حضرت ابراهيم (علیه السلام)

1,405

زادگاه حضرت ابراهيم و تاريخ تولد:

دربارة زادگاه حضرت ابراهيم(ع)اقوال گوناگوني است.اما بنا به تورات و قاموس كتاب مقدس باستان شناسان شهر اور را محل تولد و مسكن ابراهيم معرفي مي كنند.

سرزمين اور در بابل جنوبي در جنوب عراق واقع است كه در گذشته شهري با عظمت و ثروت و پايتخت نمرود امپراتور بابل بوده است.

بر اساس كشفيات باستان شناسان به طور تقريب قرن 20 قبل از ميلاد را به عنوان تاريخ ميلاد حضرت ابراهيم ذكر كردند.بر اساس روايات اسلامي نمرود شبي در خواب مي بيند كه ستاره اي از افق آن كشور طلوع مي كند در پرتو نور آن آفتاب و ماه نابود مي گردند.با نگراني از خواب بيدار مي شود و معبران را احضار مي كند تا خوابي را كه ديده است تعبير كنند.معبران چنين تعبير مي كنند:در اين سال در سرزمين بابل فرزندي به دنيا خواهد آمد كه نابودي تو و اهل مملكت تو بدست او است.نمرود دستور مي دهد كه هر زن حامله اي را كه پسر به دنيا بياورد بلافاصله فرزندش را بكشند.ادني مادر ابراهيم بي آن كه كسي پي ببرد كه او حامله است هنگام وزن حمل به غار كوثا مي رود و فرزندش را به دنيا مي آورد.حضرت ابراهيم دوران كودكي و نوجواني را در كوهاي او به سر برد.

كوه به عنوان يكي از دانشگاههاي الهي براي پيامبران بوده است،همچنين كانون وحي و انديشه و اغلب پيامبران در كوهها به سير و انديشه مي پرداختند.همچنان كه:

حضرت آدم(ع)     در كوههاي سرانديب.

حضرت نوح(ع)     در كوه جودي.

حضرت عيسي(ع)        در كوه ساعير.

حضرت موسي(ع)        در كوه سينا.

حضرت محمد(ص)        در كوه نور.

يكتا پرستي از نظر باستان شناسي:

از نظر اديان توحيدي،بشر فطرتاً يكتا پرست بوده و به تدريج از پرستش خداي يكتا به شرك و بت پرستي روي آورده است و پپامبران آمده اند كه او را از شرك به توحيد بازگردانند.

او مركز پرستش خداي ماه به نام نانا بوده و حضرت ابراهيم در ميان صائبين(فرقه مذهبي كه آنها مشرك يا ستاره پرست يا بت پرست مي دانند.)كه خورشيد را خداي بزرگ مي دانستند ظهور كرد.

قوم ابراهيم در اور بابل معتقد به خدايي خورشيد و ماه و ستارگان در آسمان و بت ها به نمايندگي از آنها در زمين بودند.از اين رو براي هر ستاره بتي مي ساختند و در بتكده ها مورد پرستش قرار مي دادند و براي آن قرباني نيز مي كردند.

دلايل ابراهيم براس ستاره پرستان،ماه پرستان و خورشيد پرستان:

حضرت ابراهيم در برخورد با ستاره پرستان عمل مي كند:به هنگام رؤيت ستاره مي بيند كه ستاره پرستان در برابرش زانو زده و آن را عبادت مي كنند و او نيز با آنها همگام و هم صدا مي شود و مي گويد اين رب من است.ولي تا صبح صبر مي كند آن گاه كه ستاره غروب كرده و ناپديد مي شود به آنها مي گويد:من پديده هائي را كه غروب مي كنند دوست ندارمن و با ماه پرستان و خورشيد پرستان نيز چنين مي كند.و اين چنين به آنها مي فهماند كه آنها غير ثابت و موقتند و انسان را از هدايت پروردگار بي نياز نمي گردانند.

ترس از طبيعت منشأ شرك:

مطالب مرتبط
1 از 218

حضرت ابراهيم قومس را به سرچشمة شرك مي برد و براي آنان استدلال مي كند كه منشأ شرك و بت پرستي،جهل و ترس از طبيعت مخصوصاً ستارگان و ماه و خورشيد است.مردم قديم از ستارگان تصورات ترسناكي داشتند و هر دسته اي را به يكي از جانوران وحشتناك تشبيه و نامگذاري كرده بودند مانند،شعبان(افعي)، حيه(مار)،دب اكبر(خرس بزرگ)،دب اصغر(خرس كوچك)،سرطان(خرچنگ) و غيره.و يا مشاهده كسوف و خسوف برايشان سخت تكان دهنده بود.

شكستن بتان بدست ابراهيم و در آتش افكندن وي:

روزي فرا رسيد كه نمروديان براي مراسمشان به صحرا رفتند و ابراهيم به دور از چشم همگان به بت خانه رفت بتان را شكست و در آخر كار تبر را بر شانة بت بزرگ نهاد و از بت خانه بيرون آمد.

نموديان هنگامي كه بازگشتند از مشاهده بت خانه تعجب كردند و به دنبال كسي كه اين كار را كرده بود گشتند.ابراهيم را حاضر كردند و گفتند تو بتان ما را شكسته اي؟ابراهيم پاسخ داد كه از بت بزرگ بپرسيد كه تبر بر شانة اوست.آنان چون پاسخي از بت نشنيدند،گفتند ابراهيم را به سزاي عملش در آتش مي افكنيم و آتشي بزرگ را برپا كردند و ابراهيم را به داخل آن پرتاب كردند ولي به لطف خداوند آتش بر ابراهيم سرد شد و جان سالم به در برد.

