س- استراتژي،اهداف و اولويتهاي فرهنگي دولت صربستان كدام است؟
ج- همان طور كه مستحضر هستيد در ماه ژوئن سال 2003 نشستي پيرامون استراتژي فرهنگي در صربستان برگزار شد. در اين همايش موضوع استراتژي ملّي در فرهنگ و تشكيل اتحادية ملّي در حوزة فرهنگي به بحث و گفتگو گذاشته شد. وزارت فرهنگ، هرچند فرهنگ سياسي شفافي را در پيش گرفته است ولي همة بخشهاي آن چندان روشن نيست. خوشبختانه در برخي بخشها مشكلات اساسي وجود ندارد و ما توانستهايم طرحهاي درازمدت را به اجرا درآوريم. طرحها و قوانيني كه به مجلس ارائه داديم در سطح استاندارد اروپايي بود و اين يكي از استراتژيهاي رشد فرهنگي به منظور نزديك شدن به اروپا است. استراتژي رشد فرهنگي سينما براي همه روشن است. مركز فيلم صربستان را تأسيس كرديم. همان طور كه ميدانيد در ”ايوريماژ“ پذيرفته شديم و همواره در مسابقات نشان دادهايم كه فيلم يكي از موفقترين توليدات ماست. به دشواري ميتوان در زمينة رشد استراتژي فرهنگي به موفقيت دست يافت اگر با كردارهاي قاعدهاي كهنه و عدم انطباق با زمان معاصر مواجه باشيم.
س- دولت سابق و دولت فعلي از اين كه مدّتها هيچ قانوني پيرامون فرهنگ تصويب نشد، احساس گناه ميكنند. آيا اينطور است؟
ج- همينطور است. البته دولت فعلي چند قانون پيرامون كار فرهنگي را به تصويب رساند. از ما انتظار ميرود كارهايي را كه در ده سال گذشته انجام نشده به ثمر برسانيم. ما دستكم به تصويب ده قانون در حوزة فرهنگ نيازمند هستيم. روش ما سياست گام به گام است. زيرا در صورت تعجيل، احتمال گامهاي اشتباه افزايش مييابد. در 3 ماهة اوّل سال 2005 به مجلس صربستان پيشنهاد تصويب چهار قانون را خواهيم داد.
س- بيشترين كارهاي موفقيت آميز وزارتخانه در طول مسئوليت شما چه بوده است؟
ج- همان طور كه عرض كردم از خود حساسيت بسياري به تأمل براي صحيح بودن طرحهاي فرهنگي نشان ميدهم. از سوي ديگر تلاش زيادي در به پايان رساندن اين طرحهاي فرهنگي صورت ميگيرد. آنچه را كه صحيح ميدانيم تا پايان انجام خواهيم داد. ما در آغاز كار با دو مشكل جدّي مواجه شديم. آتش سوزي در هيلاندار و فاجعه سال گذشته در كوزوو.
براي جبران اين وقايع تمام صربستان بسيج شد. طي سال گذشته ميزبان هنرمندان خارجي در همة عرصههاي فرهنگي بوديم. تعداد آنها به 4000 نفر ميرسد. وضعيت اقتصادي در سطح بسيار پاييني قرار دارد. شهرهاي بزرگ هزينههاي بسياري ميطلبد. همه عادت كردهاند به نوعي بودجه تكيه كنند. متأسفانه طي سال جاري حتّي يك دينار براي برنامههاي اجتماعي وجود نداشت و دليلش هم اين بود كه طي سال 2003 هيچگونه پيش بيني وبرنامهريزي براي سال 2004 صورت نگرفتهبود. موفقيت بزرگ جذب ناشران براي حضور در نمايشگاه كتاب در فرانكفورت قابل توجه بود. آنها نمايندگان فرهنگي و ادبي ما هستند. تصميم داريم در سال 2005 در نمايشگاه كتاب مسكو حضور جدي داشته باشيم.
س- چرا تصور ميشود كه صندوق شهرداري از صندوق دولت غنيتر است و كارهاي آنها رونق بيشتري دارد؟
ج- از هنگامي كه شيوههاي جديدي براي حكومت محّلي در جهت صرف هزينهها در پيش گرفته شده برخي نهادهاي فرهنگي از وضعيت بهتري برخوردار شدهاند. با اين وجود نبايد فراموش كرد كه وزارت فرهنگ هزينة صد موزه، دهها آرشيو، بنياد حمايت از آثار فرهنگي، كتابخانهها و آثار فرهنگي در سراسر صربستان را بعهده دارد. همينطور امكانات و هزينهها در حوزة سينما، نشر، رسانهها و همايشهاي فرهنگي و پروژههاي انواع انجمنهاي هنري را نيز نبايد فراموش كرد. البته اگر در زمينة تأمين دستاوردهاي آثار ملي در سطح شهر بلگراد با شهرداري به توافق برسيم نتايج خوبي حاصل ميشود.
س- كارمندان وزارت فرهنگ از ميزان حقوق خود راضي نيستند. چه تدابيري در اين زمينه انديشيده شدهاست؟
ج- مشكلات مالي كارمندان از وضعيت اقتصادي كشور خبرميدهد. به همين دليل ديگر نهادها و وزارتخانههاي دولتي با همين معضل مواجه هستند. اين وزارتخانه از نزديك با وضعيت اقتصادي كارمندان آشنايي دارد.
س- تئاتر ملّي به عنوان يكي از نهادهاي اصلي كشور در بحراني عميق بسر ميبرد. بنظر ميرسد اين وضعيت هيچ ارتباطي با سنديكا و مديريت آن ندارد.
ج- بله تئاتر ملّي با معضلات جدي مواجه است. مقالات انتقادي بسياري در نشريات پيرامون اين موضوع به چاپ رسيده ولي هيچگاه بطور عميق واز نزديك به ريشة مشكلات پرداخته نشد. مديريت مسئولين سنديكا را متهم ميكند و در سنديكا مديران را. همان طور كه ميدانيد 3 نوع نمايش در فضاي تئاتر ملّي برگزار ميشود. بلگراد نياز به تالارهاي جداگانه براي اُپرا و باله دارد. وزارت فرهنگ در حل اين معضل كوشش ميكند.
س- پرداخت ماليات بر ارزش اضافه، ناشرين را با محدوديتهاي بسياري مواجه ميكند. چرا وزارت فرهنگ هيچگونه تلاش و دغدغهاي به اين موضوع از خود نشان نداد؟
ج- وزارت فرهنگ از درخواست ناشران براي حذف اين ماليات حمايت ميكند. ولي وزارت اقتصاد و رئيس مجلس بر 8 درصد ماليات بر ارزش اضافه تأكيد ميكنند. البته گفتگوهايي در اين ميان صورت ميگيرد كه به نظر من نتيجه بخش است. بايد از تجربة كشورهايي كه مرحلة گذرا را سپري كردهاند استفاده كنيم.
س- وزارت فرهنگ در قبال مافياي فرهنگي چگونه موضع گرفته است؟
ج- جالب است كه حتّي روزنامهنگاران نيز از معضل مافيا در فرهنگ دوري ميجويند. آنها هنوز حضور دارند و خواستهها و مطالبات خود را تحميل ميكنند. سالهاست كه وزارت فرهنگ با آنها مقابله ميكند. بسياري از حقوق اوليه خود محروم هستند. من از آنها ميخواهم كه اعتراضات خود را با صداي بلند مطرح كنند.
س- رسانههاي گروهي بعد از 5 اكتبر از آزادي بهتري برخوردار شدهاند. امروز بقاياي تأثيرات سياسي در دهة اخير را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
ج- بايد اعتراف كنم كه امروز رسانههاي گروهي از آزادي كاملي برخوردار هستند. راديو و تلويزيون و نشريات از سوي هيچ محفل سياسي مديريت نميشوند. امّا اين پرسش مطرح است كه برخي صاحبان رسانهها و سردبيرها تا چه ميزان از آزادي برخوردارند. اين افراد بايد آزادي را تمرين كنند و از هيچ قدرتي نهراسند. البته ما شاهد تهمتها و سانسورها از سوي رسانهها هستيم كه از سوي روزنامه نگاران تازهكار صورت ميگيرد. اگر ميخواهيم به سطح اروپا برسيم بايد در تشويق و ترغيب خبرنگاران و روزنامهنگاران حرفهاي كار كنيم. زيرا آنها ماندگار خواهند بود.
اذيت و آزار جنسي كودكان در صربستان
از هنگامي كه نوزادي دوماهه به يكي از بيمارستانها تحويل داده شد خبرنگاران و روزنامه نگاران دست بهكار شدند و اين فاجعه دردناك را ، در جرايد، نشريات و راديوتلويزيون منعكس كردند. عكس اين نوزاد همراه با نام آن و اين كه چهكسي او را مورد اذيت و آزار قرار داده است در تمام نشريات به چاپ رسيد. مسئولين بيمارستان از اين كه چگونه خبر اين واقعه به اطلاع روزنامه نگاران و خبرنگاران رسيده است اظهار بياطلاعي ميكنند. هنگامي كه اين موضوع به نيروهاي انتظامي ارجاع شد، خبرنگاران سراسر راهروي بيمارستان را فراگرفتند. همان ساعاتي كه پليس پيرامون چگونگي موضوع به تحقيق و جستجو پرداخت بسياري از نشريات تئوريهايي مبني بر آزار جنسي نسبت به اين كودك را مطرح ساختند. برخي از نهادها كه در رابطه با حقوق بشر و دفاع از حقوق كودكان فعاليت ميكنند بنوبة خود اعلاميههايي را صادر كردند.
”وسنا برزيو“ روانشناس و كارشناس امور جلوگيري از اذيت و آزار كودكان ميپرسد آيا حيثيت يك نوزاد بيگناه داراي اهميت نيست؟ آيا اين كودك بايستي يك عمر زندگي توأم با خجلت و افسردگي داشته باشد؟
از سوي ديگر وجدان و اخلاق پزشكي كاركنان بيمارستان را موظّف ميسازد كه از اسرار و آبروي بيماران حفاظت بعمل آورند. اين روانشناس تأكيد ميكند كه سخن راندن پيرامون اذيت و آزار كودكان بلامانع است ولي معرفي فرد و چاپ عكس او در نشريات امري غير قابل قبول است. ”وسنا برزيو“ ادامه مي دهد: ”ما كودكان و نوجوانان را ترغيب ميكنيم تا در مواجهه با اذيت و آزارهاي جنسي، مقامات مسئول را مطلع كنند ولي اينگونه برخورد رسانهاي تمام زحمات مارا هدر ميدهد. زيرا هيچكس حاضر نخواهد بود، مشخصات و عكس خود را در روزنامهها و تلويزيون مشاهده كند. آنچه براي افراد از اهميت برخوردار است آبرو و حيثيت آنهاست“.
سيستم حفاظت و حماي
بلگراد داراي نهادهاي متعددي است كه مسئوليت حمايت از كودكان آزار ديده را بعهده دارد.
- گروه كارشناسي در امور جلوگيري از بدرفتاري و آزار جنسي كه تحت نظارت وزارت بهداري و بهزيستي عمل ميكند.
- شبكة اعتماد كه 15 سازمان دولتي و غيردولتي ازجمله پليسرا شامل ميشود.
- انستيتوي حمايت از سلامتي رواني؛
- انستيتوي مادر و كودك.
همينطور بايد يادآور شد كه صدها نفر از نيروهاي انتظامي همواره آمادة پذيرش افرادي هستند كه مورد اذيت و آزار جنسي قرار ميگيرند. يكي از كارشناسان وزارت بهداري بهزيستي ميگويد: از آنجا كه بررسي و كشف و بالاخره معاينات سازمان پزشكي براي اين دسته از افراد امري دشوار است، بسياري درضمن آن منصرف ميشوند.“ وي ادامه ميدهد كه بروكراسي و مراحل اداري موجب ميشود كه ما حتّي از ميزان تعداد اين افراد مطلع نباشيم ورمه 21/اكتبر/2004
فروپاشي يوگسلاوي
گفتگوي راديو اروپاي آزاد با چند تن از اساتيد دانشگاههاي مختلف
س- آيا تماميت يوگسلاوي سابق يك حقيقت طبيعي و يك گرايش تاريخي ميان اسلاوهاي جنوبي بود، يا اتحادي بود مصنوعي و كاذب كه محكوم به فروپاشي گرديد؟
ج- پاناتس استاد تاريخ در ايالات متحده: به نظر من هيچكدام از اين دو موضوع مصداق واقعي در توجيه تماميت يوگسلاوي سابق نيست. تشكيل يوگسلاوي تصنعي نبود از اين حيث كه بعد از سال 1918 اين اقدام موفق به رفع نيازهاي 3 قوم يعني صرب، كروات و اسلووني شده بود. صربها كه بصورت پراكنده درمناطق مختلف ساكن بودند زير چتر يك دولت قرار گرفتند و كرواتها و اسلوونيها با تمسّك به يوگسلاوي مرزهاي خود را دست نخورده نگه داشتند. پيرامون گرايش اين اقوام بايد گفت اين جملات فقط ابزاري براي حاكميت آرامش بكار ميرفت كه در نهايت جنبة ايدئولوژيكي به خود گرفت.
به نظر من دريك دورة زماني تأسيس يوگسلاوي امري ضروري بود ولي در عين حال عدم احساس نسبت به لزوم حل پارهاي از اختلافات و تضادها منجر به پاياني خونين در دو دهة آخر سدة بيست شد. عدم تحقّق دموكراسي از يك سو و منويات ناسيوناليستي حتي در درون حزب كمونيست، از سوي ديگر اين تماميت مبارك را به فاجعهاي تاريخي مبدّل ساخت.
پروويچ كارشناس موسسه تاريخ: در پاسخ به اين پرسش همان گفتة ”ميخاييلو ميخاييلوو“ را تكرار ميكنم. او گفت ”همة دولتها تصنّعي هستند. مردم آنرا ميسازند و چگونگي فانكشنها و بدنة دولت به خود مردم بستگي دارد.“ من گمان نميكنم يوگسلاوي اتّحادي كاذب و مصنوعي بود. مردم خود مسئوليت ازبين بردن آن را بدوش گرفتند. به بيان بهتر مسئوليت عقلاني كردن پايان يوگسلاوي با خود مردم بود. يوگسلاوي در پايان جنگ جهانياوّل شكل گرفت. گرايش به تشكيل آن به سدة نوزده برميگردد. اين كشور به حيات خود تا آغاز جنگ جهاني دوّم ادامه داد. بعد از جنگ با طرح و برنامهاي بسيار منطقي به بازسازي خود پرداخت. اينجانب پايان خونين بقاي يوگسلاوي و جدال و چالش طولاني ميان اقوام را دليل مستندي در بطلان تصنعي و كاذب بودن تماميت يوگسلاوي ارزيابي ميكنم. به ديگر سخن چالشهاي دهشتناك مبيّن عمق روابط درميان اقوام يوگسلاوي ميباشد.
فاكتهاي و انگيزههاي شكلگيري و فروپاشي يوگسلاوي را بايد در درون آن كاوش كرد.
س- بخاطر دارم كه ”ايوان استانبوليچ“ در يك مصاحبه گفت اگر حيات يوگسلاوي پشتوانة مصنوعي داشت هرگز با درگيريهاي خونين خاتمه نمييافت.
پروويچ: پروسة تجزيه و فروپاشي يوگسلاوي سابق هنوز به مرحلة نهايي خود نرسيده است. بحران كوزوو، مشكلات مقدونيه و وضعيت هويتي ويوودينا بيانگر استمرار پروسة فروپاشي يوگسلاوي است. طولاني بودن تنشها در اواخر سدة بيست در بالكان نشان داد كه تا چه ميزاني اين فروپاشي با دشواري مواجه بود. اين رويارويي كه به نوبة خود هولناك بود نشانگر اين است كه تماميت آن در طي تاريخ تصنعي و ساختگي نبودهاست. اقوام كه داراي فرهنگها و اديان متفاوت بودند، پذيرفتند در كنار يكديگر زندگي كنند. مشكل از آنجا آغاز شد كه يوگسلاوي مسير تكامل و رو به رشد را طي نكرد. بعد از جنگ جهاني دوم رمز اتّحاد و بقا را در ديكتاتوري ديد. اتحادي ايدئولوژيكي مبتني بر حكومت تكحزبي كه عمر آن در اواخر سدة بيست به پايان رسيد. ولي از آنجايي كه فقدان پروژههاي ليبرالي در درون جامعه نتوانست پيمايش منطقي و برنامهدار را بسوي آينده به ارمغان آورد ناگهان شاهد شكافهايي شديم كه تا به امروز ادامه دارد. ديكتاتوري جانشين دموكراسي در يوگسلاوي شد و نتيجه آن سانتراليزه شدن حكومت بود. مقاومت در برابر مركزيت قدرت امري غيرقابل اجتناب شد. مشكل اصلي در ارزيابيهاي متفاوت نسبت به حكومت يوگسلاوي بود. ما صربها، يوگسلاوي را از آن خود ميدانستيم و ديگران كوششي براي احياي حقوق ملّي خود.
وقتي اين قبيل موضوعات به اوج خود رسيد نسل جديد با تمسّك به زور به بدترين شيوه يعني جنگ مبادرت ورزيد.
لوور توويچ، استاد دانشكده فلسفة سارايوو: واقعاً اين تشخيص كه كدامين پديدة تاريخي حقيقي و يا تصنعي است امري دشوار مينمايد. زيرا پديدههاي تاريخي هرگز در قالب علم و ابزار نميگنجد و در نتيجه ارزيابيهاي ما را به خطا ميكشاند. من اين موضوع را ميتوانم اينگونه مطرح سازم كه يوگسلاوي اوّل (منظور پيش از جنگ جهاني دوّم است) زماني تشكيل ميشود كه در طي آن 4 امپراطوري يعني اتريش مجارستان، آلمان، روسيه و عثماني از نقشه سياسي اروپا حذف مي شوند. يوگسلاوي دوّم زماني شكل ميگيرد كه جهان به دو بلوك غرب به سركردگي آمريكا و شرق با زمامداري روسيه تقسيم ميشود.
يوگسلاوي سوّم بيدرنگ زماني به عرصة ظهور ميرسد كه جهان مونوپول ميگردد و آيندهاي ديگر را ميطلبد. فاكتهاي داخلي را نبايد فراموش كنيم هرچند فاكتهاي خارجي در اين جريان از اولويت برخوردار هستند. ميخواهم بگويم ايجاد و محو يوگسلاوي بستگي به روابط ميان تاريخ بزرگ و كوچك را داشتهاست. يعني تاريخ بزرگ موجد تاريخ كوچك شده است.
س- آن دسته از تفكراتي كه حيات يوگسلاوي اوّل و دوّم و سوّم را امري مصنوعي معرفي ميكنند عامل سركوبي و زور را در تأييد ايدة خود ذكر ميكنند. ميخواهم موضوع را به سويي ديگر ببرم. در صربستان اين اعتقاد وجود دارد كه كرواتها و اسلوونيها هرگز يوگسلاوي را بمنزلة خانة جدّي خود تصور نميكردند. به بيان ديگر يوگسلاوي را راهحلي عبوري و موقت يافتند و به آن تن دادند. يعني استقلال هدف اين دو جمهوري بود. در كرواسي و اسلووني هم شنيده ميشود كه صربها به يوگسلاوي بمنزلة صربستاني گسترش يافته مينگريستند آيا بنظر شما به دليل همين مفاهيم غير قابل تغيير يوگسلاوي محكوم به فروپاشي شد؟
لوورنوويچ: من تصور ميكنم اين قضايا پيچيدهتر از آن است كه تصور ميشود اقوام اسلاوهاي جنوبي كه در سال 1918 ميلادي يوگسلاوي را تشكيل دادند هركدام داراي هويت فرهنگي مستقل بودند. نه يوگسلاوي اوّل و نه دوّم قادر به يكسان سازي فرهنگي ميان اين اقوام نشد. پديدة حكومت بيگانه زخم بسيار عميقي در هويت فرهنگي اين اقوام بوجود آورد. حكومت تكحزبي نيز نتوانست در حفظ اين تماميت موفق باشد.
بوناتس: كساني كه يوگسلاوي را تشكيل دادند قصدشان ايجاد منطقهاي بود كه اقوام در آن با عدالت و همزيستي مسالمتآميز زندگي كنند. برخي تحركات درآغاز موجبات يأس و نااميدي را ايجاد كرد. جبهة راديكال بسركردگي نيكولا پاشيچ ايدة صربستان بزرگ را با خود يدك ميكشيد و هرگز هيچگونه واكنش جدّي در قبال آن صورت نگرفت. تفكر ديگر وحدت گرايي (يونيتاريسم) بود كه از سوي دموكراتها تبليغ ميشد. اين تز نتوانست ناسيوناليسم را به خوبي درك و حل كند. ايدة وحدتگرايي در دورة پادشاهي آلكساندر بصورت يك ايدئولوژي درباري درآمد. يعني يونيتاريسم به همان شكلي درآمد كه مشابه آن را در فاشيسم اروپايي ديديم.
پروويچ: از نظر تاريخي اين فرضيه كه اسلوونيها و كرواتها به يوگسلاوي به مثابة تونلي براي گذار مينگريستند، چندان منطقي بنظر نميرسد. ميدانيم كه جنبش يوگسلاوي در اسلووني در دوران حاكميت امپراطوري اطريش به مجارستان شكل گرفت” پروفسور يانكو پلترسكي“ پيرامون اين جريان توضيحات قانع كنندهاي را به رشتة تحرير درآوردهاست. بسياري از مورخين اسلووني در باب گرايش اسلوونيها به تحقق آرمان يوگسلاوي نطقهاي بسياري ايراد كردهاند. ايدة تشكيل يوگسلاوي درميان كرواتها نيز به قصد يونيتاريسم (وحدت گرايي) قابل تأمل است. همة اين توجهات و تمايلات به منزلة محو هويت زباني و تاريخي و دريك جمله پاك كردن هويت فرهنگي نبود. شايد بهتر است بگوييم كه حتي يك قوم به منظور همگن كردن ديگر اقوام نيز بر تأسيس يوگسلاوي تأكيد و اصرار نميكرد. بنظر من حكومت فدرال كه مولود جنگهاي فاشيستي بود بهترين پيشنهاد بنظر ميرسيد و اين خود گام مهمي در رشد جوامع قومي بود. من معتقدم كه تز فدرال در دوران خود فاقد اگوتيست (خودپرستي) بود. به هرحال ما در يك دورهاي شاهد سير جهان بسوي تأكيد و تثبيت مرزهاي ملي بوديم. از يك سو مرزهاي يوگسلاوي براستي راه حل منطقي براي يك دورة موقت بود. البته اين به مفهوم تخريب سقف مشترك و بازگشت به گذشته نيست. اگر هم اين اقوام بدون چنگ زدن به جنگ به استقلال دست مييافتند، نتيجه چندان تفاوت نميكرد.
جنگهاي داخلي هرگز براي اين اقوام گستردگي مرزي را به همراه نياورد هرچند اين درگيريها دستكم مرزها را تثبيت كرد. از سوي ديگر كشورها و آرمانهاي صربستان بزرگ، كرواسي بزرگ و آلباني بزرگ مانند حبابي تركيد و پوشالي بودن آن به اثبات رسيد. جنگهاي خونين در يوگسلاوي سابق امري اجتناب پذير بود اگر نخبگان و انتلكتويلهاي اقوام با پختگي، تحمل و صبر تمسّك به گفتمان عقلاني بر سر شيوهاي جديد پيرامون حكومت مشترك اقدام ميكردند. در آن صورت امتيازات و موفقيتها ميتوانست كشور را به سوي تماميت اروپا هدايت كند.
س- بعد از پايان جنگ در محافل صربستان اين عقيده قوّت گرفت كه صربها بيشترين خسارت را ديدهاند و شكست و سرخوردگي بيشتر متوّجه آنان شده است. صربهايي كه بيشترين تلاش را براي تداوم يوگسلاوي صرف كردند. اين عقيده امروز اينگونه تعريف ميشود كه يوگسلاوي يك ايدئولوژي تحريف شده بود كه اسلووني و كرواسي براي دستيابي به استقلال در آينده به تشكيل آن اقدام كرده بودند. درحالي كه يوگسلاوي براي صربها پراكندگي و ازدست دادن حكومت ملّي را به ارمغان آورده بود.
پروويچ: اين صحيح است كه فروپاشي يوگسلاوي خدمات بسياري را بر صربها وارد كرد. هركسي كه با انديشة سياسي يوگسلاوي و تاريخ صربها آشنا باشد ميداند كه در صورت تجزية كشور، منافع صربها آسيب بسياري خواهد ديد. يوگسلاوي پناهگاهي بود كه صربها به يك وحدت يكپارچه دست مييافتند. ايدة تماميت قوم صرب در يوگسلاوي به يك واقعيت قابل اعتراف تبديل شده بود. با پروسة فروپاشي، صربها كمابيش از كرواسي حذف شدند و در بوسني خسارات بسيار ديدند و كوزوو به يك فاجعه ملّي و تاريخي مبدل شد. به بيان بهتر صربها به يك تجزية مطلق گرفتار آمدند. حال اين پرسش مطرح ميشود كه آيا ما جزئي از يك توطئه بوديم و يا نه در نوع نگرش خود نسبت به يوگسلاوي به خطا رفتهايم، يا در سياستهاي تنظيم شده توسط سران سياسي دچار توهّم شدهايم. به عقيدة من كرواتها و ما صربها موجوديت يوگسلاوي را پذيرفتيم براي اينكه منافع خود را در آن ملاحظه ميكرديم. از نظر من فروپاشي و ناآراميها قابل پيشبيني بود. اگر كمي بيشتر به پژوهش پيرامون اين موضوع پردازيم خواهيم ديد كه پاسخ به بسياري از پرسشها نياز به تحقيق دارد.
س- يوگسلاوي از همان آغاز موجبات تنش ميان ملتها را فراهم آورد.
ديدگاههاي متفاوتي پيرامون دولت مشترك وجود دارد. صربها به كرواتها و اسلوونيها هركدام متفاوت مينگرند.
شخصيت و سياستهاي تيتو تا چه ميزان بر بقاي يوگسلاوي تأثير گذاشت؟
برخي پايان يوگسلاوي را با مرگ تيتو مرتبط ميدانند.
باناتس: اين موضوع كه يوگسلاوي پيش و بعد از مرگ تيتو تفاوتهاي بارزي داشت كاملاً صحيح است. بايد متذكر شوم كه تيتو داراي يك كاراكتر و شخصيت واحد نبود. در شوري سابق افرادي چون لنين، استالين، خروشچف و برژنف حكومت كردند. تيتو براي يوگسلاوي در زمانهاي متفاوت ويژگيهاي اين اشخاص را به نمايش ميگذاشت او همواره در دورههاي معين، واكنشهاي متفاوتي را از خود نشان ميداد. من در يكي از كتابهايم نوشتهام كه استالين براي ما يوگسلاوها و براي اتحاد جماهير شوروي بسيار دير رخت از جهان فروبست. اگر استالين 2 يا 3 سال ديرتر ميمرد موجب ميشد يوگسلاوي كه بيشتر به يونان و تركيه و عضويت درناتو گرايش داشت، به عضويت اين اتحّاديه درآيد ميخواهم بگويم كه اگر تيتو موضع ديگري در پيش ميگرفت جريان ها نيز مسير ديگري را طي مينمودند. بسياري معتقد هستند اگر تيتو براي خود جانشين تعيين ميكرد آنطور نميشد كه شد.
س- آيا اين صحيح است كه يوگسلاوي سوسياليست يك جامعة غير دموكراتيك بود. يعني آيا عناصر ديكتاتوري مانع از استقرار يك حكومت آزاد در آن ميشد. شخصيت تيتو بر شكل گيري اين يوگسلاوي تأثير مستقيم داشت. آيا شما هم مانند من فكر ميكنيد؟
لورونوويچ: تفكر و شخصيت تيتو در ساختار همة مراحل يوگسلاوي دوم تأثير ميگذاشت. تيتو با كنشهاي اخلاقي ومقتدرانة خود بر پويايي و يا انحلال بسياري از پروسهها از طريق كنترل بر عناصر واقعيات اجتماعي اثر مستقيم ميگذاشت. مرگ او موجب جلوگيري از تماميت اجتماعي شد. يوگسلاوي نميتوانست به حيات خود ادامه دهد. فقدان فرهنگ سياسي وخصايص اقوام زمينههاي اسطورهسازي تيتو را فراهم كردند. جملههايي از قبيل ” رفيق تيتو ما به جان تو قسم ميخوريم“ و ديگر ادبياتي كه بوجود آمد را به خاطر ميآوريد.
غرب سياست و اقتصاد آزاد را تمرين كرده بود . ما با غرب كاملاً تفاوت داشتيم.
پروويچ: يكي از ويژگيهاي مهم يوگسلاوي دوّم حكومت تكحزبي بود. حزبي كه تيتو رهبري آن را بدست داشت.
