهای خود را شانه و مرتب میساخت و میگفت خداوند دوست میدارد بندهاش را كه وقتی كه به حضور دوستان خود میرود خود را آماده و زيبا سازد ( 3 ) . ، يعنی لباس سفيد بپوشد كه زيباتر و پاكيزهتر است .
قرآن كريم آفرينش وسائل تجمل را از لطفهای خدا نسبت به بندگانش قلمداد كرده است و تحريم زينتهای دنيا بر خود ، سخت مورد انتقاد قرآن قرار گرفته است : ” « قل من حرم زينة الله التی اخرج لعباده و الطيبات من الرزق »” ( 4 ) . در احاديث اسلامی آمده است كه ائمه اطهار با متصوفه كرارا مباحثه كرده و مرام آنانرا با استناد به همين آيه باطل نشان دادهاند .
اسلام التذاذ و كامجوئی زن و شوهر از يكديگر را نه تنها تقبيح نكرده است ، ثوابهائی هم برای آن قائل شده است . شايد برای يك نفر فرنگی شگفت انگيز باشد اگر بشنود اسلام مزاح و ملاعبه زن و شوهر ، آرايش كردن زن برای شوهر ، پاكيزه كردن شوهر خود را برای زن مستحب میداند . در قديم كه به پيروی از كليسا همه گونه التذاذات شهوانی را تقبيح میكردند ، اين حرفها را تخطئه كرده حتی مسخره میدانستند .
اسلام التذاذات جنسی در غير محدوده ازدواج قانونی را به شدت منع فرموده است و آن خود فلسفه خاصی دارد كه بعد توضيح خواهيم داد ، ولی لذت جنسی در حدود قانون را تحسين كرده است تا جائی كه فرموده دوست
داشتن زن از صفات پيغمبران است : « من اخلاق الانبياء حب النساء » (2) .
در اسلام زنی كه در آرايش و زينت خود برای شوهر كوتاهی كند ، نكوهش شده است كما اينكه مردانی كه در ارضاء زن خود كوتاهی میكنند نيز نكوهش شدهاند .
حسن بن جهم میگويد : بر حضرت موسی بن جعفر عليه السلام وارد شدم ، ديدم خضاب فرموده است . گفتم رنگ مشكی به كار بردهايد ؟ فرمود : بلی ، خضاب و آرايش در مرد موجب افزايش پاكدامنی در همسر او است . برخی از زنان به اين جهت كه شوهرانشان خود را نمیآرايند ، عفاف را از دست میدهند ( 1 ) .
حديث ديگری از پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله نقل شده كه :
« تنظفوا و لا تشبهوا باليهود » .
يعنی نظيف باشيد و خودتان را شبيه به يهود نكنيد . بعد فرمود زنان يهودی كه زناكار شدند بدان جهت بود كه شوهرانشان كثيف بودند و مورد رغبت واقع نمیشدند . خودتان را پاكيزه كنيد تا زنانتان به شما راغبگردند عثمان بن مظعون يكی از اكابر صحابه رسول اكرم است ، خواست به تقليد از راهبان ، به اصطلاح تارك دنيا شود ، ترك زن و زندگی كرد و لذتها را بر خويش تحريم ساخت .
همسرش نزد رسول خدا آمده عرض كرد يا رسول الله ! عثمان روزها را روزه میگيرد و شبها به نماز بر میخيزد . پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله خشمگين شده برخاست به نزد وی آمد . عثمان مشغول نماز بود . صبر كرد تا
نمازش تمام شد ، فرمود : ای عثمان خدا مرا به رهبانيت دستور نفرموده است . دين من روشی منطبق بر واقعيت و در عين حال ساده و آسان است . ”
« لم يرسلنی الله تعالی بالرهبانية و لكن بعثنی بالحنيفية السهلة السمحة» ” ( 3 ) يعنی خداوند مرا برای رهبانيت و رياضت نفرستاده است ، مرا برای شريعتی فطری و آسان و با گذشت فرستاده است . من نماز میخوانم و روزه میگيرم و با همسرانم نيز مباشرت دارم . هر كس كه دين مطابق با فطرتمرا دوست میدارد بايد از من پيروی كند . ازدواج يكی از سنتهای من است
عدم امنيت
ريشه ديگری كه برای به وجود آمدن پوشش ذكر كردهاند ناامنی است . در زمانهای قديم بيعدالتی و ناامنی بسيار بوده است . دست تجاوز زورمندان و قلدران به مال و ناموس مردم بيباكانه دراز بوده است . مردم اگر پول و
ثروتی داشتند ناچار بودند به صورت دفينه در زير خاك پنهان كنند . علت مخفی ماندن گنجها اينست كه صاحبان طلا و ثروت جرأت نمیكردند كه حتی بچههای خود را از پنهانگاه ثروت خود آگاه سازند . میترسيدند كه راز آنها
به وسيله بچهها فاش شود و مورد تجاوز و گزند قلدران واقع شوند . بدين ترتيب گاهی اتفاق میافتاد كه پدر با مرگ ناگهانی از دنيا میرفت و فرصت نمیكرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد . قهرا دارائی او در زير خاكها مدفون میماند . جمله معروف استر ذهبك و ذهابك و مذهبك : پول و مسافرت و عقيده خود را آشكار نكن ، يادگار آن زمانها است .
همانطور كه در مورد ثروت امنيت نبود ، راجع به زن هم امنيت وجود نداشت . هر كس زن زيبائی داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفی نگهدارد . زيرا اگر آنها اطلاع پيدا میكردند . او ديگر مالك زن خود نبود . ايران دوره ساسانی ناظر جنايتها و فجايع عجيبی در اين زمينه بوده است . شاهزادگان و موبدان و حتی كدخداها و اربابها هرگاه از وجود زن زيبائی در يك خانه مطلع میشدند به آن خانه میريختند و زن را از خانه شوهرش
بيرون میكشيدند . در آن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود . سخن از به اصطلاح قايم كردن و مخفی داشتن زن بود كه احدی نفهمد . ويل دورانت در كتاب ” تاريخ تمدن ” قضايای شرمآوری در اين باره از ايران قديم نقل میكند . كنت گوبينو در كتاب ” سه سال در ايران ” میگويد : حجابی كه هم اكنون در ايران است بيش از آن اندازه كه مستند به اسلام باشد مستند به ايران قبل از اسلام است . و مینويسد كه در ايران قديم مردم هيچ امنيتی در مورد زنها نداشتند .
درباره انوشيروان – كه به غلط او را عادل خواندهاند – نقل شده كه وقتی يكی از سرهنگان ارتش او زنی زيبا اشت . انوشيروان به قصد تجاوز به زن او در غياب او به خانهاش رفت . زن جريان را برای شوهر خود نقل كرد .
بيچاره شوهر ، ديد زنش را كه از دست داده سهل است جانش نيز در خطر است . فورا زن خويش را طلاق گفت . وقتی انوشيروان مطلع شد كه وی زنش را طلاق داده است به او گفت شنيدم يك بوستان بسيار زيبائی داشتهای و اخيرا آن را رها كردهای ، چرا ؟ گفت جای پای شير در آن بوستان ديدم ترسيدم مرا بدرد . انوشيروان خنديد و گفت ديگر آن شير به آن بوستان نخواهد آمد .
اين نا امنیها اختصاص به ايران و به زمانهای قديم نداشته است . داستان اذان نيمه شب كه در ” داستان راستان ” آوردهايم نشان میدهد كه چگونه مشابه اين جريانها در دوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه خلافت بغداد ، در بغداد هم رواج داشته است . در همين زمانها نزديك خودمان يكی از شاهزادگان در اصفهان از اينگونه تجاوزها زياد داشته است و مردم اصفهان قصههای زيادی از زمان حكومت او نقل میكنند .
فلسفه پوشش در اسلام
فلسفههائی كه قبلا برای پوشش ذكر كرديم غالبا توجيهاتی بود كه مخالفين پوشش تراشيدهاند و خواستهاند آن را حتی در صورت اسلاميش امری غير منطقی و نامعقول معرفی كنند . روشن است كه اگر انسان مسألهای را از اول خرافه فرض كند ، توجيهی هم كه برای آن ذكر میكند متناسب با خرافه خواهد بود .
اگر بحث كنندگان ، مسأله را با بيطرفی مورد كاوش قرار میدادند در میيافتند كه فلسفه پوشش و حجاب اسلامی هيچيك از سخنان پوچ و بیاساس آنها نيست .
ما برای پوشش زن از نظر اسلام فلسفه خاصی قائل هستيم كه نظر عقلی آن را موجه میسازد و از نظر تحليل میتوان آنرا مبنای حجاب در اسلام دانست .
حجاب و زنان
«جرجی زیدان» می نویسد:«اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع پیش از اسلام و حتی پیش از ظهور دیانت مسیح معمول بوده و دیانت مسیح هم تغییری در آن نداده و تا اواخر قرون وسطی، در اروپا معمول بوده و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است». در آیین بودا، مردان موی سر را تراشیده و سیک ها در هندوستان موهای خود را لابلای شالی پنهان و به دورسر می پیچند.
پوشاندن موی سر از دیر باز در همه دین ها رواج داشته و زن و مرد کم و بیش از آن پیروی می کنند. در آیین یهود، مردان با کلاهک کوچک سیاه رنگی موی را می پوشانند و در باب 14 از سفر پیدایش چنین می خوانیم:«چون «ریوقا »(زن آینده او)از آمدن اسحاق به وسیله غلام خود آگاهی یافت، برقع(روبند) بر گرفته خودرا بپوشاندی» بدین روی، زنان هم موی وروی از مرد بیگانه پنهان می کردند. در میان رومیان و یونانیان باستان، زنان بایستی با لباسهای بلند و موی پوشیده در روسری در اجتماع دیده می شدند. در شاخه کاتولیک مسیحیت، زنان دیر نشین در لباسهای روحانیت، با موی پوشیده و روی بدون آرایش، به کارهای مذهبی و اجتماعی می پردازند. به عقیده «پولس»، حواری معروف عیسی مسیح(St.Paul ): « نقاب شرف زن است. پس اگر گیسو فرو گذارد این مایه بزرگواری اوست»
«جرجی زیدان» می نویسد:«اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع پیش از اسلام و حتی پیش از ظهور دیانت مسیح معمول بوده و دیانت مسیح هم تغییری در آن نداده و تا اواخر قرون وسطی، در اروپا معمول بوده و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است». در آیین بودا، مردان موی سر را تراشیده و سیک ها در هندوستان موهای خود را لابلای شالی پنهان و به دورسر می پیچند.
در اسلام، مردها دستار به سر می بندندو زنها موی سر را بایستی از مردان(غیر از پدر، برادر، شوهر، عمو ودائی و فرزندزادگان مرد آنان) بپوشانند.
اسلام از مومنان خواست:«به مردان با ایمان بگو دیدگان از نظر بازی فرو گذارندو عفت خود را حفظ کنند. این کار برای پاک ماندن آنها بهتر است.
به زنان مومن بگو دیدگانشان را فرو گذارند و عفت خود را حفظ کنندو زینت خودرا آشکار نکنند، مگر آنچه ظاهر است و روسری های خود را بر گریبان هایشان بیاندازند…» سوره نور 30-31
حجاب آنچنان که در آیات قرآن در سوره های مختلف آمده، سدی برای فعالیت اجتماعی زنان و یا پیشرفت علمی و یادگیری و آموختن دانش برای آنها نبوده است. در نخستین دوران گسترش اسلام و زندگی پیامبر، زنان با مردان در میدان های جنگ دوشادوش شراکت داشتند، با هم به نمازهای دسته جمعی و مسجد میرفتند. در میان آنان زنان شاعر، دانشمند، پزشک و بازرگان دیده شده است.
پس از پیامبر، سپری شدن دوران خلفای راشدین(چهار خلیفه جانشین پیامبر) زندگی اجتماعی و آزادی زنان به صورتی چشم گیر بر پایه چند انگیزه رنگ دیگری گرفت.
1) اعراب با آشنا شدن به فرهنگ ایرانی و رومی، از زندگی ساده دوران پیامبر روی گردان و به زندگی اشرافی و درباری (به ویژه در دوران خلافت عثمان) آشنا شدند. هرچه بیشتر به زندگی تجملی خو گرفتند، از ارزش زن کاسته شد، زیرا توانائی مالی، اجازه چند همسری به آنها داد و زن برایشان موجودی بی ارزش و وسیله خوش گذرانی بود.
2) با جنگهای پیاپی، ثروت و غنیمت همراه با کنیزان و اسیران به چنگ آوردند و مردان به همخوابه های گوناگون دسترسی پیدا کردند. مردان با کنیزان واسیران نرد عشق می باختندو زنها را رها کرده و آنگونه که باید مهر ومحبتی به آنها نمی شد. بازده این پدیده شوم، بی اعتمادی زنان به مردان شد و همبستگی و باور زن و مرد نسبت به هم در خانواده، جای خودرا به بدگمانی و نا باوری داد.
3) چون ساختار اجتماعی بر پایه مرد سالاری بود، مرداختیارات بیشتری داشت وپی آمد این رویداد فشار هرچه بیشتر مرد به زن و تنگ کردن دامنه آزادی اجتماعی او شد. زن را هرچه بیشتر خانه نشین کردند و این را نشانه از برتری و قدرت برای خود به حساب آوردند. گرچه این ستمگری نسبت به زنان با دستورات قرآن مخالف بوده، اما توجهی به آن نمی شد.در سوره رم آیه 30 میخوانیم: «از آیات الهی یکی اینکه برای شما از نوع خودتان جفت آفرید تا به وسیله آنان آسایش یابید و خداوند میان شما و آنان دوستی و مهربانی برقرار ساخت» و یا در سوره نسا، آیه 23 چنین گفته شده:« همانطور که شما حق بر زنان دارید، آنها هم حقوقی دارند که باید به نیکوئی ادا شود». ولی مردان جز خودکامگی و نافرمانی از قوانین مذهبی چیزی نخواستندو به ستمگری و بدرفتاری و بی توجهی به حقوق زن ادامه دادند.
بهر روی حجاب در بین اشراف رواج بیشتری داشت. زنان طبقات کارگر در کشورهای مسلمان که پایه اقتصاد کشاورزی داشتند، بدون چادر در کشتزارها و چراگاهها مشغول به کار بودند. در ایران تا به امروز در کشتزارهای برنج و چایکاریهای شمال،چراگاه های غرب و در کارخانه های ریسندگی و قالیبافی ها شاهد این پدیده هستیم. دختران و زنهای زحمتکش بدون پوشش در چادر سیاه، در این بخشها برای گسترش نیروی اقتصادی کشور به کار می پردازند.
پوشش چادر سیاه رنگ برای زنان تا چندی پیش متداول نبوده و زنها از چادرهای زیبای رنگین استفاده می کردند. «راوندی» در این راستا می نویسد:
«تا در حدود 1880 م (1298 هـ) چادر های زنان رنگارنگ و بسیار زیبا بود. در این وقت، سیاحان و جهانگردان فرنگی که به اسلامبول می آمدند، از زنان مسلمانی که در قبرستانها ایستاده بودند عکسبرداری می کردند. این امر، و انتشار رمان«پیرلوتی» به نام Aziadee (آزاده خانم) که داستان معاشقات یک نفر فرنگی با زوجه یک افندی مسلمان است، موجب نارضائی سلطان عبدالحمیدخان شد و فرمود که منبعد خانم ها چادر های سیاه بپوشند و پیچه بزنند، و این عادت کم کم به سایر بلاد از جمله تبریز و تهران سرایت کرد، و بعدها(در عهدآتاترک) کشف حجاب نیز از 1924 م( 1343 هـ) به بعد در اسلامبول معمول شد و بعد به تهران راه یافت».
بدین روی، پرده پوشی سختی که در میان خانواده ها در کشورهای مسلمان دیده می شود، بازده بدگمانی مرد از زن و خودکامی او است، نه پیروی از آیات قرآن و قانون.
فطرى بودن پوشش
حجاب و پوشش در تمام اديان و مذاهب، داراى جايگاه خاصّى است، و يكى از دلايل اساسى آن اين است كه حجاب و عفاف، يك امر فطرى است.
داستان حضرت آدم و حوّا نيز فطرى بودن پوشش را اثبات مىكند. در تورات (كتاب مقدس يهوديان كه براى مسيحيان نيز مقدّس است)، مىخوانيم: «و چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر، خوشنما و درختى دلپذير و دانش افزا، پس، از ميوهاش گرفته بخورْد و به شوهر خود نيز داد و او خورد*آنگاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عرياناند؛ پس برگهاى انجير بههم دوخته، سترها براى خويشتن ساختند. . » بعد ادامه مىدهد: «و آدم، زن خود را حوّا نام نهاد؛ زيرا كه او مادر جميع زندگان است * و خداوندْ خدا رختها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد». (1)
بر طبق اين متن، آدم و حوّا لباسى نداشتند و بعد از خوردن شجره ممنوعه چشمشان باز شد و فهميدند كه عرياناند كه بلافاصله با برگ درختان خود را پوشاندند و بعداً خداوند لباسى از پوست بديشان ارزانى داشت. در قرآن كريم در مورد داستان حضرت آدم و حوّا چنين آمده است: فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءتَهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الجَنَّةِ؛(2)
آنگاه كه آدم و حوّا از درخت ممنوعه چشيدند، پوشش خود را از دست داده (عورتشان آشكار گرديد). و به سرعت، با برگ درختان بهشتى خود را پوشاندند. طبق آيات شريفه قرآن كريم، حضرت آدم و حوّا قبل از چشيدن درخت ممنوعه داراى لباس بودهاند؛ امّا با خوردن از آن درخت ممنوعه (بر اثر اغواى شيطان) لباس خود را از دست دادند كه بلافاصله به پوشاندن خود اقدام نمودند. به هر حال، مطابق هر دو نقل، پس از احساس برهنگى (خواه طبق نقل تورات قبل از آن داراى لباس نبوده و يا طبق قرآن كريم داراى لباس بودهاند) بلافاصله خود را با برگهاى درختان بهشتى پوشاندند. اين احساس شرم از برهنگى، حتى بدون حضور ناظر بيگانه، و سرعت در پوشاندن خود به وسيله برگها (ولو به طور موقت)، از آن جهت كه تحت هيچ آموزش يا فرمانى از جانب خداوند يا فرشته وحى و يا تذكّر هر يك به ديگرى صورت گرفته است، بيانگر فطرى بودن پوشش در انسان است و ثابت مىكند كه لباس و پوشش، به تدريج و بر اثر تمدنها ايجاد نشده است؛ بلكه انسانهاى نخستين، يا به تعبير بهتر، نخستين انسانها، به طور فطرى بدان گرايش داشتهاند. و بنا به گواهى متون تاريخى، در اكثر قريب به اتفاق ملتها و آيينهاى جهان، حجاب در بين زنان، معمول بوده است. هرچند حجاب در طور تاريخ، فراز و نشيبهاى زيادى را طى كرده و گاهى با اعمال سليقه حاكمان، تشديد يا تخفيف يافته است، ولى هيچگاه بهطور كامل از بين نرفته است. اگر به لباس ملّى كشورهاى جهان بنگريم، به خوبى حجاب و پوشش زن را در آن مىبينيم. دقّت در لباس ملى كشورها ما را از ورق زدن كتب تاريخى براى يافتن ملل و اقوامى كه زنان آنها داراى حجاب بودهاند، بىنياز مىسازد و به خوبى اثبات مىكند كه حجاب در ميان اكثر ملتهاى جهان، معمول بوده و اختصاص به مذهب يا ملّت خاصى نداشته است. تمام اديان آسمانى، حجاب و پوشش زن را واجب و لازم شمردهاند و جامعه بشرى را به سوى آن دعوت كردهاند؛ زيرا لزوم پوشش و حجاب به طور طبيعى در فطرت زنان به وديعت نهاده شده است و احكام و دستورهاى اديان الهى هماهنگ و همسو با فطرت انسانى تشريع شده است؛ پس در همه اديان الهى پوشش و حجاب زن واجب گشته است. در اديان زرتشت، يهوديت، مسيحيت و اسلام، حجاب زنان امرى لازم بوده است. كتابهاى مقدس مذهبى، دستورها و احكام دينى، آداب و مراسم و سيره عملى پيروان اين اديان الهى، بهترين شاهد و گواه اثبات اين مدّعاست.
حجاب در شريعت زرتشت
«اَشو زرتشت» با توصيهها و اندرزهاى خود، كوشيده است تا پايههاى حجابى را كه زنان ايرانى به عنوان يك فرهنگ ملّى در ظاهر عرف خود رعايت مىكنند، در عمق روح آنان متحكّم نمايد و از اين راه، ضمانت اجراى قانون حجاب را در آينده نيز تأمين نمايد و بدين سان، جامعه خويش را در مقابل امكان انحرافهاى اخلاقى پنهان، بيمه كند. قسمتى از پند و اندرزهايى كه «اَشو زرتشت» به پيروان خود توصيه نموده را نقل مىكنيم، تا اين اقدام مهم «اشو زرتشت» بهتر نمايان گردد و حركت او در جهت تعالى و آموزش ريشههاى «حفظ حجاب» و بيان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهرى با عفّت باطن، روشنتر شود. او مىفرمايد: * اى نوعروسان و دامادان! روى سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهيد و گفتارم را به خاطر بسپاريد و با غيرت، در پى زندگانى پاك مَنشى برآييد. هر يك از شما بايد در كردار نيك و مهرورزى، بر ديگرى پيشدستى جويد تا آن زندگانى مقدس زناشويى، با خوشى و خرّمى همراه باشد. * اى مردان و زنان! راه راست را دريابيد و پيروى كنيد. هيچگاه گرد دروغ و خوشىهاى زودگذرى كه تباه كننده زندگىاند، نگرديد؛ زيرا لذّتى كه با بدنامى و گناه همراه باشد، همچون زهر كشندهاى است كه با شيرينى درآميخته و همانند خودش دوزخى است. با اينگونه كارها زندگانى گيتى خود را تباه مسازيد. * پاداش رهروان نيكى، به كسى مىرسد كه هوا، هوس، خودخواهى و آرزوهاى باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خويش چيره گردد. كوتاهى و غفلت در اين راه، پايانش جز ناله و افسوس، چيز ديگرى نخواهد بود. * فريبخوردگانى كه دست به كردار زشت مىزنند، گرفتار بدبختى و نيستى خواهند شد و سرانجامشان خروش و فرياد و ناله است؛ ولى زنان و مردانى كه به اندرز و راهنمايى من گوش فرا مىدهند، آرامش و خوشى زندگى بهرهشان خواهد بود و سختى و رنج از آنان دور خواهد گشت و به نيكنامى جاودانى خواهند رسيد. (3)
و در كتاب «وَنْدى داد» اين جمله به طور مكرّر آمده است: «كلام ايزدى است كه كردار زشت را نابود مىكند: از تو – اى مرد! – خواهش مىكنم پيدايش و فزونى را پاك و پاكيزه ساز! از تو – اى زن! – خواهش مىكنم تن و نيرو را پاك و پاكيزه ساز! آرزو دارم صاحب فرزند باشى و شير تو فراوان شود!». (4)در كتاب پوشاك باستانى ايرانيان در ذيل عنوان «پوشاك اقليتهاى ميهن ما» در مورد حجاب زنان زرتشتى چنين مىخوانيم: «اين پوشاك كه بانوان زرتشتى از آن استفاده مىكنند، شباهتى بسيار نزديك به پوشاك بانوان نقاط ديگر كشور ما دارد؛ چنانكه روسرى آنان از نظر شكل و طرز استفاده، نظير روسرى بانوان بختيارى است و پيراهن، شبيه پيراهن بانوان لُر در گذشته نزديك است و شلوار، از لحاظ شكل و بُرش، همان شلوار بانوان كُرد آذربايجان غربى است و كلاهك، همان كلاهك بانوان بندرى است». دين زرتشت، بر سه اصل اساسىِ، «انديشه نيك»، «گفتار نيك» و «كردار نيك» استوار گشته است. موبدان در تفسير انديشه و كردار نيك مىگويند: «يك زرتشتى مؤمن، بايد از نگاه ناپاك به زنان ديگر دورى جويد». در اندرز «آذرباد مار اسپند» موبد موبدان آمده است: «مرد بد چشم را به معاونت خود قبول مكن». (5)
حجاب در شريعت يهود
رواج حجاب در بين زنان قوم يهود، مطلبى نيست كه كسى بتواند آن را مورد انكار يا ترديد خود قرار دهد. مورّخين، نهتنها از مرسوم بودن حجاب در بين زنان يهود سخن گفتهاند، بلكه به افراطها و سختگيرىهاى بىشمار آنان نيز در اين زمينه تصريح كردهاند. در كتاب «حجاب در اسلام»، آمده است: «گرچه پوشش، در بين عرب مرسوم نبود و اسلام، آن را بهوجود آورد، ولى در ملل غير عرب، به شديدترين شكل، رواج داشت. در ايران و در بين يهود و مللى كه از فكر يهود پيروى مىكردند، حجاب، به مراتب شديدتر از آنچه اسلام مىخواست وجود داشت. در بين اين ملتها وجه و كفّين (= صورت و كف دستها) هم پوشيده مىشد. حتى در بعضى از ملتها سخن از پوشيدن زن و چهره زن نبود، بلكه سخن از قايم كردن زن بود و اين فكر را به صورت يك عادتِ سفت و سخت درآورده بودند». (6)ويل دورانت، كه معمولاً سعى مىكند موارد برهنگى يا احياناً تزيينات و آرايشهاى زنان هر قوم را با آب و تاب نقل كند تا آن را طبيعى جلوه دهد، در اين مورد مىگويد: «در طول قرون وسطا، يهوديان همچنان زنان خويش را با البسه فاخر مىآراستند، لكن به آنها اجازه نمىدادند كه با سر عريان به ميان مردم روند. نپوشاندن موى سر، خلافى بود كه مرتكب را مستوجب طلاق مىساخت. از جمله تعاليم شرعى يكى آن بود كه مرد يهودى نبايد در حضور زنى كه موى سرش هويداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد». (7)او در توصيف زنان يهودى مىگويد: «زندگى جنسى آنان علىرغم تعدّد زوجات، به طرز شايان توجّه، منزه از خطايا بود. زنان آنان دوشيزگانى محجوب، همسرانى ساعى، مادرانى پُرزا، و امين بودند و از آنجاكه زود وصلت مىكردند، فحشا به حدّاقل، تخفيف پيدا مىكرد». (8)در كتاب مقدّس يهوديان، موارد متعدّدى يافت مىشود كه به طور صريح و يا ضمنى، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تأييد قرار گرفته است. در برخى از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به كار رفته است كه نشانگر كيفيت پوشش زنان آن عصر است. اينك به پارهاى از آن موارد اشاره مىگردد.
