ويژگيهاي انسان كامل

576

 اشرف مخلوقات بودن است زيرا كه انسان صاحب انديشه مي باشد و انديشيدن او ماحصل بار امانت الهي است كه در روز الست تنها او بود كه تقبل نمود و آن همان قوة تعقل است. لذا از آنجا دومين ويژگي انسان يعني امانت داري الهي بودنش شروع شد و نيز از آنجايي كه صاحب انديشه مي باشد با مشاهدة نظم موجود در خود به يك نوع شناخت انفس (دروني) دست مي يابد (خودآگاهي) كه مصداق كلام حضرت امير: ‹‹من عرف نفسه فقد عرف ربه›› و نيز با مشاهدة جهان طبيعت و پديده هاي طبيعي به ويژگيهاي جهان طبيعت پي مي برد من جمله نظم موجود در هستي لذا به يك نوع شناخت آفاقي دست مي يابد (خودآگاهي) لذا شناخت و آگاهي او منجر مي گردد كه قلبش ملتهب از عشق به خدا شعود كه در نتيجه آن شناخت و آگاهي اش به بينش و باور قلبي تبديل مي شود. و اين باور قلبي نسبت به خدا همان ايمان اوست و ايمان به خدا سبب مي گردد فرد آدمي اهل راز و نيز يعني عبادت گردد. حال كه به عبادت خالق مشغول گشت از ثمرة آن عمل كه ميوة درخت ايمان است يعني عمل صالح برخوردار مي گردد و اين جاست كه مورد تكريم و كرامت خداوند قرار مي گيرد يعني كسب سومين درجه يعني اميد.

 ضرورت نبوت از ديدگاه متكلمان (علم كلام)

علم كلام يكي از شاخه هاي علوم اسلامي است و متكلمان كساني هستند كه به توضيح اعتقادات ديني و دفاع از آنها مي پردازند متكلم بزرگ شيعه سيد مرتضي است. او معتقد است عقل آدمي قادر به تشخيص خوب و بد (حسن و قبح) برخي امور مي باشد مثلاً مي داند عدالت خوب است و نيز مي داند ظلم و ستم بد است منتها عقل آدمي داراي محدوديتها و ناتواني هايي است. نخستي اين كه كليات اعمال را درك مي نمايد مثلاً مي داند سپاس گذاري از خداوند خوب است اما جزئيات آنرا نمي داند يعني اين كه با چه اعمالي از عهدة شكر او درآيد. دوم اين كه گاهي عقل آدمي به خدمت عواطف و احساسات او درمي آيد و دچار هوي و هوس مي گردد لذا قادر نمي باشد خوب و بد همة امور را بيابد پس خداوندي كه عالم به هر چيزي است و از محبوبيت هاي عقل آدمي آگاهي دارد. مددكاري آسماني (انبياء) مي فرستد تا بدين وسيله آدمي از گردباد هوي و هوس خارج شود زيرا اين ستارگان الهي تذكراتي را به شرح ذيل بيان مي دارند نخست اين كه اي انسان بدان عمل صالح تو با منافع پايدار اخروي گره خورده است و نيز بدان كه عمل زشت و قبيح تر با ضررهاي هولناك اخروي پيوند خورده است سبب مي گردد عواطف و احساسات آدمي به خدمت عقل او در آيند و او را از گردباد هوي و هوس نجات بخشند.

 ضرورت نبوت از ديدگاه حكما

فلاسفه اي چون فارابي، ابن سينا، شيخ اشراق، ملاصدار معتقدند كه خداوند موجودات را علاوه بر آنكه هماهنگ و منظم خلق نموده و سوي مقصدي معلوم روان داشته است و آنها را خلق نكرده تا رهايشان سازد. لذا هر موجودي كه منظم و هماهنگ آفريده شده به مقصدي درخور و متناسب با خلقتش روان مي باشد لذا همة موجودات هدايت شده اند و اين هداي، هدايت عامه مي باش. دو مورد حيوانات همانطور كه در سورة نحل آيه 68 آمده كه خداوند به زنبور عسل وحي نموده ليكن هدايت از طريق غرايز انجام شده كه به آن الهام غريزي يا الهان رباني نيز مي گويند. در خصوص جمادات نيز خداوند آنها را هدايت براساس قوانين مكانيكي جبري همچون جاذبه صورت گرفته است و اما در خصوص انسان از آنجايي كه داراي دو جنبه از حيات است حيات حيواني و روحاني متناسب با هر يك به گونه اي هدايت شده است و در بخش حيات حيواني اش با حاكميت غرايز و در بخش روحاني اش هدايتي تشريعي (فرستادن انبياء) انجام گرفته چراكه روح آدمي فروغي از روح عرفاني است.