اين اولين حزب در تاريخ نبود كه با مرگ رهبرش، به فعاليت ادامه داد. حزب راديكال در سدة 19 با مرگ نيكولا پاشيچ از هم فرو پاشيد. پيرامون يوگسلاوي سوسياليست بايد خاطرنشان سازم كه حزب حاكم هرچند راديكال نبود ولي داراي ايدئولوژي بود. در يوگسلاوي اين باور جا افتاده بود كه شخصيت و اقتدار تيتو هرگز كمرنگ نخواهد شد و حتي بعد از مرگ وي اتفاق سرنوشت سازي رخ نخواهد داد. حتي كوشش ميشد كه بعد از مرگ تيتو فردي چون وي براي زمامداري ساخته شود. من بخاطر دارم در گفتگوها و نشستهايي كه با خارجي ها داشتم آنها آيندة يوگسلاوي را با شخصيت تيتو مرتبط ميدانستند. آنها اين پرسش را مطرح كردند كه يوگسلاوي بعد از مرگ تيتو چگونه خواهد شد؟ در يوگسلاوي اين اعتقاد وجود داشت كه اتفاق مهمي روي نخواهد داد. بر ثبات و يكدستي لطمهاي وارد نخواهد آمد. البته من شخصاً در غالب اين دسته از خوشبينها قرار نميگرفتم. من به اين جريان از درون مينگريستم. معتقد بودم هيچكس نميتواند ويژگيهاي جانشيني او را داشته باشد.
زيرا تيتو رهبري بود كه در يك دورة حزبي غير قانوني بعد از جنگ جهاني دوّم به مدتي طولاني حكومت كرد. بويژه ما داراي جامعهاي بوديم كه مليتها و اقوام مختلف را در خود جمع كرده بود. مليتهايي كه جانشين او را نميپذيرفتند.
با اين وجود برخي تصور ميكردند با دستيازي به نهادهاي قدرتمند ميتوان جامعهاي با ايجاد زمينههاي مستعد در مسير دستيابي به حيات پلوراليسم سياسي را فراهم كرد.
اين تلاش در دهة 80 در همة جمهوريها حتّي در صربستان وجود داشت. كوششي كه عقيم ماند. آيندة يوگسلاوي همچنان بعد از مرگ تيتو به حيات پيشين او بستگي داشت. در آن زمان كرواسي يك پرسش را مطرح كرد. سئوالي كه بطور مستقيم به رابطه با حكومت فدرال مربوط ميشد. اين موضوع وجود تيتو را به زير سئوال ميبرد. نهتنها وي بلكه حزب حاكم و همة نهادها را.
س- منظور شما پروژة دموكراسي است؟
پروويچ: بله. بعد از آن در سال 1972 ميلادي شاهد تحركاتي در صربستان بوديم. آغاز اصلاحات تلاش براي قطع رابطه با بلشويسم كه در بيستمين كنگرة حزب كمونيست مطرح شد. اين مساعي متوقف شد. در اينجا قصد دارم توجه شما را به يك موضوع مهم جلب كنم. حقيقتي كه معمولاً به آن توجه نميكنيم ولي غرب همواره نسبت به آن حساسيت نشان ميداد. تيتو رفته رفته به سوي ارتش گرايش پيدا كرد و آن را اهرمي براي خود ساخت. همانطور كه ميدانيد او بر قدرت ارتش در سطح اروپا افتخار ميكرد. تيتو گفت وظيفة ارتش تنها حفظ تماميت ارضي نيست بلكه سركوب دشمنان داخل نيز در چارچوب وظائف و تعهدات آن است. ببينيد چگونه او اصلاح گرايان را تهديد ميكند.
ارتش نيز بطور قاطعانه از حزب حاكم و ايدئولوژي موجود حمايت ميكرد.
س- پيرامون ناسيوناليسم و رشد آن در اواخر سدة بيست سخنرانيها و مقالات زيادي به رشته تحرير درآمدهاست. فروپاشي يوگسلاوي و رابطة آن با ناسيوناليسم و ابزارسازي آن نبايد فراموش شود.
لوورنوويچ: چند عنصر مهم را بايد ذكر كنيم. بحران اقتصادي در ايجاد شكاف در بدنة اقتصادي بيتأثير نبود. تورّم وحشتناك را حتماً بخاطر ميٍآوريد. بيشتر مردم فقير شدند و درصد كمي به پولهاي باد آورده هجوم آوردند. كمونيسم ازهم فروپاشيد. يوگسلاوي موقعيت استراتژيكي خود را از دست داد. يوگسلاوي كه يكي از رهبران جنبش عدم تعهد بود اقتدار و جايگاه پيشين را از دست داد.
س- آيا طرح جنگ از پيش آماده شده بود. ميگويند نخبگان از پيش تئوري بيداري ناسيوناليسم را طراحي كرده بودند.
باناتس: شايد اينطور باشد ولي اين پرسش مطرح است كه اين نخبگان چه كساني بودند. اگر تصور كنيم كه اين دسته از انتلكتويلها مختص به گروهاي اپوزيسيون هستند، بطور كاملي سخن نگفتهايم. آنچه براي ما مهم است ارتباط فروپاشي يوگسلاوي با محو كمونيسم، نه تنها در يوگسلاوي بلكه در تمام آن مناطقي است كه اين رژيم زمام حكومت آن را بدست داشت. حزب به كليسايي بدون دين تبديل شد. به سازماني كه ساختار خود را از دست داده بود. در اينجاست كه ناسيوناليسم بصورت باور درآمد. ناسيوناليسم به منزلة تنها ايدئولوژي مدرن با بهرهگيري از همه امكانات موجود به بازار اجتماع هدايت شد. و آن هم با ماسك دموكراسي. (همانطور كه در اروپاي سدة 18 شاهد بوديم) اين واقعيت نه فقط در يوگسلاوي بلكه در همة مناطقي كه رژيمهاي كمونيستي سقوط كرده بودند و اينك با توسّل به ناسيوناليسم به نجات خود ميانديشيدند ديده ميشد. در اروپا ناسيوناليسم در تركيب فاشيسم و كمونيسم جا گرفته بود. دهة 80 در يوگسلاوي دقيقاً شاهد رقص ناسيوناليسم در جمهوريهاي سابق بوديم.
چوبي جادويي كه ميلوشويچ بيدرنگ به آن تفكر جست و يا بهتر بگويم پرچم آن را به اهتزاز درآورد.
كرواسي نيز از اين جنبش بي نصيب نبود. عطش استقلال با توسّل به ناسيوناليسم كمترشد.
س- به نظر شما مهمترين عامل ظهور ميلوشويچ در صربستان چه بود؟
باناتس: بنظر من نااميدي سياسي زمينة مستعدي را براي پرچمداري اسلوبودان ميلوشويچ فراهم آورد. او نقش خود را بخوبي بازي كرد. صربستان در سدة پيش به موقعيت خوبي از نظر استقلال دست يافته بود. اينبار قهرمان و نجات بخش ملّي جامعة صربستان گوركني بود كه صربستان را در گورستان تاريخ دفن كرد.
س- آيا بنظر شما ميلوشويچ فقط يك مجري سياسي نبود؟
باناتس: به سختي ميتوان اين موضوع را باور كرد. من او را فقط يك مجري نميدانم. شخصيت ميلوشويچ فاقد ثبات بود. او هرازچندي چهرة خود را تغيير ميداد. براي آكادمي علوم و هنر صربستان نقش مبارزي عليه كمونيسم را ايفا ميكرد و براي ارتش نقش قهرماني در يوگسلاوي سوسياليست را. سياست او تاكتيكهايي بود كه در مواقع لزوم از خود نشان ميداد. ولي اين تاكتيكها از تحقق لازم برخوردار نبودند براي برخي او كمونيست بود و براي طيفي اصلاحگر اقتصادي و براي گروهي مظهر و نمايندة قوم اسلاو.
س- آيا وجود توژمن پاسخ درخور و مناسبي عليه ميلوشويچ بود؟
ج- شخصيت توژمن بسيار سادهتر از ميلوشويچ بود. هرچند او نيز امتداد ناسيوناليست در عرصة كرواسي بود.
توژمن بدنبال يك دولت قومي براي كرواسي بود. سياستها و مواضع وي در قبال بوسني مصداق همين واقعيت است. او از طريق تقسيم بوسني تمايلات دروني خود را براي تشكيل دولت منعكس ميكند. جنبشهاي ناسيوناليستي سدة بيست شاهد ايّام جديدي است. ايّامي كه براي جمهوريهاي سابق يوگسلاوي تعيين كننده و سرنوشت ساز هستند.
س- پس ظهور ميلوشويچ در صربستان و توژمن در كرواسي را بر چه چيز حمل ميكنيد؟
لوورنوويچ : ميلوشويچ چون تگرگ به يكباره از آسمان فرود نيامد. ميلوشويچ نماد تفكري بنام صربستان بزرگ بود كه در طول تاريخ شكل گرفت. ايدهاي كه فاجعهاي بزرگ براي صربستان به همراه آورد. هرچند اين تفكر از سوي صربستان براي ديگر جمهوريها خسارات و آسيبهاي فراواني ببار آورد ولي دود آن بيشتر به چشم جامعة صربستان رفت. ميلوشويچ محصول طبيعي يك نتيجة ايدئولوژي تاريخي بود كه در اواخر سدة بيست به رسميت شناخته شد. حتي اگر اسلوبودان ميلوشويچ در عرصه جامعة صربستان وجود نداشت فرد ديگري همانند او را گزينش ميكردند.
من مطمئن هستم كه وي تجسّم يك ايدئولوژي تاريخي بود.
ايدئولوژي كه ساخته و پرداختة تاريخ و مخلفات آن است. پيرامون توژمن بايد بگويم هرچند تفاوتهاي بارزي ميان صربستان و كروواسي ملاحظه ميشود ولي شعارهاي توژمن نيز برآيند تاريخ است. نتيجة كرواسي كه در سال 1945 بود. هرچند كه جنبش فاشيستي و ايدئولوژي آن با شكست مواجه شد ما حتي شاهد شعار كرواسي بزرگ بوديم. او ميخواست بخش كرواسي نشين بوسني را به زير پرچم خود ببرد.
مصاحبه با ”ويدا اگنيه نوويچ“
نويسنده و سفير صربستان و مونته نگرو در نروژ
نروژ سرزمين نويسندگان مهاجر و تبعيد شده است. نويسندگان كرد، پاكستاني، روسي و روسيه سفيد در اين كشور بسيار مشاهده ميشوند. شايد به همين دليل است كه هفتادمين كنگرة جهاني ”PEN“ با عنوان ”نويسندگان در تبعيد“ در شهر ”ترومس“ دراين كشور برگزار شد. بههمين منظور مصاحبهاي با ”ويدا اگنيه نويچ“ سفير و نمايندة صربستان در ”PEN“ صورت دادهايم. نخستين پرسش را با پديدة تبعيد آغاز ميكنيم.
س- خانم اگنيه نوويچ وقتي ميگوييم ”نويسنده در تبعيد“ چه مفهومي از آن استخراج ميشود؟
ج- اگر ميخواهيد بدانيد آيا امروز وضعيت پناهندگان در اروپا نسبت به اوضاع اواخر سدة بيست دستخوش تحوّل شده است بايد بگويم بله. نميخواهم بگويم تعداد پناهندگان به طور كامل كمتر شده است. دست كم در اروپا اينگونه نبوده است. فقط حقوق پناهندگان كم و بيش رعايت ميشود. هرچند دوران پردههاي آهنين يعني دوران فرار، گريز، خودكشي و تبعيض را فراموش نكردهايم.
امروز خروج از روسيه سهلتر از گذشته است. با اينوجود در مقايسه با سرتاسر جهان فقط عدة محدودي ميتوانند در مقام يك شهروند زندگي كنند. بدون درنظر گرفتن اين كه بسياري معتقدند در اين جهان متمدن، اخلاقي زيستن امري كاملاً بديهي و عادي است. من اعتراف ميكنم كه هنوز مسافت بسياري را بايد براي دستيابي به جهاني عاري از دادوستد انسانها، عبور غير قانوني از مرزها و فعاليت شبكههاي مخوف مافيايي طي كنيم.
س- امروز نويسندگان در چه جايگاهي قرار دارند؟
ج- فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و درگيريهاي خونين در يوگسلاوي و وجود ديكتاتورها و جنگها در خاور نزديك و ديگر مناطق جهان ، تنگي معيشت، تروريسم و ديگر معضلات از عوامل تشكيل جنبشهاي مهاجرتي و فرار و گريز است. اين تحركات براي دستيابي به ثبات و زندگي در آرامش و صلح است امروز نويسندگان در تبعيد شايد به علت وجود ”PEN“ به منزلة انجمن جهاني ادبيات در وضعيتي بهتر زندگي ميكنند هرچند اين انجمن براي اعضاي خود قادر به تأمين كار نيست ولي در بسياري موارد به آنها ياري ميرساند.
س- بوريسلاو پكيچ، دانيلو كيش و ماركو كوواچ كه از نويسندگان سرشناس ما به شمار ميروند در چه وضعيتي قرار داشتهاند؟
ج- آنها هركدام به دلايل متعددي عزم سفر كردند ولي همة آنها داراي گذرنامة كشور خود بودند. در آن زمان به سهولت از مرزهاي كشور عبور كردند و هركدام كشوري را در اروپاي غربي براي اقامت برگزيدند. براي مثال پكيچ انگلستان را برگزيد تا وقت بيشتري را براي نوشتن صرف كند و همانطور كه ميدانيد وي به هدف خود رسيد. دانيلو كيش در يكي از آثار خود مينويسد نه ميتوانم با اين سرزمين كنار بيايم و نه ميتوانم آن را رها كنم. او چند بار به دانشگاههاي فرانسه رفت و در نهايت پاريس را به عنوان محّل زندگي انتخاب كرد. آثار او در آنجا ترجمه شد. با نويسندگان ، هنرمندان و ناشران فرانسوي آشنا گشت. كيش از پاريس تمام رويدادهاي ادبي و فرهنگي را در يوگسلاوي دنبال ميكرد. او نشستهاي شبانة ادبي را بنيان گذاشت. كيش در صورت تمايل ميتوانست به كشور باز گردد.
ميركو كوواچ نيز به دلايلي كشور را ترك كرد و اميدواريم كه هرچه زودتر بازگردد.
س- خروج نويسندگان از كشور تا چه ميزان مشمول دلايل سياسي ميشود. دلايل بسياري ميتواند ميل خروج افراد از كشور را توجيه كند. انگيزههاي اجتماعي، حرفههاي خانوادگي تا دلايل عشقي كه هركدام در ترك كشور تأثير ميگذارد. برخي هم به علت تفريح و خوشگذراني تصميم ميگيرند مدّتي را در خارج از كشور بسر برند. در همايش ”PEN“ كه در ترومس برگزار شد، ديداري با ”امين مألوف“ نويسنده لبناني داشتم او كتابهاي خود را به زبان فرانسوي مينويسد. از او پرسيدم آيا او آثار خود را به زبان مادري يعني عربي ترجمه ميكند و سپس آن را به فرانسوي مي نويسد. او پاسخ داد به محض آغاز ترجمه احساس مي كند كه كتاب جديدي را مينويسد.
جالب است كه او سخنرانيهاي خود را به زبان انگليسي بيان ميكند. او ميگويد كه بر اين زبان چندان مسلط نيست و احساس ميكند كه نميتواند از اين طريق حالت دروني خود را بيان كند. جالب است كه نويسندگان در خارج از كشور با يك زبان كار ميكنند و با زبان ديگر احساس مي كنند.
س- يكي از مراكز ادبي كه در ”PEN“ اعلام موجوديت كرد مركز ادبي كوزوو بود…
ج- PEN يك سازمان سياسي نيست و افراد در درون آن با نژاد و دين شناخته نميشوند، معيار براي فعاليت و همكاري ادبيات است. آنها نه به عنوان آلبانيتبار شناخته ميشوند و نه به عنوان ديگر ملتها. بلكه آنها اديباني هستند كه با ديگر مراكز همكاري مي كنند. ما هم به زودي با آنها گفتگو و ديدار خواهيم داشت.
س- شما در مقام سفير صربستان ومونته نگرو در نوروژ پيرامون انعكاس فرهنگ كشور چه فعاليتهايي را در پيش گرفته ايد؟
ج- تاحدودي موفق شديم در زمينه ادبيات ، نقاشي، موسيقي و منحيثالمجموع كارهاي فرهنگي، اموري را به ثمر برسانيم. البته در دهة گذشته با توجه به وضعيت ناهنجار كشور چندان موفق نبوديم. نوروژيها پيرامون امورات فرهنگي بسيار كار ميكنند. آنها نه تنها در باب فرهنگ بومي خود بلكه در جهت شناخت ديگر فرهنگها ، علاقه و ذوق سرشاري نشان ميدهند. تحقيق و پژوهش فرهنگي در سلول و خون آنها است. آنها تجّار زرنگي نيستند. نوروژيها علاقهاي به سرمايهگذاري ندارند. بيشتر علاقه دارند از ديگر كشورها بهره و سودي ببرند. آنها رويدادهاي فرهنگي و هنري را در سراسر جهان پيگيري ميكنند.
س- چرا آنها در نمايشگاه بينالمللي كتاب در بلگراد شركت نميكنند؟
ج- براي اينكه نمايشگاه كتاب در فرانكفورت و بلگراد همزمان برگذار ميشود. از آنجايي كه اين موضوع براي آنها ايجاد مشكل ميكند. فقط در نمايشگاه كتاب در فرانكفورت شركت مي كنند.
س- آيا كار بعنوان سفير شما را از نويسندگي باز نيميدارد؟
ج- در همين ضمن كتابي را به نام ”مسافرت در سفرنامه“ تأليف كردم. كتابخانه شهري ”ازرنيانين“ آن را به چاپ خواهد رساند. نين 14/10/2004
چشم انداز آيندة كوزوو
اخيراً پارلمان صربستان و مونته نگرو به علت تحريكات مشكوك در كوزوو روند عادي كار خود را قطع كرد تا بتواند موضوع يكدست و جدّيتري را در قبال وضعيت كوزوو ارائه دهد. راديكالها و سوسياليستها كه همواره موضوع كوزوو را از مهمترين معضلات كشور تلقي ميكنند بر تشكيل جلسة مستقل و ارائة تدابير جديتر تأكيد ميكنند. كوشتونيتسا رهبر حزب دموكرات صربستان كه نخست وزيري دولت را بعهده دارد به اين صف پيوست و خواستار تمركز بيشتر نسبت به اين موضوع شد. بنابراين مجلس شكل يكدستتري به خود گرفت و البته اين هماهنگي به علّت كشته شدن 914 نفر صرب از پايان درگيريها تا به امروز و مهاجرت دوسوّم تعداد افراد غير آلباني تبار از سال 1999 و تخريب مراكز مذهبي و فرهنگي در كوزوو امري كاملاً بديهي است. بيترديد سال 2005 ميلادي سال سرنوشت سازي در وضعيت سياسي كوزوو است. قدرتهاي بزرگ در صدد ارائة تصميمي درازمدت پيرامون حاكميت كوزوو هستند. دو فرض براي آيندة كوزوو قابل پيشبيني است. اول آن كه كوزوو بطور كامل به استقلال دست يافته و حضور نيروهاي سازمان ملل براثر مرور زمان كاهش يابد. دوّم آن كه دستيابي به استقلال توسط آلباني تباران بطور تدريجي و گام به گام صورت بگيرد. در هر دو صورت منافع صربها با خطرات و مشكلات بسيار جدّي مواجه خواهد بود. احزاب آلباني تبار هنگامي كه موضوع صربها به پيش كشيده ميشود همواره موضعي يكدست ارائه ميدهند. آنها خواستار تماميت شمال كوزوو كه صرب ها در آن زندگي ميكنند، هستند. از سوي ديگر طي زمان تنشها و تنازعات موجب ادامة مهاجرت تدريجي صربها خواهند شد. فقدان آرامش و امنيت و وضعيت وخيم اقتصادي صربها در كوزوو موجد مهاجرت و ترك هموطنان ما ميشود. نتايج وخيم بيترديد متوجه تماميت ارضي و از دست دادن فرهنگ و تاريخ ماست.
احتمال اتخاذ سياستهاي معقول و ارائة استراتژيهاي ممكن از سوي دولت صربستان بسيار كم است. اقتصاد و سطح كيفيت استاندارد كشور بيش از هرچيز به حجم مبادلات و روابطي كه با آنها داريم بستگي دارد. همينطور ميتوانيم از افراد پر نفوذي كه در صربستان زندگي ميكنند، نهايت استفاده را بكنيم. متأسفانه ما به هر ميزان هم كه به موفقّيت دست يابيم هرگز پريشتينا از آن چه در دفترچة حقوقي و قانوني خود دارد دست برنميدارد. يعني اگر حتي بصورت ظاهر تماميت ارضي صربستان نسبت به كوزوو حفظ شود، وضعيت مانند وضعيتي شبيه مونته نگرو خواهد شد. اگر وضعيت حتي به همين شكل كه هست باقي بماند صربستان نفوذي بر دولت پريشتينا نخواهد داشت.
بهتر است صربستان دوباره به موضعي يكدست ميان تمام فراكسيونهاي داخلي دست يابد و بصورت متحد و يكدل در برابر جامعة بينالمللي و آلباني تباران ظاهر شود.
بنظر ميرسد مؤثرترين روش، درخواست دولت براي تشكيل كنفرانس بينالمللي پيرامون وضعيت كوزوو و متوخيا است.
اگر بلگراد بخواهد تأثير و نفوذ قابل توجهي در بدنة حكومت پريشتينا داشته باشد بيترديد دولت پريشتينا نيز خواستار حكومت بر همة مناطق كوزوو و متوخيا خواهد شد. با اين وجود مدل دولت فدرال يوگسلاوي (متشكل از صربستان و مونته نگرو) ميتواند راه حل مناسبي براي رفع بحرانهاي فعلي باشد.
در اين كنفرانس نمايندگان صربستان با دادن پيشنهاد خودمختاري به آلباني تباران مانند ديگر كشورهاي اتحادية اروپا، ميتواند گامهاي بهتري را در راستاي ريشه كن كردن اين معضل بردارد. اگر آلبانيتباران اين پيشنهاد را رد كردند بايد طرح موقّتي مبني بر حق حاكميت اتحادية اروپا و صربها در كوزوو را بدهند.
كوزوو نيز بر دو بخش صربها و آلباني تباران تقسيم شود. اگرچه 9 سال پيش وجود اين كنفرانس و تقسيم منطقة بوسني بنابر موجوديتهاي قومي (قرارداد ديتون) پيامدهاي ايدهآل بهمراه نياورد ولي دست كم جلوي تنشهاي خونين را گرفت. دستيابي به صلح و امنيت و ايجاد ثبات در كوزوو ميسّر نخواهد بود مگر اين كه فراكسيونهاي صربستان با دوري از نزاعهاي داخلي و گريز از چالشهاي برسر راه و تمسّك به تفوّق و يكپارچگي و انديشه و تأمل و تأكيد بر درخواستهاي خود در اين كنفرانس عمل كنند.
فقط در ساية وحدت و همدلي است كه صربها ميتوانند خسارات و صدمات گذشته را جبران كنند. شمال كوزوو را اكثراً صربها تشكيل ميدهند و اگر وضع به اين شكل پيش رود طي چند دهه آلباني تباران به اكثريت خواهند رسيد و حتي اگر صربها دست به مهاجرت نزنند اقليت كمي را به خود اختصاص خواهند داد.
طي 5 سال گذشته ما بايد از 3 اصل در كوزوو دفاع مي كرديم كه نكرديم.
- حقوق صربها در داشتن دولت و حق حاكميت؛
- حفاظت و حمايت از آثار و ارزشهاي فرهنگي مذهبي ؛
- رعايت حقوق صربها براي داشتن يك زندگي شهروندي.نين 4/11/2004
مصاحبه با آرتميه رهبر صربهاي ارتودكس كوزوو
با وجود نيروهاي نظامي سازمان ملل كه براي برقراري آرامش و امنيت در كوزوو بسر ميبرند؛ در درگيري ميان آلباني تباران و صربها، برخي مراكز ديني و فرهنگي صربها به آتش كشيده شد. بههمين منظور مصاحبهاي با آرتميه رهبر روحاني صربهاي كوزوو صورت داديم كه از نظر خوانندگان گرامي ميگذرد.
س- بعد از ثبت صومعة دچانين درميان فهرست يونسكو، وضعيت حفاظت از آن چگونه پيشبيني ميشود؟
ج- سخن از حفاظت بعد از تخريب 150 كليسا و صومعه در كوزوو كمي مشكل است. هيچكس از آن عملاً مراقبت نميكند. كليساها تخريب شدند و فقط ويرانة آنها باقي مانده است. باسازي و ترميم اين مكانهاي مقدس هنوز آغاز نشده است. كليساهايي هم كه به آتش كشيده نشدهاند تضميني براي حمايت و حفاظت از آنها وجود ندارد. موضوع ثبت صومعة دچانين كه اخيراً صورت گرفت به ده سال پيش برميگردد. از ده سال پيش اقداماتي در جهت ثبت آن صورت گرفت ولي در همان زمان كشور ما از سوي جامعة بين المللي تحريم شد. به خواست خدا زحمات و مساعي به هدر نرفت و اين صومعه به عنوان يكي از بزرگترين آثار تاريخي فرهنگي به رسميت شناخته شد. بااين حال يونسكو در جهت حفاظت از صومعه دچانين اقدامي صورت نداده است. وزارت فرهنگ و بنياد حفاظت از آثار فرهنگي در همكاري با يكي از سازمانهاي ايتاليايي كارهايي را پيرامون اين صومعه به انجام رساندهاند.
س- يونسكو نمايندگاني را بعد از فاجعة ماه مارس به اين صومعه فرستاد. آيا اينطور است؟
ج- آنها فقط 3 روز در كوزوو بودند و موفق نشدند تا از تمام مكانها ديدار بعمل آورند. به ما وعده دادند كه گزارش اين كميسيون را براي ما بفرستند ولي متأسفانه تا به امروز اين كار انجام نشده است. هرچند آنها به حفاظت و حمايت از اين آثار علاقه و ذوق نشان مي دهند ولي تا به امروز هيچكدام از كليساهاي تخريب شده، بازسازي نشده است. بر ترميم و احياء اين مكانهاي مقدّس بيشتر از سوي اتحادية اروپا و كميسيون روسيه و برخي نهادهاي بين المللي ديگر علاقه نشان داده شده است. ولي فعلاً همة اين تحريكات و اظهارات در حّد يك قول و وعده باقي مانده است. متأسفانه دولت هيچگونه واكنش جديدي در قبال اين موضوع نشان نميدهد. هرچند از سوي وزارت فرهنگ نمايندگاني در كميسيون يونسكو شركت كردند ولي در جهت تهية گزارش توسط يونسكو هيچ اقدامي بعمل نياوردند.
س- امروز ايتالياييها حفاظت از صومعة دچانين را بعهده دارند. درصورتي كه اين نيروها صومعة دچانين را ترك كنند چه خطري متوجه صومعه خواهد شد؟
ج- نيروهاي سازمان ملل پيش از حل وضعيت كوزوو و حفاظت آثار فرهنگي منطقه صومعه را ترك نخواهند كرد. گمان نميكنم به همين راحتي سرشان را پايين بيندازند و بروند. زيرا آنها هم ميدانند كه در صورت عدم حفاظت و حمايت از اين آثار تاريخي و ارزشهاي فرهنگي، همان وضعيتي پيش ميآيد كه بر سر صومعة ”زوچيشتا“ و صومعة ”3 مقدس“ و بقية مراكز ديني آمد. برفرض محال هم اگر بروند وظيفة دولت و مردم است كه از اين بناها پاسداري كنند. حراست از تاريخ و دستاوردهاي آن پيش از هرچيز بدوش مردم و دولت خودمان است.
س- آيا از دولت صربستان و مونتهنگرو و مواضع آن در قبال كوزوو و مونته نگرو راضي هستيد؟
ج- نه راضي نيستم. وزارت فرهنگ پيرامون حيات مذهبي و كمكهاي ماهانه به مراكز مذهبي كمكهايي ميكند ولي در قبال احياء و بازسازي مراكز فرهنگي و مذهبي تخريب شده، تدابيرجدياي اتخاذ نكرده است. البته براي بازسازي و ترميم صومعههاي ”دويچا“ و ”آراخانگل مقدس“ اقداماتي صورت گرفته است.
س- صومعه هاي گراچانين، مريم مقدّس و ديگر مكانهاي مذهبي چه وضعيتي را دارند؟ ج- به لطف الهي صومعة گراچانين هيچگونه آسيبي را متحمّل نشد. اين صومعه از آنجا كه جمعيت صربها در اطراف آن زياد است الحمدالله تخريب نشد. متأسفانه صومعة مريم مقدس به آتش كشيده شد. و تاكنون اقداماتي براي بازسازي آن صورت نگرفته است.
