ویکتور هوگو

718

هوگو، ويكتور ماري Hugo, Victor-Marie شاعر، رمان‌نويس و نمايشنامه‌نويس فرانسوي (1802-1885) ويكتور هوگو در شهر بزانسون Besancon از پدري جمهوريخواه و مادري طرفدار سرسخت سلطنت زاده شد و بعدها از سوء تفاهمات و اختلاف پدر و مادر رنج بسيار برد، كودكي وجواني را با برادران خود نزد مادر و در خانه‌اي در پاريس گذراند كه خاطرات باغچه بزرگش كه هنوز حالت طبيعي و وحشي را حفظ كرده بود، در اشعار مشهورش ديده مي‌شود. در 1811 مادر با سه پسرش به مادريد سفر كرد تا از شوهر كه به مقام ژنرالي ارتش امپراتوري ارتقا يافته بود، ديدن كند.

 آنان تا 1813 در اسپانيا ماندند و در اين سفر ذوق و قريحه ويكتور درباره رنگهاي محلي و نقشهاي اسپانيايي و خصوصيتهاي اين سرزمين بيدار گشت، اما ادراك او از عالم طبيعت كه در تخيلاتش جاي مهمي اشغال كرده بود، در پاريس رشد كرد و استعدادش بسيار زود در اين شهر ظاهر گشت. در 1816 و در چهارده سالگي در يادداشتش نوشته است: «مي‌خواهم شاتوبريان باشم يا هيچ.» هوگو پس از آن با عشق شديد و اسلوب معين به نويسندگي، شاعري، رمان‌نويسي و نقد هنري پرداخت. وي كه از قريحه شاعري برخوردار بود، به اين نكته پي برد كه شعر حرفه‌اي است كه بايد ابتدا فنون آن را فراگرفت. پس در عين جواني، با تمرينهاي مداوم به آموختن علم عروض و فن معاني و بيان روي آورد. در هفده سالگي با برادرانش مجله كنسرواتور ليترر Conservateur litteraire را تأسيس كرد كه تا ماه مارس 1821 دوام يافت.                    

در اين مجله مقاله‌هاي فراوان انتقادي با قضاوتي ساده و قابل توجه و سبكي متين انتشار داد و اولين شكل رمان خود را كه در 1818 به نام “بوگ ژارگال” Bug-Jargal نوشته بود، در آن منتشر كرد، داستاني از انقلاب سياهان كه وي را از نظر ادبي نويسنده‌اي پيشرفته معرفي مي‌كرد. اين رمان به صورت كامل شده در 1826 انتشار يافت. هوگو در 1820 به سبب سرودن “اود درباره مرگ دوك دوبري” Ode sur la mort du duc du Berry از طرف لويي هيجدهم، شاه فرانسه، عطيه‌اي دريافت كرد. در 1821 مادر را از دست داد و پدرش كمي بعد ازدواج كرد. سال 1822 آغاز حقيقي زندگي خانوادگي و زندگي ادبي هوگو است. در هشتم ژوئن و در بيست سالگي اولين ديوان را به نام “اودها و اشعار گوناگون” Odes et Poesies diverses انتشار داد كه موفقيت بسيار به دست آورد و در اكتبر همان سال با دوست دوره كودكي، “آدل فوشه” Adele Foucher كه به سبب تهيدستي نويسنده و اختلاف خانوادگي، مدتها خواستگاريش بلاجواب مانده بود، ازدواج كرد.

