مقدمه
راديو و تلويزيون ، دوست ، هم صحبت ، همدم و هم خانهي ما هستند و اگر چه ممكن است گاهي از آنها ناراضي باشيم ، رهايشان نميكنيم ، يا درست بگوييم ، آنها را رها نميكنند و ما هم نميتوانيم بدون آنها سر كنيم .راديو و تلويزيون فقط هم خانه و هم دم مردمان نيستند ، بلكه از وقتي به خانهاي وارد ميشوند ، خانه و صاحبخانه چيز ديگري ميشود . اصولاً هر چيزي از تكنيك جديد كه وارد زندگي مردم شده ، تغيير و تحولي در روابط و مناسبات ميان ايشان پديد آورده و احياناً ديد و نگاهشان را تغيير داده است . درست است كه ما راديو و تلويزيون را از جايي كه لوازم خانگي ميفروشند ميخريم و به خانه مي بريم و اينها به يك اعتبار در زمرهي وسايل خانه هستند ، اما با اهل خانه نسبتي دارند كه با آن نسبت ، از ديگر وسايل خانه ممتاز ميشوند .
مسلماً نوع وسايلي كه ما در خانه داريم با نحوه زندگي ما مناسبت دارد ، اما آن وسايل به جاي ما فكر نميكنند و تصميم نميگيرند و انتخاب نميكنند . بسيارند كساني كه به ميز ، مبل ، فرش و نقش ديوار خانه خود بسيار اهميت مي دهند و چه بسا كه فكر وذكرشان مشغول آن باشد ؛ ولي نمي توان گفت كه فرش و مبل فكر آنها را راه ميبرد . مبل و ميز بخصوص يخچال كه وارد خانه ميشود ، آداب ، طرز نشست و برخاست ، وضع تغذيه و نحوه و ميزان خريد مواد غذايي تغيير ميكند و اين تغيير ، در شئون ديگر زندگي نيز موثر ميافتد . اما هيچ يك از آنها اثر و اهميت وسايل ارتباط جمعي و بخصوص تلويزيون را ندارد .
ما چون جعبه تلويزيون را به سليقه خود انتخاب ميكنيم و ميخريم و مالك رسمي آن هستيم ، ميپنداريم كه مثل هر ملك ديگري ميتوانيم هر تصرفي كه بخواهيم در آن بكنيم . اين پندار از جهتي نيز درست است ، زيرا ما ميتوانيم آن جعبه را بفروشيم يا آن را به كسي ببخشيم يا از خانه بيرون بيندازيم . ولي در هر صورت ، دوباره بايد دستگاه ديگري از اين جعبهها را مقدم بر بسياري از ضروريات ديگر زندگي بخريم و به خانه بياوريم . يعني آنچه در اختيار ماست جعبه گيرنده است ، ولي شايد ما اختيار داشتن و يا نداشتن تلويزيون را نداشته باشيم ، يا معمولاً مردم قدرت صرف نظر كردن از آن را ندارند .
خانه امروز با خانهي ديگر كه تلويزيون نداشت بسيار فرق كرده است . خانه و زندگي امروز بدون تلويزيون قابل تحمل نيست . تلويزيون كه آمد ، بشر زبان همزباني را از ياد برده بود و با آمدن آن ، روابط و عادات و مشغوليتها و رفت و آمدها همه به تناسب عالم بيهمزباني تغيير كرد اكنون اگر راديو و تلويزيون نباشد چه پيش مي آيد ؟ مسلماً بشر نميتواند به روابط و مناسباتي كه در سابق داشت بازگردد و براي اينكه بتواند تنهايي خود را تحمل كند ، به تلويزيون نياز دارد . الان اگر از اوصاف بشر بپرسند ، شايد كسي بتواند بگويد كه بشر عصر ما ، جاندار تماشاگر تلويزيون است .
مراد از اين سخنان اين نيست كه ما هر چه از تلويزيون ميبينيم ميپسنديم و هيچ رأي و نظري در مورد برنامهها نداريم . من با اينكه نگران سوء تفاهم هستم بايد بگويم كه نمي دانم چرا گاهي به نظرم ميآيد كه نسبت ما با تلويزيون همان است كه ايوان كارامازوف در رمان داستايوسكي با شيطان است . شيطان وقتي وارد اتاق ايوان ميشد ، ايوان با او عتاب و خطاب مي كرد و شيطان ناچار ميشد از نزد او برود . اما به محض اينكه شيطان بيرون ميرفت ، ايوان پريشان ميشد ؛ او به مصاحبت شيطان نياز داشت . من نمي گويم تلويزيون شيطان است ، اما هر چه هست ، ما از آن گله و شكايت بسيار داريم ؛ وقت ما را ميگيرد و نميگذارد بچهها درس بخوانند ، برنامههاي بد و نامناسب دارد ؛ اما بدون تلويزيون هم نميتوانيم باشيم .
تلويزيون اكنون تنها به ما اطلاعات لازم براي زندگي در جامه متجدد و پست مدرن نميدهد ، بلكه تعيين ميكند كه مهم چيست و چه چيز بياهميت است و مطلوب و غير مطلوب كدام است . طرز لباس پوشيدن و آداب معاشرت را نيز تلويزيون معين ميكند .
حتي پاسخ دادن به اين پرسش كه صدا و سيماي مطلوب كدام است ، خود به خود و دانسته و ندانسته ، احياناً به عهده ي تلويزيون گذاشته ميشود . در اين صورت ، ديگر نميتوان تلويزيون را وسيله انگاشت . وسيله چيزي است كه آدمي ، به اختيار ، آن را براي رسيدن به يك مقصد و مقصود به كار ميبرد . ما از تماشاي تلويزيون چه مقصودي داريم ؟ مقصود ما تماشاست . به اين معني ، تلويزيون خود مقصد و هدف است .
با اين حال ، ميدانيم كه تلويزيون برنامههاي بد و خوب دارد ، برنامههايي كه با مهارت و ظرفيت تهيه ميشود و ، در بعضي موارد آثار ناشيگري و بيسليقگي در تهيه آنها پيداست . تلويزيون بد آموزي دارد ، اما ممكن است برنامههاي آن را طوري ساخت كه آثار تربيتي خوب بر آن مترتب شود . همچنين ميتوان از طريق تلويزيون مطالب بسيار خوب و لازم علمي را آموخت . در اين نكته هم ترديد نيست كه ما ميتوانيم برنامههاي تلويزيون را تغيير دهيم و اصلاح كنيم و اين كاري است كه همه موسسات راديو و تلويزيون انجام ميدهند . يعني تمام موسسات راديو- تلويزيوني ، مراكز نظر سنجي دارند و ميزان رضايت و نارضايتي شنوندگان و بينندگان را اندازه ميگيرند و برنامههاي خود را با رعايت نظر بينندگان تغيير ميدهند . شنوندگان و بينندگان نيز ميتوانند ميان مطالب و برنامههاي متفاوتي كه از ايستگاههاي مختلف پخش ميشود ، به ميل و سليقه خود چيزهايي را انتخاب كنند و اگر چنين نبود ، اين همه رقابت ميان دستگاههاي فرستنده وجود نداشت و تا اين اندازه براي بهتر كردن برنامه و راضي نگاه داشتن مشتريان كوشش نميشد .
بنابراين ، مشكل اين است كه اگر ميـوان برنامههاي خوب و بد براي تلويزيون تهيه كرد و كساني در اين كار صاحب تخصص و مهارت ميشوند و بعضي از آنان ذوق و ابتكار خاصي پيدا ميكنند ، چگونه ميتوان گفت كه تلويزيون در اختيار ما نيست و بر ما حاكم است ؟ اشكال به اين صورت رفع ميشود كه ما ميان وجود تلويزيون و ماهيت آن فرق بگذاريم ؛ و تازه بعد از اين تفكيك هم سوءتفاهمهايي پيش ميآيد ، زيرا به يك معني ، معمولاً مردمي كه اهل تفكر نيستند چنين ميانديشند كه اگر به فرض ، ما در امر وجود و عدم تلويزيون بياختيار باشيم ، تكليف ماهيت آن به دست ماست و ما كه جاعل ماهيت آن هستيم ، آن را به هر صورت كه بخواهيم در مي آوريم . به عبارت ديگر ، به فرض اينكه ما محكوم به داشتن تلويزيون باشيم ، مجبور نيستيم كه هر برنامهاي را تماشا كنيم ، بلكه چيزي را كه خود ميخواهيم و ميپسنديم ، بر ميگزينيم و تماشا ميكنيم . البته كه دايره انتخاب ما با افزايش ساعات برنامهها و تعداد فرستندهها وسيعتر ميشود ؛ در اين صورت ، طبيعي است كه ميتوان در باب راديو و تلويزيون مطلوب فكر كرد .
اين مطالب در جاي خود درست است ، اما درست نيست كه تصورشود كه ما محكوم به داشتن تلويزيون هستيم ، ولي تعيين ماهيت آن به دست خودمان است و اين ماهيت با تصرف ما خوب و بد و به طور كلي مشكك مي شود. اتفاقاً تغييري كه معمولاً ما ميتوانيم بدهيم در وجود تلويزيون است نه در ماهيت آن . يعني ما با پيدايش تلويزيون با آن در نسبتي وارد شدهايم كه آن نسبت را به آساني و با اصلاحات جزئي و صوري نميتوانيم تغيير دهيم ، ولي چه بسا كه در دو طرف نسبت تغييراتي به وجود مي آيد .
منتهي ما كمتر به نسبت نظر ميكنيم و بيشتر به دو طرف نسبت كه ما و راديو و تلويزيون باشيم توجه داريم ، چنان كه بيشتر از تاثير تلويزيون درافكارو اخلاق و رفتار مي گوييم و به بهتر كردن تلويزيون ميانديشيم و البته در اين راه به نتايج عملي مهم ميرسيم . اما بايد ديد با تغييراتي كه در دو طرف نسبت پديد مي آيد ، آيا اصل نسبت هم دگرگون ميشود يا نه . اين يك مطلب فلسفي است . كساني كه نسبت را فرع بر وجود مضاف و مضافاليه مي دانند ، به نسبت اهميت نمي دهند . اما در مقابل آنان ، گروهي دو طرف نسبت را چندان مهم نمي شمارند و هر دو را محكوم حكم نسبت ميدانند مارشال مكلوهان كه ميگفت وسيله پيام است ، مخالف استفاده از تلويزيون نبود و اصلاح آن را منكر نمي شد . او خود كارشناس وسايل سمعي – بصري بود . با اين حال معتقد بود كه حدود تصرف ما در دايره نسبتي كه با تلويزيون داريم محدود است ، يعني ما نميتوانيم ماهيت آن را تغيير دهيم و با آن هر چه ميخواهيم بكنيم .
