خانواده وپیشرفت دانش آموز

587

مقدمه:

 قرآن كتاب آسمانی ما مسلمانان و نیز پیامبر بزرگوار اسلام , مكرراً بر تحصیل علم و دانش تاكید كرده اند. رسول اكرم (ص) بارها مسلمانان را به فراگیری علوم تشویق كرده اند و فرموده اند: « به دنبال علم و دانش بروید حتی اگر در چین باشد. »

مسلمانان نیز به پیروی از دستورات قرآن و پیامبر از صدر اسلام برای آموختن علوم مختلف سعی و كوشش فراوان داشته اند. از این جهت لازم است برای بهبود تعلیم و تربیت و همچنین راهنمائی و كمك به دانش آموزان در امر تحصیل كه همواره مورد نظر دانشمندان و بزرگان دین بوده است سعی و كوشش بعمل آید .

بر تمام افراد جامعه بخصوص آنان كه به نوعی با آموزش و پرورش در ارتباطند لازم است به هر نحو كه می توانند راهی را برای بهتر كردن وضع تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش بخصوص در مقطع ابتدایی و رفع كمبودها و اشكالات آموزشی پیدا نموده و علل و عواملی كه در پیشرفت تحصیلی نسل های آینده و حال موثرند را بررسی وكشف نمایند.  بیش از 80 % شخصیت كودكان و نوجوانان در متن خانواده , در كنار پدر و مادر شكل می گیرد و خانواده بعنوان اولین پایگاه تعلیم و تربیت و نخستین مدرسه كودكان می باشد و در مورد پیشرفت تحصیلی فرزندان و آینده سازان نقش اساسی را دارند , لازم است در این باره علل كمبود و نقایص برخورد اولیا پیگیری و در جهت ،

پیشرفت تحصیلی فرزندان بكار گرفته شود. و به خانواده های محترم و عاشق پیشرفت فرزندان , آموزشهای لازم و ضروری , با تشكیل كلاسهای آموزش خانواده از طریق مربیان و استادان ماهر و حاذق داده شود.

بیان مسئله :

از آنجایی كه  عوامل دخیل و موثر در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بسیار زیادند و ب عوامل گوناگون در داخل نظام آموزش و پرورش و عوامل خارج از نظام آموزشی ( عوامل خانوادگی ) تقسیم می شوند كه در مقدمه به بسیاری از پر اهمیت ترین آنها اشاره شده است از بین آن عوامل فراوان كه بیش از همه دارای اهمیت بیشتری هستند انتخاب و مورد سوال قرار می گیرند.

1- آیا رابطه ای بین میزان سواد والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان وجود دارد؟

2- آیا رابطه ای بین میزان درآمد والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان وجود دارد؟

3-آیا رابطه بین ولی ومربی، بر میزان پیشرفت تحصیلی فرزندان تاثیر دارد؟

 ضرورت و اهمیت تحقیق:

بدیهی است كه كشور ما به مطالعات و تحقیقات مربوط به آموزش و پرورش نوجوانان و كودكان نیاز فراوان دارد و در این میان لازم است به مسائل و مشكلات مهمی كه به نحوی به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان لطمه می زند توجه لازم مبذول گردد.

لذا تحقیقاتی ارزنده و معضل گشا در این زمینه برای رسیدن به وضع نسبتا مطلوب و ضروری به نظر می رسد كه از طریق یافتن راههای پیشرفت تحصیلی از جنبه های عوامل موثر خانوادگی , آموزشی و پرورشی در این مسیر قدم های موثر و راهگشایی در جهت حل این مشكل بزرگ برداشته شود كه مهمترین و پر اهمیت ترین بررسی ها و دست آوردها از مسائل و عوامل خانوادگی در جنبه های پیشرفت تحصیلی از هدفهای عمده و اساسی ما در این تحقیق می باشد.

اهداف تحقیق :

1- بررسی رابطه بین میزان سواد والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان.

2- بررسی رابطه بین میزان درآمد والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان .

3-برسی میزان تأثیر همکاری خانه ومدرس.                                                   

 4-برسی کیفیت وکمیت جلسات اولیاءومربیان در بهبود مشکلات وپیشرفت تحصیلی.  

سوالات تحقیق :

1- آیا میزان سواد والدین در پیشرفت تحصیلی فرزندان موثر است؟

2- آیا بین شغل والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان ارتباط وجود دارد؟

3- آیا نوع مسكن در پیشرفت تحصیلی فرزندان تاثیر دارد؟

4- آیا رابطه ای بین میزان درآمد والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان ارتباطی وجود دارد؟

5-آیاجلسات مربیان ووالدین که هم اکنون در مدارس برگذار می شود موثر است؟

تعریف نظری موضوع :

در این قسمت از تحقیق دو متغیر با عناوین خانواده و پیشرفت تعریف می شوند. 

تعریف خانواده :

پس از ازدواج یك مرد و یك زن مجموعه ای تشكیل می یابد و از وجود آنها تعدادی فرزند متولد می گردد كه به مجموعه آنها خانواده گفته می شود. خانواده اولین پایگاه تعلیم و تربیت فرزندان و كودكان می باشد.

تعریف پیشرفت :

پیشرفت از نظر لغوی به معنی پیش رونده و سیر كننده به طرف بالا و جلو در جهت مثبت می باشد.

تعریف نظری پیشرفت :

تعریف نظری پیشرفت عبارت است از معدل نمره های امتحان دانش آموزان در رسیدن به هدفهای از پیش تعیین شده درسی از وضع موجود به وضع مطلوب.

 پیشینه نظری تحقیق :

اهمیت خانواده :

خانواده اولین بذر تكوین رشد فردی و بنای شخصیت را در انسان فراهم می سازد كودك در خانواده زبان می آموزد , ارزش های اخلاقی را كسب می كند , روابط اجتماعی با دیگران را می آموزد و اصول و قواعد اخلاقی را یاد می گیرد. خانواده به عنوان فیلتری برای عقاید , ارزش ها و نگرش های مربوط به فرهنگ یك جامعه محسوب می شود و آنها را به یك شیوه بسیار اختصاصی و انتخابی به كودك ارائه می دهد بی تردید باید گفت كه شخصیت , نگرش ها , طبقه اجتماعی , اقتصادی مذهب و خصوصیات , وابستگی های نسبی خانوادگی , تحصیل و جنس والدین خانواده بر نحوه ارائه ارزش ها و میزان های اخلاقی به فرزندان تاثیر خواهد گذاشت.

 خانواده در تربیت اجتماعی كودك وظایف و نقش های متعددی را بر عهده دارد كه اهم آنها عبارتند از :

1-خانواده به عنوان سیستم

2- خانواده به عنوان معلم و الگو

3- خانواده به عنوان كانون محبت و امنیت

 خانواده به عنوان سیستم :

 خانواده را می توان به عنوان یك سیستم اجتماعی یا به عنوان بخشی از یك اجتماع بزرگتر در نظر گرفت , خانواده از یك سو با سازمان ها و موسسات اجتماعی مانند مدرسه , بازار و اجتماع ارتباط دارد و از سوی دیگر اعضای خانواده را در بر می گیرد,       بنابر این اجتماع فرد و خانواده به صورت یك سیستم با هم در ارتباطند.اگر خانواده به طور كامل وظایف اساسی خود را به انجام رساند , جامعه حیات خود را با استحكام بیشتری ادامه خواهد داد و سیستم خانوادگی فرد را برای وارد كردن به اجتماع و سیستم اجتماعی آماده می سازد.