س- آيا صحيح است كه يونسكو، امكاناتي را در راستاي بازسازي برخي مساجد و مراكز مذهبي آلباني تباران كه در طي جنگ آسيب ديدهاند داده است؟
ج- از اين موضوع اطلاعي ندارم ولي ميدانم كه به احياء مراكز مذهبي ارتدكس هيچگونه كمكي نكرده است.
س- از سوي يونسكو چه كمكي به صومعة دچانين صورت گرفته است؟
ج- نيروهاي سازمان ملل از دچانين حفاظت ميكنند و در اين راستا هيچگونه اقداماتي از سوي يونسكو صورت نگرفتهاست. از سال 1999 ميلادي ايتالياييها در نزديكي آن قرار دارند تا از حملة آلباني تباران افراطي جلوگيري بعمل آورند. تنها اقدام مثبتي كه از سوي يونسكو صورت گرفتهاست ثبت صومعة دچانين در فهرست ميراث آثار فرهنگي است و اين خود موجب خواهد شد كه توجّه ويژهاي نسبت به آن بشود.
س- موضع و رفتار يونسكو در قبال ديگر مراكز فرهنگي و مذهبي صربها در كوزوو چگونه است؟
ج- از آنجا كه ديگر مراكز مقدس در فهرست آنها قرار ندارد در نتيجه چندان توجهي نسبت به آن صورت نميگيرد. همان طور كه عرض كردم هيئتي را به اينجا فرستادند. البته ما هم چون آنها علاقه و توجّه نشان دادند، سپاسگزاري مي كنيم.
س- آيندة صربها را در كوزوو چگونه پيش بيني ميكنيد؟
ج- چون به خدا و ارادة او ايمان دارم بالطبع به آيندة بهتر نيز اميدوارم. و حتماً اگر رحمت و كمك خداوند نبود تحمّل زندگي در كوزوو بمراتب دشوارتر مينمود. توكل و ايمان به خداوند بر مقاومت ما در آنجا ميافزايد. از سوي ديگر اميدوارم جامعة بينالمللي نيز با كمكهاي خود زندگي را براي ما سهلتر نمايد.
س- شما بزودي به ايالات متحدة آمريكا سفر ميكنيد…
ج- اين چهارمين بار است كه امسال به اين كشور سفر ميكنم. پيش از اين نيز پيش از جنگ در طي درگيريها و همينطور بعد از جنگ براي دستيابي به آرامش و امنيت به آمريكا سفر كردم. با صربهاي مقيم آمريكا و دستاندركاران حاكم بر اين كشور پيرامون حقوق بشر، عدالت و طلب كمك در راستاي حفظ امنيت مراكز فرهنگي و ديني به بحث و گفتگو پرداختم اگرچه اين اقدامات جنبة عملي به خود نگرفت ولي هرگز اميدم را از دست نخواهم داد. نين 28/10/200
ميلوشويچ رئيس جمهور سابق يوگسلاوي دفاع از خود را در دادگاه لاههبدون وكيل پيش ميبرد
اسلوبودان ميلوشويچ رئيسجمهور اسبق يوگسلاوي كه متهم به جنايات جنگي است موفق شد دادگاه را بر بدست گيري وكالت از خود متقاعد كند. قاضي كه براساس نتايج آراء پزشكان، وكيلي را از سوي دادگاه براي دفاع از اسلوبودان ميلوشويچ برگزيدهبود، ادامة دفاعيات را به خود وي واگذار كرد. انتظار ميرفت بي تفاوتيها و رفتارهاي ميلوشويچ طي دفاعيات از سوي وكيل برگزيدة دادگاه تأثيري بر روند محاكمه نگذارد ولي نتيجه نشان داد كه چندان هم اين قبيل واكنشها بيتأثير نيست. ميلوشويچ كه همواره دادگاه را متهم به اقتدارگرايي ميكند و هراز چندگاه نظر خود را پيرامون بياعتباري و عدممشروعيت دادگاه بيان ميكند، با بدست گرفتن وكالت بدست خود، جان دوبارهاي گرفت. ميلوشويچ دادگاه را برسميت نميشناسد ولي همچنان به دفاع از خود برميخيزد و شاهدانش را از اقصي نقاط جهان به دادگاه لاهه دعوت ميكند.
موضوع مهمي كه دادگاه اخيراً درچند نوبت به بحث و بررسي پيرامون آن پرداخت پاسخ به اين پرسش بود كه آيا دفاعيات مربوط به كوزوو، بوسني هرزگوين و كرواسي را بايستي بطور مستقل پيگيري كند يا نه؟
به هرحال دادگاه به اين نتيجه رسيد كه ميلوشويچ در مقابل هركدام از اين اتهامات بطور مستقل به دفاع برخيزد. در بخش اول محاكمه، ميلوشويچ با 300 مدرك عليه خود مواجه است. 300 مدركي كه وي را متهم به نقض كنوانسيونهاي بينالمللي و جنايت عليه بشريت ميكند.
محافل بينالمللي و كارلادل پونته دادستان دادگاه لاهه روند محاكمة ميلوشويچ را اينگونه طولاني فرض ميكنند و بيم آن ميرود كه او اگر دفاع از خود را بدست بگيرد، اين روند فرسايشي تر خواهد شد. آنها معتقدند اين موضوع خود به خود به نفع متهم تمام خواهد شد. از سوي ديگر آيا تمام كساني كه از سوي ميلوشويچ براي شهادت فراخوانده شدهاند دراين دادگاه حضور خواهند يافت؟ بسياري از اين افراد اعلام داشتهاند كه در روند دفاعيات شركت نخواهند كرد هرچند بسياري از وفاداران به وي اظهار داشتهاند كه در روند دفاعيات شركت خواهند جست. ورمه 4/نوامبر/2004
فروپاشي سوسياليسم در يوگسلاوي سابق
آيا به راستي زمان آن فرا رسيدهاست كه پاسخ مناسب و درخوري براي اين پرسش بيابيم كه چرا حقيقت سوسياليسم در يوگسلاوي سابق رخت از جهان فروبست؟
احتمالاً بايستي تا آخرين عواقب جنگهاي داخلي از خود صبوري نشان داد. شايد بهتر باشد صبر داشت تا برهمة واقعيات موجود آنگونه كه هستند تسلط يافت. بيترديد دست كم امروز ميتوان نظري اجمالي بر ريشهها و عوامل اصلي سقوط اين سيستم اجتماعي انداخت. بديهي است نظام ارزشي در آن دوره توانسته بود رهبران و مردم را به برتري و مزيت وضعيت موجود در مقايسه با سيستم كاپيتاليسم متقاعد سازد. نظام سوسياليستي، افكار نخبگان و شهروندان را از تأمل و تفكر دربارة ارزشهاي نظام سرمايهداري بازداشت و بسوي موفقيتهاي كلان نظام ارزشي سوسياليستي معطوف نمود. كسي گمان نميكرد كه اين دوره به اين زودي به تاريخ سپرده شود.
براي تنوير افكار و دستيابي به اين مبهم كه چرا اين نظام ارزشي متلاشي شد نيازمند افتراق ميان رابطة احساسي- سياسي نسبت به گذشتة سوسياليسم با رابطة راسيونال و علمي آن هستيم.
نوستالوژيستها بر آرامش و صلح و همينطور بر كيفيت بالاي استاندارد زندگي در دوران حاكميت سوسياليسم تأكيد ميكنند.
چرا سوسياليسم نه تنها در حوزة يوگسلاوي سابق بلكه در تمام مناطق اروپاي شرقي از درجة اعتبار ساقط شد؟ آيا رهبران ناسيوناليست جمهوري خواه در اسلووني و كرواسي كه بر استقلال و تماميت سياسي خود تأكيد ميكردند مقصرند يا سران سياسي صرب كه فاقد شايستگي در حفظ تماميت يوگسلاوي بودند بايد مسئوليت فروپاشي را بدوش بگيرند؟
از سوي ديگر ناسيوناليستهايي كه جنگهاي داخلي را آفريدند اينبار نيز در داخل مرزهاي يوگسلاوي دست به كار شدند و با ارائة سياستهاي خشونت آميز اجازه ندادند تقسيم مرزها و اراضي مانند چكسلواكي بدون جنگ و خونريزي به پايان برسد. البته نميتوان پيكان از هم پاشيدگي ساختار سوسياليسم را بسوي آنها نشانه گرفت زيرا مجارستان و لهستان نيز در سنجشگريهاي خود سوسياليسم را فاقد اعتبار ارزيابي كردند. كشورهايي كه به علت فقدان اقليتهاي نژادي و مذهبي از هرگونه تنش داخلي بري بودند.
سوسياليسم نسبت به سيستم كاپيتاليستي از امتياز بيشتري برخوردار بود. جامعة سوسياليستي توانسته بود عدالت را از طريق كاهش فاصلة طبقاتي به طور نسبي ايجاد كند. پديدههايي چون اشتغال زايي، سياستهاي بشردوستانه، حق بيمه و دستمزدهاي مناسب، اطمينان فردي و ثبات اقتصادي در جوامع سوسياليستي از پيامدهاي مثبتي بود كه موجب ميشد جامعة سوسياليستي برجوامع كاپيتاليستي ارجحيت بيشتري يابد. ولي هيچكدام از اينها داراي پشتوانة اقتصادي نبود و تضمين امورات اقتصادي و اجتماعي شهروندان به ميزان كشورهاي كاپيتاليستي پيش نميرفت. نكته ديگري كه بسيار قابل توجه است اين است كه در يوگسلاوي سابق كمي ديرتر از ديگر مناطق اروپاي جنوب شرقي به ليبراليزه كردن سوسياليسم چه از حيث اقتصادي و چه در بُعد سياسي پرداخته شد.
بديهي است كه سوسياليسم نوعي باز شدن بسوي اقتصاد تجاري بود. اگرچه اين مسئله بيشتر معطوف به بازار بود ولي بصورت مطلق بازار سرمايه و نيروي كار تحت نظارت دولت قرار داشت. و شهروندان اولويت در توليد را احساس ميكردند.
بخشي از پروسههاي معين پيرامون ليبراليزه كردن يوگسلاوي سابق بعد از درگيري با استالين در سال 1948 صورت گرفت. راه بسوي سوسياليسم دموكراتيك براي بسياري از كشورها باز بود. پروسه ليبراليزه كردن سوسياليسم در يوگسلاوي سابق برخلاف ديگر كشورهاي اروپاي شرقي جنوب شرقي خط بطلان بر يگانگي جامعه شناسي ماركسيسم بمنزلة تنها علم اجتماعي موجود و يا دست كم برتري آن برديگر علوم اجتماعي بورژوازي كشيده شد.
در چنين شرايط سياسي و اجتماعي جامعه شناسان يوگسلاوي بر نقصان سوسياليسم پي بردند و سپس جامعه شناسان مجاري و لهستاني به نامهاي ”زيگموند بائومن“ و ”آگنش هلر“ به كاوش و بازنگري ساختار سوسياليسم پرداختند. به همين منظور نشستي توسط جامعه شناسان يوگسلاوي در اسپليت در سال 1946 ميلادي برگزار شد تا تأملي پيرامون اين معضل صورت بگيرد. سيستم توتاليتر- ميخائيلو-ب- پوپوويچ- 1997 ميلادي
مصاحبه با داركو تاناسكوويچ
شرق شناس و سفير دولت صربستان در واتيكان
داركو تاناسكوويچ: جنگ مستقيم يا بيتفاوتي در قبال تروريسم پيامدهاي مناسبي نخواهد داشت. راه سوم يعني گفتگو و تفاهم بهترين شيوه براي خاتمه دادن به تروريسم است.
س- چرا ”راه سوم“ در مبارزه با تروريسم بهتر از جنگ مستقيم است؟
ج- ”راه سوم“ (گفتگو) تنها روش براي مبارزه با تروريسم است. در مطالعة تاريخ پي به اين حقيقت ميبريم كه همواره اديان مسيحيت و اسلام بجز دورههاي خاص با توسل به گفتگو داراي همكاري و روابط مسالمت آميزي بودهاند.
جنگ كامل را نميتوان در همة جاي كشورها بهكار گرفت. زيرا از حيث جغرافيا و جبههسازي اين موضوع مقدور نخواهد بود. در صورت وقوع اين گونه مبارزه، جبهة پيروزي وجود نخواهد داشت و اگر كسي هم پيروز شود، مدّتها بعد از بين خواهد رفت. دكترين هانتينگتون نبرد ميان دو تمدّن اسلام و مسحيت را پيشيبني ميكند و ديگر تمدنها را در حاشيه قرار ميدهد.
سر را چون كبك به زير برف فرو بردن نيز پيامدهاي خوبي بدنبال نخواهد داشت. زيرا سكوت در مقابل گسترش تروريسم به آن ياري خواهد رساند.
س- از واژة راه سوّم چه مفهومي استنتاج ميشود؟
ج- بر راه سوم خوشبختانه بصورت جدّي در محافل اروپايي و آمريكايي تأكيد ميشود. اميدوارم اين پروژه بصورت جدّي در جهان اسلام نيز پيگيري شود. گفتگو بهترين شيوه براي بيان ارزشها و صداقتها و دستيابي به مشتركات است. گفتمان همزمان هم يك موضع اخلاقي است و هم يك شيوه. تنها با تمسك بر ديالوگ است كه ميتوان دشمن را به مخاطب تبديل كرد. جهان جز اين چارة ديگري ندارد.
س- بر موضوع” راه سوّم“ بيشتر از سوي نخبگان اروپايي و برخي مسلمانان در جهان اسلام تأكيد ميشود. آيا اين بخاطر آن است كه اروپا از حيث تاريخي از خسارات بيشتري نسبت به آمريكا برخوردار است؟
ج- اروپا از نظر تاريخي از بلوغ بيشتري نسبت به آمريكا برخوردار است. اروپا در حافظة تاريخي خود وقايع و فجايع بسياري را دارد. اروپاييها در طي 1000 سال با جهان اسلام با روشهاي متفاوتي برخورد كردهاند. با اين وجود ديدگاههاي سياسي پيرامون اسلام در پانزده سال اخير بيشتر از سوي آمريكا ارائه شده است. ديدگاههاي خشونتآميز كه بسيار زيانبار هستند اولينبار از سوي محافل آمريكايي شنيده شد. برداشتهايي كه اسلام را بعنوان دشمن شماره يك معرفي ميكند.
اين كه اروپا موضع ديگري در قبال مسلمانان گرفته است دلايل متعددي دارد. اروپا از يك سو به ديالوگ در درون خود پرداختهاست. اين تفاوت با آمريكا را روشنتر ميكند. اروپا داراي حساسيتهاي بيشتري است. از يك جهت حضور مسلمانان در اروپا (بويژه در بالكان) و همسايگي با آسيا اين موضوع را تأييد ميكند. مسلمانان در قلب اروپا داراي تاريخي طولاني مي باشند. از يك سو شاهد مهاجرت مسلمانان آسيا بسوي اروپا بودهايم كه تا به امروز ادامه دارد.
به همين دلايل اروپا بايد راهكارهاي بسيار مناسب و مسالمت آميزي را نسبت به جهان اسلام درپيش بگيرد.
س- غرب بالكان بايد چه پيشگيريهايي را در مواجه با بحرانها در پيش بگيرد؟
ج- متأسفانه آنچه در بالكان روي داد خود مزيد بر علت شده است. بالكان منطقهاي است كه بايد گفتگوي اديان را در دستور كار خود قرار دهد تا از تنشها فاصله بگيرد. بايد از ابزارانگاري ديني در مقاصد سياسي پرهيز كرد و تلرانس ملكة اقوام بالكاني شود. عدم ثبات سياسي در بالكان زمينة درگيري و تنش ميان اديان را فراهم ميكند. به همين دليل منطقة بالكان آمادگي چنداني براي شركت دراين گفتگوها را ندارد.
عقلاني كردن سياست و فاصله با مطامع زمينههاي احترام و گفتگو را فراهم ميسازد.
س- آيندة روابط ميان جهان اسلام و مسيحيت را چگونه پيشبيني ميكنيد؟
من شخصاً خوشبين هستم و بنظرم ميرسد كه مسير خوبي در نزديكي ميان اين دو جهان در پيش گرفته شدهاست. ديدگاههاي انتقادي به آن ميزان نيست كه به منزلة موانع جدي مطرح شوند. فروم اكتبر2004
انتشار يكي از قديميترين كتابهاي ايراني به زبان صربي در مركز فرهنگي ج.ا.ا در بلگراد
يكي از مهمترين پروژههاي مركز فرهنگي ج.ا.ا در بلگراد و مركز انتشاراتي «پشيچ و پسران» انتشار آثاري است كه بسياري از اطلاعات و دانستنيهاي تمدن ايران باستان را به زبان صربي در دسترس علاقمندان قرار ميدهد. اولّين كتاب از اين كتابخانه در مجموعهاي به نام «ميراز» (اين واژه در زبان صربي و فارسي (ميراث) به كار ميرود)، چندي پيش به چاپ رسيد. نام اين كتاب «آرداويرافنامه» يا «بهشت و جهنم در مذهب مزدايي» است. مترجم كتاب ديان اسپاسويويچ است.
در آغاز اين كتاب باستاني با مفاهيمي مواجه ميشويم كه گويي ريشه در مذهب مسيحيت داشتهاند.
انديشههايي كه در اين كتاب مطرح ميشود از مذهب آريايي كه در ايران باستان وابسته به مذهب مزدايي بوده الهام گرفته است. اين عقايد مستقل، در طي زمان به شكل اسطورهها، قهرمانيها و باورهاي ماوراءالطبيعي و مذاهب ادامه يافتهاند. باور به ابديت روح، جسم عروج يافته، فرجام بعداز مرگ و روز قيامت در اين اثر مشاهده ميشود. مسيحيت پيرامون عصمت نجاتبخش آموزههايي دارد ولي پيش از ظهور مسيحيت، ميترا خداي خورشيد در زير آتش آسمان بدنيا ميآيد و خبر ظهور عيسي(ع) را ميدهد. ميترا همچون عيسي داراي 12 يار وفادار است و او هم همچون عيسي نهايتاً عروج ميكند. در مذهب مزدايي نيز واژة نور الهي ديده ميشود كه در مسيحيت اين نور همچون هالهاي دور عيسي (ع) را احاطه كرده است.
همچنين، با مطالعه محتواي اين اثر به نشانههايي از مذهب يهوديت نيز پيميبريم. البته ممكن است اين مسئله دقيقاً برعكس هم باشد. در تفكر مذهب يهود اين مفاهيم پيش از تبعيد بابليان روشن نبود. يهوديان بعداز آن طي زمان از طريق سنتهاي مزدايي با آن آشنا شدند. به همين دليل بسياري از صفات مميزة يهوديت قديم در تقابل با يهوديت بعداز تبعيد و راندهشدن است و اينها بخاطر ورود عناصري است كه اين دو يهوديت را از هم تفكيك كرده است.
بعدها يهوديت فرامين و عادات مذهب آريايي را با توجه به روش هميشگي خود پذيرفت. مذاهب مسيحيت و مزدائيسم و اسلام شيعي نمايانگر زنجيرهاي از سنتهاي بيشمار شمال هستند.
عامل همة اينها، نورانيت، روحانيت، عدالت، حقيقت و زيبايي كه در جهان وجود داشته است ميباشد. اسلام سنّي و يهوديت امتداد سنتهاي غربي و آتلانتيك است.
به اعتقاد آقاي وفايي مدير مركز فرهنگي ج.ا.ا در بلگراد انتشار كتاب «آرداويرافنامه» بسيار ارزشمند و بموقع بوده است. او در مقدمهاي كه بر كتاب نوشته است ميگويد: اين كتاب 1500 سال پيش به رشتة تحرير درآمده است. سرنوشت انسان و موضع خدا همواره از موضوعات رازآلود و جالب توجه بوده است. هزار سال بعد دانته كوشش كرد سرنوشت و موقعيت انسان در آخرت را به تقليد از اين كتاب توضيح دهد. پيرامون اين موضوع از مترجم كتاب سوال كرديم. او گفت: در كتابخانة دانشگاه تهران دو نسخة خطي بصورت فيلم نگهداري ميشود. يكي از آنها «آرداويرافنامه» است كه متعلق به ادبيات پهلوي ميباشد. اين اثر به زبانهاي سانسكريت، پازند، فارسي و انگليسي ترجمه شده است. اينك شاهد ترجمة آن به زبان صربي هستيم. آرداويراف يعني عدالت، انسان مقدس و به بيان ديگر اين كتاب مفاهيم بهشت و جهنم را در مذهب مزدايي به تصوير ميكشد. دكتر رحيم عفيفي اين اثر را از زبان پهلوي به فارسي ترجمه كرده است. او در بخش مقدمة كتاب مينويسد:«دانته در اثر كمدي الهي از كتاب آرداويرافنامه الهام گرفته است.»
در بارة اين كه دانته چگونه به اين كتاب دسترسي پيدا كرده است بايد گفت هنگامي كه اعراب كشور ايران را تصرف كردند بسياري از زرتشتيان به هندوستان و غرب(اروپا) مهاجرت كردند. آنها توانستند مذهب خود را حفظ كنند و به آن پايبند بمانند. دانته با آن دسته از زرتشتياني كه به ايتاليا رفتند آشنا شد و بدين گونه بسياري از سنتهاي آنها را آموخت. خوانندگان از محتواي اين كتاب ميتوانند اطلاعاتي را پيرامون بقاياي مقدس آرياييها دريافت كنند. و البته قادر خواهند بود با نسخههاي خطي اندكي كه از اسلاوهاي باستان باقي مانده است، مقايسه كنند. اميدواريم اين شباهتها نوعي آگاهي و احترام را براي همة ما به ارمغان بياورد.
س- پيام شما كه ميتواند از اين كتاب اقتباس شده باشد چيست؟
ج- اين جمله كه يك روحاني زرتشتي ميگويد براي من بسيار جالب است: آن چه را كه انسان انجام ميدهد بخشي از آن مربوط به سرنوشت است و بخش ديگر آن به خود انسان بستگي دارد. معنويت در اعمال انسان نقش مثبتي دارد. نين 17/2/2005
گفتگويي با ”دراگان كويادينوويچ“ وزير فرهنگ صربستان پيرامونآثار فرهنگي و ديني
س- همكاري صربستان و مونته نگرو با يونسكو را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
ج- صربستان مدت 12 سال در تحريم بينالمللي بسر برد. به همين دليل نياز به گفتمان مستمر و دوستانه با دبير كل يونسكو بيش از پيش احساس ميشد. روز 3 مه با ”وئيچير ماتسور“ كه به مناسبت روز جهاني روزنامه نگاران در بلگراد بسر ميرد ديدار و گفتگوهايي صورت گرفت. نابودي 35 كليسا و صومعه و 125 ساختمان مذهبي در كوزوو و همينطور لزوم حفاظت از صومعة دچاني كه در فهرست آثار فرهنگي يونسكو قرار دارد موضوعاتي بود كه با وي درميان گذاشتيم. اين ديالوگ تا به امروز مستقيم و غير مستقيم همچنان ادامه داشته است. لازم به يادآوري است بزودي در همايشي كه يونسكو ترتيب داده است، پيرامون بازسازي اين مكانهاي مقدس در كوزوو موضوعاتي رامطرح خواهيم كرد. هم اينك فرصت مغتنمي در پيش روداريم تا بعد از يك دهه انزوا و حذف از عرصة سياست جهاني از طريق برقراري و تحكيم ارتباطات به رودخانهاي كه در جريان است بپيونديم.
س- آيا اين ارتباطات با يونسكو به بهترين شيوه صورت ميگيرد؟ زيرا اخباري در جهت حذف ”صومعة سوپوچان“ و ”راس قديم“ از فهرست آثار فرهنگي به گوش ميرسد.
ج- آثاري كه در برخي مناطق در فهرست ثبت شده ما را با مشكلاتي مواجه كرده است. و آن هم موانعي است كه از سوي حكومتهاي محلّي ايجاد ميشود. بنابر درخواست يونسكو دولت تصميم گرفت به تنظيم و ترتيب موضوعاتي چون زيربنايي مشترك اقدام كند. اين خود موجب شد برخي اين موضوع را دعوتي براي ساختن مهمانخانهها و ميكدهها تصور كنند. از سوي ديگر بايد تلاش كينم عمارتها و بناهاي بيشتري در اين فهرست قرار بگيرد. متأسفانه ما امروز اخباري مبني بر حذف اسامي برخي بناهاي فرهنگي از فهرست آثار فرهنگي ميشنويم. بايد مكانيزم مؤثري را در پيشگيري از اين اقدامات در پيش بگيريم. ما از دولت خواستيم كه قانوني را مبني بر حفاظت از صومعة سوپوچاني تصويب كند. زيرا آثاري كه در اطراف آن اقوام متنوعي زندگي ميكنند همواره در خطر تخريب هستند.
س- نمايندگان كليساي ارتدكس صربستان بويژه پيشكسوتان مذهبي در ”راس قديم“ بر عدم همكاري سران حكومت محلي و رد درخواستهاي آنها تأكيد ميكنند. آيا راه حلي براي پايان دادن به اين موضوع وجود دارد؟
ج- قوانين بسيار دشواري وجود دارد. همينطور با طرحها و نقشههاي شهري مواجه هستيم كه كار ما را به مراتب دشوارتر ميكند. ما همواره شاهد افرادي هستيم كه ميخواهند در آنجا سرمايه گذاري كنند. ما در جايگاه وزارت از اين تحريكات جلوگيري ميكنيم. براي مثال ”كوههاي تارا“ كه بايد به اين فهرست اضافه شود يكي از آثار فرهنگي است. طرح شهري وجود ندارد. معلوم نيست كه زير نظر كدام نهاد است. حكومت محلّي و جمهوري هركدام ادعاهايي دارند. فقدان طرحهاي منظم و دقيق و دخالت افراد، جنبة فرهنگي اين آثار را به خطر مياندازد. اين مشكلي است كه نميدانيم آيا ريشة آن سياسي است يا اقتصادي.
س- آيا بخاطر همين تنشها صومعة سوپوچاني از فهرست حذف خواهد شد؟
ج- من مطمئن هستم كه خبر حذف اين صومعه بسيار جدّي است. من نميتوانم بفهمم كه چگونه برخي ميخواهند در محل ورود به صومعه، مشروبخانه باز كنند. از سوي ديگر وجود اين مشروبخانهها، موسيقي و رقص را نيز به همراه ميآورد. درنظر بگيريد كه در اهرام مصر شاهد چنين طرحهايي باشيم.
س- چه ميزان در ايجاد شرايط براي حفظ و حمايت از آثار فرهنگي آماده هستيد؟ براي مثال ”ويمينانسيا“ يكي از آثار بسيار با ارزش است. ولي درعين حال خطري جدّي آن را تهديد ميكند.
ج- با وزير معدن و انرژي و مشاورانش چند بار به گفتگو نشستيم. معادن زغال سنگ و فعاليتهاي باستان شناسان كم و بيش به اين آثار فرهنگي آسيب ميرسانده به نظر من بايد جلوي حفر و تخريب گرفته شود. زيرا موجب كاهش كيفيت آثار فرهنگي ميگردد. افراد مسئول بايد بطور مرتب بر اين اقدامات نظارت كنند و هر زمان كه احساس ميكنند خطري متوجه اين آثار است وارد عمل شوند. البته وزارت معادن سفارشات لازم را به عمل آورده است. انستيتوي باستانشناسي نيز احتمال دارد جلوي حفرهاي خود را تا اطلاع ثانوي بگيرد. ما داراي آثر غني و سرشاري هستيم. ولي متأسفانه فقدان سيستم حمايت و حفاظت موجب مشكلات جدي شده است. سيستم حقوقي از اقتدار لازم در اين زمينه برخوردار نيست. كشور ايتاليا توانسته است با مكانيزمهاي منطقي از آثار ارزشي خود پاسداري و حراست كند.
س- آثار فرهنگي در كشور ما تا چه حد مورد توّجه جامعة بينالمللي است.؟
ج- يونسكو و بسياري از نهادهاي فرهنگي در سطح بينالملل دقّت قابل توجّهي در اين زمينه دارند. در همايشي كه در سطح كشوهاي منطقه صورت گرفت ايتاليا به ما پيشنهادي بالغ بر 800,000 يورو براي بازسازي و ترميم آثار فرهنگي داد. مسئلة پل در موستار فقط يك انگيزه براي گشايش اين همايش بود. تدابير بسياري در زمينة آثار فرهنگي اتخاذ شد. براي مثال ترميم معبد سابور در موستار ميتواند تدبير خوبي براي دعوت از صربها براي بازگشت به موستار باشد. موضوعات جالب توجهي نيز پيرامون جذب توريست كه لازمهاش ترميم آثار فرهنگي است، مطرح شد.