قبلاً اشاره كرديم كه تكنيك جديد وسيلهاي نيست كه براي رسيدن به مقصدي فراهم شده باشد . تكنيك عين قدرت است ، نه پاسخ به مسئله و مشكل . مگوييد كه تكنيك راهها را كوتاه و حل بسياري از مسائل را آسان كرده است . من منكر اين نيستم ، بلكه از اصل و ماهيت تكنيك سخن مي گويم . مقصود اين است كه پيدايش تلويزيون گرچه با پيشرفت علم و در مرحلهاي از اين پيشرفت صورت گرفته است ، اما پاسخ به يك مسئله علمي و نتيجه سعي در رفع يك مشكل عملي نبوده است . تلويزيون امكانات ما را در عالمي كه در آن بسر ميبريم افزايش داده است . يعني اين طور نبوده است كه روزي ناگهان كساني به فكر افتاده باشند كه في المثل براي ايجاد مشغوليت يا رساندن خبر ، پيام و… وسيلهاي بسازند و آن وسيله صرفاً در خدمت ابلاغ پيامها و رساندن اطلاعات باشد . چون راديو و تلويزيون وسيله ابلاغ و ارسال پيام و اطلاعات است ، به اشكال ميتوان پذيرفت كه براي اين مقصود اختراع نشده باشد . حتي اگر بگوييم كه داشتن اطلاعات در جامعه جديد يك امر ضروري شده است و اين ضرورت ، پيدايش وسايل مخابراتي جديد را اقتضا كرده است ، ظاهراً دعوي مدعي را اثبات كردهايم ، زيرا سخن اين بود كه اختراع تلويزيون در پاسخ به يك مسئله نظري يا براي رفع بعضي مشكلات عملي نبوده است ، اما بعد گفتيم كه اطلاعات و وسايل اطلاع رساني از ضروريات عالم كنوني است ، پس لابد نياز به اطلاع رساني ، انگيزهي پديد آوردن وسايل بوده است . رفع اين تناقض دشوار نيست ، زيرا نيازي كه اثبات كرديم ، نياز عالم بود نه نياز اشخاص ، ونيازي كه منكر شديم ، نياز ناشي از مواجهه با مسائل و همچنين نياز نفساني بود .
عالم جديد بدون اطلاعات و وسايل مخابراتي كنوني دوام نمي يابد . راديو و تلويزيون از اجزاي مقوم عالم كنوني است و جاي خاصي در آن دارد و اگر نبود ، اين عالم عليل و ناقص الخلقه بود .( اكنون هم عالم عليل است ، اما علت آن نقص عضو نيست ) البته ممكن است بگوييد كه اين عالم چيزهاي خوب بسياري را نيز فاقد است و هيچ عالمي نيست كه همه چيز را به كمال داشته باشد . پس آيا بايد تمام عوالم را ناقص الخلقه دانست ؟ وقتي ميگوييم اگر عالم جديد تلويزيون نداشت ناقص الخلقه بود ، مراد اين است كه تلويزيون در قوام آن موثر است و حال آنكه مثلاً عالم يوناني يا رومي براي اينكه موجود باشد ، به تلويزيون نيازي نداشت . به عبارت ديگر ، بايد فرق گذاشت ميان چيزهايي كه ماميگوييم خوب است كه يك تاريخ و يك عالم آنها را داشته باشد و چيزهايي كه وجودشان متقضاي ذات آن عالم است . مثلاً پاي بندي به فضاي خوب است ، اما از لوازم ذات عالم متجدد نيست ، حال آنكه علم جديد نميتواند از اين عالم منفك شود . حتي كسي ممكن است بگويد در عالم جديد مهر نيست ، عشق نيست ، هنر بزرگ مرده است ، بشر تنهاي تنهاست . اينها مسلماً نقص است ، اما اين نقصها نقص كلي است و در قياس با عوالم ديگر و در تذكري كه بشر پيدا ميكند آشكار ميشود ، ولي نقص يك عضو در ارگانيسم چيز ديگري است . تلويزيون جزئي از اين عالم است اگر عالم كوچك نشده بود و تاريخ ما تاريخ واحد جهاني نبود و هر منطقه فرهنگي صرفاً به اطلاعات و خبرهاي خاص خود گوش ميكرد و نيازمند خبر همه جا و همه چيز نبود ،راديو و تلويزيون هم يا به وجود نمي آمد ، يا يك امر تفنني ميبود . خبر با صرف وجود گيرنده خبر و مخبر پديد نمي آيد ؛ خبر شونده ميخواهد . همهي مردم شنونده هر خبري نيستند ؛ هر كس خبر عالم خود را ميشنود . تلويزيون هم اطلاعات و اخبار عالم كنوني را براي اهل اين عالم پخش ميكند و به همين جهت ، موثر است و ميتوان از آن استفاده كرد .
ماهم در صورتي ميتوانيم برنامههاي خوب براي تلويزيون تهيه كنيم كه روابط و مناسبات و گوش و زبان عالم را بشناسيم . يعني ما كه برنامههاي تلويزيوني ميسازيم ، غير از آدمهاي قبل از تاريخ تلويزيون هستيم . ما در نظم عالمي وارد شدهايم كه حتي نيازهاي ما نيز به تبع اين نظم معين ميشود . يكي از اين نيازها ، نياز تلويزيون است و تلويزيون مي تواند آينه نيازهاي ديگر باشد درست است كه در همه جا كساني هستند كه از برنامههاي تلويزيون اظهار نارضايتي ميكنند ، اما اين ناراضيها نميتوانند تلويزيون را از خانه خود بيرون بيندازند . حتي نارضايتي آنان دليل بر نيازشان است و به هر درجه كه ناراضي شوند باز هم تلويزيون را نگاه ميدارند و به آن نگاه مي كنند . ناراضي بودن از برنامه تلويزيون مستلزم توقع اصلاح وبهبود آن است و هرگز نميتوان برنامههايي ترتيب داد كه بيعيب و نقص باشند يعني در هيچ برنامهاي ايدهآل يافت نمي شود و نميتوان تهيه كرد . مع ذلك ، گردانندگان راديوها و تلويزيونها همواره ميكوشند كه برنامههاي بهتري تهيه كنند و با توجه به اين امر است كه ميتوانيم از تلويزيون مطلوب سخن بگوييم ، زيرا هر كس كه درصدد اصلاح برمي آيد ، حتي اگر به صورت مبهم هم باشد ، يك صورت ايده آل را در نظر دارد . اين صورت مطلوب و تلويزيون خوب چيست ميتوان آن را فراهم كرد ؟
تلويزيون خوب شرايطي دارد و از آن شرايط جدا نميشود ؛ يعني حداقل اين است كه ناآشنايان با عالم تلويزيون نميتوانند براي آن برنامه تهيه كنند .في المثل اگر گردانندگان تلويزيون بخواهند فارغ از عالمي كه در آن به سرميبرند اگر بتوانند فارغ باشند آنچه را خود دوست ميدارند و ميپسندند پخش كنند ، شكست ميخورند . آنها حتي اگر اهل صلاح و فضيلت ومعرفت باشند و بخواهند با تلويزيون صرفاً درست معرفت بدهند ، موفق نمي شوند . اگر فكر كنيم كه ميتوانيم در شرايط كنوني ، تلويزيوني داشته باشيم كه سراسر درس معرفت و فضيلت بدهد و حكمت بياموزد و تمام گفتارها را با نكات پند و عبرت بياميزد ، بهتر است از اين فكر منصرف شويم و از اين حسن نيت و پاكي ضمير براي شناخت امكانات و وضع خود استمداد كنيم و راه استفاده از امكانات را بشناسيم .
از اين سخت ممكن است استنباط شود كه بايد به دنياي موجود و رسوم آن تسليم شد و چون تلويزيون ابتدا در غرب پديد آمده و رسوم برخورداري از آن را غربيها وضع كردهاند ، ما هم بايد كوركورانه از آنها پيروي كنيم . البته كمتر تلويزيوني ميتواند تمام برنامههايش را خود تهيه كند و اگر بخواهد همه را نيز از خارج بخرد ، كارش دشوار مي شود . يك تلويزيون نسبتاً موفق ، بيشتر برنامههايش را با امكاناتي كه در اختيار دارد فراهم ميكند و در صورتي كارش رونق مي گيرد كه امكانات كافي داشته باشد و بداند كه از آن امكانات چگونه ميتوان استفاده كرد . اين امكانات را چگونه و از كجا بايد فراهم كرد ؟ ومگر نه اين است كه بايد باعالم خاص تلويزيون هماهنگ شد تا بتوان تلويزيون خوب داشت ؟
اين هماهنگي مفهوم مبهي است ، زيرا ممكن است از آن چنين برداشت شود كه بايد از غرب تقليد كرد . به طور كلي يك سازمان راديو – تلويزيون در دنياي كنوني سه وضع مي تواند داشته باشد ؛ يكي وضع تلويزيونهاي كشورهاي غربي و عالم به اصطلاح توسعه يافته ، وديگر ، وضع تقليد و تسليم و وابسته شدن به هر چه كه از كانالهاي تلويزيون غرب پخش ميشود ؛ اما وضع سوم چه مي تواند باشد ؟ مگر غير از اين دو وضع ، وضع ديگري ميتوان تصور كرد ؟ دارندگان تلويزيون يا خود سازنده و اداره كنندهاند ، يا خريدار مقلد و مصرف كننده صرف آري ،وضع ديگر وضع احتياط و آماده بودن است . در اين وضع با راديو و تلويزيون كنار مي آييم بيآنكه مقهور آن باشيم ، زيرا ميدانيم كه نميتوانيم از تلويزيون صرف نظر كنيم و اگر بايد آن را داشته باشيم ، چرا صورت خوب و بهترين صورت آن را نداشته باشيم ؟
ظاهراً بسيار مشكل است كه آدمي در عالمي به سر برد كه با آن عالم يگانه نباشد و مشكلتر اين است كه بخواهد با شأني از شئون اين عالم كنار آيد . من فعلاً در مورد اين مسئله بسيار دشوار بحث نميكنم و صرفاً براي اينكه وضع سوم را تا حدي روشن سازم ، ميگويم براي ما كه نميخواهيم علم ، نظم سياسي و اداري و ترتيبات آموزش و ترافيك و بازار را رها كنيم ، يك تلويزيون خوب ، با اداره خوب و مدرسه خوب و ترافيك خوب ملازمت يا حداقل مناسبت دارد و اگر نقص در جايي باشد بايد اصلاح شود ميتواند واسطهي خوبي باشد .