یكی از روان شناسان به نام هارلوك , خانواده را به صورت یك سیستم متعادل پیچیده ای تعریف می كند كه با ورود هر كودك این سیستم پیچیده تر می شود.

  اعضای خانواده سه نفر هستند ( پدر , مادر و یك فرزند ) در این جا سه نوع تعامل وجود دارد با اضافه شدن یك فرزند دیگر , شش تعامل خواهد آمد و اگر فرزند سومی  به خانواده اضافه شود رقم تعامل به ده می رسد  و با ورود هر فرزند جدید دیگر تعداد تعامل ها به همین نحو اضافه می شود . بنابر این خانواده یك نهاد انسانی رو به رشد است كه حجم و پیچیدگی آن مرتب در حال دگرگونی است. و اعضای خانواده هم به عنوان فرد و هم به عنوان بخشی از واحد خانوادگی عمل می كنند.                                    

 خانواده به عنوان معلم و الگو :

 بی تردید باید گفت كه خانواده نقش ویژه ای در الگو شدن و آموزش دادن رفتارها و میزان های اخلاقی و اجتماعی دارا می باشد , هر گونه ارتباط و وابستگی والدین به فرزند و یا فرزند به والدین و یا والدین با یكدیگر به عنوان پایه ای برای ارتباط اجتماعی بعدی فرد می توانند مورد الگو و سرمشق قرار گیرند . كودك سخن گفتن , راه رفتن , آداب معاشرت , آداب غذا خوردن , طرز لباس پوشیدن , نحوه برخوردها , مسئولیت پذیری , مهر و صفا , پرخاشگری , رفتار كناره جویانه , محبت , شجاعت , عاطفه , تعاون , كمك به دیگران , ظلم و تجاوز و … را از پدر و مادر خود فرا می گیرد. اصولاً در روان شناسی كودك , خصوصاً در سال های قبل از دبستان  رفتار  كودك به عنوان آینه ای از رفتار والدین به حساب می آید.

مطالب مرتبط
1 از 218

 آلبرت باندورا و ریچارد والتزر , دو محقق روان شناسی كه به یادگیری كودك از طریق مشاهده و تقلید از والدین اهمیت زیادی می دهند در یك تحقیق رفتار والدین و رفتار فرزندان آنها را مورد مقایسه قرار دادند آنها چنین نتیجه گرفتند كه : كودكان پرخاشگر دارای والدین پرخاشگر هستند و كودكان گوشه گیر دارای والدین گوشه گیر و منزوی می باشند. ( كرمی نوری و مرادی , 1372 ) 

خانواده به عنوان كانون محبت و امنیت :

محبت و امنیت یك از اساسی ترین ملزومات برای تربیت و رشد كودك می باشد. كودكی كه خصوصاً در سال های اولیه زندگی از محبت خانوادگی و پدر و مادر محروم گردد ممكن است در آینده سازگاری شخصی و اجتماعی او با خطر جدی روبرو شود و از اعتماد به نفس كافی و یا برخوردهای اجتماعی متناسب بهره مند نگردد.

كودك نیاز به تامین امنیت را از رحم مادر آموخته است . او بعد از تولد همچنان می خواهد كه در محیط امن و آرام باشد و اساسی ترین وظیفه  خانواده خصوصاً در دوران قبل از دبستان بر آوردن همین نیاز كودك می باشد. خانواده حتی این نقش مهم را در دوره های دیگر زندگی همچنان حفظ می كند. دوستان , معلمان و همبازیهای كودك در طول زندگی ممكن است تغییر كنند ولی والدین , تماس نزدیك خود را با كودك در طول زندگی حفظ می كنند و نقش یك نهاد ثابت و پابرجا را برای كودك ایفا می كنند. ( كرمی نوری و مرادی , 1372 )

یكی از روان شناسان به نام هورنای كه امنیت را شرط اساسی برای زندگی می داند معتقد است كه والدین از طریق عدم ابراز محبت و دوستی نسبت به كودك , كتك زدن متناوب , از شیر گرفتن زودرس , تبعیض قائل شدن بین فرزندان , تنبیه بیجا , رفتار غیر معقول , استهزا كردن , تحقیر نمودن طرد كردن و … می توانند امنیت كودك را خصوصاً در سال های قبل از دبستان به خطر بیاندازند , حتی محبت و ابراز دوستی مصنوعی نیز نمی تواند موجبات ایجاد امنیت را برای او فراهم آورد.

نقش اقتصاد در خانواده :

مطالبی كه در این جا مورد بحث واقع می گردد در باره این است كه اقتصاد چه نقشی در خانواده ایفا می كند؟ آیا تعبیر روش اقتصادی در جامعه موجب تغییر طرز تشكیل خانواده است یا نه؟ و چه اندازه باید مسائل اقتصادی در تشكیل خانواده مورد توجه باشد.

در پاسخ سئوال اول باید گفت : شكی نیست كه مسئله اقتصاد یكی از اركان اساسی در زندگی خانوادگی بشر است اقتصاد در شئون علمی و اخلاقی , فرهنگی و تربیتی  خانواده نقش بزرگی ایفا می كند, اقتصاد در خوشبختی و بدبختی , ترقی و انحطاط , پیروزی و شكست و عزت و ذلت خانواده ها اثر عمیق دارد.

قسمت عمده ناسازگاری ها و اختلافات , تضاد و تشاجر , جنگ و ستیز و جرم و جنایت كه در خانواده ها به وقوع می پیوندد و گاهی مفاسد عظیم و غیر قابل جبرانی به بار می آورد از مسائل اقتصادی سرچشمه می گیرد. بر اثر امور مالی است كه چه بسیار دیده می شود زنانی كه از شوهران خود جدا می شوند . فرزند , پدر و مادر خود را ترك می گوید. برادران و خواهران از یكدیگر قطع رابطه می كنند . خانواده ها بهم می ریزند و كودكان , بی سرپرست می شوند. چنانچه , در جامعه ای نیز یك قسمت قابل ملاحظه ای از كشمكش ها  و  اختلافات  كه  بین  افراد  یا  گروه ها اتفاق می افتد یا ملل و اقوام بشری را رو در روی یكدیگر قرار می دهد و آتش جنگ را مشتعل می سازد منشا اقتصادی دارد.      

