دوست يابي

1,146

  اگر اندكي دقت كنيد،متوجه خواهيد شد كه شما آگاهانه يا نا خودآگاه به دنبال دوست يابي هستيد. اما آيا تاكنون فكر كرده ايد كه دوستي چيست و دوست حقيقي كدام است؟

از آنجا كه انسان موجودي اجتماعي است،صرف نظر از اينكه در چه جامعه اي زندگي مي كند طبعاً به دنبال يافتن ياران و دوستان و همراهاني براي خود مي باشد. البته چون اين گزينش در ميان اقوام و ملل مختلف،شكلهاي متنوعي پيدا مي كند و با انگيزه هاي گوناگون و يا بر اساس احساسات متفاوت عقلاني،عاطفي و غير از آن به وجود مي آيد؛تعاريف مختلفي نيز از اين واژه ارايه شده است. گروهي دوستي را صرفاً به معناي همان (معاشرت) دانسته اند. گروهي ديگر بر اين باورند كه دوستي عبارت است از پيدا شدن يك نوع ارتباط خاص كه در مقاطع مختلف و يا در زماني خاص،ميان افراد پيدا مي شود. برخي ديگر معتقدند كه دوستي،يك نوع قرارداد اخلاقي است كه با انگيزه هاي خاصّ دنيوي و اخروي بين افراد به وجود مي آيد. به هر حال قبل از آنكه بدانيم دوست خوب كيست و دوست بد كدام است؛بايد ديد ما چه تعريفي از (دوستي) داريم زيرا دوستي هم مي تواند صحيح و هم نا صحيح باشد.

دوستي يعني چه؟

در تفسير الميزان در توسيف كلمه ي (أخِلاء)،دوستي چنين تعريف شده است: كلمه ي أخِلاء جمع خليل به معناي دوست است. و اگر دوست را خليل گفته اند بدان جهت است كه آدمي،خُلّت يعني حاجت خود را به او مي گويد. و ظاهراً مراد از اخلاء،مطلقِ كساني است كه با يكديگر محبت مي كنند. چه متقين و اهل آخرت كه دوستي شان با يكديگر به خاطر خداست (نه به خاطر منافع مادي) و چه اهل دنيا كه دوستي هايشان به منظور منافع مادي است. (1)

در كتاب المحجه البيضاء،دوستي چنين تعريف شده است:

دوستي يعني همنشيني،معاشرت و گفتگوي انسان با افرادي كه به آنها علاقه و محبت دارد،زيرا با غير دوست معمولاً كسي قصد معاشرت ندارد. اين دوستي و ارادت و محبت يا لِذاته است (2) و يا مجازي و واسطه اي است كه انسان به وسيله ي آن به دوست حقيقي برسد). (3)

بنابراين دوستي ها ممكن است بر اساس منافع مادي و خواهش هاي نفساني و اغراض و احساسات باشد و يا بر اساس يك انگيزه ي صحيح. با استفاده از آنچه گذشت،دوستي صحيح بر اساس معيارهاي ديني را اينچنين تعريف مي كنيم:

محبت،علاقه،ارتباط روحي،حسن معاشرت و گفتگو ميان دو فرد و يا بين افراد جامعه با ملاك صحيح و انگيزه اي الهي به طوري كه دوستان بر اساس آن بتوانند نيازهاي فردي و اجتماعي و احتياجات دنيوي و اخروي خود را تأمين كنند.

دوستي حقيقي

اين نوع از دوستي مخصوص اولياء و مؤمنان واقعي است كه تمام ارادت و انس و محبت خود را نسبت به خداوند تبارك و تعالي و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) صرف نموده اند. آري اينان نخبگان عالم و كساني هستند كه از غير دوست رسته و به دوست پيوسته اند و آنچنان لذت اين دوستي را چشيده اند كه حاضر نيستند دنيا و آنچه در آن است را با لحظه اي انس و محبت و مناجات با خداي تعالي و ارادت به ساحت معصومين (عليهم السلام) عوض كنند. زيرا آنان خود مصداق واقعي.
(والَّذِينَ آمَنُوا أشَّدُّ حُبّاً لِلّه). (4)

آنان كه ايمان دارند بيشترين محبت و عشقشان به خداست.

فرازي از مناجات

معلّمان بزرگ محبت و پرچمداران راستين عبوديت،ائمه ي هدي صلوات الله عليهم اجمعين هستند. در اينجا فرازي كوتاه از مناجات سيد العارفين علي بن الحسين حضرت امام سجاد (عليه السلام) را مي آوريم كه اين جملات خود گوياي آن است كه دوستان حقيقي كيان اند.
لِقاؤكَ قُرَّهُ عَيْني وَ وَصلُكَ مُني نَفْسي وَ إلَيكَ شَوْقِي و في مَحَبَتِكَ وَ لَهي و إلي هَواكَ صَابَتي وَ رِضَاكَ بُغْيَتِي وَ رُؤيَتُكَ حاجَتي وَ جِوارُكَ طَلِبَتِي وَ قُرْبُكَ غايَهُ سُؤالي وَ في مُناجاتِكَ رَوْحي وَ راحتي وَ عِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتِي وَ شِفَاءُ غُلَّتِي وَ بَرْدُ لَوْعَتي وَ لا تَقطَعني عَنْكَ وَ لا تُباعدني مِنْكَ يا نَعيمي وَ جَنَّتي وَ يا دُنيايَ وَ آخِرَتي. (5(

نور چشمان من! لقاء تو،و آرزويم رسيدن به تو،و تمام اشتياقم به تو،شيدايي من در محبت تو،و دواي دردهايم و شفاي عطش تشنگي ام و خنكي دل سوخته ام همه نزد توست. پس مرا از خود جدا مكن و به هجرانم مبتلا مساز. اي نعمت و بهشت من و اي دنيا و آخرت من. كيست كه طعم حلاوت محبت تو را چشيد و جز آن را طلب كرد و كيست كه به قرب تو مأنوس گرديد،آنگاه از تو روي گرداند.
اي به ديدار تو روشن ديده ام

وصل تو نور دل غمديده ام

اي به سويت اشتياق جاني ام

عشق تو سرمايه ي حيواني ام

گرچه از عشق تو مي سوزد دلم

نيست جز مهر تو در آب و گِلم

من ندارم حاجتي جز روي تو

من نجويم مقصدي جز كوي تو

از تو غير از تو ندارم حاجتي

جز به ذكر تو نبينم راحتي

تشنه ام سيرابي ام در دست تست

تابش و بينايي ام پابست تست

اي خدا نوميد از آن نورم مكن

از درِ خود دور و مهجورم مكن

اي تو هم دنيا و هم عُقباي من

هم بهشت و هم بهشت آراي من (6)

دوستي مجازي

بر پايه ي آنچه تا بدين جا در تعريف دوستي گفتيم روشن مي شود كه هر علاقه و محبتي كه انسان به غير از خداوند تبارك و تعالي و ائمه ي معصومين (عليهم السلام) دارد،دوستي مجازي است. حال اگر اين دوستي برخاسته از خواهش هاي نفساني و شر و فساد باشد رهزن آدمي است و انسان را به منجلاب فساد مي كشد و اصولاً چنين دوست هايي ناپايدار خواهد بود.
اما اگر اين دوستي،داراي معيار صحيح بوده و از انگيزه ي الهي و فطرت انساني نشأت گرفته باشد؛ضمن آنكه پايدار مي ماند،سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.

بي شك يك مسلمان كه با نگاه ديني،روش زندگي خود را ترسيم مي كند و تمام مراحل و ابعاد آن را حركت به سوي كمال مي داند؛در انتخاب دوست- كه سهم عظيمي در سعادت و شقاوت دارد و نقش مهمي در زندگي ايفا مي كند- دقت كامل را به عمل مي آورد و دوستاني را جهت معاشرت و زندگي مي گزيند كه در اين مسير يار و مددكار او باشند. در اين صورت است كه اين نوع دوستي و محبت مجازي،به بستر و واسطه اي براي رسيدن به آن حقيقت مطلق تبديل مي شود.

بهترين دوستان

نخستين نكته اي كه در اينجا بايد بر آن تأكيد شود اين است كه دوستي و محبت داراي مراتب و درجاتي است. نبايد تصور كرد كه دوستي بين افراد،يكسان است. حقيقت اين است كه دوستان مراتب مختلفي دارند؛بعضي به عنوان دوست كامل شناخته مي شوند زيرا از همه ي ويژگيها و شرايط يك دوست كامل برخوردارند و بعضي شرايط كمتري را در خود جمع كرده اند.
با مطالعه ي احاديث و روايات هم به اين مطلب پي مي بريم كه دوستان به چند نوع تقسيم شده اند:
الصَّداقَهُ مَحدُودَهُ فَمَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ تِلكَ الحُدُودِ فَلا تَنْسِبْهُ اِلي كَمالِ الصَّداقَهِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فيهِ شَي ءٌ مِنْ تِلكَ الحُدُودِ فَلا تُنْسِبْهُ إلي شَي ءٍ مِنَ الصَّداقَهِ أوَّلُهَا أن يَكُونَ سَريرَتُهُ وَ علانيَتُهُ لَكَ واحِدَهً وَ الثَّانِيَهُ أنْ يَري زَيْنَكَ زَيْنَهُ وَ شَيْنَكَ شَينَهُ وَ الثَّالِثَهُ أنْ لا يُغُرَّهُ عَنْكَ مالٌ وَ لا وِلايَهُ والرّابِعَهُ أنْ لا يَمْنَعَكَ شَيئاً مِمّا تَصِلُ إلَيْهِ مَقْدِرَتُهُ وَ الْخامِسَهُ أنْ لا يُسْلِمَكَ عِنْدَ النَّكَبات. (7)
امام صادق (عليه السلام) فرموده است:

دوستي و رفاقت حدودي دارد.كسي كه واجد تمام آن حدود نيست،دوست كامل نيست و آن كس كه داراي هيچ يك از آن حدود نباشد اساساً دوست نيست.

اوّل آنكه: ظاهر و باطن رفيقت نسبت به تو يكسان باشد.

دوّم آنكه: زيبايي و آبروي تو را جمال خود ببيند و نازيبايي تو را نازيبايي خود بداند.
سوّم آنكه: دست يافتن به مال و يا رسيدن به مقام،روش دوستانه ي او را نسبت به تو تغيير ندهد.
چهارم آنكه: در زمينه ي رفاقت از آنچه و هر چه در اختيار دارد نسبت به تو مضايقه نكند.
پنجم: تو را در مواقع آرام و مصايب ترك نگويد.

شما تا چه اندازه مايل هستيد كه اين چنين دوستاني داشته باشيد؟ آيا آرزوي هميشگي شما نيست كه با اين گونه افراد رفاقت كنيد؟

با اطمينان مي توان گفت كه اينها دوستان برتر هستند و اگر دوستاني با اين خصوصيات پيدا كرديد،بدانيد كه كيميايي يافته ايد كه نبايد آن را به آساني از دست داد زيرا ارتكاب چنين خطايي از خرد به دور است و همان گونه كه امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: دوستي برادران مؤمن،جزيي از دين مي باشد و شخص عاقل مراقب دين خود است. (8)

آن حضرت در حديث ديگري فرمود:رفقاي صميمي سه دسته اند:

  1. كسي كه مانند غذا از لوازم ضروري زندگي به حساب مي آيد و آدمي در همه ي حالات به وي نيازمند است ؛ كه او رفيق عادل است.
  2. كسي كه وجود او براي انسان به منزله ي يك بيماري رنج آور است؛و آن رفيق احمق است.
    رفيقي كه وجودش نافع و به منزله ي داروي شفابخش و ضدّ بيماري است؛كه او رفيق روشنفكر بسيار عاقل است. (9)

تفاوت بين دوستان و مراتب دوستي احتياج به دليل و برهان ندارد. لابد شما در زندگي دوستاني داشته ايد كه دوستي با آنان عذاب آور است و به اين ترتيب هميشه سعي مي كنيد خود را از او دور نگه داريد. در مقابل بعضي هستند كه انسان حاضر است با صرف ساعتها وقت و طيّ مسافت هاي طولاني و يا با تحمل رنج و مشقّت،او را پيدا مي كند و ساعتي با او همنشين باشد. اين مطالب همان چيزي است كه ما از آن به عنوان مراتب دوستي ياد كرديم.

معيار دوستي

همان طور كه در تعريف دوستي اشاره شد،دوستي بايد بر اساس معيار و ملاك صحيح استوار باشد. زيرا معمولاً ملاك افراد جهت گزينش دوستان،متفاوت است. چه بسا افرادي كه با مقاصد نفساني براي رسيدن به خواسته هاي دنيوي و يا بر اساس مقاصد شرورانه و مفسدت آميز يا انگيزه هاي عاطفي غير معقول- تعصّبها- و خلاصه دوستي هاي بي بنياد و تصادفي اقدام به انتخاب دوست كنند. اما مسلماني كه با چراغ راهنمايي عقل و با تدبير و انديشه،كليه ي نيازهاي مادي و معنوي و از آن جمله دوست يابي خود را تأمين مي كند قطعاً دوستان خود را با ملاك صحيح و انگيزه ي الهي و براي خدا بر مي گزيند. او مي داند كه تنها دوستي هاي ناپايدار اين نوع دوستي يعني دوستي اهل ايمان است كه در دنيا و آخرت باقي خواهد ماند. چنان كه قرآن كريم مي فرمايد:

)الا خلاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعضٍ عَدُوٌّ إلا المُتَّقِين). (10(

مطالب مرتبط
1 از 218

در قيامت همه ي دوستان به استثناي متقين،دشمن يكديگرند.

اصولاً لازمه ي دوستي متقابل اين است كه يك طرف،طرف ديگر را در كارها و وظايفش كمك كند. اگر اين كمك در غير رضاي خدا باشد،در حقيقت به بدبختي و شقاوت و عذاب دايمي آن طرف كمك كرده است. از همين رو قرآن نيز در حكايت گفتار ستمگران در قيامت فرموده كه:
(يا وَيْلَتي لَيْتَنيي لَمْ أتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً). (11)

اي كاش فلاني را دوست خود نگرفته بودم.

بر خلاف دوستي هاي متقين كه دوستي مايه ي پيشرفت آنان در راه خداست و در روز قيامت هم به سود ايشان خواهد بود.

در حديثي از امام صادق (عليه السلام) اين گونه مي خوانيم:

)مَنْ أحَبَّ للهِ وَ أبْغَضَ للهِ وَ أعْطي للهِ عَزَّوَجلَّ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلْ ايمانُهُ). (12)
كسي كه براي خدا دوست بدارد و براي خدا دشمن بدارد و براي خدا ببخشد،از كساني است كه ايمانش كامل شده.

آن حضرت در حديث ديگري مي فرمايد: از محكم ترين دستگيره هاي ايمان اين است كه براي خدا دوست بداري و براي خدا ببخشي و براي خدا منع كني.

نقش دوست در زندگي

بدون شك عوامل مختلفي در ساختن شخصيت انسان مؤثر هستند كه از مهم ترين آنها مسأله ي همنشيني و دوستي و معاشرت است. اين عامل از چنان اهميتي برخوردار است كه اسلام فرموده:
)المَرءُ عَلي دينِ خَليلَهِ فَلْيَنْظُرْ أحَدُكُمْ مَنْ يُخالِل). (13(

آدمي بر دين و روش همنشين خود است پس بايد ببيند كه با چه كسي دوست مي شود.
روشن است كه انسان خواه نا خواه از ديگران تأثير مي پذيرد و بخش مهمي از افكار و صفات اخلاقي خود را از طريق دوستانش كسب مي كند. اين مطلب هم از نظر عقل و هم از طريق تجربه به اثبات رسيده است. ما به وسيله ي مشاهدات حسّي خود و نيز با بازنگري به تاريخ،در مي يابيم كه چه بسيار افرادي كه از راه دوست به سعادت ابدي و يا شقاوت ابدي رسيده اند. نقش دوست در زندگي به قدري زياد و برجسته است كه حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

)مَنْ اِشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ أمرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِينَهُ فَانْظُرُوا إلي خُلطائِهِ فَإنْ كانُوا أهْلَ دينِ اللهِ فَهُوَ عَلي دينِ اللهِ وَ إنْ كانُوا عَلي غَيْرِ دينِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دينِ الله. (14(

هرگاه وضع كسي براي شما نامعلوم بود و دين او را نشناختيد،به دوستانش نظر كنيد. پس اگر آنها اهل دين و آيين خدا باشند او نيز پيرو آيين خداست و اگر بر آيين خدا نباشند او نيز بهره اي از آيين حق ندارد.