من در شرايط فعلي بهبود تلويزيون را در اين مي دانم كه به مسائل و مشكلات زندگي مردم بپردازد درس ومدرسه در همه جا مهم است ، اما براي ما كه تقريباً ثلث جمعيت كشورمان محصل مدرسهاند اهميتش بيشتر است تلويزيون در امر آموزش به دانش آموزان چندان كمك ميكند كه وظيفه اصلي تلويزيون اصولاً آموزش مطالب درسي نيست بلكه بايد مشكلات امر آموزش و پرورش را در حدي كه بتوان به حل آن پرداخت مطرح كند ومسلماً ميتواند در به هم پيوستن همتها براي اداي چنين امر مهمي نيز اثر داشته باشد . اما اگر اصلاح آموزش و پرورش و تغيير نظام اداري ابتدا بايد به نظر محققان و متفكران و صاحب نظران برسد ، اموري وجود دارد كه طرح آن آسانتر است و شايد نتايج آن هم زودتر آشكار شود . امتحان ورودي دانشگاهها و ترافيك مثال خوبي است . همه دانش آموزان دبيرستاني علاقه دارند كه به دانشگاه بروند و اگر راهها باز بود ، اكثريت داوطلبان به دانشكدههاي پزشكي و فني ميرفتند در ظاهر اين روحيه نشانه كمال طلبي و مصلحت بيني است ، اما در حقيقت حاكي از يك بيماري اجتماعي و فرهنگي است . شايد صدا و سيما بتواند در اين باب به مردم توجه و تذكر بدهد ، اما در مسائلي مثل ترافيك كار آسانتر است .
در ترافيك فعلي ، مردمي كه در برخورد با يكديگر معمولاً جانب ادب را فرو نميگذارند ، در خيابان ، چهار راه و ميدان ، چه پياده باشند چه سواره و چه منتظر اتومبيلي باشند كه آنان را به مقصد برساند ، رعايت هيچ قانوني نميكنند . رانندگان اتومبيلها با قوانين و قواعد رانندگي اُنس و هماهنگي ندارند و به هر جا بتوانند مي روند و هر جا بتوانند تواقف ميكنند . گاهي در كوچه و خيابان نمايش ديوانگي مي دهند و گمان ميكنند كه مشغول هنرنمايي هستند . پيادهها كاري به اين ندارند كه خيابان معبر اتومبيل است . گاهي چنان با طمأنينه و وقادر در عرض خيابان راه ميروند كه گويي در حياط خانه خود به قدم زدن مشغولند ! راديو و تلويزيون در اين مورد چه ميتواند بكند ؟
آسانترين كار اين است كه خبرهاي ترافيك را منتشر كنند و قواعد را بگويد . اينها گر چه لازم است ، ولي وظيفه خاص پليس راهنمايي و رانندگي است كه به هر طريق بايد آن را انجام دهد و البته از تلويزيون هم استفاده كند . اما كار تلويزيون چيز ديگري است . پليس وظايف اداري و انتظامي خود را انجام مي دهد و البته بايد به فكر بهبود امور باشد ، اما تلويزيون زبان ديگر و امكانات وسيعتري دارد . اين كه يك مامور رسمي بيايد و به زبان رسمي و خشك قانون به مردم تذكر دهد كه قواعد را رعايت كنند ، درد اصلي واساسي را درمان نميكند مقررات را معمولاً هر كس كه گواهي نامه رانندگي ميگيرد كم و بيش ميداند و عيب ترافيك ما از ندانستن مقررات نيست سر هر چهار راه علامت زدهاند كه اتومبيلها توقف نكنند ، اما همه مسافران در همان جاي ممنوع ازدحام ميكند و اتومبيلها هم همان جا ميايستند و اشخاص را سوار و پياده ميكنند خط كشي خيابانها و جادهها تقريبا در نظر رانندگان امر زائدي است و از چپ به راست و از راست به چپ رفتن يك امر عادي شده است بگذريم از اينكه كم نيستند كساني كه از لا به لاي اتومبيلها راه خود را باز ميكنند و نظم خيابان و آرامش اعصاب مردم را بر هم ميزنند و وضع عصبي رانندگان ديگر را مختل ميسازند ( من هرگز نديدهام كه پليس كاري به اينها داشته باشد . پليس كمترين و البته شايعترين تخلفها را ميبيند و متخلف را جريمه ميكند .)
تلويزيون ميتواند از صحنههاي زشت ترافيك كه در همه اوقات شبانه روز در همه خيابانها وجود دارد فيلم بردراي كند واين صحنهها ، البته با حضور مامور راهنمايي و نه به زبان آمرانه يا خشك و رسمي او ، تحليل كند و اگر در اين تحليل مثلاً اين نتيجه به دست آيد كه راننده ويراژدهنده با عالم رانندگي بيگانه است و عقل و ادب كافي ندارد ،پروايي نداشته باشد كه با زبان تنبيه و تذكر آن را گويد لازم نيست كه ما به حقانيت عالم غرب اعتقاد داشته باشيم تا به قواعد و قوانين ترافيك گردن بگذاريم . مطلب اين است كه اگر ترافيك داريم ، بايد از نظم و قانون آن متابعت كنيم . از اين قبيل موارد و مثالها فراوان است .
جايي ديگر كه ميتوان با تلويزيون كنار آمد ، برنامه كودك و برنامه فيلم و تئاتر و نمايش است . برنامه كودك احتمالاً از پرشنوندهترين و پربينندهترين برنامههاي راديويي و تلويزيوني است و معمولاً در آن از خشونت ظاهر و بدآموزي صريح چيز چنداني يافت نميشود . در اين برنامهها معمولاً و به طور كلي كوشش ميشود كه كودك را با دنيايي كه بيشتر رمانتيك آشنا و سازگار سازند . عيب اين برنامهها اين است كه بيشتر صورت رمانتيك دارد ، اما با همين صورت رمانتيك است كه ميتوان سنن و آداب و اخلاق خوب را نشان داد . بعد از انقلاب ، در برنامههاي راديو و تلويزيون ما و بخصوص در برنامه كودك و فيلم و نمايش تحولي پيدا شده است . اين تحول به سمت نجابت و آزرم است تلويزيون تقريباً مطلب خلاف اخلاق به كودكان نمي گويد . فيلم بد و فاسد و خشن نشان نميدهد و نمايشهاي آن گرچه سبك و سطحي و تصنعي است ، اما ميتوان به بهبود آن اميدوار بود .
يك مشكل نمايشها و سريالهاي تلويزيون اين است كه اين سريالها انتزاعي است . ما دو قسم نمايش تلويزيوني داريم ؛ يكي نمايش آدمهايي كه شيفته انقلابند و وجود آنها عين معرفت است و به هيچ چيز جز حق نمي انديشند ، خوبند و هيچ چيز به خوبي آنان خدشه وارد نميكند و بدي در وجود آنها هيچ راهي ندارد . يك نمونه آدمي كه در تلويزيون نشان داده مي شود ، همين آدمهايي خوب و پاك و شريف ، بلكه عين خوبي و پاكي و شرفند . قسم ديگر ، آدمهايي لاابالي و فارغ از سياستند كه بهترين آنها به كفتر بازي و حل جدول و .. مشغولند . نه اينكه آدمها خلق و خوي مشخص و روان شناسي خاصي نداشته باشند ، و مخصوصاً قصد انكار وجود بزرگي و شرف در نهاد آدمها نداريم . اما اگر داستان نويس ميخواهد قديس را قهرمان كند ، يعني قهرماني و قديس بودن را در وجود كسي جمع كند ، بايد راهي را كه در آن ، شخص به قهرماني و مقام قديسي ميرسد نشان دهد و طريق مجاهدهاش را رسم كند . بشري كه ميل و هوي وشهوت ندارد قهرمان نيست ، فرشته است . نويسنده درمحيطي كه كاملاً سياسي است ، ميخواهد تظاهر كند كه به سياست كاري ندارد ؛ يا چنان وانمود ميكند كه قهرمان شدن مثل آب خوردن است و هيچ زحمت ندارد ريشه اين عيبها نيز در عيب بزرگتري نهفته است و آن اينكه گاهي نويسنده ملاحظات را راهبر خود كرده است و مشهورات را بر طبق ملاحظات تنظيم ميكند ، نه اينكه به درك وكشف هنري نايل شده باشد . چنان كه اشاره كرديم ، با تحولي كه در شعر و هنرها پديد آمده است ميتوان اميدوار بود كه اين وضع تغيير كند ، و توجه كنيم كه ما در وضع احتياط و مدارا و كنار آمدن با تلويزيون ، به مدد هنر و شعر نياز بسيار داريم و.. كنار آمدن با راديو و تلويزيون موقوف به اين است كه از توهم در مورد وسيله بودن آن خارج شويم و بكوشيم كه از امكانات آن به بهترين صورت ممكن استفاده كنيم و البته آگاهي به اين امكانات كار آساني نيست .
به اعتقاد پدر علوم ارتباطات ايران ، بايد مقررات مورد پيش بيني در قانون اساسي در خصوص انحصار دولتي راديو و تلويزيونهاي مورد تفسير يا اصلاح قرار گيرد ، چرا كه هدف اصلي فعاليت راديو و تلويزيونهاي خصوصي ، خدمت عمومي و حركت در جهت مصالح و منافع ملي است .
دكتر كاظم معتمد نژاد در گفت و گو با ايسنا درباره ضرورت تأسيس راديو و تلويزيونهاي خصوصي در ايران ادامه داد : با توجه به اين كه تاسيس راديو و تلويزيونها نيازمند ابزار فني گسترده وامكانات مالي قابل ملاحظهاي است بر اين اساس پيدايش آنها با حمايت دولتها همراه بوده است ، بنابراين زماني كه قوانين اساسي بسياري از كشورها تدوين مي شد ، موضوع راديو و تلويزيونهاي خصوصي مطرح نبود وي در ادامه به سير تاريخي پيدايش راديو و تلويزيونهاي خصوصي در جهان اشاره كرد وگفت : صرف نظر از ايالات متحده آمريكا كه از آغاز راديو و تلويزيونهاي آنها خصوصي بوده است ، بسياري از دولتها مانند انگلستان و فرانسه در مقابل تاسيس راديو و تلويزيونهاي خصوصي مدتها مقاومت ميكردند ، بنابراين در مورد فرانسه براي تاسيس راديوهاي خصوصي در دوره بعد از جنگ جهاني دوم فرستندههاي خصوصي در خارج از خاك اين كشور از آلمان ، لوكزامبورگ و مونت كارلو براي مخاطبان فرانسوي برنامه پخش ميكردند . همچنين به وسيله كشتيهاي كوچك در آبهاي اقيانوس اطلس در اطراف انگلستان امواج راديويي خصوصي را براي مخاطبان داخل اين كشور برنامه پخش ميكردند .
