مقدمه:
فرانك لويد رايت ( Frank Loiyd Wright)
به احتمال زياد فرانك لويد رايت يكي از آخرين آمريكاييهاي حقيقي به شمار مي آيد. از اين نظر كه او آخرين چهره درخشان آمريكايي است و زماني در چشمان مردم دنيا قرار داشت كه آمريكا بيشتر از يك قاره محسوب مي گرديد. او مظهر آزادي كامل و بدون قيد و شرط افراد اجتماع و يك دولت خلاصه شده. براي درك موقعيت رايت در تاريخ آمريكا بايد يادآوري نماييم كه « امرسون»(EMERSON )، « لانگ فلو» (Lang Fellow )، « مل ويل» و « وايت من » (Whitman) در زمان تولد او هنوز در قيد حيات بودند.
فرانك لويد رايت پسر يك تعميد دهنده كليسا در « ريشلند سنتر» در
« ويسكانسين » به دنيا آمد و تازماني كه زنده بود به آن وفادار بود.
درميان عجايب زيادي كه در مورد رايت وجود دارد تاريخ تولدش نيز در پرده اي از ابهام فرو رفته است در دهه هاي آخر او هميشه تاريخ هشتم ژوئن 1869 را بيان مي كرد.
رايت در تمام طول زندگانيش آكتوري موفق بود و با اين دروغ شيرين در مورد صورت ظاهر خود جواني اش را حفظ نمود در دهه سال آخر زندگانيش نسبت به عكسهايي كه از او به چاپ مي رسيد حساس بود. در نظر دنياي خارج مغرور و جاه طلب مي نمود اما در طول زندگاني اش يك روستايي باقي ماند روستا زاده اي كه از تپه هاي ويسكانسين آمده بود و در تمام عمري از چيزهاي ساده روستايي در مقابل مظاهر شهرهاي مصنوعي دفاع نمود.
در هنگام تولدش آمريكا تنها سي و هشت نفر جمعيت داشت و در زمان مرگش تقريبا يكصد و هشتاد ميليون نفر.
والدين او زياد تغيير مكان مي دادند پدرش كه به احتمال قوي متولد انگلستان بود چندي بعد با فوت همسرش و در سن پنجاه سالگي با آن آنالويد جونز كه بيست سال از او كوچكتر بود در ويسكانسين با او برخورد كرده و با او ازدواج نمود. صاحب سه فرزند شد كه فرانك بزرگترين آنها به شمار مي آمد.
به عقيده رايت مادرش از بدو تولد او اطمينان داشت كه معمار بزرگي خواهد شد لذا از همان سالهاي اول زندگي اش او را تحت نظر خود گرفت و زحمتهاي زيادي براي ورود به دانشگاه ويسكانسين در رشته معماري ساختمان كشيد.
در چنين دنياي اصيلي رايت رشد نمود در زير تسلط مادري قدرتمند كه او را دوست داشت و تحسين مي كرد و همه كار براي شخص او انجام داد.
او در كنار سنتهاي رمانتيك وحشي كه شعار آنها حقيقت بر عليه دنيا بود و منطق را بر عليه تعصب تشكيل مي داد و نيز در كنار زمين هايي كه اجدادان مادرش بر روي آنها كار كرده بودند در آنجا زندگي مي كرد، كار كرد و مرد. در كنار ( صخره تنها ) ( Lone Rock )، زمين سياه (Black Earth ) و بهار سبز (Spring Green) و جايي كه عمويش كارخانه داشت. اين نامها قسمتي از تاريخ زندگي رمانتيك رايت را تشكيل مي دهند.
تقدير چنين خواست كه رايت سالها بعد و در زير تأثيرات تزئيني تأتر شيكاگو حقيقت بزرگ معماري را دريابد اصلي كه بعدها آن را « معماري ارگانيك » ناميد.
بي ترديد « فرانك لويد رايت» از ميان تمام معماران معاصري كه كارشان از قرن نوزدهم آغاز شد دور انديش تر بود. وي نابغه اي بود كه چشمه فياض قريحه اش هرگز به خشكي نگراييد و استعدادش به وصف نمي آيد. كار وي از اعصار مختلف به خصوص از معماري ديري خاور دور متأثر بود، اما نه به شيوه ديگر معماران قرن نوزدهم كه تقليد را بهانه عدم ابتكار كرده بودند بلكه مانند « ماتيس» نقاش فرانسوي كه از هنر ايراني و زنگي الهام گرفت و اين الهام با درك و تأثري عميق همراه بود.
با اين همه كار رايت بيشتر از هر معمار آمريكايي ديگر روحيه ي سرزمين خود را داشت. فهميدن كارهاي رايت محتاج مطالعه اي دقيق و عميق است و درك شخصيت قوي وي كه در هر نكته اي از كارهايش تجلي داشت به آساني ممكن نيست.
رايت تصويري نو در معماري را آفريد. فرانك لويد رايت خانه « چارنلي »، خيابان « استر». يكي از نخستين خانه هايي كه رايت ساخته است رايت هنوز در دفتر ساليوان و آدلر كار مي كرد.
خانه هايي كه رايت ساخت حتي آنها كه پس از ترك دفتر آدلر و ساليوان خود مستقلا ساخت در اساس با كارهاي انگليسي چندان تفاوتي نداشت اما ديري نپاييد كه دركار رايت تغييري صورت گرفت و يا به طور كلي اروپا در جستجوي راه هاي تازه دچار ترديد شد.
رايت موجب شد كه نقشه هاي وي بدون قيد طرح شوند نكته اي كه به سنت واقعي آمريكا از آغاز وابسته بود درنتيجه كارهاي بعدي رايت در جهت افقي نظم يافته اند طرح چنين نقشه هايي شايد بزرگترين خدمت رايت به عالم معماري باشد. وي به وجود مفيد و معماري زندگي حركت و آزادي بخشيد.
رايت مانند شاعري كه احساس خود را از جمال طبيعي درخت، كوه، رودخانه و درياي موطن خود بيان مي كند و ما را از اين زيبايي مي آگاهاند زيبايي نهفته مصالح ساختماني را شناخت و با استفاده هنرمندانه از اين مصالح ديدگان ما را به زيبايي آنها گشود.