تو اول بگو با كيان زيستي

پس آنگه بگويم كه تو كيستي

ابن مسكويه دانشمند مشهور اسلامي و استاد بو علي سينا گويد:
(تمام سعادت انسان نزد ديگران و دوستان يافت مي شود. سعادتمند كسي است كه دوستان واقعي براي خود به دست آورد و در دوستي با آنان از هيچ فداكاري و از خود گذشتگي دريغ ننمايند تا هم او از آنان فضايل اخلاقي كسب كند و هم آنان از وي بهره ي اخلاقي برگيرند). (15)
يك روانشناس معروف مي گويد: (اين جمله را در ذهن خود،خود به خود تلقين كنيد: نيك بختي من،شادي من،عوائد من،بستگي به هيچ چيز ندارد مگر به مهارتي كه در شيوه ي معاشرت با ماردمان به كار مي برم).
آري انسان در سايه ي دوستان فداكار و صميمي است كه مي تواند پلكان ترقي و تعالي را يكي پس از ديگري طي نمايد و اين دوست است كه گاه تا اوج افتخار و عظمت بشر را رهنمون مي شود و منشأ خيرات و بركات اجتماعي مي گردد. هم چنين در سايه ي هم زيستي و همدلي است كه استعدادها شكوفا شده و بشر مي تواند اختراعات و اكتشافات و آثار ماندگار از خود بر جاي بگذارد كه جامعه از آنها سود ببرد.
از سوي ديگر دوستان ناشايست و شرور هستند كه بشر را به منجلاب فساد انداخته و او را تا سر حدّ فنا و نيستي پيش مي برند. سقراط گويد: هر يك از مردم آرزويي دارد،يكي مال مي خواهد،يكي جمال و ديگري افتخار،ولي به عقيده ي من يك دوست خوب از همه مهم تر است.
رسول گرامي اسلام،نقش دوست و اهميت دوستي را چنين يادآور شده است:
(اَلْمُؤمِنُ ألِفُ مألُوفٌ وَ لا خَيْرَ في مَنْ لا يَألَفُ وَ لا يُؤلَفْ). (16)
مؤمن چنان است كه با ديگران انس و الفت گرفته وديگران با او انس دارند و كسي كه نه الفت پذير است و نه الفت مي گيرد در او خيري نيست.

ضرورت انتخاب دوست
يكي از ويژگيهاي طبيعت انسان،اجتماعي بودن اوست. بدين لحاظ آدمي هر چند به جهتِ برآوردن حوايج شخصي و انجام امور روزمرّه بي نياز از ديگران باشد و شخصاً از همه ي امكانات لازم براي رفاه و آسايش در سطح عالي برخوردار باشد،باز هم همواره علاقه مند است كه در كنار خانواده،مردم و جامعه زندگي كند. اين ويژگي اختصاص به فرد يا گروه خاصي از انسانها ندارد بلكه ويژگي عام و مشترك تمامي افراد بشر به عنوان يك خصلت طبيعي و روحي است.

بعضي از روانشناسان معتقدند در صورتي كه اين نياز دروني تأمين نشود و فرد براي يك مدت طولاني از مردم،جامعه و خانواده دور نگه داشته شود نهايتاً آثاري از جنون در او پيدا خواهد شد. روشن است كه اين نيازمنديِ طبيعت بشر به اجتماعي بودن،توأم با حكمتها و مصلحت هايي است و در سايه ي اجتماع و اجتماعي بودن است كه بشر توانسته در قرون و اعصار مختلف دست به كارهاي اساسي و بنيادي بزند و به پيشرفتهاي بزرگ در عرصه هاي مختلف دست يابد. فرهنگ و تمدن و پيشرفت مادّي و بشر مرهون تلاش جمعي او در كنار همنوعان خويش است. اختراعات،اكتشافات و صنايع فقط برخي از جلوه هاي بارز اين كوشش دسته جمعي است. وانگهي حيات بشر و رفع نيازمندي هاي شخص و خانوادگي نيز منوط به زندگي اجتماعي است. به عنوان مثال كافي است بينديشيم كه در تهيه ي يك نان چه اسباب و وسايلي دست به دست هم مي دهد تا در اختيار ما قرار گيرد. چنين است كه هيچ گاه بدون كمك ديگران ادامه ي حيات ممكن نيست.

اسلام و زندگي اجتماعي
دين مقدس اسلام براي زندگي اجتماعي بشر اهميّت خاصّي قايل شده است. اصولاً ما در اسلام چيزي به نام عزلت و گوشه نشيني نداريم (گرچه در حاشيه براي افرادي خاص آن هم در شرايط ويژه و به صورت مقطعي وجود دارد).

اسلام به عنوان يك برنامه ي عمومي با گوشه گيري و كنار گرفتن از جامعه مخالف است. لذا اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي فرمايد:
إيَّاكَ وَ الفُرقَهَ فَإنَّ الشّاذَّ‌مِنَ النّاسِ الشِّيطان. (17)
مبادا از مردم دوري گزينيد كه گرفتار بلاهاي شيطان مي شويد.
در دين اسلام علاوه بر تأكيد بر اجتماعي بودن و گريز از گوشه گيري و تنهايي،مسؤوليتهاي سنگين اجتماعي بر دوش مسلمانان گذاشته شده و دستورات اكيد اجتماعي متوجه آنان گشته است تا آنجا كه گفته شده:
مَنْ أصْبَحَ وَ لَمْ يَهْتَمَّ‌بِأمُورِ الْمُسلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسلِم. (18)
مسلمان نيست كسي كه صبح از خواب برخيزد و نسبت به امور مسلمانان بي اعتنا باشد.
نياز هر فرد به ديگران فقط در نيازهاي مادي خلاصه نمي شود بلكه انسانها فطرتاً به گونه اي خلق شده اند كه روح آنها به يكديگر متمايل و علاقه مند است. بشر خود را نيازمند به داشتن نوعي ارتباط با ديگران مي بيند به طوري كه بدون برقراري اين ارتباط قادر به ادامه ي حيات به شكل مطلوب نيست. حكايت جابر بن جُعفي گوياي اين مطلب است. جابر يكي از ارادتمندان اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد. وي نزد امام باقر (عليه السلام) شرفياب شد و سؤال كرد: يابن رسول الله گاه بي آنكه سبب را بدانم و يا مصيبتي برايم پيش آيد دچار غم و اندوه مي گردم و چنان متأثر مي شوم كه زن و فرزند و دوستانم آثار آن را در چهره ام مشاهده مي كنند؛علت چيست؟
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
اي جابر،خداوند تبارك و تعالي همه ي برادران ايماني را از يك روح و از يك ريشه آفريده است. آنان را نسبت به هم برادر گردانيد و از جهت روحي و معنوي چنان ارتباطي نيرومند در ميانشان ايجاد نمود كه هرگاه يكي از آنان در شهري غمگين شود،برادران ديگرش در اثر ناراحتي او- در همان جا كه باشند- دچار غم و اندوه مي شوند. (19)
اين روايت حكايت از آن دارد كه مؤمنان و مسلمانان آن قدر به هم نزديك اند كه حتي حالات روحي و رواني دوستان خود را درك مي كنند.
بني آدم اعضاي يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند آدمي (20)

اثر پذيري نفس
در صفحات گذشته مطالبي چند پيرامون نقش دوستي به ميان آورديم از جمله گفتيم آنكه بسياري از موفقيت ها و عدم موفقيت ها در جوامع،معلول وجود دوستان شايسته و يا ناشايستي است كه فرد براي خود انتخاب مي كند. حال ببينيم چرا چنين است؟ پاسخ اين سؤال،در يك كلام اين است كه: نفس اثرپذير است. از اين رو اعمال و حركات و افعال دوستان اثر مستقيم در روحيّات و خلق و خوي اشخاص دارد به گونه اي كه سهم زيادي از شخصيت انسان به واسطه ي معاشران و دوستان او شكل مي گيرد. حتي بعضي از بزرگان اخلاق و اهل معرفت بر اين باورند كه نفس آدمي به حدّي اثرپذير است كه مي تواند در يك برخورد كوتاه و با يك احوال پرسي و حتي از طريق يك نگاه از ديگران خود بگيرد.

در وصيت نامه ي دانشمند فرزانه مرحوم آيت الله شعراني آمده است:
(شايسته است برتو كه از معاشرتهاي خالي از تعليم با مردم بكاهي بويژه با ثروتمندان و دنياخواهان. بايد آنچه را كه آخرت را از ياد تو مي برد و ميل و رغبت به دنيا را در تو ايجاد مي كند رها كني و با صالحان و پارسايان و اهل عبادت همراه گردي زيرا اين عمل به طور كلي در تهذيب نفس مؤثر است). (21)
يارا! بهشت،صحبت ياران همدم است
ديدار يار نا متناسب،جهنّم است
آيا جز اين است كه آنان كه طالب سعادت ابدي در دنيا و آخرت اند بايد هوشمندانه جوياي افرادي باشند كه ميزان صفات كمالي انسان هستند؟

اينك بنگريم كه امام خميني (رحمت الله عليه) در رابطه با تأثير ديگران در نفس آدمي چه مي گويد: (نكته ي مهمّ نهي از مجالست با اهل معصيت يا نهي از نشستن در مجلسي كه معصيت خدا در او مي شود يا نهي از موادّه (22) و مخالطه و آميزش با دشمنان خدا،تأثير اخلاق و حالات و اعمال آنهاست در انسان و از اينها بالاتر تأثير در قلب،اعمال خود انسان است كه با اندك مداومت و مراقبتي در اعمال سيّئه،قلب تأثّر شديد پيدا مي كند و تنزّه از آن و تنزيه قلب با سالهاي دراز ممكن نشود و ميسّر نگردد.)
خلاصه ي سخن ايشان با بياني ساده تر چنين است كه: دوستي و همنشيني با بي دينان يا افراد فاسد و اهل گناه و معصيت آن چنان تأثير بدي دارد كه نه تنها حالات و اعمال انسان بلكه قلب انسان را مستقيماً دگرگون مي كند به طوري كه پاك شدن از آن خصلتهاي ناپسند به راحتي ممكن نيست و به زمان طولاني نياز دارد.
در واقع آن طور كه گفته اند،اخلاق بد هم مثل ميكروب آبله مسري است. مثلاً تكبر خود يك بيماري مسري است. گاهي انسان با متكبر معاشرت مي كند و پس از مدتي دچار كبر و خود بزرگ بيني مي شود يعني درست به همان گونه كه وقتي كسي با شخص مبتلا به بيماري آبله هم غذا شود دچار آبله مي گردد.
در روايات به اين نكته يعني اثر پذيري نفس از ديگران اشاره شده و سفارش گرديده كه با چه كساني بايد معاشرت و نشست و برخاست داشت و از چه كساني بايد اجتناب ورزيد.
به اين سخن گهربار از حضرت امام علي (عليه السلام) توجه كنيم كه فرمود:
لا تَصحَبِ الشَّريرَ فَإنَّ‌طَبْعَكَ يَسْرَقُ شَرّاً وَ أنتَ لا تَعلَمْ. (23)
از مصاحبت و دوستي با مردم شرور و فاسد بپرهيز زيرا طبيعت تو به صورت ناخودآگاه بدي و ناپاكي را از طبع منحرف او مي دزدد در حالي كه خود نيز از آن بي خبري.
و نيز همان حضرت مي فرمايد: (همنشيني و دوستي با بدان باعث سوي ظن به اَخيار و خوبان مي شود و همنشيني با خوبان و مؤمنان،تو را جزي خوبان مي كند).(24)
از طرف ديگر اسلام بر معاشرت و دوستي با انسانهاي مؤمن و شايسته اي كه موجب صلاح و رستگاري خواهد شد تأكيد بسيار نموده است.
حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) مي فرمايند:
مُجَالَسَهُ الصّالِحِينَ داعِيَهُ إلَي الصَّلاح. (25)
همنشيني با نيكان و صالحان- به خودي خود- آدمي را به نيكي و صلاح فرا مي خواند.
وَ قَالَ الحَواريُّونَ لِعيسي (عليه السلام) مَنْ نُجالِسُ؟ فَقَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللهَ رُؤيَتُهُ وَ يَزيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يَرغَبُكُمْ فِي الاخِرَهِ عَمَلُهُ. (26)
حواريون از حضرت عيسي (عليه السلام) سؤال كردند با كه معاشرت كنيم؟ آن حضرت فرمود: با كساني كه نگاه كردن به آنها شما را به ياد خدا بيندازد و سخن گفتن آنها دانش شما را بيفزايد و كردار آنها رغبت شما را به آخرت زيادتر كند.
لقمان حكيم به فرزند خود سفارش مي كند كه: فرزندم همنشين عالمان باش و به آنان نزديك شو و به زيارت آنها برو؛شايد شباهتي به آنان پيدا كني،و با آنها باش.
اين مطلب كه انسان- از هر گروه و صاحب هر ايده اي كه باشد- به واسطه ي دوستي و معاشرت با ديگران،از آنها رنگ و بو گرفته و شبيه آنان خواهد شد؛چيزي است كه همگان كم و بيش از آن آگاهند و چه بسا كه نمونه هاي عيني آن را نيز در اطراف خويش سراغ دارند. نيازي نيست كه براي توضيح اين مطلب راه دوري برويم. اگر تاريخ ساليان اخير را ورق بزنيم به خصوص در جريان انقلاب اسلامي- قبل و بعد از پيروزي و در ادامه ي آن در جنگ تحميلي- چه بسيار كساني را ديديم كه از كوچه و خيابان به ميدان مبارزه و جهاد كشيده شدند و در اثر مجالست با مردان الهي به بالاترين پلّه ي نردبان ترقي يعني (شهادت) در راه خدا نايل شدند.
واضح است كه همه ي اين رشادتها در سايه ي محبت و دوستي با عالمان و برجستگان اهل معرفت و به ويژه الهام از نَفس قدسي و ملكوتي امام راحل (قدس سره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامي ايران به دست آمد.

اسلام و دوستي
در هيچ مكتبي به اندازه ي اسلام به دوستي و محبت و صلح و صفا در زندگي و داشتن جامعه اي همراه با مودّت و برادري سفارش نشده است. اين تنها مكتب انسان ساز اسلام است كه پايه و استوانه ي دين و دينداري را محبت و مودّت قرار داده (27) و دوستي و ارادت را يك ضرورت اجتماعي دانسته به گونه اي كه در حديث شريف آمده است: (غريب كسي است كه دوستان شايسته اي نداشته باشد) (28) و در روايات فراواني دوستي را بر خويشاوندي- با همه ي اهميّتش- مقدم دانسته است. در اين قبيل احاديث،نه تنها ضرورت و اهميّت دوستي گوشزد مي شود بلكه با ايجاد انگيزه هاي جذاب دنيوي و اخروي،مسلمانان به داشتن رفيقان لايق و شايسته تشويق و ترغيب مي شوند. از ميان احاديث و روايات فراواني كه در اين خصوص،داريم به دليل اهميت موضوع و به عنوان تبرّك و كسب فيض از آستان عترت شريعت (عليه السلام) دو روايت را ذكر مي كنيم.

قال علي (عليه السلام):
أعجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ مِنْ إكْتِسابِ الإخْوانِ وَ أعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ. (29)
عاجزترين مردم كسي است كه از به دست آوردن دوست عاجز باشد و از او عاجزتر كسي است كه دوستان به دست آورده را از دست بدهد.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلم) فرمود:
هر كه با برادر مؤمن دوستي نمايد در روز قيامت در زير سايه ي رحمت الهي مستقر و ساكن خواهد بود و منادي به ندا آيد كه اين جمع،همسايگان الهي هستند؛برخيزند و بي حساب وارد بهشت شوند. چون ايشان متوجه بهشت شوند،فرشتگان سؤال كنند كه شما چه جمعي هستيد؟ و چه شد كه اين مرتبه را يافتيد؟ گويند كه ما در دنيا محبت و دوستي با يكديگر مي نموديم از براي رضاي خداوند متعال. فرشتگان گويند:گوارا باد بهشت و نعمتهايش بر شما.(30)
درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد
نهال دشمني بر كَن كه رنج بي شمار آرد
شب صحبت غنيمت دان كه بعد از روزگار ما
بسي گردش كند گردون بسي ليل و نهار آيد
بهار عمر خواه اي دل و گرنه اين چمن هر سال
چو نسرين صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد (31)

دوستان هم شفاعت مي كنند
اينك پس از آگاهي از ارزش دوستان شايسته و آنان كه محبت و علاقه ي شان به خاطر خدا و براي خداست؛آيا مي توان نعمتي بهتر از اين سراغ گرفت كه انسان در اين جهان مادّي چنين ياراني داشته باشد؟ ياراني كه نخبگان زمين و شفاعت كنندگان قيامت اند و هر كس سعادتِ رفاقت و ارادت با آنان را داشته باشد ره توشه ي سعادت را با خود برداشته است زيرا اينان مؤمنان و تقواپيشگان واقعي در اين جهان هستند و در سراي آخرت نيز جزي شفاعت كنندگان امت اند. شايد به همين خاطر باشد كه علي (عليه السلام) فرمود:

عَلَيْكُمْ بِالإخْوانِ فإنَّهُمْ عُدَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَه. (32)
بر شما باد به انتخاب برادران و دوستان شايسته زيرا آنها بهترين توشه اند در دنيا و آخرت.
علامه ي بزرگوار طباطبايي (قدس سره) صاحب تفسير الميزان در ذيل آيه:
(فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَديقٍ حَميم). (33)
روايتي را نقل مي كند به اين قرار:
جابر بن عبدالله گويد،شنيدم از پيامبر گرامي اسلام كه فرمود: بعضي از بهشتيان مي گويند چه بر سر دوست ما آمد (در حالي كه دوستانشان در جهنم هستند)؟ خداوند تبارك و تعالي براي اين كه قلب اين مؤمن را شاد كند،فرمان مي دهد كه دوستش را از دوزخ خارج كنند و به بهشت بفرستند. اينجاست كه باقي ماندگان در دوزخ مي گويند: (نه شفاعتگري داريم،و نه دوست نزديكي). (34)
آري،تنها دوستان مؤمن اند كه در اين جهان انس و محبت آنان جان آدمي را معشوف مي كند و چون از ايمان مستحكم برخوردار و مقرب درگاه حق اند مي توانند در آن جهان افرادي را كه به واسطه ي برخي لغزشها در دوزخ هستند نجات دهند و شفاعت كنند و آن محبوب حقيقي نيز شفاعت ايشان را بپذيرد. البته روشن است كه نه شفاعت بدون معيار و ملاك است و نه تقاضا درباره ي دوستان بي حساب و به گزاف،بلكه مي بايست نوعي پيوند و ارتباط معنوي در ميان شفاعت كننده و شفاعت شونده باشد تا اين هدف تحقق پيدا كند.

