مسائل نظام اجتماعی ایران بعد از سال 68

968

در این فصل ، به اقتضای وظیفه علمی که باید حقایق و عوامل موثر را در حد تشخیص برای اعضا جامعه ومسئولین تشریع کرد وموجب آگاهی آنان شد. عوامل و روابط علمی بین آنها را بیان کرده است ، اما چند تذکر لازم است:

کوشش در جهت حفظ منافع در کشورهای دیگر یک امر طبیعی است که این نیز به آن عمل کرده ومی کند. علاوه بر آن همه کشورها از جمله ژاپن ، آلمان و دیگر کشورها نیز با دخالت کشورهای بیگانه سر و کار دارند ، اما این سئوال مطرح است که چطور می شود ، آن کشورها از گزند مصون می مانند وکشورهای جهان سوم تاثیر پذیرند ، یک پاسخ اصلی آن است که حکومت های کشورهای جهان سوم دست پرورده کشورهای مداخله گر هستند ، اما این عامل بهر این که پس از انقلاب هنوز – استقلال واقعی وقدرت نظامی چشمگیر است ،صادق نیست ، پس علت در کجاست؟ جستجوی زیاد – خوانندگان نیز ما را همراهی کرده اند نشان می دهد که شرایط داخلی واشتباهات برخی سیاستمداران خود عامل اصلی بیماریهای اجتماعی ماست ، میکروبها همیشه وهمه جا وجود دارند اما تاثیر آنها بیشتر بر روی بدنهای ضعیف  است.

در عین حال در سیاست داخلی ما بنظر می رسد عواملی وجود داشته باشد که دشمنی کشورهای دیگر را بر ضد ما بر می انگیزد.این جمله نباید با  این تصور اشتباه شود که ما به غرب نیاز داریم و با ید در اصول  بیابیم و به هیچ وجه منظور من این نیست.

منظور من این است که مسائل داخلی:

  1. اهداف
  2. راههای رسیدن به اهداف او
  3. ارتباط خود با دیگر کشورها را هنوز بطور علمی و دقیق بررسی نکرده ایم و بنظر می رسد که در این زمینه نیز با هاله هایی از تصور است.همواره در حال تغییر کار می کنیم.تصورات و درکی که برخی از سیاستمداران غالب ما، از کشورهای غربی ابراز می دارند عموماً بدون تجربه مشخص اند. آن کشورها ودر یک قالب فرهنگی بسیار محدود است ، برداشت ها و اظهار نظرها نظیر اینکه مردم این کشورها ماشینی هستند احساس ندارند مادی هستند ، همه چیز خود را برای مادیات می خواهند ، حتی ناموس خود را برداشته است و بدون بررسی کافی و دور از شأن ما به هیچ یک از مسئولین کنونی کشور که مدت کافی در آن کشورها زیسته و شرایط آنجا با عمق و تفکر و ارتباط انسانی – اجتماعی کافی درک کرده است ، این الحاقات را تایید نخواهد کرد.این گونه اتهامات از جانب کسانی است که یا اصلا در این کشور زندگی نکرده اند وفقط برای مدت بسیار کوتاهی اقامت داشته اند و با عینک فرهنگی خود به وقایع و شرایط جامعه نگریسته اند.

باید ببینیم که اگر این توهین هائی که ما در لفظ و عمل که آتش زدن پرچم و ریختن زباله در آن به کشورهای غربی – آمریکا می کنیم اگر همین توهین ها واقدامات در مورد ما می شد.اولاً تا چه اندازه بی خود وقابل تحمل می بود وثانیاً ما را به چه عکس العمل هایی وا می داشت..در این صورت قابل درک می شد که این اقدامات در کشورهای دیگر  دشمنی بر می انگیزد و آنها را بر ضد ما بسیج می کند.

اما اولاً آنها از این بسیج جمعی مردم خود را در مقابل یک دشمن مشترک ، وسیله مناسبی برای کسب مشروعیت سیاستهایشان به طور عام استفاده می کنند وثانیاً: از آنجا که آنها قادر به تعویض سریع ومستقیم نظام حکومتی ما نخواهد بود.

کوشش و آرزو میکنند با اقدامات زمینه ساز ، نظام اجتماعی ما از هم بپاشانند ، با این امید که بالاخره نظام حکومتی نیز پس از ورته طولانی تر ارزیابی در آید ، گرچه آنها موفق نخواهند شد.اما قیمت این بسیار زیاد است.نظام اجتماعی ما به گونه ای دچار بحران ودگرگونی است که ترمیم آن بسیار دشوار به نظر می رسد ونسل های آینده ما را سخت تهدید میکند.این مسئولیت بزرگی بر گردن مسئولین ما است.

این حرکت ها وسیاست ها در زمان قیام وانقلاب پرهیز ناپذیر بود اما در زمان کنونی عقل وعلم ایجاب می کند که با بررسی مسائل خود متمرکز  شویم و آنجا که لازم نیست و ضرورتی ندارد برای خود دشمن نسازیم.در عین حال از دشمنان بی نیاز باشیم و با آنها در صورت دشمنی مستحکم و با صلابت و با تمام قوا و بطور همه جانبه برخورد کنیم.

دگرگونی مجدد ارزشهای جامعه بعد از سال 1368

گفتیم که بعد از انقلاب یک نظام ارزشی انقلابی مذهبی به مقابله با نظام ارزشی جامعه شاهانه برخاست و در این مسیر نیز نسبتاً موفق بود ، در اینجا این تذکر – برای  ادامه بحث ودر اینجا و در فصول آینده بسیار ضروری است ، تاکید بر روی واژه انقلابی – مذهبی ، در مقابل شاهانه یا طاغوت به این علت است که یک هدف اساسی انقلاب تا دو وجه انقلابی ومذهبی است. – یک سیستم که به ارزشهای مذهبی ومعنوی ووالای انسانی توجه دارد و در آن نابرابری اجتماعی-اقتصادی وتبعیضات کاهش می یابد بنابراین ترکیبات دیگر کلمات نظیر شاهانه – مذهبی یا نابرابری و طاغوت با کوشش مذهبی از اهداف انقلاب نبود.با این تذکر مقدماتی ادامه می دهیم که بعد از  موفقیت انقلاب کوشش های مخالفین نظام ارزشی انقلابی در جهت مقابله با آن ، از طریق جنگ و حصر اقتصادی نیز در واقع به تقویت نظام ارزشی انقلابی – مذهبی منجر شد.

از آنجا به بعد به نظر می رسد ، روش برخورد با انقلاب تغییر کرد وبه قول آقای انگل هارد – انقلاب آرام و بی سر و صدا “the silent revolution”در پیش گرفته شد.

تغییر ارزشهای مذهبی وپایبندی مردم به آنها :

 تحقیقات در زمینه ارزشهای مذهبی و – پایبندی مردم به آن سه اصل در نظر قرار داده می شود. در بین سالهای 56و65و71:

  1. اعتقاد به دین

علاقه مردم به روحانیت در سال 65 به 7/86% رسید ودر سال 71 به 3/32% ودر سال 56 نزدیک به 8/31% می باشد که این زنگ خطری است بلند برای روحانیت زیرا در تحقیق دیگری که از جانب شورای پژوهشهای علمی کشور توسط نویسنده در سال 73 با 250 نفر نمونه از مردم تهران در مناطق بیست گانه شهرداری انجام گرفت.ارزیابی از میزان علاقه مردم به روحانیت به 2/91% رسیده بود.

  1. رعایت حجاب

2/86% از پاسخگویان معتقد بودند که در سال 65 عدم رعایت حجاب از نظر مردم عیب داشت یعنی خانم ها رعایت اینکه احساسی کردند که مردم از بی حجابی خوششان نمی آید واحتمال دارد که به آنها به گونه ای توهین می شود. بیشتر حجاب را رعایت می نمودند.این بدین معنی است که در آن زمان مجبور نبودند با فشار اجبار و توبیخ اکثریت خانم ها را به رعایت حجاب وا دارند. برای سال 71 این ارزیابی 5/41% می باشد وهمچنین 8/81% از پاسخگویان معتقدند که مردم جامعه در سال 65 به خانم های چادری احترام میگذاشتند و در حالیکه این رقم برای سال 71 به 8/36% می رسد. این معرف در واقع پیامد معرف های قبلی است که میخواهند با الفبای  قانونمندی های جامعه آشنا شوند وبدانند که نیروی جامعه چگونه سرخود کار می کند.این یک درس آموزنده است.

وقتی ارزشهای یک جامعه تغییر کند واز طرف مذهبی وغیر مذهبی برود یعنی ارزشهای مذهبی از نظر اجتماعی طبعاً دارندگان سمبل های آن «چادر» رویش روحانیت نیز از نظر افراد کم یا بی ارزشی می شود.

گرچه بین چهار معرف اول تغییر ارزشهای مذهبی سه معرف اول یعنی اعتقاد به دین ، علاقه به روحانیت و رعایت حجاب تعیین معرفهای اصلی تغییر ارزشهای مذهبی و معرفهای بعدی در واقع پیامدهای این تغییر می باشند اما عواقب وهمچنین علل این تغییر ارزشی بسیار وسیع تر از حد این چند معرف هستند.

نابرایری اجتماعی در ایران

  1. از آنجا که در کشورهائی مانند این یک سیستم کنترل قابل اطمینان از دخل وخرج و ثروت وجود ندارد ، محاسبه درآمدهای واقعی ، بالاخره در بخشهای آزاد وخصوصی ومخصوصاً برای افراد ثروتمند از ترس مالیات و خطر ضبط اموال اطلاعات واقعی درباره درآمد وثروت خود نمی دهند.
  2. مسئله دیگر در بررسی نابرابری و دستکاری آمار موجود است ، به منظوردرک مسئله ابتدا لازم است نظر یکی از کارشناسان متخصص وپرسابقه در باره ی اداره بررسی آمار اقتصادی بانک مرکزی «قبل از انقلاب» را در نبود فشار سیاسی بر روی بانک مرکزی مورد توجه قرار دهیم ، هنگامیکه «قبل از انقلاب» نویسنده برای گرفتن آمار مراجعه کرده بود در یک صحبت خصوصی گفت:

آمار بانک مرکزی درباره رشد تولید نا خالص ملی اصلاً قابل قبول نیست.زیرا وقتی مشاور در یک مصاحبه مطبوعاتی تحت تاثیر عواملی می خواهد پیشرفت کشورش را به رخ کسی بکشد بطور آرزو اندیشه وخیال پردازانه می گوید که کشور ، امسال اینقدر وسال بعد اینقدر رشد اقتصادی خواهد شد.از آن پس رئیس بانک مرکزی واولیا امور اقتصادی همه ما را تحت تاثیر فشار قرار می دهند که با محاسبات مصنوعی مختلف و دستکاری ارقام وهمچنین به محاسبه در آوردن عوامل بی محتوا (از جمله افزایش «گروه خدمات» در گروههای اقتصادی تشکیل دهنده تولید ناخالص ملی) به هر روشی که شده ارقام را در گزارش سالانه بیاوریم که منطبق با فرمایش اعلیحضرت و یا “جلب اعتماد” حتی کمی بیشتر از آن باشد کسی جرات ندارد که جز این بگوید وگرنه هم وزیر وهم رئیس بانک پستش را از دست می دهد.

قبل از انقلاب نابرابری در ایران زیاد بود اما نوع نابرابری کنونی فرق می کرد.در قبل از انقلاب شکاف بین فقر و ثروتمند زیاد بود اما احساس فقر ذهنی کم و به جای آن احساس محرومیت نسبی بیشتر بود. به عبارت ساده تر در بین مردم به طور ذهنی این احساس کمتر رواج داشت.یعنی هنوز به هنجار تبدیل نشده بود که همه به نان شب محتاج هستند اما در عوض احساس محرومیت نسبی در پی مقایسه با دیگران بیشتر رایج بود که چرا باید فلانی داشته باشد ومن نداشته باشم.

بعد از انقلاب ، اقدامات مهمی در جهت کاهش نابرابری در قانون و در عمل انجام گرفت.در قانون اساسی اهداف مهمی در نظر گرفته شد:

  1. آموزش وپرورش وتربیت بدنی رایگان برای همه ، در تمام سطوح وتسهیل وتعمیم آموزش عالی
  2. رفع تبعیضات ناروا وایجاد انکارات عادلانه برای همه ، در تمام زمینه های مادی و معنوی
  3. تامین نیازهای اساسی: مسکن ، خوراک ، پوشاک بهداشت ، درمان ، آموزش وپرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه
  4. تنظیم برنامه اقتصادی کشور بصورتی که شکل و محتوا و ساعات کار چنین باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی ، فرصت و توان کافی برای خود سازی معنوی ، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در رهبری و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد.

برخی از علل تشدید نابرابری ایران

از سال 68 اقدامات قابل توجهی در چند زمینه اساسی انجام گرفت که برخی از آنها به تشدید نابرابری اجتماعی انجامیده است ، از آنجاکه معرف و خیاط بررسی نابرابری سه متغیر درآمد ، تحصیلات و شغل است ، اقدامات انجام گرفته بعد از سال 68 در سه زمینه مذکور پی گیری می کنیم که شامل:

  1. درآمد
  2. تحصیلات
  3. شغل

با توجه به سه معرف بررسی شده نابرابری بالاخره متغیرهای سه گانه درآمد تحصیلات ، شغل چنانکه ملاحظه شد گر چه بعد از انقلاب از میزان نابرابری کاسته شد اما به سختی نتیجه پذیرفت که بعد از سال 68 نابرابری در ایران کم شده وکوشش کسانی که بر این اصرار می ورزند نه فقط موجب کاهش اعتبار آنها می گردد بلکه از آنجا در آنها اطلاعات غلط به مسئولین می دهند و از این طریق آنها را در مسیر توسعه وتشویق وتایید می کند.سبب عدم اطلاع مسئولین از وضعیت واقعی مردم ودر نتیجه کاهش پایگاه مردمی و لذا کاهش مشروعیت حکومت نیز می گردند ، ملاک ومعیار پیشرفت و رشد اجتماعی- اقتصادی ظاهراً مدرنیزه شدن نیست بلکه از نظر دانشمندان و قرینه بنیان خارجی نیز که ما می خواهیم پیشرفت خود را به آنها بنمایانیم یک ملاک پایه ای نابرابری اجتماعی دست آنها آنرا نه فقط بر پایه آمار حرکتی بلکه در مواقع تردید به ارقام حرکتی بلکه در مواقع تردید به ارقام حرکتی اولاً با جمع آوری مستقیم آمار (مثلاً قیمت کالاها در فروشگاهها ، حقوق ها) وثانیاً بر اساس معرفهای غیر مستقیم نظیر تعداد گدایان  درب های آهنین رسوبی شده ، مخابرات در کف خیابان ها می سنجند.

ملاک و پایه اساسی ثبات اجتماعی ، کاهش نابراری و احساس ذهنی مردم از عدالت (و نه احساس و تصور مسئولین – حتی اگر واقعی باشد) است. نابرابری چنانکه خواهیم دید ، پایه و ریل بیشتر عقب افتادگیها ، گرفتاریها ومسائل جوامع بالاخص در جهان سوم است ورندان پیر صاحب جهان به خوبی می دانند که از آن طریق است که میتوان کنترل یک جامعه را از دست صاحبان ومسئولین آن خارج نمود ولذا دشمنان خود را با روشهای بسیار ظریف نامحسوس (از جمله سراب “توسعه”) به آن سوق می دهند.

در عین حال گاه این استدلال آورده می شود که اگر یک کشور مسیر توسعه را بپماید ، باید الزاماً نابرابری در اینجا تعیین نشده است که از چه میزانی نابرابری خانمان برانداز خواهد بود.

ثانیاً در کشورهائی نظیر ژاپن و آلمان بعد از جنگ دوم جهانی و همچنین کشورهائی نظیر کره ، تایوان ، نیجریه و برخی دیگر از کشورها با وصف نابرابری سطح در آمد قشر پائین افزایش می یافت ، لیکن نه به نسبت قشر بالا ، اما اگر نابرابری با کاهش قدرت خرید مردم همراه باشد ، آن وضعیت برای نظام اجتماعی وحکومتی بسیار خطرناک خواهد بود.

ثالثاً چنانکه در فصل اول نشان داده شد ، احساس  وادراک ذهنی از نابرابری مهم است وما در فصول وصفحات بعد ، هم پیامدهای نابرابری را تشریح می کنیم وهم شرایطی را که تحت آن  ، نابرابری تاثیر بر انداز دارد.

فرآیند تبدیل ثروت به ارزش در ایران و تأثیر آن بر روی ارزشهای دیگر

بحث ما در فصل 2-3 درباره بررسی مسائل اجتماعی ایران بعد از 1368 بود.در جستجوی زنجیره روابط علی بین مسائل ، ما ابتدا رشته کار را با تغییر ارزشها آغاز نمودیم. لذا دیدیم که بعد از 1368 ارزشهای جامعه مجدداً تغییر کرده اند وارزشهای مادی وارزش ثروت بر دیگر ارزشها غالب شده اند یا می روند که غالب شوند .در مرحله بعد- در پی یافتن علت غلبه ارزشهای مادی یک متغیر اساسی دیگر در زنجیره روابط علی ، یعنی نابرابری اجتماعی موجب باا ارزش شدن ثروت ونهایتا تغییر ارزشها می شود یا شده است.

  • در نوع اول شکاف بین فقیر وثروتمند ، در شرایطی است که وضعیت اکثریت اعضا جامعه از نظر اقتصادی بهتر می شود.یعنی هم فقرا وهم ثروتمندان از نظر اقتصادی پیشرفت می کنند و وضعشان بهتر می شود.اما تفاوت بین قشر بالا و قشر پائین تر جامعه ، برای اقشار پائین قابل تحمل نیست و آنها از آنجائی که هستند و به آنچه که دارند راضی نیستند.
  • در نوع دوم نابرابری ، شکاف بین فقیر وثروتمند در شرایطی است که کل جامعه از نظر اقتصادی یک مسیرنزولی را طی می کند و وضع همه قشرها کم وبیش رو به بدتر شدن است.در اینصورت نه فقط نابرابری وجود دارد ، بلکه فقر  نیز گسترش می یابد ، آنهم در حضور و با وجود ثروتمندان.
  1. در بسیاری از روستاها ، مردم در سطح بسیار پائینی از زندگی هستند و در آنجا به کار وفعالیت خود مشغول و وظایف اجتماعی خود را نسبت به همنوعان خود به بهترین وجه انجام می دهند.در چنین روستاهایی ، افراد با وصف فقر ، دست به جنایت ودزدی نمی زنند وزنان برای کسب پول به فحشا روی نمی آورند.
  2. در زمان جنگ ، مردم ما نیز فقیر بودند ، اما با وصف این ، نه فقط اعتراضی نداشتند ، بلکه به همنوعان خود نیز در حد قابل توجهی کمک می کردند.