فوايد دين

بدان كه دين را دو فايده مي باشد: نخست معرفت اخلاقي، دوم تربيت اخلاقي.

نقش دين در معرفت اخلاقي از آنجايي است كه عقل آدمي قادر نيست خوب و بد همة اموري را كه لازم دارد بدان (داوري اخلاقي كند) پس دين كه همان داده هاي وحياني مي باشد و از علم مطلق الهي سرچشمه گرفته شده است داوري اخلاقي را بر همه امور را براي عقل ممكن مي سازد.

نقش دين در تربيت اخلاقي فراوان است نخست از آنجايي كه يكي از عناصر مهم در تربيت اخلاقي موعظه مي باشد، موعظه فقط در پرتو آموزه هاي ديني از قبيل جاودانگي روح انسان و ناپايداري لذات دنيوي و توجه به مرگ و رستاخيز مي باشد كه در تربيت اخلاقي انسان فايده دارد. نقش ديگر دين در تربيت اخلاقي انسان تحويل اسوه ها و الگوهاي برجسته اخلاقي است نقش ديگر دين در تربيت اخلاقي انسان ايجاد معنويت مي باشد زيرا بحران زندگي بشر امروزي مسأله پوچي و بي معنايي حيات و زندگي است و اين بحران به دلايل ذيل ايجاد شده است:

1- نخست اين كه گاهي آدمي قادر به درك پديده هايي كه در زندگي اش رخ ميدهد مانند مرگ يا زلزله يا… نمي شود احساس پوچي و بي معنايي زندگي به او دست مي دهد.

2- دوم اين كه گاهي آدمي بايستي رنجهايي را تحمل نمايد كه نامفهوم مي باشند و رنج كشيدني كه آدمي حكمت آنرا نداند غير قابل تحمل و احساس پوچي را در انسان برمي انگيزد.

3- سوم اين كه آدمي كاميابي ها و موقعيتهاي رذيلت پيشگان را مشاهده مي نمايد و در مقابل ناكاميابي هاي فضيلت پيشگان را مي بيند و دچار احساس پوچي مي گردد. بدان كه دين به بيان هر يك از اين پديده ها پرداخته و در مورد پديده مرگ مي گويد نقطه اي است از حيات آدمي كه در آن جسد و كالبد آمي فرو مي ريزد اما رو او كه فروغ از خداست جاودان و هميشگي است و به حيات خويش ادامه مي دهد لذا مرگ حلقه اتصال دو زندگي است. زندگي جسدي مادي و زندگي روحاني و معنوي و در مورد رنج كشيدن آدمي مي گويد كه در نهايت جهان آخرتي خواهد بود و با به حساب آوردن حيات اخروي انسان رنجهاي زندگي دنيوي را معنا مي بخشد و همچنين دربارة اهل رذيلت مي گويد خويشهاشان دوامي ندارد و در حين خوشي اندوهناك مي باشند و نهايتاً گرفتار عواقب اعمال خود مي گردند. و حال آنكه لذتها و خوشيهاي پايدار نصيب فضيلت پيشگان مي باشد.

سهم ديگر دين در تربيت اخلاقي

سهم ديگر دين در تربيت اخلاقي كه همه اديان آسماني معتقد به آنند اين كه همواره انسان را به عدل و داد فرا مي خواند.

نسبت علم و دين

بدان گاهي علم به معناي عام آن به كار ميرود كه در اين صورت شامل هر معرفتي ميگردد و گاهي علم به معناي جديدش كه همان علم تجربي استعمال مي گردد شامل معارفي است كه از رهگذر تجربه حاصل شود و از روش مشاهده و آزمون در آن بهره برداري مي گردد. لذا دربارة نسبت داده هاي علمي با آموزه هاي ديني سه نظريه وجود دارد:

نظريه نخست معتقد است كه علم و دين دو نهاد متعارض مي باشد چرا كه آموزه هاي ديني معتقد به زمين مركزي مي باشد و حال آنكه داده هاي علمي معتقد به خورشيد مركزي مي باشد و همچنين آموزه هاي ديني در زمينه خلقت معتقد به ثبات انواع ميباشد. و حال آنكه داده هاي علمي در زمينه خلقت معتقد به تحول انواع است. لذا انسانر ا زاييده ميمون مي دانند.

بايستي بدانيم اين دو نهاد متعارض نمي باشند زيرا در آموزه هاي ديني و قرآن به صراحت نيامده كه انسان به نحو مستقل از خاك آفريده شده و همچنين هرگز داده هاي علمي اين نظريه را كه انسان زاده ميمون است به صورت يك تئوري علمي بيان نداشته بلكه فقط معتقد است اگر چنين فرض كنيم بسياري از مجهولات ما دربارة حيات انسان حل مي گردد.