س- همان طور كه مستحضر هستيد يكي از شرايط ثبت آثار فرهنگي در فهرست يونسكو امنيت و آرامش و همينطور وجود شرايط براي جذب توريست و به بيان بهتر حضور باز و آزاد براي مردم است. نيروهاي ارتش از صومعه سوپوچاني حفاظت ميكنند. پس چگونه اين صومعه در فهرست يونسكو به ثبت رسيد؟
ج- اين موضوع بطور مستقيم مربوط به حضور داوطلبانه است. ما بايد درك كنيم آثار فرهنگي مشترك هستند. بدون درنظر گفتن اين كه آيا متعلق به كليساي ارتدكس صرب است و يا متعلق به مردم صرب ميباشد. همان طور كه ما بايد به آثار فرهنگي ديگر اقوام احترام بگذاريم. از ديگران هم انتظار داريم به آثار فرهنگي ما توجه كنند. ثبت صومعة سوپوچاني در فهرست يونسكو علامت خوبي براي عادي سازي روابط است. يونسكو موضع و ديدگاه خوبي نسبت به نامها دارد. اين نهاد اعتراف ميكند كه صومعه سوپوچاني متعلق به كليسا و فرهنگ صرب است و هرگز موضوع را سياسي نميكند مثلاً مانند برخي نهادها نميگويد آثار فرهنگي كوزوو“. يونسكو بطور شفاف و برخلاف ديگر سازمانها اين معضل را از سر راه برداشته است. ديگران يا سياسي عمل ميكنند و يا به ميزان كافي از پيشينه اين آثار مطلع نيستند.
س- هيئتي از سوي يونسكو در سال 2001 ميلادي به كوزوو رفت. امكاناتي كه از سوي اين سازمان به ترميم آثار فرهنگي آلباني تباران اختصاص داده شد 5 برابر امكاناتي بود كه به صربها تعلق يافته بود. آيا از سال 2001 تا به امروز شاهد تحّولاتي دراين زمينه بوده ايم؟
ج- اين موضوع هيچگونه ارتباطي به رابطة يونسكو با ما ندارد. بلكه ما بايد رفتار و قواعد خودمان را تغيير بدهيم. موضع يونسكو بسيار روشن و شفاف است. اگر ما بيشتر فعاليت كنيم و اقدامات خود را به خوبي سازماندهي كنيم نتايج بهتري حاصل خواهد شد. آلباني تباران از اين حيث اقدامات منظمي را انجام دادند. بايد به قوانين و فرامين اروپايي احترام بگذاريم و بر اساس استاندارد آن عمل كنيم.
س- آيا صربستان پيرامون حفظ و حمايت از آثار فرهنگي با سران كوزوو گفتگو ميكند؟
ج- نه بطور مستقيم. ولي از طريق كميسيون اتحادية اروپا خواستهها و مطالبات خودمان را بيان ميكنيم. نمايندة كليساي ارتدكس صربستان و يك نفر از وزارت فرهنگ بطور فعال پيرامون اين موضوع اقدام ميكنند. البته از حيث حفاظت بطور مستقيم از طريق نيروهاي كيفور و دفتر سازمان ملل در پريشتينا عمل ميكنيم. اوّلين اهتمام و دغدغة ما به رسميت شناخته شدن آن است. يعني تعلق آن به فرهنگ و موجوديت تاريخي ما. سپس تلاش براي حضور كارشناسان ما درجهت حفاظت از آن.
س- با خاتمة مأموريت نيروهاي نظامي ايتاليا چه كساني حفاظت از صومعة سوپوچاني را بعهده ميگيرند؟ آيا بعد از رفتن اين نيروها، خطري متوجه اين مكان مذهبي ميشود؟
ج- ما كوشش ميكنيم روابط ميان صربها و آلباني تباران را عادي كنيم. اگر تنش سياسي خاتمه يابد بيترديد آثار تاريخي فرهنگي صربها و ارزشهاي ديني و فرهنگي آلباني تباران در امان خواهد ماند.
س- سران كليسا در كوزوو همواره احساس خطر ميكنند…
ج- اين احساس امري كاملاً بديهي و منطقي است. اگر به رويدادها و فجايع گذشته نظري يبفكنيد، چنين احساسي را موّجه خواهيد ديد. بعد از رويداد و درگيريهاي ماه مارس، جامعة بينالمللي اين حملات را تروريستي و خشونت آميز خواند و حمله به آثار فرهنگي صربها را كاملاً پديدهاي سياسي ارزيابي كرد. تروريسم فقط محدود به مناطق ما نيست بلكه يك واقعيت بينالمللي است كه همه چيز رامورد هدف قرار ميدهد. اين است كه حفاظت از اين آثار فقط بعهدة ما نيست بلكه ديگر نهادهاي بينالملل نيز بايد در حفظ آن كوشش كنند. زيرا اين فراوردهها از جمله دستاوردهاي بشر است. يونسكو نيز علاقمند به حضور و فعاليت هرچه بيشتر نهادهاي بينالمللي در حفظ اين آثار است. اين خود بيانگر خطري است كه متوجه همة ما است. نين 28/10/2004
تشابهات باستاني ايران و صربستاندر ديدگاه اوليور توميچ استاد دانشگاه بلگراد
آقاي اوليور توميچ استاد تاريخ هنر در دانشكدة فلسفة دانشگاه بلگراد اخيراً در سمپوزيوم «هنر و جهاني شدن» با سخنراني خود تحت عنوان ريشههاي الهي حكومت در ايران پيش از اسلام و صربستان قرون وسطي كه در تهران تشكيل شده بود شركت كرد.
اين استاد دانشگاه گفت: در ايران پيش از اسلام نيز مانند صربستان دورة قرون وسطي، مدلهايي وجود داشته است كه ريشههاي آن را بايد در ديدگاههاي قديميتر از «هندواروپايي» جستجو كرد. نقش خدا و فلسفة حكومت و ريشههاي آن از اين جمله هستند.
اوليور توميچ در ادامه اضافه كرد: در سخنرانيام به بررسي دورة هخامنشي يعني از اواسط سدة ششم پيش از ميلاد تا اسكندر و همينطور حكومت اشكانيان كه بقاياي اسكندر را هضم كرد، پرداختم. در همين ضمن اشارهاي به دورة ساساني داشتم كه تمايل داشت خود را به هخامنشيان پيوند بزند. اين سلسله همان گرايشات زرتشتي و مزدايي بودند كه همواره در درگيري و تنش بسر ميبردند.
پادشاهان ايراني از هخامنشي گرفته تا ساساني با ويژگيهاي نيكي، عدالت، حقيقت و نور شناخته ميشوند. برخلاف ديگر حاكمان خاور نزديك و مديترانه آنها برجانشيني خدا بر روي زمين تأكيد ميكردند. داريوش و خشايارشاه بر روي تختهايي تكيه ميزدند كه تجسم اهورامزدا بود. پادشاهان ساساني تاجهاي خود را مستقيماً از اهورامزدا يا آناهيتا ميگرفتهاند. جالب توجه است كه حاكمان صرب ارتدكس نيز تحت رحمت و لطف خداوند و با واسطة عيسي (ع) و حضرت مريم و فرشتگان، صاحب تاج و تخت ميشدند. و اگر دورهاي بود كه در آن شر وجود داشت به آنها شمشير داده ميشد تا از حكومت دفاع كنند. همان طور كه ملاحظه ميكنيم هر دو حاكمان به مثابة جانشيناني بودند كه به نام عدالت، نيكي، حقيقت و زيبايي حكومت ميكردند. اين كه عيسي (ع) يا اهورامزدا به پشتيباني آنها ميپرداختند چندان مهم نبود، مهم آن بود كه آنها فرستادگان و برگزيدگان خداوند بر روي زمين بودهاند.
از سوي ديگر اين جانشينان، حافظان و پاسداران اقوام خود هستند. در ايران ايده و اعتقادي وجود داشته است كه بنابر آن پادشاه بايد خدمتگزار شهروندان خود باشد. از سوي ديگر از مردم نيز انتظار ميرفت كه رفتار و اخلاق مشابهي را در پيش بگيرند اين عقيده مربوط به دورة هندواروپايي است.
س- بنظر ميرسد اخلاق مقولهاي متقابل بوده است.
ج- ارتقاء اخلاق الهي هم در ايران وجود داشته است و هم در صربستان. حاكمان ايران پاسداران مردم بشمار ميرفتند. از اين حيث جامعة ايراني شاهد شورش عليه نظام حاكم، ارتش و نيروهاي انتظامي نبود. همين واقعيت را در تاريخ صربستان شاهد هستيم. قابل توجه است كه از نظر ساختار ديني جامعة ايراني چون جامعة صربستان داراي رهبر و سازمان مذهبي است. پيرامون دوران حضور اسلام (شيعه) متعاقباً توضيح خواهم داد.
س- آيا ميخواهيد بگوييد اين شباهتها از دوران باستان سرچشمه ميگيرد؟
ج- در اين كه اين دو جامعه داراي ريشهاي يكدست و همگن هستند، ترديدي ندارم. اسلاوها و ايرانيها از هندوها نشأت ميگيرند و مدارك بسياري اين حقيقت را ثابت ميكند. متأسفانه اسلاوها به علّت تاريخ دشوار خود، نشانهها و مدارك چنداني در اختيار ندارند. اسلاوها در دورهاي يك جامعة قومي را تشكيل ميدادند. ساختار زباني، قومي، اعتقادي و مذهبي بطور مقتضي بيانگر ويژگيهاي مشتركي است كه ميان آرياييهاي هند، ايراني و اسلاو وجود داشته است.
در اين اواخر گفتگوهاي متعددي پيرامون ريشههاي قوم اسلاو صورت گرفت. دانشمندان ما در اين حوزه به دستاوردهاي چشمگيري دست يافتهاند. در اين حين البته شاهد آثاري هستيم كه فاقد پشتوانه علمي ميباشند. لازم به يادآوري است كه ابهامات و سوءتعابيري نيز مشاهده ميشود. براي مثال دانشمندان آلماني معتقدند صربها در سدة هفتم به صربستان امروزي آمدهاند كه حقيقت ندارد. همينطور معتقدم مدارك معتبري نيز وجود دارد كه در كلكسيونهاي شخصي و يا بطور پنهاني در برخي مراكز حفظ ميشوند. متن اين مدارك چگونگي تاريخ اسلاوها را روشن ميكند. دانشمندان صرب همواره بايد از افتادن در دامهايي كه بسيار خطرناك است احتياط كنند. بايد از تأكيد بر مدارك دروغيني كه باصطلاح روشنگر تاريخ صرب ميباشد، پرهيز كرد.
باستانشناسان و مورخين نميتوانند به زبانشناسي و اتيومولوژي (علم اشتقاق لغات) بپردازند. زيرا دستيابي به حوزههايي كه در كارشناسي آنها نميگنجد موجبات انحراف علمي را پديد ميآورد. خروج دانشمندان از حيطة تخصصي خود موجب لغزش ميشود و دستاوردهاي علمي ديگر متخصصين را بياعتبار ميكند. از سوي ديگر وجود يك نوع نقّادي علمي نسبت به برخي حوزههاي ديگر موجب بيداري شك و ترديد مي شود. به گونهاي كه برخي مورخين سرشناس صرب اصليت همة منشورها و منابع قرون وسطي را زير سوال ميبرند. هرچند برخي مدارك موجود از دورة حاكميت تركهاي عثماني براستي جعل شده است.
لازم به يادآوري است كه همواره گرايشي به جعل تاريخ وجود داشته است. كرواتها با ادعاي ريشه مشترك ايران و كرواسي نه دست به يك تعدي زدهاند و نه ناسيوناليسم در اين بين نقشي داشته است، بلكه با ارائة اين تز، حقيقت تاريخ دفن شده است.
س- صربستان امروز در موقعيتي قرار دارد كه ميخواهد از حقوق خود پيرامون هويت و ريشههاي تاريخي دفاع كند. آيا پژوهشهاي علمي به جامعة صربستان در اين راستا ياري خواهد رساند؟
ج- امروز اروپا نيز هويت خود را از دست داده است و تودههاي آن تسليم اين باور شدهاند كه مسيحيت مقولهاي در گذشته است. البته ايدة اروپايي وجود دارد و اميدوارم مردم آن دست كم به كمك خود برخيزند. ما نميتوانيم به هيچكس تكيه كنيم. ما با چنگ زدن بر اسلاويگري و تأكيد بر صربيت نخواهيم نتوانست به موقعيت خود كمك كنيم. زيرا بسياري از اين دستيازيها نتيجه عكس از خود به يادگار گذاشت. ايدة آرياييگري در دوران نازيسم در آلمان و سوءاستفاده از علامت «اساس» از اين جمله است.
به سختي ميتوان پي برد كه چه زماني دانشمندان اروپا بدون اغراض موندياليستي به هويتشناسي خود بپردازند. ما تحت تأثير اخلاق ناسيوناليسم بسر ميبريم و اين آفت بزرگي براي ماست. بايد اين دوران را پشت سر بگذاريم و تا آنجا كه ميتوانيم ثمرات پژوهش علمي را ملكة باور و اعتقادات خود كنيم.وسنا پشيچ- نين- 17/2/2005
همايش علمي «هنر ايرانيان»موزه ملي بلگراد، 16/11/83
رايزني فرهنگي ج.ا.ا در بلگراد به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي با همكاري چند موسسه علمي، فرهنگي و هنري از جمله موزه ملي صربستان، دانشكده فلسفه دانشگاه بلگراد، انستيتو فيلم صربستان و انجمن دوستي ايران و صربستان اقدام به برگزاري همايش علمي «هنر ايرانيان» در بلگراد نمود.
در اين همايش چند تن از اساتيد دانشگاه به بحث و سخنراني پرداختند. نام و موضوع سخنراني آنها در زير آمده است:
– اوليور توميچ،استاد تاريخ هنر دانشكده فلسفه دانشگاه بلگراد، موضوع سخنراني: «قلمرو هنر ايراني و صربي»؛
– ندا يورموويچ، نائب رئيس موزه ملي صربستان، موضوع سخنراني:
«موزههاي ايران- معرفي ميراث فرهنگي»؛
- گردانا مديچ، دبير انجمن دوستي ايران و صربستان، موضوع سخنراني:
«عرفان ايراني و تأثير آن بر شعر فارسي»
– ميروليوب استويانوويچ، معاون مدير انستيتو فيلم صربستان، موضوع سخنراني: «نقش زن در سينماي ايران»؛
– بوگدان ازلاتيچ، منتقد فيلم و عضو انجمن دوستي ايران و صربستان، موضوع سخنراني: «ويژگيهاي استعاره در فيلمهاي ايراني»
– دراگومير ميلنكوويچ، نوازنده و رهبر گروه سنتي خزريها، موضوع سخنراني: «وجه اشتراك موسيقي ايراني و صربي»؛
همچنين رايزني فرهنگي كشورمان براي پربارتر شدن همايش يادشده اقدام به برگزاري نمايشگاه عكسي از آثار باستاني ايران و اجراي موسيقي سنتي صربي با استفاده از تار ايراني و نمايش يك فيلم مستند تحت عنوان «آثار دوره اسلامي در موزه ملي ايران» نمود.
اطلاعرساني براي پوشش خبري همايش يادشده و دعوت از دانشگاهيان، دانشجويان و دوستداران فرهنگ و هنر ايراني يكي ديگر از اقدامات نمايندگي فرهنگي ج.ا.ا در بلگراد بود كه با موفقيت به انجام رسيد. حضور خبرنگاران روزنامههاي متعدد راديو و تلويزيونهاي دولتي و خصوصي براي تهيه گزارش و خبر در برنامه مذكور چشمگير بود.
برنامه «هنر ايرانيان» شامل بخش سخنرانيهاي تشريفاتي، سخنرانيهاي علمي و اجراي هنري بود كه شرح آن به قرار ذيل است:
آقاي اوليور توميچ به عنوان مجري برنامه به نمايندگي از سوي رايزني فرهنگي ج.ا.ا ضمن خير مقدم به حضار بويژه وزير فرهنگ صربستان، سفير ج.ا.ا و ديگر سفراي حاضر در سالن ترتيب بخش اول برنامه را به شرح ذيل اعلام كرد:
– آقاي سيد مرتضي ميرحيدري سفير ج.ا.ا
– خانم تاتيانا تسويتچانين مدير موزه ملي صربستان
– آقاي غلام وفايي مدير مركز فرهنگي ج.ا.ا
– آقاي دراگان كويادينوويچ وزير فرهنگ كه همايش را افتتاح خواهند كرد.
آقاي سيد مرتضي ميرحيدري سفير ج.ا.ا در صربستان و مونتهنگرو ضمن تشكر از جمعيت حاضر در سالن و وزير فرهنگ صربستان گفت:
بسمالله الرحمن الرحيم
اجازه بدهيد من به رسم خود سلام خدمت همه شما عرض كرده و صميمانه از جناب آقاي وزير، سفرا، مدير موزه ملي و همكارانشان و ساير بزرگواران تشكر كنم. بسيار خوشحالم كه امروز در جمع شما حضور دارم و از شما بسيار تشكر ميكنم كه در جشن پيروزي انقلاب ما شركت كردهايد. به شما اطمينان ميدهم كه مردم ما هم شناخت خوبي از شما و فرهنگ شما دارند. ما اعتقاد داريم هنر رساننده پيام انساني انتقال زيبائيها و انتقال مفاهيم انساني از طريق مجسمهسازي، موسيقي و نقاشي صورت ميگيرد و اين نشاندهنده طبع لطيف و زيباي انسان است. انسانها از اين طريق هميشه احساس نزديكي و آشنايي با همديگر دارند. براي من جاي بسيار خوشحالي است كه بين شما هنرمندان و هنردوستان هستم. ارسطو هدف هنر را رواج اخلاق و فضايل انساني ميداند و در اسلام، ما معتقد هستيم هنر پل ارتباط انسان با اخلاق است. هر نوع هنر زاييده خلق و خوي انسان هاي سالم با تفكرات صحيح است و انتقال پيام توسط اثرهاي مختلف هنري صورت ميگيرد. مجدداً از حضور جناب آقاي وزير و برادران و خواهران محترم تشكر ميكنم.
خانم تاتيانا اتسويتچانين مدير موزه ملي صربستان طي سخنان كوتاهي گفت:«سلام بر شما دوستان موزه ملي و دوستداران فرهنگ ايراني، همايش هنر ايرانيان كه امشب موزه ملي افتخار ميزباني آن را دارد، يك گردهمايي علمي و تخصصي است كه تلاش دارد گوشهاي از تمدن چندهزار ساله ايران را به علاقمندان معرفي كند. هدف چيزي جز شناساندن، نزديك ساختن و محترم شمردن تفاوتها نيست. موزه ملي صربستان در سال 2002 ميلادي ميزبان نمايشگاه اعجاز هنر ايراني بود كه آثار خوشنويسي، مينياتور و نقاشيهاي ايراني در آن به نمايش گذاشته شده بود. درواقع ما با اين كار وارد يك نوع ديالوگ و گفتگو براساس قرارداد همكاري فرهنگي ايران و صربستان و مونتهنگرو شديم. همايش امروز تداوم همان همكاري يادشده است. اميدواريم اين همكاري پايه مستحكمي براي انتقال پيام دو ملت و گفتگوهاي دوجانبه باشد و موزه ملي بتواند در ساختمان بازسازي شده خود ميزبان نمايشگاهي از ايران باشد و بتواند بخشي از شكوه و عظمت اين تمدن، فرهنگ و هنر چند هزار ساله را در معرض ديد عموم و علاقمندان قرار دهد. جناب سفير با توجه به سخنان جنابعالي ميگويم ما سعي كرده و ميكنيم رسانه اي براي انتقال پيامها و ايجاد ديالوگ باشيم.
آقاي وفايي رايزن فرهنگي سفارت ج.ا.ا در بلگراد ضمن خوشآمدگويي به ميهمانان بويژه وزير فرهنگ صربستان گفت:
بسم الله الرحمن الرحيم
به همه دوستان عزيز كه دعوت مركز فرهنگي ج.ا.ا را پذيرفتند و در اين جلسه باشكوه حاضر شدند خوشآمد ميگويم. هنر در ايران مانند هر جامعه و كشور ديگري ويژگيهايي دارد. اصليترين ويژگي هنر ايرانيان توجه به توحيد و عشق به خداست. اين موضوع در تمام جلوههاي هنر از شعر و نقاشي گرفته تا موسيقي و سينما وجود دارد. براي مثال اگر به معماري مساجد ايرانيان دقت كنيد گنبدها را ميبينيد كه از يك قاعده بزرگ به سمت بالا ميروند تا تبديل به يك نقطه شوند. و اين همان است كه فيلسوفان آن را حركت از كثرت به سوي وحدت مينامند. رنگ گنبد مساجد ايراني نيز معمولاً فيروزهاي يا آبي رنگ است كه رنگ عشق است. سخنرانان محترم كه لازم است از آنها براي همكاري صميمانهشان تشكر كنم حتماً به بيان گوشههايي از هنر ايراني خواهند پرداخت. مجدداً از حضار محترم سپاسگزاري ميكنم و از جناب آقاي كويادينوويچ، وزير محترم فرهنگ صربستان دعوت ميكنم مراسم امروز را با سخنان خود افتتاح كنند. متشكرم»
آقاي دراگان كويادينوويچ وزير فرهنگ صربستان با ابراز خرسندي از حضور در مراسم و برنامهاي كه دوستان ايراني ترتيب دادهاند، گفت:«سفراي محترم، خانمها و آقايان، دوستان گرامي، امروز افتخار دارم كه در ميان دوستان خود هستم و بيشك چيزي بهتر از حضور در جمع دوستان نيست. بويژه بسيار خرسندم كه شمار كثيري از هموطنانم در برنامه امروز حضور دارند. تصور انبوه جمعيت هنگام برپايي نمايشگاهي كه دوست داريم هر چه زودتر در بلگراد برگزار شود بسيار باشكوه است. منظورم نمايشگاه هفت هزار سال هنر ايراني است كه چند روز پيش در زاگرب پايان يافت. اين نمايشگاه ظاهراً قرار است به پرتغال برود و اميدواريم با همكاري و مساعدت دوستان ايراني در سفارت و رايزني فرهنگي در ماههاي آتي به بلگراد بيايد. ما چندي پيش با كمك دوستان ايراني از مركز فرهنگي موفق شديم آقاي مجيد مجيدي يكي از كارگردانان برجسته جهاني و ايراني را به بلگراد دعوت كنيم كه ميهمان شهروندان بلگراد و موزه سينماي يوگسلاوي باشد. اين را عمداً تعريف ميكنم كه نشان بدهم ديدار و گفتگو با دوستان چه اهميتي دارد. مجيدي يك مسير طولاني و دور را طي كرد تا با مردم ما باشد. در واقع تصور كنيد او راه درازي را ميپيمايد تا بيست و چهار ساعت با دوستان خود باشد. من افتخار داشتم هفت ساعت با آقاي مجيدي صحبت داشته باشم. تصور كنيد كسي را بار اول ميبينيد و پي ميبريد چقدر نكات مشترك وجود دارد و چه چيزهاي زيادي هست كه ميتوانيد درباهاش سخن بگوئيد. اين ديدار من را متقاعد ساخت كه بايد بيش از اين به همديگر نزديك شويم و بيش از پيش با همديگر ارتباط داشته باشيم زيرا خيلي چيزها هست كه ميتوانيم از يكديگر بياموزيم. البته ما متاسفانه بدليل مشكلاتي كه كشورمان با آن روبرو بوده است از دوستان ايراني عقب ماندهايم. من اميدوارم نه تنها به دليل وجود قرارداد همكاري كه ارتباطات فرهنگي را گسترش خواهد داد بلكه به دليل تعهدي كه در قبال دو ملت ايران و صربستان داريم چنين كاري را انجام دهيم. بيش از اين وقت شما را نميگيرم. البته ميتوان مدت زيادي در باره ارتباطاتي كه داشتيم يا حداقل كارهاي مشتركي كه در اين يازده ماه كه من وزير فرهنگ هستم، انجام شده، صحبت كرد. يكبار ديگر از كساني كه زحمت كشيدهاند تا اين برنامه را برگزار كنند سپاسگزاري كرده و رسماً آن را افتتاح ميكنم. متشكرم.
بخش دوم برنامه با نمايش فيلم مستند «آثار هنر دوره اسلامي در موزه ملي ايران» كه به معرفي آثار ارزشمندي چون خطاطي، آبگينه، فلزكاري و سفال ميپرداخت آغاز شد. رايزني فرهنگي ج.ا.ا و مركز توزيع فيلم «فرست پردكشن» در اقدامي مشترك به ترجمه و زيرنويس صربي فيلم مستند يادشده پرداختند كه حاصل آن مورد استقبال حضار بويژه اهل هنر قرار گرفت.
آقاي اوليور توميچ استاد تاريخ هنر در دانشكده فلسفه دانشگاه بلگراد به عنوان اولين سخنران مطالب مبسوطي بهمراه نمايش اسلايد به شرح ذيل بيان كرد:
«فيلم «اسكندر مقدوني» داراي دو نقص اساسي است. يكي اينكه ويران شدن تخت جمشيد كه يكي از بزرگترين خسارتهاي تمدن بشريت است و توسط ارتش سرمست و خشمگين اسكندر صورت گرفت در فيلم نشان داده نمي شود. ديگر اينكه اسكندر مقدوني در اين فيلم يك فرد دمكرات غربي نشان داده ميشود كه براي آزادكردن ايرانيان از قيد پادشاهان ايراني آمده است. و اين دور از واقعيت است. زيرا زماني كه ارتش قدرتهاي بزرگ مناطقي را تصرف ميكردند، ساكنين آنجا را قتلعام ميكردند و چشمان سربازان يا اسرا را از حدقه بيرون ميآوردند. اما ايرانيان باستان به هر كجا كه قدم ميگذاشتند با عدالتي كه نشأت گرفته از آيين زرتشت و مزدا بود رفتار ميكردند. ايرانيان براساس اصول اين دو آيين به عدالت، زيبايي و حقيقت اعتقاد كامل داشتند. بازتاب اين باورها را در فلسفه يونان باستان بويژه فلسفه افلاطوني هم ميتوان ديد. از اين لحاظ است كه ميگوئيم ايرانيان اولين امپراتوري متمدن جهان را بوجود آوردند. تصويري از داريوش اول پادشاه ايراني در تخت جمشيد وجود دارد كه نمايندگان قبايل و نژادهاي مختلف را به حضور ميپذيرد. نمايندگان حامل چيزهاي مختلف براي شاه ايراني هستند. جالب توجه اين است كه نمايندگان يادشده بدون همراهي افراد مسلح به حضور شاه ميرسيدند. درواقع چنان امنيتي در سفر و جادهها حاكم بود كه كافي بود دو نفر اين وسايل و چيزها را به دربار داريوش اول برسانند. يكي از تشابهات فرمانروايان ايراني و صربي وجود منشور حكومتي است كه نمونه آن منشور طلايي متعلق به داريوش اول است. با اينكه تخت جمشيد توسط سپاهيان اسكندر مقدوني به آتش كشيده شد، اين منشور طلايي خوشبختانه باقي ماند. در اين منشور از اهورامزدا خداي ايرانيان نام برده ميشود. درواقع شاهان ايراني خدا نبودهاند اما به نوعي نماينده خدا بر زمين به شمار ميرفتند. منشور مشابهي از ميلوتين پادشاه صربي در صومعه گراچانيتسا محفوظ مانده است. وجه تشابه اين دو منشور شهادت به وحدانيت پروردگار و شروع متن با نام خدا ميباشد. پادشاهان ايراني در سدههاي بعد اين عرف را ادامه دادند كه نمونه آن اين منشور حك شده بر ستوني در تخت جمشيد است كه متعلق به دوران ساساني است. در اينجا تصوير اهورامزدا خداي ايرانيان را ميبينيد كه بعدها تصورشركآميزي از آن ايجاد شد. زيرا اعتقاد پيدا كردند او خداي نيكي است و همواره در نبرد با پليدي است. تصوير اهورامزدا بركاخها، مقبره شاهان در نقش رستم و جاهاي ديگر وجود داشته است و سمبل زيبايي و نيكي و حفاظت قلمروي پادشاهي ايران بشمار ميآمده است. در دوره زماني بين هخامنشيان و ساسانيان هنر نقاشي در ايران رشد قابل توجهي يافت. پادشاه ايراني در حالات مختلف اروتيك به تصوير كشيده شده است. نمونه مشابه آن در صربستان مربوط به نقاشي قرون وسطايي است كه شاه لازار و ملكه ميليتسا به صورت عريان نقاشي شدهاند. تنها تفاوت اين است كه نزد ايرانيان نقاشي فقط در دربار نگهداري ميشده و به دور از چشم عموم بوده است در حاليكه نزد صربها چنين نقاشيهايي مربوط به فرمانروايان در معرض ديد عموم نيز قرار ميگرفته است. اما چنين آثاري چه در ايران و چه در صربستان به ندرت محفوظ ماندهاند. هنر نقاشي ايراني در آن زمان يعني دو سده پيش از ميلاد تا دو سده پس از ميلاد و حتي تا به امروز دو جنبه مهم داشته و دارد؛ يكي پرداختن به ظرافت در هنر است تا به ثنويت برسد و ديگري جنبه ايدهآليستي است تا به معنويت دست يابد. نمونه آن را مي توان در نقاشيهاي قرون وسطايي صربي بر ديوارهاي گچي مشاهده كرد. يكي از آثار مهم كه نمونه آن در هنر صربي وجود ندارد مربوط به دوره دو سده پيش از ميلاد است كه بر تپهاي در سرزمين تركيه امروزي قرار دارد. در درون اين ساختمان مجسمهاي وجود دارد كه بر اساس تصوير حاضر مي توانيد اندازه اين مجسمه را كه يكي از فرمانروايان ايراني است حدس بزنيد. در يكي از پرترهها ارتباط انسان و الههها به تصوير كشيده شده است. مجسمه اي مربوط به داريوش كه تصوير او را در تخت جمشيد ديديم وجود دارد. مجسمه ساز تلاش كرده است داريوش را موسس و ادامهدهندة سلسله هخامنشي ترسيم كند. در تصاوير بعدي ارتباط فرمانرواي ايراني با خدا را كه يك ارتباط دوستانه و صميمي است ميبينيم.