در ساختن خانه به عنوان مجموعه اي پيوسته در فضا، رايت از اين عوامل هر جا كه ميسر بود استفاده كرد و كوشيد هر خانه را به اقتضاي زمان و موقعيت آن بسازد.
ديوار در طرحهاي « رايت » :
در خانه « چارتلي » ( 1892 : تصوير 240 ) ديوارها به سنت ديرين معماري آمريكايي سطوحي صاف اند و نما كمپوزيسيون ساده اي دارد ، اما در كارهاي بعد « رايت » جرأت يافت و به ايجاد تركيبهاي هنرمندانه اي در نما موفق آمد . اگر بامهاي پيش آمده اين خانه ها را عوامل افقي بناميم ،سطوح ديوارها عوامل قائم آن هستند كه كمپوزيسيون نما را كامل مي كنند . اين نكته بخصوص در خانه هايي از « رايت » كه نمايي كشيده دارند بخوبي مشهود است : از جمله در خانة« . مارتين » در « بوفالو » و خانه « ربي » در شيكاگو كه اين دومي شايد بيشتر از هر كار وي معماران ديگر را تحت تأثير قرار داده باشد .
فضاي داخلي :
از آغاز ، « رايت » ديوارهاي داخلي خانه ها را مانند ديوارهاي خارجي آن چون سطوحي مسطح مي ساخت. در هيچيك از طرحهاي وي مشاهده
نمي شود كه او مانند معماران اين زمان در اروپا ( حدود سال 1896 ) خطوط مارپيچي « هنر نو » را جانشين تزئينات زمان « ركوكو » كرده باشد . در فضاي داخلي خانه هاي وي نيز همواره پژوهشي براي ايجاد رابطه بين عوامل مختلف ـ ديوارها ، سقف ، پنجره ها و درها ، وجود دارد . برخي اوقات ارتفاع سقف در يك اطاق تغيير مي كند ، درست نظير همين نكته را مي توان در نماي خانه هاي « رايت » ديد : ايوانهاي برجسته از سطح نما ،بامهاي پيش آمده و ديوارهايي كه با تغيير پستي و بلندي زمين به ارتفاعات مختلف ساخته شده اند .
استفاده از مصالح و عوامل ساختماني متنوع :
همراه با استفاده از سطوح مسطح كه به نماهاي ساختمانهاي « رايت » تأثيري مجرد ( آبستره )مي دهد ،وي مصالح و عوامل ساختماني متنوع در بناهاي خود بكار برد . ديوارهاي پهن بخاريهاي آجري و ديوارها و تيغه هاي جوبي با رنگهايي روشن اغلب در كارهاي وي با يكديگر تركيب شده اند .
« رايت » از آغاز كار ديوارهاي روستايي خشن را به عوامل ساختماني خانه افزود و آنها را به شيوة ساختمانهاي دوره هاي اوليه ، يكسره و پيوسته از خارج به داخل بنا ادامه دارد .به دنبال همين شناخت كيفيت وزيبايي مصالح ساختماني و در پژوهش يافتن ماده اي تازه كه مانند شيشه نور را از درون خود عبور مي دهد . نشاني از اين كمال را مي توان در ساختمان كمپاني واكس سازي « جانسن » در شهر « راسين » ايالت « ويسكانسين » مشاهده كرد .
ديده ايم كه « رايت » در كمپوزيسيونهاي معماري خود هم از سطوح مسطح استفاده مي كرد و هم مصالح ساختماني را بصورت طبيعي و با صراحت بكار مي برد.
« رايت » و نقاشي جديد :
همزمان « رايت » در آمريكا نه نقاش و نه مجسمه سازي بود كه با وي در يك طراز باشد . از راستي وي يكي از معماران نادري است كه در درك تصور فضايي بر نقاشان معاصر خود پيشي داشت . اما چنانكه گذشت « رايت » تنها بود و تمام امور ساختمان را از طرح شيشه هاي الوان گرفته تا نقوش تزئيني خود به عهده گرفت . از جمله طرح سر ستونهاي ساختمان
« لاركين » از خود اوست .اين سر ستونها ـ چنانكه مجلة معماري « ركورد » به سال 1908 نوشته است : « جنبه تزئيني دارند و مركب اند از مكعب هايي با سطوح صاف و زواياي قائم كه مستقيماً در زير سقف شيشه اي قرار مي گيرند … تركيب احجام بدين فرم كاملاً تازه و بي سابقه است .
عامل ا صلي در كمپوزيسيون هاي معماري « رايت » سطوح مسطح است كه استفاده از آنها ، چنانكه ديده ايم ، در معماري آمريكا معمول بود . اما وي اين سطوح مسطح را به نوارهاي افقي تجزيه مي كند و آنها را با احجام قائم ديوارها مي آميزد .
« رايت » ديوارهاي مسطح را به اجزايي كوچكتر تجزيه مي كرد و اين اجزاء را با ابتكاري بي نظير دوباره در كنار هم مي نهاد .
قدرت خلاقه « رايت » نابخودآگاه از همان سرچشمه اي مايه
مي گرفت كه در حدود ده سال بعد مظاهر آن در اروپا به منصه بروز رسيد. با اين تفاوت كه در اروپا هنرمندان و معماران مي كوشيدند فضاي داخل و خارج ساختمان ها را با يكديگر تركيب كنند و در كارهاي « رايت » حجم خانه ها به بيرون راه نمي يافت و در خود تركيب فضايي مستقلي بود .
« رايت » از آغاز كار خانه هايش را با طبيعت مي آميخت . اين تمايل « رايت » در تركيب معماري و طبيعت چندان است كه اغلب مشكل مي توان تشخيص داد كجا ساختمان هاي وي آغاز مي شوند و كجا طبيعت پايان
مي يابد .
