اخلاق عملى و الگوهاى آن

407

اخلاق عملى و الگوهاى آن

يكى از دانش‏هاى مفيد، علم «اخلاق‏» است. اين واژه، جمع‏«خلق‏» است‏به معناى خوى، طبع، سجيه و عادت. موضوع اين علم رفتار و كردار آدمى است. همه عالمان و دانشوران‏ و فيلسوفان از روزگاران كهن تا به امروز به اين رشته از دانش،علاقه و دل بستگى داشته ‏اند و هر يك به نحوى در باب آن سخن‏ گفته ‏اند. اما اخلاق بر دو نوع است: نظرى و عملى.

اخلاق نظرى‏ در باره پايه‏ ها و مبانى اخلاق، مفهوم تكليف اخلاقى و مسائلى ازاين دست، بحث مى ‏كند ; يعنى مباحثى كه مستقيما به فعل اخلاقى‏ مربوط نمى ‏شود، اما اخلاق عملى مستقيما به خود عمل مربوط است،انجام عمل احسان، پرهيز از دروغ، غيبت، بهتان، احترام به پدرو مادر و مسائلى از اين قبيل كه به قصد قربت انجام مى‏ شود درحوزه اخلاق عملى است. آن چه كه براى شخص مومن ارزش‏مند است اخلاق عملى است، زيرا تاعمل خير با نيت‏ خالص، انجام نگيرد، رشد و كمال و فلاح محقق‏ نخواهد شد.

هرچه ما در باره اخلاق و يا عرفان نظرى تفحص كنيم،جز انبوهى از اطلاعات و معلومات چيزى نصيبمان نخواهد شد، زيراكه قلب و دل ما از آن‏ها بى‏ بهره است فقط چاقى و فربهى ذهن،صورت گرفته است. اين سخن به معناى بى‏ ارجى و بى ‏منزلتى عرفان و اخلاق نظرى نيست،چرا كه آن هم در جاى خود مغتنم است، بلكه سخن در راه نجات ومسير رشد و برآمدن انسان است. شك نيست كه جمع بين اخلاق نظرى وعملى، بسيار پسنديده است و آدمى را مسلط مى‏ كند، اما تقيد برعمل و سلوك در مسير اخلاق عملى است كه انسان را از دره‏ هاى‏ هولناك دنيا و آخرت، نجات مى‏ دهد.

سالك در مسير اخلاق عملى، به دنبال الگو است تا بتواند از اوسرمشق بگيرد و طى طريق نمايد. در مكتب ما چهارده معصوم پاك ‏عليهم السلام بهترين الگو براى سلوك و گام زدن در وادى اخلاق‏ عملى هستند; همان ‏هايى كه خداوند متعال آنان را پاك گردانيد وسپس اسوه قرار داد. از اين رو است كه در اين مقاله، اشاره‏ اى ‏كوتاه به اين الگوهاى اخلاق عملى مى‏ افكنيم. در كلمات قصار امام على بن ابى طالب (ع) در نهج البلاغه آمده‏است كه امام مى‏ فرمايد: «من نصب نفسه للناس اماما فليبدابتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه‏بلسانه و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس ومودبهم; هر كه خود را پيشواى مردم خواهد، بايد كه پيش از ادب‏ كردن ديگران به ادب كردن خود بپردازد و بايد كه ادب كردن‏ ديگران به كردار باشد، نه به گفتار. كسى كه آموزگار و ادب‏كننده خويش است، سزاوارتر به تعظيم است، از آن كه آموزگار وادب كننده مردم است.»

امام صادق (ع)

امام صادق (ع) فرمود:«شيعيان ما وقتى كه در كوچه و بازار راه مى ‏روند و مردم آن‏ها رامى‏ بينند به ما رحمت و درود مى‏ فرستند» و معناى شيعه اين است كه ‏اين‏ها با عمل ديگران را درس مى ‏دهند نه اين كه در گفتار خوب‏ صحبت كنند، حرف بزنند، وعظ و پند و موعظه بدهند، اما به قول‏ خواجه شيرازى: «چون به خلوت مى‏ روند آن كار ديگر مى‏ كنند». از امام صادق يا امام باقر عليهما السلام پرسيدند: معنى اين ‏آيه چيست؟ «اتقوا الله حق تقاته‏» امام فرمود:«يطاع و لا يعصى; فرمان خدا را ببرد و عصيان خدا را نكند».