معتمد نژاد با اشاره به اين كه انگلستان از دهه 1950 و فرانسه از دهه 1980 مقدمات تاسيس راديو وتلويزيونهاي خصوصي را فراهم كردند ، گفت : در آن زمان هنوز در كشورهاي اروپايي ، رويكرد مثبتي براي تاسيس راديو و تلويزيونهاي خصوصي وجود نداشت .بنابراين تحت تاثير جريان جديد مقررات زدايي ، خصوصي سازي و آزاد سازي ارتباطات در آمريكا در سال 1982 كشورهاي اروپايي به ويژه انگلستان در سال 1984 و همزمان با آن ژاپن ، اقدام به انحصاري كردن ارتباطات دور ، تلگراف و تلفن كردند .
وي افزود : آمريكا در پي اجراي سياستهاي مقررات زدايي ، ارتباطات كمپاني بزرگ بل را كه انحصار خصوصي ارتباطات دور را در اختيار داشت دگرگون و به هفت كمپاني كوچك در اين حوزه تبديل كرد . همچنين به دنبال اين جريان در آمريكا ، مسالهي خصوصي سازي راديو و تلويزيون در كشورهاي اروپايي در فرانسه ، آلمان ، اسپانيا ، ايتاليا ، اهميت ويژهاي يافت ، و در اوايل دههي 1990 اين موضوع به جنوب شرقي و جنوب آسيا راه يافت و در كشورهايي مانند هند ، پاكستان و حوزههاي خليج فارس و همچنين در تركيه به فكر تاسيس راديو و تلويزيون خصوصي افتادند ؛بسياري از اين كشورها براي تاسيس راديو و تلويزيون هاي خصوصي پيش بيني نشده بود ،به طوري كه ميتوان گفت : اكنون در اكثريت كشورهاي جهان يك نظام مختلط راديو تلويزيون مركب از موسسات عمومي ( دولتي وموسسات خصوصي ) فعاليت ميكنند . اما در ايران هنوز اين امكان وجود ندارد با توجه به اين كه در سراسر دنيا ، تغييرات اساسي در اين حوزه به وجود آمده و صدها شبكه ماهوارهاي شكل گرفته است كه به آساني ميتوانند برنامههاي خود را به سراسر دنيا مخابره كنند، كشور ما نيز اين قاعده مستثني نبوده است و ما امروز شاهد دسترسي عامه جامعه به شبكههاي ماهوارهاي بيگانه هستيم .
به عقيده اين استاد علوم ارتباطات ، بايد مقررات موجود در قانون اساسي در مورد انحصار دولتي راديو و تلويزيون مورد تفسير يا تغيير قرار گيرد و در صورت لزوم اصلاح شود چرا كه اصل فعاليت اين راديو و تلويزيونها خدمت عمومي بوده است ، بنابراين دولت ميتواند با ايجاد تسهيلات براي سازمانها و انجمنهاي غير دولتي اين امكان را در كشور فراهم كند و كارهايي در اين زمينه انجام رسيده است . همچنين ما در اين زمينه نياز به مطالعات كارشناسي در حوزه نظام حقوقي راديو و تلويزيونخصوصي داريم . بايد اميدوار بود كه مسئولان عالي مملكتي همانگونه كه در مورد ساير زمينههاي مورد پيش بيني از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام به تفسير اصل 44 قانون اساسي پرداختند در مورد انحصار دولتي راديو و تلويزيوني اقدامات لازم را به عمل آورند و تاسيس راديو و تلويزيون خصوصي را امكان پذير سازند.
وي در خصوص تأسيس راديو ايسنا ، عنوان كرد : اين امر ، حركت بسيار مثبتي است ، چرا كه سبب ايجاد رقابت ميان رسانههاي داخلي ميشود ، بنابراين نبايد اين موضوع را برخلاف مصالح ملي دانست ، چرا كه ايسنا يك نهاد انقلابي و عمومي بوده است و تجربه نشان داده جز خدمت هدف ديگري را دنبال نكرده است ، طبيعي است ايسنا در اين مسير پيشقدم شود .
تلويزيون و جهاني شدن ايران
تلويزيون را ميتوان به عنوان يكي از اركان جهاني شدن دانست و از اين منظر آن را بررسي كرد . در طول تاريخ جهاني شدن ارتباطات تلويزيون نقش مهمي را داشته است . البته منظور از تلويزيون در ادبيات جهاني شدن تلويزيوهاي جهاني است ولي از نظر نگارنده در سطح كشوري نيز مي توان آن را بررسي كرد .
ايران نيز همانند ديگر كشورهاي جهان دچار پديده جهاني شدن شده است . اين پديده در ايران نيز همانند كشورهاي ديگر دنيا از زماني آغاز شد كه امكان برقرار كردن ارتباطات همزمان فراهم آمد . در ابتدا تلگراف و سپس تلفن و بعد راديو و بعد از آن تلويزيون به ترتيب با آشنا كردن مردم با جهان اطراف توانستند مظاهر جهاني شدن را در ايران پديد آورند .
مقاله پيش رو به بررسي نقش تلويزيون در پديده جهاني شدن در ايران ميپردازد.هم اكنون در كشور و تلويزيون بيش از هر رسانه ديگري در ايران استفاده ميشود . لازمه اين بررسي دانستن تاريخ تحولات تلويزيون در ايران بوده است چارچوب اصلي اين تحقيق يك روند تاريخي است كه در سايه اين روند به بررسي تاثيرات آن در جامعه به ويژه تاثيرات آن در جهاني شدن پرداخت .
كل تاريخ تلويزيون درايران را به سه دوره تقسيم كردم . دوران پيدايش و رشد كه مربوط به سالهاي قبل از انقلاب است . دوران ركود كه مربوط به دوران انقلاب و سالهاي جنگ است و دوران پيشرفت مجدد كه مربوط به سالهاي اخير است . و سپس به بررسي تغيير و تحولات سازماني تلويزيون و به تبع آن به محتواي تلويزيون در آن پرداختيم .
مهمترين مشكل من در اين تحقيق منبع در اين زمينه بود به همين دليل بسياري از مطالب نقل شده از تاريخ تلويزيون از يك كتاب است . هر چند از نشريات دورههاي زماني مختلف نيز استفاده كردهام . هم چنين در كنار استفاده از منابع مختلف از روش مصاحبه نيز در برخي از قسمتها بهره بردم .مفهوم جهاني شدن
مفهوم جهاني شدن به معناي امروزي آن از نيمه هادي 1980 به مثابه يك بحث علمي جدي مورد توجه و مطالعه محققان قرار گرفته است از نظر دكتر عاملي جهاني شدن به مفهوم جديد محصول ظهور« صنعت ارتباطات جهاني » است كه منعكس كننده « ارتباطات همزمان جهاني » است ( عاملي ، 1380) از نظر او نقطه آغازين اين دوره زماني است كه انسان توانست بدون ارسال پيك حضوري و يا استفاده نامه رسان ، پيام خود را به طور آني ارسال كند زماني كه مورس ، تلگراف را اختراع كرد اين اتفاق روي داد و انسانها توانستند در دو مكان متفاوت با هم ارتباط برقرار كنند .به دنبال آن تلفن با انتقال صدا در لحظه ، حس نزديكتري را از اين طريق فراهم نمود . با وصل شدن تلفن به كامپيوترهاي انفرادي و به وجود آمدن اينترنت ارتباط « همزمان نوشتاري ، صوتي و تصويري » دو سويه و چند سويه براي بشر امكان پذير شد.( عاملي 1383) هم چنين ارتباطات راديويي و تلويزيوني نيز در اين روند نقش مهمي در توسعه جهان مجازي محلي ومنطقهاي و جهاني داشتهاند . ( عاملي 1383) مهمترين تحولي كه در اثر به وجود آمدن صنعت همزمان به وجود آمد از بين رفتن معناي قبلي فضا و مكان بود مهم نيست كه يك فرد در كجا زندگي ميكند مهم اين است كه در حيطه قلمرو « صنعت جهاني ارتباطات » است .
يكي از مباحث مهم در جهاني شدن ، بحث سخت افزاري و نرم افزاري جهاني شدن است . دكتر عاملي در توضيح اين دو مقوله ميگويد بعد « سخت افزاري » جهاني شدن تابع صنعت تكنولوژي جهاني ارتباطات است . در واقع تمامي صنايع و تكنولوژي كه امكان دسترسي همزمان به آنها وجود دارد ، مثل تلكس ، تلفن ، فاكس ، اينترنت ، راديوها و تلويزيونهاي جهاني ( ماهوارهاي ) اجزاي اين صنعت به شمار مي آيند . و بعد « نرم افزاري» جهاني شدن مربوط به محتوا و در واقع دادههايي است كه بر سخت افزار اشاره شده غالب مي شود و اطلاعات در گردش آن را تشكيل ميدهد .( عاملي ، 1380 ، صفحه 170)
جهاني شدن را ميتوان از دو بعد بررسي كرد يكي ديد « پروسهاي » و ديگري ديد « پروژهاي » ديد پروسهاي جهاني شدن را به مثابه يك روند طبيعي متكي بر تكنولوژي ارتباطات تحليل ميكند و ديد پروژهاي جهاني شدن، حاكي از روند هدايت شده به سمت « آمريكايي كردن جهان » و يا « آمريكايي گرايي » است . طراح يك همچنين ديدي آلبرو است .( عاملي 1380)
مسلماً اين تحقيق جهاني شدن را از ديد پروسهاي آن مدنظر قرار ميدهد . جريان اين پروسه تابع سخت افزار جهاني شدن مثل وسايل ارتباط جمعي از راه دور ، تلويزيونهاي جهاني و اينترنت ، منشاء به وجود آمدن روند اجباري و غير قابل كنترل ارتباطات فراملي است ؛ ميباشد . اين روند مفاهيمي همچون زمان و مكان را از بين برد و پروسه انجام يافتن توليدات اقتصادي و فرهنگي را متحول كرد .( عاملي ، 1380)
با توجه به مطالبي كه در بالا ارائه شد تلويزيون هم داراي بعد سخت افزاري است و هم نرم افزاري بعد سخت افزاري تلويزيون خود دستگاه تلويزيون وكليه تكنولوژيهاي مربوط به آن است . و بعد نرم افزاري آن محتواها و اطلاعات موجود در اين وسيله است . من در اين تحقيق ميخواهم بدانم اين محتواها كه بعد نرم افزاري صنعت تلويزيون همزمان با رشد سخت افزاري آن در كشور ايران همزمان با هم پيش رود و اين محتواهاي ارائه شده چه كمكي به فهم جهاني شدن در بين مردم داشته است .