 پس از آن رمان “آن ديسلند” Hand’ Islande را در 1823 منتشر كرد كه از نظر قالب و مبنا بيش از آثار گذشته‌اش جنبه رمانتيك داشت. در 1824 “اودهاي جديد” Nouvelles Odes انتشار يافت و چهارمين چاپ از اشعار او در سالهاي 1825-1828 در سه جلد به عمل آمد كه سومين جلد به نام “اودها و بالادها” Odes et Ballades شامل اشعار جديد و متنوع بود. اين ديوانها هوگو را در نظر نسل جديد ادبي استاد انكارناپذير سبك تازه شعر معرفي كرد. در ديباچه‌اي كه هوگو به چاپهاي متوالي اودها مي‌نوشت و در آن جنبه زيبايي‌شناسي را به صورتي گسترده مورد تفسير قرار مي‌داد، از تحولي در هنر شاعري و نويسندگي خبر مي‌داد. نمايشنامه “كرامول” Cromwell (1827) با ديباچه مهمي منتشر شد. ديباچه، خود اعلاميه‌اي بود درباره نهضت رمانتيسم كه هوگو در آن تراژدي كلاسيك را به علت محدوديت فكر و بيان مورد انتقاد قرار داده و مرامنامه رمانتيسم را به وسيله آن عرضه كرده بود.

از اينجا هوگو پيشرو مكتب رمانتيسم معرفي شد. در اين سالها فرزندانش به دنيا آمدند و پدرش درگذشت. هوگو با ديوان “شرقيات” Orientales (1829) به سبب استادي و روشني غيرقابل قياس، ذوق و شيفتگي به شرق را در معاصران پديد آورد و در ديباچه آن به تخيل محض در شعر حق برتري داد و اعلام كرد كه او خود خواسته است اثري با جنبه هنري محض خلق كند. قدرت توصيف مناظر خيال‌انگيز، روشني رنگهاي محلي، خاصه مهارت در علم بديع به اشعار ادراكي متفاوت با گذشته داده و بر اثر الهام گرفتن از روشني و درخشندگي شرق رنگ تازه يافته بود. با همت هوگو، “لامارتين” و “وينيي” موفقيت رمانتيسم در قلمرو شعر غنايي، تثبيت گشت، اما هنوز سنت كلاسيك در قلمرو تئاتر خدشه‌ناپذير به نظر مي‌آمد. رمان “آخرين روز يك محكوم” Dernier Jour d’un Condamne در همين سال كه اعلاميه‌اي انساني بود درباره حذف شكنجه اعدام، بر افتخارهاي هوگو افزود. از آن پس خانه شاعر در كوچه نوتردام دشان Notre-Dame-des-Champs مركز تجمع دوستداران ادب شد و مكتب رمانتيسم در آن ظهور كرد.

 در قلمرو تئاتر، هوگو هنوز به شهرتي دست نيافته بود. نمايشنامه كرامول هنوز براي بازي مناسب نبود و در 1829 نمايش “ماريون دلورم” Marion Delorme از طرف اداره سانسور قدغن شد. در فوريه 1830 “ارناني” Hernani در كمدي فرانسز Comedie-Francaise با اقبال عمومي بر صحنه آمد و افتخار هوگو مسلم و پيروزي رمانتيك بر كلاسيك قطعي شد. در همين سال دختر هوگو آدل Adele به دنيا آمد. سالهاي 1830 تا 1843 دوران پرثمر قريحه و ذوق هوگو در همه نوع اثر ادبي به شمار مي‌آيد. در قلمرو رمان‌نويسي، اولين رمان بزرگ او “نوتردام دو پاري” يا “گوژپشت نتردام” Notre-Dame de Paris در 1831 عرضه گشت، رماني كه رستاخيز درخشان قرون وسطا و در عين حال داستان غم‌انگيز سرنوشت بشر بود. در قلمرو شعر چهار ديوان به اين ترتيب انتشار داد: “برگهاي پاييز” Les Feuilles d’Automne (1831)، “سرودهاي سپيده دم” Les Chants du Crepuscule (1835)، “نداهاي دروني” Les Voix interieures (1837) و “پرتوها و سايه‌ها” Les Rayons et les Ombres (1840). هوگو در اين ديوانها از احساسهاي دروني، تفكرات وهيجانهاي شخصي و انديشه‌هايش درباره تأثير شاعر و سرنوشت بشر، تجسم و توصيف طبيعتي كه خود تماشاگر آن بوده و عشق “ژوليت دروئه” Juliette Drouet كه با وجود كار شديد و مداوم ادبي و سياسي تا دم مرگ ادامه داشته و مانند آن سخن گفته است و بيان كلاسيك را با تخيلات رمانتيسم پيوند كرده كه گاه با فصاحت فراوان نمودار شده و گاه با سادگي كامل.