بنابراين نتيجه مي گيريم كه:

(دوستي) عبارت است از محبت و علاقه و ارتباط روحي و معاشرت بين افراد به طوري كه بر اساس آن بتوانند نيازهاي فردي و اجتماعي دنيوي و اخروي خود را تأمين كنند.
دوستي بر دو نوع است: حقيقي و مجازي. دوستي حقيقي همان انس و عشق و محبت به خداوند تبارك و تعالي و اهل بيت معصومين (عليهم السلام) است.
دوستي هاي مجازي- در شكل صحيح آن- دوستي هايي است كه افراد بتوانند با همدلي و همكاري و علاقه به يكديگر سعادت دنيا و آخرت را كسب و موفقيت هاي روزافزون را نصيب آنان سازد.
اگر انتخاب دوست صرفاً از روي احساسات و عواطف صورت گيرد،اطمينان بخش نخواهد بود.
انتخاب دوست ممكن است انگيزه هاي مختلفي داشته باشد اما در اين ميان تنها دوستي هاي مبتني بر معيارها و ملاك هاي صحيح قابل اعتنا است و آن دوستيهايي است كه با انگيزه ي الهي شكل مي گيرند.
با توجه به اجتماعي بودن انسان و نقش دوستي در زندگي او،انتخاب دوست به عنوان يك نياز روحي و جسمي ضرورت دارد.
دوستي هاي صحيح و ناصحيح ريشه ي بسياري از سعادت ها و يا گمراهي ها بوده است

 دوستان اينترنتى، دشمنان خانگى
  . اگرچه در بسيارى از كشورها افراد از چت، براى تبادل اطلاعات و دوست‏يابى‏هاى علمى – تحقيقاتى استفاده مى‏كنند، اما در ايران جوانان ساعت‏ها به گفت‏وگوهاى تفريحى مى‏پردازند.  …
به عقيده عده‏اى از طرفداران چت روم‏هاى داخلى،«حالا كه مى‏توان با هر كسى دوست شد، چرا يكى دوتا(حالا كه ماليات هم ندارد!)»؟ اين امر، خود دليلى است بر بى اعتمادى اكثر افراد به چت‏روم‏هاى داخلى؛ زيرا گاهى افرادى خود را داراى تحصيلات عالى، موقعيت‏هاى اجتماعى و از طبقات خاص فرهنگى معرفى مى‏كنند و در صدد ايجاد رابطه دوستى با ديگران بر مى‏آيند و با جلب اعتماد آنان و پى بردن به مسائل شخصى افراد، پس از مدتى به اخاذى و باج خواهى از آنان مى‏پردازند كه اين مسائل علاوه بر ضربه‏هاى روحى و عاطفى ناشى از وابستگى و اعتماد به شخص مقابل، موجب جرايم غير قابل تصور و در مواردى منجر به قتل و جنايت مى‏گردد.على اسلامى(علوم اجتماعى)، مخالفت خود را با چت ابراز داشته، معتقد است كه افراد تحصيل كرده وقت خود را صرف چت نكرده، بلكه از كتابخانه‏هاى اينترنتى استفاده مى‏كنند.
محمد شش خان(نساجى)، دوست اينترنتى را به سبب خطرات احتمالى آن رد كرده، مى‏گويد: «لزومى ندارد كه به دنبال چنين دوستانى بروم؛ چون خطاى زيادى دارد».
سحر(سال دوم زبان انگليسى)، دوست اينترنتى را بسيار عالى دانسته، اين چنين از آشنايى خود گفته است: «به طور اتفاقى با شخصى روبه‏رو شدم كه بسيار فهميده بود و در رفع مشكلات درسى ام بسيار كمكم مى‏كرد و بعدها اين آشنايى تبديل به دوستى خانوادگى شد و الان من در شرف ازدواج با ايشان هستم؛ اما نمى‏شود به همه اعتماد كرد؛ من شانسى با آدم خوبى روبه‏رو شدم».
سعيد. ب(پژوهشگرى علوم اجتماعى):«در چت روم‏هاى داخلى و خارجى، دوستان بسيارى پيدا كرده‏ام كه در مورد مسائل روز و مناسبت‏ها، مثل انتخابات ،چهارشنبه سورى، عيد نوروز و… با هم صحبت مى‏كنيم؛ اما به هر حال معلوم نيست چه كسى راست مى‏گويد و چه كسى دروغ! بعضى‏ها پسرند و خود را دختر معرفى مى‏كنند و گاه برعكس. كافى است خود را دختر معرفى كنيم؛ آن وقت آن قدر پيغام دريافت مى‏كنى كه كامپيوتر هنگ مى‏كند. به هر حال روى اين روابط نمى‏شود حساب كرد و براى ازدواج هم همين طور».
محمود كاظمينى(نساجى)، عدم آشنايى افراد با زبان انگليسى را دليل عمده استفاده نكردن از چت روم‏هاى مفيد خارجى مى‏داند و دوست اينترنتى را به دليل عدم اطمينان به شخص مقابل توصيه نمى‏كند.
مريم سليمى(نرم‏افزار):«اينترنت عاليه؛ خود من كلى مطلب مرجع مورد نياز براى انجام پروژه پايانى را از طريق ايميل از يكى از اساتيد دانشگاه فردوسى مشهد به دست آورده‏ام كه واقعاً جامع و كامل بود».
احسان مير محمدى(معمارى):«دوستى‏هاى اينترنتى تا زمانى خوب است كه افراد حريم خود را رعايت كنند. همه چيز به خود آدم بستگى دارد؛ اما مشكل زمانى شروع مى‏شود كه رابطه عاطفى و در حقيقت نوعى وابستگى و عادت بين آنها ايجاد مى‏گردد. به هر حال دوست اينترنتى پشت خيلى چيزها خود واقعى اش را پنهان مى‏كند».
بهاره.ج(علوم ارتباطات): «دوستى اينترنتى همه‏اش خالى بنديه! نبايد به چيزى كه دل ندارد، دل بست.»
على احمدى(كامپيوتر):«در چت روم‏هاى ايرانى، بيشتر، مسائل و حرف‏هاى غير اخلاقى مطرح مى‏شود؛ به همين دليل ترجيح مى‏دهم از آن استفاده نكنم. دوست عادى بهتر است؛ چون در اين دنياى غير واقعى، خيلى تقلب مى‏شود».
آقاى سِمكو پناه(ترم آخر الكترونيك):«اينترنت فوق العاده است و من از اين طريق توانسته‏ام با يكى از دانشگاه‏هاى اتاوا ارتباط برقرار كنم و با ارسال سوابق تحصيلى‏ام، بورس آن دانشگاه راكسب كنم. استفاده از اينترنت، به فرهنگ افراد بستگى دارد؛ به طورى كه بزرگى مى‏گويد: وقتى ما براى استفاده از هواى تازه، پنجره‏اى را مى‏گشاييم، مسلماً به همراه آن گردوغبار و… نيز وارد خانه خواهد شد».
جمعى ديگر از دانشجويان اصلاً اطلاعاتى از دوستان اينترنتى و…نداشته‏اند و عده‏اى ديگر اينترنت را فقط مختص رشته كامپيوتر مى‏دانند؛ اما به گفته گروهى ديگر، دوست اينترنتى پيش كش! فكرى به حال كامپيوترهاى سايت دانشگاه بكنيد كه يا به اينترنت وصل نيستند يا فقل مى‏كنند يا فارسى ندارند و تازه اگر همه اينها درست باشد، آن قدر سرعت پايين است كه از خير هر چى درس و پروژه و…مى‏گذرى تا چه رسد به گشت زنى در سايتهاى تفريحى…».
در اين ميان، افرادى نيز مشغول همسر يابى اينترنتى هستند؛ پديده‏اى كه از لابه لاى سايت‏ها و چت‏روم‏هاى داخلى و خارجى سربرآورده، در كشور ما عمرى حدود پنج سال دارد و افراد از طريق فرم اطلاعات شخصى، خصوصيات ظاهرى، عقايد و ساير مسائل روحى و شخصيتى خود، فرد مورد نظر خود را انتخاب مى‏كنند. اين مسئله هر چند با ارائه احكام شرعى و مسائل قانونى انجام مى‏گيرد و باعث گسترش اينترنت در حوزه‏هاى غير تخصصى و خصوصاً اجتماعى مى‏شود، اما يك نكته هنوز باقى است و آن اين كه مشكل جوان امروز، يافتن همسر مناسب نيست؛ بلكه معضلات اقتصادى و فرهنگى است. اينترنت شايد بتواند افرادى را با هم آشنا سازد، اما آيا مسائل و مشكلات زندگى مشترك را نيز حل خواهد كرد؟ شگفت آور است اگر بدانيم كسب مقام جهانى طلاق به لطف ازدواج‏هاى اينترنتى، چند سالى است كه از آن كشور ماست.1
لازم به ذكر است كه چت‏روم‏ها و گردهمايى‏هاى اينترنتى و سايت‏هايى نيز وجود دارند كه در ظاهر با عنوان بحث‏هاى علمى – دانشجويى، عضوگيرى كرده، به نقد و بررسى موضوعات مختلفى مى‏پردازند؛ موضوعاتى كه بيشتر مغرضانه بوده، در جهت نيل به اهداف و مقاصد گروه‏ها و احزاب مختلف طراحى شده‏اند و بسيارى از آنها با برقرارى گفت‏وگوهاى اينترنتى و جلب اعتماد جوانان، آنها را به نقاط مشخص كشانده، بعد از اغفال، مورد سوء استفاده قرار مى‏دهند.
ترويج افكار انحرافى و بيان دلايل و توجيهات، ارائه نظريه‏ها و تئورى‏هاى ضد مذهب و طرح سؤالاتى مغرضانه، از جمله مطالبى است كه در برخى از سايت‏هاى داخلى و خارجى به چشم مى‏خورد.
كاربرد زبان نفرت در اينترنت، به جهت دامن زدن به مسائل نژادى و بيگانه ستيزى، سوء استفاده از مسائل و مشكلات مطرح در جامعه، طرح موضوعاتى چون جنگ، آزادى، دموكراسى و… به گونه‏اى كه اهداف آنان را تأمين نمايد و نيز تحريك نسل جوان و ارائه برداشت‏هاى نادرست از حوادث و رويدادهاى جهانى و… همه و همه كافى است تا اينترنت را از يك ابزار كارآمد و سودمند، به اسلحه‏اى خطرناك در دستان سود جويان و مغرضان مبدل كند و بى شك قربانى اين سلاح، همه آنانى هستند كه ارزش‏هاى علمى و هزينه‏هاى اقتصادى و آرمان‏هاى انسانى اين تكنولوژى را به خوبى درك نكرده، دشمنان پنهان را دوست مى‏پندارند.

انواع دوستان
در بـيـان انـواع دوسـتـان و اقـسـام بـرادران روايـات چندى از اهل بيت (ع ) وارد شده كه صفات وويژگيهاى هر دسته از آنها را روشن ساخته است تا آدمى در اين راه با آگاهى گام بردارد.
چـه كـسـى اسـت كـه در روزگـار زنـدگـى خود اقسامى از دوستان را نديده و انواعى از ياران رامشاهده نكرده باشد؟

در مـيان آنها كسانى وجود داشته اند كه بر آنها اعتماد كرده و به آنها اطمينان يافته , و ازمصاحبت آنها شاد و از ديدار آنها چشمش روشن گرديده است .
نـيـز در جرگه آنها افرادى بوده اند كه جز بر غم و اندوه همنشين خود نيفزوده اند, اينان درظاهر دوستان و در نهان دشمنانند, مكر و كيد خود را براى دوست خود در دل پنهان مى دارند و حوادث نـاگوار را براى او انتظار دارند .
از اين رو بايد بسيار برحذر بود كه مباداآدمى در دام اين چاپلوسان گـرفـتار شود چه اينان براى انسان از دشمنانى كه آشكارا اظهارخصومت مى كنند خطرناكترند.
اولئك شر مكانا واضل سبيلا. شاعر گفته است :
و صاحب لى كداء البطن صحبته —– يودنى كوداد الذئب للراعى يثنى على جزاه اللّه مكرمة —– ثناء هند على روح بن زنباع
اكـنـون بـراى آن كـه بـر اقـسـام دوسـتـان طـبق آنچه اهل بيت (ع ) روشن كرده اند آگاه شويم توجه خواننده را به احاديث زير معطوف مى داريم : اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستان دو نوعند: دوستان مورد اعتماد و دوستان خنده رو.
اما دوستان مورد اعتماد مانند كف و بال و خانواده و مال اند, هرگاه بر دوستت اعتماددارى مال و تلاش خود را در راه او صرف كن , با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش , راز او را پوشيده بدار و ياور او باش و محاسن او را ظاهر گردان , و اى پرستش كننده بدان وجود اين گونه دوستان نايابتر از كبريت احمر است .
امـا دوسـتـان خنده رو از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, اين را از آنها قطع مكن و بيش از اين از وجـدان آنـها انتظار نداشته باش و به اندازه اى كه با تو گشاده رويى و شيرين زبانى مى كنند با آنها رفتار كن .
سرور شهيدان حسين بن على (ع ) فرموده است : برادران چهار گونه اند: برادرى كه براى توست و تو براى اويى برادرى كه براى توست , برادرى كه ضد توست و برادرى كه نه براى اويى و نه او براى تـوسـت .
از آن حـضـرت دربـاره معناى اين سخن پرسش شدفرمود: برادرى كه براى تو و براى خـودش اسـت بـرادرى اسـت كـه بـا دوستى خود بقاى برادرى را خواهان است و با دوستى خود خـواهـان مـرگ برادرى نيست .
و اين براى توست و به سود خودش است چه هرگاه برادرى كامل شـود زنـدگـانـى هر دو خوش وگوارا خواهد شد, و هرگاه برادرى يك طرفه و در تناقض باشد برادرى هر دو طرف نادرست خواهد بود.
بـرادرى كـه او بـراى تـوسـت كـسى است كه نفس خويش را از طمع رهايى داده و به حال رغبت درآورده است از اين رو هرگاه رغبت به برادرى داشته باشد در امور دنيا طمع ندارد, و اين به طور كامل و با تمام وجود براى توست .
برادرى كه بر ضد توست برادرى است كه پيشامدهاى ناگوار را برايت انتظار مى كشد واسرارت را فـاش مـى كـنـد و در ميان خانواده ها بر تو دروغ مى بندد, و به تو با نظر حسادت مى نگرد, و لعنت خداوند يگانه بر او باد.
برادرى كه نه براى توست و نه تو براى اويى , كسى است كه خداوند او را پر از حماقت كرده و او را از رحمت خود دور ساخته است او را مى بينى كه خودش را بر تو ترجيح مى دهد و به سبب حرصى كه دارد آنچه را در اختيار توست مى طلبد. امـام جعفربن محمد صادق (ع ) فرموده است : دوستان سه گونه اند: يكى مانند غذاست كه در هر زمـان بدان نياز دارى و آن دوست خردمند است .
دوم به منزله درد است و آن دوست احمق است .
سوم در حكم داروست و آن دوست هشيار و زيرك است .
نيز فرموده است : دوستان سه گونه اند: دوستى كه با جان خويش با تو مواسات و هميارى مى كند, ديگر دوستى است كه با مال خويش با تو مواسات و هميارى دارد, سومى كسى است كه كفاف خود را از تـو مى گيرد و تو را براى برخى لذتها مى خواهد بنابراين نبايد اورا از دوستان مورد اعتماد به شمار آورى.

معاشرت با دوستان
ـمعـاشـرت و هـمـنـشـيـنى با دوستان سالم و با ايمان , موجب رشد شخصيت اجتماعى و تقويت ارزشهاى اخلاقى و معنوى در جوان مى گردد.
انتخاب دوستانى كه از لحاظ درسى و اخلاقى شايسته اند, خود مى تواند بهترين بازوى موفقيت در آينده جوان باشد.