علاقه شديد « رايت » به « معماري آلي »:
شايد برخي از دلايل توجه وي را به استفاده از مصالح ساختماني بصورت طبيعي خود : في المثل بكار بردن تخته سنگها در ساختن ديوار ،استفاده از گرانيت خشن در كف ساختمان و يا چوب هاي « چهار تراش » قطور – روشن دارد. به همين ترتيب خانه هاي او با پلان هاي آزادشان كه در عصر شوفاژ گرداگرد بخاريهاي سنگي يادگار خانه هاي قديمي آمريكا ساخته
شده اند مبين علاقة وي به « معماري آلي » است.
« رايت » مساكن آدميان را تا آنجا كه ممكن بود پيوسته با « خاك » ساخت و « خاك » را بصورت ديوارهاي خشن به داخل منازل راه داد و طبيعت را چنان پيوسته با خانه ها ساخت كه انگاري اين خانه ها جزئي از طبيعت اند .براي وي خانه پناهگاهي بود ، چادري بود كه « موجود انساني » بتواند در آن جا ساکن شود و از باد وباران و تابش آفتاب در امان باشد ، جايي كه اين موجود بتواند مانند پرنده اي در آشيان خود بياسايد . اما همين قدر مسلم است كه در مطالعه شخصيت « رايت » بايد بين عواملي كه وي از زمان خود گرفت و آنها كه خاص نبوغ وي است و از حدود طبيعي فراتر مي روند تميز داد .
تأثير كارهاي رايت :
« فرانك ليد رايت » تنها معمار نبود ، بلكه از جمله متفكرين و مبلغين بزگر كشور خود بود .وي به اقتضاي طبيعت خود از جرأت و جسارت براي مخالفت و اعتراض برخوردار بود اما به ثبات و دوام فوق العاده عليرغم مشكلات كار مي كرد و از نيرويي سازنده برخوردار بود . رايت در معماري نماينده همان فسلفه « فرديتي » بود كه فراموش نبايد كرد كه وي در كشوري زندگي مي كرد كه در آن رابطه دهقان و زمين اندك است و از قدرت شخصي دهقان خارج است .
معناي كارهاي « رايت » براي معماران ديگر :
كارهاي « رايت » سه اصل استوار دارد : سنت معماري آمريكا ، تمايل شديد وي به معماري آلي و قدرت وي در يافتن وسيله اي كه بتوان با آنها مقاصد معماري عصر را بيان كرد . وي شخصيتي كامل در معماري بود و اين هر سه اصل دركارهايش تحقق يافته بود . اهميت كارهايي كه وي تا چهل سالگي انجام داد به اندازه اي بود كه نام وي در تاريخ معماري باقي ماند .
اغلب معناي كارهاي « رايت » بعمق درك نگشته و غرض وي سوء تفاهم شده است . هر معماري ، چه در آمريكا و چه در اروپا كوشيده است از شيوه معماري وي پيروي كند آن را به اشتباه فهميده و به غلط تعبير كرده است . شايد مهمتر از تأثير مستقيم « رايت » بر معماران ديگر اهميت وي به عنوان سرفصل دوره اي باشد كه راه به پيشرفت آينده بود ، چراغي كه راه را به آيندگان نشان داد.
آخرين دوره كارهاي « فرانك ليدرايت » :
« رايت » به سال 1959 وفات يافت . وي هيچگاه به اندازه سالهاي آخر عمر ارباب رجوع نداشت و از اين و آن تملق و خوش آمد نمي شنيد.
غناي بينش « رايت » در پروژه هاي عظيم وي ، اگر چه برخي اوقات با تخيلات و خيال بافي هاي عجيب همراهند ، آشكار مي شود . از جمله اين پروژه ها مي توان از پروژه « مثلث طلايي » وي براي مركز شهر
« پطرز برگ » و ساختمان اپرا براي شهر بغداد ياد كرد ،دو پروژه اي كه عدم اجراي آنها شايد به نفع « رايت » شد .هم زمان با طرح اين دو پروژه وي مشغول طرح ساختماني استوانه اي شكل بود كه به جاي پله در داخل و خارج آن ساختن رامپ پيشنهاد شده بود .
شكل كلي موزه عظيم « گوگن هايم » در نيويورك نيز استوانه اي است و در آن رامپي مارپيچي از زمين تا بالاي عمارت ادامه مي يابد. در اين موزه تابلوها و كارهاي هنري بر ديوار منحني وار آن در معرض تماشا قرار
مي گيرند و ديوار .همراه با رامپي كه به آن اشاره كرديم و در واقع كف موزه است با شيبي ملايم رو به بالا ادامه مي يابد . مشكل نمايش و تماشاي مجسمه ها در اين موزه ، اندكي پس از مرگ « رايت » به هنگام افتتاح آن آشكار شد .
« فرانك ليدرايت » همواره مردم را به خاطر داشت .معني اين جمله از نظر معماري اين است كه ظرحهاي وي مطابق و مناسب زندگي انساني بود، اين مطلب چه در طرح وي براي خانه هاي مسكوني و چه در آپارتمانها و … بكار برده كه در اينجا به توصيف يكي از كارهاي رايت ( موزه گوگن هايم ) مي پردازيم :
معرفي مختصري از كارهاي رايت :
خانه انيس:
بزرگترين اثر رايت به سبك بلوكهاي به هم بافته شده است كه در لس آنجلس قرار دارد . رايت با طراحي اين بلوكها اميدوار بود كه بتواند به يك روش ساخت آسان ، براي طرحهايش دست پيدا كند و در عين حال تزئينات مورد نظرش را در قالب اين بلوكها در طرحهاي خود اجرا كند . او در طراحي اين خانه از بلوكهاي 40 سانتيمتري استفاده ركد كه نشانگر يك نقش مكرر هندسي ،قرار گرفته بر روي يك مربع بودند . اين بلوك هاي سه بعدي. تشكيل دهنده نوارهايي تزئيني در قسمت طولي و همچنين ديوارهاي كوتاه باغ مي باشند و در عين حال يك سري بلوكهاي مشبك و بدون طرح براي پوشاندن پهنه بزرگي از ديوارهاي بيروني به كار برده شده است . اين بلوكهاي هندسي در فضاي داخلي جايي به چشم مي خورند كه تأثير نقوش آنها ،باعث خلق فضايي باستاني مي شود و در عين حال با تغيير در ارتفاع سقف و روشنايي داخلي ، اين حس فضايي ،افزوده شده و علاوه بر آن ،حالتي دراماتيك پيدا كرده است .