جامعه شناسان می گویند:

« اگر سئوال شود كه در جامعه چه چیز سبب جنگ می گردد پاسخ قطعی دادن كار آسانی نیست. ولی اعتقاد به اینكه عامل اقتصادی سهم بسزایی در ایجاد جنگ دارد , دلایل عینی فراوانی دارد كه آنرا تایید می كند و روز به روز بیشتر می شود. »

موقعیت اجتماعی _ اقتصادی و یادگیری

توانایی ها ذاتی یادگیرندگان به صورت های متعددی تحت تاثیر موقعیت های اجتماعی اقتصادی قرار می گیرد. انواع سنخ های شناختی فرآیندهای رشد تفكر , خود تصوری , روابط گروهی , روابط معلم و شاگرد , فرصت های آفرینندگی و كسب تجارب بطور عمیقی تحت تاثیر طبقه اجتماعی هستند كه كودك در آن متولد شده و رشد یافته است به این ترتیب طبقه اجتماعی دانش آموزان در سطح دبیرستان ها و دانشجویان انجام گرفته است و معلوم شده است علی رغم كوشش هایی كه برای ترغیب كودكان محروم از آموزش و پرورش برای ورود به دبیرستان و دانشگاه انجام گرفته است , اكثریت دانش آموزان و دانشجویان از خانواده های متوسط و متوسط به بالا بوده اند. همچنین بررسی ها نشان می دهد كه این قبیل نه از نظر اقتصاد تحصیلی , بلكه از نظر توقعات و امكانات مالی والدین یا كودكان محروم از تحصیل تفاوت های مشهودی داشتند . به احتمال قوی نتیجه این بررسی ها را می توان به كشور خودمان تعمیم داد. هر چند , برای حصول اطمینان , لازم است تحقیق مشابهی برای سال های اخیر انجام گیرد.

در گذشته طبقات پایین اجتماعی كمترین رغبت را برای آموزش و پرورش رسمی داشتند. فرض جامعه نیز بر این بود كه آنان در پایه های تحصیلی پایین تری ترك تحصیل خواهند كرد از بیشترشان انتظار می رفت كه مثل پدران و دوستان پدرانشان . كارگران دستی غیر ماهر یا نیمه ماهر با آید. بعلاوه . بیشتر خانواده های محروم در محله های پرجمعیت و یا در محله های دوردست , كه بیشتر از خانواده ای زندگی می كند كه مردم آن , اهل علم و ادب هستند و در آنجا علاقه و رغبت به بحث و گفتگو در باره اندیشه های نو , اختراعات و اكتشافات جدید وجود دارد , بیشتر از كودكی كه در خانه وی در باره كتاب ها یا موضوع ها و اكتشافات جدیدی صحبت نمی شود آماده شركت در بحث ها , درك مسائل جدید و احیاناً هماهنگی و سازگاری با آنها خواهد بود.

در هر حال كودكانی كه والدین آنها از تحصیلات خوبی برخوردارند , احتمالاً بیشتر از سایر كودكان علاقمندتر خواهند بود كه در تحصیلات خود توفیق داشته باشند. نوعی زندگی خانوادگی نیز روی یادگیری كودك موثر است. مثلا كودكی كه با خانواده خود به بیشتر جاها مسافرت می كند . بیشتر از كودكی كه تجارب مسافرتی كم و محدود دارد , به مطالعات اجتماعی , تاریخ و جغرافیا آمادگی دارد.

همچنین مطالعاتی كه در مورد روابط میان آموزش و پرورش و درآمدها و نابرابری هایی كه در خانواده ها و در نتیجه , در مدارس به وجود می آیند انجام گرفته است نشان می دهند كه هر قدر سطح درآمدها بالاتر و بالاتر می رود نمرات آزمون های پیشرفت تحصیلی نیز بالاتر می رود یعنی سطح تحصیلات كودكان و نوجوانان با درآمد خانواده آنان رابطه مستقیمی دارد.

وضعیت اجتماعی و اقتصادی والدین :

سطح در آمد خانواده نوع شغل پدر , میزان تحصیلات مادر عواملی را تشكیل می دهند كه در تعیین سطح درآمد فرزندان تاثیر می گذارد . به هر صورتی كه متغیرهای فوق را اندازه گیری كنیم به نظر می رسد كه موقعیت اجتماعی _ اقتصادی خانواده اثر زیادی در درآمدهای آتی فرزندان داشته باشد.

از طرق گوناگون درآمد فرزندان تحت نفوذ موقعیت اجتماعی _ اقتصادی خانواده قرار می گیرند . برای مثال خانواده هایی كه از تحصیلات و امكانات بیشتری برخوردارند , احتمالاً فرزندان خود را به سال های بیشتر از تحصیلات عادی مدرسه ترغیب می كنند و یا خانواده هایی كه از درآمد بالاتری برخوردارند قدرت تحمل هزینه های سال های بیشتر تحصیل فرزندان خود را نیز دارند
در ميان معيارهاى اوليه‌اى كه براى توصيف خانواده‌ها به كار رفته است، عواملى همچون شغل والدين، سطح تحصيل و درآمد آنان و آبرومندى شغل نان‌آور وجود دارد كه اين عوامل بعدها در سطوح “طبقه اجتماعى ” يا موقعيت اجتماعى ـ اقتصادى با يكديگر تلفيق مى‌شود. از بررسى تحقيقاتى كه چنين معيارهايى را به كار مى‌گيرد، مى‌توان چهار نتيجه به دست آورد:
1. سطح طبقه اجتماعى يا موقعيت اجتماعى ـ اقتصادى رابطه‌اى مثبت اما نه مستحكم با طيفى از معيارهاى مربوط به توانايى و موقعيت تحصيلى دارد.

كودكانى كه از خانواده‌هايى با موقعيت بالاى اجتماعى ـ اقتصادى (مانند كودكانى كه پدر و مادرشان تحصيلات بالا دارند) به مدرسه مى‌آيند، بهتر از كودكانى كه از خانواده‌هاى سطح پايين موقعيت اجتماعى ـ اقتصادى هستند،بر پايه چنين معيارهايى عمل مى‌كنند. در پژوهش‌هايى كه درآمد شاخص اوضاع و احوال خانوادگى در نظر گرفته شده، تغيير در پيشينه خانواده كم‌تر از 100% متوسط واریانس مقياس‌هاى مربوط به عملكرد تحصيلى را به خود اختصاص داده، اما مطالعاتى كه در آنها شغل معيار و شاخص خانواده بوده اين واريانس به متوسط حدود 4% تنزل يافته است. (وايت13، 1982)

2. آثار تفاوت‌هاى خانواده، هنگام رفتن كودكان به مدرسه مسلم و مشهود است و خود را در ميزان آمادگى كودكان در بهره‌گيرى از مدرسه، نشان مى‌دهد. روابط متغيرهاى خانواده و پيشرفت تحصيلى در سطح مدارس ابتدايى نسبت به مدارس متوسطه روبه افزايش است. افزايش اين ارتباط ممكن است عامل كاهش واريانس مقياس‌هاى محيط خانواده و پيشرفت تحصيلى باشد; زيرا دانش‌آموزان ناموفق كه ترك‌تحصيل مى‌كنند از خانواده‌هايى هستند كه موقعيت پايين اجتماعى ـ اقتصادى دارند. شواهد پراكنده فراوان وجود دارد مبنى بر اين‌كه رشد دانش‌آموزان در همه مدارس نشان‌دهنده آن است كه فاصله پيشرفت تحصيلى كودكان خانواده‌هاى موقعيت پايين اجتماعى ـ اقتصادى و آن‌هايى كه موقعيت بالا دارند، رو به گسترش است. (كلمن و ديگران 1966، پولمن و گاستن، 1976) بى‌ترديد با اين‌كه دانش و مهارت‌هاى كودكان در آغاز مدرسه، نقش بسزايى در اين وضعيت دارد، اما مى‌توان انتظار داشت كه حمايت يا عدم حمايتى كه كودكان در طول‌سال‌هاى‌تحصيلى‌دريافت‌مى‌كنند،نيز سهم عمده‌اى در اين رابطه بازى مى‌كند.