بـا دوسـتـان خـوب و مورد اعتماد مى توان در زمينه هاى درسى و مسائل اجتماعى و فرهنگى به تبادل نظر و همكارى پرداخت .
الـبـتـه نشست دوستانه مى تواند در بالا بردن روحيه اجتماعى و اخلاقى و سطح بينش فكرى , به يـكديگر كمك كند, به شرط آن كه دوستان خوب به مصداق اين حديث شريف كه مومن آينه برادر مـومـن اسـت بـاشـنـد و در اصـلاح و رفـع عـيوب همديگر تلاش نمايند, زيرا كوشش صميمانه براى اصلاح يكديگر موجبات ارتقاى اخلاقى خود و ديگران را فراهم مى سازد.
از طـرفـى دوستى با افراد پست و فرومايه ـكه معمولا آلوده به انحرافهاى اخلاقى هستندـ يكى از زمينه هاى مضر و انحرافى جوان است .
دوستان منحرف و بى بند و بار و لاابالى , سعى دارند كه احساسها و تجربه هاى راست يا دروغ خود يـا ديگران را درباره مسائل جنسى با حرص وولع خاصى براى جوانان پاك و معصوم تعريف كنند و آنان را بدين طريق از راه بدر كنندب .
يـك دوسـت ناباب , سرنوشت انسان را بطور كلى از مسير اصلى خود خارج كرده و او را در ورطه هـولـنـاك فـسـاد و گمراهى و انحراف هاى اخلاقى مى اندازد و موجبات تيره روزى وى را فراهم مى سازد.
بـه هـمـيـن علت , قرآن كريم از عاقبت حسرت آور كسانى كه در دنيا با دوستان منحرف معاشرت داشته و به واسطه آنان به گناه و آلودگى كشيده شده اند ياد مى كند و زبان حال چنين افرادى را ايـن گـونـه تـوصـيـف مـى نـمـايـد: واى بـر مـن ! اى كاش فلان شخص را دوست و رفيق خود نگرفته بودم.
بـنـابـرايـن به عنوان يك اصل كلى مى توان به اين نكته اشاره كرد: يكى از مهمترين وحياتى ترين مـسـائل جـوانان , مساله دوستيابى و انتخاب دوست خوب و مناسب است , بطورى كه اگر در اين زمينه دقت و احتياط لازم به عمل نيايد, بقيه تلاشها نيز سودى نخواهد داشت

وظايف دوستي
همان گونه كه دين مبين اسلام نقش دوست در زندگي و ويژگيها و شرايط آن را بيان نموده،در پايداري و ادامه ي آن هم شيوه ها و دستورالعمل هايي را به عنوان حقوق و آداب دوستي پيشنهاد كرده كه پايبندي به آنها ضمن آنكه وظيفه ي دوستان شمرده شده،سبب بقاي دوستي باشد. همان طور كه بي اعتنايي نسبت به آن،دوستي ها و برادريها را از بين مي برد.

لا تُضَيِّعَنَّ حَقَّ أخيكَ إتّكالاً عَلي ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فإنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأخٍ مَنْ ضَيَّعَتْ حَقَّهُ. (1)
حق برادر و دوستت را به استناد آنچه بين تو و او جريان دارد به هيچ وجه ضايع مكن. زيرا اگر حقش را پايمال كردي ديگر برادرت نيست.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
وَ اللهِ مَا عَبدَاللهَ بِشَي ءٍ أفْضَلَ مِنْ أداءِ حَقَّ الْمُؤمِن. (2)
خداوند تبارك و تعالي به چيزي برتر از اداي حق مؤمن عبادت نمي شود.
از اين دو حديث رابطه ي مستقيم بين برادري ودوستي و انجام حقوق و وظايفي كه انسان دارد را بيان مي كند. به راستي چه ارتباطي ميان اداي حق مؤمن و بندگي خداست كه هرچه انسان وظايف خود را در مقابل دوستان پرهيزكار بيشتر انجام دهد،بيشتر بندگي خدا را كرده است؟
با اندكي تأمل و انديشه،روشن مي شود كه بدون شك بخشي از اين امر به اهميت فراواني كه اسلام براي حقوق ديگران قايل است بر مي گردد. اما علاوه برآن،اگر جامعه ي مؤمنان يك جامعه ي سرشار از مهر و دوستي باشد و همه به وظايف خود عمل نمايند و به عبارت ديگر دوست پذير باشند نه دوست گريز،آن جامعه قطعاً به يك جامعه ي يك دل و يك رنگ و ايده آل تبديل مي شود آيا اگر همگان خط مشي خود را بر پايه ي دوستي و مودّت ترسيم كنند باز هم آن جامعه نياز به دادگاه،زندان،دادگستري و… خواهد داشت؟ و آيا چنين جامعه اي در راه سعادت وبندگي خدا به توفيق دست نمي يابد؟
آري به حق چنين است.اصولاً فلسفه ي حكومت اسلامي آن است كه جامعه اي پر از دوستي،صميميت و سلامت،بدون تجاوز به حقوق ديگران،آكنده از عدالت اجتماعي و رعايت حقوق ديگران و خلاصه دنيايي آباد و آخرتي آبادتر براي آن ايجاد كند و اين مهم فقط در سايه ي اخلاق ديني،روح تفاهم و هم دلي و رعايت حقوق ديگران امكان پذير است.
اما دوستان و كساني كه طرح دوستي و برادري و صميميت با يكديگر امضا نموده اند علاوه بر وظايف عمومي و رعايت حقوق ديگران كه وظيفه ي هر مسلماني است،به دليل رفاقت و دوستي،وظايف برتري نيز پيدا مي كنند كه مي بايست نسبت به انجام آن امور تمامي همت خويش را به كار برند. همين حقوق است كه در بعضي از دعاها از خداي متعال درخواست مي كنيم كه ما را نسبت به انجام آن موفق بدارد. (3) پس مناسب است كه در اينجا به بيان حقوق دوستي بپردازيم:

1- حق در مال
يكي از حقوقي كه دوستان باايمان نسبت به يكديگر دارند آن است كه از وضع معيشت و زندگي دوست خود اطلاع كافي داشته و در حد توان نيازهاي او را برآورده نمايند. زيرا دوستي و برادري يعني اين كه هر دو در راه رسيدن به مقصد واحد همراه و رفيق يكديگر باشند و وقتي چنين بود بايد در مشكلات و نيازمنديها يار و مددكار هم باشند؛هم چنان كه پيامبر گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايند:

مَثَلُ الأخَوَيْنِ مَثَلُ الْيَدَيْنِ يَغْسِلُ إحْداهُمَا الاُخْري. (4)
مَثَل برادري مَثَل دو دوستي است كه يكي،ديگري را مي شويد.
تشبيه دوست به دست در حديث شريف هم نشان دهنده ي ضرورت كمك و ياري به هم ديگر در نيل به هدف واحد و هم نمايانگر احتياجِ يكي به ديگري در امور مختلف است و هم در عين حال اهميت مشاركت و مواسات ميان آنها را مي رساند:
به عبارت ديگر برادري و دوستي نيز بايد داراي اين سه ويژگي باشد:
1. دوستي و برادري زماني است كه هر دو رفيق براي رسيدن به مقصد واحد با يكديگر همراهي و موافقت داشته باشند.
2. دوستان در مواقع و مراتب مختلفي به يكديگر نيازمندند و تنها در سايه ي هم كاري با هم در وصول به هدف نهايي خود توفيق مي يابند.
3. مشاركت و مواسات ميان آنها حاكم باشد.
يكي از مصاديق مشاركت،مشاركت در مال است. دوستان با وفا بايد به مسأله ي مشاركت مالي و رفع حوايج و نيازهاي برادران ايماني خود در زندگي توجه نمايند. قرآن كريم تصوير روشني از اين مشاركت جهت دوستان مؤمن ترسيم نموده و از جمله در آيه ي 61 سوره ي نور مي فرمايد:
اگر شما به منزل دوستانتان وارد شديد،از آنچه در منزل آنها هست مي توانيد بخوريد و استفاده كنيد و نيازي به اجازه نيست.

2- حق در نَفْس
يكي از حقوقي كه اسلام بيشترين اهميت را به آن داده و بيشتر نيز بايد بدان توجه نمود (حق در نفس) و رفع نيازمنديهاي ديگران است. البته هرچند كه اين يك دستور عمومي است و بر هر مسلماني لازم است تا خدمت به خلق را از بارزترين اعمال خود قرار دهد اما به دليل اهميت ويژه ي آن،بايد اهتمام خاصي نيز نسبت به آن مبذول شود.

هم چنان كه خودِ دوستي داراي مراتب است،انجام اين ويژگي نيز خود مراتبي دارد. در حقيقت نه تنها يك دوست بايد تمام سعي و تلاش خود را به كار بندد و با طيب نفس و خوشحالي به ديگران خدمت كند بلكه كمال دوستي در آن است كه قبل از درخواست او،تو به دنبال كار وي و رفع نياز باشي. اسلام براي اين گونه دوستي و رفتار انساني اهميت فوق العاده اي قايل شده و در قبال آن به خاطر نقشي كه در ترويج روح همكاري و كمك دارد،ثواب و اجر زيادي در نظر گرفته است.
در حديث آمده است:
اَلْماشي فِي حَاجَهِ أخيهِ كَالسّاعي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَروَهِ وَ قَاضي حَاجَتَهُ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ اُحُد. (5)
كسي كه در برآوردن حاجت برادر مؤمن خود گامي برادرد مانند آن است كه سعي صفا و مروه كند و برآورنده ي حاجت او هم چون كسي است كه در روز بدر و احد در خون غلتيده باشد.

3- سكوت و سخن
شخص عاقل و حكيم كارهاي خود را با انديشه و تدبير انجام مي دهد. هر گونه سخن يا سكوت او حكيمانه و از روي موازين شرعي و عقلي است.

او اگر لب به سخن مي گشايد با تمسك به آيه شريفه: (وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً) ؛(6) (سخني استوار گوييد) سخن مي گويد و اگر سكوت دارد در واقع به دستور قرآن كريم: (إجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور) ؛ (7) (از سخن باطل پرهيز كنيد) عمل مي كند.
اما نسبت به دوستان،سكوت و سخن يكي از حقوق دوستي به شمار مي رود. شك نيست كه سخن گفتن و يا ساكت ماندن بسته به مورد و موقعيّت خاص خود مي تواند باعث نفع يا ضرر كسي بشود. از اين رو لازم است كه بدانيم كه در چه جايي بايد سكوت اختيار كرد و در كجا بايد سخن گفت به گونه اي كه در هيچ يك از اين دو صورت موجب ضرر و زيان دوست فراهم نيايد و از محبت و دوستي كاسته نشود.

4- عفو و بخشش
طرح دوستي پايدار و پيوند و محبت در ميان افراد با ايمان به گونه اي ريخته مي شود كه هيچ چيز در آن،راهزن نباشد. در اين ميان يكي از حقوق دوستي،عفو و بخشش است يعني اين كه در مقابل لغزشها و خطاهايي كه احياناً از جانب دوست مي بيند از خود گذشت نشان دهد.

انسان جايزالخطا است و مراتب عقل و ايمان در افراد متفاوت مي باشد. به علاوه بشر به طور طبيعي در محاصره ي صفاتي هم چون غفلت،نيسان،سهو و به طور كلّي امور نفساني است. از سوي ديگر قدرت مقابله با اين خصوصيات هم كه خدا در وجود بشر قرار داده متفاوت است.
از طرفي هيچ كس بدون عيب نيست و همان طور كه در حديث شريف آمده است (اگر به دنبال دوستي بي عيب باشي، بدون دوست خواهي ماند) (8) لذا يك دوست با توجه به اين خصيصه هاي بشري،بايد بخشش و سعه ي صدر داشته باشد.
هر گلي علّت و عيبي دارد
گل بي علت و بي عيب خداست
مهم آن است كه دوست در مقابل دوست خود- كه او را سرمايه اي عظيم براي زندگي اش مي داند- اگر احياناً لغزش و خلافي كه با اصول رفاقت سازگار نيست مشاهده نمود،با بزرگواري از كنار آن بگذرد و رفاقت ديرينه و صميميت هميشگي را كه حاصل عمر هر دو است فداي يك لغزش ننمايد.

آنگاه اگر او متوجه خطاي خود شد و عذرخواهي نمود،زود از او راضي شو و خشم خود را فرو بر و مصداق:
(وَالْكاظِمينَ الغَيْظِ). (9)
مؤمنان خشم خود را فرو مي برند.
باش و درس بزرگواري و عظمت و گذشت را از حضرت يوسف بياموز كه وقتي برادران يوسف در كمال ذلت در مقابل آن جناب ايستاده و به خطاكاري خود اعتراف نمودند؛يوسف فرمود:
(لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَ هُوَ أرْحَمُ الرَّاحِمينَ). (10)
امروز بر شما سرزنشي نيست؛خدا شما را مي آمرزد و او مهربانترين مهربانان است.
اما اگر دوست تو متوجه خطاي خود نشد و عذرخواهي ننمود،كار او حمل بر صحت نما و حسن ظن داشته باش كه شايد عذري داشته و يا غفلت كرده و… در كنار آن هم خصلتهاي خوب او را در نظر بگير و متوجه باش كه اين دوستي به راحتي به دست نيامده كه بتوان آساني آن را از دست داد. گاه انسان بايد عمري در طلب يك دوست شايسته باشد.
پس بدان كه دوستي و رفاقت از دنيا برتر است.
شاعر عرب گويد:
خُذْ مِنْ خَليلِكَ ما صَفا دُونَ الَّذي فيهِ الكَدَرِ
فَالْعُمْرِ أقْصَرُ مِنْ مُعَاتَبَهِ الْخَليلِ عَلَي العَثْرِ
از دوست صفات پسنديده و اخلاق پسنديده ي او را بگير زيرا عمر كوتاه تر از آن است كه بر اثر لغزشهاي دوست،او را ملامت كني.
آري گذشت،خصلت زيبنده اي براي هر دوست است همان گونه كه در حديث شريف آمده است:
زَيْنُ المُصَاحَبَهِ اَلإحْتِمَال. (11)
تحمل لغزشهاي دوست،زينت دوستي است.
از پيامبر گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلم) روايت شده:
إذا كانَ يَومَ القِيامَهِ نادي مُنادٍ مَنْ كَانَ أمْرُهُ عَلَي اللهِ فَلْيَدْخُلِ الْجَنَّهَ فَيُقَالَ مَنْ ذَالَّذِي أمْرُهُ عَلَي اللهِ فَيُقَالُ العافُونَ عَنِ النَّاسِ فَيَدْخُلُونَ الجَنَّهَ بِغَيْر حِسابٍ. (12)
چون روز قيامت برپا شود منادي فرياد برآرد كه آنان كه كار خود را به خدا واگذار نموده اند وارد بهشت شوند! گفته مي شود كه آنان كيانند؟ در جواب گويند:كساني كه در دنيا از خطاي مردم در مي گذشته اند. پس بي حساب وارد بهشت مي شوند.

5- دعا
دعا ارتباط انسان با عالم غيب و گفت و گوي او با خالق يكتا است. يكي از نعمتهاي بزرگ الهي كه خداوند به بشر داده آن است كه بشر مادي و غرق در عالم طبيعت- كه موجودي سراپا احتياج است- اجازه دارد تا با خالق خود و با آن نور مطلق رابطه برقرار كند و نيازهاي مادي و معنوي،دنيوي و اخروي،روحي و جسمي خودرا از حضرت حق درخواست نمايد.

افراد معمولاً در موقع دعا و عرض نياز به درگاه خدا،نخست در حق خود و نزديك ترين عزيزان خود از جمله پدر،مادر،فرزند و همسر طلب حاجت يا مغفرت مي كنند.
اما از آنجا كه از بهترين عزيزان براي انسان در زندگي،دوستاني هستند كه براي معاشرت برگزيده و نقش اساسي در سعادت دنيا و آخرت او دارند؛لازم است هر چه براي خود مي خواهد براي دوستان خود هم بخواهد و به اين ترتيب نياز آنها را نياز خود بداند.
پس شايسته است كه در دعا كه پل ارتباطي بين خالق و مخلوق است دوستان خود را فراموش ننمايندو در زندگي و مرگ براي آنها دعا كند. اهميت و ارزش دعا براي دوستان را اسلام بيان فرموده است.بر اين اساس اگر كسي براي برادر مؤمن خود دعا كند مثل آن است كه براي خود دعا كرده و همان دعا نخست در حق خود او اجابت مي شود. اسلام مؤمنان را به دعا كردن براي دوستان و ساير مؤمنان و برادر ايماني در همه وقت به ويژه در لحظات حساس و ارزشمند هم چون وقت سحر و در نماز شب،شب هاي قدر و… سفارش نموده است.
قال رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلم):
إذَا دَعَا الرَّجُلُ لأخِيهِ في ظَهْرِ الغَيْبِ يَقُولُ اللهُ تَعالي بِكَ أبْدَهُ يا عَبْدي.(13)
زماني كه برادر مؤمن براي دوست و برادر خود دعا مي كند،خداي تعالي مي فرمايد: (اين دعا را) اول در حق تو استجابت مي كنم و بعد براي او.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلم) هم چنين فرمود:
ما مِنْ مُؤمِنٍ دَعا لِلْمُؤمِنينَ إلا رَدَّ اللهُ عَلَيْهِ مِثْلَ الَّذِي دَعا لَهُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ‌مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَهٍ. (14)
هيچ مؤمني براي برادر يا دوست خود دعا نمي كند مگر اين كه خداي متعال مثل آنچه كه براي هر مرد و زن مؤمن دعا كرده،به خود او بر مي گرداند.
پس بنا به وظيفه ي دوستي و رفاقت و رفع نيازمنديهاي مادّي و معنوي بايد در همه ي اوقات خصوصاً لحظات حسّاس و سرنوشت ساز براي دوستان خود دعا كرد و سلامت و عاقبت و مغفرت را براي آنان از درگاه حضرت احدّيت درخواست نمود. البته دعا اختصاص به زمان خاصّي ندارد. انسان هميشه محتاج دعا است چه در هنگام حيات و چه پس از مرگ. دعا براي اموات هم چون فرستادن هديه براي زندگان است و دوستان مؤمن كه بر پايه ي دين،دوستي داشته اند،نتيجه ي دوستي خود را در آخرت دريافت مي كنند.