ديدگاه دوم معتقد است علم و دين دو نهاد متمايز و بيگانه مي باشند چرا كه هر چند در موضوع يا يك وجه با يكديگر متمايز هستند بدين صورت كه موضوع علم بيان حوادث طبيعي مي باشد (اشياء مادي و نقش آنها) و روش آن مشاهده و آزمون است يعني غير شخصي و  عيني مي باشد و غايت آن پيش بيني و كنترل است و حال آنكه موضوع اين واقعيات شخصي و اخلاقي مي باشد و روش آن شخصي و ذهني است و عنايت آن نيايش و كسب آرامش است.

ديدگاه سوم معتقد است كه علم و دين دو نهاد مكمل مي باشند زيرا كه هر چند در روش و غايت متفاوت مي باشند اما در موضوع يكسان و واحد هستند. چراكه هر دو به دنبال بيان حوادث طبيعي مي باشند. منتها علم در بيان حوادث طبيعي به دنبال علل آن حوادث مي باشد و حال آنكه دين در بيان حوادث طبيعي به دنبال معاني حوادث ميباشد. لذا دين به دنبال آن است كه در واقع حوادث عالم را نشانه ها و آيات خدا بيان دارد نشانه هايي كه انسان را به علم، قدرت و حكمت الهي راهنمايي مي نمايند و انگاري در همه آنها معناي واحدي ارائه شده و آن معنا اين است كه بازگشت همه آفريده ها و پديده هاي طبيعي به خداوند مي باشد.

ويژگي هاي دين

نخست وحي : يعني سخن گفتن خدا با انبياء به عبارت ديگر القاي محرمانه چيزي و به عبارت بهتر گشودن روزنه اي در عالم غيب، در واقع وحي نوعي شعور غيرعادي است.

تفاوت وحي با نبوغ و كشف و شهود باطني

بدان كه نبوغ قدرت شديد ذهني است كه منجر به درك حقايق مي گردد. حقيقتهايي كه به وسيله عقل آدمي قابل درك مي باشد. يعني برخلاف حقايق و حياتي لذا نابغه كسي است كه حس او از قدرت فوق العاده اي برخوردار است به همين خاطر آنچه را ديگران به سختي در مي يابند او به سرعت درك مي كند. و اما كشف و شهود باطني كه در اثر رياضت نفس حاصل مي شود. بدين صورت كه اگر انسان توجه خود را از بيرون به درونش معطوف وارد و نفس خويش را رياضت دهد حقايقي را درك مي نمايد كه ديگران از آن حقايق بي نصيبند پس پيامبر حس ديگري دارد كه به نيروي آن آگاهيهايي را از خداوند مي گيرد لذا او فقط گيرنده پيام است چراكه در قرآن بيشتر از 300 بار واژة قل يعني بگو بكار رفته است. بنابراين پيامبر در ابلاغ وحي پيام الهي را بي كم و كاست تكرار مي نمايد.

نتيجه كه خداوند پيامبران را به همين علت از ميان كساني انتخاب مي نمايد كه از دانشوري و علم شهرتي كسب ننموده اند و حتي گاهي سواد خواندن و نوشتن را نداشته اند.

ويژگي دوم دين آن دليلي است كه حاملان وحي (انبياء) براي راستي و صدق خود به دستان ظاهر مي نمودند . يعني معجزه مي باشد.

تعريف معجزه : عمل خارق العاده اي است كه توسط نبي به اذن خداوند همراه با ادعاي نبوت و مطابق با آن ادعا به جهت اثبات صدق در گفتار و كردار.

شرايط معجزه : شرط نخست آن است كه امت پيامبر از انجام آن عاجز باشند شرط دوم آن است كه به اذن الهي رخ دهد لذا عمل مرتاضان هندي كه در اثر رياضتهاي نفساني صورت مي گيرد معجزه نمي باشد شرط سوم آن است كه معجزه بايستي همراه با ادعاهاي نبوت باشد و به همين خاطر است كه با كرامت تفاوت دارد چراكه كرامت انجام عمل خارق العاده اي است توسط اولياء الهي و ائمه اطهار (ع) به اذن الهي بدون ادعاي نبوت به جهت اثبات فضيلت و برتري خود شرط ديگر آن كه اعجاز بايد خرق عادت باشد زيرا آنچه كه معقول و رايج است معجزه نيست شرط ديگر آن است كه مطابق با ادعاي مدعي نبوت باشد.

آيا معجزه كاري بدون علت است؟ از آنجايي كه وقوع هر حادثه اي را عقل آدمي مستند  به علتي مي داند و نيز قرآن وجود نظام ضروري اسباب و مسببات را تأييد مي نمايد. لذا معجزه بدون علت نمي باشد بلكه انبياء با تكيه بر نيروي غيبي در روند طبيعي امور در عين حاليكه نظام اسباب و مسيات در جهان در جاي خود محفوظ است.

