حکومت خوارزمشاهیان

1,969

از جمله دولت هایی كه به واسطه‏ی خدمت به دولت سلجوقیان، به وجود آمد و نام و نشانی كسب كرد. دولت خوارزمشاهی است. انوشتكین، در نتیجه خدماتی كه به نضج دولت سلجوقی انجام داد از طرف ملكشاه، به حكومت خوارزم منصوب شد. (خوارزم منطقه‏ای است بین رودخانه جیحون و كرانه‏ی شمالی دریای خزر) پس از مرگ انوشتكین، سنجر، فرزند او قطب الدین محمد را در 490 هجری به حكومت خوارزم برگزید.

مطالب مرتبط
1 از 218

این شخص خود را خوارزمشاه خواند و در تمام دوران حكومت، خود را مامور و مطیع سلطان سنجر دانست. پس از مرگ وی، فرزندش اتسز، فرمانروای خوارزم گردید. اتسز در فضل و دانش معروف و مشهور بود. او در حكومت سلطان سنجر به پایه‏های فوق العاده‏ای رسید.
اتسز، موسس واقعی حكومت خوارزمشاهیان است. چه او و جانشینانش از هر فرصتی برای كسب استقلال استفاده كرده‏اند. اتسز، در سال‏های اول فرمانروایی خود از سنجر متابعت می‏كرد؛ ولی بعدا، علیه سنجر قیام كرد. پس از آن كه سنجر به دست تركان غز و قراختائیان در جنگ اسیر گردید، مقدمات مخالفت و رستاخیز حكومت‏های تابع، علیه سلجوقیان فراهم شد، و به تدریج حكومت‏های مستقلی در آذربایجان، فارس و خراسان تشكیل شد و موقعیت سلاجقه نزد خلفا به كلی متزلزل گردید و مقدمات پیشرفت كار خوارزمشاهیان فراهم شد. پس از مرگ اتسز، پسرش ایل ارسلان و بعد از او، تكش، به هوای سلطنت برخواستند. علاء الدین تكش، كه وفات یافت. فرزند او، علاء الدین محمد، زمام امور را در دست گرفت.
متصرفات دولت خوارزمشاهی، در عصر او به منتهای وسعت رسید، ولی به دلیل جنگ‏های متوالی و بی تدبیری، عدم توجه به آسایش اكثریت، توده‏ی مردم از سخت از خود ناراضی كرد و چون مصمم شده بود كه بغداد را به حیطه تصرف درآورد، ناصر، خلیفه عباسی هم با دشمنان سلطان همداستان شد و ظاهرا برای حفظ موقعیت خود، محرمانه با چنگیز رابطه برقرار كرد و او را به تسخیر مناطق متصرفی خوارزمشاهیان تشویق نمود.
در حقیقت بعد از سلجوقیان، خوارزمشاهیان موفق به ایجاد نیرومندترین امپراتوری غرب آسیا گردیدند. همین امپراتوری وسیع و مقتدر بود كه در قرن هفتم هجری، با شدیدترین و مصیبت بارترین موج هجوم مغولان و اقوام آسیای مركزی مواجه گردید.
نكته‏ی قابل ذكر آن است كه، گرچه خوارزمشاهیان، دارای بسیاری از خصوصیات اقوام ترك بوده‏اند، ولی به احتمال بسیار قوی، اینان از نژاد ایرانیان شمال شرق بوده و از قرن‏ها پیش از زمان پارتیان، در این ناحیه سكونت داشتند و مانند بعضی از ایرانیانی دیگر، در اثر تماس و اصطكاك با اقوام ترك نژاد، یك سلسله از مشخصات اجتماعی و زبان آنان را فرا گرفته بودند.
آغاز حکومت خوارزمشاهیان

میراث سلجوقی در اختیار خوارزمشاهیان
بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید.
در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان 596 ق / ژوئن 1200 م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.
رویارویی علاء الدین محمد با خلیفه عباسی
بیست سال «596 – 616 ق / 1200 – 1219 م» فرمانروایی علاءالدین تکش به طول انجامید. علاءالدین محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقیهان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می‏شدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد نفرت عام ساخت.