پوشش كامل در مقابل نامحرم
در «سِفْر پيدايش» تورات، چنين مىخوانيم: و رفقه، چشمان خود را بلند كرد و اسحاق را ديد و از شتر خود فرود آمد. زيرا كه از خادم پرسيد: «اين مرد كيست كه در صحرا به استقبال ما مىآيد؟». و خادم گفت: «آقاى من است». پس بُرقعِ خود را گرفته، خود را پوشانيد. (9)
عدم تشبّه مرد و زن به يكديگر
در «تورات» آمده است: «متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد؛ زيرا هر كه اين كُند، مكروه يهوه (خداى تو) است». (10)
نزول عذاب در اثر آرايش دختران يهود براى بيگانگان
در «تورات» مىخوانيم: «و خداوند مىگويد از اين جهت كه دختران صهيون متكبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه مىروند و به ناز مىخراماند و به پاهاى خويش، خلخالها را به صدا مىآورند * بنابراين، خداوند فَرقِ سر دختران صهيون را كَلْ خواهد ساخت و خداوند، عورت ايشان را برهنه خواهد نمود * و در آن روز، خداوند زينت خلخالها و پيشانىبندها و هلالها را دور خواهد كرد*و گوشوارها و دستبندها و روبندها* و دستارها و زنجيرها و كمربندها و عطردانها و تعويذها را* و انگشترها و حلقههاى بينى را * و رداها و شالها و كيسهها را * و آينهها و كتانهاى نازك و عمامهها و بُرقعها را * و واقع مىشود كه: به عوض عطريات، عفونت خواهد شد و به عوض كمربند، ريسمان و به عوض موهاى بافته، كَلى و به عوض سينهبند، زنّار پلاس و به عوض زيبايى، سوختگى خواهد بود * مردانت به شمشير و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازههاى وى، ناله و ماتم خواهند كرد و او خراب شده، بر زمين خواهد نشست». (11)در تورات، از چادر و برقع و روبندهاى كه زنان با آن، سر و صورت و اندام خويش را مىپوشاندهاند، صريحاً نام برده شده است، كه نشانگر كيفيت پوشش زنان است. براى نمونه در كتاب «روت» مىخوانيم: «بوعز گفت: زنهار كسى نفهمد كه اين زن به خرمن آمده است. و گفت: چادرى كه بر توست، بياور و بگير. پس آن را بگرفت و او شش كيل جو پيموده بر وى گذارد و به شهر رفت». (12)در مورد عروس يهودا مىخوانيم: «پس رخت بيوگى را از خويشتن بيرون كرد. بُرقعى به رو كشيد و خود را در چادرى پوشيد و به دروازه عينايم كه در راه تمنه است، بنشست». (13)
لزوم پوشاندن سر از نامحرمان
ويل دورانت مىنويسد: اگر زنى به نقض قانون يهود مىپرداخت، چنانكه مثلاً بىآنكه چيزى بر سر داشت به ميان مردم مىرفت، و يا در شارع عام نخ مىرشت، يا بر هر سنخى از مردان، درد دل مىكرد، يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانهاش تكلّم مىنمود، همسايگانش مىتوانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهريهاى او را طلاق دهد. (14)او همچنين مىنويسد: … و به استعمال سرخاب و سرمه، نكوهيده مىشمردند. موافق بودند كه مرد، بايد براى پوشاك زن خويش سخاوتمندانه خرج كند؛ لكن غرض آن بود كه زن، خود را براى شوهر خويش بيارايد نه براى ساير مردها. (15)در كتاب «حكمة الحجاب و ادلة وجوب النّقاب»، براى تأييد اينكه منشأ حجاب زنان يهودى، وجوب حجاب در شريعت موسى(ع) بوده، به داستان حضرت موسى و دختران شعيب اشاره شده است كه در آن، حضرت موسى به آنان امر كرد تا پشت سر او حركت كرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدايت كنند. (16)
حجاب در مسيحيت
همانطور كه اشاره شد، اديان الهى، به خاطر تناسبشان با فطرت و احكام كلّى، جهت و شيوه واحدى دارند. در مسيحيت، همانند دين زرتشت و يهود، حجاب زنان امرى واجب به شمار مىآمده است. «جرجى زيدان»، دانشمند مسيحى در اينباره مىگويد: «اگر مقصود از حجاب، پوشانيدن تن و بدن است، اين وضع، قبل از اسلام و حتى پيش از ظهور دين مسيح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقى مانده است». مسيحيت نهتنها احكام شريعت يهود در مورد حجاب زنان را تغيير نداده و قوانين شديد آن را استمرار بخشيده است، بلكه در برخى موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأكيد بيشترى وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زيرا در شريعت يهود، تشكيل خانواده و ازدواج، امرى مقدّس محسوب مىشد و حتى در كتاب «تاريخ تمدن» آمده است كه: ازدواج در سن بيست سالگى اجبارى بود؛ اما از ديدگاه مسيحيت كه تجرّد، مقدس شمرده شده است جاى هيچ شبههاى باقى نخواهد ماند كه براى از بين رفتن تحريك و تهييج، اين مكتب، زنان را به رعايت پوشش كامل و دورى از آرايش و تزيين، به صورت شديدترى فراخوانده است. در اين ارتباط، نگاهى به «انجيل» مىاندازيم: «… و همچنين زنان خويشتن را بيارايند به لباس مُزيّن به حيا و پرهيز، نه به زلفها و طلا و مرواريد و رخت گرانبها* بلكه چنانكه زنانى را مىشايد كه دعواى ديندارى مىكند به اعمال صالحه *… ». (17)«همچنين اى زنان، شوهران خود را اطاعت نماييد تا اگر بعضى نيز مطيع كلام نشوند، سيرت زنان ايشان را بدون كلام دريابد * چونكه سيرت طاهر و خدا ترس شما را ببينند * و شما را زينت ظاهرى نباشد از بافتن موى و متحلّى شدن به طلا و پوشيدن لباس * بلكه انسانيت باطنى قلبى در لباس غير فاسدِ روح حليم و آرام كه نزد خدا گرانبهاست * زيرا بدينگونه، زنان مقدسه در سابق نيز كه متوكّل به خدا بودند، خويشتن را زينت مىنمودند و شوهران خود را اطاعت مىكردند * مانند ساره كه ابراهيم را مطيع بود و او را آقا مىخواند و شما دختران او شدهايد». (18)همچنين درباره وقار و امين بودن زن مىخوانيم: «و به همين گونه زنان نيز بايد با وقار باشند و نه غيبتگو؛ بلكه هوشيار و در هر امرى امين». (19)در روايات ما نيز چنين آمده است: حضرت عيسى فرمود: از نگاه كردن به زنان بپرهيزيد؛ زيرا شهوت را در قلب مىروياند و همين، براى ايجاد فتنه در شخصِ نگاه كننده كافى است. (20)
حواريون و پس از آنها پاپها و كاردينالهاى بزرگ كه دستورهاى دينى آنان از طرف كليسا و مذهب مسيحيت لازمالاجرا شمرده مىشد، با شدّتى هرچه تمامتر زنان را به پوشش كامل و دورى از آرايشهاى جسمى فرامىخواندهاند. دكتر «حكيم الهى» استاد دانشگاه لندن در كتاب «زن و آزادى» پس از تشريح وضعيت زن نزد اروپاييان، در مورد حكم پوشش و حجاب زن نزد مسيحيت، عقايد «كلمنت» و «ترتوليان»، (دو مرجع مسيحيت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو مىكند: «زن بايد كاملاً در حجاب و پوشيده باشد، الّا آنكه در خانه خود باشد؛ زيرا فقط لباسى كه او را مىپوشاند، مىتواند از خيره شدن چشمها بهسوى او مانع گردد. زن نبايد صورت خود را عريان ارائه دهد تا ديگرى را با نگاه كردن به صورتش وادار به گناه نمايد. براى زن مؤمن عيسوى، در نظر خداوند، پسنديده نيست كه نزد بيگانگان به زيور آراسته گردد و حتّى زيبايى طبيعى آن نيز بايد مخفى گردد؛ زيرا براى بينندگان خطرناك است». (21)تصويرهايى كه از پوشاك مسيحيان و مردم اروپا انتشار يافته است، به وضوح نشان مىدهد كه حجاب در بين زنان، كاملاً رعايت مىشده است. «براون و اشنايدر»، در كتاب «پوشاك اقوام مختلف»، برخى از تصاوير مربوط به زنان مسيحى را آوردهاند كه نشان مىدهد همگى آنها داراى لباسى بلند و پوشش سر مىباشند. (22)
حجاب در شريعت اسلام
اسلام كه آخرين آيين الهى و بالطبع كاملترين دين است و براى هميشه و همه بشريت، از طرف خداوند عالم، نازل شده است، لباس را «هديه الهى» معرفى نموده و وجوب پوشش زنان را با تعديل و انتظام مناسبى به جامعه بشرى ارزانى داشته است. از انحرافات و يا افراط و تفريطهايى كه پيرامون پوشش زنان وجود داشته است اجتناب نموده و در تشريح قانون، حدّ و مرزى متناسب با غرايز انسانى را در نظر گرفته است. در حجاب اسلامى، سهلانگارىهاى مضر و سختگيرىهاى بىمورد، وجود ندارد. حجاب اسلامى آنگونه كه غرب تبليغ مىكند، به معناى حبس زن در خانه يا پردهنشينى و دورى از شركت در مسائل اجتماعى نيست؛ بلكه بدين معناست كه زن در معاشرت خود با مردان بيگانه، موى سر و اندام خود را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمايى نپردازد. با توجّه به غريزه قدرتمند جنسى، احكام و دستورهاى اسلام، تدابيرى است كه خداوند براى تعديل و رامكردن و همچنين ارضاى صحيح اين غريزه، تشريح فرموده است.
حجاب در قرآن كريم
در قرآن كريم، آياتى چند به طور صريح، در مورد وجوب حجاب و حد و كيفيت آن نازل شده است. در سوره نور، طى آيه مفصّلى آمده است: «… و به مردان مؤمن بگو كه چشمهاى خود را فروپوشند و نيز دامان خويش را، كه براى ايشان پاكيزهتر است. همانا خداوند به آنچه انجام مىدهند، آگاه است. و به بانوان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو پوشند و عورتهاى خود را از نگاه ديگران پوشيده نگاه دارند و زينتهاى خود را جز آن مقدارى كه ظاهر است، ننمايند و زينتهاى خود را آشكار نسازند، مگر براى شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، زنان هم كيششان، كنيزانشان، مردان سفيهى كه تمايلى به زنان ندارند، و يا كودكانى كه از امور جنسى بىاطلاعاند (غير مميز). و پاهاى خود را بر زمين نكوبند تا زينتهاى پنهانشان آشكار شود. و همگى بهسوى خداوند بازگرديد، اى مؤمنان! باشد كه رستگار شويد». (23)همچنين در سوره احزاب آمده است: «اى پيامبر! به همسران و دختران خويش و بانوان با ايمان بگو كه روپوش خود را برگيرند تا به عفاف و حُريّت شناخته شوند و مورد آزار و تعرّض هوسرانان قرا نگيرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است». (24)«اى زنان پيامبر! شما اگر تقوا داشته باشيد، همانند ديگران نيستيد. بنا براين، هرگز نرم و نازك با مردان، سخن مگوييد تا آنكه دلش بيمار است، به طمع افتد. بلكه متين و نيكو سخن بگوييد و خانه را منزلگاه خويش قرار دهيد و هرگز مانند دوره جاهليت نخستين،(براى نامَحرمان) آرايش و خودآرايى نكنيد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و رسولش اطاعت نماييد». (25)
حجاب در روايات
پيامبر گرامى اسلام(ص) و معصومين(ع) علاوه بر تأكيداتى كه بر رعايت حجاب داشتهاند، با ارائه دستورالعملهايى، جامعه اسلامى را بهسوى تهذيب و پاكى، رهنمون گشتهاند كه در اين قسمت، برخى از آنها را نقل مىكنيم.
پرهيز از پوشش بدن نما و نازك
روزى، اسماء – كه خواهر زن پيامبر بود – ، با جامه بدننما و نازكى به خانه پيامبر آمد. پيامبر، روى خود را از او برگرداند و فرمود: اى اسماء! زن، وقتى به حدّ بلوغ رسيد، نبايد جايى از بدن و اندامش ديده شود، مگر صورت و دستها». (26)
نهى از آرايش و استعمال عطر در خارج از خانه
پيامبر، در ضمن حديثى، نهى فرمودند از اينكه زن، براى ديگران، خود را بيارايد، و فرمود: «اگر براى غير شوهر، خود را آرايش نمود، لازم است خداوند او را با آتش بسوزاند». (27)
پرهيز زنان از شبيه ساختن خود به مردان
پيامبر(ص) فرمود: خداوند، مردانى را كه شبيه زن مىشوند و زنانى را كه خود را شبيه مرد قرار مىدهند، نفرين كرده است». (28)امام باقر(ع) نيز، در ضمن حديثى فرمودند: «جايز نيست كه زن، خود را شبيه مرد نمايد؛ زيرا پيامبر، مردانى را كه مشابه زنان مىشوند و همچنين زنانى كه خود را شبيه مردها قرار مىدهند، نفرين كرده است». (29)در قرآن و روايات، علاوه بر دستورهايى كه در مورد حفظ حجاب زنان آمده است، مسئوليتهايى نيز به مردان واگذار شده است كه ذيلاً به آنها اشاره مىگردد:
عفّت نسبت به زنان مردم
پيامبر فرمود:
«نسبت به زنان مردم، عفيف باشيد تا زنان شما عفيف بمانند». (30)دورى از چشمچرانىاز امام صادق(ع) نقل شده كه مىفرمايد: «چشم چرانى، تيرى است مسموم از تيرهاى شيطان؛ چه بسا، نگاهى كه حسرتهاى طولانى را درپى دارد». (31)
در نگاه فقيهان و دانشمندان مسلمان
همانطور كه اشاره شد، حجاب، از ضروريات اسلام است و تمام فِرَق اسلامى، آن را واجب مىدانند، و در اينكه زنان بايد به هنگام اداى نماز و در حضور مردان بيگانه، موى سر و تمامى اندام خود را به استثناى صورت و دستها (از مچ به پايين) بپوشاند، اتفاق نظر دارند؛ البته شافعيان و برخى از علماى شيعه پوشاندن صورت را نيز در حضور بيگانگان، لازم شمردهاند. پايان اين نوشتار را به پرسشى از امام خمينى(ره)، در مورد حجاب و حد آن، و پاسخ ايشان، كه مىتواند نشانگر نظرات دانشمندان مسلمان باشد، اختصاص مىدهيم: آيا حجاب از ضروريات اسلام است و منكر آن و كسانى كه به اين دستور الهى مخصوصاً در جامعه اسلامى بىاعتنايى مىكنند، چه حكمى دارند؟اصل حكم حجاب از ضروريات است و منكر آن، حكمِ منكر ضرورى را دارد و منكر ضرورى، محكوم به كفر است، مگر اينكه معلوم باشد كه منكر خدا يا رسول نيست. حدود حجاب اسلامى براى بانوان چيست؟ براى اين منظور، لباس آزاد و شلوار و روسرى كفايت مىكند؟ و اصولاً چه كيفيتى در لباس و پوشش زن در برابر افراد نامحرم بايد رعايت شود؟واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت و دستها تا مچ، از نامحرم پوشيده شود و لباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند، مانعى ندارد؛ ولى پوشيدن چادر، بهتر است و از لباسهايى كه توجّه نامحرم را جلب كند، بايد اجتناب شود. (32)
بررسى نهايى
از بررسى و مقايسه حد و كيفيت حجاب در اديان چهارگانه استنباط مىگردد كه حجاب در اديان ديگر، نسبت به اسلام از شدّت بيشترى برخوردار بوده است. به طور مثال، پوشاندن صورت، گرچه در زمان زرتشت معمول نبوده و بعد از او در ميان زرتشتيان معمول شده است، اما طبق آنچه گذشت، چادر و روبنده از اركان اخلاقى مسيحيان و يهوديان محسوب مىشده است؛ درحالىكه بنابر نظر اكثر فقهاى اسلامى، پوشاندن صورت واجب نيست. لزوم كنارهگيرى كامل زن در حيض در دين زرتشت، محق دانستن مرد در طلاق زنى كه صدايش در كوچه شنيده شده بدون پرداخت مهريه از طرف دين يهود، ركن بودن چادر و روبند و ذكر نام آن دو به طور صريح در كتاب مقدّس مسيحيان و وجوب سكوت زن نزد بيگانه و در كليسا از طرف مسيحيت، بهترين گواه بر اين مطلب است. بنابراين، نهتنها اسلام واضع قانون حجاب نبوده است، بلكه در جهت جلوگيرى از افراط و تفريطهايى كه در طول تاريخ در مورد حجاب به وجود آمده بود، به قانونمند كردن و تنظيم آن همت گماشته است و آن را به صورتى متعادل، صحيح و متناسب با فطرت انسانى زن و غيرتمندى مرد، ارائه نموده است.
پي نوشت های این قسمت :
- تورات، سفر پيدايش، باب 3، آيات 6 – 8 و 20 – 21. 2.
- سوره اعراف، آيه 22. 3.
- يسنا، ص 53، پندهاى 5 – 8 به نقل از: آموزشهاى زرتشت پيامبر ايران، رستم شهرزادى، انجمن زرتشتيان، آبان 76. 4.
- وندى داد، ص 275، بند 10.
- سالنماى 1372، انجمن زرتشتيان تهران، ص 10.
- حجاب در اسلام، ابوالقاسم اشتهاردى، ص 50.
- تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 12، ص 62.
- همان، ص 63.
- سفر پيدايش، باب 24، فقره 64 و 65. به گفته مرجع مذهبى يهوديان ايران «خاخام اوريل داودى»، منشأ و وجوب حجاب در شريعت يهود، مستند به همين فقره است.
- تورات، سفر تثنيه، باب 22، فقره 5.
- تورات، كتاب اشعياء نبى، باب سوم، فقره 16 – 26.
- تورات، كتاب روت، باب دوم، فقره 8 – 10.
- تورات، سفر پيدايش، باب 38، فقره 14 و 15.
- تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 12، ص 30.
- همان، ص 31.
- ر. ك: حكمة الحجاب وادلة وجوب النقاب، ص 252.
- انجيل، رساله پولس به تيموناؤس، باب دوّم، فقره 9 – 15.
- انجيل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره 1 – 6.
- انجيل، رساله پولس رسول به تيموناؤس، باب سوم، فقره 11.
- سفينة البحار، ج 2، ص 596.
- زن و آزادى، حكيم الهى، ص 53.
- پوشاك اقوام مختلف، براون و اشنايدر، ص 116.
- سوره نور، آيه 31.
- سوره احزاب، آيه 59.
- سوره احزاب، آيه 32.
- سنن ابى داود، ج 2، ص 383.
- بحارالأنوار، ج 103، ص 242.
- همان جا.
- همان، ص 258.
- وسايل الشيعة، ج 14، ص 141.
- همان، ج 14، ص 138.
- احكام بانوان، محمد وحيدى، ص 37.
عالمان مشعل داران هدایت و جانشینان انبیا ء
عالمان و مشعل داران هدايت و جانشينان انبيا پوشش زن را فرمان خدا و سنتي ارزشمند مي دانند و زنان مسلمان حجاب را چتر مصونيت و مايه افتخار و عزت خويش مي شناسند.
و از سوي ديگر استعمارگران اين سنت الهي اسلامي را بزرگترين مانع سر راه خود جهت نفوذ در بلاد اسلامي شناخته از آنگاه كه پا به كشورهاي اسلامي نهادند اين سنت والا و ارزشمند را مورد تهاجم قرار دادند و آشكار و پنهان با حجاب مبارزه كردند. آنان با از بين بردن حجاب، نيمي از امت اسلامي را در كمند وابستگي به سياست هاي شيطاني خود گرفتار و زمينه انحراف و استثمار را براي همگي فراهم كردند.
در سالهاي 46 و 1345ه .ق مطابق 6 و 1305 ه .ش استعمار پايدار جهت پياده كردن نقشه هاي شوم خويش رضاخان را از ايران و آتاتورك را از تركيه و امان الله خان را از افغانستان به اروپا فرا خواندند و طي يك سفر سياحتي تفريحي مغز آنان را شستشو دادند و سپس جهت اجراي مقاصد شوم خود آنان را به كشورهاي اسلامي برگرداندند تا آرام آرام سنگر حجاب را نابود كنند و بعد هم اهداف شيطاني ديگر خويش را به مرحله اجرا گذارند.
آهنگ اسارت زن
در راستاي آن حركت استعماري رضاخان در نوروز همان سال روزي به همراه خانواده خويش به شهرستان قم آمد و در جوار حرم ملكوتي فاطمه معصومه(س) در مراسم تحويل سال – نوروز – شركت نمود. لكن خانواده او و زنان همراه روسري ها را عقب زده و با بي حجابي ايستادند تا راه را بر ديگران باز كنند. لكن عالم آگاه و شجاع و دلسوز حضرت آيت الله شيخ محمدتقي بافقي كه از وضعيت با خبر شد طي اطلاعيه اي خطاب به رضاخان و همراهانش چنين نوشت و اطلاعيه معظم له بر در و ديوار قم نصب گرديد:
«شما چه كساني هستيد؟! اگر از غير دين اسلام هستيد در اين مكان شريف چه مي كنيد؟! و اگر مسلمانيد در حضور چندين هزار جمعيت در غرفه حرم چرا «مكشفة الوجه و الشعر» نشسته ايد؟»رژيم رضاخان آيت الله بافقي را دستگير كرد و به تهران برد و پس از پنج ماه حبس در زندان شهرباني مركز در تهران او را در منزل تحت نظر و كنترل نگه داشتند.