ورودي بنا راهروي طويلي است كه به يك راه پله ختم مي شود ، جايي كه هنر رايت در طراحي شيشه ، پنجره و درهاي شيشه اي به خوبي به چشم مي خورد ،به خصوص يك موزائيك با نقشي شبيه گياهان ، بر روي شومينه ، طراحي شده است كه توجه همه را به خود جلب مي كند .
در حال حاضر اين خانه ،متعلق به « سازمان حفظ ميراث فرهنگي آمريكا » است .
« خانه آبشار »:
مهمترين خانه شخصي طراحي شده توسط فرانك لويد رايت است و بسيار خوب بيانگر عقيده رايت ، مبني بر اين مطلب است كه : « يك ساختمان بايد جزيي از طبيعتي باشد كه در آن واقع شده است » . اين بناي تركيب شده با منظره اي بي نظير و شكل يافته از عناصر ساده اي همچون سنگهاي طبيعت اطراف ، بتون ،ششيشه و فولاد به طرزي باور نكردني با محيط خود همخوان شده است . اين عناصر ساختماني كه در مراحل تكنيكي و اجرايي بسيار ديدني و قابل توجه هستند و همچون شاهكارهايي در بنا مي درخشند . خانه آبشار ،مصداق بسيار خوبي از اين گفته رايت است كه : « هيچ كس زيبايي خاص يك سايت را تا موقعي كه من بنايي آنجا نسازم درك نمي كند » . اين خانه نيز مانند بسياري از طرحهاي ديگر رايت از علايق و الهامات شخصي او شكل گرفته است .
اين خانه بر روي آبشار معلق بوده و آب از كنار ديوارهاي سنگي آن به پائين سرازير است . اين خانه كه به طرز ماهرانه اي بر روي صخره آبشار قرار گرفته ،چنان با طبيعت اطراف عجين شده كه گويي جزئي از صخره بوده و به صورت ارگانيك ،در طول ساليان زياد به وجود آمده است . ديدي از بنا ، به سمت صخره آبشار وديد ديگر آن به سمت جنگل و درختان مي باشد .
پيوستگي مصالح كاربردي براي كف ها ، ورودي و تراسها ،محدوده هاي داخلي و خارجي بنا را با هم يك دست كرده است .
خانه آبشار كه براي جي . ارگارد كافمن ، تاجر ثروتمند اهل پيتسبورگ ، ساخته شده در سال 1962 به « سازمان حفاظت از جنگل و منابع طبيعي پنسيلوانياي غربي » اهدا گرديد . در ميان خانه هاي طراحي شده توسط فرانك لويد رايت ، خانه آبشار تنها خانه اي است كه تغيير نيافته و حتي مبلمان و اثاثية اصلي آن حفظ شده است . مطلب بسيار جالب در مورد طراحي اين خانه اين است كه رايت براي آن يك قلب قرار داده كه همان شومينة ساختمان است .
« مجموعه تليسين غربي »:
مجموعه اي است متشكل از خانه اي بياباني و استوديوي كار او كه پس از طراحي به سرعت ساخته شد .
اين مجموعه بي نظير ،شامل فضاهايي براي زندگي خانواده رايت ،دفتر فرانك لويد رايت ،يك آرشيو ، يك مدرسه معماري و شركت تليسين مي شود .
رايت با الهام از طبيعت و كوههاي اطراف ،تليسين غربي را با ديوارهايي كج از جنس بتون مخلوط شده با سنگهاي صحرايي بنا نهاد و اثري خيالي با رنگهايي بياباني همچون قرمز مايل به قهوه اي ،نارنجي كم رنگ و خاكستري تيره خلق كرد . سقف هاي اريب مجموعه با تيرهاي چوبي قرمز رنگي پوشيده شده كه در ابتدا توسط كتان و هم اكنون به وسيله قاب هاي پلاستيكي به هم متصل شده اند . در نتيجه عقيده رايت مبني بر اتحاد داخل و خارج بنا ،اجزاي مختلف ساختماني مجموعه ، به وسيله عناصري همچون تراسها ،استخرها و آلاچيق ها به هم تنيده شده اند .
مركز مدني مارين كانتي:
« مركز مدني بخش مارين كانتي » بعنوان تعهد فرانك لويد رايت به جامعه دموكرات است ،اما براي طراحي ساخت اين بنا او را به كمونيست بودن متهم كردند . اين ساختمان كه در سال 1958 طراحي شد . در سال 1972 به اتمام رسيد . در اين پروژه نيز به مانند تمام كارهاي رايت ،شرايط طبيعي ،نقطه آغاز كار بود . او تپة زيباي شمال سان فرانسيسكو را مشاهده نمود و بلافاصله فهميد كه مي تواند آن را به سه قوس بزرگ و با شكوه قاب كند .
اين بنا كه با هدفي مشخص و بر طبق ايده اوليه گسترده شد . از دو بال اصلي تشكيل مي شود :
1- ساختمان اداري مركزي
2- تالار عدالت به همراه حياط ها ،دفتر كلانتر و زندان مربوطه
كه اين دو بال در محل گنبد با هم تلاقي مي كنند .
دركل مجموعه ، يك خط آسمان مستقيم و پيوسته به سقف هاي قوسي مي پيوندد و در نزديكي گنبد ،تجهيزات مكانيكي به طرزي مرموز در يك برجك 65 متري مخفي مي شوند .
تركيبي از سيمان كاري پلاستيكي آبي رنگ ، بنجره هايي به رنگ قرمز روشن و طلايي ،نرده هايي از جنس آلومينيوم با روكش طلايي براي بالكن ها ،درب ورودي و رديفهاي كروي شكل آويزان از پيش آمدگي لبه بام ،همگي به هر چه با شكوه تر شدن بنا كمك مي كنند . سقف هاي پوسته اي بتوني با دايره ها ، قوسها و كره هاي تزئيني پوشيده شده است .