در قلمرو تئاتر هوگو با نمايشنامه منظوم “شاه تفريح مي‌كند” Le Roi s’ amuse (1832)، در پي اقبال عامه مردم بود و سه نمايشنامه منثور منتشر كرد از اين قرار: “كوكرس بورژيا” Lucrece Borgia (1833)، “ماري تودور” Marie Tudor (1833)، “آنژلو، ستمگر پادوا” Angelo, tyran de Padoue (1835) و پس از آن نمايشنامه منظوم “روي بلاس” Ruy Blas (1838) كه در درجه‌اي عاليتر قرار داشت و به موقعيت سياسي و اخلاقي هوگو بستگي مي‌يافت و كينه او را به “سنت بوو” Sainte Beuve، منتقد نامدار كه از لحاظ سياسي و خانوادگي رقيب او به شمار مي‌آمد، آشكار كرد، زيرا در اين سالها مادام هوگو معشوقه سنت بوو شده بود! روي بلاس و ارناني هردو از شاهكارهاي نمايشي هوگو به شمار آمد. پس از سه بار شكست، هوگو در 1841 به عضويت آكادمي فرانسه درآمد و پس از رمان آخرين روز يك محكوم (1832) به فكر رمان تازه‌اي افتاد درباره زندگي تيره‌بختان كه در آن بي‌عدالتي و قساوت قانون را درباره مقصران و داوري به سود پول و سرمايه‌داري را عرضه كند. در 1834 مدارك لازم را در اين‌باره فراهم آورد، اما انقلاب او را از نوشتن باز داشت و اتمام كتاب كه نام “بينوايان” گرفت به تعويق افتاد. اين دوره پرثمر و طولاني در آثار هوگو كه وي را به درجه اول در شهرت و افتخار رساند، به شكستي ادبي و بدبختيي خانوادگي منجر شد. نمايشنامه حماسي و تاريخي “بورگراوها” Les Burgraves كه در مارس 1843 در تئاتر فرانسه برصحنه آمد با شكست روبرو شد، در نتيجه هوگو شوق خود را از دست داد، دنباله تئاتر را رها كرد و با ژوليت دروئه به نواحي پيرنه سفر كرد.

 در بازگشت خبر مرگ دخترش لئوپولدين Leopoldine را در روزنامه خواند كه در رودخانه غرق شده است. هوگو براي سرگرمي و گريز از اين مصيبت به فعاليت سياسي پرداخت و عضويت شوراي عالي شهر پاريس را پذيرفت و ده سال كار ادبي را كنار گذارد. در چهارم ژوئن 1848 به نمايندگي شهر پاريس در مجلس شورا انتخاب شد. در اين هنگام روزنامه اونمان Evenement را تأسيس، كه در آن از نامزدي لوئي ناپلئون بناپارت Louis Napoleon Bonaparte، برادرزاده ناپلئون بزرگ براي رياست جمهوري حمايت مي‌كرد، به گمان آنكه اين شخص با اقتدار و نامي كه از حيثيت فراوان برخوردار بود، بتواند بر هرج و مرج غلبه كند و سرنوشت ملت را به راه درست و مستدل بكشاند؛ اما به زودي دريافت كه جاه‌طلبي و پول‌پرستي و طرز تفكر ارتجاعي لوئي ناپلئون برخلاف پيش‌بينيهاي او بوده است. پس به گروه مخالف پيوست و در هفدهم ژوئيه 1851 نطق شديداللحني برضد طرحهاي مستبدانه او ايراد و با كودتاي او مخالفت كرد و هنگامي كه نقشه‌اش با شكست روبرو شد، به بلژيك گريخت. ناپلئون سوم نيز فرمان اخراج او را صادر كرد. دوره تبعيد هوگو از دسامبر 1851 تا سپتامبر 1870 به طول انجاميد.