از همين رو تغيير تحولات تلويزيون را به عنوان يكي از اركان اساسي جهاني شدن را در ايران در دورههاي مختلف زماني از انتها تا به امروز بررسي خواهيم كرد .
پيدايش و رشد :
تلويزيون خصوصي
از وسايل ارتباطي نوين همه به جز تلويزيون در ابتدا با حمايت دولت به وجود آمدند روزنامه ، سينما ، راديو همه وقتي براي اولين بار به وجود آمدند دولتي بودند. تلويزيون تقريباً برخلاف روال تمامي كشورهاي دنيا كار خود را به صورت خصوصي آغاز كرد . دكتر محسنيان راد در مورد پيدايش اولين تلويزيون در ايران ميگويد :« روز يازدهم مهر ماه 1337 وقتي كه هنوز در نيمي از كشورهاي جهان فرستنده تلويزيوني وجود نداشت و هنگامي كه بسياري از كشورهاي آسيايي بدون تلويزيون بودند و هنوز هفت سال مانده بود تا تلويزيون در هند گشايش يابد اولين فرستنده تلويزيوني در ايران افتتاح شد . در آن سال فقط 66 كشور در جهان تلويزيون داشتند قدرت اين فرستنده تلويزيوني فقط 3 كيلووات بود و فقط در شعاع 170 كيلومتري تهران امكان مشاهده تصاوير سياه و سفيد آن فراهم ميشد .» ( محسنيان راد 0 1384- صفحه 1477)
مالك تلويزيون خصوصي در ايران « ثابت پاسال » بود كه مالك كارخانه پپسي كولا در تهران بود . اين فرد شاه را در جمع ايرانيان مقيم آمريكا ملاقات كرده بود و درخواست خود را با شاه در ميان ميگذارد و شاه نيز ميپذيرد .( محسنيان راد ، 1384)
قبل از اينكه به ادامه بحث پيرامون تلويزيون خصوصي بپردازم ، لازم ميدانم در مورد آگاهيهاي مردم از تلويزيون قبل از آمدن آن به ايران نكاتي را ذكر كنم . اين آگاهيها در مورد تلويزيون در آن زمان توسط روزنامه انجام ميشد و چون بيشترين خوانندگان روزنامه را افراد روشنفكر جامعه تشكيل ميدادند ، اين آگاهيها بيشتر دردسترس يك عده بود و مردم عادي كمتر از تلويزيون قبل از آمدن آن به ايران اطلاع داشتند . دكتر محسنيان راد در مورد آگاهيهاي قبل از ورود تلويزيون به ايران مي گويد :« 25 سال قبل از به وجود آمدن تلويزيون در ايران ، روشنفكران و طبقه شهري ايران در مجله ايران باستان ، عكسي از نخستين فرستنده تلويزيوني را ديدند و بسيار شگفت زده شدند . همراه عكس كوشش شده بود كه راجع به دستگاه توضيحاتي داده شود . اين اختراع « جان بيرد » بود طي سالهاي بعد نيز هر چند وقت يك بار خبرها و مقالات تازهاي درباره تلويزيون منتشر ميشد به عنوان مثال در خرداد سال 1321 در بحبوبه جهت جهاني دوم ، مجله اطلاعات هفتگي كه در آن زمان پرتيراژترين مجله عامه پسند ايران بود ، ترجمه گزارش يك مصاحبه با جان بير را چاپ كردند . پس از شش سال در مجله سخن كه يك مجله روشنفكري بود ، مقالهاي چاپ شد به نام « آيا تلويزيون براي ايران لازم است ؟» بعد از چهار ماه از مقاله سخن ، مجله راديو ايران كه متخصص راديو بود ، مقاله تحت عنوان « تلويزيون تهران چه موقع شروع به كار خواهد كرد ؟» چاپ كرد وتصويري از استوديوهاي موسيقي در بغداد چاپ كرد در يك همچنين شرايطي همه جا صحبت از تلويزيون بود و مردم با يكديگر در اين مورد صحبت ميكردند و ميخواستند بدانند كه آيا اين موضوع حقيقت دارد و تهران در آيندهاي نزديك تلويزيون خواهد داشت يا اين موضوع شايعه است .( محسنيان راد – 1384- صفحه 1478و 1479)
و اما در مورد محتواي تلويزيون خصوصي دكتر محسنيان راد از قول مجتبايي كه پايان نامه خود را راجع به اين موضوع نوشته است ، اين گونه توضيح ميدهد .« تلويزيون ايران در سال 1337 روزي چهار ساعت برنامه اجرا ميكرد كه حدود يك پنجم آن ، آگهيهاي تبليغاتي بود و تلويزيون تهران در واقع يك فرستنده كاملاً تجاري بود . 48% برنامههاي تلويزيون تهران را توليدات خارجي و 52% بقيه را برنامههاي زنده ايراني تشكيل ميداد كه 9% آن برنامههاي تئاتر و موسيقي ايراني بود كه به طور زنده اجرا مي شد و هنرمندان وزارت فرهنگ و هنر مجري آن بودند . تبليغات بازرگاني آن بيشتر به صورت اسلايد و مربوط به كالاهايي بود كه مالك تلويزيون خصوصي ، نمايندگي آن را در ايران داشت ( مانند پبسي كولا ،روكس لاستيك اتومبيل جنرال ) پوشش اوليه تلويزيون ايران ، در دهمين سا ل فعاليتش فقط 7/8 درصد جمعيت كشور را شامل ميشد كه نماينده 22% جامعه كشور بود .( مجتبايي – 1346- صفحه 86، محسنيان راد ، 1384، صفحه 1485)
در آن سالها به دليل نبود امكانات فني ، به ويژه دسترسي نداشتن به دستگاهاي ويدئو تيپ استديويي ، سواي فيلمها ، بقيه برنامهها به صورت زنده پخش ميشد و اين وضعيت تا 5 سال ادامه داشت مجموع كاركنان اولين فرستنده تلويزيون در ايران 60 نفر بودند .( همان منبع – صفحه 88)
بعد از يك سال از تاسيس تلويزيون درايران ، شاه دوباره تصميم به ازدواج گرفته بود و در 14 دي ، 1338 ، مراسم عروسي شاه به صورت مستقيم پخش شد و تهرانيها توانستند به كمك دوربينهاي تلوزيوني ، براي اولين بار در تاريخ به اندروني دربار نفوذ كنند و بر رويت ناپذيري شاه بيشتر فائق شوند .( محسنيان راد – 1384- صفحه 1485و1486)
بعد از تاسيس تلويزيون در تهران نوبت به احداث دومين تلويزيون خصوصي در آبادان رسيد اين امر شايد به اين دليل بود كه در آن سالها درعراق كودتا رخ داده بود و روابط ايران با عراق خوب نبود ( روز شمار تاريخ ايران – 1379 – صفحه 91) به همين دليل ، ايران براي مقابله با پيامهاي تلويزيون بصره كه مردم مرزي آن را دريافت ميكردند به تلويزيون خصوصي كمك مالي كرد تا تلويزيوني در آنجا تاسيس كند كه برنامههاي بيشتري از تلويزيون تهران داشته باشد و تمامي آن منطقه را پوشش دهد. دكتر محسنيان راد در مورد تلويزيون در آبادان ميگويد :« قدرت تلويزيون آبادان ، پنج برابر تهران بود تا بتواند ضمن پوشش اكثر شهرهاي خوزستان و شهرهاي مرزي عراق ، كويت و كليه حوزه خليج فارس را نيز پوشش دهد . تلويزيون آبادان هر شب حدود 5 ساعت برنامه پخش ميكرد و برنامه به دو زبان عربي و فارسي بودند :« محسنيان راد ، 1384، صفحه 1488 و 1489» به نظر من اين اولين استفاده سياسي دولت از تلويزيون براي پيش بردن اهداف در ايران همين كار بود هر چند اين كار به صورت غير مستقيم انجام شد .
در ارتباط با اينكه در آن زمان ميزان استفاده مردم از تلويزيون به چه ميزان بوده است اطلاعات دقيقي در دست نيست ولي دكتر محسنيان راد از قول دكتر مجتبايي مواردي هر چند كم آوردهاند كه من هم براي نتيجهگيري از اين بحث لازم به آوردن اين اطلاعات شدم .
« برآوردهاي سال 1342 حاكي از وجود صدها هزار گيرنده تلوزيون در ايران بود و و جود يك ميليون بيننده در كشور تخمين زده ميشد با توجه به تماشاي گروهي تلويزيون در خانوارها و نصب تلوزيون در قهوهخانهها درازاي هر گيرنده 10 تماشاگر محاسبه ميشود در همان سال دست اندركاران تلويزيون خصوصي با چاپ پرسشنامهاي در روزنامه كيهان و اطلاعات توانستند از 2015 نفر نظر سنجي كنند . نتيجه نشان داد كه 35% از كارمنداني كه پرسش نامه را پر كرده بودند ، تلويزيون داشتند ، در حالي كه اين نسبت براي مشاغل آزاد 14% درصد بوده است . 60% كل بينندگان نيز روزي 2 تا 3 ساعت تماشا ميكردند ( مجتبايي ، 1347 ، صفحه 90-95 – محسنيان راد 1384، صفحه 1490)شايد بتوان علت كم بودن تلويزيون در قشر مشاغل آزاد در آن زمان دانست . داشتن سواد ميتواند دليل بر استفاده بيشتر از يك رسانه جديد مثل تلويزيون باشد .