رژيم مزدور پهلوي مبارزه با حجاب را ادامه داد و براي اجراي آن هدف، جشن هايي در شيراز در سال 1353ه .ق 1313ه . ش برگزار كرد. اين مجلس در مدرسه شاهپور توسط ميرزا علي اصغرخان حكمت شيرازي (وزير معارف و فرهنگ) منعقد گرديد و روز پنج شنبه بعدازظهر (ذي حجة) حدود 30 – تا 40 نفر زن و دختر بدون چادر به رقص و پايكوبي پرداختند در تهران در ميدان جلاليه با حضور رئيس الوزراء (ذكاءالملك فروغي) دخترهاي مدارس را بدون چادر و بي حجاب جمع كردند و متينگ خاصي را انجام دادند، در جمع آنان گفته شد: نسلي بايد پرورش يابد كه قبله گاهش «غرب » باشد و زيارتگاهش «لندن ».
قضاياي كشف حجاب بر صفحات روزنامه ها نقش بست و هر روز دست به دست مي گشت: آيت الله سيدعبدالله شيرازي از شيراز به قم آمد و با آيت عظام مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري و سيد احمد خوانساري و حاج ميرزا مهدي بروجردي ملاقات كرد و سپس به مشهد رفت و در مشهد با آيت الله حاج آقا حسين قمي ملاقات نمود. معظم له(ره) مي گويد: روزنامه ها در جلو ايشان گذاشته شده بود، راجع به قضاياي تدريجي كشف حجاب و جشنواره هاي آن در شيراز، تهران، مازندران و … صحبت شد و حركت ضد اسلامي رضاخان و عوامل آن مطرح گرديد، حاج آقا حسين قمي متاثر شد و گريه زيادي كرد و فرمود:
«امروز اسلام فدايي مي خواهد و من حاضرم فدا شوم.» بعد فرمود:
من مي روم تا با اين شاه صحبت بكنم، شايد كه او را از تصميمش منصرف گردانم، شما مردم را بايد آگاه كنيد و هشيار نماييد كه توطئه عظيمي در كار است. بعد از آن حاج آقا حسين قمي به همراه دو فرزندش حاج آقا سيدمهدي و حاج آقا سيدسميع به تهران رفتند و مستقيما با رضاشاه وارد مذاكره شدند، معظم له قبلا هم تلگراف تندي براي رضاشاه فرستاده بود. بعد از گفتگو وي را در شهرري (شاه عبدالعظيم) گرفتند و در باغ «سراج الملك » بازداشت كردند و ممنوع الملاقاتش نمودند.
در پي تهاجم فرهنگي رژيم شاه و مزدور پهلوي به سنگر حجاب و پوشش زن مسلمان به پشتوانه استعمار غرب، مراجع بزرگ تقليد ايستادند و موضع صريح خويش را اعلان داشتند.
در مشهد آيات عظام همچون آيت الله شيخ هاشم قزويني و ميرزاحسين فقيه سبزواري و سيديونس اردبيلي و شيخ علي اكبر نهاوندي و شيخ آقابزرگ شاهرودي و شيخ ابوالحسن شيرازي و شيخ حسن كاشي و … در اين نهضت بزرگ شركت داشتند و به پشتيباني همين امر انبوه جمعيت مردم مسلمان و زنان آزاده روزي در مسجد وكيل شيراز جمع شدند و روزي در صحن مطهر حضرت معصومه(س) و روزي هم در مسجد جامع گوهرشاد مشهد در جوار بارگاه ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع) اعتراض خويش را به سياست هاي طاغوت در زمينه حجاب زدايي اعلام داشتند.
حماسه جامع گوهرشاد
پس از دستگيري و بازداشت آيت الله حاج آقا حسين قمي در مشهد وضع متشنج گرديد مسجد گوهرشاد محل اجتماع مردم و سخنرانان متعهد و دلسوز عليه كشف حجاب وكلاه «بين المللي » يا به عبارتي ديگر فرهنگ منحط تحميلي نظام شاهنشاهي گرديده بود. خطباي معروف امثال شيخ مهدي واعظ خراساني و شيخ عباسعلي محقق و شيخ شمس نيشابوري و شيخ محمد قوچاني و … در آن روزها برفراز منبر گوهرشاد (به نام منبر صاحب الزمان(ع)) مي نشستند و به مردم آگاهي و بيداري مي دادند.
صبح روز جمعه دهم ربيع الثاني 1354 ه .ق برابر با 20 تيرماه 1314 ه .ش مسجد گوهرشاد شور و حال ديگري داشت جمعيت فراواني به همراهي علما در آنجا اجتماع كرده بودند از سوي ديگر رضاخان قزاقان را در مشهد مستقر كرد تا مردم را متفرق نمايند آنان وارد عمل شدند و بر روي مردم بي محابا آتش گشودند و حدود يكصد و پنجاه نفر را كشته و زخمي كردند لكن مردم متفرق نگشتند و مقاومت كردند و در برابر آنان ايستادند. در پي آن مقاومت قشون قزاقان عقب نشيني كرده كه در همين موقع تلگرافي مبني در دفاغ از اسلام به شاه مخابره شد و هشت نفر از عالمان و آيات عظام بر آن امضا كردند همانند مرحوم آيت الله سيديونس اردبيلي و سيدعبدالله شيرازي و …
پس از هجوم قزاقان و كشته و زخمي شدن عده اي در روز جمعه مردم اطراف مشهد با داس و بيل و چهار شاخ و اسلحه سرد به طرف مسجد سرازير شدند مسجد پر از جمعيت شده بود، زنان شجاع و آزاده مسلمان تقاضاي شركت در آن تظاهرات بزرگ داشتند كه در مسجد پيرزن چادر زدند و آنان نيز حضور پيدا كردند مرحوم نواب احتشام رضوي براي زنان سخنراني كرد.
روز شنبه 11 ربيع الثاني 1354 ه .ق فرا رسيد در و ديوار مسجد گوهرشاد پر از جمعيت بود. شعارهاي ضد سلطنت و ضد حجاب زدايي فضاي مسجد را پر كرده بود آنان سرود مقاومت سر مي دادند و وحشت عجيبي در ميان نيروهاي دولتي ايجاد كرده بودند، تلگراف خانه مشهد محل رفت و آمدهاي شتابزده اي شد كه آنان با مردم چه كنند آيا مسجديان را تار و مار كنند و همه را نابود نمايند و يا با اين وضع صبر كنند منتظر اوامر ملوكانه بودند.
نتيجه آن تماس ها اين شد كه سران لشكر و فرماندهان شهرباني و آگاهي نيروهاي خود را آماده كنند و قزاقان در جاهاي حساس شهر و نقاط مهم مسجد گوهرشاد مستقر شوند و مسلسل هاي سنگين را بر بام هاي مشرف بر مسجد بگذارند و شايع نمايند اين سازماندهي جهت حفاظت از بانكها و اماكن دولتي است. اسدي نايب التولية رضاشاه كه از نقشه كشتار مطلع بود و چون مي دانست كه عده اي از مجتهدين و خطباء بزرگ در ميان مسجدند چنانچه آنان كشته شوند خراسان و چه بسا ايران يكپارچه آتش خواهد شد. شب يكشنبه در صدد برآمد آنان را با حيله اي از مسجد خارج كند لذا به دروغ پيام فرستاد كه تلگراف شما را اعليحضرت همايوني پاسخ داده براي مذاكره به داخل كشيكخانه تشريف بياوريد. آنها را از ميان جمعيت بيرون بردند و سپس راه برگشت را بر آنان بستند و از مسجد هم خارجشان نمودند.
شب يكشنبه از نيمه گذشت. در نيمه هاي آن شب شيخ محمدتقي بهلول سخناني را در دفاغ از اسلام مطرح كرد و رژيم شاه را فاسد دانست. خون مردم غيور و شجاع به جوش آمده بود شعارهايي بر عليه سلطنت فاسد سر مي دادند در آن هنگام از سوي ماموران مزدور داخلي آرامش مردم برهم زده شد. درگيري داخلي آغاز گشت و فشاري فوق العاده بوجود آمد. از سوي ديگر فرمانده سفاك قشون شرق سرلشكر «ايرج مطبوعي » با غروري خاص دستور آتش توپها و مسلسلهاي .ق زنده گردد. توپهاي مستقر در خيابانهاي «تهران » و مسلسلهاي سنگين اطراف توسط قزاقان رضاخاني به غرش درآمد سنگين راصادر كرد گويا روسيه تزار بار ديگر به سركردگي ژنرال «روكو» وارد عمل شده و فجايع سال 1330 ه و براي فتح مسجد گوهرشاد پس از صداي شيپور به آن سوي حركت كردند دژخيمان از خدا بي خبر پاي به درون خانه خدا گذاردند و به هيچ كس رحم ننمودند و به قول خودشان «كاري كردند كه روسها نكردند». صبحگاهان كه سپيده دميد فريادهاي ياالله و ياعلي و ياصاحب الزمان از آن كشتگان مظلوم خاموش گشته و به صورت خون بر در و ديوار مسجد نقش بسته بود اينك قزاقان فاتح بر روي هزاران كشته پاي مي گذارند و خود را غالب مي دانند ولي غافل از آنكه محكوم و مغلوبند و آينده از آن بندگان صالح و نمازگزار است «و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون »زود است بدانند ستمكاران كه بر سرشان چه خواهد آمد.
«كتب الله لاغلبن انا و رسلي »
خداوند سبحان پيروزي برستمكاران را براي خويش و فرستادگانش نوشت و آن را حتمي نمود.
آري، رضاخان مزدور به حمايت انگليس خبيث براي جا انداختن فرهنگ بي عفتي و فحشا غرب بين دو تا پنج هزار نفر از مؤمنين را در مسجد گوهرشاد به خاك و خون كشيد و به گفته بعضي از شاهدان عيني روز يكشنبه 12 ربيع الاول 56 كاميون جنازه را از مسجد و اطراف آن برگرفتند و در محله خشتمالها و باغ خوني مشهد در گودالي ريختند. در ميان جنازه هاي شهدا بعضي از زخمي هاي زنده را نز دفن كردند. و بعد هم بيش از هزار و پانصد نفر از روحانيون و مردم را بازداشت نمودند و به زندان انداختند، عده اي هم متواري شدند كه بعدا از ايران به سوي نجف اشرف و جاهاي ديگر گريختند و فراري گشتند.
استعمار جهاني و رضاخان مزدور بر اين گمان بودند كه با آن كشتار عظيم و جنگ رواني مي توانند فرياد مقاومت ملت و روحانيت بيدار و هوشيار شيعه را خاموش و ايران اسلامي را فرنگستان كنند، لكن برخلاف خيال هاي شيطاني تئوريسين هاي غربي و وابسته به نظام منحط پهلوي مردم غيور و شجاع و شهيدپرور ايران اسلامي به رهبري رجعيت شيعه بويژه امام خميني – رضوان الله عليه – سرانجام سرود مقاومت و پيروزي سرداد و امروز ميليونها زن شجاع و بيدار و آگاه و علاقه مند به سرنوشت خود در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي با حجاب خويش مانع نفوذ استكبار گرديده و صلاح و سداد و عفاف و آرامش را به جامعه خود باز گردانده اند.
در پايان بايد توجه كرد كه ياد حماسه آفرينان گوهرشاد در ديده ها و قلب ها از مصاديق روشن احياي فرهنگ ارزشمند اسلامي است و انتقال آن به نسل هاي آينده از وظايف اوليه جامعه انقلابي ماست.
مسؤولين محترم استان خراسان بويژه طلايه داران آستان قدس رضوي مي توانند محل دفن شهداي حماسه حجاب را با ستون يادبود و يا مجسمه اي از بانوي محجبه و يا … زنده بدارند و در ابقاء آن سهم بسزايي داشته باشند. از اين خاطره دلسوز و از اين دفاع مقدس 62 سال مي گذرد و امروز هم شاهدان زنده فراواني دارد كه آنان مي توانند در نام و نشان محل كمك كنند و اين عمل خداپسندانه دل آنان و همه مؤمنان را مسرور خواهد نمود
حجاب، ارزش يا روش
منبع: كتاب نقد۱۷-فمينيزم – زمستان ۱۳۷۹
كساني كوشيدهاند از طريق فاصله انداختن ميان ارزشها با روش تحقق عيني آنها، ميان حجاب با عفاف، تفكيك نموده و حجاب را غير ضروري ميخوانند و حفظ عفت را بدون حجاب نيز ممكن ميدانند. اينك ما اين تلاش را ارزيابي ميكنيم:
تحليل واژه:
-1 معناي لغوي: عفاف با فتح حرف اول، از ريشه “عفت” است و راغب اصفهاني در مفردات(1) خود، عفت را معني ميكند:
«العفة حصول حالةٍ للنفس تمتنع بها عن غلبة الشهوة».
(عفت، پديد آمدن حالتي براي نفس است كه به وسيلة آن از فزون خواهي شهوت جلوگيري شود).
طريحي نيز در مجمع البحرين(2) ميآورد:
«عَفَّ عن الشيِء اي امتنع عنه فهو عفيفٌ».
(عفاف از چيزي ورزيد يعني از آن امتناع ورزيد پس او عفيف است).
و ابن منظور در لسانالعرب(3) مينويسد:
«اللفة: الكف عما لا يحل و لايجمل».
(عفت: خويشتن داري از آنچه حلال و زيبا نيست).
شرتوني لبناني نيز در اقرب الموارد(4) مينويسد:
«عَفٍّ الرجل: كَفَّ عما لا يحل و لا يجمل قولاً او فعلأ وامتنع». (عفاف ورزيد يعني در گفتار و كردار از آنچه حلال نيست دوري جست و خويشتنداري نمود).
پايه عفاف، خويشتنداري است و ردپايي از جنسيت يا اختصاص به جنس خاص (زن) در معني لغوي عفاف، وجود ندارد.
-2 معناي عرفي: در ادب پارسي، “عفاف” از نظر معنا و گويش، تفاوت يافته است.
در لغتنامة دهخدا(5) چنين آمده است:
«عفاف: پارسايي و پرهيزگاري، نهفتگي، پاكدامني، خويشتن داري».
دكتر معين در فرهنگ فارسي معين(6) آورده است:
«عفاف: پارسايي، پرهيزگاري، پاكدامني، در تداول غالباً به كسر اول تلفظ ميكنند.»
بنابراين در گويش فارسي، عفاف به كسر اول و به معني “پاكدامني” به كار ميرود.
-3 معناي اصلاحي: در تفكر اسلامي، عفاف، واژهاي با بار معنايي خاص برگرفته از آيات و روايات، و گونهاي منش است همراه با كُنِش رفتاري و گفتاري.
عفاف در قرآن: در قرآن چهار بار از ريشة عفاف، استفاده شده است:
-1 سورة بقره – 273: «يحسبهم الجاهل اغنياًء من التعفف»؛
(نا آگاه گمان ميبرد كه اينان توانگرند زيرا عفاف ميورزند). در اين آيه، كنش بزرگ منشانه، عفاف است، خويشتنداري، عزت نفس و امتناع از دست نياز دراز كردن.
-2 سورة نسأ – 6: دربارة شناخت زمان رشد و بلوغ يتيمان، به سرپرستان سفارش ميكند كه از دست يازي به اموال يتيمان خودداري كنند و عفاف ورزند. اين آيه نيز خويشتنداري را عفاف را خوانده است.
-3 سورة نور – 32: «وليتعفف الذين لا يجدون نكاحاً حتي انعمهم الله من فضله»؛ (و كساني كه اسباب زناشويي نمييابند، پاكدامني ورزند تا آنكه خداوند از بخشش خويش توانگرشان گرداند). در اين آيه خويشتنداري (استعفاف) را به رام كردن قوة جنسي اطلاق فرموده است.
-4 سورة نور – 60: «و القواعد من النسأ اللا تي لا يرجون نكاحأ فليس عليهن جناحُ ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينةٍ و ان يستعففنَ خيرٌ لهن والله سميعٌ عليمٌ.»؛ (و زنان يائسهاي كه اميد زناشويي ندارند، گناهي نيست كه جامهها (چادرها)يشان را فروگذارند به شرط آنكه زينت نمايي نكنند و اگر پاكدامني بورزند (و چادر را فرو نگذارند) بهتر است و خداوند، شنواي داناست(7)».
در زبان پارسي، از خويشتنداري در امور جنسي و شره نبودن، به پاكدامني تعبير ميكنند كه بخشي از گسترة معنايي “عفاف” است زيرا عفاف، مطلق خويشتنداري را گويند همانگونه كه در آيات ياد شده، از خويشتنداري در امور اقتصادي و مالي نيز با كلمة استعفاف و تعفف، ياد شده است.
اينك آيا ميتوان گفت: عفاف، صرفاً همان حالت دروني و نفساني است و به بروز خارجي و اجتماعي آن حالت نفساني، ربطي ندارد؟! از منظر قرآن، چنين نيست بلكه به دليل اهميت نحوة بروز عفاف، اين واژه، به «ظهور خويشتنداري» نظر دارد. در آية نخست، حالت رفتاري مسلمان فقير را به نمايش ميگذارد كه چگونه خود را بينياز جلوه ميدادند، با رفتاري عفيفانه و بزرگ منشانه.
در آية دوم، دست يازي به اموال يتيمان را غير عفيفانه، معرفي ميكند. در سومين آيه، خويشتنداري و مراقبت از فرو رفتن در شهوات جنسي را استعفاف ميداند و آية چهارم، زنان سالخورده را سفارش ميكند كه عفاف ورزند و چادر از سر فرو نگذارند، يعني عفاف را برابر با «حجاب» گرفته است. بنابراين عفاف از منظر تفكر اسلامي، هم روية دروني دارد كه حالتي نفساني جهت كنترل و جهتدهي به شهوت (كشش و اشتياق) است و هم رويهاي بيروني كه نشانههايش در رفتار و گفتار هويدا ميشود تا حالت درون را به نمايش گذارد. در روايات اسلامي نيز “عفاف” به معني “خويشتنداري” است كه در كردار و گفتار آشكار باشد.
مرحوم شيخ عباس قمي در سفينه البحار(8)آورده است:
«و يطلق في الاخبار غالباً علي عفة الفرج و البطن و كفها عن مشتهياتهما المحرمه». (در روايات، عفاف، بيشتر به معني خويشتنداري نسبت به شكم و شهوت به كار ميرود، و بازداشتن ايندو از فزون خواهي حرام).
علي(ع) ميفرمايند:
«العفاف زهادة»(9)؛ (عفاف زهد ورزي و خويشتنداري است).
و «العفة تضعف الشهوة»(10)؛ (خويشتنداري شهوت را ناتوان ميسازد).
رابطة “عفت” با “شهوت”: در روايات و آيات، ميان «شهوتپرستي» و «عفت»، تقابل جدي برقرار شده و به دينداران، آموزش داده ميشود كه شهوتپرستان، عفيف نيستند ولي به نظر ميرسد كه معمولاً تنها بخشي از گسترة معنايي شهوتپرستي، مورد نظر برخي دينداران واقع شده است.
معناي لغوي “شهوت”: راغب در مفردات(11) مينويسد:
«اصل الشهوه نزوعُ النفس الي ما تريده و ذلك في الدنيا ضربان، صادقة و كاذبة. فالصادقة ما يختل البدن من دونه كشهوة الطعام عند الجوع و الكاذبة ما لا يختل من دونه». (اصل شهوت، كه كشش و اشتياق نفس است به آنچه اراده كند، در دنيا بر دو گونه است: حقيقي و غيرحقيقي؛ اشتياق حقيقي آنست كه بدن بدون تأمين آن آسيب ميبيند؛ همانند اشتياق به غذا هنگام گرسنگي. و اشتياق به كاذب آنست كه بدن بدون تأمين آن آسيب نميبيند).
طريحي در مجمع البحرين(12) ميآورد:
«الشهوات بالتحريك جمع شهوة، و هي اشتياق النفس الي شييء». (شهوات جمع شهوت، به معني اشتياق نفس به چيزي است).
دهخدا در لغتنامه(13) مينويسد:
«شهوت: آرزو و ميل و رغبت و اشتياق و خواهش و شوق نفس و حصول لذت و منفعت»
و فريد وجدي(14) در دائرة المعارف تعريف ميكند:
«الشهوه حركة النفس طلباً للملائم»؛ (شهوت حركت نفس است در جستجوي آنچه موافق و سازگار است) .
اين معني، جنبة عملي «شهوت» را نيز دربردارد در نتيجه، شهوت، معنايي عام دارد.
در اصطلاح قرآن(15) نيز شهوت به معني عام به كار ميرود:
«زين للناس حب الشهوات من النسأ و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاعٌ الحيوة الدنيا…»؛
(عشق به خواستينها از جمله زنان و فرزندان و مال هنگفت اعم از زر و سيم و اسبان نشاندار و چارپايان و كشتزاران، در چشم مردم آراسته شده است: اينها بهرة زندگاني دنياست).
معناي اصطلاحي شهوت: غالباً به خواهش و اشتياق جنسي انسان، شهوت گفته ميشود و شهوتراني را در بخش كوچكي از گسترة اميال نفس به كار ميبرند حال آنكه در تحليل قرآن و روايات، «شهوت به معني عام» در برابر «عفت به معني عام» قرار دارد. خواهش نفس و تلاش براي برآوردن آن ميل، در برابر خويشتنداري در طاعت خواهشهاي نفساني است. انسان شهوتپرست از كردار و گفتارش پيداست. از كوزه، همان برون تراود كه در اوست. انسان عفيف و با اصالت نيز از سخن و كنش او هويدا است. عفاف، تنها پاكدامني جنسي نيست. شهيد مطهري در “تعليم و تربيت در اسلام” ميگويند:
«عفاف يعني آن حالت نفساني يعني رام بودن قوه شهواني تحت حكومت عقل و ايمان. عفاف و پاكدامني يعني تحت تأثير قوة شهواني نبودن، شره نداشتن. يعني جزو آن افرادي كه تا در مقابل يك شهوتي قرار ميگيرند بياختيار ميشوند، و محكوم اين غريزة خود هستند، نبودن. اين معني عفاف است.»
ويژگيهاي مفهوم عفاف:
عفاف و خويشتنداري، در برابر فزون خواهي شهواني و كشش نفساني، چه ويژگيهائي دارد:
-1 خصلتي انساني است.
-2 حالتي دروني است.
-3 نشانههاي بيروني دارد.
-4 در رفتار و گفتار بروز ميكند.
5 – با رفتار و نشانههاي متناقض، سازگار نيست.
-6 نه از موضع ناتواني بل از بلنداي عزت و اقتدار، صورت ميبندد.
عفاف، خويشتنداري با علائم و نشانههاي رفتاري و گفتاري است و وجود آن بستگي به وجود نشانههاي آن دارد پس حفظ عفاف بدون رعايت نشانههاي آن ممكن نيست. عفت نميتواند يك امر صرفاً دروني باشد و هيچ علامت بيروني نداشته باشد. بخشي از تفاوت در نشانههاي خويشتنداري زن و مرد، از تفاوت در خلقت آنها سرچشمه ميگيرد و يكي از نشانههاي عفاف، پوشش است. عفاف بدون رعايت پوشش، قابل تصور نيست. نميتوان به زن يا مردي، «عفيف» گفت در حالي كه عريان يا نيمه عريان در انظار عمومي ظاهر ميشود گرچه تفاوت رفتارهاي انساني و حيواني، ريشه در تفاوت خلقت و فطرت، گرايشها و منشها دارد. در اسلام از نشانههاي برجستة «عفاف» ميتوان به پوشش اسلامي (حجاب) اشاره نمود.(16)
شهيد مطهري در مسئله حجاب مينويسد:
«وقتي زن پوشيده و سنگين از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاكدامني را رعايت كند افراد فاسد و مزاحم جرأت نميكنند متعرض آنها شوند.(17)
ايشان در ذيل آية 61 سورة نور چنين مينويسد:
«از جملة «ان يستعففن خيرٌ لهن» ميتوان يك قانون كلي را استنباط كرد و آن اينست كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و ستر (پوشش) را مراعات كند پسنديدهتر است و رخصتهاي تسهيلي و ارفاقي كه به حكم ضرورت دربارة وجه وكفين و غيره داده شده است، اين اصل كلي اخلاقي را نبايد از ياد برد.»(18)
نشانه بودن «حجاب» براي «عفاف» گريزناپذير است. پوشش، نشان عفاف است.