این فرایند تبدیل ثروت به ارزش ، در شرایط کنونی ایران از دو منشاء سرچشمه می گیرد.اولین منشاء نابرابری است که یک سلسله از فعل وانفعالات را در جامعه (مانند دیگر جوامع نابرابر) بوجود می آورد ودر فرایند آن ثروت وپول با ارزش می شود.اما علاوه بر این مسیر معمولی (نابرابری —>ارزش ثروت) ، ما در ایران کنونی ، یک منشاء دیگر برای با ارزش شده ثروت نیز داریم که مانند یک جویبار به مسیر قبل    می پیوندد و آنرا تشدید می کند.این جویبار جدید ، اقدامات در جهت نیاز آفرینی و فقر است.

نمایش ثروت

گفتیم که امام خمینی (ره) در هنگام وابتدای انقلاب ، ثروت و نابرابری را با نام “طاغوت” به ارزش منفی تبدیل کرده بودند ودر بیانات خود مشخصاً “کوه نشینان” را بر “کاخ نشینان” ارجح می دانستند. با تغییر سیاست بعد از 1368 که روند (به اصطلاح)”توسعه اقتصادی” در پیش گرفته شده ، سرمایه از اهمیت (ارزش) زیاد برخوردار شد و میزان ارزیابیها معیارهای اقتصادی ومادی گشت.

در این شرایط صاحبان سرمایه ، یعنی ثروتمندان که تا آن موقع تا حدود زیادی مورد بی اعتنائی بودند ونمی توانستند با پول خود همه چیز وهمه کس را بخرند ، ناگهان با ارزش شدند وفرصت خودنمائی یافتند.بالخص اینکه ،

  • از یکطرف موانع وکنترلهای نمایش ظاهر آرائی ، تجملات ورفتار آنها کاهش (مثلا با ادغام کمیته انقلاب ، آزاد شدن واردات انواع اتومبیلهای جدید وکالای تجملی) و آزادی عمل آنها افزایش یافت و
  • از طرف دیگر چنانکه در فصل بعد نشان داده خواهد شد ، شرایط جانبی مساعد نیز برای آنها فراهم گردید.

وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت واز طرف مسئولین جامعه توبیخ نشد ، بلکه آزاد گذاشته و یا حتی تشویق شد ، ابتدا دارندگان مقیاس های ارزشی ، یعنی ثروتمندان ، ثروت خود را بر اساس معرفها ومقیاس ها ی ظاهری (اتومبیل ، وسائل منزل ، لباس ، زینت آلات …) به نمایش دیگران می گذارند و بوسیله آن برتری خود را بر دیگران نشان می دهند ، یعنی از این طریق (عموما نا خود آگاهانه) کوشش بر آن دارند تا “احترام” کسب نمایند وفخر فروشی وخودنمایی کنند. این جریان را چنانچه اشاره شد ، دوزنبری در زمانی بسیار قبل” تاثیر نمایش Demonstration effect) ” نامیده است.

نیاز آفرینی

در کنار این نمایش وسائل از جانب ثروتمندان که قشرهای پائین تر را به داشتن همان وسائل ترغیب می کند ، دولت نیز خود یک جریان و مکانیسم تشدید کننده دیگر را وارد نمود و آن حرکت اهرم های نیاز آفرینی بود. برای مردمی که احساس فقر می کنند ، از هر سو کالاهای جدید و مدرن به نمایش گذاشته و در آنها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شد . و این ، چنانکه گفته شد، همان جویبار جدید است که به مسیر اصلی با ارزش شدن ثروت متصل می گردد و آن را تشدید می کند . 

واردات کالا

از سال 1370 واردات انواع کالاها افزایش چشم گیر نشان می دهند.بطوریکه در سال 1370 ارزش کالاهای وارد شده بر اساس آمار رسمی 2026 میلیارد ریال بوده است که به نسبت به سال 1367 (واردات=568 میلیارد ریال) نزدیک به چهار برابر ونسبت به سال 1366 سه برابر بوده است (سالنامه آماری 1371 ص 441). همزمان با این روند ، واردات کالاهای مصرفی (پیش از هر چیز اتومبیل سواری ، گیرنده تلویزیونی ، یخجال فریزر ، نوار ویدئویی ، آلات موسیقی ونوار ضبط صوت …) افزایش یافته است.

ارقام فوق ، فقط واردات آزاد کالاها را در نظر گرفته است.اما در کنار این ، مقدار قابل توجهی نیز کالا از طریق قاچاق  وارد کشورشده است.

همچنین اگر ارزش کالاهای کشف شده که از طریق قاچاق وارد کشور شده اند را در نظر بگیریم ، این ارزش در سال 1365 در حدود 4/1 میلیارد ريال ودر سالهای 1372 در حدود 2/19 میلیارد ريال بوده است.

در کنار این واردات مقدار زیادی اجناس لوکس مصرفی نیز از طریق مراکز آزاد تجاری ، بالاخص کیش وارد کشور شده ومی شود وهمواره با تبلیغات گسترده در روزنامه ها وهمچنین  از طریق بخش نامه ها به واحدهای دولتی ، مردم به سفر به کیش ترغیب می شوند و برای هر فرد یک کارت برای وارد کردن کالا صادر می شود.

تبلیغات

بعد از سال 1368 روند نیاز آفرینی از طریق تبلیغات نیز به شدت گسترش یافته است. شرکتها متخصص تبلیغاتی یکی از دیگری بوجود آمدند که “ظاهراً” اولین آنها شرکت کارپی (Radpay & Katouzian) بود وبعد از آن شرکتهای دیگر نظیر آوانسر و غیره ، رادیو تلویزیون ، روزنامه ها وشرکت اتوبوس رانی واحد… همه در این مسیر فعال شدند وروز به روز به فعالیت وهزینه های آنها افزوده می گردد.

  • هزینه گزاف و روز افزون برای تبلیغات کالاها پرداخته می شود ، تا
  • برای مردمی که ” درآمد واقعی ” (Real income) آنها (به علت تورم مفرط) – عموماً – همواره در حال کاهش بوده است ،
  • از هر سو کالاهای مصرفی خارجی و داخلی (ا زموز چکیتا(آمریکایی)

گرفته تا ریش تراش براون (آلمانی) وتلویزیون سامسونگ و گلد استار …)

  • به بهتربن ، جاذبترین و موثرترین وجه ، در معرض دید ونمایش آنها گذاشته
  • .و در آنها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شود.
  • ماشینهای لوکس جدید (ابتدا ایرانیان متواری از کویت)و
  • اجناس ولباسهای جدید ومزونها وبوتیک ها (که توسط مدل سازان و ابزار گسترش مدهای آنان مثلاً در مجلات مربوط به زنان) ، در
  • مراکز تجاری بسیار مدرن
  • نمایشگاههایی که یکی پس از دیگری (عموماً با عنوان کالاهای صادراتی) برای عموم!! به نمایش گذاشته می شد ومی شود،
  • در این میان تولید کنندگان وفروشندگان که برایشان بیشتر سود کوتاه مدت مهم است ، در جذب خریدار با هم به رقابت برخاسته ، با ارائه کالاهای قسطی (نظیر اتومبیل پژو ، فرش و برخی اجناس دیگر کارمندان وقشر کم درآمد را مورد هدف قرار داده ودستیابی آنها را به این اجناس به ظاهر آسان تر نموده ، اما درآمد آنها را برای مدتی طولانی جذب می نمایند وآنها را از یکطرف در ارضای نیازهای اساسی تر خود یا کمبود مواجه می سازند واز طرف دیگر با فروش این اجناس به افراد نه چندان دور اندیش ، در آنها نیاز به اجناس مکمل(Complementary) مانند لباس متناسب با آن ماشین شیک ، وسائل منزل متناسب با سطح ماشین … بوجود می آورند.
  • در فرایند این نیاز آفرینی ، ادارات وسازمانهای دولتی نیز با انواع ماشین های خارجی (بنزهای جدید تشریفات ، پاترولهای میتسوبیشی) ، ساختمانها وتجهیزات مدرن (وزارت کشاورزی ، بانک تجارت ، ساختمان تلویزیون …) وسائل وتزئینات (میز وصندلی وفرشهای گران قیمت ، گلها …)

در این شرایط ، دولت با سیاست اقتصادی جدید ، در پی بدست آوردن “نرخ واقعی” سرویس های خود برآمد ، سوبسیدها کاهش یافتند وارزش ريال برای علاج کردن کوتاه مدت دردهای اقتصادی ، یا به اصطلاح تک نرخی کردن ارز تا چندین برابر تنزل نمود. بدین ترتیب قیمت کالای دولتی که با دلار محاسبه می شد ، چندین برابر تنزل نمود.بدین ترتیب قیمت کالاهای دولتی که با دلار محاسبه می شد ، چندین برابر گشت و از آنجا که درآمدهای قشر های کم در آمد ، بالخص کارمندان ، تغییر محسوسی نکرد ، فقر قشرهای پائین ومتوسط جامعه را فراگرفت ونسبت درآمد ونیاز تغییر و نیازها بیشتر از درآمد شدند.

در مقابل به جای کاهش احساس نیازمندی فقرا ، بطوریکه تشریح شد ، با امواج گسترده تبلیغات و اقدامات دیگر ، نیازهای بیشتری در آنها بوجود آمد واحساس نیازمندی آنان به کالاهای مادی و احساس کمبود درامد بیشتر شد. یعنی نسبت درآمد ونیاز باز هم بدتر شد. و در نتیجه کسب “پول” ولذا پول عاملی بسیار با ارزش شد.

فشار  هنجاری

حالا چطور می شود که مقایسه از قشر بالا شروع می شود به پائین می رسد ودر جامعه ما ، چه در شهرها و روستاها ، به سرعت گسترش می یابد ، تا حدی که فقرا هم ادای ثروتمندان را در می آورند؟

  • در کشور امریکا نیز ، چنانکه مشهور است ، نسبت به بقیه کشورهای صنعتی ، نابرابری زیادی وجود دارد (اما به این معنی نیست که نابرابری آنجا به اندازه ایران باشد) چنانکه قبلاً اشاره شد در سال 1993 ، 20 درصد بالای جامعه 6/48 درصد ثروت را داشتند و20 درصد پائین ، 6/3 درصد را
  • بر عکس امریکا ، در اروپا مردم سخت خود را با دیگران مقایسه می کنند وهمه یکدیگر را در واقفع تحت نظر دارند (مانند رفتاری که ما در روستاهای خودمان داریم).اگر کسی رفتاری مغایر رفتار بقیه (مغایر هنجار) داشته باشد ، به عنوان ناهنجار جلب توجه می کند.

علت این رفتار آنست که مردم هر یک از این کشورها

  • عموماً از یک قوم هستند و
  • جوامع سنتی بوده دارای سابقه تاریخی است ونه اینکه مانند کشورهای قاره آمریکا ویا استرالیا .. در چند سال اخیر بوجود آمده باشند ،
  • و لذا آنها خصلت هاز سنتی خود را حفظ کرده اند.یعنی در آنجا هنجارها عام وهمه گیر وپایدارند.

لذا انسانهای غریبه چه از نظر قیافه ظاهری ، چه از نظر زبان (مثلاً در آلمان ، فرانسه ، اطریش، سوئیس ، اسکاندیناوی…) و چه از نظر رفتار وارزشها وهنجارها ، عموماً فوراً (به عنوان ناهنجار) جلب توجه می کنند.

از طرف دیگر بر عکس آمریکا ، وضع اقتصادی این کشورها و مردمانشان بسیار خوب و نابرابری های اجتماعی بسیار کم است . زیرا هم آگاهی مردم بسیار بالا است وهم احزاب سیاسی مختلف همواره یکدیگر را کنترل کرده و به مردم آگاهی های لازم را می دهند.از این رو نا برابری اساسا کمتر تحمل می شود.بنابراین ، فاصله بین فقیر و ثروتمند کم است و سطح درآمد انسانها بیشتر از سطح نیازهای آنها است.

خلاصه بحث در مورد جامعه آمریکا و اروپا آن است که در آمریکا فقر وجود دارد ، اما در آنجا فقر چیز بدی نیست ومردم به خاطر فقر تحقیر نمی شوند و فشار هنجار در زمینه دارا نمایاندن خود وجود ندارد.در اروپا فقر چیز بدی است واگر کسی فقیر باشد ، تحقیر می شود ، اما در آنجا کسی فقیر نیست.

حال خوانندگان خود می توانند حدس بزنند وتحلیل کنند که در ایران وضع چگونه است. بله در ایران هم فقر در حد زیادی وجود دارد و با سرعت روز افزون در حال گسترش است و هم فقر چیز بدی است.یعنی دارندگی یک برازندگی است و دارائی و ثروت با ارزش و فقر و نداشتن مایه آبرو ریزی ، تحقیر وشرمندگی. چرا؟ در اینجا سه عامل نقش دارند:

  1. نیاز به احترام
  2. احساس و
  3. همشکلی یا فشار هنجاری

انتشار

بدین ترتیب به علت نیاز به احترام (تشدید شده در نظام فئودالی) ، احساس محرومیت واحساس  فشار هنجاری درایران ، کافی است که مردم ما فقط کمی احساس کنند که فلان چیز الان به هنجار شده است یا به زودی می شود (یعنی همه الان فلان چیز را دارند یا فلان کار را می کنند) ، که در نتیجه “فشار هنجاری” یا “نیروی هنجاری” شدید بوجود می آید ومردم در زمانی کوتاه با هم در پیروی از آن به مسابقه برمی خیزند.حال این میتواند رفتن به جبهه وعبادات (معیارهای معنوی) باشد یا بلند کردن ناخن یا موی سر یا خال کوبی و یا داشتن ویدئو و آنتن ماهواره …. به عبارت دیگر سرعت گسترش و انتشار (Diffiusion) یک پدیده رفتاری ومقیاس ارزشی و تبدیل آن به هنجار در ایران بسیار سریع تر جوامع دیگر می باشد.

به طور خلاصه از یک طرف نمایش ثروت قشر بالا واز طرف دیگر اقدامات در جهت نیاز آفرینی ، موجب می شود که در جامعه ، ثروت به ارزش تبدیل و “دارندگی برازندگی” شود.این خود باعث می شود که ثروتمندان بیشتر مورد توجه و احترام مردم قرار گیرند ودر نتیجه فخر فروشی کنند وباز بییشتر احترام ، ارزش و … کسب نمایند.از سوی دیگر مردم نیز عموماً کوشش میکنند تا به معیارهای ظاهری ثروت که ابتدا از جانب قشر بالا تعیین می شود ، دست یازند.اما این فرایند به اینجا ختم نمیشود و پیامدهائی بسیار فراتر از این دارد.

پیامدهای با ارزش شدن ثروت زیاد و در زمینه های مختلف میباشند که لذا ذیلاً به ترتیب اهمیت وتقدم آنها در روابطی علی ، مورد بررسی قرار گیرند.

ثروت وحقوق اجتماعی

در ایران با یک شخص ثروتمند مانند یک شخص فقیر و یا معمولی برخورد نمی شود و شخص ثروتمند از حقوق اجتماعی بیشتری برخوردار است.

بله  ثروت در جامعه تا این حد به ارزش تبدیل شد ، در واقع نابرابری یک چیز خوبی تلقی وخود به یک ارزش تبدیل می گردد.بدین علت است که در جامعه ما نظام طبقاتی یک ارزش و یک عنصر فرهنگی است ، بطوریکه خود فقرا نیز به ثروتمندان بیشتر احترام     می گذارند و برای آنها حقوق بیشتری قائلند.مثلاً ثروت و درآمد یک مسئله است ونابرابری حقوق اجتماعی یک مسئله دیگر.در اینجا صحبت از این نیست که در یکجامعه نباید قشر بالا و ثروتمند وجود داشته باشد.چنانکه قبلاً نیز اشاره شد:

اولا در هیچ جامعه بشری ، افراد از نظر ثروت یکسان نیستند و در همه جا تفاوت وجود دارد.

ثانیاً انسانها از نظر هوش ، استعداد و توانایی ها نیز با هم متفاوتند وهر کس به اقتضای توانائیش ، میتواند از محیط و طبیعت ، برای خودش بهره برداری نماید.معنی عدالت این نیست که همه از نظر موهبات یکسانند ، بلکه هر کس وهر چیز باید به اندازه خود ودر جای خود باشد

ثالثا در یک  اجتماعی اگر قرار  باشد ، رئیس یک کارخانه و یک متفکر و مخترع درست به اندازه یک کارگر پول بگیرند ، در آن صورت هیچکس انگیزه پذیرش مسئولیت های پر ریسک را نخواهند داشت و همه ترجیح می دهند تا کارهای بی درد سرو بی مسئولیت را انجام دهند واین یک بحث قدیمی و مکفی درباره عدم کارائی کمونیسم ، از جمله در تئوری فونکسیونالیسم (Davis & Moore) است.

لذا بحث در اینجا بر سر این است که نابرابری با تفاوت فرق دارد و اگر تفاوت بین فقیر و ثروتمند خیلی زیاد شود ، در حدی که مردم احساس محرومیت نسبی و یا بی عدالتی توزیعی (distributive Justice) نمایند ونتوانند نیازهای تحریک شده در خود را ، ارضا نمایند ، در  آنصورت نظام اجتماعی ، اقتصادی وحکومتی دیر یا زود منهدم خواهد شد.

