صائب تبریزی

1,245

ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده‏اند.

پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوي با جمعي از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبريز كوچ كرد و در محله عباس آباد اصفهان ساكن شد. عموي صائب، شمس الدين تبريزي شيرين قلم، مشهور به شمس ثاني، از استادان خط بود.

صائب در سال 1034 هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و كابل رفت. حكمران كابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، كه خود شاعر و اديب بود، مقدم صائب را گرامي داشت. ظفرخان پس از مدتي به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دكن شد و صائب را نيز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنايت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد

(برخي بر اين باورند كه اين لقب را درويشي به او داده است).

در سال 1039 هـ.ق كه صائب و ظفرخان در ركاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسيد كه پدر صائب از ايران به اكبرآباد هندوستان آمده است و مي‏خواهد او را با خود به ايران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتي اجازه بازگشت خواست، اما حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد. در سال 1042 هـ.ق، كه حكومت كشمير به ظفرخان (به نيابت از پدرش) واگذار شد، صائب نيز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ايران شد. پس از بازگشت به ايران، در اصفهان اقامت گزيد و فقط گاهي به شهرهايي از قبيل قزوين، اردبيل، تبريز و يزد سفر كرد. صائب در ايران شهرت فراوان يافت و شاه عباس دوم صفوي او را به لقب ملك الشعرايي مفتخر ساخت.

وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از 65 تا 71 گفته‏اند. آرامگاه او در اصفهان و در محلي است كه در زمان حياتش معروف به تكيه ميرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بيست هزار و سيصد هزار بيت و بالاتر نيز گفته‏اند.

ديوان او مكرر در ايران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش مي‏نوشت و به تركي نيز شعر مي‏سرود.

پس از قرن پنجم هجري، زبان شعر فارسي به همت شاعران عارفي نظير، سنايي، نظامي، مولانا، سعدي و حافظ در سبكي ويژه كه بعدها سبك عراقي ناميدندش، استحاله شد. پيش از ظهور اين بزرگان، شعر فارسي مبتني بر دريافتهاي حسي و بدوي از هستي بود.

حماسه و قصيده غالبترين انواع ادبي و در مرحله‏اي پس از اين دو، غزل عرصه بيان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبك خراساني محسوب مي‏شد.

سبك خراساني بر عناصري چون فخامت زبان و تصاوير شفاف و محسوس همراه با حس عاطفي غليظ بنياد گرفته بود.

جهان بيني اكثر شاعران اين دوره (به استثناي يكي دو تن) بيش از آن كه افلاكي و حقيقي باشد، مجازي و دنيوي بود. شعر فارسي با گذر از سبك خراساني و حضور و ظهور خلاق شاعراني عارف در آن، زيبايي سرشار و متعالي و ظريفي عظيم و غني و وجوهي چندگانه پيدا كرد و انديشه عرفاني غالبترين صبغه دروني آن شد.

هر كدام از بزرگان اين سبك همچون قله‏هاي تسخير ناپذيري شدند كه با گذشت ساليان دراز، هنوز سايه سنگينشان بر شعر و ادب فارسي گسترده است.

در اين سبك، برخلاف جهان حسي و ملموس سبك خراساني، شعر پاي در وادي مفاهيم انتزاعي گذاشت. به گونه‏اي كه شاعران بزرگ، متفكران بزرگي نيز بودند.

در همين دوران بود كه غزل فارسي با دستكار بزرگاني چون خافظ و سعدي به اوج حقيقي خويش نزديك شد.

پس از قرن هشتم هجري اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حركت در حد و حدود و حاشيه آثار گذشتگان گامي فراپيش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهي از شاعران ـ در جستجوي راهي تازه ـ كوشيدند تا شعر خود را از تقليد و تكرار رهايي بخشند.

كوششهاي اين گروه در بيان صميمانه و صادقانه حس و حال دروني و زباني سهل و ساده و دور از تكلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد.

از شاعران اين گروه كه در تذكره‏ها با عنوان شاعران «وقوعي» و يا مكتب وقوع نام برده مي‏شوند، كساني همچون بابافغاني، وحشي بافقي، اهلي و هلالي از بقيه معروفند.