ديدگاه اشاعره در مورد علت معجزه

اشاعره معتقدند علت معجزه اراده و خواست خداست لذا حرارت و گرما بخشيدن آتش به خواست اوست چون كه هنگامي كه نخواست آتش را بر ابراهيم سرد نمود و از آن برودشت و سرما ساطع كرد.

دو ديدگاه در باب چگونگي معجزه با قبول نظام ضروري اسباب و مسببات در جهان

ديدگاه نخست معتقد است علم انبياء به عواملي كه در طبيعت وجود دارد و سبب معجزه يعني تبديل چوپ به اژدها مي شود ديدگاه دوم معتقد است علم انبياء به اسرار طبيعت نه به طريق عادي و طبيعي بلكه به طريق غيرعادي و ماوراءطبيعي سبب معجزه يعني تبديل عصا به اژدها مي شود.

 تفاوت ميان عمل مرتاضان با انبياء الهي

بدان مرتاضان گاهي كارهاي خالق العاده اي را انجام مي دهند عمل آنها بر اثر تقويت قواي روحي است منجر به ايجاد تغيير در روند طبيعي امور مي گردد. منتها عمل آنها قابل تحصيل مي باشد و حال آنكه عمل انبياء با تكيه بر نيروي غيبي است و غير قابل آموزش به ديگري است .  ايضاً بدان قدرت مرتاضان هميشه مغلوب مي باشد و حال آنكه قدرت انبياء هميشه غالب است.

جاودانگي اسلام

آگاه باش كه اولين انسان پيامبر بوده است زيرا او نيز براي دستيابي به رستگاري نيازمند امداد الهي بوده است.

انبياء تبليغي

بدان آنها پيامبراني بودند كه دستورات شرعي انبياء قبلي خود را (انبياء تشريعي) را به سمع مردم مي رساندند خواه هم عصر و معاصر با انبياء قبلي خود بوده يا نبوده. مانند حضرت داوود نسبت به حضرت موسي.

انبياء معقولي

بدان پيامبراني بودند كه معارفي را در زمينه مبدأ، معاد و اخلاقيات به مردم مي آموختند اكثر انبياء قبل از حضرت موسي.

انبياء تأكيدي

بايد دانست انبياء تأكيدي پيامبراني بودند كه بايدها و نبايدهاي عقلي را (نيكيها و بديهايي) كه عقل مشخص مي نمايد تأكيد مي نمودند. اكثر انبياء نسبت به حضرت داوود.

انبياء نفسي

آگاه باش انبياء نفسي پيامبراني بودند كه بر نفس خويش مبعوث شده اند. مانند حضرت آدم.

خاتميت پيامبر اكرم و دين اسلام

بدان كه خاتم به معناي مهري است كه به واسطة آن نامه يا پيام را پايان ميدهد لذا خاتم بودن پيامبر اكرم بدين معناست كه او به سلسلة انبياء پايان مي دهد.

دلايل خاتميت رسول اكرم و دين اسلام

دليل نخست سوره احزاب آيه 40 مي باشد. كه مي گويد محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست بلكه او فرستاده خدا و خاتم انبايست. دليل دوم غزوه تبوك مي باشد كه پيامبر اكرم در آن خطاب به حضرت علي مي فرمايند تو براي من بسان هارون براي موسي مي باشي با اين تفاوت كه بعد از من ديگر پيامبري نخواهد ماند. دليل سوم، يكي از دلايل تجدي نبوتها، تحريفهايي بود كه در كتب آسماني رخ ميداد ولي از آنجايي كه تا به امروز كلمه يا حتي حرفي در قرآن افزوده نشده و يا از آن كاسته نگشته در مي يابيم كه دين جديد و پيامبري جديد نيامده در حالي كه در گذشته فاصله تجديد نبوتها بسيار كوتاه بود به طوري كه در يك زمان گاهي چندين پيامبر وجود داشت لذا اين خود دليلي است بر اين كه در موازة وحي بسته شده است. دليل ديگر مسئله اجتهاد است مي دانيم كه آموزه هاي اسلام براساس نظر اهل سنت فقط در قرآن و گفتار رسول خداست و حال آنكه از ديدگاه اهل تشيع علاوه بر آندو در گفتار ائمه اطهار (ع) نيز تجلي دارد از آنجايي كه مجتهد كسي است كه احكام دين را از تعليمات اسلام استنباط نمايد لذا مجتهد حكم جديدي نمي آورد كه با آيين منافات داشته باشد و با خاتميت اسلام و رسول خدا نيز بلكه هنگامي كه با موضوع جديدي برخورد نمايد كه حكم را با استفاده از تعاليم اسلامي يعني قرآن و احاديث استنباط نموده و به ديگران اعلام مي دارد.