«عفت و حيا، خصلتي انساني است كه تاريخ بر نميتابد و مورد پذيرش تمامي انسانها بود، و هست. و انسانهاي بزرگ و اديان آسماني نيز بدان توصيه كردهاند. در شريعت اسلامي نيز بر آن تأكيد فراوان شده است. همين خصلت انساني يكي از فلسفههاي اصلي پوشش آدمي بوده است»(19)
در خصوص اندازة وابستگي پوشش با حجاب، استاد مطهري مينويسند:
«حيا و عفاف از ويژگيهاي دروني انسان است و حجاب به شكل و قالب و نوع و چگونگي پوشش بر ميگردد. تفاوت باطن و ظاهر يا روح و جسد و يا گوهر و صدف را ميتوان به عنوان تمثيل در اين زمينه به كار برد. به گمان ما اينها دو حقيقت هستند و ميزان وابستگي اين دو نياز به تأمل دارد»(20)
استاد حجاب و پوشش را نشانة عفاف ميداند:
-1 ايشان در تحليل آية 59 سورة احزاب، خداوند به پيامبر دستور ميدهد كه به همسران و دختران و زنان مؤمن فرمان دهيد جلباب (پارچهاي كه تمام بدن را بپوشاند) به خود گيرند، مينويسند:
«بنابراين در اين فراز قاعدهاي كلي بيان شده كه زن مسلمان چنان رفت و آمد كند كه علائم وقار و عفاف از او هويدا باشد.»(21)
-2 و نيز: «حجاب و پوشش تنها يك تكليف است و نشانة يك خصلت انساني يعني عفاف»(22)
-3 و: «حجاب و پوشش نشانگر عفت است»(23)»
-4 و نيز: «قرآن عفت دختران شعيب را در حال چوپاني و آب دادن به گوسفندان در جمع مردان بازگو ميكند. عفت مريم را در معبدي كه همگان چه زن و چه مرد به پرستش ميآيند، ميستايد».(24) آيا عفت دختران شعيب و عفت مريم(س) همان رعايت خويشتنداري و دارابودن نشانههاي آن در كردار و گفتارنيست؟
5 – و: «متانت در سلوك ظاهري و در انتخاب پوشش از عفاف دروني خبر ميدهد.»(25)
اگر وابستگي حجاب با عفاف قطعي نشود نميتوان در استدلال براي حجاب، از ارتباط «نشانه» و «واقعيت» سخن گفت.
تفكيك “عفاف” از “حجاب”!
گفتيم كه پوشش، ارتباط بنيادي با عفاف داشته و نميشود كسي طرفدار حيا و عفاف باشد ولي با اصل پوشش مخالف باشد. پوشش اسلامي كاملترين گونة رعايت عفاف است. اگر بين حجاب و عفاف، جدايي اندازيم دو مشكل عمده رخ مينمايد:(26)
-1 جدايي بين عفاف و حجاب تا كجا ميتواند پذيرفتني باشد؟ ملاك و معيار تبيين اين جدايي و اندازه و شكل رعايت پوشش براي حفظ عفاف چه چيزي خواهد بود؟ و نيز ميپذيريم كه ممكن است افرادي عفيف و پارسا باشند اما حجاب را به گونهاي كه مورد توصية شارع است دارا نباشد ولي به اين امر هم بايد توجه كرد كه اين جدايي تا كجا ميتواند ادامه يابد؟»(27)
-2 با پذيرفتن جدايي عفاف از حجاب تنها دليل لزوم حجاب بر زنان هرزگي و هوسبازي مردان خواهد بود: «اگر زنان بدون حجاب، عفيف و پاك هستند، آيا مردان نيز چنيناند، و هوسبازي نميكنند و از هرزگي دست برميدارند.»(28)
قانونگذار ضمن توجه به حال و روانشناسي مردان، براي زنان در باب پوشش بدن، قانونگذاري ميكند و با همهجانبهنگري و نگاهي متعالي به زن و مرد، خويشتنداري را براي هردو توصيه ميكند حجاب از مسلمات احكام اسلام است و با توجه به آيات و روايات، جدايي حجاب و عفاف، قابل تصور نيست.
خودنمائي و تحريك مردان (تبرج)
آيا حضور زنانة زن در جمع مردان با تشديد ديدگاه جنسيتمدار و تأكيد بر تفاوت جنسي از طريق آرايش و زينت نمايي ميتواند باعث نگاه انساني به زن باشد؟ آيا تمايل و گرايش به زيبا نمايي در جمع مردان و بيميلي در زيبا نمايي در كانون گرم خانواده، ميتواندنشانة عفت باشد؟! اين ديدگاه كه بدون حجاب و با آرايش و جلوهگري ميتوان حضوري انساني (و نه جنسي) در جامعه داشت و عفيف بود، به شوخي بيشتر شبيه است تا سخني قابل دفاع.
امكان ندارد كسي با تمام توان، ديدة ديگران را به زنانگي و صفات جنسياش فرابخواند و در همان حال از آنها بخواهد كه به ظاهر من ننگريد و به درون من بنگريد كه انساني عفيف و خويشتندار هستم!! خود او نيز اگر در وجدان خود لختي بيانديشد، خود را عفيف نخواهد دانست زيرا ظاهر، نشان باطن است و حق و باطل، نشانههاي متفاوت دارند. نميتوان نشانة باطل بر پيشاني حق زد و يا حق را در باطل جست.
فريبكاري مردانه، بردگي زنانه
روزگاري نه چندان دور، زن را به جرم زن بودن در خانه حبس ميكردند و شايد سختگيري آنچناني در گذشته، سهلانگاري اين چنين در روزگار جديد را فرا روي بشر قرار داده و زنان را در انظار عمومي به حراج گذارده است. در گذشته، جسم زن، دربند خشونتطلبي مرد بود و اين بار، روح زن در اسارت فريبكاري او است، مردان تمامت خواهي كه آزمندي و شهوتپرستي آنان غرب را فراگرفت و شرق را تهديد ميكند امروز اگر هم جسم زن، در حبس نباشد اما در آغوش هوس بازي مردان تبهكار و آزمند اسير است و روح و فكر زن، زنداني زندانهاي بزرگتر براي التذاذ مردان فاسد.
چه طرفه حديثي كه اسارتي اين چنين را «آزادي زن» بناميم. فمينسيم، تهمتي است بر تارك رنجكشيدة زن غربي كه زنان شرقي را نيز به خود فرا ميخواند. چه زماني مرد حاضر ميشود از همة مزاياي جنسي خود در طول تاريخ دست بردارد؟ مگر همين مرد مدرن نبود كه نيروي كار مردان را براي فن آوري و صنعت پيشرفتهاش كافي نميديد و با فريب كاري و نيرنگ نيروي كار زنان و مصرف بياندازة استعدادهاي زنانة آنان دست يافت.
«امروزه كه مردان موفق شدهاند با نامهاي فريبندة آزادي و تساوي و غيره اين حائل را بردارند، زن را در خدمت كثيفترين مقاصد خويش گرفتهاند. بردگي زن امروز بيشتر به چشم ميخورد(29).»
بنيانهاي فلسفي “عفاف“
-1 نگاهي انساني به انسان: انسان، موجودي آزاد و انتخابگر است و قادر است با نيت و اراده به اعمالي دست ميزند كه انگيزه آنها حس عشق و پرستش، خداخواهي و خداجويي فطري و حساخلاقي و دگرخواهي ميباشد. اين موجود آزاد، تحت تأثير نيروهاي دروني و بروني قرار دارد كه در تصميمگيريهاي وي، نقش اساسي و حياتي بازي ميكند. در او، قوة عاقله، قوه شهواني و قوة غضبيه نهاده شده است كه با روشي هوشمندانه با ميانه روي و اعتدال ميتواند از همة نعمتهاي خدايي و استعدادهاي انساني نهفته در خود استفادة بهينه كند. انسان ميتواند تعالي پيدا كند و خردگراي فرهيخته شود يا سقوط كند و به لذتگراي نابخرد، تبديل گردد و يا در نهايت به حيواني خشونتطلب، تغيير هويت دهد. نگاه اسلام به انسان، نگاهي متعالي است و از منظر خردگرايي شرافتمندانه و خداجويي عزت مدارانه، انسان را مينگرد و ميخواهد كه نگاه من به تو، تحت تأثير مؤلفههاي ديگري، غير از برابري انساني و تقوا، قرار نگيرد. هرگز نبايد به ديگري (انسان ديگر) از زاوية جنسيت، مليت و رنگ و… نگريست. اسلام هر نوع ابزاري كه اغلب در خدمت منافع ديدگاه لذتگرايانه افراطي يا خشونتطلبانه يا برتري نژادي قرار گيرد به چالش فراميخواند و آن را غير انساني ميداند. عفاف، هوشمندانهترين حالت كنترل نفس و اعمال قدرت در حوزة شخصيت خويش است كه تلاش در برجسته و شفاف كردن انسانيت انسان دارد و از جلوهگري و عشوهگري جنسيتمدار جلوگيري مينمايد.
-2 كمالگرايي انسان: خصلت انساني “خويشتنداري”، بايد حفاظت شود و اساسيترين فلسفة معنوي “پوشش” در ميان اقوام، ملل، تمدنها و اديان، حفظ همين خصلت انساني حيا و عفت است. اسلام، طرفدار اين ويژگي انساني است و زن و مرد را به رعايت آن براي رسيدن به كمال و فضيلت فراميخواند، در كانون خانواده نيز زن و شوهر را توصيه به رفتاري انساني ميكند و كُنِش جنسي ميان زن و شوهر و لذتگرايي مشروع و قانونمند را نيز در همين راستا توصيه ميكند. اسلام، از نگاههاي غيرانساني، جلوگيري كرده و به زن و مرد مؤمن سفارش ميكند كه چشمچراني نكنند و نگاهي عفيفانه داشتهباشند:
«قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم»(30)؛ (به مردان بگو ديدگان (از نظر بازي) فروگذارند)
«و قل للمؤمنات يغضضن من ابصار هن»(31)؛ (به زنان مؤمن (هم) بگو ديدگانشان را فرو گذارند).
آثار “عفاف“
«خويشتنداري»، توانايي برجستة روحي به انسان ميدهد تا وي در برابر هجوم سركش هوي و هوس پايداري كند و در فراز و فرود زندگي، به كمال رسد. انساني كه اعتقاد به اصول و ارزشها دارد؛ در واقع، به سرچشمة همة مهربانيها، لطافتها، عاطفهها، عشقها، زيبائيها و هنرمنديها و ابداعها ايمان دارد و چنين ايماني، چونان بنيان مرصوص است(32) كه هيچ تندبادي، از آزمندي، فزون خواهي و خشونت طلبي نميتواند وي را آشفته سازد. وي را وقار و عزت و بلنداي كوه ماند كه دلي شفاف، و پاك دارد چونان پاكي آب زلال در چشمههاي رسته از دل كوهساران.
اين آرامش دروني و بروني، به خويشتنداري انساني ميانجامد. برخي ديگر از بركات عفاف عبارتند از:
-1 آرامش روحي فرد و جامعه (بهداشت رواني): با عفاف و خويشتنداري ميتوان از هرز رفتن استعدادها، توانها و امكانات جلوگيري نمود و به بالندگي هنجارها و ارزشها ياري نمود:
«از نظر اسلام محدوديت كاميابي جنسي به محيط خانوادگي و همسران مشروع از جنبه رواني به بهداشت رواني اجتماع كمك ميكند(33)»
پايبند نبودن به حجاب، آرامش خانواده و جامعه را برهم زده و به التهاب دامن ميزند:
«فلسفة پوشش و منع كاميابي جنسي از غير همسر مشروع از نظر اجتماع خانوادگي اينست كه همسر قانوني شخص از لحاظ رواني عامل خوشبخت كردن او به شمار ميرود؛ در حالي كه در سيستم آزادي كاميابي، همسر قانوني از لحاظ رواني يك نفر رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار ميرود. و درنتيجه كانون خانوادگي بر اساس دشمني و نفرت پايهگذاري ميشود.(34)»
-2 پايداري نظام “خانواده”: رعايت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسيبناپذير نگه ميدارد. آيا آنان كه با فريبكاري، شعار آزادي زن را سر دادند و حجاب را از عفت، تفكيك كردند، توانستند با ولنگاري زنان در غرب و تشويق مردان هوسباز، نظام خانواده را حفظ كنند؟
-3 اصلاح زن “شييء شده”: امام خميني، در توضيح نگرش غربي به زن را نگرش به يك كالا، تعبير زيبائي دارند: «در خصوص زنان، اسلام هيچگاه مخالف آزادي آنها نبوده است. به عكس، اسلام با مفهوم “زن شيي شده” و به عنوان شيي، مخالفت كرده است و شرافت و حيثيت وي را به وي باز گردانده است.(35)»
-4 عفاف، منشأِ فرهنگ و ادبيات: همه زيبايي و شكوه تمدن و فرهنگ انسان را در يك كلمه ميتوان خلاصه كرد و آن عشق است. استواري عشق به اسطورههاي كمتر دست يافتني است. زبان عاشقان، زبان شعر است كه چون دل پرسوز عاشق، درون سوز است. زبان سرخ و آتشيني كه تن نميشناسد و سر بر باد ميدهد ولي مهربان و ترحمبرانگيز است و حتي دل معشوق سنگ دل را ميسوزاند و به تحسين واميدارد. اين بلنداي شكوهمند فرهنگ و ادب شرقي، عرفاني و ايراني، دستماية يك نسل سرفراز اصيل، خويشتندار و متمدن است كه از منظر عفاف به يكديگر مينگريستند. زن در حشمت و جلال ميزيسته است و مرد همواره در پي اين حشمت و جلال ميرفته است كه به سادگي و آساني، دست يافتني نبوده است. كمتر بازيچة دست هوسران مردان بوده و بيشتر ارزش و اعتبار داشته است.
«آيا آنجا كه سلسله مقررات اخلاقي به نام عفت و تقوي بر روح مرد و زن حكومت ميكند و زن به عنوان چيزي گرانبها دور از دسترس مرد است اين استعداد بهتر به فعليت ميرسد يا آنجا كه احساس منعي به نام عفت و تقوي در روح آنها حكومت نميكند و اساساً چنين مقرارتي وجود ندارد. وزن در نهايت ابتذال در اختيار مرد است.(36)»
اما زن بدون عفت و پوشش، اين جمال مرموز و شاعرانه را نيز از كف ميدهد و به زبالهدانيِ شهوت مردانِ بياصول بَدَل ميگردد، مرداني كه نه شاعر، بلكه تبهكارند.
پينوشتها:
-1 راغب اصفهاني – معجم مفردات الراغب – ص 350
-2 طريحي – مجمع البحرين – جلد 5 – ص 101
-3 اين منظور – لسان العرب – جلد 9 – ص 253
-4 شرتوني لبناني – اقرب الموارد – جلد 2 – ص 803
5 – لغت نامة دهخدا – جلد 10 – ص 14081
-6 معين – فرهنگ فارسي معين – جلد 2 – ص 2319
-7 ترجمه بهأالدين خرمشاهي از قرآن مجيد
8 – شيخ عباس قمي – سفينه البحار – جلد 2 – ص 207
-9 ميزان الحكمه – جلد 6 – ص 359 – حديث 12824
-10 ميزان الحكمه – جلد 6 – ص 363 – حديث 12861
-11 راغب اصفهاني – معجم مفردات الراغب – ص 276
-12 طريحي – مجمع البحرين – ج 1 – ص 252
-13 لغت نامه دهخدا – جلد 9 – ص 13894
-14 فريد وجدي – دائرة المعارف القرن العشرين – جلد 6 – ص 515
-15 قرآن – سورة آل عمران – آيه 14
-16 شهيد مطهري – تعليم و تربيت در اسلام – ص 106 – انتشارات الزهرأ
-17 شهيد مطهري – مسئله حجاب – ص 177
-18 شهيد مطهري – مسئله حجاب – ص 168
-19 حجاب – مهريزي – ص 39
20 الي 29 – شهيد مطهري – مسئله حجاب – ص 52 الي 57
-30 سورة نور – 30 – ترجمه خرمشاهي
-31 سورة نور – 31 – ترجمه خرمشاهي
-32 سورة صف / 4
-33 شهيد مطهري – مسئله حجاب – ص 83
-34 شهيد مطهري – مسئله حجاب – ص 89
-35 امام خميني – زن و آزادي در كلام امام خميني (قدس سره) – ص 32 – سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد
-36 شهيد مطهري – اخلاق جنسي – ص 84
اندیشه حجاب در ادیان
آنچه در زیر میآید فصلی ست از كتاب وضعیت زن در دنیای اسلام نوشته ی منصور فهمی. این تز دكترای جامعه شناسی اوست كه در سال۱۷۱۳ در دانشگاه سوربن از آن دفاع كرده است. نویسنده هنگام مراجعه به كشور خود، مصر، در سال ۱۷۱۴ با اتهام و تكفیر متعصبان دینی رو به رو شد، مقامات دانشگاهی او را برای تدریس نپذیرفتند و سرانجام با انقلاب۱۷۱۷ مصر بود كه امكان یافت در دانشگاه به تدریس مشغول شود. سانسور و چماق تكفیر باعث شد كه وی اندیشه و كار پژوهشی از این گونه را به كلی كنار بگذارد. استعداد درخشانی كه او با نگارش این رساله از خود نشان داده بود دیگر مجال شكوفایی نیافت و می توان او را یكی از هزاران قربانی سانسور جهل و تعصب دینی در تاریخ معاصر دانست.
این كتاب در سال های اخیر به اهتمام محمد حربی مبارز قدیمی و مورخ الجزایری و استاد دانشگاه پاریس چاپ شد و تا آنجا كه می دانیم به هیچ زبانی حتی عربی تا كنون ترجمه نشده است. با این كه نزدیك به یك قرن از نگارش آن می گذرد، كتاب حاوی نكات ارزندهای درباره ی «موقعیت زن در دنیای اسلام» است. متد علمی و تحقیقی آن در برخورد به اسلام، به عنوان پدیدهای تاریخی، درس مهمی ست برای ما كه در دهههای اخیر به ویژه با دین و دین سالاری سر و كار داشته ایم، ولی غالباًدر دام پیشداوریها و توهماتی كه موافقین و مخالفین آن بر انگیخته اند گرفتار آمدهایم. این كتاب تا آخر به فارسی ترجمه شده است. این بخش را قبل از چاپ به خوانندگان آرش تقدیم میكنیم.
۲۵ سال پیش بود كه پروفسور اسنوك هورگرونژه در دانشگاه لیدن (هلند) ، كه اسلام شناس معروفی ست، اشتباهی رایج را نقد كرد (۱۰۱) ؛ اشتباهی كه شخصیت های دوراندیشی چون اشپرنگر نیز بدان دچار شده بودند. دانشور هلندی نوشته است: «عجیب است كه می بینیم دانشوران اروپایی در قرآن به دنبال استدلال های مربوط به مسأله ی حجاب می گردند. آن ها به آیه ی ۵۳ از سوره ی احزاب استناد می كنند، حال آنكه در اینجا نه صحبت از حجاب در میان است و نه از زنان مسلمان در كلیت خویش این آیه در واقع، منحصراً به زنان پیغمبر مربوط می شود و خواننده در آن نمونهای از استثناهای معدودی را مییابد كه ما پیش از این، در آغاز فصل نخست ذكر كردیم.
قاسم امین نویسندهی معاصر مصری نیز در كتابی كه مردم مصر را به رهایی زنان فرا میخواند، خاطرنشان می كند كه محمد بین زنان خویش و زنان دیگران كاملاًتمایز قائل بوده است. كسانی چون داوود، سلیمان، محمد كه به اصطلاح از طبقهء مقدسان بوده اند همواره می دانسته اند كه چگونه امتیازاتی را در رابطه با تعداد زنان خویش و رفتار و زندگی آنان برای خود حفظ كنند.
تا آنجا كه به نظر نگارنده بر می گردد، گمان ما بر این است كه رابطه ای نزدیك بین حصر و خانه نشین كردنِ زنان و مسألهء طبقات اجتماعی وجود دارد. در كشورهای مسلمان مشرق زمین، طبقات مرفه كه خوش دارند آنچه را كه اروپاییان «حرمسرا» مینامند برای خویش سامان دهند، عمیقاًبا طبقه ی زحمتكشان و كارگران [در برخورد با زنان] تفاوت دارند. در بین طبقه ی كارگر، هركسی معمولاً یك زن، منحصر به فرد، دارد كه در زندگی محقر خود با او شریك است. زن یك كارگر به هیچ رو قابل مقایسه با زن متعلق به طبقهء مرفه نیست كه مرد او را تحقیر می كند و برای اغراض خودخواهانهء خویش وی را نگهداری می نماید. برعكس، زن یك كارگر همان اندازه آزاد است كه شوهرش. او در فعالیت، در عواطف و در اندیشه ی مبارزه ی مشترك سهیم است و همدوش شوهر برای امرار معاش كار می كند.
ابتدا مسأله ی حجاب را از نظر دینی بررسی كنیم. از نظرات آقای اسنوك هورگرونژه بهره بگیریم: وی خاطرنشان میكند كه حكم قرآن در سوره ی احزاب آیه ی ۵۳ منحصراً به زنان پیغمبر مربوط می شود و نیز می گوید حجاب كه پیغمبر برای زنانش مقرر كرده الزاماً همان حجابی نیست كه در كشورهای مسلمان متداول است. استاد هوركرونژه همچنین خاطرنشان میكند كه دین به هیچ رو دیدنِ صورت زن را ممنوع نمی كند، چنانكه برخی از مناسك حج ایجاب می كند كه زنان صورت و دست های خود را نپوشانند. در باره ی این مناسك، آراء كلیه ی فِرَق اسلامی با هم تطابق دارد. علاوه بر این، شافعی ها* معتقدند كه سنت است (یعنی ترجیح دارد) مرد زن را قبل از ازدواج ببیند. مردی به محمد خبر داد كه با زنی نامزد شده است و پیغمبر توصیه كرد او را ببیند (۱۰۲).
ممكن است از خود بپرسیم چه شده كه احكامی به این صراحت، ارزش عملی خود را دست كم در برخی از كشورهای مسلمان از دست داده و چگونه است كه خانه نشین كردنِزنان تا این حد توانسته تشدید شود. چطور می توان توضیح داد كه اخلاق و آداب در برخی كشورهای اسلامی و در برخی طبقات اجتماعی دیدنِ صورتِزنان را اكیداًممنوع می كند (به استثنای بستگان نزدیك كه قانون آن ها را مستثنی كرده است) ؟ تنها توضیح ممكن این است كه نظام اجتماعی در این ممنوعیت نقش داشته است. شاید هم از سوی دیگر، تحولی كه به تعمیم حصرِزنان انجامیده تا حد اندكی تحت تأثیر نوع رفتار شخصیمحمد نسبت به زنانش بوده است، هرچند متون مربوطه صریحاًتنها زنان محمد را مشمول این حكم قرار می دهد و دیگران را به اجرای آن فرا نمی خواند. سرانجام این را نیز باید گفت كه یكی از آیات قرآن به زنان توصیه می كند كه لباسی شایسته به تن كنند (سوره ی احزاب آیه ی ۵۷) و ما پیش ازاین اشاره كردهایم كه محمد برای پیشگیری از هرگونه وسوسهی شیطانی، ممنوع كرده است كه مرد با زنی نامحرم تنها بماند. باری از این جوانه ها، رسمی پدید آمد و توانست در برخی از كشورها و طبقات رشد و گسترش یابد، حال آنكه در برخی دیگر پا نگرفت. بعضی از محافل اجتماعی، حجاب و آنچه را كه با آن همراه است موافق حال خویش یافتند و محافلی دیگر آن را نپذیرفتند. دلایل این اختلاف ها را تحلیل تاریخی و اجتماعی باید تعیین نماید. موضوع كنونی بحث ما صرفاًردیابیتاریخِتئوری های دورهء محمد است كه بر كاركرد اخلاق و آداب مسلمانان تأثیر می گذارد. بنا بر این، به بحث خود بر می گردیم. بر اساس آنچه در سنن و روایات آمده كسی كه به پیامبر توصیه كرده زنانش را در خانه حبس كند عمربن الخطاب یكی از دوستان او ست: «ای رسول خدا، زنانت هم با مردان درستكار و هم با مردان نادرست برخورد دارند. كاش به زنانت كه ام المؤمنین (مادر مؤمنین) اند دستور می دادی كه در خانه بمانند» (۱۰۳). بنا به روایاتی دیگر، وی خطاب به پیغمبر كه در دادن چنین دستوری تردید می كرد گفته است: «زنانت را در خانه حبس كن» (۱۰۴) و عمر گویا از هیچ وسیله ای برای ترغیب محمد به اخذ چنین تصمیمی فروگذار نمی كرده است (۱۰۵).