حاشیه تعهد ثروتمندان سنتی ایران

اما یک نکته مهم این است که در نظام سنتی اقتصاد ایران بر عکس امریکای جنوبی و یا هندوستان ، ثروتمندان عموماً همواره به فکر فقرا بوده واز طریق نظام مذهبی سازمان یافته (نه فقط با پرداخت خمس وذکات) ، بلکه با رسیدگی نسبتاً سیستماتیک ، مبتنی بر یک نظام ارتباطاتی قوی ، از فقرا دستگیری می کرده اند و وانفاق جزء تعهدات قوی مذهبی و انسانی آنها بوده است. زیرا آنها سرنوشت خود ومردم را به هم پیوسته احساس می کردند واین فقط از آن جهت بوده است که شرایط زندگی و شغلی آنها خیلی بیشتر از امروز به هم شباهت داشته ، بلکه یکنوع بیمه اجتماعی و اقتصادی نیز برای ثروتمندان بوده است. امروز نیز بازار که تنها تکیه گاه اقتصادی مذهب ، روحانیت واقتصاد انقلاب بوده است ، هنوز در حد زیادی بر همین پایه عمل می کند.

اما اقتصاد مدرن ایران این پایبندیها ، تعهدات و ملاحظات سنتی ، مذهبی را ندارد.ثروتمندان مدرن به قول خانم اسکاچ پل (عموماً) مانند ربا خواران (“rentier”) هستند. برای آنها بیشتر فقط نفع فردی مهم بوده است ولذا کوشش بر ان دارند ، تا سودهای خود را به ارز تبدیل کنند و به خارج از کشور انتقال دهند تا از آن طریق زندگی ای مانند غربی ها در غرب داشته باشند (م.ش Skocpol, 1982:280) این مشکل اساسی ایران کنونی است که ثروتمندان مدرن آن بر عکس ثروتمندان سنتی (و ثروتمندان اروپائی) احساس وابستگی و پایبندی به یک نظام اجتماعی-اقتصادی را ندارند.

برای تبیین این تغییر ارزشی ، ما مجدداً از چند تئوری استفاده می کنیم که یکی از مهمترین آنها تئوری “یادگیری” یا “مبادله” آقای هومنز است طی آن ، رفتار تابع تشویق (پاداش) وتوبیخ (هزینه) است (م.ش. همچنین فصل 19-2-1).بدین معنی که اگر اعضاء جامعه از ارزشهای القا شده از سوی ثروتمندان پیروی نکنند ، با روشها وابزارهای مختلف بطور نا محسوس توبیخ ومجازات می شوند. بعد از این مقدمه کوتاه ، ما مراحل وچگونگی فرایند تغییر ارزشها را تشریح می نمائیم.

دیدیم که وقتی نمایش ثروت آغاز گشت ، در پی آن مقایسه ها و احسا س محرومیتها بوجود می آید وبه تدریج ظواهر و ابزار مادی مانند اتومبیل ، لباس و جواهر مقیاس ارزیابی می شوند. انسانها در هر گروه که هستند ، خود را بر اساس این مقیاس ها ، با افراد آن گروه مقایسه میکنند.عده ای (قشر بالا) می خواهند از دیگران جلو بزنند (= برتری جویی وخودنمائی) و عده ای دیگر می خواهند از دیگران عقب نمانند وچیزی از دیگران کم نداشته باشند ، آنهم بیشتر در ظاهر. زیرا مقیاسهای ظاهری ملاک ارزیابی قرار می گیرند… از اینجا است که ظاهر سازی در جامعه رواج می یابد و به عنصر فرهنگی پایدار تبدیل   می گردد.

هر کس پول و ظاهری متناسب با آن (و دال بر دارندگی) داشت ، مورد احترام (=تشویق) قرار می گیرد و در مقابل فقرا تحقیر (= توبیخ) می شوند.در نتیجه فقرا نیز همانند بقیه کوشش می کنند ، تا ظاهری مانند آن بالائی ها داشته باشند ، حداقل تا آن حد که تحقیر نشوند.دانشجویان دختر نقل می کنند که در خواب گاهها ، دختران طلا و جواهر خود را حدی افراطی به نمایش می گذارند.چنین نمونه هائی در مراسم مذهبی (بالاخص زنانه) فراوان است وکافی است که هر کس به اطراف و خود بنگرد.

از اینجاست که مردمی که قبلاً ساده می زیستند ، به تجملات روی می آورند.بطوریکه نتایج تحقیق ما نشان می دهد ، 2/75 % از پاسخگویان معتقد بودند که مردم در سال 65 ساده زندگی می کردند و در سال 71 از  نظر تجملات نزدیک به زمان شاه شده بودند ، به تشریح وضعیت امروز نیز نیازی نیست.این است دلیل “تجمل گرایی” که در تاریکی به دنبال آن می گشتیم.

مراحل تغییر ارزشها

مراحل تبدیل یک پدیده به هنجار وپذیرش وپیروی عامه از آنرا ،دانشمندان جامعه شناس روستایی امریکایی از زمانی نسبتاً دور (از دهه 1940) به منظور اشاعه پدیده های نودر جامعه روستایی امریکا دقیقاً بررسی نموده اند.در آن میان راجرز (Everett M.Rogers) از پیش کسوتان این تحقیقات (Diffusion Research) می باشد. او اعضا جامعه ای را که به تدریج از یک پدیده پیبروی می کنند و آنرذا می پذیرند به 5 قسمت تقسیم نموده است:

  1. نو آورها
  2. زود پذیرها
  3. اکثریت زود
  4. اکثریت دیر
  5. دیر پذیرها یا عقب مانده ها

مراحل تبدیل ارزش به ارزشهای هنجاری بدین گونه است که :

  1. ابتدا یک پدیده برای یک تعدا کمی از اعضاء جامعه نوآورها عموماً قشر بالا با ارزش می شود ، اغلب به دلیل آنکه آن پدیده نوعی از نیازهای افراد مزبور را ارضاء می نماید (یا نیازهای جسمی و یا نیاز به احترام وخودنمائی..)
  2. سپس زود پذیرها که از نظر شرایط نزدیک به نوآورهایند (قشر متوسط بالا) و میتوانند خود را کم وبیش با آنها مقایسه نمایند ، به آن رفتار نیز عمل می کنند. بعد از آن رفتار نیز عمل می کنند.بعد از آن دیگر به اصطلاح چرخ (یا منحنی) انتشار و اشاعه (Diffusion) بصورت خودکار راه می مافتد ومانند یک توده برف بهمن شده ، به تدریج همه اعضاء جامعه را فرا میگیرد.
  3. بعد از شروع حرکت مجازی ابتدا “اکثریت زود” و بعد “اکثریت دیر” به قول آلبرشت (Albrecht, 1969) “استراتژی اطمینان” را در پیش می گیرند و برای عقب نماندن ، از پدیده ای که می رود بزودی هنجار شود ، پیروی       می کنند.

1- تطبیق پدیده ارزشی هنجار شده با دیگر هنجارها

در این فرایند انسانها کوشش می کنند (به نسبت پیوند گروهی خود ومیزان فشار هنجاری و همشکلی که از جانب ان گروه احساس می کنند) پدیده های ارزشی جدید را در نظام رفتاری خود تا آن حد که مغایر با هنجارها و ارزش های دیگر نباشد.جاسازی نمایند و با شرایط خود تطبیق دهند (اصل congruence م.ش Albrecht, 1963:245).مثلاً در سال 65 ، در اوج جنگ و پیروی از هنجارهای انقلابیون ، خانمهای قشر بالا برای متمایز کردن خود روسری های گل بته دار به سر می کردند و سپس این روسری ها در مغازه های شمال شهر بیه قیمت گران آن زمان تا حدود1200 تومان فروخته می شد. بعد از پیروی قشر متوسط ، برخی از خانم های چادری که تا آن زمان علاوه بر چادر ، روسری سیاه نیز به سر می کردند ، روسری گل بته دار را زیر چادر به سر می کردند.انواع مانتوها ولباس ها و آرایش ها و زیور الات مد شده …زیر چادر نیز کم و بیش در این طبقه جای می گیرد.

از آنجا که همه افراد به نسبت شرایط فردی ومحیطی (نوع گروهها وپیوند گروهی) به یک میزان و شدت ، نسبت به ارزش ها و هنجارهای حاکم در گروه پایبندی و استواری نشان نمی دهند ، واین پایبندی و پیروی از هنجار یک منحنی در حول یک محور را دارد، بالطبع در همان سال 65 و یا در شرایط کنونی (1375)  در کنار خانمهای با چادر .وبا روسری سیاه ، نه تنها خانمهای با مانتو و روسری کوتاه وموهای “مش زده” و تاب داده به بالا (که بتواند از زیر روسری بیرون بیاید) وجود دارد ، بلکه در بین این دو طیف آن زمان ، انواع تیپهای دیگر:

چادر تنها ، مانتو روسری ساده ، مانتو وروسری به اصطلاح مدل دار یا مد روز… وجود د اشته و دارد.اما نوع معمول حجاب که کمتر مورد توبیخ قرار می گیرد ، به نظر می رسد (یا فرض کنیم) مانتو و روسری باشد.این یک نوع پوشش عادی ومعمول است که میانگین همه انواع حجابها می باشد. به عبارت دیگر توزیع هنجار پوشش خانم ها در حول محور مانتو روسری قرار دارد.در عین حال عده ای حجابشان بیشتر (چادر و روسری) است وعده ای کمتر (روسری با موهای بیرون).

حال اگر ما بعد از مدتی ، دوباره یک پدیده جدیدی مثلاً یک نوع لباس یا میزان پوشیدگی کمتری را توسط قشر بالا که مورد احترام وپذیرش است وهمه مایلند خود را مانند آنها بیارایند ، وارد جامعه ای کنیم و /یا  میزان توبیخ بی حجابی را کاهش دهیم ، بنابراین از میزان منطقه توبیخی بی حجابی کاسته و به منطقه توبیخی روبنده افزوده می شود وبخشی از خانمهای با “چادر و روسری” را نیز در بر می گیرد. بدین ترتیب ، بعد از طی مراحل اشاعه ، میانگین حجاب از نقطه 3 به طرف 4 حرکت خواهد کرد.

باز اگر ما بعد از مدتی ، دوباره یک پدیده جدیدتری را در همان مسیر تغییر وحرکت ، وارد کنیم ، میانگین باز هم بیشتر به طرف 4 و5 حرکت خواهند کرد….

از این طریق به تدریج هنجارها وارزشهای یک جامعه از طرف سنتی ، انقلابی به طرف مدرن تغییر خواهند نمود ، مانند حرکت زمین به دور خورشید وپیدایش روز وشب ، تدریجی و غیرز محسوس و به قول اینگلهارد ، انقلابی آرام

2- تضاد ارزشها

همیشه این امکان وجود ندارد که انسان پدیده ارزشی جدید هنجار شده را با هنجارهای موجود خود تطبیق دهد ، بطوریکه مورد توبیخ قرار نگیرد.گفتیم که در جامعه ایران (و یا هر جامعه دیگر) ، بعد از بین رفتن وحدت ارزشی ، انسان با گروههای مختلف سر وکار دارد که در هر یک از آنها ، یکنوع ارزشهای خاص حاکم است که گاه در گروه دیگر ارزش نیست وناهنجار و ناجور ، یعنی درست عکس ان خواهد بود.

در سطح کل جامعه به تضاد هنجاری و سپس تضاد ارزشی تبدیل می شود.بدین معنی که

  • وقتی یک رفتار در یک گروه مثلاً A و سپس در سطح وسیعی از جامعه به هنجار تبدیل می شود.
  • اما در جامعه هنوز گروههائی وجود دارند که دارای هنجارهای متضاد B هستند.
  • و انسان مایل یا مجبور است با هر دو گروه مراوده داشته باشد.
  • در نتیجه دچار تضاد هنجاری می شود که کدام قاعده یا هنجار را رعایت کنم
  • و از آنجا که عمل نکردن به هنجار در هر گروه توبیخ وعمل کردن به آن ، عدم توبیخ یا تشویق را به همراه دارد
  • در نتیجه پیروی از هنجار در هر گروه با ارزش می شود

بنابراین وقتی انسان دچار تضاد هنجاری شد درواقع دچار تضاد ارزشی نیز شده است.

تغییر ارزشها همواره یکفرآیند است و این فرایند دارای یک حرکت گاه حرکت فرآیند تغییر ارزشها تند است و گاه کند. اما در هر صورت عموماً به سوی تثبیت می رود وتضاد ارزشی یک مرحله از این حرکت است:از مرحله ای که یک نظام ارزشی جدید  با یک نظام ارزشی قدیم به مقابله جدی بر می خیزد ودو نظام تقریباً به قدرت مساوی می رسند و بالخره نظام جدید بر نظام قدیم غلبه می کند.

اما در این فرایند تغییر ارزشها ، حرکت ارزشها از تضاد ارزشها مهم تر است.زیرا این چگونگی ومکانیزم حرکت است که در نهایت موجب تغییر ارزشها و تثبیت نظام ارزشی جدید و یا حداقل خنثی کردن تاثیر نظام ارزشی می شود.

3- حرکت تغییر ارزشها

فرایند تغییر ارزشها بعد از رسیدن به یک شرایط جدید ، ئدر یک نقطه توقف نمی کند وتثبیت نمی شود.در اینصورت جامعه به یک تعادل نمی رسد.

وقتی اعضا قشر بالا دیدند که قشر پائین تر از خودشان یعنی قشر متوسط بالا نیز ادای آنها را در می آورند و خود را مانند آنها می آرایند ، آنها برای حفظ برتری ومتمایز کردن خود ، در لباس ،آرایش و تمام مقیاس های ظاهری خود ، تغییراتی بوجود می آورند.

تغییر ارزشها ، درباره نوآورها گفته شد ، قشر بالا پدیده های ارزشی را ابتدا از خارج تقلید و سپس وارد جامعه می کنند، پس از مدتی فشر متوسط و با فاصله زمانی دیگر قشر پائین از آن پیروی می نمایند.

از اینجاست که پدیده ایکه دریک زمان وسیله فخر فروشی قشر بالا بود ، پس از گذشت زمان طولانی گاه در روستاها مشاهده می شود. گر چه چنانکه بعداً نشان خواهیم داد ، سرایت دیده های ارزشی از جانب قشر بالا به پائین و بالاخص به روستاها با گسترش وسائل ارتباطی ا زجمله تلویزیون وجاده بسیار سریع تر و موجب بهم زدن نظام اجتماعی آنجا نیز شده است.

این فرایند با استثنائات کمی همه تیپها و قشرها را در پی می گیرد ، زیرا همه نیاز به احترام دارند واین نیاز را بر اساس مقیاس های ارزشی حاکم می سنجند وارضا می نمایند.از اینجاست که پشتیهای مد شده بعد از انقلاب دوباره با صندلی های استیل جایگزین می شوند…. آقایان آستین ها و ریش ها را کوتاه تر میکنند ، اتنگشترهای نقره وعقیق به طلا تبدیل می شود وگردن بندهای طلا به دور گردن آویزان می شود ودکمه پیراهن به تناسب محل مراجعه باز وبسته می شود ، رنگ پیراهن ها به تدریج از ساده به طرف تند می رود ، آرایش ها تغییر می کنند.

قابل توجه در این تغییر این آن است که

  • اولاً پدیده های ارزشی قشر بالا مانند یک موج به مرور زمان قشرهای دیگر جامعه را فرا می گیرد و
  • ثانیاً به مجرد اینکه این پدیده به قشر متوسط سرایت کرد و آنها خود را به مقیاس های ظاهری ا« آراستند ، قشر بالا مجدداً برای متمایز کردن خود یک موج دیگر تولید میکند
  • ثالثا بدین ترتیب میانگین توزیع فراوانی ارزشها ، در پی موج اول از نقطه A ابتدا به نقطه B منتقل می شود و سپسدر پی موج دوم به نقطه C وهمین طور به D و …

در بین کسانی که با ارزشهای مذهبی وانقلابی آمیخته شده ، بالاخص آنان که در جبهه ها فعال بوده اند ، بسیار گفته می شد و می شود که در آن زمان یعنی زمان جنگ حال وهوای دیگری بود جو اصلا جور دیگری بود.

این احساس قابل تفکی است.قسمتی از آن به رفتار وتغییر ارزشهای مردم برمیگردد که در بالا تشریح شد. قسمتی نیز به شرایطی مربوط می شود که از طریق بخشهای رسمی و اداره کنندگان جامعه بوجود آمده است.لذا اکنون وقت ن رسیده است که نگاهی کوتاه به برخی از اقدامات “جو ساز” و تغییر دهنده شرایط بیندازیم:

4- تغییر شرایط و اتمسفر کلی جامعه و مناسب برای تغییر ارزشها

ما قبلاً درباره برداشتن موانع وتوبیخ های نمایش ثروت صحبت کردیم ونشان دادیم سال 1368 ، .واردات کالاهای غربی (بالاخص اتومبیل) ، میزان دیگری نیز انجام گرفته است که شرایط مناسب برای تغییر ارزشها را فراهم آورده و یا خود مستقیماً در تغییر ارزشها موثر بوده اند.در اینجا فقط به چند نمونه اشاره می شود

  1. شهرداری و تغییر ارزشها
  2. ویدئو و تهاجم فرهنگی
  3. رادیو و تلویزیون

نتیجه گیری:

اگر در جامعه ما یک مقیاس ارزشی مانند ثروت ومادیات به نمایش گذاشته شود واین نمایش دادن از سوی ارزش گذاران جامعه توبیخ نشود (!) بلکه برعکس تشویق هم بشود (!) ، آن پدیده (به دلیل نیار به احترام تشدید شده در نظام فئودالی ، فشار هنجاری ، مقایسه واحساس  محرومیت نسبی…)

اولاًپدیده های ارزشی قشر بالا هعمچون یک موج قوی به سرعت در قشرهای دیگر و سراسر جامعه گسترش می یابد

ثانیاً به مجرد این که این پدیده به قشر متوسط سرایت کرد و آنها خود را به مقیاس های ظاهری آن آراستند ، قشر بالا مجددا برای متمایز کردن خود با پدیده های جدید ، یک موج دیگر تولید می کند و بدین ترتیب حرکت ارزشها بوجود می آید ومیانگین توزیع فراوانی ارزشها مرحله به مرحله تغییر و حرکت میکند و از این طریق به تدریج ارزشهای حاکم (نظیر ارزشهای مذهبی ، معنوی ، تواضع ، قناعت ، ساده زیستی …) را دگرگون    می کند.