ابعاد اعجاز قرآن

قرآن داراي فصاحت و بلاغت است، فصاحت به معناي شيوا و زيبا سخن گفتن است و بلاغت به معناي به جا و بايسته گفتن است به گونه اي كه كلام دو قلب ساتع نيك جاي ميگيرد. ظاهر / باطن، پرده بردراي از اصرار طبيعت، پيشگويي قرآن، توسط يك انسان بي سواد ارائه شد، عدم تحريف، تعداد و استعمال لفظ روز به تعداد 356 بار، حروف مقطعه، بيان    در زمينه مبدأ و اخلاقيات، آثار وضعي تلاوت آيات قرآن درس گرفتن و عبرت آموزي از اقوام و سرگذشت گذشتگاه، كهنه نشدن قرآن و آيات آن آهنگين بودن و موزون بودن آن، نزول قرآن به تدريج طي 23 سال، يك باره در شب قدر نازل شد.

در مسأله اعجاز قرآن بايستي به سه نكته توجه نمود: نخست آنكه قرآن خارق العاده ميباشد يعني خرق عادت است و آنچه معمول و رايج است را در هم مي ريزد. ديگر آنكه پيامبر به جهت اثبات صدق ادعاي خود به قرآن استناد نموده است. سوم اين كه مردم از آوردن مانند قرآن عاجز بوده اند.

خارق العاده بودن قرآن

آگاه باش يكي از جنبه هاي اعجاز قرآن طريقه و راه آوردن آن است زيرا هرچند پيامبر اكرم رعايت اصول اخلاقي مي نموده و امانتدار نيز بوده منتها سواد خواندن و نوشت نداشته و قرآن با لفظ از او ياد كرده است. لذا قرآن از طريقي غيرعادي آوردنش ممكن شد و اين يعني اعجاز. و بدان جنبه ديگر از اعجاز قرآن الفاظ آن است كه از فصاحت و بلاغت بخوردار مي باشد فصيح يعني شيوا و زيبا سخن گفتن، بليغ يعني به جا و بايسته گفتن به گونه اي كه در قلب سامع نيك بنشيند. بدان سبك و اسلوب قرآن به گونه است كه نثر نمي باشد چون آهنگين و موزن مي باشد ولي كتاب شعر هم نيست چون اشعال قوة خيال  انسان را بر مي انگيزند در حالي كه قرآن بدون دخل و تصرف در قوة خيال آدمي احساس قدسي انسان را بيدار مي كند و زيبايي در كلام مي آفريند در حالي كه غزل عاشقانه احساس عشقي را در انسان زنده نموده و شعر حماسي احساس سلحشوري را لذا قرآن نثر شعر گونه مي باشد. و نيز بدان جنبة ديگر اعجاز قرآن معناي آن است چرا كه محتواي قرآن انسان را هدايت مي نمايد آن هم از طريقي خاص يعني با پرده برداري از واقعيات بنيادي است. لذا نخست به معرفي واقعيت اصلي يعني خدا مي پرازد. دومين واقعيت اصلي را كه طبيعت است و بستر زندگي انسان مي باشد را معرفي مي كند و سپس روز قيامت كه انتهاي حيات اين جهاني است را معرفي مي كند و نهايتاً به معرفي انسان بعنوان سالك راه سعادت مي پردازد و بعد از آن راجع به مخلوقات شگفت انگيزي چون ملائك كه كارگزاران فعل خدا هستند مي پردازد.

يگانگي راه اسلام

بدان كه شرايط در قالب به دين بزرگ توحيدي در آمده است يعني يهودي، مسيحيت، اسلام تنها بدان آيين زرتشت نيز از اديان توحيدي است. بدان هر جا كدام از دين و شريعت توحيدي منطبق با عقل و خروت نبود تحريف شده است. لذا باتوجه به مطالب فوق در ديدگاه مطرح مي باشد در باب راه رسيدن به خدا كه همان راه رستگاري است نخست ديدگاه كثرت گرايان مي باشد آنه معتقدند كثرت اديان نشانگر وجود راههاي مختلف براي رسيدن به سعادت است لذا به جاي يك صراط مستقيم صراطهاي مستقيم داريم.

مطالب مرتبط
1 از 218

ديدگاه حصر گرايي : آنها معتقدند كه براي رسيدن به رستگاري فقط يك راه وجود دارد. چرا كه رسالت انبياء فرآيندي تكاملي است يعني اين كه خداوند به اقتضاي رشد و آگاهي انسان ها هدايتي در خور و مناسبشان را در اختيار آنها قرار داده است بنابراين پيام الهي در هر مرحله زماني كاملتر از مرحله پيشين بوده است. بدان اين مطالب در سورة مائده آيه 3 آمده است.

تذكر  شايان ذكر مي باشد راه و روش پيامبران دعوت آگاهانه اما حصرگرايانه به سوي دين و پيروي از آن است.