و اما قبل از رسيدن به نتيجهگيري يك نكته ديگر كه هر چند در تاريخ تلويزيون ايران در حاشيه قرار دارد ولي تاثيرات نه چندان كمي را بر فرهنگ مردم داشته است و آن مسئله ايجاد تلويزيون آمريكا در ايران در سال 1339 يعني 2 سال پس از تلويزيون خصوصي بود . مجوز اين تلويزيون توسط دولت ايران به ارتش ايالات متحده آمريكا داده شده بود ودر تهران افتتاح گرديد . محتواي تلويزيون آمريكا ، جز دو بخش خبري 5 و 15 دقيقهاي كه در در تهران توليد و پخش مي شد ، بقيه به صورت نوار ويدئويي يا فيلم با هواپيماهاي ارتش آمريكا كه پروازهاي مستمر به تهران داشت ، از آمريكا به تهران حمل و پخش مي شد .بدين ترتيب براي نخستين بار در تاريخ ارتباطات ايران ، بدون حضور دولت دو رسانه غير دولتي و يك رسانه بيگانه عصر تلويزيون در ايران را شكل دادند .( محسنيان راد ، 1384)
البته همان طور كه گفته شد اين تلويزيون در حاشيه قرار داشت چون مطالب آن به زبان انگليسي بود و از نظر دكتر مجتبايي فقط 5% كل دارندگان تلويزيون ميتوانستند از برنامههاي آن استفاده كنند هر چند بيشتر برنامههاي آن را موسيقي و واريته كه تركيبي از موسيقي و برنامههاي سرگرم كننده بود تشكيل ميداد ( مجتبايي ، 1347) دكتر محسنيان راد دو ويژگي مهم براي اين تلويزيون مطرح كردهاند كه در مقايسه با تلويزيون ايران قابل بررسي است . يكي اينكه اين تلويزيون نماينده فرهنگ غربي و جامعه آمريكا بود و هدف ارتش آمريكا از تاسيس اين فرستنده در تهران پر كردن اوقات فراغت نظاميان آمريكايي مقيم تهران و خانوادههاي آنان بود . دومين ويژگي استقلال كامل آن بود دولت هيچ كنترلي بر محتواي برنامههاي آن نداشت سرود شاهنشاهي در آن پخش نميشود و طبق تقويم سنتي ايران عمل نميكرد و كاملاً منطبق بر فرهنگ و آداب و رسوم آمريكا بود .( محسنيان راد ، 1384 ، صفحه 1497 و 1498)
و در نهايت اينكه تلويزيون خصوصي توانست نقطه آغازين سرعت بخشي به روند جهاني شدن در ايران شود . هر چند ايرانيان قبل از اين توسط روزنامه و بعد از آن راديو با تحولات جهانهاي ديگر آشنا شده بودند ولي تاثيري در تصوير ، آن هم از نوع متحرك ميتواند بر ذهن انسان بگذارد را نبايد فراموش كرد . شايد تابه حال ايرانيان راجع به مثلاً رئيس جمهور آمريكا مطالب را خوانده و يا عكس آن را در روزنامهها ديده بودند . و يا حتي صداي او را از راديو شنيده بودند ولي ديدن فيلم او راه رفتن زندگي كردن و … را مردم به صورت عيني حس نكرده بودند آنان يا شنيده بودند يا خوانده بودند و تلويزيون توانست دنياي جديدي را پيش چشم آنان باز كند كه وراي تصور آنان بود از جمله مهمترين اتفاقاتي كه با روي كار آمدن تلويزيون درايران افتاد . و در بالا نيز اشاره به آن كردم راه يافتن مردم به اندروني و زندگي خصوصي شاه بود . تا آن زمان اخبار خصوصي شاه فقط شنيده ميشد ولي بعد از پخش مراسم ازدواج مجدد شاه در تلويزيون مردم به نوعي به دربار نفوذ كردند . تخيلات و تصوراتشان پيرامون دربار تبديل به عينيت شد و به نظر من از آن زمان بود كه « قبح شاه ،خدايي شاه ، شكسته شد !» بسياري از چيزها رو شد و مردم نسبت به زندگي شاه آگاه شدند و نارضايتيها آغاز شد .
اين آغاز شامل درصد بسيار كمي از مردم ايران مي شد . و هنوز بسياري از مردم از دنياهاي اطراف خودشان بياطلاع بودند و دايره ديدشان محل زندگيشان بود اقليتي كه تلويزيون داشتند از طبقه مرفه و روشنفكر جامعه بوددن و تلويزيون مانند تمامي وسايل ارتباطي جديد در ابتدا خاص اين افراد بود . دكتر محسنيان راد جايي در كتاب ميآورند « تلويزيون در ابتدا يك وسيله زينتي و گرانقيمت بود به طوري كه دستگاههاي اوليه از قابل طلا براي دور صفحه استفاده شده بود » (محسنيان راد ، 1384 ، صفحه 1484) نكته آخر اينكه استفاده از تلويزيون در اين زمان به صورت گروهي نيز انجام مي شد كه اين استفاده مختص عوام بود كه در قهوهخانهها ومراكزي كه مردم جمع ميشدند انجام ميشد . ( احتمالاً بعد از ديدن برنامهها در همان محل به بحث پيرامون برنامههاي ديده شده ميپرداختند ) به هر حال استفاده كنندگان در اين زمان عده كمي از مردم ايران بودند . بعد از پيدايش تلويزيون ملي تعداد بينندگان تلويزيون نيز زيادتر شد .
تلويزيون ملي ايران
تلويزيون ملي ايران در آبان 1345، 8 سال بعد از تاسيس تلويزيون خصوصي در ايران آغاز به كار كرد اين تلويزيون دو روز بعد از تولد شاه به طور رسمي پخش برنامههاي خود را آغاز كرد .
در آن زمان بينندگان تلويزيون با چهار انتخاب (كانال ) روبرو بودند : تلويزيون خصوصي ،تلويزيون آمريكا ، تلويزيون ملي و تلويزيون آموزش (1)
قدرت فرستنده دولتي بيش از سه برابر قدرت تلويزيون خصوصي و سيستم آن از نوع 625 خطي ومتفاوت با سيستم تلويزيون خصوصي بود و تجهيزات آن پيشرفته بود و به روز تلويزيون دولتي براي آنكه بتواند بينندگان خصوصي را هم داشته باشد ، سيستمي را پياده كرد كه دارندگان تلويزيون خصوصي نيز بتوانند از آن استفاده كنند . با اين كار تلويزيون خصوصي به انزوا كشيده شد .( محسنيان راد ، 1384)
دكتر محسنيان راد به نقل از گزارش فرهنگي پيرامون محتواي تلويزيون ملي ميگويد : در آن سالها ( دهه 50) 35% برنامهها را سريالهاي تلويزيوني و فيلمهاي خارجي تشكيل ميداد كه به زبان فارسي دوبله شده بود ( گزارش فرهنگي ، 1351 ، محسنيان راد ، 1384، صفحه 1530) در ادامه آوردهاند : « در آن سالها موسيقي غربي – چه كلاسيك و چه جاز از نظر ميزان پخش ، جايگاهي به مراتب بالاتر از موسيقي سنتي ايران داشت . در سال 1350، نسبت موسيقي ( به جز شوهاي تلويزيوني ) به كل برنامههاي تلويزيون به طور متوسط 8% بود . مدت نمايش شوهاي تلويزيوني ، يازده برابر مدت نمايش موسيقي اصيل ايراني بود .» ( همان منبع ، صفحه 1577) از ميان بينندگان تلويزيون 31% سريالهاي ايراني را ميديدند و 17% سريالهاي خارجي را به اين ترتيب مشخص ميشود كه شمار بينندگان سريالهاي ايراني بيشتر از خارجي بوده است و علت آن مسلم است زيرا سريالهاي ايراني بازگو كننده زندگي در جامعه ايراني و نشان دهنده خواستها و اميالشان در جامعه است ( محسنيان راد ، 1384 )
در اين جاي بحث چند نمونه از برنامههاي توليدي و دوبله را در آن زمان توضيح ميدهم . يكي از توليدات تلويزيون ملي در سال 52 سريال « زير بازارچه » بود نويسنده اين سريال محمد علي عرفي نژاد و محسن هرندي بودند اين سريال يك مجموعه داستاني بود كه ماجراهاي آن در يك فضاي سنتي ايراني يعني بازار اتفاق ميافتاد . نقش آفرينان آن در همه داستانها ثابت بودند و تركيب مختلفي از زن و مرد بودند ولي هر قسمت حاوي يك ماجرا بود اين افراد كساني هستند كه در يك محله بازار در همسايگي هم زندگي ميكنند.
شخصيتهاي اصلي اين سريال يكي قصاب ، بقال و ديگري پاسبان محل بود قصاب و پاسبان هر دو عاشق دختر بقال بودند و بقال نيز عاشق مادر پاسبان بود ( نشريه تماشا ، 1352)
از نمونه داستانيهاي خارجي ميتوان از سريال آمريكايي « دبي » نام برد موضوع اين سريال داستان زندگي دختري بود كه در محله « ال پاسو »ي واقع در ايالت تگزاس زندگي مي كرد پدر او يك نجار بود . او در سن 8 سالگي به همراه پدر و برادرش به كاليفرنيا مي آيد و در آنجا اتفاقات مختلفي براي او روي ميدهد كه اين اتفاقات داستان هر قسمت اين سريال را مي سازد ( نشريه تماشا – 1352) احتمالاً اين سريال از آن دسته از برنامههايي بود كه ايرانيان دارنده تلويزيون را با الگوهاي زندگي آمريكايي آشنا ميكرد .
هم چنين من مصاحبهاي را با دو نفر از دارندگان تلويزيون در قبل از انقلاب داشتم . يكي از اين افراد خانم و ديگري آقا بود . از نظر هر دواين افراد يكي از پرطرفدارترين سريالها در دهه 40، سريال طولاني « پيتون پليس » بوده است . اين سريال كه به مدت چند سال از تلويزيون پخش ميشد ، به شدت مورد توجه قرار بوده است به شكلي كه به گفته اين دو نفر در زمان پخش اين سريال بسياري از افرادي كه تلويزيون نداشتند به خانه دارندگان تلويزيون ميروند و دسته جمعي اين سريال را تماشا مي كردند . از نظر آنها الگوي همه اين فرستنده را آموزش و پرورش تاسيس كرده بود و پوشش آن محدود و فقط در سطح تهران بود و كليه عوامل توليد آن كاركنان آموزش و پرورش بودند .
مردم شده بود شخصيتهاي اصلي اين سريال از لباس پوشيدن تا حرف زدن و …. مردم تا چند روز بعد از پخش پيرامون ماجراهاي اتفاق افتاده در سريال با هم صحبت ميكردند در مورد اين كه اين سريال محصول چه كشوري بوده است ، اين دو نفر اطلاع دقيقي نداشتند من نيز نتوانستم در اين مورد مطلبي را پيدا كنم . ولي ظاهر اين سريال آمريكايي بوده است وقتي راجع به سريالهاي ايراني از آنها پرسيدم . خانم معتقد بودند كه سريالهاي ايراني آن روز به لحاظ محتوايي تفاوت چنداني با برخي از سريالهاي امروز نداشت موضوع همه عشق و عاشقي و آخر همه آنها به ازدواج ختم ميشد . ولي آقا از سريالي به اسم « پهلوانان » نام برد كه مورد پسند بوده است .