پادشاهي ايران در سدة سوم قدرت مييابد. در اينجا تصوير اردشير اول را مشاهده ميكنيد كه از اهورامزدا ماموريت مييابد و اهريمن در زير سمهاي اسب او ديده ميشود كه بمعناي پيروزي اهورامزدا بر اهريمن و پليدي است. بنيانگذار ساسانيان كه خود را ادامهدهنده راه هخامنشيان نمايندگان مشروع اهورامزدا بر روي زمين مي دانست بر آخرين فرمانرواي اشكاني پيروز شد. هر دو بر اسب هستند. هر دو مقابل هم قرار گرفتهاند. و اين بيانگر آن است كه شاهان ايراني هيچگاه تمايل نداشتهاند در مقام خدا و پروردگار باشند. چندين سدة بعد فرمانروايان صرب نيز عمل مشابهي را پيشه خود ساختند. تصويري در صومعه گرانيچار وجود دارد كه در آن ميلوتين شاه صرب و ملكه سيمونيديا از دست فرشتگان حكم فرمانروايي را دريافت ميكنند كه از سوي مسيح صادر شده است. درواقع، مي توان گفت فرمانروايان ايراني و پادشاهان صرب با اراده الهي انتخاب ميشدهاند. اين نوع از هنر نقاشي كه فرمانروا و شاه را ايستاده يا سوار براسب نشان ميدهد در تمامي دوره ساسانيان به چشم ميخورد. اين تصويرهاي رسم شده بر ديوارها در قالب شكلهاي گوناگوني بوده است كه نمونه آن نقاشي قرون وسطايي مربوط به استفان لازارويچ كه از دست فرشته حكم حكومت و اسلحه دريافت ميكند ميباشد. در اينجا شاپور اول شاه قدرتمند ايراني در سده سوم كه بر والرين شاه روميان پيروز شده است ديده ميشود در حاليكه او را تحقير مي كند و از وي به عنوان سكويي براي سوار شدن بر اسب استفاده مي كند. نمايش پيروزي با نقاشي يكي از موضوعات مهم آن دوره است كه نمونه ديگرش مربوط به بهرام دوم است. نمونههاي مشابهي در نقاشيهاي قرون وسطايي صربي وجود دارد كه بر ديوارهاي كاخها يا صومعهها ترسيم شده و از آنها به ندرت اثري پيدا ميشود. براي نمونه مي توان به نقاشي استفان دچاني كه بر شاه بلغار غلبه كرده است اشاره نمود. اما ايرانيان نقاشيهايشان را بر سنگها ترسيم كردهاند كه تا به امروز هم نمونههايي از آن باقي ماندهاست. ايران از نادر كشورهايي است كه دين را وارد حكومت كرد. البته برخي فرقهها احتمالاً به دليل مسايل سياسي دچار رنجش شدهاند. دين رسمي در ايران قديم مزدائيسم بود كه در اينجا تصوير يكي از رهبران ديني مزدايي ديده ميشود كه در سده سوم موفق شد ايرانيان را در پيروي از يك دين واحد متحد كند و نظم ديني در حكومت ايجاد نمايد. ساواي مقدس جايگاه مشابهي در صربستان داشته است. عناصر هنري در نقاشي صربي و ايراني زياد ديده ميشود. اما چيزي كه قابل توجه است مربوط به چهره زن است كه در هنر نقاشي ايراني به ندرت ديده ميشود. تصوير اين رقصنده مربوط به سده سوم است كه تحت تاثير هنر روميان در ايران نيز ديده ميشود. بجز يكي دو مورد به ندرت در نقاشيهاي ايران بدن زن مشاهده ميشود. برخي نقاشيها مربوط به ثواب و گناه ميشود كه نمونه آن نقاشي دريا در صومعه گرچانيتسا و يا كودك متولد شده به عنوان روح پاك انساني در روز قيامت است. البته آثار هنري مهم و گرانقيمتي مربوط به قرون وسطي وجود داشته است كه از بين رفته اند و تنها يك بشقاب نقرهاي مطلا مربوط به سارا دوشان در موزه هنرهاي كاربردي وجود دارد. در ارتباط با وضعيت مالي حكومت موضوع بستگي به اين داشت كه چه كشوري فتح شود. اما از آنجا كه ايران در مسير جاده ابريشم قرار داشت اين امر موجب پيشرفت و شكوفايي اقتصاد ايران شد. تاج در دوره ساسانيان از جايگاه مهمي برخوردار بوده است و حتي علايمي مانند ستاره و هلال پيش از ورود اسلام به ايران بر تاج ساسانيان ديده ميشود.
خانم ندا يورموويچ در ارتباط با موزههاي ايران بهمراه نمايش تصاوير مختلف گفت:«ايران سرزمين جاودان است، كشوري است كه فرهنگش خدمت قابل توجهي به جهان كرده است، كشوري كه تمدن آن جزء يكي از قديميترين تمدنهاست، سرزميني كه تاريخش هزارههاي متعددي را پشت سر گذاشته است. كشوري كه كسي را در قبال گذشتهاش بيتفاوت نميگذارد. ايرانيان كوشش زيادي در حفظ آثار فرهنگي و تمدني خود انجام دادهاند. در اين راستا، مي توان گفت موزه تنها كانون مناسب و واقعي براي نگهداري آثار ارزشمند تاريخي و ايجاد پيوند بين ارزشهاي فرهنگي در گذشته و حال است. حفظ ميراث فرهنگي يكي از وظايف اصلي موزهها در ايران است. مطالعه در موزه ملي ايران ما را به عمق تاريخ چندين هزارسالة اين كشور كهن و متمدن رهنمون ميكند و با آثار كم نظير و گرانقدر تاريخياش آشنا ميسازد. البته ايران داراي موزههاي متعدد و مهمي است كه هر يك براي خود داستان مفصلي دارند. پس از تلاشهاي متعدد در شوش كاوشگران ايراني به آثار مهمي دست يافتند كه بيش از پيش به ارزش و اهميت تاريخي ايران افزود. بدين مناسبت موزه ايران باستان يا موزه باستانشناسي تاسيس شد. اين موزه به سبك كاخهاي دوره ساساني بنا شده است كه طول و عرض آن 37 در 43 متر است. اين موزه داراي دو بخش تمدن ايران باستان و تمدن اسلامي ايران است. با گشايش دروازه موزه در واقع دروازه تاريخ ايران بر روي ما گشوده ميشود. در اين موزه آثار هجوم امواج فرهنگي غرب و شرق و حملات سپاهيان رومي، يونانيان، اعراب، تركها و مغولها به چشم ميخورد.
قديميترين آثار باستاني شامل ظروف سفال يا مطلا در ايران نيز پيدا شده است. اين اثر سنگي كه ميبينيد مربوط به پنج هزار سال پيش از ميلاد است كه از سنگ با ديوارههاي نازك ساخته شده است. در اينجا تصاوير آثار ديگري مربوط به سدههاي پيش از ميلاد ديده مي شود كه نمونههاي بارز آن تصوير مادر و فرزند به عنوان سمبل باروري است. در اينجا تصاويري از آثار فلزي مربوط به دوره آهن كه در موزه ملي ايران نگهداري ميشود را نشان خواهيم داد. تا اينجا پيرامون آثار موجود در موزههاي ايران مربوط به دورههاي سنگ و فلز سخن گفتيم و اينك به دوره باستاني ايران ميپردازيم. اين دوره، دوره فتوحات ايرانيان است. چرخش جمعيت در مناطق مختلف ايران در اين دوره شدت بيشتري مي يابد كه دستاورد آن رشد و توسعه فرهنگ و هنر ايراني مي باشد اين امر با تصرف آناتولي و بابل موجب استحكام پايههاي حكومت شاهنشاهي ايران و گسترش نفوذ آن در اين مناطق ميشود. پس از آن دوره خاندان هخامنشي كه كوروش كبير در راس آن قرار داشت، ظهور مي كند. در زمان داريوش اول مرزهاي ايران تا هند و مقدونيه گسترش مييابد و مستحكم ميشود. با توجه به شورشهاي مداوم در سپاه ايرانيان، نيروي نظامي ايران تضعيف مي شود پيامد آن در شكست سپاه ايرانيان در نبرد تالامون خود را به وضوح نشان ميدهد. سپاه ايراني با پيروزي بر يونانيان درصدد گسترش پادشاهي خود بود اما باشكستي كه خورد مجبور به عقب نشيني گرديد. سلسله پادشاهان ايراني بعد از داريوش اول، كيومرث، اردشير اول و دوم و داريوش بودند. سال 33ميلادي رويداد مهم تاريخي يعني هجوم سپاه اسكندر مقدوني به ايران صورت ميگيرد و او بر ايرانيان پيروز ميشود. همانطوريكه در اين تصوير ديده مي شود اسكندر سراسر ايران را تحتسلطه خود قرار ميدهد. دوباره به دوره داريوش اول ابتداي هخامنشينان برميگرديم كه زمان ظهور بهترين معماري باستاني است. كاخ شوش و تخت جمشيد در استان فارس از نمونههاي بارز آن است. داريوش اول باني تخت جمشيد است كه داراي سه بخش بوده است. آپادانا مهمترين كاخ تختجمشيد است. پلكانها به گونهاي ساخته شدهاند كه سواران قادر به رسيدن به نقطه فوقاني كاخ، نزديك دربار ميشدهاند. ساير شاهان ايراني كار تكميل تخت جمشيد را ادامه دادند و در سال 120 ميلادي كار آن پايان يافت. در اينجا تصوير داريوش اول ديده ميشود. همچنين چند سكه باارزش متعلق به آن دوره را مي بينيد. اين اثر زرين با ارزش كه در جهان منحصر به فرد است نشانه شكوه هنر ايراني در آن دوره است. با پيروزي اسكندر مقدوني دوره هخامنشي به پايان ميرسد و يونانيان نزديك به دو سده در ايران حكومت ميكنند. از آنجايي كه اسكندر مقدوني در سال 30 ميلادي از دنيا رفت درگيري و نزاع بين فرماندهان باعث شد حكومت به بخش هاي مختلف تقسيم شود. بخش شرقي فرات يعني بخشهاي سوريه و آناتولي توسط سلجوقيان اداره شد. در ادامه به آثار تاريخي و باستاني دوره پارتها ميرسيم كه فرهنگ يوناني را پرورش دادند. آنها به زبان يوناني صحبت مي كردند و پولهايشان با خط و نشانه يوناني بود. پارتها سده سوم پيش از ميلاد به اين منطقه مهاجرت كردند. حكومت خود را تشكيل دادند و بخش غربي ايران را تصرف نمودند. با توجه به نبردهاي متعدد آنان با لشكر روميان و شكست سپاه روم، فرات به عنوان مرز دو كشور تعيين شد. منتها اين نبردها قرنهاي بعد نيز ادامه يافت تا اينكه اردشير شاه ساساني ارتبان آخرين پادشاه پارتها را شكست داد. بدين صورت دوره ساسانيان آغاز ميشود. شاپور يكي از شاهان ساساني با پادشاه روم نبردهاي سنگيني داشته است و از اين جنگها به عنوان فاتح بيرون آمده است. در ارتباط با هنر دوره ساسانيان بايد گفت كه تزيين اشيا با طلا و نقره از جايگاه ويژهاي در اين عصر برخوردار بوده است و هنر در تمجيد از شكوه شاه و قدرت الهي و جايگاه والاي او بوده است كه بر ديوارهاي كاخها ترسيم شده بودند. در اينجا نمونهاي از اشيا طلايي و نقرهاي تزيين شده را ميبينيد كه نادر و گرانقيمت هستند. بعد از اين به نيمه دوم سده هفتم ميلادي مي رسيم كه ظهور اسلام و فروپاشي سلسله ساسانيان است. اين دوره دوره مهمي در تاريخ ايران است كه بخشي از قلمروي خلافت اسلامي شد. در دوره عباسي هنر ايران كاملاً به هنر اسلامي تبديل ميشود. اين در واقع گشت و گذاري كوتاه در موزه ايران باستان بود كه با نشان دادن تصاوير اشيا موجود در آن به شما معرفي شد. فرهنگ و تمدن بزرگ ايراني بدين صورت شكل گرفت و آثار مربوط به آن يقيناً در يك يا دو موزه نميتواند بگنجد. در نتيجه موزههاي مهم ديگري در ايران وجود دارد كه اين آثار گرانقدر و منحصر بفرد را در خود جاي ميدهد: مانند موزه فرش، موزه جواهرات و… همانطور كه مي دانيد فرش يكي از هنرهاي مهم و ارزشمند نزد ايرانيان است كه بيش از 3500 سال در ايران قدمت دارد. البته با توجه به حساس بودن فرش و مواد آن مثل ابريشم، نخ و پشم كه دوام زيادي ندارند، نمي توان دقيقاً گفت تاريخ پيدايش اين اثر هنري به چه زماني برميگردد. قديميترين فرشي كه پيدا شده است مربوط به سده پنجم پيش از ميلاد است كه با اندازه 80/1 متر و3190 گره كه شاهكار دوره خود بشمار ميآيد در كوههاي سيبري در بخش غربي مغولستان قرار داشته است. فرشهاي موجود در موزه فرش مربوط به سدههاي 11، 16، 17، 18 و 19 ميلادي است. براي نگهداري از اين آثار هنري ارزشمند موزه به تكنيكهاي مدرن مجهز است. فرشهاي موجود در موزه اعضاي خانواده هنر بافندگي ايران هستند زيرا از كليه نقاط ايران مانند اصفهان، كاشان، تبريز و شهرهاي ديگر نمونههاي فراوان در موزه قرار دارد. با نگاه به تصاوير فرشها مي بينيد كه نقشهاي آنان و رنگهايشان با هم تفاوت دارند. هر منطقه و استان ايران تكنيك بافندگي مخصوص به خود را دارد. البته موزههاي ديگري مانند موزه هنر و موزه تاريخ وجود دارد. موزههاي متعدد ديگري كه تخصصي ميباشند و هر يك مربوط به بخشي از هنر ايراني است. موزه ملي ايران كه در برگيرنده تاريخ و تمدن ايران از بدو ظهور تا ظهور اسلام است در اين همايش معرفي شد. متشكرم.
«تاثير عرفان اسلامي بر شعر فارسي» عنوان سخنراني خانم گوردانا مديچ دبير انجمن دوستي ايران و صربستان بود كه به شرح زير ايراد شد:«گروه دراويش فرقه مولويه چندي پيش ميهمان خانه جوانان در بلگراد بودند و رقص صوفيانه آنان مورد استقبال شهروندان بلگرادي قرار گرفت. كسي در باره آنان سخني نگفت ليكن برگههايي در ارتباط با فرقه آنان بر روي صندلي ها گذاشته شده بود. اينجا جاي بحث پيرامون ابعاد تاريخي و مذهبي و علل تداوم تصوف تا به امروز نيست. دراويش در مراسم يادشده با رقص خود كه سماع خوانده ميشود توانستند يك ارتباط قلبي با مخاطبين برقراركنند. اين رقص توسط پيشينيان آنان بويژه مولانا جلال الدين رومي در قرن 14 ميلادي باني اين فرقه نيز صورت ميگرفته است.
بوريس ويسسلاوچف فيلسوف روس هنگام بحث درباره اساس و پايه عقلگرايي دانشهاي بزرگ ميگويد «هنر وقتي به اوج خود ميرسد به نيايش تبديل ميشود». سيد حسين نصر در اين زمينه اعتقاد دارد كسي نمي تواند در باره منشا و اصالت يك اثر صوفيانه سخن بگويد زيرا صوفي خالق آن اثر در راه تكامل خويش به هدف مورد نظرش دست يافته است. او از عالم بالا الهام ميگيرد و تحت تاثير بعد انساني و تاريخي قرار ندارد.
بنابراين در اين سخنراني هنگامي كه سخن از عرفان اسلامي و تاثير آن بر شعر فارسي به ميان ميآيد نيازي به بيان مسايل تاريخي و حاشيهاي تصوف و اسامي شعراي بزرگ ايراني نيست. بلكه شناخت مفاهيم و مقولات اساسي عرفان اسلامي بويژه بخشي كه بر شعر فارسي تاثير داشته است ضرورت دارد. بدينوسيله ميتوان به نقطه تماس عرفان و هنر نوشتاري پي ببريم.
واژه صوفيسم براي اولين بار در سده دوم قمري يعني قرن هفتم ميلادي در متون ظهور ميكند و اولين شخصي كه به اين نام از او ياد شده است ابو حصيم كوفي اهل فلسطين است. بنا به منابع موجود اين شخص تكيه و خانقاهي براي شماري از مسلمانان اهل زهد بنا كرد. زاهدان عارف خوشي اين جهان را رها ميكنند، و نام صوفي بخاطر لباس خشن و پشمي است كه بر تن ميكنند تا احساس راحتي از آنان گرفتهشود.
واژه «عارف» همزمان با واژه «صوفي» مترادف است. عارف از ريشه كلمه عربي «عرف» يعني شناخت و دانستن گرفته شده است. عرفان مفهومي است كه به معناي شناختن و دانستن است و غالباً اين واژه به عنوان تصوف اسلامي ياد ميشود.
بسیاری از اهل قلم سعی می کنند عرفان را با تئوصوفی مقایسه کنند و نشان بدهند که عرفان تئوصوفی است یا نیست. در نتیجه می گویند عرفان برخلاف تئوصوفی که در جستجوی شناختی آشکار و اصالت وجود است، نوع کاملا متفاوتي از این دست است.
انسان در نگاه صوفی تنها در مقابل مطلق وجود دارد. در حالیکه تئوصوفی خرد و منطق را بکار گرفته و استدلال می کند تا به حقیقت برسد، عارف در تلاش است نخست “خود” را از طریق شناخت درونی خود و سیروسلوک کامل سازد.
اصطلاح “سلوک” یعنی گذر از راه و “سیر” یعنی مشاهده لحظات مختلف در این راه. عرفان یونانی – رومی ایده مشابهی دارد مبنی بر اینکه روشنفکری، ایلومیناسیون و خداییشدن در این راه. هدف اصلی پاکیزه شدن کامل وجود و جداشدن از قالب مادی و بازگشت به منشا اصلی خود است.
اسارت روح در جسم انگیزه ای است که تاریخ طولانی در عرفان دارد. همانطور که ابو قاسم اسماعیل پور می گوید مکاتب مختلف صوفی وجود داردکه در این باره سخن می گویند. سایمون مگنوس عارف بزرگ مسیحی و یا مرسیوم و والنتینوس یا مانیهیستو و مکتب هرمس اهل مصر ، اکثرا متفق القولند که اساس تصوف اسلامی از قران و اسلام سرچشمه می گیرد.
پروفسور تمیمداری این واقعیت را که تمامی شاخههای تصوف از مذاهب گوناگون، دارای اشتراکات واحدی هستند را به دليل سرچشمه واحد آنان می داند.
سقوط روح از درجه عالی معنوی به درجه پست مادی این انگیزه را در انسان بیدار می کند که به منشا خود بازگردد. هنگامی که انسان تمامی آنتاگونیسم روح و جسم، خرد و احساسات که حد و مرز روشنایی و تاریکی و معنویت و مادیت است را ميآزمايد در واقع می خواهد وضعیت اسفناک خویش را حل کند. انسان واقف به این امر است که روح در تاریکی اسیر است و میل به رهایی دارد. انسان می بیند که هر شئی در این جهان از فطرت خود دور شده است و هر موجودی به خاطر این امر در رنج است.
بنابراین طبیعی است که این میل درونی برای بازگشت به اصل و منشا در قالب خلق هنر و سخن گفتن به زبان شعر ظهور می کند. سخن و کلام عرفانی تنها زباني است که می تواند وقایعی که یک صوفی و عارف در راه پیوستن به خدا تا به اوج قله بشری خود به آن دست ميیابد را توصیف کند.
عارف بسان هر مسافر دیگری برای سفر معنوی و درونی خود باید از یک نقطه شروع کند تا بتواند مراحل مختلفی را طی کند و به نقطه نهایی که هدف است برسد. به هريك از این مراحل در عرفان و تصوف “مقام” گفته میشود. اراده اولین مقام است، اراده یعنی تصمیم قطعي سالک. زیرا اصول اساسی عرفان بر این استوار است که بازگشت همه چیز به مبدا است و انسان باید با ارادة خود به حقیقت الهی به عنوان تنها هدف برسد.
محيی الدین ابن عربی یکی از عرفای مشهور و مفسر عرفان اسلامی متوجه شده است که هر دریافت کننده وحی الهی این وحی را به روش واحدی دریافت کرده است. زیرا گزارش صوفي از سيروسلوك طبق طبیعت و فطرتش تنظیم می شود. فردیت انسانی در حالت وحدت درخشانتر می شود یعنی نور معرفت می درخشد و شعر عارف اهل اشراق هرچند برای خداست اما احساسات و عواطف شخص شاعر را نیز در بر ميگيرد.
زبان و اصطلاحات پیشرفت معنوی سالک را که مسافر مسیر تکامل است تعقیب می کند. و هنگامی که او وارد مقام دوم یعنی ریاضت که تمرین و امتحانی است براي بيداري دل، میشود، به روش خاصی آن را احساس می کند. لحظاتی که وجودش با احساسات قوی بتدریج تبدیل به لحظاتی می شود که نگاه او می تواند پرده از جهان مادیت بردارد و با رهایی ضمیر به خدا برسد.
برخی مفسران اشعار عرفانی بر این باورند که از این حالت به شراب تعبیر میشود. “هیچگاه حافظ را در حالت مستی درنخواهی یافت من می گویم که مستم از نوشیدن شراب جاودان”.
این لحظه ای است که سالک ارادة خود را رها می کند و معمولاً از آن به فنا یاد میکنند. سالك در اين مرحله خود را تسلیم اراده خدای جاودان یعنی بقا می کند. آنوقت عارف تمامی اشیاء این جهان را منور از منبع واحدی می بیند و خود را تسلیم اراده او مشاهده میکند و خويشتن را به فراموشی می سپارد و چنین کاری یعنی چشم پوشی بر جهان مادی برای او سخت و دشوار نیست زیرا برای رسیدن به چنین مقامی با خود جهاد کرده است.
ابن عربی همواره تفکیک ناپذیری نیایش را با تزکیه نفس که همه چیز را به مبدا می رساند تصدیق کرده است.
این عارف به وحدت آیین کلیه ادیان باور داشت و می گفت باید لایه خارجی ادیان را بشکافیم و وارد ماهیت درونی آنها شویم تا وحی الهی را احساس کنیم و بسوی آن حرکت کنیم: قلب من دریافت کننده همه الواح است…
با اين حال ابن عربی اعتقاد داشت تنها از طریق آیین های دینی وحی شده میتوان به کل رسید و از همه صورتها رها شد. او می گوید امکان ندارد كه بتوان با ابعاد ظاهری دین به اوج رسيد مگر اينكه در زندگی روزمره اعمال شده باشد.فردي كه داراي عقل سليم است در سیر و سلوک خود برای کامل شدن به اصولي به نام اصول برگزیده صوفیسم لبیک میگوید.
ابن عربی از این اصل با نام انسان کامل یاد می کند. مذهب ارتدکس شبیه این اصل را انسان تمام می نامد. در قالب آنچه که گفته می شود انسان بر اساس صورت الهی آفریده شده است. بنابراين میتوان استنباط نمود که هر انسانی می تواند بالقوه کامل باشد.
در وهله اول انسانهای کامل انبیا هستند زیرا آنها شخصیتهایی هستند که همة صفات بالقوة انسان را کشف و عملی ساختهاند. بنا به گفته ابن عربی هر حالتی تجلّي وجود خداست و انسان به عنوان جهانصغیر و مظهر کائنات اشرف مخلوقات است. انسان خلیفه خدا بر زمین است زیرا تجلّي وجود خدا و مظهر کمال جهان کبیراست.
اما همانطور که اشاره شد برای اینکه انسان به این مرحله برسد باید آن بالقوه را در خود پرورش دهد و دل از این جهان و نفس خود بکند.
سعدی شاعر ایرانی این امر را اینگونه وصف می کند:
وقتی قطره باران از ابر می بارد…….تا چیزی شود به هیچ تبدیل می شود…
پس از اینکه سالک به مقصد خود رسید چه اتفاقی می افتد یعنی وقتی که با خدا یکی شد آيا او را در همه چیز می بیند؟
آشنایان با عرفان می گویند که هر چیزي در جهان مادی تداوم می یابد تا همان چيزي شود كه بودهاست و به ندرت میتوان کسی را پیدا کرد که بتواند این تحول درونی را شناسایی کند. محمد حسین طباطبایی می گوید سالک توانا کسی است که بتواند ارتباط خود را با جهان وحدت که به آن دست یافته است و با جهان کثرت که از آن حرکت کرده است حفظ کند. او می گوید انبیا با مردم در حد ظرفیت فکری و عقلیشان سخن می گویند.
بدون شک شعر فارسی شيوهاي قوی برای مخاطب قرار دادن مردم است: ندای گرم و احساساتی اش تنها چیزی است که می تواند سیر و سلوک وصف ناپذیر عرفان اسلامی را بیان و ترسیم کند.
شعر شعرای ایرانی مانند حافظ که گوته را به خود مجذوب کرد و شاهنامه حماسی فردوسی و رباعیات عمر خیام که به صدها زبان زنده جهان برگردانده شده است شواهد عینی برای بیان ریاضت و سیر و سلوک است.