بيست سال تبعيد موجب شد كه هوگو مانند دوره جواني به كار شديد پردازد و پربارترين دوران كار و عالي‌ترين سالهاي بروز نبوغ خود را طي كند. او خود مي‌نويسد: «تبعيد من سودمند بود و از اين جهت از سرنوشت سپاسگزارم.» هوگو در سراسر روز در آرامش كار مي‌كرد و از نظر سياسي جمهوريخواه پرشوري گشت، چنانكه در 1859 فرمان عفو ناپلئون سوم را رد كرد و بدين طريق از حيثيت و آبروي جهاني برخوردار شد. اين دوره اوج افتخار هوگو از نظر زندگي و آثار به شمار مي‌آيد. در 1852 كينه‌اش را نسبت به اقدامهاي ناپلئون در كتاب “ناپلئون كوچك” Napoleon-Le-Petit ابراز كرد كه نوشته‌اي هجوآميز بود. پس از آن انتشار ديوان هجوآميز “كيفرها” Les Chatiments در 1853 موجب ايجاد مبارزه‌اي بر ضد غصب سلطنت گشت.

 اين ديوان به سبب طنز شديد و القاي روح والاي انسانيت و تنوع موضوع و سبك بر همه آثار هجوآميز سياسي كه در فرانسه منتشر شده، برتري يافت. در 1854 هوگو شعر “پايان كار شيطان” La Fin de Satan را انتشار داد و پس از نشر اشعار فراواني كه در ديوانهاي متعدد فراهم آمد، به شعر غنايي و فلسفي روي آورد. ديوان “تأملات” Contemplations شامل اشعاري بود كه در پاريس و بروكسل به سال 1859 سروده شد و از نظر مردم شاهكار شعر غنايي به شمار آمد. هوگو در منظومه “خدا” Dieu و پايان كار شيطان اين انديشه را عرضه كرده بود كه سرانجام آزادي شر پايان مي‌پذيرد. در اين زمان ناشر هوگو را به اتمام كار رمان عظيم “بينوايان” Les Miserables برانگيخت و او پس از صرف وقت بسيار سرانجام رماني را كه سالها پيش نوشتنش را آغاز كرده بود، به پايان رساند. همچنين منظومه‌اي داستاني را آغاز كرد كه از حماسه‌هاي كوچك ساخته شده و با عنوان “افسانه قرون” La Legende des Siecles در 1859 منتشر شد.     

 اين حماسه به سبب ادراك دقيق هوگو از امور عيني، قدرت افسانه‌سرايي و مهارت در نقل، سادگي بينش و استادي در سبك و زبان، پيروزي درخشاني كسب كرد و شاهكار هوگو به شمار آمد. در اين حماسه مبارزه نيكي وبدي، مبارزه بشر با خدا، مبارزه روح و ماده ديده مي‌شود. هوگو در 1894 مقاله “ويليام شكسپير” William Shakespeare را انتشار داد و در 1865 “ترانه‌هاي كوچه‌ها و جنگلها” Les Chansons des Rues et des Bois را. در اين ديوان زندگي خانوادگي شاعر به صورتي بسيار پرجاذبه نمودار مي‌شود و هنر با همه سادگي و لطف در اشعار آن ستايش برمي‌انگيزد. در 1866 رمان “كارگردان دريا” Les Travailleurs de la Mer و در 1869″ مردي كه مي‌خندد” L’ Homme qui rit منتشر گشت. در 1868 همسر هوگو در بروكسل درگذشت. هوگو در پنج سپتامبر 1870 به پاريس بازگشت و به نمايندگي مجلس شورا انتخاب شد، اما استعفاي خود را تقديم داشت و بعدها در 1876 به سمت سناتوري پاريس برگزيده شد و هنگامي كه از حكومت جديد نيز سرخوردگي يافت، به خانه خود در تبعيدگاه سابقش بازگشت. يك سال آنجا ماند، در سياست كمتر دخالت كرد و وقت خود را بيشتر به نوشتن گذراند و آثاري را كه در دوره تبعيد ناتمام گذارده بود، به پايان رساند.