آثار شاعران مكتب وقوع اگر چه در كنار آثار ديگر سبكها اهميتي درخور پيدا نكرد، اما همچون پل ارتباطي بين سبك عراقي و سبك هندي زمينه‏اي براي پيدايش «طرز نو» بود. مرور اين دو بيت از وقوعي تبريزي (از شاعران سبك وقوع) خالي از فايده نيست:

زينسان كه عشق در دلم امروز خانه ساخت

مي‏بايدم به درد دل جاودانه ساخت

چون مرغ زخم خورده برون شد ز سينه دل

آن بال و پر شكسته كجا آشيانه ساخت؟

از آغاز قرن دهم هجري تا ميانه قرن دوازدهم هجري، شعر فارسي رنگ و بويي ديگر به خود گرفت و شاعران معيارهاي زيبا شناختي جديدي را مبناي آفرينش آثار خود كردند و به كسب تجربه‏هايي تازه پرداختند كه بعدها اين «طرز نو» به سبك هندي معروف شد.

از مهمترين علل نامگذاري اين شيوه به سبك هندي، مهاجرت بسياري از اين شاعران به سرزمين اسرار آميز هند بود. محققان دلايل بسياري بر علت مهاجرت شاعران ايراني به هند، ذكر كرده‏اند؛ از جمله استاد گلچين معاني مهمترين اين عوامل را در «خروج شاه اسماعيل اول، سختگيريهاي شاه تهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعيل دوم، قتل عام شاهزادگان كه مروج و مربي شاعران بودند، فتنه‏هاي پياپي ازبكان، … دعوت شاهان هند از ايشان، همراهي سفيران ايران، رنجش و ناخرسندي… آزردگي از خويشان يا همشهريان، درويشي و قلندري، پيوستن به آشنايان و بستگان خود كه در آن سامان مقام و منصبي داشته‏اند، سفارت، تجارت، سياحت. عياشي و خوشگذراني، ناسازگاري روزگار، پيدا كردن كار، راه يافتن به دربار هند و …» مي‏داند.

در هر صورت، زبان فارسي كه سالها پيشتر از ورود اين شاعران به هند در آن ديار گسترش يافته بود، با حضور اين طوطيان شكرشكن، جاني دوباره و رونقي بسزا گرفت. بسياري از حكام و پادشاهان هند از علاقمندان شعر و ادب پارسي به شمار مي‏رفتند. حمايت اين پادشاهان از شاعران فارسي زبان و تأثير محيط و فرهنگ بومي هند، بر ذهن و ذوق اغلب آنان تأثيراتي خاص به جاي گذاشت.

زادگاه «طرز نو» ايران بود؛ اما اين شيوه در هند رشد و نمو كرد و شكل كمال يافته خود را بازيافت.

شاعران بزرگي همچون صائب، كليم، طالب، عرفي و … از مهاجريني بودند كه به طور مستقيم و از نزديك، محيط و فرهنگ هندي را آزمودند و تجربه كردند.

علاوه بر اينان بزرگاني چون بيدل دهلوي، غني كشميري و غالب دهلوي، شاعراني هندي الاصل فارسي زباني بودند كه در دوره متأخر اين سبك ظهور كردند و نگاهي سبگ شناسانه به آثارشان حكايت از چيرگي مفرط ذوق و فرهنگ هندي بر آثارشان نسبت به شاعران گروه اول دارد.

هر شاعر در افق خاصي از هستي قادر به كشف و دريافت لحظات و حالات شاعرانه زندگي است. سبك و شيوه هر شاعري در سرودن شعر نيز، شيوه‏اي منحصر و يگانه است؛ چرا كه آفاق درك و دريافتهاي شهودي و كشفي شاعران با يكديگر متفاوت است.

از طرفي به دليل آن كه همواره گروهي از شاعران در يك دوره معين تاريخي و در يك جامعه زندگي مي‏كنند و تحت تأثير عوامل مشترك همچون روح حاكم بر انديشه‏هاي رايج در آن زمان و مسائل اجتماعي و… قرار مي‏گيرند، زبان شعر يك دوره، صاحب ويژگيها و مؤلفه‏هايي مي‏شود كه در آثار شاعران آن عهد مشترك است.

معمولاً اين ويژگيها و مؤلفه‏هاي مشترك را در زيرمجموعه سبكهايي كه به سبكهاي دوره‏اي موسوم است، بررسي مي‏كنند.

در واقع، اطلاق نام واحد سبك خراساني، سبك عراقي و سبك هندي بر آثار شاعران در محدوده‏هاي معين تاريخي فقط با توجه به اشتراكاتي كه در زبان شعر جميع آنها وجود دارد، ممكن و ميسر مي‏شود.