3. سطح طبقه اجتماعى يا موقعيت اجتماعى ـ اقتصادى خانواده‌هاى كودكان، وابسته به ميزان پيشرفت تحصيلى آنان (يعنى بالاترين سطحى كه دانش‌آموز در يك نظام آموزشى و پرورشى خود به آن دست مى‌يابد) است. در كشورهاى گوناگونى از اروپا و امريكاى شمالى به دست آمده است كه كودكان داراى زمينه‌هاى بالاى اجتماعى ـ اقتصادى، نسبت به كودكانى كه سوابق پايين‌ترى دارند، در ادامه تحصيل در دوره متوسطه و آموزش عالى موفق بوده‌اند. اين حقيقت حتى هنگام كنترل ميزان توانايى تحصيلى عمومى دانش‌آموزان نيز صادق است. (آدامسكى، 1982، گرينى و كله‌غان، 1984، هلسى و ديگران، 1980، سوئل و هوسر، 1976) به عنوان نمونه، سوئل و هوسر دريافتند كه متغيرهاى اجتماعى ـ اقتصادى در پيشرفت تحصيلى 50% واريانس تفسير مى‌شود.

 تحولات‌اجتماعى وخانوادگى:
تحولات اجتماعى كه بر ساختار و روابط خانواده تأثير مى‌گذارد، تحولاتى از قبيل شهرنشينى، مهاجرت نيروى كار (به ضميمه افزايش تعداد زنان كارگر) و پيشرفت تكنولوژى (به ويژه تلويزيون) است. تحولات خانواده، دگرگونى‌هايى همانند كاهش گستره خانواده، كاهش خانواده‌هاى بيش از دو نسل (والدين و فرزند)، افزايش خانواده‌هاى تك والدينى و رشد تعداد مادران كارگر بيرون خانه را شامل مى‌شود.

به موازات دگرگونى خانواده‌ها، شبكه‌هاى حمايت اجتماعى نيز در مجامع شهرى و غيرشهرى رو به افول گذاشته‌اند. افول شبكه‌هاى حمايت اجتماعى، انزواى مادرانى را منعكس مى‌كند كه اغلب بسيار جوانند و شايد از حمايت كم‌تر پدر كودك، ديگر اعضاى خانواده يا دوستان برخوردارند و يا حتى اصلا حمايت نمى‌شوند. اين امر، در كاهش حمايت‌هايى كه در گذشته از ناحيه سازمان‌هاى مختلف و شبكه‌هاى غيررسمى مانند كليساها، سازمان‌هاى جوانان و همسايگان صورت مى‌گرفت، نيز مؤثر است.
تحول شرايط خانوادگى، محدود به تأثيرپذيرى اعضاى آن در اوضاع و احوال سخت اقتصادى نيست. بيش‌تر كودكان خانواده‌هاى مرفه در بسيارى از كشورهاى صنعتى، فقط با يكى از والدين (معمولا مادر) زندگى مى‌كنند; در عين حال، نسبت خانواده‌هايى كه هم زن و هم شوهر كار مى‌كنند، به شدّت افزايش يافته است. البته چنين نيست كه كودكان اين خانواده‌ها ضرورتاً مشكل تحصيلى داشته باشند. شايد، برنامه‌ريزى‌هاى مناسب، مشكلات ناشى از كار يا تك والدينى دانش‌آموزان را حل كند. با اين وجود چنين شرايط خانوادگى با عوامل ديگرى پيوند مى‌خورد كه آموزش و پرورش رسمى كودكان را حمايت نمى‌كند. مثلا، در امريكا كودكانى كه تنها به وسيله مادران پرورش مى‌يابند، حدود يك سوم از نيازهايشان در مقايسه با كودكانى كه در خانواده‌هاى دو والدينى بسر مى‌برند، تأمين مى‌شود. به علاوه، احتمالا مادران با تحصيلات پايين، عامل اصلى ناكامى و ترك تحصيل زودرس كودكان مى‌باشند. براساس برآوردهاى انجام شده در امريكا، حداقل يك سوم كودكان پيش دبستانى حتى پيش از ورود به كودكستان به دليل شرايط مختلف خانوادگى مانند فقر، كم‌توجهى، بيمارى، فقدان حمايت و تربيت بزرگ‌سالان، با خطر ناكامى در مدرسه مواجه مى‌شوند. (هودكينسون 1991) اين نسبت احتمالا در دهه‌هاى آينده افزايش مى‌يابد.
هرچند پژوهش‌هايى در زمينه كشف رابطه ميان رشدشناختى، عملكرد تحصيلى و تحولات اجتماعى و خانوادگى مذكور و نيز آثار پرورش انسان در شرايط بسيار محروم انجام گرفته است، ولى چنين تحقيق‌هايى از گستره اين نوشتار بيرون است. با اين‌حال، بايد توجه داشت كه كمبودهاى شناختى و تحصيلى مربوط به محروميت زياد، بيش‌تر ناشى از كمبودها و تفاوت‌هاى معمولى شرايط خانوادگى در كل جامعه است كه در اين مقاله بررسى مى‌شود.
تحقيقات فراوانى درباره تأثيرات تغيير بهنجار شرايط خانواده بر رشدشناختى و عملكرد تحصيلى كودكان از آغاز سده بيستم انجام گرفته است. برخى از اين تحقيقات در مقياس محدود، برخى ديگر، شمار فراوانى از خانواده‌ها را زير پوشش گرفته و در مواردى نيز نمونه‌هايى كه نشانگر وضعيت ملى بوده مورد مطالعه قرار گرفته است. هرچند اطلاعات موجود در تحقيق حاضر از كشورهاى در حال توسعه نيز فراهم شده، ولى بسيارى از اين مطالعات در كشورهاى توسعه يافته انجام گرفته است.
مطالعات در همه سطوح نظام آموزشى و پرورشى از پيش دبستانى تا آموزش عالى صورت گرفته است. برخى از پژوهشگران جمع‌آورى اطلاعات خود را به دوره‌هاى تحصيلى پس از دبيرستان افراد نيز گسترش داده‌اند. در اين مطالعات، اطلاعات به دست آمده از مطالعات طولى و نيز داده‌هاى مربوط به مطالعات عرضى تجزيه و تحليل شده است.
جمعى از محققان در بررسى رابطه خانه ـ مدرسه استفاده از روش‌شناسى قوم نگارى را به عنوان جانشين روش‌هاى سنتى تجربى مطرح كرده‌اند. در اين تحقيقات، حوزه اصلى مورد علاقه معناهاى اجتماعى است كه ايفاكنندگان نقش از دانش‌آموزان، معلمان و والدين به اهداف، نيّات و اقدامات خودشان و ديگرانى كه با آنان تعامل دارند، ضميمه مى‌كنند.
با استفاده از الگوى تفسيرى تجزيه و تحليل موضوع‌هايى كه تاكنون مورد بررسى قرار گرفته است، شامل موضوعاتى از قبيل اطلاعات معلمان از زندگى دانش‌آموزان و مسؤوليت‌پذيرى والدين در قبال فعاليت‌هاى آموزشى مربوط به مدرسه، بوده است.
در اغلب تحقيق‌هاى سنّتى، شاخص‌هاى متعددى از عملكرد تحصيلى دانش‌آموزان به كارگرفته شده است. اين شاخص‌ها شامل معيارهاى پيشرفت تحصيلى (مثل زبان، رياضيات، علوم)، توانايى (مثل توانايى عمومى، كلامى، فضايى)، پيشرفت تحصيلى (بالاترين سطحى كه يك دانش‌آموز در نظام آموزش به آن نايل مى‌گردد) و موفقيت شغلى است. هرچند برخى از تحقيقات از شيوه‌هاى ميانگين نمرات، ارزيابى معلمان يا ديگر مقياس‌هاى غير استاندارد پيشرفت تحصيلى استفاده مى‌كند، ولى بيش‌تر معيارهاى اندازه‌گيرى پيشرفت تحصيلى و توانايى آزمون‌هاى هنجار ـ مرجع استاندارد بوده است.
پژوهش‌هايى نيز معيارهاى گوناگونى از محيط خانه يا خانواده را به كار گرفته است. بخش عمده باقيمانده اين مقاله، براساس معيارهاى سنجش محيط خانواده تنظيم يافته است. اين كار بيرون از بايستگى روش‌شناختى صورت نگرفته است، بلكه انجام آن دو دليل دارد: دليل اول اين‌كه انتقال صعودى از معيارهاى مربوط به منزلت خانه به معيارهايى كه فرايندهاى خانه را توصيف مى‌كند به طور قابل ملاحظه‌اى ارزش تبيين معيارهاى خانواده را در ارتباط با پيشرفت تحصيلى افزايش داده است. دليل دوم اين‌كه تجزيه و تحليل فرايندهاى خانواده، بينش بيش‌ترى رانسبت به عوامل تأثيرگذار خانواده بر پيشرفت تحصيلى فراهم مى‌سازد. چنين بينش‌هايى نه تنها به درك بيش‌تر روابط خانه ـ مدرسه منجر مى‌شود، بلكه اساس برنامه‌هايى را فراهم مى‌كند كه والدين را در آماده‌سازى كودكان خود براى مدرسه يارى مى‌دهد.