موسى و خضر

در يك داستان كه در سوره كهف آمده است داستان خضر و موسى است‏كه حضرت موسى (ع)، بالاى بلندى ايستاده بود و مردم را موعظه‏ مى ‏كرد، بنى اسرائيل پاى صحبتش نشسته بودند، حضرت نگاهى به اين‏ جمعيت انداخت، حالتى به او دست داد، فرشته وحى نازل شد، باديدن اين جمعيت‏ به خود باليدى، بايد هنوز درس بياموزى حركت‏ كن. موسى حركت كرد، در كنار صخره‏اى مشاهده كرد كه دور صخره‏ همه ‏اش سبز و خرم است و مردى نشسته است، بعد از سلام و احوال ‏پرسى گفت: پيش شما آمده ‏ام كه تعليمم بدهى، چيزى ياد بگيرم.

اولين سؤالم اين است كه: يا خضر! چه كردى به اين مقام‏ رسيدى كه من بايد شاگردى تو را بكنم؟ در جواب گفت: معصيت‏ خدارا نكردم، آن چه گفت عمل كردم و از محرمات پرهيز نمودم. واقعااگر انسان نافرمانى خدا را نكند به مقامات بالايى مى ‏رسد. در دل آدمى دو چيز با هم جمع نمى‏ شود: هم خدا و هم هواى نفس.چطور امير المؤمنين (ع) در اين دعاى صباح مى‏ فرمايد: خدا نكنداين پرده ‏ها دور دل مرا گرفته باشد. آيا حجاب‏ ها دور دل مرانگرفته است آيا خود علم، حجاب نيست؟ مگر علم تنها انسان را آدم مى‏ كند.

ضرب المثلى است كه مى‏ گويند:«ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه‏مشكل‏»، برخى از بزرگان هم اين ضرب المثل را اين گونه گفته ‏اندكه:«عالم شدن چه مشكل، آدم شدن محال است‏». حضرت امام ره ‏ضرب المثل را از قول استاد عرفان خود، مرحوم آية الله شاه‏ آبادى،تكرار مى‏ كردند. چرا عالم شدن مشكل است؟ چون همين علم ‏باعث ‏بدبختى انسان مى‏شود كه چرا به من آية الله نگفتيد، چرامرا جلو نينداختيد، چرا او جلو افتاد و زد و برد، چرا من عقب ‏مانده ‏ام؟ اين حجاب ‏ها است كه انسان را بيچاره مى‏ كند.

نامه يك معلم اخلاق

جوانى به معلم اخلاقى نام ه‏اى نوشته بود و از او خواسته بود كه‏ براى قدم برداشتن در راه كمال چه عملى انجام دهد؟ جواب نامه‏ داده شد، بعد از دريافت نامه به منزل ما آمد، گفتم: آيا عطشت‏ مرتفع شده؟ گفت: نه، من نامه نوشتم، ولى جواب خيلى مختصر بود.گفتم چه بود؟ گفت: جواب اين جمله بود: راه رسيدن به كمال دوچيز است: تعبد و تجنب; يعنى انسان عبادت خدا را بكند و ازگناه پرهيز بكند، همين و بس.

من شرفياب محضر مبارك آن عارف و آن معلم اخلاق شدم و عرض كردم:شما جواب نامه را به اختصار نوشته ‏ايد. فرمود: چه نوشته ‏ام؟ من عين عبارت نامه را خواندم. فرمود: همين است،غير از اين چيز ديگرى نيست. البته اصل اين سخن از مرحوم ‏مير داماد است و به ملا صدرا در همان جلسه اول گفت: راه رسيدن‏ به كمال، فقط بندگى حضرت حق است.