6- وفاداري و دوستي
اخلاص و وفاداري يكي از حقوق برجسته در آيين دوستي است كه بدون آن دوستي دوام و قوام نخواهد داشت. منظور از وفاداري،ثبات در محبت و ارادت است. اين ويژگي نيز تنها از طريق عمل به حقوق دوستان تا مرگ و حتي بعد از مرگ به دست مي آيد.
از آنجا كه دوستي اهل ايمان با انگيزه ي ارزشمند الهي است،علاوه بر بركاتي كه در اين دنيا دارد،نتيجه ي اصلي آن در آخرت حاصل خواهد شد. در حديث شريف آمده است كه در آخرت،هفت گروه بي درنگ وارد بهشت شده و در سايه ي عرش الهي سكني خواهند گزيد كه از جمله ي اين گروه ها،دوستاني هستند كه براي خدا دست محبت و رفاقت به يكديگر داده اند و وفاداري آنان تا زمان مرگ و مفارقت از اين جهان ادامه داشته است. البته وفداري و پاي بندي به تعهدات اخلاقي،ديني و اجتماعي يكي از خصلت هاي اهل ايمان است.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
شيعَتُنَا أهْلَ الْوَرْعِ وَ الإجْتِهَادِ وَ أهْلُ الْوَفَاءِ وَ الأمانَهَ. (15)
تقوا و پرهيزكاري و امانت داري و وفاداري به عهد از صفات شيعيان ماست.
دوستي تنها در سايه ي وفاداري و نشكستن پيمان مودت و برادري است كه مي تواندپايدار بماند و به سرانجام مطلوب برسد.
امام مجتبي (عليه السلام) مي فرمايد:
خَيْرُ مَفاتِيحِ الاُمُورِ الصِّدقُ وَ خَيْرُ خَواتِيمِها الْوَفاءُ. (16)
بهترين آغاز براي كارها راستگويي وبهترين پايان آنها وفاداري است.
هر آنكه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
گرت هواست كه معشوق نگسلد پيمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد (17)

7- كم توقعي
بزرگواري و كم توقعي،خصلت آزادمردان و ايجاد زحمت و مشقّت براي ديگران از صفات انسانهاي حقير و كم ظرفيت است.
داشتن توقعات بيش از حد و تكلّف آميز از دوستان باعث كاهش درجه ي دوستي و كم كم از دست رفتن و گسيختن آن مي شود. چه بسيار پيوندهاي زناشويي و دوستي هايي كه بر اثر توقّعات بي مورد به فروپاشي انجاميده است. چنان كه در حديث آمده است:
شَرُّ الإخْوانِ مَنْ تَكَلَّفَ لَه. (18)
بدترين دوستان كساني هستند كه موجب زحمت و مشقت شوند.
همان گونه كه يك دوست مي بايد با تعهد كامل به حقوق دوستي و با روحيه ي ايثارگري نسبت به دوست خود رفتار كند،از طرف مقابل نيز دوست وظيفه دارد ضمن حفظ مراتب وفاداري،از توقعات بي مورد بپرهيزد و اسباب زحمت و مشقّت ديگران را فراهم نسازد. يعني اين يك قرارداد دو طرفه است و قوام آن نيز به هر دو طرف بستگي دارد.

8- مشورت
يكي از مسايلي كه در اسلام،توجه زيادي به آن شده،موضوع (مشورت) است. خداوند تبارك و تعالي در قرآن پيامبرش را به انجام مشورت،توصيه مي كند؛

(وَ شاوِرْهُمْ فِي الأمرِ). (19)
در كارهايت مشورت كن.
مي دانيم كه علم پيامبران و از جمله پيامبر گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلم) از وحي آسماني نشأت گرفته و آنان به خودي خود نيازي به مشورت با حق ندارند اما براي اين كه مردم و مسلمانان به اهميت مشورت در زندگي توجه كنند و از سوي ديگر نيروي فكر و انديشه در افراد پرورش يابد؛آنان را به رايزني و مشورت فرا خوانده است. پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلم) نيز در امور عمومي مربوط به جامعه،به مشورت مي پرداخت و جلسات مشاوره برقرار مي ساخت.
اصولاً مردمي كه كارهاي خود را با مشورت و صلاح انديشي يكديگر انجام مي دهند،كمتر گرفتار لغزش مي شوند و بالعكس افرادي كه گرفتار استبداد رأي هستند و خود را بي نياز از افكار ديگران مي دانند غالباً گرفتار اشتباهات مي باشند.
قال رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلم):
ما مِن رَجُلٍ يُشاوِرُ أحَداً إلا هَدَي الرُّشْد. (20)
هيچ مردي با كسي مشورت نمي كند مگر آن كه به سوي رشد هدايت شود.
با که دوست نباشیم
یکی از صفات رذیله و بیماری‌های خطرناک اخلاقی که بسیاری از ما انسان‌ها به آن گرفتاریم، حسد است.
امام علی ‌علیه‌السلام می‌فرماید:

«رأس الرذایل الحسد»
حسد سر آمد همه زشتی‌ها است
حسد یعنی رشک بردن و بدخواهی و تنگ‌چشمی و زوال نعمت کسی را خواستن یا دور شدن نعمت از فردی را آرزو کردن.

انسان حسود و انحصارطلب است و همه خوبی‌ها را برای خود می‌خواهد و به دیگران با دید حقارت می‌نگرد.
«حسود نابودی نعمت دیگران را برای خود نعمت می‌شمارد» او انتقام‌گیر و تندخواست.
حسود و مجال تفکر و اندیشه ندارد و بدگو و بدخواه است و دوستی را به دشمنی تبدیل می‌کند و دوستان را از یکدیگر جدا می‌کند و چون نمی‌تواند به جایی برسد و چشم دیدن موفقیت‌های دوستان خود را ندارد.
معاشرت با حسود و مایه عقب‌افتادگی و به دور از آسایش و راحتی است و دوستی با او سالم و ماندگار نیست.
بخل یعنی رشک و ترک ایثار به هنگام حاجت و کنگ چشمی و خسیسی و ضد جود و کرم.
امام صادق علیه‌السلام از علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«بخل گردآورنده همة بدی‌ها و افساری است که (شخص) با آن به هر کار زشتی کشیده می‌شود.»
و همچنین آن حضرت می‌فرماید:

«لامروه لبخیل»
بخیل مروت و مردانگی ندارد.
یکی از هدف‌ها و انگیزه‌های پیوند دوستی بین مردمان و بهره‌گیری از یاری و کمک یکدیگر در سختی‌ها و شداید روزگار است. هر یک از ما انسان‌ها در زندگی روزانه خود با مشکلات و موانع کوچک یا بزرگ‌ای روبرو هستیم که بسا موفقیت در حل مشکلات یا پیروزی در برطرف کردن آن‌ها و به تنهایی غیر ممکن یا طاقت‌فرسا است و از این رو به دوستان خود روی آورده و از امکانات و توان‌مندی‌های آنان مدد می‌جوییم.
امیرمؤمنان علی‌علیه‌السلام می‌فرماید:
«للشداید تدخر الرجال»
دوستان جوان مرد برای سختی‌ها ذخیره می‌شوند»
از دیدگاه آن حضرت بدترین دوستان کسانی هستند که به هنگام نیاز به جدایی روی می‌آورند
سعدی می‌گوید:

دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا
دروغ یکی از آفات زبان و از گناهانی است که آثار بد و زیان‌های فردی و اجتماعی فراوان وارد و فلذا دروغ‌گو هیچ‌گاه قابل اعتماد و مورد اطمینان و شایسته دوستی نیست.
قرآن کریم در سوره توبه به انسان‌های درست‌کار توصیه می‌کند که با راست گویان همراه باشند و از دروغ‌گویان دوری گزینند. به طور کلی دروغ‌گو روابط اجتماعی را متزلزل می‌کند ودوستی و صداقت و اعتماد را بین دوستان از بین می‌برد.
امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید، پدرم امام باقر علیه‌السلام فرمود:
امام‌سجادعلیه‌السلام روزی به من فرمود:
«فرزندم با 5گروه دوست و همراه مشو (که یکی از آن‌ها) دروغ‌گو است.
«از دوستی با دروغ‌گو خودداری کن چون او همانند سراب است دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور جلوه می‌دهد.»
مکن دوستی با دروغ آزمای

همان نیز با مرد ناپاک رای
(فردوسی)

دو كليد طلايي

دانستن اين كه چه عواملي باعث افزايش روزافزون دوستي مي شود،در واقع به معناي در دست داشتن كليد ورود به اندرون خانه ي دلها است. هر كس كه اين كليد را در اختيار داشته باشد و راه نفوذ در قلبها را بداند در واقع گنجينه ي دوستي را به چنگ آورده است.
به راستي اين كليدهاي طلايي كه مي توان در دلها راه يافت و دوستي ها را با آن روز به روز زيادتر كرد چه هستند؟ اين كدام كيميا است كه بايد در پي رسيدن به آن بود؟ ما مي خواهيم با به دست آوردن اين كليد،قلب دوستان را فتح كنيم تا ديگر هيچ پديده و حادثه اي نتواند تا پايان عمر آن را از بين ببرد.

1- ابراز علاقه و دوستي

محبت،رمز و راز زندگي است و بعضي از روانشناسان معتقدند كه بسياري از بيماريها دروني فقط به خاطر فقدان محبت و سركوب كردن عاطفه هاست.
همان گونه كه قبلاً آورديم دوستي و محبت داراي مراتبي است. پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلم) فرمود: خداي جهان آن كس را بيشتر از همه دوست دارد كه به دوستان خود بيشتر از همه مهر بورزد. (1) اگر مي خواهيم محبوب دلها شويم بايد ديگران را دوست بداريم. ديگران را دوست بداريم تا ديگران نيز ما را دوست بدارند. بايد به آنان عشق بورزيم تا آنان هم به ما عشق بورزند. تنها از راه محبت و دوستي است كه مي توان مالك دلها شد و در قلبها نفوذ پيدا كرد. براي زياد شدن دوستي و استحكام آن بايد اين محبت و علاقه را ابراز كرد و آن را با زبان و با عمل (يعني با نيكي به او و نزديكان و دوستداران او) نمايان كرد.
زيرا محبت هم چون آبي است كه به جريان مي افتد. اين آب هم پاك است وهم پاك كننده. ابراز علاقه و محبت،هم بر دوستي مي افزايد و هم نا مهرباني ها را از بين مي برد.
روزي امام باقر و امام صادق (عليه السلام) با گروهي در مسجد نشسته بودند. كسي از كنار آنها رد مي شد. يكي از اهل مجلس گفت: من اين شخص را دوست دارم. امام باقر (عليه السلام) فرمود: اگر دوستش داري به او بگو و او را از دوستي و علاقه ي خود آگاه كن. اين كار موجب دوام دوستي و تقويت پيوندها مي شود.
وَ كَانَ رَسُولُ اللهَ (صلّي الله عليه وآله وسلم): يَدعُو أصْحابَهُ بِأحَبَّ أسْمائِهِمْ تَكْرِمَهً لَهُمْ وَ لا يَقْطَعْ لِأحَدٍ حَديثَهُ.
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلم) يارانش را با نامي مي خواند كه بيشتر دوست مي داشتند و سخن هيچ كس را قطع نمي فرمود.
با اظهار محبت به دوستان و نزديكان و دوستان او است كه مي توان در تقويت و قوام دوستي توفيق يافت و تنها در سايه ي محبت و ارادت است كه ناملايمات و لغزشها و غفلتها- كه طبيعت بشر است- مزاحم دوستي نمي شوند و آتش گرم محبت همه ي نا ملايمات را مي سوزاند.
ازمحبت تلخها شيرين شود
از محبت مِسها زرّين شود
از محبت خارها گل مي شود
از محبت سركه ها مل مي شود
از محبت دُردها صافي شود
از محبت دَردها شافي شود
از محبت مرده زنده مي كنند
از محبت شاه بنده مي كنند
از محبت سِجن گلشن مي شود
وز محبت خانه روشن مي شود
از محبت خار سوسن مي شود
بي محبت موم آهن مي شود
از محبت حزن شادي مي شود
وز محبت غول هادي مي شود
از محبت نار نوري مي شود
وز محبت ديو حوري مي شود (2)

2- تواضع

تواضع يكي از اصول مسلّم اخلاقي است و انسان با تواضع مي تواند بالاترين درجات را كسب نمايد زيرا:
مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللهُ. (3)
هر كس فروتني را پيشه سازد خداوند تعالي مقام او را بالا مي برد.
اين صفت اخلاقي،رمز موفقيت بشر در مسايل اجتماعي و به طور كلي در همه ي امور مربوط به دنيا است كه در جاي خود در علم اخلاق مورد بحث قرار گرفته است.
اما آنچه كه در اينجا مورد بحث ما است آن است كه تواضع مي تواند مايه ي تقويت دوستي شود. برعكس،هرگونه تكبر و بزرگ نمايي بين دوستان صميميت را از بين مي برد و موجب تفرقه مي شود.
ثَلاثُ ثُورِثُ المَحَبَّهَ الدِّينُ و التَّواضُعُ وَ الْبَدَلُ. (4)
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
سه چيز دوستي را در پي دارد،دينداري،فروتني و بخشش.
و قال علي (عليه السلام):
ثَمَرَهُ التَّواضِعُ المَحَبَّه. (5)
دوستي ثمره ي فروتني و تواضع است.
نصر بن احمد ساماني به پسر خود وصيت كرد: اي فرزند! اگر اراده كرده اي كه مملكتي را كه ما با مشقّت فراوان به دست آورده ايم،براي تو بماند نه به خزانه اعتماد كن كه مال در معرض زوال است و نه بر لشكريان دل ببند كه مرد سپاهي منقلب الحال است بلكه تكيه بر بستر دوام مملكت و قيام حكم به دوستي و كرم نما و در تواضع بيفزا كه دوستي و تواضع و كرم،خلايق را دلگرم مي سازد و هر كه صيد دام محبت و تواضع گردد هرگز رهايي نيابد.
تواضع مي دهد از روشنايي
بسي بيگانگان را آشنايي
تواضع هركه دارد سرافراز است
به روي او درِ اقبال باز است
پس يكي از عوامل مهم تقويت دوستي تواضع و فروتني است همان گونه كه در حديث شريف آمده است: هنگامي كه شخص در مقابل دوستان خود تكبر كند،با او اعلام جدايي كرده و امام رضا (عليه السلام) نيز يكي از آداب رفاقت را تواضع دانسته:
إصحَبِ الصِّديقَ بِالتَّواضُعِ وَ الْعَدُّوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّهَ بِاالبُشْرِ. (6)
با دوست فروتني و با دشمن احتياط و با عامّه ي مردم با خوشرويي همراهي كن.
از يكي از علماي معاصر نقل شده است كه در يكي از نيمه شبها وي از خواب بيدار مي شود و حس مي كند كه صدايي از داخل حياط مي آيد. بيرون مي رود و مي بيند كه دزدي آمده و ميوه هاي باغچه را جمع كرده ولي طوري سنگين است كه نمي تواند آن را بلند كند و به دوش بيندازد. ايشان خيلي آهسته وارد حياط مي شود و بدون‌آنكه آن شخص متوجه شود،كمك مي كند تا وي گوني را بلند كند و بر دوش بگذارد.
ناگهان دزد متوجه مي شود كه شخص آمده. نگاه مي كند و مي بيند كه آن جناب است. ابتدا عذرخواهي مي كند اما آن عالم در جواب با كمال ادب و تواضع به ايشان مي فرمايد: خير آقا،شما به منزل پدرتان آمده ايد و نيازي به گرفتن اجازه نداريد و با اصرار زياد وي را مجبور مي كند ميوه ها را با خود ببرد.
فرداي آن روز دزد به محضر اين عالم مي آيد و توبه مي كند و از آن پس انساني مؤمن و پرهيزكار مي شود.
آري اگر تواضع و ادب چنين در روحيات اشخاص خلافكار تأثيرگذار است؛قطعاً اثر آن در جان و روح دوستان با ايماني كه براي زندگي خود دوستي و محبت و ارادت را برگزيده اند به مراتب بيشتر و عميق تر است.
بنابراين تا مي توانيم به ديگران محبت كنيم و با ادب و احترام در دلها وارد شويم

آداب رفاقت
بحث دربارۀ رفاقت است، باید مواظب باشیم بچه های ما، جوانهای ما از دختر و پسر با چه افرادی رفت و آمد دارند، و در ضمن باید توجه داشته باشیم که این مسأله برای خودمان هم هست، و مواظب باشیم با چه کسانی رفت و آمد داریم و بدانیم که رفیق، فوق العاده در زندگی انسان مؤثر است، در سعادت و شقاوت بچه ها، جوانها، و در سعادت و شقاوت همه و همه تأثیری بسزایی دارد. انسان مدنی است یعنی دوست یاب است. و اینکه با کسی رفت و آمد کند برای انسان ضروری است، انسان به تنهایی نمی تواند زندگی کند و علاوه بر آن هر زن و مردی مخصوصاً جوانها دوست دارند که دوستی داشته باشند، آشنایی داشته باشند و با آنها رفت و آمد نمایند و با آنها نشست و برخاست داشته باشند. این یک مسأله ضروری است.