رویارویی با مغولان
در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‏داد و خلیفه بغداد – الناصر الدین بالله – برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛ در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‏ای در حال طلوع بود . مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‏ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‏ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده می‏شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‏گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود. دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که می‏توانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهمتر مردم محروم نمود
فرمانروایان خوارزمشاهیان
نوشتکین غرچه متوفى ??? ه‍ . ق.
قطب‌الدین محمد از ??? تا ??? ه‍ . ق.
اتسز خوارزمشاه از ??? تا ??? ه‍ . ق.
ایل ارسلان از ??? تا ??? ه‍ . ق.
سلطانشاه (پسر ایل‌ارسلان) متوفى ??? ه‍ . ق.
علاءالدین تکش (پسر ایل‌ارسلان) از ??? تا ??? ه‍ . ق.
علاءالدین محمد از ??? تا ??? ه‍ . ق.
جلال الدین منکبرنی از ??? تا ??? ه‍ . ق
اتابكان و خوارزمشاهیان
ترتیب اداره مملكت پهناور ایران ( بعد از خارج شدن از استیلای عربها ) ، به صورتی درآمد كه ولایتهای ایران ،‌كمابیش به حالت نیمه مستقل امور خود را انجام می دادند . این ترتیب حكومت ، به خصوص در اواخر عصر غزنوی و در تمام دوره سلجوقی به صورت چشمگیری توسعه و گسترش یافت.
تركمانان سلجوقی به سبب وسعت ممالكی كه به دست آورده بودند ، اداره آن را از حالت تمركز خارج ساختند ، ( به خصوص كه خود نیز پایتخت ثابت نداشتند )‌. سلجوقیان به تناسب رعایت اوضاع زمان ،‌نیشابور مرو،‌اصفهان و اندك زمانی نیز ، بغداد را پایتخت خویش قرار دادند . البته ، این غیر از موقیعت سلجوقیان كرمان و سلجوقیان آناتولی است كه هر كدام پایتختهای خاص خود را داشتند ( اگر چه ،‌آن نیز به نوبه خود متغیر بود) . به عنوان مثال ،‌سلجوقیان كرمان هفت ماه گرم از سال را در كرمان ( بردسیر )‌ و پنچ ماه سرد را در جیرفت ( قمادین ) می گذراندند كه تا پایتخت زمستانی ، بیش از چهل فرسنگ ( 240 كیلومتر ) فاصله داشت .
پادشاهان سلجوقی ، اصولا” در دربار خود ریش سفیدان و مربیانی داشتند كه در اداره مملكت با آنان مشورت می كردند . بعضی از این افراد ” اتابك ” ( معلم یا مربی ) بعضی امیرزادگان سلجوقی نیز بودند. برای اداره ولایتهای دور دست گاهی بعضی از این اتابكان را مامور می ساختند ، چنانكه طغتكین پسر تاج الدوله تتش را در سال 479 ه.ق. مامور دمشق ساختند ، و عماد الدین زنگی ( از غلام زادگان سلطان ملكشاه سلجوقی ) ماموریت موصل را یافت . همچنین ، ایلدگز ( اتابك ارسلان شاه سلجوقی ) به آذربایجان رفت ، وسلغز به فارس و اتابك موید الدین آی آبه به نیشابور و اتابك سام و عزالدین لنگر به یزد فرستاده شدند .
بیشتر این اتابكان موقیعت خود را تا زمان حمله مغول به ایران حفظ كرده بودند و بعضی از آنان،‌ مانند اتابكان فارس و اتابكان آذربایجان،‌ بعد از مغول نیز تا سالها در ولایتهای مذكور حكومت داشتند. مهمترین و معروفترین این اتابكان،‌ اتابكان خوارزم بودند كه به خوارزمشاهان و خوارزمشاهیه نیز شهرت یافته اند.