ثالثا بعد از حرکت ارزشها در واقع یک مسابقه بوجود می آید که هدف نهائی آن نا مشخص و نامتناهی است.یعنی انسانها با هم مسابقه برمی خیزند ربا یرسیدن به یک سراب ، سرابی که از آنها فرار می کند و هر جه آنها بیشتر می دوند به آن نمی رسند.

رابعا از این طریق نه فقط فرد فرد انسانها ، بلکه کل نظام اجتماعی دچار بی تعادلی و آشفتگی می گردد. این نکته آخر نیاز به تشریح دارد و به این معنی است که فرایند تبدیل ثروت به ارزش در ایران ، پیامدهای مهم دیگری نیز دارد نظیر کاهش انسجام اجتماعی ، تغییر گروه مرجع ،افزایش انحرافات … و از آنجا که هر یک از این پیامدها خود یک متغیر اساسی در نظام اجتماعی ایران می باشند ، در فصلهای بعد هر یک بطور مبسوط تری تشریح می گردند.

پیامد نابرابری درآمد : انحراف و فساد اجتماعی

1-طرح مسئله

  • اولاً در چند سال اخیر سال اخیر درآمد واقعی و قدرت خرید مردم به شدت کاهش یافته ومنحنی درآمد سیر نزولی را طی می کند و
  • ثانیاً در پی تبلیغات ، واردات و اقدامات دیگر (مراکز تجاری ، نمایشگاهها ، تشویق ها به سوی مادیات ، فشار هنجاری وتغییر ارزشها …)، در مردم نیازهای بیشتر به کالاها بوجود آمده است ، آنهم بالاخص به کالاهای غربی که قیمت آنها همواره با بالا رفتن ارزهای کشورهای مربوطه ، افزایش می یابد.

2-امکان کاهش سطح نیاز

  • اقدامات همه جانبه (ذکر شده در بالا) در جهت نیاز آفرینی (تبلیغات ف واردات ف مراکز تجاری …) ، مردم را آن چنان تحت فشار هنجاری قرار داده است که به علت حفظ آبرو ، نمی توانند در سطح نیازهای خود تغییر وکاهش موثری دهند. .مثلاً در شب عید ، یک کارمند نمی تواند “جلوی مهمان چیزی نگذارد” او مجبور است (= اجبار هنجاری) میوه (پرتقال قابل مهمان حداقل کیلویی 200 تومان در 28/12/73) و شیرینی (گران شده) بخرد.

در تحقیق ما در سال 71 ، 6/64 درصد از پاسخگویان (کارمند) در مقابل این اجبار را احساس می کردند: برای پذیرائی مهمان اگر لازم باشد باید پول قرض کنیم … یا یک چیزی بفروشیم. (این مجدداً پاسخ آن مدیر محترمی است که می گفت وضع مردم بهتر شده است ، زیراپرتقال گران قیمت … می خرند).

از این قوی تر آن است که یک کارمند مجبور است ، برای “دید و بازدید عید نوروز ، یک دست لباس نو و یک جفت کفش ملی نو ، تن وپای بچه اش بکند” و باز از این مهمتر ، وضعیتی است که یک کارمند محترم وجا افتاده وزارت بهداشت در هنگام تحقیق بریا ما تشریح می کرد. او می گفت:

“شما تصور کنید ، دختر من تازه ازدواج کرده ..از جهاز واین حرفها که به چه بدبختی و قرض و…. تهیه کردیم ، بگذاریم.اما حالا وقتی داماد ما می آید خانه ما ، نباید یککیلو سیب بخرم و جلوش بگذریم؟ آنوقت من ندارم و این یک درد من است… “. قطعا افراد زیادی هستند که وضعشان از این کارمند به مراتب از این کارمند بدتر است…

از این فشار هنجاری و نیاز به احترام و حفظ آبرو ، (که علت آن قبلاً تشریح شد) ، بالاخص فروشندگان وتولید کنندگان لباس و دیگر کالاهای ظاهری و تجملات ، رستورانها … (هر چند نه به صورت علمی ، اما بطور عملی) به خوبی اطلاع دارند و از آن  (گاه به طور غیر انسانی و ناجوانمردانه در بالاترین حد) بهره گیری می کنند. به همین علت نیز البسه در ایران در مقایسه با کشورهای غربی (نسبت به درامد مردم) و کالاهائی نظیر آن ، بسیار بالا است.تولید کنندگان وفروشندگان می دانند که مردم ایران برای حفظ آبرو اگر لازم باشد ، حتی در تغذیه و کارهای بسیار ضروری خود صرفه جوئی می کنند و به جای آن به ظاهر خود (از جمله لباس و زینت آلات ، … ) می پردازند و ظاهر خود را به خود را به خوبی می آرایند.از همین جاست که تعداد طلا فروشها و برخی دیگر از فروشگاهها ونمایش گاهها (به علت تقاضای زیاد) افزایش      می یابد.

3- امکان افزایش درآمد

در پی فرایند نیاز آفرینی و ایجاد فشار در جهت ارضای نیاز ، انسانها در عین حال به جستجوی منابع جدید بر می آیند.صاحبان مشاغل غیر دولتی ، مزد یا قیمت کالاها و سرویس های خود را متناسب با تورم و افزایش قیمت ها ، بالا می برند و لذا سطح درآمد خود را به حدود سطح نیاز خود می رسانند. اگر قیمت بنزین یا لاستیک افزایش یابد، قیمت کرایه تاکسی ومینی بوس نیز بالا می رود ، همچنین تولید کنندگان و فروشندگان، قیمت کالاهای خود را (از پیکان گرفته تا گوشت وتخم مرغ و پنیر) افزایش می دهند.در اینجا مشکل اساسی، شامل صاحبان مشاغلی می گردد که در آمد وحقوقشان به نسبت تورم و رشد قیمت ها ، افزایش نمی یابد واینان در درجه اول کارمندان دولت و کارگران هستند.این یکی از دلائلی است که در تحقیق ما ، کارمندان به عنوان نمونه انتخاب شدند.

 حال اینان چه می کنند؟ وقتی درآمد یک کارمند کفاف مخارجش را ندهد ، چه اقدامی در جهت افزایش درآمدش می کند؟ جوابهای پاسخ گویان در این زمینه در جدول زیر (10-3) ارائه شده است.در این جدول (10-3) ملاحظه می شود که تعداد قابل توجهی از کارمندانراه چاره ای ندارند و دیگران نیز که کوششهائی برای جبران درآمد می کنند ، به آن معنی نیست که درامدشان به اندازه کافی خواهد بود. پر واضح است که با توجه به رشد سریع قیمت ها  ، با تمام کوششی هم که کارمندان بکنند ، قاعدتاً درآمدشان از طرق معمولی کفاف نیازهایش را نخواهد داد.

4-انحراف و فساد

انسان نیاز شدید به پول دارد ، امکان افزایش درآمد هم برایش میسر نیست و راه های مشروع نیز بر او بسته است. حالا او چکار می کند؟ پاسخ به نظر روشن است. از راه نامشروع گرچه این پاسخ برای وضعیت کنونی کم وبیش درست به نظر می رسد. اما روی آوردن به طرق نامشروع ، علاوه بر این شرایط دیگری نیز دارد.فقط عوامل تحریک کننده فوق نظیر نیاز زیاد ، درآمد کم ، مقایسه ، احساس بی عدالتی و فشار هنجاری نیستند که انسان را به راههای نامشروع کسب پول می کشانند.هرکسی که این نیاز شدید را داشت ، نمی رود دزدی کند ، هرزنی که به پول احتیاج داشت نمی رود خود فروشی کند.

لذا در این جا به این نتیجه می رسیم که تحت شرایط کنونی ایران ، وقتی

  • پول وثروت با ارزش می شود و
  • از یکطرف در انسانها نیاز به انواع کالا بوجود آید و همزمان
  • درآمدشان کاهش می یابد و در نتیجه
  • انسان ها نیاز شدید به پول داشته باشند و
  • از طرف دیگر امکانات برایشان فراهم نباشد وهمه راههای مشروع بسته باشد
  • و همچنین سیستم کنترل درونی (مذهب) آنها
  • و سیستم کنترل بیرونی تضعیف شود،
  • آنها برای ارضاء نیازهایشان به راههای نامشروع روی می آورند

هر کس به تناسب پایبندیها و سیستم کنترل درونیش دست به کارهای نامشروع با درجه نامشروعیت متفاوت می زند.

5-تبیین انحراف و فساد

تا اینجا بحث درباره آـن بود که وقتی:

  • نیازها افزایش و
  • درآمدها کاهش یابند و وقتی
  • ارزشهای مادی جامعه را فراگیرد (=تغییر ارزشها) و
  • راه های مشروع رسیدن به هدف مسدود باشد و
  • کنترل درونی و
  • کنترل بیرونی تضعیف شوند ،

انواع انحرافات وکارهای خلاف ونامشروع در جامعه روی می دهد وسپس اینم انحرافات گسترش یافته ، تمام شئون جامعه را مانند یک سرطان (mtastasis)(Schaupensteiner & Bommarius 1995:37,40) فرا گرفته و ریشه های نظام اجتماعی را می خورد.

انحرافات ومفاسدی که در پی پنج یا شش عامل فوق روی می دهند ، بیشتر شامل قشر فقیر جامعه میشود ، اما دزدی های کلان قشر بالا ، از این طریق کاملاً تبیین نمی شوند. یعنی آنها به علت کاهش درآمد ، نمی روند میلیاردها یا میلیونها تومان برای خود بردارند. برا یاینگونه مفاسد ، به جز کاهش درآمد ومسدود بودن راه تحریک ، چهار عامل دیگر ذکر شده در بالا (نیاز ،تغییر ارزشها و کنترلهای درونی و بیرونی) موثرند ، اما به جای کاهش درآمد ، دو عامل دیگر در اینجا تاثیر می گذارند یکی احساس  بی عدالتی نسبی و دیگری هنجار:

1-تاثیر احساس بی عدالتی و محرومیت نسبی

این نکته یعنی احساس بی عدالتی نسبی زیاد احتیاج به توضیح ندارد.وقتی یکمسئول یا یک شخص ثروتمند ،

  • اعتقاد قوی به نظام اجتماعی (به قول دورکهایم:وجدان جمعی) نداشته باشد (کاهش کنترل درونی) و
  • وقتی کنترل بیرونی ضعیف باشد ،
  • در فضای اجتماعی ای که در آن روحیه سود جوئی ومسابقات مادی (ارزشهای مادی) همه را فرا گرفته
  • طبعاً انسانها در پی مقایسه خود با دیگران همواره کوشش خواهند داشت
  • از دیگران عقب نمانند ، بلکه از آنها جلو بزنند.

2- هنجار شدن کارهای نامشروع

اما مهمتر از تاثیر احساس بی عدالتی نسبی ، تاثیر هنجار است ، که هم در پیدایش انحرافات جزئی وکلان وهم در تاثیر این انحرافات بر روی بخشهای دیگر نظام اجتماعی ومختل کردن آن نقش بسیار مهم ایفا می کنند. بدین معنی که

  • وقتی شش عامل فوق ، شرایط انحرافات جزئی را فراهم آورند (و باید توجه داشت که ریشه اصلی فساد در این عوامل است) ،
  • انحرافات جزئی وکارهای خلاف با درجه نا مشروعیت کم (که در بالا نمونه های آن ذکر شد: نظیر استفاده از وسائل ونیرو و سرمایه دولتی) اغاز می شود. این نوع کارهای خلاف که از نظر مردم ومسئولین چندان حائز اهمیت نیستند ، در واقع (بعد از ریشه های اصلی، یعنی 6 عامل فوق) بسیار مهم هستند. زیرا آنها ناقل گسترده وفعال بیماریها و مفاسد اجتماعی در جامعه هستند واین بیماری را در سرتاسر جامعه شیوع می دهند و همه را به این بیماری دچار می کنند.
  • اگر یک رفتاری از نظر مردم ناشایست (“نابهنجار”) باشد (مثلا سوء استفاده از اتموال دولتی یا رشوه) ، آن رفتار یکنوع انحراف محسوب می شود
  • وقتی یک رفتاری از نظر مردم ناشایست ، نابهنجار ومنحرف تلقی شود ، آنها با آن فرد خاطی برخورد واورابه گونه ای مجازات وتوبیخ می کنند.
  • وقتی که مردم یک رفتاری را ناشایست تلقی کردند درواقع یک ارزیابی منفی از آن کرده اند و.لذا آن را یک ارزش منفی می دانند و.از طرف دیگر
  • مقابله و مجازات کار نابهنجار برای آنها به یک انتظار تبدیل و این انتظار به مسئولین جامعه نیز منتقل می شود. بدین معنی که اگر
  • آن مسئول هم آن کار ناشایست را که مردم ارزش منفی به آن داده اند ، منفی تلقی و مجازات کند ، آن مسئول از نظر مردم با ارزش می شود.
  • بنابراین ، مشروط بر این که پایگاه مسئولین رده های مختلف یک جامعه به مردم وابسته باشد.!! ونه فقط به مافوق (که در نظامهای استبدادی نوع آخر معمول است !)،
  • در آن صورت انتظارات مردم بر روی مسئولین تولید فشار می کند وانها احساس فشار بیشتری در برخورد با کارهای خلاف می نمایند.
  • اما اگر یک کار خلاف (که حتی در قانون نیز برای آن مجازات تعیین شده است) در جامعه زیاد شود ، از حالت نابهنجار درآمده وعادی یا هنجار می شود ومردم به آن عادت می کنند.
  • وقتی که مردم به یک رفتار خلاف عادت کرده اند وآن رفتار از حالت نابهنجار بیرون آمد وهنجار شد ، مردم دیگر این احساس را که “رفتار مذکور باید مجازات شود” از دست می دهند.
  • در این صورت “قبح” یا “بد بودن” آن بودن آن کار خلاف نیز کم میشود. یعنی آن ارزش منفی را ، که قبلاً می گرفت، دیگر نمی گیرد . یعنی ارزشها تغییر می کنند.
  • با تغییر ارزشهای مردم، انتظارات آنها از مسئولین درباره مجازات خاطیان نیز کاهش خواهد یافت ومسئولین دولتی ، انتظامی و قضائی از یکطرف از جانب مردم احساس فشار در جهت برخورد نمیکند و از طرف دیگر خود آنها نیز مانند مردم به آن کارهای خلاف عادت می کنند.
  • به همان نسبت که از قبح کارهای خلاف “با درجه نامشروعیت کم” کاهسته می شود ، به همان میزان نیز از قبح دزدی های کلان تر کم میشود.
  • در ان صورت دزدی ها ی کلان برای مردم به همان اندازه ناشایست هستند ومنفی ارزیابی می شوند که قبل یا در ابتدای انقلاب یک کار خلاف جزئی ، با درجه کم نامشروعیت منفی طلقی میشد و
  • اگر این دزدی های کلان ادامه یابد … از انجا که هر دونوع این رفتارهای خلاف جزئی وکلان نامشروع هستند ، یعنی هر دو بر روی یک محو روطیف قرار دارند ، لذا وقتی یککار خلاف از حالت نامشروع به طرف مشروع حرکت می کند (یعنی مجازاتهای غیر رسمی آن نظیر اعتراض مردم از بین برود) ، به همان نسبت دیگرکارهای خلاف تر را از هم از طرف نامشروع به طرف مشروع می برد واز قبح کارهای خلاف تر (ولذا امکان مجازات رسمی آنها ) نیز به همان اندازه کاسته می شود وچنانکه گفتین تغییرات ارزشی مانند سایه ، آفتاب آرام وتدریجی فضاها را پرمی کنند. این عوامل باعث می شوند که کارهای نامشروع هنجار شوند وسراسر جامعه را فرا گیرند

6-پیامدها ودامنه فساد

اما دامنه فساد فرا تر از این می رود که به علت کمبود آمار ، اطلاع واقعی از آن وجود ندارد. گسترش نیاز شدید مادی مردم وروحیه مادی در جامعه و از طرف دیگرتضعیف سیسیتم کنترل درونی وبیرونی موجب شده است که فساد مانند موج گسترده ای از موریانه ها به پایه ها و ارکان اساسی کشور حمله کنند.

7-کارکرد سیستم کنترل بیرونی(نیروی انتظامی)

وقتی فساد به اوج خود رسید و دزدی ، قتل وآدم ربائی ، اعتیاد جوانان … زندگی وخانواده بالاخص قشر بالا را به خطر انداخت ، معمولاً از یک طرف این قشر فعال می شود و به مسئولین مراجعه وانتظار خود، مبتنی برحاکمیت قانون ، کنترل و … را ابراز می کند.از طرف دیگر در این مرحله از اوج آشفتگی جامعه  ، مسولان کشورهای جهان سوم که خود عموماً در محیط هائی غیر از شرایط عادی مردم زندگی می شوند واحساس مسئولیت یا احساس “صاحب مقامی” می کنند که این نباید در جامعه ای که مسئول آن هستند روی دهد وباید با آن “قاطعانه” برخورد کرد.

در این مرحله معمولاً تمام توجه وانتظار به نیروهای انتظامی بر میگردد.

بعد از آنکه شرایط انحرافات فراهم آمد و بخشهای جامعه را تهدید کرد ، ما با “انتظار برخورد قاطع نیروی انتظامی با خاطیان” (م.ش.مثلاً روزنامه رسالت 23/3/71 ص 14) در واقع دوگروه را در مسیر هدف گیری خود قرار دادیم: نیروی انتظامی وخاطیان. اما (در صورتیکه شرایط همین طور بماند) این هدف گیری درست به نظر نمی رسد.زیرا از یک طرف شرایط مناسب برای انحرافات (اعتیاد ، دزدی …) فراهم آمده و از طرف دیگر دستور فعالیت برای مقابله با آن داده می شود ، که با هزینه های زیاد برای جامعه همراه است.

کنترل بیرونی از طریق نیروی پلیس در این مرحله و این شرایط ، تاثیری بر روی کنترل انحرافات در سطح جامعه نخواهند داشت ، بلکه فقط می تواند تا حدود کمی برای فقشر بالا مصونیت بیاورد وخطرات دزدی و آدم کشی را تا اندازه ای از قشر بالا به سوی اقشار متوسط و پائین سوق دهد ، تا در آنجا با شدت بیشتری انجام گیرد. اما از یک طرف گسترش این خطرات در اقشار متوسط و پائین وپیچیدن اخبار جنایت در جامعه ، در قشر بالا وحشت ایجاد وآرامش را از آنها سلب می کند ، بطوریکه کوچکترین خطر و جنایت (که با فرض کنترل وحمایت بیشتر نیروی انتظامی برای این قشر ، با احتمال کمتری باید روی دهد) آنها شدیداً هراسان ونگران می کند.