ما می دانیم بچه ها، حتی بچه های دبستانی دوست دارند. رفیق دارند، افرادی را اول سالی انتخاب می کنند برای دوستی و نشست و برخاست و گفت و شنود و این دوست یابی در جوانها بیشتر است و اما در همۀ افراد چه بچه، چه نوجوان ، چه جوان ، چه پیر ، چه زن و چه مرد دوست گرفتن مسلّم است. از اینکه باید دوست داشته باشیم ، رفیق داشته باشیم ، رفت و آمد باید بکنیم دراین باره اشکالی نیست، اشکالی که هست در انتخاب است که اگر جوان شما رفیق نابابی را انتخاب کرد این رفیق ناباب، جوان شما را خراب می کنند، او را گمراه می سازد. چنانچه بچه شما با یک دوست خوب و از خانواده ای خوب و متدین سروکار و رفت و آمد داشته باشد، بچۀ شما رو به سعادت می رود.
اگر بچۀ شما علاقه به درس نداشته باشد همان رفیق خوب او را درس خوان می کند، و چنانچه بچه شما یک رفیق تنبل پیدا کرد ، جوان شما یک رفیق تنبل انتخاب نمود همان روز اول و دوم تنبلی این رفیق روی جوان و بچه اثر می گذارد و می بینید مطالعه ای که می کرد دیگر انجام
نمی دهد، درسی که می خواند دیگر نمی خواند، از این جهت در روایات اهلبیت راجع به انتخاب رفیق خیلی سفارش شده است، به اندازه ای سفارش شده است که رسول گرامی (ص)می فرماید:
« المرء علی دین خلیله» یعنی رفیق در دین انسان تأثیر بسزائی دارد، بعد هم می فرمود: ببین با که رفاقت می کنی. امام صادق (ع) می فرماید: رفیق خوب مثل این است که بادی بوزد به گلستانی وقتی باد وزید به گلستان می فرماید آن باد بوی عطر از گلستان می گیرد، ولو اینکه آن باد خود عطر ندارد. اما همین مقدار که این باد آمد در گلستان، از گلستان عطر می گیرد اگر رفیق، خوب شد نظیر همان بادی است که با عبور از گلستان ، معطر می شود.
« مثل الجلیس الصالح مثل العطار، إن لم یعطک من عطره أصابک من ریحه» رفیق خوب تو را معطر می کند به عکس، امام صادق(ع) می فرماید: رفیق بد مثل آتش می ماند همین طور که اگر شما با آتش تماس گرفتی شما را می سوزاند، رفیق بد یقین داشته باش تو را بد می کند، علی (ع) می فرماید: « ایّاک و مصاحبة الفسّاق فِاّنَ الشّر بالشرملحق » . اگر آن شر باشد یکروز ، دو روز طول نمی کشد تو هم شرّ خواهی شد.
در روایت دیگری آن حضرت می فرماید: «مجالسة الأشرار تورث سوء الظنّ بالأخیار» یعنی مواظب باش با رفیق بد نشست و برخاست نکنی برای این که اول بدی او، این است که تو را بدبین به بزرگان می کند، اگر شما یک رفیقی داشته باشی که پشت سر بزرگان حرف بزند ولو اینکه شما مرید آن بزرگان باشی یک ماه طول نمی کشد که شما هم به او بدبین می شوی.
یک کسی می گفت: بچه ام دو سه روز رفت منزل یک ضد انقلاب، وقتی که برگشت، دیدم حرفهای رکیکی می زند، حرفهای ضد انقلابی می زند حتی نسبت به امام مطالبی می گوید. جوان شما اگر با جوان عیاشی یک ماه بنشیند او را بیچاره می کند و می کشاند به مراکز فحشاء لذا قرآن شریف دراین باره زنگ خطر می زند، زنگ خطر قرآن خیلی هم قوی است، می فرماید:
« وَ یَومَ یَعَضٌ الظّالمُ عَلی یَدیهِ یَقُولُ یا لَیتَنی اتَّخذتُ مَعَ الرَّسُول سبیلاً یا وَیلتی لَیتنی لَم اتّخِذ فُلاناً خلیلاً لَقَد اَضَّلنی عَنِ الذِّکرِ بَعدَ اِذ جائنی وَ کانَ الشَّیطنُ لِلانِسانِ خَذولاً».
می فرماید روز قیامت که می شود باندازه ای پشیمان است که پشت دست خود را می گزد. دیدی انسان یک کار بیجائی می کند! پشیمان می شود، گاهی پشت دست می گزد ، گاهی لب می گزد، این از پشیمانی است. قرآن می گوید: در روز قیامت بعضی پشت دست می گزند، چه می گوید؟ می گوید: ایکاش با پیامبر اکرم (ص) سر و کار داشتم، بعد می گوید: ای وای بر من دیدی که رفیق بد مرا خراب کرد و مرا از قرآن ، از پیامبر و از همه چیز دور کرد.
بعد قرآن می فرماید: بدان که « و کان الشّطان للانسان خذولاً» ظاهراً شیطان در اینجا یعنی رفیق بد، یعنی شیطان انسی، می فرماید که رفیق بد تو را به خذلان می کشاند، رفیق بد تو را بیچاره می کند، مواظب باش، انسان یک ماه با افرادی بنشیند که مقید به نماز باشند مقید به روزه باشند مقید به نماز شب باشند مقید به اجتناب از گناه باشند به طور ناخودآگاه این آقا عوض می شود.
بعکس اگر کسی نماز شب خوان است و نماز اول وقت خوان و اجتناب از گناه می کند، اما یک ماه برود در مجالس غیردینی بنشیند با افراد ناباب، بطور ناخودآگاه نه تنها نماز شب او از بین
می رود، نماز اول وقتش نیز از بین می رود، من چه بسیار سراغ دارم دختر خانمهایی را که آنها نماز شب می خواندند، نماز جماعتشان ترک نمی شد، روزۀ مستحبی می گرفتند عمل امّ داود و امثال اینها بجا می آوردند، اما شوهر ناباب پیدا کرد، شوهر بی نماز پیدا کرد، همین دختر خانمی که نماز شب می خواند ، دیگر نه نماز صبح می خواند، نه نماز ظهر و عصر، چه بسیار من سراغ دارم ؛ دختر خانمهایی که با پوشه مدرسه یا دبیرستان می رفتند اما شوهر ناباب پیدا کرد، خویشان شوهر لاابالی در حجاب بودند این دختر خانم پوشه دار یک دختر لخت و عوری شد در خیابانها، عکسش را هم فراوان دیده ایم.
با این بحث سفارش می کنم که جوانها مواظب باشید اگر رفیق بدی پیدا کردید شما را از مسجد به مراکز فحشاء می کشاند.

داستانی آموزنده و پر معنا
نجاشی یکی از شعرای اهلبیت است و در زمان امیرالمؤمنین (ع) می زیست و برای امیرالمؤمنین(ع) اشعار می گفت و آدمی است متدین، آدمی است که دین در دل او رسوخ کرده، این آدم متدیّن این آدم مرید مولا امیرالمؤمنین و شاعر علی (ع) در ماه مبارک رمضان یک روزی قبل از ظهر می رفت برای مسجد پشت سر علی (ع) نماز بخواند رفیق نااهل درِ خانه نشسته بود، رفیق نا اهل به او سلام کرد. گفت: آقای نجاشی کجا؟ گفت: می خواهم بروم مسجد. گفت حالا که قبل از ظهر است. گفت می خواهم بروم مسجد مقداری قرآن بخوانم تا امیرالمؤمنین بیاید و پشت سر او نماز بخوانم گفت بفرمایید.

وارد شد مقداری با او صحبت کرد نجاشی به او گفت ماه مبارک رمضان است، چیزی که نمی شود خورد برویم مسجد بهتر است، ولی آن رفیق بد سر گذاشت در گوش او وسوسه شروع شد همان که در سورۀ معوذتین سورۀ آخر قرآن سه مرتبه از او به خدا پناه می برد از این رفیق بد، از وسوسۀ رفیق بد.
« بسم الله الرحمن الرحیم – قل اعوذ برب النّاس ، ملک النّاس ، اله الناس ، من شرّ الوسواس الخنّاس ، الّذی یُوسوس فی صدور النّاس من الجنة و النّاس »
یعنی خدایا پناه می برم به تو، خدایا پناه می برم به تو، خدایا پناه می برم به تو ، خدایا پناه می برم به تو، از وسوسۀ رفیق بد، از وسوسۀ شیطان، وقتی که وسوسه کند، اما غیر مستقیم، خنّاس زیرآبکی کار کردن را می گویند، خنّاس یعنی آن کسی که زهر را بریزد در کپسول و به خورد شما بدهد، خورد بچۀ شما بدهد. این را عرب می گوید خنّاس و این سورۀ مبارکه سه مرتبه پناه به خدا می برد از این گونه رفیق ها یعنی رفیقی که وسوسه کند مخصوصاً وسوسۀ زیرآبکی، وسوسۀ غیر مستقیم.
نجاشی آمد آن آقا سرگذاشت در گوش نجاشی، دیگر مستقیمش کرد، گفت که بیا برویم خانه، یک شراب نابی دارم، یک برۀ گوسفند هم دارم شراب به تو می دهم، بره هم به تو می دهم نجاشی تکان خورد گفت یعنی چه؟! در ماه مبارک رمضان این حرفها چیست می زنی؟ گفت که اشتباه کردم، بیا تا با تو حرف بزنم. کشاندش توی خانه نجاشی را نشاند، وسوسه شروع کرد، خدا أرحم الراحمین است، خدا می آمرزد بیا دَمی خوش باشیم، امروز گناه می کنیم فردا توبه، با گفتگو شراب را بخورد نجاشی داد، بعد هم بره را آورد بخورد نجاشی داد.
امیرالمؤمنین دارد نماز می خواند، بدمستی شروع شده، داد او رفت بالا خبر دادند به امیرالمؤمنین که شاعرت، آنکه صف اول می ایستد به نماز جماعت، شراب خورده، فرمودند: صاحب خانه را با نجاشی هر دو را بیاورید. اینها باید حدّ بخورند، هشتاد تازیانه باید به آنها زد مثل اینکه نجاشی کمتر خورده بود، چه جور بود نمی دانم تا پیش آمد، نجاشی فرار کرد نتوانستند او را بگیرند، نجاشی فرار کرد صاحب خانه را گرفتند، آوردند پیش امیرالمؤمنین و امیر المؤمنین حدّ را جاری کرد، نجاشی خیلی متشخص و آبرودار، طایفه دار بود، شب بعضی از بزرگان از طایفه اش آمدند خدمت امیرالمؤمنین واسطه شوند، آقا ببخشید اگر نجاشی بخواهد حدّ بخورد آبروی طایفۀ ما می رود.
امیرالمؤمنین فرمودند: نمی دانم چه می گویید، می گویید: حدود خدا را جاری نکنم؟ تهدید کردند، گفتند: یا علی اگر بخواهی حدّ جاری کنی این طایفه دشمن شما می شوند، فرمودند من باید حکم شرعی را انجام بدهم ولو اینکه جهان پشت به پشت یکدیگر کنند ضد من. دیدند
نمی شود، بالأخره نجاشی را دستگیر و حد جاری شد نجاشی همان شب که شلاق خورده بود فرار کرد رفت شام معاویه خبردار شد، نجاشی آمده معلوم می شود، نجاشی خیلی متشخص بوده که معاویه روی او حساب می کرده لذا جلسۀ خیر مقدم برای نجاشی گرفت، وزراء بودند ، وکلاء بودند، اشرافیان بودند، سفراء بودند. همه جمع بودند، جلسه از نظر تشریفات خیلی عالی بود، خوب، تشریفات برگزار شد، نجاشی نشسته بود معاویه به او رو کرد، گفت: این جلسه را من برای تو گرفته ام جواب داد می دانم، گفت: امیرالمؤمنین هم آن کسی است که تو را فراری داده، شلاّقت زده، گفت: این را هم می دانم گفت پس بلند شو اینجا مقداری از من تعریف کن، تشکر کن و مقداری هم از امیرالمؤمنین علی (ع) بدگویی بنما، نجاشی بلند شد ایستاد گفت:
مردم ! این جلسه را معاویه برای من گرفته این همه تشریفات برای من است، من هم از علی فرار کردم برای اینکه مرا حدّ زد فرار کردم آمدم اینجا و معنای این کارها این است که من نتوانستم زیر پرچم عدل علی باشم آمدم زیر پرچم ظلم معاویه و معاویه من گناهکار را قبول کرده زیر پرچمش آورده و برایم این تشریفات را گرفته و بالأخره بجای اینکه تعریف از معاویه کند، تعریف از امیرالمؤمنین و انتقاد از معاویه نمود.
نجاشی دین دارد، نجاشی ولایت دارد، اما همین نجاشی که ولایت دارد، شاعر خاص امیرالمؤمنین است در صف اول جماعت مولا جایش است قبل از ظهر می خواهد بیاید مسجد کوفه برای عبادت ولی رفیق بد او را برد در خانه شرابش داد، بره هم داد. قرآن می فرماید بدان اگر با رفیق بد نشست و برخاست کردی پشیمان می شوی پشت دست را دندان می گیری، برای خودت یا برای جوانت.
چه می گویی؟ می گویی: ای کاش جوان من با فلان کس رفت و آمد نداشت، دیدی آبروی جوانم و آبروی خودم را ریخت و به قول قرآن این کاشکی ها نه در دنیا و نه در آخرت دیگر فایده ای ندارد. آب ریخته را که دیگر نمی شود برگرداند. اگر آبروی شما یا آبروی جوانتان ریخت دیگر نمی شود آبروی ریخته را برگرداند.
دختر خانم مواظب باش با پسر جوان بنام درس خواندن نشست و برخاست نداشته باش، آتش است می سوزاند، مقدس اردبیلی (ره) مرجع تقلید است، بارها خدمت امام زمان رسیده، از او سئوال
می کنند(پیرمرد هفتاد ساله که دیگر غریزه جنسی ندارد) آقا اگر در یک خانه ای هیچ کس نباشد جز یک زن، مانعی هم نداشته باشد، شما زنا می کنی یا نه، مقدس اردبیلی نگفت، نه ، گفت : پناه
می برم به خدا اگر چنین صحنه ای برای من جلو بیاید.
مقدس اردبیلی هفتاد ساله خدمت امام زمان رسیده ، مرجع تقلید شیعه باندازه ای باتقوا است که اسمش ملااحمد است، علماء به او لقب مقدس داده اند این مرد هفتاد ساله می گوید پناه می برم به خدا ، من در یک جایی باشم یک زن هم باشد و هیچکس غیر من و آن زن نباشد.
پدر و مادر! ببینید دختر شما با یک پسر جوان در اتاق نشسته اند دارند درس می خوانند و بی تفاوت باشی، این جنایت است به کی؟ به اولادت، این خیانت است ، دختر تو هر چه نجیب ، اما مقدس اردبیلی می گوید: انسان نجیب اینجا در خطر است، این بی تفاوتی درست نیست، بالاتر از این بگویم، قرآن مجید دربارۀ یوسف (ع) می گوید: « و لقد همّت به وَهَمّ بها لولا أن را برهان ربّه» زلیخا به یوسف تمایل پیدا کرد، یوسف هم به زلیخا تمایل پیدا کرد، اگر عصمتش نبود، چون معصوم بود تمایل پیدا نکرد چنانچه معصوم نبود او هم می رفت.
این جمله به پدر و مادرها چه می گوید، به دختر خانمها چه می گوید، به جوانهای مسجدی چه می گوید، حضرت یوسف توانست از امتحان بیرون آید آن امتحانی که به قول استاد بزرگوار ما علاّمه طباطبائی (ره) می فرمودند: بیست و چهار زمینه برای گناه یوسف بود، اگر یکی از این بیست و چهار زمینه برای هرکس فراهم شود گناه می کند، اما یوسف توانست این بیست و چهار زمینه را زیر پا بگذارد و از امتحان خوب درآید، یوسف می گوید: پروردگارا! « اِن لا تَصرِف عَنّی کَیدَهُنَّ اَصبُ اِلیهِنَّ و اکُن مِنَ الجاهِلینَ» می گوید خدایا تو باید یاریم کنی و الاّ من هم می روم اگر دست عنایت تو روی سرم نباشد اگر تو مرا نگاهم نداری من هم می روم، این آیه به پدر و مادرها چه می گوید؟ مواظب باشید رفیق بد تأثیر عجیبی دارد، نجاشی را می کشاند در خانه و شرابش می دهد، جوان باعفت را، جوان باشخصیت را ، به مراکز فحشاء و آنجا بی آبرویی برای همه درست می کند، دختر عفیف باحیا را می کشاند به بی عفتی، و بالأخره رفیق بد از هر آتشی ، سوزنده تر است. از هر شرّی شرتر است.
بعکس رفیق خوب، خوشا به حال کسانی که رفیق خوب دارند «عبدالله بن جندب» یکی از اصحاب امام صادق(ع) است، او پیرمرد است و کور هم شده، دیدند عبدالله بن جندب سه پنجاه و یک رکعت نماز می خواند، می دانید در شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز داریم، هفده رکعت واجب، سی و چهار رکعت نوافل مستحب، دیدند این آقا نه پنجاه و یک رکعت نماز می خواند سه تا پنجاه و یک رکعت. دیدند عبدالله بن جندب در سال سه ماه روزه می گیرد، سه مرتبه زکات می دهد. به او گفتند نماز یک مرتبه، روزه یک مرتبه، زکات یک مرتبه، گفت برای خاطر این که من دو تا رفیق داشتم این دو رفیقم از دنیا رفته اند، وفای رفاقت اقتضا می کند هر کاری که برای خودم بکنم برای آنها هم انجام دهم این است معنی رفیقی که آدم را سعادتمند می کند، به این می گویند رفیقی که هم در زمان حیات به فکر هست هم بعد از مرگ.
قال علی (ع) « لا یکون الصّدیق صدیقاً حتّی یحفظ أخاه فی ثلاث : فی نکبته و غیبته و وفاته» رفیق خوب به کی می گوئیم ، شما پیرمردها ، مسن ها با که باید رفت و آمد کنید، یک روایتی راجع به ازدواج است آن روایت با القاء خصوصیت می آید اینجا، یعنی زن و شوهر باید رفیق و مصاحب باشند و درآنجا می گوید با که رفت و آمد بکن، رسول گرامی می فرماید: « إذا جائَکُم مَن تَرضَونَ دینه و امانَتهُ دینهُ و آمانَتهُ اِلیکُم فَزوّجُوهُ والاّ تکن فِتنةٌ وَ فَسادٌ کبیرٌ»
یعنی آقا اگر می خواهی رفیق انتخاب کنی باید دو تا شرط داشته باشد، یکی دین داشته باشد، یکی اخلاق، اخلاق انسانیت، باوفا باشد، باعفّت باشد، باوقار باشد، یکی هم دین داشته باشد، این روایت شریف که بارها پیامبر فرمودند، آقا اگر این دو شرط در رفیق بود با او رفیق شد « واِلاّ تکن فتنة و فساد کبیر» و الاّ فساد بار می آید آن هم فساد بزرگی، و الاّ فتنه ایجاد می شود آن هم فتنه بزرگی ، یعنی دختر خانم، شما باید دوست بگیری، اما یک دختر متدین و بااخلاق، مواظب باش آن دختری که در طایفۀ بی حجابها در طایفه پست بزرگ شده با او رفت و آمد نکن، او را به عنوان دوست نگیر، اگر می بینی لاابالی در نماز است، اگر خیلی به دین اهمیت نمی دهد. با این رفت و شد نکن.
جوان اگر می خواهی دوست بگیری باید متدین باشد، تا تو را بکشاند به مسجد، تا تو را بکشاند پای منبر و محراب، تا تو را بکشاند به کتابهای دینی، مواظب باش اگر دین نداشته باشد تو را
می فروشد. به فرمودۀ امام صادق(ع) تو را می فروشد به یک ناهار، تو را می فروشد، به یک حرف، شخصیت تو را می کوبد، با یک جمله، اگر بی وفا باشد، اگر اخلاق انسانیت نداشته باشد این رفیق نیست این دشمن است بصورت رفیق است.
لذا این روایت به ما می گوید: در رفاقت دو تا شرط لازم است و اگر می خواهید تربیت اولاد کنید، ببینید اولادتان با که رفت و آمد دارد و آن دوست اولادتان این دو شرط را دارد یا نه، این دو تا شرط در سر حد لزوم است.
دو تا شرط داریم که این دو شرط در سرحدّ لزوم نیست، اما خیلی خوب است که این هم باشد.1- عاقل باشد امام سجاد (ع) می فرماید: مواظب باش رفیق احمق نگیری ، برای اینکه رفیق احمق گاهی می خواهد به تو استفاده برساند، اما ضرر می رساند ، آدم احمق بقول عوام ، مثال خوبی است می گویند دوستی خاله خرس، دوستی با احمق دوستی خاله خرس است. دوست شما عاقل باشد.
دربارۀ فضل بن مروان می گویند. این فضل بن مروان معتصم است، معتصم خلیفۀ عباسی است آدم حسودی است این فضل بن مروان یک سور داده بود خیلی مفصل، جمعیتی را مهمان کرده بود وقتی معتصم وارد جلسه شد حسادتش گل کرد، دید تشریفات خیلی بالاست ، همان جا حسادتش را رو کرد، گفت: یک وزیر این همه تشریفات، اینها را او از کجا آورده این فرشها، این ظرفها کجا بوده، هی غر زد به فضل بن مروان گفتند سرت در مخاطره است، اگر امشب سرت نرود فردا می رود، آمدی یک سور بدهی، یک مهمانی بکنی برای اینکه مقرّب بشوی اما حسابی مبغوض شدی.
فضل بن مروان ترسید، بالأخره جلسه اداره شد معتصم با همان حال عصبانیت بلند شد و رفت ، وقتی رفت فضل بن مروان یک دوست عاقلی داشت به نام ابراهیم موصلی، رو کرد به فضل گفت: سرت در مخاطره است اما من درست می کنم الآن برو پیش معتصم. من می فرستم کسی را و یک جمله می گویم و آن جمله موجب می شود که نجات پیدا کنی و تو هم فوراً بیا، فضل بن مروان رفت پیش معتصم رفیقش کسی را فرستاد، گفت: به فضل بگویید مردم آمده اند فرشهایشان را می خواهند . مردم آمده اند ظرفهایشان را می خواهند ، چه کار می خواهی بکنی الآن بدهیم ببرند یا خودت می آیی؟ خودت از خلیفه اجازه بگیر و بیا.
فضل بن مروان هم رو کرد به خلیفه، گفت: مردم آمده اند فرشهایشان را می خواهند، ظرفهایشان را می خواهند اجازه بدهید من بروم. معتصم تغییر کرد حسادتش از بین رفت گفت این فرشها مال تو نبود؟ گفت نه این فرشها مال من نبود، ظرفها هم مال من نیست صاحبانش آمده اند می خواهند ببرند گفت: بلند شو برو فرشهای مردم را بده. ابراهیم موصلی این آقا را از مرگ نجات داد. نظیر این ابتکار زیاد است که رفیق عاقل انسان را نجات می دهند.
شرط دوم – رفیق دانا انتخاب کن زیرا ولو بحث علمی نکند اما علمش به شما سرایت می کند ولو اینکه خیلی متدین نباشد اما از نظر علمی از او استفاده می کنی صاحب معراج السعاده جمله ای دارد، جملۀ خوبی است، می گوید: یک صیادی آمد در مدرسه آنجا خستگی درآورد دو تا طلبه نشسته بودند داشتند مباحثه می کردند مباحثه آنها اتفاقاً درباره خنثی بود – در فقه ما یک مسئله ای داریم و آن اینکه بعضی از افراد نه زن هستند نه مرد- با اینکه هم علامت زنی دارند هم علامت مردی، به این افراد می گویند خنثی، خوب حکمش هم در فقه خیلی حکم مشکلی است، منقسم می شود به چند قسم و مشکلش خنثای مشکل است که نمی توانند تشخیص بدهند زن است یا مرد، آنوقت او باید چه کار بکند.
این صیاد، خوب چیزی سرش نمی شد، اما یک لفظ خنثی شنید آمد برای صید کردن، اتفاقاً یک ماهی خیلی قشنگی را زنده صید کرد ماهی خیلی قشنگ بود گفت ماهی را می برم پیش حاکم جایزه بگیرم، اتفاقاً آمد و درباریان به او راه دادند از بس این ماهی قشنگ بود رفت آنجا و آن هم خیلی پسندید، هزار درهم به او داد، بادمجان دورقاب چین ها حسادتشان گل کرد این بیچاره صیاد خداحافظی کرد خیلی خوشحال شد و رفت. گفتند ماهی یک درهم قیمتش است، تو می خواهی جایزه بدهی ده درهم بده صد درهم بده هزار درهم دادی به او برای چه؟ گفت: خوب می گویید چه کار کنم؟ یک فرد حسود بدجنسی گفت هیچ، صیاد را بخواه وقتی می آید بگو این ماهی تو نر است یا ماده؟ اگر گفت نر است ، بگو ماهی ماده می خواهیم اگر گفت ماده است، بگو ما ماهی نر می خواهیم گفت بدحرفی نیست. بیچاره صیاد را برگرداندند. به او گفت آقا راستی ما یک سئوالی از شما داریم. این ماهی تو نر است یا ماده، گفت آقا این ماهی نه نر است ، نه ماده بلکه خنثی است! گفت هزار درهم دیگر به او بدهید! هزار درهم دیگر هم گرفت و رفت.
صاحب معراج السعاده می فرماید: همین نیم ساعتی که او آمد در مدرسه برای دنیایش هم خیلی مفید بود. حرف خوب است، اگر بتوانید با یک عالمی ، دانایی رفت و آمد داشته باشید.
خلاصه حرف این شد، بحث امروز بحثی است مفید اما زنگ خطر است. و این زنگ خطر برای دخترها و پسرها بیشتر است، برای جوانها بیشتر است، زنگ خطری است برای پدر و مادرها، و زنگ خطری است برای همه و آن اینکه رفیق تأثیر بسزایی در خوشبختی و بدبختی انسان دارد و مواظب باشید رفیق خوب داشته باشید با افراد خوب رفت و آمد کنید، حتی به بازاریان سفارش می کنم طرف حسابهای شما یک افراد خوبی باشند . و الاّ بیچاره می کنند شما را، به کاسب ها سفارش می کنم طرف حسابهای شما یک افراد متدین بااخلاقی باشند و به همه و همه سفارش می کنم که رفت و شد شما با افراد متدین و بااخلاق و علاوه بر اینکه افراد متدین و بااخلاقی هستند اگر بتوانید عاقل و عالم هم باشند.