 آثار اين دوره عبارت است از “سال وحشت‌زا” L’Annee Terrible (1872)، “نود و سه” Ouatre-Vingt-Treize (1874)، آخرين سلسله از افسانه قرون (1877-1883)، “هنر پدربزرگ بودن “L’Art d’etre grand-pere (1877)، شامل اشعاري كه از وجود دو نواده‌اش ژورژ و ژان الهام گرفته است كه در آخرين سالهاي زندگي موجب تسكين خاطر شاعر در برابر مصيبت از دست دادن فرزندانش بوده‌اند، “داستان يك جنايت” Histoire d’un crime (1878)، ادعانامه‌اي بر ضد ناپلئون سوم، “اديان و دين” Religions et Religion (1880)، “الاغ” L’Ane (1880) و مانند آن. در منظومه اديان و دين هوگو خداپرستي عرفاني را كه در بشر وجود دارد، در برابر تعبير و تفسيرهاي خاصي كه تمدنهاي گوناگون از دين به عمل مي‌آورد، قرار داده و در منظومه الاغ با حدت و حرارت فراوان از روشهاي مختلف فلسفي انتقاد كرده است. در 1881 “چهار نفخه روح” Les Quarre Vents de l’Esprit منتشر شد. ديوان مهمي شامل چهار كتاب، از اين قرار: “هجايي” Satirique، “نمايشي” Dramatique، “غنايي” Lyrique، “حماسي” Epique. از هوگو پس از مرگ نسخه‌هاي خطي بيشمار باقي ماند كه به تدريج انتشار يافت. مانند: “تئاتر در آزادي” Theatre en liberte، “سالهاي شوم” Les Annees Funestes و مانند آن.

 ويكتور هوگو محبوبترين نويسندگان زمان خود به شمار مي‌آمد. اين محبوبيت تا حدي به سبب تبعيد وي كه رنگي افسانه‌اي به خود گرفته بود و به سبب وضع سياسي او به هنگام جمهوري سوم بود كه او را مظهر حكومت تازه معرفي مي‌كرد، همچنين به سبب حساسيت و ادراك او در برابر احساسهاي بشري كه بيشتر با محروميتها و ناكاميهاي بشر ارتباط مي‌يافت و به سبب فصاحت بيان كه در عين حال از سادگي برخوردار بود و به سبب نبوغ پرثمر و تنوع استعداد. در اشعار خود همه موضوعها را به كار گرفته و از همه لحنها وهمه صورتها استفاده كرده است، از حماسي تا هجو، از مرثيه تا غزل. در آثار هوگو تضاد شب و روز، تضاد روشني و تاريكي، تضاد نيكي و بدي، تضاد وجدان و بي‌وجداني پيوسته به چشم مي‌خورد. در نظر هوگو مسأله بزرگ مسأله وجود بدي است كه در چشم وي به صورت بي‌عدالتيهاي اجتماعي ظاهر مي‌شود. به عقيده او تنها چاره چه در تاريخ، چه در زندگي فردي ريشه‌كن كردن بدي است و تبديل اهريمن به يزدان. زندگي ويكتورهوگو به رغم ماتمها و بدبختي‌هاي خانوادگي و به رغم تبعيدها زندگي موفقي بود، برخوردار از سرنوشتي استثنائي، با مفاخر فوق‌العاده. هوگو مظهر درخشان ملت جمهوريخواه بود. خطابه‌هايش در موارد مختلف انعكاس وسيعي به همراه داشت و هرروز بر افتخار او افزوده مي‌گشت. پاريس سالروز هشتاد سالگي او را به طور رسمي جشن گرفت. هوگو در بيست و دوم ماه مه 1885 درگذشت و دولت، اول ژوئن را عزاي ملي اعلام كرد. تابوتش در زير طاق نصرت پاريس براي اداي احترام ملت گذارده شد و پس‌از آن در “پانتئون” Pantheon، مقبره بزرگان به خاك سپرده شد.