از طرف دیگر انتقال خطرات جنایت ودزدی بر روی اقشار پائین ، خود پتانسیل خطر وجنایت را برای قشر بالا افزایش می دهد ؛ آنهم بالاخص از جانب قشر متوسط که به اقدامات تروریستی متفکرانه (مثلآً در گروه های دانشجوئی و..) روی می آورند.

حال چرا نمی توان در این مرحله و تحت این شرایط با نیروی انتظامی انحرافات وجنایت وخیانت را کنترل نمود؟ زیرا شرایط انحراف یک شرایط فردی نیست ، بلکه یک شرایط اجتماعی است.دیگر یک یا چند نفر به فساد کشیده نشده اند ، بلکه این بیماری سرطانی اکثر شئون جامعه را فرا گرفته است.

پلیس باید دارای شرایط مناسب برای مبارزه با فساد باشد ، اما ما شرایط او را بر عکس می کنیم. ما با بنز 190 به نابرابری دامن می زنیم ، و در نتیجه نابرابری است که انحرافات بیشتر می شود ،اما پلیس ما به علت کمبود درآمد توان مقابله با آنرا نخواهید داشت. جالب انست که همه این را می دانند ، همه این مسئله را تشخیص داده اند که “آلت اشکاف پیش برزگر” … (مولوی 304/2) قرار داده وپول ها جابه جا ومصرف آن در جای غلط تعیین شده است ، تا نظام از کار بیافتد.هیچ یک از مسئولین دلسوز نظام از این قضیه راضی نیستند.اما ظاهراً هیچ کس نمی تواند تغییری در آن دهد.این ریل های عقب افتادگی می نامم.این ریل هائی هستند ، که برای واگنهای قطار اجتماعی و بخشهای جامعه کار گذاشته شده است ، تا آنها مجبور باشند بر روی آن و فقط در مسیر دلخواه غلط حرکت کنند. انواع دیگر این ریل ها وعلل وچگونگی ان در جای خود بیشتر تشریح خواهد شد ، اما خوانندگان باید در اینجا فعلاً این یک ریل را به خاطر بسپارند:

جا به جا کردن پولها که در نتیجه آن

  • فقر در نیروهای انتظامی بوجود می آید و
  • توان کنترل از آنها سلب ،
  • انحراف آشفتگی جامعه و ابهای گل آلود و
  • ارزشهای مصرفی گسترش یابند وپایه ومقیاس مسابقه وخود نمائی قرار گیرند.
  • در نتیجه تجمل وفخر فروشی بر پایه آن بیشتر می شود و
  • کالای تجملی غربی وارد شود و
  • بازار و اقتصاد غرب رونق یابد.

اما مسئله جابه جایی پول به این جا ختم نمی شود. هر چه آشفتگی اجتماعی ، جنایات ودزدی بیشتر شود ، انتظارات از نیروی انتظامی بیشتر می شود وآنها بیشتر تحت فشار قرار می گیرند.اما نه تعویض افراد مسئله را حل می کند ونه تنزل درجه.

تحت این شرایط گاه عده ای خواستار تجهیزات بیشتر از دولت می شوند ، یعنی دوباره خریدن کالا از غرب

کنترل انحرافات توسط نیروی انتظامی وقتی ممکن است که

  • از یکطرف شرایط بروز انحرافات در جامعه از بین برود و
  • از طرف دیگر نیروهای انتظامی انگیزه کافی برا ی کنترل داشته باشند.

اما علاوه بر این یعنی در صورتیکه این دو شرط اولیه واصلی وجود داشته باشد ، شروط دیگری هم لازمند ، از جمله میزان و شدت ، دفعات و استمرار مجازات ها …

8-کارکرد سیسیتم کنترل بیرونی (سیستم قضائی)

اما کنترل انحرافات فقط به کارکرد نیروی انتظامی محدود نمی شود.وظیفه نیروی انتظامی حفاظت ، کنترل ودست گیری خاطیان ومنحرفین است .اما داوری ، مجازات وحفظ عدالت به سیستم قضائی مربوط می شود. حال باید دید که کارکرد سیستم قضائی ما چگونه بوده است و سپس به بررسی برخی از علل بپردازیم.

اظهارات رهبر انقلاب و برخی از مسئولین کشور دلالت بر آن دارد که کارکرد سیستم قضائی در حد انتظار نبوده است.

بدین ترتیب مشخص می شود که بر اساس نتیجه گیری فوق آیه الله خامنه ای نیز از کارکرد قوه قضائیه راضی نبوده اند.

یکی از اقدامات سیستم قضائی که بر روی کنترل انحرافات تاثیر منفی داشته ، کاهش میزان مجازات ها بوده است.

در سالهای اخیر به نظر میرسد که در ایران این معادله به نفع انگیزش بیشتر برای دزدی تغییر کرده ومیزان مجازاتها کاهش و همچنین مکانیسم بخشودگی افزایش یافته باشد.

مطالب مرتبط
1 از 218

در اینجا نباید این تصور پیش آید که تقصیر این نقائص متوجه سیستم قضائی است.اولاً کارکرد سیستم قضائی نیز تحت تاثیر همان عواملی است که که کارکرد نیروی انتظامی را محدود می کردند.اعضاء سیستم قضائی نیز انسان هستند و دارای همان نیازهای دیگر مردم ، شاید حتی در شرایطی بالاتر.

ثانیاً انتظار کارکرد صحیح از قوه قضائیه یا نیروی انتظامی وقتی به جا ست که (علاوه بر ارضای نیاز این نیروها وداشتن انگیزه) همه بخشهای دیگر جامعه دارای کارکرد درست باشند:

  • نظام ارزشی جامعه کارکردی باشد و
  • انحرافات ، کاری نابهنجار ، غیر عادی وقبیح تلقی شود که
  • اعتراض مردم را در پی داشته باشد ، تا از آن طریق
  • فشار هنجاری وارزشی بر نیروهای کنترل کننده ایجاد کند.

لذا آنها عموماً فعالیت خود را بر روی دو گروه متمرکز می کنند:

  1. بر روی محافظت از افراد صاحب مقام (و یا افراد مورد توصیه اینان) و
  2. بر روی کسانی که کمبودهای نیروهای کنترل کننده را به گونه ای جبران کنند واین بیشتر قشر ثروتمند جامعه است ولذا ثروت وثروتمند در بین نیروهای کنترل کننده نیز با ا رزش می شود یعنی ثروت ، حقوق اجتماعی بیشتری را نیز به همراه می آورد.

تغییر کارکرد دین

1-دین و کارکرد آن

بررسی مسئله دین در جامعه ما از دو جهت دشوار است.یکی از جهت حساسیتها ودیگری که وجهی مهمتر است از جهت تخصص .پرداختن به مسئله دین مانند هر مسئله دیگر نیاز به مطالعات عمیق تخصصی و صرف یک عمر زمان دارد. دیدیم که:

  • ارزشهای جامعه تغییر کرده اند ،
  • نابرابری افزایش یافته است ،
  • ارزش ثروت در چشم مردم بسیار بالا رفته است و در پی آن
  • ارزشهای دیگر نظیر ارزشهای مذهبی از جمله ارزش افراد مذهبی (خانمهای چادری ، روحانیت ، نهادهای انقلابی) وهمچنین پایبندیهای مذهبی تغییر و کاهش یافته اند.همچنین دیدیم که
  • در پی با ارزش شدن ثروت وتبلیغات زیاد برای کالاهای جدید ودیگر ابزار ، در مردمنیاز زیاد به کالاهائی (عموماً ظاهری) بوجود آمده است و آنها از آن طریق مایلند نیاز به عزت نفس خود را در مقایسه با قشر بالاتر حفظ نمایند.
  • از طرف دیگر دیدیم که سطح درآمد و قدرت خرید اعضاء قشرهای متوسط وپائین (بالخص کارمندان) عموماً تنزل یافته است.یعنی از یک طرف نیازها بالا رفته و از طرف دیگر درآمدها پائین آمده اند.

این شرایط برای بروز انحراف و فساد در یک جامعه بسیار مساعد است. بر اساس تئوری آنومی ، چنین شرایطی موجب از هم پاشیدگی شالوده یک جامعه خواهند شد. برای جلوگیری  از چنین فاجعه ای در یکجامعه ، باید علل فوق الذکر برطرف گردند.از بین این علل ، مهمترین علت سیستم کنترل درونی انسانها است ومهمترین سیستم کنترل درونی “دین ومذهب” می باشد . تا که موقعی که پایه های مذهبی در یکجامعه قوی و اعضا یکجامعه پایبند اعتقادات مذهبی خود باشند ، آن اعضا با وصف درآمد کم و نیاز شدید ، عموماً به فساد وانحراف (یعنی به کارهای نامشروع) روی نمی آورند.

ایمان ، سیمان اجتماعی است

گر چه مطالعات کاملاً جامعی وجود ندارد که تاثیر ونقش را در نظامن اجتماعی در تمام جوامع بررسی کرده باشد ، اما حداقل اطلاعات ومشاهدات از کشورهای غربی (اروپائی و امریکائی) حاکی از آنند که در این کشورها به اهمیت نقش مذهب برای کارکرد بخشهای دیگر جامعه و نهایتاً انتظام اجتماعی بسیار توجه می شود.

معرف اهمیت نقش مذهب در اروپا نه فقط:

  • احزاب مذهبی (حزب “دموکرات مسیحی” به عنوان قوی ترین احزاب) است، بلکه برای آن می توان معرفهای دیگر نیز یافت وما در اینجا به برخی معرفهای ظاهراً پیش پا افتاده اشاره می کنیم که معمولاً به آن توجه نمی شود ، مثلا:
  • در آلمان از مجموع روزهای تعطیل در طول سال (جمعاً در حدود 17 یا 19 روز) 13 تا 15 روز یعنی در حدود 76 درصد تعطیل مذهبی است ، اعیاد اصلی ، اعیاد مذهبی هستند. یعنی مثلاً در مقایسه با عید نوروز که عید اصلی ایرانیها است ، عید اصلی آلمانیها و (اروپائیها) عید کریسمس (تعطیلات مدارس و دانشگاهها در حدود 3 هفته) وبعد از آن عید پاک (Eastern)(5 روز تعطیل) است.
  • بیشتر دانشگاههای بزرگ وقدیمی (مانند هایدلبرگ و توبیگن) به مفهوم ما “حوزه علمیه” بوده اند که به شکل کنونی دانشگاه تکامل یافته اند ، یعنی عدم جدائی علم ومذهب یا به عبارت دیگر وحدت واقعی حوزه ودانشگاه.
  • برنامه های هنری ، موسیقی (کلاسیک) ، تئاتر ، نقاشیها ، کارنوالها .. اکثراً در رابطه با مذهب ومنشعب شده از آنند.
  • بر روی فیش حقوقی هر آلمانی قابل مشاهده است که در کنار مالیات دولتی ، یک مالیات مستمر برای کلیسا نیز کسر شده است.
  • بطور خلاصه مذهب بطور نامحسوس (latent) یا آشکار ، در جامعه حتی در اکثر زمینه های رفتاری وجود دارد که درک آن برای یک خارجی مستلزم سطح بالا و آشنایی عمیق با فرهنگ آنجا است ودر نظر اول اصلا به چشم نمی خورد وتصور “بی بند و باری ” را در ذهن می آورد.

1-1هدف ادیان

واژه لاتین Religion بطور لغوی به معنی اتصال ارتباط انسان با خالق تعریف شده است.در ريالران شریف واژه دین به معنای مختلف عام وکم وبیش خاص آمده است. از راه وروش گرفته تا شریعت در هر صورت منظور از این واژه روش نزدیکی به خداوند ، در مسیر وقالب تعیین شده او زیستن و عمل کردن است و ” طاعت و فرمانبرداری” کامل از اوست.

هدف ادیان این است که:

  • اولاً انسانها به نظام آفرینش ، وجود و عظمت خالق و روز جزا پی ببرند.سوره ها و آیات متعدد قرآن درباره قیامت ، قدرت و عظمت الهی ، تفکر در گیاهان وجانوران و ستارگان … را باید در این رابطه دید و اگر کسی توانست به این عظمت پی ببرد (که ماقدروالله حق قدره… و ما عرفناک حق معرفتک) جز عبادات نتوانست (که .. ما خلقت الجن والانس الالیعبدون)
  • ثانیاً انسانها با معطوف شدن کامل به خداوند وآخرت ، معنی واهمیت زندگی دنیوی را در رابطه با خدا ودنیای ابدی ببینند.

بدین ترتیب ارزشهای انسانها کاملاً دگرگون وهمگی بطور منسجم به یک نقطه (“خدا”) معطوف میشوند وهمه چیز وهمه کس را به عنوان وسیله در آن مسیر وراه می نگرند.لذا زندگی وروابط اجتماعی آنها برای کمک کردن به یکدیگر در جهت رسیدن به آن هدف تنظیم می گردد. لذا پیامبران جدید هر یک قوانین جدیدتر و کامل تری را آورده اند.

2-1درک واثبات خداوند

اولین ومهمترین مسئله در دین درک واثبات خداوند است و این از آنجا سرچشمه می گیرد که انسانها در حد محدودی ، نسبت به حیوانات قدرت تفکر وتصمیم گیری بیشتر دارند.حیوانات به علت رفتار غریزی ريال قدرت تفکر ولذا قدرت سرپیچی از قوانین نظام آفرینش را ندارند.واتین هموراه مهمترین مسئله لاینحل انسان بوده وخواهد بود.هر چه که انسان از نظر علمی و فکری بیشتر تکامل می یابد ، گر چه عظمت الهی برایش ملموس تر و به خدا نزدیک تر می شود ، اما در عین این حال این مسئله برایش پیچیده تر می گردد.

لذا عواملی چون زندگی در یک نظام پیچیده از روابط اجتماعی و در محیط هائی غیر طبیعی که ارتباط انسان را با طبیعت و آیات خداوند قطع ، درک وتجسم نظام آفرینش را دشوارتر می سازد واین کاهش قدرت تجسم یکی از بزرگترین موانع درک عظمت الهی است.

اما هر کسی بالاخره در موارد مشکلات (که بر اساس قرآن شریف سوره توبه 127) خدواند سالی یکی دو بار انسان را به آن گرفتار می کند (به بیان مولوی : “یفتنون کل عام مرتین”)به خدا روی می آورد ودر آن لحظات مشکلات ، خدا را قبول دارد.

هیچکس نیست که در کوی تواش کار نیست         هر کس آنجا به طریق هوسی می آید

همچنین هر چه انسان به پایان عمرش نزدیکتر می شود وارزشهای زندیگیش تغییر      می کند ، رویکرد او به خدا بیشتر می شود.

اما در هر حال درک وجود خداوند و اثبات “بیت ذهنی” دیگران (منکران) ،نهفقط مشروط به داشتن قددرت تفکر وتعقل کافی برای ادراک است .

نظر  پاک  تواند  رخ  جانان  دیدن              که در آئینه نظر جز به صفا نتوان کرد

گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

3-1 درک خداوند درقالبهای تخصصی

علاوه بر این ، راه درک خداوند وعظمتش صرفاً با تخصص ومعرفت در یک رشته خاص نظیر فلسفه یا جامعه شناسی یا الهیات … امکان پذیر نیست.

به همین علت نیز دانشمندان بزرگ ما در زمینه علوم مختلف صاحبنظر بوده اند وهر یک از انها که زمینه های گوناگون دانشش وسیع تر بود ، به مسئله خاقت و خالق از ابعاد مختلف می نگریست.لذا حرفهای جدیدتر و بهتری برای گفتن داشت و راه ما را برای شناخت این مسئله پیچیده کمی هموارتر ساخت و نامشان نیز جاودان ماند.

  • این نکته البته به آن معنی نیست که یک منجم یا فیزیکدان هم بتواند در کلیسا ومسجد به منبر برود وموعظه بکند ویا سازماندهی مذهب در جامعه به دست هر کسی داده شود.این بحثی است دیگر. این کاری است که به تخصص خاص نیاز دارد. مذهب به سازماندهی خاص خود ، یعنی به نظام یا نهاد مذهب (کلیسا یا روحانیت) نیاز دارد.

4-1روش اتصال و قالبهای فرهنگی اجتماعی

دومین مسئله ادیان ، نوع رابطه واتصال با خدا یعنی “روشن” است.این رابطه واتصال ، فقط از یک راه مشخص وتعریف شده نیست وانسانها به اقتضای شرایط فرهنگی – اجتماعی جغرافیائی خود ، راهها وتبیین های گوناگون از آن داشته اند. برخی از طریق بت پرستی این نیاز را برطرف نموده اند.

طرق اتصال را انسانها عموماً در قالب هنجارهای فرهنگی – اجتماعی به ارث می برند و می پذیرند.اکثر کشیشان مسیحی از جمله پاپ ، اگردر قم متولد شده بودند ، چه دین و مذهبی می داشتند؟ همین مسئله در حد زیادی نیز درباره دیگر ادیان آنها صدق میکند ، اما قطعاً نه صد در صد در مورد همه.فقط تعداد کمی از انسانها جرات دارند که از هنجارهای حاکم فرهنگی – اجتماعی ، کورکورانه پیروی نکنند وتا آنجا که قدرت تفکرشان اجازه می دهد ، راه بهتر را در مسیر حق بیابند.اتبراهیم یکی از آنها بود که بر اساس توصیفات ، شخصیت بسیار نادری بوده است و برای نزدیکی به حضرت حق ، نه فقط حاضر به سوختن خود شد ودر آن راه هیچ کمکی از فرشتگان راهم نپذیرفت ، بلکه عزیزتر از جان خود (اسمعیل) را نیز حاضر به فدا کردن شد.بقیه پیامبران واولیا نیز همه ، هر یکک به نوبه خویش به علت رشد شخصیتی و درک بالا ، در واقع شخصیتهای نابهنجار وانقلابی بوده اند که شیوه های مرسوم فرهنگی – اجتماعی محیط و زمان خود را برای تبیین خداوند درست نمی دانستند.