اخلاق ‏هاى عملى در كربلا

نمونه‏ هاى فراوانى از اخلاق عملى را در حادثه كربلا مى‏توان ديد;يك نمونه آن وقتى است كه امام حسين (ع) خواست از كنار جسد على‏ اكبر (ع) بلند شود، حضرت زينب (س) بسيار بى‏ تابى مى‏ كرد وضجه ‏ها مى‏ زد، كسانى كه نمى ‏شناختند، مى ‏پنداشتند كه مادر حضرت‏ على ‏اكبر است.

اما وقتى كه به همين حضرت زينب (س) خبر شهادت‏ فرزندش را دادند و او را به سوى خيمه آوردند، هيچ عكس ‏العملى ‏از خود نشان نداد و حتى از خيمه هم بيرون نيامد. بعدهاپرسيدند چرا از خيمه بيرون نيامدى؟ فرمود:مى ‏ترسيدم اگر از خيمه بيرون بيايم دل برادرم منقلب بشود! آرى،اين صفت معلم است كه با عمل خود به ديگران درس مى ‏دهد. حضرت امام زين العابدين (ع) مى‏ فرمايد: ديدم عمه ‏ام زينب در شب يازدهم ‏نماز شب را نشسته مى‏ خواند، پرسيدم: عمه چرا نشسته نمازمى‏ خوانى؟فرمود: چه كنم زانوانم ديگر قدرت ندارد.اين همان اخلاق عملى است. شخصى مى ‏گويد: روزى ميهمان امام مجتبى(ع) بودم، گفتم به مسجدبروم و دو ركعت نماز بخوانم، پيرمردى را ديدم گوشه ‏اى ايستاده ‏به من تعارف كرد، به كنارش رفتم، دست‏برد زير عبا و چيزى‏ بيرون آورد، درش را باز كرد. ديدم نانى را به من تعارف كرد،نان را برداشتم، ديدم با دست نمى ‏توانم آن نان را بشكنم. رو به‏ پيرمرد كرده گفتم: آقا اين نان چيست كه آن را اين چنين‏ بسته ‏اى؟ فرمود: بسته ‏ام كه نكند فرزندانم كه علاقه و محبت‏ به من‏ دارند، يك مقدار روغن به اين نان بمالند تا لذيذ بشود. اين‏ على (ع) است و اين درس اخلاق عملى است.

«اتقوا الله فى الخلوات فان الناظر هو الله‏» در خلوت هم ازمعصيت پرهيز كن. چرا؟ ناظر چه كسى است؟ در روايتى امام ‏هفتم(ع) مى‏ فرمايد: به گناه كوچكت ‏به كوچكى نگاه نكن، ببين كه ‏نافرمانى و معصيت چه كسى را انجام مى‏ دهى، خدا را نافرمانى ‏مى‏ كنى ولو كوچك باشد. «لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه‏» اين‏ها اسوه‏ هاى ماهستند، اين‏ها پيشوايان ما هستند.

«اولئك آبائى فجئنى‏ بمثلهم‏» نفس انسان از همه چيز براى ما عزيزتر است، نفس رامى‏ خواهيم. اين نفسى كه زين العابدين(ع) در دعاى ابى حمزه عرضه‏ مى‏ دارد: «خدايا من به خاطر كدام لحظه‏ ام اشك بريزم، كدام‏ ساعتم، آيا براى خاطر آن لحظه ‏اى كه در تاريكى قبر مى‏ گذارند،در آن وحشت كده، آن جا، يا براى آن لحظه ‏اى كه بايد از قبر خارج ‏شوم. «ابكى لخروجى عريانا» يا به خاطر برهنه محشور شدن اشك‏ بريزم.«انظر مرة عن يمينى و مرة عن شمالى فاذا الخلائق فى شان غيرشانى، مردم را به فكر خودشان مى ‏بينم.