خوارزم ، كه در كتیبه های هخامنشی به صورت هوارزمیا و بعد از اسلام به صورت خوراسمیه نیز آمده است ، نام ناحیه ای است در سفلای جیحون. حدود آن ناحیه از حوالی دریاچه آرال تا سواحل دریاچه خزر و نواحی ابیورد ،‌از شرق در تمام سواحل سیحون ، ادامه می یافت و پایتخت آن خوارزم خوانده می .شد.
این منطقه نزدیك دریاچه آرال وشامل دو قسمت بوده است : قسمت شرقی ‌كه معمولا ترك نشین بود و قسمت غربی رودخانه كه اورگنج خوانده می شد و فارس زبانان در آنجا ساكن بودند. پهنای رودخانه جیحون در این نواحی گاهی به دو فرسنگ می رسید . این دو شهر در زمان حمله مغول بیشتر به صورت ویرانه درآمدند . معروفترین اتابكان در تاریخ ایران ، اتابكان خوارزمشاهی بودند . اصولا”‌بعد از اسلام ( به خصوص در زمان غزنویان ) ، حكام خوارزم همان عنوان پیش از اسلام خود ، یعنی خوارزمشاه ر ابه دنیال نام خود داشتند ، چنانكه آلتون تاش در زمان سلطان محمود كه حاجب بزرگ او بود و حكومت خوارزم را یافت به همین لقب ملقب گردید . قبل از او نیز مامون و علی بن مامون ومامون بن محمد ، همین عنوان را داشتند . در روزگار سلجوقیان ، انوشتكین غرجه ( كه طشت دار سلاطین سلجوقی بود ) به اشاره سلطان ملكشاه سلجوقی به امارت ولایت خوارزم منصوب شد ( 470 ه.ق . ) و در واقع ، خراج ولایت خوارزم مخصوص طشت خانه سلجوقیان بود .
در سال 490 ه.ق. قطب الدین محمد – ازاولاد انوشتكین غرجه – به تایید امیر حبشی ( پسر آلتون تاش حكمران خراسان ) به سمت خوارزمشاهی معین شد. او تا سال 522 ه.ق. عنوان حكومت خوارزمشاه را به خود اختصاص داد.
پسر او ، اتسز ( اتسز = نمیرا ،آنكه باید زنده بماند ) با لقب علاء الدوله هم این سمت را به ارث یافت . او با سبطان سنجر پادشاه مقتدر سلجوقی در گیری پیدا كرد و سلطان سنجر ( در سالهای 533 ، 536 و 542 ه.ق. ) سه بار ناچار شد به خوارزم لشكر كشی كند . هر چند در هر سه بار اتسز مغلوب شد ،‌ اما به علت عذر خواهی مورد بخشش قرار گرفت و به دلیل ضعف سلطان ، در كار خود ابقاء شد .
بعد از این تاریخ هم كه سلطان سنجر گرفتار شورشهای داخلی و حملات قراختاییان و غزها در شرق ایران بود ،‌ دیگر فرصت نیافت به خوارزم لشگر كشی كند . از این پس ،‌حكومت خوارزمشاهیان در حوزه ای وسیع به صورت مستقل ادامه یافت .
بعد از مرگ اتسز ، پسر او – ایل ارسلان – به حكومت رسید ( 551 ه.ق. )‌. سپس سلطانشاه – فرزند ایل ارسلان – چند صباحی حكم راند ( 568 ه.ق. ) تااینكه برادرش – علاء الدین تكش – او را از خوارزم بیرون راند و خود مستقیما خوارزمشاه شد .
علاء الدین در سال 569 ه.ق. با موید الدین آی آبه ( اتابك نیشابور ) به جنگ پرداخت و او را به قتل رساند .طغانشاه – فرزند موید الدین – هر چند در نیشابور به حكومت نشست ، اما همیشه مورد حمله خوارزمشاهیان قرار داشت. سرانجام ، طغانشاه از ملك دینار غز شكست خورد و حكومت مویدیه در نیشابور پایان یافت .