2-عوامل موثر در تضعیف نقش دین در شرایط کنونی ایران

1-2 طرح مسئله

  1. در کنار وجود شخصیت متنفذ وکاریسماتیک امام ، باید به شور انقلابی مردم و تلقی آنها از مذهب ، به عنوان راه حل اساسی جامعه ولذا رویکرد وامید آنها به مذهب اشاره کرد.یعنی وجود “تمایل” و “گرایش مثبت” مردم که مذهب را به یک “ارزش مثبت” تبدیل کرده بود. بنابراین از نظر مردم هم مذهب از جایگاه وارزش والائی برخوردار بود وهم دارندگان نقشهای هدایت مذهبی (روحانیون) دارای پایگاهی با ارزش بودند واز اعتماد زیاد مردمی برخوردار.
  2. اقدامات و فعالیتهای درونی وخود جوش (و نه بیرونی واجباری) مردم در جهت رواج و اشاعه بیشتر رفتارهای مذهبی (نمازهای جماعت ، دعاها و دیگر مراسم جمعی نظیر دعاهای توسل وکمیل وانجام مراسم شب احیاء حتی در خیابان “ولی عصر” قرار داشت.
  3. اتفاقات وحوادثی که هدفشان مقابله با انقلاب بود ، نظیر گروه های سیاسی و یا جنگ که به علت پیوند قوی مردم با انقلاب ، این اقدامات از نظر مردم ، اقداماتی بر ضد آنها و بر ضدارزشهای معبرشان محسوب می شد ولذا همبستگی وپیوند آنها را با نظام وایدئولوژی ان یعنی مذهب ودارندگان نقشهای مذهبی بیشتر می نمود.

2-2 عوامل بیرونی موثر در تضعیف نقش دین

گرچه عواملی در درون سیستم مذهب نیز وجود دارند که موجب تضعیف آن شود ، اما این عوامل جدید نیستند واز قدیم هم وجود داشته اند و با وصف این مردم قبل از انقلاب آنچنان جذب مذهب شده بودند.لذا حداقل در دوران جدید ، عوامل بیرونی تاثیر بسیار بیشتری بر روی تضعیف نقش مذهب در جامعه و پایبندیهای مذهبی مردم داشته اند. لذا ذیلاً به برخی از این عوامل اشاره می شود.

  • مشخص است که وقتی مردم تحت فشار مادی وفقر زیاد قرار می گیرند ، کم وبیش ودیر یا زود تمایل آنها نسبت به مسببین این فشار وکسانی که از نظر آنها با این فشار مستقیماً یا به طور غیر مستقیم در رابطه اند ، کم خواهد شد.
  • تردید نیست که یکی از مهمترین عوامل موثر در تضعیف نقش مذهب ، تغییر نظام ارزشی جامعه است که به آن قبلاً اشاره شد. وقتی پول وسودجوئی در جامعه رواج یابد ، وقتی با تبلیغات گسترده در مردم نیازهای مادی و دنیوی پرورش داده شود و وقتی همه اقدامات جانبی لازم دیگر فراهم آید کهع مردم به سوی مادیات وپرستش گوساله های زرین “تجملات” تفریحات … روی آوردند ، بدیهی است که تمایل آنها به مذهب کم خواهد شد.
  • همچنین عوامل دیگر از قبیل فرهنگسرا ها ، برنامه های تلویزیونی ، ویدئوئی ، واقدامات دیگر … در واقع به رقابت با نماز ومذهب برخاسته اندوتحت این شرایط بدیهی است که نمی توان مردم بالخص جوانان را به مسجد جذب نمود

3-2 عوامل درونی  موثر بر به کارکرد دین

در درون سیستم مذهب نیز به نظر می رسد عواملی باید وجود داشته باشند که بر روی کارکرد آن تاثیر می گذارند. به منظور بررسی سیستماتیک این عوامل لازم است ، نهاد مذهب را به نوبه خود به سه قسمت تفکیک نمود:

  1. محتوای مذهب ،
  2. دارندگان نقش هدایت یا روحانیت ونظام و سازمان آن و
  3. روش آنها

لذا ذیلاً بر اساس این تقسیم بندی به بررسی مسئله می پردازیم ، تا ببینیم در کدام قسمت چه عواملی موجب تضعیف نقش و جایگاه دین در ایران شده اند.

  • در زمینه اینکه آیا اساسا خدائی وجود دارد که بر آن پایه اصلا بحث دین مطرح می شود و
  • دیگر این که در دینم اسلام چه کمبودها ونارسائی هائی وجود دارد که مردم را نمی تواند جذب کند.

هر دوی این مسائل نیاز به بحث زیادی ندارند. بحث درباره خداوند واثبات آن به طور مختصر در بالا مطرح گردید. شناخت خداوند و درک عظمت او نیاز به دانش وسیع و قلب … و بسیاری نکات داردو دانشمندان واستادان پیشکسوت چون عطار ومولوی ، سعدی وحافظ و … که در مقام علمی آنها خارجیان نیز تردید ندارند ولذا به کسانی که در این مسئله شک دارند ، جز مطالعه آثار چنین بزرگانی ، نمی توان توصیه کرد.

نظام و سازماندهی دین: روحانیت.

عامل بعدی که میتوان در آن ، علل کاهش تمایل مردم به دین را جستجونمود ، نظام و سازمان دین ، یعنی روحانیت است.

از مطالب بالا باید ادراک شده باشد : همانطور که دین برای نظام اجتماعی بسیار لازم وحیاتی است ، روحانیت نیز به عنوان یک نظام سازمان دهنده دین در هر جامعه ای مورد نیاز است. لذا در اینجا این سئوال مطرح است که چه عواملی در تقویت وتضعیف نقش روحانیون موثرند.

نتیجه گیری

پایگاه روحانیت در بین مردم تا آنجا که به عوامل درونی سیستم روحانیت مربوط شود- به نظر می رسد به عنوان یک مسئله از جانب روحانیون کاملاً احساس می شود. این مسئله در حوزه ها و در بین روحانیون آنقدر حساسیت برانگیخته است که تصور می رود ، با وصف مقاومت ذینفع از شرایط قدیمی ، روند اقدامات اصلاحی در پیش گرفته شده از جانب افراد دلسوز و طراز اول این سیستم و همچنین طلبه های جوان وپویا (که در موقعیتی قرار ندارند که فریب جاه ومقام ومادیات را بخورند) همچنان ادامه یابد. لذا پس از این اصلاحات که به یک بازنگری تاریخی و تجدید نظر در تضادهای بین مذهب ینیز نیاز دارد. می توان با تردید کم حدث زد که پایگاه روحانیون در بین مردم همچنان قوی وپایدار خواهد ماند ، هر چند که ممکن است فراز و نشیبی از خود نشان دهد.

اما عوامل بیرونی واقداماتی که از جانب برخی از دستگاه های دولتی انجام می گیرد را باید به عنوان تهدیدی بسیار جدی برای روحانیت تلقی نمود.

نیاز مردم به خداوند (چنانکه گفته شد) برای اکثریت مردم از طریق روحانیت و در قالبهائی که آنان هنوز تعیین می کنند، معنی پیدا میکند ، لذا روحانیت از نظر مردم نوعی پیوند با خدا محسوب می گردد.اما با بالارفتن سطح دانش و آگاهی مردم ، نیاز آنها به تبیین خداوند وکارکرد مذهب شکلی دیگر وپیشرفته تر می یابد که فقط

  • با روشهای قدیمی توسط افراد با سطح نامتناسب و
  • پرداختن به دستورالعملهائی که علت و کارکرد وفایده آنها تفهیم نشود ارضا نمی شود.

لذا آن عده از روحانیون که

  • علاوه بر داشتن خلوص و در جه عرفانی ،
  • در سطحی علمی ومستدل به مسائل بپردازند
  • و همچنین آنانکه فقط نقش روحانی و رهبری مذهبی خود را ایفا نمایند ، پایگاهشان در بین مردم قوی تر خواهد بود وخواهد ماند.

اما اگر انها نقش های دیگری ، نظیر حکومت را نیز عهده دار شوند ، مسئله فرق خواهد کرد.

از نظر علمی موفقیت در اداره یک کشور به روحانی بودن یا نبودن بستگی ندارد و این صفت در درجه اول اهمیت قرار نمی گیرد.شرط اساسی داشتن توانائی اداره کشور است که از این نظر غیر روحانیون ما نیزچندان موفق نبوده اند. اما عدم موفقیت غیر روحانیون در اداره کشور ، پیامد کمتری از جهت حیثیتی و اعتقادی دارد.اگر حکومت نام روحانیون را با خود داشت ونتواند انتظارات را  برآورده کند و بر عکس مردم را ا ز دین وخدا به سوی مادیات سوق داد ، در آن صورت نارضایتی اجتماعی-اقتصادی مردم بر روحانیت و دین نیز انتقال و گسترش خواهد یافت و ضایعات آن زیاد خواهد بود.در آن صورت دیانت عین سیاست است و سیاست عین دیانت به این معنی خواهد بود که اگر سیاست بد است پس …. در آنصورت آثار ونتایج سیاستها واقداماتی که موجب تضعیف پایگاه مذهب در جامعه شده است ، فقط در کاهش شرکت کنندگان در نمازهای جمعه نخواهد بود.با رویگرد مردم از مذهب ، سهم امام نیز احتمالاً کاهش یافت.وبالخص اگر اقدامات اقتصادی دولت موجب ضرر و تضعیف بازاریان مسلمان ومتعهد شود، مثلاً آنچنانکه در زمان شاه قطب اقتصادی از بازار به مراکز دیگر منتقل انتقال یافت وامروزه شهرداری – به نظر می رسد – به تدریج این نفوذ را اعمال می کند.

یکی از بزرگان بسیار مهم قم می گفت: “وجوهات مهم را پیش ما نمی آورند . یک نفر از ثروتمندان آذربایجان به من گفت که من 20 میلیون تومان باید سهم امام بدهم.خودم 12 میلیون را به فقرا دادم.بقیه را هم به شما نمی دهم ، چون شما آن را به این … ها می دهید”.

این خطر با تغییر ارزشها و کاهش پایبندیهای نسل جوان (که نسبت آنها در هرم جمعیت زیاد است) وعواملی که در جهت تضعیف مذهب در جامعه روی می دهد ، قاعدتاً تا تقویت خواهد شد. در آن صورت برخی از پایه های اصلی مذهب نظیر مرجعیت نیز به خطر خواهند افتاد.

به طور خلاصه ، نتیجه این بحث این است که:

  1. در شرایط کنونی ایران ، نقش مذهب فراتر از حیطه های گذشته ، مبنی بر هدایتهای مردم رفته وحکومت را نیز در بر گرفته است. موفقیت وعدم موفقیت در این نقش جدید از یک طرف برای جایگاه مذهب در جامعه و از طرف دیگر برای اداره کشور در شرایط کنونی وهمچنین در آینده بسیار سرنوشت ساز است.
  2. عوامل بیرونی موثر بر مذهب ، مهمترین تاثیر را بر پایگاه و نقش مذهب ، بالاخص در کوتاه مدت دارند.
  3. عوامل درونی سیستم مذهب ، تاثیر خود را بر حیطه ونوع کارکرد مذهب وبر روی توانایی اداره یک نظام اجتماعی نشان می دهند . لذا هر چه این سیستم قوی تر باشد ونواقص آن بیشتر برطرف گردد ، توانایی هاتی آن بیشتر ومیزان موفقیت مذهب در حیفای نقش های مهم تر بیشتر می گردد.
  4. به همان نسبت که نقش مذهب در جامعه (از بیرون ودرون) تضعیف شود ، نظام اجتماعی و پیو.ندهای درون آن سست خواهند شد و کنترل جامعه چه در بعد فردی وخانوادگی (مثلاً انحراف جوانان) و چه در بعد اجتماعی (بی نظمی و آشفتگی) دشوار خواهد شد.

پیامد نابرابری تحصیلات ولع ارتقاع و تحرک صعودی

1-ارتقاء در کشورهای دیگر

سوئد

در کشورهای اروپایی ، بالاخص در سوئد که نابرابری اجتماعی کمتر است نیاز به ارتقاع فردی بیشتر از طریق ارتقاء کل جامعه ارضاء میشود. پدیده ای بر آن نام “تاثیر آسانسور” نهاده اند . بدین معنی که وقتی نابرابری کم بودوکل جامعه پیشرفت کرد ، بالطبع نرخ رشد وپیشرفت به طور نسبتاً یکسانی بین همه مردم توزیع می شود وهمه از آن (بدون تفاوت زیاد) برخوردار می شوند. در جنین شرایطی بین موقعیتهای اجتماعی تفاوت ارزشی چندانی وجود ندارد. وزیر وکارگر از نظر اقتصادی تفاوتشان کم است ومهم تر از آن اینکه ، از نظر حقوق  اجتماعی نیز تفاوتی ندارد.

در سال 1984 در آلمان ، روزی با رئیس دانشگاه بزرگ (24 هزار دانشجویی ) تو بینگن وخانمش که در همسایگی ما می زیسته اند قدم می زدیم. او پروفسور طب بود وخانمش پزشک متخصص.آنها سه دختر داشتند که هیچ یک از آنها حتی دیپلم دبیرستان خود را هم نگرفته بود. آن هم نه به علت کم هوشی  ، بلکه به علت علاقه به مشاغل دیگر.

در این گونه جوامع موقعیتهای اجتماعی (در مقایسه با وضعیت کشور ما ) تفاوت ارزشی خیلی زیادی با هم ندارند وکمتر کسی ، دیگری را به خاطر جایگاه پائینش مسخره و تحقیر می کند. لذا مردم عموماً به دنبال علاقه خود هستند واز موقعیت وشغل خود راضی . بالاخص که درآمد هر شغل قطعاً کفاف نیازهایشان را می دهد وانسانها به علت انتخاب شغل بر اساس علاقه شخصی ، عموماً به کارشان علاقمندند.

لذا در این گونه جوامع ، تئوری تحرک اجتماعی (Social Mobility) معنی چندانی پیدا نمی کند. جامعه در حال ثبات بیشتر و پیشرفت است  ، خطرات زیادی از درون آن را تهدید نمی کند ، انقلابی روی نمی دهد ، … زیرا احساس نابرابری وبی عدالتی فراگیری وجود ندارد ومردم در جایی که هستند کم و بیش راضی اند.

در آمریکا که نسبت به بقیه کشورهای غربی ، نابرابری اجتماعی اقتصادی بیشتری وجود دارد (در سال 1983، 20 درصد بالای جامعه 6/48 درصد از درآمد را داشتند و20 درصد پائین 6/3 درصد)   و لذا تهدید نظام اجتماعی زیاد است ، ارتقا ودستیابی به مدارج بالاتر اجتماعی اهمیت بیشتری پیدا می کند وبه همین علت نیز تئوری تحرک اجتماعی (مانند بسیاری دیگر از تئوریهائی که برای پایداری نظام اجتماعی مهمند ، نظیر انحرافات ، کنترل … ) در آنجا دانشمندان را به خود مشغول ساخته ومی سازد. بدین منظور راههای جزئی زیادی اندیشیده شده تا انسانها همواره احساس کنند که در هر زمینه ای امکان پیشرفت  دارند.

2-ولع ارتقا در ایران وعوامل موثر بر آن

اما در ایران نابرابری فرایندی تکان دهنده بوجود آورده است ، بطوریکه هم در انقلاب و هم حالا ، بنیان نظام اجتماعی را متزلزل کرده ومیکند.بدین معنی که در پی تفاوت ارزشی موقعیتهای بالا (=ارزش ثروت و قشر بالا) ، اکثر افراد همواره مایل به دستیابی به موقعیتی بالاتر هستند واز آن موقعیتی که دارند راضی نیستند. همه در طلب و آرزوی شرایطی “بهترند” . شرایطی که از نظر مردم یعنی بر اساس ارزشهای حاکم “بهتر” تشخیص داده      می شود ، اما الزاماً واقعی نیست.

مدرنیزاسیون و ولع ارتقاء

در پی جریان مدنیزه شدن جامعه ، فرضیه وامید دانشمند متخصص و ابداع کننده این نظریه آقای لرنر (Daniel Lerner) آن بود که انسانهای سنتی به انسانهای مدرن (امپاتیک) تبدیل شوند. گر چه واژه امپاتی (empathy) معنیش آنست که انسان بتواند احساس دیگران را درک ولمس وتجسم کند ولذا واژه ای با بار ارزشی مثبت است ، اما توصیف خصوصیات این نوع انسان و یا به اصطلاح ، تعریف عملی آن از جانب آقای لرنر اینست که انسانها از حالت سکون و یا تعادل سکون و یا تعادل جامعه سنتی به در آینده ، به درآیند ، به آن چیز که دارند ، راضی نباشند و در پی وضعیت بهتر ، بالاخص در پی سود باشند. در نتیجه اکثر افراد در آن موقعی که هستند ، آرامش ندارند و از آن راضی نیستند.پیامد این تحول رفتار و ارائه شخصیتی زیباتر از واقعیت ، بسیار زیاد است:دروغ بافی ها ، بزرگنمائی ها وخودنمائی ها ، فخر فروشی ، جاه طلبی ، مقام پرستی ، تقلب در امتحانات …. در رابطه با  این مسئله نیز می باشند.

فشار هنجاری و ولع ارتقاء

چنانکه گفته شد در ایران به علت سنتی و فشار هنجاری (م.ش. فصل 5-5-3) فرایند مقایسه ، احساس محرومیت نسبی (چشم هم چشمی) ومسابقه ، سریع تر و به شدت همه را فرا می گیرد.و اگر کسی نخواهد در این مسابقه شرکت کند و به شرایط خود قانع باشد ، به عنوان شخصی  “بی عرضه” و یا “مجنون”  از جانب دوستان ، اقوام وحتی زن و فرزند خود تحقیر (توبیخ) خواهد شد.لذا می خواهند ادای قشر بالتر از خود را درآورند وهیچکس به آن چیزی که دارد و در آنجائی که هست راضی نیست. قشر بالا نیز به نوبه خود ادای الگوهای خارجی خود را در می آورد. همه می خواهند پز بدهند چه با لباس ، چه با ماشین ، خانه و وسائل منزل و یا مدرک.معیار مقایسه ، مقیاس های ظاهری است.