 جوان و انتخاب دوست
انس طلبی یکی از گرایش های ذاتی است. انسان ذاتاً اهل انس و رفاقت است و از مأنوس شدن با دیگران لذّت می برد. حتّی خشن ترین و بی رحم ترین طبایع، بدون هیچ گونه ترغیب و تشویقی، با کسانی که در زمینه ای مادّی یا معنوی دارای نقاط مشترکی هستند، طرح دوستی ریخته، و هنگامی که در کنار آنان قرار گیرند، احساس راحتی کرده، با آنان مأنوس می شوند.

البته انگیزه ها متفاوت است و دوست های نیز طبعاً به اقتضای شرایط سنّی و انگیزه های گوناگون از کیفیّت و امتیازات یکسانی برخوردار نیستند.
دوستی کودکان، کشش ذاتی، انعطافی پاک، و انعکاشی از یک جاذبه ی ساده ی طبیعی است که از غریزه ی انس طلبی سرچشمه گرفته است. به سادگی شکل می گیرد و با همه ی لطافت و صفا و پاکی، پایان می پذیرد.
دوستی میان سالان و کسانی که دوران پرشور جوانی را پشت سر گذارده، شیرینی ها و تلخکامی -های زندگی را چشیده، و از تجربیّات فراوانی برخوردارند، نوعاً ناشی از جلب منفعت ، و با انگیزه و هدفی خاص است که معمولاً با تحقیق و بررسی توأم بوده، پس از آگاهی یافتن از طرز تفکّر و خصایص اخلاقی و رفتاری طرف مقابل – و وجود شایستگی متناسب با هدف مورد نظر در او – تداوم می یابد و در عین حال، با درایت، مآل اندیشی و رعایت احتیاط همراه بوده، از افراط و تفریط به دور است، و در صورتی که مطلوب خود را در آن نیابند، بر استمرار آن لجاجت و اصراری نداشته، از خود سرسختی نشان نمی دهند.
امّا جوانان که از کشش های طبیعی قوی تری برخوردارند، به اقتضای غریزه انس طلبی و میل ذاتی، به دوستی و رفاقت عشق می ورزند. آسان پذیر و زودپسندند. به سادگی مجذوب یکدیگر گشته، بدون آشنایی از ویژگی های اخلاقی و سوابق خانوادگیِ طرف مقابل، عمیق ترین روابط دوستی را با هم قرار برقرار می سازند. به یکدیگر کاملاً اعتماد کرده، تمام اسرار خود را در اختیار هم قرار می دهند. در اثر شدّت محبّت و علاقه ی شدید، عیوب یکدیگر را نمی بینند، و انتقاد دیگران را درباره ی دوستان خود نپذیرفته، آن را دور از حقیقت و غیرواقع بینانه تلقی می کنند. در دوستی و رفاقت خود بسیار جدّی بوده، حدّ و مرزی برای آن قایل نیستند…
پیشرفت های معقول مادّی قرارگیرد می تواند امتیازی مثبت و خصیصه ای کارآمد به حساب آید که علاوه بر ارضای کامل یک گرایش طبیعی و برآورده شدن یک خواسته ی روانی، محیط زندگی را از شادابی، طراوت و نشاط فراوانی برخوردار می سازد.
در عین حال محبّت و دوستی سرمایه ی گرانبهایی است که نمی توان آن را بیهوده به این و آن بخشید، بلکه با توجّه به نقش آن در سوق دادن انسان به کمال، باید تنها در جایی به کار رود که دل مجذوب کمال نماید. از این رو میزان محبّت آدمی نسبت به دیگران باید متنایب با میزان شایستگی آنان باشد.
نقش دوستی در زندگی، فکر و اندیشه، اخلاق و سلیقه، روحیه و رفتار آدمی انکارناپذیر است. انسان به شدّت از دوستان و معاشرین خود رنگ می پذیرد. این مسأله آن چنان جدّی و فراگیر است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرموده اند:
«انسان در زندگی بر اساس دین رفیق خود مشی می نماید».
تأثیرپذیری انسان از محیط و معاشران از یک سوی و خطرات و آفات گوناگونی که دوستی و رفاقت را با همه ی مزایا و آثار مثبت و فوق العاده اش مانند هر پدیده ی مادّی یا هر امر معنوی مورد تهدید جدّی قرار داده از سوی دیگر، آدمی را به مراقبت دایمی و دقّت فراوان در مورد رفاقت و گزینش دوستان فرا می خواند.
با نقل برخی از روایت معصومین(علیهم السلام) در این باره بیش از پیش به حساسیّت این مسأله واقف خواهیم گشت:
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند :
«مَنِ اتَّخَذَ أَخاً مِن غَیرِ اختِبارٍ أَلجَأَهُ الإضطِرارُ إِلی مُرافَقَة الأشرارِ. مَنِ اتَّخَذَ أَخاً بَعدَ حُسنِ الإختِبارِ دامَت صُحبَتُهُ وَ تَأَکَّدَت مَوَدَّتُهُ».
«آن که ناسنجیده و بدون امتحان کسی را به دوستی برگیزند، ناچار باید به رفاقت افراد شرور و فاسد تن در دهد.

کسی که پس از آزمایش، دیگری را به دوستی برگیزند، رفاقتش پایدار و مودّتش استوار خواهد ماند.
در عین حال پیوند دوستی در همه ی شرایط محکم و پایدار نمی ماند. بسا دوستی ها که به دشمنی مبدّل گردد. این است که امام صادق(علیه السلام) به بعضی از اصحاب و یاران خود چنین فرموده- اند:
«لا تُطلِع صَدِیقَکَ مِن سِرِّکَ إِلاّ عَلی ما لَوِ اطَّلَعَ عَلَیهِ عَدُوُّکَ لَم یَضُرَّکَ فَإِنَّ الصَّدِیقَ قَد یَکُونُ عَدُوّاً یَوماً مّا».
«دوست خود را از اسرار زندگیت آگاه مکن مگر رازی که اگر دشمنت از آن آگاه شود به تو زیان نرساند. زیرا هر دوستی ممکن است روزی دشمن تو گردد».

آری باید تا حدود روابط دوستانه را با دقّت و حساسیّت تعیین نموده، از حریم عق و مصلحت قدمی فراتر نگذاشت.
امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرمایند:
«أحبِب حَبِیبَکَ هَونَا مّا عَسی أَن یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوماً مّا وَ أبغِض بَغیضَکَ هَوناً مّا عَسی أَن یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوماً مّا».
«با دوست خود در دوستی تندروی مکن شاید روزی دشمنت گردد و در دشمنی با کسی که مورد خشم تو است مدارا کن بسا روزی دوست تو گردد».

امام صادق(علیه السلام) فرموده اند :
«دوستی و رفاقت حدودی دارد. کسی که واجد تمام آن ها نیست دوست کاملش مدان و آن که هیچ یک از آن ها را ندارد اصلاً دوستش مخوان: نخست آن که ظاهر و باطن او نسبت به تو یکسان باشد. دوّم: زینت و آبروی تو را زینت خود، و زشتی تو را زشتی خود داند. سوّم: دارایی و مقام، او را نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم: هرچه در اختیار دارد از تو دریغ نورزد. پنجم: تو را هنگام بی نوایی و گرفتاری وانگذارد.».
هم چنین به بعضی از اصحاب خود فرموده اند:
«مَن غَضِبَ عَلَیکَ مِن إِخوانِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ فَلَم یَقُل فِیکَ شَرّاً فَاتَّخِذهُ لِنَفسِکَ صَدیقاً».
«هرکس سه بار بر تو خشمگین گردد و درباره ات چیزی ناپسند نگوید (شایسته -ی رفاقت است) او را دوست خود قرار ده».