ولايت پيامبر اكرم : بدان كه بر طبق نص قرآن هر آنچه از پيامبر صادر شود منشاء و حياتي دارد لذا نسبت نبوي كه همان گفتار و كردار پيامبر است مبناي عمل مسلمين ميباشد بنابراين پيامبر اضافه بر رسالت داراي نقش مرجعيت ديني مي باشد بدين معنا كه در تفسير دين محل رجوع مردم است و همچنين افزون بر منصب رسالت و منصب مرجعيت ديني داراي منصب ولايت نيز مي باشد. يعني بر مسليمين ولي و سرپرست هستند و هرگونه اختلاف ميان مردم را مرجعي نهايي مي باشد چرا كه در سورة احزاب آيه 6 مطالب فوق آمده است ايضاً بدان خداوند بعد از خود پيامبر را به ولايت بر مردم برگزيده است پس مسلمين بايد غير از دستورات ابلاغي كه از ناحيه وحي ميباشند از دستورات شخص پيامبر تبعيت نمايند. زيرا كه مطالب فوق در سورة مائده آيه 55 آمده است.

پس از پيامبر : باتوجه به اين كه از ديدگاه مسلمين رسول خدا خاتم انبياست بعد از رحلت ايشان دو مسئوليت ديگر ايشان باقي مي ماند. لذا دو ديدگاه در اين باب مطرح است نخست اين كه وحي (قرآن و بيان پيامبر) كافي مي باشد براي هدايت بشر بعد از پيامبر و نيازي به مرجعيت معصومانه امامان نيست. (ديدگاه اهل تسنن) ديدگاه دوم اين كه بعد از پيامبر اكرم بايد كساني باشند كه دو منصب باقي مانده را برعهده گيرند يعني ائمه اطهار عليهم السلام (ديدگاه اهل تشيع).

مرجعيت و خلافت از ديدگاه اهل سنت : اهل سنت بعد از وفات پيامبر معتقد شدند كه همه آنچه براي است لازم و كافي است از زبان وحي گفته شده است لذا اين انديشه غالب گشته كه بعد از پيامبر در تفسير دين صحابة ايشان از صلاحيت برخوردارند صحابه يعني كساني كه زمان پيامبر را درك نموده اند منتها بايد دانست معصوم و خالي از اشتباه نبودند هر چند مفسر ديني تلقي شده اند. لذا اين دو منصب پيامبر از راههاي مختلف منتقل شد چنانچه خليفه اول با بيعت پنج نفر از صحابه به اين منصب رسيد و خليفه دوم به فرمان خليفه اول و خليفه سوم براساس شوراي شش نفره اي كه خليفه دوم تعيين نموده بود و خليفه چهارم عملاً با بيعت مردم و تمامي اين راهها از ديدگاه اهل سنت مشروع مي باشد.

جايگاه خليفه در ديدگاه اهل سنت : خلافت از ديدگاه اهل سنت مقام اجرا، رياست و حكومت است و تنها شأني كه دارد مقام حكومتي است و از مقام قدسي برخوردار نيست. و اهل سنت امامت و اجز فروغ دين نه اصول دين مي دانند.

مرجعيت ديني امامان از ديدگاه اهل تشيع : از ديدگاه شيعه امام داراي منصب ولايت و مرجعيت ديني است يعني گفتار، كردارش براي فهم مردم راجع به دين، سند محسوب مي شود. و نيز امام از طرف خدا ولايت دارد چرا كه خداوند ولايت معصومانه امامان را در كنار دستورات و حياني قرار داده است. پس امامان معصوم نگاهبانان شريعت از زيادت و نقصانند.

تذكر : آگاه شود كه پيامبر در حديث معروف ثقلين امامان راهنماي قرآن قرار داده بدون اين كه هرگز آن جدا نمي شوند لذا اگر چه كتاب الله مفاهيم و حياني مي باشد عترت، نگاهبانان و حافظان و مفسران آنند.

تذكر : پيامبر اكرم در حديث سفينه عترت يعني اهل بيت خود را به كشتي و سفينه نجات است تشبيه كرده است.

تذكر : بدان كه خداوند در طول ولايت خود و ولايت پيامبر اكرم مردم را به اطاعت از اولالامر فراخوانده است. بنابراين بعد از پيامبر كساني مي باشند كه بسان وي از منصب ولايت برخوردارند زيرا اطرف دين به اين منصب گماشته شده اند و خداوند به آنها اون و     بر مردم را داده است. (سورة نساء آيه 59)

تذكر : در آيه ولايت آمده است كه ولي و سرپرست مسلمين بعد از پيامبر كسي است كه در حال نماز صدقه پرداخت مي نمايد و اين رفتار به شهادت منابع روايي و تفسيري اهل سنت، تشيع تنها از علي سر زده است.