كاملاًممكن است كه محمد بنا به درخواست دوستش، حكمی الاهی را تدوین كرده باشد تا در ارتباط آزاد بین زنان و مردانمانع ایجاد كند. بنا به سنن و روایات، این دستور در سال پنجم هجری در شب زفاف پیامبر با زینب دختر جحش نازل شد. ما در فصل پیشین از این ازدواج سخن گفتیم. اكنون باید به آن بازگردیم و آن را پی گیریم و روایات مربوط به آن را بازگوییم.
بنا بر روایات، محمد در جشن عروسی خود با زینب، بسیاری را دعوت كرده بود (۱۰۶). مهمانان به جای اینكه پس از صرف شام خانه را ترك كنند، آنجا باقی ماندند. محمد از صمیم دل آرزو داشت كه مهمانانِبی ملاحظه از آنجا بروند. او با ترك محل و رفتن به دیدار زنانِ دیگرش صریحاًاین تمایل خود را به رفتن مهمانان نشان داد. اما آن ها هیچ توجهی نكردند و بی دغدغه در اطاق تازه عروس باقی ماندند، در حالی كه عروس در گوشهء اطاق تنها نشسته بود. محمد انتظار داشت كه وقتی به خانه بر می گردد آن ها رفته باشند، اما دید كه هنوز جا خوش كرده به حرّافی مشغول اند.
وی كه میخواست از شر آنان خلاص شود و آنطور كه معروف است با حیا و كمرو بود چاره ای نداشت جز كمك گرفتن از خدا كه برعكس، كمرویی نمی شناخت. اینجا ست كه خداوند بسیار به موقع، به رسولش دستور داد به آن مردان اطلاع دهد كه مراسم جشن را طولانی نكنند و نیز با زنان پیغمبر مستقیماًسخن نگویند مگر آنكه بین آنان حایلی باشد تا نتوانند به زنان نگاه كنند. چنین است داستان در شكلی كه عموماًپذیرفته شده است؛ داستانی كه یكی از ضوابط اخلاقی الاهی را كه مبنای نظریهء حصرِزن و حجاب است تشریح می كند. وانگهی، سنن و روایات در بارهء جزئیات این داستان دقت كافی ندارند. بنا به روایتی آن مردان در خانه ی ام سلمه بوده اند (۱۰۷). روایتی دیگر می گوید كه عایشه همراه با شوهر و مهمانانش بوده و محمد وقتی دیده است كه دست زنش به دست یكی ازمهمانان خورده منقلب می شود (۱۰ ۸) و روایتی دیگر حكم الاهیحصرِزن را به درخواست و اصرار عمر نسبت می دهد (۱۰۷). اینكه حقیقت جزئیات این روایات چیست اهمیت چندانی ندارد. اصل موضوع این است كه محمد می خواسته آزادی زنان خودش و فقط همین ها را محدود كند به طوری كه این دستور جزئی از قانونی استثنائی بوده صرفاً در خدمت رسول اكرم.
بنابراین، این حكم را كه صرفاًبه محمد و خانوادهء او مربوط می شود رها می كنیم و به بحثی كلی تر می پردازیم. به قرآن، سوره ی احزاب، آیه ی ۵۷اشاره كنیم: «ای پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمان بگو كه روسری های خود را بر خود بپوشند، كه بدین وسیله احتمال بیشتری هست كه شناخته شوند و كسی متعرض شان نشود» (۱۱۰).
ابتدا باید گفت كه بنا به گفتهء فرهنگ نویسان، جلباب (تقریباًمانندخِمار، ملیه، رِدا و حتیاِزاركه نام هایی هستند برای انواعی از لباس) به معنای پوششی ست كه هنگام خروج از خانه بر تن میكنند، بدین مفهوم كه این آیه حكمی را در بارهی پوشش زنانی كه از خانه هاشان خارج می شوند بیان می كند و هدف از آن این است كه به آنان سر و وضعی بدهد تا از زنان غیر آزاد (كنیزان) یا زنان طبقات فرودست كه به هنگام خروج از خانه چیزی علاوه بر لباسِخانه بر خود نمی افكنند، متمایز گردند.
این فرمانِ قرآنی به وضوح حاوی هیچ حكم كلی نیست كه پوشیدن صورت را بر زن مقرر كند و مستلزم آن باشد كه به خود زحمتی بیهوده بدهیم و بخواهیم از این متن [آیه] برای توضیح و توجیه استفاده از حجاب در برخی كشورهای اسلامی دلیلی استنتاج كنیم. با وجود این، باید اذعان داشت كه در نهایت، می توان آن را دست كم منشأ ضرورتِپوشیدنِنوعی لباس تشخیص داد كه فكر تهیه ی البسه ای كمابیش متناسب با پوشیدنِچهره از آن گرفته شده است.
این متن، متنی قانع كننده برای حكم حجاب نیست، اما الحق، برای نشان دادنِتمایز بین طبقات متن قانع كنندهای ست. خدای قرآن با امر كردن به زنان مؤمن كه لباسی ویژه بپوشند، میخواسته كه آنان از كنیزان متمایز باشند. همه ی سنن و روایات (۱۱۱) در این امر متفق القول اند. بنا بر آنچه آن ها همگی گزارش كرده اند زنان پیغمبر كه ناگزیر بودند شب هنگام برای قضای حاجت از خانه بیرون روند مورد تعقیب مردانی عاری از اخلاق قرار می گرفتند كه قصد مزاحمتِآنان داشتند. زنان از این امر نزد محمد شكایت كردند. متهمان پوزش خواستند كه اشتباه كرده و زنان آزاد را برده پنداشته اند. برای پیشگیری از چنین اشتباهی بود كه محمد مقرر كرد زنان آزاد با پوششی كه بر تن می كنند خود را از كنیزان متمایز سازند.
كوتاه سخن اینكه دین و قانون دینی، دست كم مستقیماًربطی به مسأله ی حجاب ندارند.
آنجا كه مسأله به جهان اسلام بر میگردد، اگر بتوان بین آداب و رسوم از یك طرف و دین از طرف دیگر فرق گذاشت و از آن ها تعریفی معین ارائه داد، میتوان گفت كه احكام مربوط به وجوب حجاب، بیشتر معلول آداب و رسوم است. در تاریخ دین اسلام جدا كردن نقطه نظر اجتماعی از نقطه نظر صرفاً دینی البته غالباً بسیار دشوار است. اسلام رسالت خود را قانونمند كردنِ زندگیمؤمنین حتی در جزئیات آن می داند ولی در جریان گسترش تاریخی اش، خود را ناگزیر دیده است كه با ملزومات اجتماعی و اوضاع متضاد واقعیت زندگیانسانی انطباق یابد.
اگر با اتكاء به سنن و آیاتی از قرآن كه ذكر كردیم، از اسلام بخواهیم حكم حجاب برای زنان مسلمان را توجیه كند، در پاسخ، به عرف یا اجماعِ جامعه ی مسلمانان متوسل می شود (۱۱۲). این عرفِمسلمانان به مثابه ی یك اصلِدینی مطرح می شود تا به یك نهاد [اجتماعی] نیروی قانونی ببخشند. حال آنكه وقتی امور را از نظر سنتی بنگریم تصدیق خواهیم كرد كه اگر مدعی حمایت از این نظر باشیم كه حجاب منشأ دینی دارد منظورمان در اینجا نمی تواند دینی متغیر، دینی كه در معرض تحول و تغییر است باشد چرا كه، در واقعیت امر، ما نظرمان را بر پایهی عرف مسلمانان استوار كردهایم. بنا بر این بهتر است خود را در جدلی بیهوده و یك دور آشكارا باطل سرگردان نكنیم و اشیاء را به نام خودشان بنامیم و بگوییم كه حجاب امری ست ناشی از آداب و رسوم.
تردید نمی توان داشت كه در نخستین ربع قرن اول هجری، حجاب و حصرِ زنان هیچ هدف دیگری جز آنچه در بالا گفتیم یعنی تمایز بین طبقات اجتماعی نداشته است. روزی عمر، خلیفه ی معروف، زنیغریبه را در خانهء خویش می بیند كه جَلبابیاشالبه تن داشت. خلیفه جرأت نكرد به خانه وارد شود. چند لحظه بعد زنغریبه خارج شد. آنگاه عمر از زنش پرسید او كه بود. زنش پاسخ داد: كنیزی متعلق به فلان خانواده. عمر خشمگین شد و ممنوع كرد كه كنیزان مانند زنان آزاد لباس بپوشند و جلباب به تن كنند كه سر و پیشانی را می پوشاند. این دستور خلیفه كه در مدینه رسمیت یافت، اصلی را كه در حكم قرآن آمده بود مورد تأكید قرار داد و آن را ساری و جاری ساخت، به طوری كه از آن پس، زنان دقیقاً در دو دسته: آزاد و كنیز از یكدیگر متمایز گشتند (۱۱۳).
تاریخ اجتماعيِ حجاب
هرچه عقیده ی اسلامی در طول زمان و در سرزمین های مختلف تحول می یافت و پیشروی می كرد تمایز بین طبقات مختلف ژرف تر شد و حجاب و حصرِ زنان اهمیتی فزاینده یافت. بعدها اسلام سرزمینهای دیگری فتح كرد، بر شمار كنیزان افزوده شد و زنان آزاد هرچه بیشتر گرفتار پی آمدهای تأسف بار قواعد مربوط به حجاب و حصر شدند.
در این دوره بود كه اسلام از یك طرف ایران و بین النهرین را گشود و از طرف دیگر سوریه را كه از هفت قرن پیش از آن در اشغال رومیان بود. در سمت غرب، عمروعاص سردار سپاه اسلام پیروزی های سریع به دست آورد و مصر و منطقهء نوبه [واقع در شمال شرقی آفریقا] فتح شد و بدین ترتیب، طی حدود بیست سال امپراتوری عرب به نحوی چشمگیر گسترش یافت. فاتحان در تماس با دیگر تمدن ها قرار گرفتند. آن ها امتیازات فاتحان را برای خویش حفظ می كردند و زنانشان را تحت نظام رقتبار حصر نگه می داشتند تا از زنان دیگر متمایز باشند.
در این دوره بود كه اسلام از یك طرف ایران و بین النهرین را گشود و از طرف دیگر سوریه را كه از هفت قرن پیش از آن در اشغال رومیان بود. در سمت غرب، عمروعاص سردار سپاه اسلام پیروزی های سریع به دست آورد و مصر و منطقهء نوبه [واقع در شمال شرقی آفریقا] فتح شد و بدین ترتیب، طی حدود بیست سال امپراتوری عرب به نحوی چشمگیر گسترش یافت. فاتحان در تماس با دیگر تمدن ها قرار گرفتند. آن ها امتیازات فاتحان را برای خویش حفظ می كردند و زنانشان را تحت نظام رقتبار حصر نگه می داشتند تا از زنان دیگر متمایز باشند.
اینجاست كه میبینیم مردم مكه، یعنی اهالی پایتخت (متروپل) مقدسِاسلام به سرعت توانستند- بنا بر برخی تواریخ- وسیله ای بسیار ساده بیابند و به خاطر منفعتی كه در عمل داشتند، مدتی خود را از سختگیری های مربوط به حصر زنان خلاص كنند. بنا بر آنچه پروفسور اسنوك هورگرونژه نقل كرده، یكی از وقایع نگاران به نام فقیهی*روایت می كند كه در مكه، زنان جوانِخواستار ازدواج بدون حجاب از خانه خارج می شدند و یك بار دورِخانه ی كعبه طواف می كردند تا فرصتی برای مردان فراهم شود و كسانی كه مایل اند از آنان خواستگاری كنند (۱۱۴).
كاملاً ممكن است كه این مسأله از بقایای رسم و عادتی قدیمی بوده كه به رغمِ گرایش عمومیجامعه ی مسلمان به خانه نشین كردن و حصر زنان همچنان حفظ شده بوده است. هرچه باشد، این رسم و عادت كه احتمالاًدر قرن های اول و دوم هجری وجود داشته تا حدی می توانسته زیان ها و عواقب رسم و قاعده ای را كه با منافع مردان سازگاری نداشته جبران كند. اما این چارهء موقت چندان نپایید و به زودی رو به زوال رفت زیرا وضعیت زن هرچه بدتر شد، آداب و رسوم هرچه سخت تر گشت و به تدریج سرزمین هایی را نیز كه اسلام ابتدائی را می شناختند در بر گرفت.
در یمن، یكی از امیران قرن سوم هجری، به نام امام یحیی الهادی وقتی فهمید كه اهالی شهرالعاصوم [؟]قواعد اكید اسلام راجع به مناسبات جنسی و زناشویی را رعایت نمی كنند لازم دید كه آداب و رسوم سرسختانه را بر آنان تحمیل نماید. لذا دستور داد كه زنان در همه جا حجاب بپوشند و ممهوع كرد كه حتی زنان چادرنشین با صورت باز به بازار بروند (۱۱۵).
تقریباً در همان دوره در مصر مشاهده می كنیم كه حصرِزنان با شدتِتمام اجرا می شود. مورخ مصری، ابن ایاس* (Ibn Iyas) می گوید كه امام شافعی* [یكی از ائمهی چهارگانهی اهل سنت] در وصیتنامهاش خواسته بود كه زنی به نام نفیسه از نوادگان پیغمبر بر جنازهی او نماز بخواند. وصیت او را رعایت كردند و نفیسه بر جنازهی او نماز گزارد ولی با پردهای كه كشیدند او را با تابوت میت از جمعیت حاضر جدا نمودند (۱۱۶).
در قرن نهم هجری، زمانی كه نظام خانه نشین كردن و حصر زنان در اوج خود بود، سلطان مصر خروج زن را از خانه به هر بهانه ای كه باشد ممنوع كرد، مگر برای زن مرده شور (۱۱۷). ملاحظه می كنیم كه چقدر از دوره ای كه محمد به زنان اجازه می داد در مسجد نماز بگزارند و صورت و دستشان باز باشد فاصله داریم.
پژوهش هایی فیلولوژیك در باره ی تاریخ حجاب
هرچه وضعیت شوم و تیره بخت زن در جهان اسلام بدتر می شد، لباس زنانه نیز تحت تأثیر همین نظام حصرِ زن پیچیده تر می گشت.
در صدر اسلام كه اغلب اعراب هنوز چادرنشین بودند و روستاها از چادرهایی تشكیل می شد كه در صحرا برپا داشته بودند، از هنر خیاطی كسی چیزی نمی دانست. تقسیم كار چندان در عمل دیده نمی شد و یك بافنده به تنهایی همهء كار را انجام می داد. بین لباس زنان و مردان چندان فرقی نبود و لباس در پیراهن بلند و یك تكه ای خلاصه می شد كه تمام بدن را دربر می گرفت.
بعدها، اعراب فاتح در جریان كشورگشایی های خود انواع پوشش و لباس و بسیاری از تجملات را از مردمان مغلوب وام گرفتند. ابن صیدا* سیاهه ی اقلامی را ارائه كرده است كه نشان می دهد آنان چه چیزهایی را از ایرانیان و رومیان گرفتند (۱۱ ۸).
در اسپانیا، اعراب به ویژه در آخرین دورهء امپراتوری خود، آنطور كه دوزی (Dozy) می گوید (۱۱۷) بخش مهمی از طرز لباس و پوشش شهسواران (شوالیه های) اروپایی را اخذ كردند. در اینجا پاراگرافی را كه این نویسنده به لباس زنان اختصاص داده عیناً نقل میكنیم: وقتی فیلیپ دوم ممنوع كرد كه مورهای (les Maures) اسپانیا [یعنی آن ها كه تبار شمال آفریقایی داشتند، مانند بِربِرها، اعراب، موریتانیایی ها] لباس ملی شان را بپوشند، یكی از مورها موسوم به مارمول فرانچیسكو نونیزمولی چنین گفت: لباس زن های ما به هیچ رو به سبك«مور»ها (اعراب و مسلمانان) نیست، بلكه لباس شهرستان است مثل لباس كاستیل. در كشورهای دیگر مسلمان، آرایش مو، لباس، كفش با جاهای دیگر فرق میكند. چه كسی میتواند منكر شود كه لباس زنانِ مورهای آفریقا و زنان ترك از لباس زنان غرناطه به كلی متفاوت است؟» (۱۲۰).
وقتی نام چند نوع لباس را كه در زمان محمد معمول بوده و از سنن و روایات كهن به دست می آوریم با آنچه بعدها معمول شده مقایسه كنیم، پیچیدگیفزایندهی لباس و پوشش به وضوح بر ما آشكار می شود. دوزی در«فرهنگِ نامِ لباس های اعراب» شمار قابل توجهی از اشیاء مربوط به لباس و پوششِ زنان و مردان را ذكر می كند و به منشأ خارجی آن ها اشاره می نماید. ما از بین لباس هایی كه در قرن اول هجری پوشیده می شد تنها به آنهایی میپردازیم كه در احكام قرآنی آمده و به موضوع پژوهش ما در بارهی حصرِزنان مربوط می شود.
بر اساس شناخت كنونی ما از زندگی و آداب و رسوم اعرابِ عصر پیش از اسلام، می توان به نحوی تقریباً قاطع گفت كه در آن زمان هیچ قطعه لباسی كه هدفش پوشاندن صورت زنان از نگاه مردان بوده باشد وجود نداشته است. چنانكه درباره ی جامعهی عرب در زمان محمد، جامعهای كه او قوانیناش را به آن دیكته كرد، نیز میتوان همین سخن را با قاطعیتی بیشتر اظهار داشت.
در فصل پیشین اشاره ای داشتیم به اینكه محمد همراه با همسر اول و پسرعموی جوان خود برای ادای نماز جماعت به كعبه می رفتند. زنان تا آنجا در زندگی مشتركِعمومی مشاركت می ورزیدند كه باعث نگرانی مردان [مكه] می شد، به طوری كه آن ها می ترسیدند زنان و فرزندان شان جذب آئین جدید شوند (۱۲۱).
هیچ چیز مانع از این نمی شد كه روابط نزدیك و عادی روزمرهء زندگی بین دو جنس جریان داشته باشد. از این نقطه آغاز و از چنین وضعیتی كه با نگاه مدرن هیچ امر عجیبی در آن ملاحظه نمی كنیم، به تدریج به حالتی از جدایی شدید بین مردان و زنان رسیده ایم.
ابتدا محمد مقرر كرد كه زنان آزاد با پوشیدنِ «جِلباب» خود را از كنیزان متمایز سازند. او این تكلیف را در حكمی قرآنی، كه پیش از این نقل كردیم، بیان نمود (۱۲۲). برای این جلباب، محدثین و مفسرین سنت توضیح كافی نداده اند. از آن پس، مباحثات فراوان برانگیخته شد كه پی آمد آن ها وخامت بیشترِ اوضاع و خواری و تحقیرِ بازهم بیشترِزنان بود.
اگر مسأله را به نحوی عمیق تر و با برخورد انتقادی بیشتری بررسی كنیم ممكن است بتوانیم شكل اینجلبابرا تعیین كنیم و در نتیجه بتوانیم لباس زن را آنطور كه محمد منظور داشت به تصور درآوریم. واژهی جلباب، آنطور كه در فرهنگ لغت آمده، دقیقاًبه معنای پیراهن است. جوهری*- لغوی معروف- معتقد است كه جلباب لباس رو بوده شبیه شال بزرگ یا مانتویی كه به آن ملحفه میگویند. ابن صیدا در كتاب مُخَصَّص میگوید كه جلباب به معنای ملایه، نوعی مانتو است (۱۲۳). این مانتو رامِرط(mirt) نیز می نامند. به عقیدهء جوهری مرطهامانتوهایی هستند از پشم یا از پنبه و ابریشم كه برای پوشش بدن به كار می رود. ابن صیدا نیز همین نكته را بدین نحو بیان می كند: مرط مانتوییست كه از آن به عنوانازاراستفاده می كنند.
از این بررسی كوتاهِ لغوی به سادگی می توان استنتاج كرد كه جلباب می تواند پیراهن باشد یا مانتو یا شال. معنای پیراهن را بلافاصله باید كنار گذارد زیرا با حكم قرآنی انطباق ندارد. در واقع، قرآن به زنان مؤمن دستور می داده كه جلباب را بر سر خود بكشند، حال آنكه پیراهن با توجه به شكلی كه دارد به وضوح مشمول چنین قاعده ای نمی شود. برعكس، لباسی كه شكل مانتو یا شال دارد كاملاًبا آن مناسب است. بنابر این، حق داریم واژه یجلبابرا به شال یا مانتو ترجمه كنیم. مضافاًبر اینكه این ترجمه از این لحاظ درست تر است كه مِرط لباسی عمومی بوده كه زنان روی لباس های دیگرشان می پوشیده اند. خلاصه آنكه در اینجا به هیچ رو سخن از قطعه لباسی نیست كه مخصوصاًبرای پوشیدنِصورت باشد: ازاریاجلبابرا صرفاً به گونهای میپوشیدهاند كه سر و بخشی از صورت را بپوشاند تا آنطور كه محمد میخواسته است نشان تمایز زنان آزاد باشد.
دو سه سال پس از تكلیف حجاب، محمد قاعده ی حصر و خانه نشینی را برای زنان خود وضع كرد. این دو فرمان كه به یكدیگر وابسته اند، به گونه ای یكدیگر را تشدید كردند و در فاصله ای اندك اهمیتی چنان زیاد پیدا كردند كه با بردِنسبتاً محدودشان در آغاز كار تناسبی نداشت. واضح است كه در آغاز كار امكان داشت كه فرد آن ها را رعایت نكند و خدشه ای هم به دین اش وارد نگردد. ولی چنانكه خواهیم دید این اهمیت از آنجا حاصل شد كه نهادهای همزمان، مانند برده داری، آن قواعد را مورد تأیید قرار دادند. اما سخن فعلی ما محدود به مسألهء حجاب و لباس هایی ست كه به ویژه برای پوشاندنِ صورت ایجاد شده است.
پیش از این گفتیم كه نزد اعرابِزمان محمد قطعه لباسی وجود نداشت كه هدف خاص آن پوشاندن صورت زن باشد. در سنن و روایات، زمانی كه از پوشش زنانه صحبت می شود چیزی جزازاروجلباب، جزدِرّیا پیراهن، جزخِمار (نوعی روسری) مورد نظر نیست. با اطمینان می توانیم گفت كه این لباس ها را همه ی زنان در زمان محمد می پوشیده اند (۱۲۴). نوشتارهای آن دوره از چیز دیگری جز این ها سخن نمی گویند. آن ها تا چندی پس از وفات محمد نیز به عنوان لباس های كلاسیك باقی ماندند (۱۲۵).
اما در قرن های اول و دوم هجری «نقاب» و «برقع» وارد آداب و رسوم شد. این ها دو نوع حجاب اند كه هدف از آن ها پوشاندنِصورت است. در اینجا توضیحی را كه دوزی (Dozy) در این باره می دهد می آوریم و سپس آنچه را كه خود در باره ی تاریخ حجاب یافته ایم ذكر خواهیم كرد.