البته، عناصر مشترك موجود بايد در بسامدي بالا در آثار يك گروه از شاعران تكرار شود تا امكان نامگذاري و طبقه‏بندي آنها وجود داشته باشد. باري، آثار هر شاعر در عين آن كه قابل طبقه‏بندي در يك سبك دوره‏اي مشخص است، سبكي ويژه و منحصر و فردي را نيز داراست. سبكي يگانه كه همچون خطوط انگشتانش، امضاي اثر او به شمار مي‏رود. چرا كه سبك و زبان آيينه احوال آفاقي و انفسي شاعرند… .

اينك، به برخي از مهمترين عناصر و ويژگيهاي سبكي و زباني شعر صائب كه به صورتي گسترده و با بسامدي بالا در شعر وي و معاصرانش وجود دارد، اشاراتي هر چند مختصر مي‏كنيم:

1 ـ گرايش كلي زبان شعر از شيوه فخيم عراقي (زبان خواص) به سمت زباني صميمي و مردمي است (زبان عوام) معيارهاي زيبايي شناختي به طور كلي با دوره پيشين متفاوت است و شاعران در نسبتي متوازن با پسند مردم شعر مي‏سرايند. فخامت و استواري زبان چندان جايگاه مهمي در شعر اين عصر ندارد. اصطلاحات و تعبيرات عاميانه در بي‏پيرايه‏ترين شكل زباني خود، بي‏تكلف و رها در شعر حضور مي‏يابند.

ظهور شاعراني از بطن جامعه همچون صاحبان حرفه‏ها و پيشه‏ها و رهايي شعر از سيطره دربارها به معنايي كه در دوره‏هاي پيشين وجود داشت و همچنين دوري از روش اهل فضل و مدرسه را مي‏توان از مهمترين محركها و انگيزه‏هاي ايجاد چنين حركتي در زبان شعر اين دوره دانست:

بلبل رنگين نوايي بر سر كار آمده است

آب و رنگ تازه‏اي بر روي گلزار آمده است

وقت گلشن خوش كه گلريزان ابر رحمت است

چشم پل روشن! كه آب امسال سرشار آمده است

گوش تا گوش زمين از گفتگوي ما پر است

تا خط بغداد اين جام از سبوي ما پر است

2 ـ عنصر خيال در شعر صائب و شاعران سبك هندي از مهمترين عناصر سبكي است و حضوري گسترده و متنوع در شعر اين شاعران دارد. صورتهاي گوناگون بياني تخيل، همچون تشبيه، استعاره، كنايه و تمثيل در بسامدي بالا در آثار صائب و … به چشم مي‏خورد. حضور تخيل در شعر اين شاعران گاه عناصر ديگري همچون عاطفه شاعرانه را تحت الشعاع خود قرار مي‏دهد و از فروغ آن مي‏كاهد.

تصويرسازيهاي درخشان، بهره‏گيري مفرط از نوعي استعاره كه جاندار انگاري اشيا و شخصيت بخشيدن به آنها مهمترين هدف آن به شمار مي‏رود و امروز تشخيص ناميده مي‏شود و گشودن پنجره‏هاي خيال به سمت آفاق تازه و شعر شاعران طرز نو را سرشار از چشم اندازهاي بديع و رنگين و لحظات خيال انگيز كرده است:

شب كه سرو قامت او شمع اين كاشانه بود

تا سحرگه برگريزان پر پروانه بود

مهر را سوختگان بوته خاري گيرند

ماه را زنده‏دلان شمع مزاري گيرند

سحرگه چهره خورشيد را به خون شستند

گليم بخت من از آب نيلگون شستند

خبر كبوتر چاه ذقن به بابل برد

تمام بابليان دست از فسون شستند

شستم به خون ز صفحه دل، مهر آسمان

زان دشنه‏ها كه بر جگر آ‏فتاب زد

3 ـ ايجاز: اشتياق به آوردن مضامين نو و معاني بيگانه و پرداخت آن در يك بيت در لفافه‏اي از هنرهاي بياني (به ويژه استعاره) منجر به ايجازي فوق العاده (و گاه مخل) در اشعار نوپردازاني نظير صائب، كليم، غني، بيدل و… شده است.

4 ـ ارسال المثل و تمثيل: ارسال المثل، آوردن ضرب المثلي در شعر به عنوان شاهد مثال است. اين صنعت مورد توجه صائب و شاعران سبك هندي بود. اما نكته جالب اين است كه بسياري از مصرعهاي برجسته اين گروه از شاعران و به ويژه صائب به خاطر دلنشيني و مقبوليت خاصش در بين مردم در زمان شاعر و پس از او به صورت ضرب المثلهاي رايج زبانزد اهل كوي و برزن مي‏شد.