حديث غدير خم : آگاه شو روشن ترين گفتار پيامبر دربارة امامت است چرا كه در حجه الوداع در مكاني به نام غدير خم پيامبر فرمدند هر كس كه من مولاي اويم پس علي بر او ولايت دارد.

تذكر : بدان اگر اختلافي ميان شيعه و سني در فهم محتواي اين پيام مي باشد اين است كه شيعه معتقد است پيام نصب علي به منصب ولايت و سرپرستي است بر مسلمين و اهل سنت معتقد است منظور ولايت و خلافت نيست بلكه رسول خدا خواسته اند عل را به عنوان فردي كه بايد مورد علاقه و احترام همگان باشد معرفي مي نمايد.

تذكر : بدان به دلايلي پيام، پيام نصب است به ولايت، نخست نگه داشتن جمعيت 120هزار نفري به جهت دعوتشان به محبت نسبت به اهل بيت كه قبلاً در قرآن سورة شوري آيه 23 آمده است دليلي كافي نيست پس پيام مهمتر است. دوم رسول خدا قبل از ابلاغ پيام از مردم اعتراف مي گيرد كه آيا خودشان نسبت به مردم ولايت دارند يا خير و بعد از آنكه مردم اعتراف مي كنند به ولايت پيامبر ايشان مي فرمايند هركس كه من مولاي اويم علي نيز مولاي اوست.

اولين موضوع بحث تحقيق

ولايت معنوي امامان يعني وظايفي كه آنها بعد از پيامبر اكرم برعهده دارند كدامند؟

1- برقراري عدالت اجتماعي   2- قضاوت و داوري   3- امر به معروف و نهي از منكر   4- بيان احكام دين    5- دعوت ناس به اطاعت از خداوند دوري از معصيت وي   6- صدور فرمان جهاد   7- استقرار سيرة نبوي   8- صدور فرمان صلح  9- اجراي حدود الهي  10- جلوگيري از تجاوز ستمگران  11- ايجاد هماهنگي و وحدت و قرار دادن مردم ذيل بيرق اسلام   12- زمينه سازي (ارماس) در ميان مردم جهت پذيرش فرج و ظهور ولي امر (عج)   13- مفسران قرآن (قرآن ناطق)  14- امدادرساني به ناس خواه در شهادت خواه در غيب.

جمعيت عالمان ديني در عصر غيبت

بدان كه در دورة غيبت امامان، عالمان بزرگي دست به تدوين سنت زدند و سخنان ائمه را گردآوري كردند اولين مجموعه كتاب ارزشمند اصول و فروع كافي است يعني شيخ محمدبن يعقوب كليني.

دوم: بعد از ايشان صدوق كه كتاب من لايحضره الفقيه و بعد از ايشان شيخ طوسي دو كتاب تخريب و السبتعار كه در كنار كتاب كافي و شيخ صدوق كتب اربعه شيعيان را تشكيل مي دهد.

سنت اجتهاد

بدان كه در غياب امامان عالمان ديني معارف اسلامي را با اجتهاد خويش از منابع ديني استخراج مي كنند. سپس مجتهد كسي است كه توانايي استخراج احكام را دارد لذا از منزلت افلاني و مديريت برخوردار است.

ويژگي هاي سنت اجتهاد از ديدگاه شيعه

1- غير انحصاري بودن اجتهاد

2- باز بودن باب اجتهاد

3- ضابطه بندي اجتهاد

بدان كه شرايط زمامدار و ولي فقيه از ديدگاه امام خميني بعد از شرايط نامه (عقل، تدبير) دو شرط اساسي وجود دارد. نخست علم قوانين كه چنين عملي براي زمامدار ضروري است (فتاهت) . دوم عادل باشد و دامنش با معصيت آلوده نباشد (عدالت).

معناي ولايت مطلق

يعني اينكه اختيارات ولايتي فقيه با امام در حوزة اختيارات معصوم يكي است لذا محدودة اصلي ولايت مطلقه قانون اسلام و اهداف دين است پس نمي تواند برخلاف مصالح مردم قدم بردارد زيرا ولايت فقيه در واقع ولايت فقه و شريعت است نه ولايت شخصي از ميان فقها نتيجه اينكه هر جا حوزة عمومي و مصالح آن باشد ولي فقيه مي تواند عمل كند لذا در مصالح خصوصي و محدودة زندگي خصوصي افراد كه هيچ گونه ارتباطي با حوزة عمومي ندارد نمي تواند روايت كند زيرا تحت ولايت مطلقة فقيه نيست. بنابراين بدان ولايت مطلقة فقيه همان اختيارات امامان معصوم است.