يكي از مهمترين استفادهها از تلويزيون ملي كه تاثيرات زيادي را بر اذهان مردم گذاشت ، نشان داد جشن 2500 ساله به صورت مستقيم از تلويزيون بود . اين اتفاق كه در سال 1350 ، اتفاق افتاده حقايق پنهاني را كه مردم تا به آن روز از آن اطلاع نداشتند فاش كرد . اين جشن كه به مدت سه روز به طول انجاميد به صورت مستقيم و يا جزئيات كامل از تلويزيون پخش شد در روز 21 مهرمراسم استقبال از ميهمانان و در روز 22 مهر مراسم ضياف شام در كنار تخت جمشيد و در فرداي آن روز مراسم رژه 2500 ساله به صورت كامل از تلويزيون پخش شد . اين امر نه تنها تاثير مثبتي بر مردم ايران نداشت بلكه خشم و نفرت آنان را نسبت به شاه بيشتر هم كرد . بعد از اين تلويزيون ملي يكه تاز عرصه رسانه تلويزيون شد و سانسور و خفقان در اين رسانه از بعد از جشنهاي 2500 ساله تا روزهاي انقلاب رو به روز بيشتر ميشد .
همچنين تلويزيون ملي ايران پس از حذف تلويزيون خصوصي به گسترش در شهرهاي ديگر ايران اقدام كرد . به طوري كه در سال 1351 تمامي شهرهاي ايران كه جمعيت آنها بالاي 100 هزار نفر بود زير پوشش تلويزيوني قرارگرفت . اين ميزان شامل 79% جمعيت شهرنشين كشور و 31% جمعيت روستايي ميشد اين شرايط در حالي بود كه مطبوعات در ايران نتوانسته بودند به همچنين جايگاهي برسند .( دكتر محسنيان راد _ 1384)
دوران ركود تلويزيون ( دوران انقلاب و سالهاي جنگ )
در اين قسمت از مقاله به بررسي تاثيرات تلويزيون در دستيابي به انقلاب اسلامي خواهيم پرداخت .
همان طور كه در دوره قبل نيز توضيح داده شد ، پس از جشنهاي 2500 ساله واعتراضات مختلف از گوشه و كنار كشور ، سياست دولت در برابر تلويزيون تغيير كرد . كنترل شديد بر برنامههاي پخش شده و سانسور در اوج خود قرار گرفتند .
از مهمترين اتفاقات در اين دوران اعتصاب مديران و كاركنان صدا و سيما بعد از روي كار آمدن شريف امامي و كشتار 17 شهريور سال 1357 بود . در تاريخ 21 شهريور 1357 مدير صدا و سيما 0 مهندس رضا قطبي ) از سمت خود استعفا داد و به دنبال آن بسياري از كاركنان صدا و سيما اعتصاب كردند يا استعفا دادند اعتصاب كنندگان قطعنامهاي تنظيم كردند مبني بر آزادي بيان و از بين بردن محيط اختناق و ارعاب و استقلال و بيطرفي راديو و تلويزيون ( محسنيان راد ، 1384) اين اولين و آخرين بار بود كه اهل رسانه به دخالتهاي دولت در زمينه محتواي تلويزيون به اين شدت مخالفت ميكردند و اين اقدام كمك بسياري در بيداري مردم براي دست يابي به پيروزي در انقلاب بود .
در روز 13 آبان همان سال فيلم برداران خبري تلويزيون توانستند با استفاده از فرمان لغو سانسور در تلويزيون از جريان درگيري خونين ماموران حكومت نظامي با دانشجويان دانشگاه تهران ، فيلم خبري موثري تهيه و پخش كنند نمايش اين فيلم كه آغازگر اخبار بدون سانسور تلويزيون بود به شدت بر افكار عمومي تاثير گذاشت . روزنامهها اين فيلم را در نوع خود يك جسارت حرفهاي همراه با مهارت ناميدند و آن را دقيقترين گزار و سند حادثه دانشگاه معرفي كردند .( محسنيان راد ، 1383)
فرداي آن روز تلويزيون به اشغال نظاميان درآمد و تا 21 بهمن 57 ادامه داشت با اين كار كليه توليدات تلويزيون متوقف شد و فقط برنامه تكراري پخش ميشد . در اين دوران تلويزيون هم از طرف بزرگان ديني و هم از طرف مديران صدا و سيما كه استعفا داده بودند تحريم شد من فكر ميكنم كه اين دوران بحرانيترين وضعيت براي تلويزيون از بدو پيدايشش در ايران تا به حال بوده است . تا به حال درهيچ دوراني تلويزيون اينقدر به انزوا كشيده نشده بود در اين دوران بود كه مطبوعات بزرگترين نقش را در آگاهي مردم داشتند و مصرف روزنامه در اين زمان بسيار زياد شد .
در بعد از ظهر جمعه 21 بهمن 1357، در حالي كه هنوز نبرد مردم با قواي نظامي به طور پراكنده ادامه داشت ، آيت الله طالقاني در يك پيام تلويزيوني از اعتصاب كنندگان راديو و تلويزيون خواست بر سر كار خود باز گردند . پس از پخش اين پيام كاركنان راديو و تلويزيون ، جلوي سازمان ، در خيابان جام جم جمع شدند و هزاران نفر از مردم به آنها پيوستند . به اين ترتيب ، قواي نظامي همراه با تانكهاي خود و بدون درگيري با مردم جام جم را ترك كردند و اعتصاب كنندگان وارد راديو و تلويزيون شدند در ساعت 7:20 بعد از ظهر همان روز ، سرانجام كاركنان فني توانستند فرستنده تلويزيون را به كار اندازند و تلويزيون دوباره كار خود را شروع كرد .( محسنيان راد ، 1384)
و اما در مورد محتواي تلويزيون جديد هم همين قدر بگويم كه به طور قطع بايد تقريباً 90% محتواي خود را تغيير ميداد چون محتواهاي قبلي با بسياري از اهداف انقلاب متضاد بود بنابراين تلويزيون در سالهاي اول پس از انقلاب دچار مشكلاتي در تهيه محتواهاي جددي شد دكتر محسنيان راد دوران ركود تلويزيون را به سه دوران تقسيم ميكنند . دوره اول دوره استعفاي قطبي تا ورود نظاميان به تلويزيون است . دوره دوم از ورود نظاميان تا انقلاب اسلامي و دوره سوم از پيروزي انقلاب تا پايان دوره بازرگانان است . (محسنيان راد ، 1384) ايشان هم چنين در مورد ركود تلويزيون در اين دوران ميگويند :« در انتهاي سال 1358، بيشترين تاثير پيروزي انقلاب بر رسانهها ، در تلويزيون ديده ميشد دو سال قبل از انقلاب هر روز به طور متوسط 717 دقيقه برنامه از تلويزيون پخش ميشد اگر اين رقم را صد فرض بگيريم . در دوره اول اين رقم به 71 رسيد . دردوران دوم به 57 و در دوران سوم اين شاخص تا 50 كاهش يافت مفهوم اين تغييرات آن بود كه ساعاتي كه مردم توانستند تلويزيون تماشا كنند به نصف مدت قبل از انقلاب رسيده بود سواي اين تغييرات محتوا نيز كاملاً تغيير كرده بود درحالي كه حدود 12 درصد ساعات پخش تلويزيون سال 1355 به پخش موسيقي اختصاص داشت ، اين نسبت در دوره اول به 9/2 درصد ، در دوره دوم به 4/8 درصد و در دوره سوم به صفر تبديل شده بود ! و جاي پخش آن را سرودهاي انقلابي گرفت يكي از تغييرات مهم ديگر حذف كامل پخش هر نوع پيام بازرگاني از اين رسانه بود كه به مدت ده سال ادامه داشت . دكتر محسنيان راد پيرامون كاهش شمار بينندگان تلويزيون در اين دوران مي گويد :« بخش عمده از اين تحولات كه درعمل ميتوانست از شمار بينندگان تلويزيون بكاهد ، ناشي از ماهيت اين رسانه و وابستگي شديد و ديرينه تلويزيون ايران به توليدات غربي بود .»
ظاهراً تنها راه حل ممكن و راحت و بدون دردسر در يك همچنين شرايطي ، استفاده بيشتر از كلام به جاي تصوير بود . به عبارت ديگر تنها راه حل براي بقاي تلويزيون ، انتقال سهمي از برنامههايي كه ميتوانست راديويي باشد به تلويزيون بود . دكتر محسنيان راد در اين زمينه مي گويد :« در واقع جبرهاي مربوط به تهيه امكانات مورد نياز براي تلويزيون و ممكن نبودن دستيابي به امكانات مذكور سبب شد كه براي بقاي تلويزيون مقداري از خصيصه تصويري تلويزيون كاسته و خصيصه راديويي به آن داده شود . و تلويزيون جديدي به وجود آيد كه ميتوان آن را « تلويزيون راديويي » ناميد . از مجموعه اين صحبتها ميتوان اين نتيجه را گرفت كه تلويزيون در اين دوران به دو دليل دچار ركود شد .
1- تغيير اجباري در محتوا در آن زمان در جامعه ارزشها و هنجارهاي خاصي شكل گرفته بود كه طبيعتاً تلويزيون در برنامه سازي و پخش بايد از آنها تبعيت ميكرد اين در حالي بود كه در آرشيو صدا وسيما تقريباً از اين محتواهاي جديد چيزي يافت نميشد . صدا و سيما در اين زمان فقط بايد توليد ميكرد يا حتي در خريد برنامه از خارج از كشور دچار محدوديتهاي بسيار بود . در اين زمان بود كه مشكل دوم مطرح ميشود .
2- تلويزيون ايران براي توليدات جديد نياز به امكانات فني و مالي و هم چنين متخصصان در اين زمينه نياز داشت كه اين مسئله در كمترين مقدار خود بود .
اين شرايط در زمان جنگ نيز ادامه پيدا كرد زيرا در دوران جنگ ايران در يك شرايط بحراني بود هم در تحريم اقتصادي قرار داشت و هم در شرايط جنگ بود . تلويزيون در يك همچنين شرايطي ميتوانست روي پاي خود بايستد هر چند با كيفيت بسيار پايين .