 ویکتور هوگو در تبعید

ويكتور هوگو ، شاعر،نمايشنامه نويس و داستانسراي فرانسوي،حدود بيست سال از عمر طويل خود را در خارج از وطن در تبعيد زيست و زمانيكه دولت وقت از او دعوت به بازگشت نمود، او جواب داد:من زماني برخواهم گشت كه آزادي نيز به كشور بازگشته باشد. ودر ضرب المثلي عاميانه آمده:از روزي كه سرنوشت ،ويكتور هوگو را تبعيد كرد،شاه احساس سايه خدابودن نمود. ويكتور هوگو با آثار انتقادي اش خشم مذهبيون مسيحي و دولت سلطنتي را برانگيخت.گرچه او خود شخصا فردي مذهبي بود،ولي هميشه خواهان جدايي دين از دولت بود.زندگي ادبي هوگو با شركت در مسايل اجتمايي و سياسي درهم آميخت.او براي جانبداري از يك جمهوري لائيك به جناح مبارزين زمان خود پيوست.

او 66 ساله بود كه جنازه همسرش را در تبعيد تا مرز فرانسه حمل كرد و آنرا براي خاكسپاري به وطن تحويل داد.آخرين جمله آمده در دفترچه يادداشتهايش بصورت زير است:عشق يعني دست به كاري زدن و ميدان عمل را ترك نكردن. ويكتور هوگو زير تعثير انقلاب 1848 فرانسه،نويسنده اي آرمانگرا و خوشبين نسبت به پيروزي زحمتكشان شد.او پنجاه ساله بود كه به دليل جانبداري از جناح چپ جمهوريخواهان فرانسه مجبور به ترك وطن گرديد .

  • درقرن بيستم با به فيلم درآوردن بعضي از آثار او، مشهوريت جهاني اش چند برابر گرديد.كتاب گوژپشت نتردام او دوازده بار و رمان بينوايان بيست بار به صورت فيلم درآمدند. منتقدين ادبي كتاب بينوايان ويكتور هوگو را سنفوني عدالت خواهي و عشق به ايده آلها و اعتراض برحق رنجبران ميدانند.اودرآثارش معمولا از شكست و مرگ و پايان اسطورههاي دروغين و پديدههاي ناگوار خبر ميدهد.كنارزدن خالق جهان،مرگ شيطان،فرارديكتاتور،پايان فقر،زجر،بيماري، خرافات و بي عدالتي، محتواي بعضي از كتابهاي او هستند .

اوشاعرمقاومت سياسي و اجتمايي زمان خود نيز بود.ازجمله مجموعه اشعار او،كتاب:شرقي ها،و سرودهاي خيابان و جنگل، هستند. او به جانبداري از انقلاب،شعري بنام : خطاب به دانشجو يان،سرود. اشعار مقاومت او  عليه رژيم ناپلئون سوم،اشاره اي به خواسته هاي كارگران نيز ميباشند.

فعاليت ادبي هوگو با تاتر و نمايشنامه نويسي شروع گرديد.او در آغاز پايه گذار تئوري جديد تاتر رمانتيك بود.از جمله نمايشنامه هاي او: درام هرماني، و پادشاه الكي خوش هستند،امافعاليت عمده ادبي هوگو در زمينه رمان و داستان بلند است. اثر جاوداني بينوايان-گوژپشت نتردام-ماسك خندان-هنرپدربزرگ بودن-روزهاي آخر خالق و شيطان-حرف و عمل-ساعات آخريك اعدامي –افسانه قرن-و پرچم سياه از مشهورترين داستانها و رمانهاي او هستند.

رمان گوژپشت نتردام او يك رمان تاريخي است.رمان بينوايان يك اثر اجتمايي ميباشد كه بقول منتقدين،گويي براي سوسياليستهاي انقلابي مذهبي نوشته شده.رمان روزهاي آخر يك اعدامي، ورود هوگو به ژانر رئاليسم ادبي را نشان ميدهد.رمان پرچم سياه،اولين اثر دفاع از جنبش سياهان و بزرگترين كتاب ضد برده داري است.