رايت در طراحي اين بنا از كريدورهايي استفاده كرد كه توسط نورگيرهايي پوشيده شده اند و نور را به سطح مختلف مجموعه هدايت مي كنند . دفاتر با ديوارهايي كاملاً شيشه اي احاطه گشته اند و اين خود باعث ايجاد گشودگي به سمت نورگير شده است كه اين بيانگر عقيدةرايت مبني بر اين مطلب است كه
« دولت مردم ، بايد قابل ديد و در دسترس مردم باشد »
خانه و استوديوي فرانك لويد رايت:
اين خانه ، يك يادبود افسانه اي و آتليه معماري سالهاي طلايي جواني اوست و در واقع اولين اثر مهم رايت به حساب مي آيد . اين بنا در بر گيرنده تمام علايق رايت همچون عشق به طبيعت ،موسيقي ،طرحهاي ژاپني، بلوكهاي نقش دار و همچنين نشان دهندة تحسين و تأثير پذيري او از لوئيس سليوان است .
اين خانه از چهار بخش اصلي ساخته شده است و به علت تفكر مداوم او ، يك اثر به روز و هميشه در جريان بوده و به خاطر شفافيت و كمال ايده اوليه ، بسيار مورد تحسين قرار گرفته است . قسمت اصلي خانه به سمت خيابان فارست قرار گرفته و با سقفي شيب دار و توفال هايي مشبك و درختهاي زيتون كاشته شده در اطراف نما ، جلوه اي خاص پيدا كرده است .
هندسه منظم اين بنا آن را از تزئينات سبك ويكتوريايي بي نيازي مي كند . رنگها و روكش هاي بنا نمايانگر اعتقاد محكم رايت به اين نطريه است كه : « معماري بايد با چشم اندازهاي طبيعي اطراف هماهنگ باشد » . رايت در داخل يك پلان آزاد طراحي كرده است و عناصر اصلي را قاطعانه تحت كنترل دارد .
در طراحي اين بنا ، رنگها ، شخصيت ويژه اي يافته اند : به خصوص رنگ قرمز خاكي ، بر ديوارها و رنگ كرم سقف ها كه همگي با نقاشيهاي مهيجي از « سرخپوستان در ميدان نبرد » توسط هنرمند نقاش اورلاندو جيانيني ، مزين شده اند .
استفاده گسترده از تزئينات چوبي از جمله مبلمان نامناسب و مشهور رايت (به دليل راحتي و تناسب با اندام انسان ) در داخل بنا به چشم مي خورد . آتليه و دفتر كار معروف رايت و يكي از مهمترين و شخصي ترين فضاهاي معماري او در طبقه فوقاني خانه واقع شده است .
در پشت ورودي ، ساختماني بلند با پنجره هايي خاص ، شامل اتاق طراحي و نقشه كشي رايت مستقر است و درست اينجاست كه به نظر مي رسد چشم ها براي جستجوي نور به بالا خيره شده و انتظار طراحي موزه گوگنهايم را در دهه هاي بعد مي كشد .
اين ملك در سال 1909 بعد از اين كه رايت خانه و خانواده خود را ترك كرد ، رو به زوال گذاشت ولي اكنون سازماني به نام « ائتلاف ملي براي حفاظت از اماكن تاريخي » اين خانه را به صورت سابق بازسازي كرده و براي بازديد عموم به نمايش گذاشته است .
« خانه مارتين » :
بزرگترين خانه به سبك پرايري است كه رايت طراحي كرده و عليرغم دو خانه ديگر كه در اين محوطه ساخته شده بودند . هنوز باقي است . رايت در اين بنا با تركيبي از آجرهاي تيره در ساختمان اصلي دو طبقه ، اصول خانه هاي ساده خود را به سبك پرايري بيان مي كند كه خطوط افقي ممتد ، سطوح در هم قفل شده ، سقف هاي سيال و پويا ،پنجره هاي رديف شده ، تزئينات صحيح و هماهنگي با طبيعت ، همگي از خصوصيات اين خانه هستند . به دليل قرارگيري اين بنا در منطقه اي شهري، باغچه ها اهميت خاصي يافته اند و از آنها بسيار استفاده شده است . وجود يك آلاچيق ، گل خانه و خانه اي براي پرندگان در اين بنا ،نشان دهنده علاقه وافر رايت به طبيعت و اهميت اين موضوع در طراحي اوست .
يكي از اهداف اصلي و اوليه خانه ها به سبك پرايري ، شكستن احجام ، سست كردن محدوده هاي متعارف و از بين بردن چيدمان مكعبي
اتاق هاست كه غالباً به سبك ويكتوريايي بوده است ، به همين دليل خانه مارتين داراي پلان آزادي است كه در آن اتاقهاي بزرگ به راحتي با ديگر فضاها در ارتباط هستند .
« خانه رابي » :
اجراي طرح « خانه رابي » يكي از بزرگترين به ياد ماندني ترين آثار اوليه رايت ،نبوغ رو به تكامل او را به اوج پختگي رسانيد . خانه رابي همانند خانه هاي سبك پرايري ماقبل خود ،ساختماني است عريض ،كم ارتفاع و افقي كه نمايانگر لايه گذاري منسجم و كارآمدي مي باشد كه نمونه آن قبلاً مشاهده نشده است .به نظر مي رسد كه رايت در طراحي اين بنا ، تحت تأثير آخرين دستاوردهاي فن آوري ماشيني روز بوده .
در طرح اين خانه به سبك پرايري نوعي استحكام خاص وجود دارد كه با بافت شهري واقع شده در آن ،متناسب است . تدبير رايت در طراحي اين بنا ،صفحات افقي بزرگي است كه با استادي تمام ، طوري روي هم چيده شده كه توانسته اند سطوح داخلي چند گانه ، بالكن هاي روباز و بهار خوابهاي احاطه
شده اي را ايجاد كنند . دويارهاي خارجي پوشيده با آجرهاي رومي قرمز رنگ بلند و باريك ،در بالاترين ارتفاع ،داراي نوعي پوشش از جنس سنگ آهك هستند .