ولع ارتقاء و سیستم آموزشی :ریل عقب افتادگی

بدین ترتیب در فرایند مدرنیزه کردن جوامع سنتی و با گسترش نابرابری ، ولع ارتقاء بوجود می آید.این ولع بیش از هر چیز خود را در کسب سمبلهای ظاهری مدارج نشان  می دهد. این فرایند از زمان شاه شروع شد و در کنار عوامل دیگر ، یکی از دلائل نارضایتی وانقلاب بود. بی دلیل نبود که یکی از مهمترین عواملی که بعد از انقلاب تاثیر خود را حفظ کرده بود ، نیاز به ارتقاء اجتماعی بر اساس مدارج دانشگاهی و تسهیلات مربوط به آن بود.  به همین علت نیز ، دانشجویان که نقش عمده ای در انقلاب داشتند ، یکی از اولین اقداماتشان در آغاز انقلاب ، تسهیل دستیابی به مدارکشان بود ، از آن جمله:

  • تغییر حداقل نمره “مشروطی” از 13 به 10
  • افزایش دفعات مشروطی از سه به چهار و
  • افزایش حداکثر تعداد واحدها در هر ترم از 20 به 24 واحد …
  • تا از این طریق موانع ارتقا برداشته شود.در چنین شرایطی است که کسب عنوان ها و بدان منظور تحصیلات دانشگاهی یکی از اهداف ایده آل مردم ، بالاخص جوانان می شود.

احساس بی عدالتی های نسبی در دادن امتیازات دیگر (نظیر درجه وپاداش یا داشتن رئیس کم تجربه و بی کفایت …) موجب می شود تا دارندگان موقعیتهای اجتماعی حداقل بطور ذهنی احساس کنند ، که حقوق آنها (به معنی اعم) کمتر از وظائف آنها است    (حقوق < وظائف) و لذا انگیزه خدمت و تلاش را از دست خواهند داد.

(حقوق < وظائف) —-> انگیزه کم برای انجام وظیفه

وقتی نابرابری و فاصله بین فقیر و ثروتمند در جامعه افزایش یافت ، این در واقع به معنی آن است که موقعیت های اجتماعی دارای بار ارزشی متفاوت میشوند. از این طریق فاصله ارزشی موقعیت ها از هم بیشتر ومثلاً درآمد و ارزش یک سپور یا یک کارگر و یا یک گروهبان بسیار کمتر از درآمدهای رسمی وغیر رسمی (و جانبی) و لذا ارزش یک رئیس کارخانه یا یک سرلشگر می شود.

نابرابری=  فاصله زیاد بین موقعیتها

در پی این تفاوت ارزشی ومنزلتی ، انسانها در پی کسب منزلت های بالاتر بر می آیند.

فاصله زیاد بین موقعیت ها  > ولع ارتقاء

در این فرایند در ایران چنانکه گفته شد دو متغیر اساسی دیگر نقش عمده ای ایفا        می کنند.

  1. نیاز مفرط به احترام ناشی از فرهنگ فئودالی – استبدادی سنتی ما
  2. پیروی شدید از هنجارها

در نتیجه این دو عامل است که مقایسه اجتماعی و سپس احساس بی عدالتی نسبی (چشم هم چشمی ) بین افراد در مورد پدیدهای به ارزش تبدیل شده روی می دهد ، که در این جا پدیده با ارزش ، “جایگاه اجتماعی”  بالاتر است.

گفتیم که یک نتیجه این ، عدم ثبات اجتماعی است.زیرا افراد کار ومسئولیت خود را جدی و دائمی تلقی نمی نمایند ودائما در پی تغییر آن می باشند.

ولع ارتقاء —> نارضایتی از وضع موجود

ولع ارتقاء —> عدم ثبات اجتماعی

اما این فرایند ونتیجه نیست.مسئله ابعاد دیگری نمیز پیدا می کند و در رابطه با مشاغل و انجام وظیفه تاثیرات بیشتری خواهد گذاشت.

در چنین شرایطی که

  • موقعیتها دارای ارزشهای زیاد ومتفاوت باشند و
  • مردم به هم نگاه می کنند (= مقایسه) ومسابقه می دهند که کی بیشتر دارد وکی کمتر؟
  • آیا او بازنده است (= مقایسه) و مسابقه می دهند که کی بیشتر دارد وکی کمتر؟
  • یا برنده (= احساس فخر)؟و
  • هر چه که دارند (و یا حتی قرض می کنند)و به نمایش می گذارند ، تا از آن طریق به تصور خود (مانند شغال رنگ کرده مولانا) خود را بیشتر از آنچه که هستند نشان دهند.

در چنین شرایطی انسانها با چه انگیزه ای به دنبال کسب موقعیتها یا دقیق تر به دنبال مقام ها می روند؟ آیا انگیزه نخستین و برتر آنها خدمت به جامعه است و از طریق احساس رضایت شغلی و فردی؟ و یا انگیزه نخستین و برتر آنها خدمت به جامعه است و از طریق احساس رضایت شغلی و فردی؟وو یا انگیزه برتر آنها ارضای نیاز به احترام است وکسب ارزش بیشتر است؟ روشن است که تحت چنین شرایطی هدف اصلی انسان از پذیرش یک موقعیت اجتماعی ، کسب منزلت بیشتر است نه خدمت. به عبارت دیگر تحت این شرایط ، مهمترین کارکرد موقعیت های اجتماعی در کسب منزلت خلاصه می شود. به این دلیل  است که افراد در موقعیت ها دست به سیاه و سفید نمی زنند. تحت این شرایط کار کردن ارزش خود را (که در غرب بالا است) در ایران ودیگر کشورهای جهان سوم از دست می دهد وکار کردن عیب می شود.

ولع ارتقا > موقعیت = وسیله کسب منزلت نه انجام وظیفه

پیامد نابرابری: استبداد ، یک عنصر فرهنگی

1- طرح مسئله

یکی از عناصر فرهنگی مهم جامعه ایران که بر روی روند و فرایند وقایع اجتماعی تاثیر بسیار زیاد دارد ، استبداد و سلطه می باشد. استبداد یک مسئله فرهنگی است که دربیشتر جوامع کم و بیش وجود داشته ودارد. در ایران بالاخص ، به علت تاریخ طولانی وحکومتهای شاهانه گذشته ، استبداد یکریشه بسیار قدیمی و قوی دارد که آثار خود را در بسیاری از زمینه ها نشان می دهد. انقلاب اسلامی ما یک هدفش مبارزه با همین مسئله بود وحکومت اسلامی ما نیز کار را با همین آرمان آغاز نمود واقداماتی نیز (انتخاب بسیار مهم 12 فروردین 1358 و یا بقیه انتخابات) در جهت کاهش استبداد انجام داد. مسئولین کنونی ما نیز به اهمیت این مسئله وقوف دارند وهدفشان به وجود آوردن یک جامعه “آزاد” و “آزاد اندیش” اسلامی است.

2- عواقب استبداد

زیر دستان به علت شنیدن حرف زور در طول روز احساس نارضایتی وناکامی می کنند ودیدیم که بر اساس نظریه دلارد ومیلر (Dollard and Miller , 1939)   و همچنین آقای گور (Gurr ,1970) ناکامی تولید پرخاشگری وعصبانیت می کند(به قول اقای گور Gurr:

مردی که در طول روز در محیط کارش و در بیرون از مافق و نیروهای زورمند جامعه (که با آنها سر وکار پیدا می کنند) ، حرف زور شنیده ، عزت نفس و نیاز به احترامش خدشه دار شده است. او وقتی شب به خانه بر می گردد ، با اولین مسئله بهانه میگیرد و بچه ها یا زنش را کتک می زند. زن هم اگر عاقل باشد ، زود بچه های کتک خورده را دور می کند.

صاحبان قدرت و مشاغل در چنین فرهنگ استبدادی ، چنانکه گفته شد ، همواره در پی تایید و پیروی بی چون وچرا از زیر دستانند. هر چه در سلسله مراتب اداری وحکومتی بالا رویم ، (یعنی هر چه که اهمیت به منزلت مسئولیتها و موقعیتهای اجتماعی بیشتر شود) ، انتظار پذیرش واحترام مافوق از جانب زیر دستان بیشتر می گردد.

در سازمانهائی که استبداد در آنها حکمفرما است ،

  • مشارکت زیر دستان و
  • مشورت با آنها
  • فهماندن اهداف به آنها و
  • ایجاد انگیزه درونی

جایی ندارد . در این شرایط:

  • نیازها از بالا دیکته می شوند
  • هدف و دستور هرگز نباید مورد سئوال قرار گیرد ،
  • هدف ودستور باید در کوتاهترین زمان انجام گیرد ،
  • شخص نا فرمانبردار باید مجازات شود آنهم حتی المقدور مجازات سنگین

3 انتقاد و اپوزیسیون در نظامهای استبدادی

1-3 مغایرت انتقال و اپوزیسیون با منافع خارجی

هر چه قدرت یک فرد در راس هرم حکومت بیشتر وقدرت در دست وی متمرکزتر باشد ، امکان نفوذ قدرتهای استثمارگر خارجی ، بر روی نظام حکومتی بیشتر خواهد بود:

  • چه در تناثیر گذاری بر روی وقایع جوامع در حال رشد از طریق حاکم مطلق و
  • چه در هنگام تغییر کودتا – مانند آن .
  • در زمانهای گذشته اگر کشورها به طور متمرکز ، توسط یک پادشاه اداره می شدند ، آن کشورها دارای نظام اجتماعی نسبتاً ساده و روابط اجتماعی محدود بودند. اما امروزه با افزایش جمعیت ، گسترش ارتباطات ، تقسیم کار اجتماعی وپیدایش انواع واقسام سازمانها وموسسات ، روابط و نظام اجتماعی جوامع به قدری پیچیده شده است که یک فرد در راس یک هرم ، به تنهایی هرگز قادر نخواهد بود
  • نه در همه زمینه ها خصائص لازم را کسب نماید و
  • نه به طور کامل به تمام فرآیندهای یک جامعه پیچیده اشراف داشته ، از اوضاع دقیق کشور خود مطلع وبر جامعه خود کاملاً مسلط باشد.
  • از طرف دیگر اگردر یک جامعه پیچیده ، تمرکز قدرت وجود داشته باشد ، یعنی یک فرد تعداد زیادی از نقش ها را داشته باشد ، در نتیجه از میزان وتعداد نقش ها و مسئو.لیت ها وتقسیم کار (برای دیگران) کاسته می شود. بدین ترتیب شخص قدرتمند (بر اساس نظر سوسیومتریکی آقای مورنوMoreno , 1934) به یک استار (Star) تبدیل می شود که همه چیز حول محور او انجام می گیرد. اما در عین حال ، با از بین رفتن او ، همه چیز از هم می پاشد.

یکی از ابزار مهم برای این کار آنست که مکانیزمهای انتقاد از شخص قدرتمند و همچنین نیروهای اپوزیسیونل از بین بروند و انتقاد که یک متغیر مهم پیشرفت واستمرار حکومت است ، حذف گردد. برای این کار بهانه های مختلفی نیز آورده می شود ، نظیر : سرعت انجام کارها یا اهمیت اقتدار (بی عرضگی) حاکم …

غافل از این که از طریق انتقاد :

  1. انسان نقائص را می شناسد واز وضعیت واقعی آگاه میشود.
  2. مردم از طریق انتقاد بغضهای خود را خالی میکنند ، آرامش نسبی میگیرند واز این طریق میزان نا امیدی آنان از نظام حکومتی کاسته می شود.
  3. گر چه انتقاد ونظر خواستن از مخالفین ، در ابتدا موجب کندی کار میشود ، اما در عوض پایداری واستمرار را تضمین می کند.

2-3 نقائص انتقاد در ایران

منظور از انتقاد ، بررسی وارزیابی جنبه های مثبت ومنفی یک مسئله است. اما در کشورهای جهان سوم به علت عمق فرهنگی استبداد وعدم وجود آموزش رفتار دموکراتیک در خانه ، مدرسه و جامعه و از طرف دیگر شرایط سخت زندگی وناکامی ها وعدم امکان اظهار نظر ، انتقادها نیز چند جنبه بسیار مضر وتخریب کننده دارندکه خود دلیل مناسبی برای جلوگیری از استفاده از ان می شود:

  1. انتقادها عموما همراه با احساس می باشند و
  2. طی آن از الفاظی استفاده می شود که بار ارزشی منفی دارند وتوهین آمیز و پرخاشگرانه اند. در نتیجه نیاز به احترام شخص مقابل . تحریک می شود ودر پی آن، آمادگی او برا ی پذیرش انتقاد کاهش می یابد وبرعکس ، موجب تثبیت رفتار ومقابله با انتقاد کننده می گردد.
  3. عموماً هدف شخص انتقاد کننده (که خود در یک نظام استبدادی رشد یافته است) از انتقاد ، بزرگ نشان دادن خود وتحقیر انتقاد شونده است.
  4. در طی فرآیند انتقاد ، جنبه های مثبت در نظر گرفته نمی شود وشخص مورد نظر در کلیه زمینه ها نفی می گردد.
  5. در نظام استبدادی ، انتقاد – حتی اگر دارای خصوصیات مثبت باشد – باز هم تحمل نمی شود.زیرا نیاز به احترام شخصیت های سیاسی ، از طریق چاپلوسی واحترام بیش از حد ، بالا برده شده است. و ودر نتیجه ، آنها تحمل کوچکترین انتقاد را ندارند این مسئله مهم در چند پاراگراف بعد بیشتر تشریح خواهد شد.
  • اما یک شرط اساسی انتقاد ، در سطح وسیع جامعه ، توافق ارزشی است
  • در صورتیکه در یک جامعه وحدت ارزشی از بین برود یعنی توافق (Consens) بر سر ارزشهای هسته ای و اصولی (core values) (نظیر ایدئولوژی ، مذهب ، جهان بینی ، حس وطن پرستی ، نگرش به انسانیت …) وجود داشته باشند ،
  • در آنصورت انتقاد و آزادی به معنی قانون جنگل است ودر نتیجه آن هر یک که زور بیشتری داشته باشند ،
  • در آنصورت انتقاد و آزادی به معنی قانون جنگل است و در نتیجه آن هر یک که زور بیشتری داشته باشد ، پیروز می شود.

باید متذکر شد که اتفاقاً این همان آزادی است که برخی کشورهای استثمارگر برای کشورهای استثمارگر برای کشورهای جهان سوم به دنبال آنند و با ابزار مختلف برای دستیابی به آن می کوشند تا در کشورهای زیر سلطه ، توافق ارزشی کمتر وآشفتگی بیشتر گردد.

4 چاپلوسی وتملق در نظامهای استبدادی

منظور از تملق و چاپلوسی آنست که به یک شخص با اشخاص بیش از حد معمول ارزش داده و احترام گذاشته شود ، مثلاً از طریق القاب ،تبریکات تمجید… بنابراین تملق و چاپلوسی مکانیسمی ، درست بر عکس مکانیزم انتقاد است. بدین معنی که هر چه استبداد بیشتر ، انتقاد کمتر و چاپلوسی وتملق بیشتر می گردد.

کاهش انسجام اجتماعی

1-طرح مسئله

اهمیت انسجام برای یکنظام اجتماعی را میتوان به پارو زنان یککشتی یا قایق بزرگ تشبیه و تشریح کرد. اگر پارو زنان همه را درک کرده باشند که تنها راه نجات آنها حفظ کشتی از غرق شدن و کوشش در جهت رسیدن به هدف باشد و ناخدا نیز با تدبیر وهدایت عاقلانه ، انها را به پارو زدن هماهنگ وهمزمان در یک مسیر وادارد ، در آنصورت کشتی میتواند به هدف برسد.

2-برخی از علل کاهش انسجام

کاهش انسجام در شرایط کنونی ایران از دلائل مختلف سرچشمه می گیرد که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می شود:

  1. فقدان دشمن مشترک وکاهش فعالیتهای مشترک
  2. کارکرد ورزش
  3. کاهش انرژی احساسی

علاوه بر پایان جنگ و زدودن آثار آن ، رحلت امام ، انتقال انرژی احساسی از طریق شعر ، ورزش ، موسیقی و دیگر کارهای انجام گرفته و می گیرد که هر چند به نظر بی اهمیت می آیند ، اما مستقیماً بر روی احساس همبستگی وانسجام تاثیر دارند و به فرایند کاهش انسجام دامن می زنند.

تغییر گروه مرجع

یکی از مسائلی که مستقیماً با تغییر ارزشها و کاهش انسجام در رابطه است و در یک قالب وسیع ، جزئی از این فرایند به حساب می آید

  1. هدف از گروه مرجع

گروه مرجع گروهی است که انسانها در مقایسه ها ، به آن مراجعه می کنند و مقیاس مقایسه خود را از آنجا می گیرند.. این گروه مرجع می تواند منفی باشد یا مثبت.یعنی انسانها یک گروه را به عنوان گروه مرجع منفی تلقی می کنند و ارزش ها و هنجارهای آن گروه را منفی و غیر قابل پیروی می دانند و یا برعکس گروهی را مرجع مثبت می پندارند وهمه آرزوی دستیابی به مقیاس های ارزشی و الگوهای رفتاری آن گروه را دارند. برای یک نظام اجتماعی پایدار ،آیده آل  آنست که گروهی را مرجع مثبت می پندارند وهمه آرزوی دستیابی به مقایس ارزشی والگوهای رفتاری آن گروه را دارند. برای یک نظام اجتماعی پایدار، ایده آل آنست که گروهی را که انسان به آن تعلق دارد (=”گروه خودی”) یعنی کشور و ملت خود را گروه مرجع مثبت و گروه غریبه را گروه مرجع منفی و غیر قابل تاسی بداند..در کشورهای پیشرفته که مسئولین آنها کوشش می کنند بر اوضاع اجتماعی مکسلط باشند ، یکی از اقدامات مهم ، وحدت ارزشی و انسجام گروهی است.آنها کوشش دارند تا در بین مردم جامعه شان تعصب ملی و یا مذهبی ایجاد کنند ، به طوریکه مردم آن کشور خود را بهتر از کشور دیگر وگروه خود را مرجع مثبت بدانند

  1. ایجاد گروه مرجع
  2. تغییر گروه مرجع در ایران
  3. علل تغییر گروه مرجع

فرآیند تغییر گروه مرجع ، مانند دیگر تغییرات در نظام اجتماعی ، کاملاً به طور مجزا و بدون تاثیر از متغیرهای دیگر نیست. پایه اصلی تغییر گروه مرجع در تغییر ارزشها وپایه تغیر ارزشها در با ارزش نمودن ثروت و نمایش ثروت وپایه این نیز چنانکه نشان داده شد ، در نابرابری های اجتماعی نهفته است. اما بطور خاص و مستقیم نیز متغیرهایی در تغییر گروه مرجع موثر بوده وهستند.