دوزی می گوید: «تا اینجا ما به اصطلاحی دست نیافته ایم كه به معنای حجابی باشد كه در آن دو سوراخ برای چشم تعبیه كنند. با وجود این، چنین حجابی باید معمول بوده باشد زیرا جهانگردان از آن سخن می گویند. فعل نَقَبَدر عربی و در عبری كه به معنای perfovarit است. بنابر این، طبیعی ست بتوان فرض كرد كه واژه ی نقب به معنایvelum sunt foramina باشد. همین نكته را ابن جنی*صریحاً چنین تأیید می كند: النقاب ان تعمد المرأه الی برقع فتنقب منه موضع العین: نقاب این است كه زن برقعی بر چهره زند و جای دو چشم را در آن تعبیه كند (Commentaire sur les poésie de Motenabbi, m. ۱۲۶, p. ۲۲۰ )
در سفرنامهی وان گیستله (T Voyage van Mher Joos van Ghistelet, p. ۲۳) میخوانیم:
«زنان روستایی جلوی صورت قطعه پارچه ای میاندازند كه دو سوراخ در آن تعبیه شده و از خلال آن ها می توانند ببینند» بلون (Belon) نیز در Observations p. ۲۳۳ همین را می گوید: «روشی كه روستائیان عرب و مصری دارند نوعی ماسك است، بسیار زشت؛ زیرا تنها چند پارچه ی پنبه ای سیاه یا به رنگ دیگر را جلوی چشم می گذارند كه جلوی صورتشان آویزان است و به سمت چانه باریك می شود، مثل دهان بندِدوشیزه ای كه barbute نامیده می شود و برای آنكه بتوانند ببینند دو سوراخ مقابل چشم در آن تعبیه می كنند. به طوری كه آن ها با چنان نقابی بر چهره شبیه كسانی می شوند كه روز جمعهء مقدس در رم یا اوینیون به دوئل می پردازند (نك.بهPietra della Valle, Viaggi, t.I, p. ۱ ۸۷). شاهزاده Radzivill نیز (نك.بهJerosolymitana peregrinatio, p. ۱ ۸۷) در سخن از دختران روستا می گوید: «حجابشان یك تكه پارچه ی پنبه ای ست كه در آن مقابل چشم سوراخی تعبیه می كنند؛ باد به آسانی حجاب را بلند می كند و دیدن صورتشان سخت نیست»در كتابی تحت عنوان A Relation of a Journey Begun, An. DOM ۱۶۱۰, p. ۲۰۷ چنین می خوانیم: زنان روستایی «صورت را با قطعه پارچه ای می پوشانند بسیار زشت، و در آن در مقابل چشم سوراخ تعبیه میكنند». در گزارش كوپن (Coppin, Le Bouclier de l’Europe, p. ۲۱۷) نیز چنین آمده است: «نقاب دختران افراد مرفه تافته ی قرمزی ست و نقاب فقرا پارچه ای ست سفید یا آبی و در هر دو نوع، مقابل دو چشم دو سوراخ كوچك تعبیه می كنند تا كسانی كه پشت این نقاب پنهان شده اند بتوانند ببینند و راه را تشخیص دهند»چنین حجابی را زنان چادرنشین مصری نیز می پوشیدند. در گزارش هلفریچ (Kurtzer und wahrhaffiger Bericht von der Rayszn f° ۳ ۸۷ v°) آمده است: «آنها چهرهشان را با تكهای از پارچه میپوشانند كه در آن دو سوراخ تعبیه كردهاند تا بتوانند از خلال آن ببینند». روژه نیز در كتاب سرزمین مقدس (Roger, La Terre sainte, p. ۲۰ ۸) همین را در صحبت از زنان چادر نشین سوریه میگوید: «جلوی صورت پارچهای دارند كه در برابر چشم، در آن سوراخ تعبیه میكنند» (۱۲۶).
بنابر این، حجابی كه نقاب نامیده می شود معمول ترین شكل آن بود. چنین حجابی به هیچ رو در زمان محمد معمول نبود. در سنن و روایات، ما حتی یك مورد نیافته ایم كه بتواند ما را به تأیید چنین امری وادارد. در آن زمان نقاب، تنها در مواردی استثنائی و به عنوان لباسی فوق العاده معمول بود. در روایات آمده است كه عایشه یك بار با نقاب از خانه بیرون رفت (۱۲۷) تا یك اسیر یهودی به نام صافیه را ببیند كه به دروازهء مدینه رسیده و محمد او را تازه آزاد كرده بود تا وی را به شمار همسرانش بیفزاید. این نكته كه در روایات به عنوان امری استثنائی معرفی شده قطعاًنشان نمی دهد كه استعمال حجاب امری قدیمی بوده است. مضافاً بر اینكه گفته ی ابن سیرین* دائر بر اینكه استعمال نقاب چیزی جز یك مد نبوده است (۱۲ ۸) نتیجه گیری ما را تأیید می كند. وی كه یكی از علمای قرن اول هجری بود در سال۱۱۰ بعد از هجرت درگذشت (۱۲۷).بنابر این، میتوانیم چنین فرض كنیم كه مدِنقاب در نیمه ی دوم قرن اول هجری به وجود آمده است. نقاب این مد كاملاًاسلامی كه تقریباًنزد همگان معمول شد، همان گونه كه دوزی هم خاطرنشان كرده نزد مسیحیان سیسیل نیز در قرن ششم هجری رواجی یافت. در اینجا متنی از ابن جُبیر*می آوریم كه به هنگام صحبت از پایتخت سیسیل به این امر اشاره می كند: «زنان مسیحیاین شهر در آداب سخن گفتن و نحوه ی حجاب خویش و پوشش مانتو از مدِزنان مسلمان پیروی می كنند. به مناسبت عید امسال میلاد مسیح، آن ها با قبای ابریشمین طلائی رنگ كه مانتوی ظریفی آن را می پوشاند از خانه خارج شده بودند با شال رنگین و كفش های ظریف طلایی رنگ زنانه در كلیساها و شبستان ها خرامان راه می رفتند، سنگین از گردن بندها با آرایش چهره و عطر، درست به سبك آرایش زنان مسلمان (۱۳۰). امكان دارد كه مشاهده ی ابن جُبَیر تنها در باره ی زنان مسلمانی حقیقت داشته كه مسیحی شده بوده اند و هنوز لباس و آداب زنان مسلمان را برای خویش نگه داشته بوده اند. آنچه مسلم است و برای ما اهمیت دارد همگانی شدنِ نقاباست.
نقاب، رسم جدید قرن اول هجری، كه منظور از آن پوشیدن كامل چهره ی زن بود تحت الشعاع حجابی از نوع دیگر قرار گرفت به نام برقع كه به همان منظور ایجاد شده بود. استعمال همگانی برقع تقریباً در همان دوره ای رایج بوده كه نقاب رواج داشته است.
به عقیده ی جوهری*، لغوی معروف، برقع به معنای ابزار و جهازیست كه به حیوانات باركش میبندند و نیز بخشی از لباس زنان صحرانشین. درباره ی نقش و جایگاه خاص این لباس اظهار نظر قطعی كردن خالی از دقت است. آیا استفاده از آن برای حفاظت از شدت گرمای هوا بوده یا حفاظت از حشرات؟ آیا برای حفظ صورت زنان بدَوی از نگاه مردان بوده است؟ پاسخ قطعی برای این سؤال نداریم. با وجود این، میتوان فرض كرد كه هدف چیزی غیر از حصر و خانه نشینیزن بوده است. روایات مربوط به صحرانشینان و اعراب پیش از اسلام نمونه هایی به دست میدهند كه در آن مردان حجاب به كار میگرفته اند و این به نظر ما طبعاً ناشی از اوضاع خاصیست كه معیشت مبتنی بر راهزنی و جنگها و انتقامجوییها ایجاب میكرده است. لغتنامهها و ادبیات اطلاعات مفیدی به ما نمیدهند و در بارهی این نوع لباس كه در زندگی اعراب عهد قدیم عمومیت نداشته و بعدها استعمال آن به صورتی عادی درآمده است وضوح چندانی ندارند. ما توضیحات زیر را كه درباره ی لباسیست به همین نام [برقع] در دورهای متأخرتر، از دوزی (Dozy) به وام گرفته ایم:
«می دانیم كه در اشعار شاعران عرب مانند المتنبی، ابوالعلاء و دیگران از برقع نام برده شده (با ملاحظهی شعری كه جُعبری*نقل كرده میتوان حدس زد كه برقع سابقاًبه رنگ های مختلف خال خالی بوده است) و اینكه این شاعران غالباً در استعاره های خویش از این حجاب یاد میكنند. با وجود این، در قرون وسطای تاریخ عرب، به نظر می رسد كه این حجاب از تداول افتاده و جای آن به انواع دیگری از حجاب داده شده بوده است. در واقع، گمان می كنم، بیهوده است به دنبال این واژه در كتاب هزار و یك شب بگردیم زیرا در این اثر از انواع متعدد دیگری از حجاب نام برده شده است. اگر اشتباه نكنم تنها در آغاز قرن پیش [نوزدهم] است كه در مصر از برقع سراغداریم. كنت شابرول (در كتاب وصف سرزمین مصرLa description de l’Egypte) ، ج. ۱ ۸ص ۱۱۴) چنین می نویسد: «برقع، حجابی ست كه چهره را از بالای پیشانی می پوشاند و نیز از دو طرف به كلاه وصل است. قطعه ای ست از پارچهء وال یا كتان سفید و نازك به پهنای صورت كه تا زانوها آویزان است. برای هر زنی كه ازخانه خارج می شود این حجاب ضروری ست». در كتاب پوكوكه(Pococke, Beschrijving van het Oosten t. ۱, p. ۳۲۰) چنین می خوانیم: «زنان طبقات عامه جلوی صورت از بالای بینی نوعی پیش بند می اندازند كه با یك نوار به كلاه وصل است». در گزارش ویتمن: (Wittman, Travels in Asiatic Turkey, Syria and Egypt, p. ۳۷۴) آمده است: «یك قطعه پارچه ی ابریشمی سیاه كاملاًكار حجاب را می كند، به طوری كه چیزی از چهره جز چشم ها را نمی توان دید.» (نویسنده این را در باره ی زنان عامه می گوید. در تصویر شمارهی۲۰ میتوان لباس یك زن اهل قاهره را كه از وضعیت بهتری برخوردار است مشاهده كرد. در این تصویر برقع سیاه حتی از نیمهء بدن پایین تر نمی رود). واژهی برقع به همان معنی ست كه واژهء تركی یشمق [یاشماق = چارقد بزرگ/ كلاغی؟]،زیرا در كتاب ترنر (M. Turner, Journal of a Tour in the Levant, t. II, p. ۳۰ ۸) میخوانیم كه این جهانگرد در سفر خود از دمیاط تا اسكندریه با زنان قبطی همراه شده كه «حجابشان یشمقی بلند و سیاه بوده كه از نوك بینی تا زانوها را می پوشانده است». همین جهانگرد در جای دیگر (همانجا، ص ۳۷۶) در بارهی زنان طبقات عامه در قاهره می گوید: «به این روسری، روی پیشانی و با كمك برخی قطعات تزیینی طلائی، نقره ای یا مفرغی، یشمقی (حجابی) از پارچهی سیاه پنبهای یا ابریشمی آویزان است كه تمام چهره را به استثنای چشمها می پوشاند و تا سینه و گاه تا زانوها می رسد». و بالاخره در اثر زیبای لان (M. Lane, Modern Egytians, t. ۱, p. ۶۱) چنین آمده است. «برقع یا حجابِصورت (مربوط به زنان طبقات بالا و متوسط) نوار بلند و سفیدی ست از وال كه همه ی صورت را به استثنای چشم ها می پوشاند و تقریباًتا پاها می رسد. این نوارِ پهن از بالاترین قسمت با كمك نوار باریكی از پیشانی می گذرد، در حالی كه دو طرف بالای حجاب به نوار دیگری كه دورِسر را گرفته دوخته شده است. همین مؤلف، كمی بعدتر (همانجا، ج۱، ص ۶۴) میگوید كه زنان عامه برقعی از نوع كرِپ سیاه و زمخت می زنند. برخی از آن ها هم كه از اخلاف پیامبر هستند برقع سبز رنگ دارند». و سرانجام در جای دیگری (همانجا، ج. ۱ص ۶۶و ۷۷) زیورِبرقع را بدین گونه شرح میدهد: «بخش بالای برقعِ سیاهغالباً با مروارید مصنوعی، با سكه های ریز طلا و زیورهای دیگری از همین فلز، ریز و پهن كه به آن برق می گویند مزین است، گاه دانه های مرجان و زیر آن سكه ای از طلا؛ و در مواردی دیگر با سكه های كوچك نقره ای كم ارزش؛ و معمول تر یك جفت زنجیر مفرغی یا نقره ای ست كه هركدام به یكی از دو طرف بالای برقع دوخته شده است. این ها را عیون [چشم ها] می نامند. شكل برقع را در كتاب لان (ج. ۱،ص۶۲، ۶۴، ۶۵و۶۶) می توان دید و نیز در شرح سرزمین مصر (اطلس،ج. ۱، نقشه E۴۱).
امروزه حجاب معمول در مصر از همین نوع است.
در سوریه زنان صحرانشینان موسوم به قبلیس (keblis) برقع می زنند (Burckhardt, Notes on the Bedouins and Wababys, p. ۲۷.) در ساحل سوریه این نوع حجاب نیز رایج است. (نگاه كنید بهTurner, Journal of the Tour in the Levant, t. II, p. ۱۰۵, ۳۰۴.) در بارهی شبه جزیره ی عربستان نیز باید گفت كه امروز زنان مكه، جده و مدینه برقع می زنند، برقعی به رنگ سفید یا آبی(Burckhardt, Travels in Arabia, t. II, p. ۲۴۳). در قرن چهاردهم [میلادی] ظاهراً برقع در شیراز معمول بوده زیرا ابن بطوطه (سفرنامه، ترجمهی de Gayango f° ۸۳ V°) در سخن از زنان این شهر میگوید: آن ها پیچیده در ملافه و برقع زده [در چادر و پیچه] از خانه خارج می شوند، به طوری كه چیزی از آنان نمی توان دید.
در سوریه زنان صحرانشینان موسوم به قبلیس (keblis) برقع می زنند (Burckhardt, Notes on the Bedouins and Wababys, p. ۲۷.) در ساحل سوریه این نوع حجاب نیز رایج است. (نگاه كنید بهTurner, Journal of the Tour in the Levant, t. II, p. ۱۰۵, ۳۰۴.) در بارهی شبه جزیره ی عربستان نیز باید گفت كه امروز زنان مكه، جده و مدینه برقع می زنند، برقعی به رنگ سفید یا آبی(Burckhardt, Travels in Arabia, t. II, p. ۲۴۳). در قرن چهاردهم [میلادی] ظاهراً برقع در شیراز معمول بوده زیرا ابن بطوطه (سفرنامه، ترجمهی de Gayango f° ۸۳ V°) در سخن از زنان این شهر میگوید: آن ها پیچیده در ملافه و برقع زده [در چادر و پیچه] از خانه خارج می شوند، به طوری كه چیزی از آنان نمی توان دید.
باید این نكته را نیز ذكر كنم كه در ماوراء النهر، اصطلاح برقع نه به معنیحجاب چهره، بلكه نوعی حجاب بزرگ یا مانتویی ست كه زن خود را كاملاًدر آن می پیچد. در گزارش فریزر (Fraser, Journey into Khorasan, append.E, p. ۸۷) میخوانیم: «زنان چادر یا ملافهء ابریشمی به نام برقع بر خود می افكنند كه از سرتا پا را می پوشاند ولی در نزدیكی چشم سوراخ كوچكی باز می گذارند به شكل تور، از آن نوع كه نزد ایرانی ها رایج است (این تنها شامل زنانی می شود كه در شهرها سكونت دارند. اما زنان روستاها صورتشان باز است همان گونه كه زنان سالخوردهء شهر (همانجا ص ۸۶) و در جای دیگر (همانجا ص۱۰) میگوید: زنان در شهرها و روستاها مانند دیگر كشورهای اسلامی حجاب دارند و برقع می زنند كه از سر تا پا را در بر می گیرد» (۱۳۱).
این تحقیق دوزی (Dozy) نشان می دهد كه برقع در نواحی مختلف و در اشكال متنوع وجود داشته است. اینكه این لباس از كجا منشأ گرفته به روشنی معلوم نیست و به ندرت در ادبیات كهن از آن یاد شده است. قدیم ترین متنی كه در آن از برقع نام برده شده شعری ست از سُهیم،برده ای از طایفهء بنی الحشس (۱۳۲) كه درزمان خلیفه عمر كشته شد. علاوه بر این، در «حماسه» نیز (Hamassah p. ۷۵, ۲۳° éd. Freytag) جملهای هست كه به این لباس اشاره دارد.
التبریزی، مفسر و شارح معروف كه به شرح این مجموعه از اشعار كهن كوشیده است نقل می كند كه شاعری به نام القتّال با پوشیدن لباس یك زن و با زدنِبرقع، توانست از انتقام دشمنانش فرار كند (۱۳۳). باز در جای دیگری از «حماسه»، در شعری. از برقع نام می برد ولی به عنوان بخشی از ابزار و جهازی كه به حیوانات باركش می بندند (۱۳۴).
چنین است كهن ترین متونی كه وجود این لباس را گواهی می دهند و توضیحات رضایت بخش تری جز آنچه در بالا آوردیم از آن ها نمی توان استنتاج كرد. در اینجا به واقعه ای اشاره می كنیم كه نشان می دهد چقدر شایسته است جانب احتیاط در پیش گیریم. در جریان پژوهشی كه برای یافتنِمنشأ برقع داشتیم به قطعه شعری برخوردیم كه عمر بن ابی ربیعه در یكی از استعاره های شاعرانهی خود از قناع سخن میگوید، حال آنكه میدانیم قناع پارچهایست كه هم مردان و هم زنان بر سر میافكنند. شاعر اگر میخواست به خوبی میتوانست به جای تَقنّعَكه به معنی استفاده از قناع است ازتَتبرقعَ كه به معنی برقع زدن است استفاده كند، بدون آنكه به وزن شعر و قافیهء آن لطمه ای وارد آید (۱۳۵). بنابراین، اینكه شاعری در صدر اسلام چنین واژه ای به كار برده، به نظر می رسد نشانه ی ندرت استعمال حجابی ست كه چهره را بپوشاند.
۱۰۱-Dansla revue Bijdragen tot de taal en landen kunde van Nederlandsch-Indie, ۵° vol., ۱° mai ۱۸۹۶.
۱۰۲- مسلم، یاد شده، ج. ۱، ص ۴۰۱: اذهب فانظر الیها.
۱۰۳- حسن الاسوة، یاد شده، ص ۱۲۵: و عن أنس قال قال عمر یا رسول الله إن نساءك یدخلن علیهن البر و الفاجر فلو أمرت أمهات المؤمنین بالحجاب.
۱۰۴- بخاری، یاد شده، ج. ۳، ص ۱۶۰: قالت عائشة كان عمر یقول لرسول الله احجب نساءك.
۱۰۵- همان، ج. ۳، ص ۱۶۰.
۱۰۶- مسلم، بخاری و دیگران.
۱۰۷- طبری، تفسیر، ج. ۲، ص ۲۴: و قال آخرون كان ذلك في بیت ام سلمة.
۱۰۸- همان، ج. ۲۲، ص ۲۵؛ ابن سعد، طبقات، ج. ۸، ص ۱۲۶.
۱۰۹- تفسیر، یاد شده، ج. ۲۲، ص ۲۵؛ ابن سعد، یاد شده، ج. ۸، ص ۱۲۵ (كه با مأخذ پیشین كاملاً
حجاب؛ نگاه ديروز، چالش امروز، دغدغه فردا
نظام حقوق زن دراسلام» و دررأس و پيشاني آن «مسأله حجاب»، از جمله سخناني است كه از دير باز، به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران، مورد توجه، بحث و بررسي دانشمندان و روشنفكران، چه درشرق و غرب عالم و چه درداخل و خارج ازكشور، قرارگرفته است.
دامنه اين سخنان وگستره عقايد برخاسته از آن، چنان است كه گاه، گروهي از اين انديشمندان و روشنفكران درمقام تحليل و بررسي، تا به آنجا پيش مي روند كه «حجاب» را شاخصي «محدود» كننده و عاملي «تضييع» گر در زيست فردي و حضور اجتماعي زنان درجامعه اسلامي مي دانند و حتي از اين رهگذر، خواهان «منع» يا حداقل «اختياري شدن» آن مي شوند و گاه گروهي ديگر، با دفاع نامناسب و نا آگاهانه به دور از «منطق» و «استدلال» درخور توجه، همراه با ناكامي دربيان منطقي اين دستور مسلم اسلامي، آن مي كنند كه با بيان وعمل ناآگاهانه خويش، راه را بر «محق»جلوه دادن و پيامد آن، «نشر» سخنان گروه نخستين هموار مي كنند.
براستي، «حجاب» چيست؟ آيا «حجاب» محدود كننده اي ذاتي درجامعه است؟ يا عاملي «مصونيت بخش» درآن؟
مقاله تحليلي -پژوهشي(«فلسفه حجاب»، نگاه ديروز، چالش امروز، دغدغه فردا) درحقيقت، قصد آن دارد تا در راستاي پاسخگويي به پرسش هايي اين چنين، همراه با بهره مندي از ديدي منصفانه و بهره گيري از منابع و سرچشمه هاي اصيل مكتب اسلام، به مسأله «حجاب» درجامعه اسلامي و فلسفه و «چيستي» وجودي آن بنگرد تا از اين رهگذر،به چشم اندازي درباره وضعيت اجراي اين دستور استوار و ارزش مستحكم درجامعه امروزين اسلامي ايران دست يابد. «حجاب» اين واژه عربي، درنگاهي معنايي به معناي پوشيدن، پوشش، پرده و حاجب است كه البته دراين ميان، معناي «پرده»، بيشترين كاربرد را دارد. درقانون اساسي هميشه تغيير ناپذير جاويدان ما، قرآن، اين واژه همواره به معناي پرده و حايل به كار رفته است؛ آنچنان كه مي خوانيم:
ما درميان تو وكساني كه ايمان به آخرت نمي آورند، پرده پوشيده اي قرار داديم. (اسراء-آيه 45)
يا درجايي ديگر از اين كتاب آسماني مي بينيم: تا موقعي كه خورشيد درپشت پرده افق پنهان شد. (ص – آيه 32)
گذري كوتاه برگفتار دانشمندان دين و نگاهي كوتاه به انديشه هاي اسلام شناسان، ازگذشته تا حال، نشان دهنده آن است كه دربيان پوشش زنان، چه درآيات و روايات و چه درگفتار و سخنان، از واژه «ستر» استفاده شده است و بهره گيري از واژه اي چون «حجاب» با درونمايه پيش گفته شده، چندان جايگاهي ندارد. با توجه به چنين سخني است كه انديشمند شهيد مرتضي مطهري دراين باره مي نويسد:
استعمال كلمه «حجاب» درمورد پوشش زن يك اصطلاح نسبتاً جديد است. در قديم و مخصوصاً در اصطلاح فقها كلمه «ستر» كه به معني پوشش است، به كار رفته است.فقها چه دركتاب الصلوه و چه دركتاب النكاه كه متعرض اين مطلب شده اند كلمه «ستر» رابه كار برده اند نه كلمه «حجاب» را. بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نمي شد و ما هميشه همان كلمه «پوشش» را به كار مي برديم، زيرا چنان كه گفتيم معني شايع لغت «حجاب» پرده است و اگر درمورد پوشش به كار برده مي شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده كه عده زيادي گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و درخانه محبوس باشد و بيرون نرود.