در اين بنا نيز همچون آثار ديگر رايت ،موقعيت ساختمان ،نقشي كليدي ايفا مي كند . شكل صليب كه ايده بسياري از طرحهاي او در اين دوره است ،در پيش آمدگي گستردة طبقه فوقاني به چشم مي خورد . خانه همانند دژي محكم ساكنان را در برابر سر وصدا و هياهوي خيابان محافظت كرده و ورودي را در سمت راست خود پناه مي دهد . قرار دادن اتاق هاي نشيمن و نهارخوري در طبقه دوم واتاق بازي بچه ها و اتاق بيليارد در طبقه پايين از جمله تغييراتي است كه رايت به واسطه آنها و به نوعي با شكستن ترتيبات زندگي سنتي ،توانست به حريم خصوصي در خانه دست يابد كه اين خود حركتي غير متعارف در طراحي يك خانه به حساب مي آمد . خانه رابي در حال حاضر جزء اموال دانشگاه شيكاگو مي باشد .
تليسين :
نام اين بنا از يك كلمه باستاني به معني « ابروي تپه » گرفته شده است .در نتيجه اعتقاد رايت به پيوستگي و هماهنگي تليسين با طبيعت اطارف ،در اين بنا از سنگهاي آهكي و زرد رنگ استخراج شده از معادن سنگ محلي ،استفاده شده كه همانند لايه بندي هاي طبيعي ، بدنه ساختمان را تشكيل مي دهد . قسمتهاي ساختمان اصيل همچون خيمه هاي بزرگ صحرايي با ظاهري خوشه اي ،هر يك استفاده خاصي دارند .خطوط چند گانه بام باپيش آمدگي عميق ، كه به نظر مي رسد روي هم چيده شده ،انسجام و يك پارچگي بيشتري به كل طرح بخشيده اند و ديوارهاي سنگي و بهار خواب ها ،چادرها ، حياط ها ،استخرها و ساختمانهاي بيروني را به هم متصل مي كنند .
بازديد از درون بناي اصلي ،نظري اجمالي را به حيرت آور ترين اتاقهاي رايت ممكن مي سازد . اتاقهايي با ابعاد 4/8 در 8/10 متر كه مشرف به دره و باغهاي آبي پائين است .در خارج اتاق نشمين ، گذرگاه 12 متري و كنسول مانندي وجود دارد كه بر شاخه هاي درختان اطراف مشرف مي باشد و آتليه رايت از طريق يك مجراي سرپوشيده به ساختمان اصلي متصل شده است .
ملك 2428000 متر مربعي تليسين ، شامل مدرسه هيل سايد ( در سال 1902 ) كه اكنون محل مدرسه معماري فرانك لويد رايت است . تليسين در سه مايلي حنوب شهر « لسپرينگ گرين » قرار گرفته است .
خانه بارنسدال ( خانه هاليهوك ):
بناي بارنسدال ،تجلي علاقه شديد رايت به معماري مايايي است . ديوارهاي بتوني ، بژ رنگ و ساده در گوشه ها چنان صعود مي كنند كه در كل ، هرمي بسيار ظريف به وجود مي آؤرند و سيمان بري هاي بسيار زيبا با طرحهاي گل ختمي ( گل مورد علاقه بارنسدال ) بر جداره هاي داخلي و خارجي خانه ، خودنمايي مي كنند .
رايت در طراحي اين بنا از نقش صليب كه بسيار مورد علاقه اوست استفاده نمود و قسمتهاي داخلي و خارجي را با هم همخوان كرد .
براي ورودي به بنا بايد از يك آلاچيق بيروني و يك راهروي كم ارتفاع و تاريك عبور كرد و از آنجاست كه وارد اتاق نشيمن بزرگي با ديوارهاي مسطح طلايي رنگ ، سقف بسيار روشن و درخشنده و شومينه اروپايي و اسطوره اي ، مي شويد . آب استخر ،هم سطح كف اتاق ها و تا نزديكي آنها پيش آمده است و در داخل اتاق اصلي يك نقاشي كوبيسم بر روي طاقچه نصب شده كه به گونه اي زندگي صاحب خانه را بيان مي كند .رايت بسياري از لوازم خانه از جمله صندليهاي اتاق پذيري را هم طراحي كرد . اين صندلي ها داراي نقش هاي گل ختمي در قسمت پشتي خود هستند و به نوعي با كل بنا ،همسان شده اند .
خانه خانم جي . ام . ميلارد:
اين خانه توسط بلوكهاي جديد بتوني با نقوش هندسي ساخته شده اند و اين گونه بود كه رايت يك روش جديد براي ساخت و ساز با تزئينات احتمالي داخلي اختراع كرد . بلوك هاي بتوني حفره دار معروف رايت ،بيانگر صداقت ،فهم و بي خيالي ،در قالبهايي به ضخامت 5/7 تا 10 سانتيمتر شكل مي گرفتند و داراي شيارهايي بودند كه ميله هاي فولادي محكمي به صورت افقي و عمودي درون آنها عبورمي كرد تا ساختمان و اجزاي آن را در مكاني مشخص شكل دهد . اين روش همان روش معروف « بلوكهاي به هم بافته شده » است كه البته بعدها به دست فراموشي سپرده شده و ديگر مورد استفاده قرار نگرفت .
خانه ميلارد بلند و عمودي قرار گرفته و به علت فشردگي نقشه ، ورودي ، اتاق نشمين ، اتاق ميهمان و پاركينگ ، همگي در سه طبقه عمودي در بخش مركزي خانه قرار گرفته اند .
در ساخت اين بنا بزرگترين پسر رايت ، يعني لويد رايت ، كه او نيز معماري در خور توجه است بسيار كمك كرد و علاوه بر طراحي محوطه سازي بنا ،در سال 1926 يك استوديو به اين ساختمان افزود ، خانه ميلارد به لامينياتورا معروف است .