«لكل امرء يومئذ شان‏يغنيه‏». آن ساعت را گريه كنم، اشك بريزم، كدام لحظه؟ آيا اين ‏لحظات را ما در پيش نداريم. امير مؤمنان (ع) فرمود:«فان امامكم عقبة كوودا» ما گردنه ‏ها داريم، اين صراط را كه‏ مى ‏گويند اين صراط از دنيا كشيده شده است. مرحوم علامه طباطبايى (ره) در جلد اول تفسير الميزان در ذيل‏«اهدنا الصراط المستقيم‏» مى ‏نويسد: «اين صراط از دنيا كشيده‏ شده، از اين صراطى كه از مو باريك‏تر است.» بعضى با مختصرى ازجلوه‏ هاى دنيا دين خود را مى ‏فروشند و به «صراط‏» و «روزحساب‏» توجه ‏اى ندارند. قرآن مجيد مى‏ فرمايد: فرداى قيامت جلوى پرده را نگاه كن، يك‏چيزى شيشه مانند، جهنمى ‏ها، بهشتى ‏ها را مى‏ بينند، آن‏ها را نگاه‏ مى‏ كنند، همه در ناز و نعمت ‏خوشند «يطوفون عليهم ولدان مخلدون‏ باكواب و اباريق و كاس من معين‏» اين همه نعمت در اختيار اين‏ها است، جهنمى ‏ها مى‏ بينند كه هم‏كلاسى ‏اش در بهشت نعيم است ‏اما اين، در اين طرف است. قرآن مى ‏فرمايد:«ا لم نكن معكم‏» جهنمى ‏ها داد مى ‏زنند آقايان بهشتى‏ ها آيا مادر دنيا با شما نبوديم؟ زن به شوهر، شوهر به زن مى ‏گويند مگرما در دنيا با هم نبوديم؟ «قالوا بلى‏» بوديم، «و لكنكم‏فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى‏» هواى نفس،شما را مغرور كرد، مقام، تو را مغرور كرد.

مطالب مرتبط
1 از 218

بچه ‏ها را ديده ‏ايد، وقتى كه دست‏ بچه ‏ها را بگيرى و جلوى مغازه ‏اسباب‏ بازى‏ فروشى ببرى، هر كدام چيزى مى‏ خواهند و به همان چيزهم دلخوشند، ما هم حالت همان بچه ‏ها را داريم، مقام، مثل همان ‏عروسك يا ماشين كوكى است كه بچه به او دلخوش است.

 ايجاد و تقويت ايمان:

ايجاد و تقويت ايمان لذتي دروني است كه بدون تعارف خيلي از ماها حسرت آن رامي‌خوريم كه اين لذت والاي ايمان در دل ما ماندگار باشد.

ائمه اطهار عليهم‌السلام راه كارهاي عملي را براي ايجاد و تقويت ايمان ارائه داده‌اند كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنم:

مهار كردن نگاه:

امام صادق (ع) در روايتي ايمان را نتيجه مهار چشم از نگاه به مُحرمات الهي مي‌دانند و مي‌فرمايند:

 كسي كه نگاهش به زني بيفتد، پس بلافاصله چشم خود را به آسمان دوخته يا از ديدن نامَحرم چشم پوشي كند، چشم برهم نمي‌زند مگر آنكه خداوند ايماني به او مي‌دهد كه طعم آن را مي‌چشد. 

 (ميزان الحكمة، جلد10، ص78)

از اين روايت برمي‌آيد كه ايمان باطني حاصل شده از مهار نگاه، طعم شيرين خود را در كام فرد با تقوا به جا مي‌گذارد و البته روشن است كه رسيدن به چنين ايماني جز از راه تحميل به نفس ميسر نخواهد بود.

پرهيز از دروغ جدّي و شوخي:

اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد:

 هيچ بنده‌اي طعم ايمان را نمي‌چشد مگر آنكه دروغ را به صورت شوخي يا جدّي ترك كند.                                                  

 (بحارالانوار، جلد72، ص249)

حسن خلق، تواضع، مهار زبان و انفاق:

امام صادق(ع) در روايتي التزام به امور چهارگانه فوق را عامل تكميل ايمان دانسته‌اند و فرموده‌اند: ايمان بنده كامل نمي‌شود تا در او چهار ويژگي وجود داشته باشد.

ü      خلق خود را نيكو گرداند.

ü      تواضع پيشه كند.

ü      زيادي گفتار را مهار كند.

ü      زيادي مال را انفاق نمايد.

 (بحار الانوار، جلد69، ص379)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پنج × یک =