هجرت ابراهيم به شام:

ابراهيم كه ساره را به زني گرفت قصد هجرت به شام را كرد به خاطر غيرتي كه داشت همسرش را در صندوقي نهاد و آن را قفل كرد.در راه مرزبانان جلوي آن را گرفتند و پس از دريافت تمام دارائي وي گفتند كه در صندوق بايد باز شود.وقتي سر صندوق را باز كردند ساره را با جمال تمام ديدند بنابراين آنان را به نزد شاه فرستادند.شاه به هنگام رؤيت ساره قصد دست درازي به وي را كرد و در اين موقع ابراهيم دعا كرد و دست شاه از حرمت باز ماند.شاه از كردة خود پشيمان شد و گفت از خدايت بخواه تا دوباره دست مرا شفا بخشد و اين چنين شد و شاه تمام اموال و دارايي و ساره را به وي بازگردانيد.و علاوه بر آن كنيزكي را به آنها هديه داد كه نامش هاجر بود.

ساره عقيم و نازل بود از اين كه شوهرش بدون نسل بود رنج مي برد.از اين رو به ابراهيم گفت با هاجر ازدواج كند تا بلكه از او صاحب نسل شود.ابراهيم نيز قبول مي كند و از هاجر پسري به دنيا مي آيد به نام اسماعيل.

تولد اسماعيل و اسحاق:

اسماعيل كه از هاجر به دنيا آمده بود از وي فرقة اسماعيليان شكل گرفت.كه پس از به دنيا آمدن اسماعيل ساره در سن 90 سالگي اسحاق را به دنيا مي آورد كه اسم وي از يصحق – يضحك – ضحك مي آيد به معناي خنده زيرا كه هر كس راجع به تولد وي مي شنيد تعجب مي كرد و مي خنديد.از اسحاق قوم بني اسرائيل به وجود آمد.

مهاجرت به مكه:

در تاريخ آمده كه ابراهيم(ع)هاجر و اسماعيل را مي برد تا به محل خانه كعبه مي رسند.و در آنجا از هاجر و اسماعيل خداحافظي مي كند و خود برمي گردد.هاجر كه ظرف آبش تمام شده بود و از شدت تشنگي شيرش بخشكيد و كودكش تشنه ماند.به دنبال آب هفت بار از كوه صفا كه نزديكش بود به كوه مروه رفت و در تمام دفعات چيزي سراب عايدش نشد در آخر از خدا كمك خواست و به لطف خدا از جايي كه اسماعيل را رها كرده بود مشاهده كرد و به خاطر صداي آب و از اين رو آن چشمه را زمزم ناميدند.

قرباني كردن اسماعيل:

وقتي اسماعيل به سن بلوغ و جواني مي رسد خداوند در خواب به حضرت ابراهيم فرمان مي دهد كه فرزندش را در راه خدا قرباني كند و حضرت ابراهيم كه نمي تواند از فرمان خدا سرباز زند قبول مي كند و با اسماعيل راهي مي شوند،هنگامي كه چاقو را بر گردن وي مي گذارد چاقو نمي برد سعي مي كند ولي باز چاقو نمي برد عصباني مي شود و چاقو را پرتاب مي كند و چاقو بر سنگي مي نشيند و آن را به دو نيم مي كند و در اين هنگام جبرئيل نازل مي شود مي گويد اين آزمايش الهي بوده از طرف خداوند و اينك به پاس آن اين گوسفند را قرباني كن و ابراهيم چنين مي كند.و دليل قرباني كردن در مراسم حج از اينجا نشأت مي گيرد.

ساخت خانه كعبه به دست ابراهيم و اسماعيل:

خداوند به ابراهيم فرمان مي دهد كه در سرزمين مكه خانه اي بسازد تا محل عبادت بندگان قرار گيرد.ابراهيم موضوع را با اسماعيل در ميان مي گذارد و پدر و پسر شروع به كار مي كنند.در آغاز كار ابراهيم به اسماعيل مي گويد:سنگ خوبي بيناور كه در پاي بنا بگذارم تا براي مردم نشانه اي باشد.در اين موقع جبرئيل ابراهيم را از حجرالسواد آگاه مي سازد و او آن سنگ را كه از آسمان فرود آمده بود برگرفت و در جاي خود گذاشت و هنگامي كه مقداري از آن ساختمان بالا رفت،ابراهيم(ع)سنگي را زير پا گذاشت و وقتي خسته مي شد،به روي آن مي نشست كه همان مقام ابراهيم(ع)استو

مقام هاي منسوب به ابراهيم:قره برزه  –   كوه قريه نوابل

قريه برزه از نواحي دمشق غار كوچك و مستطيل شكلي است كه گفته مي شود آرامگاه حضرت ابراهميم است.بر فراز غار مسجد بزرگي ساخته شده است كه داراي غرفه هاي زيادي است گفته مي شود از اين غار بود كه حضرت ابراهيم ستاره و ماه و خورشيد را ملاحظه كرد.مقاماني منسوب به ابراهيم در خارج از شهر حلب،داخل قلعه حلب در كوه قريه نوابل شرقي حلب وجود دارد كه زيارتگاه مردم است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوزده − ده =