سوررئاليستها در آثار هوگو جنبه هايي از صلح خواهي،انساندوستي و جهان وطني را كشف نمودند . هوگو ميگفت:تاريخ و آينده كشور،آبستن انسانگرايي و انساندوستي هستند.اونه تنها به انتقاد از جامعه صنعتي مدرن و عوارض جنبي ناشي از آن پرداخت،بلكه طوفان و گردباد تضادهاي زندگي و هستي را هم نشان داد،بدون اينكه خواننده را به وحشت اندازد.هوگو ميگفت:دين مسيح هيچگاه قادر به پيشرفت و پاكسازي جامعه نخواهد شد.در ايمان و اعتقاد بايد خالق انتقام گير و خشن را كنار زد.

او جانبدار هنر ساده و همه فهم بود و ميگفت:هنر را بايد خلقي كرد. هنر ايده آل او،مخلوطي از هنر آوانگارد روشنفكران و هنر ساده توده اي بود. فلوبر در باره ساده گي آثار او مينويسد : اين ويكتور هوگو چه نويسنده توانايي است!،من با يك نفس دو جلد كتاب: افسانه قرن، اوراخواندم

.لويز آراگون مينويسد:هوگو براي فرانسه در 200سال آينده مانند دانته براي ايتاليا،شكسپير براي انگليس،پوشكين براي روسيه و گوته براي آلمان خواهدبود. هوگو در كنار مولير،محبوب ترين نويسنده فرانسوي شد. زولا مينويسد:درتاريخ ادبيات فرانسه،تنها ولتير را ميتوان با ويكتور هوگو مقايسه كرد،من كارگراني را مي شناسم كه پول توتون سيگار خود را خرج خريد كتابهاي هوگوميكنند. آراگون،برتون و سوررئاليستها هم براي نوزايي مجدد و محبوبيت ويكتور هوگو از هيچ كوششي دريغ ننمودند.

نوشته‌های ویکتور هوگو

آثار هوگو را بطور کلی در چهار بخش می‌توان از دید گذراند:

 آثار آغاز نوجوانی

‌۱. اینه دوکاسترو درامی به نثر در سه پرده که هوگو در پانزده سالگی نوشته‌است.
۲. ترجمه بخش‌هایی از انه اید شاهکار ویرژیل:
هخامنشی

پیرمرد گالز

غار سیکلوپ‌ها

کاکوس

۳. درلیدی ترجمه‌ای از اشعار اوراس

۴. سزار از از روبیکون می‌گذرد ترجمه‌ای از فارسال تصنیف لوکن

چامه‌های هوگو

۱. اغانی جدید

۲. اعانی و قصاید

۳. شرقی‌ها

۴. برگ‌های خزان

۵. نغمات شفق

۶. صداهای درونی

۷. پرتوها و سایه‌ها

۸. کیفرها

مطالب مرتبط
1 از 218

۹. سیر و سیاحت

۱۰. افسانه قرون

۱۱. غزلیات کوچه‌ها و بیشه‌ها

۱۲. سال مخوف

۱۳. فن پدربزرگی

۱۴. پاپ
۱۵. شفقت عالی
۱۶. ادیان و دین
۱۷. خر
۱۸. ریاح چهارگانه روح
۱۹. عاقبت شیطان
۲۰. مکنونات چنگ
۲۱. خدا
۲۲. سال‌های شوم
۲۳. دسته گل آخرین

نمایشنامه‌های هوگو

۱. کرامول
۲. آمی روبسار
۳. ارنانی
۴. ماریون دلورم
۵. شاه تفریح می‌کند
۶. لوکرس بورژیا
۷. ماری تودور
۸. آنژلو
۹. اسمرالدا
۱۰. روی بلاس
۱۱. توامان
۱۲. بورگراوها
۱۳. تورکه مادا
۱۴. تئاتر در هوای آزاد