ولايت مطلق در قانون اساسي

بدان در اصل 57 قانو اساسي جمهوري اسلامي ايران ولايت فقيه يعني ولايت مطلقه، يعني قوه مقننه، مجريه و قضاييه، تحت ولايت فقيه و امامت است و نيز بدان در اصل 110 قانون اساسي سخن از اختيارات ولي فقيه سخن به ميان آمده و نيز در اصل 107 رهبر موظف به رعايت قانون است زيرا كه فرد فردي از افراد جامعه مي باشد پس نسبت به قوانين با ساير افراد جامعه مساوي است لذا نقض حكم حاكم حرام است حتي فرد حاكم.

نكاتي درباره نظريه امامت شيعه

1- امامت شيعي مقاوم و منزلتي و معنوي است چراكه حضرت علي (ع) از حق مسلم خود يعني حكومت به خاطر دين و معنويت چشم پوشي نمود.

2- امامت شيعي از قوت نفسي برخوردار مي باشد قوت نفس يعني عصمت و عصمت يعني اتصال به مجاري حق و دوري از خطا، اشتباه و معصيت.

3- امامت شيعي منصبي است انتصابي و نه انتخابي بدان معنا كه نص شرعي يا از طريق رسول خدا بر اين منصب قرار گرفته.

4- امامت شيعه استمرار صيغة نبوي است به جهت دعوت ناس به اطاعت خدا و دوري از معصيت.

5- امامت شيعي يعني آگاهي از دقيق ترين امور ديني و دنيايي كه ايشان را مرجع يعني محل رجوع مردم حتي خلفا مي نمايد.

6- امامت شعي يعني ايجاد عدالت اجتماعي و جلوگيري از تجاوز ظالمين.

امام غايب

1- ايشان داراي دو غيبت صغري به مدت 69 سال و نيز بعد از آن غيبت كبري كه بر آن اساس كه سن ايشان 1171 سال مي باشد و غيبت صغري از بدو تولد آغاز شد.

2- ايشان در طول غيبت كبري از طريق كاتبان پنج گانه خويش به هدايت مردم مي پرداخت.

3- امداد غيبي ايشان در طول غيبت كبري نسبت به ناس.

4- غيبت امام كه خود منجر به هدايت ناس است چراكه منتظران ظهور و فرج و گشايش ايشان در امور از معاصي  اجتناب مي ورزد.

تفاوت شيعه و سني در مسئله مهدويت

1- اديان چهارگانه آسماني همگي پيروان خود را به آمدن مردمي الهي و آسماني بشارت مي دهند كه سعادت عمومي و صلح جهاني و خير و بركت براي همگان به ارمغان مي آورد.

2- بدان كه در اصل اعتقاد به ظهور مهدي در آخر زمان هيچ اختلافي وجود ندارد حتي در اينكه مهدي موعود از اهل بيت پيامبر اكرم است اختلافي نيست.

3- بدان كه اهل تشيع معتقد است مصلح موعود همان امام غايب است يعني امامي كه در ميان مردم سالها زندگي نموده است.

4- بدان كه اهل تسنن معتقد است كه مهدي و منجي كسي است كه در آخر الزمان متولد مي شود.

نگاه تاريخي به ولايت عالمان

1- بدان عالمان دين وارثان پيامبرند 2- بدان عالمان دين استمرار بخش سيرة نبوي و روش ائمه مي باشند چنانچه در سورة نساء آيه 59 با نام اولاالامر از آنها ياد شده است.

3- بدان كه در دوران غيبت امامان عالمان دين به نيابت از امام داراي منصب ولايت مي باشند.

ولايت و جمهوريت

1- بدان ولايت يعني سرپرستي بر مسلمين و چون ولي فقيه منصوب از طرف مجلس خبرگان، خبرگاني كه منتخب مردم مي باشند است لذا حكومت مردم بر مردم است، سادي با جمهوريت.

2- بدان ولايت فقيه از آن كسي است كه داراي فقاهت يعني از ميان فقها باشد و نيز داراي عدالت يعني دامنش به گناه آلوده نباشد است. لذا كسي كه دور از گناه است يعني  عادل، حق كسي را تضييع ننمايد مساوي با جمهوريت.

3- بدان ولي فقيه يعني حاكميت قانون بر مردم نه حكومت فردي بر آنها و از آنجايي كه آن فرد (ولي فقيه) نيز تابع قانون است مساوي با جمهوريت.

4- آگاه شو ولايت از آن عالمان دين است كه وارثان انبياء مي باشند لذا چون انبياء بر مردم حق ولايت و سرپرستي دارند پس او نيز چنين حقي دارد = جمهوريت.

5- بدان كه ولي فقيه مصالح عموم را لحاظ مي نمايد و در مصالح شخصي و زندگي خصوصي افراد دخالت نمي كند مساوي است با جمهوريت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

6 − 4 =