موانع همكاري در خانه و مدرسه:

موانع عمده­ي ارتباط اولياء و مربيان را مي توان به سه گروه تقسيم كرد:

  • عوامل مربوط به معلم : در مورد معلمان مي توان گفت كه گاه برخوردهاي نسنجيده و ناآگاهانه برخي از معلمان جرأت حضور در مدرسه را از اولياء مي گيرد.به طور مثال كمبود اعتماد به نفس كه مي تواند ناشي از عوامل مختلف از جمله كمبود تخصص حرفه­اي باشد، باعث مي شود كه بعضي از معلمان در مقابل اولياء به خصوص اوليايي كه داراي تحصيلاتي بالاتر از آنان مي باشند، حالت دفاعي به خود بگيرند و مراجعه اولياء به مدرسه و نگراني آنان در مورد وضعيت تحصيلي فرزندانشان را به عنوان تهديد براي خود و زير سؤال قرار گرفتن روش ها و اقدامات آموزشي خودتلقي نمايند.از طرفي ممكن است برخي از معلمان به خصوص در مناطق محروم با داشتن پيش داوري در مورد اولياء بي سواد و مقصر دانستن خانواده، در امر شكست تحصيلي دانش آموزان نتوانند رابطه­ي ثمر بخشي با اولياء برقرار نمايند
  • عوامل مربوط به مدرسه: بسياري از جلسات مدرسه براي اولياء در محيطي خشك و رسمي با برنامه­هاي مشابه و كسل كننده برگزار مي شود. اولياء معمولاًدر تنظيم و تهيه­ي محتواي برنامه­ها نقشي ندارند و شنوندگان خاموشي محسوب مي گردند كه از آنان انتظار مي رود برنامه را آن طور كه برايشان تنظيم شده است دنبال كنند. محتواي برنامه ها در بسياري از مواقع تناسبي با نيازها و انتظارات اولياء كه داراي فرهنگ و نگرش­هاي مختلف هستند، ندارد.از طرفي در اين جلسات جاي معلمان كه صاحب خانه­هاي اصلي هستند، خالي است. در حالي كه حضور آنان نه تنها ضروري است بلكه عاملي مهم در جلب اولياءبه مدرسه محسوب مي گردد.
  • عوامل مربوط به اولياء : موانع ارتبـاطي خـانه و مدرسه تنهـا به معلم ومدرسه محدود نمي شود. شرايط فرهنگي _ اجتماعي برخي از اولياء به خصوص تجربيات قبلي آن­ها از مدرسه مي تواند خود مانعي در راه ايجاد ارتباطات ثمربخش گردد.بسياري از اولياء از طبقات اجتماعي محروم، اطلاعات كافي در مورد مدرسه ندارند واز وضعيت تحصيلي و حقوق فرزندان خود با خبر نيستند . اينان مشكلات تحصيلي فرزندان خود را كمتر در ارتباط با شرايط سخت مادي، محدوديت­هاي فرهنگي و روش­هاي تربيتي خانواده مي­بينند و دراكثر موارد آن­ها را به كمبود استعداد وتوانايي هاي فرزندان خود نسبت مي­دهند.از طرفي تصويري كه اين قبيل اولياء (كه اكثراً مدرسه نرفته و يا نتوانسته­اند دوره­اي را به پايان برسانند) از مدرسه دارند، همان گونه كه مطالعات كشورهاي ديگر نيز برآن تأكيد داشته است (تدسكو، 1979) تصوير مدرسه­اي است كه قضاوت و جريمه مي­كند و بنابراين كمتر حاضرند در چنين محيطي حضور يابند. به خصوص كه مدرسه غالباً وقتي آنان را احضار مي­كند كه فرزندشان دچار مشكلات درسي يا انضباطي شده باشد. بديهي است روش­هاي معمول تشكيل جلسات در مدارس براي اين اولياء كه ذهنيت مثبتي از مدرسه ندارند موفقيت­آميز نمي باشد.در مقابل اين گروه، اوليايي قرار دارند كه با سطح بالاي تحصيلات و داشتن نگرش­ هاي مثبت در زمينه­ي همكاري با مدرسه، طالب مشاركت و همكاري نزديك با معلم و مسؤولان مدرسه در جهت رشد و شكوفايي فرزند خود مي باشند، اما روش­هايمعمول و يك طرفه جلسات و محتواي برنامه­ها مورد رضايت آنان نيست.