 رمان‌های هوگو

۱. بوگژارگال
۲. هان دیسلند
۳. آخرین روز یک محکوم
۴. نتردام دو پاری یا گوژپشت نتردام
۵. کلود گدا
۶. بینوایان
۷. کارگران دریا
۸. مردی که می‌‌خندد
۹. نود و سه

جملات قصار ویکتور هوگ

  • «آزادی ما از نقطه‌ای شروع می شود که آزادی دیگران پایان می‌یابد.»
  • بینوایان
  • «بدبختی، مربی استعداد است.»
  • بینوایان
  • «به‌مرگ راضی شدن، به‌فتح نائل شدن است.»
  • بینوایان
  • «تعارف و خوش آمدگوئی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
  • بینوایان
  • «جسد دشمنی را که تشییع میکنی سنگین نیست.»
  • شاه تفریح می‌کند
  • «خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.»
  • جشن تِرِز
  • «در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده می‌شود، آحاد به یکدیگر فشرده می‌گردند.»
  • بینوایان
  • «شاید بتوان از هجوم سیل‌آسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمی‌توان جلوگیری نمود.»
  • داستان یک جنایت – ۱۸۷۷/ ۱۸۷۸ میلادی
  • «فقر و مسکنت ، مردان را به‌جنایت و زنان را به‌فحشاء سوق می‌دهد.»
  • بینوایان
  • «فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
  • بینوایان
  • «فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
  • بینوایان
  • «گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی می‌رسد که رشته‌ها و پیوندها را می‌گسلد، این مرحله‌ای است که تیره‌بختان و سیاه‌کاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که “شومی” است شریک می‌شوند، این کلمه بینوایان است.»
  • بینوایان
  • «وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شده است.»
  • بینوایان
  • «همه‌جا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیده‌اند.»
  • بینوایان
  • «هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمی‌کند.»
  • بینوایان
  • «آنانکه نمی‌توانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»
  • «آینده کودکان بسته به‌تربیت پدر و مادر است.»
  • «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.»
  • «از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و می‌پندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»
  • «از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»
  • «امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»
  • «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایه‌ای از خود به یادگار نمی‌گذارد.»
  • «باید درهای علم به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا کتاب هم باید باشد.»
  • «بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را می‌طلبی.»
  • «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»
  • «خدمت به‌وطن نیمی از وظیفه است و خدمت به‌انسانیت، نیم دیگر آن.»
  • «خوبی‌ها و بدی‌های اجتماع به‌دست ما ساخته شده است و به‌جای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»
  • «خوشبخت کسی که به‌یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب‌های خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.»
  • «دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان می‌پیمایند.»
  • «دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»
  • «در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می دهد و آن معلم است.»
  • «صالح‌ترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.»
  • «عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.»
  • «علت این که ما از موسیقی خوشمان می‌آید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرو می رویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست می‌دارند لیکن بهتر آن می‌دانند که از آن به‌عنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»
  • «قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»
  • «کتاب، جام جهان‌نما است.»
  • «کینه و تنفر را به‌کسانی واگذار کنید که نمی‌توانند دوست بدارند.»
  • « گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانواده‌های بینوا است.»
  • «مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه‌ای می‌نشیند و آواز می‌خواند و احساس می‌کند که شاخه می لرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه می‌دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»
  • «مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد اراده‌اند.»
  • «مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»
  • «مسافرت، به‌منزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»
  • «من اشخاص زنده را آنهائی می‌دانم که مبارزه می‌کنند، بی‌مبارزه، زندگی مرگ است.»
  • «وقتی که کیسه خالی شد، دل پر می‌شود.»
  • «هدف هنر امروز، زندگی است نه زیبائی.»
  • «یک پرنده کوچک که زیر برگ‌ها نغمه سرائی می‌کند، برای اثبات خدا کافی است.»
  • «یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمان‌روائی کند.»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نه − یک =