موزه سولومون. آر . گوگنهايم :
براي مردي همچون فرانك لويد رايت كه زندگيش را وقت تحول معماري كرده « موزه گوگنهايم » نهايت پيروزي بود . اين آخرين كار بزرگ رايت ، ساختمان مارپيچي بسيار بزرگي است كه دايره وار از گوشه ها به بالا گسترش مي يابد و در نهايت به يك گنبد شيشه اي ،در ارتفاع 30 متري ختم مي شود كه ورود نور را به قلب بنا ممكن مي سازد . گالريها دراين مجموعه، گرداگرد يكديگر در حركتي دوراني و رو به بالا تجلي نور را در فضاي تهي مياني به نمايش مي گذارند . ديوارهاي بتوني صيقلي و بژ رنگ اين مارپيچ كه به طرف بيرون ، زاويه دار شده اند . با ديوارهاي گالري هاي داخلي همخواني دارند . رايت در داخل گالريها پيش بيني كرد تا تابلوها كمي به طرف عقب متمايل شوند و اين گونه به نظر برسد كه تابلوها بر روي سه پايه نقاش قرار دارند .
موقعيت و موضع بازديد كنندگان تقريباً غير معمول است . رايت محل را طوري طراحي كرده كه فرد بازديد كننده ،با آسانسور به آخرين طبقه رفته و سپس در مسير گالريها به آرامي به پائين هدايت شود .در طرح رايت ، معماري و نمايشگاه به عنوان يك عنصر واحد نشان داده شده اند . زماني كه هنر ،درست و در مكان خود به كار مي رود ،اين تركيب كاملاً مؤثر واقع مي شود . منتقدين در باره اين بنا مي گويند : « درست است كه يك موزه داريم ، ولي بايد ساختماني بسازيم كه بتوان نقاشي ها را در آن جا به نمايش گذاشت » .بدين معنا كه موزه گوگنهايم محيط مناسبي براي به نمايش گذاشتن آثار هنري نيست .
سرانجام در سال 1992 « گواتمي سيكل » قسمت جديدي را به بناي قديمي افزود. بناي جديد يك برج ده طبقه سنگ آهكي با بلوكهاي خاكستري رنگ ،در يك نظام شطرنجي است كه شامل چهار طبقه گالري جديد مي باشد كه با ديوارهايي كاملاً صاف در حجمي سه برابر حجم ساختمان قديم و نيز يك تراس جديد روي پشت بام سرباز ، مشرف بر درختان پارك مركزي، بسيار محتاطانه در پشت بناي قديمي قرار گرفته است.
اگر چه رايت زنده نماند تا كامل شدن آخرين شاهكارش را كه در اواسط دهه 1940 طراحي كرده بود ببيند ،اما مي تواند خوشحال باشد كه در مرمت و توسعه طرح او ،به بناي اصلي و طرح نهايي لطمه اي وارد نشده است .اين موزه ، تنها بنايي است كه رايت در نيويورك طراحي كرده و به جرأت مي توان گفت كه « بهترين موزه آمريكا » از لحاظ طراحي و هنر باشد
نقدی از موزه گوگنهایم:
موزهي گوگنهایم كه توسط فرانك رايت طراحي شده است يكي از كلكسيونهاي هنر مدرن و جديد ميباشد. هنگامي كه در سال 1937 به عنوان يك پايه و اساس براي پيشرفت و تشويق تحصيل در هنر ساخته شد. موزه گوگنهایم از ديد شخصي يك مرد تبديل به يك سازمان بينالمللي قابل توجه شده است كه با حفظ كلكسيون اوليه گوگنهایم توسعه پيدا كرد و فرصتهاي تحصيلي زيادي را در سراسر جهان پيشنهاد كرد. كلكسيون دائمي نقاشيها، مجسمهها و كار بر روي كاغذ تا 15 درصد در طول دوسال اخير افزايش يافته است. شايد بزرگترين كار در كلكسيون خود ساختمان ميباشد كه امروز به عنوان مهمترين هنر معماري ساخته شده در قرن بيستم به حساب ميآيد. در بين پنج موقعيت مكاني مختلف، موزهي گوگنهایم چندين مكان از نظر معماري عالي براي اعضاي شركت پيشنهاد ميكند تا مشتريان همكاران، كارگران و مهمانان ديگر را سرگرم كنند سازمانهاي يك عضويت سالانه در شركت را حفظ ميكنند يا از موزه از طريق حمايت نمايشگاه پشتيباني ميكنند ميتوانند مزيت فرصتهاي سرگرمكننده مجزا در موزهي گوگنهام را به دست آوردند.
براي تنظيم كردن يك تور به موزه يا براي حفظ و بدست آوردن اطلاعات بيشتر با سازمان تماس حاصل فرمائيد.
طبقهي گنبددار موزهي گوگنهایم:
سازندهي ساختمان موزهي گوگنهایم چندين مكان عالي براي رويدادهاي شركت فراهم كرده است كه شامل حلقهي گنبددار وسيع و يك طبقهي مارپيچ سربالايي مشهور ميباشد كه به طبقهي هفتم كه درست در زير پنجرهي نورگيري شيرواني قرار دارد، منتهي ميشود.
تئاتر Peter B Lewis :
محل سخنراني موزه براي سخنرانيها، فيلمها، نشان دادن محصولات جديد، ملاقاتها و سمينارها ميباشد.
كافهي موزه:
شاخصههاي طراحي Café يك كلكسيوني از عكسها انتخاب شده از آرشيو موزه ميباشد. معماري GVM يك ساختمان و موجوديت متقابل و سه بعدي ميباشد موزه گوگنهایم معماران متخصص در مجانب شركت آمريكايي را وادار نساخت تا يك موزهي جديد در ؟؟؟ طراحي كنند و بسازند. اين اولين مرحله از يك اقدام سه ساله براي ساخت يك ساختمان موزه بود ساختار يك كار مداوم در طول زمان خواهد بود به همراه بخشهاي جديد اضافه شده همانطور كه بخشهاي قديمي بازسازي ميشوند.