شعر فارسی زبان جامع ملل است که نمونه بارز آن وجود شعر سعدی بر سر در سازمان ملل در ژنو است. بسياري از اشعار فارسي بیانگر این است که هدف از سیر و سلوک تنها دیدار انسان با پروردگار نیست بلکه بازگشايي عرصه حقايق به انسانها و نشاندادن اصل هر چيز به آنها نیز هست:
بنی آدم اعضای یکديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
بنا به اعتقاد عرفاني همیشه در جهان یک انسان کامل و جامع وجود دارد و هنگامی که او به آخرت نقل مكان كند جایش را انسان کامل دیگری می گیرد. بنابراین جهان هیچگاه بدون قلب نمیماند زیرا انسان کامل قلب و مرکز جهان است. او جهان کامل، دنیای فرشتگان، جهان معنویت و مادیت را می شناسد. زیرا او سیر و سلوک کرده است و این سفر معنوی را پشت سر گذاشته است. مرواریدهای شعر فارسی ريشه در عرفان و تصوف اسلامي دارد. متشکرم»
ميروليوب استويانوويچ منتقد صاحب نام سينماي صربستان و نويسنده كتاب «ايران گلستان الهي» در ارتباط با جايگاه زن در سينماي ايران سخناني به شرح ذيل ايراد كرد:
«هر چند موضوع حساس و گستردهاي است امّا من سعي ميكنم بطور خلاصه به حضور فعال زن در چند سال اخير در سينماي ايران بپردازم. برخي اعتقاد دارند نقش زن در سينما مغلوبانه است ليكن جايگاه زن ايراني در سينما خلاف اين نظريه را ثابت ميكند. زيرا زن در سينماي ايران در كليه فيلمهاي ايراني نقش غالب را ايفا ميكند. موضوع از آن لحاظ حساس است كه مساله زيباشناسي و حضور آن در سينماي يوگسلاوي با تاخير روبرو بوده است و در بسياري از سينماهاي پيشرفته و متمدن وجود ندارد. هرچند در ارتباط با سينماي ايران پيشداوريهاي سوئي وجود داشته و دارد براي مثال بنا به قانون ديني هنديها ما شاهد عمل بوسيدن در فيلمهاي هندي نيستيم و كسي هم از اين امر انتقاد نميكند اما متاسفانه نبود چنين صحنههايي در فيلم ايراني مورد انتقاد خيليها قرار ميگيرد، چرا؟ من فكر ميكنم چيزي كه توانسته فيلم ايراني را به كمال و زيبايي برساند حضور زنان ايراني در سينما و فيلم است. شمار زنان كارگردان ايراني كه دوش به دوش مردان كارگردان فيلم مي سازند كم نيست. ارزش و اهميت آنان تنها به خاطر دريافت جوايز برتر جشنوارههاي مهم نيست بلكه به خاطر ساختن فيلمهاي شاعرانهاي است كه مكتب سينمايي خودرا به ديگران نيز تحميل مي كنند. موفقيت زن ايراني موفقيت بيش از پيش سينماي ايراني را بهمراه آورد و امروز شاهد يك جهش غيرقابل انتظار در موفقيت سينماي ايران هستيم. اگر سينماي ايران را با سينماي پيشرفته هند و ژاپن مقايسه كنيم موفقيت سينماي ايران فوق تصور است. نحوة برخورد و رفتار در فيلم ايراني منحصر بفرد است. فيلمساز ايراني توجه به مسايل انساني مي كند البته اين محدود به سينما نميشود بلكه سياست اجتماعي ايران نيز اينگونه است. زنان ايراني در سينما اين مسايل را براحتي به تصوير مي كشانند. زنان كارگردان زيادي وجود دارند كه تماشاگران صرب در حال حاضر با جوانترين آنان كه معجزه آفرين است آشنا هستند. سميرا مخملباف كسي كه فيلمهايش فوق العاده قابل تامل است. جاي شك نيست كه سميرا يك پديده نه تنها در سينماي ايران و كن بلكه در سينماي جهان است. بنظر من اولين زن كارگردان كه ميتواند به عنوان پديده در خانواده سينماي جهاني و كلاً سينماي زنان از آن نام برد تهمينه ميلاني است كه اواخر سال 80 ظهور يافت. كارگردان ايراني ديگر در حال حاضر رخشان بنياعتماد است كه با شش فيلم سينمايي اواخر سال 90 كشف گرديد. اين بانوان تحول عظيمي در سينماي زنان بوجود آورده اند كه خود به اسطوره تبديل شدهاند. فيلم ايراني نه تنها به خاطر زيبايي و پرداختن به موضوعات اخلاقي از جايگاه ويژهاي برخوردار است بلكه به دليل برخورداري از پتانسيل عظيم هنرپيشگان زن از ويژگي عالي برخوردار ميباشد. سوسن تسليمي هنرپيشه زن ايراني اسطوره هنرپيشگي براي همه اعصار در سينماي جهان خواهد بود. اين نظر از سوي منتقدين سينمايي انگلستان نيز تاييد شده است. انقلاب اسلامي ارتقاي هنرپيشگي را در دستور كار خود قرار داد و سينماي ايران در حال حاضر برخوردار از همه استانداردهاي جهاني و بين المللي براي مانور در عرصههاي بينالمللي است. مكتبهاي سينمايي در ايران توانستهاند خود را با جريان جهان معاصر وفق دهند و در همه عرصهها حضور داشته باشند. اين از ديگر ويژگيهاي سينماي ايران است. ويژگيهايي از قبيل سناريو، تصوير و بيان ساده موجب شده است سينماي ايران در جهان تسلط لازم را داشته باشد. فيلم ايراني مملو از موضوعات مختلف، بيان مشكلات اجتماعي و شجاعت است كه مي توان از آن به عنوان موضوع سياسي در فيلم ياد كرد. فيلم ايراني به زن اين امكان را مي دهد تا با حالتي منتقدانه با رقيب اجتماعي خود برخورد كند. حتي مي توان زنان ايراني را از منظر مردان نگاه كرد براي نمونه مي توان به فيلم دايره جعفر پناهي اشاره كرد كه مطلقاً به مسئله زن پرداخته است. همچنين فيلم «ده» عباس كيارستمي به موضوع بانوان مي پردازد. كارگردان قهرمان خود را در موقعيتي قرار مي دهد كه فوق العاده است. فيلم قندهار محسن مخملباف و روبان قرمز حاتميكيا ديگر فيلمهايي هستند كه موضوع زنان را به طرز جالب و زيبايي ترسيم مي كنند. قهرمانان اين فيلمها بانواني هستند كه نقش مردان را به عهده مي گيرند بعبارت ديگر آنها مدل رفتار مردانه را پيشه مي كنند. بنا به نظر سينماشناسان جهان زن ايراني چنين نقش فعالي را البته بصورت استعاره به بهترين شكل بازي ميكند. برخي از فيلمهاي ايراني مشكلات زنان ايراني را در جامعه مطرح مي كنند. نمونه آن فيلم «سارا» از داريوش مهرجويي است كه اصول و ارزشهاي اجتماعي ايران را محترم مي شمارد. ساختن چنين فيلمي بسيار مشكل و سخت است. در پايان ضمن تشكر از اينكه توجه و تحمل از خود نشان داديد اميدوارم توانسته باشم با مروري كوتاه شما را با جايگاه زن در سينماي ايران آشنا سازم.»
آقاي بوگدان ازلاتيچ منتقد سينماي مستند و عضو برجسته انجمن دوستي ايران و صربستان در باره «برخي ويژگيهاي سينماي معاصر ايران» سخنان مبسوطي ايراد كرد. او گفت:«از آنجا كه سخن گفتن پيرامون فيلمهاي ايراني نيازمند مجال مفصلي است لذا صحبت خود را به تشريح فيلم رنگ خداي مجيد مجيدي اختصاص ميدهم. البته سعي خواهم كرد نگاهي به تاريخچه سينماي ايران و علل موفقيتهاي آن هم داشته باشم.
در وهله نخست درباره جنبه تاريخي موضوع صحبت خواهم كرد بويژه مقطع پس از سال 1990 ميلادي كه شهرت جهاني سينماي ايران فزوني يافت. ميدانيم اولين فيلم ساخته شده در ايران مربوط به سال 1896 ميلادي در باره مظفرالدين شاه است. تا سال 1930 ميلادي كه اولين فيلم سينمايي به نام ابي و رابي ساخته شد شاهد فعاليت سينمايي چشمگيري در ايران نيستيم. اولين سينما در سال 1905 ميلادي براي نمايش فيلم هاي خارجي در ايران افتتاح ميشود.
در دوره دوم يعني از سال 1930 تا سال 1948 ميلادي نزديك به ده فيلم بلند سينمايي ساخته شده است. نخستين فيلم ناطق در اين دوره دختر لر است كه در سال 1933 ساخته شد.
دوره سوم كه فصل توليد فيلم براساس برنامه و سازماندهي مي باشد مربوط به سالهاي پس از 1948 ميلادي است. لذا تا سال 1953 ميلادي شاهد ساختن 19 فيلم در ايران هستيم. بنا به نظر منتقدين غالب اين فيلم ها فاقد ارزش هنري هستند و فيلم تجاري بشمار ميآمدهاند. هرچند در اواسط دهه پنجاه چند فيلم تحت تاثير سينماي ايتاليا ساخته شد كه نمونه آن فيلم فاروق جعفري به نام «جنوب شهر»(1958) است.
اينك در باره سينماي انديشه ايران كه پس از انقلاب اسلامي در سال 1979 رونق و شهرت زيادي در جهان سينما بدست آورد صحبت ميكنم. بدون ساختن فيلمهاي تجاري كه زمينه ساخت فيلمهاي هنري را ميسر مي كند سينماي انديشه نميتوانست رشد كافي را داشته باشد. در اين زمينه تنها شرايط تكنيكي براي ساختن فيلم حرفه اي مهم نيست بلكه ايجاد فضا براي تاثير استراتژي هاي مختلف هنري از اهميت زيادي برخوردار است. ايران در بخش توليد فيلمهاي تجاري پيشرفت چشمگيري داشتهاست مخاطبين داخلي را مي تواند پوشش داده و جوابگوي نياز و خواسته آنان باشد.
لازم به ذكر است سينماي تجاري ايران هميشه فعال بوده است و در ايران تا نيمه دهه 60 سالانه نزديك به پنجاه فيلم توليد شده است. و اين رقم از سال 1980 تا 2001 افزايش يافته است و توليد سالانه فيلم در ايران به مرز 100 حلقه مي رسد.
نقش دولت ايران به عنوان واسطه و سرمايه گزار در سينماي ايران در پيشرفت سينماي انديشه و آثار هنري بر كسي پوشيده نيست. زيرا سياست فرهنگي دولت ايران حمايت از سينما و تقويت فيلم ايراني است و با خريد حق نمايش برخي فيلمها دولت عملاً امكان حضور فيلمهاي ايراني را در جهان فراهم مي سازد.
مهمترين سبكها و جنبشهاي سينمايي متعلق به رويدادهاي سينماي ملي است. براي نمونه سينماي نئورئاليست ايتاليا، رئاليسم فرانسوي و موج جديد در سينماي فرانسه و سينماي معاصر ايران كه هنوز عنوان رسمي نيافته است بسيار قابل تأمل است. از سينماي مورد نظر ما در ايران ميتوان به عنوان رئاليسم عرفاني ياد كرد. فيلم ايراني زماني پا به عرصه وجود مي گذارد كه سينماي هنري جهان دوره بحراني شديدي را از سر ميگذراند. زماني كه موضوعات سينمايي براي مخاطبين تازگي خود را از دست داده بود و تماشاگران آن اشباع شده بودند. از آنجا كه فيلم مدرن بر پايه موضوع ساخته مي شود خيلي زود مخزن موضوعات تخليه و سينماي جهان وارد مرحله بحران شد. مدرنيسم كارگردان ايراني را وادار ساخت تا از اعماق سنت و فرهنگ ايراني موضوعاتي را بكاود كه اينك بايد در پي كشف آنان بود.
فيلم ايراني دربرگيرنده موضوعات گوناگون و مختلفي است درنتيجه مي توان ادعا نمود كه كليه موضوعات و مسايل در فيلمهاي ايراني وجود دارند. البته موضوعات مهم و برجسته در فيلم ايراني عبارتند از: پيامدهاي جنگ، مشكلات زندگي شهري، زن در جامعه ايران. برخلاف ساير فيلمها، قهرمانان فيلمهاي ايراني غالباً كودكان يا سالمندان هستند.
سينما به هنر بصري معروف است و چيزهاي نامرئي را به تصوير مي كشد. بنابراين ميتوان گفت فيلم و سينما نوعي هنر نامرئي است. به تصوير كشيدن عشق و تنفر بر روي نوار فيلم كار چندان آساني نيست. منتها هنر فيلم ايراني به چگونه ترسيم كردن اين نامرئي بودن و پاكيزه شدن از جهان مادي است.
در عهد جديد(يوحنا، 1، 18) آمده است:« هيچكس هيچگاه خدا را نديده است.» اين امر همواره معماي سختي نزد فيلسوفان و هنرمندان بوده است. ليكن يافتن راه حلي براي اين معما همواره به عنوان مهمترين و باارزشترين انگيزه در هنر بشمار مي رفته و ميرود. ديونيسي آروپاگيت مي گويد براي خداشناسي بايد پا به عرصه بيشناختي و بي انديشگي بگذاري ، («…مي گويم خداوند نه جان است و نه خرد، نه تخيل و تفكر و سخن دارد و نه ميتواند مورد تصور قرار گيرد؛ نه عدد است و نه رديف، نه بزرگ است و نه كوچك، نه برابر و نه نابرابر است…»). همه اينها موانعي ميان خدا و انسان هستند كه بايد برداشته شوند. در جايي آمده است:«قوم بني اسرائيل در مكان دوري ايستاده بودند و موسي بسوي تاريكي كه خدا در آن قرار داشت وارد شد»(2، موسي، 20، 21)
ابو يزيد بسطامي ميگويد:«پروردگارم را با چشم بصيرت مشاهده كردم، هنگامي كه من را از هر چيزي كه او نبود بازگرداند و پس از اينكه با نور خود مرا منور ساخت. من خودم را با كمك خوديت او مشاهد كردم.»
اسرار شاعرانه فيلمهاي ايراني در سنت الهيات عرفاني نهفته است. البته نمي خواهم بگويم كه اين جنبه شاعرانه از فلسفه غزالي يا تصوف بسطامي منشا مي گيرد. بلكه همانگونه كه تصوف در بدنه اسلام رشد كرد اين عرفان شاعرانه ايراني نيز بر پيكر فيلم معاصر رشد ميكند.
فيلم ايراني بايد به گونهاي غير از نظر منتقدين غربي مورد مطالعه قرار گيرد. زيرا فيلم ايراني زاهدانه است. عليرغم اينكه هنرپيشگي و همه خصوصيات فيلمي را دارد اما فيلمي متواضع و دور از زرق و برق است؛ فيلم ايراني سمبل سينماي موثر و ساده است.
ويژگي ديگر سينماي ايران «الگوريسم» است. در اغلب فيلمها لحظهاي وجود دارد كه ماوراي جهان مادي است البته اين ممكن است فقط يك لحظه باشد. منتها فيلم ايراني مملو از اين لحظات فوقالعاده است.
نمونه چنين حالاتي را در فيلمهاي زير ميبينيم:
– «دانههاي ريز برف» از عليرضا اميني،
– طلاي سرخ، جعفر پناهي
– بچههاي آسمان، مجيد مجيدي
– تخته سياه، سميرا مخملباف
– لاكپشتها پرواز مي كنند، قبادي
– روبان قرمز، ابراهيم حاتمي كيا
– باران، مجيدي
فيلم هاي ايراني مملو از نمايش صحنههاي فقر و تنگدستي ايران است. فيلم اميني گويا الهام از بكت گرفته است و بچههاي آسمان مجيدي ظاهراً بوي نئورئاليسم ايتاليايي مي دهد. ديميتريه ووينوو در مصاحبهاي گفته بود هروقت مي خواهد ببيند فقرا چگونه زندگي مي كنند به تماشاي فيلمهاي ايراني ميرود. فيلم ايراني به زندگي قبايل و عشاير كه استعارهاي است مبني بر موقتي بودن زندگي در اين جهان خاكي اهميت ميدهد. به تصوير كشيدن زيبائيهاي طبيعت يكي از جنبه هاي درخشان فيلمهاي ايراني است. سرنوشت آدمي و آزادياش را مي توان در روبان قرمز در نقطهاي كه ميدان مين است به وضوح ديد. و در يك صحنه جواني عمداً و يا بهتر بگويم آگاهانه و هوشيارانه پا به ميدان مين گذاشته و كشته ميشود. مسئلهاي كه براي غربيان قابل درك و باور نيست. باران پيام عشق را مي رساند كه اگر مي خواهي دوست داشته باشي بايد از خود بگذري بنابراين جوان فيلم باران بتدريج از خود مي گذرد و خود را فداي عشق دخترك جوان مي كند. اول از پول خود مي گذرد و سپس از شناسنامه كه تنها سند هويت اوست ميگذرد؛ بدون اين مدرك او وجود خارجي در اين جهان ندارد. و سپس خصلتهاي ناپسند خود را كنار مي گذارد. درواقع بسان يك عارف مراحلي را براي تزكيه نفس و رسيدن به محبوب خود طي مي كند. فيلم ايراني در يك كلام شعر، عشق و هنر است كه بر قله سينماي جهان ايستاده است. متشكرم.»
آقاي ميلنكوويچ نوازنده و رهبر گروه خزريها در ارتباط با وجه تشابه موسيقي ايراني و صربي سخنان كوتاهي بهمراه نواختن تار و ساز ايراد كرد. او گفت:«هنر موسيقي ايراني با قدمت فراواني كه دارد تاثيرات چشمگيري نه تنها بر موسيقي آسيايي بويژه موسيقي هندي داشته است. ما شاهد حضور عناصر موسيقي ايراني در موسيقي بالكاني بويژه موسيقي منطقه يوگسلاوي سابق هستيم. البته ايرانيان سابقه ديرينهاي در ساختن ابزار موسيقي داشتهاند. اكثر اين ابزار از جنس چوب و چرم بودهاست و در آنها از تار اسب بجاي سيم استفاده مي كردهاند. البته موسيقي ايراني را مي توان به دو بخش آكادميك و غيرآكادميك تقسيم كرد. موسيقي غيرآكادميك در بخشهاي روستايي و غيرشهري نواخته ميشده است و حالت سنتي خود را تا به امروز حفظ كرده است. موسيقي ايراني با روح و عشق ادغام شده است.متاسفانه وضعيت صنعت موسيقي طوري است كه به سختي مي توان موسيقي باارزش و مفيد را از موسيقي مضر تفكيك كرد. درواقع نوعي از موسيقي فاقد هر گونه ارزشي است و مفهوم واقعي خود را از دست داده است. موسيقي موردنظر ما در قرن بيستم ملودي و هارمونيك خود را از دست داده است و تنها ريتم آن باقي است. ليكن موسيقي سنتي ايران كه طي سالهاي اخير شاهد اجراي زندة آن در بلگراد بودهايم خوشبختانه هنوز دچار صنعتزدگي نشده است و توانسته است سنت و اصالت خود را حفظ كند. موسيقي صربي نيز در بخش سنتي خود موفق به حفظ اصالت خود در مقابل تهاجم صنعتي شدن موسيقي شده است. منتها بزرگترين وجه تشابه موسيقي ايراني و صربي در مقامات است؛ بعبارت ديگر موسيقي مقامي هم در ايران و هم در صربستان وجود دارد. موسيقي سنتي و محلي بخش جنوبي بالكان و صربستان بر پايه موسيقي مقامي استوار شده است. البته اشتباه بزرگي كه در رسانهها و برخي محافل در ارتباط با موسيقي مقامي مرتكب مي شوند اين است كه آن را موسيقي اسلامي مي نامند در حاليكه اينطور نيست. زيرا موسيقي مقامي پيش از ظهور اسلام نيز وجود داشته است. براي نمونه اين نوع موسيقي پيش از اسلام در هند وجود داشته است. موسيقي مقامي در اروپا و بسياري از نقاط جهان وجود دارد و به عنوان يك سيستم موسيقي پذيرفته شده است. موسيقي سنتي از دير زمان در شرق جنبه نيايش داشته است براي نمونه فرقههاي صوفيه آلات موسيقي مخصوص به خود را دارند كه به هنگام نيايشهاي عرفاني خود با نواختن آنها به عروج روح به عالم معنا كمك ميگيرند. با توجه به وجود تشابهات قابل توجه فرهنگي و هنري ايران و صربستان كه تاكنون طي همايشها و مقالات تحقيقي نشان داده شده است، موسيقي سنتي ما بويژه در بخش جنوبي صربستان و منطقه كوزوو تشابه زيادي به موسيقي ايراني دارد. البته من در اين برنامه چند قطعه از موسيقي مناطق مختلف صربستان خواهم نواخت و با توجه به حضور نوازندگان ايراني طي سالهاي گذشته در بلگراد شنونده عام براحتي ميتواند به تشابه ملودي و شنونده خاص به تشابه مقامات آن پي ببرد. اميدوارم توانسته باشم از اين طريق بخش كوچكي از اين تشابهات را بيان كنم.»
پنج اكتبرآخرين انقلاب در اروپا
دهة هشتاد سدة گذشته مصادف بود با فروپاشي نظامهاي كمونيستي در اروپا و افزايش موج ضد كمونيستي مردم كه از برلين تا صوفيا را در برميگرفت. پس از آن در اندك زماني رنگ «سرخ» به جز صربستان از نقشة اروپا محو شد و ملت صربستان يك دهة ديگر در انتظار انقلاب دمكراتيك خود بسر برد.
نبويشا چوويچ:اسلوبودان ميلوشويچ با فريب و نيرنگ توانست مدت قابل توجهي حكومت كند. او به ظاهر براي حل مشكلات اقتصادي و حفظ ارزشهاي ناسيوناليستي در صربستان و جمهوري فدرال يوگسلاوي به قدرت رسيده بود اما پس از مدتي با به كنترل درآوردن مراكزي مانند نيروي انتظامي و نظام مالي مافيايي و همچنين ناامن كردن اوضاع براي دگرانديشان توانست مقاصد خود را پيش ببرد. البته جايگاه مهم رسانهها را كه در خدمت حكومت ميلوشويچ بودند نبايد فراموش كرد. رسانهها قويترين مراكز قدرت جهاني و برندهترين سلاح در زمانة كنوني هستند. اين دليل طولاني شدن حكومت ميلوشويچ در صربستان بوده است.
اعمال خشونت از سوي نيروهاي امنيتي وحشتناك بود. (تصوير برخورد پليس با يكي از تظاهركنندگان در 18 ژوئن 1999) رژيم ميلوشويچ اوايل سال 2000 ميلادي خود را به عنوان يك نظام قدرتمند بروز ميدهد و بودجه عظيمي را به تجهيز نيروهاي امنيتي اختصاص ميدهد. وزارت كشور به چهارمين واردكننده تبديل ميشود و نيروي پليس به «گارد شخصي» ميلوشويچ مبدل ميگردد.
فرمانده گارد ويژه: اين واحد آماده انجام هر نوع ماموريتي است و افراد آن به قدري است كه بتواند هر نوع مشكلي را فوراً حل كند. مطمئن باشيد ماموريتي نيست كه اين واحد قادر به انجام آن نباشد.
سال 2000 ميلادي زماني كه حكومت احساس قدرت كامل ميكرد و اپوزيسيون كاملاً تضعيف شده بود، رژيم ميلوشويچ سقوط كرد. اواخر ژوئن جنبش احياي صربستان بزرگترين حزبي بود كه از اپوزيسيون جدا شد.
ژنرال مومچيلو پريشيچ: با ووك دراشكوويچ رهبر جنبش احياي صربستان درگير شديم. ووك از شركت در انتخابات استقبال نمود اما مشروط به اينكه او محور اصلي و نامزد انتخاباتي اپوزيسيون براي رياست جمهوري يوگسلاوي باشد. او همچنين مصر بود كه نتايج انتخابات محلي سال 1996 را برسميت بشناسيم و در انتخابات مجلس شركت نكنيم. يقيناً اين شرايط غيرقابل قبول بود و ما آن را رد كرديم. نتايج انتخابات نيز نشان داد كه نظر ووك قابل قبول نبود. خوشبختانه ووك در ارتباط با انقلاب 5 اكتبر واكنشي نشان نداد زيرا در غير اينصورت قيام نميتوانست خودجوش و با اين عظمت و شكوه باشد.
رهبران 18 حزب مخالف پس از جدا شدن ووك دراشكوويچ از آنها با هم متحد ميشوند و اپوزيسيون دمكراتيك صربستان موسوم به «دوس» را تشكيل ميدهند. آنها تصميم به شركت در انتخابات سراسري و محلي ميگيرند. اما اسلوبودان ميلوشويچ به يكباره تصميم ميگيرد قانون اساسي را تغيير دهد و انتخابات رياست جمهوري در سطح فدرال را پيش از موعد مقرر برگزار كند. هرچند به پايان دوره رياست وي يكسال ديگر مانده بود.
زوران جينجيچ: استراتژي ميلوشويچ اين بود كه نوامبر سال آينده انتخابات رياست جمهوري در آمريكا برگزار ميشود و بهتر است يوگسلاوي پيش از آمريكا برخوردار از رئيس جمهوري شود كه دوره آن چهارساله است و كسي قادر به بركناري وي نخواهد بود مگر از طريق كودتا؛ چون او از هيچ راه قانوني قابل بركناري نميبود. بنابراين او ميتوانست پيشاپيش به رئيس جمهور آمريكا هشدار دهد كه شما نيرو در بوسني و كوزوو داريد و من مي توانم برايتان مشكل آفرين باشم. شما كاري به حكومت من نداشته باشيد من هم كاري به كار شما نخواهم داشت. ممكن بود در نظام حكومتي آمريكا گوش شنوايي براي اين منطق يافت شود. البته اين ايده امري غيرمنطقي نبود، زيرا پس از ده سال بحران ديگر كسي حاضر نبود به مسايل اين منطقه و ديكتاتوري وي بپردازد. تنها چيزي كه غيرمنطقي بنظر ميرسيد اميد ما به پيروزي بود.
با اعلام برگزاري انتخابات رياست جمهوري يوگسلاوي ضربهايكاري بر اپوزيسيون دمكراتيك صربستان وارد شد، ميلوشويچ به پيروزي خود كاملاً يقين داشت و اپوزيسيون در جستجوي تاكتيك جديد و كانديداي انتخاباتي خود بود.
زوران جينجيچ: تبليغات انتخاباتي ما خوب پيش ميرفت. سياست انتخاباتي ما همچون بيان داستان براي كودكان بود. از وابستگان و هواداران رژيم سوال ميكرديم:«آيا دوست داريد صربستان وارد جهان شود يا مي خواهيد فرزندان شما به خارج بروند؟» اگر فرزندانتان به خارج بروند، چه كسي از شما عيادت خواهد كرد؟ چه كسي در مراسم خاكسپاري شما شركت خواهد كرد؟ آيا هزينه مكالمه با فرزندانتان در خارج از كشور را خواهيد داشت؟ تازه اگر فرزندانتان يا نوههاي شما پس از سه چهار سال مايل به صحبت با شما باشند! اين درواقع سياست انتخاباتي ما در گفتگو با تك تك افرادي بود كه سوسياليست و وفادار به حكومت بودند. درواقع از آنها سوال ميشد:«آيا زندگي و وضعيت كشور با تداوم حكومت ميلوشويچ براي شما بهتر خواهد بود يا بركناري او؟» اين ديگر مهم نبود طرف مقابل نظامي است، صاحب منصب يا بيكار است؛ زيرا ما همه سرنوشت مشتركي داشتيم. ما همه در كشتياي بوديم كه يا بايد تماممان نجات پيدا ميكرديم و يا همگي باهم غرق ميشديم. بنابراين، ويسلاو كوشتونيتسا به عنوان نامزد انتخاباتي اپوزيسيون با پيام خاص خود مبني بر اينكه «مردم خواهان تغيير خانواده خود هستيد يا ميلوشويچ؟» شروع به فعاليت كرد.
ويسلاو كوشتونيتسا: بله در آن شرايط دشوار نامزدي انتخابات از سوي اپوزيسيون را پذيرفتم. اين تصميم مشكلي بود، زيرا يكي دو ساعت پيش از نشست سران اپوزيسيون دمكراتيك صربستان اتخاذ شد.
كوشتونيتسا رهبر حزب كوچكي به نام «حزب دمكراتيك صربستان» بود كه به برخورداري از مواضع ناسيوناليستي قوي شهرت داشت. كوشتونيتسا نيازمند يك سازماندهي قوي بود. هنگامي كه مجموعه احزاب «دوس» و شخصيتهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي به حمايت از او پرداختند شهرت كوشتونيتسا به يكباره افزايش فوقالعادهاي يافت.
برانيسلو لچيچ: ما متوجه شديم كه بايد از متافيزيك كمك بگيريم. دوشان تارابيچ متني را به اين صورت تهيه كرد«در كتاب پيشگويي آينده، چاپ اول صفحه 46 آمده است: مردي در اواخر سپتامبر سال 2000ميلادي ظهور خواهد كرد كه نامش با زادگاهش يكي است. وقتي من اولين چاپ كتاب را بيست سال پيش مطالعه كردم، تصورش را نمي كردم كه چنين اتفاقي بيافتد. من نميدانستم كوشتونيتسا از منطقه «كوشتونيچ» است.» در متن موردنظر آمده بود «اين مرد ملت صرب را به سوي قرن بيست و يكم راهبري خواهد كرد و در مقايسه با زمان بين دو جنگ جهاني اول و دوم از اوضاع بهتري برخوردار خواهيم شد.» من اين چند سطر را ضميمه مطلب فوق كردم:«هركس دست بر او بلند كند، دستش خشك ميشود، و شجره خانوادهاش ريشهكن مي شود و دام و زمينش نيست و نابود خواهد شد.» دوست داشتيم واكنش مردم را نسبت به متن تهيه شده ببينيم. بويژه نزد سالمندان كه دورههاي مختلفي را پشت سر گذاشتهاند و زماني از حاميان حزب كمونيست بودهاند. آنها وقتي متن را مطالعه ميكردند، شوكه ميشدند. با چشمان و دهان باز طوري بيحركت ميايستادند كه گويي برق آنها را گرفته است.
روستاي كرمنا، خانه تارابيچ؛ پيرمرد يووا:آقاي رئيس جمهور خوش آمديد. شما از ميان مردم برخاستهايد. ميلوشويچ تبليغات انتخاباتي خود را بر دو محور استوار نمود. نخست:«بازسازي كشور پس از بمباران نيروهاي ناتو» و محور دوم «تقسيم مردم به دو جناح «وطندوست» و «خائن».
ژنرال نبويشا پاوكوويچ:ارتش در زمان برگزاري انتخابات وظايفي را تقبل نمود كه هيچگونه ارتباطي با انتخابات نداشت. تمام واحدهاي ارتش، براي نمونه لشكر يكم در مرز كرواسي و بوسني مستقر گرديد و لشكر سوم در مجاور كوزوو استقرار يافت. اطلاعاتي دريافت شده بود كه خبر از احتمال نفوذ و ورود برخي گروهها به كشور را ميداد و حتي برخي سازمانهاي ضداطلاعاتي خارجي اين خبر را اعلام كرده بودند.