وظيفه پوشش كه اسلام براي زنان مقرركرده است بدين معني نيست كه از خانه بيرون نروند. زنداني كردن و حبس زن دراسلام مطرح نيست. در برخي از كشورهاي قديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهايي وجود داشته است، ولي دراسلام وجود ندارد. پوشش زن در اسلام اين است كه زن درمعاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد. آيات مربوطه همين معني را ذكر مي كند و فتواي فقها هم مويد همين مطلب است و ما حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذكر خواهيم كرد. در آيات مربوطه، لغت «حجاب» به كار نرفته است. آياتي كه دراين باره هست، چه درسوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب، حدود پوشش و تماس هاي زن ومرد را ذكر كرده است، بدون آن كه كلمه حجاب را به كار برده باشد.» (مطهري، 1379:73)
از اين رو، با توجه به چنين سخناني، اينك گاه آن است كه فهرست وار همراه با بياني كوتاه و سخني مجمل، به توصيف و تبيين اصطلاح «حجاب اسلامي» يا به بياني درست تر «پوشش اسلامي»، درقالب گزاره هايي چون گزاره هاي زير بپردازيم:
1- حجاب و فلسفه آن: اگر به انسان وساختار وجودي او، چه ازلحاظ جسمي و چه از نگاه روحي، بنگريم و از اين رهگذر، نظري به انگيزه هاي نهفته و اميال گوناگون خفته در سرشت و خميرمايه وجودي او كه «فطرت» ناميده مي شود، بيندازيم به راحتي درمي يابيم كه ازجمله نيرومندترين، بزرگترين و برترين نيروهاي موجود در او، انسان حس و غريزه «جنسي» است، ميلي نيرومند كه اگر درمسير صحيح و راه درست خويش هدايت نشود، به سهولت سرچشمه گناهان بزرگ و معاصي نابخشوده مي شود و پيامدي جز تبديل زندگي پرنشاط و پوياي انساني به جان كندني سراسر حزن، اندوه و تباهي درپي نمي آورد. نگاهي كوتاه به خون ريزي ها، جنگ ها و عصيان هاي پديدارشده درتاريخ تمدن بشري، بيش از هميشه، اين واقعيت تلخ را جلوه گر مي سازد كه: انسان درهيچ زمينه اي به اين اندازه و پايه آسيب پذير نيست و هيچ نيرويي درايجاد سركشي در نهاد او، به پاي اين ميل غريزي نمي رسد.
انديشمندان و روشنفكران، با توجه به چنين نكته اي، از ديروز تا به امروز همراه با طرح فرضيه هاي گوناگون و ارائه نظريه هاي مختلف، سعي درمقابله اصولي و از رهگذر آن ، چاره جويي بنيادين در رويارويي با اين غريزه و ميل فطري داشته اند و دراين راه، تاكنون نظريه هاي مختلف و متفاوت را بيان كرده اند. گروهي چون ماني، بودا و تولستوي گفته اند كه اين ميل نهفته و غريزه ذاتي را به كلي از بين بايد برد تا انسان و جامعه انساني از آسيب هاي آن در امان باشد و گروهي ديگر چون فرويد درمقابله با اين نظر «افراطي» چنين گفته اند كه بازگشايي سدها و مجوز پيش روي به اين ميل در جامعه سبب ساز كاهش ميزان جرم و ارتكاب جنايت در جامعه مي شود.
درگير و دار كشاكش ميان اين دونظر، كه يكي جانب «افراط» مي پيمايد و ديگري جانب «تفريط» مكتبي زندگي آفرين چون «اسلام» كه همواره از جايگاه «اعتدال» و گريز از «افراط» و «تفريط» سخن مي گويد، راهكاري ميانه و معتدل را ارايه كرده است؛ راهكاري كه به رغم گذشت چهارده قرن از پيدايي آن، هنوز بوي تازگي از آن برمي خيزد، اسلام، ميل جنسي را به «رسميت» مي شناسد و حتي آن را پليد نيز نمي داند به شرط آن كه به درستي و با شيوه اي مناسب در مسير «انسان ساز » خويش به حركت درآيد. راهكار مكتب «اسلام» درچنين انديشه اي و درمقام عمل به آن به طوركلي، در دو راهبرد زير خلاصه مي شود:
الف- اقدام هاي كوتاه مدت و ميان مدت چون ازدواج سهل و آسان درجامعه و ترويج فرهنگ آن درميان اقشار گوناگون به ويژه جوانان.
ب- اقدام هاي بلندمدت و اساسي چون ازبين بردن زمينه هاي به كارگيري ناسالم اين ميل درجامعه برپايه دستورات و ارزش هايي چون: حجاب، عفاف، خويشتنداري و پرهيز از اختلاط بي رويه زنان و مردان. اين دو راهبرد كه برگرفته از دستورات صريح و فرمان هاي روشن پروردگار درقرآن، كلام الهي، است ما را دربيان فلسفه وجودي و «وجوبي» حجاب، و به بياني درست تر پوشش، با نكاتي چون نكات زير مواجه و روبرو مي سازد:
الف- «امنيت» در معناي عام و در تمام ابعاد، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و حتي رواني، از جمله مسايلي است كه در انديشه اسلامي به آن، توجه كافي شده است. اين انديشه و توجه، تا بدان پايه از ارزش و اعتبار برخوردار است كه از عمده وظايف دولت اسلامي، «ايجاد امنيت همه جانبه در جامعه» است. برهنگي به معناي عدم پوشش و ناپوشيدگي در جامعه يا تضعيف و كم توجهي به آن، به دنبال خويش، پيامدهايي ناگوار چون آرايش، خودآرايي و عشوه گري را به همراه دارد و مردان و به ويژه جوانان را در معرض تحريك دايم عصبي و ايجاد التهاب و هيجان دروغين زودگذر در جامعه قرار مي دهد. اين بار هيجان و التهاب آن چنان است كه گاه فرد را به بيماري رواني مبتلا مي سازد و از اين رو، او را به اعمالي وا مي دارد كه سرچشمه بسياري از مفاسد و معاصي ديگر مي شود؛ آن چنان كه برخي از انديشمندان باتوجه به چنين نكته اي، بر اين اعتقادند كه: «هيچ حادثه مهمي را پيدا نمي كنيد، مگر آن كه پاي زني در آن ميان است!»
ب- نگاهي گذرا به تلاش خانواده ها در جوامع مختلف و گذري آماري بر دلايل اين پديده شوم، نكته اي مسلم را به خودنمايي وامي دارد و آن اين است كه: درهم شكستن حريم خانواده و برهنگي روزافزون در جامعه انساني، جدايي(طلاق) و از هم گسيختگي خانواده ها و در پيامد آن، پديده اي تلخ و جانسوز چون «فرزندان طلاق» را درپي مي آورد؛ زيرا در بازار آزاد برهنگي، زنان به صورت «كالاي مشترك»، حداقل در مراحل غيرآميزش جنسي به شمار مي آيند و ديگر پيوند زناشويي قداست و پاكي خاص خويش را ميان دو نفر كه به يكديگر تعلق خاطر دارند، ندارد؛ چراكه هر روز مردي را در دام زني ديگر و زني را در دام مردي ديگر فرومي افتد و مي غلتد.
ج- بسط و گسترش دامنه فحشا در جامعه و افزايش شمار فرزندان نامشروع، از ديگر دلايل اين فلسفه «وجوبي» است. نگاهي كوتاه به آمار تولد فرزندان نامشروع در كشور ايالات متحده آمريكا (سال 1999ميلادي) نشان گر آن است كه درحدود فرزندان تازه تولد يافته، فرزندان تازه ولادت يافته نامشروع هستند. اگر صادقانه و با انصاف به شكل گيري چنين روندي نظر اندازيم، مشاهده مي كنيم كه از جمله بسترسازهاي اساسي در وقوع چنين فرآيندي، برهنگي و روابط بي حد و حصر در ميان زنان و مردان است.
د- هنگامي كه «برهنگي» زن در جامعه به ارزش تبديل شود، پيامد طبيعي آن «افزايش» روزافزون آرايش و خودنمايي او در جامعه است. در چنين جامعه اي، زن ديگر از راه ارايه «علم»، «آگاهي» و «دانايي» ارزش نمي يابد. بلكه چون «عروسكي» از راه جاذبه جنسي افزون تر به وسيله كسب درآمد گروهي انسان آلوده فريبكار و ديو صفت تبديل مي شود و كار را به جايي مي رساند كه اين اصل در جامعه، پاي مي گيرد كه: «هرچه جاذبه جنسي افزون تر، ارزش شخصيتي بيشتر!» در ايران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، بيش ترين شهرت زنان در وسايل ارتباط جمعي و افكار عمومي از آن زنان «هنرپيشه» و «آوازه خوان» بود؛ آن چنان كه هرچه اين زنان در شكستن حريم اخلاقي جامعه از خود سخت كوشي بيشتري نشان مي دادند، به همان اندازه، بر صفحه مطبوعات و قاب تلويزيون از ارزشي افزون تر برخوردار مي شدند.
پوشش زن در اديان الاهى
پوشش و عفاف از آن جهت كه يك امر فطرى است و براى حيات اجتماعى انسان ضرورت دارد، در اديان و مذاهب الاهى داراى جايگاه خاصى است. تمام اديان آسمانى، حجاب و پوشش را بر زن واجب و لازم شمردهاند و جامعه بشرى را به سوى آن فراخواندهاند؛ زيرا حيا و لزوم پوشش به طور طبيعى در نهاد زنان به وديعت نهاده شده و احكام و دستورهاى اديان الاهى هماهنگ و همسو با فطرت انسانى تشريع شده است.
بر اساس اصل لزوم هماهنگى و تناسب آفرينش و قانونگذارى،1 خداوند لباس و پوشاك را در لابلاى نعمتهاى بيكرانش به بشر ارزانى داشت2 و اشتياق درونى زنان به «حجاب» را با تشريع قانون پوشش مستحكم ساخت تا گوهرِ هستى «زن» در صدفِ پوشش صيانت گردد و جامعه از فرو افتادن در گرداب فساد و تباهى نجات يابد. بدون ترديد جهان بينى و انسان شناسى هر فرهنگ و مكتب، نقش اساسى و مهمّى در انتخاب نوع و كيفيت پوشش دارد.3 بر اساس جهانبينى اديان الاهى كه انسان خليفه خداوند و مركز و محور جهان هستى است و رسالت كسب معرفت و تهذيب نفس و اصلاح جامعه را بر دوش دارد و حياتش در جهان آخرت نيز ادامه دارد، بايد جسم زن و چشم مرد پوشيده گردد تا غرايز شهوانى مهار و كنترل شود و استعدادهاى معنوى و عقلانى بشر در پرتو رهيافتهاى فطرى و هدايتهاى وحيانى شكوفا گردد. گرچه انتخاب لباس و پوشاك برآيند انديشه و اراده آدمى است، ولى بر بينش و اراده انسانى نيز تأثير مىگذارد و مىتواند به عنوان زمينهساز تعالى يا انحطاط فردى و اجتماعى نقش آفرينى نمايد.
در آيين زرتشت، يهود، مسيحيت و اسلام – كه اين مقاله به بررسى آنها مىپردازد – حجاب بر زنان امرى لازم بوده است. كتابهاى مقدس مذهبى، دستورات و احكام دينى، آداب و مراسم و سيره عملى پيروان اين اديان چهارگانه، بهترين شاهد و عالىترين گواه بر اثبات اين مدعاست.
حجاب در آيين زرتشت
نخستين مردمى كه به سرزمين ايران آمدند، آريايىها بودند. آنان به دو گروه عمده «مادها» و «پارسها» تقسيم مىشدند. با اتّحاد مادها، دولت «ماد» تشكيل شد. پس از مدّتى پارسها توانستند دولت ماد را از بين ببرند و سلسلههاى هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان را بنيانگذارى كنند. پژوهشها نشان مىدهد كه زنان ايران زمين از زمان مادها كه نخستين ساكنان اين ديار بودند، داراى حجاب كاملى، شامل پيراهن بلند چيندار، شلوار تا مچ پا و چادر و شنلى بلند بر روى لباسها بودهاند.4 اين حجاب در دوران سلسلههاى مختلف پارسها نيز معمول بوده است.5 بنابر اين، در زمان بعثت زرتشت و قبل و بعد از آن، زنان ايرانى از حجابى كامل برخوردار بودهاند. برابر متون تاريخى، در همه آن زمانها پوشاندن موى سر و داشتن لباس بلند و شلوار و چادر رايج بوده است و زنان هر چند با آزادى در محيط بيرون خانه رفت و آمد مىكردند و همپاى مردان به كار مىپرداختند، ولى اين امور با حجاب كامل و پرهيز شديد از اختلاطهاى فسادانگيز همراه بوده است.
جايگاه فرهنگى پوشش در ميان زنان نجيب ايرانزمين به گونهاى است كه در دوران سلطه كامل شاهان، هنگامى كه خشايارشاه به ملكه «وشى» دستور داد كه بدون پوشش به بزم بيايد تا حاضران، زيبايى اندام او را بنگرند، وى امتناع نمود و از انجام فرمان پادشاه سر باز زد و به خاطر اين سرپيچى، به حكم دادوَران، عنوان «ملكه ايران» را از دست داد.6
در زمان ساسانيان – كه پس از نبوت زرتشت است – افزون بر چادر، پوشش صورت نيز در ميان زنان اشراف معمول شد. به گفته ويل دورانت پس از داريوش، زنان طبقات بالاى اجتماع، جرأت نداشتند كه جز در تختِ روانِ روپوش دار از خانه بيرون بيايند و هرگز به آنان اجازه داده نمىشد كه آشكارا با مردان آمد و رفت كنند. زنان شوهردار حق نداشتند هيچ مردى حتى پدر و برادرشان را ببينند. در نقشهايى كه از ايران باستان بر جاى مانده است، هيچ صورت زنى ديده نمىشود و نامى از ايشان نيامده است.7
تجليّات پوشش در ميان زنان ايران چنان چشمگير است كه برخى از انديشمندان و تمدننگاران، ايران را منبع اصلى ترويج حجاب در جهان معرفى كردهاند.8
از آنجا كه مركز بعثت «اشو زرتشت» ايران بوده است و آن حضرت در زمينه اصل حجاب و پوشش زنان در جامعه خويش كمبودى نمىديده است، با تأييد حدود و كيفيت حجاب رايج آن دوران، كوشيد تا با پندهاى، خود ريشههاى درونى حجاب را تعميق و مستحكم نموده، عامل درون را ضامن اجرا و پشتوانه استمرار و استوارى حجاب معمول قرار دهد.
به پند و اندرزهاى «اشوزرتشت» بنگريد تا تلاش وى براى تعالى و آموزش مبانى حجاب و بيان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهرى با عفّت باطنى، روشنتر شود؛ او مىفرمايد:
اى نوعروسان و دامادان!… با غيرت، در پى زندگانىِ پاكمنشى بر آييد… .اى مردان و زنان! راه راست را دريابيد و پيروى كنيد. هيچ گاه گردِ دروغ و خوشىهاى زودگذرى كه تباه كننده زندگى است، نگرديد؛ زيرا لذّتى كه با بدنامى و گناه همراه باشد، همچون زهر كشندهاى است كه با شيرينى درآميخته و همانند خودش دوزخى است. با اين گونه كارها، زندگانى گيتى خود را تباه مسازيد. پاداش رهروان نيكى، به كسى مىرسد كه هوا، هوس، خودخواهى و آرزوهاى باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خويش چيره گردد و كوتاهى و غفلت در اين راه، پايانش جز ناله و افسوس نخواهد بود.
فريب خوردگانى كه دست به كردار زشت زنند، گرفتار بدبختى و نيستى خواهند شد و سرانجامشان خروش و فرياد و ناله است.9
گفتنى است كه در دين زرتشت، لباس يا كيفيت خاصى براى حجاب زنان واجب نشده است؛ بلكه لباس رايج آن زمان كه شامل لباس بلند، شلوار و سرپوش – يعنى چادر يا شنلى بر روى آن – بوده است، مورد تقرير و تنفيذ قرار گرفته است. هر چند كه استفاده از سِدرِه و كُشتى – لباس مذهبى ويژه زرتشتيان – توصيه شده است.10 البته بر هر مرد و زن واجب است كه هنگام انجام مراسم عبادى و نيايش، سر خود را بپوشاند. بنا به گفته مؤبد «رستم شهرزادى» پوشش زنان بايد به گونهاى باشد كه هيچ يك از موهاى سرِ زن از سرپوش بيرون نباشد. در خرده اوستا، به طور صريح چنين آمده است: «نامى زت واجيم، همگى سر واپوشيم و همگى نماز و كريم بدادار هورمزد؛11 يعنى همگان نامى ز تو بر گوييم و همگان سر خود را مىپوشيم و آن گاه به درگاه دادار اهورمزدا نماز مىكنيم».
بر اساس آموزههاى دينى، يك زرتشتى مؤمن، بايد از نگاه ناپاك به زنان دورى جويد و حتى از به كارگيرى چنين مردانى خوددارى كند. در اندرز «آذربادماراسپند» مؤبد موبدان آمده است: «مرد بدچشم را به معاونت خود قبول مكن12».
پوشش موى سر و داشتن نقاب بر چهره، پس از سقوط ساسانيان نيز ادامه يافته است. به اين نمونه بنگريد: پس از فتح ايران، هنگامى كه سه تن از دختران كسرى، شاهنشاه ساسانى را براى عمر آوردند، شاهزادگان ايرانى همچنان با نقاب، چهره خود را پوشانده بودند. عمر دستور داد تا پوشش از چهره بر گيرند تا خريداران پس از نگاه، پول بيشترى مبذول دارند. دوشيزگان ايرانى خوددارى كردند و به سينه مأمور اجراى حكم عمر مشت زده، آنان را از خود دور ساختند. عمر بسيار خشمناك شد؛ ولى امام على(ع) او را به مدارا و تكريم آنان توصيه فرمود.13
حجاب در آيين يهود
همه مؤرخان، از حجاب سخت زنان يهودى سخن گفتهاند14. ويل دورانت مىگويد: گفتوگوى علنى ميان ذكور و اِناث، حتّى بين زن و شوهر از طرف فقهاى دين ممنوع گرديده بود…. .دختران را به مدرسه نمىفرستادند و در مورد آنها كسب اندكى علم را به ويژه چيز خطرناكى مىشمردند. با اين همه، تدريس خصوصى براى اِناث مجاز بود.15 نپوشاندن موى سر خلافى بود كه مرتكب آن را مستوجب طلاق مىساخت.16 زندگى جنسى آنان، علىرغمِ تعدد زوجات، به طرز شايان توجّه ، منزّه از خطايا بود. زنان آنان، دوشيزگانى محجوب، همسرانى كوشا، مادرانى پُرزا و امين بودند و از آنجا كه زود وصلت مىكردند، فحشا به حدّاقل تخفيف پيدا مىكرد.17
بدون ترديد مبناى حجاب در شريعت يهود، آيات تورات بود كه بر حجاب تأكيد مىنمود. كاربرد واژه «چادُر» و «برقع» كه به معناى روپوش صورت است، در آن آيات، كيفيت پوشش زنان يهودى را نشان مىدهد. تورات تشبه مرد و زن به يكديگر را نهى نموده، مىگويد:متاع مرد بر زن نباشد و مرد لباس زن را نپوشد؛ زيرا هر كه اين را كند، مكروه «يَهْوَه» خداى تو ست.18 بىحجابى سبب نزول عذاب معرفى شده است؛
خداوند مىگويد: از اين جهت كه دختران صهيون متكبرند و با گردن افراشته و غمزات چشم راه مىروند و به ناز مىخرامند و به پاىهاى خويش خلخالها را به صدا مىآورند* بنابراين خداوند فَرْق سر دختران صهيون را كَلْ خواهد ساخت و خداوند عورت ايشان را برهنه خواهد نمود* و در آن روز، خداوند زينت خلخالها و پيشانىبندها و هلالها را دور خواهد كرد* و گوشوارها و دستبندها و روبندها را * و دستارها و زنجيرها و كمربندها و عطردانها و تعويذها را * و انگشترها و حلقههاى بينى را * و زخوت نفيسه و رداها و شالها و كيسهها را * و آينهها و كتان نازك و عمامهها و برقعها را * و واقع مىشود كه به عوض عطريّات، عفونت خواهد شد و به عوض كمربند، ريسمان و به عوض موىهاى بافته، كَلى و به عوض سينهبند، زنّار پلاس و به عوض زيبايى، سوختگى خواهد بود * مردانت به شمشير و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازههاى وى، ناله و ماتم خواهند كرد و او خراب شده، بر زمين خواهد نشست.19
افزون بر موارد فوق، در كتاب مقدس، وجوب پوشاندن موى سر20 لزوم پرهيز از زنان فريبكار و بيگانه21، نهى از لمس و تماس22 و واژه چادر23، نقاب24 و برقع25 آمده است؛ به عنوان نمونه در مورد عروس يهودا مىخوانيم: پس رخت بيوكى را از خويشتن بيرون كرده، برقعى به رو كشيده و خود را در چادرى پوشيد و به دروازه عينايم كه در راه تمنه است، بنشست.26
در «تلمود» اصلىترين كتاب فقهى كه به گفته ويلدورانت، اساس تعليم و تربيت يهود27 است، نيز بر لزوم پوشاندن سر از نامحرمان، لزوم سكوت زن و پرهيز از هرگونه آرايش براى ساير مردها28، پرهيز از نگاه زن به مردان بيگانه، 29 اجتناب از نگاه مرد به زنان نامحرم30 و لزوم پرهيز از هر امر تحريكآميز،31 تأكيد شده است.
برابر حكم سختگيرانه تلمود، اگر رفتار زن فضيحتآميز باشد، شوهر حق دارد او را بدون پرداخت مبلغ كتوبا(مهريه) طلاق دهد و زنانى كه در موارد زير به رفتار و كردار آنها اشاره مىشود، ازدواجشان باطل است و مبلغ كتوبا (مهريه) به ايشان تعلّق نمىگيرد؛ زنى كه از اجراى قوانين دينى يهود سرپيچى مىكند و فىالمثل بدون پوشاندن سرِ خود، به ميان مردان مىرود، در كوچه و بازار پشم مىريسد و با هر مردى از روى سبك سرى به گفتوگو مىپردازد. زنى كه در حضور شوهر خود، به والدين او دشنام مىدهد و زن بلند صدا كه در خانه با شوهر خود به صداى بلند درباره امور زناشويى صحبت مىكند و همسايگانِ او مىشنوند كه چه مىگويد.32
برخورد حضرت موسى(ع) با دختران شعيب كه به آنان فرمود تا پشت سر او حركت كرده، از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدايت كنند، و نيز سيره عملى يهوديان مبنى بر استفاده از چادر و برقع و روبند، تفكيك و جدا بودن محل عبادت زنان از مردان در كنيسه، ناشايسته شمردن اشعارى كه در تمجيد زيبايى زنان سروده شده است و ايراد خطابه توسط زنان از پشت پرده، بيانگر كيفيت شديد و سختگيرانه حجاب نزد يهوديان است.
حجاب در آيين مسيحيت
مسيحيت نه تنها احكام شريعت يهود در مورد حجاب را تغيير نداد، بلكه قوانين شديد آن را استمرار بخشيد و در برخى موارد، قدم را فراتر نهاد و با سختگيرى بيشترى وجوب حجاب را مطرح ساخت؛ زيرا در شريعت يهود، تشكيل خانواده و ازدواج امرى مقدس محسوب مىشد و طبق نوشته ويل دورانت، در سن بيست سالگى اجبارى بود؛33 اما از ديدگاه مسيحيت قرون اوّليه، تجرّد، مقدس شمرده مىشد.34 بنابر اين مسيحيت، براى از بين بردن زمينه هرگونه تحريك و تهييج، زنان را به صورت شديدترى به رعايت كامل پوشش و دورى از هر گونه آرايش و تزيين فراخواند. برابر متون تاريخى، چادر و روبند، براى همگان – حتّى براى خاتونهاى اشراف – ضرورى بود و در اعياد نيز كسى آن را كنار نمىگذاشت؛ بلكه با طلا و نقره و پارچههاى زربفت آن را تزيين مىنمودند و حتّى براى تفريح نيز با حجب و حياى كامل در مجالس انس و يا گردشهايى دور از چشم نامحرمان، شركت مىجستند.