برخي از عوامل موفقيت برنامه هاي همكاري خانه و مدرسه:

موفقيت برنامه­هاي همكاري بين خانه و مدرسه به عوامل مختلف وابسته است كه مهم­ترين آن همان گونه كه اشاره رفت، جلب مشاركت اولياء براي مراسم و فعاليت­هاي مختلف و نه فقط براي شركت در انجمن اولياء و مربيان است.بـه طــور مثـال اوليـاء را مي تـوان در فعـاليت­هـاي متنوعـي شركت داد. مانندانجـام كارهاي داوطلبانه، مشاهده­ي فعاليت­هاي معلم در كلاس، شركت در سخنراني در جلسات عمومي و در كميته هاي مشورتي. طبيعتاً برنامه­هاي مؤثر همكاري خانه ومدرسه براي سطوح مختلف تحصيلي متفاوت مي باشد.در دوره­هاي پيش دبستاني برنامه­هائي موفق است كه مداومت داشته، به تقويتمهارت­هاي تربيتي اولياء و حمايت از آنان بپردازد. در اين برنامه ها تعامل با اولياء بايد مستقيم و شخصي بوده و اهداف فعاليت براي اولياء كاملاً مشخص باشد.در دوره­ي دبستان هدف از برنامه­هاي همكاري اولياء و مربيان تجهيز اولياء به مهارت­هايي است كه آنان بتوانند با نظارت بر تكاليف و وظايف تحصيلي فرزندان خود به آنان در دروس پايه كمك كنند. در بين اين برنامه­ها ميتوان به طرح هايي اشاره كرد كه به منظور كمك به تغيير رفتار دانش آموز از طريق هماهنگ كردن فعاليت­هاي خانه و مدرسه تهيه شده است. اين برنامه ها به نحوي تنظيم مي گردد كه پاسخ گوي نيازهاي خاص اولياء و جامعه­ي محلي باشد. به طور مثال در مناطق محروم كهبخش عظيمي از اولياء بي سوادند، جلسات اولياء و مربيان بايد به توضيح كامل هدف ها و برنامه هاي آموزش و پرورش در مدرسه، معيارهاي ارزشيابي دروس، مشكلات تحصيلي دانش آموزان و چگونگي كمك به پيشرفت درسي و بهبود رفتار

آنان بپردازد. برنامه­ي مؤثر همكاري اولياء و مربيان در دوره­ي راهنمايي و دبيرستان برنامه اي است كه ضمن آشنا كردن اولياء با انتظارات برنامه­ي آموزشي مدرسه، بهشناخت بيشتر اولياء از مراحل و مشكلات دوران بلوغ و نوجواني كمك نمايد و مهارت­هاي لازم را براي روبرويي با مسائل نوجوانان و كمك به رشد متعادل شخصيت آنان، در اولياء ايجاد كند.

پيش نهادهايي در توسعه­ي مشاركت خانه و مدرسه:

با توجه به اثرات مهم مشاركت و همكاري اولياء پيش نهادهاي زير در جهت نزديك­تـرشدن خـانه و مدرسه ارائـه مي گـردد: اين پيش نهادها بر اساس

 تجربيات موفق برخي از كشورها و با توجه به مطالعات و تحقيقاتي است كه در ايران درزمينه­ي همكاري خانه و مدرسه انجام گرفته است.

1- تشكيل جلسات بر اساس نيازها : براي جلب همكاري اولياء لازم است جلساتي درطي سال براي آنان ترتيب داده شود كه صرفاً به منظور رفع كمبودهاي مالي مدرسه طراحي نشده است، بلكه با توجه به نيازهاي خاص اولياء كه مي تواند در هر مدرسه شركت فعال داشته باشند طراحي شده- است. چنان چه جو حاكم در اين جلسات جو قبول و پذيرش يكايك شركت كنندگان باشد، اولياء احساس خواهند كرد وجودشان درجلسات لازم است و نقشي مؤثر در آموزش و پرورش فرزندان خود دارند.

2- تشكيل جلسات توسط معلمان : بر اساس بررسي­هاي انجام شده، اولياء از جلسات محدودتر و كم جمعيت­تر كه توسط معلم كلاس ترتيب مي يابد استقبال بيشتري مي نمايند. پيش نهاد مي شود كه دعوت كننده­ي جلسات لزوماً مديرمدرسه نباشد، بلكه معلمان به مناسبت­هاي مختلف والدين دانش آموزان كلاس خود را به مدرسه دعوت كنند. در اين جلسات معلمان فرصتي خواهند يافت تا ضمن گفتگو با اولياء در زمينه­ي مسائل خاص مربوط به كلاس با والديني كه كمتر در مدرسه ظاهر مي شوند و با توجه به مشكلات فرزندانشان لازم است همكاري بيشتر با مدرسه داشته باشند، به طرح مسائل مورد نياز بپردازند يا براي ملاقاتخصوصي و جلب همكاري آنان قرار بگذارند.

-3آموزش مديران ومعلمان در زمينه­ي ارتباط با خانواده : از آن جا كه موفقيتجلسات اولياء و مربيان در گرو مهارت ها و توانايي هاي ارتباطي مجريان و اداره كنندگان اين جلسات است پيش نهاد مي گردد كه مديران، معلمان و همه­يكساني كه مسؤوليت اداره­ي اين قبيل جلسات را به عهده دارند، در مورد ارتباط بااولياء و تفاوت­هاي فرهنگي اجتماعي آنان و چگونگي ارائه­ي كمك هاي ضروري بهآنان، آموزش جامع دريافت دارند.

 4- انجام تحقيقات در مورد انجمن هاي اولياء و مربيان : به منظور بررسي اثر بخشيانجمن- هاي مدارس و تلاش براي بهبود آن، پيش نهاد مي گردد تحقيقات وسيعي از طرف انجمن اولياء و مربيان وزارت آموزش و پرورش، دانشگاه­ها و ساير مؤسساتآموزش عالي در زمينه­ي نحوه­ي اداره­ي جلسات، محتواي برنامه ها، ارزشيابي آن وآزمايش راه­ها و روش­هاي جديد اداره­ي جلسات انجام گيرد تا مديران بتوانند با تكيه بر تجربيات خود و بهره­گيري از اين نوع پژوهش ها تحولي در انجمن­هاي اولياء و مربيان ايجاد نمايند.