ليبودراگ استويادينوويچ: فكر مي كنم برنامه سران نظامي براي پنجم اكتبر در سخنان ژنرال پاوكوويچ كه در معرفي كتابش روز 15 سپتامبر در پوژارواتس بيان شد چگونگي اوضاع را مشخص ميكند. آنها در مقابل جمعيت حاضر كه غالباً اعضاي احزاب سوسياليست و يول موسوم به جناح وطنپرست و خانم ميرا ماركوويچ همسر ميلوشويچ بودند، قرار داشتند. پاوكوويچ گفت روز 24 سپتامبر روزي است كه صربستان و يوگسلاوي بايد با مزدوران ناتو مقابله كند و از حكومت ميلوشويچ اين قهرمان يوگسلاوي دفاع نمايد.
ژنرال پاوكوويچ:در روز انتخابات ارتش وظيفه داشت از بروز هرگونه تحريكي در مرزهاي كشور جلوگيري كند و همزمان به وظيفه مدني خود مبني بر حفاظت از انتخابات عمل نمايد.
در پايان تبليغات انتخاباتي در كوزوسكا ميتروويتسا به وويسلاو كوشتونيتسا حمله ميشود.
كوشتونيتسا: كسي كه قول داد شرافت و اعتبار معنوي و ملي را به صربستان بازخواهد گرداند حالا بيايد در مقابل مردم بايستد و به چشمانشان نگاه كند. خدا شما را خواهد بخشيد اما او را نخواهد بخشيد.
راديو و تلويزيون دولتي از اين حادثه به گونهاي گزارش ميدهند كه گويا قيامي مردمي عليه مزدوران ناتو بوده است.
راديو و تلويزيون صربستان: حادثهاي كه امروز براي وويسلاو كوشتونيتسا نامزد انتخاباتي به اصطلاح اپوزيسيون دمكراتيك صربستان در كوزووسكا ميتروويتسا اتفاق افتاد به خوبي نشان داد كه نظر مردم صربستان نسبت به او چگونه است. كوشتونيتسا تحت حمايت شديد نيروهاي حافظ صلح در كوزوو قرار داشت. آنها نهايتاً مجبور شدند او را از دست مردم صرب نجات دهند. البته اين حمايت شگفت انگيز نيست وقتي ارباب كوشتونيتسا و هاشم تاچي واحد است.
برانيسلاو لچيچ: هنگامي كه ميتينگي دربارة چگونگي ايجاد تحول در جامعه برگزار كرديم دو صف در سمت چپ و راست ما ايجاد شده بود. بين آنها افرادي از سوي رژيم آرد و روغن توزيع ميكردند. ما درباره شجاعت، شهامت و عدالت سخن ميگفتيم و اينكه بايد آزاد و رها شويم و مردم در صفها به طرز عجيبي به ما نگاه ميكردند. من از ناآگاهي مردم تأسف ميخوردم. شروع به توزيع اعلاميهها در بين آنها كردم. خانمي با چترش بر اعلاميهها كه در دست من بود زد و آنها را بر زمين ريخت و خطاب به من گفت«تو شايسته زندگي كردن در اين سرزمين نيستي» گفتم من اهل اين سرزمينم، متولد شاباتس هستم. او گفت«نه آمريكا كشور تو است». گفتم زمين گرد است يك طرف ما هستيم و طرف ديگر آمريكاست. او با خشم و تنفر به من نگاه كرد و كنار رفت. البته تنفري كه در چشمان او ديدم همان چيزي بود كه از راديو و تلويزيون صربستان به مردم تزريق ميشد.
نظرسنجيها نشان داد كه اعتبار سياسي ميلوشويچ در ماههاي اخير كاهش و شهرت كوشتونيتسا افزايش چشمگيري يافته است. اينك اپوزيسيون بايد تدابيري اتخاذ ميكرد كه مانع سرقت آراء از سوي سوسياليتها شود.
زوران شامي: به نظر من بيش از يكصدتا دويست هزار راي توسط رژيم ميلوشويچ جابجا شد و از سوي ديگر آرايي را در كوزوو اعلام نمودند كه اصلاً صندوق رايي در آنجا وجود نداشت و در پايان رژيم مجبور شد به آن اعتراف كند. هدف ما نظارت دقيق بر صندوقهاي راي بود.
ژيكا آنجلكوويچ: حدود چهارماه و نيم خود را آماده نظارت بر امر انتخابات كرديم. سه فاكتور در موفقيت انتخابات براي ما مهم بود:ستاد انتخاباتي، يكپارچگي اپوزيسيون و پوشش كليه شعبههاي رايگيري. زيرا عدم يكپارچگي گروههاي اپوزيسيون قبل از سال 2000 ميلادي موجب شكست آنها و بهرهبرداريهاي سياسي توسط رژيم شد. در ارتباط با پوشش و نظارت بر صندوقهاي راي، اپوزيسيون تا سال 2000 ميلادي نتوانست بر تمام محلهاي رايگيري نظارت داشته باشد و ما بيش از 30 درصد از شعبههاي رايگيري را نميتوانستيم پوشش دهيم و رژيم آراء مذكور را به نفع خود محاسبه ميكرد. ما در سال 2000 ميلادي تصميم گرفتيم با يك برنامهريزي دقيق 9000 شعبة اخذ رأي را زيرنظر خود قرار دهبم. در اين راستا نيازمند 18000 ناظر بوديم كه ميبايستي آنها را در باره تكنيك نظارت بر انتخابات آموزش ميداديم. تيمهاي آموزش دهنده انتخاب شد و هر تيم بايد 15 نفر ناظر را آموزش ميداد كه چگونه بر امر انتخابات نظارت كنند. البته هر منطقه در صربستان داراي پايگاه جمعآوري اطلاعات اوليه از حوزه انتخاباتي خود بود كه آن را به مركز اصلي در بلگراد اعلام ميكردند و در هر منطقه نيز زير مجموعههاي مختلفي وجود داشت. ما همچنين براي مقابله با حمله احتمالي نيروي ضد اطلاعات رژيم به پايگاههاي انتخابات و يا قطع تلفن، به ناظرين و بازرسان شمارههايي را داديم كه به محض بسته شدن حوزهها نتايج را اعلام كنند. همه اطلاعات دريافت شده مربوط به انتخابات در رستوران «ليون» در بلگراد به صورت مخفيانه نگهداري ميشد.
گوران وسيچ: مشكل اصلي ربودن آراي مردم در مونتهنگرو و كوزوو به نفع رژيم بود. مومير بولاتوويچ رئيس جمهور مونته نگرو اصرار داشت صدهزار برگه راي ديگر به مونتهنگرو انتقال داده شود. اما جناح مخالف وي به رهبري پردراگ بولاتوويچ مخالف اين امر بود. هدف ما اين بود كه ميلوشويچ همان مقدار راي كه برايش در مونتهنگرو در صندوق انداخته شده بود را داشته است.
ميتينگ پاياني اپوزيسيون در مقابل پارلمان فدرال برگزار شد و سياستمداران در اين ميتينگ در رده دوم قرار داشتند. اپوزيسيون ميخواست نشان دهد كه مردم پشتوانه واقعي سياستمداران هستند.(سرود ملي…)
ميودراگ پتروويچ: بامداد روز يكشنبه 24 سپتامبر وقتي از خواب برميخيزيم هر يك از ما كليدي در دست خواهد داشت، وقتي به حوزه انتخاباتي رفتيم با قلم دور نام «دوس» – اپوزيسيون دمكراتيك صربستان- دكتر وويسلاو كوشتونيتسا دايره خواهيم كشيد. اين كار دروازه صربستان جديد را به روي ما باز خواهد كرد.
ميلوشويچ برخلاف اپوزيسيون و به خاطر بيم از مردم و سوءقصد، ميتينگ خود را در يك سالن بسته ورزشي در بلگراد برگزار كرد. مردم براي شركت در اين ميتينگ بازرسي كامل شده بودند و حتي مجبور شده بودند كفشهايشان را نيز درآورند.
اسلوبودان ميلوشويچ: تنها يك كشور آزاد و يك ملت آزاديخواه مي تواند دورهاي بحراني همراه با تهاجمات را پشت سر بگذارد. تهاجم رسانهاي عليه ما در سال 1991 ميلادي و تحريمهاي اقتصادي در سال 1993 ميلادي شروع شد. در اين مدت تهاجمات رواني و فشارهاي سياسي نيز روز به روز افزايش يافت و اينك پيش از انتخابات به اوج خود رسيده است…
انتحابات روز يكشنبه 24 سپتامبر با آرامش كامل و بدون هرگونه تحريكي برگزار شد. نمايندگان كليه احزاب سياسي اسناد حوزههاي انتخاباتي را امضاء كردند. در مدت روز انتظار ميرفت اتفاقي بيافتد، اما چنين چيزي بوقوع نپيوست.
زوران جينجيچ: فكر نميكردم بدون ايجاد مشكل اجازه بدهند حوزههاي انتخاباتي كار خود را شروع كنند. باور نميكردم در برگزاري انتخابات وقفهاي ايجاد نشود و اتفاقي نيافتد و ترديد داشتم كه اعضاي شوراي انتخاباتي رژيم اسناد مربوطه را امضاء كنند. اين امر باورنكردني بود. در واقع مسايل آن روز بيانگر فروپاشي نظام حكومتي بود، حكومتي كه هيچگونه كنترل و نظارتي بر اوضاع نداشت. ما نظارت بيشتري بر سيستم داشتيم منظورم نظارت از لحاظ لژستيكي و تحليل و تجزيه مسايل و پيشبيني اوضاع است. ساعت هشت شامگاه پس از آن كه حوزههاي انتخاباتي به كارشان پايان دادند و نتايج به تدريج به دست ما رسيد، اسناد امضا شد و ما با اطلاع از نتايج بدست آمده مطمئن شديم كه فاتحه رژيم خوانده شده است.
اپوزيسيون در ميدانهاي بزرگ شهر دست به برگزاري ميتينگ ميزند تا بدين صورت براي تأييد انتخابات بر كمسيون عالي فشار آورد. از سوي ديگر، سوسياليستها نيز گردهمآييهاي مشابهي برگزار كردند. اما اعلام نتايج به سرعت محفل گرمشان را سرد كرد.
شيانوويچ: كوزوو، روستاي اسوينار؛ اسلوبودان ميلوشويچ 154 راي، توميسلاو نيكوليچ 10 راي و وويسلاو كوشتونيتسا 9 راي كسب كردهاند.
ماركوويچ: در روستاي «اسوينار» كوزوو از 179 راي، 154 راي به اسلوبودان ميلوشويچ، و 10 راي به توميسلاو نيكوليچ داده شد و كوشتونيتسا در اينجا نيز هيچ رايي كسب نكرد!
گوران اسويلانوويچ: اطلاعات زيادي دريافت مي شد كه رژيم بايستي به شكست خود در انتخابات اعتراف كند و يا ممكن است نتيجة نهايي را برسميت نشناسد. خبرهاي ضدونقيضي ميرسيد. نماينده سوسياليستها گفته بود در روستاي «اسوينار» بيشترين آراء را بدست آوردهاند.
زوران شامي: ماركوويچ صبح 25 سپتامبر اعلام كرد اسلوبودان ميلوشويچ با كسب 53 درصد آراء به پيروزي رسيده است و وويسلاو كوشتونيتسا تنها 36 درصد آراء را به خود اختصاص داده است. ديدند مقداري زيادهروي كردهاند و بايد كار ديگري كرد. لذا خانم زوريتسا گايويچ ظهر 25 سپتامبر اعلام كرد ميلوشويچ در دور اول پيروز شده است اما به احتمال زياد فاقد 50 درصد آراء لازم است. وقتي من به آقاي كوشتونيتسا اعلام كردم در دور اول انتخابات پيروز شده است او مقداري هيجانزده شد. تقريباً 15 دقيقهاي وقت لازم بود كه بتواند بر خود تسلط پيدا كند تا بتوانيم در مقابل خبرنگاران ظاهر شويم.البته ما بر اساس 55 درصد آراء شمارش شده مطمئن بوديم كه كوشتونيتسا پيروز است.
برانيسلاو ايوكوويچ: نتايج رسمي انتخابات نشان ميداد كه كوشتونيتسا و ميلوشويچ چند درصد از آراء را به خود اختصاص دادهاند. ميلوشويچ مردد بود كه در دور دوم شركت كند. زيرا ميزان رأي او 10 درصد كمتر از كوشتونيتسا بود. پس از اعلام راي دادگاه قانون اساسي فدرال مبني بر اينكه شمار شهروندان واجد شرايط 7 ميليون و يكصد هزار نبوده بلكه 6 ميليون و نهصد هزار نفر بوده است، نزديك به دويست هزار راي مردم كوزوو از فهرست حذف گرديد، آنگاه رسماً اعلام شد كه رئيس جمهور يوگسلاوي 24/50 درصد راي آورده است. رهبران «دوس» ادعا كردند كه در انتخابات تقلب شده است و شروع به تبليغات گسترده مبني بر كسب 58 درصد از كل آراء را كردند. آنها ميگفتند اعضاي كمسيون انتخابات بايد تحت پيگرد قانوني قرار بگيرند. و به اين ترتيب زمينه براي پنجم اكتبر مهيا گرديد.
اپوزيسيون دمكراتيك صربستان براي نخستين بار موفق به پيروزي در انتخابات شد. همه منتظر واكنش ميلوشويچ بودند، پاسخ وي فوري بود. «كمسيون اصلي تصميم به لغو انتخابات گرفتهاست.»
سينيشا نيكوليچ: ما چهار نفر اعضاي كمسيون انتخاباتي از سوي اپوزيسيون دمكراتيك صربستان بوديم كه بايد از انجام هر گونه تقلب در نتايج انتخابات در سالن پارلمان فدرال جلوگيري ميكرديم. ما فكر ميكرديم ميتوانيم مانع هر نوع سوءاستفاده شويم. بعد از ساعت 10 شب آراء سربازان، زندانيان و نيروهاي انتظامي به اينجا رسيد و ما شروع به شمارش آراء كرديم. رئيس كمسيون پس از مدتي اعلام كرد به دليل ديروقت بودن و خستگي اعضا كار شمارش را متوقف و دنباله كار را روز بعد پيخواهيم گرفت. ما شديداً مخالفت كرديم زيرا مي دانستيم اگر سالن را ترك كنيم هيچگونه تضميني وجود نخواهد داشت كه تقلبي صورت نگيرد. نمايندگان احزاب سوسياليست و يول وقتي با مخالفت ما روبرو شدند مامورين امنيتي پارلمان فدرال را خبر كردند و ما را با زور از سالن بيرون كردند. آراء در اين سالن باقي ماند و ما تا به امروز هيچگاه نتوانستيم بدانيم كه سربازان و ديگران به چه كسي راي داده بودند.
ژنرال بوشكو بوخا: من به عنوان فرمانده نيروهاي انتظامي مشاهده ميكردم كه اكثريت مطلق نيروها مثل قبل فكر نميكنند و مشخص بود كه آنها به آقاي كوشتونيتسا راي خواهند داد.
سينيشا نيكوليچ: هنگامي كه ما را از سالن شمارش آراء بيرون كردند من و ساير دوستان مدت چهار روز روي اين نيمكت در راهروي پارلمان فدرال بسر برديم. اصرار داشتيم بدانيم كه كمسيون انتخاباتي چه ميكند و سرنوشت آراء مردم چه خواهد شد.
رادومير ميليچ كارگر در پارلمان فدرال: پس از بسته شدن حوزههاي انتخاباتي نزديك به 300 كيسه حاوي برگه راي به پارلمان رسيد كه من با كمك چند نفر ديگر آنها را به اين محوطه انتقال داديم و تا آنجا كه من ميدانم اين كيسهها هيچگاه باز نشد و آراء آنها شمارش نگرديد. اين كيسهها را در جريان ناآراميهاي پنجم اكتبر به آتش كشيدند.
سينيشا نيكوليچ: هرگاه از اين در وارد ميشديم تا از آنها درباره شمارش آراء بپرسيم در يكي از دفاتر مخفي ميشدند و از رويارويي با ما فرار ميكردند.
وويسلاو كوشتونيتسا: يكبار ديگر نشان دادند كه تسليم راي و اراده مردم نيستند و بار ديگر مي خواهند آراء مردم را به نفع خود جعل كنند. آنها در ارتباط با برگزاري دور دوم انتخابات مي خواهند با ما دادوستد كنند اما ما از اينجا به آنها پيام ميدهيم كه دور دومي در كار نيست.
وويسلاو كوشتونيتسا: وقتي بازي سياسي در ارتباط با نتايج انتخابات شروع شد فشارهاي زيادي از داخل و خارج بر ما وارد گرديد كه وارد دور دوم انتخابات شويم. من فكر ميكنم اگر چنين اشتباهي را مرتكب ميشديم ما نيز راي و اراده مردم را محترم نشمرده بوديم. لذا گفتيم نه ! دور دومي در كار نيست. زيرا سوسياليستهاي ميلوشويچ در دور اول انتخابات شكست خورده بودند و ما بايد تا آخر به راي مردم احترام ميگذاشتيم. بعداً هم ثابت شد كه بر حق بودهايم و اين راهي بود كه ما را از بيست و چهارم سپتامبر به پنجم اكتبر رهنمون شد.
سينيشا نيكوليچ: بايد بعد از بسته شدن حوزههاي انتخاباتي نتيجة آراء مردم از طريق پست الكترونيكي به اين اتاق ميرسيد. ما خواستيم وارد شويم و ببينيم وضعيت چطور است ليكن دو پليس مسلح مانع ورود ما شدند و گفتند تنها رئيس كمسيون انتخاباتي مي تواند وارد اتاق شود يا كسي كه از او مجوز داشته باشد. البته ما هيچگاه نتوانستيم چنين مجوزي را از او دريافت كنيم. بنابراين هر اتفاقي كه در اين اتاق بوقوع پيوست براي اعضاي كمسيون اپوزيسيون ناشناخته باقي ماند.
زوران جينجيچ: اين سناريو كه دور دوم برگزار شود و ميلوشويچ در دور دوم با تقلب در آراء به پيروزي برسد براي ما خندهدار بود. زيرا ما خود را براي اين سناريو آماده كرده بوديم. تنها شانسي كه او داشت اين بود كه در روز انتخابات رسوايي به بار بياورد. به اين صورت كه در آن روز انتخابات برگزار نشود و يا اينكه برگزار شود ولي برگههاي راي بيشتري در صندوقها بريزند و به اين ترتيب انتخابات را به دليل وجود آراء بيشتر منحل كنند. ما خودمان را براي اين سناريو نيز آماده كرده بوديم كه اگر چنين اتفاقي بيافتد سه شهر بزرگ بلگراد، نوويساد و نيش را به صورت مثلث مقاومت درآوريم و با اعتراض و تظاهرات به مقابله برخيزيم تا به پنجم اكتبر برسيم.
انتخابات 24 سپتامبر سال 2000 ميلادي دو نتيجه داشت. اپوزيسيون پيروزي دكتر وويسلاو كوشتونيتسا را جشن گرفت و كمسيون انتخاباتي بخشي از انتخابات را غيرقانوني اعلام كرد و بر دور دوم انتخابات پافشاري نمود. تصور ميشود همين تصميم بود كه ناقوس پايان حكومت ميلوشويچ را به صدا درآورد و تشنج سياسي را در كشور افزايش داد
شبي طولانيتر از نيم قرن
ولادان باتيچ: همه ميدانستند چه كسي پيروز شده است، امّا رژيم نميخواست اين را بپذيرد. كاسه صبر مردم لبريز شده بود و ملت ديگر نمي توانست اين وضع را تحمل كند.
گوران اسويلانوويچ: نشستهاي متعددي داشتيم كه چه سياستي بايد اتخاذ كنيم. من پيشنهاد كردم در مخالفت با برگزاري دور دوم مقاومت آرامي ترتيب بدهيم كه فوراً از سوي ساير افراد رد شد. آنها گفتند نزديك به سه سال است تظاهرات آرام برگزار ميكنيم و نتيجهاي نداده است تا ما چنين كاري كنيم آنها دور دوم را هم برگزار مي كنند.
نبويشا چوويچ: صبر و طاقت مردم اين كشور ديگر به پايان رسيده بود.
زوران جينجيچ: نقش اصلي را مردم ايفا نمودند كساني كه آماده ازخودگذشتگي بودند تا رژيم را تغيير دهند.
برخي از مقاومتكنندگان براي ايجاد تغيير حاضر به دنبال كردن راهحلهاي افراطي بودند.
ماكي(نقاش): من حاضر بودم ميلوشويچ را به عنوان شيطان به هر نحو ممكن از صفحة تاريخ صربستان محو كنم. او براي من پليدي مطلق بود و انسانها به هر قيمتي بايستي جلويش را ميگرفتند. من تصميم گرفتم و آمادگي داشتم كه اين ايده را عملي كنم ولي ديگران مانع شدند. من ميگفتم اگر نيروي امنيتي كه سمبل رژيم ميلوشويچ است ما را سالها مورد ضرب و شتم قرار ميدهد چرا ما چنين نكنيم.
حاكميت خود را آماده برگزاري دور دوم انتخابات ميكرد و اپوزيسيون گسترش اعتصاب عمومي، مسدود ساختن راههاي اصلي و برگزاري مجدد ميتينگها را در پيش گرفت. صربستان به استثناي بلگراد كاملاً فلج شده بود.
گوران اسويلانوويچ: تمام روز چيزي نخورده و كاملاً گرسنه بودم. فكر ميكردم در بين راه در قهوهخانه يا كافهاي چيزي خواهم خورد. رستورانهاي بين راه اعتصاب كرده بودند. به چند قهوهخانه كه رفتم هيچچيز نداشتند. تا اينكه به نزديكي هاي اوژيتسا رسيدم و وارد قهوه خانهاي شدم. بعد از سلام و عليك پرسيدم چه خبر است هيچكس كار نميكند. مرد جواني كه آنجا بود گفت مگر نميبينيد چه ميكنند؟ نگاهي به اطراف انداختم بجز من هيچكس نبود. بلند شدم و با شكم گرسنه قهوهخانه را ترك كردم. دانستم اعتصاب عمومي امري بسيار جدي است. حتي قهوهخانهها و كافهها اعتصاب كرده بودند كه براي من بسيار جالب بود.
اعتصاب معدنچيان «كلوبارا» در سلسله اعتصابات عمومي صربستان بسيار قابل توجه بود. اپوزيسيون براي اولين بار بود كه موفق به جلب حمايت معدنچيان ميگرديد.
نبويشا چوويچ: ما به قشر كارگر نياز داشتيم يعني قشري كه در ده سال اخير فاقد حمايتشان بوديم. معدنچيان نخبگان قشر كارگر بشمار ميآيند. با توجه به اينكه معدنچيان «كلوبارا» در سال 1992 با نيروي انتظامي درگير شده بودند، بررسي و تحقيق در اين مسأله لازم بنظر ميرسيد. معدنچيان وفاداري زيادي نشان دادند و مي توان از حركت آنها به عنوان «مبارزه كلوبارا» براي استقرار دمكراسي در وطن ياد كرد.
ژيكيتسا جورجويچ(معدنچي): در فضايي قرار داريم كه اعتصاب از آنجا شروع شد. ما در اينجا ميزبان نمايندگان رژيم سابق مانند ژنرال پاوكوويچ و سران اپوزيسيون مانند چوويچ، بوريس تاديچ و دو بار هم آقاي كوشتونيتسا بودهايم.
ميودراگ رانكوويچ(رئيس اعتصابكنندگان معدن كلوبارا): روز 29 سپتامبر ساعت 50/18 اعتصاب معدنچيان شروع شد. ما كارگران به اينجا رسيديم كه توسط رژيم در نتيجة انتخابات تقلب شده است.
سرهنگ بوشكو بوخا: چهارم اكتبر از وزارت كشور دستور غيرمنتظرهاي مبني بر اعزام چند واحد نيروي انتظامي به لازارواتس صادر شد تا كنترل معدن كلوبارا را بدست بگيرند زيرا بيم آن ميرفت گروهي وارد آنجا شوند و اقدام به خرابكاري كنند و در نتيجه برق بلگراد كاملاً قطع شود. جانشينم و يكي ديگر از فرماندهان نيروي انتظامي را به آنجا اعزام كردم. متوجه شديم كه اوضاع عادي نيست. زيرا آماده ساختن نيروي انتظامي با 10درصد تجهيزات بيشتر كه از ما درخواست شد به معناي درگيري با مردم و شليك به سوي آنان بود.
زوران آنووچيچ(معدنچي):من در فهرست شوراي اعتصابكنندگاني كه تحت پيگرد قانوني بودند قرار نداشتم. به نظر من اين حيله رژيم براي ايجاد تفرقه بين ما بود. آنها ميخواستند تعدادي كه در ليست دستگيري قرار ندارند مورد سوءظن همكارانشان قرار بگيرند.
سرهنگ بوشكو بوخا: وقتي ساعت يازده قبل از ظهر آقاي ايليچ معاون من و آقاي پانتيچ برگشتند مشخص بود كه ناراضي هستند. رنگشان پريده بود و عصباني بنظر ميرسيدند. آقاي ايليچ كارت خدمتش را بيرون آورد و گفت جناب رئيس من ديگر نميخواهم در اينجا كار كنم. من تعجب كردم زيرا من و او دو همكار و دوست بوديم كه هيچگونه اختلافي نداشتيم. از او پرسيدم مشكل چيست؟ در پاسخ گفت مايل نيست به سوي معدنچيان شليك كند. گفتم ميداني چه ميگويي؟ گفت بله آنجا كه بودم ديدم نيروي امنيتي زمينه را چنين فراهم ميكند كه معدنچيان سلاحهاي سبك و سنگين دارند و به سوي ما شليك خواهند كرد. وقتي از مسئولين نيروي انتظامي پرسيدم آيا ما هم بايد به سوي آنها شليك كنيم آنها گفتند آري. وي در ادامه به من گفت كه مدام صحبت از اين بود كه گروه معدنچيان بايد از بين بروند. ما با واحد خودمان بسوي لازارواتس حركت كرديم. وقتي نزديك معدن رسيديم ديدم شمار زيادي پليس با تجهزات كامل در آنجا تجمع كردهاند. بويژه نيروهاي واحد ويژه ضدتروريستي موسوم به «سايو» را ديدم. سايو معمولاً براي سخترين ماموريتها انتخاب ميشوند. متوجه شدم ماموريتي كه به ما داده شده است يك ماموريت عادي و ساده نيست. سران و فرماندهان نيروهاي تحت امر وزارت كشور نيز در آنجا به چشم ميخوردند و عجله داشتند فوري وارد عمل شويم و قبل از اينكه شيفت كاري آنها تمام شود مجتمع معدن را تصرف كنيم.
سرهنگ گوران رادوساوليويچ گوري: البته ژنرال استوانوويچ در لازارواتس با معدنچيان و واحد پليس در گفتگو بود.
سرهنگ بوشكو بوخا: من از فرمانده سايو پرسيدم نقش تو در اينجا چيست؟ او گفت من از تو پيروي ميكنم اگر لازم باشد كمك خواهيم كرد. من و او حركت كرديم و به در ورودي مجتمع معدن رسيديم.
ميودراگ رانكوويچ: روز يكشنبه ساعت 00/17 شمار زيادي پليس با بيست اتوبوس به نزديكي معدن آمدند. اصرار كردند كه با آنها وارد گفتگو و مذاكره شويم ما قبول نكرديم. گفتند كه بازرسانشان در بين معدنچيان هستند، ولي ما توجهي به اين مسأله نكرديم و نترسيديم. زيرا ميدانستيم گامي را كه برداشتهايم درست و به نفع فرزندانمان و صربستان است.
سرهنگ بوشكو بوخا: ما وقتي به در ورودي رسيديم دربانان را ديديم كه مقداري ترسيده بودند. سعي كردم با آنها ارتباط برقرار كنم و مقداري شوخي كنم تا ترسشان ريخته شود. چون نميدانستم چه فكر و نقشهاي در سر دارند. گفتم شما كارتان را انجام بدهيد ما هم راه خود را ادامه ميدهيم. پرسيدم آيا كسي داخل مجتمع هست؟ گفتند بله شماري از معدنچيان هستند ولي مجتمع نسبتاً خالي است. به همكارانم گفتم كليه ساختمانها را بازرسي كنند و به هر كس يا گروهي كه رسيدند با خواهش و تمنا بخواهند ساختمان را ترك كنند.