انجيل در موارد فراوان، بر وجوب حجاب و پوشش تأكيد و پيروانش را به تنزّه از اِعمال شهوت و عفاف فراخوانده است؛ در انجيل مىخوانيم: همچنين زنان پير در سيرت متقى باشند و نه غيبتگو و نه بنده شراب زياده، بلكه معلمات تعليم نيكو* تا زنان جوان را خِرَد بياموزند كه شوهر دوست و فرزند دوست باشند* و خردانديش و عفيفه و خانهنشين و نيكو و مطيع شوهران خود كه مبادا كلام خدا متهم شود*35
در «كتاب مقدس» در مورد لزوم آراستگى به حيا و كنار نهادن آرايش ظاهرى چنين آمده است: همچنين زنان، خويشتن را بيارايند به لباسِ مزّين به حيا و پرهيز؛ نه به زلفها و طلا و مرواريد و رختِ گرانبها* …زن با سكوت به كمال اطاعت تعليم گيرد* و زن را اجازت نمىدهم كه تعليم دهد يا بر شوهر مسلّط شود؛ بلكه در سكوت بماند*36
همچنين اى زنان، …* و شما را زينت ظاهرى نباشد از بافتن موى و متحلّى شدن به طلا و پوشيدن لباس * بلكه انسانيت باطنى قلبى در لباس غير فاسد، روح حليم و آرام كه نزد خدا گرانبهاست * زيرا بدين گونه زنان مقدسه در سابق نيز كه متوكل به خدا بودند، خويشتن را زينت مىنمودند.37
افزون بر موارد پيشين، «عهد جديد» نيز لزوم پوشاندن موى سر، به ويژه در مراسم عبادى،38 لزوم سكوت به ويژه در كليسا،39 با وقار و امين بودن زن 40و نهى از نگاه ناپاك به بيگانگان را خاطرنشان ساخته، مىگويد: كسى كه به زنى نظر شهوت اندازد، همان دم، در دل خود با او زنا كرده است * پس اگر چشم راستت، تو را بلغزاند، قلعش كن و از خود دور انداز؛ زيرا تو را بهتر آن است كه عضوى از اعضايت تباه گردد، از آن كه تمام بدنت در جهنم افكنده شود*41
دستورات دينى پاپها و كاردينالهاى مسيحى كه بر اساس آن پوشاندن صورت الزامى و تزيين موى سر و آرايش آن و تنظيم آنها در آيينه و سوراخ نمودن گوشها و آويختن گلوبند، خلخال، طلا و دستبند قيمتى، رنگ نمودن مو و تغيير صورت ظاهرى ممنوع بود، شدت بيشترى رانشان مىدهد.42
در مورد سيره عملى زنان مسيحى، دائرة المعارف لاروس مىگويد: دين مسيحى، براى زن، خِمار را باقى نهاد؛ وقتى وارد اروپا شد، آن را نيكو شمرد. زنها در كوچه و وقت نماز، خمار داشتند. در قرون وسطى، خصوصاً قرن نهم، خمار رواج داشت. آستين خمار، شانه زن را پوشيده، تقريباً به زمين مىرسيد. اين عادت تا قرن سيزدهم باقى بود.43
ويل دورانت نيز در مورد سيره عملى زنان مسيحى چنين مىنويسد: ساق پاى زنان چيزى نبود كه در ملأ عام و يا رايگان به چشم خورد…. البسه بانوان در مجالس تورنه، موضوع مهمّى براى روحانيون بود كه كاردينالها، درازى جامههاى خواتين را معيّن مىكردند. هنگامى كه كشيشان چادر و روبند را يكى از اركان اخلاقيات عيسوى دانستند، به دستور زنها، چادرها را از مشمش ظريف و حرير زربفت ساختند… .44
تصويرهايى كه از پوشاك مسيحيان و زنان اروپا به جا مانده، به وضوح حجاب كامل زنان را نشان مىدهد.45
حجاب در آيين اسلام
بدون شك، پوشش زن در برابر مردان بيگانه، يكى از ضروريات دين اسلام است. قرآن كريم مىفرمايد: «و به بانوان باايمان بگو چشمهاى خود را فروپوشند و عورتهاى خود را از نگاه ديگران پوشيده نگاه دارند و زينتهاى خود را، جز آن مقدارى كه ظاهر است، آشكار نسازند و روسرىهاى خودرا بر سينه خود افكنند و زينتهاى خود را آشكار نسازند؛ مگر براى شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، پسر خواهرانشان، زنان همكيششان، كنيزانشان و مردان سفيهى كه تمايلى به زنان ندارند و كودكانى كه از امور جنسى بىاطلاعند و پاهاى خود را بر زمين نكوبند تا زينتهاى پنهانشان آشكار شود و همگى به سوى خداوند توبه كنيد اى مؤمنان؛ باشد كه رستگار شويد».46 افزون بر آن، در آيات ديگر، پوشيدگى كامل اندام،47 نيك و شايسته، با وقار و بدور از تحريك سخن گفتن و دورى از آرايشهاى جاهليت نخستين،48 توصيه شده است.
در روايات نيز پوشيدن جامه بدننما و نازك نزد نامحرم49، آرايش و استعمال عطر در خارج از خانه50، اختلاط فساد برانگيز زن و مرد51، دست دادن و مصافحه با نامحرم52و تشبه به جنس مخالف 53 منع شده است و مردان با غيرت،54 به هدايت و كنترل همسر و دختران، عفّت نسبت به زنان مردم55 و دورى از چشمچرانى توصيه شدهاند.
پس معلوم شد كه تفاوت اساسى حجاب اسلامى با حجاب اديان گذشته، در اين است كه اسلام وجوب پوشش زنان را متناسب با شئونات انسان، با تعديل و نظم مناسب و به دور از افراط و تفريط، سهلانگارى مضرّ يا سختگيرى بىمورد به جامعه بشرى ارزانى داشته است. حجاب اسلامى همچون حجاب مورد توصيه پاپها، به معناى حبس زن در خانه يا پردهنشينى و دورى از شركت در مسايل اجتماعى نيست؛ بلكه بدين معناست كه زن در معاشرت خود با مردان بيگانه، موى سر و اندام خويش را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمايى نپردازد تا در جامعه، غريزه آتشين جنسى تحريك نگردد؛ بلكه در محيط خانواده، اين غريزه به صورت صحيح ارضا گردد.
منابع:
- روم، آيه 30.
- اعراف، آيه 27.
- شهيد مطهرى، جهانبينى توحيدى، ص 75.
- جليل ضياءپور، پوشاك باستانى ايرانيان از كهنترين زمان، ص 17 – 26 و ص51، 54، 56..
- جليل ضياءپور، پوشاك زنان ايران، ص 64 – 194.
- فرهت قائممقامى، آزادى يا اسارت، ص106؛ تورات، باب استر، آيه 1.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج1، ص552.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج2، ص78 و برتراند راسل، زناشوئى و اخلاق، ص135.
- يسنا، ص53، پندهاى 5 – 8؛ به نقل از: آموزشهاى زرتشت پيامبر ايران؛ رستم شهرزادى، آموزش گاتها، انجمن زرتشتيان، آبان 67.
- «سدره» از نه پاره پارچه سفيد و نازك دوخته شده و در زير پيراهن، چسبيده به بدن پوشيده شود. سدره كه در اوستا (ستره) ناميده شده، به معناى آن نيز هست. علماى اسلام نيز براى بيان حكم حجاب از واژه ستر استفاده كردهاند. «كُشتى»، كمربند باريكى است كه از پشم گوسفند بافته شده و بايد پيوسته آن را بر روى سدره به كمر بندند؛ مؤبد موبدان، رستم شهرزادى، دين و دانش، انجمن زرتشتيان تهران، سال 1357.
- خرده اوستا، فصل آفرينگان دهمان.
- سالنماى 1372، چاپ انجمن زرتشتيان تهران، ص10.
- وشنوهاى، حجاب در اسلام، ص59، به نقل از السيرة الحلبيه، ج2، ص49.
- عبدالرسول عبدالحسن الغفّار، المرأه المعاصره، چاپ سوم، ص40.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج12، ص66 .
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج12، ص62 .
- همان، ص63.
- تورات، سفر تثنيه، باب 22، فقره 5.
- تورات، كتاب اشعياء نبى، باب سوم، فقره 16 – 26.
- تورات، سفر اعداد، باب 5، فقره 18.
- تورات، كتاب روت، باب دوم، فقره 8 – 10.
- تورات، كتاب امثال سليمان نبى، باب ششم، فقره 1 – 10 و 20 – 26.
- همان مدرك، باب سوم، فقره 15.
- تورات، كتاب اشعياء نبى، باب 47، فقره 1 و 2.
- تورات، كتاب غزلهاى سليمان، باب 4، فقره 1.
- تورات، سفر پيدايش، باب 38، فقره 14 و 15.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج12، ص34.
- همان، ص31.
- همان، ج1، ص492.
- همان، ص30.
- همان، ج12، ص28.
- راب اماكهن، گنجينهاى از تلمود، ص186، ميشناكتوبوت 6 :7.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ص 439.
- شايان ذكر است كه اكنون مسيحيت، ازدواج را براى تمام مسيحيان مقدس مىشمرد و تنها آن را براى پاپ و اسقفهاى كليسا ممنوع مىداند.
- انجيل، رساله پولس بتيطس، باب دوم، فقره 1 – 6 .
- انجيل، رساله پوليس به تيموناؤس، باب دوم، فقره 9 – 15.
- انجيل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره 1 – 6 .
- انجيل، رساله اول پولس رسول به قرنتيان، باب يازدهم، فقره 1 – 17.
- همان، باب چهاردهم، فقره 34 – 36.
- انجيل، رساله پولس رسول به تيموناؤس، باب سوم، فقره 11.
- انجيل متى، باب اول، فقره 28 – 30.و باب هجدهم، فقره 8 – 10.
- دكتر حكيم الاهى، زن و آزادى، ص 53.
- مهذب، زن و آزادى، ص 65.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 13، ص 498 – 500، با اندكى تصرف و تلخيص.
- براون و اشنايدر، پوشاك اقوام مختلف، ص 116.
- سوره نور (24)، آيه 31.
- احزاب، 59.
- احزاب، آيه 32.
- سنن ابىداوود، ج2، ص383.
- مجلسى، بحارالانوار، ج103، ص243.
- ناسخ التواريخ، ج2.
- همان، ص163.
- مجلسى، همان، ج103، ص258.
- نهجالفصاحه، ص143.
- شيخ حر عاملى، وسايل الشيعه، ج14، ص138و141.
حماسه حجاب در سنگر گوهرشاد
عالمان و مشعل داران هدايت و جانشينان انبيا پوشش زن را فرمان خدا و سنتي ارزشمند مي دانند و زنان مسلمان حجاب را چتر مصونيت و مايه افتخار و عزت خويش مي شناسند.
و از سوي ديگر استعمارگران اين سنت الهي اسلامي را بزرگترين مانع سر راه خود جهت نفوذ در بلاد اسلامي شناخته از آنگاه كه پا به كشورهاي اسلامي نهادند اين سنت والا و ارزشمند را مورد تهاجم قرار دادند و آشكار و پنهان با حجاب مبارزه كردند. آنان با از بين بردن حجاب، نيمي از امت اسلامي را در كمند وابستگي به سياست هاي شيطاني خود گرفتار و زمينه انحراف و استثمار را براي همگي فراهم كردند.
در سالهاي 46 و 1345ه .ق مطابق 6 و 1305 ه .ش استعمار پايدار جهت پياده كردن نقشه هاي شوم خويش رضاخان را از ايران و آتاتورك را از تركيه و امان الله خان را از افغانستان به اروپا فرا خواندند و طي يك سفر سياحتي تفريحي مغز آنان را شستشو دادند و سپس جهت اجراي مقاصد شوم خود آنان را به كشورهاي اسلامي برگرداندند تا آرام آرام سنگر حجاب را نابود كنند و بعد هم اهداف شيطاني ديگر خويش را به مرحله اجرا گذارند.
آهنگ اسارت زن
در راستاي آن حركت استعماري رضاخان در نوروز همان سال روزي به همراه خانواده خويش به شهرستان قم آمد و در جوار حرم ملكوتي فاطمه معصومه(س) در مراسم تحويل سال – نوروز – شركت نمود. لكن خانواده او و زنان همراه روسري ها را عقب زده و با بي حجابي ايستادند تا راه را بر ديگران باز كنند. لكن عالم آگاه و شجاع و دلسوز حضرت آيت الله شيخ محمدتقي بافقي كه از وضعيت با خبر شد طي اطلاعيه اي خطاب به رضاخان و همراهانش چنين نوشت و اطلاعيه معظم له بر در و ديوار قم نصب گرديد:
«شما چه كساني هستيد؟! اگر از غير دين اسلام هستيد در اين مكان شريف چه مي كنيد؟! و اگر مسلمانيد در حضور چندين هزار جمعيت در غرفه حرم چرا «مكشفة الوجه و الشعر» نشسته ايد؟»رژيم رضاخان آيت الله بافقي را دستگير كرد و به تهران برد و پس از پنج ماه حبس در زندان شهرباني مركز در تهران او را در منزل تحت نظر و كنترل نگه داشتند.
رژيم مزدور پهلوي مبارزه با حجاب را ادامه داد و براي اجراي آن هدف، جشن هايي در شيراز در سال 1353ه .ق 1313ه . ش برگزار كرد. اين مجلس در مدرسه شاهپور توسط ميرزا علي اصغرخان حكمت شيرازي (وزير معارف و فرهنگ) منعقد گرديد و روز پنج شنبه بعدازظهر (ذي حجة) حدود 30 – تا 40 نفر زن و دختر بدون چادر به رقص و پايكوبي پرداختند در تهران در ميدان جلاليه با حضور رئيس الوزراء (ذكاءالملك فروغي) دخترهاي مدارس را بدون چادر و بي حجاب جمع كردند و متينگ خاصي را انجام دادند، در جمع آنان گفته شد: نسلي بايد پرورش يابد كه قبله گاهش «غرب » باشد و زيارتگاهش «لندن ».
قضاياي كشف حجاب بر صفحات روزنامه ها نقش بست و هر روز دست به دست مي گشت: آيت الله سيدعبدالله شيرازي از شيراز به قم آمد و با آيت عظام مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري و سيد احمد خوانساري و حاج ميرزا مهدي بروجردي ملاقات كرد و سپس به مشهد رفت و در مشهد با آيت الله حاج آقا حسين قمي ملاقات نمود. معظم له(ره) مي گويد: روزنامه ها در جلو ايشان گذاشته شده بود، راجع به قضاياي تدريجي كشف حجاب و جشنواره هاي آن در شيراز، تهران، مازندران و … صحبت شد و حركت ضد اسلامي رضاخان و عوامل آن مطرح گرديد، حاج آقا حسين قمي متاثر شد و گريه زيادي كرد و فرمود:
«امروز اسلام فدايي مي خواهد و من حاضرم فدا شوم.» بعد فرمود:
من مي روم تا با اين شاه صحبت بكنم، شايد كه او را از تصميمش منصرف گردانم، شما مردم را بايد آگاه كنيد و هشيار نماييد كه توطئه عظيمي در كار است. بعد از آن حاج آقا حسين قمي به همراه دو فرزندش حاج آقا سيدمهدي و حاج آقا سيدسميع به تهران رفتند و مستقيما با رضاشاه وارد مذاكره شدند، معظم له قبلا هم تلگراف تندي براي رضاشاه فرستاده بود. بعد از گفتگو وي را در شهرري (شاه عبدالعظيم) گرفتند و در باغ «سراج الملك » بازداشت كردند و ممنوع الملاقاتش نمودند.
در پي تهاجم فرهنگي رژيم شاه و مزدور پهلوي به سنگر حجاب و پوشش زن مسلمان به پشتوانه استعمار غرب، مراجع بزرگ تقليد ايستادند و موضع صريح خويش را اعلان داشتند.
در مشهد آيات عظام همچون آيت الله شيخ هاشم قزويني و ميرزاحسين فقيه سبزواري و سيديونس اردبيلي و شيخ علي اكبر نهاوندي و شيخ آقابزرگ شاهرودي و شيخ ابوالحسن شيرازي و شيخ حسن كاشي و … در اين نهضت بزرگ شركت داشتند و به پشتيباني همين امر انبوه جمعيت مردم مسلمان و زنان آزاده روزي در مسجد وكيل شيراز جمع شدند و روزي در صحن مطهر حضرت معصومه(س) و روزي هم در مسجد جامع گوهرشاد مشهد در جوار بارگاه ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع) اعتراض خويش را به سياست هاي طاغوت در زمينه حجاب زدايي اعلام داشتند.
حماسه جامع گوهرشاد
پس از دستگيري و بازداشت آيت الله حاج آقا حسين قمي در مشهد وضع متشنج گرديد مسجد گوهرشاد محل اجتماع مردم و سخنرانان متعهد و دلسوز عليه كشف حجاب وكلاه «بين المللي » يا به عبارتي ديگر فرهنگ منحط تحميلي نظام شاهنشاهي گرديده بود. خطباي معروف امثال شيخ مهدي واعظ خراساني و شيخ عباسعلي محقق و شيخ شمس نيشابوري و شيخ محمد قوچاني و … در آن روزها برفراز منبر گوهرشاد (به نام منبر صاحب الزمان(ع)) مي نشستند و به مردم آگاهي و بيداري مي دادند.
صبح روز جمعه دهم ربيع الثاني 1354 ه .ق برابر با 20 تيرماه 1314 ه .ش مسجد گوهرشاد شور و حال ديگري داشت جمعيت فراواني به همراهي علما در آنجا اجتماع كرده بودند از سوي ديگر رضاخان قزاقان را در مشهد مستقر كرد تا مردم را متفرق نمايند آنان وارد عمل شدند و بر روي مردم بي محابا آتش گشودند و حدود يكصد و پنجاه نفر را كشته و زخمي كردند لكن مردم متفرق نگشتند و مقاومت كردند و در برابر آنان ايستادند. در پي آن مقاومت قشون قزاقان عقب نشيني كرده كه در همين موقع تلگرافي مبني در دفاغ از اسلام به شاه مخابره شد و هشت نفر از عالمان و آيات عظام بر آن امضا كردند همانند مرحوم آيت الله سيديونس اردبيلي و سيدعبدالله شيرازي و …
پس از هجوم قزاقان و كشته و زخمي شدن عده اي در روز جمعه مردم اطراف مشهد با داس و بيل و چهار شاخ و اسلحه سرد به طرف مسجد سرازير شدند مسجد پر از جمعيت شده بود، زنان شجاع و آزاده مسلمان تقاضاي شركت در آن تظاهرات بزرگ داشتند كه در مسجد پيرزن چادر زدند و آنان نيز حضور پيدا كردند مرحوم نواب احتشام رضوي براي زنان سخنراني كرد.
روز شنبه 11 ربيع الثاني 1354 ه .ق فرا رسيد در و ديوار مسجد گوهرشاد پر از جمعيت بود. شعارهاي ضد سلطنت و ضد حجاب زدايي فضاي مسجد را پر كرده بود آنان سرود مقاومت سر مي دادند و وحشت عجيبي در ميان نيروهاي دولتي ايجاد كرده بودند، تلگراف خانه مشهد محل رفت و آمدهاي شتابزده اي شد كه آنان با مردم چه كنند آيا مسجديان را تار و مار كنند و همه را نابود نمايند و يا با اين وضع صبر كنند منتظر اوامر ملوكانه بودند.
نتيجه آن تماس ها اين شد كه سران لشكر و فرماندهان شهرباني و آگاهي نيروهاي خود را آماده كنند و قزاقان در جاهاي حساس شهر و نقاط مهم مسجد گوهرشاد مستقر شوند و مسلسل هاي سنگين را بر بام هاي مشرف بر مسجد بگذارند و شايع نمايند اين سازماندهي جهت حفاظت از بانكها و اماكن دولتي است. اسدي نايب التولية رضاشاه كه از نقشه كشتار مطلع بود و چون مي دانست كه عده اي از مجتهدين و خطباء بزرگ در ميان مسجدند چنانچه آنان كشته شوند خراسان و چه بسا ايران يكپارچه آتش خواهد شد. شب يكشنبه در صدد برآمد آنان را با حيله اي از مسجد خارج كند لذا به دروغ پيام فرستاد كه تلگراف شما را اعليحضرت همايوني پاسخ داده براي مذاكره به داخل كشيكخانه تشريف بياوريد. آنها را از ميان جمعيت بيرون بردند و سپس راه برگشت را بر آنان بستند و از مسجد هم خارجشان نمودند.
شب يكشنبه از نيمه گذشت. در نيمه هاي آن شب شيخ محمدتقي بهلول سخناني را در دفاغ از اسلام مطرح كرد و رژيم شاه را فاسد دانست. خون مردم غيور و شجاع به جوش آمده بود شعارهايي بر عليه سلطنت فاسد سر مي دادند در آن هنگام از سوي ماموران مزدور داخلي آرامش مردم برهم زده شد. درگيري داخلي آغاز گشت و فشاري فوق العاده بوجود آمد. از سوي ديگر فرمانده سفاك قشون شرق سرلشكر «ايرج مطبوعي » با غروري خاص دستور آتش توپها و مسلسلهاي .ق زنده گردد. توپهاي مستقر در خيابانهاي «تهران » و مسلسلهاي سنگين اطراف توسط قزاقان رضاخاني به غرش درآمد سنگين راصادر كرد گويا روسيه تزار بار ديگر به سركردگي ژنرال «روكو» وارد عمل شده و فجايع سال 1330 ه و براي فتح مسجد گوهرشاد پس از صداي شيپور به آن سوي حركت كردند دژخيمان از خدا بي خبر پاي به درون خانه خدا گذاردند و به هيچ كس رحم ننمودند و به قول خودشان «كاري كردند كه روسها نكردند». صبحگاهان كه سپيده دميد فريادهاي ياالله و ياعلي و ياصاحب الزمان از آن كشتگان مظلوم خاموش گشته و به صورت خون بر در و ديوار مسجد نقش بسته بود اينك قزاقان فاتح بر روي هزاران كشته پاي مي گذارند و خود را غالب مي دانند ولي غافل از آنكه محكوم و مغلوبند و آينده از آن بندگان صالح و نمازگزار است «و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون »زود است بدانند ستمكاران كه بر سرشان چه خواهد آمد.
«كتب الله لاغلبن انا رسلي »
و خداوند سبحان پيروزي برستمكاران را براي خويش و فرستادگانش نوشت و آن را حتمي نمود.
آري، رضاخان مزدور به حمايت انگليس خبيث براي جا انداختن فرهنگ بي عفتي و فحشا غرب بين دو تا پنج هزار نفر از مؤمنين را در مسجد گوهرشاد به خاك و خون كشيد و به گفته بعضي از شاهدان عيني روز يكشنبه 12 ربيع الاول 56 كاميون جنازه را از مسجد و اطراف آن برگرفتند و در محله خشتمالها و باغ خوني مشهد در گودالي ريختند. در ميان جنازه هاي شهدا بعضي از زخمي هاي زنده را نز دفن كردند. و بعد هم بيش از هزار و پانصد نفر از روحانيون و مردم را بازداشت نمودند و به زندان انداختند، عده اي هم متواري شدند كه بعدا از ايران به سوي نجف اشرف و جاهاي ديگر گريختند و فراري گشتند.
استعمار جهاني و رضاخان مزدور بر اين گمان بودند كه با آن كشتار عظيم و جنگ رواني مي توانند فرياد مقاومت ملت و روحانيت بيدار و هوشيار شيعه را خاموش و ايران اسلامي را فرنگستان كنند، لكن برخلاف خيال هاي شيطاني تئوريسين هاي غربي و وابسته به نظام منحط پهلوي مردم غيور و شجاع و شهيدپرور ايران اسلامي به رهبري رجعيت شيعه بويژه امام خميني – رضوان الله عليه – سرانجام سرود مقاومت و پيروزي سرداد و امروز ميليونها زن شجاع و بيدار و آگاه و علاقه مند به سرنوشت خود در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي با حجاب خويش مانع نفوذ استكبار گرديده و صلاح و سداد و عفاف و آرامش را به جامعه خود باز گردانده اند.
در پايان بايد توجه كرد كه ياد حماسه آفرينان گوهرشاد در ديده ها و قلب ها از مصاديق روشن احياي فرهنگ ارزشمند اسلامي است و انتقال آن به نسل هاي آينده از وظايف اوليه جامعه انقلابي ماست.
مسؤولين محترم استان خراسان بويژه طلايه داران آستان قدس رضوي مي توانند محل دفن شهداي حماسه حجاب را با ستون يادبود و يا مجسمه اي از بانوي محجبه و يا … زنده بدارند و در ابقاء آن سهم بسزايي داشته باشند. از اين خاطره دلسوز و از اين دفاع مقدس 62 سال مي گذرد و امروز هم شاهدان زنده فراواني دارد كه آنان مي توانند در نام و نشان محل كمك كنند و اين عمل خداپسندانه دل آنان و همه مؤمنان را مسرور خواهد نمود