-5فضاي مدرسه : لازمه­ي از ميان برداشتن مرز ميان خانه و مدرسه فراهم نمودن محيطي است كه اولياء بتوانند آزادانه در ساعات مختلف بدون احساس مزاحمت بهمدرسه رفت و آمد داشته باشند. معماري مدرسه و ترتيب فضاهاي مختلف داخلساختمان عامل مهمي در فراواني مراجعه­ي اولياء به مدرسه است.پيشنهاد مي گردد به هنگام طراحي فضاهاي آموزشي و در ترتيب دادن و تقسيم فضا براي فعاليت­هاي مختلف آموزشي و پرورشي مدرسه، فضاها و مكان هاي خاصي نيز براي پذيرش اولياء در نظر گرفته شود تا اولياء به هنگام مراجعه به مدرسه در محيطي كه خصوصي بودن مراجعه­ي آنان را تضمين نمايد، بتوانند با معلم، مشاور يا مدير مدرسه صحبت كنند يا در ساعاتي از روز بتوانند با حضور در اينمكان ها به انجام فعاليت هاي برنامه­ريزي شده در جهت تكميل و تقويت آموزش وپرورش مدرسه بپردازند.

6- مسؤول رابطه با خانواده :از تجربيات مفيد در زمينه­ي بهبود رابطه با اولياءكه مي­توان در ايران به خصوص در مدارس پر جمعيت و پر مسأله اجرا نمود،طرح ميانجي يا واسطه­ي خانه و مدرسه است. ميانجيگري، مجموعه فعاليت­هايياست كه به وسيله­ي افرادي با نام ميانجي يا مسؤول رابطه با خانواده انجام مي­گيرد. وظيفه ميانجي كه لازم است قبل از تصدي اين پست آموزش جامعي دريافتكرده باشد، اين است كه از يك طرف با تنظيم فعاليت­هاي خاص اولياء را به درك بهترقوانين و انتظارات مدرسه و نظارت بيشتر تحصيل و رفتار فرزندانشان تشويق نمايد واز طرف ديگر به معلمان در درك بهتر مسائل خانوادگي دانش­آموزان و شناختعميق­تر خصوصيات فرهنگي خانواده­ها كمك كند. از وظايف ديگر ميانجي كه نقشيبه مراتب وسيع­تر از يك مشاور به عهده دارد، اين است كه با بررسي مشكلاتخاص هر دانش آموز ضمن تماس با معلمان مختلف، با خانواده و در صورت لزوم باتماس و جلب حمايت سازمان هاي خارج از مدرسه (بنيادهاي فرهنگي، مذهبي،درماني، حقوقي و . . .) دانش آموزان را در رفع مشكلات مختلفي كه مانع ادامه­يتحصيل ثمر بخش و بهداشت و سلامت رواني آنان مي گردد، ياري نمايد.

اصلاح روابط خانه ـ مدرسه

كوشش‌هاى فراوانى براى تقويت روابط خانه ـ مدرسه صورت مى‌گيرد كه اين كوشش‌ها توسط والدين، معلمان، مديران مدارس و مربيان هم تأييد مى‌شود

هرچند نقش مستقل و متفاوت هر يك از خانه و مدرسه در تعليم و تربيت دانش‌آموزان روشن است، ولى در اواخر قرن بيستم بسيارى از انديشمندان تعليم و تربيت ضرورت همكارى بيش‌تر ميان آن دو نهاد را در موفقيت اقدامات مهم اين نهادها خاطر نشان مى‌كنند. اغلب معلمان با فرستادن اطلاعات به خانواده‌هاى دانش‌آموزان درباره موضوعاتى چون برنامه‌ها، مقررات و اهداف مدرسه يا گزارش مربوط به پيشرفت دانش‌آموزان، اين همكارى را تقويت مى‌كنند. معلمان هم‌چنين مى‌توانند در ملاقات با اولياى دانش‌آموزان، خواه به صورت فردى يا گروهى، در مورد پيش‌آمدهاى خاص ياپيشرفت دانش‌آموزان مذاكره نمايند. با اين حال، به رغم اهميت چنين روابطى، ممكن است از كارآورى هميشگى برخوردار نباشد. به ويژه اين‌كه ممكن است اين روابط در كمك به اوليايى كه بيش‌تر نياز به حمايت و درگيرشدن در مسائل تعليم و تربيت دارند، كافى نباشد. از اين‌رو، براى فراهم ساختن پيوندهاى قوى‌تر خانه ـ مدرسه، لازم است ساختارها و روش‌هاى مختلفى در نظام‌هاى مدارس به وجود آيند.اوليا مى‌توانند در اداره و تصميم‌گيرى مدارس دخالت نمايند يا از طريق مشاركت در فعاليت‌هاى فوق برنامه‌اى و گردآورى امكانات به فهرست كمك‌كنندگان مدارس واردشوند.رويكرد اساسى‌تر براى همكارى اوليا مستلزم داشتن روش‌هايى است كه نقش آموزشرا به آنان منتقل سازد. اين رويكرد به منظور تقويت نقش و مسؤوليت خانواده و نيز بهبود درك، مراقبت و تعليم و تربيت دانش‌آموزان، روش‌هاى متنوعى را ارائه مى‌دهد. ايفاىنقش آموزش والدين ممكن است در مدرسه يا خانه اجرا شود. آموزش والدين در مدرسهمى‌تواند مستلزم كارگاه‌ها، گروه‌هاى توجيهى و نشست‌هاى كارآموزى براى پدران و مادران باشد يا خود والدين بتوانند در كلاس‌هاى درس با معلمان و دانش‌آموزان همكارى كنند. براى مثال، زمانى كه معلم با گروهى از دانش‌آموزان مشغول تدريس است، والدينبا ديگر دانش‌آموزان به صورت فردى يا گروه كوچكى از آنان در جهت تقويت مهارت‌هايى كه قبلا از معلم فراگرفته‌اند، كار نمايند. چنين فعاليتى نه تنها به معلم كمك مى‌كند، بلكه به والدين نيز فرصت مى‌دهد تا فعاليت‌هاى كلاسى را فراگرفته، بعد از آن بتوانند آن‌ها را در خانه براى تقويت كودكانشان به كار گيرند يا به ديگر والدين منتقل سازند. هم‌چنين تلاش‌هاى مستقيمى صورت گرفته است تا والدين را درخانه‌هايشان به فعاليت‌هاى يادگيرى با كودكان وادار نمايند. اين تلاش‌ها معمولا متوجه دانش‌آموزانى است كه آسيب‌پذيرى بيش‌ترى دارند و شايد اين كار در كارگاه‌ها به وسيله والدين و درخانه‌ها با بازديد معلمان يا ابزارهاى ديگر تقويت شود. از باب نمونه، والدين فنونى را فرار مى‌گيرند كه مهارت‌هاى هدايتى آنان را بالنده و يادگيرى را فعال، خواندن و نوشتن را توسعه و آنان را به مباحثه و محاوره با كودكانشان تشويق مى‌كند. ممكن است قراردادى به وسيله معلم و والدين منعقد گردد كه براساس آن در ارتباط با درس‌ها و فعاليت‌هاى تحصيلى دانش‌آموزان وظيفه خاصى براى والدين معين شود. با توجه به نقش روابط بهينه خانه ـ مدرسه در بهبود يادگيرى دانش‌آموزان در مدرسه،نبايد اين واقعيت را ناديده گرفت كه خانه و مدرسه واحدهاى اجتماعى هستند كه ديگر شبكه‌ها و نهادهاى رسمى و غيررسمى را متبلور و متجلى مى‌سازند. توجه به خانواده نبايد به قيمت فراموشى نقش نهادها و ساير افراد جامعه منجر شود كه مى‌توانند به پيشرفت رشد تحصيلى دانش‌آموزان كمك كنند. اين ديدگاه در كنفرانس جهانى آموزش و پرورش براى همه كه در جامتين تايلند در سال 1990 زير عنوان «چارچوب عمل براى برآوردن نيازهاى اصلى يادگيرى» برگزار شد، مورد تأكيد قرار گرفت. اين كنفرانس نقش چشمگيرى را كه مؤسسات اجتماعى، شركت‌ها، مجامع مذهبى و ساير سازمان‌هاى غيردولتى در تدارك و حمايت آموزش و پرورش پايه مى‌توانند داشته باشد، برجسته وتأييد نمود. برنامه‌هاى مربوط به نقش والدين، به ويژه اگر به شبكه‌اى از حمايت اجتماعى پيوند بخورد، تأثيرات مثبت و شگرفى بر توانايى كلامى، زبانى، دانش و مهارت به دست آمده در محيط مدرسه و موفقيت در موضوعات درسى دانش‌آموزان خواهد داشت. اين برنامه‌ها همچنين در تغيير نگرش‌ها، خودباورى‌ها و رفتار والدين و نيز در تأثيرگذارى بر ديگر اعضاى خانواده و در نهايت تأثير بر جامعه‌اى كه خانواده در آن زندگى مى‌كند، بسيار مؤثر است. (كله‌غان و همكاران 1993)
 نتايج