… اما تمثيل كه از ويژگيهاي عمده اين سبك به شمار مي‏رود، چنان است كه شاعر در يك مصرع، مطلب و مضموني اخلاقي يا عرفاني كه معمولاً انتزاعي است، بيان مي‏كند و در مصرع دوم با ذكر مثالي از طبيعت، اشيا و يا آوردن تصويري محسوس، دليلي براي اثبات آن مي‏آورد. در برخي از اين تمثيلها، گاه دو مصراع به لحاظ نحوي كاملاً مستقلند و هيچ حرف ربط يا شرطي آن دو را با يكديگر پيوند نمي‏دهد. تمثيلات شعر صائب كليم و بيدل از معروفترين تمثيلات شعر فارسي است:

من از بي‏قدري خار سر ديوار دانستم

كه ناكس كس نمي‏گردد از اين بالانشينيها

ظالم به ظلم خويش گرفتار مي‏شود

از پيچ و تاب نيست رهايي كمند را

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم

موجيم كه آسودگي ما عدم ماست

جسم خاكي مانع عمر سبك رفتار نيست

پيش اين سيلاب كي ديوار مي‏ماند به جا

5 ـ تأكيد بر استقلال واحد بيت در غزل: غزل سبك هندي مبتني بر واحد بيت است. شاعران اين سبك به ابيات يك غزل، به لحاظ محتوا و مضمون چنان استقلالي مي‏بخشند كه غزل به صورت مجموعه‏اي از مضامين متنوع و متفاوت درمي‏آمد. ابياتي كه فقط با ضربآهنگ قافيه‏ها و تكرار رديفها، از نظر موسيقيايي صورت نظمي پريشان به خود مي‏گرفت. اگر چه ساختار شعر فارسي از آغاز بر بنياد ساختار شرقي وحدت در عين كثرت بود، اما در سبك هندي اين ساختار به صورتي افراطي به تفرد ابيات گرايش يافت و وحدت دروني به سرحد صورت قالب و پيوند قافيه و رديف تقليل پيدا كرد.

ريشه‏هاي استقلال ابيات در غزل فارسي را به صورت متشخص در غزل حافظ و شيوه مضمون پردازانه وي مي‏توان بازجست. (مثل همه ويژگيهاي ديگر شعرش در عين اعتدال و ظرافت.)

ظهور مفرط اين پديده در سبك هندي را مي‏توان در اصرار شاعران اين سبك به آوردن مضامين نو و برجسته دانست؛ به گونه‏اي كه هر مضمون در نهايت ايجاز در يك بيت گنجانده مي‏شد و شاعر بناچار تمام كوشش خود را صرف پروراندن مضمون مورد نظر خويش در يك بيت مي‏كرد و ابياتي با مضامين مختلف و گاه متناقض اما با وزن و قافيه و رديف مشترك در يك غزل مي‏سرود.

مصرع برجسته به گفته صائب چون تير شهاب، جگر سوز و در يادها ماندني بود و ديگر اين كه، شاعران طرز نو دوستدار آن بودند كه اشعارشان در لايه‏هاي مختلف اجتماع نفوذ كند و زبانزد و ضرب المثل كلام خاص و عام باشد. صائب فرموده است:

بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دويد

مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دويد

6 ـ گستره وسيع واژگاني و تركيبات و …

7 ـ بسامد بالاي رديفهاي اسمي در شعر صائب، از ديگر مميزات شعر او به سبك موسوم به هندي است. رديفهاي اسمي از علل عمده توسع خيال در شعر است؛ چرا كه شاعر ناچار مي‏شود در هر بيت به تصويرسازيي كه به نوعي با رديف ارتباط دارد، بپردازد؛ رديفهايي نظير: رقص، خط، شمع، حرف، گل، صبح، رنگ و آفتاب مكرر مورد استفاده صائب است و يك رديف مشترك، مضامين گوناگون و تصاوير متنوعي را به همراه خود يدك مي‏كشد:

از بس مكدرست در اين روزگار صبح

از دل نمي‏كشد نفس بي‏غبار صبح

رخسار نو خط تو خوش آمد به ديده‏اش

از شب كشيده سرمه دنباله‏دار صبح

گلدسته بهشت برين، روي تازه است

برگ شكوفه‏اي است از اين شاخسار صبح

تر مي‏كند به خون شفق نان آفتاب

از راستي، چه مي‏كشد از روزگار صبح

سنت تتبع و تأمل در اشعار پيشينايان از آغاز طلوع شعر دري، در بين شاعران فارسي زبان وجود داشت. بسياري از شاعران علاوه بر مطالعه آثار شعر فارس به تأمل در اشعار شاعران عرب زبان نيز همت مي‏گمارند. صائب نيز از شاعراني بود كه به مطالعه آثار و دواوين گذشتگان و معاصرينش ارزش و اهميتي فوق العاده مي‏داد.