اين پروژه متشكل از ساختمان سه بعدي فضايي ميباشد بر روي اينترنت به همراه اجزاي متقابل نصب شده در محلهاي مختلف گوگنهام ميباشد همانطور كه روياي گوگنهام و اكسيمپتوت مي باشد موزه مجازي گوگنهایم از اعتراف هنر تجاري و معماري پديدار شده است و تبديل به مهم ترين ساختمان واقعي در قرن 21 شده است. اشياء، مكان ها، ساختمان و موسسات اكنون مي توانند ساخته تجربه جامع شوند. در طور يك شبكه جهاني امكان پذير باشد و به وسيله يك تمايل بشر براي كشف ناشناختهها توسعه پيدا كرده است يك راه غير قابل اجتناب براي هر دو اين معماري ها واقعي و مجازي يك هم گرايي خواهد بود معماري تاريخي هميشه در حال تعارض با اين نوع واقعي و مجازي جائيكه سبات و واقعيت معاري توسط طبعت شاعرانه و غير قابل توصيف تجربه و معني ساخته شده بود
است.
تاريخچه شخصي گوگنهایم معماري پيشگام و اهميت فرهنگي براي شكل دادن داربست بي همتا براي اين موزه در آينده مورد استفاده قرار ميگيرند. با تركيب توان گري اين سنت با پتانسيلي كه به وسيله دولت تكنولوژي هاي هنري پيشنهاد شده است هدف asymptote خلق يك الگوي معماري جديد مي باشد موزهمجازي گوگنهام نه تنها دسترسي جهاني به تمام موزه هاي گوگنهایم و خدمات آنها مطبوعيت آرشيوها و كلسيون هاي فراهم مي كند بلكه يك محيط فضايي بي همتا فراهم مي كند تا بازديد كننده هاي مجازي از آن ديدن كنند.
بعلاوه موزه مجازي يك مكان ايده آل براي آرايش و تجربه هنر و وقايع خلق شده جايي كه حضور خود جوش براي حضار امكان پذير شده مي باشد به طور متقابل يكي شده با مدل سه بعدي و تاثيرات تصاوير حركت صدا و نور يكي محيط مايع را فراهم مي كند كه بر خلاف محيط فيزيكي مي توانند به راه پاسخ دهد.
سبک:
معماری ارگانیک:
بینش معماری ارگانیک ریشه در فلسفه رمانتیک دارد. رمانتیسم یک جنبش فلسفی، هنری و ادبی در اواخر قرن هجدم و نوزدهم میلادی در شمال غربی اروپا بود که به سایر نقاط اروپا و آمریکا سرایت کرد. این جنبش واکنشی در مقابل خردگرایی عقل مدرن بود.
نکته حائز اهمیت این است که اکثر فلاسفه رمانتیک شاعر بودند و به تحلیل از طبیعت، عواطف و تخیل می پرداختند. در حالی که اکثر فلاسفه کلاسیک ریاضی دان بودند.
فردریش ویلهم شیلینگ(1854-1775) که یکی از بنیانگذاران مهم فلاسفه رمانتیک محسوب می شود، معتقد بود که طبیعت جزیی از خود انسان است و بین انسان و طبیعت جدایی نیست.برای نظریه پردازان قرن نوزدهم آمریکا، که به دنبال زیبایی مدرن بودند، طبیعت تنها فلسفه صحیح تلقی می شد. هنر مند می بایست ترکیبی می ساخت که به موازات طبیعت باشد و پروسه حیات و رشد و توسعه را به صورت انتزاعی نشان دهد.
لذا می توان بیان نمود که عقاید رمانتیک های اروپا و آمریکا، بالاخص نظرات آنها در مورد طبیعت و قوانین طبیعی، زیر بنای فکری معماری ارگانیک را تشکیل می دهد.
معماری ارگانیک در آمریکا در قرن19 توسط فرانک فرنس ولویی سالیوان شکل گرفت. اوج شکوفایی این نظریه را می توان در نیمه اول قرن بیستم در نوشتارها و طرح های فرانک لوید رایت مشاهده کرد.
« بر اساس نظریه ارگانیک، همه فرم های طبیعی پویا( دینامیک) هستند. نیروها و فشارهایی که در ساختار یک حیوان دخیل هستند، کشش ماهیچه ها و مفاصل هنگامی که موجود حرکت می کند، طرح رشد و گسترش که در فرم گیاهان و صدف ها دیده می شود، تصویری از یک شکل زنده است. اگر یک کار هنری بخواهد بیان کننده باشد، باید به صورت ارگانیک ساخته شود، اجزاء آن نمی توانند به صورت بخش های مجزا باشند، بلکه آنها باید در یک سیستم پویا و شکل پذیر در یکدیگر ادغام شده باشند. بیان در معماری باید، در حل کردن نیروهای فیزیکی که در یک کالبد ارگانیک عمل می کند، صورت گیرد.»
سالیوان از پایه گذاری سبک مکتب شیکاگو و معماری مدرن در آمریکا بود. وی نیز اعتقاد بسیار زیاد به فرم های طبیعی و سبک ارگانیک داشت. سالیوان به روشی معتقد بود که مشابه پروسه به وجود آوردن در طبیعت بود. او برای اولین بار اصطلاح فرم تابع عملکرد را بیان نمود و چنین عنوان کرد: « بعد از مشاهده مستمر پروسه طبیعی به این نتیجه رسیدم که فرم تابع عملکرد است.»
سالیوان در مورد مصالح می گوید:« سنگ و ملات در ساختمان ارگانیک زنده می شود» موضوعی که فرانک لویدرایت شاگرد وی، بهتر از هر معمار معاصر دیگری آن را در ساختمان هایش نشان داده است.
فرانک لویدرایت به تحقیق یکی از مهمترین و خلاق ترین معماران و نظریه پردازان قرن بیستم می باشد.
اگر چه رایت با تکنولوژی مدرن مخالفتی نداشت، ولی وی آن را به عنوان غایت و هدف تلقی نمی نمود. به اعتقاد رایت، تکنولوژی وسیله ای است برای رسیدن به یک معماری والاتر که از نظر وی همانا معماری ارگانیک بود.
منابع و مأخذ:
1– تاریخ معماری مدرن
2- مجموعه آثارمعماری 3 ( فرانک لوید رایت )
3- کتاب هلن گاردن
4- فضا –زمان – معماری ( منوچهر مزینی )