در تمامي سالهاي جنگ به طور تمام وقت شعار « مرگ برآمريكا » نقل تمامي محافل سياسي و غير سياسي بود تلويزيون نيز از اين فضا جدا نبود و در برنامه سازيهاي خود اين فضا را رعايت ميكرد ( فضاي ضد آمريكايي ) بسياري از سريالهاي خارجي و برنامههاي فرهنگي و سياسي كه ساخته مي شد اخبار و حتي برنامههاي كودك و نوجوان نيز براساس اين ايدئولوژي حاكم ساخته ميشدند . در ضمن از مهمترين سياستهاي ديگر صدا و سيما در اين دوران انعكاس اخبار جنگ و تصاوير مستند از فضاي حاكم بر جبههها بود . به دنبال اين مسئله ساخت برنامه هايي يا مضونهاي شهادت طلبي و رشادت ايثار و شجاعت و.. كه در جامعه از ارزشهاي غالب آن زمان بود . تلويزيون توانست اين ارزشها را در طول سالهاي جنگ و چند سال بعد از آن در بالاترين حد خود ببرد و در همان جانگه دارد . و آن را در افراد بسياري از جامعه دروني كند .
با نگاه گذرا به جدول پخش تلويزيون در ان دوران مي توان گفت مادر اين دوران به كمترين ميزان در توليد سريالهاي داخلي در تاريخ تلويزيون رسيده بوديم به طوري كه در سال 1365 در دو شبكه موجود در تلويزيون فقط يك سريال توليد داخلي داشتيم . در اين سال ميرزا كوچك خان جنگلي در حال ساخت بود و اين سريال اولين سريال پرهزينه داخلي تلويزيون بود . بيشتر برنامههاي تلويزيون در اين سالها برنامههاي آموزشي برنامه كودكان مصاحبههاي مختلف و نقد رسانههاي خارجي تشكيل ميداد .
سريالهاي خارجي پخش شده در اين سالها اغلب حاوي موضوعات چريكي و انقلابي بود . ( سروش – 1365)
از مهمترين سريالهاي مورد پسند خارجي در اواخر دهه 60 سريال ژاپني اوشين بود كه در بين مردم طرفداري زيادي داشت .
قسمت دوم تلويزيون
در دوران معاصر بعد از جنگ تا چند سال بعد از آن سياستهاي تلويزيون هم چنان طبق دوران گذشته عمل مي كرد ساخت سريالهاي كليشهاي كه در آن قهرمان داستان يا سفيد بود و يا سياه و حد وسطي وجود ندات در سالهاي دهه هفتاد در اوج خود بود از مهمترين تغييرات در دهه هفتاد افزاي كانالهاي تلويزيون بود . همچنين طرح مسئله تهاجم فرهنگي دراين سالها مطرح شد و در محتواي برنامههاي تلويزيون به دشت تاثير گذاشت و برنامههاي زيادي در اين زمينه ساخته شد با نگاهي به جدول پخش برنامههاي تلويزيون در سال 73 اين آمار به دست آمد از شنبه تا پنجشنبه 2 سريال خارجي پخش مي شد و دو سريال ايراني . هر دو سريال خارجي با موضوع پليسي بودند . مثل سريال شرلوك همز و ازدو سريال ايراني پخش شده در اين دوران يكي مزد ترس بود كه مظمون پليسي داشت ( سروش – 1373) در اواخر دهه 70 و در اوايل دهه 80 با تغيير رئيس سازمان صدا و سيما بخشي از خط مشيهاي صدا و سيما تغيير كرد بسياري از مطالب راحتتر از قبل بيان مي شود . از مهمترين تغييرات صدا و سيما در ساليان اخير از اين قرارند :1- افزايش كانالهاي استاني به طوري كه اكثر استانها داراي شبكه مستقل براي خود هستند 2- افزايش كانالهاي تلويزيون مانند شبكه قرآن ، شبكه آموزش و … 3- خريد و دوبله بسياري از فيلمهاي به روز دنيا با مضامين متفاوت با قبل .( تعداد كشورهايي كه از آنها فيلم خريداري ميشود بيشتر شده است ) .4- افزايش برنامههاي تحليلي سريالها و فيلمهاي پخش شده در تلويزيون . تقريباً امروز بعد از هر سريالي بلافاصله به نقد و بررسي آن- هر چند ضعيف – ميپردازند . و همچنين امكان نقد و نظر توسط مردم بسيار زياد شده است . 5- افزايش برنامه هاي تحليل خبري و به طور كلي دگرگوني در نحوه ارائه اخبار در كليه كانالهاي تلويزيوني .
6- دگرگوني نسبي در محتواي سريالهاي تلويزيوني نسبت به دوران قبل و افزايش سريال هاي معناگرا .
7- بالا رفتن سطح كيفيت برنامههاي خانواده كه مخاطبان آن اكثراً زناناند . امروزه در اين برنامهها به دور از چشم بقيه افراد خانواده ! با بسياري از مسائل اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي آشنا ميشوند . در گذشته اين برنامهها محدود به آموزش آشپزي و خياطي و … مي شد و به طور كلي تخصصي شدن هر يك از برنامهها و موضوعات آنها .
شايد هيچ دوراني به اندازه ساليان اخير تلويزيون ما تلاش براي آگاهي مردم نسبت به جهان پيرامون خود نكرده است . و اين به نظر من به نوعي جهاني شدن است . جهاني شدن ميتواند در داخل مرز يك كشور نيز صورت گيرد . آشنايي با مكانهاي مختلف كشور كه تا به حال نه چيزي راجع به آن شنيده و نه آن را ديده است .
ادعاي خود را با تشريح يكي از برنامههاي تلويزيوني كه من در تحقيق ديگري به بررسي آن پرداختيم خواهم گفت . برنامه خانواده كه ساليان سال است كه از شبكه اول پخش مي شود شايد از نظر بسياري از افراد جامعه و حتي از نظر بسياري از زنان كه مخاطبين هدف اين سريال هستند برنامه cheap و سطح پايين باشد ولي به نظر من اين برنامه و برنامههاي نظير اين كه در شبكههاي مختلف ديگر با همين الگو انجام ميشوند ، منشا بسياري از تحولات شدهاند و خواهند شد . دراين برنامه قسمتهاي مختلفي وجود دارد از جمله اخبار خانواده كه اين هم داراي ابعاد مختلفي مثل معرفي كتاب معرفي سايت و … ميباشد .
راهنماييهاي پزشكي و روان شناسي به صورت تخصصي در اين برنامه بسيار زياد است . راهنمايي اقتصادي مثل قوانين مربوط به صدور چك و مواردي شبيه اين به زنان خانهدار آموزش داده ميشود . مسائل حقوقي باز ميشود يك برنامه جالب روزهاي دوشنبه از اين برنامه پخش ميشود كه در آن طريقه كاركردن با كامپيوتر در ابتداييترين سطح آن آموزش داده ميشود . و دائماً مجري برنامه تاكيد ميكند كه اين كار فقط مختص جوانان و تحصيلكردهها نيست . بلكه دانستن آن براي همه ضروري است . و جوري القا مي كند كه اگر اين كار را ياد نگيريد افراد بيسواد و عقب ماندهايد . برنامه ديگري نيز هست كه در روزهاي پنج شنبه پخش ميشود . در آن به نقاط مختلف ايران سفر مي شود وگزارشهايي به سبك جديد و بسيار جذاب از برنامه خانواده پخش ميشود .
اين جور آموزشها فقط محدود به برنامه خانواده نمي شود بلكه در تمامي سريالهاي داخلي و خارجي ميتوان مظاهري از جهاني شدن را يافت كه به صورت غير مستقيم به مردم آموزش داده ميشود و به نحوي به آنان القا ميشود .
نتيجه گيري :
با توجه به آنچه پيرامون تلويزيون در اين تحقيق گذشت ، اگر نمودار تاريخ تلويزيون را بكشيم شكل آن هم چون يك منحني u ميباشد در ابتدا تلويزيون در سطح نسبتاً بالايي قرار داشت . در سالهاي آخر تلويزيون ملي و دوران انقلاب و در طول دوران جنگ توليدات و محتويات تلويزيون در پايينترين حد خود قرار داشت ولي به تدريج در دهه 70 تلويزيون شروع به رشد كرد و هم اكنون نيز در وضعيت نسبتاً بالايي قرار دارد .
در ابتدا به دنبال تاثيراتي كه تلويزيون بر روند جهاني شدن داشته است هستيم و براي سهولت اين ار تاريخ تلويزيون را به سه قسمت تقسيم مينمايئم دوران اول كه دوران پيدايش و رشد تلويزيون بود اولين مظاهر جهاني شدن بين مردم پيدا شد .
هم سريالهاي مختلف كه از خارج از كشور پخش ميشد كه اكثراً نيز امريكايي بود و هم نشان دادن اعمال شاه و ريختن قبح او براي مردم مرد از اين طريق هم با جهانهاي ديگر غير از ايران آشنا شدند و هم در حوزه كشور خود نيز اطلاعاتي را كه نميدانستند به دست آوردند .
در دوران دوم شايد تلويزيون كمترين تاثير را بر جهاني شدن داشت واين كار در ان دوران توسط رسانههاي ديگر انجام ميشد .
و دردوران سوم نيز تلويزيون در قالبهاي مختلف و از طريق محتواهاي مختلف اين كار را در بالاترين حد خود انجام ميدهد .
به طور كلي تلويزيون درايران نقش مهمي در شناخت مردم نسبت به جهان پيرامون خود كه از آن شناختي نداشتهاند .( چه به دليل مشكلات زماني و چه مكاني و …) داشته است . اهميت اين موضوع زماني مشخص تر ميشود كه راجع به رسانههاي ديگر نيز اين بررسي انجام شود و با تلويزيون مقايسه شود . اميدوارم ضرورت هم چنين تحقيق بزرگي در ايران حس شود .
منابع :
- عاملي ، س ، 138، تعامل جهاني شدن و شهروندي ، نامه علوم اجتماعي ، شماره 18 ، ص ص 168- 191.
- عاملي ، س ، 1383 ، جهاني شدن : مفاهيم و نظريهها ،ارغنون ،شماره 24، ص ص 1-58
- محسنيان راد ، م ، 1384 ، ايران در چهار كهكشان ارتباطي جلد 3،تهران ، انتشارات سروش
- روز شمار تاريخ ايران
- نشريه تماشا ، سال سوم ، آبان 1352 ، شماره 134ص ص 42
- نشريه تماشا ، سال اول ، تير 1350 ، شماره 2 ، ص ص 40
- نشريه تماشا ، سال سوم ،مرداد 1352 ، شماره 123 ، ص ص 42
- نشريه سروش ، سال سوم ، شماره 100 ، 925 ، نشريه سروش ، سال ششم ، شماره ، ص ص 25