درنگ در آثار شاعران بزرگ درگذشته، علاوه بر دانش ادبي، آگاهي از ظرايف سبكهاي فردي شاعران را بر يكديگر ممكن مي‏ساخت و از طرفي، شعر فارسي در دايره سنتي خويش در نحله‏ها و سبكهاي مختلف، هر بار از نو حياتي دوباره مي‏گرفت.

مطالعه آثار معاصرين گاه به نوعي داد و ستد ادبي (و يا گفتگو) منجر مي‏شد. جواب دادن به شعر يكديگر تفنني از اين دست بود. شاعران نوپرداز سبك هندي، با وجود نوآوريها و هنجارشكنيهاي خاص سبكي خود، ثمره سنت بالنده شعر فارسي بودند كه هيچ گاه نوآوريهايشان به طور مستقيم در تعارض با اشعار گذشتگان درنيامد.

كوشش اصلي شاعران اين سبك به طور مستمر صرف گريز از طرز تلقيهاي قالبي و تكراري از شعر و نگاه نو به هستي شد… .

نظري گذرا به ديوان صائب نشان مي‏دهد كه اين شاعر بزرگ چه مقدار تتبع و تأمل در آثار شاعران متقدم و معاصر خود داشته است:

فتاد تا به ره طرز مولوي، صائب

سپند شعله فكرش شده‏ست كوكبها

اين جواب آن غزل صائب، كه مي‏گويد كليم

هر چه جانكاه است در اين راه، دلخواه من است

ز بلبلان خوش الحان اين چمن صائب

مريد زمزمه حافظ خوش الحان باش

صائب از درد سر هر دو جهان باز رهي

سر اگر در ره عطار نشابور كني

اين غزل را از حكيم غزنوي بشنو تمام

تا بداني نطق صائب پيش نطقش الكن است

شعر صائب حامل حكمتي ويژه است. به عبارتي، صائب به ديده‏اي حكيمانه شاهد اوضاع جهان است. اما اين حكمت حاصل سير و سلوكي عرفاني به معناي خاص آن نيست و همچنين اين حكمت نتيجه شاگردي انديشه‏ورزان و فيلسوفان و استادان مدرسه نيست؛ بلكه برخاسته از فطرت و حدت هوش شاعر و برآمده از نوعي غور و تأمل آزاد در پديده‏هاي گوناگون هستي است.

صائب به تماشا و تفريح جهان آمده است و در اين تماشا، ديدنيهاي طبيعت را با برخي از مفاهيم و مضامين موجود در زندگي انساني برابر مي‏نهد و مفاهيم ملموس و روزمره را كه هر انساني دائماً در گيرودار با آنهاست، برجسته مي‏كند و با نيروي تخيل شگفت انگيزش، آنها را با تصاويري محسوس و در دسترس پيوند مي‏دهد؛ پيوندي كه محصول آن عبرت است و ميوه‏اش حكمت؛ حكمتي كه ريشه در ذوق هنرمندانه و هوش نكته ربا دارد.

شعر وي با عموم مخاطبان ارتباط برقرار مي‏كند و اين ارتباط به قدري صميمي است كه مخاطب احساس مي‏كند به مضمون انديشه شاعر پيشتر مي‏انديشيده است؛ اما توان بيان آن را در خود نمي‏يافته است. صائب به اقتضاي سنت شعر فارسي غير از مضامين متنوع و بديع از مضامين و مفاهيم عرفاني به گشادگي تمام بهره مي‏گيرد. اين مفاهيم در شعر صائب بيشتر از نوع كسبي هستند و نه كشفي و انديشه‏هاي عرفاني صائب اغلب برخاسته از عرفاني نظري است. زبان راز محمل شهود و كشف عارفان و شاعران عارف است؛ آن چنان كه در شعر حافظ، مولوي و … شاهد آنيم. حال آن كه وجه مميز زبان شعر صائب در بهره‏گيريهاي مفرط او از استعاره و تمثيل است

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

16 + 2 =