جنگهای معروف علاء الدین تكش، در چند جا یاد شده است: نخستین در نیشابور با سلطانشاه برادرش( 585 ه.ق. ) و بار دیگر،‌ جنگ او با برادر در مرو ( 589 ه.ق.) صورت گرفت . لشگر كشی دیگر او به بخارا برای سركوبی تركان قبچاقی ( 591 ه.ق .)‌انجام شد . هر چند سپاهیان او به علت گرما و تشنگی اغلب هلاك شده و سلطان شكست خورده برگشته است .
جنگ دیگر او در سال (590 ه.ق.) با سلجوقیان عراق بود كه در حوالی ری با طغرل سوم ( آخرین پادشاه سلجوقی ) جنگید و او را شكست داد . خوارزمشاه پس از آن تا همدان نیز پیش رفت . آن گاه ،‌همدان و اصفهان را به قتلغ اینانج سپرد.
در جنگی كه میان سپاه خلیفه و لشكریان خوارزمشاه در حوالی ری و ساوه به سال 591 ه.ق. روی داد ، لشكر خوارزم تا خوار عقب نشستند . خوارزمشاه در سال 596 ه.ق. پسر خود تاج الدین شاه – را حاكم اصفهان كرد، و پسر دیگرش – سلطان محمد را حكومت خراسان داد . وی در 19 رمضان سال 596 ه.ق. در گذشت . پس از وی سلطان محمد – پسرش – جانشین پدر شد .
در زمان این پادشاه ، وضع ولایتهای ایران دچار آشفتگی بود . كرمان كه به تسلط ملك دینار عز در آمده بود ( اگر چه چند صباحی به تسلط خوارزمشاهیان نیز در آمد ) به علت حملات طوایف شبانكاره و اتابكان فارس ،‌ از حیطه تسلط خوارزمشاهی خارج شد ( 599 ه.ق. ) . سلطان غیاث الدین (‌حاكم غور ) به تحریك خلیفه ” الناصر لدین الله ” بر خوارزمشاه شورید و قسمتهایی از خراسان را از آن خود كرد .
همچنین ، به تحریك خلیفه ، بعضی روسای اسماعیلیه از جمله جلال الدین حسن اسماعیلی در قلاع الموت و رودبار ادعای خود سری كردند. این رفتارها باعث شد تا سلطان محمد خوارزمشاه به فتوای جمعی از علمای ماوراء النهر، ‌نام ناصر خلیفه را از خطبه انداخت و فرمان داد كه یكی از سادات حسینی ترمذ را به عنوان خلافت دهند و خطبه به نام او خوانند . سپس در زمستان سال 614 ه.ق. به همراه سپاهی از طریق همدان عازم جنگ با خلیفه عباسی شد . اما ، سپاهیانش به علت سرمای شدید در اسد آباد همدان دچار تلفات بسیار شدند و چون در شرق ایران آشفتگیهای پدید آمده بود ، سلطان محمد به مرو بازگشت ( محرم 615 ه.ق. ) سلطان محمد خوارزمشاه از سال 613 ه.ق. گرفتار حملات طوایف مغول در شرق ایران شده بود ، تا اینكه در سال 615 ه.ق. شهر كاشغر به تصرف مغولان در آمد. سلطان هر چند خود را به ماوراء النهر رساند ، اما در برابر لشكر مغول قادر به مقاومت نبود و همچنان از برابر آنان می گریخت . وی در شوال سال 617 ه.ق. در جزیره ” آبسكون ” ( در دریاچه خزر )‌ بیمار شد و درگذشت .فرزند او جلال الدین منكبرنی ، كوشش بسیار كرد كه در برابر مغولان نیرویی فراهم آمورد ، اما توفیق نیافت . او در جنگ پروان ( نزدیك كابل ) از لشكر مغول شكست خورد و به سند گریخت . وی در نزدیكی سند از چنگیز شكست دیگری خورد و به دهلی رفت تا شاید از امرای آن دیار كه با خانواده خوارزمشاهی قوم خویش بودند كمك بگیرد . اما كار او به جایی نرسید و از طریق كرمان و فارس خود را به اصفهان و آذربایجان رساند . در 28 رمضان سال 627 ه.ق. از سلطان علاء الدین كیقباد ( از سلاجقه روم ) در ارزنجان شكست خورد . در آذربایجان سپاه مغول به او رسیدند و در دیار بكر ، آخرین جنگ با آنان در گرفت و سلطان شكست خورد . او از جنگ جان به سلامت برد ، اما در میافارقین به صورتی ناگهانی به دست جمعی از كردان به قتل رسید ( نیمه شوال سال 628 ه.ق. ) . بدین ترتیب سلسله خوارزمشاهی پایان یافت .