در حدیثی دیگر چنین می فرمایند:
«لا تُسَمِّ الرَّجُلَ صَدِیقاً سِمَة مَعرُوفَة حَتّی تَختَبِرَهُ بِثلاثٍ: تَغضَبَهُ فَتَنظُرَ غَضَبَهُ یُخرِجُهُ إِلَی الباطِلِ، وَ عِندَ الدِّینارِ وَالدِّرهَمِ وَ حَتّی تُسافِرَ مَعُهُ».
«کسی را به نیک دوست خود مخوان تا آن که در سه چیز او را آزمایش کنی: اوّل : او را به خشم آور و بنگر آیا خشمش او را از حق به باطل می کشاند؟ دوّم: با پول (و مال دنیا) سوّم: با او مسافرت کن (و ببین چگونه رفتار خواهد کرد).».

انسان نیازمند دوستی و رفاقت است، و برای ارضای این خواسته، ناگزیر از گزینش دوستی است که با انس گرفته و در سختی ها و ناملایمات زندگی او را یاری رساند. دوست عاقل بسان چراغی درخشان، تاریکی های زندگی را نور و روشنایی می بخشد. و دوست احمق حاصلی جز کسالت و تیرگی و تاریکی به بار نخواهد آورد.
امام صادق(علیه السلام) فرموده اند:
«أَلإخوانُ ثَلاثَةٌ: فَواحِدٌ کَالغِذاءِ الَّذی یُحتاجُ إِلَیهِ کُلَّ وَقتٍ فَهُوَ العاقِلُ، وَ الثّانِی فِی مَعنیَ الدّاءِ وَ هُوَ الأَحمَقُ، وَ الثّالِثُ فِی مَعنیَ الدَّواءِ فَهُوَ اللَّبِِیبُ».
«برادران و دوستان صمیمی سه قسم اند: یک قسم مانند غذاست که (حیات انسان به آن وابسته، و آدمی) در همه ی حالان به او نیازمند است. و او رفیق عاقل و خردمند است . قسم دوّم به منزله ی بیماری است (که ادامه ی دوستی با او حیات انسانی را تهدید می کند) و او رفیق احمق است. و قسم سوّم به مثابه ی دارو است و او رفیق فرزانه و اندیشمند است (که برای دردهای درونی هم چون دارویی شفابخش عمل می نماید)».

هم چنین از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:
«پدرم علی بن الحسین (علیه السلام) به من فرمودند: فرزندم! در نظر داشته باش که با پنج کس همنشین نگردی و با آنان گفتگو و رفاقت در راهی نکنی! عرض کردم: پدر جان، آن ها کیانند؟ فرمودند: مبادا با دروغگو رفاقت نمایی! او به منزله ی سرابی است که دور را در نظرت نزدیک ساخته، و نزدیک را برایت دور جلوه می دهد. بپرهیز از رفاقت با فاسق و گناهکار که تو را به لقمه ای یا به کمتر از آن بفروشد! زنهار از همنشینی با بخیل که در سخت ترین هنگام نیازمندیت، مالش را از تو دریغ نماید. از دوستی با احمق خودداری نما که او می خواهد به تو سود رساند ولی (به واسطه ی حمایتش) زیانت زند. و با کسی که قطع رحم کرده، رفاقت نداشته باش که او را در سه جای قرآن ملعون یافتم … ».
حضرت علی (علیه السلام) تأثیرپذیری نفس آدمی را از مصاحبان نااهل این چنین توصیف فرموده اند:
«لا تَصحَبِ الشَّرِیرَ فَإِنَّ طَبعَکَ یَسرِقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ أَنتَ لا تَعلَمُ».
«با افراد شرور و فاسد دوستی و مصاحبت نداشته باش، زیرا ناخودآگاه طبیعت و نفس تو از طبع او بدی را می رباید».

از آن حضرت درباره ی رفیق بد سؤال کردند، فرمودند:
«أَلمُزَیِّنُ لَکَ مَعصِیَةَ اللهِ».
«کسی که معصیت خدا را برای تو جلوه دهد (تا به آن رغبت کرده، آلوده شوی)».

و درباره ی مجالست با دنیا دوستان می فرمایند:
«خُلطَة أَبناءُ الدُّنیا تَشِینُ الدِّینَ وَ تُشعِفُ الیَقِینَ».
«معاشرت با اهل دنیا، دین را معیوب و یقین را تضعیف می نماید».

در حدیث دیگری تأثیر همنشینی با خردمندان و عالمان را رفاقت با ملائکه ملأ أعلی دانسته، می -فرمایند:
«صاحِبِ العُقَلاءَ وَ جالِسِ العُلَماءَ وَ أَغلِبِ الهَواءَ تُرافِقِ المَلأَ الأَعلی».
«با عاقلان و خردمندان مصاحبت کن و با عالمان و صاحبان دانش همنشین باش و بر هوای نفس چیره شود تا رفیق ملائکه و همدم بالاییان گردی».

جوان و انتخاب شغل :

در جوامع سنّتی که هنوز بقایای پیکر صدمه خورده و نیمه جان آن در برخی از کشورهای جهان سوم و خصوصاً در روستاها وجود دارد. در هیچ زمانی انتخاب شغل به عنوان یک مسأله ی حادّ و مهمّ اجتماعی به حساب نمی آمده است. بلکه با توجّه به محدودیّت رشته های شغلی و تلقی معقول و منطقی مردم از شغل به عنوان یک وظیفه ی انسانی و وسیله ای برای تأمین امرار معاش، فرزندان پسر در هر خانواده به شکل یک رسم مقبول همگانی، از دوران کودکی تدریجاً با کسب و کار پدران خود آشنا شده و به طور طبعی به آن علاقمند می گشتند، و بدون این که درباره ی شغل آینده ی خویش دغدغه ای داشته باشند، آن را به عنوان یک شغل خانوادگی تلّقی کرده، به سادگی و بدون هیچ مشکلی مشغول کار می شدند.
گسترش دامنه ی علوم و صنایع و انشعابات روزافزون هر یک از شاخه ها و رشته های مختلف آن، ضرورت آموزش های لازم در زمینه ی فراگیری تخصّص های متناسب با هر رشته، کثرت نوع نیازها، تفاوت فروان قابلیّت ها و استعدادها، گوناگونیِ سلیقه ها، و متحوّل شدن انگیزه ها و دیدگاه ها نسبت به امور زندگی و از آن جمله مسأله ی کسب و کار، شغل را به عنوان یکی از مسایل مهمّ جوامع انسانی و به صورت یک مشکل اجتماعی برای همه ی طبقات خصوصاً نسل جوان درآورده است.
در کنار همه ی این مسایل، افزایش روزمرّه ی تقاضای کار و کمبود زمینه های کاری و نتیجتاً بی کاریِ گروه قابل توجّهی از طبقات مختلف جامعه – که خود زمینه ساز مفاسد اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی فراوانی برای جوامع انسانی است – مسأله کار و انتخاب شغل را به صورت یک مسأله ی پیچیده، و به عنوان یکی از معضلات لاینحل بسیاری از جوامع حتّی جوامع غربی و پیشرفته مبدّل ساخته است.
رشد کاذب ارزش کارهای اداری و زرق و برق فریبنده ی آن، و سقوط فرهنگی کارهای اصیل و ارزشمند از جایگاه والا و منزلت رفیع و ارزش حقیقی خود که ارمغان تمدّن و مولود نامشروع تهاجمات فرهنگی و تبلیغات سوی بیگانگان است نیز بیش ازپیش به آتش این مسأله دامن زده است، به طوری که انتخاب شغل را می توان بزرگ ترین دغدغه ی نسل جوان در عصر حاضر به حساب آورد.
قطع نظر از وظیفه ی بزرگ طرّاحان، قانون گذاران و صاحب نظران مسایل اجتماعی، و تکلیف سنگین دولتمردان و دست اندرکاران امور اقتصادی – که مسؤولیّت فراهم آوردن زمینه ی کار برای بیکاران، و اشتغال نیروهای جوان و خواهان کار در مشاغل مناسب، در درجه ی اوّل متوجّه آنان است – و جدا از اقدامات انسانی و خداپسندانه ی صاحبان مکنت و ثروت در این زمینه، گشودن این گره ی کور و حلّ اساسی و ریشه ای این معضل بزرگ اجتماعی، نیازمند تلاشی است عمیق و همه جانبه، و فعالیتی فراگیر و گسترده، برای به وجود آوردن یک تحوّل عظیم فرهنگی!
ما مسلمانیم، اسلام و تشیّع نیز دین و مذهب، و آیین و فرهنگ ماست . و این، ندای حقّ، سخن پیامبر خدا، فرمایش رسول عظیم الشأن اسلام، و کلام عقل کلّ است که پاکیزه ترین کسب ها را کار و فعالیت بدنی معرّفی می کنند.
سعید بن جبیر نقل می کند که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) پرسیدند:
«أیُّ کَسبِ الَّرجُلِ أَطیَبُ؟ قال : عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ…».
«پاکیزه ترین شغل برای آدمی کدام است؟ فرمودند: کار مرد با دستش!».

البته هیچ کس منکر ارزش دانش، و فضیلت فعالیّت های فکری در زمینه ی فنونِ مختلف علمی و صنعتی، خصوصاً تلاش و کوشش علمی در راه فراهم آوردن امکانات بهزیستی و رفاه اجتماعی نیست. روزگار تحمّل بار سنگین و فشار کُشنده و طاقت فرسای کارهای سخت بدنی نیز به یمن تلاش گسترده ی دانشمندان و به برکت فعالیّت بی وقفه ی پژوهشگران و اندیشمندان سپری گشته، – گرچه در این وادی، درد دل ها فراوان است و استخوانی در گلو و خاری در چشم!! – لیکن سخن در ارزیابی فضیلت های فراموش شده است.
تلاش بدنی و فعالیّت جسمی که بنابر فرمایش حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) کار پیامبران و بدگان صالح خدا است – و امروزه از دیدگاه قشر عظیمی از تحصیل کردگان ما آن چنان فاقد ارزش گشته، که اشتغال به آن را برای خود نوعی کسر شأن به حساب می آورند – چنان چه از جایگاه حقیقی و ارزش واقعی خود برخوردار گردد، نقش تعیین کننده ای در حلّ مشکل ایفا خواهد نمود.
علی بن ابی حمزه نقل می کند:
«حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) را در حالی که در زمین خود کار می کردند و قدم های مبارک شان در آب بود، دیدم عرض کردم : فدایت شوم، (چرا شما کار می کنید؟ مگر) کارگران کجایند؟! فرمودند: ای علی،کسانی که از من و پدرم بهتر بودند با دست در زمین خود کار می کردند. پرسیدم: آن ها که بودند؟ فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و امیرمؤمنان و پدران من (علیه السلام) ،همگی با دستان خود کار می کردند، کار با دست، کار پیامبران، رسولان و مردان صالح است.
امام صادق (علیه السلام) نیز کشاورزی را محبوب ترین کارها نزد خداوند دانسته اند:
«… ما فِی الأعمالِ شَیءٌأَحَبُّ إِلی اللهِ مِنَ الزِّراعَةِ…».
«در میان کارها، هیچ عملی نزد خدا محبوب تر از کشاورزی نیست».

امیرمؤمنان (علیه السلام) هم بنده ی درستکار صاحب حرفه ی درستکاری را که با دستانش کار می کند دوست دارد».
«إنَّ اللهَ عَزَّوَجلَّ یُحِبُّ العَبدَ المُحتَرِفَ الأَمِینَ».
«خداوند بزرگ، صاحب حرفه ی درستکاری را که با دستانش کار می کند دوست دارد».

و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هنگامی که از کسی خوش شان می آمد، می پرسیدند:
«هَل لَهُ حِرفَةٌ ؟ فَإِن قالُوا لا، قالَ: سَقَطَ مِن عَینِی».
«آیا حرفه ای دارد؟ چنان چه پاسخ منفی بود، می فرمودند: از چشمم افتاد».

و سبب آن را این چنین بیان می فرمودند:
«اگر مؤمن حرفه و شغلی نداشته باشد دین خود را وسیله ی امرار معاش قرار می دهد!».
زراره نقل می کند مردی حضور امام صادق(علیه السلام) آمده، عرض کرد:
«إِنّی لا اُحسِنُ أَن أَعمَلَ عَمَلاً بِیَدِی وَ لا اُحسِنُ أَن أَتَّجِرَ وَ أَنَا مُحارِفٌ مَحتاجٌ.
فَقالَ: إِعمَل فَاحمِل عَلی رَأسّکَ وَ استَغنِ عَنِ النّاسِ».
«هنر کار بدنی ندارم، تجارت نیز از عهده ام ساخته نیست، مردی محروم و مستمندم، (چه کنم؟)

حضرت فرمودند: با سرت باربری کن و خود را از مردم بی نیاز بدار.».
البته استعدادهای فطری و قابلیّت های طبیعی را نیز نمی توان از نظر دور داشت. باید آن ها را شناخت و با توجه به شوق و علاقه ی شخصی، نیازمندی های جمعی، زمینه های کاریِ موجود، و امکانات بالقوّه، کار و کسبی شایسته و متناسب با توانمندی های فردی برگزیند، تا از یک سو، جامعه از خیر و فیض تلاش افراد بهره مند گردند. از سوی دیگر، هر یک از افراد نیز با علاقمندی و دل گرمی، به کارهایی که صلاحیّت و شایستگی بیشتری برای آن دارند، بپردازند.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند:
«إِعمَلُوا فَکُلُّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ».
«همه شما کار کنید (و بدانید) هر کس، کاری را که برای آن آفریده شده (و متناسب با استعداد و توان اوست، راحت تر و) به آسانی انجام می دهد».

هم چنین با توجّه به اهتمام فوق العاده ی شرع مقدّس به طهارت مال، و تأثیر شگفت انگیز غذاها در روح و جسم آدمی، باید از تحصیل مال از راه کارهایی که با شئونات معنوی و عفّت و اخلاق عمومی سازگار نیست، و از اشتغال به کارهایی که مورد نهی آیین حیات بخش اسلام واقع گردیده نیز به شدّت پرهیز نمود.
امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
«أَلعِبادَةََََََََََََََََََََ سَبعُونُ جُزءاً وَ أَفضَلُها جُزءاً طَلَبُ الحَلالِ».
«عبادت دارای هفتاد جزی می باشد که برترین آن ها به دست آوردن روزی حلال است ».

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جوان توانا و نیرومندی را دیدند که از آغاز صبح به کار مشغول شده است. اصحاب عرض کردند: اگر این جوان، نیرومندی و قدرت جوانی خویش را در راه خدا به کار می بست، شایسته ی ستایش بود. حضرت فرمودند:
«این چنین نگویید، اگر این جوان برا ی تأمین معاش خودکار می کند تا در زندگی محتاج دیگران نبوده، و از مردم بی نیاز گردد، با این کارش در راه خدا گام برداشته است. و چنان چه برای کمک به پدر و مادر ضعیف و کودکان ناتوان خود تلاش می کند تا امور زندگی آنان را تأمین ساخته، و از مردم بی نیازشان سازد، باز هم در راه خدا قدم گذارده است. ولی اگر برای ثروت اندوزی ومباهات کار می کند، البته به راه شیطان رفته، و از راه حقّ منحرف گشته است». پی نوشت .

جوان و دوست‏یابی
بیشتر ناکامی‏ها و انحرافات نسل جوان، ناشی از دوستی‏های نادرست است که ریشه در انتخاب شتابزده و بی‏معیار و یا احساسیِ دوستان دارد. گاه آتش احساسات سبب دوستی فرد با کسی می‏شود که شعله‏های آن، تمام عمر دامنگیر اوست.

قرآن مجید از زبان آنانی که در دوست گزینی به بیراهه رفته‏اند، می‏گوید:
«ای کاش با پیامبر دوست و همراه می‏شدم، وای بر من! کاش فلان شخص گمراه را به دوستی نمی‏گرفتم، او مرا از یاد و راه حق منحرف و گمراه کرد». (فرقان 27 ـ 29)
امام علی علیه‏السلام نیز هشدار می‏دهد:

«با انسان شرور رفاقت مکن؛ زیرا طبع تو از شرارت‏های او الگو می‏گیرد، بدون آنکه خودت بفهمی».
ایشان در جای دیگر می‏فرماید:
«از همراهی با افراد کج اندیش و سست رأی و صاحب اعمال ناپسند دوری کن؛ زیرا آدمی به طرز تفکر و روش رفیقش خو می‏گیرد».
از افرادی که دارای خلق و خوی مناسبی نیستند و به دین و دنیای انسان ضربه می‏زنند، باید بنا به فرموده امام صادق علیه‏السلام دوری گزید:
نگاه کن تا هر کس مفید به حال دین تو نیست، به او اعتنا مکن و علاقه‏ای به رفاقت با او نشان مده که هرآنچه غیر خداست، فانی و نابود شدنی است و هر علاقه‏ای که به غیر خدا باشد، عاقبت زشت و پایان ناخوشایندی خواهد داشت.
با رعایت این‏گونه دقت و اهمیت در انتخاب دوستان، تصمیم‏ها و رفتارهای آدمی نیز از روی عقل و تدبیر و آینده‏نگری خواهد بود. ازاین‏رو لازم است همواره با تأمل بر رفتار و کردارمان، حد اعتدال را در دوستی نگاه داریم و به تمام کارهای دوستان‏مان به چشم رضایت‏مندی ننگریم.

1 نظر
  1. سعید می گوید

    برنامه خوبیه

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

16 + هجده =