ميودراگ رانكوويچ: بوشكو بوخا با من تماس گرفت. من گفتم كه كي هستم ولي او خود را معرفي نكرد و فقط گفت كه فرماندة واحد پليس است و ميخواهد مجتمع را مجدداً به كار اندازيم. از ما خواست آن جا را ترك كنيم. من به بوخا گفتم بدانيد كه ما بر حق هستيم و بزرگترين پيروزي براي ما معدنچيان و شما نيروي انتظامي اين است كه كسي مجروح نشود و خون كسي بر زمين ريخته نشود. من با كارگران صحبت كردهبودم كه اگر نيروي انتظامي وارد مجتمع شد درگير نشوند و مجتمع را در اختيار آنها قرار دهند. من از بوخا خواهش كردم درصورتيكه برخي از كارگران مقاومت نشان دهند خشونت به خرج ندهند و فقط آنها را بازداشت كنند. بوخا از من خواست مجتمع را ترك كنيم. من گفتم چنين امري عملي نيست. ما مي توانيم در محوطهاي بست بنشينيم و مانع كار شما در راهاندازي مجتمع برقرساني نشويم. ما مطمئن بوديم كه آنها از عهده اين كار برنخواهندآمد. زيرا تنها ما با نحوه كار با ماشينها آشنا بوديم. يكبار ديگر از او خواهش كردم با كارگران درگير نشوند و بدون هيچ مشكلي وارد مجتمع شوند. خط تلفن قطع شد. ما خط مستقيم نداشتيم بلكه از طريق سانترال ارتباط برقرار ميكرديم و آنها كليه مكالمات ما را استراق سمع ميكردند. من بعداً از طريق دوستانم باخبر شدم كه مجتمع را در دست گرفتهاند و خوشبختانه هيچگونه درگيري بوجود نيامده است.
سرهنگ بوشكو بوخا: پس از گفتگو با نمايندگان اعتصابيون آنها گفتند بدون توجه به تدابير و اقداماتي كه پليس بايد اتخاذ كند آنها مجتمع را ترك نميكنند. از من پرسيدند كه مي خواهي با كارگران صحبت كني؟ من قبول كردم. ميكروفون را به من دادند و اينك من مي بايستي نقش يك پليس جدي را بازي ميكردم. كار سختي بود چون از يكسو بايد كاري را كه شروع كردهبوديم به پايان ميرساندم و از سوي ديگر مي دانستم كاري كه ميكنم كار درستي نيست زيرا ممكن است واكنش منفي داشته باشد. نميدانستم در بين اين دو هزار كارگر ممكن است كسي ديگران را تحريك كند يا اينكه به پليس سنگ پراني كنند. صحبتهايم را شروع كردم دو دوربين فيلمبرداري كه يكيشان كانال سه فرانسه بود در حال تهيه گزارش بودند و چند شبكه راديويي برنامه را بصورت زنده پخش ميكردند. گفتم كه من يك پليس حرفهاي هستم و با ماموريت خاصي به اينجا آمدهام و كارگران بايد اينجا را ترك كنند. هيچ راه ديگري وجود ندارد. پانزده دقيقه فرصت داريد فكر كنيد. درواقع اين من بودم كه پانزده دقيقه وقت لازم داشتم ببينم اوضاع و احوال چگونه است. زيرا به من اطلاع داده بودند كه گروه زيادي از ساكنين منطقه به حمايت از معدنچيان راهي معدن شدهاند. از سوي ديگر سران نيروي انتظامي عجله داشتند كه كار را تمام كنيم. منتها من ميخواستم هر چه بيشتر اين جريان طول بكشد و مردم زيادي در اطراف معدن جمع شوند تا بهانه منطقي براي عقب نشيني نيروي انتظامي و واحدم را از مجتمع داشته باشم.
ژيكيتسا جورجويچ(معدنچي): بوريس تاديچ اولين نماينده اپوزيسون بود كه به معدن آمد. او شنبه شب در مجتمع حضور يافت.
بوريس تاديچ: احساس ميكردم به دوراني كه جواني چپگرا بودم برگشتهام. چيزي كه نمي توانستم باور كنم اين بود كه پليس مانع ورود افراد به بخشي از معدن كه در سمت اوبرنوواتس بود، نميشد. نبويشا چوويچ را ديدم كه به دعوت معدنچيان به آنجا آمده بود. او مي خواست به اين سوي معدن بيايد كه من بودم و من ميخواستم به سمت مقابل بروم. گروهي از مأموران پليس اين دو منطقه را از همديگر جدا ميكردند. آنها اجازه نميدادند من و چوويچ جايمان را عوض كنيم. من درخواست كردم با فرمانده آنها صحبت كنم. فرمانده نيز نمي دانست چه بايد بكند.
سرهنگ بوشكو بوخا: از طريق بيسيم شنيدم كه شمار كثيري از مردم بسوي معدن ميآيند تا بر نيروهاي انتظامي كه معدن را محاصره كرده و اجازه ورود و خروج به كسي نميدادند، حمله كنند. البته اين واحدها تحت فرماندهي من نبودند و بنظر من كارشان بيهوده بود. چون با ايجاد كمربند پليسي و يا هل دادن مردم نميشد جلوي ورود آنها را به مجتمع گرفت.
لحظه به لحظه بر شمار مردم افزوده ميشد. مسئولين وزارت كشور در تماس با من از اوضاع پرسيدند من گفتم بر شمار مردم افزوده شده است و عملاً هيچ اقدامي نميشود كرد. آنها گفتند مجدداً تماس خواهند گرفت. مدت زيادي گذشت و خبري از مسئولين نشد. احتمالاً با وزير كشور نشستي داشتهاند ولي با من تماس نگرفتند.
گوران اسويلانوويچ: به ما اطلاع داده شد كه نيروي انتظامي به معدن اعزام شده و قرار است امشب به معدنچيان حمله كنند. ما تصميم گرفتيم هر شب دو تن از رهبران «دوس» دركنار معدنچيان باشند. من و ميلان پروتيچ آنجا تا صبح با معدنچيان بوديم. با كوشتونيتسا تماس گرفتم او هم گفت نزد معدنچيان ميآيد.
ويسلاو كوشتونيتسا: مايه خرسندي است چنين قشر عظيمي را ببيني و در كنارشان باشي. فكر مي كردم شمار ما در انتخابات زياد بود و به همين علت پيروز شديم و اينك بايد بيش از پيش از پيروزي دفاع كنيم.
ژيكيتسا جورجويچ: سيستم فشار بر معدنچيان عجيب و جالب بود. زيرا اول سازمان برق شروع به اعمال فشار كرد، سپس وزارت انرژي چنين كاري را دنبال كرد و در پايان نيروي انتظامي و ارتش. ولي ما همه اين فشارها را تحمل نموديم و به اين مسأله واقف بوديم كه بايد فشارها را تحمل كرد چون در غير اينصورت همه از بين ميرفتيم.
سرهنگ بوشكو بوخا: مطلب جالب اينكه آقاي استوانوويچ با من تماس گرفت و گفت آيا امن است من به آنجا بيايم؟ گفتم هيچگونه مشكلي نيست بيائيد. او و ژنرال ايليچ آمدند با همديگر بين معدنچيان قدم زديم. برخي از اينها چون من را شناخته بودند سلام ميدادند. وقتي من استوانوويچ و ايليچ را بدرقه كردم استوانوويچ گفت:«آفرين بوخا! چكار كردي اينجا هم مردم و هم معدنچيان و هم پرسنل پليس از تو راضي هستند. خوب شد اينها را از معدن بيرون نكرديد و الّا اوضاع خيلي وخيم ميشد. چون اگر اين كار را هم ميكرديم ساير معدنچيان از جاهاي ديگر گفته بودند كه حاضر نيستند به كلوبارا بيايند و به جاي همكاران خود كار كنند.»
زوران اتسوتانوويچ: ورود ژنرال پاوكوويچ رئيس ستاد مشترك ارتش تكميل كننده رويدادها در معدن بود. ساعت دو نيمه شب بود كه اطلاع دادند جيبهاي ارتشي وارد محوطه مجتمع ميشوند. باور نميكردم رژيم تا اين حد احمق باشد كه بازيكنان درجه اولش را وارد معركه كند. اين اشتباه بزرگي بود. وقتي من و ديگران پاوكوويچ را شناختيم باورمان نميشد. پاوكوويچ به اين سالن آمد و صحبتمان را شروع كرديم. پاوكوويچ به تصور اينكه ما سادهلوح هستيم گفت كه تصادفاً از اينجا عبور ميكرد و شنيده است كه اعتصابي در جريان است. ما پرسيديم تو به عنوان يك نظامي اينجا بين معدنچيان چكار داري؟گفت كه من از يك خانواده معدنچي هستم. اين مهم است كه بدانيم رئيس ستاد مشترك ارتش ساعت دو نيمه شب نزد معدنچيان ميآيد و رژيمي كه خود را چپگرا ميدانست ارتش را در مقابل كارگران و معدنچيان قرار ميدهد. اين سابقه تاريخي ندارد من فكر ميكنم اين اشتباه بزرگي بود كه رژيم انجام داد و به همين علت نيز سقوط كرد.
ژنرال نبويشاپاوكوويچ: البته با واكنش منفي معدنچيان روبرو شدم. با توجه به اينكه من از تجربه چگونگي برقراري ارتباط با مردم برخوردار بودم سعي كردم از آن بهرهبرداري كنم و با معدنچيان ارتباط برقرار كنم. ميخواستم با آنها صحبت كنم و بگويم كه مي دانم اين اعتصاب سياسي است و مي دانم هدف آنها چيست. ليكن مي خواستم بپرسم آيا راه ديگري براي ابراز نارضايتي مانند مسدود كردن جاده اصلي وجود نداشت تا حداقل انرژي برق مورد نياز تامين شود؟ آنها گفتند اين صحت ندارد كه توزيع برق كاملاً قطع خواهد شد زيرا ما حداقل برق مورد نياز را توليد و توزيع ميكنيم. آنگاه من گفتم اگر اينطور است و فكر ميكنيد ضرري به كشور نميرسد شما كارتان را ادامه بدهيد. اعتصابيون گفتند تو پيش ميلوشويچ برو و به او بگو نتايج انتخابات را به رسميت بشناسد. من گفتم در موقعيتي نيستم كه پيش ميلوشويچ بروم و چنين پيشنهادي به او كنم. اما اگر بتوانم پيام شما را به او انتقال خواهم داد.
ژنرال مومچيلو پريشيچ: ساعت يك نيمه شب بود كه چوويچ و چدومير يووانوويچ با من تماس گرفتند و گفتند كه پاوكوويچ نزد معدنچيان بوده و آنها را تهديد نموده است كه پليس و ارتش را بسيج خواهد كرد. من در كراگويواتس بودم و براي جمع كثيري از مردم سخنراني مي كردم. من بسوي معدن كلوبارا حركت كردم و هنگامي كه به آنجا رسيدم پاوكوويچ آنجا را ترك كرده بود يا بعبارت بهتر معدنچيان او را از معدن بيرون انداخته بودند. معدنچيان پرسيدند همراهانتان كجا هستند. دليل را پرسيدم گفتند پاوكوويچ با چند سرباز تا دندان مسلح اينجا بوده است.
ژنرال نبويشا پاوكوويچ: اين واقعيت ندارد كه با واحد ويژه و وسايل نقليه جنگي نزد معدنچيان رفتيم، حتي آنها ميتوانند اين مسأله را تاييد كنند. من مثل هميشه با محافظين خود كه معمولاً دو يا سه جيب است در آنجا بودم و اين تنها ارتشي بود كه در آنجا حضور داشت. با توجه به اينكه پادگانهاي ارتش وابستگي زيادي به انرژي برق داشت، ما بيم آن را داشتيم كه قطع كامل برق تأثيرات منفي بر سيستم دفاعي ارتش و نيروي هوايي و يا مراكز درماني مانند بيمارستان آكادمي نظامي در اطراف بلگراد داشته باشد.
ژنرال مومچيلو پريشيچ: اولين سوالي كه معدنچيان از من كردند اين بود كه آيا اعتصاب ما سيستم دفاعي ارتش را تضعيف ميكند؟ زيرا پاوكوويچ ما را ترسانده است كه ارتش بدون انرژي برق قادر به انجام وظايف نظامي خود نخواهد بود. من پاسخ دادم ارتش تنها نهادي است كه قادر به كار و انجام وظايف در هر شرايطي ميباشد.
زوران اتسوتانوويچ: پاوكوويچ فوراً متوجه شد كه با چه كساني مواجه است. من نميگويم كه ما عاقلتر از او بوديم. نه، بلكه ما شهامت و شجاعت داشتيم. ما راهي را انتخاب كرده بوديم كه عقبگرد نداشت. پاوكوويچ با چند دستيار به اينجا آمده بود كه ما را قانع سازد وارد دور دوم انتخابات بشويم. ما ميدانستيم قبول اين پيشنهاد چه عواقبي خواهد داشت، زيرا برگههاي انتخاباتي از قبل چاپ شده بود و بهنگام آتشسوزي پارلمان فدرال كيسههاي انتخاباتي پيدا شد و اين امر ثابت گرديد. ما ورود به دور دوم را اصلاً قبول نداشتيم. او چندبار سعي كرد ما را قانع كند حتي يكي از همراهانش با فرياد گفت بچهها برويم دور دوم! من گفتم تو نظامي هستي نه تشويق كننده تيم فوتبال. اين برخوردها را مي تواني در ميتينگ سوسياليستها انجام بدهي امّا اينجا نه! تو نماينده ارتش صربستان هستي و بايد عزت و حيثيت نظامي خود را حفظ كني. بعد از اينكه آنها را بدرقه كرديم آن فرد نظامي به من گفت نبايد جلوي ديگران چنين برخوردي با من ميكردي. من گفتم آقاي محترم زماني كه كشور در بحران بسر ميبرد و يك حكومت در حال فروپاشي و حكومت ديگر در حال شكلگيري است شما بايد اوضاع را جدي تلقي كنيد. اين برخورد پاوكوويچ كه به اينجا بيايد اصلاً درست نبود. اما از سوي ديگر بايد بگويم كه فرد خردمندي است زيرا وضعيت ما را درك نمود و راه خود را در پيش گرفت.
ژنرال نبويشا پاوكوويچ: من را بدرقه كردند زيرا اكثر آنها كساني بودند كه خدمت سربازي را در دوره من انجام داده بودند و يا اينكه در زمان تجاوز ناتو در كوزوو سربازان من بودند. با مهرباني من را بدرقه كردند و سيب به من دادند.
ويسلاو كوشتونيتسا: معدن كلوبارا پديدهاي است كه نقش سرنوشتسازي در قيام پنجم اكتبر و دفاع از پيروزي در انتخابات و اراده ملت ايفا كرده است. ما كه يكي دو بار در كلوبارا بوديم ديديم عليرغم كنترل رژيم بر رسانهها، مردم چگونه همديگر را خبردار ميكنند و مانند سيل راهي معدن ميشوند. معدنچيان ضربه آخر و نهايي را بر رژيم وارد كردند. اين امر نشان داد كه نميتوان اراده مردمي را ناديده گرفت.
شرايطي كه در خيابانها احساس ميشد خبر از روزي تاريخي ميداد. ملت به خيابانها ريخته بودند و ديگر ترس و وحشت نداشتند. انزوا و گوشهگيري را كنار گذاشته بودند. مقاومت مردمي در ميدان ترازيا(مركز شهر) ديده ميشد و ديگر محدود به سياستمداران نبود.
ساوو ميلوشويچ فوتباليست: نميتوانم احساسات خود را بيان كنم. چنين رويدادهايي ممكن است هر 100 سال يكبار رخ دهد. هيچوقت چنين كاري نكرده بودم و هرگز فكر نميكردم كه چنين كنم. اينكه ديگران درباره اقدام من و حضور در بين تظاهركنندگان در آينده چگونه قضاوت خواهند كرد، مهم نيست. من هميشه به اين حركت افتخار خواهم كرد.
تصميم نهايي گرفته شد كه مردم روز پنجم اكتبر گردهم آيند ديگر راه عقب نشيني و از دست دادن وقت وجود نداشت.
پنجم اكتبرقلعه تسخيرناشدني
رژيم اسلوبودان ميلوشويچ قلعهاي تسخيرناشدني بود كه اپوزيسيون يازده سال تمام آن را آماج حملات خود قرار داده بود. اپوزيسيون 9 مارس 1991 ميلادي داراي نيروي لازم براي ايجاد تغيير بود اما طرح و برنامه مشخص و روشني نداشت. اپوزيسيون در زمستان 1996 ميلادي پايداري و مقاومت كمنظير خود را نشان داد! صدهزارها نفر از مردم 88 روز در خيابانها تظاهرات و راهپيمايي كردند اما آنها متاسفأنه فاقد اراده كافي براي واردكردن ضربه نهايي به رژيم ميلوشويچ بودند. پنجم اكتبر سال 2000 ميلادي بايد به نوع ديگري اتفاق ميافتاد. كاروان «دوس» آنچنان از سوي شهروندان بدرقه ميشد كه گويا عازم نبرد است. (… سراسر صربستان فردا عازم بلگراد است… كشيش: برادران و خواهران صرب پنجاه سال در انتظار اين روز خجسته بودهايم… ما حمله را شروع نميكنيم. ما ديروز در مقابل حملات نيروي انتظامي عقب نشيني كرديم. اما حالا ديگر عقبنشيني نخواهيم كرد. ما فردا همه عازم بلگراد هستيم…)
سرهنگ بوشكو بوخا: احساس اضطراب در بين مردم در ابتدا ديده ميشد اما ارزيابي ما و نيروي انتظامي اين بود كه اوضاع نسبتاً آرام است.
سرهنگ گوران رادوساوليويچ گوري: دستور و اطلاعات خاصي در ارتباط با وقايع وجود نداشت. البته چهارم اكتبر به ما اطلاع دادند كه قرار است ميتينگ برگزار شود، اما واحد ويژه ميتينگ شمار افرادي را كه در ميتينگ قرار بود حضور داشته باشند نميدانست.
سرهنگ لگييا: واحد ويژه در كمپ خود در كولا فعاليتهاي خويش را انجام ميداد. آنروز ساعت 15 دستور رسيد كه واحد شب را در كمپ بماند و كسي محل استقرار را ترك نكند.
زوران جينجيچ: وقايع آن روزها را به خوبي به ياد دارم. هر دو روز دو سه ساعت خواب، برگزاري ميتينگ، گفتگو و مناقشه و تغيير محل اقامت بدليل مسايل امنيتي… اين ويژگيهاي طرفداران يك انقلاب است. من شب پنجم اكتبر را در دفتر حزب دمكراسي در محله وراچار بسر بردم. ساختمان حزب از لحاظ امنيتي و دفاع در برابر نيروهاي انتظامي محل مناسبي بود. نزديك به دويست تن از طرفداران حزب در وراچار آماده دفاع از اين ساختمان بودند. ما احتمال ميداديم نيروهاي رژيم به رهبران جنبش مردمي از جمله من حمله كنند تا آنها را دستگير كنند يا از بين ببرند.
ويليا ايليچ: ما اتحاديه را براي ايجاد تغيير به نام «ساواي مقدس» تشكيل داده بوديم و از قبل خود را براي پنجم اكتبر آماده كرده بوديم. نزديك به 360 نفر در اين اتحاديه فعاليت داشتند. البته در سطح سران «دوس» در باره طرح پنجم اكتبر بحث شد و تصميم گرفته شد مردم از شهرهاي مختلف بسوي بلگراد حركت كنند.
زوران ژيوكوويچ: سران «دوس» چند هفته پيش از پنجم اكتبر نشستهاي مشورتي متعددي در جاهاي مختلف داشتند. آنها اين طرح را از همه زوايا و ابعاد بررسي ميكردند.
گوران اسويلانوويچ: من فقط بخشي از برنامه را ميدانستم ولي در جريان نبودم كه دقيقاً چهارم و پنجم اكتبر چه بايد بكنيم. درواقع همه افراد در جريان همه مسايل نبودند و از جزئيات خبري نداشتند. ما در اتحاديه مدني صربستان دو روز پيش از برگزاري انتخابات اقدام به برگزاري مراسم جشن براي افرادي كرديم كه در امر انتخابات فعاليت داشتند. رهبران دوس همان زمان نشستي در مقر حزب نبويشا چوويچ برگزار كردند كه من هم در آن حضور يافتم و آنگاه به مقر اتحاديه مدني براي شركت در مراسم جشن رفتم. در واقع مي خواهم بگويم افراد كمي از جزئيات برنامه پنجم اكتبر مطلع بودند و من تا آن حدي كه مربوط به من ميشد خبر داشتم.
نبويشا چوويچ: ستاد اصلي در ژلزنيك بود كه اصلاً به فكر رژيم ميلوشويچ خطور نميكرد و زماني هم كه متوجه آن شد دير بود. آنها سعي ميكردند با پيگردهاي قضايي و اعزام پليس ما را بترسانند اما ديگر كار از كار گذشته بود.
دراگان وسلينوو: بخشي از اپوزيسيون روي اين طرح نيز كار كرده بود كه در صورت لزوم در مقابل دخالت نيروي انتظامي و ارتش متوسل به زور شود. ما آمادگي كامل داشتيم اگر پليس و ارتش قانون اساسي را نقض كنند به زور متوسل شويم. هر چند ما دستمان خالي بود ولي حاضر بوديم جانفشاني كنيم.
ژنرال مومچيلو پرشيچ: رهبران اپوزيسيون در دوره پيش از برگزاري انتخابات تا پنجم اكتبر معتقد بودند بايستي بر برخي دستگاهها و نهادهاي مهم دولتي فشار وارد كنند تا در زمان مناسب به توده مردم بپيوندند. من نظامي بودم و سعي ميكردم بر نيروي نظامي تاثير داشته باشم.
ماكي(نقاش): من ميلوشويچ را دشمن خود و ملتم مي دانستم. تا زماني كه او بر اريكه قدرت بود آزادي از من و امثال من سلب ميشد. چند روز پيش از پنجم اكتبر زماني كه توده دانشجويي موسوم به «مقاومت» هنوز حركت خود را از دانشكده فلسفه شروع نكرده بود، من موفق شدم با ژنرال پاوكوويچ ارتباط برقرار كنم و با او صحبت كنم. من از او خواستم كه ارتش به عنوان يكي از ستونهاي رژيم ميلوشويچ با مردم درگير نشود. او هم متوجه شده بود كه اتفاقات بزرگي در شرف انجام است. البته ژنرال به قول خود وفا كرد و نيروهايش را از بلگراد خارج نمود تا با مردم درگير نشوند.
ژنرال نبويشا پاوكوويچ: بله بعد از انتخابات صحبتي با ايشان داشتم. از ما خواسته بود كه ارتش با مردم درگير نشود و در امور سياسي دخالت نكند. من گفتم ارتش هيچگونه دخالتي نخواهد كرد. آنوقت شروع به تهديد كرد كه اگر ارتش دخالت كند ما شبه نظامياني داريم كه به ارتش حمله خواهند كرد. او گفت ما به سربازان حمله نميكنيم زيرا آنها از مردم هستند ولي به پادگانها و انبار مهمات حمله خواهيم كرد. صحبتها خيلي صريح بود و من او را قانع ساختم كه ارتش در چنين مسايلي دخالت نميكند.
ماكي(نقاش): من آن شب در گفتگو با پاوكوويچ حرفهايش را پذيرفتم زيرا قانع كننده بود. فرداي آن روز ديديم كه واحدهاي ارتش بلگراد را ترك ميكنند.
شهروندان اوژيتسا اولين كساني بودند كه بسوي بلگراد حركت و با مانع برخورد كردند.
گوران اسويلانوويچ: وقتي به اولين گروه نيروي انتظامي رسيديم گفتيم ما عازم بلگراد هستيم و مي خواهيم از اين تونل عبور كنيم فرمانده نيروي انتظامي مقداري بحث كرد. من گفتم مشكلي نيست لودر داريم و راه را باز ميكنيم. لودر وارد عمل شد و در عرض ربع ساعت مسير را براي حركت باز كرد. وقتي از تونل عبور كرديم به گروه انتظامي ديگري رسيديم كه با فرمانده آنها نيز صحبت كردم. وقتي ديد تعداد زيادي وسيله نقليه وجود دارد گفت اشكالي ندارد مي توانيد به سوي بلگراد حركت كنيد من هم به مسئولين مافوق اطلاع مي دهم كه بنا به دستور عمل كرديم، يعني جاده را مسدود كرديم ولي از آنجاكه نيروي مردمي قويتر از ما بود مجبور شديم عقب نشيني كنيم.
شهروندان چاچاك از منطقه شوماديا عازم بلگراد شدند و موانع راه را با متقاعدكردن نيروهاي انتظامي از ميان برداشتند.
كوستا ميلوشويچ(جراح): كسي در آن لحظه به گرايشهاي حزبي فكر نميكرد و همه برخوردار از احساسات مشتركي بوديم.
سرهنگ گوران رادوساولييويچ گوري(فرمانده واحد ويژه حفظ امنيت عمومي): دستور كلي اين بود كه به هر نحو ممكن از ورود مردم به بلگراد جلوگيري كنيم البته مشروط به اينكه جان نيروهاي انتظامي و شهروندان غيرنظامي به خطر نيافتد.
نبويشا چوويچ: ساعت شش شروع به جستجوي دوستان و همكاران كرديم. با همه در تماس تلفني بوديم كه يقيناً از سوي پليس استراق سمع ميشد.
شهروندان كراگويواتس با حيلة جالبي موفق به كنارزدن موانع پليس از جاده شدند. در اين مسير اتومبيل فيچ و كاميون در يك صف قرار داشتند.
شهروندان نيش نيز پس از مقداري بحث و گفتگو متد كلاسيك يعني پيادهروي را براي عبور از بين نيروهاي انتظامي انتخاب كردند.
زوران ژيوكوويچ: پنج شش دقيقه وقت لازم بود تا نيروي انتظامي را قانع كنيم كه اجازه دهند ما عبور كنيم. البته بحثها تند بود اما بدون درگيري و ضرب و شتم.
سرهنگ گوران رادوساولييويچ گوري فرمانده واحد ويژه حفظ امنيت عمومي: وقتي كه اطلاع يافتيم مردم از شهرهاي ديگر عازم بلگراد شدهاند دستورات مشخصي مبني بر اينكه چه واحدهايي و با چه تعداد افراد در كدام بخشها مستقر شوند را دريافت نموديم. من با فرماندهان نيروها در شهرهاي ديگر نيز صحبت كردم و پرسيدم اگر لازم باشد با چه تعداد نيرو مي توانيد به بلگراد بياييد كه آنها پاسخ درستي در اين زمينه به من نتوانستند بدهند.
زوران ژيوكوويچ: اطلاع يافتيم كه واحد ويژه ضد شورش در نيش دستور يافته است كه عازم بلگراد شود. ولي افراد اين واحد سلاحهاي خود را بر زمين گذاشته بودند و گفته بودند نمي توانند به چنين دستوري عمل كنند.
ژنرال پاوكوويچ: ژنرال جورجوويچ بطور مرتب با من در تماس بود و ميخواست كه ارتش وارد عمل شود. من فكر ميكنم نيروي وزارت كشور بايد سه حلقه بازدارنده اطراف بلگراد ميكشيد و اين حلقه سوم بايد به هر قيمتي مانع ورود مردم به بلگراد ميشد. ليكن پليس چنين خط دفاعياي اطراف بلگراد تشكيل نداد و مردم وارد شهر شدند. حضور ارتش در خيابانهاي بلگراد ميتوانست تحريك كننده باشد و چنين تلقي شود كه ارتش در كنار نيروي ضدمردمي پليس است.
سرهنگ گوران رادوساولييويچ گوري: ژنرال جورجويچ اطلاعات موثق داشت و نسبت به ما دوستانه برخورد ميكرد. ما سعي ميكرديم از حقيقت و واقعيتها باخبر شويم و با همديگر تدبيري بينديشيم كه خوني ريخته نشود.
نبويشا چوويچ: يكي از سهلانگاريهايي كه كاروانها انجام دادند اين بود كه با توجه به اينكه از نقاط مختلف وارد بلگراد شدند به اين فكر نيفتادند كه برخي معابر بلگراد را تصرف كنند. آنها همه بسوي پارلمان فدرال حركت كردند.
در حاليكه كاروانهاي مردمي بسوي بلگراد نزديك مي شدند، زمينه برگزاري ميتينگ در اين شهر فراهم مي شد.
باتا آبراموويچ(يكي از برگزاركنندگان ميتينگ): اپوزيسيون مي خواست ميتينگ در مقابل پارلمان فدرال برگزار شود. ما درخواست كتبي به كلانتري منطقه داديم ولي آنها نپذيرفتند. به ما اجازه دادند در ميدان جمهوري ميتينگ برگزار كنيم. ما شب پنجم اكتبر امكانات لازم براي ميتينگ را آماده كرديم. ساعت 12 ظهر پنجم اكتبر ميتينگ آغاز شد. ملاجن دينكيچ سخنراني كرد. منتظر بوديم جمعيت بيشتري جمع شوند تا بسوي پارلمان فدرال حركت كنيم. علت ممنوعيت ميتينگ در مقابل پارلمان فدرال اين بود كه مانع كار كمسيون انتخابات نشويم كه بنظر من در آن موقعيت زياد مهم نبود. ساعت يك ربع به يك وقتي ديديم شمار زيادي از مردم جمع شدهاند بسوي پارلمان فدرال حركت كرديم.
منبع: فيلم مستند«پنج اكتبر، آخرين انقلاب در اروپا»
به كارگرداني نناد استفانوويچ و ايگور ميكليا