اتابكان آذربایجان – اتابكان آذربایجان بعد از ایلدگز ، عبارت بودند از : نصر الدین محمد جهان پهلوان ( 568 ه.ق. ) ، مظفر الدین قزل ارسلان ( 582 ه.ق. ) نصر الدین ابوبكر ( 587 ه.ق. ) مظفر الدین اوزبك ( 607 ه.ق. ) و آخرین آنان ، اتابك قزل ارسلان بن اوزبك معروف به اتاب خاموش بود . ( 622 ه.ق. ) . او به جلال الدین خوارزمشاه تسلیم شد و در الموت به سال 626 ه.ق. در گذشت .
اتابكان فارس یا سلغریان – سنقربن مودود ( كه در خدمت طغرل سلجوقی بود ) به حكومت فارس رسید و قلعه اصطخر و اشكنوای را مركز حكومت خود قرار داد ( 543 ه.ق.) پس از او ،‌به ترتیب اتابك زنگی ( 577 ه.ق. ) ،‌تكله ( 571 ه.ق. ) اتابك سعد ( 591 ه.ق. ) ابوبكر و محمد به حكومت رسیدند و آخرین آنان ، ابش خاتون بود كه از سال 662 ه.ق. تا سال 686 ه.ق. حكومت راند . این حكومت توسط امرای مغول منقرض شد .
اتابكان لرستان – اتابكان لرستان بزرگ یا امرای هزار اسبی ، از حدود سال 543 ه.ق. به حكومت رسیدند . معروفترین آنان افراسیاب بود كه در زمان غازان خان شهرتی داشت . پایتخت آنان ایذج بود و قلمروشان تا حدود بصره و شوشتر و اصفهان توسعه پیدا كرد . حكومت این اتابكان در زمان مغولان نیز ادامه داشت . سرانجام ، در زمان تیمور به وسیله ابراهیم بن شاهرخ منقرض شدند ( 827 ه.ق. ) .اتابكان لر كوچك هم كه شهرتی یافتند ،‌محلی متمركز نداشتند و اغلب ییلاق و قشلاق می كردند . معروفترین ایشان ، شجاع الدین خورشید نام داشت ( 580 ه.ق ). قلمرو آنان گاهی تا حدود بغداد نیز كشیده می شد. حكومت آنان تا روزگار صفویه ادامه داشت و بیش از بیست امیر داشته اند و در زمان شاه تهماسب صفوی منقرض شدند .) .اتابكان شام – اتابكان جزیره و شام با حكومت اتابك عماد الدین زنگی (پسر آق سنقر، حاجب یكی از غلامان ملكشاه) شروع شد . ( 478 ه.ق. ). او در حلب حكومت یافت و بیشتر در جنگهای صلیبی با مسیحیان در نبرد بود . پسرانش ، نورالدین محمود و سیف الدین غازی ، سالها در موصل حكومت راندند. سرانجام ، مغول بر جزیره و شام دست یافت و خاندان زنگی موصل منقرض شد .اتابكان موصل – اتابكان موصل ،‌معروف به امرای بك تكین ، از جانب عماد الدین زنگی به حكومت سنجار برگزیده شدند و حران ، تكریب و اربل جزو حكومت آنان بود . ( از 539 ه.ق. تا 630 ه.ق. )‌ . معروفترین آنان ، مظفر الدین كوكبوری نام داشت كه با صلاح الدین ایوبی معاصر بود . حكومت آنان در زمان حمله مغولان خاتمه یافت .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پانزده − سه =