  1. مسابقات و نمایش مقیاس های مادی
  2. نقش ارزش گذاران و هنجار فرستادن

خلاصه و نتیجه گیری

این ها برخی از نکات وعللی بودند برای تغییر گروه مرجع و کاهش انسجام. در خاتمه این فصل باید متذکر شد که برای ادامه حیات جامعه و استقلال کشور و روند تحولات آینده آن  ، چه در درون وچه در روابط با بیرون ، گروه مرجع خودی ویافتن هویت ملی و انسجام ، عاملی است تعیین کننده. تجزیه بهترین وسیله است:

  • برا ی تضعیف یک کشور
  • برای ایجاد تضاد و درگیری بین دوکشور همسایه و
  • از ان طریق فروش اسلحه.

مجله اشپیگل آرزو اندیشانه صحبت از یک کشور جدید در مرزهای غربی ما  می کند

(DER SPIEGEL 34/1993: 108)  و آن دیگری در جنوب ، مشرق و شمال.

تنها مانع این کار انسجام است و هویت ملی.

کاهش و تضعیف انسجام اجتماعی بدون تردید ، موجب آشفتگیها و بی نظمیهای اجتماعی می گردد که تاثیر خود را در همه زمینه ها از جمله اقپتصاد ونیروهای مسلح وانتظامی ، دانشگاهها و … به طور قوی نشان خواهد داد و در نتیجه اداره و کنترل جامعه را برا یمسئولین بیش از این دشوار می سازد وپیامدهای ناگوار برای همه خواهد داشت.

تغییر ارزشها و مشروعیت نظام

  1. مقدمه و تحدید مسئله

مسئله مشروعیت حکومت (Legitimacyیا legitimation) ، دارای ابعاد مختلفی است که بررسی هر یک از این ابعاد ، در زمینه رشته های مختلف ، بالاخص علوم سیساسی ، جامعه شناسی و حقوق قرار می گیرد.از آنجا که این ابعاد به طور مشخص نسبت به هر رشته کاملاً قابل تفکیک نیستند (زیرا که پدیده های بیرونی واقعی ومحدوده رشته ها مصنوع انسانها هستند واز این جا نیز اصطلاح و نیاز بهع بررسی های “بین رشته ای” Interdiciplinary بروز کرده است) ، دربررسی ها ، مباحث تا حدودی تداخل خواهند داشت. به همین دلیل نیز در طول تاریخ که جوامع و حکومتهای آنها دچار دگرگونیها شده اند ، برداشت و تعبیر از مفهوممشروعیت نیز تغییر کرده است.در قرن 16 مثلاً حاکم نامشروع (tyrann) به دو دلیل نامشروع شناخته می شد ،

  • یکی وقتی که یک حاکم بدون ضوابط حقوقی(مثلاً از طریق زور واجبار) حکومت را به دست می آورد(tyrannus absque titulo) و
  • دیگری وقتی که حاکم و وظائفش را به خوبی انجام نمی داد (Tyranus quoad exercitionem )

بعد از انقلاب فرانسه پایه و ضابطه اصلی مشروعیت یک حکومت و نظام را “خواسته مردم” تشکیل داد واین ضابطه برای تمام کشورهای جهان به یک اصل تبدیل شد. البته این به آن معنی نیست که “حکومت مردم” بوجود آید. زیرا مشروعیت حکومت فقط وقتی مفهوم پیدا می کند که یک طبقه حاکم و یک طبقه مردم تحت حکومت وجود داشته باشد.اما اگر”مردم” بخواهند حکومت کنند ، در  آن صورت “حکومت بی حکومت” و یک نظام آشفته بوجود خواهد آمد که در آن معلوم نیست که چه فرد یا افرادی مسئولیت کدام کار را دارند ودر صورت تخلف چه کسی مسئول است و در صورت همکاری بین گروهی یا بین المللی انسان با چه شخص مسئولی طرف است که بتواند روی حرف اوحساب کند.

  1. ابعاد اجتماعی مشروعیت

برای بحث ما این نکته مهم است که پایداری یک نظام سیاسی-اجتماعی به مشروعیت آن بستگی دارد:

مشروعیت نظام —-> پایداری نظام

و هسته اصلی تعیین کننده مشروعیت آن است که یک نظام سیاسی حاکم (یا یک حذب یا یک سازمان) از سوی مردم:

  • پذیرفته
  • مثبت ارزیابی و لذا
  • موجه وقانونی تلقی شود. اگر خوب به این عناصر مفهوم مشروعیت یعنی “پذیرش” (قلبی) و “ارزیابی مثبت” توجه کنیم ، می بینیم که پایه اصلی آن ارزشهای مردم یا ارزشهای اجتماعی هستند. بنابراین ، یک نظام وقتی از نظر مردم مشروع وموجه تلقی میشود که منطبق با ارزشهای اجتماعی حاکم باشد.
  • مشروعیت کاریسماتیک یک جامعه مردم به حاکم ، به علت شخصیت پر جاذبه و خارق العاده اش (مثلاً از ابعاد مذهبی یا قهرمانی) علاقه مند می گردندواقدامات او را تایید کرده وموجه می دانند. این چنین مشروعیتی را نظام جمهوری اسلامی در زمان امام داشت و یا به عبارت دیگر شخصیت امام خود یک عامل مهم در کسب مشروعیت برای نظام بود. اما در همین جا لازم به تذکر و تاکید است که – چنانکه در جای دیگر هم گفته شد – پذیرش یک شخص به عنوان رهبر ، خود به آن بستگی دارد که شخص رهبر تا چه اندازه منطبغ با ارزشهای مردم باشد.
  • مشروعیت سنتی نیز همانند آنچه که ئر مقدمه توضیح داده شد مشروعیتی است که در طول زمان در محیط اجتماعی خود به آن عادت کرده اند ، چه مشروعیت یک سلطان یا پادشاه باشد و چه مشروعیت 1 ارباب و یا خان که رعایا او را می پذیرند و خود رابه او وابسته می دانند.

بنابراین در جوامعی که مردمش به پذیرش قدرت افراد خارق العاده (کاریسماتیک) یا فئودالی سنتی عادت کرده اند (=ارزش) مانند حکومت خان ها در ایلات مرکزی ایران یا کردستان ، مردم آن نوع حکومت را مبتنی بر ضوابط حقوقی می دانند.

  • در مقابل این دو نوع مشروعیت ، ماکس و بر مشروعیت عقلانی یا منطقی را قرار داده است ، بدین ادامه که مشروعیت حکام بر اساس ضوابط وقواعد منطقی بدست میآید ودر صورت عدول از این ضوابط منطقی ، آنها مشروعیت خود را از دست خواهند داد. بدین ترتیب در چنین جوامعی مشروعیت کاریسماتیک وسنتی قابل قبول وحقوقی نیستند ، بلکه در این جا ضوابط منطقی – علمی ملاک ارزیابی قرار می گیرند.
  1. سنجش ابعادی از مشروعیت نظام
  2. ارزشهای اجتماعی و مشروعیت

خلاصه ونتیجه گیری

برای پایداری یک نظام داشتن مشروعیت الزامی است و مشروعیت چیزی نیست ، جز پذیرش درونی وارزیابی مثبت مردم از نظام. این ارزیابی بر اساس ارزشهای مردم انجام می گیرد.اگر یکنظام با ارزشهای مردم منطبق باشد ، پس مشروع ولذا علی الاصول پایدار تر خواهد بود.

نکته مهم این است : که یک نظامی که در یک زمان بر اساس یک مجموعه از ارزشهای حاکم ، از نظر مردم مشروع بوده است ، در صورتیکه ارزشهای مردم تغییر کنند ، آن نظام ورهبرانش به طور جدی با خطر از دست دادن مشروعیت مواجه خواهند شد.در آن صورت قوی ترین رهبران مبتنی بر ارزشهای نوع A  نیز نمی توانند در نظام ارزشی B ، مردم را آنچنان بسیج نمایند که در نظام ارزشی A می توانستند ، بالاخص که رهبران مقبول و با ارزش نیز ارزش اجتماعی خود را نه فقط از تواناییهای راستین خود ، بلکه همچنین از ارزیابی مردم بدست می آورند.یک رهبر وقتی می تواند از نظر مردم رهبر باشد ومشروعیت مردمی داشته باشد که مردم او را بپذیرند و مردم رهبری را می پذیرند که با ارزشهای آنها منطبق باشد. چنانکه در زمان امام این به وجود آمد. یعنی امام منطبق با ارزش ها ونیازهای مردم عمل می کردند ورهبر جدید نیز مشروعیت مردمی خود را نه فقط از قیافه ظاهری منطبق با ارزشها و رفتار روحانی خود کسب می کنند وبلکه بیانات سنجیده ومنطبق با نیازهای مردم (بالاخص محرومین) ،  در جایگیری احساسی ایشان در قلب مردم بسیار موثر است واین مثلاً در مراسم سوم شعبان 1415 وتعداد تکبیرهای خود جوش (و نه مصنوعی و اجباری که گاه توسط یک شخص گفته می شود) قابل ملاحظه می باشد. در مقابل ، هر بیانی که مغایر واقعیتهایی باشد که مردم به طور روزمره لمس می کنند تاثیر نامطبوع نخواهد داشت.

برای مشروعیت نظام کنونی ایران – به مفهومی که در بالا تشریح شد – با توجه به شرایط خاص جامعه ما – نقش رهبری مذهبی بسیار مهمتر از نقش دولت است.اگردولت بزرگترین اشتباهات را بکند ، اما مردم ضوابطی داشته باشند که بر اساس آن بتوانند نقش رهبری را از نقش دولت واشتباهات آن تفکیک کنند ، در آن صورت آنها حساب رهبری مذهبی را از دولت وحکومت جدا خواهند نمودواین یک ضمانت مهم برا ی مشروعیت وپایداری نظام ایران خواهد بود .اما این چند شرط دارد:

  • اول آنکه برخی از دست اند کاران دولتی شیفته توسعه وشیفته اقدامات خود ، ارزشهای مردم را انطور تغییر ندهند که در آنها ارزشهای مذهبی تضعیف و ارزشهای مادی تقویت شوند. درآن صورت ارزش رهبری مذهبی در جامعه تضعیف خواهد شد.
  • دوم آنکه رهبری مذهبی باید با نیازهای احساس شده واقعی مردم کوچه و بازار به طور مستقیم آشنایی داشته باشد ونگذارد تصویر زیباتر وغیر واقعی در آن زمینه به آن بدهند ولذا مبتنی بر این نیازها – در صورتیکه کاذب نباشند –بیاناتی اظهار دارند.
  • سوم آنکه رهبری مذهبی به روشها وخواهش هایی تن در ندهند که او را مجبور می سازند خود را در مسیر وهم سو با آن گونه کارها و اقدامات انجام شده ای قرار دهد وآنها را تایید نماید که عامه مردم قشر پایین متوسط آنها را منطبق با نیازهای احساس شده خود نمی بینند.

بدین ترتیب رهبری مذهبی به عنوان یک امید در دل مردم واقشار مختلف باقی خواهد ماند وهمواره نقش تعیین کننده و اصلاح کننده ومهم تر از آن نقش یک اپوزیسیون مهم و مورد پذیرش عام را خواهد داشت که همواره آن نکاتی را بیان می کند که دردل مردم است ونه برعکس آن ! و این مهمترین پایه مشروعیت نظام را تشکیل می دهد.

قالب بین المللی یا نفوذ کشورهای دیگر

  1. علل نفوذ

در جریان انقلاب اسلامی 1357 ایران نیز ، یکی از انگیزه  های مردم مقابله با استثمار بود.اما شرایط بین المللی ایران وانقلابش با شرایط انقلابهای بزرگ دیگر بسیار متفاوت بود وهست. در زمانی که انقلاب بزرگ دیگر مانند انقلاب فرانسه یا انقلاب روسیه روی داد ، کشورهای مذکور از نظر قدرت نظامی ، قدرت اقتصادی وقدرت سازمانی (سازماندهی جامعه ونظم اجتماعی ) نسبت به کشورهای بزرگ دنیا ، آن  فاصله ای را که ایران با کشورهای قوی امروزی دارد ، نداشتند وو میزان دخالت کشورهای دیگر در پیدایش و روند انقلاب آنها بسیار ناچیز بود.اما درایران اولاً فاصله با کشورهای پیشرفته زیاد بوده است وثانیا کشورهای صنعتی همواره هر یک به نوبه خود با روشهای خاص ویا گاه مشترک در پی کسب ، حفظ ویا افزایش منافع خود در اتیران بوده وهستند.

  1. تواناییهای کشورهای مداخله گر
    • افرادی که درباره ایران برنامه ریزی می کنند هم بسیار متفکر و هم بسیار متخصص هستاند واین فقط برای کسانی قابل تصور است که اولاً دارای این سطح تفکر وتخصص باشند وثانیا وضعیت علمی این کشورها از جمله آمریکا را از نزدیک دیده باشند.
    • این افراد متفکر و متخصص در یک نظام علمی سازمان یافته و بسیار کارا ، اطلاعات بسیار دقیق ونسبتاً جامعی درباره ایران دریافت میکنند که نه فقط دانشمندان ایرانی ، بلکه به احتمال زیاد بیش از آن مسئولین کشور نیز از آن محرومند.گر چه درایران اتفاقاتی روی می دهد که تبیین نیست ولذا خارجیها در تبیین مسائل و رویدادهای ایران علی الخصوص با یک ضع روشی مواجه هستند. اما آنها اولا خود به این ضعف روشی واقفند و با روشهای جبرانی (از جمله استفاده از دانشگران داخلی) می کوشند تا این ضعف را جبران نمایند.ثانیا عواملی چون:
      1. قدرت تفکر وتخصص بالا ،
      2. نظام علمی سازمان یافته وکارا و
      3. اطلاعات دقیق ، جامع وسیستماتیک ،

موجب می شود که آنها بر ما از این جهت برتری داشته باشند.

در کنار این توانائی علمی ، تواناییهای اقتصادی ، نظامی وارتباطات بین المللی ونفوذ زیاد در ایران نیز باید در نظر گرفته شود. تواناییهای فوق در زمینه علمی ، نظامی … نیاز تشریح نداررند ، مگر نفوذ در ایران که ذیلاً به آن اشاره می شود.

  1. حیطه های تحت نفوذ
  2. حیطه های نفوذ جدید
  3. اقدامات
  4. از بین رفتن نیروهای متفکر
  5. تاثیر بر رویس دولت
  6. حکومت و شخص دلخواه
  7. روشهابی تاثیر گذاری
  8. تاثیر بر روی نظام اجتماعی
  9. حیطه های خارج از نفوذ
  10. نقاط ضعف

نتیجه گیری

در این فصل ، ما به اقتضای وظیفه علمی که باید حقایق و عوامل موثر را (در حد تشخیص) برای اعضا جامعه و مسئولین تشریح کرد و موجب آگاهی آنان شد ، عوامل و روابط علی بین آنها رابیان کردیم اما چند تذکر در این زمینه لازم است.

کوشش در جهت حفظ منافع در کشورهای دیگر امر طبیعی است که ایران نیز به آن عمل کرده و می کند. علاوه بر آن همه کشورها از جمله ژاپن ، آلمان و دیگر کشورها نیز با دخالت کشورهای بیگانه سر وکار دارند. اما این سئوال مطرح است که چطور   می شود ، آن کشورها از گزند مصون می مانند و کشورهای جهان سوم تأثیر پذیرند. یک پاسخ اصلی آنست که حکومتهای کشورهای جهان سوم دست پرورده کشورهای مداخله گرند. اما این عامل برای ایران که پس از انقلاب هنوز دارای استقلال واقعی و قدرت نظامی چشمگیر است ، صادق نیست.پس علتدرکجا است؟ جستجوی زیاد ما که خوانندگان نیز (در طول این کتاب) ما همراهی کرده اند ، نشان می دهد که شرایط داخلی و اشتباهات برخی سیاستمداران خودی عامل اصلی بیماریهای اجتماعی ما است. میکروبها همیشه و همه جا وجود دارند ، اما تأثیر آنها بیشتر بر روی بدن های ضعیف و مساعد است.

در عین حال ، در سیاست ئاخلی ما به نظر می رسد عواملی وجود داشته باشد که دشمنی کشورهای دیگر را بر ضد ما می انگیزد.. این جمله نباید بااین تصور اشتباه شود که ما غرب نیاز داریم و یا باید در اصول خود کوتاه بیائیم. نه به هیچ وجه منظور من این نیست. منظور من این است که ما مسائل داخلی ،

  • اهداف
  • راههای رسیدن به اهداف او
  • ارتباط خود با دیگر کشورها راهنوز بطور علمی و دقیق بررسی نکرده ایم و به نظر می رسد که در این زمینه نیز ، با هاله هائی از تصورات همواره درحال تغییر کار می کنیم.

تصورات و درکی که برخی از سیاست مداران قالب فرهنگی بسیار محدود است. برداشتها و اظهار نظرهائی نظیر اینکه مردم این کشورها “ماشینی هستند” ،”احساس ندارند” بی بند و بارند ، مادی هستند همه چیز خود را برای مادیات می دهند حتی ناموس خود را … برداشتی است بدون بررسی کافی  و دور از شان ما . هیچیک از مسئولین کنونی کشور که مدت کافی در آن کشورها زیسته و شرایط آنجا را با عمق تفکر و ارتباط انسانی – اجتماعی کافی در ک کرده اند این اتهامات را تایید نخواهند کرد . این گونه اتهامات از جانب کسانی است که یا اصلاً در این کشورها زندگی نکرده اند یا برای مدت بسیار کوتاهی اقامت داشته اند و با عینک فرهنگی خود به شرایط آن جوامع نگریسته اند . 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهار × دو =