پژوهش در مورد روابط بين نحوه عملكرد تحصيلى دانش‌آموزان و محيط‌هاى خانوادگى آن‌ها از به‌كارگيرى شاخص‌هاى منزلت اجتماعى در طبقه‌بندى خانواده‌ها به شناسايى فرايندهاى خانواده (يعنى، تعامل ميان والدين و فرزندان‌شان) ترقى كرده است كه اين فرايندها با پيشرفت تحصيلى دانش‌آموزان مرتبط‌اند. توصيف خانواده‌ها برحسب فرايندها در تنوع مقياس‌هاى پيشرفت تحصيلى اختلاف قابل توجهى از توصيف آن برحسب موقعيت اقتصادى ـ اجتماعى يا متغيرهاى موقعيت خانوادگى دارد. با اين حال، از آن‌جا كه مبناى يافته‌هاى تحقيق بر همبستگى استوار است، لزوماً نمى‌توان از مشاهده يكرابطه، به روابط علّى و معلولى دست يافت.در واقع، اگر به پيچيدگى تعامل‌هاى موجود در محيط خانه توجه لازم مبذول شود ـ چيزی كه در پژوهش‌هاى تا به حال انجام گرفته به شايستگى مورد توجه نبوده است ـ آن‌گاه روشن مى‌شود كه هنوز اين پژوهش‌ها در فراهم ساختن فهم قانع‌كننده‌اى از چگونگى نقش اوضاع جارى در خانه بر پيشرفت تحصيلى دانش‌آموزان چنان‌كه بايد كارآمد نيستند. براى مثال، دانش ما در مورد چگونگى تأثير ابعاد خاص محيط خانواده برجنبه‌هاى خاصى از رشد شناختى تا پيشرفت تحصيلى بسيار ناچيز است همچنين دانش ما در مورد اين‌كه چگونه هر دانش‌آموز در برابر عناصر رفتارى محيط خانواده واكنش نشان مى‌دهد و يا آن را دست‌كارى مى‌كند بسيار اندك است، اگرچه اختلاف در واكنش‌هاى دانش‌آموزان پى‌آمدهاى كاملا متفاوتى براى رشد و پيشرفت آنان به دنبال خواهد داشت. جنس و سن دانش‌آموزان ممكن است در اين امر مهم باشد; زيرا به موازات رشد كودكان، توانايى‌ها، نيازها و رفتارهاى آنان نيز تغيير مى‌كند. روش‌هاى ديگرى غير از بررسى‌هاى كلى داراى مقياس وسيع و تحليل‌هاى فرعى و دست دوم اطلاعات موردنياز است تا پرده ابهام از روى اين مسائل بردارد. با اين حال، وضع كنونى دانش‌ها نسبت به روابط خانه ـ مدرسه داراى پيامدهاى ضمنى براى عمل و سياست‌گذارى است. نقش عوامل خانواده در پيشرفت تحصيلى به طورقابل توجهى مورد تأييد قرار گرفته است و برنامه‌هايى مبتنى بر تحليل عوامل موجود درمحيط خانواده ارائه شده كه مرتبط با پيشرفت تحصيلى است و در بهينه‌سازى عملكرد تحصيلى دانش‌آموزان تا حدودى موفقيت‌آميز بوده است.گذشته از پى‌آمدهاى مهم عملى اين كار، موفقيت در تغيير محيط‌هاى خانواده كه همگام با عملكرد تحصيلى اصلاح شده است از حمايت پژوهشى بيش‌تر برخوردار است تا تأييدى كه در مورد مطالعات همبستگى در دسترس است و مى‌كوشد پيوند علّى و معلولى ميان آن دسته از متغيرهاى دستكارى شده از خانواده را با عملكرد تحصيلىدانش‌آموزان بيابد. موفقيت در تدوين برنامه‌هايى كه پيشرفت تحصيلى دانش‌آموزان را بهبود مى‌بخشد، برچيزى بيش از درك عميق‌تر فرايندهاى خانواده كه بر پيشرفت تحصيلى تأثير مى‌گذارد، مبتنى است. بايد مشخص گردد كه چنين برنامه‌هايى در يك زمينه سياسى به كار گرفته شود كه نه تنها شامل خانواده‌ها، كه معلمان، مدارس و ديگر شبكه‌هاى نهادهاى اجتماعى را كه بر زندگى خانواده‌ها تأثير مى‌گذارد، نيز در برگيرد. اين كار، به اين دليل است كه دسته‌اى از تحقيقات، غير از پژوهش‌هايى كه روابط خانه ـ مدرسه را بررسى مى‌كند، شرايطى را مورد بررسى قرار مى‌دهد كه طى آن‌ها والدين، معلمان و نمايندگان ارگان‌هاى اجتماعى مى‌توانند با مشاركت يكديگر از موانع مربوط به ايفاى نقش و نيزموانع نهادينه گذشته عبور كرده و عملكرد تحصيلى دانش‌آموزان را تسهيل كنند.

منــابع :

  • .قران کریم.
  • .نهج البلاغه.
  • .سعادتمند، زهره. دوازده رهنمود تربيتي براي اولياء و مربيان. اصفهان : انتشارات قاصد سحر،1380.
  • .شريعتمداري، علي. رسالت تربيتي و علمي مراكز آموزشي. تهران: سمت،1374.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

14 + 10 =